آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 8 - صفحه 18
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2015/11/عکس-فایل-1.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-01-14 12:44:302020-08-29 19:48:30آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 8شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند جان
قدم 192
درود به همه دوستان
گاهی مواقع تو پیاده روی که تو پارگ و زیر درختان هستم احساس میکنم همه چی از حرکت ایستاده .
به نیمکت ها نگاه میکنم و به درختان . انگار هرکدام عشقی دارن . اون نیمکت برای من جای راحت استراحت شده . اون درخت سایه روی سرم شده . برگ های طلایی زیر پام خش خش میکنند .
گل های رز سفید و قرمز و دورنگ رو میبینم. زالزالک ها و گیاهان رو میبینم که به من نگاه میکنند و انگار چیزی به من میگویند .و به من حسی میگه که داره زیبا و عشقشو به تو نشون میده و من عشق و صلح رو خیلی در طبیعت پیدا کردم عشقی که خداوند مانند بزر پاشیده . به وسایل خونه . به گوشی به تمام ماشین ها نگاه میکنم و در هرکدوم عشقی میبینم که دارند به من خدمت میکنند
فروشنده ها که به من خدمت میکند و من به لطف خداوند مانند من خوشبخترینم . چه خوشبختی از این زندگی بالاتر .گاهی ادم ها رد میشوند و مبینم چقدر بعضی ها حالشون خوبه و این بازتاب میشه .
در پیاده روها که قدم میزنم تمام سنگ فرش ها به من خدمت کردن و ثروتن که زیر پای من ریخته و منو گرامی داشتن. چقدر این خاک منبع عشق و فراوانیه که گیاهان ازش تغذیه میکنند
همه چی منبع عشق خداونده. هرکدوم از ما تکه ای از خداوندیم که ما را افریده و چقدر با این تفاوت ها خداوند ما رو دوست داره و قضاوتی نمیکنه و عشق خالص میفرسته
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
به نام خدا
روزشمار تحول زندگی من روز192
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته
چقدر این فایل که آخرین فایل از روزشمار تحول زندگی من است برای حال و احوال امروز من مناسب بود که عشق بورزم و بگزارم عشق در وجودم جاری شود و در هر حالتی و هراتفاقی که بیفتد کاری نکنم و فقط نظاره گر باشم چه خوب تک تک کلمات این فایل و صدای استاد در گوشهایم و وجودم آرامش بوجود آورد که از بغض اشکهایی آماده سرازیر شدن شکل گرفت .خودم رو به خدا میسپارم خودم رو به عشق و عمل به این کلمات و صدای دلنشین استاد میسپارم تا عشق وجودم رو آروم کند و فقط نظاره گر باشم و خیلی مشتاقم که نتیجه اون رو در چند روز آینده ببینم و شکر گزار خداوند باشم .
خداروشکر میکنم که در خانه مامنی چون این سایت و وجود استاد و خانم شایسته و دوستان همفرکانسی هستم .
باسلام و احترام خدمت همگی
باران شدیدی از صبح در حال باریدن است صدای برخورد ابرها و تیرگی آسمان و منی که کنار پنجره اتاقم درمحل کار طبق معمول روزم رو با این سایت شروع میکنم . این روزها مسائلی هستند که ناخوداگاه فکرم رو درگیر میکنه و من طبق قانون هستی تمرکزم رو معطوف می کنم به مسائل مثبت اطرافم مثل همین هوای دلپذیر پاییزی و منظره ی آسمان زیبا و صدای غرش ابرها .
خدای بزرگ و بلند مرتبه بی نهایت شکرت که تا به امروز بهترین یار و یاور من بوده ای و خواهی ماند . خداوندی که گاهی به آغوشش می روم و مرا مانند کودکی دوساله نوازش میکند . واقعا اگر منبع انرژی خداوند نبود ما به کجا پناه می بردیم ؟
خداوندا دوستت دارم و بی نهاایت از تو سپاسگزارم بابت تمام اتفاق هایی که گذشته و خواهد آمد . من ایمان دارم تو مرا به بزرگترین و والاترین جایگاه ها خواهی رساند چراکه من خود را لایق بهترین ها می دانم .
خدایا بی نهایت شکرت
به نام خدای معجزه ها
یادگار 192
سلام استاد قشنگم و مریم زیبا
و سلام به همه همراهان این مسیر الهی و لذت بخش
خدایا هزاران بار شکرت که من اینجام و این فرصت طلایی رو بهم دادی تا بازم سپاس گذار نعمت های مقدسی باشم که الان غرق در اون دارم از زندگی لذت میبرم.
این فایل بحث از عشق شد و گفتم بی انصافیه از عشق واقعی زندگیم ننویسم.
شاید بارها گفته باشم اما این بار میخوام واقعی تر از همیشه اعتراف کنم از عشق بی نهایتی که نقطه به نقطه زندگیمو احاطه کرده و من این لذت واقعی از داشتن این عشق رو مدیون این استادان مقدس و الهی هستم.
دقیقا یادمه برای چه خواستی ای وارد این سایت شدم و زیر و بم سایت رو داشتم چک میکردم اما من تو این مسیر خدای واقعی رو پیدا کردم که میلیاردها برابر با ارزش تر از خواسته من بود و هست. و استارت پیوند منو خدا شد نقطه عطف زندگی من
و من اگه بخوام از چیزی جز از عشق خدا به خودم بنویسم انصافا ناشکری کردم.
خدایا هزاران بار شکرت
خدای معجزه گر من عشق تو نسبت به من بود که منو از اون منجلاب افسردگی نجات دادی و گفتی تنها یار و یاورت منم و تو هیچ ترسی نداشته باش. یادمه روزهایی که زانوهام سست سست بودن که حتی به زور قدم برمیداشتم اما میگفتی ی قدم دیگه بیا بهت قول میدم فتح میکنی و من فقط به شوق و ذوق حرف تو قدم برمیداشتم. یادمه روزهایی که گفتی ساناز حتی شده ی لقمه صبحونه بخور حتی ی لقمه بهت قول میدم فردایی بهتر از امروز خواهی داشت.یادمه گفتی از خونه بزن بیرون حتی در حد همین کوچه بالایی برو و فردا رو برات قشنگتر میچینم. یادمه گفتی شده حتی به زور ی کامنت بنویس و این ذهن پر از آشوب رو تخلیه کن تا هدایت های منو قشنگتر و واضح تر بشنوی و ببینی. یادمه اول صبح گفتی از خونه بزن بیرون برو سر گوشی و بلند بلند با من حرف بزن و ریکوردش کن تا ذهنت نخواد چموش بازی دربیاره و هر سمتی بره و گفتی الان نرو داخل بانک بمون دم در و هنوز باهام حرف بزن تا حالت بهتر بشه. یادمه گفتی برو پیش رضا و هر چی که بهت گفتمو بهش بگو. یادمه گفتی دیگه موندنت جالب نیس برو بگرد دنبال ی جایی برای خودت. یادمه گفتی منم منبع همه چی تو نگران نباش تو فقط سهم خودت انجام بده. یادمه گفتی من همه چی میشم همه کس رو به شرط پاکی دل و طهارت روح. خودت گفتی ساناز تو تطهیر شدی دیگه وقتشه خودم بیام وسط. یادمه برای منی که پول صبحونه ساده رو نداشتم حتی پول سه جفت جوراب دستفروش کنار خیابون رو حتی کمتر از 4 ماه درامد من شد ماهی 70 میلیون تومان. یادمه گفتی دیگه وقتشه جولان بدی لذت ببری دیگه وقتشه هر چی دلت میخواد بخری و حال کنی گفتی برو سفر برو لذت ببر برو هرچی که تو دلته رو خرج کن و لذت ببر. یادمه گفتی دختر تو که خودتو برای همه ملکه معرفی کردی پس چرا دو ساله ملکه ی مدل ماشین سوار شده. یادمه گفتی این چندتا حرکت بزن و دل بسپار ماشین بعدی تو مسیره. یادمه گفتی ماشین که اومده مادرتو ببر زیارت که اینقدر دوست داره. یادمه گفتی دختر این همه پیشنهاد رابطه و ازدواج داری با فلانی برو سر قرار و حرفایی که میگمو بزن. یادمه گفتی این یکی رو کنار گذاشته بودم واسه خودت. یادمه گفتی تو چشات رو همه ببند و فقط به قدرت من چشم داشته باش چیکار داری به اطرافیانت منم که منبع رزق و روزی ام. یادمه گفتی من برات جنس میشم من برات مشتری میشم من برات واسطه میشم تو فقط چشماتو بیار رو قدرت من.
اخ من چقدر از عشق تو بگم که قلبم آروم بگیره اخه
اومدم از عشقی که این همه سال ذره ذره وجودمو پر کرده بود بگم اما چشام اشکی شدن و قلبم هم اشکی. من چجور جبران کنم این عشق تورو خدای معجزه گرم.یادمه روزهایی که من حتی آرزو داشتم ی غذای ساده بخورم اما الان به فراسیری رسیدم. منی که آرزوی سه جفت جوراب رو داشتم الان میتونم هزارتا جوراب بخرم. منی که آرزوی ی رابطه عاشقانه داشتم تمام لحظه هام عاشقانه سپری میشن. منی که آرزوی ی فروش تک رو داشتم الان کل روز درگیر فروش بودم و خسته افتادم کف سالن.
خدایا من عاشقانه میخوامت که هر لحظه منو بغل کردی و گفتی چشات به من باشه و راه برو. حس میکردم دستات رو چشام بودن و قدم برمیداشتم ولی ایمان داشتم که ازم محافظت میشه. یادمه گفتی دستاتو بزار تو دستای من و ببین چه زندگی برات میسازم من حتی تک تک اون جمله هارو نوشتم و هزار بار تا الان خوندم. و خدایا عاشقانه ازت سپاس گذارم که اینقدر عشق به من داشتی به عمق قلبم لذت رسوندی. خدای مهربونم یادم نمیره سلامتی کامل بهم دادی که الان اینقدر سالم و پر انرژی حداقل 10 ساعت به راحتی کار میکنم و بازم پر انرژی ام.
خدایا چجور از عشق بی نهایتت سپاس گذاری کنم من تا که به جون خودم بشینه.
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 20 مهر رو با عشق مینویسم
روز شمار تحول زندگی من 192
چقدر خدا دقیق و حساب شده هست همه کارهاش
وقتی من رد پامو نوشتم پرسیدم کجا باید بذارم توی کدوم فایل ؟ و بهم گفت برو روز شمار تحول زندگیت یه روزشو ننوشتی ،اونجا بنویس
و اومدم دیدم عشق
عشق
نوشته من در مورد عشق و آرامش هم بود تو این رد پام که نوشتم آروم بودم
خلاصه ای از امروز رو بگم تا بعد درس هایی که از امروز گرفتم رو بنویسم
من امروز 7 میلیون و 530 فروش داشتم
تقریبا مثل هفته قبل بود فروشم
خدارو بی نهایت سپاسگزارم
من شب تا صبح رو بیدار بودم و 40 تا گل آفتاب گردان و گل بابونه و گل قرمز و رنگای مختلف بافتم
تا صبح داشتم کار میکردم و امروز قرار بود مادرم نزدیکای صبح برسه
و قرار بود امروز صبح که رسید ، شبش بلیت داشتن با خواهرش برن مشهد و هفته بعدش سه شنبه بیاد و فرداش دوباره بره خونه خواهرم
یه چیزی خیلی خیلی برام جالبه
یک ماه بود تقریبا که مادرم رفته بود خونه خواهرم
برای این میگم جالبه که من ذره ای، نبودِ مادرم رو حس نکردم ،از این جهت که بگمکی میاد یا اینکه بخوام بگم وابستگی دارم
اینبار من حس کردم رها شدم از وابستگی هایی که نسبت به مادرم داشتم و درسته قبلا رها شده بودم ولی کمی از وابستگی رو حس میکردم
ولی این بار اصلا وابستگی در وجودم حس نمیکردم
قبلنا ، راستشو بخوام بگم ،من ،هم وابستگی که داشتم و هم اینکه نمیخواستم مادرم بره جایی مهمون و مثلا یه ماه بمونه اونجا ، تو فکرام این میچرخید که اگه مادرم بره ،کی ناهار و شام دریت میکنه
کی کارای خونه رو انجام میده و من نمیتونم به کارام برسم و باید به داداشم شام درست کنم و انگار وجود مادرم رو به خاطر این چیزا میخواستم
و اینکه از بچگی یه حس وابستگی شدید به مادرم داشتم و نمیخواستم مادرم از من دور باشه
ولی از وقتی روی خودم کار کردم رفته رفته این وابستگی تو این یکسال کمتر و کمتر شد
جوری شد که من به مادرم گفتم مامان هرجا دلت خواست برو بگرد و خوش بگذرون ،ما که دیگه بزرگ شدیم ،راحت برو بگرد
خودمون از پس کارای خودمون برمیایم
تو هم نگران نباش من حتما برای بدنم رسیدگی میکنم و غذا میخورم
یادمه قدیما مادرم میگفت بهمون به خدا میگم خدا به من عمر بیشتر بده تا به بچه هام خدمت کنم
و حس میکرد ما نمیتونیم از پس خودمون بر بیایم
یه روز که من تصمیم گرفتم با گوش دادن به این آگاهی ها تغییر ایجاد کنم ،به مادرم گفتم راحت هرجا دلت خواست برو
من دیگه طیبه قبل نیستم خیالت راحت باشه
همه اینارو گفتم تا بگم درسته دلم میخواد مادرم باشه و باهم مثل هر روز حرف بزنیم ولی انگار یه آرامشی وجودمو گرفته که هرجا مادرم باشه من از درونم حسش میکنم
انگار نگاهم تغییر کرده نسبت به وابستگی به اعضای خانواده
سعی میکنم یاد بگیرم به خاطر خدا و برای خودشون دوستشون داشته باشم نه اینکه برای انجام کاری برای من ،بخوام که کنارم باشن
صبح که مادرم اومد و یکم باهم حرف زدیم و منم گل سرارو بافتم و حاضر شدن ، اومدم یکم دراز بکشم خوابم برد و 8:30بیدار شدم وهرچی لازم بود برداشتم تا برم جمعه بازار
وقتی رسیدم حقانی یه صدایی شنیدم
زندگی ،امید ،عشق
وقتی داشتم میرفتم بیرون از مترو ، داشتم به صدای خودم که برای باورای قدرتمند ضبط میکردم گوش میدادم که شنیدم صدای یه نفر میاد که میخونه و آهنگ میزنه
وقتی پله هارو بالا رفتم چشمم افتاد به جوانه ای که من هفته پیش به یه پسری که داشت با گیتارش تو ورودی مترو میخوند دادم
و اصلا یادم نبود که هفته پیش بنویسمش
چون دلی یهویی بهم گفته شد بهش جوانه هدیه بدم
و الان که دیدم جوانه رو زده بود روی گیتارش ،و داشت میخوند
انقدر حس خوبی گرفتم از دیدنش که واقعا پر بودم از عشق
10:20 رسیدم و گفتم خدای من ، من بندگیمو میکنم و از این بهشت تو لذت میبرم و الان نوبت تو هست و تویی که قراره کلی مشتری بشی برای من و بی نهایت ازت سپاسگزارم
و الان نوبت تو هست که بهم گفتی که خدایی میکنی
دیشب تا صبح بیدار بودم و گل درست میکردم
حالا نوبت تو هست ،چون دیدی که چقدر تلاش میکردم و میکنم
و این حرفت یادمه که فقط تا وقتی که مادرم از خونه خواهرم برگرده اجازه اومدن به جمعه بازار رو دارم و میتونم بفروشم یعنی تا اواسط آبان میتونم بفروشم
و وقتی مادرم اومد صفر تا صد کار رو یادش میدم و تحویل میدم بهش تا خودش بفروشه
و من طبق گفته ات که به روش های مختلف فهموندی که باید از این به بعد فقط نقاشی هامو بفروشم
و خودت راه رو بهم نشون میدی
وقتی مادرم اومد دیگه نباید گل سر بفروشم و تمام کاراشو به مادرم میدم
امروز دوباره تو مترو گل سرامو نگاه میکردن و دوتا دختر گفتن که چقدر جالبن ندیده بودیم از این گل سرا
وقتی پیاده تا جمعه بازار رفتم داشتم میگفتم خب خدا نوبت خدایی توعه ،من به وظایفم عمل کردم و از این به بعدش تویی که کاری میکنی تا من رو پله ها بشینم و تا غروب کلی مشتری بشی برام
وقتی نشستم خیلی هوا گرم بود و باد خنک خاصی میوزید که بارها گفتم خدای من سپاسگزارم ازت چقدر این باد زیبا میوزه و خنکم میکنه
ار باد کولر هم سبک تر و خاص تر بود
امرور من دو تا چیز حس کردم
1 . اینکه من دیگه چشمم به آدما نیست تا کارای منو ببینن
و نیازی به هیچ تقلایی ندارم
انقدر راحت مشتری خودش میاد سمتم که من مشغول حرف زدن با خدا هستم و خدا ،خود ش همه کارارو انجام میده .
و 2 اینکه امروز انگار نگهبانای جمعه بازار منو نمیدیدن و من نامرئی بودم ،بارها اومدن و رد شدن و هیچی نگفتن
دوسه باری کا اومدن رد بشن نجوای ذهنم گفت نکنه بیان بگن پاشو ،سریع گفتم که هیچی نمیگن خدا داره خدایی میکنه الان نوبت خداست
و سعی میکردم به خدا توجهمو بدم و میدونستم که خدایی میکنه برای من
وقتی وایسادم بازم مثل همیشه پشت سرهم مشتری میومد و گل و جوانه ازم میخریدن
خیلی از مشتریا سه تا سه تا و 4 تا میخریدن
جالبه مشتریام به کل تغییر کردن ،انقدر ثروتمند هستن که به سرعت خرید میکنن
و جالبه خیایاشون کارت میدادن و نمیپرسیدن قیمت چنده
و وقتی میگفتم ببینین که درست کسر شده از حسابتون میگفتن مطمئنیم به شما درسته و میرفتن
من این هفته گل سر قلب هم درست کرده بودم و انگار رفته رفته داره بیشتر میشه تنوع
من با هر مشتری که میومد میپرسیدم تو دلم که چه درس هایی باید از مشتریام یاد بگیرم
مثلا یه دختر اومد دستش تخته شاسی کرومی بود هی رفت و اومد و میومد میگفت خاله مامانم بیاد من حتما میام ازتون خرید میکنم بعد با مادرش اومد گفت میخوام
انقدر با قاطعیت میگفت که میخوام
اول مادرش مخالف بود بعد خرید
وقتی دختر با قطعیت گفت میخوام لحنش مشخص بود که عمیقا میخوادش
و مادرش خرید کرد
یاد حرف استاد عباس منش میفتم وقتی که میگفت
باید 100 درصد بخواین
اگر 99 درصد باشه خواستنتون ،مطمئننا نمیشه
پس باید 100 درصد باشا خواستنتون
و این مشتری بهم یادآور کرد که خواسته هات رو عمیقا و 100 در صد بخواه
خدایا از مشتری ها چه درس هایی باید یاد بگیرم که برای رشد ظرف وجودم لازمه
یا مثلا یه مشتری اومد
یه پسر بچه با دختر و مادرش اومدن و مادرش برای پسر یه جوجه خرید و یه برگ روشن که به پسرکوچیکش گفت مامان هرچی میخوای بردار و پسر بچه جوانه هم برداشت و برای خواهرشم برگ گرفتن انقدر بالاپایین میپرید
همین که گفت مادرش براش خرید
باباشم کنار وایساده بود و میگفت بزنین به سرتون بریم و انقدر عاشقانه با خانواده 4 نفره شون عشق کردن و رفتن
من فقط داشتم لذت میبردم از دیدن تک تک مشتری هایی که به خانواده شون احترام و ارزش قائل هستن و عمیقا عشق میدن به همدیگه
خدایا سپاسگزارم ازت
انقدر اتفاقات بی نظیر برای من رخ داد که داشتم فقط لذت میبردم
یه مشتری برام اومد که با
حرفی که بهش زدم ،فهمیدم که دیگه تغییر کردم و برام مهم نیست به هر قیمتی به حسابم پول بیاد و این یه نشونه لود که برای خودم و کارم ارزش قائلم
مشتری که میگم این حرفو گفت
دو تا برای بچه هام گل سر ببرم 50 حساب کن
گفتم نه نمیتونم شرمنده
برگشت گفت ببین شوهرم اون کنار وایساده که ما انتخاب کنیم و تخفیف رو ازت بگیرم بیاد حساب کنه
من خندم میگرفت
دوباره بهم گفت تخفیف بده گفتم نمیشه و زحمت کارم زیاده
و اون لحظات یاد تک تک حرفای استاد عباس منش در مورد تخفیف میفتادم که حتی تو سایتشون نوشتن هیچ گونه تخفیفی وجود ندارد
به خودم میگفتم طیبه تو اگر تخفیف بدی طبق تجربه ای که از فروش های قبلت داشتی و بار اول تخفیف دادی پشت سر هم مشتری هایی اومدن کا تخفیف خواستن
و تو اون روز درست رو گرفتی و اگر الان به اون درسی که گرفتی عمل نکنی اون روز برای تو دوباره رخ خواهد داد
مشتری که برای دو تا دختراش گل سر انتخاب کرد همسرشو صدا کرد و کارت بانکیشو داد تا کارت بکشم
بهم گفت 100 بزن
گفتم نمیشه گفت چرا نمیشه یه دلیل بیار که چرا تخفیف نمیدی
گفتم زمانمو که با ارزشه برای بافتشون گذاشتم و خیلی چیزای دیگه و کمتر از این نمیدم
برگشت گفت نه من ازت تخفیف میگیرم وقتی داشتم کارت رو میکشیدم به کارتخوان گفتم رمزتون ؟ گفت رمزو نمیگم تا تخفیف بدی
منم سریع کارت رو گرفتم سمتش و گفتم نه من تخفیف نمیدم و نمیفروشم اصلا
و انگار داشت با من بحث میکرد تا بلکه تخفیف بدم
جالبه اینبار دیگه نجوای ذهنم رو نمیشنیدم که بهم بگه بفروش پول دستت بیاد بگو باشه
و فقط اینو میشنیدم که نه کارام ارزشمندن من تخفیف نمیدم و خدایی که این همه مشتری برام فرستاده ،صد در صد میفرسته برای تک تک گل سرا
و الان که مینویسم حس کردم این یه امتحان بود از طرف خدا که ببینه من چه کاری انجام میدم
آیا درسمو درست عمل میکنم یا مثل قبل عمل میکنم ؟؟؟؟؟
بعد مشتری گفت چقدر سفتی بفروش بره ،تو این آفتاب گرم نشستی ،تخفیف ندی هیچ کس ازت نمیخره و کارات میمونه دستت
منم هیچی نمیگفتم و کارتو گرفته بودم سمتش و میگفت تخفیف بده و من همچنان نه میگفتم و گفتم برای من مهم نیست شما بخرید ازم یا نه
من تخفیف نمیدم میتونین گل سرارو بذارین سر جاش و نخرید
یه دخترش خیلی دوست داشت گل سرو داشته باشه و پدرش گفت یکی رو بذار سر جاش و فقط پول یکی رو کارت بکش خانم
و من پول یکی رو گرفتم
و بهم گفت انقدر بشین اینجا تا بفروشی همه رو با این قیمتی که میگی
جالبه اینم بگم که اگر قبلا کسی به من این حرفا رو میگفت سریع واکنش نشون میدادم و عصبانی میشدم و حتی میرفتم تو خونه بازگوش میکردم ولی چند وقته نه تنها توجهی به این جور حرفا نمیکنم بلکه وقتی میرم خونه انقدر تو راه به درسای خوبی که گرفتم فکر میکنم و با خدا حرف میزنم که به کل از یادم میره
و تو خونه فقط از مشتریای خوب میگم
دوسه باری شده که از این مشتریای تخفیفات گفتم تو خونه ولی سعی میکنم اصلا نگم
این مشتری برای من کلی درس داشت
و کلی یادآوری و اینکه من تغییر کردم و این یعنی موفقیت
اینکه من انقدر آروم تر از قبلم شدم که دیگه منتظر نیستم پول دستم بیاد و ولع پول رو ندارم که سریع به حسابم بیاد
اینو من 3 هفته ای میشه که دارم تجربه میکنم که انقدر از صبح تا شب جمعه آروم جلو بازار میشینم و با خدا صحبت میکنم و توجهم به زیبایی هاست که اصلا فکر نمیکنم چقدر قراره بفروشم
حتی من دیگه نمیشمرم پولامو که ببینم چقدر فروختم ،یه حس اطمینانی بهم اومده که اون حس با صدای ملایم میگه من برات میفروشم من ازت میخرم تو فقط آروم باش و لذتتو ببر از این مسیر و عشق کن
وقتی نشسته بودم تو گرما یهویی انقدر باد ملایم و خنکی میومد که لذت میبردم .
وای خدا منو حیرت زده میکنی تو این آفتاب که نشستم یه باد خنک و زیبایی میوزه که پر از عشق
دارم عشق میکنم
ربّ من سپاسگزارم ازت ماچ ماچی جانم
عشقی عشق
نمیدونم چجوری از خدا تشکر کنم واقعا بی نهایت ازش سپاسگزارم این همه نعمت بهم داد و بزرگترین ثروتم داشتن ربّ ماچ ماچی خودمه که عاشقانه دوستش دارم و سعی میکنم به حرفاش گوش بدم
خیلی خیلی جالبه الان من که هیچ توجهی به سر دخترا ندارم که ببینم کی از فروشنده های دیگه خرید کرده ،الان خود همون دخترا و مشتریایی که از فروشنده های دیگه خرید کردن میان و ازم گل و چیزای دیگه میخرن
یا مثلا از وقتی شروع کردم به تکرار اینکه من در مدار مشتری هایی هستم که حتی حاضر هستن سفارش عمده بهم بدن و ازم عمده بخرن .و همینجورم شد هم هفته پیش ازم 16 تا خرید داشتن و میپرسیدن تعداد بالا میخوایم سفارش بدیم و هم امروز که جمعه بازار بودم ،یه خانم اومد نشست رو به روم گفت شما کار ماندالا بافی انجام میدین ؟ یکم باهام حرف زد و شماره مو ازم گرفت
یه چیزی توجمهمو جلب کرد مشتریایی که عمده میخواستن ، دیگه بهم زنگی نمیزنن ولی میدونم ایراد از باورای و باید بگردم ببینم چی در وجودم هست که وقتی تبلیغ پیجم رو میبینن و ازم میخوان که قیمت عمده رو بگم
ولی بعدش پیامی نمیدن بهم ؟؟؟
باید بیشتر فکر کنم تا پیدا کنم باور محدودش رو تا وقتی قوی بشه
بی نهایت از خدا سپاسگزارم
همینجور آروم ،از اول صبح تا غروب که جمعه بازار بودم نشستم بدون هیچ انتظاری ،بدون هیچ حسادتی به فروشنده های دیگه
حتی وقتی ازم میپرسیدن گل سر جوجه داری ؟ میگفتم نه فروشنده های دیگه دارن که داخل بازارن
و من آروم بودم بدون هیچ نگرانی
حتی نزدیکای غروب گفتم خدای من و متوجه شدم که کار خداست ،که اصلا کسی نیومد بگه خانم بلند شو اینجا نفروش
دقیقا همه اش کار خدا بود و بس
و این یعنی اینکه حتی خدا کاری میکنه که آدما تو رو نبینن و نامرئی باشی در اصل میبیننت ولی نمیبیننت یا نمیدونم چجوری بگم
در اصل میتونن ببینن ولی نمیتونن حرفی بهت بزنن که خانم پاشو برو ،فقط یه بار نگهبان دم درش اومد و با خنده گفت خانم جمع کن و رفت
چی دارم میگم من ؟؟؟؟
الان که داشتم مینوشتم یه صدایی بهم گفت اینا رو ول کن اصل رو بچسب
اصل هم ربّ تو صاحب اختیارت هست که انقدر قشنگ چیده کا نیازی نداری که انقدر فکر کنی به اینکه نامرئی بودی یا میدیدنت و نمیتونستن بیان سمتت
اینارو بی خیال
وقتی اینجور چیزارو خواستی فکر کنی سریع بگو خدا میدونم کار تو هستا
که البته تا جایی که همیشه سعی کردم این جمله رو میگم که خدای من میدونم همه کار تو هست
خیلی خیلی سپاسگزارم ازت
وقتی نزدیکای غروب شد من گفتم خدا یکم دیگه میشینم و میرم
تمرینای کلاسیم مونده باید جدول رنگ شناسی رنگ روغن رو کار کنم
وقتی من وایسادم یکم بعدش کلی مشتری اومد
همه گلایی که دیشب 40 تا ، تا صبح بافته بودم همه شون فروش رفتن و فقط 4 تا موند
خدایا شکرت
الان که دارم مینویسم و میخوام ثبت کنم در گوگل درایوم و بعد در سایت میذارم رد پام رو ،اذان مغرب روز 24 مهر هست
انقدر این روزا سعی و تلاشمو هم ذهنی و هم تلاش برای کار بیشتر کردم که نتونستم بنویسم ولی سعیمو میکنم حتما بنویسم تا یادم باشه تمام این مسیر تکامل لذت بخشم رو چجوری طی کردم تک تک روزهاشو
خدایا شکرت
وقتی من فروختم و برگشتم تا مترو حقانی سوار قطار بشم و برگردم خونه ،دوباره خانما نگاه میکردن به گل سرا و میگفتن چیه و وقتی میدیدن گل سره میگفتن چه جالب جدیده و خوششون میومد
همینجوری مشغول نگاه کردن به گوشیم بودم که یه دختر اومد پرسید چنده گفتم 70
گفت من یکی میخوام و یدونه ازم خرید
اینو خوب میدونم که همه اش کار خداست ، و بارها باید به خودم یادآور بشم که طیبه یادت باشه
متواضع باشی و به خودت تکرار کنی که اگر کمک های خدا نبود تو حتی نمیتونستی اجازه اینو بدی به خدا که هدایتت کنه
یادمه استاد عباس منش میگفت که من اجازه دادم که هدایتم کنه و تک تک روزایی که یادآوری میشه برام و از اون روز خدا داره تک تک ثروتشو از همه جهت بهم عطا میکنه
چه از نظر ثروت مادی و معنوی و عشق و شاوی و سلامتی و آرامش و همه چی
وقتی دختر ازم خرید کرد تو دام داشتم میخندیدم و میگفتم اولین خرید تو مترو
وای من چند ماه پیش چقدر برام سخت بود تو مترو حتی وسایلامو بگیرم دستم چه برسه به اینکه بشینم و راحت بذارم رو پاهام و نگه دارم
وقتی برگشتم تا سوار بی آر تی خونه مون بشم
تاریک تاریک بود داخل بی آر تی و فقط نور بیرون میومد داخلش تو تاریکی برگای گل سر هم تاریک بودن
یهویی دیدم یه دختر گفت عه از اینا و سریع کارتشو درآورد و ازم خرید کرد
و اولین فروشم تو بی آر تی بود
الیته اولی نبود چون قبلا تو بی آرتی نقاشیامو آویزون کرده بودم و وسیله های مامانمو که از کش موهای مامانم فروش رفته بود
خدایا شکرت
وقتی برگشتم خونه خیلی حس خوبی داشتم خیلی امروز هم خندیدم هم انقدر آرامش وجودمو گرفته بود که حس فوق العاده ای داشتم
وقتی برگشتم خونه یکم بعد سریع شروع کردم به رنگ کردن تمرین کلاس رنگ روغنم
برای تک تکتون بی نهایت عشق و آرامش و شادی و سلامتی و ثروت از خدا میخوام
سلام دوست عزیزم
من از کامنت امروز شما یه درسی گرفتم که برای تخفیف گفتی
برای منم پیش اومده چند وقته پیش به روز صبح یهویی از خواب بیدار شدم و یه نفر به من گفت دیگه تخفیف نده و خیلی خودم تعجب کردم و گفتم خدایا شکرت این هم هدایت امروزم هست دیگه از اون روز تخفیف ندادم به هیچ مشتری به قول شما عزیز بعضیها خیلی وارد بحث میشن چرا تخفیف نمیدی و من مثل شما میگم کارام خیلی با ارزش هستن جنسهاش با کیفیتن و در آخر میگم من روال کاریم همینه و تو دلم میگم اگر این خرید نکنه خداوند خودش ازم میخره خیلی راحت شدم آرومم آرومه آروم ممنونم طیبه جونم خیلی نکته خوبی گفتی چقدر روی خودم کار کردم و درسهایی که گرفتم الان باید عمل کنم برای خودم و محصولم ارزش قائل بشم و یاد آوری خوبی بود برام
و از اون روز مشتریهای برام میان که کارت میکشم با لبخند و مهربانی
چون من ازش خواستم
خدایا شکرت برای این که کارهامو برام همه رو به راحتی انجام میدی
خدایا شکرت که برام مشتری میشی
خدایا شکرت برای دوستان خوبم که من عاشقشون هستم
طیبه جان بهترینها نصیبت
سلام عزیزم
طیبه چقد خدا ب سمت کامنتای تو هدایتم میکنه عجیب
هربار گفتم نشانه کامنت تورو خوندم ودقیقا نکته ضعفهامو بهم میگی
شاید الان من چند وقته پیش تو هستم
بهت گفتم منم خیاطی کردنو تازه شروع کردم
دیروز کلی زحمت کشیدم وقت باارزشمو گذاشتم مشتری گف چقد حساب میکنی
چون فامیل بود گفتم هیچی شمابارهای قبلی هم پیشم دوختی دستمزدی ک گفتم رو دادی اما حالا این یکبار هرچی دوست داری بده اگه اصرار داری پول بدی
اونم خوشحال شد وتشکر کرد
وکامنت رو امروز خوندم خدا خاست بهم تذکر بده
حالا وقتم کمه باید وقت بذارم کامنتت طولانیه وپراز درس همشو بادقت بخونم وبفهمم کجاها باید درست عمل کنم
طیبه سپاسگذارم ازت ک تجربه هاتو میذاری ومیگی کجاها مورد داشتی والان بهتر شدی
این روزها بخدا یک حسی بهم میگه خوشبحال کسی ک لباسشو پیش تو بدوزه چون هنر خداست وانرژی مثبت داره تن میکنه الله اکبر بهم گف تو هیچ کاره ای همه کاره خداست
خدایا سپاسگذارم بابت هدایت هایت
ردپای 192
از سری فایل های دانلودی روزشمار تحول زندگی من
آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 8 عشق بی قید و شرط
بقول استاد عزیزم.. آدمهای زیادی هنوز هم موفق به تجربه عشق نشدهاند
سلام به استاد عزیز و نازنیم
سلام به خانم شایسته ی بینظیر و نازنینم.
درود و وقت بخیر خدمت همه ی نوری چشمی های خداوند در این سایت بهشتی
الهی حال دلتون مثل همیشه عالی و احوالتون متعالی و جیباتون پر پول بهمراه لذت عشق الهی باشه.. الهی صدای تپش عشق را بشنوید الهی صدای قدم به قدم رسیدن پاهاشو بشنوید !!!!
الهی در این فصل زیبای پاییزی بهمراه بهترین آهنگ های عاشقانه زمزمه های روح نواز عشق رو بشنوید !!!
الهی هر چی می شنوید و میبینید فقط و فقط عطر بوی عاشقانه را براتون داشته باشه
الهی
الهی تو عزیز دلم !!!!
آره به تویی دارم میگم!!!
همونی که داری با اون چشمان زیبای شهلاییت داری این متن منو می خونی!!!!
الهی با عشق سورپرایز بشی!!
الهی از چشم انتظاری در بیایی!!
الهی معجزه رو همین الان ببینی!!!
الهی با دیدن این پیام نشونه ی عشق رو دریافت کنی و صدای نرم و گرم لطیف عشق رو بشنوی و لمس کنی!!!
الهی دستان لذت بخش عشق رو لمس کنی و از ذوق و شوق چشمات برق بزنه!!
برق سه فازززز
آخه نگاه عشق برق داره ناز داره روح داره!!
شهامت داره !!! چشم بصیرت میخواد دل و جرات میخواد
شجاعت و جسارت میخواد .. بی پروایی میاره
و عشق یک شهامتع… شهامتی برای تجربه گسترش در همه ابعادِ وجودمان… شهامتی برای تجربه شور و اشتیاق زندگی… همه ما به این شهامت نیاز داریم
چقدر با این جمله ی استاد حال کردم شهامتِ تجربهی عشق، همه چیز را زیباتر میکند. گویی زندگی خود را در اوج شدتش به ما نشان میدهد! در حقیقت، عشق گسترشِ بینایی است…حضور در لحظه است.
راه رسیدن به عشق این است که: یاد بگیری چگونه سموم وجودت را به عسل تبدیل کنی
بقول استاد عزیزم آدمهای زیادی هنوز هم موفق به تجربه عشق نشدهاند
چون آنقدر غروری بهمراه ترس دارند که نمی توانند عشق بورزند و عشق رو بپذیرند . اگر هم عشق بورزند عشقی همراه با خشم و کینه و نفرت و حسادت و مالکیت است که این سموم مانع از طراوت و نشاط و جذابیت است
مانع از عطر و طراوت عشق است
مانع آنچه تو عشق میپنداری آلوده است به قید و بندها شرط و شروط به انتظار.
عشق بدون قید و شرط یعنی فقط عشق بورز .. فقط عشق را ببخش .. در انتظار عمل متقابل یا پاداش نباش.
وقتی هم بخشیدی در انتظار عمل متقابل یا پاداش نباش. حتی منتظر تشکر هم نباش. بلکه تو باید از کسی که اجازه داده چیزی را با او تقسیم کنی سپاسگذار باشی
بدون اینکه توقع داشته باشی.. قلبت را از تمام این سموم پاک کن قطره ای از دریا بودیم و با این سموم از جایگاه اصلی مون و از آن اقیانوس و دریا جدا شدیم ..
و حالا…. با پیوستن به ذات خویش خانه ی قلبت را آب و جارو کن و تمام این مزاحمان را بیرون کن . برای همه ی موجودات جهان
قلبت را از هر چیزی جز عشق بی قید و شرط پاک کن. لازم نیست کاری کنی، لازم نیست حتی لبخند بزنی، فقط عشق بورز، عشق بی قید و شرط
و جایگاهی زیبا و عطر آگین را برای ورود در بهترین نقطه ی قلبت را برای عشق خالی کن چون جایگاه این عشق و این عشق خداوند در قلبت هست .. الهی شکر
خدایااآاا شکرت چه همزمانی فوق العاده ای!!!!
امروز صبح اول وقت رزق دیدگان و چشمان من رو به دیدن کامنت آقا ابراهیم عزیز هدایت کرد و بعدش به این فایل بینظیر روزشمار در پرتو آگاهی که عشق بی قید و شرط را شنیدم
خدایا شکرت که امروز به عشق میهمان شدم
جمله ی زیبا بقول آقا ابراهیم عزیز … فرشته ای که خدا واسم میاره تو زندگیم و بال پروازم میشه برای نزدیک شدنه بیشتر به خداوند هست
الهی صدای بال فرشته ی پروازتون رو بشنوید و ببینید و در آغوش بگیرید
الهی صدای تق و تق درب قلبتون رو بشنوی ووو ببینی عشق داره درِ قلبتو میزنه!!!
بهت میگه!!!
ﺗﻮی ﺧﻠﻮت دل ﻣﻦ ﺟﺎﻳﻰ ﻳﻜﻰ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻛﻤﻪ
ﺗﻮرو ﻧﺸﻮﻧﺖ ﻧﻤﻴﺪم ﺑﻪ اﻳﻦ آﺳﻮﻧﻰ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ
آﺧﻪ ﻓﺮق داری ﻣﻴﺪوﻧﻰ ﻛﻪ رو ﻣﻦ اﺛﺮ داری
ﻣﻴﺘﻮﻧﻰ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺮداری ﺑﺎ دل درﻳﺎﻳﻰ
ﻛﻨﺎر ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﻫﺴﺖ زﻧﺪﮔﻰ ﺗﻮی ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺴﺖ
ﺑﻮی ﺗﻮ ﺑﻮی ﻓﺮﺷﺘﻪ اس
ﭼﺸﺎی ﺗﻮ ﻣﺎﻫﻪ ﺟﻮن ﻣﻴﮕﻴﺮم ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﺖ
ﺣﺴﺎﺑﺖ از دﻧﻴﺎ ﺟﺪاعه
ﺑﺎﺷﻪ ﻗﺒﻮﻟﻪ ﻗﺒﻞ ﺗﻮ اﺻﻠﺎ دﻟﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﻮده
دور ﻧﺸﻮ ﻛﻪ ﻗﻠﺐ اﻳﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺣﺴﻮده
ﻣﻴﺪوﻧﻰ ﺑﺪﺳﺖ آوردﻧﺖ ﺑﺮام ﺳﺎده ﻧﺒﻮده
ﻛﻨﺎر ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﻫﺴﺖ زﻧﺪﮔﻰ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺴﺖ
ﺑﻮی ﺗﻮ ﺑﻮی ﻓﺮﺷﺘﻪ اس
ﭼﺸﺎی ﺗﻮ ﻣﺎﻫﻪ ﺟﻮن ﻣﻴﮕﻴﺮم ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﺖ
ﺣﺴﺎﺑﺖ از دﻧﻴﺎ ﺟﺪاه
((( خواننده مسیح آرش )))) واقعا شعر و آهنگ زیبایی است
اینم هدیه ی من به شما دوستان عزیزم که عشق رو میهمان قلبتون کردید و به کامنت من هدایت شدید ..
دوستون دارم یک عالمه با عشق سپاسگذارم
خدایااآاا ممنون و سپاسگذارم که هدایتم کردی مرسی مرسی امروز هم کامنت آقا ابراهیم عزیز و هم این فایل ارزشمند روز شمار و هم این شعر عاشقانه هدایت های الهی امروزم بود ای دوستان عزیزی که به این کامنت من هدایت شدید و با حوصله و بدون عجله این کامنت منو خواندید الهی نشانه و هدایتی در این نوشته های من دریافت کنید که چشمانتون از ذوق برق بزنه و لبخند زیبایی بر چهره تون بنشونه و به احساس خوب و عالیتری برسید و تمام آرزوهای قشنگی رو که اینجا نوشتم برای چشمان زیبابین شما عشق های عزیزم هدیه و بدرقه ی راهتان باد الهی آمین ..
خدایا شکرت
لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ
شکر نعمت به جای آرید شما رو میافزایم
صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ
اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونیها
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
به نام الله زیبایی ها
سلام بردوستان خوبم که پاره ای ازخداوندند
ردپای من درفایل192سفرنامه
من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم الهی شکرت
کل این فایل میگه
عشق بورزبه مردم وکل موجودات جهان رودوست داشته باش
تمرکزکن برروی زیبایی هاوکنترل ذهن داشته باش
ببخش بخشیدن فقط پول نیست حتی یک لبخندزدن هم میشه بخشیدن
صبورباش وگله وشکایت نکن ودرمواقع عصبانیت تصمیم نگیر
سپاسگذارباش واحساس خوب داشته باش
عشق بورزبی انتظار
مردم پاره ای ازخداوندندوتوپاره ای ازخدایی
توباخدایکی هستی
قدرت دسته تویه
وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ
ـــــــــــــــ
و امّا نعمت پروردگارت را بازگو کن.
(سوره الضحی، آیه 11)
وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ ۖ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ
ـــــــــــــــ
«مسخّر نمودن ماه و خورشید»
و برای شما خورشید و ماه را که در حرکتند، مسخّر کرد و برای شما شب و روز را مسخّر فرمود.
(سوره ابراهیم، آیه 33)
قانون اصلی جهان؛
احساس خوب =اتفاقات خوب
رهاباش ودرلحظه زندگی کن وغم گذشته رونخورونگران اینده نباش
شادوموفق باشید
احمدفردوسی
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز192
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ﴿16﴾
و ما انسان را آفریده ایم و مى دانیم که نفس او چه وسوسه اى به او مى کند و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم (16)
آرامش در پرتو ی آگاهی
عشق
عشق ملاقات مرگ و زندگی است
ملاقاتی در نقطه اوج
فقط با شناخت این ملاقات ما را به آرامش میرساند
ملاقات قانون اساسی و اصلی جهان
احساس خوب اتفاقات خوب
وقتی که در این جهان سراسر زیبایی هستیم و چشم بینا و بصیر داشته باشیم و قلبی آکنده از عشق که بتواند زیبایی را ببیند و تحسینش کند در همان لحظه عشق جاری شده
عشق حد فاصل بین مرگ و زندگی است
یعنی در این زمان کوتاهی که اجازه زندگی کردن و تجربه خود و خدای خودمان را داریم باید به رشد و پیشرفت و گسترش جهان کمک کنیم
در خدمت رسد جهان باشیم به ذرات کیهانی عشق بورزیم
بخدا وقتی از صبح زیبایی و طراوت و پاکی آسمان و هر آنچه که در آن لحظه میدیدم فقط ذوق کردم
و چقدر شکر گذاربودم که من چشمم بازتر شده اسمان که همان آسمان است
گویا من چشم بصیرت و بازتر شده به دیدن زیبایی ها و گفتن و بر زبان جاری شدن این حجم از زیبایی و لذت و شور و شوق در درون خودم
خدایا شکرت که وقتی استاد تو فایلهاشون میگن من برای هر جایی که تمیزتر و پاکیزه تر هست
هزار بار بخودم میگم خدای من چقدر اینجا زیباست چقدر تمیزه چقدر همه چی عالیه
من الان درک میکنم که استاد عشق را در درونش جاری میکند
و همین جاری شدن عشق و دیدن زیبایی ها احساس خوب را تشدید میکند و هدایت میشوی به جاهای بهتر و زیباتر و پاکتر
خدایا شکرت که منم این روزها چشم بصیرتم به دیدن زیبایی ها داره باز تر میشود
دیروز که با هم خانواده ویکی از دوستان و برادر شوهرم و بچههاش رفتیم طبیعت گردی
و هدایت شدیم به یک مکان زیبا و عالی و بکر از طبیعت شهر خودمون
قبلاً بقیشون رفته بودند جز من و بچهها م
رفتیم آبشار آب گرمه
بخدا هیچی از بهشت کمتر نبود
یعنی تا چشمم کار میکرد زیبایی بود و بهشت و نعمت و ثروت از عظمت زیبایی آفرینش خداوند زبانم قاصره از گفتن تمام درختان و دریا ها را هم مرکب کنیم از گفتنش کم میارن
چقدر در طبیعت میشه خدا را بهتر حس کرد
چون همه چی طبیعی و زیباست
تمام کوهها و آبشارها و درختان و گلها و گیاهان و جانوران طبق تکامل رشد کرده اند و الان اینگونه در کمال زیبایی خودنمایی میکنند
الله و اکبر
یعنی من فقط شکر گذاری رو زبونم بود بلطف خداوند
اینقدر عالی بود همه چی
اینقدر نظم جهان آفرینش دقیق و کامل و بینظیر است
صدای آب
پاکی آبشار
قطعات سرد آب که میریخت تو صورتم
و من را بوجد آورده بود
یعنی بلطف خداوند و انرژی جسمانی عالی اولین نفر رسیدم به آبشار و فقط از زیبایی ها لذت بردم و میگفتم این همون بهشته که وعده داده شده
بهشت همینه
وقتی رها باشی از هر قید و بند و وابستگی و دل را بهش بسپاری
پارو نزنی بخدا میبردت همانجایی که ساحل دلت میخواد توش لنگر بندازه
درختان سرسبز و شاداب و کنار آب چشمه ها ی روان الله و اکبر
زیبایی دشت و جنگل و جاده های تمیز و انسانهای عالی
یعنی بخدا انسانها بوی خدا میدادن از کنار هم رد میشدیم با لبخند و خدا قوت به هم دیگه
کلی سر ذوق میومیدم .
مگر از خدایی خدا چه میخواهی
خدایا شکرت
این عشق دادن چهار مرحله دارد
1/
عشق ورزیدن در زمان حال
بخدا که اصلی ترین راهکاره
در زمان حال حضور داشتن
خدایا کمکم کن که هر لحظه که جانم میبخشی در زمان حال حضور داشته باشم
در چند روز گذشته در تضادی بودم در ارتباط با اطرافیانم
و هر چقدر که زمانش میگذرد من بدون انجام هیچ کاری آرامتر میشوم
نجواها کمتر میشود
من فقط سعی کردم فکرم را از روی ناخواسته ها بردارم و تمرکزم را بر روی بهبود شخصیتم بزارم
و برای آرامشم صفحه ها پر کردم و از زیبایی ها و نکات مثبت عزیزان نوشتم و رها کردم
گرچه الآنم تا حدودی نجواها در حال حاشیه پراکنی هستند ولی خودم دارم بوضوح بلطف خداوند متوجه میشوم که دیگه زورشون داره کمتر میشود و مرا لایق آرامش و آسایش و لذت و صلح با خودم و دنیای اطرافم میکند.
و هر لحظه میخواهم بیشتر در لحظه حضور یابم چون من ارزشمندم و تماپ ذرات کیهانی هم ارزشمند هستند همه مه یکی هستیم تکه ای از وجود پاک خداوند
پس با تمام وجودم میخواهم که برای آرامش درونی ام پاکتر و آرامتر و لذت بخش تر و ارزشمندتر باشم
چون هر چقدر که برای آرامشم ارزش درونی ام احترام و ارزش و صلح را بخواهم با دنیای بیرونم کمتر به ناخواسته بر میخورم
همین ناخواسته ها موهبتی از طرف خدا ست تا منو رشد بدهند
اگه این ناخواسته ها نباشه منی که تازه اول راهم چطور باید متوجه رشد درونی ام شده باشم
چطور میفهمم که دنیای بیرونم در حال تغییر است
پس من سپاسگزارم بابت تمام تضاد های زندگی ام هستم با تمام وجودم
2/سموم را به عسل تبدیل کن
صبر کردن
هر کسی که در این جهان ما دی آمده بهر کاری آمده
ممکن است حسادت خودخواهی حس مالکیت و کینه و نفرت در هر کسی به میزانی وجود داشته باشد
من چرا اون حس را برانگیخته کنم
بلطف خداوند که ازهمان ابتدا نوری در دلم بود که کینه و نفرت و حسادت از صفات خدا بدور است
ولی خب خودم را درگیر ذهنی کرده بودم مقاومت های زیادی همچنان در وجودم هست
کت خیلی جای کار دارم
میگفتم که من آدم کینه ای و حسود و خودخواهی نیستم
ولی هر چقدر عمیق تر نگات میکنم میبینم که ریشه هایی تو وجودم هست که وقتی یک از اطرافیانم بهم خشم و کینه و کدورت و قضاوت و توهین و بی احترامی کند ناخودآگاه منم حس انتقام در درونم هست
نمیدونم هم از کجا داره انرژی میگیره
این حس درونی
ولی من یاد گرفتم که برای آرامش خودم دیگران را با هر تفکری که هستند را ببخشم
انگاری ابن بخشش در بعضی افراد دیرتر به سرانجام میرسه
من خودم در مورد مادر شوهرم نمیدونم چه باورهایی دارم که با وجود اینکه چندین صفحه از زیبایی ها و نکات مثبتش را یاد داشت کرده ام و آرامتر شده ام
ولی همچنان گاهی اوقات ذهن نجوا گر شروع میکنه به سرکوب کردنم
اصلا به من چه که دیگران چه تفکراتی راجع من میکنند
مهم اینه که همه ما پاره ای از وجود پاک خداوند هستیم
هم من بنده خدا هستم و هم مادر شوهرم
من نمیدونم این بنده خدا تو ذهنش چی هست که خیلی راحت منوقضاوت میکند
ولی میدونم که اگر من دیدگاه را تغییر بدهم
جهان در هر لحظه به افکار و فرکانس های من پاسخ میدهد
من فقط عشق بورزم و حتی لازم هم نیست چیزی بگم
از درونم عشق را بپراکنم و جز عشق راستین چیزی نباشد
صبر داشته باشیم تصمیمات اشتباه و سریع نگیرم
گله و شکایت ممنوع
غر زدن نق زدن ممنوع
چون هر کسی مسئول شخص خودش هست
پس خدای مهربانم کمکم کن تا صبر الهی پیشه کنم و از مومنان باشم
ایمان قوی و توکل و اعتماد و باور م تقوا همه تویی من تسلیمم هیچی نمیدووووونم بدون تو من هیچی نیستم.
3/تقسیم کردن و بخشیدن
بخشیدن فقط پول و مال نیست
بخشیدن همان کنترل ذهن در جهت مثبت است
وقتی از ناراحتی ها و دلگیر بودن هایم با دیگران هم صحبت نشدم و تونستم شادیهام را با بقیه تقسیم کنم آنوقت آیت که من بخشندگی داشته ام
وقتی که من میتونم از یه مسافرت یک روزه هم که شده برای بقیه با لذت و شادی و گفتن زیبایی های آنجایی که رفته ام حرف بزنم و شادیهامو با بقیه به اشتراک بزارم و اگر هم در مسیرم به ناخواسته ای برخوردم آگاهانه ازش تعریف نکنم و بهش انرژی ندهم و سعی کنم دیدم را نسبت به اون ناخواسته در جهت خواسته هایم ببرم و بگم و باورم را قوی تر کنم که هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است
دیگه حتی ذهن هم یاری میکنه و نمیخواهد از منفی ها و نازیبایی ها حرف بزند .
پس بخشش فقط مادیات نیست
من خودم دارم ذهنم را بلطف خداوند و آموزش های استاد روی همین اصل پایت گذاری میکنم و میدانم که به تکامل نیاز دارم تا هر روز بهترش کنم
و بارها دیده ام و شنیده ام از افرادی که به هر مکانی رفته اند فقط اومدندو از ناخواسته ها که داشته اند در مسیرشان حرف زده اند
نمیدونم چرا ما انسانها از دیدن زیبایی و گفتنشان بن کلام خساست داریم و از آنجایی که خیلی خوش گذشته بهمون دوست نداریم بگیم .و این الگو اینقدر برایم تکرار شده
که مدتها قبل خودمم همینجوری بودم و لطف خداوند شامل حالم شد و مرا به راه مستقیم هدایتم کرد
الهی شکرت
4/هیچ بودن
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نیستم
من هیچی نمیدووووونم
همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری
خدایا هر کاری هر نگاهی هر کلامی که از من بدنبال بیرون پراکنده میشود را همه از تو دارم
هر فکر و اندیشه ام را پاک من
تا با خودم در صلح باشم بر دنیای بیرونم بصلح برسم
خدایا کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم و
دارم ذهنم را تربیت میکنم و سعی میکنم هر کاری که با روندراحتر و چشم بیناتر و گوش شنواتر و اسانترو زیباتر و لذت بخش تر به سرانجام رسید کریدیتشو بتو بدهم
و هر بار خودد گواه بودی که بیادم آوردی گفتم هیوز نیستم کاره خودت بود که اینقدر آسانم کردی برای اسانی ها
همین دیروز که دمپایی دختر برادر شوهرم را آب برد بدنبالش که رفتیم خودت آدرسش را گفتی دقیقا تو بودی که بهم گفتی
آب بشدت جاری بود و در میان چندتا سنگ بهم گفتی همینجاست و من را نگه داشتی و دمپایی دختر تکه ای خودت رو پیدا کردی و دخترک را خوشحال کردی
خدا جونم اشکم در اومده همین الان بخاطر اون حس زیبایی که اون لحظه در وجودم بالا پایین میپرید و من فقط میگفتم تو بودی من هیچی نیستم
وقتی دست عزیزان را از جاهای صعب العبور میگرفتم کریدتشو بتو میدادم من هیچی نبودم
مگه من خودم را چت کسی به بالای آبشار برده بود که الان بخوام منم منم کنم
فقط منو نشوندی روس دوشت و بهم میگی لذت ببر
نچسب بن علف های کنار رودخانه
اما ده شدن غذای خوشمزه به بهترین شکل طبق قانون سلامتی و اریش قائل شدن برای خودم و عزیزانم همه تو بودی تهیه غذای سالم خودت بودی نرم شدن دلها تو بودی جمع کردن هیزم و آتش بر پا کردن تو بودی از طریق دستان خوبت کلی بهم عشق ورزی
هر لحظه هوامو داشتی از هر طرف احترام بیشتر از تکه های خداوند را لایق تر میشدم
هر آنچه دارم ازان توست
دیدن زیبای ها و با عزیزان به اشتراک گذاشتن همه خودت بودی
خدایا من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
لبخند بچه ها تو بودی
چقدر این لبخندها به دل میشینه
چون پاک و بی قید و شرط هستند
خدایا شکرت همه چیز تو و دیگر هیییییییچ
مرا ببخش و بیامرز
من تکه ای ارزشمند از وجود پاک خداوند هستم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
بسم الله الرحمن الرحیم
خدای خوبم ازت ممونم وسپاسگزارت هستم که به هر طریقی من را هدایت میکنی ،ضعف من را به من نشان میدهی وبعد هم تنهایم نمیگذاری راه درست را نشانم میدهی !!
این فایل رو من باید زمانی ببینم که بهش نیاز داشتم که باید درعمل اجرایش کنم این فایل کامل کننده درس هایی بود که خداوند به طرق مختلف به من اموزش داد
این فایل برایم معنایش این بود که سمانه نه گذشته ای هست و نه اینده ای و این یعنی شاددبودن وشاد بودن تنها راه رسیدن به نعمت های بیکران خداونده
یعنی سمانه هیچ باش وقتی که هیچ باشی راحت میبخشی اما غرور اگر داشته باشی اگر منیت داشته باشی چیزی جز غم حاصل این خصلت برایت نمیشود..
سمانه شادی هایت را ببخش اصلا منبع شادی شو خانه ات ،سفره ات،مکانی باشد برای شادی برای جشن برای ارتباط برای دورهمی ها،سمانه حال خوب را کسب کن اما خسیس نباش ببخش با یک لبخند،با بک دست نوازشگر واااایی ،جانم، با یک محبت کلامی و یا فیزیکی سمانه ببخش بخشنده باش در حال خوب ….اما بدان که تواول خودت باید حالت خوب باشد حال خوب را باید کسب کنی و ان هم با رها بودن است با اینکه بدانی ادم ها نیک سرشت هستند با اینکه ترسی از اینده و غمی از گذشته به جانت نباشد این طور که نعمت ها را ببینی به دنبال زیبایی ها باشی و تحسین کنی و ان وقت از سرریز حال خوبت تقدیم دیگران کنی و هیچ چشم داشتی نداشته باشی همانند باران که میدهد و میبارد طراوت میبخشد،رشد میبخشد اما از هیچ چیز و هیچ کس چشم داشتی ندارد خدای من خدای بزرگ من چگونه ستایش تو را به جای اورم که سزاوار تو باشد؟؟؟؟
قلبم داره از تو سینم کنده میشه
که اینقدر عالی من رو درزمان و مکان مناسب هدایت کردی!!
خداجونم سپاسگزارتم
بنام الله مهربان
سلام ب همگی عزیزانم
سلام ب پاره های از وجود خودم
سلام ب خودم پاره ای از وجود خدا
الهی صدهزار مرتبه شکرت سپاسگزار توام
بخاطر همدار شدنم با این فایل فوق العاده
چقد دوسداشتم یکبار دیگه در مدار این آگاهی ها قرار بگیرم
خدایا شکرت
زندگی در لحظه حال
ن آینده و ن گذشته
لاخوف علیهم ولاهم یحزنون
عشق
ایمان
بخشش
ویژگی های ک خداوند درمورد مومنین یا متقین میگه
خدایا من میخوام عشق بی قید و شرط رو تجربه کنم
میخوام تو لحظه ی حال باشم
میخوام بهت وصل باشم
میخوام غرق در عشق وآرامشت باشم.
خدای قشنگم من بدون تو هیچیم
من طبل توخالی ام
من خالی ام وجودم و لبریز از عشقت کن
خدایا من بهت محتاجم و فقیر
تویی ارباب من
تویی مالک من
تویی خالق من
تویی روح درون من ک داره نفس میکشه
خدای من چقد دلم برات تنگ شده, بود
مرسی ک دوباره صدام زدی و در آغوشت گرفتی
شدم مث بچه ای ک مادرش و گم کرده والان دوباره پیداش کرده
چقد دلم برای این اتصالت تنگ شده بود
اشکام همچنان داره جاری میشه
و غرق حس آرامشت شدم
خدای خوبم میدونستم ک هرگز فراموشم نمیکنی
هرگز رهام نمیکنی
هرگز تنهام نمیزاری
مرسی ک هدایتم کردی ب این آگاهی ها و برم گردوندی ب مسیر عاشقتمممم
باشه
بااااشه
من دستام بالاست و رگ گردنم از مو باریک تر
من با تمام وجودم تسلیمت هستم
تسسسلیمم
من ب هر خیری ازسمت تو محتاجم و فقیر
من هیچم بی تو
من هیچی نیستم بدون هدایت تو گمراه میشم
من میخوام عشقو درتمام ابعادش تجربه کنم
مرسی ک بهم یادآوری کردی ک من لایق بهترینها هستم
وقت من
انرژی من
وجود من
توانایی من
مهارتهای من
ارزشمنده
من لایق بهترین ها هستم
من میخوام در لحظه زندگی کنم
و لذت ببرم از زندگیم
من میخوام همدار بشم با آدم های سالم و ثروتمند
من لایق کار راحت با درآمد بالا هستم
خدایا میخوام برای کارم خودت هدایتم کنی خیلی واضح و روشن بهم بگو
من سراپا گوش هستم
و قول میدم مث سری های قبل عمل کنم و خیلی هم ب نفع من خواهد, شد
الهی صدهزار مرتبه شکر
امروز, روز82بود,برام
کلی عشق واحترام دریافت کردم
و هدایت شدم ب دیدن زیبایی های بیشتر و نشانه های ثروت و فراوانی
ماه چقد امشب زیباست خدای من
آسمون شب چقد زیباست
هوای خنک عالی
خدایا شکرت بخاطر وجود حافظ خواهر زاده ی قشنگم داره میره کلاس اول
کلی انرژی ازش گرفتم امشب مث همیشه محکم بغلم کرد منم محکم بوسیدمش و قربون صدقه ش رفتم
وقتی تو اتاق بودم اومد پیشم گفت خاله زکیه داری چکار میکنی
و اومد کنارم نشست
گفتم حافظ رفتی مدرسه خوش گذشت
گفت هیچ خوش نگذشت چون اصن نرفتم خخخخ
از نزدیک ک صورتش و نگاه کردم
کلی لذت بردم از دیدن چشمای خوشگل مژه های بلندش
صورت سفید لبهای قشنگش
چهره اش ک بزرگتر شده
دستشو نگاه کردم
گفتم حافظ تو کی این قد بزرگ شدی قربونت برم
دستش و گذاشتم روی دست خودم ی بند انگشت از, دست من کوچکتر بود
روی دستشو بوسیدم چ انرژی داشت این پسر بچه
عجب فرکانسی
پاک پاااک
خالص خالص
منم دارم تکاملم و طی میکتم
من هم باید فقط از مسیر لذت ببرم
بقیه ش باخداست
خدایا خودم و ب خودت سپردم
هدایتم کن