درباره قانون آفرینش | باور به امکان پذیر بودن - صفحه 3

128 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    معرفی دوره قانون افرینش_4

    سلام به استاد عزیز و موحدم

    سلام به مریم شایسته سکان دار هدایت شاگردها در مسیر توحید

    واقعا چقدر عالی بود،چقدر لذت بردم و چقدر انگار لازم داشتم تا به یاد بیارم مسیری که رفتم و بفهمم کجای کارم…

    23 دیماه 1399 بلیط مشهد به تهران گرفتیم و در عرض کمتر از پنج روز وسایل زندگی مون رو فروختیم یا بخشیدیدم یا نگه داشتیم چون وقت نشد.

    اما این در زمانی بود که ما در خونه ایی در طبقه همکف یک آپارتمان 3طبقه بودیم که دوتا در داشت. یک در به سمت یک کوچه و یک در حیاط دار به سمت یک خیابان خاکی که رو به روش یک ردیف درخت های سپیدار قد بلندی بودن و یک محوطه یک زمین بیار بزرگی که برای خودش دشت گل وگیاه شده بود.چه خونه خوبی بود واقعا و واقعا چقدر هدایتی این خونه رو پیدا کردیم و چقدر هدایتی تر جسارت کردیم اونجا رو اجاره کردیم. که واقعا اان که بهش فکر میکنم فقط باید بگم خدایا خیلی شکرت.حالا یکی دوماه بعد جابجایی ما که 20 اسفند 98 اسباب کشی کردیم،زمانی که چند روز بعدش طرح قرنطینه و بسته شدن املاکی ها و …بود. در بهترین زمان و دربهترین مکان ممکن به لطف خدا به اونجا هدایت شدیم که بعد چندماه بعدش هم دفتی که من کار میکردم باهاش هم باید جابجا میشد و جایی رو همکارم پیدا کرد که ا خونه ما پنج دقیقه پیاده راه بود. یعنی تو اون شرایطی که نه مترو ها کار میکردن و همه بخاطر ترس هاشون شاید از خونه بیرون نمیومدن من پیاده با خیال راحت میرفتم سرکار. اونم در یک محیطی که نود درصد فقط خودم بودم و خودم. ک بعد یک نیرو گرفتیم بعد یکجورایی با همکارم شریک شده بودم و یکجورایی صاحب کسب و کاری شده بودم که خودم بودم و تلاش خودم…حلاصه شرایط از همه نظر خونه،محل کار،دسترسی ها،نزدیک بودن به خونه مامان و بابام و… عالی بود. اما یک شب به ذهنم زد همه چی رو بذارم کنار…میخواستم چیزی که بهم الهام شده رو عمل کنم. نوشتن…برای خودم و در مسیر علایقم کار کرذن…همه چی رو رها کردیم،دل کندیم و شاید قول استاد بر ترس هام خواستم غلبه کنم یا شاید با ترس هام خواستم آشنا بشم و یا شاید میخواستم خودمو با ترس ها و چالش هایی مواجه کنم تا بزرگتر بشم.(یادمه یکی از سوال هایی که اون روزها ذهن منو مشغول کرده بود این بود که من از چی میترسم؟ ترس های من چیه؟…انگار ترس من جدا شدن از خانواده ام و وابستگی نبود چون خیلی راحت اینکار رو کردم.هنوزم انگار نمیدونم از چی میترسم)

    واقعا ممنون که با این فایل به یاد من آوردین که من عمل کردم چون روی باورهام کار کردم و این نتیجه کار کردن روی باورهام بوده،این نتیجه ایمانی بود که اون روزها سراسر وجود منو درگیر خودش کرد و راه ها گفته شد و پیش رفتم و ایمان داشتم که خدایی که من تا اینجا هدایت کرده به بعدش هم هدایت میکنه و اصلا نگران هیچ چیز و هیچ کس نبودم.

    آره انگار با منم حرف زد گفت فهیمه جیزی که تو میخوای با راهی که الان توش هستی کاملا با هم مغایره. اگر اونو میخوای راهش اینه. کار قبلی تعطیل کندن از خونه و زندگی که بعد از شش سال تو عقد موندن به دست آوردی. کندن از چیزهایی که مثل سرب به پات چسبیدن. مثلا من اولین چیزی که به فکرم اومدم ازشون خلاص بشم کتاب های کتابخونه ام بود. کتاب های دانشگاهی ام بود که خیلی خیلی دوستشون داشتم، سنگ ها و فسیل هام بود که از خونه پدری ام با خودم ای سال ها داشتم و از دیدن شون لذت میبردم.اما باید میرفت باید دل میکندم و دل کندم و احساس کردمئ یک زنجیر در من باز شد و یکی یکی رفتم سراغ بقیه وسایل و هدایت ها و افرادی که در این مسیر اومدن به عنوان دستان خداوند به ما کمک کردن و اینجوری شد که ما با دوتا چمدان بزرگ لباس ویک ساک از ابزار و وسایل و چیزهایی که لازم داشتیم سوار کوپه قطار شدیم به مقصدی برای نشون دادن ایمان مون…

    باور اینکه من بدستش میارم هر چیزی که من میخواهم.چون این خواسته در من متولد شده پس من میتونم آنها رو بدست بیارم.

    اگر در مسیر درستش قرار بگیرم. ایده هایی گفته میشه با شرایط الانت…

    اگرمن ترس نداشته باشم چیکار میکنم؟ چه جوری میشه که نترسم؟؟؟ چه باورهایی درست کنیم که نترسیم که ایمان مون رو قوی تر کنیم؟؟

    اگر میگیم روی باورهامون کار کردیم چه کار عملی انجام دادیم؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    احمد مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 3385 روز

    سلام بر استاد عزیز وخانم شایسته گرامی

    این فایل بی نهایت فوق العاده بود استاد،کلا عاشق این سوالاتی هستم که خبر ندارید وجواب میدید حالا چه لایو باشه چه فایلهای این چنینی،جوابهای شما به کجاها که نمی رود استاد،فکر منو به کجاها که نمی بره استاد،اونجا که گفتید ساعت دو نصف شب رفتید بیرون سوئیت انگار من رفتم اونجا که ازتون سوال وجواب میشد انگار من بودم که سوال وجواب میشدم،عجب الهامی بود اونجا که قصه عمل کردن پیامبران رو می گفتید اونجا که قصه عمل کردن خودتون رو می گفتید برای منی که این روزها به خاطر برخورد با یه تضاد خونه نشین شدم و مجبورم کسب وکارم را تلفنی پیش ببرم،وقتی صحبتتون به قضیه دوبی رسید فورا دفترم را برداشتم خواسته هام را نگاه کردم دیدم مسیر من با خواسته هام یکی نیس،نمی دونید استاد این فایل با من چه کرد با منی که این روزها دنبال درسهای این تضاد پیش آمده بودم با منی که حدود سه سال بود درخواست‌های داشتم از خدا ولی نمی دونستم چرا اتفاق نمی افتاد،تازه فهمیدم چرا خدا مجبورم کرد خونه نشین بشم تا مجبور بشم کسب وکارم را تلفنی پیش ببرم که قبلاً فکرش رو نمی کردم که امکان پذیر هست به خاطر باورهای اشتباهی که دارم،حالا فهمیدم چرا به خواسته هام نمی‌رسم وقتی اینجوری صبح تا شب خودم رو اسیر کار کرده بودم و وقتی برای فکر کردن به خواسته هام نداشتم و مقاومت میکردم جلوی این که کسانی که برام کار میکنند به خوبی میتونن در غیاب من هم کارو همون جور که می‌خوام پیش ببرند،نمی دونم دیروز بعدازظهر چندبار این فایل رو دیدم،تک تک کلمات شما از اونجا که قضیه دوبی را تعریف کردید نوشتم وبه اونها فکر کردم به تغییراتی که باید ایجاد کنم در اداره کسب وکارم به کنده شدن از زمین و پرواز کردن،حال عجیبی دارم استاد به این فکر میکنم که این خونه نشینی تموم شد با ذهنیتی جدید برمی‌گردم سرکار با ذهنیتی جدید میرم پیش دوستام وتوی جامعه،امیدوارم شهامت عمل کردن را توی خودم ایجاد کنم

    مرسی استاد مرسی خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    یونس جلفایی آذر گفته:
    مدت عضویت: 2658 روز

    سلام آقای عباسمنش

    عاشق این دیدگاهتون هستم که میگین همه چیز به راحتی و به آسانی برام پیش میاد و درست میشه ، بر همین اساس و گفته های شما دارم روی این باور کار میکنم ، البته یک چیز بسیار مهم بسیار مهم به تجربه یاد گرفتم اینه که در مورد این مسایل و حرفا نباید با کسی صحبت کنم ، اوایل با اطرافیانم و دوستان حرف میزدم و براشون توضیح میدادم الان دیگه اینو کنسل کردم و گفتم این مربوط به منوخدای خودمه و به دیگران ارتباطی نداره .

    به هرحال خوشحالم که در این مسیر هستم و امید دارم که به خواسته هام برسم

    متشکرم استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    میلاد قاسم زاده گفته:
    مدت عضویت: 1719 روز

    سلام استاد گلم

    چقدر جذاب و زیبا بود انگار من نشستم رو به روتون و یه سوالی ازتون پرسیدم دارید بهم جواب میدید منتظر همین بودم واقعا خداروشکر

    چقدر لذت بردم زمانی که دیدم دارید از رابطه خودتون با خدا صحبت میکنید و چقدر الگو برداری کردم و چقدر این فایل باعث شد من حرکت کنم و ایمانمو نشون بدم

    مرسی بابت این همه زیبایی خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مرضیه پری پور گفته:
    مدت عضویت: 2733 روز

    به نام تنها فرمانروای جهانیان، رب و صاحب اختیار وهاب من

    سلام

    سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.

    استاد جان سلام دوباره منم .

    دوباره اومدم روی این فایل کامنت بنویسم در حالی که حالم اصلأ با 12 ساعت قبل که کامنت قبلیم رو نوشتم قابل مقایسه نیست.

    الان دارم در حالی می نویسم که اشک چشمام بند نمیاد.توی کامنت قبلی نوشتم الان با ایمان بیشتری خواسته هام رو می خوام . بعد الان که نگاه می کنم می خندم به برداشت اون موقع، میگم اگر اون درک عالی بوده پس الان این چیه؟

    استاد نشانه امروزم آمد قدم ششم دوره دوازده قدم و من توضیحاتش رو که خوندم شما در توضیحات اون محصول از اصلی میگین به نام « حساب کردن روی هدایت خدا».

    گفتم آره دیگه من باید روی هدایت حساب کنم برای تمام خواسته هام و به چگونگی فکر نکنم.

    بعد پیام ویس چت شما اومد روی کانال شما و من با تمام وجودم خواستم که اون صحبت ها رو آنلاین بشنوم . بعد گفتم آخه چجوری؟

    عاشق این خداییم که هر چی من نمی فهمم بازم با عشق بهم نشون میده که چگونگیش به من ربطی نداره.

    و خدا نشونم داد که به راحترین شکل و راهی که اصلأ حتی یک درصد به ذهن من هم نمی رسید. من تونستم صحبت های شما و عزیزانم رو آنلاین بشنوم.

    استاد من اشک شوق ریختم ساعت ها . تجسم کردن اومدن پیش تون رو ساعت ها و بدون اینکه لحظه ای چشمام روی هم بره. اشک شوق ریختم از ایمانی که به هدایت و اجابت خدا پیدا کردم . به اینکه زیاد بخوام . به اینکه بیشتر از خدا جونم بخوام. و اون چقدر قشنگ همه چی رو مهیا می کنه . چقدر عالی الهام می کنه. که الان چیکار کنم.

    استاد جان مژده دیدنتون خواب رو از سرم پرونده، نمی دونم کی، ولی ایمان دارم محقق میشه.

    استاد جان پیام عادله عزیزم (شکیلا جان) پیام قلب من بود. خیلی عاشقتونم خیلی خیلی خیلی

    استاد جان خدا رو هزاران مرتبه شکر برای داشتن تون.

    نمی تونم بنویسم حال دلم یه جوریه، داره نزدیک طلوع آفتاب میشه، برم با خدا جونم حرف بزنم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      پرس گفته:
      مدت عضویت: 2138 روز

      سلام مرضیه خانم عزیز پارسا هستم و کامنتتون دیروز به دستم رسید و منم مثل شما حالم الان قابل توصیف نیست و خیلی خوب شدم و اینکه یک چیز مهمی میخواستم بگم و اینکه اولا توضیحات جالب از خودم و سوالات رو براتون فرستادم در جواب ولی خوب یکم دیر میاد چون استاد یکم دیر منتشر میکنه و اینکه من خییییلیییی خوب خودم رو میشناسم و تازه از این قدرتم با خبر شدم و اینکه چند سوال داشتم و یک چیز مهم رو هم فهمیدم و اگر خواستید سوالاتی که در دوره عزت نفس هم پرسیدم جواب بدید و خیلی تشکر از شما.

      ۱. من دوره قانون افرینش رو قبلا از یک جا غیر سایت ۳۵هزار تومن خریدم و البته اونموقع نمیدونستم باید از اینجا بگیرمر و…. و دیگ استفاده نکردم ولی یک جمله رو خوب یادم اگر اشتباه نکنم و اینکه خیلی برام جالب بود چون خودم همیشه در زندگیم استفاده میکردم و ممنون میشم توضیح بدید عزیز جان و این بود که استاد گفت اگر دوست داری بخوای که درس خوندن برات خوبه و پول سازه پس بسازش و اگر دلت میخواد پس نسازش یعنی من در عین حال میتونم مثلا هم درس خوندن خوبه و هم بده برام درسته؟ اگر اینطوره که عالیه که!! پس آیا من میتونم بگم پزشکی خوندن من رو به ثروت و پرستیج و خیر دنیا و اخرت میرسونه و بهترین رشته دنیاست؟(این جمله اخری خیلی برام مهمه چون قبلا که انقدر موفق بودم قبول داشتم بهترینه و البته به این معنا نیست بقیه شغلا بد هستند ولی این رو ساخته بودم که از بقیه بهتره و آایا عیبی نداره برای خودم این رو بسازم با توجه با قانون جذب؟

      ۲. من یک الهام فکنم دریافت کردم و یک جورایی خدا یک دلیل منطقی برام آورد که بیخیال یاد گیری زبان به عنوانن هدف اصلی زندگیم بشم و ان بود که بهم گفت که وقی مثلا استاد کلوپ بازی های رایانه ایش رو جمع کرد گفت که چون خیلی فراگیر شد و تا الانم که داریم میبینیم همه تو گوشی هاشون بازی میتونن داشته باشن و واقعا دیگه گیم نت ها مثل قدیم شلوغ نیستند چون خیلی ها تو خونشون دستگاه دارند و مثل قدیم نیازی وجود نداره و… و من دلم گفت این دور و زمون همه ی افراد برای بچه هاشون کارتون انگلیسی و فرانسه و چینی و… میزان و مثلا پسرخالم انگلیسی و چینی و دختر داییم فرانسه و انگلیسی بلده و ۴و ۷ سالشونه و اینکه این نشانه ای بود که تا ۱۰ سال دیگه کار وشغل های مرتبط با زبان دیگه خیلی کتر میشه و مثلا تا ۱۷ سال دیگه به کلی شاید از بین بره و حالم به نظر شما درست بود حدسم یا نه؟

      ۳. مهم ترین مشکلم همینه که خدارو شکر الان بسیار آرامش دارم در کل چون تو چنگم افتاده و میخوام با کمکم شما که خدا فرستاد چاقو رو تو قلب این باور محدود کننده بکنم و این بود که قبلش البته این رو بگم قبل از اینکه وارد قانون جذب بسم بسیار از لحاظ درسی موفق بودم و تیزهوشان و المپیاد و تراز بالا و….. وخیلی دز زندگیم لذت فراوان میبردم و اما به دلایلی که پیش اومد و… و وقتی وارد قانون جذب شدم و چون استاد فقط درباره باور صحبت میکرد و خودشم اغراق کرد که خیلی کم درباره کار فیزیکی صحبت کردن و… من کلا رفتم تو حاشیه و گیج شدم در قانون جذب و همه چیز من رو حساس کرد به قانون جذب و …. و اون ۲ تا سوالم به خاطر حساسیتم هستش ولی قبلا خیلی خوب ودم تو این مورد و به نظر شما باور های قبلیم خوب بودند ؟ و چرا من اینجوری شدم؟ و آیا شما هم مثل من بودید و حساس یا گنگ بشید؟

      ۴.اینم از حساسیت شدید اومده نه از باور های مالیم و این رو بگم که من هر موقع درباره ثروتی که میخوام از پزشکی و پرستیجی که داشته باشم فکر بکنم بسیار حال میکردم و میدونستم در شغلی با علم و قدرت زیادی قرار دارم و خیلی خوبه که فروتن باسم در عین قدرت و این به من لذت میدادو….کلا در پزشکی بودم رو مایه قدرتم میدونم و شادم درش وتاحالا به هیچ چیز دیگه ای فکر نکردم ولی وقتی این جور میشه ذهنم میگه طبق قانون جذب داری اشتباه میکنی و تو قانکن رو قبول نداری چون اگر پزشکی پول ساز نبود یا پرستیج نداشت اصلا انتخوابش نمیکردی و…. ولی من شاید حرفش رو میدونم که درست باشه ولی بعضی شغل ها هستند که اصلا بخاطر پرستسج نیستند و کلا بدم ازشون مساد مثل رشته های مرتبط به انسانی و یا دندانپزشکی ولی حس خوب کوچکی و گاهی حس خوب بزرگی به پزشکی دارم و راضیم در کل در بودن در این شغل و خدمت به مردم و یک ویژگی بسیار مهم برام که هم ازادی نسبی که راضی کنندس برام و هم امنیت شغلی بسیار مناسبی داره و اینکه این ها که من گفتم اشکال نداره به پول و ثروت و پرستیجشم همراه با علاقم فکر بکنم؟

      ۵.من راستش از بچگی همش بهم خانواده و مخصوصا پدرم میگفت باید پزشک بشم و میگفتند تو بسیاز باهوشی و تو لایق پزشکی کمتر رو نباید داشته باشی و تمام فامیل به خاطر موفقیت های درسی که کسب کردم من رو آقای دکتر صدا میزنند و مثلا حس میکنم خودمم که فردی که بسیار باهوشه مثلا باید در این رسته باشه که خودم رو لایق ۱۰۰۰ درصدیش میدونم با توجه به نتایج درسیم و روحیه که از خون و چرت بدم نمساد و گاهی دوست دارم زیر میکروسکوپ ببینمشون و… ولی ذهنم باز به خاطر حساسیتم نسبت به قانون جذب میگه اینا قبول نیست و باید به خاطر خواسته ی درونیت باشه و اینا قبول نیست و…. در حالیکه اون حرف های پدر و مادرم مثل گاز بود برام ولی الان ترمزی شدن به خاطر این زاویه دید و اینکه دلیلش اینه که قانون جذب رو بسیار چیز عجیبی میبینم و مثلا فکر میکنم ما با فکر های خالی میتونیم هر کاری بکنیم و پرواز بکنیم و… و دوست دارم این ذهنیت بشکنه و میدونم شما بگی مقاومت ذهنم میشکنه و…..

      ۶. اینکه من یک چیز رو حس میکنم درست از قانون جذب فهمیدم چون هم منطقیه و هم حس خوب داره به نظرم قبلا که خودم به بسیاری از چیز ها که الان داره تازه توو قانون جذب گفته میشه رسیده بودم مایی پیشرفتم بودو اینکه من فکنم ما هیچ رسالت اولیه یا مثلا خدا علاقه ای در وجودمون گذاشته باشه که مثلا تو دکتر بشی و یا اون معلم و… نبوده از قبل و مثلا یک نفر ممکنه هم مکانیک خوبی بشه و هم دکتر خوبی چون به اصلاح کردن یک چیز علاقه داره و به شغل های این حوزه گرایش پیدا میکنه و مثلا بین پزشکی و دندان و مکانیک و کارخانه بازیافت که حدودا همشون یک چیز بد رو خوب و قابل استفاده میکنن اول انتخواب و میل به اینا پیدا میکنه و بعد از اینکه این شغل ها میمونند و بقیه شغل ها مثل معلمی و مهندسی و خیاطی و… کنار گذاشته میشن در ذهن فرد و از بین اون ۴ تا فرد با توجه به شرایط خودش یکی رو انتخواب میکنه و مثلا میگه من درس خوندن رو دوست دار پس پزشکی و دندان میمونند و میگه من به اندازه پزشکی حال درس ندارم و و دوست دارم سریع تر وارد بازار کار بشم و … و دندان رو به عنوان بهترین انتخواب برنده اعلام میکنم و درست گفتم؟ و بخش دوم سوال اینه که مثلا ممکنه بگه نه من پزشکی رو انتخواب میکنم چون باور دارم بیشتر پول توشه و علاقه بهش دارم ولی به دندان یکم بیشتر علاقه دارم ولی در کل حالا که به پزشکی هم گرایش داریم و به راحتی باور داریم پول سازه پس بریم پزشکی و….. و آیا این مورد اشکالی داره؟ و آیا اصن لازمه انقدر حساس باشیم در انتخواب هدف که فقط شرط اول علاقه باشه چون من اگر خودم در اون شرایط باشم پزشکی رو برمیدارم یعنی بین شغل هایی که علاقه دارم (فقط حسم به شغل بد یا خنثی نباشه) و آیا این ایرادی داره و البته من بسیاز و زاحتم در این شرایط و البته چون از دوران کودکیم فقط میگفتن تو پزشک بشو و منم بدم نمیومدم با توجه به دیدی که جانعه بهش داره و اینکه با توجه به هوشم خودم رو لایق کمتر از رشته ای پیچیده ای کمتر از پزشکی نمیدونستم و بهم ارزش میده و… دیگه هیچ وقت کارای دیگه انچنان جذابیتی برام نداشتم و ذهنم میگه قبول نیست باتکجه به قانون جذب چون بقسه علاقه در تو به وجد آوردن و… و البته این حس خیلی ضعیف شده چون پیداش کردم ولی شما بگید که هیچ عیبی نداره که قطع نخاعش بکنیم خخخخخخخخ(الان شما تو دلت داری میگی امان از دست جوونای این دور و زمونه خودش میدون و میپرسه خخخخخ😅😅😅 ولی باوزه دیگه خودت میدونی ختتت).

      ۹.(وای ببخشید سوالام زیاددشد و سوال اخر) یکی از بچه های سایت گفت اگر واقعا به پزشکی علاقه داری باید بدون پول انجامش بدی و مثل دکتر سمیعی از ساعت ۶تا ۱۲ شب این کار رو بکنی و…. و خسته نشی و اگر واقعا اینطوری هستی پس واقعا برای خودش میخوای نه پولش و…. و از اونجایی که پزشکی یک شغل پولساز و پرستسج لز نظر مردم جامعه هستش و این باور یکم قویه که دیدی تو به خاطر پول داری میری و مثل دکتر سمیعی علاقه نداری درحالیه دکتر سمیعی بیشتر فامیلاش پزشک بودن و این باعث شد که انگیزه ای بشه برای ایشون و….رفت توش و… و اصلا درسته من خودم و علایم و تواناییم هارو با الان ایشون مقایسه میکنم؟ چون یک بار گفتن که از ۱۱ سالگی عاشق جراحی مغز شدن و من فکردم خودش عاشق شد و بعد یک جا دیگه گفت خانوادش مشوقش بودن و عموش و کم کم علاقه مند شده و…. و من به صورت مبالغه گونه ای فکر میکردن که ایسون یک دفعه شیفته جراحی مغز شده و دز حالیکه حتی ایشون عمل های جراحی مغز رو ندیده باشه و ممکنه من از الان مثلا به جراحی مغز فکرد بکنم به نظرم با توجه به چیزی که از قبل فهمیدم ممکنه حتی منصرف از پزشکی بشم چون تکاملم در اون حد نیست فعلا و هنوز درک اون همه چیز رو ندارم و ممکنه الکی الکی خودم رو منصرف بکنم و… ولی الان فقط تمرکزم رو کنکور باشه و حس خوب ب پزشکی داشته باشم و اول ککه یکم مثلا جیب باشه پزشکی عمومی برات و…. ولی با تکامل عادی و بعد خوب و بعد اشتیاق سوازن پیدا میکنی و…. این جور روند تکامل طی میشه چون احساس گناه پسداکردم از وقتی به این موضوع فکر کردم چون بازم ب خاطر اشناییم و حساسیتم نسبت به قانون جذیه و گزنه قبلا اصلا مهم نبودبرام و…. و اصلا من به جراحی های زیابیی علاقه دارم چون هم پولش زیاده و هم مزدمی سمتم میان که حسشون خوبه و از خوشی اومدن دکتر نه از بدبختی و منم بیشتر به این مورد گرایش دارمولی وقتی اسم پول رو میارم ذهنم الکی میگه نه تو فرضب کنم ملیارد بودی و….. کدکم رو میرفتی و…. و من از پاییه با این سوال مشکل دارم چون اگر ما همه مون مولدار بودیم هیچ وقت یک شغل رو تا انتهاش نمیرفسم و علاقه درمون ایجاد نمیشد و نهایتا در حد اطلاعات عمومی از اون شغل میخوندیم و….

      و ممنونم از کمک های شما مرضیه خانم عزیز و اینکه من این رو بگم واقعا قند تو دلم اب میشه یکی دکتر صدام بکنه و اینو بگم اعتبارم از مدرکم جداست و کسی پارسا صدام بکنه راحت نمیشن چون حتی ارزش من از مدرک فوق تخصص هم نزد خدا و خودم بالاتره و همیشه حس میکنم با پزسک بودن الگوی خوبی برای برادر کوچک ترم و همه و بچه هام هستم و فرد موفق و زیبا تری هستم و شاد و بهتر و از همه ی لحاظ خودم رو پزشک تصور میکنم و اینکه ذهنم میگه تو فکر میکنی فقط پزشکا موفق اند ر حالیکه واقعا من ارزش انسان هارو به پزشک یا کارگر بودن نمیدونم و…. انسانست و تقوا اصله و من پزشک یاشم و خدا قبول نداشته باشم هیچ ارزشی برام نبوده چون دوست داشتم خودم رو ابزاری و دستی از خدا برای شفای مردم بدونم و خیر دنیا و اخرت رو ببرم و درست زندگی بکنم تا خدا هم ازم راضی باشه ولی چون همیشه اینجا بچه هایی که قبلا سوال پرسیدن و میخواستن پزشک بشن و یا مثلا ه هایی که اینجا اومدن اکثرا از درس فراری بودن و چون به پول نیاز داشتم اینجا اومدن ولی بچه هایی که درس خون بودن و به درس علاقه داشتن با شانسشون سبت به جانعه علایقشون محبوب بود و کمتر به تضاد خوردن و دیگه شاید به اینجا هدایت نشدن و اینم توفیقی برای بچه درس نخوکا بودا خخخخخخ و اینکه من حس میکنم توضیح دادم برای بعضی ها اونا بد برداشت کردن و فکر کردن من بدون هیچ گونه علاقه ای پا به پزشکی گذاشتم وفقط برا پول و مثل بقیم ولی دلم این رو گفت بگم و اینکه بایا کاشکی انقدر قانون جذب رو بزرگ‌نکنم تو ذهنم و فقط چیزی ساد برای اخلاقم بدونم و افزیش ایمانم به خدا نه اینکه اینجور بلای جونم بشه و انقدر سوال پیچ خودم بکنم و انقدر جوونارو اذیت نکنید بزاری راحت باشن و خخخخخخخ😅😅😅

      خیلی دوستتون دارم و موفق باشید و پیام قبلسمم که یکم دیر میاد رو بخونید که داستان خیلی فشنگی از خودم گفت و من برم افطارر و در این ماه مبارک بهترین هارو از پرودگار بزاش شما میخوام و مچکر بابات پیام عالی قبلی شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مرضیه پری پور گفته:
        مدت عضویت: 2733 روز

        سلام پارسا جان

        خدا رو هزاران مرتبه شکر که پاسخم برات تاثیر گذار بوده،

        خدا رو هزاران مرتبه شکر که حال دلت عالیه، خوب بریم برای دریافت هدایت های خدا برای سوالاتت:

        ۱_دقیقا درسته عزیزم ، هر باوری که به تو احساس خوبی میده یعنی در جهت و هماهنگ با خواسته ی قلبی توئه ، یعنی هماهنگ با علایق و سبک شخصی زندگی توئه پس بسازش، فکر کنم توی اون پاسخم هم برات نوشتم.

        اگر احساس می کنی که با درس خواندن در رشته پزشکی به خواسته های قلبیت می رسی پس این باور رو بساز و الگو هایی پیدا کن که با درس خواندن در رشته پزشکی موفق شدن که ماشاالله تعدادشون هم زیاده.

        نه عزیزم چه اشکالی داره. هر کسی می دونه نسبت به اولویت های زندگیش ‌‌ و علایقش یک بهترین و ایده آلی رو برای خودش توی ذهنش داشته باشه، البته نه اینکه بهترین در مقایسه با بقیه باشه ، باید بهترین توی علایق خودش.

        ۲_در مورد الهامات هم باید بگم که کاملا باید به قلبت رجوع کنی ، اگر این الهام و نشانه از طرف خدا باشه تصمیمی که بر اثر اون گرفتی کاملاً حالت رو خوب می کنه. البته که بازم تایید می کنم تو کنار پزشکی خوندن می تونی زبانت رو هم قوی کنی.

        ۳_ می دونی عزیزم منم وقتی با قانون جذب آشنا شدم دچار همین سردرگمی شدم، چون یه حلقه ی مفقوده داشت که پیداش نمی کردم با اساتید زیادی هم کار کرده بودم ، وقتی با استاد آشنا شدم من فهمیدم که اون حلقه ی مفقوده عمل کردن به الهامات خداونده و این عملگرایی اصلی بود که من با استاد فهمیدم ، نمی گم کاملاً درکش کردم چون منم مثل شما باید حالا حالا ها روی خودم کار کنم تا بیشتر عملگرا بشم ، اتفاقاً استاد توی یکی از لایو ها عالی توضیح دادن گفتن اگر میگی به یک شغلی علاقه داری اما براش تمرین نمی کنی و از وقت گذاشتن برای یادگیریش خسته میشی یعنی اون علاقه واقعی نیست . پس عزیزم اون سردرگمی شما نشانه اینه که باید بیشتر قانون رو بفهمی، و باید با عشق و اشتیاق و لذت بیشتری مثل قبل برای درس خواندنت وقت و انرژی بذاری و بهاش رو بپردازی.

        ۴_وقتی این باور رو داشته باشی که پول مقدسه و ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست ، می تونی از شغل مورد علاقت خیلی بیشتر از آنچه که فکر می کنی پول بسازی. پارسا جان بازم تکرار می کنم بخدا بر خلاف اونچه که مدرسان و مشاوران کنکور میگن امسال همون اندازه سرنوشت سازه که بقیه ی سالهای عمرت سرنوشت سازه. پس با آرامش لذت ببر از درس خواندنت . تو الان کاری که می تونی انجام بدی و این همه نشونه دیدی درس خواندنه پس تمرکزت رو بذار روش و به هیچی هم فکر نکن ، اجازه بده خدا در زمان مناسب هدایتت می کنه به بهترین ها.

        ۵_نه عزیزم تو با نشستن ‌وفکر کردن خالی به هیچ جایب نمی رسی و هیچ پروازی در کار نیست ، اینا همش توهم و درک نادرست از قانونه، بخدا که استاد توی هیچ کدوم از فایل ها اینو نگفته ، تازه توی اکثر فایل ها هم گفته که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته،

        دیدی این نجوا اصلا پایه و اساسی نداره.

        پارسا جان شما فعلا همین فرمان رو برو جلو هر بار که بیشتر رشد کنی بهتر خودت رو بشناسی خدا هدایتت می کنه به بهترین‌هایی که سبکرشخصی خودت باشه، خدا هست عزیزم خیالت تخت ، تخت‌.

        ۶_پارسا جان اگر نزدیکم بودی دستت و می گرفتم یک روز صبح دوتایی می رفتیم توی دل طبیعت کنار یک رودخانه می نشستیم و می گفتم تو فقط حرف بزن ، می دونی این خیلی نعمت بزرگیه که تو اینقدر عالی با خودت صحبت می کنی و از خدای درونت که هنوز اسمش برات جا نیفتاده ، پاسخ سوالات رو می گیری. یک کاغذ و خودکار می دادم دستت می گفتم ، یک طرف بنویس چرا پزشکی خوندن بهت حس خوب میده و یک طرف بنویس اگر پزشکی نخونی چی میشه، بعد که همه رو نوشتی بهت می گفتم به هر کدوم نمره بده و در آخر نمره های هر ستون رو جمع کن. حالا اونکه نمره بیشتری گرفته اولویت الان توئه پس بچسب بهش و دیگه به اون یکی مورد فکر هم نکنم.

        حالا که من دستم به دستت نمی رسه، دست خودت رو بگیر و برو بشین یه همچین جایی و اینکار ها رو انجام بده، بعد که برمی گردی صلابت تصمیمت و ایمانت رو حتی زمین زیر پات هم حس می کنه

        ۹_ خوب اول خبر خوب اینه که دوتا از سوالات رو خودت به جواب رسیدی، و خدا رو هزاران مرتبه شکر که داری روز به روز بهتر از قبل تکاملت رو طی می کنی.

        خوب اینکه احساس گناه داری که اشتباست ، تو داری خودت رو تجربه می کنی عزیزم و همین تجربه کردن باعث میشه که روز به روز بهتر خودت و علایق واقعیت رو بشناسی، پارسا جان عزیزم انتخاب گرایش که فکر کنم توی پزشکی بهش می کنند تخصص بعد از ۵ سال اوله ، اینقدر ذهنت رو درگیر آینده نکن، پسر خوب، به وقتش هدایت میشی.

        و اینکه نهایتاً ما می خواهیم از آنچه که بهش علاقه داریم پول و ثروت بسازیم دیگه، این که طبق قانون درسته ، استاد هم همیشه میگه اون چیزی که باعث میشه که شما هم از زندگی تون لذت ببرین هم ثروت زیادی خلق کنید اینه که توی مسیر علاقمندی هاتون قدم بردارین. پس با عشق و قدرت ادامه بده.

        دکتر جان برو دنبال علاقت هیچ کاری هم با حرف بقیه نداشته باش. بذار به عنوان حسن ختام کامنتم یه مثال برات بزنم یکی از عزیزان من از نوجوانی علاقه شدیدی به ریاضی پیدا کرد . جوری که من خودم بارها دیدم که ساعت ۳,۴ صبح پا میشد و چراغ اتاقش رو روشن می کردو بعد از نیم ساعت یک ساعتی دوباره خاموش می کرد می خوابید ، بعد من ازش می پرسیدم می گفت جواب یک مسئله ای رو نتونستم پیدا کنم به فکرش خوابیدم توی خواب حلش کردم ، بیدار شدم توی دفترم نوشتمش که تا صبح یادم نره، خیلی ها بهش خیلی حرفها می زدن و … اما حالا ایشون دکترای ریاضی دارن و یکی از اساتید بسیار موفق هستن و خدا رو هزاران مرتبه شکر که از لحاظ مالی هم از خیلی از دوستان و اقوام موفق ترند ، از لحاظ اخلاق و مردم داری و فروتنی هم هر چی بگم کم گفتم. پس با عشق برو دنبال علاقت

        افطاری هم نوش جونت، عباداتت هم مقبول درگاه خداوند

        از تنها فرمانروای جهانیان بهترین ها را برایت خواستارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مرضیه پری پور گفته:
        مدت عضویت: 2733 روز

        پارسا جان

        این مطلب هم الان به دلم افتاد که برات بنویسم.

        ببین عزیزم اگر بخوام تاثیر داشتن باورهای قدرتمند کننده رو برات توضیح بدهم و تاثیرش روی کار فیزیکی.

        وقتی که فردی مثل تو در آستانه کنکوره داره روزی ۱۳_ ۱۴ درس می خونه دوست داره پزشکی بخونه، اما باور داره که قبول شدن در پزشکی سخته، خودش رو لایق نمی دونه و باورهای نامحدود کننده دیگه… ایشون داره تلاشش رو می کنه اما این باورا باعث میشه که دلسرد بشه، خسته بشه و یا لذت نبره از زمانی که برای درس خواندن می ذاره و بعدش هم میگه این همه سختی کشیدم اما نتیجه ندیدم.

        اما فردی مثل تو که باورهای خوبی داره ، خودش رو لایق پزشک شدن می دونه ، کلی باورهای معنوی در موردش داره، با اولویت هات و ارزش های زندگیت هماهنگه و کلی باورهای قدرتمند کننده دیگه. شاید روزی ۸ ساعت یا حتی ۱۸ ساعت وقت بذاری برای درس خواندن اما اینقدر این باورها قویه ، اینقدر انگیزه ات زیاده که از لحظه لحظه این درس خواندن لذت می بری و اصلا خسته هم نمیشی و مطمئنا نتیجه عالی هم می گیری.

        ببین یک نفر دوست داره فوتبالیست بشه داره شب و روز تمرین می کنه، پاهاش زخم میشه اما از این کار لذت می بره کلی باورهای عالی داره برای بازی کردنش ، حالا این فرد از نظر بقیه داره زجر میشه، و خسته میشه اما خودش طبق قانون داره لذت می بره، اصلا درد و خستگی متوجه نمیشه.

        پس این تاثیر علاقه و باورهای درست و استفاده آگاهانه قانون در رسیدن برای خواسته هاست ،

        این همان ایمانی که عمل میاره ، عمل فیزیکی.

        حالا تو هم با عشق و اشتیاق و با باورهای درست برو تمرکزی بشین درست رو بخون.

        از تنها فرمانروای جهانیان بهترین ها را برایت خواستارم عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2939 روز

    سلام استاد جان

    سلام خانم شایسته نازنین

    یه جایی از همین فایل بخش سوم قانون آفرینش ، شما میگید ما خواسته هامون را خلق نمی کنیم بلکه به اونها برخورد میکنیم … در واقع شما داشتید مبحث مدارها را توضیح می دادید که به جرأت میگم من هیچوقت مدارها را اینطوری درک نکرده بودم ، و خیلی به این موضوع فکر کردم که چی میشه که ما به خواسته ها مون برخورد میکنیم ، این کلمه ی « برخورد » منو یاد کلمه « لاجرم» که توی ثروت یک صحبتش را کردید میندازه و هرچی بیشتر بهش فکر می کنم احساس خوب بیشتری بهم دست میده ، در واقع وقتی زمین در مدار خودش حرکت میکنه ، اگر ما در اون مدار بتونیم حضور خودمون را با احساس خوب حفظ کنیم بعد از مدتی که به ثبات فرکانسی برسیم ، زمین که نماد خواسته ماست به ما برخورد میکنه … در واقع تمام پاسخ ها از قبل وجود داره و فقط ما باید یاد بگیریم که چجوری به اون ها برخورد کنیم یعنی در مداری بایستیم که اونها هستند ….« ایستادن » ، نه به معنی ایستادن فیزیکی و تنبلی کردنه ، و نه به معنی دویدن دنبال خواسته هاست بلکه ایستادن به معنی حفظ کردن فرکانس مثبت و پُر کردن فاصله ما و خواسته هامون با احساس خوبه …. اینکه خیلی ها درگیر این موضوع هستند که آیا همینکه باور کنیم ، کافیه یا باید تلاش فیزیکی هم بکنیم که بارها استاد در موردش توضیح دادند و البته قبلا سؤال خود من هم بوده ، فقط بخاطر وجود باورهای مخرب و ذهن فقیریه که تنها وسیله لازم برای رسیدن به اهدافش ، دست و پاهاش بودند و همون افراد وقتی با این آموزش ها آشنا می شند فکر می کنند باید فقط باور کنند و حالا دیگه هیچ استفاده ای از جسم شون نکنند . با اینکه استاد بارها به طرق مختلف روند رسیدن به خواسته ها را توضیح دادند ولی بازهم این سؤال در بین دوستان هست که باور لازمه یا تلاش …. و خیلی خوشحالم که با آگاهی هایی که در بحث مدارها در قانون آفرینش بدست آوردم میتونم بگم که نگاه جدیدی نسبت به این موضوع کسب کردم یعنی خیلی بهتر می فهممش ، در واقع قضیه اصلا به تلاش ربطی نداره ولی ذهنی که روند برخورد با خواسته ها یا خلق اون ها را نمی دونه مدام از خودش می پرسه حالا باید چکار کنم؟ در حالیکه خودِ این سؤال نشون میده که هنوز هیچ باوری شکل نگرفته وگرنه اگر باور شکل بگیره اصلا بحث اینکه حالا چکار کنم مطرح نمیشه ، همون طور که ما با باورهای قبلی مون به این شرایط رسیدیم پس با باورهای جدید به شرایط جدید می رسیم ، اصلا بحث چکار کنم مطرح نمیشه

    وقتی باور کنیم که گنجی هست خب به سمتش حرکت میکنیم ، اصلا بحث اینکه تلاش فیزیکی بکنم یا نکنم مطرح نمیشه … من واقعا به این نتیجه رسیدم که هر وقت سؤالم این بوده که حالا چکار باید بکنم یعنی که باور نساختم .

    یه بحثی که خیلی زیاد صحبتش میشه در مورد کار مورد علاقه س که خیلی ها کلا دغدغه شون و تمرکز شون روی پیدا کردن علاقه شونه در حالیکه میدونند به چی علاقه دارند اما موضوع اصلی که درگیرش هستند اینه که چجوری با اون کاری که دوستش دارند پول بسازند … خب این دغدغه ذهن منم بوده و خیلی در موردش فکر کردم خیلی حرفهای استاد را گوش کردم ، سعی کردم هر بار با احساسی بهتر پای حرفهای استاد بنشینم تا بلکه قضیه را درک کنم ….و امروز ذهنم خیلی نسبت به این موضوع باز شد و خیلی خوشحالم از این آگاهی ….

    مسأله این نیست که اون کاری که ما دوستش داریم ، پولساز هست یا نه چرا که پتانسیل برخورد با پول در تمام کارها هست ولی مهم اینه که ما در چه مداری ایستاده باشیم ، آیا در مداری هستیم که پول به ما برخورد کنه ؟ اگر در مدار مورد نظر نباشیم ، فارغ از اینکه مشغول چه کاری هستیم ، اصلا پول ما را نمی بینه که بخواد بهمون برخورد کنه …. پس کار مورد علاقه را شروع می کنیم و با ایجاد باورهای ثروت آفرین کم کم در جایی قرار میگیریم که پول به ما برخورد کنه …. ممکنه اولش با اون کاره پولی نسازیم ، نه به این دلیل که اون کاره پولساز نیست یا ما مهارت کافی نداریم بلکه به این دلیل که ما در مدار پول نیستیم ولی وقتی با گذاشتن باورهای درست در ذهن مون ، نگاه مون به پول تغییر کرد اون وقت در مداری قرار می گیریم که به انواع شرایط و انواع آدم ها و سودهای مالی و به بینهایت کانال و مجرا برمی خوریم که پول را وارد زندگی مون میکنند …

    میدونم استاد شما بارها این ها را گفتید ولی بخدا امروز من حرفهات را فهمیدم ….

    امروز فهمیدم که نباید هیچکس از خودش بپرسه که سراغ چه شغلی برم که بتونم پول ازش دربیارم ، حتی من دیدم بچه ها وقتی به کار مورد علاقه هم فکر می کنند دنبال پول داخلش می‌گردند بعد وقتی دیدند هیچ راهی برای پول ساختن با اون کار به ذهنشون نمیرسه بی خیالش می شند ، البته خیلی خوبه که ما باور کنیم در کاری که دوستش داریم بینهایت موقعیت برای پول ساختن وجود داره ولی اینکه ما سراغ علاقه مون نریم چون پولی توش نمی بینیم ، باور ذهن فقیره چون قضیه پول هیچ ربطی به نوع کاری که انجامش میدیم نداره ، کافیه باورهامون درست باشند ، اون وقت ایده های پولساز ثابت میکنند که پول در هر کاری هست …. از همین فرمول میشه برای رابطه عاطفی ، برای سلامتی ، برای مهاجرت ، برای رسیدن به هر خواسته ای استفاده کرد ….

    من کارم را از داخل خونه شروع کردم و همیشه آرزو داشتم تو خونه کار کنم ، با لباس راحتی ، هر موقع از شبانه روز ، وقتی هم خسته میشم ول بشم روی مبل ، دوست داشتم به غذام سر بزنم و کار کنم ، کلا دوست نداشتم کارم جدا از زندگیم باشه ، دوست داشتم با کارم زندگی کنم و وقتی دیدم برای رسیدن به این آرزو ، جز خودم هیچکس به پام زنجیر نبسته ، گفتم خب چه کاریه ، زنجیر را باز میکنم و کلا کارم را فارغ از موضوع درآمد توی خونه م شروع کردم ، اولش روم نمی شد میزی که تازه خریده بودم را از دفترم بیارم توی خونه م ولی شکر خدا دیدن زندگی استاد باعث شد خیلی راحت یه وانت بگیریم و وسایل دفترم که نو و شیک بودند بیارم خونه و کارم را شروع کنم …. من به لطف خدا از کارم درآمد هم کسب کردم ولی موضوع زیباتر ، دستانی هستند که به کمکم شتافتند …. حالا من هرچقدر روی باور هام بیشتر کار کنم بیشتر در مدار ثروت قرار میگیرم و بیشتر باور میکنم که جهان به طرق مختلف بهم پاداش میده ، ایلان ماسک از اینکه کارهای بزرگی بکنه که خدمت گسترده ای به جهان بشه ، لذت میبره و تمام پولهایی که ساخت ، بخاطر خدمات بزرگش بود ، نه بخاطر سگ دو زدنش دنبال پول ، حالا منم بیام با خلق آثارم به خودم و جهان خدمت کنم ، نه به هوای پول ، بلکه بخاطر عشقی که از وجود خودم ساطع میکنم کار کنم وگرنه پول نتیجه تمام ذوق های منه ، پول نتیجه تمام خلاقیت منه …. اینکه در مدار ثروت از چه راهی پول وارد زندگی مون میشه را واقعا نمیشه گفت ولی باید ایمان داشته باشیم که اونجا پول هست یعنی این بخش ش در حیطه ذهن ما نیست و جزءِ ایمان به غیبه که خداوند ایمان به غیب را خصلت مؤمنان دونسته یعنی هر جایی و در مورد هر خواسته ای وقتی ایده ای نداشتیم اما ایمان داشتیم که بهش می رسیم یعنی جزءِ مؤمنین و ایمان آورندگان هستیم …. یعنی الان ایده ای ندارم چون اهرمش را ندارم ، چون باورش را نساختم اما ایمان دارم که با ساختن اهرم و ایمان به جهانی که مجهز به تمام پاسخ هاست ، به خواسته م میرسم و به غیب و به آنچه هست ولی من نمی بینم ، ایمان دارم و غیب به معنای نبودن نیست بلکه به معنای پنهان بودن از دید ماست …..

    استاد عزیزم بخاطر اهمیتی که به قانون آفرینش دادی تا ابد سپاسگزارم ، خانم شایسته عزیزم نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم که اون سر دنیا داری اینهمه لطف در حق من و یک عالمه آدم میکنی ….ممنونتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 101 رای:
    • -
      مریم م گفته:
      مدت عضویت: 2732 روز

      بسیار عالی بود دوست عزیزم

      بسیار از کامنتتون لذت بردم و چقدر برام کمک کننده بود

      چقدر درک قشنگی از صحبتهای استاد داشتید

      براتون بهترینها رو از خداوند متعال خواستارم🌷🌷🌷🌷

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محمدعلی مهرجوی گفته:
      مدت عضویت: 2160 روز

      سلام اندیشه عزیز 🌹

      چقدر خوشحال شدم وقتی اسم زیبای شما را دیدم

      چه دیدگاه زیبایی

      چقدر درک و آگاهی و باور درست را تو این نوشته ارزشمند دیدم

      به الله قسم قسمت بزرگی از جواب تضاد موجود در زندگیم را گرفتم

      ایشالا که بتونم از این نوشته کمال استفاده را ببرم

      واقعا لذت بردم از این نوشته زیبا

      فوق‌العاده بود 🌹🌹🌹👌👌👌

      چقدر عاشق همچین روش کار کردن هستم ،کارت تو خونه باشه

      دوست ارزشمند و خوبم من اطمینان دارم با این باورهای عالی خیلی خیلی زود به نتیجه ها بینهایت بزرگی خواهی رسید

      برایت بهترینها را از درگاه الله یکتا آرزومندم 🙏🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        اندیشه افشین گفته:
        مدت عضویت: 2939 روز

        سلام آقای مهرجوی عزیز

        واقعیتی که ذهن ما قبولش کرده خیلی سخت تر و پیچیده تر از حقیقتیه که خداوند وضعش کرده ، حقیقت خداوند ساده و روند و قشنگه ولی اونچه ما قبول کردیم مسیرهایی پر از سنگلاخ و پیچ و تنگه های ترسناکه که فکر می کنیم برای ورود به هر برهه جدیدی از زندگی مجبوریم از اونها عبور کنیم … شاید رسالت ما این باشه که هرلحظه قانون ساده خداوند را به یاد بیاریم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      پرس گفته:
      مدت عضویت: 2138 روز

      سلام خانم اندیشه عزیز من با اجازه سریع سوالم رو بگم ببیتید من پسری ۱۸ ساله هستم که ۸۰روز دیگه کنکور داره و از خودم بگم..

      تیزهوشانم و نفر اول نمونه دولتی استاد و مقام اول المپیاد ریاضی استاد و شیمی و مسابقات زیادی از جمله فرهنگی و قران و ….. و نفر اول شطرنج استاد و … نفر اول یازمان علمیه بسیج و بورسیه هم شدم و تراز کانونم بالا ۷۲۰۰ بود و ….. کلا از بچگی درس خون بود و عااششششقققق رقابت و اینکه ببینیم که هوشش بالاتره و باهوش تره و از این کار لذت میبردم این هارو گفتم که بدونی وضع قبلم چطور بود و الان بگم چطورم و الان اه در بساط ندارم و افسردم و با این هیکل گندم گریه و خود زنی میکنم و مثل روانی ها شدم و حتی فکر به مواد مخدر و سیگار و حتی خودکشی به سرم زد ولی خدا نجاتم داد و دستم رو سوزوندم و کلا روانننیی شدددم. دلیل اصلیش هم اینه که وارد قانون جذب شدم و من از همین جا اعلام میکنم به آقای عباس منش و شما که من بیجا کردم و ….. خوردم وارد قانون جذب شدم و ااققاا خر ما از کره گی دم نداشت و تورو جون بچه هات یک چیز بگو من برم دنبال زندگیم و دمم رو بزارم رو کولم و برم و من به این دلیلل به قانون جذب اعتماد کردم که صفحات رشدم بسته بودن و قدم دیگه رشد نمی کرد ولی به هرحال تونستم چند دکتر که متد جدید داشتن رو پیدا بکنم و الان قدم به ۱۸۳ رسیده و میخوام به ۱۹۵ بریونمش با صفحات رشد بسته که اینم کار خدا بود و الان کنکوریم و میخوام پزشکی بیارم و به این کار علاقه هم دارم نمیگم دیوانشم(درحالیکه خیلی وقتا با خوندن مطالبس اشک از چشام در میاد! و عاشق کمک به مردم و جراحی های زیبایی چون خودم مشکل داشتم در این زمینه و الان قدر جذاب بودن رو میدونم و درک میکنم که یخته و دوست دارم به مردم کمک‌ و از این راه بسیار پول در بیارم) ببین خانم اندیشه من از بچگی باهوش بودم و همه میگفتن باید دکتر بشی و همه آقای دکتر صدام میکردن و…. قضایایی که همه میدونم دیگه ولی فرق من با بقیه اینه که من لذت میبردم از تعریف و تمجید ها و خودم رو فرد بسیار بزرگی با پزشک شدن میببینم و و وقتی تجسم میکنم که پدر شدم و یا با دختری بخوام ازدواج بکنم و یا دست کسی رو بگیرم و یا در کاری خدارو احساس بکنم و قدرت رو ببینم فقط و فقط من در خودم رو در جایگاه پزشکی میبینم و من مشکلات دیگه ای داشتم مثلا این رو میخوام بگم👈مشکل اصلی من اینه که از وقتی وارد قانون جذب شدم بسسسسییییارررر حساس شدم و در سوالات عقل کل خیلی مثل خودم میبینم👉 ببینید من خیلی دوست دلشتم برم خارج و وقتی وارد قانون جذب شدم و از قدم نتیجه گرفتم فکر میکردم فقط باوره و کار فیزیکی لازم نیست در حالیکه کلی کار فیزیکی میکردم برای قدم و با اونا رشد کردم نه باور خالی و به نظرم فقط ۱۰ درصد باوره و ۹۰درصد کاره و حرف مفته که همهم اینجا میگن فقط باوره و سرت رو درد نیارم و یک راه برای تحصیل پزشکی در خارج از کشور پیدا کردم که میگفت میشه با ۲۰۰ ملیون ایتالیا رفت و از اونجا که به یادگیری زبان های خارجججههههه فووقوقوقوقو الللعاااادههه شور و شوق پیدا کردم دیدم همه چیز داره و میگفتن بورس میکنن و مدرک معتبر و ….. و من فهمیدم که خارج رفتن پول میخواددو اون چیزایی که اونا میگفتن یک جور تحریف واقعیت بوده و تقریبا بی اساس و حدود ۲ ملیارد پول نیاز داشت و منم خوشحال شدم که منصرف شدم چون در مسیر کنکور لذت میبرم و رقابت روو دوست داشتم و دیگه حرص این رو نداشتم که یک لقمه بزرگ از چنگم در اومده و…. ولی امان از روزی که با توجه به قانون جذب ذهنم میگفت نه تو فقط باور بکن و پولش جور میشه و اصلا برای ایران درس نخون و برو مدرک ایلست رو بگیر و……. و حرف هایی میزد که بسیار استرس زا بودن و من چون قانون رو اشتباه فهمیدم فکر میکردم باید طبق قانون عمل بکنم و قانون جذب رو خیلی در ذهنم گنده کرده بودم و بسیار حساس شده بودم و …. تا خدارو شکر دیگه تحمل نتونستم بکنم و در سایت گشتم که پیام خوب خانم راد اکبری که گفتن اصلا از همچین مسیری نرم چون ترس داره پس نجواست و دور از دسترسه و …… و دقیقا بهترین پیام ممکن بود و من تا الان دعا شون میکنم و…. ولی این رو گفتم که بدونید وضعیتم چیه و اینکه من دیگه خستم چون ذهنم پدزم رو در آورده و قبلا اینجور نبودم و خیلی از حرف هاییی که حتی استاد در سن بالا مثلا میگه من ۵ سال رو خودم کار کردم و مثلا ۲۵ سالگی رسیدم بهشون من در سن ۱۰سالگی یا ۱۲ سالگس بسیاری از مطالبس که بچه ها اینجا براشون ذوق میکنند رو فهمیده بودم و دلیل این همه موفقیت چه درسی و دچه در مسائل دیگه و احترامی که همه از معلم تا همکلاسب تا خدا و بنده خدا در اون سن به من میگذاشتن رو داشتم و عاشق خودم و……. دلشتم و فقط برای قدم وارد این حوزه شدم و پشیمونم اصن و دیگه فقط مسخوام کمکم بکنید و چون شما پسام هاتون رو خوندم خیلی مثل من بودید و هم عقیده و ذهنم قانع میشه و البتهدیک پیام از شما دیدم و اسکرین گرفتم و ذهنم الان سکوت کرده و راحت شدم و واقعا ولی ۲ چسز رو از اسال یاد گرفتم ۱. در شک نماندن و۲.تصمیم سریع و درست گرفتن و بماند ببینید با توجه به توضیحات فوق من سوالم رو میگم و ممنون میشم جواب بدید و اگر برای بچه های خود در زمینه درسی سوالی داشتید هم در خدمتمم

      ۱. من به احمتال ۵۰ در صد فکر میکنم فقط به خاطر حرف بقیه نیست که مسخوام برم پزشکی و علاقه ای هم درش است چون مثلا هیچ وقت حاضر نیستم دندانپزشکی بخونم و یا کار اینترنتی بکنم چون بسیاز متنفرم و هرجور نگاه میکنم هیچ گونه علاقه ای به دندان ندارم چون در پزشکی دنیای جدیدی کشف میکنم و…. و حتما علاقه ای شاید هرچند کوچک داشتم ولی ذهنم چون از وقتی وارد قانون جذب شدم حساس شده و میگه نه قبول نیست چون مثلا من عاشق ژنتیکم و خدارو خیلی خوب درش درک میکنم ولی مثلا امروز که کتاب یکی از دانشجویان پزشکی رو خوندم و مثلا رسیدم به صفحه الت تناسلی حالم بد شد یکم و یک جوری یک لحظه شدم ولی سریع ذهنم مثل قبل با تغییر زاویه دید حالم رو نسبت به حتی اونجا خوب کردم و گفتم شگفتا که خداوند فکر اینجارو کرده و اعتراف میکفنم بسیار ساختمان الت تناسلی حتی بییار زیبایی و حساب شده است و من حالم رو مثل قدیم خوب کردم ولی ذهنم می.ه نه تو بی جا میکنی که با تغییر زاویه دید حالت رو خوب میکنی و باید ذاتا اینطور حالت خوب باشه و چون فقط میگی پزشکی که پول و پرستیج داره میخوای بری و…. و فکنم خودتون متوجه منظورم هستید که در قانون جذب حساس شدم و فقط یک چیز ساده بگید چون ذهنم اویکه و راحت این ترمز رو میشکونم و….

      ۲. من زمانی که میخواستم قدم رو بلند بکنم خیلی از بچه های اینجا میگفتن تو اعتماد به نفس نداری و …. اگه ادم اعتماد به نفس نداشته باشه و…. از این حرف ها ولی من حاضرم قسم بخورم اگر اون ها راه من رو پیدا میکردن که تا ۴۰ سالگی هم میشه رشد داشت صد در صد این راه رو میرفتند و یا اگر جوونی مثل من بودنند(خب۵۰ سالش باشه کسی نمیخواد دیگه فکنم) و جالبه وقتی اومدم گفتم که من تونستم قدم رو بلند بکنم نصف بیشترشون ازم پرسیدن و واقعا متاسفم که انقدر آدم دو رو زیاد اینجا هست و الانم من اون زندگی رو یایی رو که پزشک باشم میخوام و نمیخوام به چرت و پرتا ی اونا گوش بدم ولی ذهنم میگه چون پرستیج و پول زیادی داره و تو باور داری این ها رو به راحتی به دست میاری پس داری قانون رو دور میزنی و…. که اینم از حساس شدنم به قانون است و…

      ۳. ذهنم میگه اگر همه ی شغل ها مثلا حقوقشون یکسان بود تو پزشک نمیشدی و شایدم راست میگه ولی اصلا برام مهم نیست و الان هیچ موقع به هیچ شغلی فکر نکردم و برامم مهم نیست چون راحتم در مسیرم و به بحث رسالت که خدا مثلا تایین کرده چکاره بشم اصلا علاقه ای ندارم بدونم و… ولی ذهنم این رو میگه و میگه با توجه با قانون جذب حق نداری بری در این مسیر و…. که اینم از حساسیت من است و فکنم خودتون بهتر بدونید و… و یک چیز بگید این فکر چرت بره.

      ۴.من قبلا حالم عالی بود به نظر شما به افکار قبلم( حدقل خوب هاش) برگردم چون واقعا دارم دیوانه میشم.؟

      ۵. من فقط در این دنیا به یک حوزه واقعا عاشقانه علاقه مند بودم که حاضرم مفتی کار بکنم و چون خیلی خوب خودم رو میشناسم این یکم فرق دازه ببینید من از یک چیز هم متنفر بودم که همین حوزه است و این بود که من متنفر از یادگیری انگلیسی و زبان های خارجه بودم و عربیم هم همیشه صفر بود و در انگلیسی و زبان برخلاف همه ی درسا بد بودم و هیچوقت زبان رو دوست نداستم و مادرم به شدت وسواس دلشت روی انگلیسی و مطگفت کسی که زبان بلد نباشه حتی دکتر هم باشه هیچی نمیشه و….. ولی چون من تنفر داشتم و کاری که دوستش نداتشه باشم و حتی اگر پزشکی بود رو انجام نمی دادم رفتم زدم تو گوش مدیر اموزشگاه و اخراجم کرد(چون اصلا تحمل ندارم در کاری که بدم بیادباشم و هرچقدر مهم باشه از نظر بقیه و پول باشه توش) و به کلاس قران که علاقه داشتم رفتم و مادرم خسته شد و رهام کرد و تابستون اون سال که تیزهوشان اوردم و میدونستم که باید زبان بخونم چون پایم به شدت ضعیف بود و میدونم باید بخونن تا برای کنکور اذیت نشم و روز اول با اون متدی که شروع کردم بدک نبود و روز دون اوکی و از روز ۳سوم علاقه مند و از هفته بعد دیواادددنششش شدم و تا الان دوست دارم زبان های انگلیسی و فرانسه و اسپانیایی رو یاد بگیزم و به کشور های خارجه سفر بکنم چیزی که متنفر بودم ازش و هیچ وقت و هیچ وقت فکر نمیکردم این بچه عشق و علاقم و میخواستم‌ ۱۰ تاز بان رو یاد بگیرم ولی چون بعدا فکر کردم و به خودشناسی رسیدم دیدم با یادگیری زبان فراسنه و انگلیسی خواسته هام بر آورده میشن و تمایلی براط بقیشون ندارم و این فکنم از خودشناسی خوبم باشه و… ولی اول بگم که ذهنم میگه بیجا میکنی ۱۰تا زبان خارجه رو یاد نمیگیری چون قانون جذب رو قبول نداری و…(حساسیت) و میگه بیجا میکنی پزشکی بخونی وقتی زبان رو ددست داری و وقتی میگم زبان هم میخونم و کاری نداره وکه میگه بیجا میکنی چون باید از علاقت فقط ثروت در بیاری و گرنه قانون جذب رو قبول نداری و….(حساسیت زیاد بازم) و من خوشبختانه اصلا نه دوست دارم مترجم و نه معلم و نه دوبلور و هیچ شغلی که مرتبط به زبانه بسم و فقط برای حرف زدن با خارجی ها و فیلم دیدن هستش چون وقتی ما از شهرستان به قم مهاجرت کردیم بسبار خوسحال بودم تا ۲ سال چون همیشه دوست داشتم مردم جدید رو کشف یکنم و…… و اونموقع دامنه فکریم تا مردم ایران بود ولی الان دوست دارم‌مردم جهان رو ببینم مثلا سیاه و سفید و بور و اروپایی و… ولی اینم بعد از ۲ سال عادی میشه برام مثل الان که هرکی از هر جای ایران در قم‌هست ولی عادی شده برام و فرقی نداره برام و… ولی ذهنم باز اکن حرف هارو میزنه و…. چکار کنم؟

      ۵. بهم الهام شد در این راه نرم چون دقیقا مثل استاد که کلوپ بازی هاش رو جمع کرد اگر دقت کنید در فامیلتون میبیند برای همه ی بچه ها از بچگی کارتون انگلیسی میزان و این تا ۱۵ سال آینده هیچ در امدی نداره این راه و چون هیچکس نیازی نداره به یادگیری زبان و الان پسر خالم ۴ سالشه و چینی بلده و اصلا یادگیری زبان از بین میره مثل کلوپ بازی های رایانه ای که مثلا بیشتر از ماهی ۵۰ ملیون در امد نداره چون همه تو گوشی هاشون بازی دارن و… ولی ذهنم باز لج بازی میکنی و…

      ۶. من پرستیج کاری و باور پول ساز بودن کار برام مهمه و اینکه کارم چقدر مهم باشه برام مهمه و نسبت به پزشکی هم علاقه دارم و با توجه به شناخت از خودم اگر واردش بشم حتی اشتتیاق سوزان و شدید هم میتونم پدید بیارم و اینکه چون همه ی شرایطی که میخوام از پرستیج تا امنیت شغلی و…. رو داره ولی ذهنم میگه اگر پزشکی مثلا امنیت شغلی و پول در اوردن اسون و مثلا پرستیج نداشت که نمی رفتی پس حق نداری بری تووش(حساسیت بسیار زیاد) و امروز رو کلا گرفت و ۵ ساعت درس نخوندم و مثل دیوونه ها تو این سایت میچرخدم و…….و من که راحتم و خوشحالم در مسیرم و همه چیز جوره و…. پس آیا این فکرم هم غلطه؟ و هیچ وقت اینجور نبودن و مثلا یکی از اعضای سایت بهم گفت که تو اگر حاضر بودی بدون هیچ پولی و مثل دکتر سمیعی ۲۴ ساعته کار بکنی اونموقع برو ! به نظرتون حرف بی اساسی نیست؟ خود دکتر سمیعی خاندانش خوب پزشک بوده و دزگه اونا عزت داشتن رفته دیگه قبول بکنیم محیط تاثیر داره و …… و بگید یک چیزی که این حرف مسخره نیاد و

      من واقعا ناراحتم مخصوصا از استاد چون ایشون فقط میگن باور و باور و بارو و قبول دارم میگن باوری که عمل نیاره حرف مفته ولی انقدددددرر درباره باور صحبت کرده که عمل به چشم ادمی نمیاد و این رو قبول بکنید و اینکه به نظرم گاهی ما باید دریک مسیر خاص برسم که تازه خودمون به این نتیجه برسیم که مثلل پرستیج لازمه یا نه و مثلا قد بلند خوبه یا نه گرچه من خودم رو موفق میدکنم که قدن رو بلند کردم و اینکه انقدر حساس بود که زنگ زدم مطب دکتر سمیعی در هانوفر که ازش درباره مقدار علاقه بپرسم و…. دیگه خودتون حساب بکنید و البته جواب ندادن و من فقط دوست دارم از کنکورم لذت ببرم و این فکر میاد که اگر رفتی پزشکی و دوست نداشتی چی.

      آیا به جاش بگم اگر رفتم و عاشق ترش شدم چی خوبه؟ و تورو خدا جوابم رو بدید و ممنونم و

      ۷ . اینم الان یادم اومد بگم که من مثلا فایلی چیزی گوش بدم مثلا میگه به خدا اطمینان بکنید و حرکت بکنید تو مسیر واقعی و متفاوتوباشید و…. من ذهنم میگه مردی برو یاد گیری زبان و برو خارج و …. ولی بسیار این استرس میده و ارامشم رو میگریه و فکنم نجواست درسته؟

      ۸.این که منم دوست داشتم تو سن کم مهاجرت بکنم ولی الان هیچی مربوط بهش ندارم و باید تکاملم طی بشه واقعا ولی استادمثلا میگه یک دفعه جمع بکنیم و … فلان و بهمان و کارای سخت بکنیم و مثلا میگفتن تو همین افرینش برید مثلا از کسی کبابی چیزی درخواست بکنید و… من رفتم کلاس زبان و ۵تا شیرینی خوردم از یکی و ابروم رفت و خب اینطوری بود دیگه و میخوام فعلا اصلا به حرف های استاد گوش ندم چون شاید باید حرفاش رو کلا در نظر بگیرم و مثلا ۱۲ سال درس میخونیم برای کنکور و ذهنم میگه برو مثل استاد یک دفعه بزن زیر همه چیز و برو در مسیر جدیدی و…. و میترسوندم و دوست ندارم اینجور باشه و…. و اصلا آرامشم گرفته میشه و… اینجا چکار بکنم قاطی نکنم و ممنون.

      ۹. و اینم بگید مثلا این الهام مثلا ۲۰ کیلو طلا ۵۰ کیلو اونور تر و…. این به منم الهام شده بود و…. و کاری ندارم ولی مثلا استاد میگه اگر شما باور داشته باشید که مثلا براتون تو اروپا خدا گفته فرش قرمز پهن کرده و…. آیا ایران میمونید و مثلا …… خب الان که کسی برای من فرش قرمز پهن نکره مثلا منظورم اینه که من همین الان همه چیز رو ول بکنم و بعد بگم که من مطمعنم خدا چون نترسیدم و زدم زیر همه چیز برام یک چیز خوب میاره و مثلا الان من دارم کنکور میدم و ۸۰ روز دیگه کنکور دارم و بگم من مثل استاد مثلا با اوج قدرت بزنم زیر همه چیز تا به خدا نشون بدم که تونستم موفق بشم و…. ولی خوب دزن که هیچ حس خوبی به نمیهد و ارامشم رو میگره و من اصلا دلم نمی خواد تو این زمینه مثا استا بشم( فکنم بازم حساسم و موضوع رو بد فهمیدم)ولی الان با توجه به توضیحات فهمیدم که مثلا من الان پرستسج و…. رو میخوام بد نیست چون استاد گفت یک زمانی میخواستشون والان نمیخواد و…. ومنم الان واقعا دلم میخواد مهاجرت بکنم ولی باید با توجه به شرایطم پزشکی رو بخونم ولی ذهنم مزگفت نه تو باور داشته باش مثلا فلان چیزم میشه و مهاجرتمم میشه مثل این میمونه یک پرمده بگه نه من گلوله های سربیم رو داشته باسم و پرواز بکنم و این آیا باوره اینم هن؟ و من در این حد در توهمم و اهههههاااااا در این سوال این مورد رو جواب بدید واگر هیچ چیز رو وقت نکردید حدقل این رو جواب بدی و مثلا استاد میگه مسیر خیلی راحتهدو … همه چیز راحته و بهتون گفته میسه و اگر میخواید برید خارج و مثلا جمع بکنید و…. من خیلییییللیی خواسته هام سست میشن و اصن انگار بی ارزش میشن و فکر میکنم چون باید زمان بزارم و مثلا ۷ سال درس بخونم پزشکی و ۴ سالم تخصص به خودم میگم خوب که چی حالا رسیدی که هیچ و مردم مفت و با باور و راه اسون رسیدن و تو این همه باید درس بخونی و… و دیگه باعث میشه انگیزه و علاقه به درس کور بشه و مثل قدیم نشم و مثلا استاد میگه اون ها خواسته های قبلیم بودن و الان سیر شدم ازشون مثلا ۳ سال حال درس نباشه ذهنم میگه که حتما از درس سیر شدی و برو یر ایده یادگیری زبان های خارجه و…. چون از ایده کنکور سیر شدی و… و مثلا استاد ۱ حرف میزنه من ذهنم میگه در تمام مراحل زندگی انگار وحی منزلی و ممکنه ایشون یک حرف کلی زده باشه و اصلا من میترسم دیگه بیام سمت قانون جذب و الان نه راه پس دارم و نه پیش و شما بگید چکار بکنم در این مورد ووممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      زیبا فتح الهی گفته:
      مدت عضویت: 2679 روز

      اندیشه عزیزم امشب از خدا خواستم که کامنت هایی رو باید دوباره بخونم رو بهم نشون بده و به این کامنت شما دوباره هدایت شدم در حالیکه قبلا خوندمش و امتیاز دادم من اکثرا بخش های زیادی از کامنت های بچه ها رو که خیلی برام تاثیر گذار باشه تو دفترم مینویسم و داشتم نکاتی رو از کامنت شما که به فضل الله مهربون که در اثر استمرار و تعهد شما در این مسیر الهی وتوحیدی به شما عطا کرده می نوشتم، کامنتتون برای من سرشار از آگاهی و نکته بود

      اره اندیشه جون یه عالمه کار برا خودم ردیف کردم که پاشم انجام بدم ولی در حین ثبت اگاهی هام یه هو انگار که یه دریافت جدیدی پیدا کردم

      وقتی که نوشتی باید تو اون مدار ثبات فرکانسی داشته باشی و بعد لاجرم به خواستت برخورد میکنی ولازمه افزایش مدار و حفظ این فاصله فرکانسی احساس خوبه من به خودم عمیق شدم خدارو شکر اکثر روزها وساعتها حالم خوبه ودارم از زندگیم لذت میبرم

      ولی اندیشه جان میگم یه هو یه دریافتی کردم که زیبا درسته که تو حالت خوبه خوب البته بگم من خیلی از کارهایی رو حالم رو خوب نگه داره دارم انجام میدم دیدی حتی تو کامنتم هم نوشتم که کارایی که حالم رو خوب نگه داره رو دارم انجام میدم، الان بهت توضیح میدم ،

      خوب بالتبع فرکانسی که هرکدوم از ماها هستیم به یه سری آگاهی ها رسیدیم ولی این اگاهی ها در خیلی ها باور شده و دیگه شده جزوی از زندگیشون و برا تعدادی هم در حد تمرین و تلاشه و باید تکاملشون رو طی کنن تو این مرحله که بالتبعش برا منم یه سری اگاهی هست که هنوز باور و تغییر درونی نشده یعنی شخصیتم شاید بهتره که بگم تغییر نکرده خواستم اینارو جایی بنویسم گفتم بزار اینجا بنویسم شاید شما هم نظری در این رابطه داشته باشی

      اره اندیشه جون خلاصه کنم که خیلی برا خودم هم جالب بود این کشف و اونم این که زیبا تو فقط داری سعی میکنی که روی آدم ها تمرکز مثبت کنی و در واقع و در حقیقت تو ضمیر ناخودآگاهت داری اونارو قضاوت میکنی که دیدی این اینجا داره بر خلاف قانون میره این اینجای کارش اشتباهه و هزاران مسئله دیگه و درواقع اگه بخوام واضح تر بگم خیلی این تمرکز بر نکات مثبت آدم های دوروبرم داره ازم انرژی میبره چه جالب میبینی اندیشه جون یه نشتی انرژی مهمی رو همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم کشف کردم و دیدم در واقع دارم ادای تمرکز بر نکات مثبت اطرافیان رو انجام میدم و یه جور تلاش آگاهانه شده و در خیلی از مواقع هم به شکست منجر شده و خیلی وقت ها تمرکز من رو هم بر روی نکات اصلی زندگیم گرفته

      خدایا شکرت حالا این رو کشف کردم اندیشه جون به لطف کامنت عالی شما که نوشته بودی باید با حال خوب واحساس خوب این فاصله فرکانسی رو کم کنیم و به خواسته هامون برخورد کنیم و منم هی سوال های خوب پرسیدم که در واقع من چیکار میکنم که احساس خوب داشته باشم و یا درواقع برای داشتن احساس خوب در طول روز باید چه کارهایی رو انجام بدم ودقیقا دیدم برا یه سری کارا دارم ادا در میارم و چه قدر در درون داره اذیتم میکنه و همین دونستن قوانین باعث شده کاملا ناخودآگاه ادم های اطرافم رو بازم ناخوداگاه قضاوت کنم و از اون طرف بازور وتلاش سعی کنم توشون نکات مثبت و اخلاق های درست رو بیرون بکشم و درواقع اون طرف ترازو سنگین تره

      خیلی خیلی خوشحال میشم اگه تجربیاتی تو این زمینه داری باماهم به اشتراک بزاری ممنون از همه کامنت های عالی و پر از نکته و مثل خودت پر از اندیشه و فکر ونتیجه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        Life time گفته:
        مدت عضویت: 1453 روز

        سلام زیبا جان بعد از گذشت تقریبا ۶..۷ ماه از این درکت میشه بگی چطوری تونستی این نشتی رو برداری

        من یک دفعه به این رسیدم که نباید با زور بخوایم توجه رو مثبتا بزاریم و بزور عاشق فردی باشیم

        و اینجور وقتا رها کردن خیلی کار بهتریه

        در کل رها کنیم توجه رو برداریم

        ممنونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علی وزیری وصال گفته:
      مدت عضویت: 2718 روز

      واااااای اندیشه جان اول سلام خدای هدایتگرم به تو دوست خوبم

      چجوری تشکر کنم که چقدر شُسته و رُفته و دلنشین و فهیم بودن تک تک موضوعات و کلام استاد ذو اینجا توی متن زیبات بیان کردی ،خدارو صد هزار مرتبه شکر به ایمان و آگاه شدگان

      اندیشه جان یعنی رشته در هم یا نخ های فهم قانون رو در این قسمت در هم برامو باز کردی و از گره خوردن و کاربردشون بهمون راهکار دادی واقعا سپاسگزارم

      در دنیا و آخرت ثروتمند و سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2491 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان

    معرفی قانون آفرینش بخش چهارم

    خدایا شکرت که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سایت همراه بشم و از آگاهی های نابش برخوردار

    تحسین میکنم شما استاد عزیزم رو که چه اونموقع که سمینار حضوری داشتین و روی سن میرفتن و چه الان که کار آنلاین میکنین همیشه به خاطر وصل بودن به منبع آگاهی ها پاسخ هر سوالی رو میدین و این نشان از اتصال عمیق شما داره

    تحسین میکنم مریم جان عزیز رو که اینقدر به کارش علاقه داره که ایده ها مدام از راه میرسن توی کارش که باعث میشه هم خودش اون آگاهی های ناب رو بارها و بارها مرور کنه و هم ایمان ما رو به این مسیر بیشتر و بیشتر

    تحسین میکنم اون مخترع هارد اکسترنال رو که با این خلاقیتی که به خرج داد باعث شد ما به سخنرانی های چند سال پیش استاد دسترسی داشته باشیم تا مسیر تغییر استاد رو از خوب به خوبتر و بعد عالی و عالی تر ببینیم

    تحسین میکنم خودم و همه بچه هایی رو که تصمیم گرفتن با دوره آفرینش ی باز آفرینی در افکار و باورهاشون بدن

    و اما پیام های این فایل:

    1. باورهای خوب رو باید ایجادشون کرد .باورهای نامناسب خودشون رشد میکنن اونم نا آگاهانه اما باورهای مناسب رو باید آگاهانه ایجادشون کرد و کسی که توی شرایط بدی بزرگ شده و ذهنش پر از باورهای نامناسبه باید آگاهانه کمر همت رو ببنده و جهاد اکبری راه بندازه برای تغییر اون باورها که اگر اینکار رو کنه پاداش ها از راه میرسن

    2. خواسته های ما برای این بوجود اومدن که به حقیقت بپیوندن نه اینکه توی ذهن ما تلنبار بشن . اما لازمه به تحقق پیوستنشون داشتن این باوره که میشه بهشون رسید اونم خیلی راحت و طبیعی نه با زجر و بدبختی .حالا اگر این باور در ما شکل گرفته باشه که فبها .اما اگر نیست باید ایجادش کنیم

    3. لزوما برای رسیدن به هر خواسته ای ما نیاز به یک ایده نداریم. یعنی رابطه ی یک به یکی بین این دوتا وجود نداره . ممکنه یک ایده خیلی از خواسته های ما رو به طور همزمان برآورده کنه و فکر کردن به همین باعث میشه رسیدن به خواسته ها امکان پذیر تر بشه مدت زمان رسیدن هم کمتر

    4. وابستگی ما رو از هدفمون دور میکنه حالا چه توی رابطه باشه چه توی کار چه تو حوزه معنویت .کلا چسبیدن به ی چیز خاص یعنی ایجاد محدودیت و محدود کردن مسیر رسیدن به خواسته ها

    5. دلایل منطقی آوردن باعث بر داشتن ترمزهای ذهنی و تسهیل کردن مسیر رسیدن به خواسته ها میشه

    6. خواسته ها انتهایی نداره

    7. برای رسیدن به خواسته ها باید تکامل طی بشه

    8. اومدن نتایج باورها رو قویتر میکنه و باورهای قویتر نتایج بزرگتر رو رقم میزنه و این سیکل تا زمانی که روی خودمون کار میکنیم ادامه داره

    9. اگر در مسیر درست باشیم لاجرم خواسته ها وارد زندگیمون میشن .اگر دیر میرسیم یعنی ترمزهایی داریم

    10. نتایج که زیاد میشه قدرت ذهن منطقی برای نجوا کردن هی کمتر و کمتر میشه

    11. ایمان و باوری که به عمل نینجامد بهشتی رو در پی نخواهد داشت

    12. تصمیم به تغییر گرفتن اونهم در شرایطی که همه چیز عالیه شجاعت میخواد .اما کسی که این کار رو بکنه پاداش هاش رو میگیره

    13. برای هدایت شدن باید قدم اول رو بر داشت

    14. برای هر کاری باید با شرایط اونموقع قدم هات رو برداری

    15. خواسته هایی که زمانی جز آرزوهات بودن ممکنه بعد از رسیدن ترمزی بشن برای خواسته های بعدی

    16. وقتی رو باورهامون کار میکنیم هر روز به ما گفته میشه یک اقدام عملی که باید اون رو با شرایط همون موقع انجام بدیم

    17. کار کردن روی باورها یعنی کم کردن ترس ها و بیشتر شدن امید و حرکت کردن

    18. به دنبال تجربه کردن خودمون باشیم همون چیزی که بخاطرش پا به این جهان گذاشتیم

    19. تا وقتی که ترس ها دارن تو رو کنترل میکنن یعنی هیچ کاری نکردی روی باورهات داری توهم کار کردن رو میزنی

    استاد من امشب به درک جدید از مفهوم کار کردن رسیدم و اونهم این بود که کار کردن روی باورها یعنی کم شدن ترس ها. یعنی تا حالا فکر میکردم که این مفهوم رو درک کردم اما امشب این مطلب برای من قشنگ جا افتاد. وقتی فکرش رو میکنم از زمانی که با شما آشنا شدم از میزان ترس هام کم شده و امیدم بیشتر شده .یعنی در مقایسه با قبل خودم بهتر شدم و این نشونه خوبیه .اما حالا حالا کار دارم که این میزانه هی بره بالاتر و بالاتر .پس عمل در کار بوده هر چند که درصد این عمل کردنه باید افزایش پیدا کنه . نتایج هم متناسب با اون عمل کردنه بوده.پس اگر نتایج بیشتر و بزرگتر میخوام عمل کردن باید بیشتر و بیشتر بشه

    خدایا شکرت که عالم بی عمل نبودم و همین امیدواریم رو بیشتر میکنه

    سپاسگزارم استاد به خاطر این آگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
  8. -
    aidakavoosi گفته:
    مدت عضویت: 1541 روز

    بنام خدایی که تمام جهان هستی رو منظوم افرید

    من اولین باره که فایلی از استاد گوش میدم و حتی کامنت میزارم و اولین روزیه که بصورت خیلی اتفاقی بااین سایت اشنا شدم!

    خیلی خوشحالم و بابت این قضیه خدارو شاکرم

    ویدیو خیلی عالی بود ایمانم به خدا بیشتر شد و به وجود خودم افتخار کردمو به اینده امیدوار شدم

    ازنتایجی که استاد گرفتن واقعا به وجد اومدم وامید دارم که یه روزی تمامی دوستان به حق الهی خودشون میرسن و رستگار میشن🌸

    خدا قوت بده بهتوووون🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2927 روز

    بنام خداوند جان‌آفرین

    حکیم سخن بر زبان آفرین

    سلام استاد گرامی

    سلام خانم شایسته

    سلام دوستان هم فرکانسی

    چقدر لباس تون زیباست

    چقدر منظره پشت سرتون زیباست

    خدایا شکرت شکر

    من چقدر این فایل‌ها و این‌دست فایل‌ها تون رو دوست دارم، چون‌که دقیقاً میان اون باورهایی را که ابتدای کار داشتید و در شروع کار داشته‌ اید رو برای خیلی از ماهایی که الان شاید در جایگاه هفت سال پیش هشت سال پیش استاد هستیم باز می‌کنن و دقیقاً به ما نشان می‌دهد که مسیر چگونه است و به ساده‌ترین شکل ممکن و روش کار و مسیر کار را به من تو به ما توضیح می‌دهند. من واقعاً عاشقتم استاد خیلی از این‌دست فایل‌ها تون دوست دارم نمی‌دونم چرا ولی واقعاً این دست فایلا رو من خیلی دوست دارم.

    اون‌جایی که شما می‌فرمایید من باور دارم به هر چیزی که می‌خوام می‌تونم دست پیدا کنم و در ادامه‌اش می‌گین که خواسته‌های ما برای این آمده اند که ما به آنها دست بیابیم

    خیلی خیلی جالبه واقعاً خیلی خیلی جالب این‌جاس و چقدر ذهن من در مورد این موضع مقاومت داره و چقدر این‌موضوع برای من سخته که من به خیلی از خواسته‌های خودم واقعاً نمی‌تونم فکر کنم که می‌تونم برسم و خیلی از اون‌ها را در حد یک رؤیا برای خودم می‌دونم و وقتی شما با این دقت با این قدرت و با این الهام قلبی میگید که آقا من به هر خواسته‌ای که دارم می‌تونم برسم برای من یه انگیزه‌ای مضاعف می‌شه یه تأیید مضاعف می‌شه که آقا اگر من مسیر را ادامه بدهم می‌رسم.

    خواسته‌های من برای این به وجود آمده‌اند که به‌حقیقت بپیوندند خدای من چقدر ساخت این باور می‌تونه به زندگی ما کمک کنه به زندگی همه ما کمک کنه که آقا خواسته‌های ما برای این به وجود آمده‌اند که ما بهشون برسیم، چقدر خوبه که من این باور را در خودم بسازم و این باور را برای خودم درست کنم که آقا من می‌تونم هم‌چین خواسته‌ای رو داشته باشم.

    چقدر خوب این‌جا بیان می‌کنید که همیشه هم همین‌طوری نیست یعنی شما هم واقعاً یک جهاد اکبر به راه انداختید و برای مقابله با نجواهای ذهنی که همیشه همراه ما هستن یعنی وقتی ما هر خواسته‌ای را داریم به هزار و یک نجوا مقابل اون هست که ترمز ما میشن برای حرکت در این مسیر و شما بارها و بارها گفتید اگر ما ترمزی نداشته باشیم همه خواسته‌های ما به‌حقیقت می‌پیوندند یعنی می‌شه همون جریان کن و یکن ولی مسئله اینجاست که واقعاً نمی‌شود نمی‌شود ترمزهای ذهنی نداشت نمی‌شود باورهایی خلاف آن‌چیزی که دوست داری تجربه کنی داشته باشی و چقدر مثال‌های خوبی می‌زنید این‌جا برای ما و چقدر در مورد مهاجرت واقعاً راحت بیان می‌کنید که به چه روشی شما مهاجرت کردید و مخصوصاً درون دوتا فایل هدایت الهی یک و دو کاملاً موضوع مهاجرت را برای ما شرح دادید که آقا هیچ سختی هم نبود هیچ مشکلی هم نبوده به‌راحتی کار انجام‌شده است ولی برای چه کسی؟؟؟؟ برای کسی که باور دارد که به‌راحتی کار انجام می‌شود نه برای همه،برای کسی که این باور را در خودش ساخته که آقا خواسته‌های من برای این به وجود اومدن که من بهشون برسم.

    ساخت این باور خیلی خیلی نیاز به ایمان و توکل بالایی دارد، نیاز به ایمان قوی به خدا دارد که آقا باور کنید که آقا این خواسته‌های من به این دلیل هستند که من بهشون برسم نکته خیلی خوبی رو که اشاره کردید این بود که وقتی شما موضوعات کوچک و کوچک‌تر و کوچک‌تر را خلق می‌کنید یواش‌یواش دیگه ذهن منطقی میشه و میشه برای ذهن منطقی دلیل داریم که چی داری می‌گی من خیلی چیزایی که تو فکر می‌کردی که انجام نمی‌شه و من خلق کردم چقدر خوب که ما با طی کردن قانون تکامل حتی خلق کردن را هم برای خودمون آسون کنیم یعنی بیایم و از خلق کردن یک سری چیزای خیلی خیلی کوچیک برای ذهن ما البته انجام بدیم و یواش‌یواش یواش‌یواش بتونیم جلوی نجوای ذهنمون بگیریم همیشه ذهن نجواگر ما نجواها داره.

    شما هر چقدر هم که کار کنی بالاخره او نجوا کار خودشو می‌کنه و ذهن منطقی نمی‌تونه بپذیره که آقا منی که توی خانواده‌ام هیچ‌کسی ثروتمند نشده می‌تواند به چنین ثروت افسانه‌ای دست پیدا کنم یا منی که نتونستم تو خونه بدم فلان شرایط داشته باشم چطوری می‌تونن هیچ‌کسی نتونست من چطوری می‌تونم داشته باشم و هزار یک دلیل منطقی دیگری که واقعاً خیلی مواقع پایه و اساس نداره ولی هست ولی هست ولی هست.

    استاد جان خیلی خیلی ممنونم واقعاً دارین راهکارهای عملی را به من و امثال من می‌گید که ما باید در عمل اونا رو انجام بدیم و نتایجش رو بگیریم و اگر عمل نکنیم اگر اقدام نکنیم شنیدن این حرف‌های زیبا هیچ تأثیری برای ما نداره فقط عمل عمل عمل عمل.

    یواش‌یواش که اقدام می‌کنی و عمل می‌کنی و عمل می‌کنی یواش‌یواش به گفته‌ی خودتون ذهن منطقی من زورش کم می‌شه در مقابل فکت ها و نتایجی که من گرفتم پس من همیشه باید نتایج حتی کوچک خودم را به ذهن منطقی خودم یادآوری کنم که بگم ای ذهن منطقی من تو در اون‌جاها که من اون کار انجام می‌خواستم بدم بازهم تو می‌گفتی که نمی‌شه ولی شد و شد و شد و نتیجه گرفتم و خدا را از این بابت شکر می‌کنم و این را یکسره مدام برای خودم یادآوری کنم تا بتونم افسار ذهن چموش منطقی خودم رو بگیرم.

    خیلی سپاس‌گزارم استاد گرامیم از این یادآوری شما که خیلی از افراد آشغال‌ها را زیر مبل می‌کنند چقدر این مهم چقدر این مهمه که آقا ما نخوایم ضعف‌های خودمونو بپوشیم و بپوشانیم و بیاییم بپذیریم بپذیریم که آقا ما یه‌سری ضعف‌ها داریم و روی اون‌ها کار کنیم باایمان کار کنیم چقدر مثال خوبی زدین استاد که اگر خود خود خود خدا بیاد بهتون بگه که آقا توی کیلومتر ده جاده کرج زیر فلان تیر چراغ‌برق پنجاه کیلو سکه طلاست در عمق دو متری شما چه کار می‌کنی؟؟ قطعا میریم کسی که ایمان داشته باشه به خدا کسی که بگه خب حتما خدا گفت این کار انجام می‌ده می‌ره این کار انجام می‌ده ولی من خودمو می‌گم من خودمو می‌گم به دیگران کاری ندارم واقعاً ایمانم ضعیفه من باید روی ایمان خودم کار کنم اون حد از ایمانی که در شما دیدم اون حد از ایمانی که در شما دیدم و توکلی که در شما دیدم و واقعاً ندارم باید روش کار کنم باید کار کنم. به نسبت قبل خودم خیلی بهتر شدم خیلی توکلم بهتر شده خیلی ایمانم بهتر شده خیلی عمل‌گرایی هم بهتر شده ولی باید کار کنم کار کنم و واقعاً سعی می‌کنم خیلی از مواقع واقعاً سعی می‌کنم نمی‌گم صددرصد مواقع آشغال زیر مبل نکنم خودمو توجیه نکنم اگر ایراد شخصیتی دارم اگر در یک جایی ضعف دارم برم تو دل اون ضعفم که اون ضعفم برطرف کنم نه این‌که بخوام مخفی کنم بخوام پشت اون ضعف مخفی بشم و اینو من از شما یاد گرفتم اینو من از شما یاد گرفتم و ممنون شما هستم بابت این‌موضوع چقدر اون‌جای فایلی که در مورد عمل کردن به الهام تون و اون کاری که باید انجام بدید و حالا باورهایی که داشتید به زیبایی اشاره کردید که شمایی خواسته‌ای دارید ولی کارهایی که انجام می‌دی مخالف اون خواسته‌ای است که ما داریم و واقعاً به واضح‌ترین شکل ممکن موضوع را مطرح گردید اون بحثی که در مورد مهاجرت مطرح گردید و این‌که خدا گفته تو اگه می‌خوای بری سفر چرا خودتون دارید بیشتر تو بند می‌کنید چرا دارید بار خودتون سنگین‌تر می‌کنیم و این‌موضوع چیزیه که خیلی من لازم داشتم خیلی من لازم داشتم من الان در برخی از موارد بعضی خواسته‌هایی دارم ولی نگاه می‌کنم می‌بینم آقا من الان اعمالی که دارم انجام می‌دهم کاملاً متناقض با آن خواسته‌ای که من دارم واقعاً کاملاً متضاده، دارم تلاش می‌کنم یه پام رو گازه دارم گاز می‌دم اما یک پایم هم روی ترمز با شدت بسیار زیاد دارم درجا می‌زنم این مثالی که شما در مورد مهاجرت زدید و اینی که شما در اوج پیشرفت و رشد شرکتتون توی ایران اومدید تصمیم گرفتید که آقا همه‌چی رو جمع کنید واقعاً ایمان قوی می‌خواد واقعاً ایمان قوی می‌خواد واقعاً همون یک هزارم یک درصد مردم دنیا فکر نمی‌کنم اینو داشته باشن.

    واقعاً من خیلی مواقع یک کاری رو یاد گرفتم بگم خب اگر من جای استاد بودم چه کار را انجام می‌دادم این‌رو برای این‌که درک فاصله فرکانسی خودم را با شما و یه میزانی برای خودم بذارم که خب این فاصله فرکانسی چقدر هست و باید این فاصله فرکانسی پر بشود یعنی اگر من من جای شما می‌بودم وقتی‌که شرکتم در اوج رشد و پیشرفت بود هیچ منطقی نبود که شما یه شرکتی رو که زحمت کشیدی سال‌های سال مثل درختی که نهال بوده و تبدیل به یک درخت تنومند شده و حالا داره میوه می‌ده، قرار برید شهرهای دیگه شعبه بزنه و قراره گسترش پیدا کنه بیایید سر یه الهام سر یک چیزی که بهت گفته، چیزی که آینده‌اش مشخص نیست سر این‌که نمی‌دونی قدم بعدیت چیه همه‌چی رو کات کنی همه‌چی رو خراب کنی و بگی از نو می‌سازم. من ایمان دارم که از می‌تونم اونجوری که دلم می‌خواد دوباره بسازند واقعاً من خیلی سخته، می‌دونم که کسی در این شرایط هم‌چین کاری انجام بده چون‌که واقعاً منطقی نیست ببینید منطق یه چیزیه که ما هم منطق عمری به ما گفتند منطق منطق منطق ولی اینکار هیچ منطقی پشتش نیست یک درخت تنومند شاخ‌وبرگ گرفته به بار نشسته رو شما بیای خرابش کنی بگی آقا من می‌خوام یک جنگل داشته باشم یک جنگل عظیم داشته باشم ک، به جای درختچه من می‌خوام هزاران درخت داشته باشم من یه جنگل می‌خوام داشته باشم چه کسی این‌قدر ایمان داره من خودم ندارم با خودم واضح بگم ندارم همه افراد باورشون اینه که آقا یه کسب‌وکاری رو ران کنن به یه جای برسونن گسترشش بدن گسترشش بدن و گسترش بدهند. ولی شما یک جایی اومدی گفتی خوب من این کسب‌وکار به این شیوه گسترشش دادم توسعه‌اش دادم ولی نمی‌خوام من می‌خوام به یه شیوه‌ی دیگه‌ای گسترشش بدم از بیخ از ریشه درخت قطع می‌کنید دیگه نه میوه‌ای دارید نه هیچی به خدا ایمان هست اون ایمان رو باید در وجود خودم بسازم و باید بارها و بارها این‌رو برای خودم یادآوری کنم که شخصی که هم‌چین ایمانی داشته باشه هم‌چین نتایجی می‌گیره و من اگر می‌خوام نتایج بزرگی بگیرم باید چنین ایمانی را در وجود خودم بسازم ایمانی از این‌دست. واقعاً ساخت چنین ایمانی به این راحتی نیست جهاد می‌خواد تعهد می‌خواد جهاد اکبر می‌خواد کنترل ذهن می‌خواد چ قدر ب قول خودتون دوستانتون نجوا خوندن تو ذهنت که آی آقای عباس منش این چه کاریه تو می‌خوای بکنی قطعاً اشتباه می‌کنید ولی شما گفتین شما هر چی می‌گین من خدایی دارم که حق بالاتر از همه این‌هاست و من به حرف اون و به نجوای اون گوش می‌کنم نه نجوای هیچکس دیگه و نتیجش می‌شه این استاد این فایل خیلی بی‌نظیر بود یعنی این دست فایلاتون من خیلی دوست دارم خیلی خی نمی‌دونم چرا یه حس بی‌نظیری نسبت‌به این‌دست فایلاتون دارم و بارها و بارها کوشش می‌کنند به‌نظر من این دست فایل‌های شما یک نمونه بارز یک نشانه بارز از ایمان یک چی بگم دانشگاه عملی ایمان که منین بودن سال نود و سه الان سال هزار و چهارصد اینم ولی کی منو از این مسیر آورد به این‌جا رسوندی ایمان ایمان توحید ایمانی که اول آورد نه ایمانی که حرف مفت زد ایمانی که عمل آورد استاد خیلی این تیکش بی‌نظیر بود که آقا من توی دبی یه الهامی به من شد گفت آقا تو داری سنگین می‌کنی چه‌جوری می‌خوای پرواز کنی داری به پاهات سنگ می‌بندی پس می‌خوای پرواز کنی سنگال از پاهات آزاد کن تا بتونی پرواز کنی وقتی اینو گفتین وقتی داشتید تعریف می‌کردید که آها من داشت شرکتم گسترش پیدا می‌کرد پتی دفعه اومدم همین کارا رو خراب کردم به یه الهام به یه حرف به یک صدای خداوند گوش کردم به قرآن بغض گلومو گرفت و اشک در چشمانم جاری شد چه ایمانی ایمان قوی دارید و من به‌عنوان کوچک‌ترین شاگرد شما فقط و فقط باید تمرین ایمان کنم برای خودم تمرین توحید کنم تمرین توکل کنم و بتونم هم‌چین جنس ایمان و توکلی در وجود خودم بسازم خیلی سپاس‌گزارم استاد گرامی من خیلی سپاس‌گزارم خانم شایسته از این تیکه هایی که از فایل استاد برداشت کردیم که قطعا همش هدایت الله بوده که قطعا همش هدایت الله بوده‌است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  10. -
    سيمين و نادر گفته:
    مدت عضویت: 1773 روز

    سلام بهترین دست خدای من استاد عزیزم و مریم جان مهربون، چقدر بغض کردم از شادی وقتی که با دیدن این صحبتها فهمیدم تا اینجا شاگرد خوبی بودم چقدر خوب می فهمم وقتی که می گین وقتی به الهامی که می شه باید باور داشت و ترس رو کنار گذاشت یعنی چی دقیقاً این حس رو یک ماه پیش که کار بسیار عالی با مقام بالایی رو که همه حسرتش رو دارن با الهامی که بهم شد کنار گذاشتم کاری رو که هشت سال براش زحمت کشیدم و دقیقاً تازه رسیدم به جایی که قبلاً می خواستم ولی الآن هدفم اونقدر بزرگتر بود که دیگه می خواستم از اونجا پرواز کنم و اون شغل بالهامو بسته بود به زمین ، همه بهم می گفتن تو یا گنج پیدا کردی یا دیوونه شدی خیلی ها هم می گفتن می خواد خودشو لوس کنه و بعد عید برمی گرده من می دونستم که نه دیوونه ام نه می خوام خودمو لوس کنم من خدامو باور کرده بودم و امروز که درست یک ماه از این تصمیمم گذشته هرروز صبح خدامو شکر می کنم که به این الهام جواب دادم، من تا چند ماه دیگه از ایران می رم و حتی تو این چندماه با یه بیزینس الهامی می تونم پول یکسال اون شغل رو بدست بیارم الآن ماه پنجم دوازده قدم هستم و ندا می دونه تا قدم دوازده چه الهامات بزرگی داشته باشم. اونقدر این دوره ها شیرین اند که واقعاً نمی دونم کدومشون رو بعد این دوره انتخاب کنم و می دونم که حتماً اون هم بهم الهام می شه، راستی لباس و کلاهتون هم خیلی بهتون میاد دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 905 روز

      سلام به دوست همفرکانسیم

      سلام به دوست با ایمانم

      احسنت به ایمانت

      خیلی خوشحال شدم وقتی کامنتتو خوندم

      اینقدر قشنگ و واضح رو خودت کار کردی

      که تونستی نجوای شیطان رو بیاری پایین و ندای خداوند رو بشنوی که نتیجه این کار کردن و ایمان به خدا رسیدن الهامات هست

      من خیلی خوشحالم که همچین دوستانی با ایمان دارم

      از کامنتت درس گرفتم

      ممنونم سیمین عزیزم

      هر جا هستی موفق شاد سلامت و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت