هدفگذاری و تأثیر آن در زندگی - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-17 01:02:472023-05-20 21:42:41هدفگذاری و تأثیر آن در زندگیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام استاد جان واقعا لذت بردم از اندامتون
بهتون تبریک می گویم خیلی زیبا و خوش فرم شده اید
می خواهم مو ضوعی مطرح کنم در خصوص رسیدن به اهداف
استاد چون تقربیا از بچگی همیشه مستقل بوده ام همیشه ارزویم این بود که یه روزی ثروتمند و به ارزوهایم برسم
موقعی که با شما اشنا شدم همیشه در اغاز سال جدید در صحبت هاتون می گفتید که در زندگی هدف داشته باشید من هم طبق گفته شما برای خودم هر سال هدف تعیین می کردم ولی در اکثر مواقع به اهدافم نمی رسیدم با وجود این از فایل های رایگان استفاده می کردم البته به بعضی ها هم می رسیدم ولی اون چیزی که واقع می خواستم نمی رسیدم
تا این که دوره دوازده قدم را تهیه کردم قدم اول برای من معجزه کرد چون هر بار که به اهدافم نمی رسیدم می گفتم اشکال نداره این ماه نشد ماه بعد یا امسال نشد سال بعد و چون اون اهداف فاصله زیادی از لحاظ مداری با من داشت و نمی دونستم
تا این که در قدم اول گفتید برای رسیدن به اهداف دو چیز نیاز است یک انگیزه فروان
دو باورهای درست در راستای رسیدن به اهداف
من که به دلیل زندگی در خانواده فقیر همیشه انگیزه داشتم ولی باورهایم درست نبود در راستای رسیدن به اهداف و یا هدفم فاصله زیاد از لحاظ مداری با من داشت
و شما گفتید بیاید هدف ها را برای خود کوچیک کنید
استاد وقتی این را از شما شندیم خدا شاهده یک لحظه انگار پرده ای از روی چشمانم رد شد
گفتم خدایا اشکال کار من همین جاست او هدف ها از لحاط مداری با من فاصله زیادی دارند و برایم قابل باور نیست
و از اون لحظه امدم برای یک ماهم هدف گذاشتم البته هدف های کوچکتر
مثلا می نویشتم این ماه می خواهم به این درامد برسم
و خیلی راحت به ان می رسیدم
تا جایی پیش رفت
که اون موقع با یک نفر کسب و کار شریکی راه انداخته بودیم و خیلی خیلی خیلی دوست داشتم که کسب و کار مستقل خودم را داشته باشم و بزرگترین ترس زندگی ام بود چون تازه ازدواج کرده بودم و تازه رفته بودم در خانه مستقل خودمان با همسرم
با همون هدف گذاری هر ماهم که به راحتی به ان می رسیدم و البته برای ذهنم قابل باور بود
به پنج ماه نرسید که کسب و کار مستقل خودم را دایر کردم و وسایل و دستگاه های نو را برای کارگاهم خریدم و انگار روی ابر ها راه می رفتم این قدر خوشحال بودم که به این خواسته رسیدم و الان سه ساله به لطف خدا و اموزه های شما استاد بزرگوار کسب و کار خودم را دارم
خدایا شکرت
و البته الان هم هر ماه برای خودم هد ف گذاری می کنم که بعضی وقت ها نمی دانم چه طور در عرض هفت .هشت روز به هدف یک ماهم می رسم خیلی راحتر شده است شکر خدا
خدایا هزاران مرتبه شکرت
و با دیدن این فایل از شما اینقدر انگیزه در من به وجود امد که همین امروز به همسرم گفتم که امسال می خواهم به این هدفم برسم یعنی درامد ماهانه ای که می خواهم و حتی بیشتر از ان
و به امید خدا می ایم دوباره و از رسیدن به این هدفم براتون تعریف می کنم
بی نهایت سپاس گذارم استاد جان
و خانواده عباس منش
به نام خدایی که برایم همه چیز می شود به شرط باور ، به قدر ایمان.
بارها و بارها از زبان آدم های زیادی می شنیدم که کاش می شد یک بار زندگی را تجربه کنی و بعد دوباره و براساس همان تجربه ها زندگی جدیدی را شروع کنی. تقریبا این آرزو برای همه ی انسان ها محال و غیر قابل باور است و گاها برای خنده و شوخی مطرح می شود.این حرف ها برای من نیز چنین حالتی داشت تا اینکه ی در دوره ی ” قانون سلامتی ” با چشم خودم دیدم که تجربه ها و آگاهی هایی که از زندگی گذشته ام در حافظه ی سلول به سلول بدنم و در DNA ام موجود است را در بازسازی دوباره ی بدنم استفاده می کنم و جالب اینکه نیازی نیست آگاهانه بنشینم و این تجربه ها را زیر رو رو کنم و بعد گلچین کرده و برایشان اقدامی انجام دهم ، فقط کافیست که مطابق ساختاری که برایش به دنیا آمده و تکامل پیدا کرده ام رفتار کنم ، خودبخود تمام سلولهای بدنم با تجربه هایی که در این سالها کسب کرده اند ، در جهت بهبود و سلامتی و زیبایی من قدم برمی دارند. و کار من این است که فقط قانون را رعایت کنم.
عجیب ذهن قدرتمندی داریم. کافیست مدتی کاری را که بصورت منطقی برایش توضیح داده ای را انجام دهی ، دیگر خودش جلوتر از آگاهی تو حرکت می کند و از زمین و زمان امکانات پیشرفتت را فراهم می کند و چقدر هم دقیق و پیوسته این کار را انجام می دهد . خدایا بخاطر این ذهن قدرتمند و این بدن حرف گوش کن از تو سپاسگزارم.
با اینکه 4 ماه از شروع این دوره می گذرد اما تغییرات من به اندازه ی یک تولد دوباره با تجربیات قبلیست. تغییرات فوق العاده زیبایی در درون و بیرون این جسم به وقوع پیوسته است . از کاهش وزن 11 کیلویی و تغییر سایز 20 سانتی دور شکم گرفته تا تراشیده شدن اندام به زیبایی تمام و فول انرژی بودن درون و حس شادابی و امید به زندگی مثل جوان ها. دیگر قیل و قال بیرون و حال درون را نمی شود پنهان کرد از بس که تغییرات شگفت انگیز است . استاد سپاسگزارم. مریم عزیز سپاسگزارم. سپاس.
درس هایی که در توضیحات این فایل قرار دادید من را به نوشتن تجربه ای گرانبها که در تنهایی و زمانی که من بودم و خدا و مجبور شده بودم روی هیچ کسی و هیچ امکاناتی حساب نکنم و فقط یک راه برای ادامه دادن داشتم وادار کرد، درست زمانی که هیچ آگاهی ای از هدف گذاری و قوانین جهان نداشتم و تمام مسیر را به درستی و کاملا هدایتی و ناآگاهانه طی کردم . و الان می فهمم که اعتماد به نیروی برتر ، حتی اگر از روی اجبار باشد بازهم جواب می دهد و تو را به نتایج فوق العاده می رساند.
درس اول :
” وقتی هدف واضحی برای خودت مشخص می کنی ”
من و خانواده بخاطر شغل همسرم مجبور شده بودیم برای زندگی به منطقه ای از استان هرمزگان برویم که فوق العاده محروم ( از لحاظ امکانات آموزشی ، تفریحی ، درمانی و حتی آب و هوا ) بود . من هم مانند تمام مادران دیگر ، آرزوی موفقیت فرزندانم را در سر می پروراندم و تمام توان خودم را برای محقق کردن این آرزو بکار می بردم تا اینکه با نقل مکان کردن به این منطقه دیدم که امکانات طبیعی بسیاری را نداریم. بطور مثال از امکانات آموزشی خوب و کلاس زبان خبری نبود. نجواهای مخرب هر روز بیشتر و بیشتر می شد و با خودم می گفتم که فرزندان ما نباید چوب انتخاب های من و همسرم را بخورند . این کمبود کلاس و کتاب ها باعث می شود که آن ها نتوانند از کودکی به کلاس زبان بروند و در بزرگسالی دقیقا مشکلات ما را و چه بسا بیشتر از ما خواهند داشت. با کمی جستجو فهمیدم که یک نفر وجود دارد که کلاس زبان انگلیسی برگزار می کند . فورا نام نویسی کردم و کتاب ها را خریداری کرده و دردسرهای رفت و آمد به کلاس ، آن هم در هوای بسیار گرم جنوب را به جان خریدم و فرزندم را با مشقت به کلاس می بردم تا وظیفه ی خودم را بخوبی انجام دهم. اما می دیدم که آموزش ها به بدترین شکل ممکن پیش می رود و روزی دیدم که معلم کلاس ، تلفظ کلمات را به زبان فارسی بر روی کلمات در کتاب نوشته است . از همان موقع به بعد کلاس رفتن را متوقف کردم با اینکه هزینه های ترم بعد را نیز پرداخت کرده بودم اما دیگر این کار را ادامه ندادم زیرا می دانستم که این روش اشتباه است . هیچ جایگزینی برای آموزش زبان نداشتم اما می دانستم که ادامه دادن این روش هم ما را به بیراهه می برد و به فرزندم گفتم که در سطح صفر ماندن بهتر از داشتن پایه ی خراب است. و با خودم گفتم که ما هم خدایی داریم و هیچ وقت برای موفق شدن دیر نیست بالاخره از این منطقه می رویم و فرزندان من هم شرایطشان بهتر می شود.
اما مگر دل یک مادر طاقت می آورد . ساعتها و روزها با خودم تکرار می کردم که پس این همه درس خواندی و همیشه هم در کارهایت موفق بودی آیا نمی توانی از پس آموزش فرزندان خودت بربیایی؟ درست است که زبان انگلیسی تو در حد اساتید زبان نیست اما از این معلم که بهتر هستی . دنیای اینترنت در اختیارت است و به اندازه ای هستی که بتوانی فرزندان خودت را تا روز های بهتر ، آموزش دهی. و تصمیم گرفتم باتوجه به امکاناتی که دارم کارم را شروع کنم. و به این ترتیب هدفم واضح و مشخص شد.
” به افرادی قابل اعتماد ، مثبت نگر و آنهایی که قضاوت گر نیستند ، آن هدف را اعلام کن . این کار باعث می شود در زمانهایی که انگیزه های شما کم می شود یا نزدیک است نا امید شوی و می خواهی بی خیال تحقق آن هدف شوی ، به یاد بیاوری که به دیگران اعلام کرده ای و باید به عهد خود وفادار بمانی”
و من به فرزندم اعلام کردم که خودم معلم زبان تو می شوم . چه کسی می توانست مثبت نگر تر از کودک من برایم باشد. با عشق منتظر مادر معلم خود بود. هیچ قضاوتی نداشت . همیشه منتظر یک قدم جدید از من بود و دیدن ایشان باعث می شد که ناامیدی و بی خیالی را کنار بگذارم چون نمی خواستم بدقول باشم و باید به تعهدم عمل می کردم.
درس دوم :
” با ایده های اولیه قدم بردار اما به آنچه عقل تو از قبل مشخص کرده نچسب”
می دانستم که اگر علم با لذت همراه شود معجون بی نظیری برای یادگیری می شود . تصمیم گرفتم آموزش زبان را در قالب یک بازی انجام دهم . از فرصتهای فراوانی که داشتم استفاده کردم و روشهای مختلف آموزشی را جستجو کردم . روش های یادگیری مطالب را می خواندم . از جعبه ی یادگیری لایتنر گرفته تا نظریه ی یادگیری ” ابینگ هوس ” را خواندم و یادداشت برداری می کردم و اینکه چطور می توانم آن ها را به نفع خودم در عمل پیاده کنم را سرلوحه ی کارهایم قرار دادم و ایده های مختلفی را تست کردم تا اینکه جعبه ای را طراحی کردم که مراحل مختلف بازی آن با یادگیری کلمات و جملات انگلیسی طی می شد و قدم به قدم بازی پیش می رفت و جوایز مختلفی را برای هر مرحله در نظر گرفته بودم . از آن جایی که معرق کاری هم می دانستم و این کار را برای پرکردن اوقات فراغت همراه با فرزندم انجام می دادم ، تصمیم گرفتم که این جعبه ی بازی و کارتهای آن را با چوب و همراهی فرزندم بسازم. طراحی اولیه و تکمیل آن و اتمام ساخت جعبه و رنگ آمیزی و تست آن دو ماه طول کشید که این کار برای من و فرزندم تبدیل به یک بازی شده بود وقتی که چوبها را برش می زدیم یا سنباده می کشیدیم و رنگ آمیزی می کردیم و می چسباندیم. و اینکه قرار است در نهایت این دست ساخته ها تبدیل به یک بازی خاص دونفره ی اختراع خودمان بشود . این زمان ها شور و شوق وصف ناپذیر و امید فراوانی را بوجود آورده بود. بعد از ساخت سخت افزار ، حالا نوبت به طراحی کارتهای بازی از روی کلمات و جملات و نقاشی عکس های مرتبط با آن ها بر روی کارتها رسیده بود و من هر روز 2 ساعت تمام ، کارتهای همان روز را می ساختم. حتی تلفظ صحیح آن ها را از اینترنت دانلود و پشت سرهم میکس می کردم تا فرزندم تلفظ صحیح را یادبگیرد.و به این ترتیب جعبه ی بازی ما به نام ” قطار ابدی ” ساخته شد. خود بازی هر روز حدود 40 دقیقه طول می کشید و من کاملا متوجه ی پیشرفت فرزندم در زبان انگلیسی می شدم اما بعد از 40 روز ، یواش یواش دیدم که ایشان از انجام این بازی خسته شده اند و دیگر با شادی این کار را انجام نمی دهند و کار به ناراحتی و گله و شکایت و البته لجبازی رسید.
از آنجایی که فرزندم را بیشتر از آن بازی و آموزشش دوست داشتم و دیدم که کاری که به زور انجام شود نتیجه ی عکس می دهد تصمیم گرفتم که فعلا این بازی را کنار بگذارم و با خودم گفتم حتما یک جای بازی بد طراحی شده و مناسب سن فرزندم نیست یا در طی زمان ، فرزندم رشد عقلی اش کامل می شود و یا من طراحی بازی را تغییر می دهم و آن را آسان می کنم.با اینکه انرژی زیادی برای این بازی صرف کرده بودم اما دیدم که ادامه ی آن ، کاری اشتباه است زیرا به فرزندم خیلی فشار وارد می شد و داشتم ایشان را بخاطر خواسته ی خودم اذیت می کردم. بازی را متوقف کردم و اجازه دادم که در دنیای بچگی خودش بازی کند و شاد باشد.
” ذهنت را برای هدایت به راهکارهای بهتر بازبگذار و به جریان هدایت اجازه بده تو را به مسیری هدایت کند که عقل تو توانایی درک آن را ندارد . این نگرش موجب می شود به ایده ها و فرصت هایی هدایت شوی که در ابتدای مسیر هیچ ایده ای درباره ی آن ها نداشتی و نمی دانستی این راهکارها ی ساده و عالی هم می تواند وجود داشته باشد.”
یکی از روزها به مسافرتی در شمال کشور رفتیم و یکی از دوستانمان را ملاقات کردیم که هردونفر ( والدین) در سطح بالایی از زبان انگلیسی قرار داشتند . در آنجا به یاد جعبه ام افتادم و با آن ها در میان گذاشتم . در زمان میهمانی دیدم که فرزند کوچکشان با لهجه ی بسیار اصیل ، چند کلمه ی انگلیسی را به درستی و در جای مناسبش ادا کرد. اولین فکرم این بود که بخاطر داشتن پدر و مادرش است اما وقتی پرسیدم با کمال تعجب شنیدم که گفتند که ما هیچ دخالتی در آموزش فرزندمان نداریم و فردی را معرفی کردند که ایشان روشی را کشف کرده اند که فقط با تماشای کارتونهای مناسب سن ، بچه ها زبان انگلیسی را بصورت ناخودآگاه و با شادی و به راحتی و مثل زبان مادری یاد می گیرند. شماره ی ایشان را در اختیارم قرار دادند و پیشنهاد کردند که موضوع جعبه را نیز با ایشان درمیان بگذارم.
وقتی به منزل برگشتیم ، اولین کاری که کردم تماس با ایشان بود . راجع به وضعیتمان و جعبه ام نیز صحبت کردم. ایشان آدرس کانال شان را به من دادند و پیشنهاد کردند که برای مدتی از روش ایشان استفاده کنم و نتایج حاصله را با نتایج خودم مقایسه کنم.
درس سوم :
” وقتی ادامه می دهی ، نتایج خیلی زود پدیدار می شود . اول به شکل احساسات خوب مثل : حس پیشرفت ، شور و شوق ، هدفمند زندگی کردن و … وقتی این احساسات سازنده را به چشم نتیجه نگاه می کنی ، به آن ها قدرت می دهی تا قوی تر شوند و آرام آرام در زندگیت ظاهر شوند . سپس همین نتایج کوچک ، موتور انگیزه شما می شود برای ادامه دادن مسیر. سپس این استمرار ورزیدن نتایج را بزرگتر می کند و نتایج بزرگتر دوباره انگیزه ها را تغذیه می کنند و نتایج را بازهم بزرگتر می کنند.”
به قلبم و به احساس امیدی که وجود داشت و اینکه خداوند هوای من را دارد اعتماد کردم و مطمئن بودم که تلاش ، نتیجه می دهد. بنابراین شروع کردم . در ابتدا ، کل مطالب کانال که در طی 4 سال در آن نوشته شده بود را به ترتیب و از ابتدای کانال مطالعه کردم و تمام ویس ها را گوش کردم. حدود یک هفته ی کامل این کار طول کشید اما در پایان ، تقریبا راه و چاه دستم آمده بود و به مسیر مسلط شده بودم. وقت عمل بود . سری اول مجموعه ها را سفارش دادم . وقتی با مخالفت همسرم مواجه شدم تنها یک دلیل داشتم و دیگر هیچ.
ایشان دلشان برایمان می سوخت و می گفتند که گول این تبلیغات را نخور و این افراد فقط سی دی فروش هستند و تو گول سادگی خودت را می خوری . نتیجه ی چندتا کلمه گفتن فرزند دوستمان را هم به والدینش نسبت می دادند. من هیچ ابزاری برای دفاع از احساس قلبی و امید و شور و شوقم نداشتم و فقط گفتم که این کارتونها شاد و سرگرم کننده هستند و محیط شان هم عاری از خشونت است در صورتیکه شبکه های تلویزیونی ما و یا سی دی هایی که ما برای بچه ها از بازار می خریم پر از خشونت و غم و ناراحتی و ترس هستند و پر از حرف های رکیک و نامناسب سن بچه ها هستند .حتی اگر بچه ها با دیدن این کارتونها زبان را یاد نگیرند ، حداقل کارتونهای شاد تماشا کرده اند و در این گرمای سخت جنوب مجبور نیستند به بیرون بروند و در منزل و زیر کولر کارتون های متنوع می بینند. و این بحث دیگر تمام شد. و مجموعه ها به منزل ما راه پیدا کرد.
خداروشکر فرزندانم کم کم به دیدن کارتونها علاقه نشان دادند و هر روز آن ها را تماشا می کردند و شبها مجبور بودم که برق تلویزیون را از فیوز قطع کنم تا باور کنند که تلویزیون خسته شده و خوابیده است و آن ها دست از سر کارتونها بردارند .
ماه دوم نیز اقدام به سفارش کردم و فقط احساس آرامش داشتم و ایمان به چیزی که نمی دیدم اما باورش داشتم که وجود دارد.
چند ماهی گذشت و خودم هم کارتونها را پا به پای بچه ها تماشا می کردم و از اینکه محتوای آن ها پر از نکات اخلاقی و مطالب آموزنده ی علمی بود رضایتی وصف نشدنی داشتم و شادی بچه ها من را امیدوارتر می کرد. یکی از روزها ، از زبان پسر سه ساله ام کلمه ی water را با درست ترین تلفظ شنیدم و بعد سر سفره وقتی غذا را دیدند با خوشحالی گفتند delicious . و همینطور کلماتی را به جا و با تلفظ عالی بصورت جسته و گریخته بیان می کردند. و من هر روز مطمئن تر می شدم که این روش جواب می دهد اما همسرم می گفت که شانسی است و دلش به حال من می سوخت و دچار عذاب وجدان می شد که ما نمی توانیم مثل بقیه ی افراد جامعه از امکانات مساوی برخوردار باشیم.
درس چهارم:
” آگاهی از الگوهای سازنده خیلی مهم است که آگاه باشی که نتایج از چه مسیری رخ می دهد تا بتوانی با تکرار آن الگوها نتایج را تکرار کنی.”
هر روز که می گذشت کلمات بیشتری را از فرزندانم می شنیدم و تمام نشانه ها مطابق با گفته های الگویم بود و به من اطمینان قلبی می داد. این مسیر را ادامه دادم و بعد از 8 ماه ، فرزند کوچکم شروع به گفتن جملات کوتاه انگلیسی کرد ان هم وقتی که در حال بازی با اسباب بازی هایش بود . در این زمان بود که همسرم نیز به این روش ایمان آوردند و من از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم اگرچه که در طی این 8 ماه دیگر برایم دیدن این صحنه دور از انتظار نبود ولی دلم می خواست که به عالم و آدم بگویم که مسئله ی زبان آموزی به راحتی و با سادگی تمام حل شده است و نیاز به هیچ کار سخت و پیچیده ای نیست. از آنجایی که قانون را نمی دانستم تصمیم گرفتم که سمیناری در آن شهر برگزار کنم و آقای دکتر امینی را دعوت کرده تا با راهنمایی ایشان باعث بوجود آمدن عدالت آموزشی در این منطقه شوم. این کار انجام شد و ایشان نیز بخاطر محرومیت این منطقه سمینارشان را رایگان برگزار کردند و کلی هم سی دی رایگان در اختیارمان قرار دادند . حتما می توانید حدس بزنید که نتیجه چه شد؟ بجز یکی دو نفر که از دوستان صمیمی خودم بودند و من را قبول داشتند ، هیچ کسی حرفمان را باور نکرد زیرا روشی بسیار راحت و ارزان بود و فقط استمرار و صبر می خواست . و الان می دانم که نتیجه ی بدست آمده کاملا مطابق با قانون است زیرا من انتظار داشتم که افراد خارج از مدار خودشان نتیجه بگیرند. و سرنوشت ها عوض نمی شود تا خودشان نخواهند.
درس پنجم :
” برای اینکه به مسیر قبلی برنگردی و آدم قبلی نشوی ، باید الگویی که شما را به این هدف رسانده ، تبدیل به عادت رفتاری شما شود . چون اگر به عادت های آدم قبلی برگردی دوباره نتایج از دست می رود . این رمز پایداری است.”
در طی این 7 سال ، تماشای کارتون ها جزئی از رفتارو شخصیت خانواده ی ما شده است و همسر من خودش یکی از مبلغان سرسخت این روش به خانواده ها هستند زیرا نتیجه به وضوح در دستانشان است. خیلی جالب اینکه ، بعد از مدتی ، آقای دکترمن را به عنوان نماینده ی خودشان معرفی کردند و به من از محل فروش سی دی ها درصد نمایندگی پرداخت می کنند درصورتیکه نمایندگان دیگر ایشان با تلاش و آزمون و قرارداد موفق شده بودند نماینده ی ایشان باشند اما من به راحتی و بدون گذراندن تمام آن موانع و با افتخار نماینده ی ایشان هستم. و با این کار ، نه تنها فرزندانم زبان را به راحتی و بدون هرگونه کلاسی فرا گرفته اند و حتی فرزند کوچکم علاوه بر زبان ، سواد انگلیسی را نیز از همین کارتونها فراگرفته است و به راحتی کتاب های زبان اصلی را بدون هیچ معلمی می خواند . این کار برای من باعث درآمد نیز شده است.
” وقتی به هدفی می رسی ، فقط این شما نیستی که از نتیجه ی آن هدف بهره مند می شوی ، بلکه جهان اطرافت را نیز بهره مند می کنی.”
دقیقا رسیدن به هدفم در طی این سال ها ، نه فقط به فرزندان من بلکه به افراد زیادی کمک کرده است . وقتی که چند ماه پیش فرزند من به همراه تعدادی از افرادی که همانند ایشان آموزش دیده اند در کلاس های درس science که با معلم های آمریکایی و بصورت آنلاین برگزار شد شرکت کردند و بدون ذره ای مشکل و یا استرس کلاسها را به راحتی گذراندند با خودم می گفتم که می شود هر آنچه که بخواهی ، می شود. هر مسئله ای راه حلی دارد ، آن هم راه حل ساده .
وقتی نتایج افرادی که به این روش ایمان آوردند و ادامه دادند را با افرادی که این روش را باور نکردند و به همان راه رایج در جامعه چسبیدند ( حتی نزدیکان خودم) مقایسه می کنم ، هزاران بار قانون برایم تیک می خورد و تایید می شود.
من باید این کار را انجام می دادم چون تمام قلبم آن را فریاد می زد . چون مشکلات آمده بودند که من را به راحتترین روش رشد بدهند . باید رشد بکنم تا جهان اطرافم از این نتیجه بهره مند بشود. وقتی من موفق بشوم الگویی می شوم برای افرادی که در این مدار هستند تا آن ها هم فعل ” می توانم ” را صرف کنند. برای دیگران شغل ایجاد می کنم. برای خانواده ام آسایش فراهم می کنم و باعث رشد جهانم می شوم.
خدایا از تو ممنونم بخاطر قوانین ثابتت. استاد جان ومریم عزیزم از شما سپاسگزارم بخاطر اینکه خط به خط این درس ها دقیقا مطابق با یکی از اتفاقاتی بود که در زندگیم مثل معجزه بارها و بارها تکرار شد.
از کدام قانون ثابت بگویم که وقتی تعهد من را در انجام دادنش می بیند ، نتایج زیبا را برایم می فرستد. از قانون سلامتی بگویم یا از 12 قدم یا از فایل های دانلودی که مثل گنجینه پربارند یا از کامنت ها و مصاحبه ها . یا از مسیرهایی که طی کرده ام بدون اینکه بدانم طبق قانون پیش رفته ام.
نمی دانستم که خدا به من می گوید تو راحت باش و لذت ببر ، من خودم معلم فرزندان تو می شوم زیرا تو من را به همه ترجیح دادی پس من تو را بر شانه هایم می برم.
پاسخ به سوال :
چطور انگیزه هایم را حفظ کردم ؟
من قبل از اینکه کاری را انجام دهم تمام تلاشم را می کنم ( به اندازه ی وسعم) تا آن را از جنبه های مختلف بررسی کنم و پس از تایید آن ، شروع به انجامش می کنم برای اینکه تجربه ی جدیدی به دست بیاورم فارغ از نتیجه ی آن. و راجع به آن کار هیچ قضاوتی نمی کنم تا زمانی که به پایان آن برسم و به آن تجربه ، اجازه ی رشد می دهم تا عجله نکرده باشم و سعی می کنم تا زمانیکه تکاملش را طی نکرده هیچ قضاوتی نکنم و فقط تمرکزم را روی طی کردن مسیر به بهترین شکل می گذارم و دیگر جایی برای انگیزه نمی ماند که بخواهم حفظ کنم یا خیر. در واقع تمام کردن آن کار ، خودش انگیزه است.
چطور ذهنت را برای ایده های بهتر باز می گذاشتی؟
خداروشکر این خصلت بسیار خوب را در خودم دارم که همیشه و در هرکاری ، منتظر پیدا شدن راه های بهتر و ساده تر هستم و تعصبی که مانع رها کردن بشود را از خودم نشان نمی دهم هرچقدر که سخت باشد. و تجربه های شیرینی از تغییر کردن دارم که تغییرات را برایم آسان کرده و استقبال می کنم . مسلم است که ایده های بهتر را به راحتی به زندگی ام دعوت می کنم چون نه تنها مقاومتی در برابرشان ندارم بلکه مشتاقانه منتظر حضورشان هستم.
چه نگاهی کمک می کند تا بتوانی هدایت ها و نشانه ها را بهتر ببینی و دنبال کنی ؟
قلبم و احساسم همیشه من را به مسیرهای درست هدایت می کنند. از کودکی آدمی بسیار خوشبین هستم و این اعتقاد را دارم که مورد توجه ی یک نیروی برتر هستم که همیشه حواسش به من است و من را دوست دارد و چون خودم در درونم نسبت به هیچ کس و هیچ چیزی نیت بدی ندارم بنابراین آن نیروی برتر مطابق با ذاتم به من پاسخ می دهد و چیزی جز خوبی دریافت نخواهم کرد.
چطور نجواهای ذهن را کنترل می کردی و در مسیر می ماندی؟
با حرفهایی که به ذهن نجوا گرم می زدم و تایید نشانه ها ، ذهنم را خلع سلاح می کردم. با زمان دادن به آن کار و مهلت برای رشد و قضاوت نکردن ، ذهن نجواگرم را در حالت انتظار نگه می داشتم که الان وقت حرف زدن نیست . و با گفتن جمله ی ” عجله کار شیطان است ” او را وادار به صبر می کردم. و با امید دادن از طریق گفتن جمله ی ” گر صبر کنی زغوره حلوا سازی ” او را ساکت می کردم. خصلت خوب دیگری که دارم این است که وقتی که بخواهم کاری را انجام بدهم حتما کارم را انجام می دهم این وسط هرکسی هر حرفی بخواهد می تواند بزند حتی ذهن نجواگرم. مهم نیست چون من کار خود را انجام می دهم . فرمانده منم و ذهنم تحت فرمان من است و آمده تا به من خدمت کند.
دیدن چه الگوهایی ایمان شما را درباره ی امکان پذیر بودن آن هدف تقویت کرد؟
تجربه کردن الگوها حتی در مقیاس کوچک به من جرات امکان پذیر بودن در اسکیل بزرگتر را می دهد. همچنین یافتن الگوهایی که خودم به آن ها رسیده ام و حس خوبی به آن ها دارم.
وقتی به تجربه هایی که داشتم و دقیقاردپای قانون را خط به خط در آن ها می بینم توجه می کنم می فهمم که در تمام لحظاتی که در حال طراحی جعبه ی بازی بودم ، فرزندانم را در حال صحبت کردن به انگلیسی می دیدم بدون اینکه حتی یک لحظه نحوه ی رسیدن به این صحنه را در ذهنم تجسم کرده باشم.
وقتی که تلفظ درست یک کلمه و یا جای درست بکار بردن آن را از فرزندانم می دیدم قلبم درستی مسیرم را تایید می کرد و روحم پرواز می کرد و سپاسگزار خداوند می شدم که راهی به این راحتی را برایم پدیدار کرده است.
اصلا کاری به کار کسی نداشتم و فقط می خواستم حال خودمان را بهتر کنم و اصلا خودم را با کسی مقایسه نمی کردم و می دانستم که هرکسی شرایط خاص زندگی خودش و نسخه ی ویژه ی خودش را دارد و به خودم فرصت تجربه کردن زندگی را می دادم.
همیشه سوال چطور از این بهتر و چطور از این ساده تر ، در مغز من وجود دارد و تجربه های کوچک و بزرگ در زندگیم آن را تایید می کند و باعث بوجود آمدن خلاقیت ها و ایده های زیادی در زندگیم شده است.
برای رسیدن به هدفی که الان پیش رو دارم ، کافیست که تمام قوانین بالا که در قالب نوشته ها بیان شده اند را به هدفم گره بزنم و مثل گذشته عمل کنم. قضاوت نکنم ، مقایسه نکنم، زمان بدهم تا تجربه ام کامل شود . نتیجه را در زمان و مکان مناسب خودش دریافت خواهم کرد. زیرا او همیشه هوای من را دارد و مشتاق تر از من برای موفق شدنم است.
پاینده و برقرار باشید.
سلام به شما سیما بانوی عزیز
چقدر از خوندن کامنت تون لذت بردم و در وجودم بارها و بارها تحسینتون کردم.
و چقدر برام جالب بود این داستانی که از هدایت تون تعریف کردین..
اول که هزاران آفرین به شما به خاطر باور عالیتون به منبع الهی و هزاران افرین به تکیه تون بر نیروی لایزال حق و افرین به نگاه توحیدی تون..
و اما یک سوال آیا این روش آموزش زبان برای بزرگسالان هم میتونه مناسب باشه؟؟؟
خیلی برام جالب بود…
بهتون تبریک میگم و امیدوارم در همه مراحل زندگیتون موفق و پیروز باشید
سلام خانوم تونی عزیز…
ممنونم بابت کامنت زیباتون…
چقدر این کامنت شما برای من هدایتی و جالب بود.
من پسرم 4ساله ست و پارسال از طریق اینستاگرام با دکتر امینی آشنا شدم و اتفاقا از سایت شون هم چندباری اشتراک گرفتم برای دیدن کارتونها…منتها چون پسرم علاقه ایی به دیدن کارتونهای این مدلی نداشت و بیشتر عاشق ماشین و ماشین بازی بود،دیگه ادامه ندادم چون نمیزاشت که کارتونهارو براش بزارم.ولی من همچنان مشتاق بودم که با یک روشی به پسرم زبان یاد بدم که الان با کامنت شما مواجه شدم.یک دنیا ممنون…
فقط کاش بگید که چطوری پسرمو علاقهمند کنم به دیدن این مدل کارتون ها؟؟؟؟اینکه کارتونها رو نبینه و فقط صداشو در روز بشنوه که تو خونه پخش میشه تاثیری داره؟؟
سلام خانم جدیدی عزیز.از لطفتون سپاسگزارم و شک ندارم که هر اتفاقی در زندگی ما بیفته بی دلیل نیست. حتما قراره خواسته ی شما از مسیر درست و به راحتی و با لذت انجام بشه. اگر شما با دفتر دکتر امینی تماس بگیرید شما رو خیلی خوب راهنمایی می کنند تا مشکلتون حل بشه. و اگر تمایل داشتید که من کمکتون کنم ، شماره ی تماس من رو از دفتر بگیرید چون اینجا نمی تونم قوانین رو نقض کنم و شماره ی تماس بگذارم، من با عشق در خدمتتون هستم.
هدف گذاری و تاثیرآن درزندگی
نامه ای به دوست ورفیق خوبم خدا
سلام رفیق همیشگی من
اومدم برات بنویسم چون هرچی که بازبان میگفتم یک احساس کمیودی داشتم ودوست داشتم که بیام مکتوبش کنم تاشاید ازگمراهی نجات یابم
قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ «104،انعام»
از سوی پروردگارت به تو بینشی رسیده است، پس هر که ببیند برای خوداوست واگرکوری کند به زیان خویش عمل کرده ومن نگهبان و ضامن (ایمان شما به اجبار) نیستم
خدای مهربونم که این قدر آشکار وقابل فهم برام نشونه آوردی ازت بینهایت سپاسگزارم این آیه رو موقعی ازت خواستم که بامن صحبت کنی ، وگفتی بعداز قرآن خوندنت برو توی مکتبی که برات فراهم کردم ونشانه های واضحی از زبان بنده ی توحیدی وارزشمندم (استادعباسمنش) بشنو و دنبال کن وعمل کن که بصیرت یابی از عملکرد این جهان وقوانین وضع شده و بدون نقص این جهان که ازاول بوده وتاآخر خواهدبود (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ)،واین همان قوانین بدون تغییر الهی یامشیت الهی است ،که توبارها وبارها گفتی ومن خواندم وخواندم…
اما خواندنی که عاجزباشی ازدرک آن چه بی ثمر خواندنی است
ومنِ در راه مانده هنگامی که خواستم وازته دل هدایت خواستم منو به مکتب خداشناسی وخداشناختی، راهنمایی کردی که مسیر زندگی سعادتمند روبرام واضح وروشن میکنه وازدهان کسی گفته میشه که خودش مث من بوده وتوی این مسیر هست وخواهدبود
مسیری که اگر ثابت قدم باشی به خوشبختی میرسی وگفتی :((و هرکس با ایمان نزد من آید، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنین کسانى درجات عالى دارندو
باغهایی بهشتی جاودان که نهرهااز زیر درختانش جاری است وآن پاداش کسی است که خودرا پاک نماید،76-75طه))
ومن مطمئن ترشدم
ودرک کردم که باایمان نزد تو آمدن یعنی از ت هدایت بخوام وبه درستی مسیرم ایمان وتعهدداشته باشم واعمال صالح یعنی دائم درحال کنترل ذهن باشی توی مسیردرست بمونی،وبتونی کنترول کنی نفس وذهنتو، غیرازاینکه ما بهشتو جهنم رو توی همین دنیا تجربه میکنیم وادامه شو درجهان دیگت،
مثل استادم که بهشتوداره توی این دنیا تجربه میکنه، یعنی اینقدر آرامش داره وایمان وتوکلش به تو قوی هست که در هرجا وهرشرایطی که خواسته یا ناخواسته قراربگیره چنان میتونه ثابت قدم به مسیرش ادامه بده وجلو نجواهای ذهنشو بگیره که حتی ازتضادهاش بهشتی روئایی بسازه
ومن از توپرسیدم چطور ثابت قدم بمونم ،سخته،خیلی سخته،نجواهای شیطان از چپ وراست ،بالا وپایین بهم فشار میاره وسست میشم، تواین جهانی که هرکس به فکرخودشه وپرازتضاد وناسپاسی وشکایت ،چطور ادامه بدم و ثابت قدم درمسیر باشم؟
،وتوگفتی:( قدرت ازآنِ من هست وتو درهرلحظه از من هدایت بخواه که من شنوای داناهستم)
ومثل مادری مهربان دستمو گرفتی وگذاشتی توی مکتب عباسمنشی،وگفتی هر جاکه جاپایی هست توهم پاتو بزارتوی همون جاپا ومطمئن باش مسیر خوشبختی ومسیر درستی بهت نشون دادم
خدای عزیز من؛ قبل از این که مسیرو انتخاب کنم، زندگی ام از همه جهت مسئله داشت وپرازتضاد بود الان توی این مسیر ومکتب،(سایت وفایلهای استاد) رو به بهبودی و عالی شدن، شده
،روابطی که برام حل کردنش سخت بود واز اطرافیانم گله داشتم ،رو ازجهان درونم دانستم وتلاش برای بهبود وعالی کردنش کردم
اضافه وزن ومسائل دررابطه با سلامتی پیدا کرده بودمو به کمک استادم حل کردم
وضعیت مالیم خوب شده واگه هنوز به حد عالی نرسیده ازکوتاهی توی تمریناتم هست
وهزاران هزار مسئله دیگه ای که استادم اززبان تو، به روشی قابل فهم برایم بیان کرده،
محبوبِ من ،امروز چهارشنبه 27 اردیبهشت
درجواب سئوالم که ازثابت قدم بودن ازت پرسیدم ، فایل جدیدی دررابطه با موفقیت وثابت قدم بودن در مسیر،استادم فرستادبرام….
بیاد آوردم روزی که فاصله گرفته بودم از مکتب توحیدیت (سایت استادعباسمنش) وکمتر کارکردم روی خودم دچار کج راهی شدم
یعنی زمانی که مسیر قانون سلامتی استاد ،منو نجات دادو کلی ازمسائلموحل کرد وبه اهداف زیادی رسیدم ولی با مواجه شدن به تضاد، مسیرقانون سلامتی رو کمی کج کردم واین هم ازناتوانی خودم بودکه نتونستم ازتضادم به خواستهام برسم وسیلی کوچکی خوردم از جهان ودوباره تصمیم گرفتم قوانین سلامتی که ازاستادم یادگرفتم جزو سبک زندگیم وشخصیتم باشه
این مسیر درست وعالی، وچقدر این آیه که روزقبل برام فرستادی وگفتی( اگر بصیرت یافتی وبیناشدی به سود خودتوست)(من راهو بهت نشون دادم)،اما اجباری نیست،واز زبون بنده خوبت استادم واضح ترگفتی که قابل درک ترباشه برام
وتوگفتی وبرزبان او (استادعباسمنش)سخنانت جاری کردی
گفت: وقتی هدفی داری ومسیری رو شروع کردی حتی اگر ایده ای نداشتی اما ازمن هدایت بخواه وایمان داشته باش، مسیرهای مختلفی برات روشن میکنم وتوبایدعمل کنی و نتایج کوچکی خواهی دیدامابازم مسیرو ادامه بده وعمل کن تانتایج بزرگتر بشه رفتارها واعمالت دراین مسیرجزو زندگیت وشخصیتت قراربده واگر این طور بشه توشخصیت موفق والگویی برای دیگران خواهی بود وبه پیشرفت جهانم کمک خواهی کرد
استادت کسی هست که توحیدیه وعملکرد وثابت قدمی او باعث پیشرفت جهانم شده وخواهدشد ومن به فرشتگانم میگم این اون آدمیه که خودموتحسین کردم برای خلقتش(تبارک الله احسن الخالقین)وبکوش تا توهم همین طور شوی ومن به وجود توهم افتخارکنم
مهربان من، ازت سپاسگزارم تا با آیه های زیبایت وسخنان روشن ودلنشین استادعزیزم منو به این مسیر هدایت کردی( مسیر ومکتب عباسمنشی) وکمکم کن تا در این مکتب عباسمنشی ،با نتایجم روسفید تو واستاد عزیزم باشم وبمونم
وهزاران هزاربار ازت برای وجود استاد عزیزترازجانم سپاسگزارم که آگاهی هایی که ازتودریافت میکنه رو بازبان شیرین وساده تری برای درکِ من وافرادی که مثل من هستن از فاصله هزاران کیلومتر دورتر بیان میکنه ودراختیارم قرارمیده،
خداجونم من که نمیتونم یعنی زبانم قاصره وعاجزم از سپاسگزاری به استادم خودت همونطور که لایقش هست وهرچیو که دوست داره برای این زندگی زیبا وجهان زیبایی که بهم نشون داده،بهش بده، من زندگیمو مدیون استادم هست
بازم برای بودن خودت که یکی دوساله بوسیله استادم پیدات کردم وبعدوجود نازنین استادعزیزم که این جهان رو برای من وافراد دیگه زیباتر کرده ،سپاسگزارم
سلام خدمت استاد عزیز واقعا تحسینتون میکنم بابت این بدن فوق العادتون که به راحتی و با به کارگیری قوانین تونستید بسازینش و هم بخاطر اون حد از باوری که نسبت به جواب دادن قوانین داشتیند و اونطوری اومدید جلوی دوربین و اونطوری بیان کردید که این نشون میده شما انقدر روی خودتون عالی کار کردید و انقدر که ایمانتون قوی هست که حتی لحظه ای شک نداشتیتد که موفق خواهیند شد و اگر حتی لحظه ای شک داشتید و به این فکر میکردید که حالا اگه نشه چی؟ اگه نتونستم بعدش چکار کنم ؟اگه نشه خیلی بد میشه و هزارتا نجوای دیگه ….عمرا این کار و در جلوی دوربین میکردید و تعهد میدادید
استاد عاشق این حد از عملگرایی شما هستم که هر چی میگید و اول خودتون دست به کار میشید و بعدش به بقیه میگید که دست به کار شن و اهل عمل هستید و این خودش به من که خیلی کمک میکنه…..
و اما هدف من موفق شدن در امتحانات نهایی هست و اینکه بتونم نمرات خیلی خوبی بگیریم و هدایت بشم به ی دانشگاهی که برام خوبه حالا یا چیزی که تو ذهنم هست و یا هر چیز دیگه ای که خدا بچینه …
دوست دارم همه امتحانات و 20 بگیرم و برای 20 هم میرم اما میدونم که نباید به نتیجه بچسبم و رها باشم
و به خدا توکل کنم و تلاشمم بکنم…
نتیجه این امتحانات 1ماه دیگه معلوم خواهد شد
و سعی میکنم تو این 1ماه کلی تجربه خوب کسب کنم
در پناه حق…
استاااااااد عزیزم سلااااااام
اول از همه شما یادمون دادید که اگر زیبایی ای رو دیدیم بیانش کنیم ، پس استاد من میخوام بگم که دمتون گرم واقعا چه بدنی ساختید . واقعا عین همیشه ی همیشه گل کاشتید .
استاد این عکس قبل از عمل واقعا خیلی تاثیر گذاره، من خودم قبل از اینکه بخوام شروع کنم چه کاهش وزن چه مسائل دیگه رو ثبت کردم و با دیدن تغییرم مصمم میشم و ذوق میکنم واقعا .
استاد باید بگم راجع ب اینکه گفتید اگر به بقیه بگید مصمم تر میشید ، واقعا همینطوره البته اگه صحبت با آدمای هم فرکانسمون باشه . من خودم یک سری تصمیم ها برای زندگیم گرفتم و یک سری از آدم هارو در جریان گذاشتم ، الان این باعث میشه جا نزنم و مسیری رو که شروعش کردم به مقصد برسونم .
استاد نکته ی دیگه ای که گفتید اینه ک پیشرفت و موفقیت توی هر موضوعی میتونه کمک کنه ک در مسیر های دیگه ام موفق باشیم ، استااااد واقعا همینه . من از موفقیتم توی یک هدفی انگیزه میگیرم و میگم زهرا ببین شد ببین چی بود و چی شد پس الان فلان هدفم همینطوری تیک بزن .
و استاد واقعا خوشحالم که شما توی زندگی من هستید
سپاسگزاااااارمممم.
استاد بریم سراغ سؤالای این فایل
خب من انگیزمو با دیدن نتایجم چه ریز چه درشت حفظ میکردم . انگیزمو با شوق قلبم برای رسیدن به هدف نهاییم حفظ میکردم
استاد من جدیدا یه مدلی شدم که اجازه نمیدم ورودی های منفی و بقول شما ناخواسته هام وارد ذهنم بشن تا بتونن احساس منو بد کنن و این باعث میشه که روی مسیرم استوار بمونم . چون ما یاد گرفتیم ک احساس خوب = اتفاقات خوب . و خب باایمان به این جمله ، آدم دلش آروم میگیره ک نگران نباش تو اگه حست خوب باشه اتفاقای خوب خود به خود میفته و نیازی نیس تو برنامه بچینی ک دقیقا ب چه صورتی اتفاق بیفته .
استاد اینکه من نتیجه میگرفتم سر هر موضوعی ( با توجه به قانون هایی که از شما یاد گرفتم ) ، خودش برامن میشد الگو ، یا مثلا نتایج بچه هارو که میخوندم برام میشد الگو . یا باتوجه ب قانون هر اتفاق خوبی ک برای کسی میفتاد من برای خودم تجزیه تحلیلش میکردم و ایمانم قوی تر میشد .
خلاصه که استاد عاشقتونم
و امیدوارم کامنت من بتونه ذوقی رو توی دل بچه های عباسمنشی ایجاد کنه
سلام به همه دوستان و استاد خوش اندام
خداراشکر میکنم که توی این مدار هستم که متونم این اگاهی هارو دریافت کنم و توی زندگیم استفاده کنم
من به تازگی قدم اول 12 قدم رو تموم کردم و توی همین قدم بود که شما این هدف رو برا خودتون گذاشتید و حالا نتیجه هارو میبینیم
چقدر هدف گذاری و باورهای مناسب در مورد اون هدف مهمه
استاد من از اول امسال هدفم رو پایه گذاری کردم و باورهارو در مورد هدفم میسازم و روز به روز نتیجه میگیرم و باورهام قورتر میشن که میشود و وقتی باور میکنم نتایج بزرکتر میشوند این همون قانونه که باید بهش عمل کنیم
نتیجه گرفتن از اون هدف بسیار زیاد به ما انگیزه اعتماد به نفس و باور ایمان تعهد و تمرکز بیشتری میده که به اهداف بالاتر هم برسیم
اولین قدم برای حرکت تعهده که این هدف رو اجرا کنیم و به نتایج فکر کنیم .جهان منتظر حرکت ماست که ما قدم اول رو بر داریم و بعد ایدها و قدمهای بعدی بهمون گفته میشه
وقتی فایل جدیدی روی سایت میاد خیلی خوشحال میشم و سریع میبینمش و از این اگاهی ها و این اندام زیبا لذت میبرم
خداراشکر میکنم که میوتونم توی این سایت باشم و این قوانین رو بشنوم و کامتهارو بخونم
سلام استاد عباس منش عزیز و دوستان عزیزم
استاد من 17سالمه و فقط چن ماهه که که سایت شماررو دنبال میکنم و واقعن سایت فوق العاده است از همه لحاظ…..و حالم را خیلی بهتر و بهتر کرده و این ها همش لطف پروردگار با دستان هدایتگرشه
استاد واقعن عجب هیکلی دارین قند تو دلم آب شد
دمتون گرم بانشان دادن دستاورد هاتون میگید که میشود به آرزو ها رسید هرچی میخواد باشه
این دستاورد ها که من تو سفر تو دور آمریکا و زندگی دربهشت را دیدم واقعن یکجورایی منو میبرد فضا
انگار رو ابرا زندگی میگردم چون خودمو جای شما و بهتر از از جایگاه شما تصور میکردم…شما با نشان دادن دستاورد هاتون به من انگیزه دادین و باعث شدین من دیدگاهم نسبت به دنیا تغییر کنه و حس حال هر روز توپتر میشه
راجب اهداف بود این فایل.. راستش یکی از کارهایی که برای رسیدن برای اهدافم کردم آسان گیری بود…
همیشه رفیقام میپرسن میگن تو چجوری هم کلاس میری هم باشگاه میری هم مدرسه میای هم معدل ممتازه؟من راستش فقط بهشون میگم هیچیو جدی نمیگیرمو میزاارم خدا مرا هدایت کنه…و از زمانیکه من از این اسانگیری و هدف گذاری استفاده کردم حالم توپتر و عالیتر هست…به همه کارهام میرسم و تو کوتاهترین زمان مطالعه بهترین نمرات را میگیرم
چون طبع جهان برحسب انجام دادن کارها طبق باورهاست و
آسان گیر کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
خلاصه استاد هم زندگیت هم هیکلت خیلی توپ و عالیه امیدوارم که روزی من شما روو تو آمریکا ملاقات کنم با حال حوب زندگی خوب و حس عالی
به امید هدایت شدن به سمت عالیترین ها
استاد دوست دارم
و اینکه خیلی باحال و خفنی
سلام آرمین عزیزم
چقدر ذوقتو کردم، همسن برادر زاده ی منی اونم دو سه ماهه اومده تو سایت اما هنوز کامنت نمیزاره.
آفرین فوق العاده و بی نظیری. خیلی خوب صحبتای استاد رو درک کردی.
همین که اول از همه رفتی سراغ مدار آسانی ها نشون میده چقدر خردمندی.
کامنتتو برای خودم سیو کردم.
خیلی خفنی پسر :)))))
به نام خدای وهاب
سلام میکنم به استاد عباسمنش عزیزم و مریم جانم و همه دوستان نازنین سایت
اول از همه باید بگم که چقدر لذت بردم از دیدن فایل و این همه تعهد و انگیزه شما استاد عزیزم که واقعاً تحسینبرانگیزه. خیلی تحسینتون می کنم استاد. و ازتون سپاسگزارم که اینطور عالی برای ما الگوسازی می کنید.
استاد هر فایلی که روی سایت میاد انگار پاسخیه به درخواستهای قبلی من. امروز نیاز داشتم به شنیدن این حرف ها، به این یادآوری، تا ازتون انرژی بگیرم، تا حرفاتون تأییدی باشه بر اینکه دارم درست می رم، مسیرم درسته، فقط باید متمرکزتر باشم، فوکوسم بیشتر باشه.
دقیقاً امروز به دوره 12 قدم و هدفی که مشخص کرده بودم، فکر می کردم. داشتم میگفتم باید برم ببینم اون موقع در دفترم چی نوشته بودم و چه وضعیتی داشتم. و ببینم چقدر تونستم برای هدفی که تعیبن کرده بودم قدم بردارم.
حالا سعی می کنم به سوالات متن فایل جواب بدم:
چند هدف که در زندگی خود به آنها رسیدهای را به یاد بیاور. چه الگوها یا رفتارهایی را می توانی شناسایی کنی که باعث دستیابی شما به آن اهداف شد؟
استاد، در کمال تأسف، انگار قبل از آشنایی با شما من هدف خیلی خاصی نداشتم.
در گذشته، مهم ترین هدف من در زندگی این بوده که از خونه پدری – با اون شرایط و اوضاع نابسامانی که حاکم بود – بیام بیرون و با آرامش و بهسلامت بیام بیرون. که خوشبختانه این هدف محقق شد.
چطور انگیزههایت را حفظ میکردی؟
در دورهای که در خونه پدری بودم و مشکلات خیلی شدید بود، به مصداقِ «ادب از که آموختی؟ از بیادبان»، فهمیده بودم که نباید راهی رو که بقیه رفتن، برم. به طرز عجیبی می تونستم روی اونها تمرکز نکنم. در واقع لطف خدا بود. هدایت خداوند بود. خودم رو غرق درس خوندن، یا مطالعه کتاب های مختلف یا قران خوندن می کردم. بعدها که دانشگاه و سر کار رفتم، خدا رو شکر، فقط غروب تا صبح خونه بودم و کنترل ذهن کمی راحت تر بود. و فقط به درس و دانشگاه و کار فکر می کردم و منتظر بودم که صبح بشه و از خونه فرار کنم!یعنی اینطوری انگیزه هام رو حفظ می کردم. به امید قرار گرفتن در محیط دانشگاه، پیش دوستام، و محیط کار، پیش همکارهام. دیوانهوار خودم رو در درس و کار غرق می کردم. در دانشگاه معمولاً رتبه برتر می شدم.
الان که فکر می کنم، می بینم شاید به خاطر همینه که الان بعد از این همه سال، دیگه اون کارم رو دوست ندارم و یه کار جدید شروع کردم. چون احساس می کنم اون کار کاری نبوده که من با عشق و علاقه انجام بدم. کاری بوده که من فقط خودم رو در اون گم می کردم تا ذهنم آزاد نباشه. یعنی از سر اجبار و به خاطر شرایطم شروعش کرده بودم و دیگه همینطوری در اون کار متبحر شده بودم و ادامه داده بودمش.
* بعد هدفم این بوده که یه زندگی خوب و آروم و مثلاً عاشقانه داشته باشم که اینم اوکی بود. بعد بچه اومد و هدفم این شد که بچه سالم باشه و خوب بزرگ بشه و فلان و بهمان، و بعد با موفقیت کنکور بده و رشته خوب قبول بشه و… که اینم محقق شد. یه رشته خوب در دانشگاه تهران.
* اما خودم چی؟
خودم تا پیش از این اصلاً هدفی نداشتم. فکر میکردم هدف یعنی همینا. و تمام انرژی و وجودم رو می ذاشتم واسه محقق شدن این شرایط.
* ولی بعد با گوش کردن فایل ها، مخصوصاً از دوره عزت نفس به بعد فهمیدم که من تا حالا اصلاً خودم رو به حساب نمیاوردم و آدم نمیدونستم که بخوام هدفی هم داشته باشم!
الان یه مدته به لطف آگاهی ها و آموزش های شما بیدار شدم.
هدف هام رو نوشتم که اولین و مهم ترینش استقلال مالی خودمه که این هدف خودش چندین زیرشاخه و هدف کوچیک تر در درونش داره.
هدفم اینه که اول درآمد شخصی داشته باشم و بعد اون رو سه برابر و چند برابر کنم. یعنی استقلال مالی تمام و کمال در همه زمینه ها، بدون وابستگی به همسرم داشته باشم، که طبعاً باید تکاملم رو در این مورد طی کنم.
برای رسیدن به این هدف چی کار می کنم؟
دو ماهه کاری رو شروع کردم که ازش هیچی بلد نبودم، یعنی هیچی! ولی در شروع کار بهم گفته شد که انجامش بده. منم شروعش کردم. از هیچی شروع کردم، با شرایط و امکانات محدودی که داشتم. و الان خیلی توش پیشرفت کردم. البته هنوز به موفقیت مالی و درآمد نرسیدم ولی متعهد شدم که خودم رو به درآمد برسونم و کار رو ادامه بدم تا هدفم محقق بشه.
برای این مورد اهرم رنج و لذت قدرتمندی هم نوشتم و هر روز دارم انجامش می دم و تکرار می کنم.
در عین حال دست خدا رو باز گذاشتم و هر روز ازش هدایت می خوام برای کارم. هر کاری که بگه انجام میدم. فعلاً این کار رو شروع کردم و چون اوایل کارمه خیلی وقت ازم می گیره. باید تکاملم رو طی کنم. شاید بعدها بتونم این کار رو در یکدهم زمان الان انجام بدم. شاید هم کلاً هدایت بشم به یه کار دیگه. هر وقت بهم گفته بشه، هر کاری باشه انجام میدم.
دومین هدفم بهبود و درمان بیماری کمالگراییمه. همین جا بگم که از شما استاد عزیزم و مریم نازنینم برای آگاهیهای این دوره نجاتبخش سپاسگزارم.
برای رسیدن به این هدفم چی کار می کنم؟
من همون طور که گفتید، از بهبودهای ریز ریز در این زمینه شروع کردم.
شروع کردم به انجام دادن یکی یکیِ کارهای ناتموم و نیمهکاره، شروع کردم به سامان دادن به همه آشفتگیها. البته نه به یکباره، بلکه ریز ریز، کمکم.
مثلاً از نظم دادن اساسی به کمد لباسم گرفته تا تعیین تکلیف کردن برای لباس های بدون استفاده و تلنبارشده، تا انجام بعضی کارهای کوچیک که منتظر می موندم تا نیروی کمکی خونه فلان موقع بیاد و انجامش بده. و گاهی کلافهکننده می شد. دیگه خودم انجام می دم، حالا هر چقدر که تونستم. بعد هم ایشون میاد کامل انجام می ده.
یا مثلاً تموم کردن کتابی که مدت ها نیمهکاره مونده بود و می گفتم باید دوباره از اول بخونمش. توی این روزها تمومش کردم و از اول هم نخوندم، از ادامه خوندم، چون نیاز نبود و داستان یادم بود.
یعنی می خوام بگم سختگیری رو کم کردم و سعی می کنم بهبودهای ریز ریز به زندگیم بدم. از این بابت هم خیلی راضی و خوشحالم. و هر چند در نوشتن تمرین ها تنبلی می کنم (که خود این هم به خاطر کمالگراییه، چون می گم تمرینم باید خیلی خوب باشه و یه چیز کوچیک ارزش نداره که برم بنویسم)، ولی دارم انجامشون میدم. و اهرم رنج و لذت هم نوشتم که هر روز اجرا و تکرارش میکنم.
این دوتا هدف من تا پایان امسال هستند. یکی اینکه کسب و کار خودم رو داشته باشم و مستقل از همسرم باشم و دیگه اینکه یه فرد بهبودگرا باشم که همین لحظه شروع کنم به عمل کردن، و بین حرف و عملم فاصله نباشه.
قطعاً انتظار ندارم یکی دو ماهه به نتیجه و هدف برسم و تا پایان امسال به خودم فرصت دادم. ولی هدف های کوچیک تری هم دارم که در دل این دو تا هدف بزرگم هستند.
اونها رو در دفتر خصوصیم نوشتم و به امید خدا وقتی محقق شدند، میام ازشون می نویسم.
در پناه خداوند وهاب شاد و سلامت و ثروتمند باشید همگی.
با سلام میخوام امروز یه مطلبی بگم که دلی باشه اصلا شاید به این فیلم هم ارتباط موضوعی نکنه ولی شاید برای شما هم اتفاق افتاده یا بیفته
همه ما دنبال پیشرفتیم همه ما دنبال خاص بودنیم خب برای همه این ها باید انگیزه داشت چرا همه ما بهش نمیرسیم؟! چرا گاهی میشه به قولی معروف گفتنی آرزو و حسرت گاهی میشه خواستن و داشتن و مالکیت اون انگیزه؟؟؟؟؟
خیلی از اوقات ما فقط بهمون دیکته کردن فلان چیز بخوای باید سختی بکشی ولی نه لازم نیست اگر ازش لذت ببری چرا سختی؟!
اگر برات موضوع مهم و انگیزه دار باشه و نفرت آور و مشقت محور نباشه چرا با سختی بخوای بهش نگاه کنی؟؟؟؟ چون بهمون گفتن باید سختی بکشی تا بدست بیاری ولی این نیست هیچ چیزی در دنیا براش سختی مقدر نشده که بخوای برای بدست آوردنش سختی بکشی
تو وقتی خدا بهت اشرف مخلوقات رو صفت داده پس برات سختی مقدر نکرده چون خدا نه مالیخولیا نه سادیسم نه هیچی نداره که بگیم خدا میخواد ما رو اذیت کنه
ما خودمون داریم با ضمیر ناخوداگاه خودمون زندگی و شرایط و زمان رو به خودمون سخت میکنیم بعدم اونقدر دایره به خودمون تلخ و زهر میکنیم که توانایی هامون رو دیگه باور نداریم و میشه برامون حس قربانی حس رقابت کینه آور حس افسردگی و فعل نخواستن و نشدن و هزار شکایت به خلق خدا و خدا
خب چرا؟؟؟؟
بیا زندگی با نیمه پر لیوان ببین به کمترین چیزها ارزش بده حتی به ساعت دستت که دایم نخوای گوشیتو در جای شلوغ دربیاری زمان رو ببینی
به حتی صدای ماشین ها ارزش بده گاهی همین ترافیک ها برات خاطره هستن آرزو به لحظه نفس کشیدن در بین این هیاهو
نشو حکایت
از همه دور میشوم نقطه ای کور میشوم زنده به گور میشم منم خدایی داشتم
بیا وسط دل ماجرا
بیا وسط دل عشق بازی با رویاهات
بیا وسط دل با انگیزه تلاش کردن
بیا وسط دل نهراسیدن و ترسیدن از چی میشه بعد از تلاش
بیا بشو صیاد تا صید زمان و شکارچی
بیا خودت باش اشرف مخلوقات
اشرفی که یک فرشته رو به شیطان تبدیل کرد چون تو برترین موجود خدا بودی
چرا باید خودت رو کم بگیری؟؟؟؟
باید به خودت بگی من میتونم من به راحتی به آسانی میتونم از همه چی بگذرم از سختی ها از مشکلات از همه چی
اگر بخوای میشه
مثبت فکر کن
مثبت تلاش کن
مثبت براش جون بده ولی جون بده
حتی گاه ما خودمون برا خودمون هم با منت کار میکنیم به خودمون هم کنایه و تیکه میزنیم
نمیدونم چند نفر این مطلبم رو بخونه ولی دلی نوشتم
نترس از اینکه چی میشه تو چه جذب کنی چه نکنی دنیا گرده
دنیا میچرخه
دنیا توقف نداره
دنیا برای کسی نایستاده
پس تو هم بیا با قانون دنیا دوست باش
نشو اون ته اتوبوس دنیا نشسته
از همه چی خودش رو دور کرده بیا صندلی ها جلو بشین با حال خوب با دل خوب با نگاه خوب
امیدوارم حال دلت خوب کنی
به نام سرور و سالار و تنها فرمان روای عالمین
سلام خدمت استاد گلم
استاد نوع تفکرت قابل تحسینه اون ارادت و شهامتت آفرین و صد آفرین
استاد بدنت قشنگ و فیت شده من وقتی اون ویدئو که تو پارادایس گذاشتی دیدم و اونجا تصمیم بدنسازی رو جدی گرفتم و شروع کردم الانم شش ماهی هست تمرین میکنم و نتایج میبینم و هر روز میخوام بدنمو بهتر کنم وقت میزارم برای یاد گیری تمرین و آناتومی بدن بهتر بشناسم و خدارو شکر نتایج یواش یواش هی داره بهتر میشه خدایا شکرت
همیشه سپاس گزار خداوندم که انسان موفق مومن درست کار راستگو و درست کردار را در مسیر زندگیم قرارده
استاد انشالله در آخرت هم با صالحین مشهور بشی