ثمره‌ی بروزرسانی بخش دانلودها در سایت - صفحه 52

باسلام

خیلی وقته میخوام بیام اینجا کامنت بنویسم ولی تنبلی یا فکر کردم وقتش نیست ولی امروز هم درسی که زندگی بهم داد وهم تو کتاب قانون شفا یادگرفتم تا خالی نکنم پر نمیشم تصمیم گرفتم کار امروز رو همین امروز انجام بدم وذهنم رو ازش خالی کنم وبرم سراغ چیزهای دیگه وکار نصفه نیمه تو مسیر رسالتم جانزارم.

من تقریبا آذر ماه هدایتی در بخش دانلودهابه بخش قوانین ثابت بدون تغییر خدا وارد شدم ووقتی رسیدم به این فایل انگارگمشده 30 ساله ام رو پیدا کردم یه معجزه بود فهمیدم چرا یه قدم میرم جلو ودوقدم میام عقب . بخاطر اینکه منم این نقطه ضعف رو داشتم ودارم که من عاقلم باهوشم وفکر میکردم نقطه قوت وهمین سبب میشد زیاد به موانع سر راه فکر کنم ونه تجربه داشته باشم ونه هدایت ها رو بشنوم بخصوص تو حوزه رسالتم . این فایل شده خوراکم بعضی وقتا خسته میشم ولی ادامه میدم به خودم میگفتم چرا جلو نمیرم ونمیدونستم همش از زیر سر این ویژگیم هست.

این بهترین هدیه بود که در سایت بعد از قوانین وتوحید تونستم دریافت کنم واونم یکسال وخورده بعد از انتشارش در مدارشنیدنش قرار گرفتم. الان سبک ترم وفایل های توحیدی رو دارم گوش میدم هرروز بهتر خودم رو دارم میشناسم. الان 32 سالمه وتازه فهمیدم چ دلیل منطقی برام وجود داره که ازدواج کنم- فهمیدم اینکه سال ها میخواستم از ایران برم بخاطر اینکه تایید مردم رو بگیرم وتعریفم بدن و الان تصمیم دارم تو ایران باشم وبرای رشد بیشترم در زمان مناسب مهاجرت کنم الان احساس سبکی بیشتر دارم وفهمیدم منی که کودکی ناخوشی داشتم وفکر میکردم یعنی من نمیتونم مادرخوبی باشم ولی از شما یاد گرفتم که تضاد یعنی میتونی اون خواسته رو داشته باشی نه اینکه تو رو محدود کنه والان تو خواسته هام یک مادر آزاد ورها قرار دادم. بعد از این فایل یک مهارتی رو دوست داشتم رایگان یادش گرفتم – گوشیم خراب شد هم یه گوشی بهتر ورایگان اومدتو زندگیم وهم گوشیم درست شد- لباس رایگان همون رنگی که دوست داشتم هدیه بهم دادن- یه سفر 3 هفته ای رفتم . دوتا دوره شرکت کردم- کلی کارهایی که تو آشپزی جرات نمیکردم انجام دادم ومهارتام افزایش پیدا کرد- دوستای خوب که نیاز به مشاوره داشتم باهاشون مشورت کردم تو حوزه خودم- اینترنتمون 4ل شد- اینترنت نامحدود دارم- فهمیدم طرح پزوهشی دارم که اصلا ازش خبر نداشتم- پول بهم هدیه میدن- ازبودن کنار خانوادم لذت میبرم- دارم ناراحتی هام ودلخوریهام از بین میره درسته تازه دارم به 0 رسیدم ولی نقطه عطف این ها از این فایل بود که خودش برام یه الماسه و خواستم ازت خانم شایسته عزیز واستاد تشکر کنم بینهایت تشکر خدا سعادت در دنیا و آخرت بده.

البته یه چیز دیگه هم بگم ازاونجایی که خانم شایسته دیدم بدون تغییر لباس و آمادگی اومد جلوی دوربین خیلی حس وایده خوبی گرفتم که جرات کنم در هر شرایطی خودم باشم وارزش کارم رو به لباس ومدرکم و… ندم واجازه بدم هدایت کارخودش رو بکنه. درهمون روزها یهویی زنگ زدن عصر بیا برای مصاحبه کاری حالا من باید از روستا میرفتم شهر و خانوادم درگیر این بیماری بودن ومن ازشون پرستاری میکردم به پدرم گفتم چون کباب درست کرده بودم حموم کردم و آماده شدم ذهنم مدام بهم حمله میکرد ومنم میگفتم خداجورش کرده خودش هم بهم میگه چیکار کنم من هیچی نمیدونم من کامل وعاقل وباهوش نیستم من تسلیمم. ذهنم گفت مدارکات رو ببر حسم گفت همیشه مدارکات رو باخودت بردی هیچ اتفاقی نیوفتاد یه بار منو با خودت ببر. منم گفتم چشم خیلی سخت بود برای ذهن منطقی من. بابام گفت میرسونمت وتا اونجا من خودم رو تونستم آروم کنم واز لحظه لذت ببرم وزیبایی های اونجارو تحسین کنم وقتی رفتم که مصاحبه بشم ترس میومد ومن آروم میکردم وبه خودم گفته بودم فارغ از این که چه نتیجه ای میده میخوام یه تجربه لذت بخش داشته باشم و اون فرد مسئله ای براش پیش اومد ودرگیر کاراش شد وحسم بهم گفت درمورد همون کاری که میخوای انجام بدی ازش سوال بپرس ومن سوال میپرسیدم و تحسینش میکردم و اون آدم به راحتی و آسونی موافقت با آموزش من کرد واین بینظیرترین تجربه ای بود که داشتم ووقتی این حس رو مشنوی که باهات حرف میزنه خیلی لذت بخشه ولی باز بخاطر باورهام تو اون مسیر مریض شدم و از اون کار اومدم بیرون .ولی باز نشستم به کار کردن روی خودم ولی به لطف خدا همون میزان حقوقی که از اون سازمان میتونستم بگیرم الان به لطف خدا به شکل های مختلف هدیه میگیرم هر ماه. چندوقته دیگه عروسی خواهرمه ان شالله و خواهرم دیشب اومد بهم گفت بیا باهام آرایشگاه اینجوری آرایشت روی مال من حساب میشه درحالی که من چند خواهر دیگه دارم و اونها خودش بهش گفته بودن وچند نفر دیگه درحالی که من حتی تو ذهنم هم گذر نکرده بود به قول استاد روزی خودش میاد تو تومسیر رسالتت قدم بردار. البته تو رسالتم هنوز به درآمد نرسیدم وفعلا ایده درآمدزاای ندارم براش فعلا دارم مطاله میکنم . خداراشکر بانوشتن کامنتم خیلی سبک شدم انگاری یه باری رو دوشم بود والان گذاشتمش روی زمین وسبک سبک شدم . بازم هزاران مرتبه از شما ممنونم . خیلی حس خوبیه وقتی یه کاری رو فارغ از نتیجه برای داشتن یک تجربه لذت بخش انجام بدی.

خداراشکر

خانم شایسته عزیز تو همون الگوی زنی هستی که دلم میخواست همیشه داشته باشم دوستت دارم