چگونه «مسیر رسیدن به اهداف» را فراموش نکنیم - صفحه 3

378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    به نام فرمانروای آسمان ها و زمین

    دوباره سلام به استاد و مریم شایسته و دوستان عزیزم

    اومدم تمرین رو اینبار تمرکزی جواب بدم و فکر کنم.راستش فکر کردم سوال ساده ایی هست اما اصلا چیزی یادم نمیاد اصلا انگار موفقیت و نتیجه ایی رو در ذهنم نمیبینم، یادم رفته یا اونا اینقدر تو ذهنم کم ارزش و کوچیک شدن که نمیتونم به عنوان یک نتیجه و دستاورد بنویسم.واقعا حس عجیب و تضاد غریبی هست……..میدونید ذهنم چی میگه میگه مگه اصلا تو نتیجه هم گرفتیف تو فقط حرف زدی، کتاب خوندی، فایل گوش کردی مثل یک عالم بی عمل. میدونید ته ذهنم داره حتی کنکور در رشته ی مورد علاقه ام قبول شدم رو هم انکار میکنه، میگه مگه چیه حالا رشته زمین شناسی دوست داشتی و دانشگاه هم قبول شدی و لیسانس هم گرفتی که چی. یا گرفتن عروسی مون بعد کلی چالش و حل کردن مسئله به باشکوه ترین و زیباترین شکل خودش در اون سال 97 انجام شد رو میگه مگه چیه، این همه ملت ازدواج کردن تازه بهتر از تو یا زودتر از تو. خدایا چه حرفا میزنه، چه چیزها، چه مقایسه هایی بلده نمیدونستم. چقدر انکار میکنه، چقدر منو داره کوچیک میکنه یا کرده نمیدونم. اصلا تا اومدم جواب بدم کلی چرت و پرت اومد بیرون و گذاشتم بگه و منم بدون هیچ ترس و نگرانی مینویسم. بله ذهن عزیزم شما داشتی میگفتی از نتیجه نداشتن هام و چیزهایی رو گفتی که اصلا از نظر تو هیچی نیست درسته؟…..

    حرف بزن دیگه درسته…ساکت شده داره فکر میکنه میگه اگر اونا نتیجه نیست پس من چی رو نتیجه میدونم اینکه چون آپولو نفرستادم فضا یا خودم که فضانورد نشدم که حالا بگم نتیجه…واقعا خنده مون گرفته منو ذهنم. میدونید خودش میدونه خیلی غیرمنطقی حرف میزنیم. حالا خدایی نتیجه از نظر تو یعنی چی. نتیجه هات حرف بزنن، نه اینکه یک عمر فقط حرف بزنی حرف های قشنگ قشنگ ولی در عمل هیچ اقدام و کاری نکرده باشیدمت گرم کاملا موافقم ذهن باهوش من. میدونم خسته شدی از حرف زدن و میخوای نتایجت حرف بزنه مثل استاد. مثل کسی که ادعای شاگردی شو داری. اما بیا منطقی تر و جزئی تر با هم سوال رو جواب بدیم و مسیر همون نتیجه کوچیک ها رو ببینیم و بعد همونا رو مثل استاد تکرار کنیم و بعد هی نتیجه ها بزرگ و بزرگتر بشن تا جایی که نتیجه ها حرفی برای گفتن داشته باشه. اینجوری همش سوده وسود…پس پیش میریم با هم…..

    خب تمرین رو با هم مرور میکنیم:

    اولا: بنویس درباره چه هدف هایی، مسیر درست و هماهنگ با آن هدف را رفتی و به خاطر اینکه مسیر درست را شناختی و در آن مسیر ثابت قدم ماندی و به آن مسیر تعهد داشتی، به نتیجه مورد نظر خود رسیدی.

    واقعیتش میدونی گاهی فکر میکنم خیلی با اینکه کتاب هدف و هدف نوشتن خوندم و هدف داشتن برام مهم بوده اصلا آدم هدفمندی نبودم یا شاید بهتره بگیم خیلی در تعدد اهداف مختلف گیج زدم با یک دست بقولی چندتا هندوانه رو بلند میکردم.

    اصلا بیا سوال رو مهندسی معکوس کنیم شاید به اصل داستان بهتر رسیدیم.

    مثلا قبول شدن در کنکور و رفتن به دانشگاه در رشته مورد علاقه ام

    این یک نتیجه خیلی خوبی بوده برای اون زمان تو درسته؟ اوهوم

    اگر قبول شدن رو بگیرم یک هدف یادم میاد اون سالی که قبول شدم من هر روز مطالعه داشتم. حداقل روزی میانگین 8 ساعت. نکته برداری و تست و تازه زمان گذاشتم سوال های سه سال اخیر کنکورهای گذشته رو بررسی کردم تا متوجه بشم بیشتر کدوم سال ها و فصل ها مهم هستن تا وقتم رو بذارم روی اونا.

    یادمه مثلا روی درس هایی که میدونستم قوی تر هستم بیشتر وقت میذاشتم.

    تمرکز رو روی درس های بارم بالا در کنکور بیشتر میذاشتم.مثلا برای رشته زمین شناسی درس زمین شناسی قطعا بارم بالایی داشت و منم یادمه اونو بیشتر از بقیه کتاب ها خوندم و تکرار کردم و تست زدم.

    یکسری عادت هایی رو در خودم ایجاد کرده بودم. مثل بالابردن زمان مطالعه. با دوستام بیرون نمیرفتم. تلویزیون که اصلا.

    حواسم به خوردن و ساعت خواب و بیداری هام خیلی بود.

    برنامه روزانه و هفتگی و ماه داشتم و برای خودم مشخص کرده بودم تا فلان زمان باید به چه نقطه ایی برسم.

    برای تنوع مجله موفقیت و مطالب انگیزشی میخوندم

    برای اطلاعات و اشتیاق خودم درباره دانشگاه ها و شغل های اینده سرچ میکردم.

    خلاصه الان که با دقت فکر میکنم من اشتیاقی رو در خودم داشتم و با پشتکار و تمرکز و برنامه ریزی تونستم در حد ایمان و تلاشم رتبه بیارم و قبول بشم.چقدر وقتی نتایج کنکور اومد خوشحال شدم واقعا.یادش بخیر

    نتیجه دیگه پاهام نزدیک 180 باز بشه و ارتقا کمربند داشته باشم.

    اونجا هم روز درمیون تمرین و تلاش بود. تمرکز روی تمام حرکات بود، گوش دادن به ارشدها و استاد بود کسانی که راهی که من میخواستم برم رو رفته بودن. ممارست و تمرین و تمرین و تمرین….

    اونجا هم بچه هایی رو که قدیمی تر بودن و کمربند بالا داشتن رو میدیم و قطعا تو ذهنم یک کار شدنی بود، چون اونا تونسته بودن پس منم میتونستم و خیلی خیلی نزدیک شدم.

    نتیجه عروسی گرفتن مون در زمان دلخواهم و بهترین مکان و شرایط

    اینجا فقط میتونم بگم توکل بود و تسلیم شدن دربرابر خدا. اون روزها ما پول نداشتیم همسرمم ورشکست شده بود، بعد 6 سال تو عقد بودن فشار روانی هم زیاد بود. واقعا فقط کنترل ذهن بود و تسلیم شدن در برابر خدا. فقط از خدا خواستم و گفتم من نمیدونم خودت میدونی چطوری. من با همسرم میخوایم بریم زیر یک سقف…وای الان که یادم میاد اشک تو چشام جمع شد. نمیدونید چطور خدا کارهامون رو درست کرد. اول از همه پول جور شد بدون وام توسط یکی از دستان خداوند، آدم هایی سر راه مون قرار گرفت که اصلا فقط خدا میتونست این پازل رو اینجوری اینقدر زیبا و به موقع بچینه…تالاری جور شد و مراسمی اصلا خدایا چی بگم بدون اینکه پول خاصی داشته باشیم، بدون زمان زیادی داشته باشیم(فکر کنید بعد از سیزده به در خانواده ها اونم با تماس و هماهنگی خودم جلسه گذاشتن و مراسم ما 11 اردیبهشت به بهترین شکل برگزار شد و این معجزه بود) واقعا معجزه تسلیم وتوکل و اینکه فقط ازش میخوای و میشه.

    اون روزا فقط من ذهنم رو شاید کنترل میکردم و میگفتم خدا فقط از تو کمک میخوایم فقط تو…واقعا اشک خودم با مرورش تو ذهنم دراومد…خدایا شکرت. این نتیجه نیست چیه پس…

    نتیجه همین سال های اخیر هم مهاجرت مون هست و گذشتن از همه چیزهایی که داشتیم و راهی یک شهر نااشنا شدیم با ایمان که میشود، با توکل به اینکه اگر اون خدا تونسته و قوانین اش همیشه و همه جا بدون خطاست پس میریم تا با تغییر باورهامون زندگی رو از نو بسازیم و ما هم با چندتا چمدان و ابزار کارهای همسرم راهی تهران شدیم. من از کارم که پیشنهاد های وسوسه کننده ایی میداد استعفا دادم از خونه عالی و زیبامون گذشتیم از نزدیک بودن از کنار پدرو مادر و اون منطقه امن خودمون عبور کردیم با یک دنیا ایمان و شجاعت…الان که به یاد میارم به خودم افتخار میکنم و میگم واقعا چقدر شجاع بودما، چقدر با ایمان بودما، چقدر تکان دهنده عمل کردم و یک روزی اون حرکت میشه نقطه عطف تمام نتیجه های بزرگتر و بزرگتر من…واقعا نوشتن و توصور کردن در همین حد هم اعتماد به نفسی در من بیدار کرد؛ اشک شوقی در من سرازیر کرده که نمیدونم چطور بنویسم دیگه…باید بگم این نتیجه اخری الگوی من شما بودید استاد، الگوی من اون کلام االه بود که میگه مگر زمین خدا پهناور نبود مهاجرت میکردید….خدای من کجا بودم و الان کجام. جایی قرار فقط صعود کنم.الان تو فست هستم و چنان انرژی رو در ذهن و جسمم حس میکنم که قلبم به تپش افتاده. اصلا فقط این نیروی هدایت هست که ادم ها رو به سمت هم در بهترین زمان و بهترین مکان به هم میرسونه. استاد میخوام دیدمتون یا اگر شد فقط نتایجم باهاتون حرف بزنه و من در سکوت غرق حرف های نتایج خودم بشم. استاد عاشقانه مشتاق این لحظه ام که فقط با سکوت باهاتون حرف بزنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  2. -
    عظیم خلفی اصل گفته:
    مدت عضویت: 1917 روز

    سلام .استاد چقدر خوب گفتین و ما چقدر زود یادمون می‌ره چقدر زود ذهن بیمار ما رودل می‌کنه و مثل گاو نومن شیر لگد به زیر همه چیز میزنه بعضی وقتی چنان افکار میاد و مثل طوفان همه خوبی ها داشته ها و موفقیت ها رو زیر انبوهی از ناامیدی یآس و غم پنهان می‌کنه که انگار صدها سال هست حتی لبخندی هم نزدیم انگار که تمامی دنیا رو یک شبه باخت دادیم و به راحتی دلسرد می‌کنه و انگار که دریچه ورودی آگاهی ها رو اندود می‌کنه و این هجم از افکار گاهی اینقدر قدرت پیدا میکنن که تمامی آگاهی های عالم نمیتونن کاری برات انجام بدن و باید منتظر شوکی باشیم تا مثل مومیایی ها از خواب بلند شیم واقعا چه چیزی ایند اندازه من رو زیر اعماق این احساسات خفه می‌کنه که حتی نمیزاره از چیزهای اطرافم لذت ببرم و شکرگزار باشم و همواره رو به سعود باشم ..شاید بزرگترین گلایه من از خودم این باشه که بعضی وقتی در زندگی روزمره آنچنان فراموش میکنم و قانون رو کمرنگ میکنم …و زندگی دقیقا روی تاریک و ترس آلود خودشو نشون میده و از کوچکترین چیزها و تضادها بزرگترین ترسها و خودزنی ها رو شروع می‌کنه .به قول خانم شایسته حفظ کانون توجه یک جهههاد اکبری میخواد ..به نظر من اینقدر این تمرین نیاز داره که دقیقا بشه جز اندامهای داخلی ..واقعا که حرف مفت نیست ..ممنونم که یک بار دیگه کشیده محکمی به گوش من ناسپاس فراموش کار زدین …چوب استاد گله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    مریم امینی-نرگس نامی گفته:
    مدت عضویت: 1635 روز

    سلام به استادان قشنگ و خوشتیپم

    و همه دوستان عزیزو ارزشمندم

    استاد وقتی شما به ما می‌گید به کم قانع نباشید

    فقط حرف نیست

    این رو میایید با رفتار و عملکردتون هم به ما نشون میدید .

    وقتی میگید موفقیت قانون داره و یک اصل مهمی داره که اگه مسیر درست رو پیدا کنید توی اون مسیر مداومت داشته باشید هر روز بهتر و بهتر میشید هر روز رشد میکنید

    وقتی توی مسیر باشید هرگز سقوط نمیکنید

    استاد میشه دید بخدا توی ثانیه به ثانیه زندگی شما میشه این اصل رو دید.

    وقتی میگید روی کاری که انجام میدید باید تمرکز کامل داشته باشید

    توی عمل اینو به ما ثابت میکنید که دیدید من تمرکز کردم و تونستم تو هم تمرکز کنی میتونی

    و این رو توی همه دوره هاتون میشه دیده که چه دوره های بی نظیری اماده میکنید

    من واقعا ارادتم به شما بعد دوره قانون سلامتی صد چندان شد واقعا میبینم حس میکنم معجزه تمرکز رو

    که چطور توی چند ماه به دوره بی نظیر آماده کردید و فقط آماده کردن نیست شما درک کردی اون حرفهایی که میزنید رو

    و این واقعا تمرکز و توجه بالایی می طلبه تحسینتون میکنم استاد خوبم .

    درست میگید استاد وقتی ما یه مدت توی مسیر درست حرکت میکنیم و و با احساس خوب هر روز به آگاهی های که باعث شدن ما اصلا این مسیر رو شروع کنیم توجه میکنیم به یادمون میاریم که آقا من اصلا چرا این مسیر رو شروع کردم موقعی که شروع کردم کجا بودم الان کجا هستم

    توی این مسیری تا الان طی کردم و این تغییر رو به وجود اوردم چه دیدگاهی داشتم چطور عمل کردم

    چه کارهایی رو چرا انجام دادم که این نتیجه به وجود اومد

    اگه هر روز به خودمون موفقیت های کوچیک رو یادآوری کنیم درصد دور شدن از مسیر رو کم میکنم

    بزرگترین چالش من تو این چند وقته رابطه ام با همسرم هست که ده پانزده روز خوب هست اما باز روابطمون به مشکل بر میخوره

    هر سری که شروع میکنم روی رابطم با همسرم کار کنم

    به خودم تعهد میدم که هر روز و هر روز یک سری کارهارو انجام میدم مداومت داشته باشم

    روی نکات مثبتش تمرکز کنم

    و یه مدت خوب عمل میکنم و هر روز حسم خوبتر و خوبتر میشه

    و رابطه ما هم واقعا عالی میشه

    اما تا این رابطه عالی میشه دوباره گول میخورم دوباره میزارم که شیطان نجواهاشو شروع کنه

    و من دیگه اون تمرکز و توجه اولیه رو ندارم

    و آروم آروم توی چند روز انرژیه افت می‌کنه و رابطه میترکه

    می دونم استادم فقط اگه سه ماه مداومت داشته باشم سه ماه هر روز روی رابطم کار کنم

    بعد سه ماه این کار کردن رو خودم یه شخصیت و باور جدیدی برای من میسازع و دیگه این رابطه انقدرا زود خراب نمیشه

    تا زمانی که من به کل دوباره از مسیر دور بشم

    استاد خوبم ممنونم که دوباره به یادم آوردی که

    برای اینکه زندگیم تغییر کنه باید شخصیتم تغییر کنه

    باید لایف استایلم تغییر کنه

    باید عملکردم تغییر کنه

    با نقش بازی کردن و حس خوب کاذب شاید دو روز سه روز ظاهر زندگی درست بشه

    اما نتیجه پایدار رو تغییر واقعی به وجود میاره

    استادم تقریبا سه ماهی میشه که در مسیر رسالتم قدم گذاشتن و هر روز به عشق و انگیزه در این مسیر قدم برمیدارم و تمام تمرکزم رو گذاشتم روی کارم و احساس خوبم

    و قشنگ میبینم که واقعا چقدر قانون تمرکز معجزه می‌کنه

    چقدر هر روز این مسیر برام روشن تر میشه چقدر هر روز ایده های عالی دریافت میکنم

    و این فایل یه مهر تایید بود روی روندم توی این مسیر

    که داری درست میری اما یادت باشه اگه تمرکزت کم بشه اگه انگیزت کم بشه اگه فراموش کنی که هدف از هر کاری توی این جهان خدمت به خلق خداست

    اگه فراموش کنی که با چه عشقی این مسیر رو شروع کردی

    با چه هدف و انگیزه ای شروع کردی

    اگه یادت بره که تمرکزت هست مداومتت هست که باعث شده توی این چند وقت آنقدر پیشرفت کنی

    و دور بشی از مسیر دیگه دوباره برگشتن انقدرا آسون نخواهد بود .

    خیلی دوستت دارم استادم مرسی که هستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    احمد محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1931 روز

    بنام الله

    من دوره ۱۲قدم و قانون سلامتی رو خریدم از اندامم نگم براتون که فوق العاده زیباست و چون میدونم زیباتر میشه عکس نفرستادم که باورنکردنی تر بشم بعد عکس ارسال کنم،اما درمورد ۱۲قدم شاید به اون هدف اصلیم که راه اندازی کار برای خودم هست هنوز نرسیدم اما هم ماشینم از پراید به ۲۰۶تبدیل شده هم بدهیم از ۸۰میایون رسیده به ۱۱میلیون و اینم خداوند خودش پاسش میکنه نمیدونم چجوری ولی مطمانم حل میشه هم لباس بهتر روابط بهتر سلامتی بهتر اخلاق و رفتار بهتر و رابطه خوب نر با خداوند دارم،در کل لایق تر شدم،مسیر رسیدن به اینجای که الان هستم گوش دادن هر روز به فایل ها و صحبت کردن با خدای خودم و خودم میبینم از بیرون کسی نیومد پول بده وضعم بهتر بشه خودم خلقش کردم چون من لایق بهترینمالان به تازگی باور کردم که میشه منم از این همه نعمت که وجود داره و در جریان هست میتونم داسته باشم و تجربه کنم خداوند وعده ثروت به غیر از حساب داده خداوند وعده تجارت بدون کساد و نابودی داده خداوند وعده هدایت داده وعده الهام دادن داده هر روز بهگا ثروتمند تر شدنم به خداوند و بهشت ابدیش نزدیک تر میشم هر روز به درامد من دارای من سلامتی من اصاف میشه،خدایا شکرت بابت همه چی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    افسانه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2256 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم و مریم جان گل

    اصلا نمیتونم بگم چقدر معجزه هستید در زندگی من .

    صبح بود که داشتم فکر میکردم چطوری شد که من به خیلی از خواسته هام رسیدم پس الان چی و داشتم به خودم مسیری که قبلا رفتم تا به خواستم رسیدم رو یادآوری میکردم بعد مدت ها که فراموش کرده بودم.بعد از خدا نشانه ای خواستم. و یه دفعه خیلی اتفاقی با این که توی سفر هستم گفتم یه سر به سایت شما بزنم که این فایل رو دیدم .انگارررر این فایل دقیقا واسه من گذاشته شده بود.یه دنیا ممنون از خدایم.

    مررررررسی استاد بزرگم مررررررررسیییی

    مرررسی.

    باید خیلی چیزها رو به خودم یاد آوری کنم.

    ممنونم. شما فوق العاده اید و معجزه ی زندگی منید.

    سپاسگذارم♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️😍😍😍😍😍😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    مریم رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1353 روز

    درود بر استاد و خانواده عباس منش عزیز

    من این حالت بالا پایین رو در داشتن رژیم های غذایی که با نداشتن پشت کار و فراموش کردن و نادیده گرفتن دستاوردهام و برگشتن به عقب و حدر دادن وقت ،سرمایه و انرژیم رو زیاد تجربه کردم

    غیر از داستان تناسب اندام در روابطم با همسرم بسیار زیاد تجربه کردم که هر بار بر سر یک مسئله بحث میکردیم و توافق میکردیم و با هم اوکی میشدیم یه مدت همه چیز عالی بود و بعد دوباره همون مسئله به همون شکل قبلی پیش میومد وباعث ناراحتیمون میشد و دوباره بحث و گفتگو و توافق و دوباره داستان تکرار میشد یادمون میرفت اصلا چه توافقهایی باهم کردیم و مسیری که باعث میشد یه مدت حالمون خوب باشه یادمون میرفت و همون داستان دوباره تکرار میشد بدون حتی یک ذره تغیر

    با دیدن این فایل این باگ بزرگ رابطمونو پیدا کردم و حتما این دفعه مرتب مسیرو به خودم گوشزد میکنم و گم نمیشم تو متن زندگی که دوباره برگردم سر یک موضوع تکراری و وقت و انرژی بزارم برای حل کردنش

    کلا ایراد بزرگ من نداشتن پشت کار و ادامه ندادن و ول کردن اکثر کارهام وسط راه هست و با این فایل راهکار بزرگی برای درست کردن این ایراد بزرگم پیدا کردم

    سپاسگزار خداوندی هستم که تا این حد حواسش بهم هست وانقدر واضح هدایتم میکنه که در تمام ابعاد زندگیم باگهارو شناسایی کنم و برای همیشه حلشون کنم

    ممنونم از بنده خوبش استاد عزیز وخانواده خوبم

    ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏❤❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1338 روز

    به الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی عزیز

    در رابطه با موضوعی که شما استاد عباسمنش عزیز صحبت کردین ، یک تجربه ای در مورد همین فراموش کردن به ذهنم امد که دوست داشتم اینجا با دوستان به اشتراک بذارم

    موضوع بر میگرده چند سال پیش که اون موقع هم با استاد عزیزم و حقیقت جهان هستی آشنا نشده بودم ، من یه زمانی به عنوان مشاور املاک در منطقه سیدخندان تهران سمت سهروردی شمالی کار می کردم ، اوایل کارم خب به طبع چون اصلا با کار مشاور املاکی آشنا نبودم هیچ اتفاقی در مورد فروش آپارتمان و پول در اوردن نیوفتاده بود حتی بیشتر موقع ها مخصوصا اوایل کارم بخاطر ایمان کمی که نسبت به این انرژی نامحدودی که کل ذرات عالم هستی از اون شکل گرفته و نسبت به توانایی هایی که همین انرژی به من بخشیده داشته بودم ، خیلی استرس و اضطراب داشتم ولی ادامه دادم

    تا اینکه بعد از دو الی سه ماه کار کردن پیوسته در مشاور املاکی (در حدی که من حتی جمعه ها و روزهای تعطیل هم میرفتم املاک کار می کردم یعنی هیچکس هم نبود باز من میرفتم) من اولین آپارتمان رو در املاکی که کار می کردم رو فروختم

    با این حال اون آپارتمانی که من فروخته بودم قیمتش نسبت به کل منطقه خیلی پایین بود بخاطر همین پورسانتم هم خیلی کم بود ولی من اینقدر خوشحال شده بودم که تا حالا تا قبل از اون فروشی که داشتم اینقدر خودم رو اینجوری خوشحال ندیده بودم ، حتی همون فروش کوچکی که داشتم اعتماد بنفسم رو خیلی برد بالا

    دیگه راحت تر با مالک و خریداران ارتباط برقرار میکردم خلاصه خیلی خوب بود ، پولی که از همون یه دونه فروشی که داشتم رفتم برای اولین بار در زندگیم یه گوشی موبایل سامسونگ میان رده برای خودم خریدم چون پولی که بدست اورده بودم طوری نبود که بخوام یه گوشی مثل پرچم دار هیولا بخرم ولی باز چون من تا قبل از اون موبایل درست و حسابی نداشتم و تا حالا هم برای خودم نتونستم برای خودم یک موبایل بخرم ، وقتی که این اتفاق بسیار فوق العاده افتاد اینقدر خوش حال بودم که یکی از همکارام که من برده بود علاءالدین تهران تا موبایل رو بخرم بعدش بردمش بهش ناهار دادم از بس که خوش حال بودم بعدش هم یک مقدار پولی که برام مونده بود رو برداشتم با خانواده ام رفتیم رستوران به حساب من غذا خوردیم

    توی اون مدتی که هی این رفتارهای جدیدی رو که تا قبل از اینکه بخوام اینجوری پول در بیارم تا حالا از خودم ندیده بودم ناخودآگاه همش احساس اعتمادبنفسم میرفت بالا ، چون من تا حالا فروش به این بزرگی بخواد یک خونه باشه رو که نداشتم بخاطر همین این به من خیلی حس گنده بودن میداد مثلا میدیدم که یه عده از همکارام هستن که چندین و چند سال سابقه مشاور املاکی دارند ولی نتونسته بودند که فروش آپارتمان داشته باشند و اینا رو که من میدیدم خیلی به من اعتماد بنفس میداد

    همین اولین فروش بزرگ و پر افتخار من باعث شد که بعد از یک ماه من باز هم یک آپارتمان نوساز تر و با امکانات بیشتری رو با قیمت بالاتری از اون فروش اولی که داشتم بفروشم و باز من اعتماد بنفسم ناخودآگاه بالاتر رفت و خوشحال تر از همیشه بودم چون خریداری که اون آپارتمان رو توسط من خرید کمیسیون خیلی خوبی هم داد و من درآمدم نسبت به ماه قبلش بیشتر شده بود

    اون پول رو برداشتم یه مقدارش خیلی خوبی رو به مامانم دادم بقیه اش هم رفتم برای خودم شلوارلی و پیراهن و کتونی خوشگل خریدم و باز این خرید کردن ها و پول دادن ها باعث شد من اعتماد بنفسم و احساس ارزشمندیم نسبت به خودم خیلی بییشتر همیشه که در زندگیم بوده رو تجربه کنم

    رسیدیم به ماه بعدی از فروش دومی که داشتم اینجا مدیر آژانس املاکی که من توش کار میکردم و تقریبا از همه بهتر من بودم که کار می کردم جلوی همکارام امد به من گفت که حسن تو اگر این ماه دو تا فروش آپارتمان داشته باشی من به عنوان جایزه علاوه بر پورسانتی دریافت میکنی بهت یک سیم خط دائمی 912 برات میخرم که دیگه خط اعتباری هم نداشته باشی ، خب من خیلی خوشحال شدم از این قضیه و شرطش رو قبول کردم

    همون ماه من دو تا فروش آپارتمانم رو که هر کدوم نهایتا به فاصله یکی دو هفته زمان برد رو من انجام دادم ، به راحتی هم انجام دادم حالا بماند که بعدش مدیر دفتر گفتش باید سه تا فروش داشته باشی و دو تا قبول نمیکنم و از این حرف ها بازم من حداقل نصف پول سیمکارت و از گرفتم نصف پول دیگه رو با پورسانتی که خودم به دست اورده بودم رفتم یک سیمکارت 912 کد 8 برای خودم خریدم و باز این داستان موفقیت های من در اون برهه از زندگیم باعث شد که من ناخودآگاه اعتماد بنفسم بیشتر و بیشتر بشه خلاصه طوری شده بود که من ررو توی سر اون دوستانی که تا چندین ماه هیچ فروشی نداشتند یا فروش کمی داشتند توی سرشون بزنند و من توی دلم خیلی با این رفتارها حال می کردم

    یه ماه بعدش که بهمن ماه بود یعنی دو ماه قبل از تعطیلات عید نوروز من دوباره یه فروش خیلی خوبی رو در همون منطقه کاری خودم انجام دادم و پولی که از اون فروش آپارتمانم به دست اوردم اندازه ی تقریبا سه تا از فروش های اول بود آهان البته بگم که دو تا فروش بود که من در ماه بهمن انجام دادم ، چون نزدیک عید هم بودیم رفتم خریدهای عیدم رو هم جلو جلو انجام دادم برای خودم کفش خریدم شلوار های نو خریدم لباس خریدم به مامانم پول دادم بره برای خودش لباس بخره پول خرج خونه رو هم جدا بهش دادم و خلاصه خیلی دیگه همه چی برام خوب بود ، همکارام منو به چشم یک آدم پولدار توی املاک میدیدن حتی طوری شده بود که توی منطقه ی کاری خودم حتی خارج از منطقه کاریم مشاور املاکی ها اون منطقه کاملا من رو شناخته بودن در حالیکه من اصلا با اونا کاری نداشتم من فقط داشتم روی مسیری که داشتم میرفتم تمرکز میکردم خیلی جالبه بعد از یه مدتی یه عده از من بدشون امده بود!!!!! و تعجب کرده بود چون که من اصلا با کسی کاری نداشتم فقط داشتم مسیر خودم رو میرفتم

    ماه اسفند شد و من چون خیلی شنیده بودم که توی اسفندماه چون آخر سالی هستش دیگه کار نیست مشتری نیست کلا هیچ کاری نکردم ، هیچ کاری یعنی هیچ کاری ، از اون طرف هم هی مدیر املاک میومد به من میگفتم چرا کاری نمیکنی و الان خیلی خوبه از این حرف ها ولی من اصلا اهمیتی به حرف هاش نمیدادم و تو دلم میگفتم بابا من دیگه الان پولدارم دیگه خرج گردش های عید نوروز حتی کرایه ماشین بعد از عید که میخوام بیام سر کار هم دارم پس دلیلی نداره پاشم برم دنبال مشتری بهش ملک نشون بدم که حالا بخواد بخره یا نخره خلاصه من اون ماه رو همینجوری سرسری گذروندم هر روز پا میشدم میومد املاک پاهامو رو هم میذاشتم و پیش خودم حس میکردم که من آدم موفق این منطقه هستم

    عید شد و من برای اولین بار یک ، سال تحویل متفاوتی رو با خانواده ام تجربه کردم سال تحویلی که واقعا تا به حال تا قبل از اینکه من بخوام در کار مشاور املاکی اینقدر خوب پول در بیارم واقعا تجربه نکرده بودم اون موقع خواهرم ازداج نکرده بود( الان خواهرم با یک آدم بسیار فوق العادهای مثل خودش ازدواج کرده و رفتن سر خونه زندگی خودشون که از این بابت من خیلی خداروشکر میکنم) بخاطره همین من و خواهرم و برادرم و مادرم ( هر جفتشون در سایت عضو هستن و فعال به غیر از خواهرم که اون سر خونه زندگی خودش ) با هم دیگه لباس های سال تحویلمون رو پوشوندیم و اتفاقا شبیه هم خریده بودم که قشنگ تر به نظر بیاد ، عکس های سال تحویل رو گرفتیم چقدر حس و حالم عالی بود اون موقع به خاطر نعمتی که خداوند به من داده بود شکر نکرده بودم الان یادم میاد واقعا بخاطر اون لحظاتی که خوش گذروندیم از خدای خودم واقعا سپاسگزاری میکنم چه عید نوروز فوق العاده ای رو گذروندیم ؛ رفتیم شمال خونه خاله مون کلی زدیم رقصیدیم و گشتیم خداروشکر هم چیز عالی بود تا اینکه عید نوروز تموم شد و ما برگشتیم تهران و کارمون هم شروع من هر روز میرفتم املاک و تقریبا هر روز از همکارام توی املاک میشنیدیم که بابا کار نیست و الان فروردین ماه هستیم و مشتری ها و مالک ها تازه از مسافرت امدن یه عده که هنوز نیومدن و خلاصه این ذهنیتی که من از بچه های املاک هر روز میشنیدم آرام آرام در ذهن من ایجاد شد این در حالی بود که من مثل همیشه داشتم کارمو انجام میدادم و گاهی اوقات خیلی بیشتر از قبل کار میکردم ولی بخاطر باور غلطی که به واسطه ی شنیده هام در من ایجاد باعث شد که من کل فصل بهار رو اصلا یک فروش آپارتمان هم نداشته باشم از طرفی هم پول ها هم تموم شده و من مجبور میشدم هر دفعه برم مساعده بگیرم و من رفته رفته یادم رفت که دقیقا همین چند ماه پیش بود که هر ماه آپارتمان میفروختم و چقدر خوب پول در میوردم و دقیقا هم اون موقعی که من خوب داشتم میفروختم همین حرف ها رو همکارا میزدند ولی انگار که من حرف هاشون قبول نمی کردم چون خودم رو میدیم که چقدر خوب دارم پول در میارم ولی از بعد از عید همه چیز تغییر کرد چرا؟؟؟ چون که باورهای من نسبت به کار رفته رفته خراب شد و کم کم فراموش کردم که من یه زمانی چقدر خوب پول درمیوردم و رفتم تو در و دیوار هر روز میرفتم املاک و هیچ اتفاقی نمیوفتاد حتی میدیدم که از همکارا دارن خوب آپارتمان میفروشن ولی بجای اینکه تاییدشون کنم باعث میشد رفته رفته اعتماد بنفسم کم و کمتر بشه تحقیر که به دلیل فروشی که تا چندین ماه نداشتم از سمت مدیر املاک شدم و بیشتر اعتماد بنفسم پایین تر امد و بیشتر رفتم توی حاشیه و رابطه عاطفی با آدمی که باعث شد ضربه هایی هم از اون طریق بخورم و باز بیشتر از همیشه اعتماد بنفسم و عزت نفسم رو از دست دادم و همچنان باعث شد که من کلا فراموش کنم که چقدر آدم فعالی بودم فراموش کردم از اینکه چقدر آدم با انگیزه ای بودم فراموش کردم که چقدر موفقیت های بزرگی که کسب کرده بودم و همه ی اونها فراموش شد و من ناراحت این بودم که چرا نمیتونم یک فروش خوبی داشته باشم حتی از یک جایی به بعد طوری شد که رفتم توی یک املاک دیگه که صاحب املاک واقعا پسر خیلی فوق العاده ای بود بسیار آدم حرفه ای در کار خودش بود خلاصه داخل همین املاک بعد از ماه ها تونستم دو تا آپارتمان بفروشم و باز خیلی خوشحال شدم و دوباره رفتیم رستوران و خرید کردن ها شروع شد و به مامانم پول دادم و خلاصه یک روحیه گرفتم ولی این دو فروش آپارتمان آخرین فروشی بود که من در شغل مشاور املاکی تونستم داشته باشم چندین چند ماه گذشت و من هیچ فروشی نداشتم و باز هم این دو تا فروشی هم که داشتم کم کم فراموش شد واقعا فراموش که من بعد از چندین ماه تونسته بودم دو تا فروش داشته باشم ولی از بس داغون بودم و افکار خرابی داشتم و توی حاشیه رفتم بودم و هیچ تمرکزی هم روی کارم نداشتم همین باعث شد که تا دم عید نوروز هم نتونم فروش داشته باشم و من داغون تر از همیشه شدم

    عید نوروز شد سال جدید امد ، عیدی که بدترین عید من در اون سال بود چون هیچ پولی نداشتم که برای خودم لباس بخرم یا به مادرم پول بدم و حتی دیگه فراموش کرده بودم که من همین عید یکسال پیش بود که کلی برای خودم خرید کرده بودم و کلی رفتیم گشتیم و شمال رفتیم و حال کردیم همشون رو فراموش کردم انگار نه انگار من تا همین پارسالش چقدر آدم با اعتماد بنفسی شده بودم اگر اشتباه نکنم شمال هم نتونستیم بریم و کل عید نوروز رو ما توی خونه بودیم و من ناراحت تر از همیشه ، آهان این بگم که قبل از عید نوروز هم من املاکم رو دوباره عوض کرده بودم دوباره برگشتم به همون املاکی که قبلا بودم و دوباره کا رو بعد از اینکه عید تموم شد شروع کردم و من همچنان هیچ فروشی رو نتونستم بدست بیارم تا اینکه تصمیم گرفتم برای همیشه از کار مشاور املاکی برای همیشه بیام بیرون ، اونم بخاطر این بود که خداوند هدایتم کرد و در اون وضعیت افتضاحی که داشتم خودم رو خلاص کنم و با استاد عباسمنش آشنا شده بودم

    یادمه در یکی از فایل های دانلودی استاد عزیزم ماجرای دزدیده شدن اون ماشین پیکان دهنده آرژانتینی معروف استاد رو تعریف میکردن که وقتی که استاد متوجه شد که ماشینش دزدیده شد انگار نه انگار برگشت خونه تخت گرفت خوابید و در اون فایل میگفتن که اگر میبینی از اینکه داری روی باورهاتون کار میکنید اما نتیجه به ظاهر برعکسی میگیری این نشون میده جهان داره به تو میگه که اون شغلی که توش هست یا اون رابطه که توش هستی ولی بعد از یک مدتی که روی باورات کار میکنی بجای اینکه اون رابطه رو بخواد بهترش کنه ولی بدتر میترکه این بخاطر این هستش تو با اون آدم دیگه همفرکانس نیستی پس نباید زور بزنم تا درستش کنم بخاطر همین امدم دیدم که آقاجان درسته که من یک زمانی در کار مشاور املاکی که داشتم کار مکیردم آدم فعال و موفقی بود ولی خیلی وقته که دیگه من در کارم اون انگیزه و شور و اشتیاقی که روز اول داشتم رو دیگه نداشتم چرا؟ چون که در زمان هایی که فروشی نداشتم نمیومدم به خودم یادآوری کنم بابا لامصب تو یه زمانی بهترین مشاور املاک منطقه شده بودی در حدی که مالک هایی برای اولین بار میخواستن خونشون رو بفروشن به من زنگ میزدند ولی من اینا رو فراموش کردم که البته همین تضادی که برام پیش امد باعث شد که خداوند بدون اینکه من حتی ازش کمک بخوام هدایتم کنه به سمت استاد عباسمنش و بعد از اینکه با استاد آشنا شدم شروع کردم کل فایل های دانلودی رو از اول تا آخر هر چیزی که توی سایت به عنوان فایل آموزشی رایگان گذاشته بودن رو گوش دادم و نکته برداری کردم و همین باعث شد که برم داخل شرکتی کار کنم و با اویل حقوقی که بدست اوردم دوره ی عزت نفس رو از روی سایت خریداری کردم و چقدر این دوره کمک کرد اعتمادبنفس و عزت نفسم رو آرام آرام بسازم در حدی که منی که در طول دوران زندگیم منی که تا به حال سابقه نداشته باشه که جلوی دو نفر آدم بخوام وایسم و از خودم طریف کنم استاد عباسمنش با تمرین معروفشون به اسم تمرین آگهی بازرگانی باعث شدن من برم در محیطی که همه بالا استثنا غریبه باشن و من هیچکدومشون رو نمیشناختم برم وایسم و و از خودم تعریف کنم و همین باعث شد به خودم بگم دمم گرم ببین چقدر باعث شد که اعتماد بنفسم بره بالا و الان هم که به لطف الله یکتا دارم دوره بینظیر روانشناسی ثروت یک رو میگذرونم و چقدر فوق العاده است این دوره ، چون تازه شروع کردم باید تکاملم با تغییر باورهام توسط این دوره طی بشه تا من به نتایج فوق العاده ام دست پیدا کنم

    همه ی اینا رو گفتم تا به دوستانی که کامنت من رو خوندن بگم که استاد عباسمنش دقیقا و صد در صد دارند درست میگن وقتی انسان فراموش میکنه که به چه موفقیت هایی دست پیدا کردن خودش هم به مرور زمان از دید آدم ها و اون موفقیت هایی که به دست اورده فراموش میشه بخاطر همین هم هستش که خداوند در قرآن بار ها و بار ها گفته که صبح تا شب من رو یاد کنید و با خداوند حرف بزنیم چون اونه که منبع هر چی خیر و برکت در جهان هست ، چون این انرژی ای که کل جهانیان رو در برگرفته همه چیزه

    من که دیگه عمرا از این به بعد کوچک ترین موفقیتی هم که بدست اوردم رو فراموش کنم شده روزی صد بار به خودم یادآوری میکنم تا همیشه انگیزه ی حرکت کردن در شرایط به ظاهر ناجالب هم داشته باشم ، قطعا به خودم یادآوری میکنم تا همیشه در مدار موفقیت های بیشتری قرار بگیرم مثلا همین دوره روانشناسی ثروت یک از وقتی که شروع کردم نشونه هایی رو به وضوح دیدم که تقریبا هر روز دارم به خودم یادآوری میکنم که ببین این نشونه است هاااا ببین باورهام داره تغییر میکنه هاااا ، تا حالا چندین و چندبار این نشونه ها رو به خودم یادآوری کردم از این به بعدش هم اینکارو میکنم و دیگه به خودم اجازه نمیدم که موفقیتی رو بخوام فراموش کنم

    تشکر میکنم از خدای عزیزم که این فرصت رو به من داد تا من بخوام خودم رو بهتر بشناسم و بیشتر مراقب این باشم که نباید هیچوقت هیچوقت حتی کوچکترین هدفی هم که به دست اوردم رو فراموش کنم و از استاد عزیزم ممنونم که همچین موضوع مهمی رو مثل تمام موضوعات مهمی که با ما در میون گذاشتین به ما یاد دادین که اینجوری باید نسبت به اهدافی که قبلا بهشون رسیدیم برخورد کنیم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    به نام تنها فرمانروای آسمان ها وزمین

    سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و همچنین مریم شایسته مهربان و ارزشمندم

    سلام به دوستان هم فرکانسی و در مسیر توحید و سلامتی و عشق و ثروتم

    استاد چقدر دیدن این فایل تو چند ساعت قبل برای من نشونه ی خوبی بود، چقدر که نزدیک بود اشک شوقم دربیاد وقتی از خدا هدایت میخوای و خداوند اجابت میکنه. چقدر حال و هوای امروزم رو شکرگزارانه تر میخواستم باشه(چند روزی هست خودمو جریمه کردم با وجودی که خیلی دوست دارم تمرین فانوس دریایی بنویسم اما نمی نویسم، چون افتاده بودم به سیکل اشتباه و نوشتن ها و عمل نکردن ها و در گیجی گذراندن روزهایی که از خودم و عملکردهام راضی نبودم، حتی از شکرگزاری هامم راضی نبودم….) امروز رفتم تو پیجم و دیدم یکی دونفر به من اضافه شدن و البته روی یکی از پست های قبلی من که مربوز به بیشتر از یکسال میشه لایک کردن. تمرین شکرگزاری قسمت18..(در مورد این سری پست هام حرف دارم و مرتبط هست با تمرین امروز)

    از اونجایی که هم گوشی مناسبی ندارم، هم خودمو خیلی کنترل میکردم تا وقتم رو با چک کردن استوری و پست های بقیه تلف نکنم. امروز یک حسی گفت یهویی بیا استوری بذار و شب هم اگر اینستا باز کردی بیا به استوری خودت سر بزن(چون یکی از استراتژی های من برای اومدن به اینستا خودم بودم، مثلا بخوام عکسی پستی بذارم یا استوری چیزی بذارم و وقتی میومدم اول پیج خودمو سر بزنم و تمام…هر چند این روش هم بنظرم ایرادهای خودش رو داره. اما تو مسیر تکامل خودم و بودن در فضای مجازی و استفاده از امکانات این راه حل رو فعلا برای خودم گذاشته بودم. که قطعا به راه حل ها و بهبودهای بهتری هم خواهم رسید و آگاهانه در جهت بهبود دائمی فکر میکنم و عمل میکنم.) این همه گفتم تا متن استوری که فلبداهه گذاشتم رو بنویسم. اینو روی عکس زیبایی نوشتم:

    شـاکـــر تــو بـودن

    یک کار ساده و سخته

    مــــثــل

    دیدن هر روز زیبایی های

    اطـراف و اطرافـیان مون

    یک سـاده امــا سخـت

    فکرکنم دارم زیادی میرم تو حاشیــه

    برم سراغ اصل مطلب و نکات این فایل عالی و به موقع…

    قبلش واقعا تشکر میکنم برای تهیه این فایل و اینکه زیبایی های پارادایس رو با ما به اشتراک گذاشتید و چقدر داک ها هم بزرگ شده بودن و چقدر زیباست و این زیبایی رو خودتون خلق کردین و نوش جونتون این ملک و این فضای عالی و دوست داشتنی. این نتیجه در مسیر درست بودن و موندن و ادامــه دادن هست و توجه و تمرکز روی اصل و اصول هست.واقعا چقدر خوشحالم که دارمتون استاد عزیز و مریم جانم. هربار بیشتر یاد میگیرم و میخوام متعهد تر و با ایمان تر پیش برم.

    اینجا اول نکاتی که دیدم و شنیدم رو مینویسم و بعد دوباره میام تمرینم رو با افتخار مینویسم و فکر میکنم….

    واقعا چقدر ما آدم ها فراموشکار هستیم، چقدر این ویژگی انسان بودن مون رو باید خوب درک کنیم و حواس مون باشه چی ها رو نذاریم فراموش بشه. همین که استاد گفتین واقعا فراموش نکنیم قبلا جایگاه مون چی بوده؟ سپاسگزارانه تر بودن و به سمت سپاس گزارانه زندگی کردن همیشه در حرکت باشیم چرا؟ چون سپاس گزاری نزدیک ترین فرکانس به خداونده، چرا چون شکرگزاری ما را می افزاید، ظرف وجودون رو، نتایج مون رو می افزاید….خدایا شکرت برای این لحظه و تا اینجایی که نتیجه گرفتم شکرت.

    حواس مون باشه، یادمون نره برای مسیری که رفتیم و هدایت های خداوند سپاسگزار باشیم.

    حواس مون باشه نتایج مون رو هرچند کوچیک ببینیم و سپاسگزار باشیم.

    چقدر عالی و به موقع یادآوری کردید استاد جان انسان باید توی زندگیش هدف داشته باشه و بدونه چه خواسته ایی داره.

    وقتی به خواسته هاش نزدیک میشه بفهمه و دقت کنه کــه از چـه مسیری داره به خواسته هاش نزدیک میشه، کــه بتونه اون مسیــر رو بعدا تکرار کنه.

    خیلی از ماها به دلیل اینکه مسیر رسیدن رو فراموش میکنیم، فراموش میکنیم به خیلی از خواسته هامون رسیدیم.فراموش می کنیم مسیر رسیدن به خواسته هامون چِِـــــی بــوده و گــمــراه میشیم.

    باید این سوال رو از خودمون همیشه بپرسـیم: چطور از اونجا به اینـجا رسیدیم؟

    باید نذاریم در هیاهوهای ذهنی مون گم بشیم و بعد گمراه…

    یکی از فواید و منطق های این تمرینی که استاد گفتن اینه که: با انجام اون تمرین اولا باعث میشه خاضع تر بشیم و گردن کش مغرور نشیم با به دست آوردن یک دستاورد یا نتیجه. دوما متوجه بشیم چه نوع تعهدی داشتیم تا به فلان هدف رسیدیم؟ چه نوع ایمانی داشتیم؟ ه نوع باوری داشتیم؟ چطور ذهن مون رو کنترل کردیم؟ چطور الگو پیدا کردیم؟حالا همونا رو تکرار کن برای هدف بزرگــتر

    چه جیزی باعث شد تا من به جایگاه الانم برسم، خب الان می توانم اونا رو تکرار کنم برای موفقیت های بیشتر

    استاد با پرسیدن ان سال بوده که همیشه در مسیر همواره در حال صعود بوده. واقعا استاد تحسین برانگیز هست نگرش و تمام حرف ها و عمل هاتون…

    هر روز به خودمون بــگیم این درک از قانون سلامتی ما رو به اینجا رسونده، درک کارکرد هورمون ها، ژن ها، درک از لیپتین،…

    وقتـی مسـیر رو ادامه میدی جواب میده، وقتــی از مسیر خارج میشی نتیجه هم از بین میره.

    دلیل اینکه برخی افراد، تایج شون پایدار و ماندگار نیست چون اداممه نمیدن، یادشون میره از کجا به اینجا رسیدن.

    به جای اینکه تمــرکز مون روی کمبودها باشه بگــیم ما اینقــدر تغییر کردیم.

    آرزو و خواسته تون همــیشه این باشه که به سمت بالا برید.

    من میخوام همیشه بالا برم، رو به صعود باشم.

    حالا میخواین که نتیجه هاتون به سمت صعودی باشه، این نیاز داره به یک تعهد، نیاز داره به یک مسیر درست، ایمان، حرکت و ادامه دادن، نیاز داره مثل بقیه مردم نباشیم.اگر میخوای مثل بقیه مردم نتیجه نگیری، باید متفاوت از بقیه مردم عمل کنی.

    باید این مسیر رو و این عمل کردن رو ادامــه بــدی.

    خدایا شکرت برای شنیدن این آگاهی ها

    خدایا شکرت برای بودن در دوره قانون سلامتی

    خدایا شکرت برای اینکه بیمار نبودم و برای هماهنگ شدن بیشتر با بدن و درک این قوانین و بزرگ شدن نتیجه هام تا الان جا نزدم و کمک میکنی تا نجواها و وسوسه ها رو از خودم دور کنم و موفق باشم و نتیجه بگیرم.

    خدایا شکرت برای این سایت و این امکاناتی که فراموش کرده بودم

    خدایا شکرت برای تلنگرهای به موقع و هدایتی ات

    خدایا شکرت که اجابت میکنی درخواست دروخواست کننده رو

    خدایا شکرت هرکسی به اندازه ایمان و باورش نتیجه میگیره

    خدایا شکرت برای این قوانین ثابت و بدون تغییرت

    خدایا شکرت برای این مغز و قدرت اندیشیدن و قدرت اراده و اختیاری که به ما دادی تا خلق کنیم هرآنچه که بخواهیم…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    علی اکبر شفیعی گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز و دوستان

    میخوام با سپاسگذاری شروع کنم

    سپاسگذاری بابت این استاد

    سپاسگذاری بابت این سایت

    سپاسگذاری بایت تک تک فایل های این سایت

    سپاسگذاری بابت تک تک محصولات این سایت

    سپاسگذاری بابت تک تک کامنت های این سایت

    سپاسگذاری بابت این خانواده صمیمی

    سپاسگذاری بابت باورها و ایمان ها و توکل های ساخته شده توسط این سایت

    سپاسگذاری بابت الگو و الگو های حی و حاضر در این سایت

    سپاسگذاری بابت دیدن زیبایی های دنیا توسط این سایت

    سپاسگذاری بابت دیدن فراوانی های جهان در این سایت

    سپاسگذاری بابت شناخت خود و خدای خود توسط این سایت

    سپاسگذاری بابت تغییر نگاه و تغییر نتایج زندگی

    سپاسگذاری بابت شناخت و درک درست قرآن در این سایت

    سپاسگذاری بابت هدایت شدن به صراط مستقیم ،صراط نعمت ها توسط این سایت

    و به خدا قسم‌میتونم هزاران دلیل دیگه برای سپاسگذاری بابت این سایت داشته باشم

    الان داره یادم میاد چقدر خواستار چنین استادی و چنین محیطی بودم ، چقدر خواستار درک حقایق بودم

    الان داره یادم میاد چقدر دوره ها و کتاب ها خوندم و جست و جو میکردم که اصل سلامتی و تغذیه درست را درک کنم

    اما خدایا ببین چقدر برام عادی شده این سایت و این محیط

    هر روز یه فایلی که داره آگاهتر و با ایمانترم میکنه

    هر روز با یه فایلی زیبایی های بیشتر و درست زندگی کردن و با لذت زندگی کردن را دارم یاد میگیرم

    از کجا بگم از فایل های توحیدی بگم

    از عقل کل بگم

    از راهکار دوره ها بگم

    از خود دوره ها بگم

    خدایا کمکم کن داشتن این استاد ، این محیط و این فایل ها و این دوستان برام عادی نشه

    یادم باشه قبلا چی می‌شنیدم با کیا بودم و رفتار هام چی بود و نتایجم چی بود

    واقعا تمام آموزه‌های شما طبق قرآن هست

    بارها خدا به بنی اسرائیل که ماها باشیم میگه به یاد بیارید نعمت های خدا را ، به یاد بیارید خدا شما را از کجا به کجا رسوند ، به یاد بیارید برده بودید و الان آزاد و رها هستید و یا تو سوره الرحمن بارها میگه پس کدامین یک از نعمت های پروردگارت را انکار میکنی

    خدایا کمکمون کن دائم به خودمون یادآوری کنیم که چی بودیم و کجا بودیم و الان کجا ایم‌و چطور و از کدوم مسیر اومدیم

    مسیری که الآن هستم

    از خیلی سال قبل همیشه یه حسی درونم میگفت تو باید کارهای بزرگی انجام بدی توانایی های تو خیلی بیشتره با این که شناختی از خودم نداشتم ولی چون همیشه بر خلاف بقیه مذهبی ها دنبال ختم کردن قرآن و خوندن عربی دعا نبودم و همیشه میگفتم باید درک کنم برای همین همیشه معنی قرآن و دعاها خصوصا دعای کمیل را میخوندم و کلا بیشتر معنی دعاها را میخوندم

    برای همین هیچ وقت چشم زخم و خیلی چیزا را قبول نمیکردم چون با همون معنی ها به این باور رسیده بودم که هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خداوند نیست اما کج فهمی هایی در مورد رابطه با خدا و حمایت خدا فقط از یه عده خاص بود که مفصله …

    و برای همین همیشه کتاب های انگیزشی را دوست داشتم و چند بار هم سی دی های مستند راز را دیده بودم

    خلاصه تو این بادی ها کم و بیش بودم تا با نتورک آشنا شدم و اونجا خیلی کمکم کرد که میتونم هدف داشته باشم‌و برنامه داشته باشم و کلا نگرش من را خدا را شکر تغییر داد و حسابی کتاب خون شده بودم خصوصا کتاب های انگیزشی

    ولی اونجا ایراد های داشت و اومدم بیرون و برخلاف بقیه اتفاقا همیشه از اون دوستان که آشنا شدم سپاسگذار بودم‌ و هر کس ازم می‌پرسید نتورک چطوره میگفتم برو از اون برنامه‌ هاشون استفاده کن ولی زیادی هزینه نکن

    خلاصه تو همین بین

    یه فایلی نمیدونم از کجا دانلود شده بود روی گوشیم و خیلی هدایتی یه بار بین کتاب های صوتی که گوش میدادم پخش شد که یه فایل میکس از استاد بود و با این عنوان شروع شد من یاد گرفتم توی زندگیم که روی انسان ها حساب نکنم…

    و اصلا اون موقع استاد را نمی‌شناختم و بعد از چند ماه فقط گوش دادن به اون فایل کم کم هدایت شدم به استاد که اونم مفصله …

    و بعد از مدتی که اودم تو مسیر اوضاع و شرایط برام فراهم شد تازه مستقل شده بودم و این ویروس پندمیک هم کمک کرد شب و روز توی سایت و روی باورهام کار کردم‌ و مثل یک فرد گشنه که به غذای عالی میرسه…

    خدا کمک‌ کرد هدایتی دوره راهنمای عملی و ثروت یک را خریدم‌ و خودش پولش را جور کرد

    خلاصه تو این مسیر کار کردم‌ بعضی وقت ها یکم تو در و دیوار بودم ولی موندم تو مسیر یه سری مهارت ها را کسب کردم

    پل های پشت سرم‌را خراب کردم

    تمام اون افراد و دوستان را گذاشتم کنار البته کمک‌خدا بود و هنوز باورم نمیشه چون واقعا خوش می‌گذشت باهاشون

    یاد گرفتم سپاسگذار باشم

    یادم بود از پیاده بودن و بعد پیکان داشتن یه ۲۰۶ خوب و عالی گرفته بودم

    یادم بود از کارگری و دست فروشی کردن به مغازه و انبار زدن‌ رسیده بودم‌

    و با کار کردم روی فایل ها سپاسگذارتر شدم

    و خیلی اتفاقات رخ داد

    اما قبل نوشتن این کامنت نجواها میگفت چی میخوای بگی چه نتیجه ای داره اما یاد گرفتم که این کاره ذهنه که دست آورد ها را نادیده بگیره و ناسپاس باشه پس مینویسم که یادم باشه

    یادم باشه اون آدم وابسته قبلی نیستم

    دیگه در عین احترام هیچ کس را تو ذهنم بزرگ نمیکنم و آدم ها را با هر عنوان و موقعیت و موفقیت و ثروت و… تو ذهنم کوچیک میکنم و خدا را بزرگ میکنم و باور دارم خدا به یک‌اندازه به همه انسان ها نزدیکه و تنها قدرت و تنها منبع اونه

    اعتماد به نفس الان قابل مقایسه نیست با قبل

    دیگه دنبال راضی کردن همه و جلب توجه کردن نیستم ،دیگه دنبال تغییر دادن دیگران نیستم ، دیگه انرژیم را صرف دیگران نمیکنم هر چند خیلی هنوز کار داره این موارد ولی حداقل به این پاشنه آشیل پی بردم

    شناخت خودم و اهداف و آرزوهام در حالی که قبلا باری به هر جهت و بی هدف بودم

    شناخت خدای درست و قوانین ثابت جهان و درک قرآن

    ارزشمند دونستن خودم و کارم و با ایمان و تقوا لیاقت خودم را به خدا ثابت کنم و خودم را لایق دریافت هدایت و الهام ها و هم صحبتی با خدا بدونم و با عمل صالح و کسب مهارت و کار کردن روی باورهام خودم را لایق تر کنم

    این احساس آرامش و اطمینان و ایمان و اعتماد به خدا و جهان و آدم ها و قوانین که روز به روز داره بیشتر میشه

    دریافت الهام ها و هدایت ها و اتفاقات عالی و معجزه وار که هر روز داره بیشتر میشه

    این قدرت و سلامتی و انرژی و شور و انگیزه و امید که روز به روز داره بیشتر میشه

    تمام نشانه ها و اتفاقات خوب و پول ها و در زمان و مکان درست با آدم های درست قرار گرفتن ها و…که تو کامنت های مختلف و تو دفتر هام نوشتم از اول کار کردن روی خودم تا امروز

    از زندگی تو دل کویر تا الان که کنار ساحل و تو شمال زندگی میکنم

    از دوچرخه سواری ها کنار ساحل و تو دل طبیعت های زیبای شمال

    از هر بار فراهم شدن اوضاع و شرایط با هر بار تعهدم

    و از شناختن اصل خواسته هام در هر جنبه از زندگیم

    از نگاه متفاوت به آدم ها و رابطه و …

    و از تمام احساس هایی که قابل بیان نیست

    از کسب مهارت های الانم و هدایت شدن به کاری که دوستش دارم و آزادی که دوباره به دست آوردم و احساس نزدیک بودن خواسته هام و…

    به یاد داشته باشم‌این ها با کار کردن روی باورهام اتفاق افتاده و داره میفته

    از سپاسگذار بودنم

    از کنترل ذهن و تقوا داشتنم

    از توجه و تمرکز به نکات مثبت هر کس و هر چیز

    از توجه و تمرکز بر خواسته هام

    از استفاده درست از اهرم رنج و لذت و شناخت کارکرد ذهنم

    از متعهد بودنم

    از متمرکز کار کردنم

    از کنترل ورودی هام

    از قرآن خوندن ها

    از فایل گوش دادن ها و با درک نوشتن ها

    از لذت بردن از لحضله ها

    از هدایت شدن به الگو ها و باور پذیر شدن اهداف و و آرزوها

    از توحیدی فکر کردن و رفتار کردن

    از سبک شخصی داشتن و برای دل خود زندگی کردن و مهم نبودن نظر و قضاوت دیگران

    از اقدام کردن و حرکت کردن و مهارت کسب کردن

    از متفاوت فکر کردن و عمل کردن نسبت به اکثریت

    از صداقت داشتن و راه درست را انتخاب کردن

    از غرور را زیر پا گذاشتن و از همون جایی که بودن و با همون شرایط شروع کردن (شاگرد کبابی بودن ،کار کردن تو کارخونه ، کار کردن تو هتل ، و یاد گرفتن و درس گرفتن از کوچیک‌ و بزرگ )

    از درک‌کردن این که همه ما یکی هستیم و هدف یکی هست پس مقایسه و رقابت و عنوان ها و تمام این فرم ها و قالب های ذهنی را کنار گذاشتن و برای دل خود و لذت بردن کار کردن

    از انگیزه درست داشتن و برای دل خود خواستن و خود را به خود ثابت کردن نه برای ثابت کردن خود به دیگران و خیلی انگیزه های دیگه که به قول قرآن حباب روی آب هستن

    از این که همیشه از خدا هدایت بخوام منا ببره سر اصل و دنبال اصل و قانون هر چیزی باشم

    از این که آروم باشم‌‌ ، باورش داشته باشم ، باور های درست داشته باشم ،بهش اعتماد کنم و لذت ببرم و در همین مسیر باشم، به موقع همه چیز بهم میده

    از این که فقط و فقط روز خودش حساب کنم و همه کس و همه چیز را خودش و دست خودش بدونم

    از این که بپذیرم هر آنچه الان دارم توسط خودم بوده و من هستم که با فرکانس هام و با نوع نگاهم به این انرژی شکل میدم

    از این که خدا یه سیستم قانونمند هست و یه انرژی که من میتونم بهش شکل بدم‌نه با کلامم با فرکانس و احساسم‌

    پس این ها را به یاد داشته که همواره باید از این مسیر حرکت کنم

    و باز الگوی عالی خود استاد که با این روش همواره نتایج صعودی داره و کلی الگوهای دیگه هستن که میلیاردها ثروت دارن ولی تو کارخونه خودشون اون موتور گازی که سوار میشدن یا اون ماشین درب و داغون که داشتن یا اون وسایل کفاشی که داشتن و یا اون خونه ای داغونی که داشتن را جلوی چشم خودشون گذاشتن که یادشون باشه از کجا به کجا رسیدن

    پس خدایا کمکم کن همواره به یاد داشته باشم همون پسر دهاتی هستم که یه روزی کنار جاده بود و هیچی نداشت و هیچ شناختی از خودش و جهان و خدا نداشت

    و یادم باشه و غرور برم نداره که همواره شاگرد استادسید حسین عباس منش بودم و هستم و خواهم بود

    خدایا ممنونم که این فایل هم مثل همه فایل ها خیلی به موقع اومد چون ازت خواستم و باور دارم هر آگاهی و هر ایمان و هر باور و هر آنچه را بخوام به موقع و در زمان مناسبش بهم میدی

    ممنونم استاد جان و تحسین میکنم بابت این که هر بار کار بزرگتر و اثر گذارتری‌ انجام می‌دید و افتخار میکنم بابت داشتن چنین استاد و چنین الگو و چنین دوستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      صدیقه شریعتی گفته:
      مدت عضویت: 1961 روز

      سلام آقای شفیعی عزیز

      ممنونم بابت کامنت زیباتون که خیلی الهامی خوندمش و چقدر هدایت رب بود

      چقدر در زمان مناسب بود و چقدر من یاد گرفتم از کامنتتون

      ممنونم که حرفای دلتونو نوشتین ممنونم که اینقدر زیبا سپاسگزاری کردین

      ممنونم که با حرفاتون هم انگیزه گرفتم و هم دلم قرص شد به مسیرم .

      در پناه الله مهربانی ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    ابراهیم ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1529 روز

    سلام به همگی دوستان عزیزم خیلی خوشحالم که تو این مسیرم و آگاهی هارو درک میکنم و حرکت میکنم من هم در رابطه با این موضوع سر افزایش قد اینطوری بودم و خیلی دوست داشتم به قد دلخواهم برسم ولی از اونجایی که به قد خوب رسیدم مسیر رو فراموش کردم و سپاس گزاری نبود بخاطر افزایش قدم نتایج هی کمتر وکمتر شد تا جایی که داشت قدم کوچکتر میشد ولی من دوباره مسیر رو پیدا کردم و دوباره شروع کردم و رسیدم به همون افزایش قد قبلی و خدا رو هم شکر میکنم بابتش و سپاس گزارم از استاد و مریم جان عزیز خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: