اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم

آگاهی‌هایی که ‌،که در جلسه به جلسه‌ی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها در قالب توضیحات و تمرینات عملی طراحی و ارائه شده است‌، جسارتی  مولد‌، ارزش آفرین و هماهنگ با قوانین بدون تغییرِ خداوند ‌،در شخصیت‌ات می‌پرواندکه نه در تئوری و حرف‌های قشنگ زدن بلکه در قدم‌های سازنده‌ای که برای واقعیت دادن به رویایت برمی‌داری‌ ظهور یابد.
این «آگاهی‌های توضیح داده شده» و این« تمرینات واضح و قابل درک در تک تک جلسات این دوره» دستورالعملی مشخص و قابل اجرا در دستت می‌گذارد تا بتوانی به آروزها و خواسته‌هایی واقعیت ببخشی که سالها آنها را غیر ممکن و غیر قابل دسترس برای خودت پنداشته‌ای.
وقتی تصمیم می‌گیری شرایط کنونی ات را به عنوان سرنوشت غیر قابل تغییرت نپذیری‌ و این منطق را درک کنی که شرایط نابسامان کنونی ات حاصل باورهای محدودکننده و شرک آلود و بی‌ایمانی های قبلی است‌ و با ساختنِ باورهای قدرتمندکننده‌تر‌، تجربیات دلخواه‌تری وارد زندگی‌ات می‌شود‌، آنوقت از همان جایی که هستی- حتی اگر سخت‌ترین تضاد زندگی‌ات باشد- به سمت خواسته‌هایت هدایت می‌شوی؛
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    323MB
    27 دقیقه
  • فایل صوتی اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم
    25MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مونا» در این صفحه: 1
  1. -
    مونا گفته:
    مدت عضویت: 1542 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته ی مهربان

    واقعیت موضوع من هیچوقت کامنتی نذاشتم و همیشه با خودم برای کامنت گذاشتن توی جنگ هستم حتی محصولات ۱۲ قدم رو که با اکانت مادرم تهیه میکنیم و میبینیم من اونجا هم نمیدونم از اعتماد به نفس پائین هست و یا کمال گرایی که کامنتی نتونستم بگذارم.

    بگذریم که زندگی من با این مدت کوتاه ۶ ماهه که من بیشتر به دنبال حال خوب و پیدا کردن آرامش و اعتماد به نفس قبلیم و حتی بیشتر از قبل نسبت به چالش هایی که برام پیش اومده بود و خانواده ام هم درگیر شده بودند توی اتفاقات زندگی من چقدر تغییر کرد و داره میکنه و چقدر حالم خوب شده و آرامش دارم و الآن دنبال دست آوردهای مهم تری هستم انشالله حالا که به حال خوب و آرامش رسیدم خدا رو شکر.

    ولی در مورد این فایل که نشانه ی هدایتم در اومد نتونستم کامنت نگذارم؛

    واقعیت اینه که ما خیلی از کودکی اوضاع مالی ای که داشتیم نسبت به بقیه ی اقوام و دوستان توی سطح خوبی بود با اینکه پدرم زرگر بودند و به خاطر جانباز شدنشون و ناتوانی در ادامه دادن کارشون که از بچگی به ثروت عالی ای رسیده بودند کم کم تمام اون ثروت تقریبا از دست رفت و ما با اینکه خیلی بچه بودیم حتی همون مال کم هم هنوز از اطرافیان بیشتر بود که داشتیم و تقریبا همه چیز برامون فراهم بود و همیشه من از بچگی مورد تیکه و بحث تمام اقوام قرار میگرفتم که تو که پدرت رفته جنگ چرا بی حجابی (من از کودکی با مذهب و دین مشگل داشتم و حتی از اوستا تا انجیل و همه رو میرفتم تحقیق میکردم و میگفتم من میخوام بی دین باشم که توی مدرسه هم حسابی گوش مالی شدم😁) چرا موسیقی کار میکنی چرا همه جا میگی من خواننده و رقاص میشم باید خجالت بکشی، ولی من خجالت نمیکشیدم من با افتخار میگفتم که نه من همین رو میخوام و واقعا هم میخوام بماند که از فرکانس پایینم و اجازه دادن رخنه کردن حرف های دیگران که الآن به لطف هدایت خداوند به سمت شما بزرگوار میفهمم ایرادهام رو، چند سالی خودم رو عقب انداختم و خودخوری کردم و خدا رو شکر با شما که هدایت واضح خداوند برای من بودین دوباره خودم رو پیدا کردم و با انگیزه و باوری هزاران برابر کودکیم حتی دارم به کارم ادامه میدهم خدا رو شکر و انشالله میدونم که بسیار موفق میشم.

    ولی استاد چند روز پیش مادرم باید میرفت به یکی از اقوام سر میزد و به من گفتن، گفتم نیاید دنبال من نمیخوام بیام و میخوام بمونم خونه ام تنها فایل گوش کنم و زبان بخونم، استاد من حالم خیلی خوبه خیلی زیاد ولی دیروز مادرم هم که ایشون من رو آوردن تو مسیر شما و حالشون خیلی فرق کرده و خوبه نسبت به گذشته شروع کردن صحبت کردن که خونه ی اون بنده ی خدا که بودیم با همسرش شروع کرد گفت که شما بچه هاتون فلانن شما هرچی داشتید رفته مارو نگاه کنید ماشین جدید مارو نگاه کنید فلان چیزمون شده چند میلیارد مارو نگاه کنید داریم زمین میخریم ما رو نگاه کنید بابا ما رو نگاه کنید ما چقدر خوبیم و هی پیشرفت میکنیم شما و بچه هاتون فلان که از کودکی میگفتن البته. استاد اولش واقعیت خیلی ناراحت شدم و چند بار تو ذهنم تجسم کردم که اون دو اقوام رو دارم داد میزنم سرشون و با چاقو میزنمشون😐😐😁😁 هی هم این وسط میگفتم مونا خاک تو سرت این همه اتفاق خوب افتاد چرا انقدر فکرت رو به هم میریزی بابا اینا از بچگیتون همین بودن حق بده قضاوت نکن و براشون طلب آرامش و صلح با درونشون رو بکن؛ این از خوشبختی و آرامش نیست که کسی اینجوری حرف بزنه. ولی استاد مگه میشد هی آروم میشدم میخندیدم خدا رو شکر میکردم هی دوباره یه قندون تو ذهنم برمیداشتم پرت میکردم تو سر یکیشون با لگد هم میزدم تو فک اون یکی ( و استاد جا داره واقعا این هدایت الهی و قدرت خداوند رو سجده کنم و بوسه بزنم که اون روز به من گفت نرو و بشین فایل گوش کن و زبانت رو بخون وارد حاشیه نشو چون اگه من رفته بودم قطعا این اتفاق ها در واقعیت افتاده بود🤦🏻‍♀️ )

    ولی استاد وقتی این فایل در اومد انگار آب روی آتیش بود برای من انگار خیالم راحت شد انگار اون حس قوی ای که از دیروز اومده بود سراغم که باید هر جور شده یه کاری کنی حالشون رو بگیری نابود شد پودر شد و گفتم نه وارد حاشیه نشو فقط تمرکز کن روی اهدافت با قدرت تر از قبل که لذت ببری از زندگیت بیشتر از این و رها کن

    باورم نمیشد انقدر دقیق

    انقدر زیبا

    من یک دنیا از شما و خانم شایسته سپاسگزارم و از خدای پر عظمتم که ماه ها قبل وقتی اشک میریختم و میگفتم خدایا من دیگه خسته شدم خودم گند زدم تو بهم بگو چه کاری باید انجام بدم تو هدایتم کن تو پشتم باش تو جلوم باش تو دستات رو باز کن من بشینم توی دستات و من رو ببر تو بشو اون دریا و من اون رودخونه ای که دریا میکشش سمت خودش بدون هیچ زحمتی و فقط رد بشم، جاری باشم و بیام تا بریزم توی دریا و با دریا یکی بشم.

    استاد و خانم شایسته ی عزیز که برای من نمونه ی یک زن پر از اعتماد به نفس و قوی هستین و تحسینتون میکنم خیلی دوستتون دارم خیلی هم وراجی کردم😶

    آی لاو یو 😘😍❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: