live | کنترل ورودی های ذهن - صفحه 23

679 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1118 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    تا قبل از آشنایی با استاد طبق همین چیزهایی که از رسانه ها و فیلم ها اشتباه فهمیده بودم این که یک عده ای در دنیا هستند از آدم ها که کنترل تمام اتفاقات رو در دست دارند و جهان رو به سمت طرفی پیبرند که خودشون میخاهند و منافعشون در آن طرف است و طوری به من القا شده بود که هیچ اختیاری ندارم و اون ها همه کاره هستند و بهم القا شده بود که آن پولدار ها شیطان پرست هستند مثل راکفلر

    اما به لطف هدایت خدا به سمت استاد تازه دارم میفهمم و این افکار شرک آمیز رو از وجودم دارم پاک میکنم دارم می فهمم که هیچ الهی نیست جز الله خداونده که جهان رو داره هدایت میکنه فقط اوست و هیچ کس هیچ قدرتی در زندگی من نداره و قدرت مطلق اوست و او هم اختیار رو در دست خودم داده که با افکار و باورهام زندگیم رو بسازم حالا هر چقدر که این باورها احساس خوب بدهند یعنی این که به سمت خدا در حال حرکتم و برعکس و شیطان هیچ قدرتی نداره هیچچچچچچچ خودمم مسئول زندگی خودم فقط خودم نکته مهم و شاد کننده اش اینه که میتونم نتایج رو تغییر بدم این یکی از اون افکار و باور های درسته

    یادمه اون زمان که اون بیماری بود خاله من به شدت مریض شد و رفت بیماریتان و هیچ کس اجازه ملاقات نداشته پسر خالم به طور مخفیانه رفته بوده داخل تا مادرش رو ببینه تو اون شرایط حاد میگفت پرستار ها از این لباس فضایی ها پوشیده بودن و خودش بدون ماسک تو بیمارستان بوده و هیچ ترسی نداشته و ایمان داشته که بدنش مقاومه همیم افکار باعث شده بود پسر خالم سالم سالم باشه

    دقت کنم که خودم دارم میگم افکار

    افکاره که اتفاقات آینده رو می‌سازه خودم هم هیچ جا ماسک نمی زدم و هر جایی میرفتم نه بخاطر لج بازی فقط به خاطر این که ایمان داشتم و آرامش داشتم فقط با ابن باور که بالاخره میمیرم و اگر الان موقعش باشه حتما میگیرم و اگر نباشه هیچ اتفاقی نمیفته

    جالبه مادر و پدرم در خانه این مریضی را به شدت گرفتن و من بدون ماسک در خانه بودم و باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد خداروشکر البته

    بی باک بودم ایمان داشتم به روز آخر به این که یک روز میمیرم و همه جیز دست خداست

    همیشه فک میکردم اخبار رو هم اونا دارن کنترل میکنن در حالی که به لطف استاد دارم میفهمم که عرضه بر اساس تقاضاست و منی که اینجا هستم و اخبار نمیبینم و فقط استاد رو میبینم این عرضه هم بر اساس تقاضای خودمو خودم میخام که چیزهای مثبت و خبرهای خوب بشنوم و به خاطر همین اینجا هستم و هر کسی خودش انتخاب میکنه این جهان همه جوره داره عرضه میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سعید پاشایی گفته:
    مدت عضویت: 1373 روز

    به نام خداوند یکتا

    درود بر شما استاد بزرگوار و خانم شایسته

    و تمام دوستانم در این سایت

    به لطف خدا نشانه امروزم این بود که این کلیپ را ببینم ،چون چند روزی از مسیرم دور شدم و بازم عجله کردم و افکاری سراغم آمد که ذهنمو مشغول کرد و بعد از چند روز ناخوش احوال شدم و فهمیدم که یه اتفاقی افتاده که اینجوری شدم و پیداشم کرد که چی شد از کجا آب میخوره و خدارو شکر این صحبت‌ها هم خیلی به موقع بود و خدا شاهده انگاری خوب خوب شدم خیلی حالم تغییر کرده بعد از گوش دادن این کلیپ و خواندن کامنت مربوطه

    واقعا ناخوشی اخطار خداوند ه که از مسیر اصلی خارج شده ایم و من الان کامل اینو درک میکنم

    خدارو شکر امروز قدم اول دوازده قدم را انجام دادم

    و قدم دومم گوش دادم و به این فایل هدایت شدم که خیلی حالمو خوب کرد و تنهای تنها هم هستم و

    کسی خانه نیست یعنی با تمام تمرکزم گوش دادم و فضا برایم فراهم شد خدارو شکر

    ان‌شاءالله سال جدید همگی موفقیت های بزرگی داشته باشیم

    در پناه خداوند شاد و سلامت و خرم باشید

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    فاطمه رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 523 روز

    سلام ودرود خدارو شکر بخاطر قوانین جهان و این آگاهی های ارزشمندی که توسط استاد عزیز برامون تکرار میشه به ساااادگی.درتلاشم این آگاهی ها برام تبدیل به هوشیاری بشه.من ویس وکلیپ های از استاد قبلا دیده بودم و تحسین میکردم وبرام جالب بود اما نمی‌دونستم سایتی به این زیبایی وارزش هم طراحی شده که دسترسی بهش امکان پذیر از اونجایی که دنبال نشانه ام دنبال درک بهتر قوانین ام برای بهبود حال خودم وزندگیم .وکسب وکارم یه روز اتفاقی درحال سرچ بودم با این فصل های تحول عباس منش روبه رو شدم و تقریبا سه ماه هستش روزانه ویس یا کلیپ گوش میدم.این روزا هنوز تو فرکانس دلخواه درآمدی وروحی نیستم امروز دوست داشتم یه رد پایی از خودم تو سایت بزارم .چون با تکرار این آگاهی های چند وقت اخیر از استاد می‌دونم تغییر پایداری درونم بوجود میاد که بتونم ادامه بدم روند رشد وتغیرمو من جواب سوالم از این لایو گرفتم .باید بیشتر فوکوس کنم برای کنترل ورودی ها .تمرکز رو ی مثبت ها .کنار گذاشتن ترس وحرکت .در عین آرامش وتوکل که هر چیزی به موقع اتفاق میفته…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 885 روز

    سوالات خوبی پرسیده شد ممنون از دوستان و همینطور شما استاد عزیز که تک تک سوالات با مثال توضیح میدین و خیلی کمک میکنه به باورسازی و اصلاح باورهامون

    اینکه بحث سلامتی را انقدر خوب توضیح دادین باورهایی که داشتین گفتید عالیه

    و نکته مهمی که گفتید برام خیلی مفید بود این بود مطمینا قبلا چون روی سلامتی تمرین میکردم و باورهام درست میکردم پس قبلا خیلی بهتر هم بودم و هر چی تمرین کنید بهتر میشید هر چی تمرین نکنید نتایج کمتر میشه

    منم تلویزیون خیلی وقته کمرنگ کردم گاهی سریالای شبکه خانگی میبینم که اونم حتی الان که بیشتر از قبل تمرکزم روی هدفام هست کمرنگ شده و خوشحالم روز بروز دارم در این مسیر بهتر از قبل پیش میرم

    ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 760 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به بهترین استاد دنیا ومریم عزیز.

    کلید:جهت دهی آگاهانه به کانون توجه.

    فایل:لایو با استاد قسمت 11.

    برای دست پیدا کردن به این کلید وجهت دهی به کانون توجه باید روی خودم کار کنم واین جریان یک شب یا دوشب نیست باید تا وقتی زنده هستم روی خودم کار کنم وسعی در دیدن وشنیدن وگوش دادن اتفاقات زیبا داشته باشم ویکی از چیزهایی که باعث ورود افکار وباورهای منفی می شود یعنی تلوزیون را باید حذف کنم که در این مورد خدارو شکر موفق بودم واگر این روند ادامه پیدا کند وجریان تکامل طی شود هدایت می شوم به اتفاقات خوب به افراد وموقعیتهای عالی در بهترین زمان در بهترین مکان قرار می گیرم واگر در این راه کم کاری کنم وذهنم را کنترل نکنم دوباره گرفتار اتفاقات بد می شوم .

    جسم ما وبیماریهاش به ذهن وفرکانس ما واکنش نشون می دن جسم طی دوره تکاملش وگذشت زمان آنقدر قوی شده وسیستم ایمنی پیدا کرده که می تونه خودش هر بیماری رو دفع کنه وبه سلامتی برسه اما این ذهن هست که اجازه نمی ده و افکار بیماری زا باعث بیماری جسم می شه واگر این روند رو ادامه بدیم بیماری بیشتر وگرفتاری بیشتر پیش می یاد اما اگر روی ذهن کار کنیم جسم آنقدر قوی می شه که از پس هر بیماری بر می یاد.

    پس برای سلامتی خوشبختی شادی وثروت وبودن در بهشت باید جهت داده به کانون توجه وآگاهانه خودمون رو از قرار گرفتن در مسیر نادرست دور کنیم واجازه ندیم ذهن درگیر افکار وباورهای منفی بشه وبه این ترتیب ذهن ساخته می شه وادامه این فرکانسها یک فرکانس غالب می سازه که ما رو به خواسته هامون می رسونه .

    خدایا شکرت که هر بار دور می شم از این مسیر هدایتم می کنی وشکر که زمینه رو برای هدایت به وسیله سایت واستاد فراهم کردی.

    خدارو شکر که حالم خوبه.

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    کنترل ورودی های ذهن عامل بسیاری مهمی در موفقیت و پیشرفت ما محسوب می شود. همیشه برای عده ی زیادی از افراد تمام اتفاقات منفی و ناجالب است. دلیل اصلی عدم موفقیت افراد این است که آنها واکنش گرا و مانند برگی در باد هستند. وقتی تمرکز ما بر روی عوامل بیرونی و نکات منفی باشد همیشه اتفاقات نامناسب برای ما رخ خواهد داد. هر کسی به هر نتیجه ی خوبی دست یافته قدرت کنترل ذهن داشته است که آن هم مانند سایر مهارت ها نیاز به تکرار و تمرین دارد.

    رسانه های جمعی باید کاملا حذف شوند تا ذهن ما آرام شود. وقتی توجه ما بر روی دیگران و نا زیبایی ها باشد به آنها اجازه خواهیم داد که کنترل زندگی ما را در دست بگیرند. رسانه ها همواره در مورد مسائل و موضوعات منفی صحبت می‌کنند، چون بیشتر افراد گرایش به نازیبایی ها و زشتی ها دارند و مردم می پسندند. رسانه ها نیز از این علایق مردم استفاده کرده و تمام اخبار منفی را منتشر می کنند و آنها نیز مشتریان خاص خودشان را دارند، برای همین خودمان آگاهانه باید ورودی های منفی را حذف کنیم چه افراد نامناسب باشند یا رسانه های جمعی . اگر نمی خواهیم زندگی ما شبیه به توده ی جامعه باشد باید ورودی های ذهن خود را کنترل کنیم. به واسطه ی کنترل وردی ها خروجی مناسب را دریافت خواهیم کرد. ورودی های نامناسب را مانند غذای فاسد در نظر بگیریم و هر گز آن را حتی امتحان هم نکنیم. زمانی که به ورودی های منفی توجه می کنیم چون فاصله ی زمانی تا نتیجه دارند برای همین متوجه تاثیرات مخرب آن نخواهیم شد. پس مکانیسم جهان را به درستی درک کرده و بدانیم که ما تنها با باورها و فرکانس های خود اتفاقات زندگیمان را رقم می زنیم و خالق صد در صد زندگی خود هستیم. بسیاری از افراد همواره افکار منفی داشته در انتظار اتفاقات منفی هستند و رخ دادن چنین اتفاقی برایشان عادی است.

    اگر بخواهیم باورهای مناسب در زمینه ی سلامتی داشته باشیم می توانیم به فایل های زیبای آرامش در پرتو آگاهی گوش دهیم. سیستم ایمنی بدن ما بسیار قوی است که حاصل هزاران سال قانون تکامل و بهبود دائمی است همیشه نسل قوی تر باقی می ماند و برای همین بدن ما قوی ترین سیستم ایمنی را دارد. زمانی که احساس خوبی داشته باشیم جسم ما نیز عالی عمل خواهد کرد و به محض اینکه احساس ما بد شود اولین نشانه ی آن در جسم ما پدیدار خواهد شد و برای همین بسیاری از دارو نماها یا پلاسیبو در افراد بیمار تاثیر مثبت می گذارد. گلبول های سفید ما بسیار قوی عمل می کنند .

    اگر زمان مرگ ما فرا رسیده باشد هر کجا باشیم خواهیم مرد و اگر زمان آن نرسیده باشد امکان ندارد مرگ اتفاق بیافتد. این نگاه را در خود ایجاد کرده و به مرگ دیدگاه مثبت داشته باشیم.

    بیماری ها جنگ و هر گونه تضادی برای جهان بسیار مفید بوده و باعث اختراعات و اکتشافات بشر در طول تاریخ می‌شوند .

    اگر باورهای ما مناسب و تمرکز ما بر نکات مثبت و زیبایی ها باشد زندگی ما تنها می تواند بهتر و لذتبخش تر و متفاوت با دیگران باشد.

    تکرار دوره ها، باور کردن و انجام تمرینات باعث رخ دادن نتایج و اتفاقات عالی خواهند شد.

    همیشه مهلت جدا شدن از بدنه ی جامعه وجود دارد. اگر می خواهیم نتایج متفاوت بگیریم باید متفاوت از جامعه باور و عمل کنیم.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    محسن mohsenta57 گفته:
    مدت عضویت: 954 روز

    درود خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان هم فرکانسی خودم ..امیدوارم حال دلتون عالی و تنتون سالم باشه

    خدارو سپاسگزارم بابت فرصتی که به من داد برای دیدن این فایل و یادگرفتن درسهای جدید و تقویت باورهام …. واقعا وقتی به گذشته نگاه میکنم دقیقا فرمایش استاد را در لحظه لحظه اتفاقات زندگی خودم و به نوعی بقیه درک میکنم .. جاییکه در دوره بیماری این بیماری پاندمیک چه اتفاقاتی افتاد و الان درک میکنم چرا این اتفاقات افتاد ..کدوم اتفاقات؟؟؟ الان در مورد خانواده خودم عرض میکنم … من و همسر عزیزم و پسر 14 ساله ام و دختران 5 ساله ام در یک خانه هستیم و یک روز حال همسرم در اون شرایط اپیدمی بد شد و سریعا من و پسرم هم همینطور و رفتیم تست دادیم و بله ما هم مبتلا شده بودیم .. قشنگ یادمه که خانمم ترسید ولی من خیر و پسرم که اصلا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده (صلح باخود بصورت ناخودآگاه) ..خب دخترا چی؟؟ هیچی اونها که اصلا مبتلا نشدند و اگر خاطرتون باشه شایع شده بود که این بیماری به اطفال کاری نداره …. خب بعد از دو روز پسرم کاملا مشکلش حل شد و من بعد از سه روز کاملا خوب شدم ولی همسرم با توجه به فرکانس ترسی که ساطع کرده بود ، دور از جونش تا پای مرگ رفت و شرایط برایش بقدری سخت شد که خدا میدونه و ده روز طول کشید تا با سرم و بیمارستان و … تونست خوشبختانه برگرده ولی نکته جالب در مورد دخترا هست که الان میفهمم چرا اصلا مبتلا نشدند چون اونها اصلا در اون سن روحشون پاکه پاکه و هیچ حرف ناامید کننده و انرژی منفی در ذهنشون نفوذ نکرده و هنوز خدایی هستند و ناخوداگاه با خودشون در صلح هستند و خب قانون جهان ثابته و اگه هر فردی با خودش در صلح باشه و اعتقادی به بیماری نداشته باشه و ناخوداگاه به اون فکر هم نمیکنه و طبیعتا بیمار هم نمیشه و علت اصلی هم همینه بنظر من و نه اینکه این ویروس روی بچه ها تاثیر نداره و با چشمان خودمون دیدیم که اگر انسان به چیزی باور نداشته باشه (حتی بصورت غیر ارادی و ناخودآگاه) اون چیز نمیتونه کوچکترین تاثیری روی فرد بذاره و در نهایت زندگیشو با لذت و شادی میگذرونه و امیدوارم این درس بزرگی برای همه ما باشه که بیشتر و بیشتر روی فرکانسهای ورودی ذهنمون کار کنیم و هر آشغالی رو اجازه ندیم تا وارد ذهنمون بشه تا انشالله روال زندگیمون هر روز بهتر از گذشته بشه و همونطور که استاد به نکته عالی اشاره کردند و واقعا لذت بردم و لبخند شادی روی لبانم نقش بست به خاطر یادگیری و درک جدیدی که پیدا کردم ، انسان در طول میلیونها سال تکامل خودشو طی کرده و همانند تمامی چیزهای دیگه دنیا بهتر و بهتر شده و سیستم ایمنی انسان هم از این قائده مستثنی نیست و قوی تر شده و بهبود پیدا کرده و باید این باور در ذهنم شکل بگیره که من دارای سیستم ایمنی پیشرفته تری هستم و قطعا بدنم از پس مشکلات خودش بر میاد بشرطی که من توکلم به خدا باشه و به سیستم تکاملی جهان اعتماد داشته باشم و با خودم در صلح و آرامش ناشی از این ایمان و باور باشم و اجازه بدم بدنم کار خودشو بکنه و برم دنبال کارهای دیگه زندگیم …. در کل امیدوارم همیشه همه مردم دنیا سالم و سلامت باشند و همواره به قول استاد در شرایط فوق العاده کنونی و لذت بخش کنونی باشیم ..چیزی که مطمئنم در زندگی بچه های سایت عباس منش داره هر روز بیشتر و بیشتر اتفاق میوفته و واقعا به خاطرش باید هر لحظه بگم که

    خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم

    در پناه خدای مهربان شاد سالم و سلامت و ثروتمند باشید ..خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1928 روز

    به نام خدا

    سلام

    رمز پیروزی واکنش نشون ندادن به شرایط بیرونی و کنترل ذهن

    چرا اخبار در مورد اتفاقات منفی صحبت می کنه؟

    چون مردم دوست دارن

    مردم اینقدر در افکار منفی شدن که ذهنشون گرسنه و تشنه اخبار و اتفاقات منفی هست و افراد را مجبور میکنه این غذا را براش تامین کنند

    غذای ذهن شنیده ها،دیده ها ست

    ما اگه غذای نامناسب بخوریم سریعا معده واکنش نشون و معده درد می‌گیریم.ولی اگه به ذهن غذای نامناسب بدیم یکم زمان برتر است چون به زمان احتیاج داره تا قدرت بگیره.

    کنترل ذهن هم نیاز به تمرین می خواد،هر چه ما بیشتر بتونیم در طول روز این تمرین که همون کنترل ورودی ها و کنترل ذهن در شرایط خشم،عصبانیت،کینه،حسد هست را انجام بدیم در این امر قوی تر میشیم

    هیج وقت سریال ها و فیلم ها،روزنامه ها شما را با خبرهای خوب خوشحال و دلیل حال خوبتون نخواهند شد،شما مسئول و دلیل حال خوبتون هستید و باید باشید.از قدیم میگن چاه باید خودش آب داشته باشه و بجوشه وگرنه پُر کردن توسط ما فایده نداره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1056 روز

    یعنی من نمیدونم این دکمه ی هوشمند سایتتون چجوری کار میکنه که وقتی نیت خاصی میکنیم و میگیم منو به نشانه امروزم هدایت کن انقدر قشنگ و دقیق ما رو میبره به قلب هدف

    مرسی استادجون عزیزم که انقدر وصلی به اصل وجود و مرسی از خود عزیزم که انقدر خالصانه وصل شدم و هدایت خواستم و مرسی از خداوندِ عزیزتر…

    .

    دم صبح خواب میدیدم مامانم اومده تو اتاق من زندگی میکنه (ما باهم زندگی نمیکنیم بعد از مهاجرتم و او ایران است) و من خیلی حالم خوب نبود بابت این قضیه و او مثل همیشه اصرار داشت بغلش کنم اما من با اکراه و رودربایستی نمیخواستم این کارو کنم و… خلاصه از خواب بلند شدم دیدم مامانم زنگ زد تصویری همون لحظه و دوتا اتفاق متضاد افتاد در این تماس(خوب و بد احساسی) … یکی اینکه گفت میخواد لبتاپش رو برام بفرسته چون من سیستم نداشتم (که خوشحال شدم و گفتم پولش رو حتما با من حساب کن) و یکی دیگه اینکه من ازش خواستم یکی از کفشهایی که خیلی دوست داشتم رو برام بفرسته… که متوجه شدم داده به کسی! و دروغی به من گفت که خودت گفتی ولی یادت نیست / اما من مطمئنم که نگفتم/ ناراحت شدم..

    مامانم همیشه یه کار بدی که میکنه در کنارش یه لطف بزرگ زورکی هم میکنه تا منو شرمنده کنه و دهنم رو ببنده و منو به شک بندازه که هیچی نگم و اعتراض نکنم. واسه همین من هرگز نمیتونم حتی به این فکر کنم که مامانم ضربه ای بمن زده. نمیدونم این مدل شخصیت رو دیدین یا نه. مثل تو فیلما که یکی مثلا یه سیلی بهتون میزنه ولی بعدش میاد شما رو میبوسه و یک خوراکی خوب بهتون میده! حس خوب و بد همزمان در شما ایجاد میکنه و شما گیج میشید دربارش خوب فکر کنید یا بد!

    من با اینکه بعد از شنیدن اون فایلهای الگوهای تکرار شونده سعی کردم دیگه بجای جنگیدن و ناراحت شدن از این اخلاق مامانم که وسایل منو بدون اطلاع من بذل و بخشش میکنه و بعدش به زور یه لطف بزرگ بمن میکنه تا خطاش رو بپوشونه … فقط سعی کردم بپذیرمش و حواسمو جمع کنم و خودم رو آماده کرده بودم برای این دست اتفاق ها. یعنی زمان مهاجرتم هرچیزی که گذاشتم و اومدم رو قیدش رو زدم یه جورایی. چون میدونستم احتمالش خیلی زیاده که براشون صاحب جدید پیدا بشه…

    .

    توی این فایل چندتا موضوع جلب توجه کرد برام.

    یکیش مسائلی بود که استاد بدون ترس از پدرشون گفتند و دیدم خیلی از والدین با اینکه دوستشون داریم و عزیزن اما میتونن سمی باشن برامون و باید دوری کرد ازشون بخصوص اونایی که تغییر نمیکنن.

    من یک دوره جالبی رو با یک روان درمانگر گذروندم بنام «شفای زخمهای مادری» که پرداختیم به تمام بخش های عجیبی که در لایه های پنهان ذهنمون تبدیل شده به باورهای منفی و موانع… و نمیدونیم خیلیهاش بخاطر مادرمونه! مثلا اینکه مادر میتونه در دوره پیش کلامی کودک حس دوست داشته نشدن رو بهش بده بدون اینکه کلامی رو تکرار کنه و اون حس میشه یک باور بنیادی در فرد و تا بزرگی درش میمونه و نمیفهمه از کجا اومده این باور.

    در نهایت هم باید میبخشیدیمش ولی ابتدا پذیرش زخمها باید اتفاق میفتاد و نکته عجیب میدونید کجا بود برای من؟

    اینکه در ذهن من و خیلیامون مادر جایگاه خاصی داره و تقدس زیادی بهش بخشیدیم و اصلا حاضر نیستیم بپذیریم خطا کرده!

    لااقل برای من اینطوری بود که متوجه شدم من به وجود خدا راحت تونستم شک کنم و بهش خیلی وقتها غر زدم ولی برای مامانم جرأت ندارم حتی دربارش چیز منفی فکر کنم.

    و این باعث شده هر دفعه هی ببخشمش و هردفعه به خودم بگم لابد من اشتباه کردم، اون که اشتباه نمیکنه!… هی هی هی دوباره و دوباره و دوباره ازش ضربه خوردم.

    وهنوز عذاب وژدان میگیرم هربار که میدونم خطاکرده و میخوام ازش دوری کنم

    ولی واقعیت اینه که نباید به والدین تقدس ببخشیم! وگرنه تا عمر داریم همش در حال باج دادن خواهیم بود

    اونجا که مسئله خوراک روح رو گفتین…

    یادم اومد که نزدیک یه سال قبل همون استادم یه بار به من تیکه ای انداخت و گفت رابطه تو با خانوادت یک رابطه انگلی ست! یعنی تو بخاطر غذا و جای رایگان چسبیدی بهشون و داری همه چی رو تحمل میکنی؟ بلند شو برو مستقل شو

    من بهم برخورد و

    دوروز بعدش مهاجرت کردم و الهی شکر تا الان یک قرون هم ازشون پول نگرفتم

    یه چیزی که وسوسه م میکنه اینه که گاهی مامانم بی قراری میکنه تا بیارمش پیش خودم

    ولی من با اینکه شاید میتونم اما نمیخوام!

    مطمئنم که ما نباید باهم زندگی کنیم

    و بخاطر این موضوع و این تصمیمم که درسته همش عذاب وژدان میگیرم!

    .

    این فایل برام قشنگ بود. چون کمکم میکنه ثابت قدم بمونم و دلم نسوزه واسه بیقراریهای مامانم.

    .

    و یه چیز دیگه که گفتین راجع به بغل کردن و ایمنی بدن و باورها…

    برام الگو شد

    من یه باور مسخره‌ای دارم که البته بسیاری از یوگیست ها و اینا هم دارن

    اینکه وقتی کسی رو بغل میکنیم یا دست میدیم بهش انرژیهای منفیش یا کثیفیهای هاله هاش به ما منتقل میشه یا طرف اگه دزد انرژی و اطلاعات باشه از ذهن و روح ما انرژی میدزده!

    یا مثلا درمورد مامانم اینجوریه که هردفعه از نوجوانی بغلش میکردم یه هو یک راز مهمی رو از من فاش میکرد و میگفت مامانا فکر بچه هاشونو میفهمن و خدا همه رازهات رو بمن میگه و منم فهمیدم فلان کارو کردی

    این باعث شده هرگز دوست نداشته باشم بغلش کنم و ازش بترسم بجای اینکه دوستش داشته باشم

    و الان نزدیک یکساله هیچ کسی رو بغل نکردم

    و یا حتی توی روبوسی کردنا و دست دادنها طرف مقابل رو ناخودآگاه کِنِف میکنم بخاطر این باورم

    .

    باید درستش کنم

    باید بدونم که خدا میتونه رازها و انرژیهای های منو سِیف نگه داره و این باور قبلیم میتونه خرافه تلقی بشه

    من خودمو از خیلی چیزا محروم کردم بخاطر این داستان!

    . تعداد آدمایی که باور شبیه بمن دارن کم نیستن

    خانمها خیلی وقتا با هم دست نمیدن بخاطر همین که حس میکنن انرژی منفی طرف مقابل بهشون منتقل میشه

    این خیلی بَده!

    .

    باید مثل همین قصه پندمیک و باور ایمنی و اینا که گفتید عمل کنم دربارش. مرسی واسه این مثالهای خوب و آموزنده.

    .

    یه چیز دیگه هم که یادم اومد بگم!

    من خیییییلی برام پیش اومده که چیزهای ارزشمندی داشتم و مثلا وقتی خونه نبودم و برگشتم و دیدم مامانم بقولی عروسشون کرده!

    و درون لحظه همیشه انکار میکرد وقتی دنبالشون میگشتم میگفت لابد خوب نگشتی، هست همونجا…

    و بعدا مثلا از بابام میشنیدم که میگفت فلان وسیله ت رو مامان عروس کرد داد به همسایه…

    .

    من به تازگی فهمیدم این اصطلاح «عروسش کردیم» چقدر در باورسازی منفی برای ازدواج تاثیر منفی داشته

    گفتم بهتون بگم اگه شماها هم حتی به شوخی ازش استفاده میکنید لطفا نکنید!

    من هردفعه برام خواستگار میومد یا مامانم اصرار میکرد ازدواج کنم همش حس میکردم دیگه دوستم نداره و من اضافی ام و میخواد از شر من خلاص بشه

    .

    یا مثلا یادمه هردفعه مشق هام رو نمینوشتم زمان دبستان، مامان بزرگم تهدیدم میکرد و میگفت اگه درس نخونی عروست میکنیم ها!

    یا هروقت گریه میکردم

    میگفت اگه گریه کنی شوهرت میدیم!

    … آخه این چه شوخی ای بود؟

    امروز میفهمم یکی از ترسهای من از ازدواج بخاطر ایناست…

    .

    چقدر این کلام و باورسازیها و حس هایی که در هم ایجاد میکنیم قدرتمندند!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1011 روز

    سلام استاد عزیزم ،به به ،چقدر زیباست ،یه بهشت واقعی،عاشق طلوع آفتابم،عاشق پاییز زیبای رنگارنگ،عاشق این ذوق همیشگی استاد ازدیدن زیباییهای طبیعت که هرگز براش تکراری نمیشه،به به ،به این مه زیبایی که روی دریاچه روگرفته،وبراونی که من عاششششق اسبم یکی از چیزایی که حسمو عالی میکنه،سوارکاریه،بهشته بهشت ممنونم استاد برای نشون دادن زیباییها ،کنترل ذهن توی شرایط سخت یکی ازکارایی بودکه تاامروز برام قابل درک نبود،تااینکه امروز که ذهنم مدام داشت شرایطی که دیروز توش بودمو تکرار میکرد،ومن دیروز توی موقعیتی بودم که به خاطر خستگی نتونستم خودمو کنترل کنم واکنش احساسی نشون دادم وبعد افتادم توی یه حسی که منو درگیر کرد ولی خداروشکر وقتی صبح ازخواب بیدارشدم کاملآ متفاوت ازچیزی که ذهنم میگفت عمل کردم ،اعراض کردم از دیدن ناخواسته ای که جلوی چشمم بود،تونستم برم یه فضای دیگه که آروم بشم ،شکرگذاری کنم،نکات مثبت روببینم وتماااام،واقعا تماااام،ذهنی که تا چند دقیقه قبل داشت ازبدیها ومنفی ها میگفت سریع شروع کرد به دیدن فضای مثبتی که توش بودم ،وبعدشکرگذاری،میخام بگم تا وقتی توی شرایط قرار نگیریم نمی‌تونیم درک کنیم وبفهمیم یاد گرفتیم،یانه درواقع من که بعد اون اتفاق نشستم سهم خودمو پیدا کردم،فهمیدم دیگه من باورهای جدیدی که اینهمه روش کار کردم نمیتونم مثل قبل رفتارکنم،حالا باید رفتار مثبت ومتفاوت رو جایگزین واکنشهای احساسی ودوراز عقل میکردم،وبعد میفتم روی دور خوب ومثبت فقط کافی بود اون رفتار گذشته رو دوباره تکرار نکنم ،فقط کافی بود علت رو بدونم ،حالا فهمیدم دلیل بعضی اتفاقها که مدام توی زندگیم تکرار میشد چی بود،یعنی من ازپسش یک اتفاق به ظاهر بد رسیدم به سرنخ اصلی داستان تکراری ،گاهی لازمه محکم وقوی باشم ،ولی کنترل ذهنم،کنترل احساسم،کنترل زبونم،کنترل خودم همه منو به یک نتیجه مثبت میرسونه،فاصله بین عمل ونتیجه حالا برای من خیلی سریع اتفاق افتاد،وزود فهمیدم که کجا مقصر بودم ورفتار درست چیه؟جالبه وقتی دارم این فایل رو مجدد بعد چند سال که از اون اتفاق گذشته باید بگم اون موقع که قرنطینه بود،راهها روبسته بودن کسی به شهرها رفت و آمد نکنه،ماسک میزدن من بدون احساس ترس به زندگیم ادامه دادم ویک بارم این ویروس نگرفتم،میخام بگم اگه به ذهنت بگی الان من برم مریض میشم همینم میشه وجالب اینکه دیروز خانومی که میگفت من تو کادر اداری بودم فقط کسانی که ترس داشتن که نکنه بیمارنشن وبه شدت مراقبت کردن مردن،وجالبه استاد استااااااد عاشقتم وقتی حرف دل منو میزنی دیروز من به اون خانوم گفتم که خب ترس چی ؟؟خب اگه قرار باشه بمیریم هم میمیریم خب الان که اینو گفتین باخودم گفتم خدااااا چقدر بااستاد تواین موضوع هم فکرو هم عقیده هستم ،یعنی عین حرف من،جالب اینه که من ترس ازمرگ،ترس از بیماری نداشتم وندارم ،واینکه من توی اون زمان که این اپیدمی بود من این فایل رو گوش نداده بودم ولی میدونم استاد شما توی شرایط سخت همیشه عالی عمل کردی ومطمعنم کسانی که اون تایم این حرفها رو گوش دادن خیلی راحت ازاون شرایط گذشتن،خداروشکر برای وجودت که منبع آرامشه ،توسفیرعشقی توپیام آور راستی هستی،عاشقتم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: