چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 30

835 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 907 روز

    به نام خدای هدایتگرم به مسیر خواسته هایم آسان و راحت

    به نام خدای بخشنده و مهربانم

    ایاک نعبد و ایاک نستعین خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    سلام به استاد زیبا بین و مثبت نگر و آگاهم سلام به خانم شایسته

    که واقعا شایسته زیباییها و خوبیهاست

    سلام به دوستان عزیزم که بی ریا کامنت میذارن و از تجربیاتشون می‌نویسن از اشتباهاتی که داشتن می‌نویسن از کارها و باورهای درستشون مینوسن و خلاصه با جون و دل کامنت میذارن و امثال من هم درس میگیریم و یاد میگیریم چه باورهای درست رو اجرا کنیم تا نتایج خوب بگیریم

    واقعا همونطور که استاد در فایلهاشون ذکر میکنن ذهن خیلی چموشه کنترلش خیلی خیلی سخته

    الان که قانون رو میدونیم بسیار آسان شده برام اما باز هم باید بیشتر روی کنترل ذهن کار کنم

    اگر اشتباهی کوچیکی میکنیم اینقدر تو سرمون میزنه سرزنش میکنه دیوانه وار

    اما وقتی کار خوبی انجام میدیم زیاد حرف نمیزنه پس من متوجه شدم روی کارهای منفی ذهن خیلی دست و پا میزنه اگر کنترل نکنیم از مسیر خارج میشیم دست به کارهای اشتباه بیشتری میزنیم

    خدا رو شکر در کنار این استاد عزیز کارها بسیار داره آسون میشه

    چکار کنیم ذهنمان ما رو فریب ندهد

    چند روزی میشه مشتری نداشتم اینقدر این ذهن کنارگوش من وز وز کرد اما من آگاهانه اومدم خوبیهای روزهای قبل رو به خودم یادآور شدم

    میگفتم مگه 10 روز پیش مشتری پشته مشتری نبود الان هم درست میشه باید بگردم باورهای اشتباه رو بکشم بیرون ایراد از منه و نذاشتم ذهن منو فریب بدهد و ناشکری کنم

    برعکس زیاد شکر گزاری میکنم با احساس خوب قدم برمیدارم و روزهامو با احساس عالی سپری میکنم

    با احساس خوب صبحها و شبها ستاره قطبی رو مینویسم و جواب داد امروز خدا رو شکر مشتری اومد

    الحمدالله

    خداوند همیشه هواسش به من هست و سمته خودشو درست انجام میده این من هستم که مانع ورود نعمت و ثروت میشم

    خدایا خودت راه درست رو به من نشان بده

    خدایا خودت کمکم کن مانع ها رو بردارم و قدم به قدم به خواسته هام برسن

    خیلی خوشحالم که کنار این استاد عزیز و دوستان گلم و مریم جانم هستم

    ممنونم که وقت گذاشتین کامنت منو خوندین اگر جای هست راهنماییم کنید متشکرم

    استاد دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    داود نیکزاد گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلامی گرم به خنکی هوای دلچسب ارومیه به استاد عزیزم مریم جان و سایر دوستان

    خیلی سپاسگزارم استاد عزیز که برامون فایل میذارید و مارا از آگاهی های نابتون بهرمند میکنید

    آدم پس از کار کردن با شما اگه حتی از همه لحاظ در مدار پایینی باشه جرعت پیدا میکنه ریسک پذیر میشه و بزرگ فکر میکنه

    من تا حالا دوبار بندو بساط فروشندگی خریدم و شروع کردم و بخاطر عدم تکامل و باور های مخرب جواب نگرفتم و نا امیدو دلسرد شده ام و زودی جم کردم

    یک بار شاید 12 سال پیش بود و یک بارشم پار سال

    اما مدتیه بعداز کار کردن برای دیگرانی که از خودم کمتر بوده اند از لحاظ باورها و اعتماد بنفس و خیلی چیزها

    باز تصمیم گرفته ام که وسیله بخرم برمو برای خودم کسبوکار بزنم و فروشندگی کنم

    و اگر داود قبلی بودمو از آگاهی هایی که تا الان از شما دریافت کرده ام خبر نداشتم اگه همه بهم میگفتن تو میتونی دوباره تلاش کن هرگز دوباره امتحانش نمیکردم

    و با اینکه دوبار نتنها نتیجه نگرفتم بلکه ضربه های شدیدی خوردم و با وجود اینکه حرف مردم هست خود بابام همیشه میگه تو تو هیچ کاری نمیتونی دوام بیاری(البته کار عوض میکنم که بهتر به وضوح برسم و گاهی بخاطر تامین مخارج به بعضی کارها رو میکنم ) و ترس از اینکه جواب نده و نتونم خرج خونه و زندگی رو بدم و ترس تنیجه نگرفتن و دوباره برگشتن تو یه کار داعمی، ولی میگم بلاخره یه روزی ایده هام جواب میدن و اگه پول سازی رو شروع کنم کیه که بتونه جلومو بگیره باز تصمیم میگیرم که اقدام کنم و حرکت کنم

    و این قسمت از اعتماد بنفسم فکر کنم عالیه و با اینکه از نظر دیگران شکست میخورم ولی برای من تجربه و تکامل هستن و بازم با جرعت با این امید که ترمزهامو برداشته ام و باید حرکت کنم ازین تصمیمات میگیرم

    حالا برای اجرای این تصمیم راضی کردن همسر هم هست که خودش چالش سختو دشواریه و خدا هدایت میکنه و قبول کرده

    از هر دو باری که این کارو انجام دادم به این نتیجه نرسیدم که من آدم این کار نیستم و چون دوبار انجام دادم و نشد که واقعا آدم خیلی دلسرد میشه ولی تسلیم نمیشم

    در واقع با تضادهای که بهش بر میخورم انگیزه میگیرم که بازم اقدام کنم

    بار اول که با شما استاد عزیز آشنا نبودم و با شنیدن قوانین از زبانتون فهمیدم که اون زمان اصلا با اون باورهای مخرب عجیب بوده که همچین اقدامی کرده ام نه تکاملی نه ایمانی نه خودباوری داغون بودم

    و بار دوم هم باز یه سری ترمزها و عدم تکامل باعث شد نتیجه نگیرم ولی یه چیزهایی که آدم از شما یاد میگیره باعث حرکت دوباره میشه مثلا خدا به شجاعان پاسخ میده یا خودتون و دیگرانی را مثال میزنید که تجربه های از من بدتر رو داشته اند ولی موفق شده اند

    که آدمو قویتر میکنه

    و بعد یک سال که سه تا کار عوض کردم و هم زمان رو باورهام کار کردم اعتماد بنفسم به حدی رسیده که باز بندو بساط رابندازم و برای خودم کار کنم و انگیزه پیدا کرده ام

    آرزوی موفقیت واسه خودم و همتون دارم

    خیلی قدردان شما هستم استاد عزیز به امید همیشه در هماهنگی بودن با خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    حنان دریس گفته:
    مدت عضویت: 755 روز

    سلام و درود به استاد عزیز

    بله واقعا وقتی به گذشته ی خودم برمیگردم میبینم که خیلی از موارد این چنینی رو داشتم و بارزترین مورد در مورد بارداری هست که من در بارداری اولم بسیار بسیار اذیت شدم و دوران خیلی سختی بود و اتفاقا زایمان خیلی سختی هم داشتم و بچه ی اولم بسیار اذیت میکرد انقدر که صدای همه اطرافیان دراومده بود ولی من مدارا میکردم.

    اما اون شرایط سخت باعث شد که من بارداری دوم رو عقب بندازم و با وجود اصرارهای دخترم به داشتن خواهر و برادر من نتونم اقدام به بارداری دوم بکنم و چند سال از این موضوع فرار کردم ولی بالاخره تونستم بر خودم غلبه کنم و با یه دکتر مشورت کنم و تحساسم رو باهاش در میون بذارم و از طرفی ترسم رو با همسرم درمیون گذاشتم که خیلی حرفای خوبی بهم زد که تو اون آدم سابق نیستی بدنت فرق کرده و قوی تر شدی و قطعا میتونی بارداری و زایمان بهتری داشته باشی و با قوی کردم جسمم و کنترل بیمارها و البته کار کردن روی قوانین تونستم تا حد خیلی زیادی بر ذهنم غلبه کنم و خدارو شکر الان دوران بارداری رو دارم میگذرونم و هر روز از خداوند سلامتی بیشتری میخوام که بتونم سالم تر باشم.

    یه مورد دیگه در مورد روزه داری هست که سالها به سختی روزه میگرفتم و چند سال اخیر قطع شده بود به خاطر اینکه ذهنم میگفت تو به محض اینکه روزه بگیری میگرنت شروع میشه و من از ترس تجربه سردرد روزه نمیگرفتم اما مات رمضانی که گذشت من در سلامت کامل تونستم یک ماه روزه بگیرم و هر روز از خداوند سلامتی جسم و روح و ذهنم رو میخواستم و در نهایت خیلی بابت این موضوع خوشحال شدم.

    اما مورد دیگه ای که میخوام درموردش بگم خوشحال میشم که از دوستان اگر کسی میتونه کمکم کنه؛

    من نزدیک به 5 سال نتورک کار کردم و رویاپردازی های زیادی در حوضه ی موفقیت در نتورک مارکتینگ داشتم اما به 1درصد از اون موفقیت ها هم نرسیدم و توی اون سالها هر بار به خودم میگفتم باید فلان قسمت رو که ضعیف هستی در خودت تقویت کنی و روی خودم کار میکردم و نتیجه ی اون تلاشها قوت گرفتن خودم بود اما از لحاظ کار و درآمد موفقیتی نداشتم و هر بار روی ضعف هام کار میکردم در نهایت چند ماه پیش که دوره ی 12قدم رو خریدم و قدم اول رو گوش دادم اون درآمد کمی که داشتم هم قطع شد و بعد از اون در قدم دوم مجموعه نفراتی که داشتم هم کلا ریزش کردن ولی من به خودم گفتم خب چون مدارم تغییر کرده جهان هستی میخواد آدمای بهتری رو سرراهم قرار بده ولی اوضاع بدتر شد و من به مسیرم شک کردم و الان 1ماهه که فقط خریدو فروشم رو دارم و مجموعه سازی رو رها کردم چون ذهنم میگفت تو مال این کار نیستی، درزمینه خریدو فروش کانال و فروشگاه ایجاد کردم ولی هنوز هیچ نتیجه ای نگرفتم

    امروز با دیدن این فایل تو فکر رفتم که شاید باید از اول مجموعه سازی رو شروع کنم، نمیتونم به نتیجه ی درستی برسم

    اگر چیزی به ذهنتون میرسه ممنون میشم کمکم کنید،

    ممنون از استاد عزیز با فایل های به موقعی که میذارن️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1234 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوندی که هرچه دارم از آن اوست …

    چقدر قانون ذهن ما جالبه عجب چیزایی داره درون خودش ،

    داشتم به این فکرمیکردم که من الان چندساله که کار کیک و دسر و شیرینی انجام میدم و‌همیشه هم مشتری ها از طعم و بافت و ظاهر کیک ها تعریف میکنند و خداروشکر راضی بودند ، اما شاید توی این 9 سال یکی یا دوتا مشتری میان که راضی نباشن و وقتی که اینو بهم اطلاع میدن و نظر خودشون و اعلام میکنند دقیقا این نظر ها میاد توی صدر ذهن من و جای همه‌چیزو میگیره و‌من رو حسابی به هم میریزه ….

    یا اینکه بعضی اوقات من محصولی برای فروش آماده میکنم و خداروشکرررر خیلی سریع به فروش میرسه و‌مشتری حسابی از کارم راضیه ، ولی بعضی وقتا شاید یک بار یا دوبار پیش اومده که فروش نرفته با حتی همون روز فروش نرفته و فرداش رفته ….

    الان با توضیحات استاد جان متوجه شدم که چقدرررر باید روی خودم و باورهام کار کنم که چرا باید انقدرررر زود اولا احساس لیاقت من پایین بیاد که تمام گذشته ی موفق خودم و زیر سوال ببرم و ناشکری کنم فقط به خاطر یک بار انجام نشدن و نرسیدن به خواستم .

    از این به بعد با گوش دادن چندین باره این فایل من میتونم قوی تر بشم قطعا و ذهن خودمو کنترل کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 2867 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی و خوب که از تجربیاتشون میگن و کمک میکنن به هم

    بله استاد جان منم مثال دارم یک بار باورهای اشتباهمون رفتار اشتباهمون مارو هل داد به بدهی و چک برگشتی و کلی تضاااد منفی و از اون موقع همش ذهنم میگفت ممکنه باز هم اتفاق بیفته و مدتی بود که خوب بود البته من چون روی خودم کار میکنم مسیر شغلیم رو کلا از همسرم جدا کردم اما با ذهنم دوباره خلق کردم شرایط رو مدتی بود همسرم هم مطلوب بود شرایطش … البته که من چون خیلی از فایل های شما رو گوش میدم از کامنت دوستان استفاده میکنم و تمارینی که مشتاقانه انجام میدم مثل قبل با بدهی های همسرم و مشکلاتش درگیر اصلا نیستم اما با چشمم میبینم چون نتونستم ذهنم رو کنترل کنم اما اصلا درگیر نیستم من شغل آنلاین خودم رو دارم با هدیه خداوند یعنی پسرم روزهام رو با خنده و بازی و مشغول بودن با کار آنلاینم میگذرونم و هزاران بار خدارو شکر میکنم من بشدت مواظب ورودیهام هستم دوستان منفی اخبار و خبرهای فضای مجازی از همشون دور هستم ولی همسرم رو هم میبینم گاهی دلم پره غصه میشه اما قانون رو یادم میندازم و سعی میکنم نشنوم تلفن هایی که بهش میشه حرف هایی که میزنه و سعی ام روی خودمه تمرکزم روی بیشتر کردن درآمدم هست و عاشقانه دارم طراحی میکنم وتمرین میکنم تا به خواسته هام برسم و نور امیدی در دلم هست که توصیف نمیتونم بکنم. من اگه بتونم ذهنم رو جوری که میخوام کنترل کنم اصلا به خواسته هام هم نرسم فکر میکنم خوشبخت ترین زن عالم میشم و البته که خود به خود به همه خواسته هام هم میرسم. ممنونم از کمک های پروردگار.. لحظه لحظه زندگیتون عاشقانه و در مسیر فقط علایقتون باشه انشالله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      مینا منصوری گفته:
      مدت عضویت: 1076 روز

      سلام دوست عزیز

      ای جانم به تو شیر زن

      برای خودت کار و در آمد و سایت و استاد برگزیدی

      روزی میرسه بگی همسرم تغییر کرده و الان شاد و خوشیم کنار هم

      دوست عزیز در ابتدای راهی و هرطور شده در مسیر بمون و کناره گیری نکن.

      هربار به تضادی خوردی نوزاد تازه راه افتاده رو به یاد بیار چندبار زمین میخوره ولی ادامه میده و میشه دونده

      حال و احساست با خودت باشه و برای خودت ارزش بزار و احساس لیاقت برای خودت بزار.

      هرگز به کم راضی نشو و با قدرت برو جلو

      من یاد گرفتم بهترین خودم باشم و برای خودم و دیگران ارزش بزارم و دیدم همه چیز کم کم به نفع و عزت من پیش میرن

      در پناه حق خوشحال و ثروتمند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      راضیه گفته:
      مدت عضویت: 657 روز

      سلام سحر زیبا

      دوست قشنگم

      یه حس مشترک دیدم توی خودم و شما عزیز دوست داشتنی…

      اونم اینکه حالا ک قانون رو فهمیدیم و مسیر برامون روشنه…

      نوشته بودی اتفاقاتی ک برا همسرت میفته دلت رو پر از غصه میکنه…

      منم دقیقا همینم

      وقتی میبینم عزیزدلم با تمااااام تلاش و پشتکاری ک داره پدر خودشو جسمشو روحشو درمیاره تا واسه عزیزانش رزق حلال دربیاره ولی باورهای نابودکننده ای ک مخصوصا درباره پول و ثروت داره باعث شده سالها درجا میزنه و هر روزم اوضاع مالیش بدتر از روز قبل میشه. البته میدونم ک ب خاسته اش میرسه چون باور داره و انگیزه فوق العاده داره ولی باورهاش راه رو براش پر از سنگلاخ و بهمن و طوفان و رعد و برق کرده و ….

      بگذریم…

      من هم سعی میکنم اگاهانه توجه نکنم و غصه ب دلم راه ندم و فقط و فقط درس بگیرم

      قران بهم یاد داده اگه غصه بخورم چشمام مثل یعقوب نبی سوشو از دست میده و پیر و فرتوت میکنم خودمو…

      قران بهم یاد داده ک ایمان داشته باشم و ولاتخافی و لاتحزنی…

      چیزی ک ب مادر موسی الهام کرد…

      ب دل من و تو هم الهام کرده…

      فقط باید ب قول استاد دریافتش کنیم.

      ممنونم بابت کامنتت عزیزم

      برات ارزوی سلامتی و شادکامی و موفقیت و ثروت و شاکر بودن دارم…

      یه قلب قرمز تقدیم دوستم سحر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ندا رامی گفته:
    مدت عضویت: 3379 روز

    سلام و درود به همه دوستان عزیزم و استاد مهربون

    یعنی میخام بگم واقعا چندروز به یه تضادی برخوردم که واقعا جوابش داخل همین فایل بود و شما خیلی عالی توضیح دادین در موردش خداروشکر میکنم که این هم زمانی به موقع اتفاق افتاد تا من بفهمم کجای کارم مشکل داره و از کجا باید شروع به تغییر کنم

    اگه بخوام در مورد موقعیتی بگم که یکبار اتفاق افتاد و ذهنم در تلاش بود منو گول بزنه بهتره بگم اون سالهایی که تازه گواهینامه گرفته بودم سوار ماشین همکارم بودم و داشتم توی خیابون میرفتم از یه کوچه بیرون اومدم و تا پیچیدم داخل خیابون یه ماشین دیگه که سرعت بسیار بسیار بالایی داشت داشتم به من نزدیک میشد یعنی سرعتش به حدی بالا بود که نتونست خودشو کنترل کنه و رفت توی بلوار وسط خیابون به حدی ترسیده بودم که تمام بدنم میلرزید و رفتم و نایستادم وقتی رسیدم خونه رنگم عین گچ دیوار بود و تمام چهارستون بدنم میلرزید و عذاب وجدانی که چرا نایستادم و ببینم چی شد .تا مدتها و شاید الان گاهی استرس و دلهره سراغم میاد و و یه باوری برای خودم ساختم که هر زمان استارت میزنم و میخام برم با نام خدا راه بیفتم هیچ اتفاقی برام نمیفته و خداروشکر باوره جواب داده و همین کار باعث میشه حتما با نام خدا راه بیفتم با توجه به باورهای بدی که در مورد رانندگی خانمها در ایران وجود داره اما من به شدت رانندگی خوبی و محتاطی دارم خیلی با ارامش رانندگی میکنم و خداروسپاسگذارم️

    هر چند چندروز بعد صاحب ماشین رو توی همون محله دیدم و بهم گفت که اونروز باید یکم صبر میکردی تا من برم بعد وارد خیابون میشدی و خداروشکر مشکل جدی برای ماشینش پیش نیومده بود.

    ممنونم از شما استاد عزیزم که باعث شدین بار دیگه این قانونو با هم مرور کنیم که یک حادثه یااتفاق ممکنه رخ بده ولی نه همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1870 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ﴿١﴾

    به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی

    بخوان به نام پروردگارت که آفریده؛ (1)

    2

    خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿٢﴾

    انسان را از علق به وجود آورد. (2)

    3

    اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ﴿٣﴾

    بخوان در حالی که پروردگارت کریم ترین است. (3)

    4

    الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿4﴾

    همان که به وسیله قلم آموخت، (4)

    5

    عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴿5﴾

    به انسان آنچه را نمی دانست تعلیم داد. (5)

    به نام خدای رحمان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    برای دومین بار می‌خوام برای این فایل و برای اولین بار می‌خوام برای یک فایل دوبار کامنت بزارم(عجب جمله قصاری شد!!!!)

    داستانی که در ادامه تعریف میکنم یک داستان واقعی است و می‌خوام داستانی تعریف کنم که به طور عملی آموزه های استاد رو در عمل اجرا کردم و متن داستان شامل جواب تمام سوالاتی است که در این فایل مطرح شده است…

    5 سال پیش…

    صاحب دختری شدم که اسمش رو هم هدایتی انتخاب کردم طبق نظر خانواده خودم و همسرم چندین اسم رو لای قرآن گذاشتیم و چندین بار یک اسمی خارج شد که ته دلم راضی نبود اون اسم رو بزاریم و یکم صبر کردیم.

    بعد از مدتی متوجه شدیم به دلیل اینکه مایع دور بچه خشک شده جان بچه درخطره و باید خیلی اورژانسی به دنیا بیاد از لحظه شنیدن این خبر یک آیه خیلی زیاد در ذهنم مرور میشد:

    أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

    همانا «دل آرام»گیرد با یاد خدا…

    به لطف الله بچه به سلامت به دنیا اومد و دختر و مادر هردو سالم بودند…

    و من تصمیم گرفتم به این هدایت الله گوش بدم و اسم دخترم رو گذاشتم «دلآرام» …

    انگار ذهنم شرطی شده از پنج سال پیش تا همین الان هروقت صداش میکنم ناخودآگاه این آیه دوباره در ذهنم مرور میشه و خیلی برام لذت بخشه و خیلی خداروشکر میکنم که اسم بچه ام منو به یاد خودش میندازه…

    اما ادامه داستان:

    دلارام دوساله شد خیلی زیبا و بانمک شده بود اما متوجه یک ایرادی شدیم دیدیم بچه با اینکه دوساله شده اما نمیتونه راه بره نگران شدیم و به پزشک مراجعه کردیم و بعد از عکس گرفتن دکتربهمون گفت که بچه دررفتگی‌ مادرزادی لگن داره و باید عمل بشه حالا من دچار شرک شده بودم که آقا بگرد دنبال دکتر خوب و کجا عمل کنیم کی خوبه کی‌بده و فلانی عالیه و … توی بیمارستانی که خودم کار میکنم که یکی از بهترین بیمارستان های خصوصی و گرانقیمتترین هم هست دکتر ارتوپد اطفالی هست که شماره یک کار خودش نتنها در ایران که در خاورمیانه است چون از کشور های دیگه هم بیمار داره پیش ایشون رفتم و ایشون هم گفت باید عمل بشه ولی نه اینجا بیا بیمارستان دانشگاهی من که خودم کارمند بیمارستان هستم میدونستم که بیمارستان دانشگاهی یعنی احتمال اینکه خود دکتر عمل نکنه و رزیدنت عمل کنه زیاده و اینجا ذهنم با این افکار فریبم داد چرا چون این باور رو شنیده بودم که در بیمارستان های دولتی دکتر عمل نمیکنه حالا شاید یکی در هزار یک نفر نتیجه نگرفته اما به دلیل اینکه اون یک بار رو هزاران نفر تکرار کردن به یک باور منفی تبدیل شده….

    این افکار باعث شد که اونجا بچه رو عمل نکنیم و کلا به یک بیمارستان و یک دکتر دیگه مراجعه کردیم و فکر میکردم با عوض کردن عوامل بیرونی کارم درست میشه درصورتی‌که من باید ذهن و ذهنیتم رو عوض میکردم نه دکتر و بیمارستان و…

    خلاصه عمل کردیم و سه ماه دوران نقاهت پشت سر گذاشته شد یه روزی که بچه داشت بازی میکرد ناگهان از روی مبل سر خورد و افتاد و یک جیغ بلند و وحشتناک کشید همون جا من فهمیدم که احتمالا لگن دوباره در رفته و رفتیم و عکس گرفتیم و دیدیم بله لگن بازهم در رفته و دکتر گفت دوباره بخوابانید که عمل کنم،اینجا دیگه بهم ثابت شد که باورها دارن کار میکنن و نتایج رو رقم‌میزنن نه دکتر و بیمارستان و هر عامل بیرونی دیگه ای.

    من و همسرم که دیده بودیم هم ما هم بچه توی اون سه ماه که کل بدن بچه توی گچ بود چه زجری کشیدیم راضی به عمل نشدیم و من گفتم شاید راه دیگه ای غیر از عمل باشه.

    دوسال از این ماجرا گذشت و دلارام چهار ساله شد حالا من هم توی این دوسال با کارکردن بیشتر روی سایت و مخصوصاً دوره ارزشمند دوازده قدم به نتایج درخشانی رسیده بودم.

    و تصمیم گرفتم دلارام رو دوباره عمل کنم و اینبار دوباره رفتم سراغ همون دکتری که گفتم تکه توی خاورمیانه و در کمال بهت و تعجب باخبر شدم که ایشون به سرطان مبتلا شده و برای درمان به خارج از کشور رفته و ممکنه تا چندسال برنگرده…

    این جا دوباره از استاد درس گرفتم که آقا فقط روی خدا حساب کن و آدم ها رو بزرگ نکن هرچی میخوای از خدا بخواه مثلاً توی روابط نگو من فقط با فلانی خوشبخت میشم اصلا اومدیم و اون فردا افتاد و مرد میخوای چکار کنی؟

    یا در مثال من برای بار دوم که میخواستم دخترم رو عمل کنم پیش خودم میگفتم اینبار دیگه عمل دخترم رو به فلانی میسپارم بالاخره هرچی نباشه اون شماره یک خاورمیانه است دیگه و برای خودم از اون دکتر یک بت ساختم و یهو یک هفته قبل از عمل دخترم فهمیدم که اون بنده خدا خودش گرفتار شده…

    این برام نشانه بود به خودم اومدم و به خودم نهیب زدم که هیچ معلوم هست داری چکار میکنی؟

    چرا قدرت‌ رو‌ به غیر خدا دادی؟

    اون کسی که عمل می‌کنه خداست نه دکتر x

    وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ

    و چون تو تیر افکندی نه تو بلکه خدا افکند

    اون کسی که شفا میده خداست نه دکتر y

    ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ

    آن چه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می کنیم.

    اینجا بود که دیگه گفتم خدایا من تسلیمم.

    همه‌ی چیزهایی که درباره دکتر و بیمارستان دولتی و کی عمل می‌کنه کی عمل نمیکنه و … رو میریزم دور

    خدایا توکل بر خودت تو منو هدایت کن تو بگو چکار کنم اصلا فرمون دست تو اصلا خودت بچه رو عمل کن …

    تو که سمت خودت رو انجام دادی این منم که باید سمت خودم رو انجام بدم حتی برای انجام سمت خودم هم ناتوانم و دست کمک به سویت دراز میکنم میدونی که من بنده ام‌ تو ارباب بنده که چیزی حالیش نیست ای ارباب کمکم کن…

    کامنتم خیلی طولانی میشه و از گفتن جزئیات هدابتم صرف نظر میکنم و در زمان مناسب و در فایل مناسب از جزئیات هدایتم بعد از تسلیم شدنم مینویسم.

    ما هدایت شدیم بچه ها ما هدایت شدیم به سمت دکتری که شد دست خدا و به بهترین شکل دخترم رو عمل کرد …

    روز عمل برای بچه و روز اجرای توحید در عمل برای من رسید…

    دست دختر و همسرم رو گرفتم و رفتیم بیمارستان

    به پدر و مادر خودم و همسرم هم هیچی نگفتیم چون پیش خودم فکر کردم گفتم اگه اون ها بیان اینجا حالا هی میخوان گریه و زاری کنن و هی بگن احمد چرا این بلاها باید سر تو و بچه تو بیادو از این حرفا… پیش خودم گفتم نکنه این نجواها پای توحیدم رو سست کنه پس بهتره که خانواده سه نفری مون به تنهایی به دل این‌آزمون الهی بریم.

    رفتم در اتاق عمل یادم افتاد روز قبلش همکارانم بهم گفته بودن رفتی پشت در اتاق عمل به دکتر التماس کن که خودش عمل کنه حتی پیشنهاد پول هم بهش بده نزار بچه بیفته زیر دست رزیدنت…

    دکتر اومد و ذهن شروع به نجوا کرد یالا بگو دیگه التماس کن دیگه اما قلبم آروم بود به دکتر فقط یه چیز گفتم :

    دکتر دخترم و تورو به خدای رحمان میسپارم…تمام…

    برگشتم تو اتاق و روی تخت گرفتم خوابیدم همسرم هم به طرز عجیبی اصلا گریه نمی‌کرد و آروم بود ولی هیچی هم نمی‌گفت…بعدها بهم گفت اون روز من مثل یک آتش زیر خاکستر بودم و تمام نگاهم به تو بود اگر کوچک ترین لغزشی ازت میدیدم منفجر میشدم و حتما غش میکردم اما وقتی دیدم تو اینقدر آرومی من هم آرامش عجیبی بهم دست داده بود…

    خلاصه بعد از گذشت چند ساعت منو صدا کردن که بیا دکتر کارت داره و عمل دخترت تموم شده رفتم و دکتر شروع کرد از معجزات عمل صحبت کردن:

    آقا من چندین ساله که عمل میکنم و تا امروز یه همچین عمل معجزه واری نداشتم و در حین عمل یک ایده بهم الهام شد و روی استخوان بچه‌ایده رو پیاده کردم و جواب داد و از این به بعد می‌خوام این ایده رو در دانشگاه تدریس کنم…من داشتم از خوشحالی بال در میآوردم و فقط میگفتم کی به جز خدا به وعده خودش وفادار تر است؟دیگه بقیه حرفای دکتر رو نمیشنیدم چون میدونستم اعتبار این عمل مال کیه خیلی از دکتر تشکر کردم و براحتی برگشتم اتاق

    خداروشکر عمل به بهترین شکل ممکن انجام شد و الان بعد از گذشت یکسال دلارام دیگه‌مشکل نداره و به خوبی راه‌میره و داره زندگیش رو می‌کنه …چند وقت پیش قرار بود دلارام رو ببرم شهربازی و اون روز اتفاقاتی افتاده بود که کنترل ذهن برام سخت بود و دیدم دیگه نمیتونم از پس نجواها بربیام خوابیدم وقتی بیدار شدم خانمم گفت موقعی که خواب بودی دلارام گفته بیا بابا رو بیدار کنیم می‌خوام بهش بگم ناراحت نباشه خدا به من گفته همه چی رو درست میکنم…

    من و همسرم تا مدت ها به این جمله عجیب دلارام فکر میکردیم و در بهت و حیرت بودیم…

    چقدر روح بچه ها پاک و متصل به خداست …

    هدفم از نوشتن این داستان واقعی این بود که بگم یک اتفاق یکسان به فاصله دوسال برام افتاد دفعه ی اول فریب ذهنم رو خوردم و نتیجه خیلی بد شد

    امادفعه دوم فریب نخوردم و با کمک خدا تونستم ذهنم رو کنترل کنم و نتیجه حتی علم پزشکی رو هم بهم ریخت…

    چقدر خوبه آدم وقتی یک اتفاق ناگواری میفته به ذهنش بگه همین یکبار بوده و ممکنه دیگه هیچوقت اتفاق نیفته…

    چقدر خوبه از آدم ها بت نسازیم خدایی که ارباب کهکشان هاست در مثال من حتی می‌تونه بچه ی من رو توسط یک رزیدنت هم عمل کنه و جواب عمل عالی تر از موقعی باشه که نفر اول پزشکی جهان میخواست عمل کنه…

    داستان پیامبر هم الگوی این صحبت هاست مگه پیامبر سواد داشت؟

    اما خداوند قرآن این کتاب آسمانی و فرکانسی رو از طریق ایشان برای مردم فرستاد و ایشون شدن الگوی میلیارد ها انسان از بی سواد گرفته تا پرفسور…

    نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

    به غمزه مسأله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد…

    الهی شکرت.

    خیلی ممنون که کامنت من رو مطالعه فرمودید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 84 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2973 روز

      بنام الله مهربان

      درود فراوان به احمد عزیز

      احسنت احمد جان چقدر لذت بردم وچه آگاهی‌های نابی داشت داستان واقعی که کامنت کردی هر لحظه با خواندن کلمه به کلمه کامنتت هم منقلب میشدم هم خدارو شکر میکردم که باهدایت الله نازنین دخترت سلامتی اش را بدست آورد

      وچه اسم با مسمایی شد دلارام وهمانطور که اشاره کردی وخانم شایسته در جلسه قرآنی قدم سوم اشاره می‌کنند نشانه ها را در هرچیزی می‌توان دید وقتی با دقت دلارام را تلفظ کردم ناخود آگاه آرام شدم

      بسیار بسیار سپاسگزارم بخاطر وجود نازنینت وردپای زیبایی که به جا گذاشتی

      دلارام زیبایی دارید خداحفظش کنه ودر پناه الله خانواده سه نفریتون همیشه شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید آمین

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        آقای خاص گفته:
        مدت عضویت: 1870 روز

        وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَىٰ

        و هر کس از یاد من اعراض کند همانا معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشورش کنیم

        به نام خدای رحمان

        سلام و سلامتی خدمت شما فهمیه خانم عزیز

        خیلی ممنونم از محبت و نظر لطف و مهربانی شما

        خیلی خوشحالم که در این سایت بهشتی با دوستان فهمیده و محترمی مثل شما حضور دارم و خواندن نظرات و پاسخ به پیام های ارزشمندتان این روزها به یکی از لذت بخش ترین کارهای زندگی ام تبدیل شده.

        بله کاملا درسته به نظرم هر لحظه از زندگی نشانه است و به قول استاد که در قدم نهم میفرمایند هیچ اتفاقی اتفاقی نیست و همه اتفاقات یک نشانه ایست برای اینکه ما رو به هدف و خواسته مون برسونه و به نظرم دلیلش هم اینه که خداوند داره هر لحظه به درخواست های ما پاسخ مثبت میده و با دادن نشانه‌ها داره توی مسیر راهنمایی مون می‌کنه.

        امیدوارم در زندگی تون غرق در شادی و لذت و عشق و سلامتی و ثروت باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      علی گفته:
      مدت عضویت: 571 روز

      سپاسگزارم

      عالی بود و لذت بردم از نحوه نگارش شما و ارتباط دادن موضوعات با بیشترین تاثیرگذاری

      اینکه بتونیم همواره ناظر بر افکار و ذهن خودم باشیم ابزار مناسب و مفیدی است برای کنترل اتفاقات زندگی مان مطابق با خواسته های خودمان

      ارادت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        آقای خاص گفته:
        مدت عضویت: 1870 روز

        إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ

        خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند

        سلام و درود خدمت علی آقا عزیز

        ممنونم کامنت شما از دل آمد و بر جان نشست.

        قوی ترین سندی که نشون میده این خود ما هستیم که اتفاقات زندگی خودمون رو رقم می‌زنیم همین آیه ی 11 سوره رعد هست.

        استاد در دوره ارزشمند دوازده قدم میگه کنترل ذهن یعنی اولا ما فقط به زیبایی ها توجه کنیم دوما به اتفاقات ناجالب طوری نگاه کنیم که به ما احساس بهتری بده.

        در ظاهر کار بسیار راحتی است اما در عمل خیلی سخته درصد کمی از مردم جهان هستن که میتونن اینطور عمل کنن اما همون ها بیشترین نعمت رو داخل زندگیشون دارن .

        کل داستان زندگی همینه کنترل ذهن غیر از این تقلای بیجاست.

        سپاسگزارم که برام نوشتی و خوشحالم که دوستانی مثل شما دارم .

        به امید دریافت یک نقطه آبی پربرکت دیگه ازت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مریم مهدوی فر گفته:
      مدت عضویت: 904 روز

      قرآنش‌راپس‌ازمدت‌هابرداشت

      وخاکی‌که‌روی‌آن‌نشسته‌بودرا،باآستین‌

      لباسش‌پاک‌کردوبابغض‌گفت:

      مدت‌هاست‌رهایت‌کردم‌تااینکه‌خاک‌

      بررویت‌

      نشست…غافل‌ازاینکه‌این‌قلب‌ِ‌خودم‌

      بود

      که‌خاکی‌شده‌بود!!

      وای‌کاش‌قلب‌هایمان‌هرگزخاکی‌نشود

      درراه‌زندگی‌ازقرآن‌کمک‌بخواه‌ودر

      معنی‌آن‌تدبّرداشته‌باش.. اوهمه‌چیزرابه‌بهترین‌شکل‌به‌تو

      می‌آموزد….

      سلام به آقا احمد عزیز

      ای جونم چه عکس پروفایل زیبایی ودلآرام جانم، سلامت باشی همیشه درپناه خداوند یکتایمان ،عزیزدلم

      چه نام پرمعنایی که نوشتنش هم آرامش بخش است ،واقعا مصداق همان آیه (با یاد خدا دل ها آرام می گیرد)که نهادینه کردنش در وجودمان پایان بخش تمام نجواهای منفی ذهن‌مان است .

      امروز داشتم به مصطفی جان می گفتم نمیدونم چرا دوستان در این سایت با این همه آگاهی هایی که استاد به طرز معجزه واری تا به امروز به لطف خداوند برایمان بیان کرده اند، هنوز می گوییم نجواهای ذهن……. در صورتیکه خودم نزدیک حدود دوسالی که درمحضر استاد هستم هرروز با باورهای مثبت وارسال فرکانس مناسب،سعی کرده ام ذهنم باز وپاک باشد وچقدر هم هرروز عالی تر وپرانرژی تر ومثبت اندیش تر به جلو حرکت می کنم وفقط از خداوند یاری خواسته وتمام فضای ذهنم را از همان ابتدای صبح لبریز از خداوند می کنم به ویژه پیاده روی صبح قبل از طلوع بی نظیره ،بی نظیر، انگار نه روی زمین که روی هوا هستم، یک احساس وصف نشدنی وبعد گوش جان سپردن ودیدن با عشق ولذتِ نشانه ام در سایت و کامنت نوشتن ومرور قدم ها .

      امروز که داشتم زبان انگلیسی رو می خوندم یه کلمه ای یهو یادم رفت professional بعد می خواستم ببینم ذهن زیبایم یاری می کند وباهاش مثل یه دوست صمیمی صحبت کردم وگفتم ذهن خوشگل وحافظه قوی ام کمکم کن لطفا ودر کسری از ثانیه به یادم آورد بخدا وگفتم نه خداروشکر همه چیز به عالی ترین شکل ممکن داردجواب می دهد.

      خلاصه آقا احمد جان ،کامنتت منو کلی احساساتی کرد واشکم جاری شد از قدرت لایتناهی خداوندمان ،واقعا برایمان وجودش به شدددددددت کافیست واین درسی بود که از ایمان وتوکلی که استاد در فایل های بی نهایت تاثیر گذارشان همیشه بیان کرده اند آموختم وهرروز تداعی کردن وزنده نگه داشتنش در ذهن وقلبم ،خدایاشکرت…..

      سلام من رو به خانم عزیزتان برسانید ودلآرام جان رو از طرف من ببوسید .

      در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید،.

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      متشکرم متشکرم متشکرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        آقای خاص گفته:
        مدت عضویت: 1870 روز

        وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا

        و او را از جایی که گمان نمی برد روزی می دهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است، خدا فرمان و خواسته اش را می رساند؛ یقیناً برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است.

        سلام و سپاس خدمت مریم خانم عزیز

        از محبت و عشق و لطفی که به خانواده ما دارید بی نهایت سپاسگزارم و متقابلاً مراتب سلام و عشق و سلامتی خانواده ما رو پذیرا باشید.

        فرمودید همه ی ما بچه های عباسمنشی با این همه آگاهی چرا باز دوباره میگیم نجوا؟؟؟

        به صحبت های استاد در دوره ارزشمند دوازده قدم اشاره میکنم:

        هیچ چیز در این دنیا ایستا نیست حتی آینده همه چیز درحال تغییر است …

        و همچنین در قدم دهم جلسه اول استاد نجواهای ذهن را به علف های هرز تشبیه میکنن که همیشه درحال رشد هستن و ما باید همیشه آن ها را هرس کنیم.

        ضمن اینکه در قرآن هم بارها خدا با فعل مضارع از کلید واژه های بما کسبت ایدیهم و به ما کانوا یعملون استفاده کرده…

        و همچنین در آیات اشاره شده که شیطان همواره از بالا و پایین و چپ و راست به بندگان حمله می‌کند.

        به این دلیل که استاد هم با اینکه به این همه از نعمت و ثروت و آزددی مالی و زمانی و مکانی رسیدن اما بازهم همواره روی خودشون کار میکنن و بارها شده که گفتن نجوا اومده سراغم و کنترل ذهن کردم.

        بنابراین کنترل ذهن کاری است که همواره باید انجام بشود و هرکس به اندازه ی ظرفی که داره می‌تونه از پس این نجواها بربیاد

        و شما الگوی بسیار عالی هستید برای ما که طی این دوسال تونستید به این خوبی و زیبایی روی خودتون کار کنید افراد کمی هستند که میتونن مثل شما اینقدر جدی و پیگیر و مستمر باشن قدرتون رو می‌دونیم.

        تکنیکی که برای به یاد آوردن اون واژه انگلیسی برای ذهنتون اجرا کردید خیلی برام جالب بود و کلی لذت بردم آفرین.

        سپاسگزارم و دعا میکنم هرروز غرق شادی و ثروت و سلامتی باشید.

        پایدار باشید سلام من رو به آقا مصطفی عزیز برسونید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سیداحمد میرابوالقاسمی گفته:
      مدت عضویت: 1905 روز

      سلام بر برادر عزیز خودم

      هم فرکانسی

      هم مدار

      هم اسم

      هم اسم پیامبر گرامی

      احمد جان عزیز

      حمد و سپاس خدای عزوجل را که طاعتش موجب قربت و به شکر اندرش مزید نعمت

      چقدر خوب می نویسی چقدر خوب و عالی احساس خوب به آدم میدی چقدر با عشق و علاقه راهنمایی میکنی چقدر خوب حس خوب میدی

      خدا دختر گلت رو حفظ کنه و همیشه سلامت باشه و سایه پدر ومادر بالای سر دختر عزیزتون دلآرام

      اینقدر حسم خوب با این نوشته های زیبای شما عالی شد و اشک ریختم که دعا میکنم همیشه در کنار خانواده شادوسلامت باشی و عاقبت بخیر شوید

      برای بنده و خانواده من هم دعا کنید حالا که با اراده قوی پا در این راه نهادیم بتونیم ثابت قدم و موفق باشیم

      پروفایل شما رو خوندم من دقیقا الان همون شمایی هستم که در برج 5 سال گذشته بودید

      بدهکار حسابها مسدود چک برگشت خورده قسطها معوق

      و خدایی که خودش امروز هدایتم کرد و مطمئنم که هدایش عالیه و من هم مثل شما و خیلی افراد از جمله استاد عزیز این سختی ها برای قوی شدن من هست

      به امید روزهای بهتر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        آقای خاص گفته:
        مدت عضویت: 1870 روز

        إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا

        در حقیقت، کسانى که با تو بیعت مى‌کنند، جز این نیست که با خدا بیعت مى‌کنند؛ دست خدا بالاى دستهاى آنان است. پس هر که پیمان‌شکنى کند، تنها به زیان خود پیمان مى‌شکند، و هر که بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى‌بخشد.

        سلام و سلامتی و عشق و محبت و دعای خیر و خوبی خدمت برادر عزیزم سید احمد

        پیامت از دل آمد و بر جان نشست

        سپاسگزار این همه لطف و عشق و محبتی که به خودم و دخترم داشتی هستم و متقابلاً آرزوی موفقیت و سربلندی و شادی برای خودت و خانواده محترمت و مخصوصاً دخترهای زیبا و گلت دارم.

        سید احمد حتما با من موافقی که کسی که دختر داره می‌فهمه شیرینی عسل قند و نبات یعنی چی.

        به رحمت خدا امیدوار باش و با قدرت روی فایل های سایت کار کن بهت قول میدم اگر سه ماه زمان بزاری تمرکزی و به هیچ چیز فکر نکنی حتی لحظه ای به این فکر نکن که چطوری خدا میخواد بدهی های منو بده چک هام رو پاس کنه قسط هام رو به روز کنه.

        حتی لحظه ای بهش فکر نکن فقط بنویس چی میخوای فقط سپاسگزاری داشته هات رو بکن فقط هرروز احساست رو خوب نگه دار و فقط روی فایل ها چه محصول چه رایگان،کار کن دیگه هیچ کاری نکن به هیچکس هیچی نگو بهت قول میدم سه ماه نشده میای مینویسی آقاااا همه چی اوکی شد و شروع میکنی برامون از هدایت ها گفتن و خواهی دید چطور معجزه پشت معجزه برات رخ میده طوری که الان حتی نمیتونی تصورش رو بکنی.

        تسلیم شو و فرمون رو بده دست اربابمون بیا بشین سمت شاگرد و از دست فرمون ارباب لذت ببر

        هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم

        هر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

        ببخشید اهل نصیحت نیستم چون فرمودید در جایگاه چند وقت پیش من هستید خواستم مسیری که خودم رفتم رو براتون بنویسم.

        انشالله به زودی کلی خبرهای خوب بهم بدی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          سیداحمد میرابوالقاسمی گفته:
          مدت عضویت: 1905 روز

          بنام خدا و بیاد خدا و برای خدا

          هرگز به شما دیر توصیف نمی‌گردد زان طرفه ای که خدا به شما تقدیر داشت (توضیح این بیت شعر رو شاید بعدا سر فرصت مناسب خدمت شما و دوستان عزیز عرض کنم)

          سلام بر شما برادر عزیز و گرامی و باعشق و محبت

          إیّاک‌َ نَعبُدُ وَ إِیّاک‌َ نَستَعِین‌ُ

          خودم رو سپردم به این آیه زیبا،

          چقدر خوب و عالی و باعشق و با محبت و حکیمانه پاسخ دادید و چقدر زیبا از پاسختون انرژی گرفتم و با حرفهای شما اشک ریختم(نه اشک ناله و شکایت) اشک محبت ، اشک شوق، اشک غرور که خدای عزیز چقدر خوب و قشنگ حواسش بهم هست و با حرفهای توحیدی شما داداش گلم به من انرژی داد.

          بله حرف شما رو کامل قبول دارم من دوتا گل دختر دارم که دقیقا مثل شما شیرینی عسل قند و نبات رو میفهمم که هر دو عشق هستن و در واقع من سه تا فرشته دارم که همش باعث عشق و انرژی من هستن، دخترای گلم و همسر عزیز و مهربانم همسرم که با هم در این سایت بزرگ همراه و هم قدمیم

          ممنون و سپاسگزارم که وقت با ارزشتون رو گذاشتین و پاسخ زیبا و توحیدی به من دادید منم خودم رو تسلیم اربامون کردم و هدایت هر ثانیه زندگیمو به خودش سپردم و بله مطمئن هستم هدایتهای زیبا و بینظیری رو به ما (منظورم من حقیر و همسر با عشقم) نشون خواهد داد که اینجا برای شما و دوستان و استاد گرامی خواهم گفت که همین الان که دارم مینویسم تو این چند روز هم قشنگ و زیبا داره هدایتم میکنه و برام معجزه میفرسته که نمونش هدایت به کامنتهای شما داداش گلم جناب احمد فرهنگیان (البته از آغاز زندگیم تا الان ارباب همه جوره هوامو داشته و خوب هدایتم کرده که بعدها به موقع خواهم گفت) ولی این هدایت جدید و این سایت یه چیز دیگست

          داداش گلم تمام حرفات رو با دل و جون قبول میکنم چه نصیحت باشه و چه راهنمایی و چه هشدار و … چون به قول استاد، شما، این سایت و استاد گرامی دستانی از دستان الله هستید

          دوستتون دارم به امید موفقیت روز افزون و شادی و سلامتی در کنار خانواده و عاقبت بخیری شما

          راستی چقدر عکس پروفایلتون زیبا و خلاقانه و باعشق هست

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2906 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته و تمامی دوستان گلم

    استاد سپاسگذارم ازت بخاطر این فایل فایلی که واقعا من بهش نیاز داشتم اینجوری زندگی کردم

    ولی نمیفهمیدم واقعا اگاه نبودم

    وقتی که به زندگیم نگاه میکنم تمام زندگیم با این نجوا ها و ترس ها بوده

    یعنی همیشه نگران اتفاقات بد بودم همیشه ذهن من منو ترسونده

    (وچون در قبل از اشنایم با استاد یعنی قبل سال 96 تجربیات های نامناسب زیاد داشتم و در شرایط های اعتماد بنفسی خیلی نامناسبی بودم )

    دیگه این نجوا ها بیشتر از حد بودن و هستن

    حتی در این حالی که چند سال با استاد اشنا هستم و دارم کار میکنم بخاطر نجواهای ویران کننده هست که پیشرفت های که خودم میخوام نکردم

    خلاصه اینو میخوام بگم که بالای 90 درصد از مواقع من همیشه نگران بودم

    نگران بودم که کار نیست پول نیست مشتری نیست

    همیشه شیطان منو با باور کمبود ترسونده همیشه و همیشه این ترس تو وجودم بوده که همه چی کمه

    والبته توی این سالها هم که با استاد اشنا شدم واقعا نتایج های عالی رو گرفتم در مقایسه با گذشته خودم

    اما همیشه این نجوا زیاد بوده

    ولی من هم به ذور نتایج های عالی رو گرفتم

    همیشه این ذهن وقتی کاری رو گرفتم و قرار بوده که انجام بدم تا کارو شروع کردم نجوا اومده که کار جور نمیشه

    و بعد که کارو گرفتم شروع کردم دوباره از طرف دیگه می اومده ومیگفته حالا کارو انجام میدی ولی پول بهت نمیدن

    اینجوری از همه جنبه ها فشار میاره شیطان برای ترسوندن ما

    یا مثلا تو سالهای قبل که محصول داشتم برای فروش تا محصول تولید میشد انقدر حال و احساس بد ونگرانی می اومد که محصولی کم داری

    بعد محصول که عالی بود نجوا می اومد که مشتری نداری

    دوباره که مشتری می اومد نجوا می اومد که پول نمیدن

    اینکه واقعا بقول قران شیطان وعده تهیدستی وفقر میدهد همینه دیگه

    بر گردیم به قانون کلی جهان

    که تمام اتفاقات زندگی ما بواسطه ی باورهای ماست و ما زندگی خودمون رو باورهای که داریم رقم میزنیم

    درسته من توی این سالها این نگرانی های دائمی 99درصدی داشتم البته قبل اشنای با استاد

    اما از شروع اشنای باورهای من هی تغیر کردن ارام ارام این باور که من زندگی خودم رو رقم میزنم

    شروع کرد به قدرت گرفتن ومن هی بهتر و بهتر شدم

    و نتایج های بسیار بسیار عالی رو گرفتم

    منی که از اون دوران تنها تنها وتنها وتنها راهی که برام مونده

    [کلمه بود بنام خود کشی]

    واونم ذهنم ساخته بود برام همون شیطانی که در موردش حرف میزنیم و باعث شده بود که فقط و فقط به خودکشی فکر کنم و تنها راه رو بدونم

    چرا ؟

    چون نمیتونستم ذهنم رو کنترل کنم

    چون اگاه نبودم به قوانین

    چون نمیدونستم که من خالق زندگی خودم بودم و هستم و خواهم بود همین نگرانی ها و دستاوردها هم بخاطر همین نجواها هست بخاطر این باورها هست

    چون اگاه نبودم که خداوند فرمانروای جهان قوانین رو گذاشته و اون به کسی ظلم نمیکنه ‌.

    من تو اون دوران افسردگی وقبل اشنایم با استاد همیشه و همیشه میگفتم خدایا چرا اخه من

    چرا زندگی من رو اینجوری کردی

    چرا من رو اینجوری ساختی

    چرا منو در خانوادی خوب با اعتماد بنفس بالا با شرایط مالی خوب به دنیا نفرستادی

    چرا چرا چرا و هزار تا چرای دیگه

    واقعا

    (وای استاد. همینجوری داره میاد و منم مینویسم و داره یادم میاد از کجا به کجا رسیدم )

    اشکم در اومد ذوق گلوم رو گرفته

    خدایا شکرت بخاطر اینکه هدایتم کردی به این مسیر .

    اره بخاطر گذشته و خانواده و باورها ی که تو ذهنم ساخته شده بود

    بدون اینکه من اگاه باشم

    همیشه احساس قربانی شدن میکردم همیشه احساس ناتوانی میکردم همیشه افسرده و نگران بودم و البته همیشه هم مریض.

    واینکه با شما استاد عزیزم اشنا شدم دیگه عوضا هی شروع کرد به پیشرفت کردن و من نتایج هام در مقایسه باخودم خیلی خیلی بزرگ تر بود

    . نتایج .

    منی که افسرده بودم اصلا به هیچ عنوان به ازدواج فکر نمیکردم

    چون انقدر حجالتی انقدر اعتماد بنفس پاین انقدر حال بد داشتم

    نه روابط عاطفی درستی داشتم

    و همیشه فراری بودم از ادمها بخصوص با ادمهای جدید همیشه ذهنم منو میترسوند

    ولی بعد اشنای با استا د

    که بزرگترین ترس زندگیم بود

    من با ایجاد باورها با گوش دادن حرف های شما تونستم ذهنم رو کنترل کنم و ازدواج کنم

    تو طایفمون تنها یه دونه از پسر عمو هام ماشین داشت

    .تونستم ماشین بخرم

    تونستم چند سال کسب و کار خودم رو داشته باشم شغل زنبور داری که خیلی هم عالی بود نتایج خوبی هم گرفتم

    ازش ولی بخاطر باورهای غلط شکست خورد اما چند سال داشتم و لذت بردم و تجربه های خوبی داشتم و خیلی هم عاشقش بودم

    تونستم زمین مسکونی بخرم که دارمش

    تونستم ماشینم رو عوض کنم

    تونستم هزینه های مالی عروسیم رو بدم

    وسایل خونه خریدم کل هزینه هارو خودم پرداخت کردم

    تونستم روابط بسیار عالی رو با دیگران با خانواده همسرم با فامیل های همسرم برقرار کنم

    بعد تونستم مهارت کار سیم کشی ساختمان رو یاد گرفتم همین الان هم دارم فعالیت میکنم

    خیلی هم پیشرفت کردم

    خیلی واقعا خیلی خیلی تغیرات عالی داشتم و تونستم جلو این ترسها رو این نجوا هارو کنترل کنم

    و تولد دوباره زندگی من از وقتی که با استاد اشنا شدم

    و کل شرایط کل نتایج کل دستاورد ها همه و همه از کوچکترینشون .از اشنای با شما بود استاد عزیزم

    و عاشقانه خداوند رو سپاسگذارم بخاطر شما

    وخداوند رو سپاسگذارم بخاطر همه چیز بخاطر همه چیز واقعا عاشقانه سپاسگذارم از خداوند بخاطر تمام هدایت های که کرده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1805 روز

    وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ

    و قرآن را به سوی تو نازل کردیم به خاطر اینکه برای مردم آنچه را که به سویشان نازل شده بیان کنی و برای اینکه بیندیشند

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی

    در آیه فوق دوبار کلمه تنزیل بیان شده، بار اول که ناظر به فرود آمدن آیات بر قلب پیامبره و خداوند میفرماید ما این آیات رو نازل کردیم تا آنچه بر مردم نازل شده رو تبیین کنی و شاید اندیشه کنند…

    دو تا نکته در مورد نازل شدن اول و دوم هست که خیلی جالبه… اولی رو خدا میگه ما نازل کردیم اما دومی رو میگه آنچه نازل شده… و اولی در مورد قرآنه اما دومی رو توضیح نداده… خواستم الهامم رو درباره این آیه بگم که خودش خیلی در بحث

    کنترل ذهن کمکم کرده و همیشه برای کنترل ذهنم از این مدل آیات کمک میگیرم…

    در آیات قرآن زیاد از واژه نزل، انزل و … مشتقات کلمه نزل استفاده شده… نازل شدن وقتی استفاده میشه که یک منبعی برای چیزی هست و کمی از اون منبع پایین میریزه و اسمش میشه تنزیل.. حالا اگه اون منبع ابر باشه تنزیلش بارانه… این بخش رو داشته باشید تا در مورد بخش دوم صحبت کنم… کلماتی مثل امام مبین، لوح محفوظ و … که خداوند بارها اشاره فرموده که تنزل از این موارد اتفاق میفته… حالا داستان چیه؟

    قضیه رو دو بخش میکنیم… بخش اول امام مبین و بخش دوم تنزل… اگه بخوام خیلی روون مثالشو تبیین کنم از مثال منشور استفاده میکنم… وقتی یک نور بی رنگ که دیده نمیشه و تمام طیف های نور رو داره به یه منشور میخوره چه اتفاقی میفته؟ اون منشور با توجه به جنسش و ضریب شکست نورش و ویژگی هایی که داره طیف های خاصی رو که قابل دیدن هستند از اون نور استخراج میکنه و از خودش عبور میده… حالا اگه منشور های مختلفی رو امتحان کنیم نتیج تغییر میکنه.

    حالا اینجای بحث میخوام از نظریه ملاصدرا، نسبیت انیشتن، فیزیک کوانتوم و آیات قرآن به یه جمع بندی برسم!!!

    وقتی نور حق که لایتناهی و بدون تعینه چون هیچ ظرفی نمیتونه مظروف حق بشه و هیچ ذهنی نمیتونه به کنهش دست پیدا کنه بخواد متجلی بشه (مثل همون نور بی رنگ که قابل درک و دیدن و توصیف نیست) از مبدا که همون ظهور اصلی خداونده که در یونان باستان بهش میگفتن لوگوس (لطفا در موردش مطالعه بفرمایید) به نفس انسان میتابه و نفس انسان یا همون ضمیر ناخودآگاه که با مرگ از بین نمیره و ورای زمان و مکانه با توجه به انباشت باورهایی که داره برای فرد در دنیای اون متجلی میشه، به صورت اتفاقات و شرایطی که شخص باهاشون مواجه میشه… این میشه تنزل… مثلا برای پیامبر قرآن بر قلبش تنزل پیدا میکنه که به صورت کتابی در دسترس ما قرار میگیره یا هر موضوعی که ما داریم تجربه میکنیم همین ظهور خداونده در نفس ما و زندگی ما… حالا هر چی این طیف های رنگی با اصلاح اون منشور که نفس ما و نظام باورهای ماست به اون نور بیرنگ نزدیک تر میشه و ما توحیدی تر میشیم و نگرشمون الهی تر میشه ما خدا رو بهتر درک میکنیم و زندگیمون زیبا تر و نا محدودتر میشه و البته این سیر تمامی نداره و انسان از ازل تا ابد از این مسیر لذت میبره…

    برسیم به آیه ابتدا… خداوند میفرماید ما این قرآن رو نازل کردیم تا برای مردم شرح بدی آنچه بر اونها نازل میشه از اون کتاب محفوظ و یا امام مبین یا لوح محفوظ… همون که تمام هستی در اون بصورت لایتناهی و بدون تعین مستوره.. .. اما به قدر سعه وجودی ما و اصلاح نظام باورهامون در زندگی درکش میکنیم و بصورت شرایط و اتفاقات متجلی میشه… داستان هم زمانی رو خیلی از ما ها بارها درک کردیم که اگه قرار بود دنیا مثل سالید محکم و بدون تغییر باشه و مثل ماشین صفر و یک عمل کنه عملا امکانپذیر نبود و هیچ قانون احتمالاتی نمیتونست اثبات کنه چطوری چند میلیارد انسان توی یه کره خاکی زندگی کنن و تحث تاثیر قوانین ثابت فیزیک و شیمی و دولت و … باشن اما این همه همزمانی رو تجربه کنن!!.. یعنی علی رغم سخت بودن ظاهر دنیا برای ذهن ما مثل یه بخاره که بهش شکل میده…

    وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ ۚ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ ۚ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ

    و کوه ها را می بینی [و] آنها را [در جای خود] بی حرکت می پنداری، در حالی که آنها مانند ابر گذر می کنند. آفرینش خداست که [آفرینش] هر چیزی را محکم و استوار کرده است؛ یقیناً او به آنچه انجام می دهید، آگاه است

    برای تغییر این منشور که دنیای ما ازش داره متجلی میشه برای ما و ادراکات ما مثل اثر انگشت ما منحصر به فرده باید دیتاهایی که در ضمیر ناخودآگاه ما تحت عنوان باورهای ما ذخیره شده تغییر کنه… اما ضمیر ناخودآگاه ما برای اینکه به راحتی تغییر نکنه یه فیلتر برای خودش گذاشته.. اون فیلتر ضمیر خودآگاه ماست که باید بارها موضوعاتو تکرار کنیم تا از این فیلتر عبور کنه و به ضمیر ناخودآگاه برسه… و با مرگ جسم ضمیر خودآگاه هم از بین میره… و جالبه که عامل اضطراب ها و نگرانی ها و چیزی که مدام انسان رو به گذشته یا آینده پرتاب میکنه ضمیر خودآگاهه، و تجربه های نزدیک به مرگ اینو اثبات میکنه و آرامش مطلقی که بعد از اون تجربه نسیب افراد میشه و خاموش شدن ذهن خودآگاه… شبیه این داستان برای افرادی اتفاق افتاده که مثلا تو بیمارستان بهشون مورفین تزریق شده و ذهن خودآگاه که درد رو تعریف میکنه ساکت شده… و این ضمیر خودآگاه باید دایما روش کار بشه تا زندگی تغییر کنه.. و من همیشه به خودم متذکر میشم که نکنه تو ظاهر این دنیا مدفون بشم و خودم رو با ضمیر خودآگاهم یکی نبینم و از طرفندها و دیتاهایی که محصول تجربیات قبلیشه برای مواردی که نیاز به آگاهی و انتخاب دارن استفاده نکنم و این کار همیشگی ماست… باید مدام به صورتمون آب بپاشیم که خوابمون نبره و اسیر این ضمیر نشیم… شاید سوال پیش بیاد که چرا ضمیر ناخودآگاه که در قرآن ازش با واژه نفس تعبیر شده و بعد از مرگ توفا میشه و از جسم قطع تعلق میکنه همچین فیلتری رو برای خودش ایجاد کرده، توی فیلم راز پاسخش داده شده، بخاطر اینکه اگه این نبود هر ورودی به سرعت بهش میرسید و در لحظه اتفاق میفتاد و این باعث میشد انسان نتونه بازخورد بگیره و خودش رو توسعه بده… چون ضمیر ناخودآگاه تمام عالم مسخرشه و کن فیکون میکنه.. اما این فیلتر ضمیر خودآگاه باعث میشه انسان آرام آرام بازخورد بگیره و بتونه اصلاح کنه والا کوچکترین توجه خطرناکی در لحظه انسان رو به مهلکه میفرستاد… خواستم بگم هرچقدر حالمون عالی تره یعنی کمتر اسیر ذهن خودآگاه و نجوا گریم و به همون اندازه به ضمیرناخودآگاه نزدیک تریم و بخاطر همین قدرت بیشتری در خلق خواسته هامون در زمانهای کوتاهتر داریم و این قدرت خلاقیتیه که خداوند در وجود انسان به ودیعت نهاده و باشه که همیشه متذکر بشیم به این که دنیای پیرامون ما دنیای واقعیه نه حقیقی و ما بهش شکل میدیم و هیچ حقیقتی نمیتونه کاملا به ظهور برسه مگه به اندازه ظرف واقعیت ذهنی ما و اگه ما خودمونو اسیر دنیای به ظاهر سخت بیرون ببینیم نمیتونیم با ذهنمون تغییرش بدیم…

    برسیم به آیات ابتدایی … خداوند قرآن رو بر پیامبرش نازل فرمود تا برای مردم شرح بده چرا در زندگیشون شاهد اتفاقات مثبت یا منفی هستن و قرآن براشون اینو تبیین میکنه تا با اصلاح و تفکر زندگیشونو تغییر بدن…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      الهام حامد گفته:
      مدت عضویت: 2859 روز

      سلام حسین آقا عزیز

      وقتی قسمت اول کامنت شما رو خوندم یاد اون حرف استاد افتادم که همیشه میگه خیلی فرقه بین اون چیزی که خدا به پیامبر گفت و اون چیزی که پیامبر شنید،

      دقیقا همین چیزی که شما از این آیه گفتین و خیلی جالب بود برام،

      تفاوت بین وَأَنْزَلْنا و نُزِّلَ،

      ممنون که درکتون رو نوشتین، خیلی استفاده کردم، یکی از درخواست‌هایی که از خدا همیشه دارم این دعایی هست که خود خدا به پیامبر گفت بگه: رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا

      و وقتی کامنت‌هایی از دوستان رو تو سایت میخونم که در مورد قرآن هست و درک جدیدی بهم میده احساس میکنم خدا این دعای من رو اجابت کرده.

      ممنون که نوشتین و باهامون به اشتراک گذاشتین، خدایا شکرت برای تمام آگاهی هایی که نصیبمون میکنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 995 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزم واستاد شایسته

    وتمام دوستانم دراین سایت نوارانی

    خیلی روسوالتون فک کردم استاد، وخداروشکر میبینم چقد تعقیر کردم که سخت یادم میاد این اتفاق برام افتاده باشه

    خداروشکر راحت ذهنمو کنترل میکنم به لطف خدا وآموزشهای شماا استاد عزیزم

    من چون باخانواده ام زندگی میکنم ازبعد طلاقم

    خب یه مسائلی هست برام

    مثلا حالا اگه غذا میپزم خراب میشه یایه کاریو اشتباه انجام میدم،مادرم شرومیکنه دعوا کردن

    واولین چیزی که ذهنم میگه اینه که دیگهتازمانی که خونه ی باباتی باید اینارو تحمل کنی

    همیشه همینه

    تواشتباه میکنی

    نمیاد بگه بابا هزار بارم شده غذاتو خوب پختی

    کارتو درس انجام دادی

    خونواده ت بینهایت بهت محبت کردن

    پس بیخیال این یه بار

    کاش بتونیم زیباییهارو ببینیم

    خدایا کمکمون کن

    ولی خداروشکر میکنم که نسبت به قبلم بینهایت بهتر شدم

    احساس میکنم روی نعمت های خداوند بیشتر تفکر میکنم

    بیشتر دارم محو قدرت خدامیشم

    مثلا وقتی میخوام یه میوه ای روبخورم انگار یکی بهم میگه ببین زینب،خدا چقد قدرت داره،چه دانشمند ی میتونه یه دونه انار درس کنه وانقددددد قشنگ دونه های انار وکنار هم بچینه

    هیچکس نمیتونه جز خدا،قدرت فقط خداست

    خدایا عاشقتم

    خدایی که روابط منو عالی کرد

    سلامتی رودر زندگی من بیشتر کرد

    ثروت روبیشتر کرد

    عشق روبیشتر کرد

    کارارو راحتتر کرد

    منو قویتر کرد

    به کاری که میخواستم هدایتم کرد

    همه ی اینابه نطرم بایه کار من انجام شد

    شکرگزاری

    مهمترین اصل موفقیت که من باورش کردم خدایا ممنونتم

    خب من یکی از آرزوهام حفظ قرآنه والان یکساله شروکردم والان 7جز حفظ کردم

    هربار که کلاس میرم وازم پرسش میشه

    همیشه عاللییی جواب میده

    بهم میگن نابغه یقرآنی

    اما اگه یه دفه پیش بیاد که نتونم درس جواب بدم سریع به خودم میگم تو همیشه خوب جواب دادی حالا این یه بارو اشتباه کردی وسریع ذهنمو کنترل میکنم

    یعنی سراین موضوع تااینجا خداروشکر عالی عمل کردم

    تصمیم گرفتم دوره ی عشق و مودت و بخرم استاد

    دارم پسنداز میکنم وهمینجا به خودم قول میدم که خیلیی زود پولشو جور میکنم ومیخرمش

    ممنونم استاد به خاطر همه چی

    شما خیلی زندگی منو تعقیر دادین

    اجرتون باالله

    خدایا من دلم به توگرمه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1234 روز

      سلام زینب جان من با خوندن نظر قشنگت بهت افتخار کردم عزیزم ،

      چقدر زیبا که 7 جز قرآن و حفظ کردی ،

      چقدرررررر تعهد قشنگی دادی که میخوای دوره عشق و مودت و خریداری کنی ، این دوره عالیه منم تازگیا دو هفتست خریدم و شروعش کردم ، اولین دوره ایه که میخرم واااای از آگاهی های این دوره‌که چقدر میتونه مارو رشد بده ،

      موفق باشی عزیزم و پر از افتخار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 814 روز

      بنام خدا جان ”

      سلام و درود فراوان بر خواهر و جواهر ارزشمند زینب توحیدی ”

      حالتون عالی و متعالی ”

      کامنت زیبای شما رو خوندم خیلی خوشحال شدم مثل همیشه ” خواهر زینب ”

      تحسین میکنم هزاران بار تحسین میکنم که 7جز قرآن رو حفظ هستی ”

      یادمه روزهای اول که میگفتید دارم شروع میکنم و داشتی با عشق ادامه میدادی هنوز تو ذهنم بود که ازتون بپرسم خدارو شکر که امروز کامنت زیبا تون رو خوندم ” و از نتایج زیباتون گفتی ” گل دختر ”

      شما بی نظیری خواهر زینب ” شما فوق العاده ای”

      انشالله خداوند بهتون سلامتی و ثروت فراوان بده ”

      انشاالله تمام دوره های استاد رو با عشق تهیه کنی ”

      خیلی خیلی دوست داریم ”

      بازهم از نتایج قشنگت رو ،برامون بنویس”

      انشالله معمار زندگیت باشی ”

      در پناه جان ، جانان باشی ”

      فرشته ی عاشق الله

      خواهر زینب “

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زینب مرادی گفته:
        مدت عضویت: 995 روز

        سلام دوست عزیز ومهربونم

        ممنونم که مثه همیشه باپیامهات

        بهم آرامش میدی

        برات ارزوی بهترینارو دارم

        امیدوارم خدا کمکمون کنه تواین مسیر زیبابمونیم وهرروز هرچن کم بهتر ازقبل باشیم

        بتونیم هرروز فایلهارو گوش بدیم

        کامنت بخونیم

        خدایامابدون تو هیچی نیستم

        دست نیازمان هرلحظه به سمت توست

        به خدامیسپارمت دوست مهربانم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: