درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3 - صفحه 16

250 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا جوهری گفته:
    مدت عضویت: 1902 روز

    به نام خداوند بخشنده ومهربان

    سلام به اساتید عزیزم ودوستان خوبم

    قسمت سوم درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری

    چطور باورهای ما عملکرد ما را تغییر می‌دهد؟؟

    چطور باورهای ما رفتار ما را تغییر می‌دهد؟؟

    چطور ذهنیت ما همه ی جنبه های زندگی ما را کنترل می‌کند؟؟

    متاسفانه ما اغلب بر ضد خودمون استفاده کردیم

    ما اغلب باورهای محدودکننده را پذیرفتیم وبه خورد مغزمون دادیم وتعجب می‌کنیم که چرا از لحاظ مالی پیشرفت نمی کنیم ؟؟

    چرا روابط عاطفی مناسبی نداریم؟؟

    چرا جسم سالمی نداریم؟؟

    نمی‌دونیم که ما میلیون ها بار نشستیم و باورهای محدودکننده را از بی نهایت طریق براحتی پذیرفتیم وهیچ وقت نخواستیم که بهشون شک کنیم!!!

    چرا من فکر میکنم که پول درآوردن سخت هست؟؟

    چرا من فکر میکنم پول زیر پای فیل هست؟؟

    چرا فکر میکنم که هر که بامش بیش برفش بیشتر!!

    چرا فکر میکنم که دختر مناسب یا پسر مناسب برای ازدواج نیست؟؟

    چرا من اینجوری فکر می‌کنم؟؟

    بنشینیم ریشه ی باورها وریشه ی نوع تفکرمون را پیدا کنیم واگر به ماکمک نمی‌کنه تغییرش بدیم !!

    بعد بیایم ببینیم که جهان ما تغییر می‌کنه!!

    تجربه ای از یکی از اقوام در مورد بازی شطرنج با پدرش در دوران نوجوانی رو میگم

    ایشون خیلی پدرشون رو قبول داشتند در زمینه های مختلف وشطرنج ،باور داشتند که هر چه می‌گویند از عملکرد درست ایشون هست

    حین بازی شطرنج که ایشون مهارت وعلاقه خاصی هم داشتند، بازی به نفع ایشون پیش میرفته وغرور پدرشون زیر سوال رفته بوده(چون شرط بسته بودند که هر کسی ببازه باید برای طرف مقابل انار دون درست کنه) ،،در حرکتی از اسب ،پدرشون از غفلت ایشون در لحظه استفاده میکنه وبازی رو دست میگیره(حرکت اسب درست انجام نمیشه وایشون متوجه زرنگی پدرشون در بازی نمی‌شوند )

    وبازی به نفع پدر تموم میشه وایشون انار دون درست می‌کنند وپدر میل میکنه،،وخیلی ناراحت از اینکه بازی رو به پدر، با اینکه خودشون رو قهرمان بازی میدونستند، ،باختند

    بعد از 2 ساعت که فکر کردند وبازی رو بازسازی کردند،متوجه حرکت اشتباه اسب شدند وعلت رو از پدرشون پرسیدند وایشون اعتراف کردند که حرکت رو به نفع خودشون برای برد تغییر دادند

    واین باور به توانایی شون برای بازسازی بازی بعد از 2 ساعت از اتمام بازی، فقط برای اثبات اینکه بازی باید به نفع ایشون جلو می‌رفته ولی با حرکت نابجای اسب نتیجه بازی تغییر کرده،،،دیدگاه ایشون رو نسبت به خودشون وعملکردشون در بازی واینکه از پدرشون در این زمینه وزمینه های دیگه تو ذهنشون بت ساخته بودند،،تغییر کرد

    در زندگی خودمون هم یک حرکت نابجای مهره شطرنج زندگی ،،میتونه تغییری در دیدگاه وافکار وعملکردمون ایجاد کنه ونتیجه بازی زندگی مون رو به نفع ما ویا بالعکس تغییر بده ،،که آگاهانه عمل کردن میتونه کمک کنه که برای ریشه یابی باورها ودیدگاهمون در چالشهای زندگی ،، بهتر بازی رو بازسازی کنیم وشناخت بهتری از عملکردمون خلق کنیم واز این سر در گمی نتایج متفاوتی که خلق میکنیم بیرون بیایم وقانون رو درخلق اتفاقات زندگی مون بهتر پیدا کنیم ودر مسیر درست بهتر از قبل قرار بگیریم

    سپاس فراوان از استاد عزیز ،بابت تمرکزی که روی این دوره با تجزیه وتحلیل کامنتهای خوب دوستان وآگاهانه توجه کردن ما به ریشه یابی باورهامون ،،گذاشتند ومسیر رو برای ما هموارتر می‌کنند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    سلام و درودی دوباره به فایل ارزشمندم…

    استاد عزیزم..سلام و درود به شما پیامبر زمانم ..

    الان نزدیک یه سه سال خورده ایی هست که من در محضر بهشت شماییم…

    من همیشه از بچگیم در خواب بهم الهام میشد بهمچنین پکیچی عالی از:طرف خداوند میرسم…

    و تمام الهامات بچگیم به وقوع پیوست….

    و امروز تو زندگیم هست و دارم در مسیرش قدم برمیدارم…

    اینقدر اینروزها در راستای بیزنسم و همین باور که من در مسیرر خداوندم ..نیروی برتری که در وجود ماست و با ما حرکت میکنه…

    و من مدام دارم برای چالشهای بیزنسم.خداشاهد من با وجود بهترین کارکرد از آغاز دانشجوییم تا به الان..نتونستم بهمچنین پکیجی که اینروزا شاهدش هستم رسیده باشم.

    من با همین باور از سال گذشته دقیقا یه شب قبل از عید استارت کارم وارد مرحله اجرایی شد تا امروز که روز چندمین عید هست…من تونستم به یاری خداوند ..چند نمونه از همون پکیچ رو بهترین خودمو ارایه بدم…

    و همین باور دقیقا یه هفته قبل از عید خداوند یه شخصی از دوست دوران بچگیم با خوشحالی و حال خوب بسمت من هدایت کرد..بهم گفت نرگس من میخام این نموته کار رو برام بدوزی..دقیقا همین پکیچ هدایتیم ولی با ورژن بالاتری…

    استاد من اصلا هیچ علمی نسبت به این مدل نمونه کار نداشتم…

    با چند ایده الهامی و با همین باور که میرم تو دل کار.. خداوند منو هدایت میکنه..تونستم از همون ورژن..چند نمونه ورژن جدیدی رو خلاقیتی کسب کنم..

    ناگفته نمونه…با استاندارد عالی و با کیفیت در سه تا پکیچ و سایز عالی مناسب با تمامی اناتومی اون مدل کار…

    من نرگس اون 15 سال تجربه کجا این یکماه کجا..بخدا وقتی به الگوهای کارم نگاه میکنم که بهمچنین ورژنی رسیدم…

    بخودم میگم نرگس…نگاه کن!!!!فاطمه نگاه کن….

    به کجا رسیدی…

    قبلا اصلا میدونستی میتونی بهمچنین ارزشمتدی در کارت برسی…

    استاد من پارسال یه سفر هدایتی برای پریزنت کردن خودم” به چند تا فروشگاه های معتبر در شهرم داشتم…

    خداوند بهم الهام کرد امروز باید قدم برداری!!!

    خیلیم ترس داشتم..

    چون ذهنم میگفت …بقول زبون خودمون.(کلمه عُمراً….)..عمرا” میشه فلان چیزی که تولید کردی رو بُسونه..(منظور بگیره )

    مدام بهم میگفت..با ترس روبرو شدم..دقیقا همون شخصی که اون روز اول توی اون نمایشگاه هدایتی اومد بپوشه…

    اندازه دستش نبود..شوهرش گفت نپوشش اندازت نیست پاره میشه…

    من یه خنده کردم گفتم نرگس اولین نفر بازخورد از کارت…

    گفتم خدایا شکرت …

    و ناگفته نمونه همون شخص جلوی اولین ورودی من به اون فروشگاه بود..استاد دقیقا یکماه من جنسامو با قبول اون مسئول فروشگاه کارمو گذاشتم ولی ..داشتم یه نوع نگرش گذشتمو با اون افراد در میون میذاشتم…(منظورم یفردی بیاد زود جنس منو بزاره تو مغازش بفروشه)

    و فهمیدم…و به این درک رسیدم من باید قابلیت کارمو به روند بالاتری ببرم.و چند تا هم فروش داشتم که دوره عزت نفسو خریدم..به یاری الله

    و امروز یکسال چند روزه میگذره..دیگه اون ورژن از اینکار به سطح عالی رسیده الهامات دریغ نمیکنه پشت سر هم میاد..و من جلو میرم…

    تا دقیقا دو شب پیش..یکی از اقواممون ایشون طبق گفته خودش..که من یه فروشگاه تو فلان منطقه شمال تهران دارم امسال کلی فروش:کردم..

    و من بهش گفتم تو این حیطه کار میکنم..

    بهم گفت کارتو بده تا من ببرم تو فروشگاهم بزارم اگه بازخورد داشت من بازم از شما خرید میکنم..

    منم گفتم باشه فکرشو میکنم ..حالا یه تعداد بهت میدم ببینم چی میشه…

    یه نکته بازم برام بولد شد….

    یه لحظه بخودم گفتم نگاه کن!…

    این پیشفرض که من اگه کارم تو فلان نقطعه از تهران فروش بره…چقدر میتونم از طریق ،”به اینفرد بفروشم…

    و این زرق و برق فروشگاه این شخص که من اصلا رنگ روشم “ندیده بودم!!!! فقط یه صحبت از ایشون شنیدم چقدر داره…

    دقیقا مثل سال گذشته اون نقطعه های هدایتی رو برام پررنگ میکنه..

    یادم از فروشگاه یه شخصی که خیلی تو شهرمون باکلاس:فلان بود افتاد..

    دیدم چقدر اون شخص از یطرف فرد نامناسبیه برای کار کردن…

    و همین نقطعه برام بولد شد..گفتم نرگس بخاطر اون موقعیت میخای جنستو بدون هیچ پرداختی بازم بدی به این شخص ببره ..

    و آیااااااا این جنسا فروش بره یا نه!!!!

    برمیگردیم به سال گذشته….میخام این دو نقطعه رو اول برای خودم و برای سایت بهشتیم پر رنگ کنم..

    یه روز که جنسمو به اون فروشگاه خیلی پر رنگ شهرم داده بودم…

    زیر دوش حمام بودم…

    یه لحظه خداوند باهام صحبت کرد…

    بهم گفت برو بهش بگو…!!!!

    من میتونم نمونه کارمو به شما ،”با این قیمت بفروشم.و شما مثل ،بقیه اجناستون از من خرید کنید!؟؟؟؟

    بهم گفت برو اینحرفو بهش بزن!!!

    و من با این شخص در میون گذاشتم.بهشم گفتم با چند نمونه…

    ایشون گفت من همچنین کاری انجام نمیدم من این سه نمونه جنس رو از شما خرید کردم پولشم میریزم بحسابت…ولیییی

    بهم گفت !…من نمیتونم همچنین کاری انجام بدم…

    خوب…..برییم سراغ اینفرد مزون دار” در تهران…که شخص نزدیکم بود تا بهش گفتم …

    گفت نه من نیازی نمیدونم…(بحث همون یعردی باشه که من بتونم تو تعداد بالا بهش بفروشم )…

    این کمالگرا بودن منو اینجا داره میرسونه‌.که میخام از پله اول برم پله بالا…

    با پیشعرضهای نامناسب و ناهماهنگ با اشخاص نادرست و ناکار امد…

    من به این نقطعه رسیدم ..همون سال گذشته خداوند.. خیلی چیزهای جدید بهم اموخت..با همون سفر هدایتی..

    استاد دلیل موفقعیت افراد به زرق و برقها نیست..

    نمیدونم حسش:جوریه که نمیتونی باهاشون تعامل کنی…

    من فهمیدم…به این درک رسیدم…باید پیشفرضهامو خیلی مواظبش:باشم…دلیل ضربه های گذشته ام بخاطر همین نگرش:بود..

    بخدا جاهایی بود دیدم دارم..تو دام راه های ناجور میفتم..

    قید اون پول و سود رو زدم..میخاستم تو مرحله ابرو ریزی:بشه توسط:اون شخص!!!

    کلا گذاشتمش کنار و لطف خدا ،”اومدم تو مسیر شما…

    اینروزا درسته مسیرم کوچکه..ولی پر از لذت و خوشحالی و حال خوب و سپاسگزاری چند تا ایده الهامی بهم رسیده دارم قدم به قدم جلو میرم..

    فقط این پیش فرض مدل فروشگاه تهرانپارسی میخاست منو بندازه تو مسیر نادرست..به لطف الله منو بیاد سال گذشته انداخت..

    که توی دام زرق برقیها نرم…

    استادم من عاشق ساده زیستی شما و این سایتم…

    هر جا غرور داشتم که خیال کردم من بهترینم همون لحظه چک و لگدشو خداوند بهم نشون داده زود بازم به لطف مهربانیش:برگشتم..

    انشالله که خداوند کمک کنه تو دام ..پیش فرضهای نامناسب نیفتیم.بخدا خداوند تو اول قدممم..

    همین تیپ شخصیتی رو تو این سفر هدایتی نشون داد…

    که فکر نکنی که اگه فلان داره اون بهترین!!!!!

    مواظب باش..

    دقیقا این نوع نگرشها..مثل کش در رفته ایی توی تنبان هست..اگه ساعتها خودتو بکُشی ..و فقط بری و بری…اونم دنبال تو میاد…

    از نظر من…و با چشمانم دارم میبینم…

    اکثراًدارن با همین بازی خودشو خفه میکنن…

    که فقط زنده بمونن….

    فقط بخاطر اینکه نمایی از بیرون داشته باشه…بگن فلانی.من فلان هستم…..

    و همین تمام مراسمها.توی جشنها..و خیلی کتگوریهای دیگه…چقدر میبینیم دنبال زرق و برقها هستند…

    به لطف الله هر کاری که انجام میدم ..فقط میگم خدایا خودت بهم کمک کن…که هیچ وقت بدنبال زودتر رسیدن به نتایج نباشم که مثل گذشته خودمو خسته کنم…

    یادمه قبلا با فرد نزدیکم شراکت داشتیم..یه مثالی میزنن..

    میگن.خَر خسته صاحب ناراضی دقیقا همین نگرش بود…

    ولی به لطف خداوند امروز بیزنسم پر از اتفاقات خوبه…همجوره در تمامی جنبه ها هر جا دیدم کارم پیش نمیره..

    فورا باورمو تقویت میکنم یادم از مثالها و گفته های شما میاد زود خودمو با اونحرفا دخیل میبندم..

    بخدا همون لحظه معجزات الهی وارد زندگیم میشه.

    امروز دومین ورژن کاریم رونمایی شد بخدا خیلی راحت و ساده و زیبا…

    چقدر باورها میتونه عامل بدبختی و خوشبختیمون باشه…

    وقتی ما تعقییر میکنیم ..فضای زندگیمونم تعقییر میکنه..

    همون مشتری از طرف خداوند،” نمونه کارشو امروز پوشید با خوشحالی بهم زنگ زد ..چقدر حالم خوب شده..که مشتریام راضی میشن…

    چند روز پیش و حفظ مومنتمی مثبتم تو اینروزها..یه شخص:غریبه وارد خونمون شد..

    و نمونه کارامو دید…همون لحظه خداوند بهم گفت…

    نرگس تو کارتو درست انجام بده..من از جایی که فکرشم نمیکنی برات مشتری میفرستم….

    استادم من خیلی چیزا دارم..با این پیشفرضها تو زندگیم میبینم..

    دقیقا دوسال پیش از طرف شخصی من یه دونه شامپو و یه دونه رژ با قیمت خیلی زیاد از اونچیزی که قبلا میگرفتم…

    خریدم….و من یه مدت استفاده کردم…

    حالا میگم خندم میگیره..شامپو که سرمو پر از شوره میکرد.انگار یه باک بنزین ریخته بودن رو سرم‌‌

    چند بارم بهش:گفتم.گفت نه مشتریام میبرن..

    و اون رژ..استفاده که میکردم چون گرون خریده بودمش..خیلیم بوی خوب میداد.چون مایع بود وقتی وارد دهنم میشد…حالم بهم میخورد.

    چون گرون خریده بودمش:مجبوری استفاده میکردم.با پیش عرض گرون و یچیز جدید…کلی تعریفش میدادم!!!!!

    داخلش یه گل رز طلایی بود..

    ایشون میگفت تکه ایی از فلان طلا هست برای لب خیلی خوبه….

    ای دل قافل من استفاده میکردم..و یه دقیقه هم نمیتونستم روی لبم باشه.میرفت وارد بزاق دهنم میشد و من حالم بهم میخورد..

    و به درکی واضح رسیدم..که نیاز نیست به اجبار بخاطر پولش:به لبت بزنی…

    دیگه تصمیم گرفتم هر چی مواد ارایشی هست بریزم دور یا بدم به کسی…

    اون رژم انداختم بیرون…

    بخاطر پولش:میگفتم خیلی خوبه ولی آزارم میداد که حالم بهم میخورد…

    امسال هر چی بهم گفت بیا از من جنس:بخر…و میبینم میاد از فاکتورای فروشش میزاره…

    و سعی کردم تو دام این موارد…مخصوصا وسایل ارایش:و بهداشتی ناجور و تایید و پیشفرضهای دیگران نیفتم..

    استاد اگه افتادی تو دامش…هر چی پول داری به شکل خیلی زیبا تو رو فریب میده و تو رو از وجود خودت دور میکنه..

    وقتی بخودت میای میبینی نصف عمرت رفته به کارهای بطالت وقت گذران…

    استاد یه مثال خیلی پر واضح…

    من تو زمان دانشجوییم…یه استاد سختگیری داشتیم که اگه یه ثانیه دیر کردی بعد از خودش!!!!و تو کلاس میومدی ..بیرونت میکرد..

    استاد جامعه شناسی…

    بهمون گفت یه سوال میکنم…

    اگه کسی جواب این سوال رو داد..نمره میان ترم رو بهش میدم..اگه تحلیلش کرد جواب اون سوال رو،”.. اصلا نمیخاد دیگه سرکلاسم بیاد.هم میانترم و هم پایان ترم 20.

    استاد من اصلا دقت نکردم به اینحرفشون….که اگه جوابی بده درست نباشه…صفر میگیره..

    من فقط جنبه مثبتشو دیدم!!!!!

    .و..

    اینجا گفتن،” اونحرف و یا نگفتنش..هر دو پر از شک و تردید و احساس بد برای اون 40 نفر دانشجوا بود.

    بخدا انگار خدا میخاست..منم حقیقا میگفتم خدا خودت به خیر بگذرون..چون تعداد بالا دانشجو میفتادن!!!!!!.منم اصلا حوصله درسهای خوندنی و بی فایده رو نداشتم..

    وقتی این سوال رو کرد….حالا همه در خفگان بودن..چون پیش فرض نامناسب داشتن..نسبت به این استاد سوالش..

    ولی من با خودم میگفتن.ای خدا..من جوابشو بگم دیگه نخاد بیام سر جلسه…

    حالا همه دانشجوا ساکت..ینفر با صدای پایین جوابشو گفت.ولی از ترس نتونست بگه..

    من بلند گفتم یارانه!!!!!!!!

    وای جو کلاس کاملا تعقییر کرد…

    استاد گفت کی بود..من دست بلند کردم گفتم من بودم….

    استا. خداشاهده انگار معجزه از طرف خدا بود برام..من اصلا دقت نکرده بودم اگه جواب درست نباشه من صفر میگیرم..

    گفتم اشکال نداره هر چی باشه من گفتمش…

    من ادمیم همیشه به لطف خدا ..همیشه به ندای قلبم چه نااگاهانه چه اگاهانه بهش توجه کردم…

    بهم گفت بلند شو…حالا همه نگام میکردن..بهم گفت افرین..درست گفتی…

    وای استاد قند تو دلم اب شد..همه استرس داشتن ولی من ایمان داشتم..

    و بهم گفت اسم و فامیلیت.گفتم فاطمه علی پور…

    نمره میان ترم 16 نمره رو گرفتم..گفت راجع بهش تحلیل کن..گفتم چیزی نمیدونم…

    و یه شخص دیگه گفتش ایشونم مثل من شد…

    استاد همه دانشجوا میگفتن ای حُرومت باشه..چه شانسی داشتی…

    استاد اونجا گفتم خدایا شکرت که متو از این جهنم نجات دادی..همون ترم،” بالای چند نفر افتادن..

    همین نمره میان ترم باعث شد که من نمرمه کاملمو بگیرم..

    و ایشون یه سوالی کرد !؟بهم گفت برای کدوم شهر هستی وقتی گفتم فلان..یه خودتخریبیم کرد! ولی من با عزت نفس بالا جوابشو دادم..

    بهم تحسین کرد گفت شیرینی یادت نره..

    استاد منو بردیین به دقیقا 10 سال پیش سال 93.اگه اشتباه نکنم.

    من همیشه سعی کردم روی خوش یه موقعیت رو ببینم.همیشه خداوند بهم کمک کرده….

    این پیش فرضهای خوب باعث شده..من فقط تو زندگیم خوش بگذرونم..و همیشه حالم خوب باشه…

    و جاهاییم پیش فرض بد داشتم..و اغلبم نااگاهانه بود….فورا درسو گرفتم و روش درسشو پیش بردم..

    استاد من از بچگی از خوردن غذای فاتحه”همون مُرده..افراد غریبه و حالا فرد نزدیکم باشه !هنوز بدتر !!!!!حالم بد میشد..

    و یادمه یه باوری توی شهر ماست..

    افرادی که میترسن،”میگن دل پَرک داری.!!!…

    کنار ناف یه تکونی میخوره و فرد احساس افسردگی میگیره..حالت تهوع داره…

    استادم من از بچگی نسبت به خوردن غذای فرده فوت شده..و نسبت به قبرستان و دیدن توی قبرو مرده..کلا تو این حیطه ها..

    دچار همچنین عارضه ایی میشدم..و من تا چند ماه به حالت افسرده و حال بدی میشدم…

    و از روزی که با شما هماهنگ شدم و فهمیدم همش چرت و پرت گذشتگانم مخصوصا مادرم هست….تونستم غلبه بر ترس کنم و ساعتها در چند حلسه در ساعات مختلف تو قبرستان برم و بتونم اون پاشنه بچگیمو از بیین ببررم..

    من جوری بودم که در کودکی در حال مرگ رفتم منو بردن پیش سیدی که برام دعا خونده من خوب شدم..دیگه اون دعاها و شرکها هیچ تاثیری برام نداره…

    و من به لطف خدا خیلی زود فهمیدم این مسیر های دعا..همه دروغه..و همین عامل باعث شد…که من راه درست رو هدایت بشم…

    دقیقا چهار سال پیش ار فلان شهر که فلان دعا برای خاسته ام با قیمت نسبتا گرون خریدم…

    همون تضاد که روزی وارد زندگیم شد فقط ترسهامو شدت داشت.قلبم باهاش هماهنگ نبود..همون مسیر من به سمت شما شد..که بازم داستان خودشو داره.

    میخام بگم ما پر از پیش فرضها هستیم..خیلی مثال دارم ..

    استادم امروز که دارم این نوشته ها رو مینویسم…

    من به یاری خدا..همشو تونستم به مرحله اجرایی برسونم و پیروز شدم…و من هیچ ربطی به اون گذشته هام ندارم..

    و هر روز دارم به یگانگی خداوندم و اسان شدن کارهام میرسم..

    و هر روز دستاوردهای بزرگ و عالی در جهت خاستهام دارم…

    به امید گفته های زیبای شما .در ادامه این فایل شما استاد گرانقدرم!!!!! برای قوی شدن باورها و پیش فرضهای گذشتگانمون…

    امروز داستان فرعون رو خداوند برام بازگو کرد در سوره انفال….

    فرعونی که ادعاش میشد و برتریشو نشون داد..یه آن با یه چشم بهم زدنی نابود شد..

    انشالله که بتونیم یه زندگی متعادلی رو برای خودمون رقم بزنیم..و دچار غرور های فرعونی و زرق برقهای دنیوی نشویم..

    و بتونیم این مسیر راه درست رو هر روز بهبود بدییم به کمک الله مهربانیها…

    خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار..

    موسی پیامبر گفت…موسی چیشد که تونستی این مسیر رو بیایی…

    گفت!.من بسوی خوشنودی تو شتافتم….

    ما دارییم بسوی خوشنودی و سعادتمندی خودمون و خداوند حرکت میکنیم…انشالله همیشه پیروز باشیم!..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    پرنیان خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 775 روز

    سلاممم خدمت استاد عزیزممم و دوستای همفرکانس️

    میخوام از تجربه شخصی خودم از این مسئله بهتون بگم که چقد باورهای پیش فرض ذهنی خانواده میتونه حتی روی ماهم اثر بزاره!

    استاد من 19 سالمه و از 15 سالگی به دلیل اموزشهای ذهنیتی که دیده بودم میدونستم که اقا دعا و جادو و چشم زخم اینا وجود دارد اما برای کسی که باورش کرده باشع!!!!

    از اونجایی که من میدونستم که هیچچج کس کنترلی روی زندگی من و توانایی تغییر زندگی من رو نداره

    پس همیشه به خودم میگفتم که من به چشم زخم و اینا هیچ اعتقادی ندارم…!

    من بخاطر چهره کیوت و شیرینی که دارم

    هرموقع میریم عروسی مامانم همیشه کنار دستمال لباس ترکی من اسفند و نمک میذاره که مبادا چشمم نزنن

    هرچیم اصرار میکنم که مامان جان بیخیال تو رو حدااا

    تو کتش نمیره!

    اخرین باری که عروسی رفتیم همین یکماه پیش بود که من خیلیییییی خیلی خوشگل شده بودم

    روز بعد عروسی من افتادم کلا

    دندون دردددد برای اولین بار توی زندگیم!

    بدن درد سر درد شدید

    اصلا وضع عجیب و غریبی بود…

    مامانم فوری گفت تو‌رو چشم زدن

    باید سریع برات اسفند دود کنم و تخم مرغ بشکونم و از این حرفا!

    گفتم مامان تو رو خدا بیخیال اینا بیاید منو ببرید دکتر

    اقا هیچی ما رفتیم دکتر و اونجا گفت که این دندون عقلته داره در میاد و کاملاااا طبیعیه

    و بدن دردم گفت که شروع سرما خوردگیه

    چون شب قبلش تو عروسی خیلییییی سردم شد

    و سروم زدن بهم و مسکن خوردم و برگشتیم…

    اما مامانم که همچنان به اعتقاداتش پایبند بود کار خودشو کرد…

    چند ساعت بعد من بخاطر مسکن و سروم و … اروم شدم حسابی

    ولی مامانم این خوب شدن من و گذاشت پای اسفند و تخم مرغا

    خیلی تجربه جالبی بود و هرچقذر سعی داره با کلی مثال و تجربیاتش از دعا و … منو قانع کنه

    من زیر بار این چیزا نمیرم

    چون من قانون و خیلی خوب بلدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      علی میرفخررجایی گفته:
      مدت عضویت: 1496 روز

      پرنیان دختر درود برتو

      چقدر باعث افتخاری دختر

      آفرین به خاطر اعتماد به نفس و خود باوریت و نتایجی که تو این سن کم گرفتی

      خیلی باعث افتخاری برای ما و استاد عزیز

      آفرین خلاصه ی نتایجتو توی پروفایلت خوندم عالی بود دختر

      دختر شجاع و کارآفرین خیلی تحسینت کردم که از سن کم شروع کردی به ارزش خلق کردن و ثروت ساختن

      چندتا باور خیلی خوب توی متن پروفایلت بود

      مثل اینکه با این که پدر مادرت عقیدشون چیز دیگه ای بوده تو با باور متفاوت حرکت کردی و خداوند دل پدر مادرتو نرم کرده و کسب و کار خودتو راه اندازی کردی فقط با 17 سال سن

      و بعد از همین الگو استفاده کردی یعنی در واقع اون پیشفرض قبلیت از پدر مادرت تغییر کرده و برای هدف و خواسته ی بعدیت اقدام کردی

      و درآمدت حتی به 600 700 میلیون تومن هم رسیده فقط تو سنین 17 تا 19 سالگی

      آفرین چه الگوی فوقالعاده ای و خیلی قابل تحسین هستی

      انشاالله هر جا هستی شاد و پیروز و موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 412 روز

    کمال‌گرایی، مومنتوم منفی و برگشت به مسیر پیشرفت

    اگه یه چیزی باشه که خیلیا رو از موفقیت عقب می‌ندازه، همینه: کمال‌گرایی.

    تو ذهنت یه نسخه بی‌نقص از خودت داری، یه آدمی که همیشه بهترین تصمیم‌ها رو می‌گیره، هیچ اشتباهی نمی‌کنه و از روز اول حرفه‌ایه. ولی مشکل اینجاست که واقعیت هیچ‌وقت شبیه این خیال‌ها نیست.

    کمال‌گراها وقتی می‌بینن اوضاع اون‌جوری که می‌خوان پیش نمی‌ره، سریع ناامید می‌شن و مومنتوم‌شون رو از دست می‌دن. به‌جای اینکه روی مسیر تمرکز کنن، گیر می‌کنن توی فکرای منفی، خودسرزنشی و تعلل. نتیجه؟ درجا زدن.

    حالا چطوری می‌شه از این وضعیت دراومد و مومنتوم مثبت رو نگه داشت؟

    برگشتن به مسیر؛ از مومنتوم منفی به مومنتوم مثبت

    1 . پیشرفت مهم‌تر از بی‌نقص بودنه؛ به‌جای اینکه منتظر شرایط ایده‌آل بمونی، همون چیزی که داری رو بردار و حرکت کن. مهم اینه که جلو بری، نه اینکه از اول عالی باشی.

    2 . اشتباهات بخشی از مسیرن؛ یه بچه وقتی راه می‌ره، صد بار زمین می‌خوره ولی ادامه می‌ده. هیچ‌کس از همون اول حرفه‌ای نیست. اشتباهات همون چیزایی هستن که بهت یاد می‌دن چطور قوی‌تر بشی.

    3 . لذت بردن از مسیر، نه فقط رسیدن به هدف؛ اگه قراره فقط وقتی خوشحال بشی که به هدف نهاییت برسی، نصف عمرت رو ناراضی خواهی بود. اما اگه به مسیر به چشم یه ماجراجویی نگاه کنی، هر لحظه‌اش برات ارزشمند می‌شه.

    4 . اعتقاد به سیر تکامل؛ همه چی مرحله‌به‌مرحله جلو می‌ره. همون‌طور که یه دونه گندم یه‌شبه خوشه نمی‌شه، مهارت و پیشرفت هم زمان می‌بره. این قانون کائناته. اگه بهش اعتماد کنی و هر روز یه قدم برداری، یه روزی از خودت تعجب می‌کنی که چقدر پیشرفت کردی.

    ——————

    خاطره‌ای از بازار املاک: از شکست تا حرفه‌ای شدن

    اولین باری که وارد دنیای معاملات املاک شدم، فکر می‌کردم همه‌چی باید دقیق و بدون نقص باشه. دنبال “بهترین” معامله بودم. یعنی چی؟ یعنی همیشه می‌خواستم یه خونه‌ای پیدا کنم که هم ارزون باشه، هم لوکیشن عالی داشته باشه، هم سرمایه‌گذاری خوبی باشه، هم سریع فروش بره.

    نتیجه چی شد؟

    انقدر دنبال “بهترین فرصت” بودم که هیچ حرکتی نکردم.

    چندین معامله خوب رو رد کردم، چون احساس می‌کردم یه گزینه بهتر هم وجود داره. اینطوری ماه‌ها گذشت و وقتی به خودم اومدم دیدم قیمت ملک‌ها کلی رفته بالا و همون فرصت‌هایی که قبلاً خوب به نظر نمی‌رسیدن، حالا دور از دسترس شده بودن!

    اینجا بود که فهمیدم کمال‌گرایی داره منو عقب نگه می‌داره.

    یه روز یکی از مشاورای املاک قدیمی بهم گفت:

    “بزرگ‌ترین ضرر توی این کار، اینه که هیچ کاری نکنی! هیچ معامله‌ای کامل نیست. ولی اگه یه قدم برنداری، همیشه عقب می‌مونی.”

    از اون روز یه تصمیم گرفتم:

    • به‌جای اینکه دنبال یه معامله بدون نقص باشم، دنبال یه معامله منطقی و رو به رشد باشم.

    • از اشتباهاتم درس بگیرم، ولی نزارم منو از حرکت بندازه.

    • لذت ببرم از این مسیر، از مذاکره، از یاد گرفتن، از بالا و پایین‌های این کار.

    بعد از یه مدت دیدم که اعتمادبه‌نفسم برگشته، جرأتم بیشتر شده و مهم‌تر از همه، توی کار رشد کردم. حالا نه‌تنها یه معامله‌گر املاک بودم، بلکه یه آدمی بودم که می‌دونست چطور تصمیم بگیره، بدون اینکه خودش رو با وسواس فلج کنه.

    نتیجه‌گیری؛ حرکت کن، حتی با نقص‌ها

    ■ منتظر کامل شدن نباش، فقط شروع کن.

    ■ اشتباهات و ضررها، جزئی از مسیر رشد هستن.

    ■ هر روز یه قدم کوچیک بردار، چون قوانین کائنات بر اساس تکامله، نه جهش یه‌شبه.

    ■ مهم‌ترین چیز اینه که مومنتوم رو از دست ندی. حتی اگه یه روز افت کردی، فرداش دوباره پاشو و ادامه بده.

    موفقیت، توی حرکت دائمیه، نه توی رسیدن به یه نقطه ایده‌آل خیالی.

    و چطوری می‌تونی حرکت دائمی داشته باشی وقتی همیشه از مسیر لذت ببری و توی مومنتوم مثبت باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      علی میرفخررجایی گفته:
      مدت عضویت: 1496 روز

      سلام محسن جان عزیز درود برتو

      مرسی واقعا بابت کامنت کوتاه و خیلی موثر و مفیدت

      چقدر خوب نوشتی

      و کامنتت با کمالگرایی شروع شد

      که پاشنه آشیل من هست

      میدونی تا نوشتتو خوندم سریع یاد یه چیزی افتادم تو ورزش خودم

      به طرز عجیبی من تو رشته ی ورزشی خودم کمالگراگونه عمل نکردم

      نمیدونم چی شد که من رسیدم به جایی که همش هی فکر میکنم باید حتما بی نقص باشم تا شروع کنم یا حتما باید از همون اول مثلا محصولمو با فلان قیمت عرضه کنم یا مثلا اگر یه فیلمی یا یه عکسی میخوام از خودم بگیرم حتما باید تو پرفکت ترین حالت ها باشه چرا ؟

      به خاطر نظر دیگران با خاطر طمع

      حالا

      من گفتم ای کاش چالش های کسب وکاری و شروع یه بیزینس تو حوضه ی مورد علاقم مثل مبارزه هایی بود که مثلا استاد یا منیجر اعلام میکرد که فلان تاریخ باری داری و تو باااید آماده بشی و هر طور شده بری اون بازی رو انجام بدی یعنی مجبوری پا رو ترسهات بگذاری مجبوری ذهنتو کنترل کنی و بری و انجامش بدی

      من همیشه نیمدونم اینم شاید به خاطر نظر دیکران یا تایید نظر استادم بود که اولین نفری بودم که اعلام میکردم میخئام مبارزه کنم و به محض این هم که بازی اعلام میشد من پیش قدم میشدم

      اما میدونی

      هر چی که بود باعث شد من تبدیل بشم به کسی که خودم دنبال مبارزه بودم خودم دنبال چالش بودم یعنی واقعا بعضییامون حتما باید یه زور بالا سرمون باشه یا

      من خودم بهتره بگم یک مربی باید بالای سرمون باشه که از اون کمالگرایی اولیه عبور کنی و ساخته و پرداخته بشی

      وقتی یه مربی بالا سرت باشه تو مجبوری که تمرینو درست انجام بدی تو مجبوری اقدام کنی

      و الان ارزش یک مربی رو تو زندگیم بهتر میفهمم

      حالا تو همین بحث کمالگرایی خب نمیدونم این باور کامل و بی نقص بودن چطور در من به وجود اومده اما خدارو شکر به خاطر مربی مثل استاد تو دوره عزت نفس و حل مسایل و احساس لیاقت خیلی بهتر شدم

      اما هرچی ضربه میخورم از همین کمالگرایی وحرکت نکردنه

      و مرسی که کامنت تو این موضوع رو دوباره به یادم آورد که

      حرکت کن حتی با نقص ها

      منتظر کامل شدن نباش حتی با نقص ها

      اشتباهات جزیی از مسیر رشد هستن

      هر روز یک قدم کوچک بردار چون قوانین جهان بر پایه ی تکامله نه جهش یک شبه

      مهمترین چیز اینه مومنتوم رو از دست ندی حتی اگر یک روز افت کردی فرداش پاشو و ادامه بده

      موفقیت توی حرکت دائمیه نه توی رسیدن به یه نقطه ایده آل خیالی

      حالا چطور میتونم حرکت دائمی داشته باشم وقتی همیشه از مسیر لذت ببرم و توی مومنتوم مثبت باشم

      مرسی ازت محسن جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        محسن توحیدی گفته:
        مدت عضویت: 412 روز

        سلام علی جان

        چقدر زیبا و عمیق حرف زدی، انگار همین الان دارم با یه آدمی حرف می‌زنم که هم آگاهی داره، هم تجربه، و هم دلش می‌خواد یه تغییری توی مسیرش ایجاد کنه. اینکه خودت فهمیدی کمال‌گرایی چطور داره جلوی حرکتت رو می‌گیره، خودش یه قدم بزرگه. اما حالا وقتشه که بدونی چطور می‌تونی ازش عبور کنی و حرکت دائمی داشته باشی.

        1. اصل تکامل در جهان: هیچ چیز یک‌شبه کامل نمی‌شه

        ببین، قانون تکامل یکی از قوی‌ترین قوانین کائناته. یعنی هیچ چیزی ناگهانی و بی‌نقص به وجود نمیاد. حتی طبیعت هم اینطوری کار می‌کنه. یک درخت بزرگ، از یه دونه شروع کرده. اول یه جوانه کوچیک زده، بعد شده یه نهال، بعد شاخه داده، بعد برگاش سبز شده، و بعد از سال‌ها تبدیل شده به درختی که حالا به چشم میاد.

        تو هم مثل اون درختی! نباید انتظار داشته باشی که از همون اول توی هر کاری بی‌نقص باشی. چون قانون دنیا اینه که “رشد مرحله‌به‌مرحله اتفاق می‌افته، نه یهویی.”

        2. اشتباهاتت، معلم‌های تو هستن

        کودکی رو تصور کن که تازه داره راه رفتن یاد می‌گیره. بارها زمین می‌خوره، اما باز هم بلند می‌شه و دوباره تلاش می‌کنه. چون اون کودک هنوز گرفتار کمال‌گرایی نشده! هنوز نگران این نیست که “نکنه دیگران مسخره‌ام کنن؟”، یا “اگه بیفتم یعنی شکست خوردم؟”. نه! فقط تمرکزش روی بلند شدن و ادامه دادنه.

        》حالا سوال اینجاست: چرا وقتی بزرگ می‌شیم، این روند طبیعی رو فراموش می‌کنیم؟

        چرا وقتی یه ایده جدید داریم، یه کسب‌وکار می‌خوایم راه بندازیم، یا می‌خوایم یه مهارت یاد بگیریم، انتظار داریم از همون اول بی‌نقص باشیم؟

        اشتباه کردن، بخشی از یادگیریه، نه نشونه ناتوانی.

        3. مومنتوم از دست نره! حتی با قدم‌های کوچک

        اگه به مسیرهای طولانی نگاه کنی، می‌بینی که مهم‌ترین چیز، سرعت زیاد نیست، بلکه ثبات در حرکته.

        یعنی چی؟

        یعنی هر روز، حتی یه قدم کوچیک هم که شده بردار. مهم نیست اون روز انرژی داری یا نه، مهم نیست انگیزه داری یا نه، حتی اگه فقط 5 دقیقه وقت گذاشتی، باز هم از توقف بهتره.

        چرا؟

        چون توقف باعث می‌شه “نیروی اینرسی” تو رو عقب بندازه. همون‌طور که شروع کردن یه کار سخت‌ترین قسمتش هست، دوباره راه افتادن بعد از توقف هم خیلی سخته. پس نذار که کلاً بایستی. اگه یه روز حوصله نداشتی، حداقل یه کار کوچیک انجام بده که تو رو توی مسیر نگه داره.

        4. لذت بردن از مسیر، کلید حرکت دائمیه

        چرا توی ورزش کمال‌گرا نبودی، اما توی کسب‌وکار هستی؟ چون از ورزش کردن لذت می‌بردی. چون اون چالش‌ها رو یه بازی می‌دیدی، نه یه آزمون مرگ و زندگی. اما توی کسب‌وکار، شاید بیشتر از نتیجه ترسیدی، شاید بیشتر به فکر نظر بقیه بودی، شاید می‌خواستی از همون اول قهرمان باشی.

        □□□ راه‌حل چیه؟

        باید راهی پیدا کنی که از مسیرت لذت ببری، نه فقط از نتیجه.

        مثلاً:

        • اگه داری یه پروژه‌ای رو شروع می‌کنی، به خودت جایزه‌های کوچیک بده.

        • به جای فکر کردن به نتیجه بزرگ، از کوچیک‌ترین پیشرفت‌ها ذوق کن.

        • مسیر رو برای خودت فان کن، مثل همون مبارزه‌هایی که ازشون لذت می‌بردی.

        ●○●5. آخرش چی؟ موفقیت واقعی یعنی چی؟

        موفقیت این نیست که یه روز به یه نقطه‌ای برسی و بگی “خب، دیگه من کامل شدم.” نه! موفقیت یعنی تو در حال رشد باشی، در حال حرکت باشی، در حال تجربه کردن باشی.> چون این برخلاف قوانین جهانه.

        پس یادت باشه:

        》 هر روز یه قدم بردار، حتی کوچیک.

        》منتظر کامل شدن نباش، چون هیچ‌وقت اون لحظه کامل مطلق نمیاد.

        》 از مسیر لذت ببر، چون موفقیت یعنی حرکت، نه رسیدن به یه نقطه خیالی.

        ==>>> این بار، به چالش‌های کسب‌وکار مثل یه مبارزه نگاه کن. همون‌طور که توی ورزش با قدرت می‌رفتی جلو، حالا هم بدون معطلی حرکت کن.

        مهم نیست چقدر خوب باشی، مهم اینه که حاضری وارد زمین بشی و بازی کنی!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          علی میرفخررجایی گفته:
          مدت عضویت: 1496 روز

          سلام مجدد محسن جان عزیز

          خیلییی ازت ممنونم بابت نکات مهمی که گوشزد کردی

          حتما

          هر روز تلاشم اینه که برم تو دل ترسهام و برم تو دل کمالگرایی هام

          حتما به نکاتت توجه میکنم و عمل میکنم

          آره من باید یاد بگیرم حتی به خاطر حرکت هایی هم که برام نتیجه ی مالی نداره ولی درجهت رشد و پیشرفت کارمه به خودم جایزه بدم

          مگه من وقتی اولین مسابقه رو بردم جایزه پولی بهم دادن؟

          یا وقتی تونستم یک تکنیک رو درست اجرا کنم و توش به مهارت برسم جایزه پولی هم دادن؟!

          ولی مدال بود، تشویق بود،

          حالا هم من باید با هر بار پیشرفت کردنم با هر بار قدم برداشتم با هربار کار شجاعانه انجام دادنم به خودم جایزه بدم و از قبلش برای خودم جایزه تعیین کنم تا انگیزم برای حرکت کردن بیشتر بشه،

          و البته که تو همین چند روزه کلییییی رشدوپیشرفت داشتم و پر از شور شوق و انگیزه هستم خدارو صد هزار مرتبه شکر

          محسن جان خیلی ازت ممنونم

          انشاالله هرجا هستی در پناه خدا باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            محسن توحیدی گفته:
            مدت عضویت: 412 روز

            علی آقای بزرگ ، توحیدمدارِ دوست داشتنی

            چقدر زیبا و عمیق نوشتی! کاملاً درسته، رشد و پیشرفت همیشه یه چیز ملموس و مالی نیست، خیلی وقتا خود اون احساس موفقیت، اعتمادبه‌نفس و رضایت درونی ارزشش از هر جایزه‌ای بیشتره.

            اینکه یاد گرفتی برای هر قدمی که برمی‌داری خودتو تشویق کنی و جایزه بدی، یه نشونه‌ی بلوغ ذهنی و خودآگاهی بالاست. این یعنی دیگه وابسته به تایید بیرونی نیستی و خودت، خودتو به رسمیت می‌شناسی و به پیشرفتات ارزش می‌دی. این فوق‌العاده‌ست!

            و اینکه گفتی تو دل ترسهات و کمال‌گرایی‌هات می‌ری، دقیقاً همون چیزیه که باعث رشد واقعی آدم می‌شه. چون شجاعت یعنی انجام دادن کار، حتی وقتی می‌ترسی. این مسیر، همین چند روزه که نیست، اما چیزی که واضحه اینه که تو با قدرت توی جاده‌ی درستی قدم برداشتی و داری حسابی رشد می‌کنی.

            خوشحالم که اینقدر شور و شوق داری، این یعنی داری با تمام وجود زندگی می‌کنی! ادامه بده، هر قدمی که برداری، حتی اگه کوچیک باشه، تو رو یه قدم به نسخه‌ی قوی‌تر و بهتر خودت نزدیک‌تر می‌کنه.

            دمت گرم، همیشه پر از انگیزه و برکت باشی!

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1280 روز

      به نام خدایی ک بی حساب می بخشد، فراتر از تصورم میبخشد وقتی من حرکت میکنم

      سلام ب شما دوست خوبم محسن جان

      خیلی از کامنت تون لذت بردم، ماشاله ب این درک و آگاهی، ب قول استاد این کامنت ها رو توی بهترین کتاب های موفقیت هم نمیشه پیدا کرد.

      دوست خوبم میخوام هم ردپایی از خودم بنویسم، هم تایید کنم حرف های شمارو، هم الگویی بشم ک درسته، هم فکتی بسازیم ک بهتر قوانین رو اجرا کنیم

      کمال گرایی، نترسیدن و شروع از همون جایی ک هستی، همون هنری ک در همین لحظه داری، همین محصولی ک همین الان برای ارائه داری.

      مثلا پارسال من مغازه مو با دو ردیف جنس از قفسه هام شروع کردم، میدونید بیشتر بحث کمال گرایی برمیگرده ب نداشتن عزت نفس درون، ب توحیدی عمل نکردن، ب مهم بودن نظر مردم راجع ب ما و بیزنس ما، می گیم چی پیش خودش فکر کرده ینی ما برا دو ردیف جنس بیایم مغازه تو؟ پاشو جمع کن بچه جون، مگه کاسبی مسخره بازیه بچه بازیه؟

      باید بری یه مغازه بزرگ تو دل محل بزنی( مغازه من 10 متری، عقب نشینی، جلوش یه درخت بزرگ ک دیدش رو گرفته بود، همیشه هم ی ماشین جلوش پارک بود) باید کلی بنر و تابلوهای رنگی بزنی( من هیچ تابلویی نداشتم فقط ی نوار ال ای دی انبه ای زدم ب شیشه ام) باید چندسال خاک شو بخوری تا ب درآمد برسی( من بعد از چند ماه ابتدایی ب ورودی 30 میلیون در ماه رسیدم) باید تجربه این کارو داشته باشی( من بعد از استعفا از شرکت از پشت میز شرکت رفتم مغازه خودم)

      خدا شد مشاور من، رئیس من، ایده پرداز من، خدا برام دونه دونه مشتری می شد، با چنان عشقی از همون دو ردیف مغازه من خرید میکردن، یه افرادی از ناکجاآباد هدایت میشدن ب مغازه ام ک فقط کار خودش بود، و این نشونه های کوجیک دلگرمم میکرد، یادمه فقط یه بار چندتا پسر بچه اون محل از جلوی مغازه ام رد شدن و گفتن اوه اوه چقد شلوغه چقد جنس داره ولی من گذاشتم ب بچگی شون ب شیطنت پسربچه بودن شون، و چند ماه بعد همون پسربچه ها اومدن و رد شدن و گفتن ماشاله و مشتری من شدن.

      ذهن ما فکر میکنه ک وااای الان با ین محصولت با این کار ابتدایی ات مسخره میشی، چی پیش خودت فکر میکنی؟ تو این بازار رقابتی، تو این رقیبان قدر و حرفه ای تو چه حرفی برای گفتن داری؟ می ریم سراغ مقایسه خودمون و ناامید می شیم و ب این فکر نمی کنیم ک همه از اول عالی نبودن ینی هیچ کس از اول حرفه ای و عالی نبوده اون فقط شروع کرده و ادامه داده و ادامه داده.

      من مغازه مو بستم بعد از یک سال تجربه و بزرگ شدن و مولد بودن، رفتم پیِ دنبال عشق و علاقه گشتم و گشتم، رسیدم ب نقاشی روی ماگ، پول از حساب پس اندازم برداشتم، یک سری ماگ زدم، پیج اینستا زدم، خدایا یه سوال من باید خودمو پرزنت کنم، من باید بفروشم و کارم رو پیش ببرم، میخوام محصولم رو جایی عرضه کنم، چ کنم؟

      جواب : برو کوه روی سکویی حضوری بفروش، همون کوهی ک آهو یار دارد… عه نه چیزه. همون کوهی ک همیشه میری و کلی دوست و آشنا داری،الان ب عنوان دست فروش برو.

      نمی دونید من چقد نجوا داشتم از مسخره شدن، از اینکه وقتی پارچه مو پهن کنم پسرای جوون رد شن، پارنترای نایس رد شن، چه فکری در مورد من میکنن.

      من چی به ذهنم گفتم، عزت از آن خداست، خدا رفیع الدرجات عه، من سرم پیش خدام بالا باشه مردم کی ان دیگههههه!؟؟ گفتم خدایا میخوام قدرت توحید رو بهم نشون بدی، بهم بگی کسی ک توحیدی عمل میکنه چقد عزت داره. کسی جرئت نداره چپ نگاش کنه.

      روز اول رفتم، پارچه رو پهن کردم، با اعتماد بنفس و خوشحالی درون ماگ هام رو چیدم، خودم ب همه سلام و روزبخیر میدادم، با تحسین و تشویق ها دلگرم میشدم، خودم ب آشناها سلام میدادم و سرم بالا، سینه سپر.با اعتماد بنفس ب محصولم نگاه میکردم، بارها و بارهااا ب خودم آفرین و دمت گرم گفتم، ب خودم افتخار کردم ک عرضه داشتم ک محصول خودم رو بیام پرزنت کنم، خودم عشقم رو پرزنت کنم نه اینکه پول بدم ب کسی پیج اینستای منو تبلیغ کنه، من اصن فعالیت خاصی تو اینستا ندارم، ب هیچ کس حتی خواهر خودمم نگفتم منو فالو کن، چ برسه بگم کامنت و لایک بده.

      روز اول گذشت و من انقدر تحسین و تشویق دیدم، کلی از درون انگیزه گرفتم، عزت نفس ام رو واقعی ساختم. باورتون میشه من کارهام ایرادات جزئی داشت، و رنگ هاش پخش شده بود یه جاهایی، ولی مشتریا اصلا هیچ کدوم ندیدن، یکی شون هم ک متوجه شد ولی چیزی نگفت من گفتم این یه کم پخش شدگی داره گفت عزیزم اصلا اشکال نداره کارِ دست عه، ینی قیافه من وااااات خدای من چ میکنی، من میگفتم اینا رو هیچ کس نگاهم نمیکنه چ برسه بخره.

      من کوله مو پر از لیوان کردم، بسته بندی خاصی نداشتم، 7 هزار تومن مشمای ساده سفید مات خریدم حدود 20 تا ذهنم میگفت حالت خوشه ها بسه بسه زیاد برندار الکی می مونه ، ک فروشنده شون بهم گفتن داری می شمری منم گفتم بله زیاد نمیخوام.

      رو اول فروش 6 عدد، ورودی مالی از کسب علاقه ام 1 میلیون. و رفتم ماگ های جدید و رنگ و قلمو خریدم، هزینه شد برا ارتقای کارم. توی 5 ساعت، من فقط داشتم از طبیعت لذت میبردم و مشتریا خودشون می اومدن و میخریدن. خدا منو با 5 هزار فرشته کمک کرد، ب یاریم اومد.

      روز دوم باز نجوا، کی میخواد بخره، اون هفته شانس اوردی، بگیر بخواب، 3 ساعت می کوبی میری ک چی بشه، نه من باید ادامه بدم، نباید بترسم، تو ادامه دادن عه ک نتیجه می گیرم. خدای من همون خدای هفته ی پیشه.

      نتیجه روز دوم رو بگم خدمتتون ؛)) معجزه ی الله رو ببنید آخه، توی 3 ساعت و نیم 15 فروش، ورودی مالی 2 میلیون و 600.

      روز دوم پرفروش تر، با عزت نفس تر، مشتری های بسیااار هماهنگ با فرکانسم، چه ارتباطات عالی ساختم من، چقدررر تحسین  تشویق شدم، چقدر ایده گرفتم از مشتری ها، یه همکار تواین زمینه ک  تقریبا اول هستن تو تهران اومدن و شماره شون رو دادن و گفتن بهم پیام بده، یه اقایی گفتن 200 تا پرسنل دارم میخوام براشون لیوان با آرم شرکت مون بزنم، یه نقاشی ماهر دیگه گفتن برند تو بزن، خودت و کارت رو ارزشمند بدون قیمت بالاتر بزار، حرفه ای شو تو علاقه ت، ی خانمی گفتن من عشق رو می بینم تو ماگ هات، توطرح هات، و کلی حرف های آگاهی بخش زدیم.

      اینا نشانه است دوست خوبم، حالا اگرم یه پیشنهاداتی داده شده من بهش نمی چسبم، رها هستم و فقط نشونه ای از طرف خدا می بینم، ک آره میشه، من فقط قراره چند وقت اینجا باشم بعدش قراره ب جاهای بهتری برسم، راحت تر و لذت بخش تر ثروت بسازم، کارای جدیدی ک میزدم با هدایت الله ب خودم بااارها گفتم اینا باید تو گالری های تهران گذاشته بشه انقد زیبان، کلیییی خودمو تحسین کردم، و قیمت بالاتری میزارم. دیشب ب مامان و بابا و آبجیام وقتی گفتم انقد فروش داشتم میرقصیدم و بغلشون کردم و گفتم بابا دخترت امسال پولدار میشه ؛)) برو حالشو ببر. کلی ب خودم تبریک گفتم تبریک ب خودم تبریک ب همه.

      وقتی از علاقه ات پول بسازی سوخت حرکتت میشه ک هر کوهی رو جابجا کنی، برای من کوه رفتن سخت نیست، بلکه بسیاااار لذت بخشه بسیااار قابل افتخاره ک از علاقه ام دارم خلق ثروت میکنم و مولد هستم، این حرکت رون این هدف داشتن، برنامه داشتن، این عالیه، دوستان لطفا عمل کنید ب ایده هاااااا. بعد اون وقت معجزه های الله رو می بینید. احساس میکنم دارم وارد سیکل تصاعد میشم، این خدا خیلی خوبه، ایده هاش خییلییی جوابه، چی بگم اوس کریم، فقط میگم دمت گررررم.

      از کامنت تون و هم پاسخی ک برای دوست مون نوشتین کلییی درس یاد گرفتم، ازتون ممنونم واقعا، این دوره جدید چه کردهههه با دوستان ، انشاله منم در زمان مناسبش این هدیه ی الهی رو از خدا دریافت میکنم. همه می ترکونیم انشاله امسال سال خیلی خوبیه خیلی دلم روشنه.

      دوست خوبم ب خدا بزرگ می سپارم تون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        محسن توحیدی گفته:
        مدت عضویت: 412 روز

        رفیق توحید مدارم ناعمه جان،سلام

        چقدر این حرفات پر از انرژی، امید و توکل بود! واقعاً کیف کردم از خوندنش، از اون جنس نوشته‌هایی بود که تا تهش رو با لذت می‌خونی و آخرش دلت می‌خواد یه نفس عمیق بکشی و بگی: “آفرین! همینطوری برو جلو!”

        ■تو توی حرفات یه چیزی رو خیلی قشنگ نشون دادی: “حرکت کن، نترس، بسپار به خدا، نتیجه خودش میاد.” این جمله‌ها شاید کلیشه‌ای به نظر برسه، ولی وقتی یکی مثل تو از تجربه واقعی خودش میگه، آدم می‌فهمه که اینا فقط حرف نیست، واقعیته!

        □ داستانت یه درس بزرگ داره: منتظر نباش تا همه‌چیز کامل بشه، از همون چیزی که داری شروع کن. مغازه‌تو با دو ردیف جنس زدی، لیواناتو بدون بسته‌بندی حرفه‌ای فروختی، ولی نتیجه گرفتی. چرا؟ چون با عشق، اعتمادبه‌نفس و باور جلو رفتی. اونایی که منتظر شرایط ایده‌آل می‌مونن، معمولاً هیچ‌وقت شروع نمی‌کنن. ولی تو نشون دادی که میشه توی مسیر رشد کرد، بهتر شد، بزرگ شد.

        ●●یکی دیگه از چیزایی که توی حرفات درخشید، حضور خدا توی تک‌تک لحظاتت بود. چقدر قشنگ گفتی که خدا شد مشاور و ایده‌پرداز و راهنما. این یعنی ایمان واقعی، یعنی توکل عملی، یعنی دیدن نشونه‌ها و دلگرم شدن. و خب، نتیجه‌ش هم واضحه: “معجزه پشت معجزه.”

        ○○حالا چیزی که از تو یاد گرفتم اینه که اگه آدم به ایده‌هاش عمل کنه، خدا راهو باز می‌کنه. فرقی نداره مغازه باشه، فروش لیوان باشه، نقاشی باشه، یا هر کار دیگه‌ای… مهم اینه که حرکت کنی و نترسی. تو فقط حرکت کن، خدا بقیه‌شو ردیف می‌کنه.

        دمت گرم رفیق، این انرژی و این داستان قشنگتو باید بیشتر از اینا بقیه هم بشنون. ادامه بده، مطمئنم قراره به جاهای خیلی خفن‌تری برسی!

        امسال بهتر از اونی هست و خواهد بود که فکرشو می‌کنی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علی میرفخررجایی گفته:
        مدت عضویت: 1496 روز

        سلام ناعمه جان دروووود بر تو

        خداروووو شکر دختر شجاع دمت گرمممم چقدر خوشحال شدم و چقدرررر تسحینت کردم

        تبریک به تو تبریک به استاد

        عااااااالی بود دختر

        چقدرررر خوشحال شدم وقتی از فروشات گفتی وقتی از اون مغازه ی قبلیت گفتی

        یاد خودم افتادم آخه خودم هم برای بالابردن عزت نفسم پارسال از این کارا کرده بودم

        برای من خیلیییییی سخت بود اما انجام دادم و دیدم اتفاقا چقدرم خوب چقدرم باحال

        اما اون قدم کلن دو سه بار شد بعدش شد مغازه :)))

        اما همون قدم کوچیک منو به جایی رسوند که تونستم کلی کارای دیگه بکنم و الان میتونم بگم که می‌خوام برم تو مترو آگهی تبلیغاتی انجام بدم :)) یعنی الان خیلی کمتر نظر بقیه برام مهمه ، بابا اصلا بقیه کی باشن برو عششششق کن

        خیلی خیلی خیلی تحسینت کردم و خیلی خوشحالمون کردی

        و به نظر من بزرگترین دستاورد این حرکتت بالا رفتن اعتماد به نفس و عزت نفسته

        همین الان مطمئنم 100 پله رفتی بالا

        برای خودم که از همون حرکتا شروع شد،

        اینقدر که خود من درگیر کمالگرایی بودم و نظر دیگران برام مهم بود اما یاد آموزش بوکس افتادم روزی که اومدم تهران با اولین ایده شروع کردم

        آموزش تو پارک با تیر چراغ برق :)))

        معروف شده بودم به آموزش با تیر چراغ برق

        انصافا هم جواب میداد

        و بعدش رسیدم یعنی خدارسوند منو به دو تا از بهترین باشگاه های تهران

        ،

        خیلی جالبه

        تو اولین قدمی که بهت گفته میشه بر میداری که با شرایط فعلیت سازگاره فقط ایمان میخواد شجاعت میخواد اولشم ذهنت کلییی بازی در میاره بعد که قدم بر میداری و نتیجه میده باورت قوی تر میشه و خواستت و توقعتم می‌ره بالا،

        الان صد در صد با این دو باری که رفتی اونجا این خواسته در تو شکل گرفته که یا خودت یه فروشگاه داشته باشی یا مثلا بتونی به صورت عمده بفروشی به مغازه دار ها اصلا به این فکر کن که داری به صورت عمده سفارش میگیری و می‌فروشی و حتی نیرو استخدام کردی

        یا هرچی که الان خواستش تو وجودت شدت گرفته رو بسازش و حسش کن با توجه به تضادهایی که بهش بر میخوری به خدا خیلیییی زود و راااحت برات اتفاق میفته،

        البته خداییش کوهم خیلییی حال میده ها ولی خب برای شروع خوبه و کافیه،

        انشاالله میترکونی به زودی و خبر های خیلی خوبی ازت میشنویم،

        فقط تا میتونی خودتو باور کن محصولتو باور کن،

        تو کار صنایع دستی همش احساسه یعنی وقتی داری کارتو انجام میدی اصلا غرق شو تو کارت بزار سیمت وصل شه به خدا ، برات شاهکار می‌کنه تو نقاشیات،

        هر وقت خودت محصولتو دیدی و گفتی به به عجب چیزی شد، دقیقا همین بازخوردو از مشتریها میگیری و باور و اعتماد خودتم به محصولت بیشتر میشه

        و البته همه چیز تکاملی برات رخ میده ،

        چون از صنایع دستی و نقاشی حرف زدی کلی ذوق کردم و کلی هم خوشحال شدم

        انشاالله به زودی کارگاه تولیدی خودت و کلییییی شادی و لذت و موفقیت

        برات آرزوی بهترین هارو میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          ناعمه احمدی گفته:
          مدت عضویت: 1280 روز

          سلام علی جان دوست خوبم

          ازتون ممنونم برای تحسین ها و انرژیی ک فرستادین، واقعا خوشحال شدم.

          دوست خوبم برای من بار اول و دوم خیلی سخت بود، ولی فردا ک میخوام برم اصن براش ذوق دارم، این ذهن من بود ک میگفت مسخره میشی ولی من فقط و فقط تحسین شدم و عشق دریافت کردم، من خدا رو تو تک تک لحظاتم دیدم، خدا قدرت توحیدش رو ب رخم کشید، ب رخ ذهن و نجواهام کشیدم این خدا رو.

          تمام اون معاشرت ها صدها پله عزت نفس منو درونی ساخت، احساس لیاقت منو درونی رشد داد ک هیچ کار دیگه ای نمیتونست این اعتمادبنفس رو در من بسازه، من عاشق معاشرت کردن و هم صحبتی با آدمهای مختلف هستم، ولو از هر آدمی یه جمله یه تجربه معاشرت تو ذهنم بمونه و بعدش از هم گذر کنیم. و ب چشم می دیدم افرادی ک مشتری من میشن هم فرکانس من هستم پس من اصلا زوری نمیزنم فقط و فقط لذت میبرم.

          میدونم این قدم های اولیه اس و حتما ب زودی آسان میشم برا آسانی و لذت های بیشتر، همین دیروز قبل از اینکه من عکس ماگ هامو بزارم تو پیجم 3 تاش آنلاین فروش رفت و من براشون پست کردم، نمی دونید من چقد این لحظه پست کردن رو تصور کرده بودم ک برای مشتریم دارم کاری ک علاقه دارم بهش رو ارسال میکنم.

          علی جان تمرین آگهی بازرگانی رو من توی مترو هم قسمت خانمها و 2 بار هم واگن آقایون انجام دادم ؛)) خیلییی قدرت داد ب من، و اصلانم نگران نباشید من تحسین شدم، البته یه پسرهایی بودن میخواستن پارازیت بندازن ولی من صاف ب چشماشون زل زدم و اونا ساکت شدن هههه. پس پرقدرت برید جلو و انجامش بدین، ب خدا بگین خدایا فقط جمله اولش با من بقیه اش با تو، تو ذهن تون بگین من فقط میخوام یه قانون درخواست رو انجام بدم، فقط جمله اول ک سلام من میخوام یه تمرین انجام بدم، بعدش با قدرت ادامه میدین و خودتون ب چشای افراد نگاه میکنید.

          عشق و علاقه ام ب این کار زیاده، حس رضایت قلبی دارم از خودم از زندگی، انقدر زیاده ک صب ساعت 6 بیدار شدم گفتم پاشو بشین ماگ بزن، نشستم پشت میزم و باعشق انجامش دادم، خدایا چقد خوبه وقتی تو کاری هستی ک دوستش داری، عشق شو داری، واقعا چقد حال میده. اصن فکر کردن ب گذشته منو می ترسونه. آزادی آزادی چه نعمتیه خداااا

          دقیقا وقتی طرح های الهامی رو میزنم میفهمم ک این کارا خاصه، چون از ایده های خداس، قشنگ میفهمم ک کار هدایته، اعتبارش ب من نمی رسه. و وقتی طرحامو میزنم میگم خدایا اینا مگه میشه فروش نره، و خودمو میزارم جای مشتریام و کلی خودمو تحسین و تشویق میکنم  :)))

          و بله همون تحسینارو صدبرابرش رو از مشتری هام دریافت کردم. و در آینده قراره چ شودددد؛) این خدا و هدایت هاش کار نمیکنه شاهکار میکنه  خوشبحال هرکسی وصله ب آگاهی خدا و از تقلب های خدا استفاده میکنه، چون ایده های الله خیلییی جوابه.

          علی جان ازتون ممنونم خداروشکر برای چنین دوستان متعهد و توحیدی ای، برای شما آرزوی موفقیت و سلامتی و ثروت دارم، من هم برای تعهد برای بهبود شخصیت تون، برای خلق ثروت آسان و تمام حرکت ها برای تغییر شخصیت و باورهاتون رو تحسین میکنم و کلی ازتون یاد می گیرم.

          در پناه الله باشید دوست خوبم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
          • -
            علی میرفخررجایی گفته:
            مدت عضویت: 1496 روز

            سلام ناعمه جان عزیز درود برتو

            مرسی که اینقدر قشنگ و منظم برام نوشتی و نکته‌ های خیلی خوبی گفتی،

            خیلی تحسینت کردم و میکنم، این کار وااااقعا شجاعت میخواد، به خصوص برای کسی که تا به حال حتی بهش فکر هم نکرده بوده،

            اما به نظرم خیلیییی باحاله اتفاقا :)))

            همش به خاطر این پیش فرضاست،

            چقدررررر خوشحال شدم که فروش اینترنتیت هم اتفاق افتاد خدارو شکر خدارو شکر،

            انشاالله هر روز بیشترو بیشتر و بهتر

            در مورد معاشرت و صحبت کردن با آدم ها

            این خودش یکی از ترس‌های قبلی من بود،

            اما به شدت هم تمایل داشتم بهش ،

            و خدارو شکر منم خیلیییی توش بهتر شدم، و من هم واقعا برام لذت بخشه صحبت کردن با آدم ها و فهمیدنشون و بازخورد مثبت بهشون دادن، و روابط خوب و اقعا نعمته و خیلی ارزشمنده و حس خیلی خوبی داره وقتی عشق توی آدمهارو میبینی اونم به خاطر نگاه مثبت و عشق درونی خودت،

            مرسی بابت نکته ای که تو تمرین آگهی بازرگانی گفتی ،چقدر تحسینت کردم که انجامش دادی واقعا دمت گرم، و آره برام مثله رفتن تو رینگ میمونه، میرم تو دلش حلش میکنم :)))

            ،در مورد کارت

            خدارو شکر، اصلا همین اصله داستانه که تک به تک لحظه های زندگیتو لذت ببری و خدارو شکر که علاقتو حداقل در این لحظه پیدا کردی و اینها خیلی خبر های خوشحال کننده ایه،

            و تحسین برانگیزی که تونستی کمالگرایی رو بزاری کنار و اقدام کنی و اصلا کاری به نتایج بعدش نداریم همین که امروزت این لحظتو داری با احساس خوب و لذت و رضایت میگذرونی این یعنی زندگی این یعنی مسیر درست

            و نتایج هم میاد

            صنایع دستی عاااالیه

            هم روح‌ خودتو نوازش میدی هم روح مردمو

            هم خودت لذت میبری هم از خوشحالی مشتریت لذت میبری

            و من خودم توی محصولات هنریمون این باورو ساختتم که اصلا هروقت مشتری هامون حالشون نامیزون باشه، بیان و فقط بشینن به محصولات ما نگاه کنن حالشون خوب میشه

            چون خودم هم همین حس رو داشتم

            و این باور یه من حس خوبی میداد و چون حس میکردم که کارهامون واقعا ارزشمنده و داره یه کار مهم تو زندگی آدما انجام میده، و دقیقا من این حرفو از مشتری ها میشنیدم و همین بازخوردو میگرفتم،

            بازی خیلی باحاله

            هر چی تو ذهنت بسازی برات اتفاق میوفته به شرط اینکه بتونی احساسش کنی و باورش کنی

            برات آرزوی رضایت مندی در تمام جنبه های زندگی در تمام لحظات زندگیت میکنم،

            انشاالله هر روز از همه لحاظ رشد کنی و لذت ببری

            شادو پیروز باشی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    میترا محسنی گفته:
    مدت عضویت: 289 روز

    به نام فرمانروای کل عالم

    سلام بر استاد عزیزم ومریم خانم دوست داشتنی

    چقدر این سه قسمت ماجرای توت فرنگی 19دلاری ژاپنی آگاهی داشت و به چالش کشید ذهن ناخودآگاهمون رو

    باعث شد همه بریم یه دور بزنیم ببینم تو ذهنمون چه خبره

    خیلی مثالهای زیادی هست تو زندگیای همه برای این باور وذهنیت مثبت یا منفی

    من یادمه بچه بودیم با خواهر وبرادرام پشه های بدی تو منطقه ی مابود همیشه ی خدا هم این پشه ها نیش میزدن ما رو و همیشه هم بدن ما متورم و قرمز میشد از جای نیش و درد وحشتناکی داشت

    مادربزرگ پدری ام نوک انگشتشو میزد سر ز بونش بعد که خیس میشد میکشید به دیوار خاکی یا گاه گلی که خاک تمیز بشینه رو انگشتش بعد اونو میکشید به جای نیش و میگفت دوای این نیش پشه همین و جالبه اینقدر این کار تکرار کرد که ما هم عادت کرده بودیم وقتی نبود تو خونه مادربزرگمون یا سالها بعد که فوت کرد

    ما با اینکه بزرگ شده بودیم همینطوری نوک انگشتمون با زبون خیس میکردیم میزدم به خاک تمیز میکشیدیم جای نیش و واقعا آروم میشد

    من دوتا پسر دارم یکی 20سالش یکی 12 سالش از بچگی اینا به در ودیوار میخوردن یا با دوچرخه زمین میخوردن من جایی که درد میکرد رو میبوسیدم میگفتم وقتی مامان ادم جای زخم ودرد بچه اش رو ناز کنه و بوس کنه زود خوب میشه و عجیب پسرام ساکت میشدن الان گاهی وقتا پسر بزرگم میگه من هنوز به همین حرفت باور دارم و جایی از بدنش درد میگیره یه دستی میکشم یه بوس میکنم میگه خوب شدم

    نمیدونم شاید واقعا قدرت باور خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنیم

    ممنونم استاد عزیزم فایل های قشنگی بودن این سه قسمت کلی درس یاد گرفتم که حواسم به مثبت یا منفی ذهنم و باورم باشه همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    سید هادی سعادت پور گفته:
    مدت عضویت: 97 روز

    سلام وقت همگی بخیر من میخوام یسری انتقادهایی از شما اقای عباسمنش عزیز بکنم امیدوارم پیامم رو بذارید

    چندین سال قبل من با شما اشنا شدم و حرفاتون رو میشنیدم توی این چند سال به دنبال حقیقت دین و قران هم بودم و فقط بحث مادی و پول برام مهم نبود.شما همیشه از یسری باور و قوانینی صحبت میکنین مثلا میگید هرچی باور کنی همون توی زندگیت میاد یا میگید توی قران داریم که گفته شده اونایی که توی این دنیا بدبخت هستن اونجا هم بدبختن و اونایی که اینجا خوشبختن اون دنیا هم ادامه همین رو تجربه میکنن و خوشبختن درباره مسائلی مثل حجاب و نماز و کمک کردن به دیگران صحبت کردین.حجاب رو انداختن روسری و چادر نمیدونید نماز رو این نمازی که مسلمون ها میخونند نمیدونید و کمک کردن به نیازمند رو ظلم کردن به اون میدونید و میگید این جلوی رشد اون فرد رو میگیره.در صورتی که نظرات شما مقایر با قران هست ما در قران داریم که ثروت و نعمت وسیله امتحان هست و به دفعات امده که گفته به بعضیها نعمت میده و نعمتشون رو افزایش هم میده تا در جهالت گم بشن و در اخرت عذاب میبینن. یا برای حجاب خانم ها گفته ادامه دسمال سر رو روی گردن بندازن یا برای نماز مشخص کرده که کی و چجوری بخونن و درباره کمک به فقرا نیازمندان در راه ماندگان بارها گفته شده کمک کنید نگفته قضاوت کنین ببینین چیکار میکنن گفته کمک کنین.دوستان تمام اینا توی قران هست و با یک سرچ ساده میتونید ایه و همچی رو پیدا کنید من ایه رو نذاشتم زحمت خودتون برید ببینید.جدا از اینها شما اگه از قران صحبت میکنین باید به حرفهای کسی که قرانو اون شخص نوشته توجه بکنی اینکه خیلی واضحه.حرف های پیامبر درباره نماز حجاب کاملا مشخصه.درباره ثروت کاملا مشخصه

    صحبت های اقای عباسمنش تماما جنبه دنیوی داره.حرف هایی که درباره باور انسان ها میزنن.مثلا امکان داره شما به بهشت و جهنم باور نداشته باشی ولی بعد مرگ طبق قران حتما اونجا میری.شما اگه به جاذبه زمین اعتقادی نداشته باشی جاذبه روت اثری نداره؟؟ایا کسایی که به زندگی پس از مرگ باور ندارن اون رو تجربه نمیکنن؟مثلا شخصی به مدیتیشن باور داره و نماز نمیخونه امکان داره خودش و بقیه هم فکر کنن مشکلی توی زندگیش نیست و مدیتیشن داره کمکش میکنه ولی ایا نظر قران هم همینه؟شما اگه درباره قران صحبت نمیکردین من هیچ نظری نمیدادم ولی وقتی از قران حرف میزنین نمیتونین سلیقه ای باهش برخورد کنین.قران یکسری قوانین و دستوراتی داره که ما باید اونارو قبول کنیم و باور خودمون رو با اون تطابق بدیم

    دوستانی که به دنبال خدا هستن و میخوان اعتقاد و ایمان قوی داشته باشن قران و نهج البلاغه رو مطالعه بفرمایید.شما اومدین توی این سایت تا باورهای خودتون رو درست کنید حواستون باشه باز دوباره یسری باورهایی رو درست نکنید که 5 سال بعد دوباره متوجه بشید اشتباه کردید.قران رو مطالعه کنید و هرجا هر نظری داده میشه با اون مطابقت بدید تا دوباره اشتباه نکنید

    سالی پر از سلامتی خیر و برکت و خوبی و ایمان روز افزون به خدا رو براتون میخوام ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محسن توحیدی گفته:
      مدت عضویت: 412 روز

      سوره فجر، آیات 15-16 به‌وضوح نشان می‌دهد که نعمت‌های دنیوی دلیلی بر کرامت الهی نیست و سختی‌های دنیوی هم نشانه‌ی خوار شدن نیست.

      سوره نحل، آیه 97 تأکید دارد که “هر کس ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد، به او زندگی پاکیزه‌ای می‌بخشیم.” یعنی مال و رفاه می‌توانند وسیله‌ی آزمایش یا پاداش باشند، نه فقط وسیله گمراهی

      سوره قصص، آیه 77 می‌گوید که ثروت را باید برای آخرت و خیرخواهی به‌کار برد. پس ثروت ذاتاً بد نیست، بلکه نحوه‌ی استفاده از آن مهم است.

      سوره احزاب، آیه 59 تأکید می‌کند که زنان باید “جلباب” (پوشش بلند و گشاد) بپوشند تا مورد آزار قرار نگیرند.

      ■■ اگه استاد عباسمنش اعتقاد به کمک کردن افراد نداشتن فریاد نمیزدند که 10٪ ورودی‌تون رو ببخشین به افراد .

      □□چرا‌ اگر‌شیعیان نماز‌ رو به روش سنی‌ها بخونن باطله؟!؟؟!؟! و برعکس! مگه‌نمیگین باید به حرف پیامبر گوش داد؟!

      ○○ضمن اینکه استاد عباسمنش هیچوقت جایگزینی برای نماز معرفی نکردند.

      ■■چرا اگه سنی‌ها به روش شیعیان‌وضو بگیرن وضوشون صحیح نیست ؟!؟!

      ●● چرا اگه شیعیان حج رو به روش مسلمانان سنی مذهب انجام بدن ، حج‌شون صحت نداره ؟!

      □□ آیا اکثر یا همه سنی‌ها جهنمی هستند ؟ یا برعکس؟!

      ○●پیامبر با یهودی همسایه‌ش چه برخوردی کرد؟ ایا این همان هماهنگی درونی که استاد عباسمنش میگن نیست ؟

      ■□علی‌بن ابیطالب موقعی که مبارزه آب دهان به صورتشون انداختن چه برخوردی کردند ؟ ■■ آیا این همان خودکنترلی و حفظ ممنتوم مثبت که استاد عباسمنش دارن آموزش میدن توی دوره‌شون نیست ؟؟

      ■■آیا همه بی‌حجاب‌ها در هرصورتی به جهنم میروند؟

      ●●محجبه‌ها‌ چطور ؟ همگی بهشتی هستند ؟

      □□الرحمن‌الرحیم ،علیم بذات‌الصدور، تعز‌من تشا ، ان یقول له کن‌فیکون ، غفور رحیم ، یغفرالذنوب‌جمیعا… شامل حال این گروه‌ها نمیشه ؟؟؟

      ●● حسین‌بن‌علی ، طبق روایات خودِ امثال شما ، تمام 18 هزار نامه کوفیان رو لحظات قبل از رفتن به نبرد آخر آتش‌نزد ؟‌و اون ظالم‌ترین افراد رو که چند دقیقه قبلش ابالفضل‌العباس رو‌کشته بودن و ساعتی بعد هم میخواستن (طبق روایات‌شماها) حمله کنن به خیمه‌ها و کودک‌کشی‌کنن رو ، باوآغوش‌گرم پذیرا نبود ؟؟؟؟؟

      ●حر ریاحی چی ؟

      ■■حالا خدایِ مهربانتر از حسین و علی و‌محمد(ص)

      بخاطر نوعِ متفاوت ارتباط با خودِ خدا

      یا بخاطر اینکه یک خانم عفیفه و باوقار حجاب خاصی‌نداره

      چیکار می‌کنه ؟!؟؟!؟

      ■■ خدا توی قرآن فرموده تنها گناهی که نمیبخشم ، شرک به خودش هست.

      ○●شرک ===> اینکه رهبر و رئیس جمهور و مرجع و نماینده مجلس و مدیر و والدین و پول و قیافه و…… رو باعث خیر و برکات بدونیم ؛ مطمئنا نه ،

      □■ ایمان به خود خدا باعث ثروت و امنیت و عزت و… هست.

      اما آیا 90 میلیون ایرانی اینجوری هستند ؟؟

      میوه عملکرد واضح و مبرهن است . لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم

      حواسمون نیست که :

      ” مَا عِندَکُمۡ یَنفَدُ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقࣲۗ ”

       وَلَنَجۡزِیَنَّ ٱلَّذِینَ صَبَرُوٓاْ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ

      ——————————-

      ■■کلیت قرآن مثل یک میوه فروشی هست

      شما وقتی میری میوه فروشی نمی‌تونی همه میوه‌ها رو بخری و استفاده کنه .

      آیات قرآن هم همینطوره ،

      هیچ کسی هیچ زمانی نمی‌تونه به همه آیات قرآن عمل کنه .

      ●●اما فکر نمی‌کنین عمل به اون آیه‌ای که خدا گفته من هرگز نمی‌بخشم ( شرک) “اولویت داره” تا آیاتی که خدا از بیش از 6000 ایه فقط دو مورد بیشتر در موردش چیزی نگفته ؟؟؟

      ——————————-

      ■■این قرآن‌ و خدایِ قرآن وقتی بخواد در قیامت عملکرد انسان‌ها رو بسنجه ،

      یک جور برخورد می‌کنه و یک‌‌‌جور نماز و عفاف و ثروت و بخشش رو میخواد از افراد ؟؟؟؟

      با کسی که ته روستاهای کهگیلویه‌و‌بویراحمد و سیستان‌بلوچستان زندگی کرده و مرده و کسی که توی زعفرانیه و شهرک باستی‌هیلز تهران زندگی کردن، یک جور انتظار عنلکردی داره و یک‌جور برخورد می‌کنه ؟؟

      ○●•● خدای جان این جانان و پشتیبان ، روز قیامت

      با شیعه و سنی که کنار حرم علی‌بن‌موسی‌الرضا زندگی میکنن

      و شیعه و سنی کنار مسجد الحی اورلاندو فلوریدا زندگی می‌کنن یک‌جور برخورد می‌کنه ؟

      نه ؛ هرکسی رو با خودش و فقط با خودش مقایسه می‌کنه و امتیاز میده یا عقوبت می‌‌کنه.

      باور خوب ازخدا داشته باشی ، خوبی‌ها رو بهت عطا می‌کنه

      و برعکس.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1459 روز

    توکل بر خدا

    سلام به دوستان گلم

    خداروشکر که در این عصر دلپذیر بهاری میتونم این فایل زیبا رو بشنوم و چقدر این داستان ها برام آشنا بود ….

    خاطرات دیروز و پریروز ها برام زنده شد

    یادمه وقتی بچه تر بودم و حدودا 8 سال اینا سِنَم بود وقتی دل درد میشدم بابای من که خیلی بهشون اعتماد داشتم و از صمیم قلبم دوستش دارم بهم‌میگفت من با روسری دور شکمت رو میبندم و خیلی زود خوب میشی و یادمه وقتی اون روسری بسته میشد انگار هر چی درد داشتم از بدنم رها میشد و اون روسریِ باحال ، خیلی به بهبود من کمک می‌کرد چون من از تمام وجود بابامو باور داشتم و همینطور حرف هایی که بابام بهم میزد….

    و یه مثال باحال دیگه دارم از امسال من کلا باورم اینه که مدرسه (مخصوصا هنرستان) چیز خاصی قرار نیست بهم یاد بده چون‌ من کلاس های مرتبط با رشته ای که هستم رو بیرون از مدرسه شرکت میکنم و سطح اون کلاسا خیلی از مدرسه من بالاتره

    و امسال حدودا کمتر از 2 ماه من رفتم مدرسه و بچه ها میگفتن با این اوضاعی که یه خط در میون میای مدرسه حتما نمره انضباطت زیر خط مرزه!

    ولی من یه حس عجیبی توی این مدرسه نرفتن هام بود و مطمئن بودم نمره انضباط من رو 20 رد میکنن و یادمه بهمن ماه بود و من یه روز مدیرمون رو توی حیاط دیدم و یهویی بهم گفت تو همون نرگسِ معروفی که زیاد نمیای مدرسه ؟

    و من با اعتماد به نفس گفتم آره مدیر قشنگم ولی مطمئنم چون همه ی نمره هام خیلی خوبه قراره شما نمره انضباطم رو 20 رد کنین !

    وقت کارنامه ها رسید دیدم نه تنها نمره انضباط بلکه از سرتا پای ‌کارنامه همش بیسته …

    من همون موقع گفتم دیدی باورات چقدر خوب داره جواب میده؟

    نرگس دیدی باور کردی و شد؟

    من کلا توی ارتباطاتم خیلی خوب عمل میکنم و کلا مهمونی یا هر جایی بریم کلا مجلس روی دست خودم میچرخه و اطرافیانم کلی از این فان بودن من خوششون میاد و هر کسی کنار من بشینه دیگه به قول کرمونی ها اگه‌ گُردَش از خنده درد بگیره مجبور میشه بلند شه یه کمری راست کنه

    و اینجوریاست که همه با حضورمن حال میکنن

    البته این ها همش برمیگرده به پیش فرض هایی که من درباره خودم دارم و اینکه باور دارم میتونم بقیه رو شاد کنم ….

    همینجور کم کم داستان های داره به یادم میاد؛

    کلاس نهم بودم و ما معلم فارسی ای داشتیم که بنده خدا سر کلاس زیاد راجب انرژی مثبت و حرف های انگیزشی صحبت میکرد و منم واقعا درک میکردم حرف هاشونُ و خوب من عادت دارم تحسین کنم و بهشون گفتم که خیلی با حرف هاشون حال میکنم و ازشون تشکر کردم و توی مدرسمون چند تا کلاس نهم داشتیم و دوستای من که توی کلاسای دیگه بودن میگفتن دبیر فارسی سر کلاس راجبت زیاد صحبت میکنه و میگه نرگسِ کلاس بغلی خیلی دختر پر انرژی ایِ و همش انرژی مثبت می‌فرسته و کلی دیگه حرف های خوب راجب من میزدن…

    این ها همش بخاطر اون پیش فرض های من بود چون واقعا با اون دبیرمون ارتباط قلبی زیادی داشتم و از صمیم قلبم دوستشون داشتم و همیشه هم نمره های من رو خوب رد میکردن و کلی دیگه از محبت هاشون و ارتباط های خوبی که باهاشون داشتم …

    بله این است قانون بدون تغییر جهان و ذهنیتی که اگه باور کنه و مقاومت نداشته باشه هر کاری براش ممکنه

    خدایا شکرت بابت این فضای ناب الهی

    خدایا شکرت بابت استاد عباسمنش نازنینم

    در پناه حق باشین دوستتون دارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    سلام به همگی

    چه بکگراند خوشگل و پر از حس خوبی خیلی قشنگ و دلنشین بود برام (ایموجی چشم قلبی)

    ترکیب برنده برای خودم ساختم اینروزها

    دوره هم جهت با خداوند+ روانشناسی ثروت+قانون سلامتی+ و ذهنیت ها

    جادو دارن میکنن انگار یسری مواد غذایی بمب یا ویتامین های ضروری رو پیدا کردم و داره هربار من و فرش میکنه

    خدا رو شکر

    نمیدونم قانون سلامتی باعث شده مغزم بیدار بشه یا دوره هم جهت تونسته باگ هام و شناسایی کنه فقط میدونم این دو تا رو جدا از هم نمیبینم چون روانشناسی ثروت و بار سوم هست که دارم گوش میکنم و راجع به ذهنیت ها هم قبلا استاد کلی فایل گذاشته بودن و من فکر میکردم دارم میفهمم ولی نمیفهمیدم چون تبدیل نشده بود به شخصیت و تغییر رفتارم در زمینه حالا ثروت تو مثال خودم وگرنه تو زمینه های دیگه نتایجم در حد معجزه بوده و هست خدا رو شکر

    اینقدر این جلسات توت فرنگی ذهن همه مون و باز کرد و دنبال مثال هاش تو زندگیمون بودیم و خیلی هامون مشابه هم بوده مثال هامون که راحت تر تو عمل میتونیم دلیل یسری چیزها رو بفهمیم

    من خودم مثال های نزدیک تری که بهش برخوردم و میزنم

    مثلا میخواستم برم یه مغازه ای قیمت کالایی رو بپرسم ذهنیت قبلیم میگفت نه بابا اینجا گرونه مشخصه تو میتونی فلان منطقه فلان جا همین کالا رو حداقل 200 تومن ارزونتر بخری حالا نمیگه 200 تومن هزینه فقط تا اونجا رفتن میشه با خودم همین و گفتم و گفتم نه این ذهنیت اشتباست من الان میرم و اگه خوشم اومد و در حد همون 200 تومن اختلاف بود چرا الکی وقت و هزینه کنم از همین جا میخرم مخصوصا اینکه باید باور کمبود هم کنار بزارم

    و با این ذهنیت ها هم فروشنده خیلی ادم درستکاری در میاد و کلی بهم تخفیف میده هم راجع به جنسش دروغ نمیگه و هم کیفیت کالام فرق میکنه به طرز عجیبی

    مثلا با خواهرم قبل سال رفتیم کفش بخره اصلا نمیخواست بخره همینجوری پا زد خوشش اومد و چون تازه یه جفت نو که یبارم نپوشیده بود خرید هرچی فروشنده اصرار کرد گفت اخه نمیخوام با اینکه خیلی قشنگه ولی فروشنده و من حتی تعریف کردیم که خیلی به پاهاش نشسته و فروشنده 300 تومن بهش تخفیف داد و حتی با صداقت گفت اولین مشتری هستی که اینقدر زیاد بهش تخفیف دادم و نمیدونمم چرا اینکار و کردم وجدانن :))) ولی ما میدونستیم چون خواهرمم اینروزها ترکیبات برنده خودش و داره :)) هم جهت+احساس لیاقت+فایل های هدیه ما خالق شرایط خودمون هستیم

    خیلی مثال ها و تجربیات در این باره دارم که اغلب تو دفترم مینوسمشون و حالا اگه باز یادم اومد میام کامنت میزارم راجع بهش ولی خدایی خیلی خوش میگذره اینروزها خدایا شکرت

    راستی اگه اشتباه نکنم اون فیلم که گفتین A Beautiful Mind هست دقیق مطمئن نیستم ولی اونم خیلی فیلم زیبایی بود خیلی سال پیش دیده بودمش

    استاد مرسی که برامون با عشق این مطالب و تهیه میکنین و به اشتراک میزارین و ممنونم از خانم شایسته قشنگم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 652 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    دیشب فیلم ویل هانتینگ نابغه رو دیدم

    انگار قدم پنجم رو در عمل داشتم میدیدم

    جایی ک ویل معادله روحل کرد

    بعداستاد دانشگاه فهمید ک این پسر هوش ریاضی داره شروع کرد ب نجات دادن این بچه

    و چقد جالبه آخرش پسره کاری کرد ک خودش دوست داشت و بدترین شکل جواب استادش رو داد

    چیزی ک خلاف قانون باشه

    من نمیتونم نجات دهنده وهدایت کننده ی فرزندم همسرم خانوادم دوستم وهرکس باشم

    اگه قدم پنجم رو خریدید پیشنهاد میکنم این فیلم رو ببینید

    خداروشکر برای تمامی این آگاهی‌های ناب

    برای همگی آرزوی شادی ولذت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 833 روز

    ما هیچ الهی همه تو

    ما هیچی نیستیم همه کاره خودت هستی یا رب

    هدایت ما به عهده خودت هست پرودگارا

    پس هر لحظه قلبمان را به سمت خودت هدایت کن

    خدای بزرگم آدم های از اهل خودت سر راهم قرار بده

    من که به وسعت دید و بزرگی تو جهان را درک کرده نمیتوانم

    نمیدانم

    همه چی را نمیبینم

    پس همه چی را با قلب باز به خودت سپردیم

    هر چیزی که خیر صلاحم هست خودت قشنگ بساز

    خدای عزیزم تورا برای تمام نعمت های عالی ات در زنده گیم سپاسگزارم

    تو برای حضورت ثانیه وار سپاسگزارم

    خدایا شکرت که در قلبم حضور داری

    خدایا شکرت که نگاهی به بی کرانگی آسمان می‌کنم یاد عظمت تو میفتم

    خدایا شکرت وقتی به درختان نگاه می‌کنم یاد قدرت و هوش تو میفتم

    خدایا به هر چی نگاه می‌کنم زیبایی تو در تمام این جهان نهفته هست

    زیباییی تو در پرواز پرنده گان نهفته هست خدایاااااااااااااا ممنون که خیلییییی خدا هستی

    خدایاااا ممنون که ما را به حال خودمان رها نمیکنی

    خدایااا ممنون که اگر گاهی سمتت نماییم خودت صدایم میکنی

    خدایااااا ممنون که با هر بادی صورتم را نوازش میکنی و قلبم را پر از عشق خودت میسازی

    خدایاا ممنونم که نام تو دوا و یاد تو شفا هست

    خدایاا ممنونم که با نور گرم خورشید برایم یاد آوری میکنی که حضورت همچون نور خورشید قلبم را گرم می‌کند

    خدایااا تو که باشی من بی نیازم

    خدایا تو که باشی مرا همه کس میشوی

    خدایاا تو که باشی من پادشاهی می‌کنم

    خدایاااااا باش همیشه باش هر ثانیه باش

    خدایا من وابسته و محتاج حضورت هستم

    تو را که حس نمیکنم من دلتنگت میشوم

    خدایا تو مرا قسمی خلق کردی که خالق زنده گی خودم هستم

    و با باور هایم زنده گیم را مبسازم

    یا رب مرا همین یک باور کافی هست

    که تو همه کاره یی زنده گی منی

    تو همه کار ها را برایم انجام میدهی

    تو هوای من را داری

    تو شریک من هستی

    همه جا پیش از من حضور داری و برای من همه چیز را رو به راه میسازی

    تو برای من همه کس و همه چیز میشوی

    تو که میگی باش و موجود می‌شود

    تو که قدرت بی انتهایی این جهان هستی

    یا رب من را به راهی راست هدایت کن

    خدایاا هوایم را داشته باش

    خدایااا من را به آسانی به خواسته هایم برسان

    یا رب من را همین باور کافی هست که تو همه کاره یی زنده گی منی

    مرسی خدا جانم که هستی

    مرسی برای این حسی خوب که در قلبم دارم

    مرسی برای این رضایت و‌ شادی قلبم

    مرسی برای این زنده گیم

    مرسی برای همه چیز

    دوستتتت دارم خدا

    بیا باهم باشیم برای همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای: