درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3 - صفحه 8

250 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدیار گفته:
    مدت عضویت: 3352 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به همگی

    یه چیز خیلی خیلی جالب بگم که الانم که مینویسم هنوز باور نمیشه همچین اتفاقی برام افتاده

    چند روز قبل میخواستم برم مهمانی برای سال نو و از اونجایی که همزمان بود با شب شهادت یکی از ائمه و از طرفی هم خیلی برام مهم بود که لباس مشکی نپوشم (با اینکه نصف اون جمع مذهبی هستند نصف دیگه نه) و اینکه دوستداشتم تیپ قهو‌ای سورمه‌ای بزنم

    خلاصه

    —خیلی خیلی برام مهم بود— که مشکی نپوشم.

    هم بخاطره استایلم، هم بخاطر جمع و سال نو

    .

    برای همین وقتی داشتم لباس یقه اسکی رو برای زیر کُت انتخاب میکردم هم مشکی و هم سورمه‌ای که روی هم تو کمد بود رو باهم بیرون آوردم و گذاشتم رو تخت،

    نگاه کردم و بین مشکی و سورمه‌ای، سورمه‌ای رو پوشیدم.

    .

    از طرفی هم چراغ سقفی اتاق خاموش بود و چراغ دیواری اتاق روشن بود و فضا یجواریی نیمه تاریک بود و من داشتم لباس میپوشیدم.

    تو ماشین هم تو حین رانندگی تو مسیر هم فکر کردم و به لباسم نگاه کردم چون واسم مهم بود ک مشکی رو نپوشم.

    (نکته؛ بیشتر از اینکه واس مهم باشه سورمه‌ای باشه

    مهم بود که مشکی نباشه)

    .

    رسیدم و رفتیم تو، بعد که من کُت رو درآوردم ببرم آویزون کنم یهو یکی از اون نصفی که مذهبی نبودن یواش بهم گفت چرا مشکی پوشیدی سال نوئی!؟ بعد من یه نگاه به لباسم کردم گفتم مشکی نیست گفت مشکیه و من همینجوری موندم

    پیش خودمم گفتم چون اتاق نیمه تاریک بوده و این دوتا رنگ نزدیک به هم هستند پس حواسم نبوده بجای سورمه‌ای مشکی رو پوشیدم.

    خیلی ناراحت شدم که چون واقعا برام مهم بود ( که الانم فکر میکنم میبینم واقعاً چرا باید انقدر مهم میبودش)

    .

    »یه چند باریم به این لباس نگاه کردم و دیدم که نه مشکیه«

    »نه مشکی«

    .

    خلاصه بعد یه چندلحظه به خودم گفتم مهم نیست خیره (الخیرو فی ماوقع) حتماً خیرتی بوده که مشکی پوشیدم، اونم امشب! اونم اینجا !

    ولی باز ته دلم اون احساس رضایتی که دوستداشتم سورمه‌ای رو میپوشیدم که به تیپم بیشتر بیاد رو نداشتم

    (چون مشکی زیاد جالب نمیشد)

    و همش با این فکر که الان لباسم مشکیِ و مشکی رو پوشیدم و خیلی الان با شلوار قهوه‌ای جذاب نشده رو گذروندیم ((خودمونیم حال نکردم))

    .

    تا اینکه برگشتم خونه لباس رو که اومدم دربیارم، تاش که کردم دیدم عع لباس مشکی که رو تخته!!

    من سورمه‌ای رو پوشیدم بودم

    چرا پس من فکر میکردم این مشکی ؟؟

    .

    همونجا بود که همین داستان توت فرنگی اومد تو ذهنم

    و چندین بار به خودم گفتم؛

    ببین ببین چقدر باور و پیشفرض‌ها تاثیر داره

    که میتونه روی مغز در آنِ واحد تاثیر بزاره و رنگی که سال‌ها دیده رو شبیه یه رنگ دیگه ببینه (سورمه‌ای رو مشکی ببینه)

    هنوزم باورم نمیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 983 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    ازخودش میخام که یه کامنت تاثیر گزار هم برای خودمو دوستان باشه

    شکرت خداجون برای بی نهایت نعمتت که میتونم ببینم درک کنم یااونایی که فکرشو نمیکنم وچقد ارزشمندن

    موضوع باورپزیری

    موضوع کمبود وگرونی

    خیلیا تو تلوزیون فک فامیل میگن نمیشه دیگه هیچی بخوری همه چی گرون شده این حرفااا

    حالا

    فایل اول توت فرنگی 19 دلاری تیکه اولشو گوش کنید میگه چی

    میگه مردم برای تخم مرغ گرونی همه چی ناله میکنن ولی این توت فرنگی ها که انقد قیمتای بالایی دارن انقد خرید کردن میگن دیگه ناموجوده

    اصلا ادم زهنش هنگ میکنه

    یه توت فرنگی این قیمت

    بعد حالام که میگن انقد گرونی ولی انقد بخرن که …ناموجودش کنن

    ولی درسته

    با اینکه میگن چقد گرونیه این حرفها ما خودمو تو خونه همیشه توی فراونی هستیم خداروشکر

    وهرجا رفتم رفاه فراوانی دیدم حتی کسانی که میگن ما بلد نیستیم پولبسازیم وباور فراوانی ظعیفه

    رفتیم خونشون انقد فراوانی برکت هست خداروشکر میکنم چشمام باز تر شده میتونه انقد فراوانی ثروتو رفاه راحتی مردمو ببینه

    ولی یه چیزی اینکه برام جالب بود خواهری تعریف میکرد فلانی از فلان چیز گلایه کرده و بعد من چقد مخالف اون گلایه اش هستم وهمونی که ازش گلایه کرده با من چقد با سخاوته

    با من چقد مهربونه

    چقد به من لطف داره اصلا خیلیای دیگه

    من چقد همه باهام مهربون بخشندن

    وتجربه من فرق داره با اون

    من همیشه به فراوانی باور دارم وهمه به فراوانی بهم میبخشن وعیدی میگیرم حتی از کسایی که میگن اینا خیلی سفتن ولی برای من بسیار لوتی هستند وهرجا رفتم فراونی از در دیوار برام ریخته وبا عشق وخداروصد هزار مرتبه شکر میکنم

    توی هر کارم به طور عالی انجام میشد به اسونی فراوانی

    و درسی که برام داش توی مقایسه تکامله

    من در شروعه طراحی هستم ونباید خودمو با بقیه مقایسه کنم بقیه ای که از من مهارتشون باورشون قوی تره و خاک یه کارو خوردن با منی که تازه اومدم تو کار معلومه پایینترم واروم اروم رشد میکنم

    وبله

    خیلی ها ثروتمند میبینیم بله منم این ثروتو پول داشتم میزاشتم تو بانک چقد باهاش سود میساختم

    بله منم چقد مغازه میزدم برا خودم دوره اموزش میدیدم وکلی پیشرفت اخه الان کی کمکم کطنه اخه الان چیکار کنم خاندارم شرایطم خاص ولی توی هرشرایطی میشه مهارتتو افزایش بدی وارزش بسازی وقدم با قدم وهیچ نیازی به حامی نیس

    واینکه با تکامل ربت قدم به قدمو نشونت میده

    سپاس فراوان عاشق این درسم واین درکم شدم

    چقد به باورها که به خوردم داده میشه حساس تر شدم

    درس چرا هر حرف الکیو باور نکن با دلیل منطق درس باور کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    محمد مردانی گفته:
    مدت عضویت: 3098 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدایا تو بگو من بنویسم

    خدایا هدایتم کن به حال بهتر به اتصال قوی تر

    خدایاشکرت بابت این روزهای پر برکت و پر نعمت

    یکی از تجربه های من در مورد برادران افغان هست که باهاشون داشتم من در گذشته که در ساختمان کار میکردم خیلی باهاشون سرو کار داشتم و چقدر دوستانی خوبی دارم که افغان هستن و در طول زمان باهاشون برخورد داشتم و باهاشون دوست شدم

    همیشه تو ذهنم بود که بچه های افغان خیلی مشتی و بامرام هستن و ساده و بی شیله پیله و این ذهنیت باعث شد که من به بهترین هاشون برخورد کنم اخریش اوس عبدالله نگهبان ساختمان همسایمون هست که داستان آشناییمون رو تو کامنت های قبلی نوشتم پر از معجزه و اتفاقات فوق العاده بود

    الان من چندین ماهه با اوس عبدالله دوست هستم و نمیدونید چه خدمتهایی به من کرده این مرد شریف چقدر مشتیه و اگر درخواستی ازش داشته باشم با جون و دل برام انجام میده چند وقت پیش میخاستم درخت توت بیرون خونمون رو هرس کنم که شاخه هاش اومده بود توی حیاطمون و مزاحمت ایجاد میکرد فقط یبار بهش گفتم و اومد درخت رو جوری هرس کرد که من هیچ وقت نمیتونستم انجامش بدم شاخه های بالا که من عمرا دستم نمیرسید بهشون رو برام برید بی منت و انتظار

    من تعطیلات عید رفتم شمال خونه دامادمون و همین امروز برگشتم کیلید رو داده بودم بهش که بیاد سر بزنه به مرغامون و آب و دون بهشون بده به نحو احسنت این کار رو کرده بود و علاوه بر اون سنگ فرض اورده بود و در ورودی خونمون رو که گیر داشت درست کرده بود بدون اینکه من چیزی بهش بگم چندتا اسباب بازی تو خونه داشتم گذاشته بودم توی دیوار برای فروش مشتری که میومد بهش زنگ میزدم میرفت اسباب بازی رو نشون میداد و من توی مسافرت بودم و چندین تاش رو با کمک اوس عبدالله فروختم خداوکیلی فامیل نزدیکمم این کارارو نمیکنه برام که این بنده خدا میکنه

    خیلی حرف های نادرستی در مورد افغانی ها توی ایران میزنن همه میدونن ،ولی من هیچ وقت باور نکردم و همیشه ذهنیت مثبت داشتم در موردشون این ذهنیت هم این اتفاقات خوب رو برام رقم زد

    در مورد بچه های شمال میگن که توی ایام عید خیلی گوش میبرن و همه چیز رو دولا پهنا میفروشن به ادم

    من هیچوقت همچین ذهنیتی نداشتم در مورد بچه های شمال و توی این سفرم به ادمهایی هدایت شدم بی نهایت با انصاف و مشتی و خوش اخلاق تجربه هایی داشتم بی نظیر تا میفهمیدن من مسافرم خودشون تخفیف میدادن بهم و بیشتر هوامو داشتن

    فقط به خاطر ذهنیت درستی که من داشتم و من گفتم همه جا ادم خوب و بد داره خداوند من رو هدایت میکنه به بهترین ادمها چون خودم ادم درستی هستم و حالم خوبه و واقعا هم همین اتفاق برام افتاد

    نمیدونید چه انسانهای بی نظیری سر راهم قرار گرفتن چقدر درستکار چقدر با انصاف چقدر خوش اخلاق چقدر صادق

    خدایاشکرت بابت انسانهای شریف و درستکاری که توی مسافرت به سمتم هدایت شدن

    خدایاشکرت که اجابتم کردی و توی مسافرت هم برام پول و ثروت فرستادی مستقیم و غیر مستقیم

    خدایاشکرت که صحیح و سالم رفتم مسافرت و برگشتم و چه تجربه های بی نظیری داشتم توی این مسافرتم و به چه جاهای زیبا و تمیز و خوش آب و هوایی هدایت شدم (به جاهایی هدایت شدم که باورم نمیشد الان توی عید یه همچین جایی وجود داشته باشه خلووووووت تمیز و با آب و هوای فوق العاده)

    خدایاشکرت که من رو در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار دادی

    خدایاشکرت بابت غذاهای خوشمزه ای که توی این سفر خوردم خدایاشکرت بابت سبک تغذیه سالمم که باعث شده بی نهایت انرژی داشته باشم و نهایت استفاده رو بکنم از تایمم و چه تجربه های فوق العاده ای داشتم

    خدایاشکرت بابت خریدهای فوق العاده ای که داشتم

    خدایاشکرت بابت پول و ثروتی که داشتم و به راحتی هزینه کردم اگر این پول و ثروت رو برام نفرستاده بودی من نمیتونستم برم مسافرت و اینقدر لذت ببرم و تجربه های جدید کسب کنم جاهای جدید و زیبارو ببینم

    خدایاشکرت بابت همسفرهای فوق العادم که لذت این سفر رو دو چندان کردن برام

    در پناه الله شاد و سالم و ثروتمند باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    مجید کدخدایی گفته:
    مدت عضویت: 1973 روز

    سلام به استاد عزیزم که نور هدایت و توکل و توحید را در برق چشماشون میبینم به الله قسم

    واقعاً مطالب بسیار سنجیده و عالی رو در این داستان توت فرنگی بیان میکنید، تا ما بتوانیم درک بالایی از تاثیر ذهن و پیش‌فرض‌های آن داشته باشیم.

    بدون شک ما قدرت ذهن رو‌نادیده می‌گیریم و از آن خبری نداریم

    اگر بتوانیم با تمرین، افسار آن را در دست بگیریم به راحت‌ترین شیوه ممکن زندگی خود را می سازیم

    ما در این فایلها و این دوره هم جهت با جریان خداوند از زبان شما استاد عزیز با درک مفهوم مومنتوم و فکر کردن به آن چقدر زیبا و بهتر قوانین جهان هستی را درک می‌کنیم و تقریباً شما با نشون دادن یه میانبر نقشه جدیدی برای رسیدن به خواسته ها و اهدافمون ارائه می فرمایید

    به الله قسم استاد عزیز باید با این فایلها زندگی کرد و باید شب و روز و لیل و نهار آنها را زمزمه کرد و ورد زبانمون باشه ،

    فقط الله می‌دونه که زندگیمون با این سخنان ارزشمند شما چقدر تغییر پیدا کرده !!!

    فقط در علم الله یکتا است که این دوره های بینظیر چه تاثیری در بهبود شخصیتمون ایجاد کرده !!!

    واقعاً شخصیت من هیچ ربطی به قبل از عضو شدن در این سایت پر خیر و برکت نداره و اصلا به هیچ عنوان قابل مقایسه نیست ،

    سعادت در هر دو دنیا نصیب قلب پاک و مهربانت استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  5. -
    سارا خورشیدی گفته:
    مدت عضویت: 669 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خداوندا هرآنچه که دارم از آن توست

    سلام بر استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی

    وقتی داشتین کامت های بچه ها رو می خوندین که خیلی برام جذاب بود یادم افتاد همین چند وقت پیش که امتحان رانندگی داشتم

    یه روز قبل از امتحان شهری کلاس برداشتم که با مربی تمرین کنم چون از آخرین تمرین من چند هفته می‌گذشت و رانندگی نکرده بودم توی تمرین خوب نبودم و مربی بهم گفتن که فکر نکنم قبول بشی حداقل نیاز به چند جلسه تمرین داری و بهم گفتن حالا فردا برو با محیط آشنا بشی

    همیشه می‌شنیدم که ماشین های امتحان خوب نیست افسر ها خیلی سخت امتحان میگیرن و اذیت میکنن کسی اولین جلسه قبول نمیشه مگر اینکه خیلی حرفه ای باشی کلا چیز های خوبی نشنیده بودم.

    دقیقا همون روز اومدم توی سایت و یه جایی خانم شایسته گفتن که ما توی آمریکا رفته بودیم برای گواهی نامه و گفتن که چقدر راحت توی دو ساعت گواهی نامه به دست برگشتیم و راحت قبول شدیم و این رفت توی ذهن من کلا چون چند وقتی هست دارم روی خودم و باورهای کار میکنم

    نشستم توی ذهنم تصویر سازی کردم که دارم رانندگی میکنم و افسر که داره امتحان میگیرن آدم خوبی هست و من خیلی خوب از پس همه چی بر اومدم

    فردای امتحان صبح زود بیدار شدم و به حالت مدیتیشن نشستم و با خودم شروع کردم تصویر سازی و گفتن جملاتی که اعتماد به نفس من رو بالا ببره و گفتم که حالا میرم با محیط و آشنا میشم خب یا قبول میشم یا نه من گروه چهارم بودم

    استاد وقتی رفتم شروع کردم به رانندگی افسر بسیار عالی بودن و اصلا اون چیزی که شنیده بودم فرق داشت همه چی به بهترین شکل انجام شد و دیدم باورهایی که نسبت به خودم دارم و وقتی خودم رو میبینم جایی که هستم میشه و خودم هستم که میتونم زندگیم رو رقم بزنم حتی توی این امتحان

    و من در جلسه اول تونستم گواهی نامه قبول بشم و افسر خیلی رانندگی من رو دوست داشتن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
  6. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    به نام هدایت الله

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی

    خدا را شکر می‌کنم امروز هم با آگاهی‌های خوب استاد و کامنت‌های بی‌نظیر دوستان چقدر لذت بخش و انرژی خوبی گرفتم اتفاقات به‌ خودی‌ خود هیچ معنای خاصی ندارند، اما این پیش‌فرض‌ها ذهن و باورهای ما هستند که به آن اتفاقاتِ خنثی معنا می‌بخشند و آن‌ها را به واقعیت زندگی‌مان تبدیل می‌کنند.ما در تمام جنبه‌های زندگی خود، داریم اثر پیش‌فرض‌های ذهنی‌مان را تجربه می‌کنیم؛ در کسب‌وکار، در روابط، در سلامتی چه زیباست که دنیای ما رو اتفاقات ذهن و باورهای ما می‌سازد و زندگی می‌تواند انقدر ساده و راحت باشد که حد نداشته باشد

    .میخوام بگم این باوره که همه اتفاقات زندگی ما را داره رقم میزنه و خلق داریم می‌کنیم زندگیمون را نگاه به تجربه افراد نکنید هر کسی تجربه متفاوتی داره هرکسی توی این دنیا با دیدگاه و باور های خودش ثانیه بعدی زندگیشو خلق میکنه عجب بحث جالب و پرطرفداری که هر قسمتش کلی درس و آگاهی داره و کاملا برای همه مون قابل درک و فهمه و حداقل هر کدوممون بارها تجربیات دراین رابطه داریم اکثرا به دلیل فکر کردن به چگونگی از چه طریقی در چه زمانی عجله کردن و تمایل به دور زدن قانون تکامل توجه به مشکلات پیش رو داشتن تجربیات نامناسب گذشته عدم داشتن احساس لیاقت و ارزشمندی مقایسه ی خود با دیگران باور به امکان پذیر نبودن بسیاری از خواسته ها بسیار بیشتر از امکان پذیر بودن آن هم چنان وجود داشته و نشانگر این است که باید بسیار بیشتر بر روی باورهای خود و تغییر آنها زمان و انرژی صرف کنیم

    آیا رسیدن به خواسته‌ها را برایم آسان می‌کنند یا سخت؟ بسیاری از پیش فرض ها و باورهای ذهنی ما خصوصا در زمینه ی مالی تحقق ساخته ها را بسیار سخت و حتی غیر ممکن می داند وقتی برمیگردم به گذشته نظر میندازم میبینم کل تجربیات گذشته م روی باورها چرخیده و زندگی الانم بر پایه باورها رقم خورده

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    مریم شمسا گفته:
    مدت عضویت: 2003 روز

    –به نام خداوند بخشنده بخشایشگر–

    –سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته زیبایم–

    –سلام به همه دوستای توحیدی ام

    الهی به امید خودت

    یادمه زمانی که مدرسه میرفتیم ، وقتی از بچه ها میپرسیدی برای امتحان آماده ی میگفتن من که نخوندم ، ایی چقد درساش سخته و…. بعد که نمرات اعلام میشد می دیدی ، ای بابااا همون دانش آموز نمره بالا رو گرفته

    انگار بین بچه ها این باور بود که اگه میگفتن من خوندم امتحان کم میگرفتن

    و باور به اینکه بزار بگم نخوندم یا کم خوندم باعث می شد نمره شون خوب بشه

    و خودمم جز این گروه بودما … خخخ

    و باور دیگه ی که یادم میاد اینکه در مورد لباس هامون بود ، مثلا اگر این لباس امروز بپوشم اتفاقات خوبی برام می افته ، یا اون یکی بپوشم اتفاقات خوب نمی افته،… عجب باورهایی داشتیم

    و خیلی هم در موردشون جدی بودیم …

    مورد دیگه اینکه

    ما در شهرمون یه روسری فروشی هست که همیشه توجه منو به خودش جلب میکنه ، این مغازه رو یادمه یه زن و شوهر جوان، با سرمایه خیلی کم راه اندازی کردند

    محل این مغازه در یک خیابان فرعی و دورتر از خیابان اصلی شهر هست ، اون زمان که بوی از قانون نبرده بودم ،

    با خودم میگفتم آخه کی میاد اینجا خرید کنه، چند وقته دیگه اینام جم میکنن میرن … سراغ یه کار دیگه

    جنس های آنچنانی هم نداشتند، روسری ها رو با فرم های خاص روی دیوار نصب کرده بودند که مغازه پر به نظر برسه ، جنسشون کم بود

    ولی عشق و علاقه و انگیزه در صورت خانم فروشنده هویدا بود

    با همون وضعیت کارشون شروع کردند، و ادامه دادند هر سال می دیدم که تغییرات در مغازه بیشتر می شد، اوایل فقط خانم در مغازه بود و بعد ها همسرش هم به کمک این خانم می آمد

    خلاصه که در این مدت نه تنها مغازه پر جنس هست که ، مشتری پشت مشتری، اونقدر گاهی شلوغ میشه که حد نداره

    در مناسبت های مختلف هم همینطور فروش خوبی دارند، با اینکه در خیابان فرعی هستند.

    با اینکه مغازه شون دکور آنچنانی نداره، و یه مغازه کوچک و معمولی هست،

    با اینکه در این زمونه همه میگن کی روسری، شال سرش میکنه

    با اینکه دو تا بچه کوچیک دارندو..

    همه اینها باعث نشده که این زن و شوهر دست از کارشون بکشند و خداروشکر فروش خیلی خوبی دارند.

    باور ها اساس تغییرات هستند ، گاهی با یه تلنگر شروع به تغییر باور میکنی و گاهی با چک و لگد های اساسی جهان

    این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم هنوز همه چی خوبه روی خودمان کار کنیم و باور ها مون سر وسامان بدیم یا اینکه وایستیم که جهان با چک و لگد وارد عمل بشه

    انشاءالله همه مون آسان بشویم برای آسانی ها

    و استوار و محکم در مسیر تغییرات پایدار گام برداریم.

    استاد عزیزم ازتون بی نهایت سپاسگزارم به خاطر این آگاهی های عالی و فوق العاده و راه گشا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  8. -
    محمد امین ایلونی کشکولی گفته:
    مدت عضویت: 130 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    شکر الله بابت این همه الطاف خداوند به من

    و خیلی شکر گزار خداوندم که فرصت زیستن به من داده و اینکه این سایت بی نظیر رو برام تدارک دیده!

    شکر الله مهربان بابت اینکه در این سایت هستم و اینکه دارم به این خوبی فعالیت میکنم و مطمئنم که میتونم این روند رو هی بهتر و بهتر کنم!

    شکر الله بابت این فایل و چقدر این فایل با قسمت یک دوره آفرینش هم خونی داره!

    اینکه زندگی چیزی نیس جز باورها – اینکه زندگی فقط باور هاست زندگی مارو باورهامون جهت میده

    اینکه استاد این باور رو در خودشان ایجاد کردنند که می شود با تعداد افراد کم موفقیت بالایی بدست آورد! – اینکه استاد تونستن بهترین سایت در جهان رو داشته باشند – این نتایج فقط با ایجاد یک باور جادویی امکان پذیر هست!

    موفقیت تصاعدی و با لذت فقط با باور های قدرتمند امکان پذیر هست!

    شکر الله بابت این همه روند بی نظیر و این همه نتایج بی نظیر!

    شکر الله بابت اینکه میتونم باور هام رو تغییر بدم – شکر الله که میتونم زندگیم رو با باور های جدید بسازم

    من توانایی خلق رویاهام رو دارم – من میتونم آرزو هام رو دنبال کنم من میتونم خالق زندگیم باشم! من میتونم رویاهام رو بشناسم و بررسی کنم ببینم که با ایجاد چه باور هایی میتونم به اون اهداف دست پیدا کنم!

    شکر الله بابت این سایت و آگاهی های بی نظیری که داره!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    احمد عجمی گفته:
    مدت عضویت: 679 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیز و دوستان،بدون شک ما خالق زندگی خودمون هستیم و هر اتفاقی بازخورد باورهای ماهستش و باورهای ما از ورودی‌ها‌ و فرکانس‌های ما شکل میگیرد،من تو کار مبلمان هستم و تعمیرات انجام میدم یه کارگاه خیلی ساده در محله خاک‌سفید تهرانپارس دارم بدون هیچ دکور خاص یا تبلیغاتی 4 سالی هست که کسب کار خودمو دارم اجاره ماهیانه کمی پرداخت میکنم اما فاکتورهایی‌ که میزنم برابری می‌کنه با فاکتور هایی‌ همکارم در محله پاسداران با اجاره‌ای سرسام‌آور میزنه،تیراژ کارم برابری می‌کنه بلکه بالاترم‌ هست،باور من این هست که کارخوب‌ مشتری خودشو داره و مکان مهم نیست مهم اینه که من کارمو به نحو احسن انجام بدم و صد خودمو بذارم بهترینمو رو کنم و روی خودم کار کنم و سعی داشته باشم بدون ایراد کارمو تحویل بدم،این باور منه‌ که کار درست هم برکتش زیاده هم مشتری میاره من تو این سالها که کسب‌وکار خودمو دارم حتی یه صندلی‌ام برگشت نخورده و مشتریام یکماه قبل بهم سفارش میدن چون می‌دونن که همیشه سرم شلوغه حتی الان که 6 فروردین هستش مغازه پراز‌ مبل که باید تعمیر بشه،آره همینه این باورهاست‌ که کارهارو‌ انجام میده اما اگه درست کاری توش نباشه بهترین جا تو بهترین منطقه رو داشته باشی تهش با کلی بدهی باید کارو کاسبیتو‌ جمع کنی،مثال دیگش خود استاد عباس منش هست من با تمام وجود اینو احساس کردم که میخواد به شاگرداش ماهی گیری یاد بده نه ماهی بده،کار درستشه‌ که براش مشتری میاره فکرشو بکنید باورهای درست + کار درست و صادقانه چه اتفاقاتی رو رغم میزنه

    امیدوارم که بتونیم این موارد را باور کنیم و تو زندگیمون ازش استفاده کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      سلیمان افضلی گفته:
      مدت عضویت: 456 روز

      سلام

      وقتی توانایت فعلا در یک حدی باشه و الان اون شرایط رو نداری که بهترین تولید را داشته باشی اون موقع چی آیا اون موقع هم درآمد داری؟ شما میگید که کار اگر درست نباشه درآمد نداره پس اون توت فرنگی 19$ چه خاصیت خاصی داشت که همه ازش با کمال اشتیاق ازش استفاده کنند و بخرند چه کاری درست در تولید توت فرنگی کرد که نتیجه گرفت وقتی شما میگید که تنها کار درست تنها بهترین محصول تنها همه جنبه های محصول را در نظر گرفتن باعث درآمد میشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1733 روز

      بنام الله رحمان

      سلام ب شما دوست توحیدی قشنگم آقا احمد

      سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند و زیبایی ک نوشتین

      چ باور قشنگی ذارین و چقد حس خوب گرفتم ازش

      باور من این هست که کارخوب‌ مشتری خودشو داره و مکان مهم نیست مهم اینه که من کارمو به نحو احسن انجام بدم و صد خودمو بذارم بهترینمو رو کنم و روی خودم کار کنم و سعی داشته باشم بدون ایراد کارمو تحویل بدم،این باور منه‌ که کار درست هم برکتش زیاده هم مشتری میاره

      چقد باور فوق العاده ای هست

      ک نشونه ی ایمان قوی شما ب کارتون و خدمات عالی ک ارائه میدین هست

      منم میخوام برای خودم این باور قدرتمنده کننده رو بسازم

      ک کار خوب مشتری خودشو میاره و اصلا مکانت مهم نیست

      مشتری مشتری میاره

      کیفیت کار آدم هارو ب سمت شما میکشونه

      عشق شما،تعهد و مسئولیت پذیری شما ب کارتون مردم و دورتون جمع کرده

      ک باعث شده از یکماه قبل نوبت بگیرن و این فوق العاده اس

      ثابت میکنه ک همه چی باوره

      افکار و باورهای من داره اتفاقات و رقم میزنه

      من خیاط هستم و هر کاری ک تا حالا انجام دادم ایده ی متفاوتی بوده ک الله بهم الهام کرده

      و اطرافیانم و تحت تاثیر قرار داده و هرکار و باعشق انجام دادم

      ولی باورهای محدود کننده و ذهنیت ناخوبی دارم در مورد کارم ک کسی حاضرنیست بهای کارم و کامل پرداخت کنه

      باور زیبای شما وجودم و لبریز از آرامش و حس خوب کرد

      مررسی ازت

      باتمام وجودم تحسینت میکنم

      ان شاالله همیشه کارت پررونق و پراز خیروبرکت باشه دوست عزیزم

      ب خدای قادر مطلق میسپارمتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 2633 روز

    بنام خداوند مهربان و هدایتگرم

    خداوندا هر آنچه که دارم همه از آن توست از فضل و کرم و رحمت توست

    سلام استاد گرانقدرم و بانو شایسته عزیز و دوستان گلم

    پیش فرض هایی که من دارم و اتفاقاتی که در زندگیم تجربه میکنم چ در جهت مثبت چ در جهت منفیش باید آگاهانه به خودم بگم چ باورهایی دارم که باعث شد چنین رفتاری رو بکنم چ باوری دارم ک چنین اتفاقی بیفته چون ما از کوچکی فقط قبول میکردیم و باور میکردیم اگه میگفتن فلان کار رو انجام بده این اتفاق میفته بدون چون و چرا می‌پذیرفتیم الان بهتر بحث باورها رو میشه توی همین مثال‌هایی که دوستان عزیز در کامنت ها میزارن متوجه بشیم چقدر راحت ما پذیرفته بودیم که ی عامل بیرونی هست که اون عامل بیرونی میتونه ما رو خوشبخت یا بدبخت کنه یا ثروتمند یا فقیر کنه و همین پیش فرضهایی ک دیگران به خورد ما داده شده رو داریم زندگی میکنیم

    من از پسر خودم مثال بزنم چون به فوتبال علاقه داره و همیشه تویوتیوب داره بازیکن‌های مورد علاقه اش رو دنبال میکنه و 11 سال داره و هر چیزی که باعث اون فرد موفق شده رو برام می‌فرسته و به مادرش می‌گفت من دیگه نمیخوام درس بخونم من ازش پرسیدم چرا نمیخوای درس بخونی چی باعث شده گفت رونالدو درس نخونده منم نمیخوام درس بخونم و چون اون دوبلر که در مورد رونالدو صحبت می‌کرد که علت اینکه که رونالدو موفق شده درس نخونده و رفته دنبال فوتبالش و این باوری بود ک تو ذهن پسرم رفته بود و مثل برادر خودم که باوری داره که دخترا فقط دنبال پول هستن و از این باورهای چرت و پرت رو داره یدک میکشه و الان 44 سال داره هنوز ازدواج نکرده و این پیش فرضهایی که داره و مثال‌های زیادی هست که خودم قبلا این پیش فرضها رو داشتم که خدا رو صد هزار مرتبه شکرت وقتی وارد این سایت الهی شدم تونستم اون خرافات رو کنار بزارم یکیش این بود من اعتقاد به چشم زخم زیاد داشتم و مصرف تخم مرغ بالا بود ی اتفاقی که میفتاد میرفتیم پیش خواهر خانمم و اون شروع می‌کرد اسمها رو گفتن بلاخره روی ی اسمی اون تخم مرغ میشکست و حالم خوب میشد چون این باور رو داشتم که خدا روشکر چندین سال پاک شد از وجودمون

    یا پیش فرض که داشتیم این بود و باورمون شده بود اگه ی جایی می‌خواستیم بریم یا مسافرتی اگه کسی بلافاصله عطسه می‌کرد می‌گفتیم نباید بریم

    یا در مورد انگشتر شرف الشمس که در تاریخ 19 فروردین باید نوشته بشه و روزیشون زیاد میشه و چ مبلغ هایی گرفته میشه که فلانی در فلان شهر این دعا رو نوشته قیمتش بالاتر هست و پرداخت میکردن

    و بخاطر این حاضریم با هر مبلغی ی نگینی رو بخرن ک هیچ قدرتی نداره ی کسی که قبلا میومد مغازه و جنس میورد که ی کسی هست با چند تا مهره مبالغ هنگفتی میگیره از مشتریانش و حتی تضمین میکنه اگه بعد از 6 ماه نتیجه نگرفتن میتونن بیان پولش رو بگیرین سال 94 بود که طرف 5 میلیون به 3 تا مهره میده که همیشه پیش باشه و اتفاقات خوب جالبه بعد از 5ماه یا 6 ماه رخ میده و با ذکری که باید بگن و اینکه میگفت همیشه سرش شلوغ هست و نوبت میده و میگفت مهره ها خیلی معمولی بود که همه جا میشه پیدا کرد و قیمتی نداشت حتی میگفت اگه طرف بعد از 6 ماه نتیجه نمی‌گرفت پول رو برگشت میداد چون اندازه اون 6 ماه با 5 میلیون دستش بود خرید و فروش میکنه

    و مثال زیاده اگه یکم فکر کنیم میبینیم چ پیش فرضهایی داریم که داریم باهاش زندگی میکنیم

    سپاسگزارم از خداوند مهربانم که منو هدایت کرد در این مسیر که مراقب باشم که اگه اتفاقی میفته تو زندگیم به صورت تصادفی اتفاق نیفتاده بخاطر اون باوری که داشتم رخ داده و سپاسگزار استاد گرانقدرم هستم که میاد خیلی واضح و شفاف بمن میگه که تو هستی که داری اتفاقات زندگیت رو خلق میکنی مراقب باش که با چ باورهایی داری رفتار میکنی و عمل میکنی و سپاسگزار دوستان عزیزم هستم مثال‌های عالی در کامنت هاشون میزنن که بهتر درک کنم که همه چی باوره

    در پناه خداوند یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1733 روز

      بنام الله یکتا

      سلام ب شما دوست عزیزآقا علیرضا

      چقددد درست بود حرفهاتون

      واقعا همه چی ذهنیت و باور ماست

      درمورد انگشتر شرف شمس گفتین و چشم زخم

      یاد مثالی افتادم از داداشم

      تقریبا برج 11 بود ک رفتیم دزفول داداشم میخواست انگشتر فیروزه بگیره

      تو مغازه ای ک رفتیم کلی سنگای متفاوت داشت و اطلاعات زیاد درمورد سنگها

      داداشم ی انگشتر فیروزه با رکاب دست ساز گرفت و کلی هم ذوق کرد براش

      داشتن صحبت میکردن ک بحث رسید ب انگشترهای آقای خامنه ای

      صاحب مغازه گفت ک موقع جنگ انگشتری ک سنگش حدید هست میپوشه از جنس آهنه و قلب و سنگ میکنه

      گفت انگشتر دیگه اش شرف شمس هست ک عقیق هست ک برای رزق و روزیه دعای امام علی پشتش هست و فلان و بیسار

      گفت اون دعا رو فقط سالی یکبار مینویسن اونم تو روز 19 فروردین اسم شخص و مادرش هم نوشته میشه برای رزق و روزیه

      داداشم حرفش باور کرد و فک کرد ک ی راز و فهمیده

      ن تنها انگشتر فیروزه رو گرفت بعد 19 فروردین، چند روز پیش رفت ی عقیق اصل گرفت با رکاب دست ساز داد دعاشو پشتش بنویسن

      و چقد ذوق می‌کرد میگفت حس خیلی خوبی دارم

      انگشتر م خیلی پیداست تو دستم هرکی ببینه میدونه پول خورده این مهمه

      باید بقیه بدونن ک خریدت ارزشمنده پول دادی جاش

      3میلیون و نیم ناقابل داد برای ی تیکه سنگ بخاطر ذهنیتی ک بهش منتقل شده بود

      و1 ونیم هم انگشتر فیروزه

      و چقد خوبه بودن توی این مسیر حداقلش اینه ک این هزینه ها رو نداری خخخخخ

      خدایا شکرت بخاطر رزقی ک بهم دادی

      سپاسگزارم از شما ک باعث شدین این ردپارو بزارم

      خود منم چندین سال ی انگشتر فیروزه داشتم ک فک میکردم میتونه ازم محافظت کته

      جالبه ک خیلی هم بلا سرم میومد ولی بعد ک هدایت شدم ب این مسیر خداروشکر

      انداختم دور

      الهی صدهزار مرتبه شکرت

      خدایا تنها تورا بندگی میکنیم و تنها ازتو یاری می‌خواهیم

      مارو ب راه راست راه کسایی ک ب اونها نعمت دادی هدایت کن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: