اولین بار که پدرم به قصد یاد دادن موتور سواری، به من اجازه داد تا فرمان موتور را در دست بگیرم، خواستهی داشتن موتور و عشق به موتور سواری به شدت در من شکل گرفت.
باورهای محدودکنندهام درباره ثروت، آنقدر داشتن یک موتور عالی را برایم دور از دسترس ساخته بود که، نتیجهی «ترکیب خواستهی شدید و عشق علاقه به موتور سواری با آن باورهای محدودکننده»، موتور یاماهای ۱۰۰ تنه جوشی رنگ خورده را جذب زندگیام کرد. یعنی ارزانترین حالتی که میشد آن روزها یک موتور را خرید.
اما من هرگز لذت بردن از زندگی را به تعویق نمیانداختم و تا جایی که میتوانستم، از امکانات همان لحظهام برای لذت بردن بهره میبردم. حتی با آن موتور، با همسرم مسافرتی از قم به شمال داشتیم. فکر میکنم، حفظ همین ویژگی و اشتیاق همیشگیام برای تغییر اوضاع، بالاخره کار خودش را کرد و من را به مسیرشناخت قوانین خداوند و خواندن فکر خداوند، هدایت کرد. زیرا وعدهی خداوند إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَى است که تأکید میکند، به راستی (همین است و جز این نیست) هدایت به عهدهی ماست.
تمام تضادهای حاصل از تجربه موتور سواری با آن موتور زهوار در رفته، خواستههایی مثل: داشتن استقلال مالی و آزادی زمانی و مکانی برای تجربهی هر آنچه که بخواهم را در من زنده کرد. سپس به اندازهای که من توانستم مقاومتهای ذهنیام را کنار بگذارم، هدایت شدم و به محض اینکه باورهایم درباره ثروت درست شد، آن خواستهها یکی پس از دیگری، به صورت طبیعی و از راههای منطقی وارد زندگیام شدند که یک مثال کوچک از تغییر آن باورها، مجموعهای از موتورسیکلتهای با کیفیت، با قابلیتهای متفاوت و متنوع مثل سرعت، قدرت، طی مسافتهای بسیار طولانی و… جایگزین آن موتور یاماهای زهوار در رفته شده که نتیجهی باورهای محدودکنندهی قبلیام بود.
نکتهای که با ذکر این داستان میخواهم بگویم این است که: تضادهایی که در زندگی با آنها برخورد میکنی، نه فقط خواستههایی را در وجودتان شکل میدهد، بلکه شور و اشتیاق و تواناییهایی را در وجودت بیدار میکند که، اگر آنها را با باورهای قدرتمندکننده همراه کنید، آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگیتان میشود. تمام پیشرفتهای بشر و تکاملی که امروز در جهان شاهد آن هستیم، نتیجهی برخورد با این تضادها بوده است.
این قانون و شیوهی رشد جهان است: قرار بوده، ما به عنوان موجوداتی فرکانسی، وارد جهانی شویم که اساس آن پاسخ به فرکانسها و بازتاب آنها در زندگیمان است. هدف ما از ورود به این جهان مادّی این بوده که به واسطهی برخورد با تضادها، خواستههایمان را بشناسیم و با ارسال فرکانسهای هماهنگ با آن خواسته، آنها را خلق کنیم. این طبیعت ماست.
اما آنچه باعث شده با وجود برخورد با تضادها و مشخص شدن خواستههایت، هنوز به خواستههایت نرسیده باشی، مقاومتهای ذهنی، ترمزها و باورهای محدودکنندهای است که مثل یک سدّ، آن خواستهها را پشت خود جمع کرده و اجازه جاری شدن آنها به زندگیات را نمیدهد. اما به محض اینکه با کار کردن روی ذهنت و کنترل کانون توجهات، باورهای قدرتمندکننده تری میسازی، آن مقاومتهای ذهنی برداشته میشود و آن موانع را حذف میکند. سپس نعمتها در زندگیات جاری میشود.
این اتفاقی است که در دوره ۱۲ قدم در حال وقوع است. به همین دلیل میتوانم بگویم، دوره ۱۲ قدم، تمرینی عملی است، برای عادت کردن به زندگی به شیوه طبیعی. زیرا طبیعت ما این است که، به محض مشخص شدن خواستهای، آن را تجربه کنیم. در این دوره، قدم به قدم، نحوه ساختن همان باورهایی را به دوستان شرکت کننده در این دوره آموزش میدهم که، خودم را از زندگی در یک اتاق سیمانی در بندرعباس، به زندگی در یکی از زیباترین مناطق فلوریدای آمریکا هدایت کرده است.
هر فردی که به دنبال یک دلیل قطعی و محکم میگردد تا باور کند تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه باورهای خودمان است و سپس برای خلق شرایط دلخواهش، جهادی اکبر برای تغییر باورهایش به راه اندازد و به این وسیله، درهایی از نعمت، ثروت، سلامتی، آرامش و تجربه روابط عاشقانه را به زندگیاش باز کند، به زندگی من نگاه کند و از نتایج زندگی من، به عنوان سند و مدرکی قطعی برای اهمیت و اولویت تغییر باورها، استفاده کند.
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD416MB35 دقیقه
سلام به شما استاد عزیز
خواستم یک تجربه از برخورد با یک تضاد بنویسم که دیروز برام اتفاق افتاد
استاد من خیلی به فوتبال علاقه دارم و لذت میبرم ازش عین شما دقیقا که علاقه دارید
دیروز هم دوتا بازی فوتبال بود بین استقلال و پرسپولیس در فینال جام حذفی و یکی دیگه رم و سویا در فینال لیگ اروپا
که خب نتیجه ش رو احتمالا میدونید که استقلال باخت و رم هم در فینال باخت
حالا موضوع چیه… موضوع اینه که استاد من استقلالی هستم و این تیم رو دوست داشتم، و بشدت هم به ژوزه مورینیو علاقه دارم خیلی زیاد…
حتی یکی دوسال پیش اسمم توی سایت شما آقای خاص بود…
استاد دیروز خب هردوتا تیم مورد علاقم باختن و خیلی خیلی زیاد من ناراحت شدم، و واقعا برام قابل باور نبود…
بازی استقلال ساعت ده و نیم شب تموم شد و بازی رم هم ساعت 1شب تموم شد…
بعد از تموم شدنشون من واقعا عصبانی و ناراحت بودم واقعا، همین دیشب یعنی…
اما بعد از تموم شدن بازی ها یک تلنگر شدیدی بمن خورد از درون… یهو به خودم اومدم گفتم واقعا چرا باید من تعصب داشته باشم انقدر در حدی که یک چیز بیرونی باعث بشه من فرکانسم داغون بشه!!!؟؟
واقعا چرا باید یک بازی فوتبال منو انقدر بهم بریزه و از شادی و خوشحالی و هماهنگی با درونم دورم کنه؟؟؟
واقعا یک جای کار میلنگه… منی که فایل های استاد عباسمنش رو گوش میدم و به قول خودم دارم کار میکنم روی خودم و در این مسیر توحیدی هستم آیا باید بازی فوتبال منو بهم بریزه؟ مشکل کجاست واقعا
استاد واقعا به فکر فرو رفتم که این مورد اشکال بزرگی در منه…و واقعا نفهمیده بودمش تا همین دیشب… واقعا متوجهش نبودم… شما میگید تضاد ها کمک خداوند به توئه و میتونی با بهره برداری ازش خیلی پیشرفت کنی دقیقا همین شد برام…. استاد واقعا من چرا باید مثلا به ژوزه مورینیو، یا اصلا هر شخص دیگه، انقدر علاقه و تعصب نشون بدم که حتی توی سایت شما اسمم رو بزارم لقب اون! واقعا غیرقابل باوره!
یا تا همین دوسال پیش من عکساش رو میزاشتم پروفایل تلگرامم! واقعا الان که میبینیم متوجه میشم یک ایراد بسیار بزرگه این… واقعا چرا؟!
این چه تعصب و شرکی هست که من دارم…
استاد من با خودم گفتم ببین تو به فوتبال علاقه داری، اصلا هم اشکال نداره و کسی نگفته این ایراده… اما به جایی رسوندی که اجازه دادی حال و احساست رو بهم بریزه… و بد شدن حالت یعنی کنترل زندگیت رو دادن دست بقیه، یعنی عامل بیرونی، یعنی شرک، یعنی اتفاقات بد…
استاد شماهم علاقه شدیدی به فوتبال دارید و خیلی دنبال میکنید اما بنظرم تعصبی به هیچ کسی یا هیچ تیمی ندارید، حتی تو فایل توحید عملی 2 اشاره کرده بودید که قبلا استقلالی بودید و همین الانشم دوست دارید استقلال ببره، اما اصلا دنبال نمیکنید به اون صورت، یعنی اصلا دیگه تعصب ندارید بهش و مهم نیست زیاد.. اگه ببره خوشحال میشید اگه نبره هم اصلا چیز خاصی نیست، ناراحت نمیشید…
حتی به لاتزیو هم علاقه دارید اما من فکر نمیکنم اصلا تعصبی داشته باشید و جوری بشه که “مهم” بشه براتون…
فقط یک علاقه ساده هست….
و این یعنی روش درستش و روش کنترل شدش…
این عصبانیت و ناراحتی دیشب من باعث شد به این موضوع پی ببرم که این جای کارم ایراد داره، و باید ترمیمش کنم… یعنی من خودم متوجهش نشدم تا وقتی یک تضاد سخت اومد برام و واقعا منو بهم ریخت تازه متوجهش شدم… یعنی بازم همون صحبت شما که گفتید اگه خودمون دست به تغییر نزنیم، جهان بما تضاد میده و با تضاد کمک میکنه تغییر کنیم و حواسمون جمع باشه…
واقعا تضاد یک نعمته، واقعا هروقت من به یک تضادی میخورم بعدش خیلی مُصِر تر میشم به مسیر درست، خیلی حواسم رو جمع میکنم، خیلی اصلاح مسیر میکنم، واقعا تضاد یک نعمت بزرگه، تضاد باعث میشه اصلاح مسیر کنیم… من شاید قبلا اینجوری نبودم اما به لطف اموزه های شما،دقیقا یادم نیست از کی، ولی مدتیه به هرتضادی میخورم، خیلی سریع خیلی سریع خودم رو پیدا میکنم و میگم ببین امیرحسین این یعنی نیاز به اصلاح مسیر داری، این یعنی کمک خدا و بعدش خیلی زیااااااد انگیزم بیشتر میشه و خیلی خودمو جمع و جور میکنم و خیلی بهتر میکنم شرایط رو و واقعا تغییر میدم خودم رو…
من قبلا کسی بودم که وقتی به تضاد میخوردم بشدت تا مدتها میرفتم تو لاک غم و ناراحتی و بعدش هم یادم میرفت و دوباره عادی میشد زندگی و بازم یجا دیگه همون تضاد میومد سراغم… استاد الان واقعا خوشحال شدم این متن رو نوشتم! چون طبق معمول وقت نوشتن یچیزایی از خودم و مسیرم فهمیدم که نمیدونستم تا الان…
خداروشکر میکنم واقعا… من ادمی نبودم که وقتی به تضاد بخورم سریع بلند شم و انگیزمم صدچندان بشه! ولی الان متوجه شدم که من مدتهاست این واکنش رو به تضاد ها میدم!!!!
و این به لطف اموزه های شماست و دقیقا همون موضوع رو میگه که ما آروم آروم تغییر میکنیم و خودمون هم متوجهش نمیشیم!
خیلی برام جالب بود که چرا من دقیقا بعد از دو تا فوتبال دیشب هنوز یک ربع از اتمام بازی دوم نگذشته من ناخوداگاه به خودم گفتم این اشکاله و باید تغییر بدی خودت رو و این راه درستش نیست! در صورتی که خودتون میدونید فوتبالیا چجوری هستن، اگه تیم مورد علاقشون ببازه کلا تا 10 روز نابودن! حالا من که دوتا تیم مورد علاقم باختن، اونم تو فینالی که جام میدادن!
استاد واقعا برای خودم عجیبه که چرا این واکنش رو نشون دادم! واکنش بسیار درست و طبق قانون رو نشون دادم… حالت عالیش اینه که وقتی به تضاد نخوردم خودم رو اصلاح کنم، اما من بازم خیلی پیشرفت کردم… چون وقتی به تضاد خوردم خیلی سرررررریع بلند شدم و برگشتم و به فکر تغییر خودم و تغییر باورهام و رفتارهام افتادم! این یعنی پیشرفت… این پیشرفت خیلی بزرگیه… اونم پیشرفتی که ناخوداگاه درست رفتار کردم… واقعا خوشحالم از این بابت…
استاد من واقعا ادمی بودم که به محض خوردن به یک تضادی، کلا پا پس میکشیدم و فرار میکردم از اون مسئله… اما الان اگه بخورم به یک تضادی، خیلی سریع انگیزه هام صدچندان میشه برای تغییر و برای اصلاح مسیر…
چقدر این گوش دادن به فایل ها این کامنت نوشتن ها این دنبال کردن فایل ها و محصولات این کامنت خوندن ها این تمرین انجام دادن ها چقدرررررر داره نم نم و اهسته اهسته ادم رو تغییر میده جوری که خودمونم متوجهش نیستیم!
واقعا خوشحالم واقعا خوشحالم… و بازم معجزه ی نوشتن رو درک کردم، بارها و بارها و بارها من با نوشتن کامنت به چیزای جدیدی از نتایجم و از شخصیتم و از تغییراتم و از الهامات پی بردم…
این بار چندمه که با نوشتن کامنت و تحلیلش به چیزای خیلی جدیدی پی برم…
البته نوشتن کامنت و تحلیل رفتارهام و شیوه انجام تمرینات و بررسی خودم…
واقعا سپاسگزارم خداوند رو…
و این تضاد فوتبال و تعصب شرک امیز رو هم خدا بهم داد که پیشرفت کنم…
خودمم سرزنش نمیکنم که چرا اینجوری بودم، چون من قراره هر روز بهتر و بهتر بشم و رشد کنم و قدم به قدم و اهسته اهسته بهتر میشم… علاقه ی شدیدی به فوتبال دارم و خب اشکالی هم نداره اما دیگه سعی میکنم از این تعصب و طرفداری دست بکشم…
اصلا این طرفداری بنظرم خودش نوعی شرکه… طرفداری!
چرا باید طرفدار کسی یا تیمی باشیم جوری که رفتارهامون و احساساتمون رو تحت تاثیر قرار بده و مارو کنترل کنه! واقعا چرا؟
اصلا از اسمش مشخصه، طرفدار کسی بودن کاملا اشتباهه و کاملا شرکه…
ما میگیم وابسته ی کسی بودن شرکه و باید اون ادم باشه تا حال من خوب باشه… حالا این علاقه به تیم ها یا سرمربی ها، جوری که با نبردنش اینجوری بم میریزم آیا شرک نیست؟! قطعا هست…
اصلا به قول شما استاد هرچیزی که کنترل احساسات منو ازم بگیره یعنی دارم اشتباه میرم…
کنترل افکار و احساسات من باید دست خودم باشه نه عامل بیرونی… و اگه بدمش به عامل بیرونی مثلا جوری که احساسات من بستگی داشته باشه به بردن یا نبردن تیمی، این خودش کاملا اشتباهه و شرکه…
کنترل احساسات من فقط باید دست خودم باشه و وصلش نکنم به چیز دیگه ای… هرچیز دیگه ای میخواد باشه…
تصمیم گرفتم فوتبال ایران رو تقریبا دنبال نکنم دیگه، چون اصلا ارزش دنبال کردن رو نداره، استاد شما فکر کن تیمی که بدهی چندصد میلیونیش رو به سرمربی قبلی خارجیش انقدر نمیرده تا میشه 1 میلیون دلار! و باعث حذفش از اسیا میشه… این فوتبال اصلا ارزش دنبال کردن نداره… بعدشم طبق قانون هرتیمی باورهای مناسبی داشته باشه، هرتیمی لایق تر باشه نتیجه میگیره و عوامل بیرونی هم به نفعش تموم میشه…
در مورد فوتبال های اروپایی هم فقط مثل شما دنبال میکنم نتایج رو و وقتم رو صرف دیدن فوتبال نمیکنم… هروقت وقت اضافه داشتم و میتونستم و اگه بازی مهمی بود خب میبینم، اونم برای تفریح و سرگرمی و فان، اما نه اینکه از خودم و زندگیم بزنم و نه اینکه طرفدار کسی یا تیمی باشم و نه جوری که مهم باشه برام و نه جوری که حالم رو بد کنه… فقط برای علاقم به این ورزش دنبالش میکنم… و طرفدار هیچ تیم خاصی هم نیستم و تیم های بزرگ و سرمربی های بزرگ رو فقط برای لذت بردن دنبال میکنم و اصلا تعصبی سعی میکنم نداشته باشم به هیچکس و هیچ تیمی… فقط برای لذت بردن مثل شما استاد، که هم از زیدان صحبت میکنید، هم از مسی، هم از رونالدو، هم از گواردیولا و اصلا تعصب گونه و طرفدار گونه نیست رفتارتون… فقط برای تحسین، برای تایید قانون، برای الگو گرفتن، و برای درس گرفتن و برای لذت بردن دنبال میکنید… و این راه درستشه…
خداروشکر واقعا… خداروشکر خداروشکر…باید بازم بیام و از خودم و رفتارهام و افکارم و ضعف های شخصیتیم بنویسم و بنویسم و بررسی کنم تا بازم درهایی از اگاهی و الهامات و تغییراتی که درونم شکل گرفته به روم باز بشه…
سلام وقتتون بخیر و شادی
ممنون از پیامتون
انشالله همیشه شاد باشید دوست عزیزم
ببنید خب من نتایج خوبی گرفتم در زمینه های مختلف اما موضوع اصلی اینه که الان در این لحظه چون خواسته هام و توقعاتم بیشتر و بیشتر شده هی دارم در هر زمینه ای بهترشو میخوام و یجورایی مایا نیستم به هر قیمتی به خواسته هام برسم
بنظرم هرچی بیشتر در این مسیر پیش برید کلا همه چی فرق میکنه براتون…کلا شرایط عوض میشه…کلا آدم سابق نیستید دیگه…
من با وضع روحی و عزت نفسی فاجعه خیلی کارا کردم که آفرین داشت واقعا…و خیلی پیشرفت کردم نسبت به قبل خودم
اینم بگم من اصلا تعهد کاملی نداشتم اصلا
تا همین الانشم به صورت سینوسی کار میکنم روی خودم اما واقعا هروقت کار میکنم روی خودم نتایجش میاد واقعا
اینکه میگید با تعهد کامل کار کردی نه اینطور نبوده
میگم وقتی این مسیر رو شروع کردم خیلی تضاد ها خیلی شرایط جدید خیلی خواسته های جدید و خیلی موضوعات دیگه پیش اومده که دیگه من اون آدم قبلی نیستم
شماهم خواسته هایی که الان دارید پنج سال بعد اصلا ندارید
من شغل های مختلف و جاهای مختلف و روابط مختلف رو تجربه کردم ولی خیلی زود بیشتر و بهتر خواستم و دنبالشم همچنان
اینم بگم بهتون که خیلی مهمه، اینکه اصلا خودتون رو با هیچ کس مقایسه نکنید، خودتون رو با اعضای سایت هم مقایسه نکنید، خودتون رو با گذشته ی خودتون مقایسه کنید
من اگه بخوام خودم رو با اول اشناییم با استاد عباس منش مقایسه بینهایت تغییر کردم خیلی زیاد و این یعنی مسیرم درسته و باید ادامه بدم
اما شاید اگه خودم رو با یکی دیگه مقایسه کنم نتایجم صفر باشه…
در مورد گوش دادن به فایل ها، تمام فایل های دانلودی رو دانلود کنید و ببینید و بعدش هر فایلی که در هر لحظه بهتون حس خوبی میده گوش کنید…اصلا سختی ندید به خودتون…هر فایلی که لذت میده بهتون گوش کنید…گوش به دلتون کنید…هرکسی راه خودش رو داره…
و مهمتر از همه فایل های عزت نفسی رو عمل کنید….من انقدر هنوز ضعف دارم توی عزت نفس که یک ذره بهتر میشم توش باورتون نمیشه چقدر زود نتایجش میاد…
مهمترین موضوع عزت نفس و موارد توحیدیه
اگه هم میتونید دوره عزت نفس رو تهیه و کار کنید
و آخرین حرفم اینکه دنبال نتایج سریع نباشید و خودتون رو اصلا با کسی مقایسه نکنید…آدما فرق دارن با همدیگه…و مقایسه خود با کسی دیگه کاملا میتونه منحرف کنه شمارو از مسیر…و اینکه عمل کنید …هروقت به مواردی که براتون سخته عمل کنید اون موقع نتایج میاد
موفق باشید