درباره قانون آفرینش | تقسیم کار با خدا

سرفصل های این قسمت:

  • راهنمایی قدرتمند کننده برای تصحیح مسیر؛
  • رابطه ما با خداوند به عنوان نیرویی که این جهان را خلق کرده و هدایت می کند؛
  • “تقسیم کار” با نیرویی که هم صاحب قدرت بی نهایت و صاحب بخشندگی بی حساب است؛
  • مفهوم “س خ ر” در آیات قرآن و ارتباط آن با بازسازی احساس خود ارزشمندی درونی؛
  • مفهوم ظلم در قرآن و استفاده از این مفهوم برای درمان معضلی به نام “احساس قربانی بودن”؛
  • مفهوم ضمایر “من” و “ما” در قرآن و رسیدن به خودشناسی و خداشناسی؛
  • “احساس لیاقت درونی” و ارتباط آن با ” راحت درخواست کردن از خداوند”؛
  • زندگی به سبک “تقسیم کار با خداوند”؛

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون آفرینش و نحوه خرید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    186MB
    12 دقیقه
  • فایل صوتی درباره قانون آفرینش | تقسیم کار با خدا
    10MB
    12 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

147 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه پژوهنده» در این صفحه: 6
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و استاد شایسته عزیزم

    رفیق های من، دوستان الهی و در مسیر توحید من سلام

    سلام به روزهای تحول زندگی من…

    فصل پنجم از “روز شمار تحول زندگی من” رو نظاره گر هستم که داره یواش یواش صفحات با قدم ها و آگاهی ها و خبرها و اتفاقات دوستان و حتی خوده من پر میشه. اونم در حالی که من هم در فصل جدیدی از زندگی ام قرار دارم و باید بتونم این مسیر تحول رو ادامه بدم تا به جایی برسه بگه بُمب و بترکونم و دیگه شکل و فرم خودمو و زندگی ام تغییر کنه.

    اینا رو برای خوودم ردپا میگذارم منی که این روزها خدا داره واضح باهام حرف میزنه یعنی خدا همیشه داره واضح حرف میزنه من تازه دارم یادمیگیرم شنیدن و دیدن نشانه ها رو، دارم یاد میگیرم دنبال کردن هدایت ها رو. دارم یاد میگیرم سرسپرده ی هدایت ها و راهنمایی های اون باشم. دارم سعی خودمو میکنم با ذهن و عقلم رو خاموش کنم و قلبم رو روشن کنم تا ببینم تا بشنوم. مهرها و زنگارها و مانع هایی که باعث میشه با تردیدها و ترس ها و سردرگمی ها نبینم و نشنوم رو از وجودم دور کنم و ازشون رها بشم و به تنها چیزی که وابسته بشم خدا باشه. فقــط خدا…

    اره این روزا دارم فکر میکنم یک قدم بهت گفته شد و انجام دادی و در حد و اندازه ی خودت هم نهایت تلاشت رو کردی و تونستی طبق قوانین احساست رو خوب نگه داری و پیش بری و بعد اون اتفاق در اون لحظات هم با نهایت کنترل ذهنی که تمرین کردی و یادگرفتی رو هم اجرا کردی. یاد گرفتم رها بودن از نتیجه و فارغ از نتیجه عمل کردن رو، یادگرفتم که متمرکز باشم روی یک خواسته و هدف و تمام تمرکزم روی هدف و خواسته ام باشه، تمرین کردن تا اصل رو از فرع تشخیص بدم و خودمو در مسیر درست نگه دارم. یاد گرفتم تا برای اینکه ببینم جهتم درسته به قطب نمای قلبم نگاه کنم. یادگرفتم توکل یعنی چی به عوامل بیرونی نچسبیدن یعنی چی. توحیدی عمل کردن حتی تو درس خوندن رو تا حد کوچولو اما خوبی درک کردم. اینکه به خودمم غّـره نشم، روی عقل و هوش خودمم حساب نکنم و یادم باشه همه اینا از آن اوست و بدونم چرا باید اعتبارش رو بدم به خدا و به خودِ فراموشکارم هی یادآوری کنم تا این مورچه های ریز شرک تو وجودم برای خودشون جفتک نندازن. یاد گرفتم تا از من حرکت باشه و به بقیه اش کار نداشته باشم و خداست که از هزاران طریق به همین حرکت کوچیک همین قدم کوچیک من برکت میده. یاد گرفتم تکرار کنم مرور کنم تمام موفقیت های ریزم رو ببینم ولی بازم به خودم یادآور بشم اینا اعتبارش مال خداست و تنها کاری که من کردم اینکه ذهنم رو کنترل میکردم و روی ذهنم کار میکردم و بقیه اش هر چی بوده و نبوده و همه اتفاقات این مدت همه اش هدایت های اونه.

    دیشب یکهو به ذهنم از هدایت یک مفهوم کامل تر ی اومد تا جایی که یادمه مینویسم. اینکه هدایت کاری نیست که خدا انجام بده یعنی اصلا خدا کاری انجام نمیده فقط شاید نظاره گره. هدایت یعنی خودتو هم مدار میکنی با یک خواسته و طبق قوانین ثابت الهی و قانون مدارها و هم فرکانسی ها جهان ادم ها و شرایط رو به سمت تو یا تو رو به سمت اونا میبره. یعنی تو خودت رو هربار که هماهنگ تر میکنی با قوانین و از قوانین در زندگی ات به درستی عمل میکنی قانون هم بی نقص کار خودش رو انجام میده و تو رو بدون خطا با اتفاقاتی مواجه میکنه که با شرایط موجودت هماهنگه. و اینطوری میشه که انگار فرمان و جهت زندگی مون اینور اونور میشه و انگار داریم هدایت میشه.تو ذهنم الان جریان یک رودی رو دیدم که داره از یک مسیری مثلا بین دره ها و کوه ها به سمت سرازیری حرکت میکنه و یک جریانی هست ک این رود داره از یک جهتی به جهت دیگه مثلا از جهت چپ به راست. از جهت کوه به دریا. فقط کافیه تو در مسیر این جریان باشی و طبق قوانین حاکم بر آب و قوانین جهان تو در مسیر این جریان پیش میری و هدایت میشی به سمت دریا.حرکتی به سمت دریا میشه همون هدایت. هماهنگ شدن با جهت رود و با اون هم قدم شدن میشه هدایت. آسان شدن برای اسانی ها میشه هدایت، قدم هایی که بهت الهام میشه و ایده هایی که با شرایط اکنونم هماهنگه برمیدارم یعنی خودمو در مسیر این جریان بی انتها قرار میدم و میشه هدایت. اصلا هدایت همیشه هست همیشه بوده و خواهد بود و هیچ وقت قطع نمیشه باید اگر قطع شدم ببینم اشکال کار چیه. اشکال کار هم قطعا منم، درون منه، فرکانس ها و رفنارهای ناشی از باورهای منه. خب پس من خودمو آماده میکنم چطور با زلال تر کردن خودم و هماهنگ تر شدن خودم با این جریان همیشگی هدایت الهی. با یان سیستم و قانین با خــداوند.

    چند روزی بود انگار بیکار شده بودم و حتی نمیدونستم از خدا چی بخوام که برام چیکار کنه و اصلا سهم خودمم نمیدونستم. دقیقا روزی که این فایل رو دیدم به تخته ی روی اتاقم که اینو نوشتم:

    (( خــدایا فقط از تو یاری میجویم تا با رامش و اطمینانی که به قلبم میدی فقط تمرکزم به 1% سهم خودم باشه. خــدایا “هدایتم کن فقط بندگی خودمو بکن با عشق..

    بقیه اش به من چه…(قول دادی انجام میدی.)))

    و دقیقا صبح کلمه 1% سهم خودم اصلا چشمک زد و روی این کلمات قفل شدم و به خودم گفتم فهیمه تو الان سهمت چیه، تو الان باید چیکار کنی. انگار دنبال سهم خودم میگشتم تا بتونم سهم خدا رو بهش بدم یعنی ازش بخوام چون واقعا چیزی زیادی ازش نتونستم بخوام جز اینکه بهش گفتم بگو الان قدم بعدی چیه و من باید چیکار کنم.وای خدای منن تا شب چقدر شگفت زده شدم. با تماس ها، با همین فایل ارزشمند، با ایده ها با همین فکرایی که به ذهنم اومد و باید سر وسامان شون بدم.

    و یک چیز دیگه که به ذهنم زد اینکه من وقتی میتونم از خدا درست بخوام که خودم درست بدونم قراره چیکار کنم و چه اتفاقی بیفته.اصلا واضح باشه خواسته ام و اینکه در مسیر یک حرکتی باشم تا برکت ها و سهم خودش برام اجرا کنه.همینطور بیکار نباشم و فقط مشغول فکرکردن یا مثلا روی ذهنم کار کردن نباشم.باید حرکتی،کاری،قدمی چیزی از من باشه تا این جریان هدایت و سهم خدا هم ایجاد بشه.

    خدایا شکرت من هم اکنون در روند تحقق خواسته ها هستم و منو اجابت میکنی هر لحظه.

    خدایا شکرت که بهم گفتی تقسیم کار و سهم خودت و خودم اینجوری مشخص میشه.

    خدایا شکرت که از طریق دستان بی نهایتت و زبان بقیه چیزهایی که من باید انجام بدم و قدم بعدی رو بهم واضح نشون دادی.خدایا شکرت که منو آسان میکنی برای آسانی ها منو آماده تر میکنی برای دریافت برای درک خودت و قوانیت. کمکم میکنی تا فکرت رو بخونم.خودت راز خوشبختی و موفقیت رو بهم میگی.خودت پازل های گنگ رو قطعاتش رو دستم میدی و میگی برو برو بنده ی من این قطعه رو بزار سرجاش وقتی اون قطعه که دادم دستت رو گذاشتی سرجاش قطعه بعدی هم میاد دستت. پس برو بنده ی من که داری تازه تاتی تاتی یاد میگیری. برو حتی اگر افتادی و زخمی هم شدی بازم بلند شو و همون تیکه دستتو روو بزار سرجاش و من بازم بهت جایزه میدم و حتی اینقدر مهربونی که وقتی هم میفتم منو تشویق میکنی دستم رو میگیری،برام دست میزنی انگیزه میدی میگی پاشو ماشالله پاشو برو انجام بده تو میتونی. وقتی هم در حین راه رفتن بین این همه خط و خطوط گیج و منگ میشم و برای زمانی دور خودم میچرخم میگی چشم هاتو ببند یک لحظه ارام باش، نفس عمیق بکش بشین و بعد دوباره بدون اینکه سرت گیج بره به مسیر نگاه کن مسیر درست برات چراغ میده و تو آروم باشی میبینی و بعد ادامه بده. عجله نکن. این بازی و بازی یعنی لذت بردن. اگر هم توی بازی گیج شدی من برات دوباره قوانین بازی رو مرور میکنم. نشانه میفرستم تا از سردرگمی و سرگیجه دربیای.

    من تو حالت سردرگمی و سرگیجه بودم توی این بازی زندگی و خدا چقدر سریع بهم یاد داد چطور از این حالت بیرون بیام.

    نمیدونم اینا چی بود نوشتم. اومدم فایل رو دوباره برای بار چندم بشنوم و پلی کنم و سعی کنم نکته برداری هامو بیام اینجا به عنوان ردپا از مسیر تحول بنویسم. باورت میشه فهیمه حتی خدا گفت بیخیال الان نیازی نیست فایل بشنوی فقط بنویس و چشمات ببند تا بیشتر از گیجی در بیای و بدونی تمام امروز چطور با قدرت به سمت و جهت درست حرکت کنی. خداجونم عاشقتم عاشقانه میپرستمت که اینقدر هستی، اینقدر با منی، اینقدر تمام منو سرشار از خودت میکنی و خودت منو در آغووش خودت میبری و اینقدر با من مهربانی و به منم یاد میدی اینقدر به خودم سخت گیر نباشم و با خودم مهربان تر باشم و حتی توقع ام رو از خودم بیارم پایین و توقع ام فقط از تو باشه فقط متوقع باشم نسبت به تو…خدایا منو متوقع کن به خودت و منو آسان کن برای خودم و خودت….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    به نام خالق یکتا

    سلام به شما مریم شایسته عزیز و استاد گرانقدرمان

    اصلاح کردن مسیر.

    دوباره به اون آغازها برگردم.

    نیرویی که صاحب قدرته بی نهایت است و در عین حال صاحب بخشندگیه بی نهایت.

    واقعا ممنونم که اینقدر با عشق دوره رو بصورت بخش بخش معرفی کردین و انگار برای منی که دوره رو نتونستم هنوز بخرم، کلی آگاهی رو با عشق و بدون از نگرانی در اختیارمون گذاشتین.

    یعنی اگر ما باهوش باشیم. ما منظورم من و امثال منی که نتونسته هنوز بخره. با همین آگاهی ها میتونه به درک های نابی برسه که حتی تو فایل های رایگان هم استاد با عشق گفتن. واقعا در عجبم که چطور میشه اینقدر عالی محصولات رو به فروش رسوند و به عنوان مدیر فروش محصولات بدون نگرانی و ترس بخش هایی از اگاهی های اون جلسه رو با عشق جدا کنی و با عشق خلاصه آگاهی های گفته شده رو بگی. جالب ترش اینجاست که این دوره قبلا روی سایت بوده و قبلا هم به شکل های مختلف ادم های زیادی اشتباهی به روش نادرست تهیه کردن. اما اینجا به من میگه باورهاست که داره کار میکنه نه عوامل بیرونی…واقعا من ازتون بارها و بارها ممنونم. و بارها و بارها فکر میکنم به این رفتار و مدل مشتری مداری شما که با عشق اطلاعات رو در اختیار ما میگذارید و اصلا فروش تون کم که نمیشه تازه بیشتر هم میشه.واقعا این قسمت خیلی کولاک بود. و من یکساعت داشتم نگاه میکردم و فکر میکردم و شکر میکردم بخاطر وجود این فایل ها، بخاطر استاد عزیز و اون دوره های پر بارشون، بخاطر وجود مریم نازنین با عشق. خدا رو شکر میکنم بارها و بارها. واقعا هم ازتون ممنونم مریم جان بخاطر تمام تلاش های جانانه و بی نطیرت خیلی خیلی ممنونم و با عشق میبوسمت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  3. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    سلام به شما دوست ارزشمندم

    سلام به تو مهناز قشنگم

    واقعا ازت سپاسگزارم عزیزم.

    من کامنت شما رو چند هفته پیش دریافت کردم ولی الان دارم پاسخ میدم. در سال 1403.

    همین ابتدا بــا عــشـق سال نو رو بهت تبریک میگم عزیزم. و همون آرزو و دعای معروف استاد رو برات میکنم که چیزی زیباتر و قشنگ تر از این آرزو به ذهنم نمیرسه. اینکه:

    امسال بهترین سال زندگیت باشه و هر سال بهتر از امسال.

    موقعی که کامنتت بهم رسید من از سردرگمی دراومده بودم، خداروشکر فاصله در اومدن از احساس های بد برام خیلی کم شده و علتش رو میدونم ولی تمرین میخواد و از خودم توقع زیاد هم دیگه ندارم.

    چقدر کار خوبی میکنی و تحسینت میکنم که توی سایت فعالیت داری و میای توی سایت میچرخی و اینکه از خودت برام اینجا ردپا میزاری بارها و بارها منو خوشحال تر میکنی. واقعا ازت ممنونم مهناز جان.

    آفرین که در مرحله دیگه از این بازی زندگی شدی و اینقدر خوب سعی میکنی آگاهانه درست عمل کنی.

    چه خبر خوبی از مامانت و بهبود وضع و حالشون رو برام نوشتی.واقعا ممنونم واقعا خداروشکر برای بهبود و سلامتی که هربار داره براشون بیشتر میشه.

    این کامنتت رو میزارم برای خودم روی منتخبین تا یادمون باشه آخرسال و به یاد هم بیاریم.

    اینکه نوشته بودی:

    میخوام این یکسال رو متفاوت شروع کنم و نتایج متفاوتی هم برام رقم بخوره . قول دادم به هدفم برسم تا این دوره رو برای خودم جایزه بگیرم .

    واقعا آفرین که مینویسی، واقعا این ردپاها چند ماه و چند سال دیگه تو رو شگفت زده میکنه.واقعا تحسینت میکنم و بازهم تشویقت میکنم با همین فرمون پیش برو عزیزم.

    قطعا یک روزی همو میبینیم و مثل یک فیلمی که کارگردان و نویسنده و بازیگراش خودمون و خدا بودیم و خلقش کردیم رو برای هم تعریف میکنیم و قانون رو بیشتر به یاد میاریم.

    باز هم سپاسگزارتم مهنازجونم….

    پیش بسوی “هدفی متفاوت برای سال جدید”

    ارادتمندت فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    سلام به شما دوست ارزشمند و پر از عشق و محبتم

    سلام به سید عظیم عزیز و پر از ذوقم

    سال نو رو به شما با عشق تبریک میگم .

    و براتون آرزو میکنم که امسال بهترین سال زندگیتون باشه و هر سال بهتر از امسال باشه براتون.(این بهترین آرزو که از استاد عزیزم یادگرفتم و جمله ایی جز این امروز به ذهنم نمیاد.)

    واقعا سپاسگزارم برای وجودتون

    سپاسگزارم برای تمام ردپاهایی که برام گذاشتین و توی سایت از خودتون به جا میگذارید.

    واقعا سپاسگزارم ازتون برای اینکه اینقدر زیبا مینویسید و توجه میکنید به زیبایی ها و میتونم بگم شما یک “شکارچی زیبایِ زیبایی ها” هستید.

    سید عظیم عزیز چقدر الان که برای بار چندم بعد چند هفته کامنتتون رو خوندم لذت مضاعف ترری بردم.باورتون میشه چقدر این کامنت هاتون ناب و عالی میشن گاهی که بی هوا آدم میاد و میخونه شگفت زده میشه.

    اینکه نوشته بودید:

    “و چقدر خوب قوانین رو مرور کردی ”

    واقعا اگر همیشه تکرار نکنی ، قوانین رو …

    میری تو در و دیوار …”

    واقعا چقدر این یادآوری ها خوبن چقدر لازم دارم بارها بشنوم و بخونم و بنویسم:

    “سمت خودتو انجام بده ، و همه رو به اون بسپار ””

    این روزا من وسط خانواده ایی که ازشون یادگرفتم تو حاشیه برم و چقدر نقاط ضعف و ضعف های شخصیتی خودمو بیشتر این روزا دیدم و دارم سعی میکنم اصلاح کنم.

    منم شما رو دوست دارم دوست عزیز و گر از عشق و ارزشمندم

    منم به شما با عشق احترام میزارم و براتون کف میزنم و میگم ماشالله به تعهد و اینکه اینقدر خوب داری از قوانین به نفع خودت استفاده میکنی حتی در شرایطی که در تضادها و موضوعات به ظاهر ناخوشایند قرار میگیری. و این کار ماست که بتونیم در این شرایط متفاوت تر از قبل خودمون عمل کنیم.

    سپاسگزارم برای تمام وجودتون برای تمام حضور و عشق هایی که اینجا پراکنده میکنید.

    همه پریشانی های تو فقط و فقط وقتی آغاز میشود که فراموش میکنی که لایتنهاهی هستی.

    وقتی سقوط میکنی که از اصل خود،….دور میشوی….

    بازهم سپاسگزارم که برام نوشتین و مینویسن.

    خداروشکر برای این فرضت نوشتن.

    خداروشکر برای این فرکانس ها و عشق ها

    ارادتمند شما فهمیه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    سلام به شما دوست ارزشمند و پر از عشق و محبتم

    سلام به سید عظیم عزیز و پر از ذوقم

    سال نو رو به شما با عشق تبریک میگم .

    و براتون آرزو میکنم که امسال بهترین سال زندگیتون باشه و هر سال بهتر از امسال باشه براتون.(این بهترین آرزو که از استاد عزیزم یادگرفتم و جمله ایی جز این امروز به ذهنم نمیاد.)

    واقعا سپاسگزارم برای وجودتون

    سپاسگزارم برای تمام ردپاهایی که برام گذاشتین و توی سایت از خودتون به جا میگذارید.

    واقعا سپاسگزارم ازتون برای اینکه اینقدر زیبا مینویسید و توجه میکنید به زیبایی ها و میتونم بگم شما یک “شکارچی زیبایِ زیبایی ها” هستید.

    سید عظیم عزیز چقدر الان که برای بار چندم بعد چند هفته کامنتتون رو خوندم لذت مضاعف ترری بردم.باورتون میشه چقدر این کامنت هاتون ناب و عالی میشن گاهی که بی هوا آدم میاد و میخونه شگفت زده میشه.

    اینکه نوشته بودید:

    “و چقدر خوب قوانین رو مرور کردی ”

    واقعا اگر همیشه تکرار نکنی ، قوانین رو …

    میری تو در و دیوار …”

    واقعا چقدر این یادآوری ها خوبن چقدر لازم دارم بارها بشنوم و بخونم و بنویسم:

    “سمت خودتو انجام بده ، و همه رو به اون بسپار ””

    این روزا من وسط خانواده ایی که ازشون یادگرفتم تو حاشیه برم و چقدر نقاط ضعف و ضعف های شخصیتی خودمو بیشتر این روزا دیدم و دارم سعی میکنم اصلاح کنم.

    منم شما رو دوست دارم دوست عزیز و گر از عشق و ارزشمندم

    منم به شما با عشق احترام میزارم و براتون کف میزنم و میگم ماشالله به تعهد و اینکه اینقدر خوب داری از قوانین به نفع خودت استفاده میکنی حتی در شرایطی که در تضادها و موضوعات به ظاهر ناخوشایند قرار میگیری. و این کار ماست که بتونیم در این شرایط متفاوت تر از قبل خودمون عمل کنیم.

    سپاسگزارم برای تمام وجودتون برای تمام حضور و عشق هایی که اینجا پراکنده میکنید.

    همه پریشانی های تو فقط و فقط وقتی آغاز میشود که فراموش میکنی که لایتنهاهی هستی.

    وقتی سقوط میکنی که از اصل خود،….دور میشوی….

    بازهم سپاسگزارم که برام نوشتین و مینویسن.

    خداروشکر برای این فرضت نوشتن.

    خداروشکر برای این فرکانس ها و عشق ها

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    سلام مهناز قشنگم

    سلام دوست ارزشمند و شجاعم

    سپاسگزارم برای اینکه نقطه آبی رنگ رو امروز با اسم و عکس زیبای تو دریافت کردم و منو کلی س.رپرایز و خوشحال کردی.واقعا ازت سپاسگزارم که هستی و اینقدر خوب حواست به خودت هست و حتی اگر در این مسیر زخمی بشی یا بیفتی باز خودتو میتکونی و بلند میشی. واقعا ماشالله واقعا آفرین…

    من کامنتت رو با دقت خوندم و قبل اینکه بخوام ادامه بدم به نوشتن هم رفتم دوباره از اول خوندم و مرور کردم در مورد کامنتت در مورد عکس العمل های تو و آدم ها و جهان خیلی میشه توش حرف زد. خیلی ردپای قانون رو میتونیم توش پیدا کنیم و با هم درس هاشو مرور کنیم.خیلی چیز تو ذهنم میچرخه که بنویسم و واقعا نمیدونم چی بنویسم و چطور. واقعا اینقدر تو ذهنم چیز داره میچرخه گیجم چی بنویسم و فقط دارم مینویسم تا بدونی من تو چه احوالی در حال نوشتنم.

    من یک گوشه ایی از حال رو به پنجره نشستم و صدای پرنده ها از حیاط خونه هم میاد ولی در کل یک سکوتی عمیق حکم فرماست(یخچال هم صداش چندثانیه قبل قطع شد) و من بعد نوشتن ستاره قطبی ام و تمرینم و درخواست هام از خدا اومدم لپ تاپ رو روشن کردم و طبق معمول خواستم به سایت سری بزنم و بعد هدایتی گفتم برم شروع کنم یا دوره هامو یا یک فایلی بزارم و بشنوم و البته گوشه ی ذهنمم تلگرام چک هم بود. خلاصه سایت اومد و دیدم واوووو نقطه آبی رنگ زیبا کنار اسمم داره میدرخشه و گفت بیخیال فهیمه گوشی رو بزار زمین بیا تو لپ تاپ برو دیدگاهی که برات اومده رو بخون منم با عشق و اشتیاق گفتم چشم. واوووو بازم سورپرایز ببین کی برام کامنت گذاشته “مهناز دژبانی مقدم” تا دیدمت گفتم آفرین مهناز، سپاسگزارم مهناز….

    اومدم با عشق کامنتت رو باز کردم و شروع کردم به خوندن.

    “سلام فهیمه عزیزم”

    چقدر خوبه که اینجا هستی و چقدر خوبه که لحظه ای کامنت مینویسی که من نیاز دارم بشنوم و بهتر تصمیم بگیرم شاید اگه چند هفته پیش برام نوشته بودی تاثیری که الان داره رو نداشت

    ببین این جمله ات خیلی توش درس داره برامون. چقدر خوشحالم چقدر ممنونم که نوشتی چقدر سپاسگزارم برای تمام صداقتت برای تمام تیز بینی و دقتت.اصلا میخواد الان اشکم بیاد اینقدر ذوق زده ام از این همه.

    میدونی من همون روزی که کامنت زده بودی هم میتونستم بنویسم اما حسش نبود و بعد الویت هام چیزدیگری بود و گذشت و گذشت تا فرصت مناسبش شد اون روزی که با عشق اومدم پاسخ دادم به کامنتت و چیزایی رو نوشتم و حال وو هوایی بودم که که تو “لازم داشتی”. میدونی کهناز جون من خیلی دارم سعی میکنم هماهنگ بشم با خدا و قوانینش. خیلی دارم سعی میکنم آسان بشم برای آسانی ها(آخه ما اغلب آسان شدیم برای سختی هاو سختی کشیدن ها). خیلی دارم سعی میکنم از استاد جون الکو بگیرم و هدایتی عمل کنم، حتی هدایتی هم بیام تو سایت کامنت بچه ها رو بخونم یا ینویسم. خیلی دارم سعی میکنم سوار بر جریان هدایت بشم. خیلی دارم سعی میکنم که همش از خدا بخوام تا منو در بهترین زمان و و بهترین مکان هدایت کنه. و جالبه وقتی توی مسیر هدایتت قرار میگیری نه تنها برای خودت در بهترین زمان یک کاری رو(مث همین مثال ساده کامنت رو زمانی نوشتم که بهترین زمان بود) میدی بلکه اون بهترین زمان برای کسی هم که خودش رو داره با خدا و قوانین هماهنگ میکنه هم میشه بهترین.

    دقیقا مثل فایل های استاد. اصلا یکجوری بود اون اوایل که فکر میکردم استاد میدونه من چه آگاهی و محتوایی رو لازم داشتم و جوری فایل ها میاد روی سایت که نه تنها برای من و بلکه برای خیلی ها بهترین زمان اومده و هرکسی اون مطلبی که لازم داشته رو استاد به نوعی اشاره کرده که سورپرایز شدیم از این هماهنگی و همزمانی ها. بنظر من این یعنی هدایت خدا،

    این یعنی هماهنگ شدن با قانون خدا،

    این یعنی آسان شدن برای آسانی ها،

    این یعنی در مدار درست قرار داشتن،

    این یعنی به اصل وصل بودن،

    این یعنی عمل به ایده ها و الهاماتی که از طرف خدا گفته میشه.

    این یعنی ما اگر احساس مون رو خوب نگه داریم اگر شاخک هامون رو تیز کنیم و برای دیدن نشانه ها رو تیزبین بشیم، اگر درمدت زمان بیشتری روی خودمون کار کنیم و “اجازه بدیم که هدایت ما رو هدایت کنه.” اون موقع خدا برامون کارهایی میکنه با هیچ برنامه ریزی و زمان بندی اینطور جفت و جور نمیشد. اون موقع است که ما یک قدم خودمون رو برداشتیم و خدا هزاران قدم برمیداره وما رو به سمت خواسته هامون در مقیاس ریز تا بزرگ میرسونه. این عظمت خداست، این قدرت خداست برای اداره ی همه امور در جهان، این یعنی فرمانروا خداست. این یعنی خدا بی خطا میتونه هر چیزی رو به موقع به هرچیزی متصل کنه و منفصل کنه.

    اینا رو که دارم میگم قوانین خداست و میخوام درکم از قانون بیشتر بشه. و همین جمله اول کامنت تو رو میشه با هم حرف ها راجع بهش بزنیم و به یاد بیاریم که خدا چقدر بی نقص همه چیز و همه کس رو هدایت میکنه. تازه غیر از من و تو ببین هدایت هایی که خانم مریم شایسته عزیزو استاد عزیز میشن که کی کامنت ها رو بخونن و تایید کنن و توی سایت منتشر کنن هم خودش یک طرف داستانه. چون میتونست دیرتر یا زودتر این کامنت ها منتشر بشه. اما اینجا اینطوری برای من بهترین جای دنیاست.(من اسم سایت رو برای خودم روی لپ تاپم گذاشتم بهترین جای دنیا) اینطوری که همه ی اتفاقات داخل این سایت از کامنت و فایل و هر چیزی در بهترین زمان و بهترین مکان اتفاق می افته. چون اینجا همه داریم تلاش میکنیم که با اون” تنها بهترین هماهنگ بشیم.”

    خلاصه میکنم و خلاصه حرف من فقط برای یک بخش اول و کوچیک کامنتت هست.

    خدا کمکم کنه تا بتونم چیزهایی که لازمه رو بنویسم و درست کامنتم رو تموم کنم.

    در ادامه نوشته بودی که:

    “خیلی دلم میخواد امسال متفاوت تر باشم . تمام تلاشمو میکنم ولی این وسطا خیلی اتفاقا میفته که انتظارشو ندارم ازت میخوام کامنتمو تا آخر بخونی و زود قضاوتم نکنی شاید یکم ناراحتت کنه ”

    تحسینت میکنم که میخوای امسال متفاوت شروع کنی و تمام تلاشت رو داری میکنی و داری ادامه میدی.و نکته این قسمت و چیزی که من با خوندنش به ذهنم اومد و گفتم همینه. آفرین داری درست پیش میری.

    ^ اینکه تقریبا همه ی بچه ها با این حرف من موافق هستن اینه که وقتی داری خوب روی خودت کار میکنی و کم کم میری که بری به مدارهای بالاتر برای رشد و پیشرفت، میری که به مدارهای درک بالاتر از آگاهی ها و قوانین برسی یک اتفاقات ناخوشایند می افته. اتفاقاتی که به قول تو اصلا انتظارش رو نداری.

    ما اینو از قانون یادگرفتیم که احساس خوب= اتفاقات خوب و احساس بد=اتفاقات بد و چون اغلب سعی کردیم خودمون رو در احساس خوب قرار بدیم، توجه میکنیم به زیبایی ها و نکات مثبت، سعی کردیم خودمون رو بمب باران کنیم با فایل ها و ورودی های خوب واقعا انتظار اتفاق بد نداریم. حالا اینجا چی میشه؟! این جور مواقع میتونیم بگیم شما دم در ورود به مدار بالاتر هستی و جهان مقاومت میکنه. وقتی میخوای تغییر کنی جهان اتفاقات و شرایطی رو رقم میزنه که بیشتر هماهنگه با فرکانس های قبلی تو و تو رو میخواد تو مرحله ومدار قبل نگه داره و اگر ما “با استقامت مون، با ادامه دادن و صبرکردن و این روند رو درست طی کردن هامون” پیش بریم میبینی که تو وارد فصل جدید زندگیت میشی و قطعا یک مدار رفتی بالاتر.

    پس ازت میخوام این تضادها و این مقاومت های جهان تو رو خوشحال کنه نه ناراحت.شاید بگی فهیمه دیونه ایی کی وقتی به تضاد برمیخوره خوشحال میشه!

    من و تویی که قانون رو داریم یادمیگیرم باید خوشحال بشیم.

    به حرف آسانه ولی واقعا کار سختیه و هرکسی از پسش شاید برنیاد. وقتی وسط یک ماجرایی هستی که کلی احساسات بالا و پایین شده، ذهن و روحت خدشه دار شده واقعا کار سختیه بتونی خوب عمل کنی اما توقع بیجا هم از خودمون نباید داشته باشیم و این کار تمرین میخواد و یک مهارته. و این مرحله ب مهارت کنترل ذهن و درک قوانین با سطحی عمیق تر نیاز داره. و اینم تمرین و ممارست میخواد.

    مثلا منی که قبل زودی از کوره در میرفتم و اصلا انتقاد پذیر نبودم و یکسری نقاط ضعف داشتم اصلا نباید انتظار داشته باشم حالا که فهمیدم باید احساس بد نشه، وقتی در شرایطی قرار میگیرم که خشمگین و عصبی میشم بتونم سریع احساس خودمو خوب کنم. نه شاید مثل قبل عمل کنم و بعدش “آخرش” یکهو یادم بیفته وای اشتباه کردم(همین که یادمون میفته و میپذیرم که اشتباه کردیم خیلی خوبه) بعد باز میگذره یک اتفاقی می افته که حالمون رو خراب کنه مثلا عصبانی بشیم خب “وسطــش” یکهو یاد قوانین می افتیم و سعی میکنیم عصبانی نشیم. سعی میکنیم ولی موفق نمیشیم و این خیلی خوبه در این مرحله. بعد یکبار دیگه هم این اتفاق می افته بازم “وسطش” یادمون می افته و اینبار یکم موفق میشیم نزاریم خیلی حال مون خراب بشه و بعد به جایی میرسیم با تمرین کردن و این روند و مسیر تکامل خودمون رو طی کردن که هنوز اول داستان هستیم میتونیم خودمون رو به بیخیالی بزنیم و عصبانی نشیم و اینقدر در این موضوع به مهارت میرسیم و درسش رو یاد میگیرم و تکرار میکنیم که دیگه میبینیم مدت زیادی هست اصلا از شرایطی که بخواد حال ما ر خراب کنه، خبری نیست. اون وقته که یعنی ما خوب روی خودمون کار کردیم. خوب ادامه دادیم و تونستیم بریم مرحله بعد و مداری بالاتر.

    من اینا رو کلی گفتم تا تو اصل قضیه رو بگیری و با هم قانون رو مرور کنیم و به قول استاد عزیز. ما وقتی یاد میگیریم مسئله حل کنیم مثلا مسئله انتگرال و مشتق رو حالا ممتحن هرجور امتحان و سوالی برای ما طرح کنه چون ما بخوبی مشتق و انتگرال رو درک کردیم به راحتی اون سوال رو پاسخ میدیم و از پسش برمیایم.حالا داستان اینجوری جواب دادن منم اینه و دارم جلوی استاد عزیز و برای خودم اول درس پس میدم که اصل رو بگم و خیلی دیتیلی وارد اون موضوعی که گفتی نشم.هر چند اون داستانی که واقعا شجاعانه و با صداقت از خودت و ورودی های ذهنت برام نوشتی کلی ازش میشه باورهای محدود کننده کشید بیرون. ولی حسم میگه دیگه خیلی همه چیز رو من مو به مو بهت نگم و به مسیر تکامل و درک تو دست نزنم. فقط خلاصه وار چیزایی رو میگم و بهشون بیشتر فکر کن و برو دنبالشون عزیزم.

    _ تضادها، مسائل و مشکلات اومدن تا خواسته هامون برامون واضح بشن.

    _ با هر بار حل کردن یک مسئله اعتماد به نفس و عزت نفس مون میره بالاتر.

    _ هر کسی هرجایی هست جای درستشه و هیچ چیز غلط و اشتباهی در این جهان وجود نداره. اگر به ما بی احترامی و تحقیر و تمسخر میشه ما جای درستی هستیم و اگر این چیزا رو نمیخوایم و داریم با این اتفاقات بیشتر میفهمیم که چی رو میخوایم باید توجه و تمرکزمون به خواسته مون باشه نه ناخواسته هامون.

    _ هر لحظه حواس مون باید به احساس مون باشه و سعی کنیم هر بار یک کوچولو احساس مون رو بهتر از قبلش کنیم.

    _ باید ناظر بر افکار و گفتگوهای ذهنی مون باشیم و اگر چیزهایی هست که دوستش نداریم و به ما کمکی نمیکنن با باورهای قدرتمندکننده و باروهای خوب برای خودمون جایگزینش کنیم.

    _اصلا نظر بقیه برامون مهم نباشه. حرف مردم و نگاه مردم برامون مهم نباشه و سعی کنیم توحیدی عمل کنیم.

    _ اعتماد بنفس مون رو ببریم بالا وقتی جایی قراره حرفی بزنیم که درسته و جای مناسبش هست بزنیم.

    _ هر ویژگی شخصیتی و اخلاقی و حتی ظاهری که داریم رو بپذیریم و خودمون رو همونجور که هستیم دوست داشته باشیم.مثلا اگر قدمون کوتاهه یا خیلی بلنده. یا اگر خیلی جدی هستیم یا خیلی شوخ. یا اگر خیلی مغرور هستیم یا خیلی متواضع.

    بنظر من هیچ ویژگی به خودی خود بد نیست و نگاه ما انسان ها و استفاده ما از اون ویژگی ها اونا رو خوب یا بد میکنه. مثلا ویزگی خساست به خودی خود بد نیست. من اینو از ذهنم بیرون کردم که اگر میگن خسیس بودن بده منم تایید کنم من میگم خسیس بودن ویژگی هست که هرجایی نباید ازش استفاده کرد و حدش رو بدونیم و بعضی ها اینقدر از این ویژگی ازش استفاده میکنن که دیگه کلا با این ویژگی اغلب میشناسنش. و نکته دیگه اینه اگر ان شخص با خسیس بودن خودش راحته خب چه اشکالی داره این ویزگی رو برای خودش نگه داره.

    بنظر من مادامی که یک ویژگی مزاحمت یا اختلالی در جهان و ادم ها ایجاد نمیکنه هر کسی مختاره هر ویژگی رو در خودش نگه داره.

    پس بیخیال حرف مردم و من میگم ما باید یاد بگیریم فقط کاردرست خودمون رو انجام بدیم و تامام.

    _ ما نباید کار داشته باشیم بقیه چطورین. ما باید فقط تمرکزمون روی خودمون باشه.

    تمرکز بر آنچه میتوانم بهبود دهم.

    _ ما باید کسی رو قضاوت نکنیم حتی خودمون رو هم قضاوت نکنیم و فقط در لحظه زندگی کنیم بدون پیش داوری خودمون و آدم ها.

    _ ما باید یادبگیریم عجول نباشیم. عجله یعنی رعایت نکردن قانون تکامل.(من این موضوع پاشنه آشیلم هست.) به وقتش به همه ی خواسته هامون میرسیم ما فقط باید یادبگیریم از مسیر رسیدن به خواسته هامون لذت ببریم نه مقصد.خودش اتفاق می افته و یک روزی میشه میبینم که وسط خواسته هامون هستیم.

    _ باید مهارت اعراض رو بیشتر رو بیشتر یادبگیریم. اعراض از شنیدن حرف های که منو میترسونه، به من احساس بدبختی میده، احساس عقب افتادن از غافله رو میده. ما در مسابقه با هیچ کس و هیچ چیزی نیستم ما به این دنیا اومدیم فقط تجربه کنیم و سعی کنیم هر روز کمی از دیروز خودمون بهتر باشیم.

    _این قانون رو همیشه باید بهش توجه کنیم و به یاد خودمون بیاریم شده حتی مثل یک ذکر: احساس خوب= اتفاقات خوب. احساس بد= اتفاقات بد

    _ عقاید و رسم و رسوم ها هستند ولی قرار نیست که ما مثل گذشتگان خودمون عمل کنیم تو هرکاری که درسته انجام بده و راجع بهش فکر کن و دیگه بهش کاری نداشته باش بقیه در مورد مثلا حجاب، مثلا نماز مثلا نوروز مثلا تولد و تحول چی فکرمیکنن. تو به سبک خودت و معنایی که دریافت کردی زندگیتو خلق کن.

    _باید یادمون باشه که ما خالق شرایط هستیم نه قربانی اون. اگر چیزی بده پس بگریدم ببینم اشکال وجود ما و درون ما کجاست چه باوری چه فرکانسی باعث شده این چیزا رو تجربه کنم.

    _احساس ارزشمندی درونی و احساس لیاقت خودمون رو باید بازسازی کنیم و به یاد خودمون اینم مثل یک ذکر بندازیم که ما اشرف مخلوقاتیم و لایق داشتن بهترین تحربه ها، بهترین آدم ها، بهترین….

    مهناز عزیزم یک پیشنهاد دارم برات اینکه وقتی یک همچین تجربه ایی یا سوال و ابهامی برات پیش میاد که مثلا انتظارفلان چیز رو نداشتی. یا درک نکردی این داستان چرا اینجوری شد. برو تو بخش “عقل کل” بنویس و اگر دوست داری منم ببینمش برام لینکش رو بفرست یا بگو پروفایلت رو خودم چک کنم.(البته یک قسمت فوق العاده تو “پروفایل عمومی مون” هست که بالای عکس پروفایل یک نوشته و در اصل یک دکمه است که میتونیم فعالش کنیم که نوشته:

    زمانی که ….. در سایت پیامی قرار می‌دهد‌، به من ایمیل بفرست

    این بخش برای من چندماهی هست درست کار نمیکنه حالا مشکل فنی از کجاست نمیدونم از ایمیلم هست یا هرچی. که اونم هدایت خدا بود برام که دیگه چند وقتی هست از سایت ایمیلی برام نمیاد.وگرنه پروفایل تو رو فعال میکردم (هر چند برای عقل کل فرق میکنه.)خلاصه پیشنهادم این بود دیگه اینجور کامنت ها رو برو در جای درستش توی سایت بنویس. و نهایت چکیده اش رو در زیر یک کامنتی که از من میخونی و از حال احوالت میگی بنویس.حرف اینه اینجا رو جای بهتری کنیم برای خودمون و بقیه و به قوانین سایت هم احترام بزاریم.

    ازت سپاسگزارم که برام نوشتی و باعث شدی کلی چیز یادبگیرم عزیزم.

    واقعا تحسینت میکنم برای این استمرارت، برای آرزوهای قشنگت

    واقعا اشک شوقم رو امروزز درآوردی و من به محض خوندنم نزدیک یکساعت هست دارم برات با عشق مینویسم.دوستت دارم مهناز جونم

    ارادتمندت فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: