درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1 - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-19 05:37:312025-04-30 07:31:22درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند رحمان
عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی
من یاد فیلتر های آب تصفیه افتادم .که اگرفیلترهایی کهنه و خیلی کثیف باشن هر آبی رو بهشون بدی ( چه آب پاک و خالص و سالم و چه آب کثیف و آلوده) در هر حال این فیلتر ها؛ آبی کثیفتر و آلوده تر رو بهت تحویل میدن .
ولی فیلترهای نو و تمیز رو اگر هر آبی رو بهشون بدی ( چه آب پاک و سالم و چه آب کثیف و آلوده ) در هر حال آبی تمیزتر ،پاکتر و سالمتر بهت تحویل میدن ….
باورها و پیشفرض های ذهنی ما نیز فیلتر های ذهنی هستند که سر راه ورودی های ما قرار داده شده و بسته به جنس این باورها (سازنده و قدرتمند کننده یا مخرب و تضعیف کننده ) خروجی های (تجربه ها و نتایج ) هم جنس این باورهای ذهنیمان بدست خواهد آمد ولا غیر …
سلام استادم.
سلام استاد جانم.
سلام رفقای ناب بهشتی ام.
سال نو همگی مبارک.
مطمئنم با ادامه دادن فرکانس های مثبت،امسال بهترین سال برای همگی ما خواهد بود.
و اولین و شیرین ترین اتفاق سال جدید برای من،تنها بودن دقیقا لحظه تحویل سال و تا یک ساعت بعدش بود.
ببین چجور کائنات کار میکنن!
تا نیم ساعت قبل سال تحویل ،همسرم و دو پسر خودم و دو بچه برادر شوهرم کنارم بودن.
اما جهان طوری پیش رفت که منو سفره هفت سین تنها شدیم.
و چقدر من عاشق تنهایی دلچسب با خدای خودم شدم.
همسرم یه مسافر دربست بهش خورد و رفت،بچه ها هم همگی رفتن توی کوچه بازی کنن.
و من با چشمهای قلب قلبی دقیقا 5 دقیقه بعد شروع سال جدید چکار کردم؟
شروع به مکتوب کردن کلمه به کلمه سخنانی که از دهان مبارک استاد در جلسه اول هم جهت با جریان خداوند در میومد کردم.
خدااااای من!!!
سالی که نکوست از بهارش پیداست.
خدایا چه سالی بشه امسال.
استاد باورت نمیشه،اصلا دیگه برام فرقی نداره مسافرت کجا بریم.
اصلا بریم یا نریم.
چرا؟!
چون هرجا میرم استاد هم باهام میاد.
سایت هم باهام میاد.
دیگه هر جا باشم واسم بهشته.
خدایا فقط میگم هر جا منو هدایت کنی همون بهترینه برای من.
همونو با جون و دل قبول دارم.
استاد بعد از دیدن این فایل گفتم اولین کاری که باید بکنم اینه که برم واسه خودم توت فرنگی بخرم و یه دل سیر بخورم.
و رفتم یک بسته خریدم،توی همون میوه فروشی شستم و تو خیابون در حال حرکت خوردم.
فقط،چنتا دونه کوچک اضافه اومد که اونم جا نداشتم بخورم.
اوردم خونه.صبح بچه ها خوردن!
والله همیشه که نمیشه به بچه ها اهمیت داد.
باید خودمون هم ببینیم.
به خودمون و علایقمون احترام بگذاریم.
خلاصه استاد همه چی بر وفق مراده.
استاد بعضبا میگن اوضاع داره بد میشه،دلار داره گرون میشه،
ولی من با خودم میگم پس چرا در امد همسرم این ماه تقریبا نزدیک به 10 برابر بیشتر از ماه های قبل شد؟
چرا رابطمون بهتره؟
چرا اینقدر با خودم در صلح هستم که دارم سعی میکنم هر کس رو هرجوری هست بپذیرم؟
چرا من هر روز در حال پیشرفت هستم؟
من کاری به هیچکس ندارم.
من در حال بهبود و پیشرفت هستم.
بعضی وقتا از اینکه دارم از بدنه جامعه جدا میشم،میخوام اشک شوق بریزم.
ان شاالله هدایت های خدا رو همیشه دریافت کنم.
چون هدایت ها هست.وجود داره.فقط،من باید گیرندم رو وصل و تنظیم کنم.
همین الان که نشستم توی شهربازی مجتمع بین الحرمین شاهچراغ،و بچه ها درحال بازی هستند،انواع و اقسام فرکانس ها کنارمه.
فرکانس های رادیویی،تلوزیونی،ماهواره ای،بیسیم های امبولانس و پلیس….
فرکانس ثروت هم دقیقا همینه.
اگر من بهش دسترسی ندارم به این معنی نیست که وجود نداره.به این معنیه که من روش تنظیم نیستم.
خدایا شکرت بابت عادل بودنت.
بابت اینکه با شناخت قوانین دیگه تکلیفمون با خودمون روشنه.
سلام به استاد سید عباس منش خانوم شایسته و تمامی دوستان.
استاد عزیزم من یادمه مادرم یه روز معده درد داشت و قرصاش تموم شده بودن و من رفتم داروخونه و اگه قرصش مثلا 500 بود اون داروخونه250 شو داشت ،قرص رو دادم ب مادرم و بهش گفتم که این قدرتش اندازه نصف قرص خودشه ،یکیشو خورد گفتم الان چطوری گفت حس میکنم کمی خوب شدم.چون تو ذهنش اون نصف بود حس کرد کمی خوب شده،و با این حرفش هم خندیدم هم برام جالب بود
اون زمان قوانین رو نمیدونستم
بسم الله الرحمن الرحیم
ب ما گفتن پول بیشتر بده آش بهتر بخور
واین شده یک باور قوی .
ک حتما جایی ک گرونه قراره غذای بهتری بخوری یا لباسی ک گرونه جنسش خیلی عالیه
چقد شوهرم اهمیت میده ب این موضوع وسالهاست همش چیزای گرون میخوره
ومیگه وقتی چیزای گرون میخورم احساس میکنم درست زندگی کردم وبرای خودم ارزش قاعلم
در مورد کسب وکارم هرچی قیمت پایینتر بگم مشتری فکر میکنه این هنر بی ارزشه و کار خاصی نکردم یا تمیز انجام نشده
میخام اینو واسه موضوع رو توی فروشم بکار ببرم
من دیدم جاهای گرون ک چقد سرشون شلوغه
یک پیتزایی ک خیلی معروفه توشهرمون و شوهرم کلی ازش تعریف کرد
دوسه بار رفتیم چقد سرش شلوغه باید منتظر باشی واسه گرفتن پیتزا و فیش غذا
من خوشم نیومد از پیتزاش اصلا
یا رفته بودم چرخ خیاطی بخرم فروشنده گفت همشون مثل هم هست اما مارک جک بخاطر برندش خیلی خیلی فروشش بالاست قیمتش بالاتره خیلی توی بازار ترند شده وگرنه من بعنوان یک فروشنده ای ک سالهاست دارم میفروشم وتعمیر میکنم واجناس رو میشناسم همشون یک نوع کارایی دارن همشون مثل هم هستن جنسشون
برای معرفی کارم قیمت ها رو میخام افزایش بدم وتمرین اگهی بازرگانی رو انجام بدم از خودم و مهارتم تعریف کنم
جهان داره منو ب سمتی میبره با نشانه ها دارم باور میکنم ک وقتی من کیفیت کارم رو بدونم براش ارزش قاعل باشم هر قیمتی بگم میخرن
فقط مهم اینه که من چ فکری میکنم
و درموردش با بقیه چی میگم
مثلا میگم ارزونه مفته ک اونا بخرن
یا میگم خیلی کیفیتش عالیه
جدیدا دوبار اینکارو کردم قیمت دلخواهمو گفتم کیفیتش خیلی عالیه تا 5 سال اگه خراب شد بیا پسش بده طرف هم گفته اره خیلی تمیزه کارت خیلی عالیه میخامش
سپاسگذارم استاد جان
باهر پیش فرضی برم جلو اون اتفاق میفته همیشه همینجوری بوده
اگه پیش فرضم از یک شخص یک کار یک مشتری خوب بوده
خوش قولی های توی روابط
مثلا پیش فرضم این شخص بدقول هست هربار بدقولی کرده
پیش فرضم درمورد عشقم اینکه خیلی دست دلبازه خیلی نظرم براش مهمه و
واقعا همینطور شده هربار
هرچی گفتم انجام داده
برعکس قبلا پیش فرضم این بود ک همسرم اصلا ادمیه مثل پدرم ادم بی احساس وبی تفاوت و اصلا ب زن اهمیتی نمیده
ک این باور مخرب از مادرم رفته بود تو ذهنم هنوز هم ریشه هاش هست
مادرم توی این موضوع خیلی احساس قربانی شدن داشت ک قربانی پدرم و شرایطش شده
وتمام سعیش براین بوده ب من بگه شوهرت هم اینطوره بعد فهمیدم من چقد ب خودم ظلم کردم چرا بذارم هی بهم بگه هی بپذیرم
وقتی ازشوهرم تعریف میکنم مادرم یکسری توجیهات میاره چون اینجوره چون مجبوره چون فلانه
اما اومدم ساختم و واقعا شوهرم عشقم دست دلبازه چشم پاک و خیلی دوسم داره و نظرم براش مهمه توی همه چیز و کل تلاشش این هست باهم خوش باشیم وقتی شادم میخندم میبینم عکس العملش چجوره
ساعتها باهم درمورد خاسته هامون باهم حرف میزنیم
همیشه دستی شده از دستان خدا وتوی کارهام وخاسته هام بامن همراه شده و هارون شده برای موسی
چقد این باور جدید باعث شد زندگی زیبا وارامتر بشه استاد
همه چیز باوره
روابط
ثروت
سلامتی
خود باوری وعزت نفس
بسم الله الرحمن الرحیم
ب ما گفتن پول بیشتر بده آش بهتر بخور
واین شده یک باور قوی .
ک حتما جایی ک گرونه قراره غذای بهتری بخوری یا لباسی ک گرونه جنسش خیلی عالیه
چقد شوهرم اهمیت میده ب این موضوع وسالهاست همش چیزای گرون میخوره
ومیگه وقتی چیزای گرون میخورم احساس میکنم درست زندگی کردم وبرای خودم ارزش قاعلم
در مورد کسب وکارم هرچی قیمت پایینتر بگم مشتری فکر میکنه این هنر بی ارزشه و کار خاصی نکردم یا تمیز انجام نشده
میخام اینو واسه موضوع رو توی فروشم بکار ببرم
من دیدم جاهای گرون ک چقد سرشون شلوغه
یک پیتزایی ک خیلی معروفه توشهرمون و شوهرم کلی ازش تعریف کرد
دوسه بار رفتیم چقد سرش شلوغه باید منتظر باشی واسه گرفتن پیتزا و فیش غذا
من خوشم نیومد از پیتزاش اصلا
یا رفته بودم چرخ خیاطی بخرم فروشنده گفت همشون مثل هم هست اما مارک جک بخاطر برندش خیلی خیلی فروشش بالاست قیمتش بالاتره خیلی توی بازار ترند شده وگرنه من بعنوان یک فروشنده ای ک سالهاست دارم میفروشم وتعمیر میکنم واجناس رو میشناسم همشون یک نوع کارایی دارن همشون مثل هم هستن جنسشون
برای معرفی کارم قیمت ها رو میخام افزایش بدم وتمرین اگهی بازرگانی رو انجام بدم از خودم و مهارتم تعریف کنم
جهان داره منو ب سمتی میبره با نشانه ها دارم باور میکنم ک وقتی من کیفیت کارم رو بدونم براش ارزش قاعل باشم هر قیمتی بگم میخرن
فقط مهم اینه که من چ فکری میکنم
و درموردش با بقیه چی میگم
مثلا میگم ارزونه مفته ک اونا بخرن
یا میگم خیلی کیفیتش عالیه
جدیدا دوبار اینکارو کردم قیمت دلخواهمو گفتم کیفیتش خیلی عالیه تا 5 سال اگه خراب شد بیا پسش بده طرف هم گفته اره خیلی تمیزه کارت خیلی عالیه میخامش
سپاسگذارم استاد جان
باهر پیش فرضی برم جلو اون اتفاق میفته همیشه همینجوری بوده
اگه پیش فرضم از یک شخص یک کار یک مشتری خوب بوده
خوش قولی های توی روابط
مثلا پیش فرضم این شخص بدقول هست هربار بدقولی کرده
پیش فرضم درمورد عشقم اینکه خیلی دست دلبازه خیلی نظرم براش مهمه و
واقعا همینطور شده هربار
هرچی گفتم انجام داده
برعکس قبلا پیش فرضم این بود ک همسرم اصلا ادمیه مثل پدرم ادم بی احساس وبی تفاوت و اصلا ب زن اهمیتی نمیده
ک این باور مخرب از مادرم رفته بود تو ذهنم هنوز هم ریشه هاش هست
مادرم توی این موضوع خیلی احساس قربانی شدن داشت ک قربانی پدرم و شرایطش شده
وتمام سعیش براین بوده ب من بگه شوهرت هم اینطوره بعد فهمیدم من چقد ب خودم ظلم کردم چرا بذارم هی بهم بگه هی بپذیرم
وقتی ازشوهرم تعریف میکنم مادرم یکسری توجیهات میاره چون اینجوره چون مجبوره چون فلانه
اما اومدم ساختم و واقعا شوهرم عشقم دست دلبازه چشم پاک و خیلی دوسم داره و نظرم براش مهمه توی همه چیز و کل تلاشش این هست باهم خوش باشیم وقتی شادم میخندم میبینم عکس العملش چجوره
ساعتها باهم درمورد خاسته هامون باهم حرف میزنیم
همیشه دستی شده از دستان خدا وتوی کارهام وخاسته هام بامن همراه شده و هارون شده برای موسی
چقد این باور جدید باعث شد زندگی زیبا وارامتر بشه استاد
همه چیز باوره
روابط
ثروت
سلامتی
خود باوری وعزت نفس
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد گرامی، خانم شایسته و دوستان همفرکانسی
سال نو بر همگی ایرانیان در سرتاسر جهان مبارک باد
امیدوارم که در این سال جدید همه بتوانیم بهترین اتفاقات برای خودمان بسازیم
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری
الله اکبر
این چقدر عالی است که انساین می تواند از دیدن یک شوی تلویزیونی و از دیدن نکات آن اینهمه ننکته زیبا برداشت کند که بتواند هم برای خودش و هم دیگران این همه درس داشته باشد .
خدایا شکرت بابت بودن دراین مسیر بسیار زیبا که من قرار دارم.
همه چیز ذهن است، همه چیز باور است
استاد جان می خواهم یک خاطره ای که خیلی هدایتی آن اتفاق برای من رخ داد صحبت کنم که بسیار زیاد ربط دارد به این موضوع این جلسه
من در جایی که زندگی می کنم خیلی زیاد نزدیک است به دریا و من زیاد می آیم و کنار دریا می نشینم.
یک روز زمستانی که هوا هم خیلی سرد بود و من با کاپشن و کلاه آمده بودم بیرون و فکر کنم دمای هوا حدود 4 الی 5 درجه بالای صفر بود آمدم کنار دریا، و داشتم از زیبایی های دریا لذت بردم . در همین حال و هوای خودم بودم که دیدم یک خانم که ظاهرشان نشان می داد که از روسیه باشد آمد و خیلی راحت و آسان لباسهایش را درآورد و رفت داخل آب جهت شنا کردن، در حال که ساعت حدود 10 صبح بود و هوا هم کاملا ابری بود و هوا هم خیلی سرد بود.
من و این خانم، دو دیدگاه کاملا متفاوت و دو ذهنیت کاملا متفاوت در مورد آب و سرمای آب
من آب را خیلی سرد می دیدم و اصلا تصور اینکه بروم توی آب شنا کنم هم برای من وحشتناک بود
این خانم شنا در این آب برایش لذت بخش بودم و به راحتی رفت و حدود یک ربعی شنا کرد و راحت آمد بیرون و لباس پوشید و رفت. جالبه که لباس آنچنان گرمی هم نپوشید.
آب همان آب برای من و ایشان ولی دو ذهنیت کاملا متفاوت در این مورد باعث شده بود که من تصور شنا کردن در این هوا برایم ترسناک باشد از این جهت که سرما خواهم خورد و مریض خواهم شد، اما او این تصور را نداشت و به راحتی پرید توی آب و شنا کرد.
این اتفاق در همان زمان هم خیلی برایم جالب بود که چقدر ذهنیت یک فرد می تواند در نحوه انتخاب موارد جهت زندگی کردن مفید باشد.
و تا مدتها این اتفاق را برای خودم یادآوری می کردم که به صورت عملی خدا به من نشان داد که تفاوت ذهنیت یک فرد چقدر می تواند در عملکرد یک فرد موثر باشد و دو نفر با دو ذهنیت متفاوت چقدر نتایج متفاوتی دارند.
این تفاوت ذهنیت قطعا از محل زندگی فرد، خانواده ای که بزرگ شده است و نحوه ساختن باورهای فرد در مورد مثلا این موضوع شنا کردن در آب سرد و هزاران دلیل دیگر ساخته شده است.
منی که از کودکی به من می گفتند که حتما باید خودت را در زندگی بپوشانی وگرنه سرما می خوری و اگر لباست مثلا در اثر برف و یا باران خیس شد سریع عوض کنی که سرما نخوری و هزاران داستان مشابه این باعث شده است که من از آب سرد و سرمای زمستان در باور خودم انتظار سرماخوردگی داشته باشم، در صورتی که قطعا این خانم باید باورهایی متفاوت با من داشته باشد، چرا؟ چون نتایج ما کاملا با هم متفاوت بود.
باز یک خاطره دیگر در همین زمینه یادم آمد.
زمانی که دانشجو بودم در بیرجند بودم، شهری کویری که در زمستان با اینکه بارندگی زیادی نداشت ولی هوای بسیار سردی داشت و تقریبا همه ماها لباسهای بسیار گرمی داشتیم که سرما نخوریم، اما یک دوستی داشتیم که یادم نیست از کدام شهر ایران بود ولی ایشان در زمستان و تابستان فقط تیشرت می پوشید. هر زمان که در زمستان می پرسیدیم ازش که سردت نیست؟ خیلی راحت جواب می داد که نه. و این در عملکردش هم مشخص بود. اون می گفت که من فقط و فقط لباس تی شرت و یا نهایتا پیراهن دارد و تاکنون در عمرش کاپشن نداشته است و می گفت که کل خانواده ایشان هم همینطور هستند به خاطر اینکه پدرش و مادرش هم از کودکی همه آنها را به این شکل بزرگ کرده اند.
این هم یک تفاوت در ذهنیت فرد.
اگر بخواهم از خودم هم در این موارد بگویم چند مثال می توانم بگویم
من الان سه تا فرزند دارم و از کودکی در مورد سلامت فرزندانم این باور را داشتیم که خودشان خوب می شوندو و خودم هم همین باورها را در مورد سلامتی داشته ام و این ذهنیت را دارم که اصلا بدن من این قابلیت را دارد که خودش خودش را خوب کند و با هدایت به دوره قانون سلامتی که این باور در ذهن من خیلی خیلی زیاد تقویت شد و من الان با یک استایل خیلی عالی مدتهاست که اصلا مریض نشده ام. این باور من در مورد سلامتی، باعث شده بود که در مور د فرزندان خودم هم همین باور را داشته باشم و حتی خانم من هم همین باور را داشته باشد و الان که دخترم 14 سالش است هنوز که هنوزه اصلا فرزندان من مریضی سختی نداشته اند. در صورتی که کل خواهران و برادران خودم را می بینم که چقدر د رگیر انواع مریضی و بیماری ها هم خودشان هستند و هم فرزندانشان.
به خدا همین است
همه چیز باور است
همه چیز ذهنیت است
و من باید و باید تلاش کنم که در مورد مسائل ذهنیت مثبت داشته باشم .
سپاسگزارم از شما استاد گرامی بابت این این فایل زیبا
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند
سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیزم
سال نو رو به شما تبریک عرض میکنم و براتون از خدای مهربان سلامتی و طول عمر با عزت خواستارم وقتی که این فایل رو دیدم خیلی چیزها یادم اومد، قبلش میخوام اینو بگم که اون بهایی رو که ما برای خرید یه جنسی پرداخت میکنیم اون هم مهم است مثلاً وقتی شخصی برای خرید یک توت فرنگی 19 دلار پول پرداخت میکنه موقع خوردن اون توت فرنگی تمام حسای بدنش رو جمع میکنه توی دهنش و مغزش تا بیشترین لذت رو از اون یه دونه توت فرنگی ببره و بعد در آخر هم میگه که این توت فرنگی عجب چیزی بود و با همه توت فرنگیهایی که تا حالا خوردم فرق داشت
و چون ما این ذهنیت رو از قدیم الایام داریم که بله چیزی که گرونتره با کیفیتتره و یا مثلاً هیچ ارزونی بی علت نیست اینا همش روی اون ذهنیت ما تاثیر بسیار بسزایی دارند
سلام
به استاد عزیز وخانم شایسته و تمامی دوستان عزیز
من خودم چندسال پیش شیرینی میفروختم برا رسیدن سال نو(دستفروشی) بعد از همون شیرینیها سه بسته شو برا خانواده خودم کنار گذاشتم ولی گفتن معلوم نیست از کجا تهیه شده ونبردن بخاطر این موضوع یه کوچولو حالم بد شد ولی رفتم به امید خدا برا فروشش داستان از اینجا جالب میشه تا چند ساعت قبل از سال تحویل زیاد فروش نداشتم به لطف خداوند یه ایده آمد که یه بسته شو باز کن و فدای بقیه بسته ها کن که ازش تست بکنم همین که باز کردم و مردم ازش میخوردن به جای یک بسته دوتا یا سه تا وبیشتر هم میبردن اتفاقا خانواده امم اون موقع آمدن و ازش تست کردن گفتن چه اشتباهی کردیم از جای دیگه تهیه کردیم چه کیفیتی داشت این شیرینی
با دیدین این فایل استاد یاد این داستان افتادم که چندین سال پیش برام اتفاق افتاد
به نام خداوند مهربان و بخشنده
به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیک تره
به نام خدایی که ثروت و نعمت دست اونه
سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد عباس منش بزرگوار
سلام و تحیت پروردگار بر خانم شایسته بزرگوار
سلام و تحیت پروردگار بر اعضای بی نظیر سایت
به به چه روزی امروز کلی اول صبحی رقصیدن و الان انرژی عالیی دارم
خوشحالم که باهاتون هم مسیر شدم
اومدم اینو بگم
استااااااااااااااد عیدتون مبارک
بهترین مرد عیدتون مبارک
پیامبر خدا عیدت مبارک
خانم شایسته عیدتون مبارک
بچها عیدتون مبارک
دومین سالی هست که تو این سایت الهی دارم فعالیت میکنم و پیوسته هر روز به فایلها گوش میکنم و این اولین کامنت من برا سال جدید
دارم فکر میکنم میبینم امسال کجا و پارسال کجا بودم من
چه تغیرات ریز و درشتی داشتم خداراشکر
همین حس خوب
همین آرامش
خداراشکر میکنم بابت اینکه اینجام
من لحظه سال تحویل تو خونه تنها بودم و تو سایت کامنتای بچها رو میخوندم خدا را شکر من تو بهشت بودم
استاد جان اومدم بگم عیدتون مبارک
براتون آرزوی موفقیت های بیشتر
آرزوی ثروت بیشتر
آرزوی سلامتی بیماران بیشتر
آرزوی خوشبختی بیشتر
آرزوی شادی و آرامش بیشتر
آرزوی سعادت بیشتر در دنیا و آخرت
هم برا شما هم برا خانم شایسته هم برا بچهای سایت
همتون رو دوست دارم شما خوانواده اصلی من هستید خوشحالم که شما رو دارم
خدا را سپاس بابت استاد عباس منش
خدا را سپاس بابت خانم شایسته
خدا را سپاس بابت بچهای سایت
خدارا شکر بابت اینکه منم تو فرکانس شماها قرار دارم
خدارا شکر که دسترسی دارم به کامنتهای بینظیر بچها
خدا را شکر که هر روز صدای پیامبر خدا تو گوشم پخش میشه
خدا را شکر بابت این سلامتی
خدارا شکر بابت این آرامش
خدارا شکر بابت ای شور و شوق برا تغیر
عبارت تاکیدی
من میتونم من میتونم من میتونم
من میتونم تغیر کنم و به انسانی که خداوند میخواد تبدیل بشم
استاد جان خیلی خوشحالم میدونی خیلی
استاد جان یه چیز دیگه هم بگم پسر خواهرم حمیدرضا هم داماد شد همین چند روز پیش خیلییییییییییییی خوشحالم براش همش دارم براش دعای خیر میکنم استاد اصلا نمیدونی من چه ذوقی دارم برا این بچه آخه اون عشق کنه میدونی چقدر دوسش دارم خوشحال تر که بچمون خوشبخت شد خداراشکر خانمش هم سال دوم دانشگاهش هست و داره حسابداری میخونه
استاد حد نداره هر چی بگم چقدر خوشحالم کم گفتم
همش دارم براش دعا میکنم عزیزم خوشبخت بشه و اونم بیاد یه روزی تو این مسیر الهی
استاد چند روز پیش تر زن بابام میگفت چیکار داری میکنی تو خونه اینجاها دیگه نمیای(قبلا بهتون گفته بودم استاد چون منفی هستن سعیم بر اینه که تا بتونم پانشینشون نکنم ) گفتم پای گوشی هستم گفت چی میبینی من دیگه نگفتم من عضو این سایت هستم
آخه هنوز زوده استاد زوده بزار نتایجم صحبت کنه اونوقت اگه خواستن خودشون میان
اتفاقا ایشون گفتن که منم میخوام اونی که تو گوشی میبینی داشته باشم
از خدا میخوام هدایتشون کنه به این مسیر به این سایت
خوشحالم که اینجام خوشحالم
(همین الان که کامنتمو نوشتم بارون هم شروع کرده نم نم خداراشکرررررررر)هوا ابریه امیدوارم بارون خوبی بیا خدایا شکرررررررررت
براتون آرزوی موفقیت ثروت سلامتی خوشبختی آرامش حال خوب اتفاقات خوب و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم
سلامممم استاد عزیزم…
سلام به همه….
وااای استاد همین دیروز صبح داشتیم دقیقا راجب همین موضوع با مادرم صحبت میکردیم!!!
چقدر جالب غروبش اومدم سایتو باز کردم دیدم یه فایل جدید گذاشتین شب شروع کردم به نگاه کردنش دیدم همون موضوعیه که صبح داشتم بهش فکر میکردم…
میخوام درین باره یه تجربه رو براتون بگم که خودم داشتم…
پارسال عید بود دقیقا داشتم آجیل میخوردم کلیییییم تعریف میکردم به به اینا چقدر خوشمزن
این دونه سیاها چقدررر خوشمزن اصن به مزه خاصی میدن
تاحالا ازینا نخوردم…
خلاصههههههههه نگم براتون کلی ازینا خوردم هی تعریف کردم هی تعریف کردم
گفتم بذار بپرسم اینا چین که انقد خوشمزس طعم خاصی داره ….
پرسیدم اینا چین؟؟؟؟ گفتن اینا آلبالوعه خشک کردیم توی آفتاب این شکلی شدن!!!
گفتم چیییی؟؟؟؟ آلبالو؟؟؟؟
(اینجا یه نکته رو اضافه کنم که من بخاطر خاطره بدی که از آلبالو دارم توی زمان بچگیم از آلبالو متنفرم اصن بوش بهم میخوره واقعا حالم بد میشه)
بعد فکر کنید من با این پیش فرض اینارو میخوردم و کلیم تعریف میکردم باااااورتون میشه تا فهمیدم اینایی که من خوردم آلبالو بوده نگاشون میکردم حالم داشت بد میشد؟؟؟؟
گفتم چیننن؟ گفتن آلبالوووو
گفتم چقدر بد مزسسسسسسسسس اصن رفتم دهنمو شستممممم
واقعا برام همچیش فرق کرد
اون لحظه بود که کلی رفتم تو فکر
گفتم اینکه الان خوشمزه بود پس چرا الان ازش متنفرم و دلم نمیخواد حتی نگاش کنم….
چیشد؟؟؟؟؟؟ دقیقا با خودم گفتم مثل دارونما ها که استاد گفته
اون پیش فرضه عوض شد وگرنه این همون آلبالوعه
فرقی نکرد که
اون ذهنیت من نسبت به آلبالو بود که تجربه ی من رو رقم زد!!!
مثل همون دارونما ها که بستگی داره فرد با چه ذهنیتی اون رو بخوره
واقعا درک میکنم این قضیه رو و توی حیطه های متفاوت تجربش رو داشتم
پیش فرض و ذهنیت مثبت تجربه ی مثبت رو رقم میزنه و برعکس
پیش فرض و ذهنیت منفی تجربه ی منفی رو رقم میزنه
چقدر درس داشت این آزمایشی که انجام دادن
استاد این فایل شما داره از یه زاویه ی دیگه و کاملا منطقی تر به قانون نگاه میکنه و چقدر ذهن راحت تر قبول میکنه
و باورمون رو نسبت به قانون قوی تر و قوی تر میکنه…
خدایا شکرت
استاد عزیزم ازت ممنونم