کلید اجابت دعاها - صفحه 27
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-25 22:16:062024-12-25 22:21:50کلید اجابت دعاهاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداونده بخشنده و مهربانم .
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستانم در این سایت بهشتی .
الهی شکرت برای یک روز دیگه فرصت زندگی کردن را بهم دادی
خدایا تنها فقط تو را میپرستم و فقط تنها از تو یاری میخام منو به راه راست هدایتم کن راه کسانی که به آنها نعمت
دادی و نه راه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه راه گمراهان عالم .
امروز جمعه روز تعطیل استراحتم بود الهی شکرت که آزادی زمانی که دارم میتونم با عزیز دلم برم تفریح و خوش گذرونی
خدا به ما پاسخ میده وقتی ازش درخواست میکنیم به میزان باور ما به این جملات میتونه برامون کار ساز باشه
ما اغلب به خاطر ورودی های ذهنی که در جامعه و خانواده دریافت کردیم نمیتونیم به وجود خدا در این اندازه باور
داشته باشیم چقدر میخام به خودم بگم به قول استاد عزیزم که اقای محمد جانم نمیشه که تو به حرفهای ادمها
گوش بدی احساست درگیر بشه بعد بخای به این قوانین عمل کنی نمیشه کارکرد ذهن و جهان را نمیدونی
میدونی ها ولی هنوز کامل باورش نکردی باورش کردی کم به همون اندازه که باور کردی نتیجه هم تغییر کرده
ای کاش بفهمم که این قانون ذهنه که اگر تو هر ورودی بهش بدی خروجی نمیتونه با ورودی یکسان نباشه
باید بنزین سوپر بزنی تا ماشینت خوب کار کنه واگرنه ریب میزنه واقعا همینه خدایا کمکم کن درکت کنم بیشتر
قوانین تو را گوش کنم بفهمم درک و عملگرا باشم به تغییر رفتار برسه چقدر میتونم خدا قوانین را باور کنم به همان
اندازه تغییر میکنه البته تمام دوستانی که در این مسیر هستند هزار هیچ با بقیه ای که کلا رو دیوارن جلو هستیم
اینو اولش به خودمون بگیم زیاد نگرانی نداشته باشیم که چرا نتایج خوبی نمیگیرم همینکه اینجا هستیم خودش
نتیجه یک نوع نگرش و درخواستهایی بوده که از خداوند خواسته بودیم فقط باید بیشتر غرق این آگاهی ها بشیم
بشه جزیی از سبک زندگیمون تا مثل غذا خوردن بهش نیاز داشته باشیم تا بهشت را تجربه کنیم در هر دو جهان
از خدا میخام بیشتر درکش کنم شکرگذارش باشم برای تمام نعمتهایی که ذهنمون نعمت نمیبینتش ولی سرشار از
لطف و مرحمت خداست برامون شیطان نمیزاره ببینیم خدا خیلی بهمون نعمت داده که بخایم شکر گذار باشیم باید تا آخر
عمرمون بنویسیم اصلا نمیتونیم به انتهای شکر گذاری برسیم خدایا شکرت
استاد عزیزم بی نهایت دوست دارم برای این آگاهی ها و این سایت و این جمع توحیدی انرژی پاک الله که اینجا
شما برامون مهیا کردین و به نوعی هر سری از زبان شما هدایتها را دریافت میکنیم الهی شکرت
همه شما را به خدای بزرگم میسپرم
خدا نگهدارتون .
سلام خدای مهربانم
ممنونم که این سایت فوق العاده رو دفتر مشق من کردی
دفتر صحبت با تو
دلم میخواست یک بار دیگ فایل رو نگاه می کردم
بعد کامنت می نوشتم
ولی دلم آنقدر صحبت با تورو میخواست
گفتم بیام اینجا باهات حرف بزنم
میدونم که میدونی
ناگفته تو تمام رازهارو میدونی
تو حکیمی
تو علیمی
ولی بخاطر اینکه آروم بشم
بیا بشین باهم صحبت کنیم دست مهربانانه پدرانِت رو روی موهایم بکش
اشک هامو پاک کن
قربون صدقم برو
و بگو
قربونت برم آراوم باش ایمانتو حفظ کن
و گذشته رو به یادم بیار که چقدر نجاتم دادی
به یادم بیار که برام چیکارا کردی
بیادم بیار که کارهای برام کردی که برا هر کس که تعریف کنم یک معجره به حساب میاد
به یادم بیار که همیشه خانوادم بهم میگه خدا نجاتت داده
تا ایمانم قوی تر بشه
تا صبرم بیشتر بشه
تا تسلیم تو باشم
تا آرام باشم
تا به یاد بیارم که چطور در گذشته نجاتم دادی الان هم نجاتم میدی
خدایا خطا از ماست
نجات از تو
ممنونم که انقدر مهربونی
ممنونم که انقدر چشم پوشی میکنی
خدایا من میدونم که در این مواقع هست که باید ایمانمو به تو نشون بدم
درسته این تصمیم و این کار برام سخت هست
ولی میخوام ایمانمو بهت نشون بدم
منم به نوبه خودم بندگی کنم و تسلیم تو باشم
میخوام آیه هاتو زندگی کنم
کمکم کن در ایمانم استوار و ثابت قدم باشم
کمکم کن
مگه نگفتی درخواست کن تا احابت کنم
دارم درخواست میکنم دارم ازت کمک میخوام
احابتم کن
کمکم کن
نجاتم بده
….
بنام تنها معبود هدایتگرم
سلام استاد عزیز سلام دست خدا در زندگیم
استاد این فایلتون چی بود؟ چیکار کرد باهام؟ نمیدونم باید چه جوری جلوی اشکامو بگیرم
تمام دوره ها و فایلهاتون یک طرف این فایل این هدایت این معجزه خداوند سخنان خداوند یک طرف
این فایل به تنهایی جای 100 تا دوره بود
بی نظیر بود استاد بی نظیر واقعا سپاسگذارم
خدایا شکرررررررت
وقتی با مثال زکریا شروع کردید من خب قبلا هم بارها این موضوع رو خوندم و شنیدم ولی توی این فایل وقتی از درخواست زکریا گفتید و استجابت پروردگار گفتید و خوندید ذهنم فقط سکوت کرد و تمام شدنیها رو برام مرور کرد که اره مگه رب تو زکریا رو تو را و این همه مخلوق از هیچ خلق نکرده؟ اصلا این معنیش چیه ؟ از کی چی میخای؟ چرا تا حالا خودم بهش فکر نکرده بودم اصلا؟
نمیدونم چی دارم مینویسم نمیدونم کسی متوجه نوشته هام و کامنتم میشه یا نه ولی چرا به طرز کاملا منطقی همه چی توی ذهنم شدنیه و ذهنم هیچ بهانه ای نداره ؟
زکریا سنش بالاست همسرش ناتوان و نازاست برای بچه دار شدن ولی وقتی زکریا از ربش از پروردگارش درخواست میکنه پروردگارش بهش بشارت یحیی رو میده !!!!!!!!!!!!
ولی زکریا باور نمیکنه باور نمیکنه
پروردگارش براش دلیل منطقی میاره که به این دلایل میشه
واقعا تمام این سالها کی بهم روزی داده ؟
شاید ذهنم بگه پدرم هزینه هامو داده ولی اون میوه ای که میخورم از کجا میاد چه جوری میاد اصلا چه جوری رشد میکنه که بخاد اصلا وجود داشته باشه؟ اصلا از چی بوجود اومده؟ از هیچی بوجود اومده؟ من از هیچی خلق شدم
تمام نعمتها از هیچی خلق شده
این گوشی که دستمه از هیچی خلق شده
این فایلتون چی بود استاد؟
من دارم دوره روانشناسی ثروت 1 رو کار میکنم وچند وقتی هست یکسری درگیری ذهنی دارم سر نتایج با خودم
ولی این فایلو که امشب گوش کردم انگار خود خدا باهام صحبت کرد به طرز عجیبی دلم گرم شد اصلا ی حس و حال خاصی که تا حالا تجربه نکردم
استاد شما توی دوره عشق و مودت گفتید هیچ چیز اتفاقی نیست حتی وقتی توی اتوبوس کنار یکی میشینید پس اصلا ذهنم نرفت سمت این موضوع که اتفاقی این فایلو گوش کردم نه این فایل اتفاق نبود این صحبتها این هدایت ربم بود این خود خود خدا بود قشنگ آیه های قرآن برای من بود
وقتی همون چند دقیقه اول فایلو شنیدم تمام آرزوهام تمام تمام خواسته هام برای ذهنم منطقی شد نمیدونم چ جوری باید این حسو این منطقی شدن خواسته هامو بگم
خدایا دیروز ازت خواستم کاری کن که برگردم به روزهایی که میگفتم خودت بگو چه جوری شکرت کنم
الان همون حالو دارم رب من تنها پروردگارم تنها فرمانروای جهان هستی تو بگو چه جوری شکرت کنم ؟ چه جوری شکرت کنم که لایقت باشه؟
استاد امشب واقعا بهتون غبطه خوردم به این حد اگاهی و هدایت و الهام ….
فوق العاده بود استاد این فایل بی نظیر بود سپاس بی نهایت
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت حس بودنش ،حس وجودش ،حس بودنش و خیال راحتی که از این بابت دارم
عاشقتونم
مشمول جایزه شدم توی سایت و دیشب که سر زدم دیدم
از شما استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز و مدیر فنی عزیز و خانوم فرهادی عزیز تشکر میکنم که انقد این سایت زنده و پویاس و انقد خلاقیت هست و هرروز داره بهبود پیدا میکنه
الهی سپاس گزارم
این چند روزه به سایت سر زدم اما کامنتی نزاشتم ، با خدا راز و نیاز کردم و با احساس خوشبختی زندگی کردم
این هفته ای که گذشت احساس خوشبختی من در طول روز بیشتر شده بود ،چرا که درخواست من از خداوند این بود که به من قدرت سپاس گزاری بیشتر عطا کنه و قدرت دیدن نعمت هایی که دارم و برام عادی نشه
پیاده روی کردم و حرف زدم و شوق و ذوق زندگی در من بیشتر و بیشتر شده
مثالهایی رو به یادم اوردم که خداوند درهارو باز کرد چون من توکل کردم و سپردم بهش ، چون من تصمیم گرفتم که هی چی بهم میگه عمل کنم و اون منو ببره
خدایا تویی قدرت بازوان من
خدایا تویی توان پاهای من
تویی قوت و قدرت وجودم
تویی انگیزه ی من برای ادامه زندگی
تویی شور و شوق زنده در من
تویی عشق جاری درمن
الهی سپاس گزارم که لیاقت وسعادت اینو به من عطا کردی تا بندگی تو کنم
الهی سپاس گزارم بابت حس بودنت ………….
چه کلمه ای پشتش بیارم ؟؟؟ حس بودنت …….
الهی سپاس گزارم بابت اینکه هرروز از هر جهت بهتر و بهتر میشوم
الهی سپاس گزارم بابت اینکه داری جهان رو رهبری میکنی
فقط دوسدارم سپاس گزاری رو تمرین کنم
صب بلند شم سپاس گزاری کنم
شب سپاس گزاری کنم
فایل گوش بدم ، لبخند بزنم ، شاد باشم
بیشتر باورش کنم ، در لحظه زندگی کنم
این حس قدرتی که در درونم جاریه
این حس ارامشی که در درونم جاریه
این حس اطمینان و رضایت قلبی
این حس زدن قید هر چیزی که منو از اون دور میکنه
من اینارو میخوام
استاد عاشقتم
من دارم از این اگاهی ها استفاده میکنم و میبینم که ملت چقدر پرتن
من تصمیم گرفتم که با صداقت باشم توی زندگیم و باید روی این تمرین کنم و هی بهتر و بهتر بشم
دیشب میخواستم از سره خستگی یک کاری رو بپیچونم ، ولی چون تصمیم گرفتم راستش رو بگم کارمو انجام دادم و گفتم اگر فلانی پرسید من باید راستش رو بگم
میخوام بگم صداقت تعهدم میاره ،همه ی اینا زنجیره وار بهم وصلن
من دوس دارم خدایی رو بیشتر و بیشتر باور کنم که هر لحظه در حال هدایت منه
هر لحظه داره منو هدایت میکنه
هدایت میکنه به ایده ای که نیاز دارم
به ادمی که لازمه به جواب سوالام
میخوام خیلی بیشتر روی هدایت الله کار کنم
خیلی بیشتر روی بندگی کردن درست خودم کار کنم
خیلی بیشتر خیالم رو راحت کنم که اگه من گیرندم تنظیم باشه فرستنده کارشو بلده و همیشه فرستنده درست عمل میکنه
میخوام نقد رو بچسبم و نسیه رو ول کنم
اون شب داشتم به برنامه های فرپام فک میکردم قبل خواب و کلی گفتم اینکارو میکنم و اون کارو و یه لحظه اخرش یه حسی اومد توی وجودم و گفتم که خدای من البته اگر تو منو بیدار کنی ، حیات و ممات همه به دست توست و اشکم جاری شد
من این حس ارامش درونی رو میخوام
من احساس خوشبختی رو میخوام
به خدا گفتم استاد من یاد داده که همه چیز رو با هم بخوام و منم همه چیزو میخوام نه فقط پولرو
من حس سرزندگی میخوام
من حس امید و ارامش رو میخوام
من حس بودنش رو میخوام
من اتصال دائمی به خداوند رو میخوام
من قدرت سپاس گزاری بیشتر میخوام
من قدرت سپاس گزاری بیشتر میخوام
من قدرت سپاس گزاری بیشتر میخوام
والضحی
والیل اذا سجی
و قسم به روز و شب که خدا همواره با منه و منو از سختی ها و از شرایطی که ساخته خودم بوده عبور داده و همیشه روز های روشن رو اورده
و قسم به بزرگیش که همیشه به موقع رسیده
قسم به بزرگیش که حتی یک بار توکلم روبی جواب نزاشته
قسم به ربوبیتش که همیشه حواسش به من بوده حتی تمام مواقعی که من حواسم بهش نبوده ،اون حواسش به من بوده
فقط من انسانم خدایا من یادم میره
من خیلی موقع ها توی افکارم گم میشم
ذهنم از یاد میبره همه ی اون اتش هایی که برام گلستان کردی
همه ی اون جاهایی که منو روسفید کردی
همه ی اون عشقی که به من داری
من یادم میره که وعده های توهمه حقن و تورب قدرتمند و قادر به انجام هر کاری هستی
من انسانم
خدایا خودت یادت رو همواره در دلم جاری کن و منو از هر ان چیزی که باعث دوری من از تو میشه جدا کن پاک کن
به من شهامت و جسارت بده تا با تمام وجودم حذف کنم هر ان چیزی که منو از یادتو و حس بودنت دور میکنه
از تو درخواست میکنم چون تو قادر مطلقی
چون تو توانایی انجام هر کاری رو داری
منو در مسیر این بهبود دائمی و طی تکامل در تمام ابعاد زندگیم یاری بده و خودت منو پیش ببر
من از تو چیزهایی رو درخواست میکنم که هیچ کس جز تو نمیتونه اجابتشون کنه
سپاس گزارم ای اجابت کننده ی همواره ی درخواست های من
منو در مسیر توحید عملی منو در مسیر بندگی کردنت یاری بده تا دستت رو برای اربابی کردن باز بزارم .
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
درپناه عالم و قادر مطلق .
سلام
عجب کامنتی
عجب پیامی
چقدر در هماهنگی بودید و نوشتید
کیف کردم
خیلی لذت بردم،
و وعده خداوند
و لسوف یعطیک ربک فترضی
و بزودی پروردگارت چنان به تو عطا کند که تو کاملا راضی خواهی شد
رضایت
رضایت
رضایت
این راضی بودن از زندگی رو توی کامنت شما دیدم
توی خودم دیدم
فکر میکنم این همون وعده خداوند به ما بود که محقق شد
و در ادامه این رضایت هستش که
ثروت میاد
همسر مناسب میاد
سلامتی میاد
مسافرتهای دور دنیا میاد
خوشبختی و سعادت میاد و و و
ولی بهترین احساس دنیا همینه
راضیمون کرد خدا از اینجایی که هستیم حتی اگر چیزایی که میخوایمو هنوز نداشته باشیم…
Na~eme:
الله و اکبر الله و اکبر
استاد من چی بگممممم، نمی دونم فقط اشکی بود و هست در چشمام ک بگم خدا مستقیم شمارو فرستاد برا من، بگم این فایل و باز برا من ضبط کردین؟؟ آخه این خدا چقد عاشقمه. امروز بهش گفتم خدایا من کله تو می بوسم، میدونید من قبلش تابحال این حرفو نزده بود یادمه سعیده جان با خداش از این حرفا میزد و من درکش نمیکردم، ولی امروز حین دیدن این فایل بهش گفتم خدایا سرتو بیار پایین من کله تو ببوسم.
و چه در زمان مناسبی این فایلو دیدم، الان خونه ما 30 تا مهمون، ولی من کجام؟؟؟ وااای خدایا این اگه معجزه تو نیست پس چیه؟؟ ینی هربار یادم میوفته الان خونمون چه جنگیه و من کجا در آرامش دارم تو اتاق خودم تو غارحرای اختصاصیم چی میشنوممممم؟؟؟
استادجان امروز چنان شیطان با نجواهاش خفه ام کرده بود ک هندزفری زدم پیانو، جلو آبجیم زار زار گریه میکردم، اومد جلوم وایستاد، گفتم هیچی نشده فقط دلم میخواد گریه کنم. بغلم کرد و هیچی نگفت، خدا بود میدونید؟؟ نزاشت من تنها باشم تو اون لحظه، خدا دستای آجیم شد ک منو محکم بغل کنه، خدا گرمی بازوهاش شد دورم، اون گرمی بهم اطمینان داد، خدا آرامش آجیم شد. بخدا اگه تنها بودم این شیطان جهنم میکرد برام.
زدم تو بالکن، نفس و نفس و بعد از پنج دقیقه آب خنک زدمتو صورتم و تمام، ب آبجیم گفتم آدما یه وقتایی بی دلیل گریه میکنن، هیچ اشکالی هم نداره ولی باید زود ب خودشون برگردن، گفت آره منم یه وقتا گریه میکنم.
و بعدش برام شعر مولانا شد،
هله نومید نباشی ک تو را یار براند، گرت امروز براند نکه فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا، ز پس صبر تو را او ب سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذرها، ره پنهان بنماید ک کس آن راه نداند
بارها و بارها مثل ورد خوندم و ب یاد اوردم گذشته ای نجاتم داد، و گفت سپاسگزار این شرایطی ک الان در سکوت، تنهایی و خلوت خودتی، هستی؟؟ اگه الان تو جمع نامناسب فامیل بودی چی میشد، اصن این فایلو گوش میدادی؟ نه احتمالا داشتم تو دست شویی گریه میکردم و نجواها منو میخورد. امروز ک نرفتم خونه مون، ذهنم میگفت ببین نرفتی کمک( اولین باره ک مهمون داریم و من گفتم نمیرم و اصن نمیخوام تایید بشم از طرف آدما ک ناعمه چقد کمک میکنه، چه دختر خوبیه)
قلبم گفت نرو بکش این حس تایید طلبی رو، سرب نگران مادر بودن رو از پات باز کن ک همین سرب دلسوزی منو ب کلییی خواسته هام نرسونده ک همین امشب فهمیدمش، کویرم رو رها نمیکنم و بعد خواسته ی آزادی رو دارم، دلم برا مامانم میسوزه بعد میخوام پرواز کنم.
از غروبش ذهنم میگفت ببین الان بابات زنگ میزنه دادو بیداد ک چرا مادرت رو دست تنها گذاشتی، یا مامان زنگ میزنه و… ، ولی خدا بهشون اجازه نداد مزاحم دیدن فایل توحیدی من بشن، خدا اجازه نداد مزاحم قرآن خوندن من بشن
قرآن قرآن قرآن
وای استاد بزرگترین معجزه، بهترین حال خوب کن، ینی هر وقت نجوا میاد خدا با یادآوری یه آیه بهم تیر خلاص رو ب اون نجوا میزنه و تمامش میکنه
امروز اصن سوره زمر رو گذاشتم جلوم، مینوشتم و میشنوشتم، تو ک قهاری، تو ک رحمانی، الیس الله بکاف عبده، و اگر خدا برای تو رحمتی بخواد کیه ک بتونه جلوشو بگیره، وااای آیه های شرک، آیا کسی ک مملوک شریکانی است همانند کسی است ک تنها تسلیم یک نفر است؟؟؟ ووووو
اون لحظات فقط قرآن آرومم میکرد، نه فایل گوش کردن. و اگر من با نور قران آشنا نمیشدم چه میکردم؟؟؟ و وجدک ضالا فهدی، پس من گمراه رو کی هدایت کرد ب سمت قرآن؟؟
این وعده هارو کی ب من میده؟ کی دلگرمم میکنه؟
بهت انقدر نعمت میدم بگی خدایا راضیی ام ازت، بخدا راضیم کردی
آیا خدا برای تو کافی نیست؟
و چه کسی جز گمراهان از رحمت خدا ناامید میشه؟
و گفت این کار برای پروردگارم آسان است.
و برگی بدون اذن خدا بر زمین نمی افته.
و هو علی کل شی قدیر
کلا هرگز چنین نیست پروردگارم با من است و ب زودی مرا هدایت خواهد کرد
مالک همه چی، ینی زمین و آسمون و همه ی بنده هاش
خدایا تو ک گفتی من نزدیکم، من قریبم، من اجابت کننده ام، من هدایتت میکنم پس…
ناعمه میتونی از حواریون باشی میتونی خدا رو یاری کنی؟؟
ب قول استاد عرشیانفر میتونی ب چیزی ک نمی بینی اش اعتماد کنی؟ میتونی ب مشت بسته ی خدا اعتماد کنی؟ میتونی بگی اطلاع ندارم ولی اعتماد دارم؟
استاد می دونید اصن این نجواها ک میاد فقط بیاد میارم فانی بودن این دنیارو، میگم بابا ناعمه تو اومدی فقط یه مهمونی، امروز تو پیاده روی میگفتم خدایا اصن من فقط همین امروزو زنده ام خب بیا لذتش و ببریم، بعد خدامیگفت باشه این نسیم مم میزنم بهت بیشتر لذت ببر.
ناعمه 19 ساله ی ترسو و غیر اجتماعی، کی تو رو از کتاب فروشی با کار سنگین اش ک میرفتی تو دست شویی اش گریه میگردی نجات داد؟؟ وااای کی ب تو یاد داد از آدماش نترسی، یادته چقد از رئیست میترسیدی؟؟ انگار یه گله گرگ بهت حمله کرده بودن، الان از کسی میترسی؟؟ الان از بنده هاش میترسی؟؟
یادته خانواده ات انقدر مخالف بودن ک حتی چندین ماه از عموهات قایم میکردن ک ناعمه میره سرکار و باعث خجالت شون میشدی، یادته اصن برات تحسین و تشویق خانواده ات مهم نبود؟ و نمی ترسیدی از اینکه بابات باهات حرف نزنه.
من تبدیل شدم ب ناعمه ای ک تو دل تاریکی تنهایی رفت تو خرابه ی پشت خونه شون، یه آدمایی اونجا بودن، ولی خدا از موی پیشانی شون گرفته بود، یادته نزاشت هیچ آدمی بهت صدمه بزنه، وقتی تو تنهایی و شب میرفتی پارک پیاده روی، وقتی همه جا تنها میرفتی و قبلش هیچ الگویی نداشتی، همه بهت میگفتن دیوانه ای؟؟ کی الان تنهایی تو زیرزمین خونه شون تو تاریکی مطلق با آرامش میخوابه؟
کی توی عمل هایی ک انجام دادی کنارت بود؟ تو تنها رفتی، یادته مامان بابات روز عملت باهات حرف هم نزدن چه برسه همراهی ات کنن، یادته جواب خدافظیتم ندادن، یادته بابات 2 ماه باهات حرف نمیزد چون طبق خواسته اش عمل نکردی؟ کی تو اتاق عمل باهات بود؟ کی تو اتاق ریکاوری باهات بود وقتی بالا می اوردی؟ کی تو رو ب بهترین دکتر هدایت کرد؟
کی ب تو شغلی آسان داد و مهره اصلی شرکت شدی و بعدش بهت شجاعت اینو داد ک استعفا بدی، بعدش رفتی تجربه ی ویتری، کی تو رو ب اون کافه با اون تایم عالیش هدایت کرد، اون رئیس مهربونی ک کلیی باهات حرف زد و گفت برو سراغ رویاهات من میدونم تو ب جاهای خوب میرسی، برو و بیا و بهم تواین کافه بگو ک ب کجاها رسیدی
یادته چقد میترسیدی ب بابات بگی من میخوام تو کافه کار کنم؟ بعد خدا بهت گفت موسی رفت با فرعون صحبت کرد بعد تو از بابات میترسی؟؟
یادته یه مدت دست فروشی میکردم ک بگم من بیکار نیستم دارم حرکت میکنم و گفتی انقد خودتو اذیت نکن این کار کار تو نیست، تو هدایت منو داری، تو اومدی این دنیا آسونی و لذت رو تجربه کنی، و بعد دستمو گرفتی بهم مغازه دادی؟؟ بعد از کمتر از دوماه کنترل ذهن من شرایطم از کجاب کجارسید؟ 5 دیقه فاصله تا خونه؟ کی منو از سرمای 6 صبح تا سرخیابون رفتن و مترو و اتوبوس و کار اداری و زنگ و تلفن و دفتر دستک نجات داد؟؟
راحتی تو مغازه پول ساختن کاسبی بهم یاد دادی، برام سرمایه شدی، برام مغازه شدی، رئیسم شدی، مشاورم شدی،برام تبلیغ دهان ب دهان شدی، برام عشق تو نگاه مشتری هام شدی، تحسین کردناشون، ذوق بچه ها، دست دوستاشونو میگرفتن می اوردن تو مغازه من، حالا مغازه من یک سوم مغازه های دیگه جنس نداشت، ولی صف میبستن، تو همون سال اول، خاک خوری کجا بود؟ من باور نکردم اینو، گفتم من هدایت الله رو دارم، ب قول اون آیه شما امیدی از خدا دارید ک آنها ندارند، اونا معلول ان، تو خدا رو داری قرار نیست نتیجه بقیه رو بگیری.
دیدی بهت گفت از مغازه و درآمد خوبش دل بکن، کی دل اطرافیان رو نرم کرد برا هرررر تصمیم سختم؟ دیدی برات شوهر خاله تو فرستاد هرچی جنس داشتی رو جارو کرد گفت من میخرم ازت و پولشو نقد زد ب کارتت؟
دیدی الان برات یه دختر کوچولوی 8 ساله فرستاد ک روانت رو شاد کنه، ک بهش هفته ای 3 ساعت درس بدی و از بودن کنارش عششق کنی، کلی ازش چیز یاد بگیری، باهاش بخندی، راه برید، پارک برید، کافه برید، سرسره سواری تاب سواری کنی، چیزی ک وقتی باهاشی نمیفهمی زمان چطور میگذره و بهت درس در لحظه بودن و شاد بودن و بی غم یودن میده؟ تنها دوستم این فرشته کوچولوعه، کی مهر تو رو ب دل این مادر دختر فرستاد ک چیزی جز احترام و عزت نمی بینی؟؟
حالا هم ذهنم میگه تو ارزشمند نیستی چون کارخاصی نمیکنی، مگه این دختر خودش ب راحتی وارد زندگیم نشد،مگه این کار خود ب خود بهم پیشنهاد نشد؟ و انقدر ازش لذت میبری؟ پس بقیه شم بسپر ب خودش دیگه، اصن کاری ک آسون پیش بره ینی خدا داره انجام میده. این روزا میرم تو دیوار آگهی استخدام، 5 تا هم رزومه فرستادم نتیجه بی نتیجه، و میفهمم ک دارم مقاومت میکنم و نتیجه نمیده، دارم زور میزنم، و رها نیستم، یادم میره اجازه بدم اتفاقات لاجرم رخ بده، آسون رخ بده، لذت بخش باشه. آدمها بیان، دستان خدا بیان، تو فقط روی خودت کار کن و از زندگیت لذت ببر، کی گفته تو ارزشمندی ات ب این گره خورده ک اختراع و اکتشافی انجام بدی، هی نگو خدایا پس اون ایده رو کی میگی؟ داره ظرفت رو بزرگتر میکنه داره آماده ات میکنه، ایمان ب غیب، ایمان ب غیب.
استاد جان سپاسگزارم، خدا چه منتی بر من گذاشته ک لایق و شایسته ی گوش دادن این فایل بودم، خدا توفیق در عمل بده، خدایا شکرت برای رزق بی حساب و هدیه. بازهم ازتون ممنونم.
آیا خدا برای تو کافی نیست؟
بله هست
فقط و فقط او کافیست
او کسی است که عالم را آفریده،او تو را از نطفه ای ناچیز و بدبو آفریده،او تو را روح داد،جسم داد،او تو را آفرید.
او ما را کافی است.
ناعمه عزیزم چقدر خوشحالم باهات صحبت میکنم،چقدر به بودنت تو این سایت افتخار میکنم.
با سن کمت چقدر بزرگ مینویسی چقدر زیبا نوشتی چقدر با قرآن مانوسی و دقیق درک کردی.
تحسینت میکنم با این سن و سال اینقدر بزرگ شدی.
دقیقا درسته ،هر چی تمرکز کنیم به رب،تمرکز کنیم به نعمتهایی که خدا بهمون داده،به نور قرآن ،به آگاهیهای استاد …هر روز رشد میکنیم و ظرفمون آماده ورود نعمتهای زیادتر میشه
خدایا شکرررررت
دوستت دارم خیلی زیاد
دوست دارم دخترام هم مثل تو وارد سایت بشن و آگاهیها رو دریافت کنن و قرآنی و توحیدی بشن و قلبشون روشن تر بشه
سپاسگزارم
سلام آقا ابراهیم عزیز
ازتون ممنونم بابت لطف و مهربانی تون، انشالله فرزندان شما هم در مشیت الهی قرار بگیرن، خداوندا همه مارا ب راه راست هدایت کن.
بله آقا ابراهیم عزیز، خدا کافیه کافیه بیش از کافیه
امروز من باعشق ترین پیاده روی در روز بارانی رو با الله مهربانم داشتم، باورتون نمیشه انقدرر قلبم باز شد انقدر قربونش رفتم گفتم خدایا توعشق منی نفس منی همه چیز منی
صبح رفتم باز غروب هم رفتم، دلم نمیاد از این هوا دل بکنم، مگه میشه هوا بارونی باشه و آدم بمونه خونه و نره با خداش پیاده روی؟؟ من درک نمیکنم چرا 90 و خورده ای درصد از انسانها فراموش کردن لذت بردن از زندگی رو
وای لحظه ی غروب ک داشت اذان مغرب پخش میشد و نم نم بارون و هوای مرطوب، عطر درختان کاج، ب خدا گفتم خدایا توباشی و بارون باشه و تریل پاییزی خلوت وصدای اذان، دیگه پکیجی بالاتر از این داریم واقعا!؟؟؟
بااارها حین پیاده روی ام سپاسگزاری کردم بابت لباسهای گرمی ک برام تهیه کرد و من پوشیدم، بوت، کاپشن گرم، کلاه، یه جسم سالم تن سالم، امنیت و حفاظت کنندگی اش، پارک نزدیک خونه مون، پولی ک از طریق مادر عزیزم با عشق بهم داد.
از نور قرآن گفتید ب خدا نمیدونم چطور سپاسگزار این نعمت الهی باشم ک منو بینا کرد ب این نور الهی. چه لیاقتی داشتم، بهترین مسکن من قرآن عه. و یه وقتایی ک از فرکانسش میام بیرون و میگم نه برم رو باورام کار کنم اینا جواب میده، احساس نگرانی و ترسم بیشتر میشه. فقط آرامش اصلی ام قرآن و آیه هایی ک از عظمتش میگه هست.
امروز تو کافه نشستم هوای بارونی شدید منم بیرون نشستم ک سرپناهی داشت و صندلی چیده بودن، نشستم قرآن گوشیمو باز کردم و آیات محکم اش رو می نوشتم و با خودم و خدا حرف میزدم میگفتم خدایااا بابا خودت گفتی، ببین داری میگی من آسمان ها(7 طبقه) در دو روز آفریدم، عرش رو آفریدم، زمین رو آفریدم، شما را شکم مادرتان، بعد خواسته ی کوچولوی من ب قول سعیده برات تیله بازیم نیست؟؟؟ ناعمه بیگ پیکچر بزرگ فکر کن.
البته اینم بگم من قبلا ک میرفتم کافه با اینکه دلم میخواست قرآن بخونم ولی خجالت میکشیدم چرا؟ اگه یکی رد بشه و بگه این دختره با کلاه و موهای بیرون اش با این تیپ اش داره قرآن میخونه؟ چی میگی ؟ تواصن مسلمونی؟ اگه ب خدا باور داری خوب حجابت کو؟ یا اینکه پسرا رد میشن مسخره ام نکنن.
ولی امروز مردم می اومدن و میرفتن از بالاسرم رد میشدن من همینجور با خودم حرف میزدم با خدا حرف میزدم قرآن رو گوشیم بود دفترمم کنارم میخوندم و می نوشتم و اصلانم برام مهم نبود وای اون پسر خفنه از کنارت رد شد، الان مسخره ات میکنه. خلاصه انقده لذت بردم ک جای شما خالی
آقا ابراهیم یه معجزه ی دیگه: داشتم برای بار دوم این فایل استاد رو برای نکته برداری مینوشتم ک دقیقه 7 پاز کردم، باورهای محدود ما اجازه ورود خواسته هامون رو بهمون نمیدن، اومدم نوشتم ک من چه باور محدود کننده ای در مورد فلان خواسته ام دارم، شد شرک، شد حرف مردم نظر مردم راجع ب شغلم، بابام عمرا اجازه بده، مامان اصلا نمیزاره، من میترسم اگه ب فرد نامناسبی برخورد کنم و بهم آسیب بزنه، آبروم جلوی فامیل میره
و اومدم باورهای قرآنی شو برا خودم مرور کردم و تجسم کرد ک دارم با قاطعیت با خانواده ام صحبت میکنم و تصمیمم رو اعلام میکنم و خدا بهم گفت وقتی تو از قدرت من صحبت میکنی بقیه اجازه ندارن حرف بزنن چه برسه مخالفت کنن، من مهر خامشی بر دهانشون میزنم. و توی ذهنم قضیه حل شد.
و اما همون دقایقی ک من داشتم این ترمزا رو برمیداشتم خدا ان اقول له و کن فیکون رو انجام داده بود، بشارت و مژده رسییید، نشانه ها اومدن، از واتساپ پیام های بشارت رسیده بود همون ساعت همون دقیقه ای ک من داشتم این سربا رو باز میکردم. خدا دیر نکرد بازم دیر نکرد، دیدی کچلش کرده بودی؟؟ خجالت بکشم یه کم :/
می نویسم از نتایج قطعی اش، نشانه های بشارت دهنده اش اومد، تاییدهای اولیه اومد.
بازهم از لطف تون ممنونم، منم همیشه پاسخ های پرمهرتون رو برای دوستان سایت میخونم، آفرین ب تعهد و استمرار شما درمسیر خودشناسی، آفرین ب ستاره های درخشان شما، ب نتایج مالی ک برامون نوشتین ک ایمانمون قوی بشه، همیشه پاسخ ها و تحسین هاتون رو برای دوستانم میخوندم و میگفتم این آقا ابراهیم چه قلب مهربان و پاکی دارن، چقدر قلب تحسین کننده ای دارن. ازتون ممنونم ک انقدر امید میدید ب بچه ها، خدا برکتش رو چندین برابر ب زندگی تون برگردونه، در پناه الله باشید آقا ابراهیم عزیز.
سلام ناعمه ی قشنگم
مثل خودت،بی نظیر و زیبا نوشتی،انقدر که دلم نمیخواست کامنتت تموم شه…از دلت نوشتی،به دلم نشست…
نوش جانت،بوسه به کله ی خدا:)ماچ محکم و آبدار!
میدونی چرا دوست داشتم برات حتما بنویسم؟!بخاطر همزمانی…
امشب،یک اتفاق خیلی ساده اما تضادگونه برام افتاد…خب من خیلی سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و فرکانس قربانی بودن به جهان نفرستم…
سکوت کردم،بغضمو خوردم و گفتم خدایا عوضش این آدم این همه ویژگی مثبت داره….من بابت ویژگی های مثبتش ازت سپاسگزارم…
تودلم ولی آشوب بود ناعمه…زیاد تنها موندن یک وقتایی آدمو دلتنگ میکنه…تو که الان برای خودت غار اصحاب کهف ساختی،میدونی چی میگم…
خب منم الان 13 ماهه از خونه ی خودم و اون پنجره ی رو به دریایی که عاشقشم،بخاطر خدا گذشتم…نمیدونمم کی میخواد در بعدی باز بشه …
میگن اصحاب کهف 300 سال صبر کردن تا رحمت و هدایت الله براشون اومد…من که تازه 13 ماهه اومدم تو غار ….اینکه چیزی نیست…من برای خدا جونمم میدم ….
ولی خب ما هم آدمیم دیگه،یک وقتایی آدم احساساتش بهش غلبه میکنه ….
خلاصه من بودم و یک بغض فرو برده و تلاش های ذهنی برای توجه به نکات مثبت….
ناعمه جان،فقط دوسه دقیقه بعد،یک ویس برام اومد،از هلیسا جان،دختر فاطمه خانوم
باورت میشه؟!فاطمه میگه گیر داد من به خاله سعیده ویس بدم،بعدشم رفت خوابید…
فرشته ای که هنوز منو ندیده،ولی قلب کوچیکیش جایگاه دریافت الهامات شده….
خدا بود که بهش گفت برو به خاله سعیده بگو که خیلی دوستت دارم،عاشقتم ….
باورت میشه ناعمه جان؟!
ازون موقع دیگه بغض من ترکیده….دیگه بند نمیاد…
ازینکه خدا چقدر خداست،چقدر حواسش جمعه،چقدر مراقبه…چقدر مهربانه…
وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ…
دوستت دارم دختر زیباروی،زیبا سیرت…بی نظیری…
انشالله ببینمت زودتر …
سلاااام ببین کی اینجاست واو چه نقطه ی آبی خوشگلی، دقت کردی چه آبیه خوش رنگیه!؟ خوش رنگ ترین رنگه فک کنم ؛)
خوبی از خودتونه عزیزم، میدونی من این کامنتو بعد از اینکه گفتی بچه ها بنویسید از معجزات زندگی تون گفتم چشم حتما و انقدر برکت داشت ک فرداش بوم بوم اتفاقات افتاد؟ نشانه ها اومدن سعیده جانم
قربانی بودن و گفتی، سعیده جان آره خیلی سخته، خیلی قدرت میخواد ک خانم باشی و سعی نکنی شخصیت قربانی ب خودت بگیری.
میدونی منم خیلی زورم میاد از کسی درخواست پول کنم حتی از بابام، نمیدونم گاهی اشتباه عه گاهی درست، اگر از سر توحید باشه درست ولی اگه بگم فقط بابام میتونه خب این شرک عه
سعیده میدونی منم تو شرایط مالی ای بودم و هنوزم ک حتی از بابام انتظار پول کفش ندارم؟ حتی غذای قانون سلامتی ام رو؟؟ با اینکه می بینم خدا برکت زیادی ب زندگیش داده ولی خدا بهم میگه از خودم بخواه، تو فرق داری با بقیه دخترا ک مثل پرنده تو قفس منتظر دونه ی صاحب شونن، صاحب تو خداست.
میدونی بارها و بارها بغض کردم از دست این نجواها ک خواسته من خودمو ب مظلوم بودن بزنم و قربانی بشم و دعوا و داد و بیداد راه بندازم، میدونی یه بارم از بابام گله نکردم، گفتم پدرجان پوله خودته ب من چه، و عاشقانه دوسش دارم و هربار با لباس بنایی اش می بینم اش تو دلم میگم آخییی قربون پدر زحمت کشم برم، بهش میگم امروز هوا سرده بابا لباس خوب بپوش. میدونی بارها بهش گفتم بابا من به جاهای خیلی خوبی میرسم جبران میکنم برات اونم میخنده میگه آرررع منم میخندم میگم حالا می بینیم ؛))
سعیده ب قول استاد اگه خانم هستی!؟؟ یه خانم قوی باش( لطفا حرف ق رو با همون غلظت بگو ) بزار بهم بربخوره، میدونی یه موقعهایی از رفتارای بقیه ک اولش حس میکنم حقم نیست و میخوام مظلوم بازی دربیارم حرصم میگیره، بعدش قدرت می گیرم ب قول استاد میگم بزار دردم بگیره، اینا باعث میشه خواسته مو با قدرت بیشتری بفرستم و هرکارررری خدا گفت بگم چشم. و حرف بابا رو سرب نکنم ب پام، بجاش بگم باباجون از اولش منو خدام بودیم از این ب بعدم منو و خدام هستیم. نمیزارم تو ذهنم بزرگ بشه. منم مثه خودت پدرم تعصبی و مرد سالاره. ولی هههههه میدونم میدونی، ترسناک برا بقیه شاید باشه ولی برا ما جوجه توحیدی ها ک سعی میکنیم در عمل ثابت کنیم توحیدمون رو بعدش دیدیم ک چطور مثه موم تو دست مون نرم شدن.
سعیده راست میگی بخدا، یه وقتایی انقد تنهام پایین یهو دلتنگ خانواده میشم، اصن تنهایی مهربون ترم کرده، بیشتر ریز میشم ب رفتارام ک کجا اشتباه کردم، باید یه وقتایی شل کنم، بابا انسانیم اجتماعی ایم، و همین حس امشب بهم گفت مهمونی عمه ات رو قبول کن، هی من تو پیام میگفتم عمه ممنون زحمت نکش برا من مرغ نزار من نمیام هی از ایشون اصرار، بعدم گفتم وا بده ناعمه برو چشم ات ب دوتا آدم بخوره، بیشتر قدر این غار حرات رو بدونی، حالا موقع شام میرم ههههه، بریم ببنیم چه شوددد :/
سعیده درا باز میشه، برا من دیشب باز شد :))) میدونی هربار ب یادش می افتم قلب قلبی میشم، دیشب یه حسی بهم گفت ب این شماره آگهی پیام بده تو واتساپ، و ایشون جواب دادن و امروزم تلفنی صحبت کردیم و حالا قراره کار انجام بشه انشالله، می سپرم ب خودش، هر چی خیره همون میشه. درا باز شدن. نشانه هاش اومده. قراره کاری ک عاشقش هستم رو انجام بده، خدا میدونه چه شرایط خوبی داره قشنگ میفهمم خدا برام چیده حتی بهترش رو،ساعت کاریش، مسیرش، آسان بودن کار اینکه عاشقشم
سعیده دیدی بچه ها چه فرشته هایی ان؟؟ وااای دختربچه ها رو من عاشق شون هستم، مخصوصا تو سن دخترای ناز شما، چقدر ناز و دوست داشتنی هستن، خدا حفظشون کنه. هر وقت نجوا اومد مثه بچه ها باش، باهاشون بازی کن، وقت بگذرون. بخدا این حربه ی شیطانه الکی همه چیو گنده میکنه ک آدمو ب ناسپاسی بکشونه، ب قول استاد این شیطان میتونه کاری کنه تو بهشت باشی ولی بخاطر انگشت کوچیکه ی پات ک یه گوشه اش زخمی شده اون بهشت رو برات جهنم کنه.
قبول دارم اینجانب هیچ ادعایی ندارم در زمینه کنترل ذهن، یه وقتا واقعا الکی الکی گنده میشه. ولی ما ک قرانو داریم، دوره عزیز 12 قدمو داریم، فایلای جدید استادو داریم 100 قدم نه 1000 قدم جلوتریم، واقعا یه وقتا میگم خدایا اگه من هدایت نمیشدم ب سایت و قرآن و حرف زدن با تو و نوشتن چه جورررری میخواستم تحمل کنم؟؟ اصن ادامه میدادم؟؟؟ بابا این خدا یه چیزی دیده در ما ک مارو هدایت کرده، فقط ادامه بدیم.
ب قول سیدعلی خوشدل میگفت یه موقع هایی خواسته هامون مثه دانلود کردن یه فایل ک دیدی مثلا 99 درصد دانلود کردی بعد 1 درصد 2 درصد آخرش مونده خیلیا اونجاها کم میارن و ادامه نمیدن، از کجا معلوم شاید 99 درصد پر شده پس ادامه بده ب تقوات.
میدونی من خودم ک یه موقع هایی دیگه رد میدم میرم پارک روبروی محوطه ی وسایل بازی بچه ها میشینم، میگم بشین نگا کن یاد بگیر ناعمه، یاد بگیر رها بودنو در لحظه بودنو، شاد بودنو، ببین این بچه ها نگرانن؟؟ نگران خوراک و لباس و فردا و مدرسه شونن؟؟ نه بابااا اینا فقط دارن از زندگی شون لذت میبرن، از همون روزشون. هر روز از خودت بپرس خدایا چطوری لذت بیشتری ببرم از روزم؟ برم بالاپشت بوم ابرا رو ببینم؟ برم قهوه مو تو سرمای بالکن بخورم؟ برم پارک باهات پیاده روی؟ برم تو تجسماتم؟ زندگی در بهشت ببینم؟ فرض کن تو همین امروز زنده ای چیکار میکنی؟؟
سعیده می بینی خدا نمیزاره حتی غم زیادی تو قلبت بمونه؟؟ دیدی یه موقع هایی میزنی زیر گریه یهو یه چیز چرت میاد تو ذهنت و میخندی وسط گریه ات؟؟ یا یکی ومی بینی؟ یا یکی زنگت میزنه؟ میگی تو کجا بودی دیگه؟ اون خداست اون خاطره چرت خداست سعیده، خدا ب هلیسا جان گفت برو این بنده ام الان ب صدای فرشته ای تو احتیاج داره ک انرژی بگیره ک انقد سخت نگیره این مهمونی رو، تو ابدی هستی تو لاینتاهی هستی.
میدونی من یه رابطه زمینی سطحی رو کات کردم، بعد این ذهنه چند روز میخواست منو خفه کنه، پاییزعه و حالا بمون تو تنهایی ات بپوس هههه، خب آقا از خطر قرمزای من گذر کرده بود، اره نزدیک بود ولی خودش نبود، نمیخوام ممنون، من لایق یک فرد رویایی مثل خودم هستم، و با بریدن این زنجیر وابستگی لیاقتم رو ب جهان ثابت میکنم. میدونی خدا یه فرشته کوچولو برام فرستاد باران جان، باهاش رفتم پارک سرسره سواری تاب سواری، حرف زدن و وقت گذرون با این فرشته کوچولو در عرض چند روز پرونده شو تو ذهنم بستم؟؟ ذره ای احساس پشیمونی ندارم و اتفاقا ب خودم افتخار میکنم، آره کنترل ذهن سخت بود ولی جهانم هلم داد کمکم کرد وقتی دید من حتی آهنگم گوش نمیدم تو اون هفته.
میدونی حالا روزای پاییزی ام با کی میگذره؟؟ خخخخ خودت خوب میدونی، حال خوب کن تر از خدا پیدا کردی خدا وکیلی؟؟؟ مسکن بهتر از اون؟؟ باهاش میخندی میرقصی میچرخی راه میری. آره پاییز عه و دلبریاش، با خدا جون مون، انقده عشقش و تو قلبم پر کرده ک، گفته عشق اولو آخرت خودمم، منم میگم چشم، شما کاملا درست می فرمایید ثابت شده بهم باشه ؛) و چه لیاقتی بالاتر از این ک عشق اولت خدا بوده باشه نه بنده هاش!؟؟
وااای چه کامنت طولانی نوشتم افکار این روزامو خالی کردم ؛))) نمیدونم چیا گفتم و گفتم
ب قول خودت دوستت دارم باشه؟؟ سعیده ی توحیدیِ تبر ب دست خانم قوی، بهت افتخار میکنم، می بوسمت، در پناه الله باشم جانم.
راستی یه مستند دیدم امروز قسمت اولش رو(من جورجینا هستم) خانم قوی ای ک عاشقش شدم، دوست داشتی ببین باشه، خدافظِ شما
abasmanesh.com
سلام سعیده جانم
من پاسخ کامنت بینهایت دلگرم کننده شما در عقل کل رو فرستاده بودم
ولی الان دیدم انگار نبود
شاید اشتباه کردم
ولی بهر حال مجددا از قلب مهربونت تشکر میکنم
کامنتی از دریافتم از آیاتی که استاد در فایل جدیدشون ( کلید اجابت دعاها) اشاره کردن نوشتم که یک ساعت دیگه منتشر میشه
خیلی دلم میخواست نظر شما و آقا رضا احمدی عزیز رو هم بدونم
چون من با وجود اینکه عربی خوبی داشتم تو دبیرستان و تقریبا خوب معنی آیات رو میفهمم ،و آبا و اجداد باسواد و قرآن خون و امام جماعت مسجد داشتم و… زیاد توی قرآن کند و کاو نکردم تا حالا
یا از سر کوتاهی بوده ، یا تو مدارش نبودم
و الان اول راهم
خوشحال میشم نظر شما رو بدونم و اگر اشتباهی در درکم هست متذکر بشید.
پیشاپیش سپاسگزار وجودت و قلب نازنینت هستم
سلام ناعمه عزیزم سر پا می ایستم و دست میزنم و تحسینت میکنم احسنت بانو دختر زیبا و یکی یه دونه و در دونه خدا عزیز باشی بدرخشی خانمی هر روز بیشتر پر توان تر با انرژی تر
کامنت هاتو خوندم و خبر دارم چه عزت نفسی داری در ارتباط با بقیه چقدر ملاک ارتباط با بقیه برات بالاس خیلی بالا بی نهایت با خودت در صلحی چندین موردها گفتی از همه نظر عالی بودن اما به دلیل اینکه حالشون با خودشون خوب نبود و از تنهایی با خودشون لذت نمیبردن کات کردی
احسنت به تو بانو چه روح بزرگ داری چقدر خلوص داری داری و قطع به یقین گرمی و لذت داشتن خدا رو در لحظه به لحظه زندگیت احساس میکنی
احسنت به تو درود به تو سپاس بابت وجودت که ارزشمندی بی نهایت
میخواستم تو دفترم تحسینت کنم ولی گفتم چرا که بزار بنویسم از ناعمه عزیزم در سایت که بعدها هم بتونم پیداش کنم
این ضعف ها این نجوا ها که مادرت تنها گذاشتی اون که کسی جز تو نداشت کمکش کنه یادت رفته چقد برات زحمت کشیده تنها گذاشتی، نرفتی، بهش سر نزدی، به تو هم میگن بچه،……
تو عمل که نمیکنی استاد گفته همیشه باید یه ورودی داشته باشی والان چی؟؟ نشستی بیان کیسه پول تقدیمت کنن، تو عالم بی عملی ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و…..
اما عمل همینه داری احساستو خوب میکنی داری تایید و نظر بقیه رو تو ذهنت کوچیک و کوچکتر میکنی داری کنترل ذهن میکنی و هدایت ها میاد الهامات میاد و دستان خدا برای رسوندن ما به خواسته مون
خدا جونم پناهی جز پناه تو نیست حمایتی و حفاظتی جز حفاظت تو نیست بکش و بشور و بمیران هر چه غیر تو در دلم هست و مرا با خودت پیوند بده
سلام خدا سلام عزیزم، چقد تو هوامو داری
سلام سلام مهسا خانم عزیز، واقعا نمی دونم برای تحسین هاتون چه جوابی بزارم، چقدر بامحبت هستین، چندین و چندبار با دقت خوندم وجودم پر از حس لیاقت شد، واقعا ازتون ممنونم.
چه قلب پرمهری دارید، خدایا دیوانه ام کردی ک، این همه محبت و عشق دریافت میکنم، می دونید امروزم خاله ام اومده بود خونه مون انقده عشق میداد بهم، میگفت بخدا همش میخوام نگات کنم، میگفت پاشو برو اسفند دود کن، گفتم خاله ولش کن قربونت برم من اعتقادی ندارم من چشم نمی خورم، گفت باشه خودم رفتم خونه مون برات دود میکنم، ینی نمی دونی چندبااار ب من گفت خوشگله من دختر گل من.
آخه می دونید چیکار کردم ؛) امروز موهامو پسرونه ی کوتاه کوتاه زدم، واااای ک چه راحت شدم اولا، دوما چقدر بهم میاد همه اینو میگن، اینم تمرین عزت نفسی ک راحتی خودم برام مهم بود و اصن چه نتیجه ای داشت سود و سود و سود، هم زیباتر شدم، هم راحت تر شدم، هم فکر میکردم سرزنش بشم ولی هرکی دیده گفته چقده بهت میاد، یه ذره هم قربون خودمون رفتیم جلو آینه چه حالی داد جاتون خالی؛)
مهسا جان میدونی اون روز مهمونی چی شد؟ هیچی والا صبحش رفتم بالا اصن مامانم چیز خاصی نگفت، با شوخی و روی خوش بهم گفت مهمونا ظرفا رو شستن، چی شد ک نیومدی مثلا، بعدم یه سری ظرف باقیمونده رو شستم و خوشحالش کردم هههه؛) همش ساخته ی ذهن خودم بود، ترسهای توهم انگیز.
اما عمل همینه داری احساستو خوب میکنی داری تایید و نظر بقیه رو تو ذهنت کوچیک و کوچکتر میکنی داری کنترل ذهن میکنی و هدایت ها میاد الهامات میاد و دستان خدا برای رسوندن ما به خواسته مون
من چی بگم آخه؟ یه ماچ آبدار ب شما، این جمله آخرتون دیگه دیوانه ام کرد. خدایا یه ماچ آبدار ب خودت ک هیچ وقت تنهام نمی زاری، دیگه داشتم دیوانه میشدم از دست این نجواها. داشت ب مو میرسید، خدایا ب پیمانه ی صبر ما بیافزا.
می دونید امروز گفتم خدایا باشه هرچییی تو بگی میگم چشم، من میخوام واقعا ورودی مالی داشته باشم، بهم گفت پاشو برو اون کافه ی محل تون ک همیشه میری، خب بعدش؟ برو درخواست کن برو ازش بپرس ببخشید شما نیرو نمی خواین؟ خدایا ولمون کن، زشته، چی پرو پرو برم بگم نیرو نمی خواین؟ اگه می خواستن خب برگه میزدن. گفتم باشه آقا، اینم تمرین عزت نفسم، اینم تمرین درخواست، تمرین مهم نبودن نظر ویتر آقا ک هم سن و سال خودمم بود، اینم قربانی میکنم پا میشم میرم می پرسم، نمی میرم ک فوقش میگه نه منم برمیگردم، خجالت چیه بابا؟
رفتم ازشون پرسیدم ایشونم گفتن نیرووووو خیر فکر نمیکنم، با احترام و متانت جوابم رو دادن و منم گفتم باشه ممنونم خدانگهدارتون.
ینی گفتم خدایا تو میخوای منو از غارحرای گرم و نرمم ک دارم توش در خلوتی و سکوت رو خودم کار میکنم، بکشونیم ببری اینجا؟؟ من ک میدونم تو باید منو ب جای آسون تر و بهتری هدایت کنی.
من فقط اومدم ک بهت بگم من آماده ام، من مهیام، هر هر اقدامی بگی انجام میدم، حتی ویتری تو کافه ی محل، ک حتی فامیل هرچی میخوان بگن. فقط میخوام بهت ثابت کنم من دنبال عمل کردنم و تو باید هدایتم کنی، اینم قربانی کردم خوب شد؟
بعد گفت برو فلان جا، اونجا کلییی برگه استخدام میزنن همیشه، گفتم کار اداری؟؟؟ آخه ب یکی شون زنگ زدم 9 تا 6، آخه من برم این همه مدت اسیر شم؟ من از کار اداری هلو بپر تو گلوم زدم بیرون، اینا چیه، اینا برا من نیست.
تو کل راه داشتم باهاش دعوا میکرم؛) آخه مسیرش خیلی دور بود، کل تایمی ک رفتم و اومدم پیاده، 58 دیقه شد. گفت برو اونجا و آگهی هارو بخون، خواسته هام واضح تر شد، دیدم آقا من راحتی بیشتری میخوام ب کار تو کافه و اداره اصن فک نمیکنم، تو قراره چیز بهتری بهم بدی.
تو راه چی میدیدم، منی ک سرم همش پایین بود و جوری راه میرفتم و می دوییدم ک همه میگفتن این کجا فرار میکنه ؟ فقط میخواستم زودتر برسم ب اون دیوار و بگم دیدی؟؟ دیدی اینجام هیچی نیست، بیا اینم قربانی کردم اینم اومدم، بدو بریم ک اینجا جای من نیست. حالا منی ک هر ماشینی هرچند وقت چشمم میخورد پلاک 77، 2 بار سرمو اوردم بالا تو جاده ماشین مورد علاقه امو نشونم داد، تلیسمان بژ، دقیقا همون دیقه ک سرمو ب جاده بردم همون ثانیه رد شد، گفتم باشه میدونم اینجایی بخدا ک همینجایی، پس هدایتم کن دیگه.منکه دیگه حاضر ب کار اداری هم شدم.
امشب جلسه 10 راهنما رو گوش میدادم، استاد گفتن اگه ب خواسته ات نمیرسی ینی هنوز ترسهایی داری، هنوز نگرانی هایی داری، هنوز باورهای خلاف خواسته ات داری، هنوز توکل نداری. خیلی بهم برخورد ک ایمان ندارم. ینی یه سوال از خودم پرسیدم ناعمه اگه الان خدا بهت بگه بلیط اتوبوس بگیر برو شیراز میری؟؟ دیدم نه نمیرم، خیلی سخته ک هنوز ایمان نداری ب غیب.سعیده سعیده تو چطوری پا شدی رفتی کیش؟؟
گفتم سعیده قبلش مراحل ایمانش رو پله پله طی کرد، خدایا یه ایده بده ک با شرایط ایمان من بخوره، یه پله بالاتر، یه ذره برم تو دل ترسم، یه ذره شجاعت بیشتر، تو خودت گفتی ما تکلیفی ک توانایی شو نداشته باشید بهتون نمیگیم، خب یه ایده ای بده ک انجامش بدم دلم تنگ شده برا ایمان برا حرکت برا ذوق و شوق رفتن تو دل ترسهام
و میدونم بزرگترین ترسم چیه، از اینکه ب بابام بگم من میخوام اون شغل رو انجام بدم و باز مخالفت کنه، مثل هر دفعه ک خواستم برم تو دل ترسم و مخالف بوده، ولی این سری دیگه فرق داره، من حاضر و آماده ام، بارها تو ذهنم تجسم کردم دارم ب خانواده ام میگم خب من میخوام یه چیزی بگم من یه تصمیمی گرفتم، همیشه وقتی اینو میگم آبجیام میگن یااااا خداااا، ببینیم تصمیم کبرای بعدی ناعمه چیه، و اون یه حرکت و تحول عظیمی عه ک همه باهاش مخالفن ولی من انجامش دادم و انجامش خواهم داد.
اتفاقا امروز تو آرایشگاه خانمه میگفت نمیدونم چرا دخترا انقد از بابا هاشون میترسن، اینم یه نشانه بود، میخوام پرواز کنم ولی سرب ب پامه، کویرم رو رها نمیکنم، میدونم باید هجرت کنم ولی میترسم، ولی ب خدا گفتم تو فقط بگو چه کاری بعد ببین من چطور برم تو دلش و محکم وایستم جلو بابام بگم من تصمیمم رو گرفتم، من میخوام ب هدفام برسم. حتی اگه باهام حرف نزنه
پاشنه آشیلم، ترس از بابا، نظر عمو، نظر عمه، فامیل، فامیل چی میگن، باید شغلی آبرودار داشته باشی، یه چیز روتین و عرف جامعه، برو پشت میز بشین، این ساعت برو این ساعت بیا. نه ناعمه خدا دلش برات نمی سوزه ، نگو خدایا من مستضعفم، مگه زمین خدا پهناور نبود ک مهاجرت کنی؟ شرایط بهتر میخوای؟؟؟ باید هجرت کنی. باید بری تو دل ترسهات. خدایا میرم ب امید تو، فقط ایده بده بگم چشم.
اصن همین دور بودن یک ماه من از خانواده ام، همینکه تو زیرزمین میخوابم، داره بهم میگه وابسته ی خانواده ات نشو، تو حتی متعلق ب خانوادتم نیستی، تو حتی متعلق ب رخت خوابتم نیستی، داره ظرفم رو بزرگ میکنه، این زنجیر وابستگی رو پاره کنم.
ازتون سپاسگزارم مهساجان، زیبا رو، خوش سیرت و خوش قلب. ازتون ممنونم ک دستی از دستان خدا شدید و این پیغامش رو بهم رسوندید و قلبم رو مطمئن ب حضورش تو زندگیم کردید، او تو را ترک نکرده رها نکرده ب حال خودت تنها نزاشته ات، ب برنامه ریزی خدا ایمان داشته باش، خدایا خودت صبر و استقامتم رو افزایش ده.
در پناه الله باشید مهسای عزیز.
سلام به قشنگترین ناعمه دنیا …
چطوری رفیق دلبرم …؟!
جات خالی،نشستم وسط باغ پدری …روی خاک ها…آزاد ورها…داشتم به جلسه 2 قدم9 گوش میدادم که هدایت شدم به این کامنت قشنگت…
دلم خواست یک تجربه ای رو برات بگم که خودم خیلی دوسش دارم.
نمیدونم تا حالا کیش رفتی یا نه،اگر نرفتی انشالله بزودی زود یک سفر تفریحی بری و حالش رو ببری…
ببین به محض ورودت به جزیره ،چنان قلبت باز میشه که نگو…انگار تموم زندگیت دوست داشتی اونجا باشی ولی خودت نمیدونستی ،نمیدونم شاید من اینجوری فکر کنم …دقیقا همون حسی که استاد وقتی رفت فلوریدا داشت،که اونجا فهمید اینجا همون جایی که من همیشه دوست داشتم باشم…
یکی از دلایلی که انرژی جزیره خیلی مثبته،بخاطرِ فراوانی ثروت و نعمت و شادیه …ضمن اینکه نود درصد آدم ها اونجا اومدن برای عشق و حال و تفریح …
اصلا وقتی میری توی جزیره،شدیدا احساس نزدیکی به خداوند میکنی …بخاطر توحیدی بودنش …
خلاصه جونم برات بگه که،وقتی بهم الهام شد برم کیش،به قول خودت فقط بخاطر تکاملی که طی کرده بودم و ایمانی که قوی شده بود گفتم من باید حتما برم …
فکرش رو بکن،من٨ سال پرستار رسمی بودم،واسه خودم دبدبه و کبکبه داشتم:)عزت و احترام داشتم،ازین جایگاه های پوشالی که بهت توهم این رو میده که تو خیییلی جایگاهت بالاست و فلان …
وقتی رفتم جزیره من واقعا نمیدونستم پلن خدا چیه،ولی میدونستم باید قدم اول رو بردارم .
توی کیش،یک فروشگاه خیلی بزرگ هست به اسم پاندا،شبیه والمارت های آمریکا،از شیر مرغ تا جون آدمیزاد اونجا میفروشن…کلی هم کارگر و فروشنده اونجا کار میکنه….
ناعمه جانم،قسم به پروردگارِ خورشید زیبایی که جلوی چشمم داره غروب میکنه ،من به خدا گفتم گفتی بیا جزیره دنبال کار من اومدم!اگر بهم بگی باید بری تو فروشگاه پاندا ،کارگری کنی،به عظمتت قسم من بدون هیچ مقاومتی میرم،ولی اگر تو بهم بگی!اگر تو اینو بگی!اگر دستور تو این باشه!
و با این ایمان منتظر دریافت هدایت موندم ….
و بعد اون معجزه ها رقم خورد …که به جای کارگری در فروشگاه ،من سر میز مذاکره ی تجاری ،در کافه آلور کیش،در کنار توحیدی ترین مدیرعامل تجاری دنیا نشستم…
مردی که وقتی از خدا طلب هدایت کردم ،خدایا من اینجا چیکار میکنم ؟بهم گفت من همیشه تورو دست بهترین هام میسپارم،نگران نباش …
مردی که وقتی بهش گفتم من دیگه نمیتونم باهاتون کار کنم بهم گفت اگر نشونه ها،اینو بهت میگه حتما ازش پیروی کن…ببین قلبت برات چه تصمیمی میگیره…
ناعمه ی قشنگم،باور کن اینارو به خودم میگم :خداوند همیشه بهترین پلن هارو برامون میچینه…اگر ما واقعا تسلیمش باشیم …
تو خیلی دختر شجاعی هستی،یادم نرفته چه جوری تو جاده هزار تک و تنها با یک کوله پشتی زدی به دل جاده …
میدونی شاعر در وصف من و شما چی میگه ؟!
میگه :
من از دم شکستم هر سدی که جلوم بود
یه جاهایی رفتم که قبل من پلمپ بود
اصلا نذاشتم دلگیر شه روزگارم
چون قصد نداشتم هیچ موقع کم بیارم
حس پرواز مثِ خون تووی رگ هام جاریه هر روز
آرزوهام با منن بعد بیداریه هر روز
زندگی میکنم اندازه ی صد سال در روز هر روز….
عاااااشششقتم رفیق دلبرم،به امید خوندن موفقیت های بیشتر و بیشتر …دوستت دارم بی نهایت.
اَلحَمدُللهِ الَّذی فِی السَّمواتِ عَرشَهُ اَلحَمدُللهِ الَّذی فِی الَارضِ قُدرته اَلحَمدُللهِ الَّذی فِی الجَنَّهِ رَحْمَتُهْ اَلحَمدُللهِ الَّذی فِی القَدَرَ قَضائِهُ اَلحَمدُللهِ الَّذی فی البَرِ و البَحرِ سَبیلهُ اَلحَمدُللهِ الَّذی فی جَهَنَمَ سُلطانِهُ اَلحَمدُللهِ الَّذی لامَلجا و لامَنجی اینو رو یکی از قبرا پیدا کردم و میخوندمش، فقط این نوشته رو دوست داشتم.
سلام سلام سعیده جانم
میدونی الان کجام؟ آرامگاه، چرا تا اومدم بنویسم پرنده ها اومدن کنارم و شروع ب خوندن کردن!؟ بزار از قبلش بهت بگم، یه مسیری باز شد همینجوری یهویی، برا مصاحبه اومده بودم ببینم چی میشه، هیچی نشد هههه، ایشون نبودن دفترشون منم بعد از 20 دقیقه انتظار برگشتم، برامم مهم نبود، میدونی فقط میخواستم پیش برم، اوکی بگذریم.
تو راه برگشت از کنار یه قبرستون رد شدم، اومدم داخل، سعیده جان یه چیز جالب، من اصلا و به هیچ عنوان دلم نلرزید، ینی احساس خاص و عجیبی ندارم، فقط اومدم راه میرم و سکوت میکنم.
میدونی خدا منو اورد ولی نه برای مصاحبه نه اینکه برم تو دفتر اون آقا، اینکه بیام اینجا بهم بگه زندگی دنیا بازیچه است، یه متاع زودگذر، آخرای جلسه قرآنی سوره حمد، استاد میگن، نگو هااای مالم پولم بگیر ببند این دنیا ب اندازه یه چشم بهم زدنه، شاید همین یه ثانیه بعد از این فایل من نباشم، با یه چشم بهم زدن، پس لذتشو ببر.
جوونای دهه 70 دهه 80، ناعمه آیا جوری زندگی میکنی ک شاید یه لحظه بعد نباشی؟ این مهمونی رو چقد جدی گرفتی؟ حرص چی آخه؟ حس خوبی دارم از اینجا نشستن، حسرتی تو دلم نیست آنچنان، ترس ندارم، انگار پیاده روی معمولی روزانه مو انجام میدادم وقتی بین قبرا راه میرفتم.
اینکه ترسی ندارم، اینکه حس خاصی ندارم عجیبه؟ اینکه نگران نیستم ک از این دنیا برم عجیبه؟ اینکه وقتی فکر میکنم یه روزی جای منم اینجاست و دلم برا خانواده ام تنگ نمیشه، اینکه از تنها بودنم بعد مرگم نمیترسم درسته؟
فقط فانی بودن خودمو یادم اومد، ناعمه کجا دنبال چی میگردی؟ فک کن امروز روز آخر عمرته چیکار میکنی؟ چقد لذت میبری از روزت؟ آیا اصن نگران فردات هستی؟
سعیده دوست دارم میدونی، خیلیم زیاد، مهرت ب دل همه می افته رفیق دلبررررر. باعشق برای تو نوشتم
به نام خدایی که هرآنچه دارم از اوست
به نام خدایی که همین نزدیکیست
سلام و درود خدمت دوستان و همراهان عزیز، استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته
چقدر این فایل عالی و به موقع بود، و چقدر راه گشا، از خدا میخوام کمکم کنه تا بتونم به درستی درکش کنم و بهش عمل کنم
انصافا یکی از پاشنه های آشیل من همین عدم اطمینان صددرصدی به رب و خدای جهانیان هست، دقیقا خیلی وقتا از خدا خواستم ولی تهش یه مگه میشه خواصی ته ذهنم هست، تهش ترس هست و خیلی از مواقع شده حتی توی نوشتن ستاره ی قطبی ته ذهنم بوده که این قضیه محاله اتفاق بیفته ولی تو بنویس و این از بی ایمانی میاد و این برمیگرده که برای خودم مثال نمیزنم از مواقعی که شده
واقعا خداراشکر بابت آگاهی های این فایل، چقدر زیبا استاد توضیح دادند، و چقدر زیبا تر که با مثالهایی درباره پیامبران و درباره حضرت زکریا یادم اومد که من تنها نیستم که ایمانم به ربوبیت خدا سسته و حتی برای پیامبران هم پیش میاد که گاهی خواسته هاشون دور از دسترس باشه و این به من کمک میکنه که دست از خود سرزنشی بردارم و خودمو بخاطر ایمان و باور ضعیفم سرزنش نکنم
مثلا همیشه توی ستاره قطبی مینویسم که خدایا مشتریان خوب و پولدار و کسانی که براحتی خرید میکنند سر راه من قرار بده ولی همون موقع ته ذهنم میاد که بابا مگه چقدر آدم پولدار توی این شهر هست؟؟؟؟ بذار همون نسیه برا هم بیاند، بزار اصلا مشتری بیاد و از این دست نجواها
و این نوشن میده که باید خیلی بیشتر روی خودم کار کنم، باید مرور کنم مشتریهای خوبی که به راحتی خرید میکنند و اعراض کنم از اونایی که اذیت میکنن و نسیه میخواند و باید هر روز روی خودم کار کنم
الان دارم خونه میسازم، یه آپارتمان کوچیک داریم که از اول به فکر این بودیم که برای ساخت خونه و بخشی از هزینه هاش باید در نهایت این آپارتمان را بفروشیم، توی این مدت گاهی از هدا خواستم خودش یه راهی بهم نشون بده که بدون نیاز به فروشش بتونیم خونه را تکمیل کنیم و لی همون موقع اومده ته ذهنم که آخه از کجا؟ مگه چقد دیگه پول واست مونده؟ اصلا میدونی چقدر دیگه باید برای خونه هزینه کنی و …..
این مثالا را زدم که خودم بعدا بیام و ببینم چقدر تونستم باورهام را رشد بدم و یه رد پا ازم باشه
البته تپی این مدت یکسالی که خیلی بیشتر دارم روی باورهام کار میکنم توی یسری مسایل کوچیک راحتتر اعتماد کنم، مثلا قبلا که میخواستم برم سر کار توی راه بخدا میگفتم یه جای پارک خوب و نزدیک به مغازه گیرم بیاد ولی همون موقع با دلایل منطقی از قبیل: الان دیگه دیره و جا گیر نمیاد یا اینکه امروز مثلا پنجشنبه ی و شلوغه و اینا دست خدارا میبستم و جلوی اجابتشو میگرفتن ولی جدیدا توی درصد بالایی از مواقع با ایمان بیشتری همین درخواست را میکنم و براحتی یه جای پارک عالی گیرم میاد و حتی بعضی وقتا شده من میرسم به جای مورد نظرم یهو دوتا ماشین از پارک در میاند و جا برای من باز میشه، خداراشکر، این مثال یعنی داره باورام تکاملی و قدم ب قدم ساخته میشه و این یه نشونه س برای درخواستهای بزرگتر.
خداراشکر میکنم واسه این فایل عالی، من 4 بار امروز این فایلو گوش دادم و هر بار یه نکته ازش گرفتم و میدونم اگه هزاران بار گوشش کنم هزاران نکته ی دیگه داره.
بازم ممنونم از خدای خودم برای هدایتم به این مسیر الهی و حضور دوستان خوب و عالی و مرشد و راهنمای عالی، استاد عباسمنش عزیز.
خدایا بابت هر آنچه که دادی و ندادی هزاران مرتبه شکر️️
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَهࣱ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءࣱ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدࣰى وَرَحۡمَهࣱ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ
اى مردم عالم، به حقیقت برایتان نامهاى که همه پند و اندرز و شفاى دلها و هدایت و رحمت بر مؤمنان است از جانب خدایتان آمد
رحمت و هدایت….
براستی که قرآن جز رحمت و هدایت نیست
و براستی که این کلام جز کلام الله نمیتونه باشه.
کلامی که انسان رو هدایت میکنه به صراط مستقیم با منطق هاش ، با داستان هاش ، با پندها و موعظه هاش ، با دعوت کردن به تفکر و انواع و اقسام روش ها .
و این بهترین هدیه خداوند به انسانه
خدارو شکر برای نزول قران.
نکته ای که اینجا نظر منو جلب کرد این بود که اون چیزی که بین انسانهای معمولی و پیامبران تفاوت ایجاد میکنه میزان ایمان اونها به خداوند بوده و همین تفاوت بوده که باعث شده اونها به پیامبری انتخاب بشن.
اون زمانی که پزشکی هیچ رشدی نداشت اون زمانی که یک عده هرگز بچه دار نمیشدن و هیچ کاریم نمیشد براش کرد وقتی که ذکریا دو دلیل بزرگ داشت برای بچه دار نشدن (که هرکدوم به تنهایی کافی بودن تا قید بچه خواستن رو بزنه) ، پیری خودش و نازا بودن زنش ،،،، باز هم دعا میکنه به درگاه خداوند و خواسته ش رو بهش میگه
کدوم انسان عادی این جرات رو میکنه؟
و تعجبی نداره اگه خداوند اجابتش میکنه.
و اگر هم نشونه از خدا میخواد صرفا برای محکم تر شد ایمانش بوده ، به خاطر اروم شدن دلش و اطمینانش از اینکه اون کلام از طرف خداوند بوده نه از سمت ذهنش
چون ذهن و شیطان توانایی نشونه فرستادن نخواهند داشت اگر حرفی به دروغ هم بزنن اما خداوند میتونه نشونه بفرسته و میتونه ثابت کنه. و اینطوری اطمینان و ایمانش بیشتر و بیشترم میشه.
پس جرات درخواست و آرزو کردن اولین سطح ایمانه ، به اینکه احتمال بدی به خواسته ت میرسی و جرات کنی بهش فکر کنی و درخواستش کنی. بقول استاد اکثر ماها حتی جرات نداریم به خواسته ای فکر کنیم چون ذهن همون اول مهر “این شدنی نیست ” رو روش میزنه و پرونده ش رو میبنده.
اصلا خیلی چیزا هست که حتی به ذهن ما هم نمیاد هرگز.
و مرحله دوم ایمان این هست که وقتی جرات کردی خواسته ت رو مطرح کنی بدونی که میشه.
خداوند در مورد موضوع دعا خودش رو شخصا مخاطب بنده قرار میده
اونجا که میفرماید
و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان
هرگاه بندگان من از تو درباره من پرسیدند بگو من نزدیکم. اجابت میکنم دعای دعا کننده را وقتی که مرا میخواند.
و اینجا که میفرماید “هو علی هیّن” اینکار بر من آسان است. تو هردوش از ضمیر اول شخص استفاده میکنه . بدون شرط و شروطی
و اینطور راه رو برای ایمان داشتن باز میکنه به این زیبایی.
بعد هم میفرماید
و لله ملک السماوات والارض و ما فیهن و هو علی کل شی قدیر
لازم نیست تو نگران باشی فقط بدون که خداوند بر هر کاری تواناست تو فقط کافیه فاصله بین دعا و رسیدنت رو با صبر و ایمان پر کنی همین .
و حال این وظیفه بنده س که ایمان بیاره
آسون ترین قسمته چون تو فقط خواسته تو میخوای و اجابتش با خداست
و در عین حال سخت ترین قسمته چون ایمان به چیزی ست که نمیبینی.
پناه میبرم به خدا از شر شیطان ، از شر نجواهاش ، از ذهن و محدودیت هاش و از ایمان سست و از عمل کم.
یاد قسمتی از دعای کمیل افتادم پناه میبرم به خدا از افکار و گناهانی که دعارو حبس میکنن.
پناه میبرم به خدا از گناهان و افکاری که ایمان رو متزلزل میکنن و انسان رو دلسرد میکنن.
درود بیکران بر استاد بزرگ و یاور توحیدی ایشان
درود بر اعضای محترم سایت
عجب فایلی بود
بی اختیار کلمه به کلمه شنیدیم واشگ ریختیم
ما را چه میشود
در کجای این جهان هستی قرار داریم
ما را باخود به کجا برده ایی
گویی از این دنیای مادی رها شده ایم
بگذریم که هر چه بگوییم
کلمات قادر به توصیف آن لحظات نخواهد بود
فقط آنکه به اینوادی پا گذشته است خواهدفهمید حال مرید را ………
تا خود رابه چیزی ندادی به کلیت
آن چیز صعب ودشوار می نماید
چونخود را به کلی به چیزی دادی
دیگر دشواری نماند
وظیفه شما تنها یک چیز است ؛ خواستن
ولیکن این خواسته ی شما وقتی اجابت میشود که با آن یکی شوید .
شما نمی توانید با ترس هایتان روبروی خواستههایتان بایستید وانتظار داشته باشید برآورده شود.
خواسته شما وقتی اجابت میشود که وجود شما تبدیل به خواستن گردد.
پس هرگز مانند نادانان سعی نکنید ، ملتمسانه خداوند را بخاطر نیازهایتان به صرافت بیندازید .
یا چون بی ادبان برای اجابت خواسته های تان راه پیش پای او بگذارید .
بلکه تمنای خود را اجابت شده بپندارید
برای عینیت یافتن آن ، پیوسته شکر گذار خداوند باشید . به یاد داشته باشید که شما با نیازها و آرزوهای تان پا به این جهان گذاشته اید .
و خداوند همنیازهای شما را می داند هم روش برآورده ساختن آنها را ،
خداوند بزرگ تر از آن است که شمارابیافریند اما به آرزوهایتان بیتوجهی کند.
پس سعی کنید باخواسته ی خود یکی شوید
تا تولد واجابت خواسته هایتان نیز مانند
تولد خودتان عینیت یابد
عمرتان به کمال
روزگارتان پر از معجزه
بنام رب العالمین
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز و همه دوستان عزیزم تو سایت
استاد خیلی جالبه که دو روز فکر کنم سایت رو رفرش میکردم ولی فایلی نمیومد حالا دیشب یه سری تضادها برخوردم یه پیشنهادی بهم داده شد که اگه اتفاق بیافته فوق العاده میشه ولی چون تا حالا کسی انجام نداده گفتم شاید نشه و تو این فکرها بودم حالا شب هرکاری کردم خوابم نبرد گفتم چیکار کنم منم سایت رو باز کردم واین فایل محشر رو دیدم و فکرکنم جواب سوالم رو گرفتم
اونجایی که گفتین هر درخواستی که دارین اول تو ذهنتون منطقی کنید باورهای مناسب ایجاد کنید و بعد معجزه همیشه رخ میدهد چون فرستنده مشکل نداره بلکه گیرنده مشکل داره اگه نتیجه رخ میدهد
استاد تو این فایل به نکات فوق العاده ای اشاره کردین که دوست دارم برا خودم تکرار کنم
تا وقتی درخواستی نباشه جوابی نیست پس حواست باشه حتی اگه باورهای درستی نداری باز هم جرات داشته باش و حرف دلت رو بگو
خداوند هیچ گاه مارا رها نمی کند او همواره از رگ گردن به ما نزدیک تر است او وعده ی فراوانی داده فقط باید او را باور کنم و شکرگزار نعمت های او باشم تا روح مرا بزرگ کند او همواره میگوید که آنقدر به تو نعمت میدهم تا راضی شوی الهی شکرت
چقدر جالبه استاد تو هر فایلی که از شما گوش میکنم به یه باوری میرسم عقاید پوچ گذشته م از بین میره عقاید بی در و پیکری که اصلا معلوم نیست منشاء ش کجاست اونجا که درمورد طلاق گفتین دقیقا من هم اینو شنیده بودم ولی ببین چقدر پوچ بوده چون اگر که خدا طلاق رو بد میدونست باید حداقل میگفت جدانشین اگرم شدین خودتونین و خودتون ولی نه دیدگاه خدا با انسانها فرق داره اون میگه روزی شما را ازطریقی میرسونم که فکرشم نکنین یعنی اگر که به من اعتماد داشته باشین نگران روزی خودتون نباشین من همیشه هستم
الهی کمکم کن که همواره سپاسگزار تو باشم سپاسگذار واقعی واز ته قلبم
در پناه حق
به نام خداوندی که هرچه دارم از اوست
خداوندی که هر لحظه در حال هدایت ماست
وعده او حق است
یک زمانی ظرفم کوچک بود و نمیتونستم زیاد بخوام ولی هرچی خواستم بهم داد
الان برام قابل باور شده تا ذهن چموشم میخواد بگه چطور مگه میشه اصلا بهش فکر نکن
میگم همون طور که پارسال این موقع این چیزی که الان دارم برام رویا بود
این این این….و این همه نعمتی که فکر نمیکردم بدست بیارم و حالا به راحتی دارمشون
وقتی همسرم نگران خونه ای نداشته بعد بازنشستگیه من دقیقا میدونم قرار تو چه خونه ای با چه مشخصاتی زندگی کنم
فقط باید خدا رو باور کرد
باید باور کنیم که میشود،ایمان داشته باشیم
و هدایت ها رو دنبال کنیم،او هر لحظه در حال هدایت ماست
ان علینا للهدی
او نزدیکه خیلی نزدیک ،دستش تو دستامه
ایده میده،مشاوره میده
میگم خدایا تو بگو من هیچی نمیدونم و میگه
والله یعلم و انتم لا تعلمون
خدا میداند و شما نمیدانید
وقتی صدق بالحسنی داشته باشیم
زیبایی هاش رو ببینم،شکرگزار نعمت هاش باشیم
خودمون دوست داشته باشیم،خودمون رو عاشقانه دوست داشته باشیم
نزاریم خود خداییمون، لحظه ای کنترل ذهنش رو در چالش ها از دست بده
اون وقت دستمون هنوز تو دستشه
ان اقول له کن فیکون میگوید باش و می شود
چه فایل زیبایی،چه فایل به موقعی
دقیقا زمانی که بهش نیاز داشتم تا به خودم یادآوری کنم دیر نیست،برای رسیدن به رویاهات دیر نیست
تو عزیزخدایی،خودش گفته نترس و غمگین مباش
تو از زندگیت لذت ببر انقدر بهت میدم که خوشنود بشی
ولسوف یعطیک ربک فترضی
هر چند که الانم برم پیش معبودم چیزی برام کم نزاشت
خدای من سپاس برای در این مسیر بودنم برای داشتن همچین استادی
برای زیبایی های زندگیم که یکیش آشنایی با استاد عباس منش توحیدی است
تنتون سلامت و دلتون خوش،زندگیتون پر از عطر رب