چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 21

835 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 986 روز

    سلام به استاد عزیز و همراهان

    خداراشکر میکنم که هر روز که میام توی سایت یه درکی از قوانین جهان هستی رو بهش میرسم و میتونم ازش استفاده کنم

    چند وقت پیش به تضادی توی کسب و کارم بر خوردم و واقعا الان دارم به خودم میگم منی که این مطالب رو میدونم و باور کردم چرا نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و اون فکر اینقدر زیاد تکرار شد که مشتری به صفر رسید و هیچ سفارشی نداشتم و حتی اون طلبهایی که از افراد داشتم هم پرداخت نمیکردن

    تا اینکه یه روز به خودم اومدم که من چه باوری دارم که این روند داره بدتر میشه و شروع کردم به گشتن توی ساید تا به باورهای توحیدی برخودم و چند تا فایل که گوش دادم به عدم احساس لیاقت برخودم و همونجا فهمیدم که من لیاقت در خودم ندیدم که نعمتها به سمتم نمیان و وقتی اون فایلهای دانلودی احساس لیاقت رو گوش دادم تونستم یه منطق برای ایجاد احساس لیاقت پیدا کنم و ورق برگشت و هم مشتری اومد هم افراد بدهی رو پرداخت کردن .

    با این فایل فهمیدم که اگر در گذشته خطا یا اشتباه یا اتفاق به ظاهر بد افتاده با باورها و افکار اون موقع بوده قرار نیست که اون اتفاق همیشه باشه وقتی من در مسیر رشد و پیشرفت هستم اتفاقات افراد ایدها تغییر میکنه و فقط باید روی احساس لیاقت کار کنم تا هر روز نعمتهای بیشتری دریافت کنم

    اگر مشتری داشتم که خیلی برای بهای محصول چونه زده یا بهای محصول رو پرداخت نکرده شغل و کسب و کار یا محصول یا محل کارم مشکل داره باید بگردم دنبال افکار و باورهایی که باعث شده این افراد به سمت من بیان و میشه در هر لحظه مسیر رو تغییر داد تا نتایج هم تغییر کنه

    هر چه بیشتر به افکار و باورهام فکر میکنم میبینم تمام ایرادات برمیگرده با عدم احساس لیاقت و هر روز باید کار کنیم تا بهتر بشیم

    شادو موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    حسین تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2623 روز

    سلام استاد عزیز و نازنین و بزرگوار و دوست داشتنی و آگاه و هدایت کننده ام

    سلام به همه دوستان عزیز راه تعالی و کمال و رشد

    من دوست دارم نمونه های چند از زندگی ام رو فعلا فقط در زمینه کاری و شغلی‌ام بنویسم تا بتوانم اولا برای رشد و پله بعدی استفاده کنم و جلوی ذهن نجواگر و منطقی را بگیرم

    و دوما رد پایی باشد برای آینده و چالش های آینده ام ، چون همواره تضاد برای رشد و زندگی وجود دارد و خواهد داشت ولی من به لطف خدا و قوانین ثابت و همیشگی اش ، عامل و قدرت و تعیین کننده هستم

    و شاید هم کمکی به کسی کنم

    من همواره از 20 سال پیش در کنار شغل کارمندی که می دانستم آینده خاصی ندارد ، به دنبال به دنبال رشد مالی بودم و سراغ کارهای بازاریابی و فروشندگی و رانندگی و کارهای شرکتی و … رفتم

    و هرگز با تمام شدن اون کار ناامید نشدم و همواره قدم برداشتم و اونها رو پله و تجربه ای می دانستم .

    من سالها برای دیگران کار کردم و سبب رشد و ترقی مالی عالی آنها شدم ، البته ناگفته نماند که از لحاظ مالی آنها رشد کردند نه من ،

    ولی از لحاظ باور و اعتماد به نفس به خودم و توانایی ها و قابلیت هایم ، خیلی رشد عالی داشتم

    چون اگر قولی می دادم حتما کار را انجام میدادم و به سرانجام مطلوب می رساندم

    که یکی از این تعهدهایی که دادم سبب ضرر مالی و زمانی شدیدی شدم تا شرکتی که برایش کار می‌کردم به نتیجه مطلوب برسد

    جریان این بود که بعد از یک سال و نیم تلاش و هزینه های زیاد از جیب خودم انتظار داشتم که شرکت نه تنها ضررهای مالی ام را جبران کند بلکه سودی هم نصیبم کند و مورد تقدیر قرار بگیرم که بعد از انجام دادن آن کار ، فقط یک تشکر ساده ساده انجام شد و موضوع بسته شد و هیچ مبلغی هم دریافت نکردم

    و این شد نقطه عطف برای شروع کارآفرینی و پله بزرگ بعدی که همواره از آن فراری بودم

    دقیقا بعد از این موضوع با خودم و خدایم خلوت کردم و گفتم من یک سال و نیم زمان گذاشتم و پول چند برابری به نسبت حقوق کارمندی‌ام خرج کردم و کاری را انجام دادم که از دید همه غیر ممکن به نظر می رسید

    خووووب اگر کار خودم را شروع کنم و ادامه بدهم شاید اول سود نکنم و حتی همین مبلغ رو ضرر کنم ولی بعد چه اتفاقی می افتد :

    من خیلی چیزها یاد میگیرم و رشد می کنم و قطعا دفعه بعد بهتر و بهتر می شوم و می توانم به سودهای بالایی برسم و این باور از تجربه های زیاد من بود که بعد از ورود به هر کاری از آشپزی و روابط زناشویی و قوانین حقوقی خرید و فروش و .. به مهارتهای عالی رسیدم

    و

    و این گفتگوها و منطق ها سبب رشد عزت نفس و اعتماد به نفسم شد و سبب شد تا

    تصمیم گرفتم تا بدون هیچ تجربه خاصی وارد بازار پوشاک شوم و زمانی که واقعا خواستم و اراده کردم ، از همه جا کمک ها رسید تا فروشگاهم را باز کنم

    و در شروع و استارت اجناسی رو تهیه کرده بودم که اصلا فروش نمی رفت و تصمیم گرفتم تا آنها را به هر طریقی رد کنم ، به همین دلیل بابت هر خرید یکی از آنها را جایزه بدهم تا تمام شوند

    و جالب این بود که مشتریان حاضر بودند حتی تخفیف نگیرند ولی آنها را نبرند ، در این حد نازیبا و ناقشنگ بودند

    ولی به هر حال آنها را رد کردم و از این تجربه خوشحال که دیگر اینها و این فروشگاه رو کار نکنم و به سراغ بعدی و بهتر بروم

    چون من باور دارم که در هر موضوعی با پیش رفتنم حتما بهتر و عالی تر می شوم

    یک بار دیگر از فروشگاهی اجناسی رو خریدم که فهمیدم 100 ٪ گران تر از بازار خریدم و با سود بسیار ناچیز فروختم

    و از این گونه مثال‌ها زیاد بود و هر بار من بهتر و قوی تر شدم تا جایی که

    از اجناسی که می آوردم براحتی بیش از 90 درصد فروش می رفت و پیج فروشگاهی هم بدون تبلیغ و آرام آرام و با انجام هزاران تجربه و بهبود تبدیل به پیج بسیار قوی و عالی شد که هر روز چندین فروش داشتم و حتی در ایام بیماری همه گیر که بازار بسته شده بود ، تقریبا روزی نبود که فروش آنلاین نداشته باشیم

    و در حال لذت بردن و رشد مالی عالی و توپ و شادی بودیم که اعتراضات دوسال پیش شروع شد و کار من به طور کامل خوابید و نه تنها فروش نداشتیم بلکه مورد تمسخر هم قرار می گرفتیم که این شغل رو داریم

    ولی

    ولی

    من حالم خیلی خوب بود و می دانستم که خداوند زندگی‌ام را در اختیار خودم قرار داده ، پس مهم ترین وظیفه من کنترل کانون توجه و رسیدن به احساس خوب بود

    و یادم می آید که با بهترین و شادترین احساس بیدار می شدم و از دیدن ابرها و زیبایی ها عشق میکردم و شاکر بودم و

    در شبی که با حس توکل و امید و شادی از شکرگزاری نعمت هایم خوابیدم ،

    با هدایت الهی بیدار شدم و تصمیم گرفتم که شغلم را تغییر بدهم و وارد رسته کاری دیگری در پوشاک بشوم که هیچ هیچ و هییییچ اطلاعی از آن نداشتم و نیاز به سرمایه ده برابری موجود خودم داشت ، ولی به هدایت شدنم و توانایی هایم ایمان داشتم ،

    این شد که همون روز حراج رو شروع کردم و تمام اجناس رو که برنامه داشتم در طی دو ماه بفروشم در کمتر از 25 روز با سود خوب و حتی بیشتر از قبل فروختم و

    و یک ماه زودتر از برنامه ام وارد کار جدید شدم

    که خود هزاران داستان دارد

    و برای شروع حتی دستبند همسرم را فروختیم و با کمک هزاران دست و اتفاقات همزمانی و احساس شادی پیش رفتیم و رشد کار و تنوع و اجناس خوبی داشتیم ولی از لحاظ نقدینگی در حسابم خیر ، راضی کننده که هیچ ، درگیر پاس کردن چک های برگشتی شدم

    که حاضر شدم یک چکم برگشت بخورد ولی دوره کشف قوانین رو تهیه کردم تا ببینم ترمز های من چیست که نمی گذارد نقدینگی داشته باشم چون با فایل الگوهای تکرار شونده استاد به این نتیجه رسیدم

    چون من اجاره یک میلیون و 5 میلیون 10 میلیون رو می پرداختم و چک های 1 میلیون 10 میلیون 20 میلیون رو پاس می کردم ولی موجودی مالی آزاد در حسابم همواره نزدیک صفر بود ،

    و با کمک جلسات 2 و 3 دوره کشف قوانین زندگی و انجام تمرین ها و رعایت برنامه های جدیدم ، در کمتر از یک ماه رشد مالی عالی داشتم و به فروش دوبرابر سال قبل و نقدینگی 20 برابر و رشد سرمایه فروشگاه 3 برابر رسیدم و به جای یک النگو ، توانستم دو دستبند شیک برای همسرم بخرم و نقد خیلی راحت اسپلیت و یخچال دوقلو و خیلی چیزهای دیگر خریدم

    و همه اینها در همین فروشگاه الانم اتفاق افتاد و شرایط تغییر نکردند ولی این من بودم که تغییر کردم و در مدار بهتر و مالی بیشتر قرار گرفتم چون شغل الان من ، بیش از 8 سال جلوی چشمانم بود ولی هرگز من آنرا ندیده بودم و حتی فکرش را هم نمی کردم

    و الان به خودم می گویم خدا می داند که چقدر فرصت پیش روی من هست که الان نمی دانم و نمی بینم

    ولی با تغییر باورها و مدارم حتما به راحتی به آنها هم خواهم رسید

    …..

    راستی داستان رونالدو رو پسرم برایم گفته بود که آرام ترین ضربان قلب رونالدو در تمام مدت بازی ، همان زمان قبل زدن پنالتی دوم بود که واقعا این نیاز به کنترل ذهن بسیار بسیار قوی دارد که امکان دارد مقصر باخت یک تیم و کشور شوی آن هم برای آخرین تورنمنت که در آن هستی و دیگر فرصت جبرانش را نداری و خود رونالدو بارها راجع به قدرت ذهن صحبت کرده بود و در عمل هم نشان داد که در این موضوع بسیار بیشتر از قدرت بدنی و مهارت فوتبالی ، تمرین کرده و مهارت کسب کرده .

    استاد عزیزم بینهایت ممنونم بابت آگاهی و درکی که از جهان و قوانین در من ایجاد کردید و می کنید

    واقعا قلبی دوستتون دارم و براتون ارزش بسیار زیادی قائل هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    رزیتا گفته:
    مدت عضویت: 1043 روز

    بنام خداوند نور عشق و آگاهی

    سلام و درود به استاد عزیزم ، مریم خانوم نازنینم و همه ی دوستان عزیز

    این فایل هم مثل همه فایلهای دیگه عالی بود …

    و اما تجربه من بعد از اینکه یه اتفاق ناجالب برام افتاد…

    من دوسال پیش با دو فرزندم تو جاده با ماشین چپ کردیم و خدا رو شکر خیلی به خیر گذشت و چند تا آسیب سطحی دیدیم.

    و اما بعد از اون من تا یکی دو هفته میترسیدم رانندگی کنم ،که پدرم بهم گفت چرا رانندگی نمیکنی مگه تا حالا هر کسی که تصادف کرده دیگه رانندگی رو گذاشته کنار .

    با همین یه جمله پدرم من دوباره شروع کردم به رانندگی و حتی با 2 فرزندم به سفرهای جاده ای هم میریم و همیشه هم لذت میبریم.

    این یکی از تجربه های من بود گفتم بنویسم شاید به درد کسی بخوره .

    نور و عشق به همگی …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 994 روز

      سلام دوست عزیز

      آفرین پا روی ترس ات گذاشتی قرار نیست اگه بک بار اتفاق به ظاهر بدی افتاده دوباره تکرار بشه حتما خیریتی داشته بهش فکر نکن خدا رو شکر به خیر گذشته با احتیاط رانندگی کن و خودت و بچه هات به خداوند بسپار انشاالله همیشه به سلامت بری سفر و برگردید

      در پناه خداوند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2789 روز

    بنام خدا

    سلام به روی ماه استاد جانم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان

    استاد عزیزم بابت این فایل ارزشمند بی نهایت سپاسگزار شما هستم .

    بریم سراغ انجا تمرین این فایل:

    یادآوری :

    قانون جهان هستی :

    جهان مثل آینه است که به افکارو باورهای ماپاسخ میدهد.

    چه بخواهم و چه نخواهم این قانون داره کارش را به خوبی انجام میده. اگه من آدم باهوشی باشم میتونم به خوبی ازاین قانون به نفع خودم استفاده کنم.

    خلی وقتها ما از شرایط و اتفاقات زندگی مان نتیجه عالی دریافت می کنیم و یکبار همون اتفاق یاشرایط برای ما بد پیش میرود و ذهن اون هزار بار اتفاقات عالی را نمیبینه ولی اون یه بار اتفاق ناجالب را در ذهن بزرگش میکنه.

    حالا چه اتفاقی میفته؟

    همون یه اتفاق نامناسب تبدیل میشه به مرجع در ذهن ما. یعنی باور میسازه.

    مغز جوری هست که اگه هزار بار اتفاق خوب پیش مییره بهش توجه نمیکنه واصلا برایش مهم نیست ولی اگه یک اتفاق بد بیفته میگه: قراره از این به بعد به همین شکل پیش برودو این باعث میشه که آدم با همون یکبار نتیجه گیری کنه که اگه من دوباره انجامش بدم دوباره نتیجه ی بد رخ بده . مغز کاری مینکه که انگار قراره از این به بعد همینطوری پیش بره و آدم را متوقف میکنه.

    مثال از خودم:

    1-یادمه همین چند ماه پیش به همراه مادرم رفته بودم خرید موقع برگشت من تصادف کردم البته خسارت زیادی نداشت ولی من تا چند روز ذهن ام درگیر این بود که چرا ؟ من این مسیر همیشه و هر روز دارم میرم ومیام و نباید پیش میومد.

    ذهن سریع نتیجه گیری کرد که دلیل اش مادرم بود . یعنی چون مادرم با من همراه بود باعث تصادف شد . من با توجه کردن به این موضوع و پیغامی که ذهن به من داد باعث شد حدود یک ماه بعدش که داشتم مادرم را به دکتر میبردم دوباره تصادف کنم و این بار برایم باور شد که هر بار مادرم را می خواهم جایی ببرم تصادف میکنم. و من تا مدتها سعی میکردم برای مادرم اسنپ بگیرم برای انجام کارهایش .

    2-من لاک دوست دارم و همیشه ناخنهایم را لاک میزدم . حدود دو سال پیش یک شب من بادرد زیاد روانه بیمارستان شدم و دلیل اش هم آپاندیس ام بود که مجبور به جراحی شدم ولی قبل از عمل به دلیل لاکی زده بودم پرستار گفت باید تمام لاکهای دست وپا را پاک کنی و همسرم مجبور شد از داروخانه استون بگیره و تمام لاکهای ناخن منو پاک کرد ولی مدام داشت غر میزد که این لاک چیه آخه زدی و این تجربه باعث شد من دیگه لاک استفاده نکنم و هر بار میخوام لاک بزنم ذهن ام شروع میکنه به نجوا کردن که اگه بزنی دوباره یه اتفاق بدی میفته که مجبور بشی بری بیمارستان و من مدتهاست که لاک نمیزنم .

    3- من استایل پسرونه خیلی دوست دارم مخصوصا مدل موهای کوتاه و ژورنالی . درزمان کودکی هم همیشه موهای من کوتاه بود. بعد از یه مدتی چند سال موهامکوتاه نکردم . تااینکه ازدواج کردم و بچه دارشدم و یه دفعه تصمیم گرفتم دوباره استایل موی کوتاه را تجربه کنم . زمانی بود که میخواستم یه سفر به ترکیه پیش برادرم و خانوادش بروم و گفتم تو مسافرت هم راحتتر هستم باموی کوتاه.

    رفتم آرایشگاه و موها رو کوتاه کردم ولی بعد از کوتاه کردن دیدم آنطوری که دوست داشتم کوتاه نشده وزییاد خوشم نیومد و اون تجربه باعث شد من چند سال موهام کوتاه نکنم چون هربار میخواستم برم برای کوتاهی ذهن میگفت دوباره خراب میشه و من را از چیزی که دوسش دارم محروم میکنه.

    راه حل:

    همان اول که آن اتفاق نامناسب رخ میده من ذهن ام را خلع سلاح کنم.آقا ..

    من صد بار با مادرم بیرون و مسافرت و مهمانی و خرید رفتم و همه چیز خوب پیش رفته و یکبار این اتفاق افتاده .

    من صد بار لاک زدم و از بچگی همیشه لاک داشتم و همه چیز خوب پیش فته و یکبار این اتفاق افتاده .

    من صد بار مدل مو کوتاه و پسرونه داشتم و همیشه هم عالی وزیبا شدم و یکبار این اتفاق افتاده .

    چرا این یکبار باید تبدیل بشه به مرجع و تبدیل بشه به احتمال اصلی و بعد هم جلوی پیشرفت منو بگیره؟

    جلوی حرکتد کردن منو بگیره .جلوی آرامش منو بگیره ؟ جلوی زندگی منو بگیره؟

    من نباید اجازه بدم این ترس بره در وجودم که از این به بعد قراره همین اتفاق بیفته. چون وجود همین ترس در من باعث میشه که بیشتر بهش توجه کنم و بیشتر باعث خلق اون اتفاق ناخواسته میشه و در تصادف ماشین همین شد و من با توجه کردن به اون ترسه دوباره خلقش کردم و بااین اشتباه مهر تایید به حرف ذهن ام زدم و تبدیل کردم به یک باور مخرب .

    خذایا شکرت به وسیله استاد عزیزم مرا آگاه میکنی برای خودشناسی بیشتر و برای پیداکردن ترمزهای ذهنی و برای خلق زندگی بهتر از هر جهت برای آسان شدن برای آسانی ها.

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    بنام یکتای هستی بخش سلام…

    من هنوز فایل رو تا آخر گوش ندادم.چندتا مثال یادم اومد در این مورد که خواستم اینجا بنویسم…

    من آرایشگرم تولاین شنیون…مهارت بالایی تو کارم دارم و عروسکار هستم…یه روزایی پیش اومده که به دلایلی حالم خوب نبوده اون روز یا اون لحظه و کار مشتری رو خراب کردم…بعدش کلی ترس وجودمو گرفته که چرا اینجوری شد؟ نکنه از این به بعد کلا کارارو خراب کنم.حتی جوری شده که کلا اعتماد به نفسم رو از دست دادم که آره کار من خوب نیست…من حرفه ای نیستم …و…که بعدش کلی اومدم رو ذهنم کار کردم و دلیل و منطق آوردم که تو توی اون لحظه حالت خوب نبود طبیعیه که نتیجه کار خراب شه…و…تا تونستم خودمو آروم کنم…ولی میگم با اینکه مهارت بالایی تو کارم دارم…و تو یکی از معروفترین سالنای شهرمون عروسکارم ،ولی به همین راحتی اعتماد به نفسمو از دست میدم…

    یه مورد دیگه که همین چندروز پیش برام اتفاق افتاد اینه که من تو اینستا در رابطه با کارم تولید محتوا میکنم …یه روز رفتم تو پیجم دیدم یکی از پستام خود به خود پاک شده…خیلی استرس گرفتم چند بار از پیجم در اومدم و دوباره وارد شدم دیدم نه پاک شده…خیلی حسم بد شد…نجواها اومد که اره بابا اینستا که قانون نداره…الکی داری زحمتهاتو هدر میدی…یه روز میبینی کلا پستات حذف شدن یا یهو پیجت پریده…دو روز سر این موضوع حسم بد بود …تا اینکه رو خودم کار کردم و گفتم هر چی که هست خیره.هیچ برگی بدون اذن خداوند زمین نمی افته…زحمتهای منم به باد نمیره …خدا خودش حافظ منه…و از حق من دفاع میکنه…و حالم خوب شد…تا اینکه چند روز بعد دیدم دوباره اون پستم برگشته و خیلی خوشحال شدم…

    این دوتا مثالی بود که فعلا برام بولد شد….ولی میدونم که از این دست اتفاقا زیاد برام افتاده…

    لایق بهترینها هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    مهری جزایری گفته:
    مدت عضویت: 839 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان سلام و درود بی‌پایان به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و تمام دوستان هم فرکانسی استاد جان من دیروز این فایل رو روی سایت دیدم و شروع کردم به گوش کردنش و اتفاقاً این موضوع دیروز بسیار در زندگی من اتفاق افتاده ….

    حدود یک سال و نیم پیش من سر موضوعی با خواهر شوهرم بحثمون شد و من باهاش قهر کردم و دیگه ما با همدیگه هیچ ارتباطی نداشتیم هرجا همو می‌دیدیم سلام و خداحافظ …همین فقط

    خوب در طی این یک سال و نیم من به لطف خداوند وارد سایت عباس منش شده بودم و

    و هر روز از فایل‌های رایگان استاد استفاده می‌کردم کم کم فایل‌های که باید پول می‌دادم رو خریدم و رشد کردم بزرگ شدم و سعی کردم البته سعی کردم حالا نمی‌گم حتماً تونستم انجامش بدم ولی سعی کردم که عمل کنم.

    خوب من روز به روز روی خودم کار می‌کردم و دیروز که این فایل روی سایت قرار گرفت،هم داشتن با خودم فکر می‌کردم که چه موضوعاتی تو زندگی من رخ داد و خب موضوعات خیلی زیادی به یادم اومد که اتفاقاً دیروز همسرم گفت که دوست داره که من و خواهرش با هم آشتی کنیم و دیگه کدورتی وجود نداشته باشه،فورا این به ذهنم اومد که اگر من با این آدم آشتی کنم دوباره اتفاقات قبل تکرار می‌شند و دوباره ناراحتی‌ها شروع می‌شه که یه دفعه یاد صحبت‌های استاد تو این فایل افتادم که گفت بگردید دنبال هزاران باری که هیچ اتفاقی نیفتاده و حالا یک بار اون اتفاق ناخواسته رخ داده بود و شروع کردم به مرور روزهایی که اتفاقات خوب خوب رخ داده بود کردم و با همسرم به خونه مادر شوهرم رفتیم و با اینکه ضربان قلبم بالا رفته بود ولی مدام به ذهنم می‌گفتم که نه هزاران بار شد که ما کنار هم بودیم ولی بهمون خوش گذشت،حالا یکبار اتفاق ناخواسته رخ داد،قرارنیست همیشه اوضاع بد پیش بره….

    حتی گفتن این‌ها به ذهنم حال من رو خیلی خیلی خوب می‌کرد و بهم آرامش خاصی داد و وقتی رفتیم اونجا و همسرم شروع کرد صحبت کردن ضربان قلبم بالا رفته بود لی مدام با خودم تکرار می‌کردم که هزاران بار شد که ما کنار هم باشیم و حالا یک بار هم مسائلی پیش اومد که دوست نداشتیم که البته اون هم به خاطر فرکانس من بوده 100 در 100

    و بعد از صحبت همسرم من هم گفتم چیزی که ناراحتم کرده بود و در کمال ناباوری که خواهر شوهرم اصلاً هیچ واکنش بدی نشون نداد و هم تمام حرف‌های ما رو هم پذیرفت و بعد با هم روبوسی کردیم و تمام اون رنجش‌ها و ناراحتیی‌ها تمام شدخییلی حس فوق العاده ای بود که من دیروز پیدا کردم حالا استاد دوباره من می‌خوام یک موضوع دیگ ای هم هست که باید همین نتیجه رو می‌خوام ازش بگیرم

    سه سال پیش همسر من خونه‌ای تو جزیره کیش خرید و ما برای مسافرت اونجا رفتیم چند روزی اونجا بودیم و کلی به ما خوش گذشت ولی با برادر شوهرم و خانمش رفته بودیم شوهرم بچه‌هامم بودند بعد از چند روز شوهرم خیلی غافلگیرانه بلیط هواپیما گرفت و گفت که من چک دارم باید برگردم شهرمون و ما رو با برادر شوهرم و خانمش تنها گذاشت که ما بعداً بریم این موضوع منو خیلی ناراحت کرد چون قرار بود با هم بریم و با هم برگردیم وقتی برگشتم بهش گفتم که دیگه هیچ وقت با تو به کیش نمیام حتی مسافرت هم باهات نمیام ان چند سال گذشته و همسر من هر بار به من میگه که این بار که ببرمتون کیش سعی می‌کنم خیلی بهتون خوش بگذره و دیگه مطمئن باش که اون اتفاق رخ نمیده ولی من همیشه مقاومت می‌کردم امروز که استاد این سخنان رو واقعاً این الهامات الهی رو تو سایت قرار دادند فهمیدم که من باید این کارو انجام بدم و تصمیم گرفتم این بار که با همسرم قرار شد بریم کیش باهاش برم و به خودم بگم که هزاران بار ما با هم رفتیم کلی بهمون خوش گذشت و حتی ون زمان که من بعدش رنجش پیدا کردم هم به من کلی خوش گذشته بود ولی من تمام اون خوبی‌ها رو نادیده گرفتم و فقط اون قسمت آخرش رو توی ذهنم بزرگ کردم

    الان که این مطالب رو نوشتم استاد جان بغض کردم و اشک شوق در چشمانم هست که خداوند چطور من رو به این مسیر الهی رهنمون شد و پیامبرش رو فرستاد تا پیامش رو به ما برسونه و راه رو به ما نشون بده از خداوند براتون عمری بسیار طولانی پر از برکت پر از سلامتی پر از شادمانی پر از خیر خواهانم همیشه همیشه شاد باشید سالم باشید موفق باشید در دنیا و آخرت بسیار ممنونممممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 911 روز

    به نام خدای رزاق و وهابم خدای عظیم و بزرگ که این جهان رو با نظم و قانون داره اداره میکنه بدون نقص خدایا شکرت سپاسگزارتم

    سلام استاد جان چقدر خوشحالم که امروز اومدم تو سایت و این فایل مهم رو دیدم خوشحالم که در مدارش بودم که دیدمش و دارم کامنت میخونم و کامنت مینویسم

    خدایا ممنونتم که هدایتم کردی

    الان یکی از کامنت دوستان رو میخوندم که میگفت این قانون جهان ثابته خیلی خوبه که از این قانون بتونیم به نفع خودمون استفاده کنیم اونم با افکار و باور درست و فرکانسهامون

    و خیلی لذت بردم

    درسته الان که ما از طریق این استاد عزیز قانون رو شناختیم راه رو هم به ما گفته خب خیلی خوبه بیایم آگاهانه قدم برداریم و بیشتر روی ذهن کار کنیم که همه چیز با ذهن کنترل میشه

    مریضی رابطه آرامش شادی ثروت فراوانی همه و همه با ذهن درست میشه این ذهن ست که اگر کنترل بشه و ورودی خوب بدهیم به بهترینها میرسیم اگر هم کنترل نشه و افسار رو به ذهن بدهیم و ورودی نامناسب بدهیم به قهقرا میرسیم

    من همیشه خدا رو شکر می‌گویم که منو هدایت میکنه هر روز به بهترینها

    و بهترینها همین سایت و فایلهاشه

    تمام کلیدهای خودشناسی و خداشناسی و ثروت و همه چیز در این سایت نهفته است باشد به یاری خداوند در مدارش قرار بگیریم و بهترین استفاده رو ببریم

    اگر ما تا زمانی که روی خودمون مدام کار کنیم و فایل گوش بدیم و ذهنمون رو کنترل کنیم و هواسمون به گفتار و رفتار و کردار مون باشه ذهن آرام و خاموشه و ما رو به بیراهه نمیکشه و اگر کمی تنبلی کنیم و دست از کار بکشیم ذهن شروع میکنه به نجوا شیطانی گفتن

    و نتایج بد هم به همراه داره

    به قول استادمون تا زمانی زنده هستیم باید روی خودمون و ذهنمون کار کنیم باورهای درست به ذهن بدهیم و فرکانس‌های مثبت به جهان بفرستیم

    استاد بی نهایت متشکرم دوستتون دارم مربم جان ممنونم که با وجود شما دو عزیز

    هر روز آگاهی‌های جدید بدست میارم

    متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    هانیه سرخی گفته:
    مدت عضویت: 1214 روز

    سلام سلام استاد بی نظیر من اول میخوام شکر نعمت کنم از بابت اگاهی های نابی که میزارید رو سایت و من میتونم با ذهن باز دریافت کنم من خیلی با وسواس کتاب انتخاب میکنم که بخونم ولی کل سایت شمارو با ذهن باز میخونم و گوش میکنم و میدونم 100 در صد خالصه.

    خدا بهتون توانایی بیشتر برای تولید محتوا بده بزرگوار محتاج یادگیری هستم ازتون ⁦:⁠-⁠)⁩

    اول درمورد باوری که چند بار عالی بوده یکبار شکست خوردم و هر بار فکر میکنم شکست میخورم بگم…

    من بار ها رفتم استخر و کلی خوش گذشته و لذت بردم و وزنم و انداممو بهتر کردم اونم به لطف قانون سلامتی روز به روز درحال بهبوده ولی بخاطر ی خاطره که میخواستم ی حرکتی رو تو استخر یاد بگیرم ولی اشتباهی تو کم عمق میزنم سرم میخوره به کف استخر و از اون به بعد میترسم که غرق بشم و نتونم خودمو نجات بدم در حالی که فقط یکبار بوده و از اون به بعد هربار رفتم فقط لذت بردن بوده و همه چی قانون داره شنا کردن هم همینطوره اگه من بدونم اروم باشم و سبک کنم خودمو قطعا رو آب میمونم و تو شرایط درست تکنیک بزنم همه چی عالی جلو میره .

    یا داستان بعدی درمورد اینه که ذهنم میگه دیگه از ی جایی به بعد وزنت کم نمیشه یا لاغر تر نمیشی

    در حالی که با قانون سلامتی و ورزش 16 کیلو کم کردم یعنی 16 بار یک کیلو کم شده پس میشه بازم وزن و چربی بدنمو کاهش بدم باید برم فایلارو گوش کنم و مرور کنم. که ی اشتباهم این بود گوشت تازه نمیخوردم گوشت یخی بخاطر قیمت پایین تر مصرف میکردم و پروتئین لازممو بهم نمیرسوند و من خوشحالم که پیداش کردم چون میتونم درستش کنم .

    ی مورد دیگه قهوه ای بود که مصرف میکردم متوجه شدم قهوه فوری در طی تولیدش برای بدن مناسب نیس و از اون به بعد دستگاه قهوه ساز خریدم و خودم تازه مصرف میکردم و خیلی جالب بود که از بابت اینکه متوجه شده بودم چرا وزنم کم نمیشه خوشحال بودم

    ولی

    تو ثروت خوشحال نمیشدم که باورای منفی و فقیرمو پیدا میکنم همش میگفتم چقدر باید زمان بزارم تا اینهمه خرابی درست بشه .

    ولی مدام به خودم دو تا قانون رو یاد اوری میکردم قانون تکامل و تصاعد و ارومم میکرد.

    قانون تکامل میگه

    اگه من هرروز روی باورام کار کنم در سال میشه 365 باوری که مدام در حال بهبود بوده و این قشنگه

    و قانون تصاعد میگه

    باورا خودشون خودشونو تقویت میکنن و میرن باورای بهتر میارن و میتونن کمک کننده من باشن

    و میگفتم عالیه چون میتونم با هر باورثروتمند کننده ای باور بهتر پیدا کنم و اونم رشدبدم.

    متوجه شدم من از ثروتمندا بدم میاد و میرفتم میدیدم چقدر ثروتمند ها ادم های خوبی هستن کلی عشق دارن به خانواده و اطرافیان و همکارانشون و دقیقا آدم هستن مثل من و فقط سعی کردن هرروزشون از دیروزشون بهتر باشن و لاجرم ثروتمند شدن یا بهترین راه برای کمک کردن به فقیرا اینه که حداقل من جزوشون نباشم و من بتونم الگو باشم براشون که میشود تو ایران تو همین شرایط بدون وام و قرض و ارثیه ثروتمند شد.

    اتفاقاً همین دیروز ی ماشین خریدیم و برای خانوادم امکان پذیر شد عع میشه بااین رقم هم ماشین خرید و گفتن عالیه و رفتن تو فکر اینکه اونام بخرن به همین راحتی من با بهتر شدنم حتی به گسترش جهان هم کمک کردم و لاجرم باز اتفاقات خوب و شرایط بهتر رقم میخوره اینو بابت این گفتم مثلا ی باوری که داشتم فکر میکردم بعد هر خنده گریس چون بار ها تکرار کردن برام

    منم ی مدتی همش اتفاقات خوب رقم میزدم برای خودم و میگفتم هانیه ببین بعد هر شادی و خنده شادی و شادی و شادیه و هیچ کسی نه میتونه ناراحتت کنه نه خوشحال و نه خوشبخت

    فقط و فقط خودت سرنوشت ساز خودتی دقیقا مثل خود کلمش /سرنوشت/ من تو سرم مینویسم چی میخوام و میشود تمامش دست خودمه

    حتی من با این باور کمک میکنم مسافرتام افرادی باشن که دنبال ساخت بدن و زندگیشونن و خیلی خوش میگذره به این باورا بها میدم و بهانه هاروکنار میزارم .

    باور بعدی راجب یکبار اتفاق افتادنه و فکر میکنم دیگه همیشه همین شکلع

    مثلا من خودم بخاطر شرایط وامی که برای لوازم خونم جهیزیم و ماشینم بود همشونو فروختم و کل وام و بدهیامو تسویه کردم یعنی هیچی هیچی نزاشتم از اون وام و بدهی بمونه و زیر صفر بودم

    و همه میگفتن حماقت بود خیلی کار نادرستیه تو میتونستی وام بگیری با سود کم بعد اینکارو کردی و واقعا میترسیدم ولی فقط میخواستم عمل کنم به شما

    در حالی که الان یکسالی میگذره کامل تموم شد و شرایطم تکاملی در حال بهبوده و اون وام و قرض و بدهی مثل ی سم تو وجودم بود هر دستاوردی که داشتم رو نمیدیدم و میگفتم قبلا خیلی بهتر بدست اوردم و احساس بد بهم میداد برای همین اگاهانه فقط شکر گزاری میکردم و باورامو بهتر میکردم میگفتم تکاملی از وجودم خارج میشه مثل هورمون تزریقی رشد بود که کلی ضرر میزد ولی با دیدن افرادی که نقد میخرن نقد نقد مدام بهتر میشدم الان بازار تهران افراد ثروتمند فقط نقد خرید و فروش میکنن و کلی بازاری پولدار داریم.

    بعد یکسال من در سن 23 سالگی هستم و این کامنت یاداوری شرایطم میشه و تعهد میدم شرایطم روز به روز بهتر میشه چون چالش میزارم مدام برای خودم مثلا شروع کردم چالش هرروز دوتا حداقل فایل گوش دادن هم سلامتی هم ثروت دوتا چیزی که خیلی به تضاد خوردم و کلی پتانسیل رشد دارم

    اینو بایت این میگم من هرروز تو برنامه روزانم مینوشتم امروز روزه میگیرم یا این باورو درست میکنم و انجام نمیدادم متوجه شدم دوتا مشکل هست که اهرم قوی ندارم و ورودی خوب

    برای همین شروع کردم به گوش دادن فایلا که ورودیه و اهرم قوی که تو مسیر نگه میداره ،

    خداروهزار مرتبه شکر زیر صفر بودم ولی الان کلی پس انداز سکه و دلار دارم

    در حال رشد و بهبود مهارتم و کسب و کارم هستم

    خداروهزارمرتبه شکر کلی فایل ارزشمند دارم که با هربار گوش دادن مشکل گشا بودن برام و مسائل حل میشدبرام سوالاتام جواب داده میشد.

    دوستون دارم استاد ارزشمند من

    از ایران به کشور خفن آمریکا دوستدار شما هانیه سرخی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    مجتبی زمانی گفته:
    مدت عضویت: 866 روز

    به نام تنها قدرت جهان

    خداوندا من هرچی دارم از آن توست

    استاد جان من موقع مسابقات جودو،کوراش،کشتی چوخه میدادم آمادگی جسمانی بالایی داشتم و همیشه مثل یه خروس جنگی حمله میکردم و بالای 80 الی 90 درصد مسابقاتم برد بود تا اینکه مردم بهم تو چندتا مسابقه بهم گفتند تو عجله میکنی حتی یکی از مربیامم گفت بعد از اون صحبت سرعتم را پایین آوردم و ضربه ههای زیادی خوردم تو مسابقات مهم آره واقعا هر کلمه شما چندین سال باعث پیشرفتم میشه ،انشالله به زودی به مسابقات بر میگردم و اون سرعتم را ادامه میدم

    استاد بینظیری بخصوصا محصول 12 قدمتتون عالیه

    خدا عمر طولانی بهتون بده

    انشالله یه روزی میام آمریکا و از نزدیک می‌بینمتون و تشکر ویژه میکنم زندگی منو تغییر دادین با صحبتاتون و تمریناتتون

    دستی از دستان خدایین واقعا ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    فرزانه فرامرزی گفته:
    مدت عضویت: 1215 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی که پیام منو میبینن

    استاد دقیقا توی این فایل پاشنه آشیل منو به خوبی توضیح دادین من همیشه در ابتدا و برای شروع کار شوق و انگیزه و حتی به نظر خودم قدرت جذب بالایی دارم اما اگر یک اتفاق ناجالبی بیفته یا کارم به سرانجام نرسه کاملا هدفم رها میکنم و به این نتیجه میرسم که من برای این هدف شایسته نیستم و این خواسته برای من زیادی بزرگه به عنوان مثال من حدودا دوسال هستش که زبان روسی میخونم و عاشق این کشور و فرهنگ و زبانشون هستم جوری که احساس می‌کردم انگار هرروز دارم اونجا زندگی میکنم و بعدش هدایت شدم که توی بورسیه دولتیش شرکت کنم و با گرفتن بورس تحصیلی به رویام که مهاجرت و خوندن زبان روسی توی روسیه بود برسم و حدودا یک سال تلاش کردم و روز و شبم بهش گره زدم و یقین داشتم که میرسم اما وقتی نتایج منتشر شد نه تنها قبول نشده بودم بلکه حتی جز لیست ذخیره هم نبودم و این شوک به قدری برام بزرگ بود که تا چند هفته احساس نمیکردم واقعیه چون من معدل بسیار بالا و عملکرد و رزومه خوبی داشتم و از طرفی میدیدم کسانی قبول شدن که به نظر من خیلی رزومه کمتری از من داشتن و اینجا بود که دقیقا پاشنه آشیل من یعنی احساس کمبود عزت نفس و بی ارزشی در من بالا اومد و تصمیم گرفتم عشقم یعنی زبان کامل کنار بزارم فایل امروز شما تلنگر واقعا خوبی بود و به خودم گفتم چرا با یک اتفاق به ظاهر ناجالب کل هدف و رویام زیر سوال بردم و از مهمتر چرا با یک انتخاب نشدن کل احساس ارزشمندیم زیر سوال بردم و از امروز تلاش می‌کنم دوباره برای هدفم که مترجم شدن تلاش کنم فارق از گرفتن یا نگرفتن بورسیه و درس دیگر این اتفاق این بود که وابسته شدن به یک هدف و خواسته و یک جورایی وسواس فکری گرفتن روی اون هدف نه تنها من به خواستم نمیرسونه بلکه خیلی سمیه و آخرش یک جوری ضربه میخوری که بلند شدن برات سخته من میخوام امسال دوباره شرکت کنم اما رها باشم و ارزش کارم به نتیجه گره نزنم .

    این اولین کامنت بلند من درسایت هستش و هیچ وقت فکر نمیکردم یک همچین خودافشایی بکنم چون بسیار در این زمینه خجالتی هستم اما امروز احساس متفاوتی بعد از گوش دادن فایل داشتم و خواستم ردپایی از خودم بذارم برای کسانی که شاید شبیه به من فکر کنن .

    ممنونم از شما استاد عزیز ، من واقعا به این فایل نیاز داشتم و در زمان مناسب به من رسید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: