سرفصل آگاهی های این فایل شامل:
- اگر مثل اکثریت جامعه فکر کنی و کانون توجه شما مثل آنها عمل کند، همان شرایطی را تجربه می کنی که اکثریت تجربه می کنند؛
- به جای واکنش به اتفاقات نادلخواه، کانون توجه خود را معطوف به آنچه کن که می خواهی؛
- منطق هایی برای “روی برگرداندن” از ناخواسته ها؛
- من باید جریان زندگی ام را با کانون توجه ام بسازم نه اینکه با موجی پیش بروم که حاصل باورهای محدود کننده اکثریت جامعه است؛
- ذهنیت خالق یعنی: مراقبت از کانون توجه؛
- اکثریت جامعه، از صلح درونی با خود خارج شده اند؛
- هر وقت خواستی از آدمها ایراد بگیری، از خودت بپرس: “آیا تاکنون اشتباه کرده ام؟”، اگر جواب منفی بود، آنوقت به خودت حق قضاوت بده؛
- کنترل ذهن یعنی: واکنش نشان ندادن به اتفاقات نادلخواه؛
- وقتی از اتفاقات نادلخواه اعراض کنی و به آنچه می خواهی توجه کنی، از بدنه جامعه جدا می شوی؛
- خداوند در لحظه، به نیازها پاسخ می دهد؛
- به اندازه ای که ساز و کار جهان را درک می کنی و به آن درک عمل می کنی، با خداوند هماهنگ می شوی؛
برای دیدن سایر فایلهای این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده164MB31 دقیقه
- فایل صوتی live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده30MB31 دقیقه
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و گرامی خودم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی دیدگاه خودمو راجع به این فایل قبلاً نوشتم منتهی یه نکته ای به ذهنم رسید که خواستم بهش اشاره کنم و اون اینه که در گذشته به خاطر باورهای غلطی که داشتیم احساسمون نسبت به اینجور حوادث و اتفاقات ناجالبی که در کشورمون رخ میداد، جور دیگه بود. در واقع چون اکثریت به این قضایا طور دیگه ای نگاه میکردن، خواه و ناخواه ما هم تحت تاثیر قرار میگرفتیم .رویداد و اتفاقات ناجالبی مثل سیل ، زلزله و پیش اومدن حوادثهای ناجالبی مثل آتش سوزی و خبرهای ناگواری مثل کشت و کشتار در کشورهای مختلف باعث میشد ناخودآگاه بدون اینکه متوجه بشیم به احساس بد بریم. خیلی وقتا در ادامه ی حس دلسوزی، احساس گناه و عذاب وجدان سراغمون میومد و این باعث میشد که عزت نفس و حس خود ارزشمندی خودمونو زیر سوال ببریم .
حتی خیلی جاها حس لیاقت را از خودمون بگیریم. چرا که همیشه در مقایسه با این افراد با توجه به موقعیت و شرایطشون به همین جایگاه خودمون بسنده میکنیم و احساس میکنیم ما به نسبت این افراد خیلی هم عالی هستیم. خیلی خوبه که آدم توجه به داشتههاش بکنه و بخاطرشون سپاسگزار باشه اما نه با این نگاه !
سپاسگزاری باید در هنگام لذت بردن از داشتههات باشه تا بتونی حس لیاقت بیشتری در خودت به وجود بیاری . اینکه از سر اجبار و یا در مقایسه با آدمهای ضعیف یا با آدمهایی که شرایط جالبی ندارن، بخواهیم سپاسگزاری کنیم به نظرم این سپاسگزاری نمیتونه قدرتمند باشه چون حس میکنم ریشش تو ترسها و نگرانیهامونه .
خب توی فرهنگ و کشورمون خیلی از باورها تحمیل شده که خیلی از باورهای غلطی تو وجودمون شکل گرفته .هنوزم که هنوزه خیلیا بر این باورن که نسبت به این حوادث احساس دین میکنن. از سر دلسوزی و حس مسئولیت پذیری تلاش میکنن ، بتونن کمکی کنن تا زندگی این افراد رو تغییر بدن.
کمک کردن به دیگران یکی از اخلاقهای پسندیده هر فردی میتونه باشه اما خیلی خوبه که قبل از کمک کردن هدف خودمونو از انجامش بدونیم.
ما یاد گرفتیم هر کاریو بخاطر خودمون و برای به دست اووردن حال خوب برای خودمون انجام بدیم.
بر این باوریم که حس دلسوزی از حسهای مخربی هستش که نمیتونه بهمون کمکی کنه.
به خاطر احساس گناه و عذاب وجدان هم اگر کاری کنیم به خودمون خسارت زدیم.
اصلاً چرا عذاب وجدان میگیریم ؟! چون فکر میکنیم در قبال دیگران مسئول هستیم و اگر نتونیم کمکی کنیم یا خدمتی برسونیم از انسانیت به دور شدیم حتی دیدم بعضیا کمک و خدمت رسانی به دیگران میکنن منتهی فقط به خاطر دیده شدن و یا برای جبران اشتباهاتشون. خیلیا از روی ترسشون یعنی
به خاطر ترس از خدا و مجازاتی که فکر میکنن در پیش رو خواهند داشت کمک میکنن . خیلیا هم برای پاداش گرفتن و یا تایید شدن از سمت بقیه ، کمک و یا خدمت رسانی میکنن. خلاصه اینکه نیتها و هدفها متفاوته و اکثراً به خاطر توقع و انتظاری که از بقیه دارن انجام میدن. بعضیا وقتی به کسی کمک میکنن چنان غروری میگیرتشون که گاهی منت کارشونو میتونی حس کنی .
بنابراین یکی از خدا توقع میکنه و دیگری از بندههای خدا .
کسانی هم که ظاهراً به خاطر خدا کمکی میکنن بعداً از خداوند متوقع میشن و مثل طلبکارا با خدا حرف میزنن. بنابراین اینکه یاد بگیریم بدون حس دلسوزی و احساس گناه فقط و فقط به خاطر خودمون به کسی کمکی کنیم خیلی خوبه .
باید به این باور برسیم که هر کسی تو هر جایگاه و شرایط و موقعیتی که داره میتونه خودش از خداوند درخواست کمک و هدایت کنه.
همه ی ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم و منه نوعی هیچ نقشی در تغییر زندگی کسی ندارم. میتونم در حد توان خودم با نیت خلوص بدون هیچ توقع و انتظاری به کسی کمک یا خدمت رسانی کنم. قراره ما تسلیم باشیم ما حتی دعایی که برای دیگران میکنیم ، فقط فرکانس مثبت به خودمون ارسال میکنیم . با دعا کردن ما کسی به جایی نمیرسه و زندگی کسی تغییر نمیکنه . فقط یه حس خوبیه که خودمون دریافتش میکنیم.
نباید خودمونو مسئول کسی بدونیم. هر کسی طبق باورها و فرکانسی که خودش ارسال میکنه پاسخ دریافت میکنه . همانطور که هیچکس مسئول زندگی ما نیست ما هم مسئول زندگی کسی نیستیم و نیازی به عذاب وجدان و احساس گناه و حس دلسوزی نیست. به جای اینکه تمرکزمونو بذاریم روی چنین اخبار و حوادثی که به هر نحوی ما رو به احساس بد میبره ، بهتره تمرکزمون روی تغییر باورهای خودمون باشه .
این جمله به این معنی نیست که هیچ جا به کسی کمکی نکنیم فقط خیلی خوبه که وقتی به کسی کمکی میکنیم باورهای درستی داشته باشیم که با نتایج خوبی مواجه بشیم.
هیچ وقت هیچ چیزی وظیفه شما نیست هیچ وقت با افراطی کمک کردن به کسی به اون فرد آموزش ندید که همیشه نگاش به دستای این و اون باشه و خودش هیچ تلاشی نکنه خیلی جاها ناآگاهانه به دیگران یاد میدیم که ترحم کنن و خودشونو کوچیک و بیارزش کنن تا از بیرون کمکی دریافت کنن همه ی اینا به میزان ایمان ما برمیگرده و اینکه چقدر خداوند بخشنده و قدرتمند رو شناختیم .
کمک کردن و عشق دادن باید بدون توقع و انتظار باشه و همون لحظه فراموش بشه . و هیچ وقت با این دید که میخوای کمک کنی تا زندگی کسیو تغییر بدی به کسی کمک نکن .اگه به همچین درکی رسیدیم اون وقت میتونیم به دیگران عشق بدیم.
تو این راستا قضاوت و نگاه بقیه هم برات مهم نباشه کاری رو انجام بده که خودت میدونی درسته.
مردم در هر حالی حرف میزنن. حرف زدن و قضاوت کردنشون هم ، طبق باورهایی هستش که تو ذهنشون دارن. ما نمیخوایم اون شکلی که دیگران میخوان باشیم ما میخوایم اونی باشیم که خودمون بر این باوریم که درسته.
استفاده از تجارب گذشته و دیدن الگوهای خوب و حتی آدمهایی که فقط تظاهر به خوب بودن میکنن میتونه تو این زمینه بهمون کمک کنه .
تو زندگی روزمره ی خودمون هم با این موضوعات خیلی مواجه میشیم باید یاد بگیریم که هر کاری رو برای دل خودمون و خوشحال کردن خودمون انجام بدیم تا تمام توقعاتمون نسبت به دیگران از بین بره .
کمبودها و باورهایی که ما را به سمت کمبود میبرن خیلی تو این قضیه تاثیرگذار هستن.
اگه فراوانی و فزونی نعمتهای خداوند رو باور داشته باشیم ، اگه شرک نورزیم و باور کنیم که همه ی قدرت دست خداوند هستش ،اگه به عدالت خداوند ایمان داشته باشیم و اگه به قوانین جهان اعتماد داشته باشیم میتونیم درست تصمیم بگیریم و به جا و به موقع به دیگران کمک کنیم.
خیلی وقتا تو شرایطهای نامناسب این ما هستیم که به دیگران یاد میدیم که با چ باورهایی پیش برن.
کمک و محبت از سر دلسوزی هیچ وقت نه تغییری در روند زندگی اون شخص ایجاد میکنه و نه اینکه باعث خوشحالی ما میشه . فقط وقت و انرژی و گاهی مالمون رو از دست میدیم.
استاد جونم مرسی که هستید .
ممنون و سپاس از تمام آموزههای قشنگتون.
سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان عزیزم.
خدا رو شکر از اولم یعنی از قبل از آشنایی با استادعزیز هم ، مدلم اینجور نبود که دنبال بررسی و کندوکاو اتفاقاتی که توی کشورمون میفته برم .هیچ وقت اینجور موضوعات برام مهم نبوده و توجه خاصی بهشون نداشتم. به خاطر اتفاقات ناگواری مثل سیل و زلزله و آتش سوزی و خیلی چیزای دیگه حتی مسائلی مثل آشفتگی و به هم ریختگی مملکت هم ، یادم نمیاد که خودمو درگیر اینجور مسائل کرده باشم .
به همین جهت الانم تو جامعه و یا کشورمون هر اتفاقی بیفته کانون توجهم رو سمتش نمیبرم و مثل خیلیا که دنبال تجزیه و تحلیل این موضوعات میرن ، من نمیرم. خیلی میدیدم و میبینم که مسائل اینچنینی براشون حائز اهمیته !
برای افراد بیکاری که دنبال سوژه میگردن تا به خاطرش محفلی رو گرم کنن .
خیلی جالبه دیدم خیلیا بقدری سرسخت دنبال دلیل و برهان و چراهای اون اتفاق میگردن که اگر اون دقت و اون توجه رو سمت موضوعات بهتری میزاشتن موفقتر بودن. این افراد راحت قضاوت میکنن و تو این لحظات بحرانی خودشونو عقل کل و همه چی دانا حساب میکنن. من این حرف استاد رو خیلی خوب درک میکنم .همیشه هم گفتم بخصوص وقتایی که میبینم ریاست جمهورها را به نقد و قضاوت و محاکمه میکشن همیشه میگم چرا قضاوتشون میکنید ، ما که جای اونها نیستیم و تو شرایط و موقعیت اونها قرار نگرفتیم ، شاید ما هم جای اونها باشیم همین عملکردها شایدم بدترش رو داشتیم. دقیقاً میتونم بفهمم که من تو جایگاهی نیستم که بخوام کسانی رو بخصوص سران مملکتو قضاوت کنم .خیلیا رو هم دیدم که موقع وقوع حوادث ناگوار در کشور حس دلسوزی و حس ترحمشون گل میکنه چنان در مورد اون موضوع صحبت میکنن که انگار اگه اونجا بودن بهترین تصمیمات و بهترین عملکردها را داشتن. خیلیا را هم دیدم تو چنین مواقعی به خاطر عدم شناختشون نسبت به خداوند و عدم آگاهیهاشون ، ناآگاهانه عدل خدا رو زیر سوال میبرن. اینجا هم به این درک رسیدم که باز من تو جایگاهی نیستم که بخوام چیزی رو تحلیل و بررسی بکنم و مهربونی و بخشندگی و عدل خداوند رو زیر سوال ببرم. بخصوص از وقتی که با قوانین جهان آشنا شدم که به هیچ وجه دیگه افکارم سمت اینجور مسائل نمیره.
مردمان سرزمین ما یاد گرفتن برای هر اتفاقی دنبال مقصر بگردن . از اینکه وقتشون رو صرف این کار میکنن خیلی هم از خودشون راضین.
اگه اتفاق ناجالبی بیفته خیلی در موردش صحبت میکنن طوری که ناآگاهانه کلی فرکانس منفی به جهان ارسال میکنن و بعد، با مواجه شدن با اتفاقات ناجالبتری برای شخص خودشون ،شکوه و شکایت هم میکنن که ببینید ما تو چنین کشور نابسامانی زندگی میکنیم . در واقع با افکار و باورهای غلط به خودشون تحمیل میکنن که این اتفاقات همه و همه به خاطر عدم صلاحیت سران مملکت و حتی بیتوجهی و به خاطر بی عدالتی خداس. غافل از اینکه بدونن دلیل اصلی مواجه شدن با این اتفاقات به خاطر چیه ؟!!!
هیچ وقت نفهمیدن ، هیچ وقتم متوجه نمیشن.
کسی که تو مدار درستی نباشه هر چقدرم بهش توضیح بدی، باز حرف خودشو میزنن و باز سوار بر افکار و باورهای پوچ و غلط خودشونن . بنابراین نباید با چنین افرادی وارد بحث شد. اولاً همچین افرادی تو فرکانس ما قرار نمیگیرن اگر هم به عنوان تضاد چیزی ببینیم، ما باید آگاهانه رفتار و عملکرد درستی در مقابلشون داشته باشیم .سعی کنیم سکوت کنیم و حرفاشونو نشنیده بگیریم یعنی کانون توجهمون رو سمت افکار اونها نبریم و تحت تاثیر صحبتهاشون قرار نگیریم .ینی جو نگیرتمون .
خب چنین افرادی به خاطر باورهای غلط، دنبال این هستن که یه عوامل بیرونی آرامش و خوشبختی رو براشون به ارمغان بیاره. اونا فکر میکنن خوشبختی و ثروتمند شدنشون در گرو یه عده آدمه !
در حالی که ما بر این باوریم این افکار و باورهای درونی خودمون عامل وقوع هر اتفاقی هستش.
با داشتن افکار و باورهای مثبت که احساس خوب نشونشه ، با توجه و تمرکز کردن به نکات مثبت هر چیزی و از زاویه ی بهتری دیدن هر قضیهای میتونیم خالق اتفاقات خوبی برای خودمون باشیم.
جالبتر از اون اینه که کسی حتی اگه کاری هم از دستش بر میاد انجام نمیده و فقط حرف میزنن.
یعنی اگه جایی نیاز به کمک مالی و یا هر چیز دیگهای باشه، طرف کاری نمیکنه. فقط آدمهای دیگه رو قضاوت میکنن و توقع دارن افراد دیگه به داد این عده برسن. حس انسان دوستیشون فقط در حد کلام هستش نه بیشتر.
خدا رو شکر ما جز این دسته افراد نیستیم .هرچند کاری هم از دستمون بر نیاد که انجام بدیم، حداقل کاری که میتونیم بکنیم اینه که کسیو قضاوت نکنیم و سعی کنیم در جایگاه افراد دیگه ، بدون تمرکز کردن به پیشامدها ، دیگران را درک کنیم.
یه عده هم هستن که اگه تو وارد بازیشون نشی خیلی راحت تو رو قضاوت میکنن و میگن نگاه کن چقد بیاحساس و سنگدله !!!
اگه میخوایم در فرکانس مثبتی باشیم به انتقادها و قضاوتهای این افراد هم نباید توجه کرد و با سکوت کردن باید ازش گذشت.
یه نکته دیگهای که باید بهش دقت داشته باشیم اینه که باید به عنوان الگوی خوب ، یاد بگیریم اگه جایی از این بحثها بود بخصوص تو خانوادههامون چون اکثرن دیدگاهها متفاوته ،خیلی پیش میاد که در مورد این موضوعات بحث بشه . باید آگاهانه با مطرح کردن یه سوال قدرتمند کننده یا با وارد شدن به یه موضوع دیگه ،بحث رو عوض کرد. هیچ نیازی به مخالفت کردن و جناح گرفتن و توجیه کردن چیزی نیست فقط کافیه با یه ترفندی بحثو عوض کنیم.نهایت اگه موفق نشدیم محل رو ترک کنیم یا خودمونو مشغول به کار دیگه ای بکنیم.
استاد جونم مرسی به خاطر یادآوری افکار و باورهای درست و تغییر دادن نواقصی که موزیانه ممکنه تو وجودمون باشه .
عزیزمی .
الهی باشی همیشه .
سلام به همه ی دوستان هم فرکانسم واستادعزیزم .
من ازاولشم اخباری نبودم که دنبال روخبری باشم اماهرکس هرخبری روگزارش میداد،شنونده ی حرفاش بودم گاهی هم درموردش فکرمیکردم ولی اینطورم نبودذهنم درگیرش بشه .خودم توخلوت خودم همیشه فکرمیکردم چقدبی احساسم نسبت به آدمای دیگه یاچقدمغرورم که فقط به خودم فکرمیکنم .
ازوقتی بااستادوقوانینش آشناشدم که بهترین زمان بود،اونم وقتی بودکه بیماری جدیدی که باعث مرگ ومیرانسانهامی شد،ینی دوسال پیش .ومن باتوجه به رعایت قوانین اصلن درگیرش نشدم وحتی ترس وواهمه هم ازش نداشتم چون به هیچ وجه توجه وتمرکزم بهش نبود.وتواون شلوغ پولوغی که دیگه فقط حرف ازاین بیماری وعواقبش بود،من نه شنونده ی چیزی میشدم نه توجه میکردم وخداروشکربه خیروخوشی گذروندیم ولی تجربه های زیادی کسب کردم که احساس میکنم خیلی باعث رشدعقلانیم شدوخیلی بزرگترشدم واین حالموخوب میکنه واصلن به این بیماری باخاطره ی بدنگاه نمی کنم چون حالامتوجه شدم که خیلی ازاتفاقات چ بیرونی چ درونی درمابوجودمیان که ذهن ماودرک مابابت خیلی مسائل رشدکنه .به قول استاداین تضادهابایدباشن این اتفاقات ناجالب بایدپیش بیادکه بشررشدکنه .درواقع جزقوانین جهان هستیه، که هردفه به یه شکلی خودشونشون میده واین ماهستیم که ازهرکدوم به جای زوم کردن وتوجه کردن به ظاهرقضیه ،بیاییم به مثبتهاونتایج منطقی ترقضیه نگاه کنیم .وقتی بزرگ فکرکنیم به نتایج بزرگتری هم میرسیم ومتفاوت ازبقیه ی آدمهامیشیم .اصل حفظ آرامشمونه که بایدبه هرنحوی نگهش داریم .
دوساله که اصلن شبکه ی خبرنگاه نکردیم وبه هیچ وجه تواینستایاهرجای دیگه خبربدی باشه ،بهش توجه نمی کنیم وصحبتشم نمی کنیم .اینکه جمع بستم منظورم خودم وهمسرم ودوتابچه هام هم هستن .خانوادگی این قانون رارعایت می کنیم .
تاخبربدیاناخوشایندی ازجامعه بشنوم ،میگم الان تاسف وناراحتی من باعث ایجادکاری میشه ؟میگم نه وبعدسریع ازاون داستان خارج میشم .آخه توجامعه ی مافکرمی کنن هرکس به این موضوعات توجه کنه ،بعضیهاگریه وزاری هم میکنن ،ایناآدمهای بااحساس ومسولیت پذیری هستن .درحالیکه من ازوقتی باقانون جهان آشناشدم ،دیدم که چقدراین جورآدمهاآسیب میخورن وبه همین روندخودشون ادامه میدن ،شایدحس میکنن اگه بی خیال باشن ،گناه کردن .بله افکاروباورهای غلط خیلی راحت مارابه جهت منفی هاوتلخیهای بیشترسوق میده .
خداروشکرمیکنم بابت این موضوع ،قضاوت کسی برام مهم نیس وتوجهم راازشون برمیدارم .البته گاهی لفظی برای اینکه قضاوت نشم ،هم دردی کردم ولی الان دیگه نه اتفاقاسعی کردم بایه جمله ی انگیزشی نظرطرف مقابلم عوض کنم وسریع بحث راعوض کنم .ودیگه کاری به بقیه ی ماجراکه طرف مقابلم آیاحرفموقبول کردیانه ،هم کاری ندارم .
متاسفانه توجامعه ی ما،مردم درک متقابل ازکسی راندارن ومنتظرن کسی اشتباهی کنه وسریع مچ طرف رابگیرن وایناراهم زرنگی خودشون میدونن .وفقط درحدحرفه وهیچ عملکردی ندارن.
اینکه مایادبگیریم هروقت هراتفاقی میفته به جای توهین ومواخذه کردن طرف ،به قول استادبگیم شایدماهم جای اونابودیم همین طورمیشدیاهمین اتفاق میفتاد،خیلی بهتربودچون به افکارمنفی وصحبتهاوقضاوتهامون ادامه نمی دادیم .وانقدهرموضوعی رابزرگ نمیکردیم که مدتهادرگیری ذهنی داشته باشیم .دیگه اتفاق افتاده ،کاری هم که ازدست مابرنمیاد،پس چراخوشمون میادانقدراجع بش بحث کنیم .ووقتمون رابه بطالت وحرفهای بیهوده صرف کنیم .
کاش به این درک و فهم برسیم که اندازه جایگاه خودمون کاری کنیم نه بیشتر.وهراتفاق ناجالبی که میفته روبپذیریم واگه کاری ازدستمون برنمیادبهش توجه نکنیم دیگه .
من همیشه تنهاکاری که میکنم دعاوهدایت خدارابرای خودم وهمه ی کسانی که حتی ظاهرابدهستن ،میکنم .هیچ وقت نه درموردشون حرف میزنم نه قضاوتشون میکنم چون توجایگاهی نیستم که ازچیزی سردربیارم .
استادهم که یادمون داده قدرت فقط دست خداست وبس .پس دیگه واهمه ازهیچ چیزوهیچ کسی ندارم .
سعی میکنم ایمانم راروزبه روزقویترازقبل به خداکنم وهمه ی توجهم به زیباییهاوخوبیهاومثبتهای جهان باشه ،تااتفاقات بهتری را،وجایگاه بهتری روبرای خودم رقم بزنم .
استادجونم عاشقتم قربونت شم که هرچی دارم ازوجودتوعه عزیزدلم .
ازخدابهترینهارابرات خاستارم .🥰