درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 10
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-10.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-28 23:22:232025-04-30 07:29:21درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
سلامی گرم به تمام دوستان خطه کشور از آذربایجان تا سیستان
و البته استاد و خانم شایسته و همه دوستان مقیم این جهان گیتی
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
حکم جهاد بر شما مقرّر گردید و حال آنکه بر شما ناگوار و مکروه است، لکن چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده، و چه بسیار شود چیزی را دوست دارید و در واقع شرّ و فساد شما در آن است، و خدا (به مصالح امور) داناست و شما نادانید.
میخوام یک مثال صریح بزنم از تأثیر پلاسیبو
آقا همون شده که توی حموم هستیم و شامپو وارد چشممون بشه بعد بیاید ببینید وقتی حساس میشید: وای شامپو رفت توی چشمم
مطمئنا چشمتون میسوزه حتما میسوزه
ولی اگه اصلا به روی خودتون میارید اصلا هیچ سوزشی رو احساس نمیکنید بگید نه بابا آب بود
باور کنید نمیسوزه من یک 5 سالی هست شامپو نرفته توی چشمان(البته که رفته ولی من با این پیش فرض اینکه آب بود و هیچی نمیشه احساسش نکردم )
حتی وقتی مسواک میزنید و خمیر دندون تنده
من دیشب مسواک میزدم و با خودم گفتم چقدر تنده مسواک یکدفعه در آن واحد چنان سوزشی زیر دندونم بعد فهمیدم داستان رو و گفتم آقا این مسواک هیچ مزه ای نداره و واقعا تندیش تموم شد من رفتم بشورم دهنمو دیدم نه تند نیست.
واقعا وقتی با پیش فرض اینکه مثلا هوا چقدر بده جایی میریم ذهن ما و خود ما ناخودآگاه به اون باد سردی که میزنه اون خاکی که از زمین بلند میشه توجه میکنیم.
و وقتی به خودمون میگیم آقا صابون رفت توی چشمم و یا مسواک چقدر تمدن در واقع بدن ما فقط اون سوزش رو حس میکنه و ما فقط اون قسمت سوزش رو احساس میکنیم و این یک مثال صریح و واضح از این اثر هستش.
برای همین من هیچ وقت روی حرف بقیه با کسی وارد رابطه نمیشم، قبلا وقتی میخواستم با یکی ارتباط بر قرار کنم و کسی دیگه پشت تون گفته بود مثلا آدم قُدیه (همون مغرور) من خیلی کارم سخت میشد و گاهی اصلا ارتباط برقرار نمیکردم و یکی از دوستان بود که هیچ جوره با وجود اینکه خود طرف خواهان برقراری ارتباط با من بود چون تقریبا هر کسی رو که باهاش دوست بود رفیقای من بودن و چون من تقریباً با 80 درصد مدرسه سلام علیک داشتم همه رفیقاش و همکلاسی هایش رو میشناختم و خودم گفتم این منو تحویل نمیگیره و آدم نامناسبیه و یکی از دوستان دیگه بهم میگفتن دعوایی و دو سه بار درگیر شده با غریبه ها و با فلان معلم دعوا کرده و من با خودم گفتم آقا اصلا اینا این حرف رو میزنن، من که با هرکسی ارتباط خوب برقرار میکنم مشکلی نخواهم داشت رفتیم و صحبت کردیم و بعد اومدیم بیرون و گفتم خدایا چقدر آدم ساده ای بود واقعا آدم ساده ای بود یکی از داستان های درگیری رو پرسیدم گفتم داستان چیه گفت و اصلا درگیری فیزیکی در کار نبود و یک سؤ تفاهم بود و خیلی صریح توضیح داد و دیدم اصلا حرفایی که پشتش میگفتم درست نبود و حتی تعریف هایی که کرده بودن رو من ندیدم.
استاد تشکر میکنم از شما اشک توی چشمام جمع شد وقتی راجب نگاه خودمون نسبت به خدا صحبت کردید که دقیقاً من این تجربه رو توی زندگی داشتم و همیشه خدا رو کسی میدیدم که مثل افسر رانندگی منتظر اشتباه ماست و دارم رو باور هام کار میکنم که من چقدر لایق هستم برای رفاقت به خدا و چقدر خدا میتونه با ورود به بدن باعث سلامتی بشه و من یکساله که سرما نخوردم (البته دوستان در نظر داشته باشید 17 سالمه(
امیدوارم بهترین ها نصیبتون بشه️
سلام
سلامی گرم به تمام دوستان خطه کشور از آذربایجان تا سیستان
و البته استاد و خانم شایسته و همه دوستان مقیم این جهان گیتی
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
حکم جهاد بر شما مقرّر گردید و حال آنکه بر شما ناگوار و مکروه است، لکن چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده، و چه بسیار شود چیزی را دوست دارید و در واقع شرّ و فساد شما در آن است، و خدا (به مصالح امور) داناست و شما نادانید.
میخوام یک مثال صریح بزنم از تأثیر پلاسیبو
آقا همون شده که توی حموم هستیم و شامپو وارد چشممون بشه بعد بیاید ببینید وقتی حساس میشید: وای شامپو رفت توی چشمم
مطمئنا چشمتون میسوزه حتما میسوزه
ولی اگه اصلا به روی خودتون میارید اصلا هیچ سوزشی رو احساس نمیکنید بگید نه بابا آب بود
باور کنید نمیسوزه من یک 5 سالی هست شامپو نرفته توی چشمان(البته که رفته ولی من با این پیش فرض اینکه آب بود و هیچی نمیشه احساسش نکردم )
حتی وقتی مسواک میزنید و خمیر دندون تنده
من دیشب مسواک میزدم و با خودم گفتم چقدر تنده مسواک یکدفعه در آن واحد چنان سوزشی زیر دندونم بعد فهمیدم داستان رو و گفتم آقا این مسواک هیچ مزه ای نداره و واقعا تندیش تموم شد من رفتم بشورم دهنمو دیدم نه تند نیست.
واقعا وقتی با پیش فرض اینکه مثلا هوا چقدر بده جایی میریم ذهن ما و خود ما ناخودآگاه به اون باد سردی که میزنه اون خاکی که از زمین بلند میشه توجه میکنیم.
و وقتی به خودمون میگیم آقا صابون رفت توی چشمم و یا مسواک چقدر تمدن در واقع بدن ما فقط اون سوزش رو حس میکنه و ما فقط اون قسمت سوزش رو احساس میکنیم و این یک مثال صریح و واضح از این اثر هستش.
برای همین من هیچ وقت روی حرف بقیه با کسی وارد رابطه نمیشم، قبلا وقتی میخواستم با یکی ارتباط بر قرار کنم و کسی دیگه پشت تون گفته بود مثلا آدم قُدیه (همون مغرور) من خیلی کارم سخت میشد و گاهی اصلا ارتباط برقرار نمیکردم و یکی از دوستان بود که هیچ جوره با وجود اینکه خود طرف خواهان برقراری ارتباط با من بود چون تقریبا هر کسی رو که باهاش دوست بود رفیقای من بودن و چون من تقریباً با 80 درصد مدرسه سلام علیک داشتم همه رفیقاش و همکلاسی هایش رو میشناختم و خودم گفتم این منو تحویل نمیگیره و آدم نامناسبیه و یکی از دوستان دیگه بهم میگفتن دعوایی و دو سه بار درگیر شده با غریبه ها و با فلان معلم دعوا کرده و من با خودم گفتم آقا اصلا اینا این حرف رو میزنن، من که با هرکسی ارتباط خوب برقرار میکنم مشکلی نخواهم داشت رفتیم و صحبت کردیم و بعد اومدیم بیرون و گفتم خدایا چقدر آدم ساده ای بود واقعا آدم ساده ای بود یکی از داستان های درگیری رو پرسیدم گفتم داستان چیه گفت و اصلا درگیری فیزیکی در کار نبود و یک سؤ تفاهم بود و خیلی صریح توضیح داد و دیدم اصلا حرفایی که پشتش میگفتم درست نبود و حتی تعریف هایی که کرده بودن رو من ندیدم.
استاد تشکر میکنم از شما اشک توی چشمام جمع شد وقتی راجب نگاه خودمون نسبت به خدا صحبت کردید که دقیقاً من این تجربه رو توی زندگی داشتم و همیشه خدا رو کسی میدیدم که مثل افسر رانندگی منتظر اشتباه ماست و دارم رو باور هام کار میکنم که من چقدر لایق هستم برای رفاقت به خدا و چقدر خدا میتونه با ورود به بدن باعث سلامتی بشه و من یکساله که سرما نخوردم (البته دوستان در نظر داشته باشید 17 سالمه(
امیدوارم بهترین ها نصیبتون بشه️
بنام تنها وعده دهنده صادق
سلام استاد عزیزم خانم شایسته نازنین
و دوستان گلم
سال نو بر همگی مبارک
امیدوارم سالی پر از برکت و نعمت داشته باشید
سالی سرشار از موفقیت خوشبختی سلامتی آرامش توحید حال خوب
امیدوارم لباتون پر از خنده باشه
چقدر این فایلتون زیباست و چقدر دوس دارم این دوره زیبای هم جهت با جریان خداوند را تهیه کنم ولی خب دو دوره تهیه کردم و همچنان تموم نشدند و دارم کار میکنم
امیدوارم به زودی در مدارش قرار بگیرم
یک خوابی دیدم چند شب پیش نمیدونستم اینو کجا بنویسم و تعریف کنم کدوم دوره و کدوم فایل تا اینکه الان فایل رو شنیدم تصمیم گرفتم اینجا بنویسم
من از قبل عید خیلی اتفاقات عالی برام رخ داده و چند شب پیش داشتم بهش فکر میکردم اشکم دراومد از روی احساس خوب و اون حالی که نمیدونستم چ جوری خدارو شکر کنم گوشی دستم بود و تو اینستا بودم یهو ذهنم قفل کرد و گفت خدایا باهام حرف بزن کلی نوشته و کلیپ اومد و حرف خدا به من بود خیلی هم واضح ولی ذهنم قفلی زده بود خود خودت باهام حرف بزن من اینجوری نمیخام خلاصه با اون حال خاص و اشک و اون خواسته خوابم برد
دم صبح بود خواب دیدم ی جایی دارم میرم یهو رسیدم به کعبه خیلی خوشحال شدم ( کعبه انگاری هم قد من شده بود ولی اون بزرگیشو داشت ) رفتم سمتش که زیارت کنم ی اقایی درو باز کرد بدون اینکه حتی من درخواستی کنم یا به ذهنم خطور کنه اون آقا درو باز کرد گفت برو داخل
من رفتم داخل و داخل کعبه فقط به تعداد انگشت شمار آدم بودن و در عین واحد به بیرون اشراف داشتم و میدیدم چه حجمی از ادم تلاش میکنند خودشونو برسونند به بدنه کعبه فقط دقیقا همون شکلی که توی تلویزیون میبینید توی همون خواب بود یاد حرف استاد افتادم و اون خوابشون که توی مسابقه بودن، اون ادمهایی که داخل بودن متوجه حضور من نشدن انقدر که غرق عبادت بودن بعدشم هدایت شدم به ی جاده زیبای سرسبز و رودخونه و …. بیدار که شدم فقط این فکر توی سرم بود که خدا میگه کعبه نه خود منم نه تو در درون منی و منم در درون تو اخه همون شب این فکر میومد به سرم که این ایه میومد که از رگ گردن بهت نزدیکترم
حال عجیبی بود خواب زیبایی بود البته که خواب نبود و جواب خداوند به من بود
از اون شب به بعد برای چیزی زور نمیزنم الکی تلاش نمیکنم فقط سعی میکنم رها باشم و متوکل
استاد من این حالمو مدیون شمام این ارامش این ایمان که البته ذره ای بیش نیست
اگر بخام از خداوند فقط بابت یک نعمتش باشم قطعا حضور شما در زندگیمه
مرسی که هستید شکرت خدای مهربونم که خودت داری روز به روز توی زندگیم پررنگتر میشی
عاشقتم خدای مهربونم
سلام آمنه عزیزم
چقد لذت بردم عزیزم خیلی خوابت الهام بخش بود
من خواب زیادی دیدم اما خوابت فراتر از خواب های من بود
من خواب میبینم ب خاسته هام رسیدم شما خواب دیدی ب خوده خدا رسیدی
میدونم چ حس وحالیه شبی که خدا بهت الهامی میکنه چون بارها تجربه اش کردم
دوستم رفته بود کربلا چندروز پیش خب دوستم ک آشنا هست مذهبیه و اعتقاد ب دعا کردن داره البته منم قبلا همینطور بودم
من چندساله خاسته هامو از خدا فقط میخام سراغ هیچ واسطه ای نمیرم دیگه
ایشون روزی ک حرکت کرد سرشب کربلا رسیدن و همون شب اول گف اسم همه رو آوردم وبرای همه ی عزیزان دعا کردم
و گف برای مسئله خودم چقد دعا کردم
گفت شب خوابیدم گف اتفاقی که افتاد من خواب تورو دیدم گف من کشور دیگه ای بودم و سخت بود نمیشد زنگت بزنم میگف باورم نمیشه بین این همه آدم ک براشون دعا کردم اسمشون رو آوردم یا واسه خودم چرا خواب ندیدم
میگف روز بعد از خواب بیدار شدم نمیدونستم کی بشه برگردم فقط بهت بگم
گف خواب دیدم تو ب هدفت رسیدی وتصویر خودت و کسب وکارت رو کامل دیدم موفق شدی و چقد خوشحال بودی و تو خواب بهم میگفتی من ب هدفم رسیدم،
بارقبلی هم خواب منو دیده بود یکمدت پیش ک میخام اینکارو انجام بدم اما این بار خواب دیده بود انجام شده
و البته ک این اواخر واسه من قبل عید چندروز قبل عید
اتفاقات خیلی خوبی رخ داد ب هدف نزدیکترم کرد نشانه ها خیلی زیاد شده
اینقد نشانه اومده دیگه فقط منتظر رخ دادنش هستم دیگه
منم نمیدونستم اینو کجا بنویسم دوست داشتم بنویسم چقد جالب کامنتها رو باز کردم اولین کامنت این صفحه کامنت شما بود
گفتم چ همفرکانسی جالبی بهم گف اینجا بنویس وحال خوبت رو ب اشتراک بگذار
برات آرزوی موفقیت ثروت و شادی توی سال جدید دارم عزیزم
به نام خداوند بخشنده ی مهربانم
با درود به استاد عزیزم ،چقدر این سلسله فایلهای درسهای از توت فرنگی ،درس داره برای تک تک کسانی که در ابن مسیر خودشانسی هستیم .
استاد شما در قانون آفرینش بارها و بارها گفتید
مواظب باش چی رو باور میکنی
چیزی رو باور کن که بهت قدرت میده
حالا انتخاب با من میخوام در مورد خداوند چه فکر ی کنم . اگر اون رو وهاب و بخشنده ببینم ،دقیقا به همون صورت در زندگیم تجلی پیدا میکنه و اگر قهار و جبار و ظالم ببینم خداوند همونی برام میشه که باورش کردم .
وقتی فایل رو چند بار گوش دادم و تعدادی از کامنتها رو خوندم یه موضوعی تو ذهنم خیلی بولد شد دوست داشتم در موردش صحبت کنم .
ابن که ما بچه های سایت همه مون (البته به نظر من )تا قبل از ابن که با شما آشنا بشیم و زندگی شما رو در آمریکا ببینیم
همه طبق شنیده ها و دیده ها و باورهامون
یک گارد بزرگی نسبت به آمریکا داشتیم
از وقتی خودمون رو شناختیم ،در حال فحش و ناسزا گفتن به آمریکا و مردمش بودیم و عامل تمام بدبختی های ما اونها بودن .
ولی شما اومدی ،شروع کردی به تحسین کردن ،اونجا و طبق باورهای خودت هم فقط و فقط به زیبایی ها هدایت شدی .
واین چی شد
باعث شد که اغلب بچه ها ،تو کامنت ها مینویسن ارزوشون بیان آمریکا
یا میگن استاد ،امریکا میبینمتون
این !! قدرت باورها !!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام سمیه جون
من هدایت شدم به این کامنته زیبات اون قسمت بالا که پر رنگ نوشتی
مواظب باش چی رو باور میکنی
چیزی رو باور کن که بهت قدرت میده
همه ی ما طبقه شنیده ها،دیده ها و باورهامون گارد بزرگی داشتیم
و همینطور هدایت شدم به فایل زندگی در بهشت که نشونه ی امروزم بود که یکی از بچه ها نوشته بود
یاد آموزشهای قدم 6 جلسه ی پنجم افتادم که استاد میگن ما یه کارهایی رو انجام میدیم فقط بخاطر اینکه در موردشون شنیدیم….بدونه هیچ عقل و منطقی یه سری افکار رو شنیدیم پذیرفتیم و بر همون اساس عمل میکنیم در صورتی که هیچ عقل و منطقی پشت این پذیرفتن ها نیست ….و اینها تبدیل شدن به باور ….باورهای محدود کننده ای که نتایج محدودکننده ای هم به همراه دارند و توی زندگی مون رقم خوردن …..
واقعا میرسیم به همون فایل استاد درسهای از توت فرنگی که پیش فرضهای ما فقط و فقط دارن زندگی مون رو میسازن به قوله استاد تو عشق ومودت جلسه ی دوم چی رو باور کردی؟
و اینا چقد زیباس خدایاشکرت که باورهامونرو نتایجمون هر لحظع داره ریلود میشه هرلحظه خدایاشکرت عاشقتونم من دوست داشتم و هدایت شدم بنویسم اینها اول برای خودم و بعد برای بچه ها
فعلا در پناه الله یکتا باشین
سلام بر عزیزانم
سلام بر استاد عزیزم
استاد جان واقعا ازتون سپاس گذارم برای این سری فایلهای توت فرنگی استاد جان من در دوره هم جهت با جریان خداوند نیستم ولی فقط با گوش دادن همین چهار تا فایل یه سری اتفاقای عالی برام افتاده
الان که دارم این کامنتو مینویسم در شهر زیبای مرودشت هستم و برای اولین بار از تخت جمشید دیدن کردم و چقدر عالی بود چقدر با شکوه بود
استاد جان من 10 سال پیش در استان فارس تحصیل کردم و با محبتهای آدمای اینجا و زیبایی های شیراز آشنا بودم و انقدر برای خانواده م از خوبی های مردم اینجا و شهر شیراز تعریف کرده بودم که الان که اومدیم سفر به شهر شیراز کلا آدمای فوق العاده رو دیدیم خواهرام عاشق شیراز شدن و میگن چقدر آدماش مهربون و مهمون نوازن چقدر توو این شهر همه چی ارززونتر از جاهای دیگه ست چقدر این شهر زیباست چقدر این شاده یعنی میخوام بگم این ذهنیتو براشون ساختم و اونا واقعا باهاش مواجه شدن و حتی این سفر برای خودمم خیلی فوق العاده بود انقدر به زیبایی ها توجه کردم انقدر در شیراز بهم خوش گذشته که اصلا دلم نمیخواد برگردم به شهر خودم
استاد جان دیشب رفته بودیم بازار شاهچراغ برادرم داشت عطر میخرید بعد که من رفتم پبش برادرم ، عطرفروشه که منو دید یه عطر خوشبو بهم اشانتیون داد خودم تعجب کردم که چرا به من داد و به خواهرم و پسرخاله م نداد . استاد جان کلی کلی از این اتفاقای عالی در این سفر برای من افتاد فقط با گوش دادن همین چهارتا فایل و به طرز عجیبی حال من با این فایلها تغییر کرده و مطمئن هستم که در آینده وارد دوره هم جهت با جریان خداوند خواهم شد و مخصوصا قسمت چهارم این فایلها وقتی که درمورد باورهای خداوند صحبت کردین داشتم اشک میریختم و یک احساس ناب فوق العاده ای داشتم
خدارو صد هزار مرتبه شکرت
استاد عزیزم خیلی دوستون دارم و از شما خیلی سپاسگذارم
سلام به همه
امروز داشتم از جایی برمیگشتم و توی راه در مورد یه کاری دو دل بودم که فروش دوچرخه بلااستفادهام بود و به خدا گفتم خدایا خودت نشانه ای نشون بده که به همین مشتری که داره بفروشم یا نه و اگرم نشانه ای ندیدم، پس قرار نیست فعلا انجام بشه. بعد همینطور که تو مسیر میآمدم، دیدم دارم سعی میکنم که پیش فرض بزارم قبل هدایت که آره اگه انجام بشه، خیلی خوب میشه چون دوچرخه یه گوشه ای افتاده و هر روز خراب تر میشه ولی اینطوری خیر… که یهو جلوی خودم رو گرفتم. گفتم نه محمد، پیش فرض نزار روی هدایت خدا. هرچی خدا گفت و نشون داد، بگو چشم انجامش میدم و با ذهن پاک و تسلیم، از درگاه خدا درخواست کن نه با ذهن محدود و کوچک بین خودت که جلوی پاش رو هم بزور می بینه.
این درس بزرگی برام شد که برای هدایت مسیر تعیین تکلیف نکنم و نگم چی برای من خوبه چی برای من خوب نیست، بزارم خدایی که بهتر از من، منو میشناسه، گذشتم رو میدونه، آینده رو میدونه، باورهام رو میدونه، اجازه بدم بدون مقاومت و بدون پیش فرض که هدایتم کنه. امروز که رسیدم خونه، اصلا همین که در رو باز کردم، اصلا انگار یادم رفت که تو راه میخواستم در مورد فروش دوچرخه تصمیم بگیرم و این همون هدایت خدا بود که اصلا دیگه بهش توجه نکنم چون فعلا زمان فروشش نیست.
خودم اصلا مات و مبهوتم از این هدایت و این درک و چقدر این پیش فرض ها رو میشه تعمیم داد به جاهای مختلف زندگی و ازش استفاده کرد.
با شناخت و درک و استفاده از پیش فرض های درست و در مورد هدایت های خداوند، خالی کردن پیش فرض ها از ذهن، زندگی یک بهشت واقعی میشه.
مثل ایلان ماسک که پیش فرضهای ذهنش در مورد خودرو پاک کرد و گذاشت خدا هدایتش کنه که چی درسته و چطوری میشه و بعد رسید به ماشینی برقی که هم سرعتش بالاست و هم مسافت های طولانی رو مسافرت میره بدون مشکلی و بدون بنزین بدون استهلاک موتور، بدون روغن، بدون سر و صدا، با فضای بیشتر ووو. یعنی ببینید ذهن پاک و عاری از پیش فرض، چکارهایی میتونه بکنه. به همین دلیل هم وقتی نسل جوانی در یک حوزه ای میاد به جای نسل قبلی، اتفاقات بزرگتر و جدیدتری رو رقم میزنه چون ذهنش پاک تر و دارای محدودیت کمتر و پیش فرض های غلط کمتری هست و نشدهای کمتری تو ذهنش هست و میاد و کارهایی میکنه که کسی تا حالا بهش فکر هم نکرده. حالا این ربطی به سن نداره و طرف میتونه 90 سالش باشه و ذهنش پاک باشه از پیش فرض هایی که جامعه تعیین کردن و پذیرفتن و نتایج بزرگ بگیره.
خدایا شکرت، خدایا از ته قلبم شکرت
استاد چی بگم واقعا، فقط میتونم بگم متشکرم
عاشقتونم
در پناه حق
با سلام
اجازه بدید یه تجربه از تاثیر فکر و روان و پیش فرض و تلقین و همه ی اینها ک از زاویه های مختلف اشاره به باور ما میکنند بگم
سه سال پیش کمردرد گرفتم و به خاطر وسواسی ک داشتم بعد از انجام ام آر آی و تشخیص پزشک که هیچ مشکلی ندارید و با استراحت رفع میشه
بعد از چند روز از یک نفر شنیدم ک به شخصی محلی مراجعه کرده و کمرش خوب شده
رفتم گفت دنبالچه ات از جایش در رفته و به اصطلاح خودش جا انداخت و از اونروز به بعد من بارها و بارها برای جا انداختن دنبالچه
برای رفع گرفتگی سیاتیک
برای رفع درد ی ک هیچ منشأ جسمی و بالینی نداشت از این خونه ب اون خونه و از این پزشک به پزشک دیگر میرفتم
تا یک فوق تخصص گفت درد شما روان تنی هست
در واقع فکر میکنی درد داری و مشکل داری و در نتیجه همین رو حس میکنی و از زندگی عادی و روزمره افتادی
و در نهایت قرص های اعصاب به من داد ک بتوانم بی خیال درد خیالی بشم
بسم الله النور
سلام و درود به استاد عزیز و خانم شایسته عزیر و خانواده خوب عباسمنش عزیز سال نو به استاد و مریم جان و به همه دوستانم تبریک میگم
چقدر این فایل به دلم نشست خدایا شکرت امروز هم به سایت سر زدم این فایل دانلود کردم گوش دادم
استاد چقدر دعا کردم تا من هم تو دوره جدید باشم پولم یک سوم بود خیلی دوست داشتم من هم بتونم دوره رو تهیه کنم توکل بخدا تو دلم میگفتم استاد بگه دو یا سه تومان تا همه شرکت کنیم ولی می دوستم ارزش بالایی داره پیش خودم میگفتم استاد بهمون عیدی می ده
خدا رو شکر برای بعضی دوستان مثل آب خوردنه
خوشحالم دوستانم می تونن شرکت کنن و پیش برن
استاد همسرم چند بار ازم قرس خواب یا سرد درد می خواست یواشکی قرس آهن بهش می دادم میگفتم خوب شدی گفت آره
چندین مثال.. دارم یادم نیست
عید شیرینی برنجی گرفتم مادرم هم از یک مغازه خریدیم داداشم اومد خونمون گفت مال شما خوشمزه هست از کجا گرفتی گفتم من مادر از یکجا گرفتیم تعجب کرد
چقدر مظلوم نمایی کردم نمی خوام یادم بیاد
الان خیلی بهتر شدم احساس خوبی دارم فکر میکنم دارم هر روز بهتر میشم
همسرم باور خوبی که داره میگه من ماشین خوب می خرم راستش هر ماشینی می خره خوبه و هر کسی دوست داره از دست همسرم بخره
باور خوب خودم ابنه که قبلا طبق باور مخرب دوست و فامیل میگفتم عطسه بیاد نرو بیرون الان دو سالی میشه من این باور کنار گذاشتم خوشحالم
یا دیگه چشم بد برام معنا نداره …خیلی بهتر شدم
در پناه خداوند باشید
به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند..
سلام به استادعزیزم ومریم نازنینم .
درمورداین که ذهن مون واقعا گول میخوره وتشخیص نمیده من دومثال شنیدم که ،برای آزمایش دوگروه روبهشون میگن که بااستفاده از وزنه روی بازویاساعدشون تمرینی انجام بدن وعضله هاشون رشدکنه .
وبه گروه دوم گفته بودن که فقط اون کارو تجسم کنن.
بعدازمدتی دیدن که هردوگروه عضله شون رشد کرده .
ویه مثال دیگه شنیدم که توی کمپ که معتادهااونجابودن وترک میکردن ،یک نفرکه خیلی دردداشته وخواب نداشته ،شخصی بهش کمک میکنه وبهش شربتی ومیده که هم آرومش کنه وهم خوابش ببره واین طورهم بوده بااون شربت .
بعدازمدتی که شخص کمک کننده داشته ازاونجامیرفته ،اون شخص ازش درخواست میکنه که خواهش میکنم ازاون شربت برای من بزارمن بدون اون طاقت ندارم و اون مردهم قسم میخوره که خداشاهده هرشب آب به جای شربت بهت میدادم وتوفقط باورکرده بودی که آرومت میکنه پس آرومی .
من ازفایل آب شماکه بسیارعالی وآموزنده بود وازکلیپ شعورآب ،یه تمرینی وبرای خودم ساختم که هربارکه آب میخورم به عنوان داروبهش فکرمیکنم ویه کلمه ای که ازش انتظاردارم اون تاثیرو روی بدنم بزاره میگم ،،،
مثلا( حجم دهنده ی عضله ی بازو )یافلان که بارهاوبارها انجامش دادم ومیدم ومیدونم که 70 درصدبدنم ازآب تشکیل شده و این آب همون تاثیرو روی بدن من خواهدگذاشت ..
وازش نتیجه هم دیدم ،،
ویه مدت هم توی یه ظرفی آب باران (نیسان )که زیباترین مولکول هارو داره توی شیشه لی گذاشته بودم وروی برگه ای نوشته بودم که حجم دهنده ی بازو
وروش چسبونده بودم وهرروز سه بارازش میخوردم وبه ذهنم قبولانده بکدم که این یه داروی قویه وتاثیرحتمی داره وازش نتیجه هم دیدم ..
به شرط باورماهمه چی امکان پذیره …
و تمام قصه همین بود :
أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَىٰ(علق14)
آیا انسان نمیداند که قطعاًخداتمام کارهای اورا
می بیند….
سلام به استاد بزرگوارم و مریم بانوی عزیزم
و همه دوستانم در این بهشت خودساخته ذهن و قلب زیبای مان
خدایا شکرت بابت یک روز بی نظیر دیگر و دیدن زیبایی هایت و شنیدن صدای گنجشک هایی که مرا به وجد می آورند و استشمام بوی عطر شکوفه های درختان و دیدن گلهای هفت رنگی که بسان رنگین کمان زیبایت در باغچه حیاط مرامست و شیدای خالق خود کرده اند و حالا ببین خدایی که هرکدام از ما تیکه ای از وجود او هستیم چطور ما را به نظاره نشسته و من باید هرلحظه لبریز شوم از عشق بی حدوحصرش
با هرروز تمرین ذهن آگاهی ،هرروز عاشق خودم و خدای خودم بودن ،عشقی که در من ثابت است و باهیچ عامل بیرونی بالا و پایین نمی رود و مرا تحت تاثیر خود قرار نمی دهد و آن موقع است که رسیدن به هر خواسته ای به دلم می چسبد به جانم می نشیند و مرا شکرگزارتر می کند چونکه وقتی لبریز از عشق خداوند می شوم عالی ترین معجزات به شکل داشته های مادی در زندگیم متجلی می شوند و من در واقع به منبع رزق و روزی ،سلامتی،آرامش، احساس عالی و بی نهایت موارد مثبت دیگر وصل هستم پس باید هرروز خودم را با این عشق فول شارژ کنم ،و همچنین هرروز نوشتن در دفتر جادویی ام که از همان ابتدای صبح با احساس و نیت پاک حضورت را به هستی با عشق اعلام می کنی و شب یادآوری برای خود وکارنامه ای درخشان ارائه دادن در کنار هرروز مدیتیشن که نور علی نور است و این سکوت و سکون و ذهنی که آرام می گیرد و به زیبایی افسارش را در دست می گیری و می گویی ذهن قشنگم بیا کنارم بنشین تا لحظاتی آرامش و سکوت درون را تجربه کنیم تا بار دیگر خود خالق افکارمثبت باشیم و من به شخصه با مدیتیشن توانستم به لحظه حال تمرکز عالی تری داشته باشم و ذهنم و قلبم را به سمتی هدایت کنم که توجه مرا روی نعمت ها و فراوانی ها معطوف می کند و چقدر درونم آرامش و انرژی عالی تری را تجربه کرد و چقدر این به سلامتی درونم کمک بسزایی می کند وخود داروخانه ای مجهزبرای وجودم که هر چه نیاز باشد ترشح می کند و من این رو باور دارم که خودم با شناخت عمیق خودم به راحتی تحت تاثیر بازیچه های ذهن قرار نمی گیرم و دیگر در این مسیر به اندازه کافی آموخته ام و هرروز با تمرین و استمرار آن را جزئی از زندگیمکرده ام که در لحظه حواسم به ذهنم باشد و این اختیار رو خداوند در وجودم قرار داده است .
من سعی کرده ام هرلحظه از خداوند هدایت بطلبم و به جاهایی هدایت می شوم برای هر خرید که ایمان قلبی دارم که با کیفیت ترین خرید رو انجام می دهم و قبل از من خداوند آنجا حضور دارد حتی اگرمغازه ای بسته است به تجربه ثابت شده خواست خداوند نبوده من آن زمان خرید کنم .
من کفش ورزشی مارک آدیداس رو خیلی دوست دارم و تقریبا دوسال پیش که برای خرید با عزیزدلم رفتیم من رفتم داخل مغازه و گفتم خدایا من فلان کفش می خوام سبک و راحت برای پیاده روی و مارک فلان و به لطف خداوند وتصورات ذهنی ام دقیقا همان کفش با قیمت مناسب با همون مارک خریدم و تا به امروز هم عالی برام کار کرده است در صورتیکه این مغازه نمایندگی آدیداس هم نبود اما من همیشه به خودم میگم با خدا باشی و ذهنت بازوپاک و قلبت آروم باشه همیشه برات عالی ترین ها رو در نظر می گیره و این تجربه در خرید خانه باغ ،موتور رعنامون و بی نهایت موارد دیگر صدق می کند.
یا مثلا من عاشق کباب کوبیده هستم و ماه مبارک رمضان برا شام برنج می پختم و مصطفی جان می رفت کباب می خرید از محله خودمان و جالبه قیمتش مناسب سیخی 50 و برای اولین مرتبه که تست کردیم قشنگ مزه گوشت خالصی که باید باشد و در خریدهای بعدی هم همون طعم و کیفیت در صورتیکه به قول شما و دوستانِ عزیزم جاهایی هم بوده که فکر می کردیم باتوجه به قیمت بالا و نگاه به کباب یا موارد دیگه که می پخته ، عالی باشه اما نه و
این کبابی که مدت زیادی هم هست خرید می کنیم یه پسر جوان هست و من چقدر خداروشکر می کنم که وقتی دنبال کیفیت هستی و خودت هم اون رو در قهوه خانه رعایت می کنی مثلا ما رب طبیعت رو مصرف می کنیم و برای املت قهوه خانه فوقالعاده است و مشتریان راضی از همه چیز
یا سبزی تازه که خودم با دقت پاک می کنم و با مقداری نمک در آب می شورم ،انگار خودم می خوام مصرف کنم و موارد ریزدیگر در کارمان اما مهم و خب ایمان دارم که خداوند می بیند و او هم برای هر خریدی ما را به جاهای عالی هدایت می کند حتی خرید کاهو،گوجه ،خیار،عسل و…….
یا همین کاشتن تخم گلهای فصلی و اولین تجربه ما
که مصطفی جانم برای اولین بار کاشت و ما هرروز با عشق آب دادیم و انرژی می فرستادیمو تصور در ذهن مان که حیاط پراز گل می شود در صورتیکه عموی مصطفی جان گلها رو می دیدند و می گفتند چرا من که کاشته ام بیروننمی آید و یا خراب شده اند و خدای من چیست بودن در این فرکانس که زمین تا آسمان تفاوت کرده
چون ذهن و قلب مان در یک جهت شده اند و می شود همان طور که برای ما در تمام زمینه های زندگی زیبای مان شد ….
باید ذهن را زیبا کرد با زیبا فکرکردن و اندیشیدن و آن را همسوبا قلب کردن با هرروزبه دنیا عشق خالص فرستادن ،بادیدن زیبایی ها و تمرکز روی آنها و
در دنیای ما چه زیبا خداوند عشق مان را به آفریده هایش پاسخ دادو همین است قانون که تو از قبل ذهن و قلبت را روی چیزهایی که می خواهی کوک می کنی مثل یک ساز و می نوازی و آوازش پخش می شود و جهان به زیبایی در زمان مناسب پاسخ می دهد .
ای جانم که وقتی خداوند را در لحظه لحظه های زندگیم جاری می کنم و با عشق صدایش می کنم که در ذهن و قلبم ساکن شو حتی موقع آشپزی کردن
و بعد نتایج عالی آن را شاهد هستم .
خدایا ممنونم که در زندگی همه چیز رو تجربه کردم تمام تجارب چه خوب و چه بد البته ار دیدگاه خودم و همگی شدند سکوی پرتابم برای هدایتم به این مسیر الهی و لبریز از معجزه کنار الگویی که همه جوره از پس ذهن خود برآمد تا من امروز در این نقطه زندگی باشم و هنوز باعشق و شورواشتیاق این مسیر و بودن در این فرکانس الهی را با هیچ چیز عوض نکنم و بمانم ماندنی که خود را با عشق ببینم وامروزخودم را ارزشمند بدانم و در هر چیزی به اصل خود یعنی خدای درونم وصل باشم ار او هدایت بطلبم ،ایمانم را در عملکردهایم نشان دهم و همه چیز را به دستان پرقدرتش بسپارم .
من یاد گرفته ام که در بهشت خودساخته خودم با ذهنی بازوپاک و قلبی آرام ماندگار باشم و همین باعث شد حتی انسان هایی که با انرژی و فرکانس من هیچ ربطی نداشتند فرسنگ ها دور شوند ،گویی انگار هیچ گاه در زندگیم نقشی نداشته اند و خداوند همه چیز را می بیند و قانونی پاسخ می دهد و زندگی من گویای همین نکات ارزشمند و حیاتیست .
به خدا که می شود تمام لحظه ها، خودت را در بهشت احساس کنی وقتی از درون لبریز از ایمان واقعی به خداوند می شوی ،وقتی از یک شکوفه درخت تمام وجودت عشق می شود و صبح که بیدار می شوی و به باغچه سلامی باعشق می کنی و عشق شان را می خوری و
برای کبوترها و گنجشکهای حیاط با ذوق و شوق غذا می ریزی
،وقتی از صدای قناری نارنجی خوشگل در حیاط خانه به وجد می آیی،
از یک آشپزی با خداوند نهایت لذّت را تجربه می کنی ،وقتی عزیزدلت در بیشتر ساعات می گوید دوستت دارم و وقتی همه اینها را از عشق واقعی ات ، خداوند می دانی و در همه خوبیها و لذّت ها و شادی ها و سلول به سلول داشته هایت خداوند را مسبب اصلی می دانی، دیگر تا ابد در بهشتی که خود خالق آن در ذهن و قلبت بوده ای ،با عشق به خداوندت زندگی می کنی و جهان را زیبا و زیباتر می گردانی …..
تو صمیمیتر از آنی که دلم میپنداشت
دل تو با همه ی آینهها نسبت داشت
تو همان ساده دل سبز نجیبی که خدا
در میان دل پاکت صدف آینه کاشت
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت، ثروتمند، موفق و عالی با ذهنی بازوپاک و قلبی لبریز از نور خداوند بدرخشیم ،الهی آمین
عشق پاک خداوند مهمان همیشگی قلبتان عزیزانِ دلم
عاشقتونم….
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم