درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 3

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سجاد مصطفایی گفته:
    مدت عضویت: 959 روز

    سلام به استاد عزیزم امیدوارم که حالتون عالی و خوب باشه و سرزنده و سلامت باشید

    استاددیدم بچه ها چندین تا از تجربیاتشون گفتن گفتم بذارم منم بگم از این تجربیات

    یادمه یک شب برای خودم 4 تا تخم مرغ نیم رو درست کرده بودم و حسابی گرسنه بودم و وقتی درست کردم اوردم سر سفره پدرم گفت که تو چطوری میتونی 4 تا تخم مرغ رو بخوری

    و من یک نگاه به ظرف کردم وچون پدرمو قبول داشتم توی غذا گفتم راست میگه ها چطوری میتونم چهارتاشو بخورم بعد تا دومی رو تموم نکرده بودم سیر شدم و پدرم بقیشو خورد

    یادمه توی مسافرتی که الان هستم یک جا توی صف دستشویی وایستاده بودم بعد دو قسمت داشت برای دستشویی ها یک قسمت رو گفته بودن که خرابه و اونجا نرین دستشویی و یک طرف دیگه درست بود

    از اونجایی که یکم صف شلوغ بود من رفتم اون سمت ببینم خرابه یا ن و در کمال باوری دیدم که دست شویی ها درسته ولی چون روش نوشته بودن خراب کسی نرفته بود اونجا

    یا مثلا داخل مغازه ما که نون فروشی هست یک بار من امتحان کردم نون ها تازه تازه بود خب ولی من به مشتری گفتم که مال دیروز دونفرشون که اصلا به نون دست نزدن که ببین تازه هست یا ن بقیشونم که دست میزدن احساس میکردن که بیات شده در حالی که تازه تازه بود

    و دارم میبینم که چقدر این قانون داره درست کار میکنه که چیو باور میکنی همونو تجربه میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2025 روز

    به نام خداوندمهربان.سلام

    سلام به استادعزیزم که خیلی خوشحالم کردی وکامنت منو خوندین این یکی از خواسته های من بود که تجسم میکردم روزی تو یکی از فایلها تون اسم منو میبری وتجسم به واقعیت تبدیل شد.

    استاد دیروز ساعت دیواری باتریش تموم شده بود واوردم پایین که باتری عوض کنم پسرم اونگشو خراب کرد گذاشتم کنار که همسرم درست کنه از دیروز ناخودآگاه هی همون جایی که ساعت روی دیواربود نگاه میکنم یعنی چقدر یک مسیر عصبی قوی دروجود من تشکیل شده که بدون صدم ثانیه ای تفکرنگاهم میره روی دیوار.

    داشتم باخودم فکرمیکردم ببین استاد هم همینو از ما میخواد اینقدر تکرارکنیم اینقدر استمرارداشته باشیم مسیر عصبی جدید مثبت تشکیل بدیم که ناخودآگاه بدون ذره ای تقلا مثبت اندیش باشیم زیبانگرباشیم خصوصیات مثبت آدمها رو ببینیم ووقتی مثل خوداستاد به این مرحله برسیم دیگه همیشه آسان میشیم برای آسانی ها.

    چه باوری نسبت به خدا داریم همون رو تجربه میکنیم اگه باور داریم که همواره حامی ماست وما را هدایت میکنه همواره مارا هدایت میکند.

    اگه باور داری که خدا دوستت نداره همون رو تجربه میکنی چون خدا را اون جوری تو ذهنت ساختی.

    وقتی نگاهمون این باشدکه خداوند از من بیشتر می‌خواهد که ثروتمندترشوم سلامتترباشم هوای منو داره وچون همون خدا داره کل کیهان را مدیریت میکنه اصلا از هیچ چیزی نمی‌ترسید از شروع شغل جدید نمی‌ترسید از رفتن در موقعیت جدید نمی‌ترسید میگی خدا بامنه هدایتم میکند من از خدا درخواست میکنم وخداوند هدایت میکند وخداوند بیشتر از من لذت می‌برد که من پیشرفت کنم این اتفاق برای من می افتد.

    استاد این الهامی که بهش شد روباورکرد ومیلیاردها بار تکرارکرد که این قدر بهت می‌دهم که نتوانی بشماری و عده خدا حتمی هست خلف وعده نمی‌کند من باید سمت خودم رو درست انجام بدهم خداهم سمت خودش رو خوب انجام می‌دهد

    خداوند به همه وعده ی فزونی وفراوانی ومغفرت می‌دهد.خداوند فقط به استاد میگفت ادامه بده .

    اون باوری که به خدا داریم داره اتفاقات را رقم می‌زند

    چرا فکرمیکنی که باید زجر بکشیم تا خدا بهت بده خداوند نیاز ندارد که تو زجربکشی تا بهت بدهد.

    این باورهای اشتباه را از کجا آوردیم که اینقدر محکم بهشون چسبیدیم اگر این باورها درست بودن که باید نتیجه ها خوب می بودند

    حواسمون باشد که چی ها رو باور کردیم باور محدودکننده زندگی رو نابود میکنه وقدرتمندکننده نتایج عالی میاره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    هر چه بیشتر این فایل ها را چک می کنم واقعا برای من فوق العاده است

    می دانم که همه چیز برای من از ذهن من شروع می شود

    باورهای خوبی را برای خودم بسازم

    دنبال رو حرف های دیگران نباشم

    درگیر مشکلات و اخبار و رسانه ها نباشم

    شاید کمی سخت باشد اما می توان ذهن خودم را تربیت کنم تا به راحتی و آسانی بتوانم به هر آنچه که می خواهم دست پیدا کنم

    در این کسب و کار خودم اکنون برای خودم این باور را ساخته ام که خدایی که تا دیروز هوای من را داشته است

    خدایی که دیروز فروش خوبی را برای من رقم زد

    همان خدا باز می تواند و باز برای من بهترین ها را رقم خواهد زد

    نکته زیبایی که در این فایل یاد گرفتم این بود که باید و باید یک باور را بارهای بار برای خودم تکرار کنم تا آن باور در ذهن من نقش ببند

    تا آن باور جزیی از وجود من باشد

    ذهن من آن باور را باور کند

    این واقعا زیبا و عالی است

    می دانم که باید و باید این سری فایل ها را گوش بدهم

    هر چه بیشتر این فایل ها را گوش می دهم نه تنها حال من خوبتر می شد بلکه آرامش من هم بیشتر می شد

    حتی من ایمان و باورم به خدای مهربان قوی تر شد

    واقعا خوشحال هستم که اکنون در حال گوش دادن به این فایل هستم

    فکرم و باورم را تغییر بدهم جهان بیرون من هم به راحتی تغییر خواهد کرد

    همه چیز در دستهای من است

    بخواهم می شود

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  4. -
    علی سینا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 181 روز

    به نام خداوند وهابّم⭐

    سلام خدمت استاد عزیزم

    و همه بچه‌های سایت الهی

    من تمام جلسات توت فرنگی 19 دلاری رو گوش دادم

    و تا این حد دیگه فک نمی‌کردم که ذهنیت ما و باورهایمان قدرتمند هستند

    تا اینکه دیشب تصمیم گرفتم که تستش کنم

    مادر من حدود 70 سال سن داره

    و چندین ماهه که خواب نداره

    و همیشه از بیخوابیش گله و شکایت میکرد

    بعضی شبا که قرص می‌خورد خیلی خوابش میبرد

    و دیگه اینکه خیلی خیلی مذهبیه

    و به قرآن و دعاها و امامان خیلی محکم اعتقاد داره

    دیشب دقیقاً قبل خوابش یک لیوان کوچک رو پر آب کردم و گفتم الهی به امید تو بریم ببینم چی میشه

    رفتم گفتم مادر ، از قرآن سوره ی که مخصوص خواب هستش رو پیدا کردم و خواندم و این آب را باهاش دم کردم

    اینو بنوش

    سریع بلند شد خخخخخ

    گفت دعا فوت کردی داخل این

    گفتم آره

    و با نام خدا نوشید و خوابید

    سحری که ما بیدار شده بودیم و غذا می‌خوردیم

    یک مقدار سروصدا شد و بیدار شد

    و اعصابش خورد شده بود که اینقدر حرف می‌زنیم نمیزارین بخوابم

    یعنی قشنگ خوابش برده بود تا اون موقع

    بعد سحری هم تا صبح که بعدش بلند میشه میره پیاده روی قشنگ خوابش برده بود

    و امروز خیلی‌ پر انرژی بود

    و منو دعا میکرد

    خدایا شکرت

    الان خیلی بیشتر باور کردم که همه چی باوره

    و باید قویتر ادامه بدم

    الهی صد هزار مرتبه شکرت️

    استاد عزیزم ازتون ممنونم با تمام وجود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    اکرم مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1218 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته عزیز ودوستان هم فرکانسی عزیزم

    درمورد تجربه تاثیر باورها روی جذب ثروت یک خاطره ای دارم یادم با همسرم به قم سفر کردیم وبرای ناهار می خواستیم کباب بخوریم ایشون مارو برد به محله چهار مندان وبعد از اینکه ماشین کنار یکی از خیابان ها پارک کرد کلی راه پیاده رفتیم توی کوچه پس کوچه هایی که خونه هاش بافت بسیار قدیمی داشت واگر می خواستی دوباره همون مسیر پر پیج وخم تنهایی برگردی کنار ماشین واقعا من که گم می کردم و وقتی ازش پرسیدم این مغازه چه جوری پیدا کردی گفت بچگی یادم با بابام میومدم اینجا کباب می خوردم و کبابهاش خوشمزه است ناگفته نماند که خودش یک دوبار از مغازه دارهای توی کوچه ها سوال پرسید تا رسیدیم قبل از رسیدن به مغازه من پیش خودم گفتم کی می تونه اصلا این مغازه پیدا کنه با این همه کوچه پس کوچه که بیاد کباب بخوره ولی وقتی رسیدیم اونجا علارغم ظاهر مغازه که مثل دوتا اتاق تودر تو بود با میز وصندلی های قدیمی که تهویه درستی هم نداشت دیدم جا نیست بریم داخل بشینیم وکباب بخوریم دم در چند دقیقه ای ایستادیم تا صندلی خالی بشه حالا صاحب مغازه چه باوری داره که اینجوری مشتری جذب میکنه فقط خدا می دونه وما که باید توی این سایت توحیدی یاد بگیریم .

    مورد بعدی مکمل صحبت قبلم در سفرهای بعدی به همسرم گفتم بریم یک رستوران لاکچری غذا بخوریم ایشون قبول کرد رفتیم به یک رستوران 5ستاره که بسیار شیک بود و ادرس سر راستی داشت ودر بسیاری از خیابان های قم بیلبورد های تبلیغش رو هم اون زمان زده بودند وخدایی غذاهاش خوشمزه بود ولی وقتی ما داخل رستوران رفتیم علارغم فضای تمیز وبزرگی که داشت فقط چند خانواده اونجا برای غذا خوردن بودند ومن وقتی این رستوران مقایسه کردم با اون کبابی فهمیدم بازی چیز دیگری هست .

    ونکته پایینی اینکه یادم بچه که بودم وقتی می خواستم سر کلاس قرآن بخوانم دست وپام گم می کردم و گلوم خشک می شد وصدام می لرزید وهمیشه برای خواندن قرآن جلوی بچه ها وآموزگار استرس داشتم البته کاملا بلد بودم با خودم تصمیم گرفتم کلمه الله با مداد روی میزم بنویسم وهر وقت خانم معلم می خواستم ازم قرآن بپرسه دستم روش قرار بدم وبخوانم واین باور ساخته بودم که این الله که نوشتم بهم کمک می کنه وجلوی استرسم می گیره و واقعا موثر بود چندین بار این کار می کردم نمره ام یا 19 بود یا 20 وامان از روزی که باید کتاب بر می داشتم و می رفتم پایه تخته خخخخخخخ

    انگار اونجا دست های خداوند برای کمک به من بسته می شود .واقعا باورها زندگی ما رو دگرگون میکنه

    استاد جان ممنونم ازتون برای دوره ارزشمند هم جهت با جریان خداوند واقعا عالی عالی عالی …

    درپناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  6. -
    عمادالدین خیراندیش گفته:
    مدت عضویت: 875 روز

    سلام استاد عزیز چقدر زیبا و قشنگ تفسیر کردید

    من یه تست گیری اومدم کردم که خیلی خیلی درس داره و منطقی ثابت کردم که ببینم چطوره!

    من 3روز حمام نرفته بودم و از بیرون اومدم خانه رفتم بودم یه سفر نیم روزه نبودم و مامانم بهم گفت تو نزدیک یک هفته هست حمام نرفتی و داشتیم باهم بحث میکردیم که من گفتم بابا امروز هم را حساب کنی میشه 3روز، سرم شلوغ بوده این چندروز میرم صبر کن

    و داشت میگفت نگاه کن خودتو تو آیینه و منم هیچ جوابی نمیدادم و خودمو کنترل کردم بعد اومدم تو سایت داشتم گوش میدادم به فایل و کامنت ها را خوندم رفتم حوله ام را برداشتم و رفتم حموم 10دقیقه الکی آب را باز کردم و بستم و دوش نگرفتم و اومدم بیرون یعنی خدای من چقدر قانون قشنگه

    دیدم مامانم گفت ببین چقدر تمیز شدی آدم لذت میبره نگات میکنه سبک تر شدی اصن همیشه همینجوری باش من شوک بودم گفتم خدای من استاد دقیقا درست میگه چقدر قشنگ چقدر قانون زیبا و گفتم به مامانم من دوش نگرفتم یه لحظه با تعجب نگاه کرد فک می‌کرد شوخی دارم می‌کنم و گفتم من رفتم حمام لباسام شستم

    بعد گفت اره تمیز نشدی چهره آت اصلا سیاه شده

    گفتم مامان تو که گفتی تمیز شدی تا لحظه ای که من گفتم رفتم و انگار اصلا نمیدونه داره چی میگه خودش هم درگیر شده بود که چی دارم میگم به بچه ام و منم فقط ذهنم به سایت و فایل ها میرفت که ببین دقیقا همونی که استاد میگفته

    خیلی خیلی لذت بردم و درس گرفتم از این فایل و قانون

    امیدوارم که هرکجا هستین با دیدگاه قشنگتون نسب به زندگی (زندگیتون را قشنگ و روان و لذتبخش کنید

    خانم شایسته و استاد عزیزم آرزوی بهترین براتون دارم

    قول میدم آنقدر پیشرفت کنم که بیام از نزدیک قدردان این همه آگاهی که در اختیار ما گذاشتین باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  7. -
    فهیمه عسکری گفته:
    مدت عضویت: 747 روز

    سلام خدمت استاد عزیز وبقیه دوستان .

    من تجربه ای داشتم ک میخواستم با شما به اشتراک بذارم. پسر من رفته بود آرایشگاه و موهاش را اصلاح کرده بود و بعد ک به منزل برگشت ، میگفت با اینکه پیشبند بسته بوده اما لباسش مویی شده و دیگه اونو نمی پوشید ، در حالی ک لباس نوی نو بود و 500 هزار تومان دوسال قبل خریده بودم براش، من چندبار لباس را داخل لباسشویی انداختم و هربار پسرم می گفت نه تمیز نشده مویی است بدنم را میخوره و اذیت میکنه ، نمیتونم بپوشمش و من اعصبانی میشدم ک بابا این لباس را در کل دوبار بیشتر نپوشیده بود ومن چندین بار داخل ماشین لباسشویی اونو شسته بودم ، پسرم گفت مامان اینو باید با دست بشویی تا تمیز بشه داخل لباسشویی ک چندبار تاالان شسته ای فایده نداره، چند روز گذشت من لباس راتو لباس‌ های خودم دور از چشم پسرم پنهان کردم بعد آوردمش و گفتم ببین دیگه هیچ مویی به لباست نیست من اونو با دیت شستم دیگه بهونه برای نپوشیدنش نداری ، پسرم لباس را گرفت و گفت مامان چقدر تمیز شده دیدی گفتم با دست بشویی خوب میشه و خیلی خوشحال گرفت و اونو پوشید . در حالی ک من اصلا لباس را با دست نشسته بودم همون چندباری بود ک داخل لباسشویی انداخته بودم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  8. -
    نور گفته:
    مدت عضویت: 625 روز

    سلام استاد عزیزم

    واقعیتش منم که قسمت اول رو دیدم مثل بعضی از بچه ها گفتم عمرا من همچین خطایی بکنم ولی بعدش که کامنت دوستان رو خوندید دیدم بله مثل اینکه نباید به خودم بنازم که من خیلی باهوشم و اینکارو نمیکنم و همون لحظه خاطرم اومد که منم دچار این موضوع شدم خواستم تجربه شخصیمو باهاتون به اشتراک بذارم…

    من مدتی توی ICU بستری بودم بابت بیماری تنفسی و جراحی داشتم و کلی درد و … نمیخوام از سختی هاش بگم فقط همینقدر بدونید که بدون دستگاه تنفسی حتی دو قدم هم نمیتونستم راه برم و سرویس بهداشتی هم که میبردن منو با ویلچری که پشتش کپسول اکسیژن داشت میبردنم

    خلاصه یه روز دکترم گفت که میتونید ببریدش توی بخش و درمانو اونجا ادامه بده ولی من همچنان مشککل تنفسی رو داشتم و اونا میخواستن منو با یه ویلچر معمولی بدون اکسیژن ببرن و من پامو کرده بودم توی یک کفش که نه من فقط با کپسول میام طبقه بالاتر چون فوبیا داشتم که توی آسانسور بیمارستان که شلوغ هم میشه موقع نقل و انتقال بیماران نفس کم میارم و خفه میشم

    خلاصه هرکاری کردن پرستارا نتونستن منو قانع کنن کپسول اکسیژنشون خالی شده بود . بعدش یکیشون اومد گفت بیا با تخت ببریمت اون کپسولش پره .من دراز کشیدم روی تخت و کپسولو وصل کردنو رفتیم توی بخش و منو گذاشتن روی تخت خودم و دستگاهو جدا کردن ازم و پرسید الان چطوری؟ خوب بود مسیر ادیت نشدی؟ اکسیژن کم نیاوردی؟

    گفتم نه عالی بود خدا خیرتون بده که درکم کردید یهو خندید برگشت گفت عزیزم فرمالیته بود اصلا کپسول رو برات باز نکرده بودم که اکسیژن جریان پیدا بکنه توی ریه ت . خودت تونستی تا اینجا بیای …

    اینو که شنیدم یه دور اول از خجالت آب شدم بعدش تا مدتها توی فکر بودم که چطور میشه همچین چیزی . آخر فهمیدم از بس من به اکسیژن وصل بودم و فوبیا خفگی داشتم که باورم شده بود بدون کپسول نمیتونم نفس بکشم

    از اون لحظه سعی میکردم کمتر از اکسیژن استفاده کنم چون برای سلامتی هم خوب نیست بهتره که ریه های خودم فعالیت بکنه … خلاصه داستان جالبی بود گفتم به شما هم بگم که ایمان هممون تقویت شه که باور حتی توی مرگ و زندگی هم تاثیرگذاره ….

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    على شيرازى گفته:
    مدت عضویت: 3446 روز

    به نام خداوند مهربان

    با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانو و دوستان عزیز

    41.

    خداروشکر با خاطر این سری از فایل های توت فرنگی 19 دلاری

    عاشقانه منتظرم برای این که این آگاهی هارو در عمل ازشون استفاده کنم

    مثال های دوستان بسیار عالی هست به همراه توضیحات استاد

    یک مثال دیگه از این مبحث توت فرنگی به یاد آوردم و این هست که یک برند هست به نام کاترپیلار و بسیار معروف هست برای ماشین های راه سازی و موتور ماشین سنگین که بسیار قدرتمند هست و باورتون نمی شه که این برند برای لباس های کار هم هست و با این که اکثرشون کیفیت بسیار پایینی دارن اما قیمتشون از لباس های برندی که تمام تمرکزشون برای ساختن لباس هست گرون تر هست و این در حالی هست که کیفیتشون واقعا پایینه البته کیفیت خوب هم دارن اما همه جا نیست باید گشت تا پیدا کرد

    لباس کارهایی دارن که بعضا بسیار زیبا هستن و اما کیفیت آنچنان ندارن و برای کیفیت های بالاتر باید گشت و دید

    خود کمپانی کاترپیلار که خیلی زیادن تو لی جاده ها اگه کسی بخواد واقعا اون جاها با کیفیت هاشون هست و‌قیمتشون هم جالبه با اون کم‌کیفیت ها یکی هست

    تنور دلتون گرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  10. -
    محمد خدیوپور گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    بسم الله الرحمان الرحیم

    اول از همه سپاسگزار خداوندهستم به خاطر وجود کتاب قرآن ووجود استاد عباس منش 4ساله که من همیشه از خداوند سپاسگزارم که منو به سمت شما هدایت کرد استاد عزیزم

    خدایا شکرت به خاطر خرید لب تاب وهدیه ای که خداوند به من داد تا از این به بعد خیلی راحت تر بیام سایت پیام بزارم وسخنان استاد عزیزم با کیفیت بهتر ببینم وبشنوم خدایا 100هزار مرتبه شکر

    یه تجربه جالب از همین 24 ساعت پیش خودم بگم در مورد همین ذهنیت وباورهای ما که چه جوری ورودی های ما باورهای ما رو شکل میدن

    استاد دیروز پدرم از اون جایی که خیلی به ماهی علاقه داره کلا خانوادمون خیلی علاقه دارن به ماهی وکنسرو ماهی بعد پدر از بیرون 1بسته کامل کنسرو ماهی خریده بود وبعد خواهرم یکی از کنسرو ها رو بورده بود خونه خودشون باز کرده بود و1روز بعد اومد گفت این ماهی خیلی بده وخیلی بوی بدی میده و اصلا نمیشه بخوری

    ومن همون جا نشسته بودرم برادرم گفت آره از (برند کنسرو هم معلومه که به درد نمیخوره )من از اون جایی که از قدرت ذهن وورودی ها خبر داشتم رفتم یکی از اون کنسرو ها آوردم وباز کردم گفنم اصلا هیچ بوی خاصی نمیده بوی ماهی میده اتفاقا خیلی هم کنسرو خوبی است

    بعد ما همه (روزه )میگیریم بقیه هم بو کردن وگفتن از روی ذهنیت خواهرم گفتن آره بوی بد میده چون من 5سال شغل مواد غذایی داشتم گفتم نه من کارم بوده این ماهی در هد بهترین وباکیفیت ترین برند های موجود تو بازاره وکلی از کیفیتش تعریف کردم ( البته اینم بگم که انصافا این ماهی یکی از بی کیفیت تررین کنسرو هایی بود که من تو این 5سال شغل مواد غذایی دیده بودم وانصافا بی کیفیت بود )

    وبه همشون گفتم همه روزه هستیم وشب امتحانش میکنیم این خیلی ماهی خوبی هست وفقط بوی خود ماهی میده وبوی خواصی نمیده جالبه برادرم که اول که خواهرم گفت بوی بدی میده اونم گفت آره بوی بدی میده همون لحظه دوباره بعد از حرف های من ماهی رو برداشت وبو کرد گفت البته محمد راست میگه بوی بدی هم نمیده و بوی ماهی داره میده

    خلاصه گذشت وشب ماهی درست کردم وبا این که اصلا کیفیت جالب خداوکیلی نداشت یه جوری خوردم وازش تعزیف کرم که خود کمپانی شرکت نمی تونست اینجوری تعریف کنه

    ونکته جالب وشگفت انگیز اینه که برادرم وخانواده هم استفاده کردن وگفتن اتفاقا راست میگه وخیلی هم ماهی خوبی هست وکلا تو فاصله 24 ساعت به خاطر دادن ورودی های متفاوتی که من بهشون دادم ومن فقط ذهنیتشون در مورد اون کنسرو عوض کردم وورودی مناسب تری نسبت به خواهرم بهشون دادم ودیدم که چه جوری آدم های اطرافم تغیر کردن

    خدایا شکرت به خاطر این قوانین

    خدایا شکرت به خاطر استاد عباس منش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: