https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4232نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با عرض سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته و همه دوستانم
اولین چیزی که در مورد این سوال به ذهن من خطور کرد این و که:هر کدام از ما باید به این باور رسیده باشیم که 100% خودمان هستیم که خالق شرایط زندگیمان هستیم و افکار ما هستند که زندگی ما را رقم می زنند و هیچ عامل بیرونی دیگری در اوضاع و شرایط ما تاثیری ندارد. بنابراین ما باید باورهایی را برای خودمان ایجاد کنیم که بتوانیم با کمترین انرژی و هزینه و تبلیغ و… شرایط را به نفع خودمان ایجاد کنیم.این باورها به مرور زمان و با تکرار و تکرار واستفاده از نتایج کوچکی که در زندگیمان می بینیم به دست می آیند .و به ایمان و یقین تبدیل می شوند و باید روند تکاملی اش را طی کند.
به نظر من باوری که تاثیر بی نهایت عجیبی را در همه جوانب زندگیمان رقم می زند باور توحیدی هست.
باوری که تنها قدرت جهان هستی را الله بدانیم و ایمان داشته باشیم که هیچ چیزی برای او غیر ممکن و محال نیست. هر چند برای ما خیلی بزرگ و دور از دسترس باشد.و همه چیز تحت سیطره او هست و از همه چیز آگاه هست به گونه ایی که قدرت و توانایی او هست که می تواند هیچ برگی بدون ازن و اجازه او به زمین نیوفتد.
دست خدا بالاتر از همه دست هاست و او قادر هست و توانایی اش از هر کسی بیشترست تا شما را برای رسیدن به خواسته هایتان یاری کند . اگر اندکی فکر کنیم متوجه خواهید شد که خداوند با خلقت شما و خلقت جهان هستی اطلاعاتی را به ما می دهد که در جهت تقویت باورهایمان استفاده کنیم.مثلا هنگامیکه خداوند ما را اشرف مخلوقات خطاب می کند این چیزی جز این نیست که شما را لایق دانسته است و برای شما ارزش والایی قرار داده است یا هنگامیکه زمین و آسمان را مسخر تو ساخته است و همه چیز را برای سلطه تو کوچک کرده است این همان باور لیاقت است که باید در تو تقویت شود.و در خودت احساس عزت نفس و اعتماد به نفس داشته باشی تا بتوانی به خدا توکل کنی و کارهایتان را انجام دهی.
یا هنگامیکه به نعمت های بیکرانی که از اعضای بدنت گرفته تا آب و هوا و خاک و گیاهان و درختان با گونه های متفاوت و فراوان و انسانها با اخلاق و رو حیات و ظاهر متفاوت و لهجه ها گوناگون و فراوان می توانیم باور فراوانی مان را تقویت کنیم و شکر گذار چنین خدایی باشیم و از تک تک لحظه هایمان لذت ببریم و به خاطر و جودش که از رگ گردن به ما نزدیکتر است سپاس بگوییم.
بنابراین باور توحیدی را عامل پیشرفت و رشد در همه جوانب زندگی می دانم که کسب و کار هم جزیی از آن هست.
باورهای فراوانی و لیاقت همه زیر مجموعه ایی از باور توحیدی هستند چرا که که هر چه ثروت و سلامتی و رابطه خوب و هر چه که شما به آن فکر کنید و خواهان آن باشید در نظام خداوند آفریده شده است و وجود دارد و همه آنها تحت قدرت خداوند است و او هست که ویژگی لایق بودن و اعتماد بنفس را در ما نهفته است تا مابه وسیله آن خودمان را باور کنیم و برای خودمان قدرت اختیار داشته باشیم تا خواسته هایمان را انتخاب کنیم و خود را لایق داشتن آن خواسته بدانیم و خود را لایق بهره مند شدن از تمام ثروت ها و نعمتهای بی کران و بی حدوحساب او بدانیم و از این هر لحظه به یاد داشته باشیم که همه قدرت در دست اوست و وقتیکه به او وصل شدیم ما به بهترین چیزها و خواسته ها هدایت خواهیم شد.
مدام این را با خودمان تکرار کنیم که ما بنده او هستیم و او ارباب ما قدمی برداریم و حرکتی بکنیم و به او توکل کنیم که در ادامه راه او ما را هدایت و حمایت می کند . نکته اینجاست در آن لحظه که با خدای خودت حرف می زنی و عهد و پیمان می بندی و دست دوستی می فشاریدر همان لحظه اگر در قلبت احساس شادی کردی احساس سبک بودن کردی و انرژی گرفتی بدان که با تمام وجودت به خدا توکل کردی و او تو را عاشقانه هدایت می کند.مثلا همه ما بارها و بارها شدخ که با زبان آورده ایم که خدایا مرا کمک کن دست مرا بگیر در حالیکه در ذهنمان افرادی را به عنوان پارتی جور می کردیم و به آنها قدرت می دادیم یا اینکه به دنبال جا و مکانی بهتر بودیم یا هر چه غیر از خدا فکر می کردیم که نمی توانیم این را به عنوان باور توحیدی قبول کنیم و بگوییم ما که به تو توکل کردیم سپس چرا جوابمان ندادی .
بنابراین ما باید کارمان را انجام دهیم و قدمی برداریم به خدا توکل کنیم و ایمان داشته باشیم که در ادامه راه ما را هدایت می کند و بی نهایت دستان خودش را برای رسیدن به خواسته هایماندر اختیار ما میگذارد و بهترین افراد و مشتریان و بهترین موقعیت و زمان و بهترین جا و مکان و همه بهترینها که حتی مافکرش را نمی کنیم برای ما جور می کند.
نکته دیگر این است که ما هنگامی که هدفی و خواسته ایی داریم اصل و فرعش را برای خودمان مشخص نکردیم و برای رسیدن به آن هدف کلی دقت و انرژی صرف می کنیم در صورتیکه کار بیهوده ایی هست چرا که اصل هست که باعث موفقیت و پیشرفت ما می شود و فرعیات سبب می شود با توجه و تمرکز روی آنها انرژی و ایده ها ناب از بین برود و توجه کردن به حاشیه هاسبب می شود تا باور توحیدی ما ضعیف شود و رنگ خدا در ذهن ما کمرنگ شود و ما به چیزهای متفرقه تکیه کنیم.
مثلا در موضوع کسب و کار ما بیشتر در جهت تیپ و قیافه و دکوراسیون و تبلیغ و … و اینکه جای مغازه امان را عوض کنیم و … هزینهمی کنیمک در صورتیکه اصل افکار ما هست که داره موقعیت و شرایط ما را تحت تاثیر قرار می دهد.
الآن به یاد صحبت استاد افتادم که می گفتند حضرت علی (ع)فرمودند که:الرزق و رزقان: رزق 2 نوع هست رزقی که ما به دنبال آن می رویم و رزقی که آن به دنبال ما می آید.اگر ما تمرکزمان را روی این قرار بدهیم که رزق دنبال ما می آید سپس لزومی ندارد انرژیمان را صرف کار سخت فیزیکی و صبح تا شبی کنیم یا هزینه تبلیغ و ذکوراسیون فوق العاده و…. بکنیم بلکه باید باور داشته باشیم که رزق به دنبال ما میآید . باید افکارمان را اینگونه بسازیم که ما در هر شرایطی جاذب پول و ثروت هستیم یا اینکه فرصت برای ثروتمندشدن در هر شغلی یکسان هست.
بنابراین کار خودمان رابا باورهای مناسب انجام بدهیمتا نتیجه متناسب باافکارمان را بینیم.
نکته دیگر اینست که ما هیچگاه نباید به خاطر جو جامعه یاکارهایی که دیگر همکاران انجام می دهند وسوسه شویم وعجله کنیم چرا که اگه در شروع کار هستیم وتازه روی باورها وافکارمان کارمیکنیم ونتیجه فوق العاده ای در کسب و کارمان ندیده ایم به این معنا نیست که قانون درست عمل نمیکند بلکه ما باید در عین حالیکه حالمان راخوب نگه میداریم روی باورهای ثروت ساز وباورهای که ما لایق مشتریان فراوان هستیم کار کنیم و به چیزهای دیگر مثل تبلیغ و… روی نیاوریم .
در ضمن اگر ناراحت و نگران باشیم که دیگران با تبلیغ کردن جای ما را میگیرند حتما چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد و ما را روزبروز از خواسته امان دور خواهد کرد .بنابراین روی افکارمان تمرکز کنیم و تمرکزمان را با مقایسه کردن خودمان با همکارانمان از بین نبریم وبا ایمان به خدا و باورهای مناسب با خواسته امان مسیر تکاملیمان را طی کنیم تا جهان ما را به هدفمان برساند.
نظر دیگر من این است که یک کار خوب یا یک محصول عالی وبا کیفیت یا یک سخن بجا هرگز به تبلیغ نیاز ندارد بلکه خودش جایش را بین مردم باز می کند و کسانی که در مدار چیزهای درجه یک و عالی باشند با آن محصول یا با آن حرف آموزنده برخورد میکنند و آن را جذب میکنند ماند سایت استاد که هر کدام از ما به طرق عجیبی با آن آشنا شدیم .
نتیجه گیری: : :
ابتدا باید باور توحیدیمان را قوی کنیم به گونه ایی که هر لحظه به خدا توکل کنیم و سپس قدم برداریم و اقدام کنیم . مثلا در حوزه کسب و کار من این باور دارم که خداوند مشاور من هست و حتی خداوند را اسپانسر و حامی خودم میدانم بنابراین برای هر اقدامی از اون مشاوره میگیرم و از اون میخواهم که مرا راهنمایی کند و با آرامش به هدفم تمرکز میکنم و ایمان دارم با چنین دیدی به خدا او الهاماتش را به قاب من جاری میکند و من از قلبم کمک میگیرم و ایده ها را عملی میکنم و نتیجه شگفت انگیز آن را می بینم پس چه کسی بهتر از خدا که صحبت کردن و مشورت کردن با او چیزی به جز سود ومنفعت در پی نخواهد داشت .
روی باورها و افکار مناسب با خواسته هایمان کار کنیم و از اوضاع کنونی امان تمام لذت و شادی امان را ببریم و حالمان را خوب نگه داریم و به نتیجه کارمان توجه و تجسم کنیم و اطمینان داشته باشیم همان جوریکه خودمان را در پایان کار تجسم میکنیم در آینده خواهیم شد و هرگز به چگونه درست شدن کارها فکر نکنیم بلکه قدم برداریم و ایمان داشته باشیم که تنها قدرت جهان ما را به خواسته امان می رساند و همه چیز را به نفع ما رقم می زند .
مریم شایسته هستم و قصد دارم در این نوشته بخش کوچکی از تجربه شخصیام را در زندگی با استاد عباسمنش با شما به اشتراک بگذارم و از زاویه دید خودم به مواردی بپردازم که آنها را دلیل تفاوت نتایج استاد عباسمنش میدانم.
این نوشته، به دلیل طولانی شدن، شامل دو قسمت است.
قسمت اول:
من استاد عباسمنش را از روزهایی میشناسم که، هیچکدام از دستاوردهای کنونی، در زندگیشان نبود، منظورم همان زمانی است که، از ایشان شنیدهای در هوای گرم خیابانهای بندرعباس، هدفون به گوش قدم میزدند و آینده دلخواهشان را تجسم میکردند. تجسم همهی آنچه که ما الان به عنوان واقعیت کنونی زندگی ایشان میشناسیم.
اما آن روزها هر فردی که به ایشان نزدیک میشد، میتوانست به وضوح از میان کلام، رفتار، و فرکانسهایشان، همین جنس از ایمان، اعتماد و در صلح بودن با خود را دریافت کند که، امروز با وجود این دستاوردها میتوانیم ببینیم. بعضیها نیز، دلیل این جنس از ایمان و آرامش را، داشتن این موفقیتها میدانند، حال آنکه ماجرا دقیقاً برعکس است.
استاد عباس منش، هیچوقت حتی آن زمان که این دستاوردها را نداشت، هرگز فکر نمیکرد که، شاید نتواند موفق شود. شاید نمیدانست چگونه، اما اینکه این موفقیتها رخ خواهد داد، برایش امری حتمی بود و این نوع نگاه و فرکانس نیز، موجب هدایت او به درک بهتر قوانین شد. البته بعدها که بیشتر او را شناختم و دربارهی درباره کودکی و نوجوانیاش از او بیشتر شنیدم، فهمیدم، این جنس از اعتماد به تواناییهای خود، ویژگیی تازهای نیست و به خوبی میتوان آن را از خلال ماجراهای کودکیشان نیز بیرون کشید.
ایشان میگفت??
«وقتی از تلویزیون، تصویرموفقیتهای فرد خاصی پخش میشد که مثلاً فلان اختراع را انجام داده یا، در حرفهی ورزشی خاصی موفق شده یا، میتواند یک حرکت ورزشی سخت را انجام دهد و…، به نظرم کار خاصی نمیآمد و مطمئن بودم که من خیلی راحتتر میتوانم آن را انجام دهم.
پدرم همیشه از دیدن یا شنیدن خبر یک موفقیت خاص درباره یک فرد شوکه میشد? و سعی میکرد با کنایه یا گاهی با تحسین، آن را به رخ من بکشد. اما وقتی رو به پدرم میگفتم:
«این که چیز خاصی نیست. من هم میتوانم این کار را انجام دهم» ، پدرم به خاطر این نوع نگاه، به شدت شاکی میشد???? و من این حد از شاکی شدن را درک نمیکردم، چون نمیتوانستم درک کنم چرا انجام چنین کاری یا رسیدن به چنین موفقیتهایی برای آدمها، اینقدر خاص یا سخت یا غیر ممکن به نظر میرسد. در صورتیکه انجامشان برای من، امری خاص یا پیچیده نبود. بلکه واقعاً آسان بود و اگر میخواستم، میدانستم که حتی خیلی راحتتر از دیگران به آن خواهم رسید»
?????
قصدم از نقل این جملات، اشاره به جنسی از ایمان و یقینِ مطلق به توانایی خود برای ساختن شرایط دلخواه در زندگی است که، آبشخور چنین رفتارها و واکنشهایی در برابر مسائل مختلف است. به دلیل این نوع نگاه است که استاد عباسمنش وقتی برای تحقق امری مصمم و متمرکز میشود، تحققش نه تنها حتمی است، بلکه با اختلاف، همه رکوردهای ممکن را جابهجا میکند و من سعی دارم با نگاه و برداشتهای خودم، ریشه و منشأ این نوع نگاه را توضیح دهم.
چراکه فقط این نوع نگاه به خود که، «من توانایی تحقق هرآنچه بخواهم را دارم»، میتواند چنین رفتاری را توجیه کند. به عنوان مثال وقتی که هنوز نوجوانی بیش نیست، در جواب مادرش بگوید: من هرگز نیازی به ارثیه شما ندارم. چون خودم بسیار بیش از اینها بدست میآورم.
?????
استاد عباسمنش خیلی خوب خودش و خواستههایش را از میان تضادهای زندگیاش شناخته است. همان تضادهایی که معمولاً همه ما در زندگی با آنها مواجه بودهایم. اما اینکه چرا همه ی آدمها نتوانستهاند از دل آن تضادها، دستاورد بسازند یا دستاوردهایی مشابه با استاد عباس منش داشته باشند را در هیچ عاملی به جز این اصل نجویید:
«تمام اتفاقات زندگیما، بدون استثناء، بازتابی دقیق و بدون تغییر از باورهای خودمان دربارهی آن نوع اتفاقات است.»
یعنی در جهانی که، فقط با این اصل بدون تغییر مدیریت میشود، عاملی که نتایج را متفاوت میکند، نمیتواند چیزی متفاوت از این اصل باشد. فقط 2 مسئلهی اساسی در این جمله و این اصل معمولاً نادیده گرفته شده است:
اول: یقین مطلق به این امر که هیچکس جز من نمیتواند زندگیام را تغییر دهد. این موضوع در حکم نقطهی کور (Blind spot) ای است که به اندازهی کافی درک و دیده نشده است. افراد زیادی هنوز هم منتظرند تا دولت، والدین، همسر و… زندگیشان را تغییر دهد و غافلند از اینکه، بدون این یقین مطلق که تغییر شرایطشان فقط در دست خودشان است، قطعاً برگی در باد هستند- بدون احساس هیچ کنترلی بر وقایع زندگیشان.
و مسئله بسیار اساسی بعدی، تطبیق شخصیت و ویژگیهای ذاتیمان با این اصل و «بیشتر همراه بودن با این اصل» است.
موضوع، پیدا کردن سبک شخصی خودمان از درون این اصل و هماهنگ کردن خواستهها و حتی ویژگیهای شخصیتیمان با این اصل است تا بتوانیم شرایط دلخواهمان را، در زندگی تجربه کنیم.
به نظرم، استاد عباسمنش بهتر از هر فردی که لااقل من تا کنون شناختهام، توانسته، ویژگیهای ذاتی خودش را بر این اصل منطبق نماید. به همین دلیل، حتی از ویژگیهایی که جامعه- به دلیل همخوان نبودن با ارزشهای ساختگی خودش – آنها را نمیپسندد، عاملی برای رشد و شکوفایی خودش و رشد جهانمان ساخته است و به این ترتیب موجب رشد هزاران فرد دیگری نیز شده که، توانستهاند در این مدار و فرکانس قرار بگیرند.
منظورم از «تطابق»، نجنگیدن با خودت است. برعلیه خودت نبودن است. نجنگیدن با ویژگیهای شخصیتی ای است که، از تغییرش مستأصل شدهای. در عوض در صلح قرار گرفتن با خودت و یافتن راهی برای استفاده از آن ویژگیها در راستای این اصل و راستای خواستههایت است.
به عنوان مثال، اگر شخصیتی رقابت طلبانه داری، نیازی نیست انرژی ات را صرف تغییر این شخصیت و خاموش کردن این ویژگی در خود نمایی. چون احتمالاً انرژی ات بیهوده هدر میرود. در عوض، ببین چگونه میتوانی این ویژگی را در راستای قوانین کیهانی، به خدمت خواستههایت در بیاوری.
اگر شخصیتی داری که به نظر غرور خاصی دارد و به اندازه کافی برای کارکردن برای دیگران صبور نیست، از تلاش بیهوده برای تغییر این شخصیت دست بردار و ببین چگونه میتوانی از دل این شخصیت و اولویتهایش، خلاقیت بسازی برای داشتن کسب و کار خودت. ببین چگونه میتوانی با هماهنگ کردن این شخصیت با قوانین کیهانی، آن را در خدمت خلق خواستههایت قرار دهی.
زیرا ویژگیهای شخصیتی، به خودی خود نقشی در تجارب زندگیمان ندارند. باور و نگاه هر فرد به ویژگیهایش است که، خروجی آن ویژگیها را به عنوان نتایج زندگی آن فرد، تعیین میکند.
?????
بنابراین، مسئله «یک ویژگی» نیست، بلکه توانایی هدایت یک ویژگی، در مسیر صحیح است.
به نظر من، حتی ویژگیِ شخصیتیای مثل «احساس نیاز به مورد توجه واقع شدن»، که از کمبود عزت نفس نشأت گرفته است، نیز وقتی هدایت میشود، موجب ساخته شدن عزت نفس واقعی در فرد میگردد.
شاید در ابتدای راه، این ویژگی، مهمترین عامل انگیزانندهی فرد باشد تا بخواهد به خاطر مورد توجه واقع شدن، تحسین شدن و … تغییراتی در زندگیاش ایجاد کند یا دستاوردهایی داشته باشد، اما، هرچه بیشتر سعی شود تا قدرت این ویژگی با قوانین کیهانی همراستا بشود، کم کم آن نیروی ویرانگر تبدیل به یک نیروی سازنده میشود و در نهایت فرد را به سمت اهداف واقعیاش هدایت میکند و آرام آرام همچنان که او را از تجربهی این نیاز پر میکند، از او آدمی تواناتر، با عزت نفستر و بهتر میسازد که، با خلق خواستههایش توانسته، جهان را جای بهتری برای زندگی نماید.
این موضوع به آب بارانی میماند که از کوهها به سمت شهر جاری شده و خرابی به بار میآورد، به این دلیل که شهر درست در معرض شیب کوه قرار دارد. اما وقتی آدمها سدی میسازند و همین آب را به مسیر آن سد هدایت میکنند، با جمع شدن پشت آن سد، کشتزارهایشان را آبیاری میکند و برایشان نعمت و برکت به بار میآورد.
بنابراین، همانگونه که آدمها، انرژی باد، آب، طوفان، سیل یا هر انرژیی ظاهرا مخرب دیگری را در راستای سازندگی به کار میبرند، هر فردی نیز میتواند این الگو را در خودش به کار ببندد و سبک شخصی خودش را که، هماهنگ با اصل و اساس جهان است بیابد، تا هم لذت ببرد و هم پیشرفت کند.
?????
من در این متن سعی دارم تا آنجا که قلمم توانایی دارد، آنچه که در تجربهی زندگی شخصی با استاد عباسمنش درک کردهام و دیدهام را، به صورت بسیار مختصر، در قالب کلمات بیان کنم.
اما مختصر نوشتن درباره این مرد و تواناییهایش کار آسانی نیست. این کار حتی از عهدهی یک کتاب 1000 ای نیز بر نمیآید. هرچند انشاءالله در آیندهای نزدیک کتابی درباره زندگی استاد عباسمنش مینویسم و در این کتاب، به جای مسائل حاشیهای و غیر اصلی که در اکثر زندگینامهها نگاشته شده است، به اصل و اساسی خواهم پرداخت که در تک تک لحظات زندگیام با ایشان دیدهام و شناختهام. اصلی که جزئی جدایی ناپذیر از ساختار شخصیتی ایشان است و میتوانم با جرأت بگویم، هنوز در زندگیام با فردی مواجه نشدهام که تا این حد حرف، عمل، رفتار، اعتقاد و آموزشهایش یکی و هماهنگ باشد. هنوز در زندگیام با فردی چون ایشان مواجه نشدهام که تا این حد خودش باشد و مهمتر از همه، تا این حد نتواند خودش نباشد.
اما لازم است تأکید کنم که، اینها نگاه و استنباطهای شخصی من درباره ایشان است. چراکه همواره، بهترین و نزدیکترین شخص به فرکانسهایش، فقط و فقط خود فرد است و هیچکس جز خود فرد، نمیتواند درباره نگاه، باورها و دلایل موفقیتش تا این حد دقیق صحبت کند.
خصوصاً اگر آن فرد مثل استاد عباسمنش آگاه به قوانین زندگی باشد، دلیل اتفاقات را بداند و از نقش باورها و فرکانسها در اتفاقات زندگیاش آگاه باشد و مهمتر از همه، مثل ایشان، به این حد از خوشناسی رسیده باشد. به همین دلیل است که آموزشهای ایشان اینچنین موثر و کاراست. چون به قول شخص ایشان، اصل را از فرع تشخیص میدهد و قادر است فقط به اصلی بپردازد که اجرایش، قطعاً هر فردی را از هر شرایطی به موفقیت مورد نظرش میرساند.
?????
اگر بگویم مهمترین دلیل موفقیتهای ایشان، رسیدن به چنین حدّی از شناختن خویشتن است، اشتباه نکردهام. ایشان همواره سعی دارد خودش را خیلی خوب بشناسد:
نقاط قوت و نقاط ضعفش را،
خواستههایش را،
باورهایش را،
قوانین را و رابطه میان تمام اینها با هم،
میزان هماهنگی یا ناهماهنگیای که بین خواستههایشان و باورهایشان وجود دارد را خیلی خوب بررسی میکند.
میزان هماهنگی میان باورهایشان و قوانینی که همواره سعی در درک بهترشان دارد را خیلی خوب بررسی میکند.
یک بار استاد عباسمنش توصیف جالبی درباره «طوفان ایرما» به من داد که، ذکر آن در اینجا خالی از لطف نیست.
(منظورم همان طوفانی است که یک سال پیش در فلوریدای آمریکا رخ داد و استاد عباسمنش یک فایل با نام «پیام ایرما قسمت 7 سریال تمرکز بر نکات مثبت» در بخش محبوب ترین دانلودها در سایت قرار داد)
ایشان میگفت:
«از نظر محققان طوفان ایرما یک پدیدهی بسیار عجیب است.
آنها میگویند چنین طوفانی تنها زمانی میتواند رخ دهد که 10ها ویژگیی متفاوت، همزمان رخ دهد. مثلاً دمای هوا، فلان قدر، دما آب به فلان درجه برسد، سرعت وزش باد به فلان درچه برسد و فشار آب و جذر و مد آب در فلان موقعیت قرار بگیرد و… تا ایرما متولد شود و جمع شدن این عامل در کنار هم به صورت همزمان، آنقدر احتمال پایینی دارد که میتوان گفت: تقریباً غیر ممکن است.»
اینها همان ویژگیهای معمولی آب و هوایی هستند.یعنی اجزای سازنده یک طوفان بسیار قدرتمند و عجیب که دانشمندان را متحیّر کرده، چیزی فراتر از ویژگیهای معمولی آب و هوا در مقاطع مختلف سال نیست. اما قدرت و تفاوت وقتی رخ میدهد که، همین ویژگیهای ساده، با نسبت مناسب و همزمان در کنار هم قرار میگیرند.
?????
به نظرم، این توضیح درباره دلیل تفاوت نتایج استاد عباسمنش هم صادق است. دلیل نتایج متفاوت فردی مثل ایشان، فقط یک عامل خاص نیست. بلکه طبق آنچه در تمام این سالها از رفتار و واکنشهای استاد عباسمنش برداشت کردهام و آن را با نحوه نگاه و ویژگیهای خودم، ترسها و امیدهایم، اشتیاقها و ناامیدیهایم سنجیدهام و سپس آن را با ویژگیهای افراد موفقی که میشناسم، سنجیدهام، مجموعهای از نگرشها و الگوهای فکری را در استاد عباسمنش پیدا کردهام که در زمان مناسب در مکان مناسب، کنار هم جمع شدهاند و موضوع مهم ماجرا، توانایی جمع آوری همین ویژگیها یا دلایل به ظاهر ساده، به صورت همزمان و یکجاست.
هرچند میتوانم بگویم، ریشهی این مجموعه از الگوهای فکری و رفتاری، خیلی شبیه به هم بوده است. گویی یک اصل وجود دارد که هر بار خودش را در قالبی جدید نشان میدهد و به توانایی دیگری دگردیسی مییابد که، یک خواسته را محقق میکند. اما اگر بخواهم همین ریشه و همین موضوع را مفصلاً توضیح دهم،کتابی شامل 1000 صفحه خواهد شد.
?????
از نظر من به عنوان یک ناظر بیرونی، سردسته این عوامل «آزادی» است. البته باید اذعان کنم که سخت ترین کار دنیا این است که بگویی، فردی غیر از خودت چگونه فکر میکند. اما آنچه از تجربه زندگی با استاد عباسمنش درک کردهام، اینقدر که « آزادی» برای استاد عباسمنش در اولویت بالایی قرار دارد که، هیچ چیز دیگری قرار ندارد.
میتوان ارتباطی پررنگ بین عاملی به نام «آزادی» و سایر عواملی یافت که، در دلایل تفاوت نتایج استاد عباسمنش، دخیل میدانیم. اولویت بسیار بالای آزادی برای ایشان، حتی مهمترین دلیلی است که سایر عوامل را در وجود ایشان شکل داده است.
بارها دیدهام که به خاطر عاملی مثل عزت نفس، ایشان چه نتایج خارق العادهای را رقم زده است. بارها توانستهام، دلیل یک موفقیت خاص دربارهی او را به باوری مثل باور به فراونی یا طی کردن صحیح تکاملشان ارتباط بدهم.
بارها توانستهام دلیل موفقیت در یک موضوع را به عاملی مثل این که: هرچقدر ثروتمندتر شوی، نزد خداوند عزیز تر میشوی، ربط بدهم.
اما وقتی موضوعی پیش میآید که ایشان احساس میکند آزادیشان را تحت الشعاع قرار داده است، همه معادلات درباره این مرد تغییر میکند.
یعنی اگر درباره آن موضوع تا فقط یک لحظه پیش، اعتماد به نفس لازم را نداشته یا هیچ ایدهای برایش نداشته و… دقیقاً در یک لحظه، نمیتوانم، نمیشود، تکامل طی کردن، منتظر ماندن و هر بهانه یا مانع دیگری که تا آن لحظه موجب اقدام جدّی ایشان نشده بود، کنار میرود و نیرویی را در وجودشان فعال میکند که آن کار را نه به نحو متوسط، نه به نحوی خوب، بلکه به عالیترین شکلی انجام میدهد که میشد انجامش داد.
? اولویت آزادی باعث شده که، نتواند در ترس بماند و به آنها حمله کند. چون نمیتواند چیزی را تحمل کند که در دلش ترس انداخته است. زیرا ترس برای او به معنای صدمه دیدن بخشی از آزادیاش است و او آزادیاش را تمام و کمال میخواهد. بنابراین، سریعاً به دل آن ترس میرود تا به قول معروف، مرگ یک بار شیون یک بار بشود.
در یک کلام، باج دادن به موضوعی که آزادی ایشان را تحت الشعاع قرار میدهد، بزرگترین خط قرمز ایشان است.
به همین دلیل است که میگویم، اولویت آزادی، که میشود آن را به «مبحث توحید» نیز تعمیم داد، یک محرک بسیار قوی در استاد عباس منش است که از زیر سنگ هم شده، کارها را انجام میدهد، مسائل را حل میکند و نتیجه مورد نظر را خلق میکند.
کما اینکه بهترین چیزی که به استاد عباسمنش انگیزه میدهد، هرگز تعریف و تمجیدها یا حمایتهای دیگران از او نیست، بلکه بهترین انگیزانندهی او زمانی است که احساس کند، دیگران (منظورم آدمهایی است که در ارتباط با او هستند: کارمند، مشتری و…) تصور دارند، او از عهدهی انجام کاری بر نمیآید یا بدون حضور آنها، توانایی انجام کاری را نخواهد داشت. آنوقت است که تمام معادلات جابه جا میشوند. همهی آیتمها، همه پیشنیازها، همه آنچه که موجب شده بود تا آن لحظه آن کار به تعویق بیفتد، ، حذف میشود و این نیرو و این اولویت، خودش همه آنچه لازمه تحقق آن امر است را ایجاد و مدیریت میکند.
? اولویت بالای آزادی سبب شده که ایشان تا این حد صادق باشند و هیچ راز یا سرّی در زندگی ایشان وجود نداشته باشد. زیرا ایشان هرگز انرژی خود را صرف مخفی نگهداشتن یک موضوع نخواهند کرد. به همین دلیل است که تمام مردمی که اسم استاد عباسمنش را شنیده اند، تمام گذشته و حال او را میدانند. زندگی گذشته و زندگی کنونی ایشان، چیزی جز آنچه در فیلم ها و ویدئوهای ایشان میبینید، نیست. هیچ جزئیات مخفی یا سرّی وجود ندارد.
شما آن ویدئوهای ضبط شده را میبینید و من واقعیت زندگی ایشان را و هر دو یکسان هستند.
شما نگاه استاد عباس منش را از طریق آموزشهای ایشان در محصولاتشان میشناسید و من این نگاه را در نحوهی رفتار و واکنششان به مسائل مختلف میبینم و هر دو یکسان هستند.
استاد عباسمنش در آموزشهایش فقط درباره عوامل و اساسی صحبت میکند که قطعاً خودش انجام داده باشد و به نتیجه رسیده باشد.
یعنی در تمام زمانهای که از موفقیتهای شان صحبت میکند، اگر استثنائاً آن روز مثلاً در رابطهی شخصیاش با من، حتی یک کدورت بسیار بسیار ساده و سطحی بوجود آمده باشد و مشغول ضبط برنامه باشد، هرگز در آن لحظه این جمله را از او نخواهی شنید که بگوید:
«من رابطهی عاشقانهی بسیار زیبایی دارم». هرچند این رابطه، خیلی بیشتر از یک رابطهی عاشقانه است. قصدم از این مثال، این است که بگویم، ایشان در هر لحظه دقیقاً با فرکانس همان لحظهشان صحبت میکنند و صداقت در فرکانس، تا این حد برای ایشان مهم است چون این موضوع به آزادیشان مربوط است.
و اتفاقی که رخ میدهد، شما آن فرکانس را از میان کلام ایشان دریافت میکنید و به همین دلیل آن کلام تا آن حد نفوذ دارد و به دل و جان آدم نفوذ میکند و تأثیر میگذارد.
ایشان صادقترین و راستگوترین انسانی هستند که، من در زندگیام دیدهام. ایشان همواره و همیشه حتی اگر موضوعی به نفعش نباشد، حقیقت ماجرا را میگوید، نه به این دلیل که میخواهد انسان خوبی به نظر بیاید، بلکه به این دلیل که، عدم صداقت، برایش یعنی ترس و ترس برای او دقیقاً نقطه مقابل آزادی است. یعنی چیزی که احساس آزادیشان را پایمال میکند.
?????
آزادی برای ایشان یعنی:
آزادی از، محتاج نبودن به عوامل بیرونی، یعنی عواملی که نمیتوانی کنترلی بر آن داشته باشی. خواه یک دوست باشد، یک کارمند عالی، یک شرایط خاص و…
حتی آزادی از وقایعی که در گذشته رخ داده است: استاد عباسمنش به ندرت اتفاقات و خاطرات گذشته را در ذهنش نگه میدارد.
به محض اینکه ایشان احساس کند موضوعی در حال پایمال کردن آزادی ایشان است، خیلی سریع راه حلها را پیدا میکند.
حتی مهمترین دلیل ایشان برای تجربه ثروت نیز، اولویت داشتن آزادی بوده است. آزادی برای تجربهی هر خواستهای. آزادی برای زندگی در هر مکانی و آزادی برای سفر به هر جایی و…
حتی آزادی از آرزو کردن و آرزو داشتن. چون ایشان احساس میکند این احساس او را در آن لحظه متوقف و ساکن نگه میدارد. (این همان موضوع سرمایهگذاری روی خودت و پر کردن I WHISH هاست). به همین دلیل وقتی خواستهای در وجود ایشان محقق میشود، در حداقل زمان ممکن آن را محقق میکند تا، فضای فکریاش بیش از حد درگیر آن موضوع نشود و آزاد بماند.
یعنی درست زمانی که در مسیرشان احساس کردند نداشتن ثروت، انتخابهای ایشان را محدود کرده و به نوعی در حال پایمال کردن آزادیشان است، خیلی سریع راه حل را پیدا کردند و فقط در عرض چند سال به موفقیت مالی مورد نظرشان رسیدندهاند.
درباره موضوع الرزق رزقان نیز، دلیل تعهد ایشان برای انتخاب آن نوع از ثروت که: «ثروت به دنبال تو باشد، نه تو به دنبال ثروت»، میتوانم دلیل این حد از تعهد را، «اولویت بالای آزادی» بنامم.
دلیل خریدن آن جنگل بزرگ 60 هکتاری در آمریکا نیز، اولویت آزادی بود.
قوانین آمریکا بسیار متفاوت از ایران است. شما در بیابانهای ایران، آزادی تجربه ماجراجوییهای شخصی خودت را داری. مثلا میتوانی یک تفنگ بادی بخری و به بیابان بروی یک قوطی را به عنوان نشانه بگذاری و به سمت آن شلیک کنی.
اما در آمریکا، چنین چیزی وجود ندارد. هیچ زمین، کوه، بیابان و رودخانهای وجود ندارد که بدون صاحب باشد و تو بتوانی به عنوان یک مکان عمومی، ماجرا جوییهای شخصی خودت را در آن تجربه کنی. حتی پارکهای عمومی در این کشور نیز قوانین و محدودیتهای خاص خود را دارد. اما تو آزاد هستی تا یک بیابان ، یک دشت، یک جنگل، کوه و …برای خودت بخری.
استاد عباسمنش پس از خرید آن جنگل 60هکتاری، به جز چند ماجرا جویی انگشت شمار، استفاده خاصی از آن جنگل وسیع نکرده است و حتی به جای شکار، از مشاهدهی آهوهایی که گاهی در آن جنگل میدیدیم، واقعا لذت بردیم.
اما من به خوبی میفهمیدم که، درباره این مرد، حتی فکر کردن به اینکه، ماجرا جوییهای شخصیاش در دل طبیعیت، محدود شده است نیز، تا آن حدّ آزادیاش را پایمال میکند که، ترجیح داده آن ملک 60هکتاری را بخرد تا احساس نکند که درباره یکی از خواستههایش، محدودیتهایی وجود دارد که مجبور شده آنها را بپذیرد. زیرا کنار آمدن با محدودیتهای برای این فرد هرگز پذیرفتنی نیست.
یعنی میتوانم بگویم سایر عوامل دیگری که میتوانیم آنها را دلیل موفقیتها و دستاوردهای استاد عباسمنش بنامیم، همواره از اولویتی به نام آزادی، نشأت گرفتهاند.
?????
همه آدمها قدرت تحقق آنچه را دارند که، اولویتش برای آن ها بسیار بسیار بالاست. وقتی اولویت موضوعی برای موجود انسانی، به اندازه کافی بالا میرود، حتی اگر چگونگیاش را ندانند، حتی اگر محقق شدن آن امر با امکانات آن لحظهاش امکان پذیر نباشد، قطعاً راهی برایش پیدا میکنند.
در واقع اگر در زندگیات خواستهای داری که هنوز محقق نشده است، به این دلیل است که آن خواسته هنوز اولویت بالایی برایت ندارد.
استاد عباسمنش بارها درباره این موضوع، مثال معتادی را زده است که در زندان هم مواد پیدا میکند به این دلیل که مواد برای یک معتاد، از اولویت بسیار بسیار بالایی برخورد است و مجبور است حتی از زیر سنگ هم شده آن را پیدا کند.
مثل همان فردی که به خاطر اولویت زنده ماندن، تنها راهکار را برای دفع حمله کوسه در وسط دریا، بالا رفتن از درخت نخل بداند. زیرا مجبور است. میفهمی، مجبور است!
? شخصیت آزادی طلب استاد عباسمنش را میتوانی در رأس همه عواملی پیدا کنی که، موجب شکل گرفته یک خواسته و تلاشهای او برای تحقق آن، شده است. یعنی اگر شاخ و برگهای اضافیِ مسیر هر خواستهای که ایشان توانسته محقق کند را هرس کنی، قطعاً به «آزادی» میرسی. این عامل همواره ، به سایر ویژگیهای شخصیتی ایشان، دگردیسی یافته است.
همین شصخیت آزادی طلب بوده که او را به سمت توحید هدایت نموده و موجب شده تا ایشان بتواند به این حد عالی، توحید را درک و اجرا کند.
در دوره کشف قوانین زندگی در جلسه 9+1 ایشان دلیل تفاوت نتایج خودش با سایر اعضای خانوادهاش، را به یاد آوردن سریعتر این اصل میداند که:
ما با فرکانسها و باورهایمان زندگیمان را خلق میکنیم و نه هیچ عاملی بیرون از ما.
دلیل اینکه استاد عباسمنش، خیلی جدی تر از دیگران، مثل یک اصل بدون تغییر و وحی منزل باور کرد که:
تمام اتفاقات زندگیی ما، بازتاب فرکانسهای خودمان است، اولویت مهم آزادی برات بود. چون چی عاملی و چه نیرویی و چه پشتیبانی بیشتر از این میتواند به آدم احساس آزادی بدهد که این قانون میدهد.
چه چیزی برای یک آزاد مرد شیرین تر و گواراتر از این است که بگویند?
قانون این هست که، همه چیز درون خودت هست. همهی آنچه میخواهی را خودت بدون نیاز به هیچ عامل بیرونی، فقط با درون خودت و فقط با باورهای خودت میتوانی خلق کنی و خیالت را راحت کند که همه چیز درون خودت هست و بیرون از تو هیچ خبری نیست!
یعنی دلیل گرایش و نگاه جدی استاد عباسمنش به توحید به عنوان اصل و اساس، این بود که «توحید» همخوانی کاملی با روحیات و شخصیت آزادگی طلب ایشان دارد. یا بهتر است بگویم، ایشان تطابقی عالی میان شخصیتشان و اصل و اساسی به نام توحید، ساختهاند. همین ویژگیرا من به وضوح در توصیفهایی یافتهام که قرآن درباره شخصیت، خواستهها، رفتارها و راهحلهای ابراهیم دارد.
فردی میتواند تا این حد موحد بشود که، تا این حد آزادی از بند عوامل بیرونی برایش در اولویت باشد. آنوقت میتواند بتهایی را بشکند که- از زمانی که چشم گشوده- اطرافیانش به دیده منجی و واسطهی برکت و نعمت به آنها نگریستهاند و به جای استفاده از تواناییهایشان، چشم امید به کرم آنها دوختهاند.
همین حالا نیز میتوانی نمونه آن جامعه، رفتارها و نگرشهایش را به وضوح در اطرافت ببینی. افرادی که به جای تواناییهای خودشان، چشم امیدشان به کَرَم بتهایی چون: وضعیت اقتصادی کشورشان، تغییر تصمیمات رؤسای دیگر کشورها درباره آنها، لطف و کرم خانوادهشان، رئیس بانک، مدیر عامل، کارفرما، همسر، فرزند و هر عاملی در بیرون از خودشان است تا آنها را به خواستههایشان برساند.
اما شیوه آزادمردان، کاملاً مخالف این شیوه است. برای همین میتوانم بگویم، اولویت آزادگی است که فرد به موحد بودن گرایش میدهد. آزادگی، پدر توحید عملی است.
???????
توحید، پاسخی کامل برای آنچه بود که استاد عباسمنش سالها به عنوان تنها فاکتور(X-Factor) به دنبالش بودند.
خیلی از ما این ماجرا را بارها از استاد شنیدهایم که، آن زمان که در بندرعباس، فقط یک کارگر ساده بودند – درک این قانون که زندگی ما با فرکانسهای خودمان رقم میخورد- چنان تحولی در ایشان ایجاد کرده بود و چنان وجودشان را سرشار از عشق به خداوند به عنوان منبع تمام نعمتها ساخته بود، که روزها و ماهها، در هوای گرم خیابانهای بندرعباس، راه میرفتند و اشک شوق میریختند. زیرا راهکاری به نام «توحید»را یافته بودند که به روحیات ایشان به شدت همخوانی داشت.
? توحید به این معنا که تمام اتفاقات توسط باورهای من رقم میخورد و من بخشی جدانشدنی از نیرویی هستم که همواره در حال هدایت من است و خیر و شرم را به من الهام میکند.
? توحید به این معنا که: رسالت تو فقط اجرای توحید است. تو در مسیر اجرای این امر قدم بردار و من هرچقدر ثروت و نعمت بخواهی به تو میدهم.
? توحید به معنای اعتماد به ندای نیرویی از درون خودت که به تو الهام میکند، تو در این مسیر حرکت کن و من همه چیز به تو میدهم.
چه چیزی گرانبهاتر و ارزندهتر از این میتواند باشد که، به ما برای انجام کاری پاداش بدهند که بزرگترین پاداش در نظر ما، فقط انجام همان کار است.
استاد عباسمنش در این باره یک بار مثال خوبی زد که دوست دارم آن را اینجا نیز ذکر کنم??
ایشان میگفت:
بچه ای رو درنظر بگیر که عاشق کاریکاتور هست. و میخواد کسی کاری به کارش نداشته باشه و از صبح تا شب این کارو انجام بده. از طرفی باباش بی خبر از این خواستهی بچه، به شدت عاشق این هست که پسرش توی مسابقات کاریکاتور جهانی برنده بشه. سپس رو به بچه میگه:
من هرچی بخوای در اختیارت میزارم، کلاس آموزشی میفرستمت، وقتت رو نمیگیرم و کار دیگهای از تو نمیخوام برام انجام بدی که وقت و انرژیت گرفته بشه و همه جوره حمایتت میکنم که تا تو فقط بشینی و تمام تمرکزت رو بزار روی همین کار.
برای آن بچه، «پدر»، در حکم قدرتمندترین فرد زندگیاش است که حالا میخواهد درباره موضوعی حامی و مشوق آن بچه بشود و به او پاداش بدهد که اصولاً انجام آن کار برای آن بچه، بزرگترین پاداش و عشق است.
و فکر میکنی نتیجه چی میشود.
?????
این همزمانی برای استاد عباسمنش نیز به همین شکل رخ داده است. یعنی ایشان عاشق انجام همان کاری هستند که، جهان و قوانین، حامی هر فردی میشود که خودش را متعهد به انجام آن نماید. حالا چه برسد به اینکه آن فرد، اصولاً عاشق انجام این کار باشد و حتی حاضر باشد به خاطر انجام این کار، هزینه و زمان صرف کند.
برای استاد عباسمنش، توحید، داستان اجرای آنچه است که، قلبت از او اجرایش را میخواهد تا با پر شدن از آن تجارب، از I WISH ها بگذرد.
? برای او، توحید سرمایه گذاری روی خودش است و نه روی ابزای به اسم کسب و کار، کارمند، ملک هایی که خریده یا تمام دستاوردهایی که داشته است. زیرا استاد عباس منش به آن دستاوردها فقط به عنوان خروجی باورهایی نگاه میکند که، توانسته در خودش بپروراند و به این شکل روی خودش سرمایهگذاری نماید.
? برای او توحید یعنی توجهات را از روی دیگران برداشتن و گذاشتن روی چیزی که تجربهاش را دوست داری. این همان نگاه متفاوت ایشان و تعریف متفاوت ایشان از موفقیت است. یعنی بی نیاز بودن از نتیجهی پایانی. یعنی لذت بردن از مسیر ، به جای به تعویق انداختن لذتها و موکول کردن آنها به زمانی که به نتیجه برسی.
? یعنی همان چیزی که آن را سپاسگزاریی قبل از وقوع نتیجه مینامیم.
فکر میکنید اجرای این کار راحت است؟!
نه اصلا راحت نیست!
? راحت نیست که یک روز تمام از صبح تا غروب، در پارادایس* به آهویی(نام یکی از بزهای استاد عباس منش که احتمالا در چند ویدئو آنها را مشاهده کردهاید) زل بزنی که، در حال مراقبت از بچههایش است که همین چند لحظه پیش آنها را به دنیا آورده.
(* پارادایس، یکی از مزرعههای استاد عباسمنش است که حاوی دریاچه ای بزرگ با خانه ای از چوب روی آب. این فضا آنقدر رویایی است که هرگز نمی شود تصویر اردیبهشت ماه اش را با هیچ جمله ای توصیف کرد. ابرهای زیبا با ترکیبی از رنگهایی جادویی که حتی کلمه ای برای نام آن رنگ نمی شناسم.
دیدن طلوع و غروب آفتاب روی دریاچه، صبحگاه های مه آلود و شفگت انگیز همراه با شبنم، شب های آرام و تاریک که زیبایی ماه و ستارگان را صد چندان می کند. هرگز به یاد نمی آورم که در زندگی ام ماه را به همان زیبایی دیده باشم که در آنجا می بینم. برای همین، استاد عباسمنش آن را “پرادایس” نامیده است.)
? راحت نیست تماشای بچه بزهایی که در حال تقلا برای ایستادن روی پای خودشان، یافتن شیر مادرشان و مکیدن شیر هستند را، مؤثرتر و مهمتر از هر عامل دیگری برای رشد و پیشرفت کسب و کارت بدانی و این شیوه را بهترین شیوه برای «درک موضوع هدایت» و «نهادینکه کردن این موضوع در وجودت» بدانی. اما این شیوهی استاد عباس منش است.
سبک شخصیی زندگی ایشان است.
?حتی گفتن این جملات هم راحت نیست که بتوانی بگویی:
اگر این نیرو، آهویی را در این جنگل وحشی هدایت کرده تا جای مناسبی برای به دنیا آوردن بچههایش پیدا کند و بدون نیاز به هیچ کمکی، بچههایش را به دنیا بیاورد، اگر این بچههای تازه به دنیا آمده را به سمت حیات و رشد، هدایت و حمایت میکند، پس کسب و کار من نیز توسط همین نیرو هدایت میشود وقتی که، به جای تمرکز روی دیگران یا مسابقه با آنها، کسب و کارم را به این نیروی هدایتی وصل میکنم.
وقتی تمرکزم را از روی عوامل بیرونی بر میدارم و به جای آن فرصت تجربهی سبک شخصیام را به خودم میدهم فارغ از اینکه نگاه دیگران دربارهی این نحوه از زندگی چیست، آنوقت به نیروی هدایتی ای وصل میشوم که مشتریها را به سمت کسب و کار من هدایت میکند و این کسب و کار را رشد و گسترش دهد بدون اینکه بخواهد هزینههایش را افزایش دهد.
?????
اما میتوانم بگویم حتی برای من، این نوع نگاه به این آسانی نیست که استاد عباسمنش در اجرایش اینقدر مهارت دارد.
تنها فردی میتواند چنین زمانی را صرف تجربه ی چنین کاری کند که، اصل را تفکر درباره قوانین و یافتن نشانههای آن در طبیعت اطرافش میداند.
? فردی که ایمان دارد، ما با فرکانسهایمان زندگی خود را خلق میکنیم و نه با تلاشهای فیزیکیای که انجام میدهیم.
? فردی که ایمان دارد، اصلی ترین و پرثمرترین فعالیت جسمانیاش را زمانی انجام میدهد که، به جسمش اجازه ماندن در احساس خوب را میدهد. اجازهی لذت بردن از نعمتهایی که، همین حالا در اطرافش هست.
? فردی که ایمان دارد، اگر به جای مسابقه دادن با دیگران در موفقیت، از تحسین باغچه کوچک، گلها و درختانی لذت ببردکه با دست خودش کاشته، صبح ها با صدای مرغ و خروس ها بیدار شود و ساعت ها به تماشای این موجودات دوست داشتنی بنشیند، تخم شان را جمع آوری و با آن صبحانه ای طبیعی درست کند یا حتی گاهی از آنها جوجه بگیرد، فارغ از نگرانی در این باره که، وقتی او در حال تجربهی این بخش از خواستههای روحش است و از تماشای مرغ و خروس ها یا پاشیدن دانه برای آنها لذت می برد، یا زمان زیادی را برای دوشیدن شیر بزها، آبیاری باغچه یا حتی ساختن لانه ای به دست خودش برای آنها صرف می کند، دیگران چند تا کتاب بیشتر خوانده اند، چقدر ثروت بیشتر ساخته اند و ممکن است چقدر بیشتر از او پیشرفت کرده باشند!
? فقط فردی که اولویت آزادی برایش مهم است،
? فردی که ایمان دارد، این نوع فرکانسها، از هزاران تلاش فیزیکی ارزنده تر و سودمندتر است. به خاطر چنین ایمانی است که میتواند در لحظه زندگی کند ، زندگی به سبک شخصی خود را به هر نتیجهی بزرگ مالی یا شهرت و…، ترجیح میدهد و با این شیوه، هر لحظهاش را به سمتی هدایت کند که به او تجربهی لذت بیشتری بدهد و به خاطر این باور که فرکانسهایش زندگیاش را رقم میزند، به این شکل، روی فرکانسهایش سرمایهگذاری میکند. زیرا زندگی به سبک شخصی را، اساس همه پیشرفت ها میداند.
?????
زیرا تجربهی سبک شخصیاش که درونش از او میخواهد را، زیر بنایی میداند برای این که، رسالت خود را در جهان انجام دهد، علائق اش را کشف کند، خلاقیت های خودش را داشته باشد و ایده های خودش را اجرا کند.
یادم میآید مدتی بود که در آن جنگل 60 هکتاری، کار ما از صبح تا شب، تماشای طبیعت و بودن با طبیعت بود.
کارمان رانندگی با تراکتور و مانور دادن در آن جنگل 60 هکتاری بود. کارمان از صبح تا شب رفتن به animal auctiona ( آکشن حیوانات: جایی محلی در آمریکاست که در آن جا روستائیان یک ایالت، گوسفند، گاو، مرغ و خروس، طاووس، انواع پرندگان و حیوانات خود را به مزایده میگذارند. رویدادی بسیار جالب و سرگرم کننده است) خریدن بز و گوسفند و اسب و مرغ و جوجه و وقت گذرانی با آن موجودات به شدت دوستداشتنی بود و از آنجا که این اولین تجربه ما از بودن با حیوانات بود، تمام زمانمان صرف وقت گذرانی با آنها میشد و حتی چندین روز مداوم به سایت هم سر نمیزدیم. حتی در آن زمان استاد عباسمنش به مدت زیادی فرصت نکرد حتی یک فایل روی سایت قرار دهد.
پس از چند روز با حالت شکایت رو به استاد عباسمنش گفتم:
ما داریم کل وقتمان را صرف گوسفندبازی، تراکتور سواری و … میکنیم و اصلاً به سایت سر هم نزدهایم. به نظرم این خوب نیست.
?????
جواب استاد عباسمنش این بود که، من از بچگی آرزوی تجربه چنین طبیعی با بز، گوسفند، اسب، مرغ و … داشتم و حالا دارم با تجربهی این خواستهها، خودم را از آنها پر میکنم تا بتوانم از آنها بگذرم، تا ظرف وجودم را رشد دهم و آمادهی انجام کارهای بزرگتر نمایم.
زندگی به سبک شخصی، جهانمان را زیبا تر می کند. آرامشی که من الان در این سبک تجربه می کنم، آنقدر ذهن و روحم را در هماهنگی قرار داده و آنقدر در فضای ارسال عالی ترین فرکانس ها قرار گرفتهام که، نتایج اش را اصلاً نمی توان با نتیجهی هیچ تلاش فیزیکی سخت و طاقت فرسایی، مقایسه کرد.
زیرا برای من، زندگی به سبک شخصی بزرگترین برکت و بزرگترین نتیجه است که روحم را رشد می دهد و موجب میشود آنقدر زندگی را عمیق تجربه کنم که وقتی با فرشته مرگ مواجه شوم، حسرت انجام ندادن کارهایی را نداشته باشم که عاشق انجامشان بودم اما هر بار با عذر و بهانههای واهی، آنها را انجام ندادم.
?????
در واقع استاد عباسمنش یک چیز را خیلی خوب بلد است و آن: تفاوت قائل شدن، میان اصل و فرع است.
به دلیل چنین نگاهی هرگز ندیدهام که استاد عباسمنش به خودش سخت بگیرد. همواره به دنبال یافتن راهی برای تجربهی احساس بهتر است و هر لحظهای را که میتواند صرف ماندن در احساس خوب نماید، ، سودمندترین سرمایهگذاری روی خودش است، برای تجربه زندگی دلخواه.
اونقدر که استاد عباس منش از زندگی در طبیعت، وقت گذرانی با آهویی و طبیعت، قانون کسب و کار و قانون موفقیت را بیرون کشیده است و دربارهاش با هم زدهامی، که از کتابها بیرون نکشیده است.
این کارها از عهدهی همه بر نمیآید. در صورتیکه، این الگو را حتی در زمانی که ایشان در بندرعباس بودند نیز من بارها مشاهده کردم که تا چه حد از تمام لحظات زندگیشان لذت میبرند. یادم میآید یک بار در زمان دانشگاه، استاد عباسمنش قرار بود با تعدادی از سایر دوستان به هرمز برود و از من هم خواست تا با آنها به هرمز بروم. در آن زمان از سال هوا بسیار عالی بود و رفتن به هرمز واقعا تجربهی دلچسب و لذت بخشی بود. اما من آن سفر را نرفتم تا روی درسهایم تمرکز کنم.
هر وقت یاد آن روز و آن تصمیم میافتم، پشیمان میشوم.
من ماندم و درس خواندم، استاد عباس منش به هرمز رفت و اوقاتی عالی را تجربه کرد. چند روز بعد، سر جلسهی امتحان، قدم زنان به سمت صندلی من آمد، برگه امتحانی مرا از روی صندلیام برداشت و جوابها را نوشت.
نمرهی امتحانی او 20 شد و نمره ی من 19. تا مدتها نتوانستم بفهمم چرا او 20 شد و من 19. اما حالا خیلی خوب این را میدانم.
حالا هر وقت دوباره میخواهم به خاطر انجام یک کار که ذهنم آن را مهمتر و عامل اصلی میداند، خودم را از تجربهی یک لذت محروم کنم، یاد این خاطره میافتم و بدون تردید، تصمیم میگیرم به شیوه استاد عباس منش عمل کنم و هر بار که این شیوه را اجرا میکنم، نتیجه دقیقاً همان میشود که برای استاد عباسمنش رخ داد.
?????
اما باید اذعان کنم که این سبک از زندگی در لحظه و اولویت داشتن لذت بردن از لحظه، فقط از عهدهی فردی مثل استاد عباسمنش بر میآید که، توانسته باور به به فراوانی نعمتها را تا حد خوبی در وجودش بسازد و به خودش یادآورد شود. فردی که تلاش میکند به یاد بیاورد : ثروت که همیشه هست و من نیز که توانایی ساختن ثروت را دارم،، پس بیا این لحظه را دریابم و از فرصتی که برای تجربه لذت و شادی برایم پیش آمده، استفاده کنم.
و قعطعاً ثروت، فروانی و تجربه نعمتهای بیشتر، با کار فیزیکی کمتر و راحتی بیشتر، نتیجهی چنین قطعیتی از ایمان است. وقتی پای چنین ایمانی در میان بیاید، زندگی چنان پاداش دهنده میشود که تو را به معنای واقعی به غنا، بینیازی و رضایت میرساند.
وقتی اهمیت نتیجه پایانی به خاطر چنین جنسی از ایمان، در نظرت کم و حتی گم میشود، آنوقت است که نعمتها بدون توقف به سمتات جاری و سرازیر میشود.
?????
به قول استاد عباسمنش، جهان بزرگترین پاداشهایش را به فردی میدهد که، بیشترین گسترش را در جهان ایجاد کند و من فردی را نمیشناسم که تا این حد جهان را رشد داده باشد. قطعا شما هم وقتی نظرات و نتایج هزاران دوست را در این سایت میخوانید، با نظر من موافق هستید.
و تازه، این نتایج نوشته شده، درصد بسیار بسیار کمی از نتایجی است که دیده میشود. هزاران فرد موفق هستند که هنوز حتی یک نظر هم درباره موفقیتهایشان ننوشتهاند اما همه محصولات را خریدهاند. بارها در تیم فروش، با افراد بسیار موفق از مخترع، کارآفرین و … مواجه شدهام که به دلایل شخصی خود، نظری ننوشتهاند اما، به شدت متمرکز بر استفاده از آموزشهای استاد عباسمنش هستند و به موفقیتهای بسیاری دست یافتهاند.
?????
توحید و در راس آن اولویت مهم آزادی از وابستگی به عوامل بیرونی، حتی در ارتباط میان ایشان و موفقیتهایی که کسب کرده است نیز دیده میشود:
بارها من این جمله را از ایشان شنیدهام که میگوید:
من آنقدر روی داراییهایم و موفقیتهایی که کسب کردهام، حساب نمیکنم که، گاهی کلاً یادم میرود چه دارایی هایی دارم. آبش خور این جمله، این دو عامل است:
? عامل اول: توحید، به این معنا که: من دلیل آن نتایج نیستم، بلکه من فقط تلاش کردهام به نیرویی وصل شوم که راهکارهای مناسب را به من الهام میکند. من فقط اجرای کنندهی الهاتی هستم که وقتی وصل میشوم، دریافت میکنم. به همین دلیل اعتبار نتایجاش را به آن نیرو میدهد.
? عامل دوم: اولویت آزادی به معنای رها بودن از نتایج دلخواهی که آفریدهای، به منظور ایجاد فضایی برای حرکت به سمت تجربهی مسیر صحیحِ بعدی.
زیرا آنچه که بیش از آن دارایی برای استاد عباسمنش مهم بوده، تجربهی ساختن آن داریی است?.
«طوفان ایرما»، گواه خوبی برای این موضوع است. آن روزها که با ماجرای طوفان ایرمان به عنوان سهمگین ترین طوفان 10 سال اخیر آمریکا مواجه بودیم و طبق پیشبینیهای هواشناسی، طوفان دقیقات از محل زندگی ما در آمریکا عبور میکرد و به همین دلیل نیز تقریباً همه مردم آن شهر را ترک کردند یا به شهرهای دیگر و یا به اقامتگاههای امنی رفتند که دولت آماده کرده بود، ، من شاهد بودم که استاد عباسمنش حتی 1٪ هم نگران خانه نبود.
حتی به من اجازه نداد تا موجودی نقدی را که در خانه داشتیم، همراهمان برداریم. به من اجازه نداد هیچ چیزی از آن خانه بردارم. بلکه این موضوع را فرصتی دیده بود تا به خاطر تعطیل شدن مدارس، بتوانیم به شهرهای شمالی آمریکا را ببینیم.
میتوانم آن سفر را یکی از لذت بخشترین سفرهایمان بدانم. آنقدر که ما فراموش کرده بودیم دلیل این سفر چه بوده است.
?????
اساس زندگی آزادی است.، پس عجیب نیست فردی که هماهنگی با این اصل، تا این حد برایش در اولویت است، نتایجش نیز تا این حد متفاوت باشد. وگرنه همه ما از پتانسیل یکسانی برای خلق شرایط دلخواهمان برخورداریم و من فکر میکنم به میزانی که اولویت آزادی برایمان شدید میشود، از این پتانسیل برای خلق آنچه استفاده میکنیم که، کمبودش ما را محدود ساخته بود.
اما باید همزمان این را نیز لحاظ کنم که، این موضوع وقتی به این حد از نتیجه میرسد که، …
ادامه دارد…
قسمت دوم را نیز میتوانی در بخش نظرات همین پیدا نموده و مطالعه نمایی.
اساس زندگی آزادی است.، پس عجیب نیست فردی که هماهنگی با این اصل، تا این حد برایش در اولویت است، نتایجش نیز تا این حد متفاوت باشد. وگرنه همه ما از پتانسیل یکسانی برای خلق شرایط دلخواهمان برخورداریم و من فکر میکنم به میزانی که اولویت آزادی برایمان شدید میشود، از این پتانسیل برای خلق آنچه استفاده میکنیم که، کمبودش ما را محدود ساخته بود.
اما باید همزمان این را نیز لحاظ کنم که، این موضوع وقتی به این حد از نتیجه میرسد که، شروع به ساختن باورهایی مثل فراوانی ثروت و فرصت و نعمت و نیز احساس ارزشمندی و… میکنیم و در طی زمان، با قدمهای کوچک و بازخورد گرفتن های مداوم، این نوع باورها را مرتباً قدرتمندکنندهتر میسازیم.
?????
البته نمیخواهم بگویم که استاد عباسمنش، انسانی مطلقاً بدون خطا و کامل است. بلکه آنقدر این ویژگیها در او پر رنگتر از درصد بسیار زیادی از آدمهای دیگر است که و آنقدر او اصل را در خود پرورش میدهد و از فرع دور میماند که، به دنبال نقص گشتن در او، بی انصافی است. تا آنجا که میتوانی به راحتی هر نقص دیگری را دربارهی او، به راحتی نادیده بگیری. نه فقط من، بلکه حتی هر فردی که با نگاه منتقدانه و به قصد پیدا کردن نقاط ضعف، وارد این ماجرا شود، صادقانه به خودش خواهد گفت که: آنقدر نکات مثبت زیاد است که انصافاً میتوانم هر چیز دیگری را نادیده بگیرم.
? ویژگی دیگری که به شدت در موفقیتهای استاد عباسمنش دخیل بوده، تحمل بسیار کم ایشان در ماندن در فضای ناخواسته یا نپذیرفتن مسائل تکراری است.
شخصیت آزادی طلب استاد عباس منش را میتوانی به خوبی در کمصبر بودنشان برای ماندن در فضای ناخواسته، مسائل، تضادها و هر آنچه که آنها را مینامییم، ببینید.
به همین دلیل نیز، حل ریشهای مسائل برای ایشان تا این حد از اولویت بالایی برخورد است و مهمتر از همه، گیر افتادن در یک مسئلهی تکراری، جز خط قرمزهای ایشان است.
و مهمتر از همه، اولویت بالای آزادی موجب شده که «سادگی» اولویت بسیار بالایی برای ایشان داشته باشد:
? سبک راهکارها و راه حلهای ایشان، سادگی است.
? سبک زندگی ایشان سادگی است.
? سبک لباس پوشیدنشان سادگی است.
? سبک فکر کردنششان سادگی است.
? سبک آموزشهایشان سادگی است.
? سبکشان برای مدیریت یک کسب و کار، تولید، فروش و پشتیبانی کسب و کار، سادگی است.
و این سبک حاصل این نگاه است که:
? راه حلهای خوب، زودتر پیدا میشوند
? راه حلهای کاراتر، همیشه سادهتر هستند.
? راهحلهای کاراتر، همیشه در دسترستر و قابل اجراترند.
و تمام آنچه ایشان از سادگی، کارایی، در دسترس بودن، سریعبودن و قابل اجرا بودن با امکانات همان لحظه، به دنبالش بوده، با این قانون که اصل و اساس جهان است، همخوانی دارد:
«تمام اتفاقات زندگی ما، بدون استثناء، بازتاب باورها و فرکانسهای خودمان است»
یعنی تطبیق این شخصیت آزادی طلب، ماجرا جو، غیر وابسته، آسان گیر به خود، فوقالعاده کم تحمل درباره آنچه مدارا کردن با مسائل و کنار آمدن با مسائل مینامیم، یا بهتر است بگویم، «پذیرفتن یک ناخواسته و کنار آمدن با آن، به عنوان بهایی که باید برای داشتن یک خواستهی دیگر پرداخته شود» و دهها ویژگیای دیگر که میتوانیم چندین صحفه برایش بنویسم، با اصلی با نام «توحید» به این معنا که تمام اتفاقات زندگی ما، بازتاب باورهای خودمان است و عوامل بیرونی هیچ نقشی در تجربیات زندگی ما ندارد، این دستاوردها را رقم زده و هرچه هماهنگی این دو بیشتر میشود، موفقیتهای وسیعتری را در زمان کوتاهتری رقم میزند.
این مرد، به خاطر این شخصیت آزادی طلب، غیر وابسته و کنجکاو به تجربه، حتی تحمل ماندن در شرایط مطلوب اما یکسان را هم ندارد. حال هرچقدر آن شرایط از نگاه دیگران مطلوب باشد.
دوباره میتوانم یادآور کنم که، مهمترین موضوع درباره موفقیت، برای ایشان تجربه آن موضوع و سپس گذشتن از آن است. ایشان حتی به دستاوردهایش هم وابسته نمیشود و در آنها نمیماند.
زیرا بزرگترین دستاورد برای ایشان، باور قدرتمندکنندهی است که، به خاطر توانایی تحقق آن نتیجه، در وجودش شکل گرفته و ایمان و اعتماد به نفس بیشتری برای برداشتن قدم بعدی، به او بخشیده است. چیزی که ایشان سرمایهگذاری روی خودشان مینامند.
پس میتوانم عامل مهم بعدی را، تعریف متفاوت استاد عباسمنش از موفقیت یا نگاه متفاوت ایشان درباره رسیدن به خواستهها بدانم:
تعریف موفقیت برای استاد عباسمنش یعنی?
اجرای ایدههایی که به تو الهام شده است و تجربه ی خودت در حین اجرای آن ایدهها و بعد پیدا کردن قدم صحیح بعدی از آنجا.
برای استاد عباسمنش، بیشتر از داشتن نتیجه، اولویت با اجرای ایدههایی است که به او الهام شده است.
نقل این خاطره از استاد عباسمنش بسیار مرتبط با این ویژگی ایشان است:
یک بار با هم فیلمی را میدیدیم. موضوع فیلم داستان نویسندهای بود که با وجود تلاش بسیار، کتابش اصلاً مورد توجه قرار نگرفت. سپس در خلال این ماجرا، این فرد دستنوشتهی قدیمیای پیدا کرد. درست یادم نمیآید، اما انگار فهمید که نویسنده آن دستنوشته مرده و هیچ فردی از محتوای آن نوشته باخبر نیست. مرد داستان ما، آن دستونشته را با نام خودش به عنوان کتاب خودش منتشر کرد و آن کتاب بسیار پرفروش شد و او را به شهرت و ثروت رسانید.
وقتی فیلم تمام شد، استاد عباسمنش از من پرسید:
اگر تو جای آن مرد بودی، درباره آن دستنوشته، چه تصمیمی میگرفتی؟
آن فیلم ماجرای تلاشهای بسیار زیاد آن فرد را به نحوی نشان داده بود که گویا آن دستنوشته، یک هدیه از جانب کائنات به این فرد است.
من به استاد گفتم، احتمالاً من این هدیه را میپذیرفتم اما به شیوه خودم آن را بازنویسی و چاپ میکردم.
یعنی با توجه به مشکلاتی که مرد داستان در آنها غرق شده بود، شاید مثل او عمل میکردم. یعنی شک داشتم که بخواهم آن دستنوشته را نادیده بگیرم.
اما استاد عباسمنش گفت: من هرگز آن دستنوشته را چاپ نمیکردم حتی به آن فکر هم نمیکردم. بلکه کتاب دیگر یا کتابهای دیگری از خودم مینوشتم. زیرا برای استاد عباسمنش، موضوع خیلی فراتر از یک نتیجه است. موضوع تجربه خودش و اجرای ایدههای خودش است و این ماجرا را هم از اولویت بالای آزادی نشأت گرفته است.
? اولویت داشتن بالای آزادی، موجب شده که ایشان هرگز نخواهد از فردی تقلید یا کپی برداری کند. در عوض، تا این حد خلاقانه عمل کند. چون اولویت بالای آزادی، به او اجازه نمیدهد که خودش نباشد. برای او، اولویت، همیشه با ایدههای الهام شدهاش است.
منظورم از اولویت در اجرای ایدههای الهام شده یعنی: به محض اینکه خواستهای در وجودشان واضح میشود، نگاه ایشان اینگونه نیست که مثلاً: دیگران چه کار میکنن یا چه راه حلهای معمولی برای این کار وجود دارد.
بلکه نگاه ایشان این است که: نگاه قوانین زندگی درباره این مسئله به چه شکل است؟
و این خواسته به چه شکل میتواند با اصلی که من شناختهام، هماهنگ شود؟
از طرف دیگر، ایمان ایشان به اینکه: این نیرو هر لحظه راهکارها را به او الهام میکند، به جای شیوههای معمول جامعه، تمرکز او بر آنچه است که درونش و قلبش به او میگوید. زیرا او نسبت به این موضع ایمانی قطعی دارد که:
تنها راه هماهنگی با نیروی هدایتگری که منبع تمام قدرتها و نعمتهاست، اجرای بی چون و چرای ایدهای است که همین حالا الهام شده و پیروی از نشانهای است که به وضوح خودش را نشان داده است.
گویی یک جهان هست و او و یک ایده ی الهام شده که باید فقط اجرایی شود. فقط همین. فقط میخواهد اجرای آن ایده را تجربه کند و ایشان این ویژگی را آگاهانه ساخته است.
????
از شخص ایشان نقل است، آن زمان که تازه کار را در تهران شروع کرده بود، «مهمترین مسئلهی تیمی که ایشان با آنها کار میکرد، «خدای درون استاد عباس منش»بوده است.
آنها از خدای درون استاد عباسمنش همیشه شاکی بودهاند. زیرا راهکارهای خدای درون استاد عباسمنش با استدلالهای آنها درباره نحوه انجام کارها، کاملاً در تضاد بوده است. بنابراین بارها این جمله را تکرار میکردهاند که:
«خداکند خدای درون استاد عباسمنش چیزی در این باره نگوید، وگرنه بدبخت خواهیم شد. چون او قطعاً کاری را انجام خواهد داد که خدای درونش به او میگوید.»
????
و یک نکته مهم دیگر ?
در عین حال که ایشان تجربه را دوست دارد، در دام تجربیات تکراری حتی خوب، نمیافتد. یعنی تجربیات تکراری-هرچند از نظر دیگران با ارزش- برای ایشان حکم لذتی را دارد که دیگر تبدیل به رنج شده است.
مثل آدم تشنهای که در گرمای یک شهر کویری، ساعتها پیاده راه رفته، نوشیدن اولین و دومین و سومین لیوان آب سرد و گوارا برای این فرد، بالاترین لذت را دارد. ما اگر بیش از آن ادامه دهد، همان آب لذتبخش و گوراا، برایش زجر آورترین چیز میشود.
استاد عباسمنش خیلی زود حتی از تجارب عالی پر میشود و سراغ مرحلهی بعدی میرود. به نظرم باید عامل آزادی را در این مورد هم در نظر بگیرم. عاملی که همواره موجب میشود، میان اصل و فرع تفاوت قائل شود و اجازه ندهد، موضوعات به ظاهر جذاب، او را از تجربهی مرحلهی بعدی، باز دارد. چیزی که آدمهای موفق بسیار زیادی در تلهاش میافتند، همین است.
دلیل اینکه استاد عباسمنش تکاملش را سریعتر از دیگران طی کرده، این موضوع است. این نوع نگاه، از آدم یک پیشرو میسازد.
هر فردی جای استاد عباسمنش بود، قعطعاً هنوز هم در یزد و یا شهرستانها کلاسهای حضوری تندخوانی برگزار میکرد. چون درآمد بسایر خوبی داشت. استاد عباسمنش پس از برگزاری کلاسهای 1000 نفره، با گفتن این موضوع که:
دیگر کلاس حضوری برگزار نمیکنم، همه افرادی که با او کار میکردند را، شوک زده کرد. نظر آنها این بود که این آدم به سرش زده که چنین فرصتی را نمیپذیرد. ظاهرا غیر منطقی به نظر میرسد که، وقتی راهکاری را کشف کرده باشی که به خوبی در کسب و کارت جواب داده است را، دیگر تکرار نکنی و بخواهی دوباره سراغ شیوهی دیگری بروی.
اما وقتی از نگاه استاد عباسمنش مسئله را بررسی میکنی و «اولویت آزادی« یا محدودیتهایی مثل «اجبار برای متوقف ماندن در یک مکان و انجام یک کار تکراری-که هیچ تجربهی جدیدی به آگاهیهای فردی مثل استاد عباسمنش اضافه نمیکند» را در نظر میگیری، آنوقت تصمیم استاد عباسمنش برایت منطقی میشود.
و نتیجه این میشود که ایشان به جای تدریس، دوره غیر حضوری تندخوانی را تولید میکند و بدون نیاز به انجام یک کار تکراری و درگیر محدودیتهای بسیار شدن، نتایجی هزاران برابر بزرگتر از آن نتایج میسازد.
????
میخواهم بگویم که ایشان همزمان یکه مثل یک شیر، از قدرت و ابهت خوبی برخوردار است، مثل یک آهو نیز فرزی و چابکی خاصی دارد و به راحتی و به سرعت، تغییر مسیر میدهد و اجازه نمیدهد موضوعاتی که فقط قرار بود، یک تجربه باشند، تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر و تغییر ناپذیر در زندگیشان شوند، به گونهای که همواره تصمیمات و خواستههای جدید ایشان را تحت الشعاع قرار دهند.
من هزاران مثال در این باره دارم و این رفتار تنها از فردی بر میآید که به اندازه کافی خلاق است و آزادی اولویت بسیار بالایی برایش دارد و همزمان باورهای قدرتمندکنندهای درباره خودش، تواناییاش در ساختن ثروت دارد به این دلیل که، قانون ثروت را خیلی خوب درک کرده است، موضوع اصلی برای چنین فردی، تجربه است و نه جمع کردن کلکسیونی از دارایی ها و هر آنچه که میتوانیم آن را نتیجه یا دستاورد بنامیم.
?????
برای ایشان مهمترین اولویت با، «تجربه خودش» در حین خلق آن خواستههاست تا، بتواند ظرف وجودش را رشد دهد. زیرا رسیدن به نتیجه، برایش مسلم است. پس چیزی که اینجا برایش جذاب میشود، اجرای آن ایده ا ست.
این کار را نه فقط در کسب و کارت یا سایر خواستههایش انجام میدهد، حتی در بازی پینگ پونگ هم من این الگو را بارها دیدهام.
وقتی با هم پینگ پونگ بازی میکنیم، اکثراً به این شکل عمل میکند. یعنی وقتی نتیجهی بازی برای ایشان مشخص میشود که، بازی را خواهی برد، آنوقت به جای ادامه دادن به شیوهی ضربههایی که جواب دادنشان برای او حتمی است، امتحان ضربههای جدید را آغاز میکند. چون دیگر از آن نوع ضربهها پر شده است.
به این ترتیب، وارد اجرای ضربههای جدیدی میشود، بدون اینکه بایش مهم باشد که یک ضربه خراب میشود یا خیر، اما خیلی دوست دارد ببیند اگر این ضربه را به شکل side spin forehand یا side spin backhand اجرا کند، چه نتیجهای در بر خواهد داشت؟
و به این شکل همزمان که موضوع جدیدی را تجربه میکند، مهارت خودش را هم ارتقاء میدهد و مرا مجبور میکند دوباره دنبال راهی برای دفاع ضربه جدید او بگردم و به این شکل او یک سطح جلو میافتد و به این شکل همه چیز برای ایشان، یک بازی جذاب غیر تکراری و آموزنده است که مرتباً ظرف وجودشان را وسیعتر میکند.
?????
اما آدمهای بسیاری به این شکل نگاه نمیکنند. آنها به دلیل ترسِ از دست دا دن آنچه به سختی به دست آوردهاند، از بهبودهای مداوم میترسند.
حتی برای بسیاری دیگر، موضوع از این هم سختتر است. یعنی وقتی یک تجربه به آنها خواستهشان را میشناساند، اگر رفتن به سمت آن خواسته به معنای تغییری جدی در روند قبلیشان باشد، از رفتن به سمت آن خواسته میترسند و با خود میگویند:
من سالها عمرم را برای این کار صرف کردهام
من برای پرورش این کسب و کار اینهمه زمان و انرژی گذاشتهام
من تمام عمرم را صرف زندگی در این کشور کردهام و دیگر همه چیز را دربارهاش میدانم
من برای به اینجا رساندن کسب و کارم، تمام زندگیام را گذاشتهام
من بهترین سالهای جوانیام را به زندگی با این فرد صرف کردهام،
حالا همه اینها را بگذارم و بروم؟!
یعنی با اینکه میفهمند تجربیات زیباتری انتظارشان را میکشد، اما ترس از از دست دادن، خیلی قوی تر از لذت به دست آوردن است. به همین دلیل تصمیم میگیرند به قول خودشان، زیاده خواهی های خود را کنترل کنند و به این شکل در تله میافتند.
یعنی چیزی را که قرار بوده فقط یک تجربه مقطعی در زندگیشان باشد، به عنوان کل داستان و کل مسیر زندگیشان قلمدارد میکنند…
اما سوالی که استاد عباس منش همواره از خودش میپرسد و ما هم باید بپرسیم این است که:
چه چیزی میتواند از این اصلتر باشد که:
ما به این جهان جسمانی آمدهایم تا تواناییهایی را تجربه کنیم که در وجودمان نهفته است .این یک اصل مسلم است که، همه ما توانایی انجام هر کاری را داریم. به همین دلیل به این جهان مادی آمدهایم تا به واسطه ارتباط با محیط اطرافمان و آدمهای دور و برمان، خواستههای مان را بشناسیم و با تجربهی خلق آنها و لذت بردن از مسیر این خلق، ظرف وجودمان را رشد دهیم و به این شکل نسخهی پیشرفتهتری از خودمان بسازیم. زیرا تنها چیزی که ظرف وجود ما را افزایش میدهد و ما را وارد مرحلهی بعدی و مدار بعدی میکند، تجربهی مرحلهی قبلی و تجربهی نعمتهای مدار قبلی است.
تجربهی خواستههای کوچکتر و گذشتن از آنها، سریعترین و لذتبخش ترین شیوه برای طی شدن تکامل است برای رفتن به مدار تجربهی خواستههای بزرگتر. همان چیزی که استاد عباسمنش آن را سرمایهگذاری روی خودمان و پر کردن I wish ها مینامد.
????
در یک کلام، ما فقط یک راه داریم:
یافتن علائقمان و ساختن باورهای قدرتمند کننده و ثروتآفرین درباره آن علائق.
علاقهات را پیدا کن و دربارهاش باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرینی مثل: باور فراوانی و باور احساس خودارزشی را بساز تا بتوانی همچنان که از انجام علاقهات لذت میبری، ثروت هم بسازی.
زیرا هدف زندگی، تجربه لذت است و تنها راه لذت بردن، انجام کار مورد علاقهمان است.
خلاقیتهای ما فقط زمانی بروز میکند که در حال کار مورد علاقهمان هستیم. شور و اشتیاق ما زمانی شعله ور میشود که مشغول انجام کار مورد علاقهمان هستیم. رشد و توسعهی ما تنها با تجربه ی کار مورد علاقهمان صورت میگیرد و مهم تر از همه، آزادانه ترین شیوهی زیستن، تجربهی آنچه است که به انجامش علاقه داری.
سلام.خانم شایسته عزیز ممنون ازکامنت پربارتون که باید بارها وبارها خونده بشه.سلام ماراهم به استاد برسانید.ایمان دارم روزی همراه باهمسر وفرزندانم به ویلای شصت هکتاری استاد درآمریکا آمده وحضوری دیدارتان می کنیم وازگوشت کبابی که خواهید پخت استفاده وازرهنمودهای استادوجناب عالی فیض می بریم.. موفق وپیروز وشاد باشید.
نگارشتون فوق العادست خانم شایسته عزیز…توصیفتون بسیار زیبا بود…و بعضی از جملاتتون چند بار خوندم تا درک کردم…اگه میشه این متنتونو تو کانالم بزارین…ممنونم ازتون
امیدوارم کنار عزیز دلتون در شرایط عالی زندگی کنید و همیشه خوشحال و سرزنده باشین??
این مطالبی که شما وقت گذاشتین و برای ما گفتین در حد چکیده ای از یک کتاب عالی در زمینه موفقیت هست. البته این مطالب انصافا در هیچ کتابی پیدا نمیشه. وقتی برای بار دوم آنرا خواندم بازم به مطالبی برخورد کردم که انگار بار اول نخونده بودم.
به شخصه خیلی استفاده کردم از این مطالب آموزنده و تجربی .
از مثال هایی که کاملا در جای درستش قراردادین و موضوع رو واضح تر نمود .
چنتا از سوالهایی رو که تو ذهنم داشتم ، جوابهاشون با این نوشته ها ، واسم خیلی واضح تر گردید .
هر چند که مطمئن هستم باید چندین بار مطالبی رو که برای خودم هایلات کردم رو بخونم و عمیقا دربارشون فکر کنم تا به درک عمیق تری برسم ان شا الله .
بسیار بسیار خداوند رو شاکر هستم که مرا در این سیاره توحیدی ، با انسانهایی توحیدی ، که در حال تکامل به سمت نزدیکی به خدا (قرب الی الله )هستند قرار داده است .
سپاسگزارم که اینقدر ریزبینانه دیدگاه هاوباورهای استادومورد بررسی قراردادیدتاایمان من نسبت به این مرد بزرگ وگفته هاش بیشتر وپررنگ تربشه
خیلی خوب موضوع آزادی روبه موفقیت های استاد ربط دادیدوبه نظرمن آزادی یکی ازبرگترین خواسته های انسان هاست که همواره میکوشندتابه این خواسته دست یابندوهرگاه احساس میکنندآزادی شان به مخاطره افتاده است سریعابه فکرراه چاری ای می افتندتاآزادی خودرا دوباره بازستانند،حالااین آزادی میتونه آزادی مالی باشه،آزادی زمانی ومکانی باشه وغیره
برای من هم آزادی از اهمیت بسیاربالایی برخورداره ودرتمام سالهای زندگیم مجبوربودم به خاطردرآمدهای کم آزادی خودم رو زیرپابگذارم
ولی شکرخداازوقتی که بااستادعباسمنش عزیز آشناشدم این باوردرذهن من شکل گرفته که من هم میتونم ازنعمت آزادی درتمام جنبه های زندگیم برخوردارباشم
من هم میتونم درکنار خانواده ام باشم وبااین حال درآمدهای بسیاربالایی داشته باشم وازهرلحظه زندگیم لذت ببرم
من هم میتونم بهترین هرچیزی که به خودم وخانواده ام نیازبودرابدون درنظرگرفتن قیمتش خریداری بکنم
من هم میتونم هرزمان که دوست داشتم درهرمکانی حضورداشته باشم بدون اینکه محدودیت خاصی داشته باشم
من هم میتونم هرروزوهرلحظه دردل طبیعت باشم واززیبایی های جهان لذت ببرم، اینگونه نباشه که شش رو هفته روبشمارم تاجمعه ازراه برسه ومن تعطیل باشم ودرکنارخانوادم بتونم به یه جای خوب برم
ایمان دارم که بزودی من هم به این نعمت گرانقدر دسترسی پیدامیکنم چون خداوندمنوآزادخلق کرده ولی من با باورهاوافکارخودم ،خودم ومحدودکردم٫
دوباره ازشماتشکرمیکنم که درگوشم زمزمه کردیدکه من هم میتونم مثل استاد بهترین هارو برای خودم رقم بزنم٫
به امیدیگانه فرمانرواری جهان هستی میرویم که رویاهایمان راتحقق بخشیم٫
احسن به شما خانم شایسته جان نکات ریزی اشاره کردید شاید در فایلها ی استاد نمی شد در بیارم استاد تو فایلهاش بیان میکرد اما بعضی نکات رو نمی تونستم درک کنم الان شما شسته رفته بیان کردید و نوشته اید واقعا تشکر من ۵و ۶ماهه رفته م خونه جدید تصمیم مهاجرت دارم خیلی ها میگن پس چرا خونه گرفتی این دکراسیون کابینت خرج گذاشتی با خودم میگم وقتی به این خونه رسیدم برام قوت میده به اهداف بعدی هم میرسم این برام پله پرش میشه به اهداف بعدی این رو هم از استاد یاد گرفتم و شما هم دقیقا اشاره کردید و قوت گرفتم تشکر موفق باشید به امید دیدار
شاید یکی از رسالت های شما این باشه که بعنوان نزدیکترین فرد به یکی از خالص ترین بندگان خدا الگوهای ذهنی و رفتارهایی که باعث میشه تا انسان ها به قدرت هایی از خودشون فکر کنند و پی ببرند ایجاد اثر کنید٫
من این کامنت که نه مقاله شمارو برای خودم پرینت گرفتم و دیدم که ۱۳ صفحه پاسخ نوشتید درمورد گوشه ای از شخصیت استاد٫ ما واقعا ازین شیوه کار شما لذت میبریم و خواستاریم این رویه رو ادامه بدید تا ما شخصیت های استاد رو بیشتر درک کنیم٫ با این کامنت من متوجه شدم اون توحیدی که ما شاگردان تصور میکنیم شاید کمتر از یک درصد هم درکش نکردیم و به شخصه با خودم فکر کردم باید خیلی بیشتر ازینا خودمو بشناسم و خدا رو باور کنم٫
ازتون میخوام به بهانه های مختلف ازین کارا بازم بکنید٫
من هم با خانم میرزایی موافقم. در حین خوندن این دو متن و فکر کردن در مورد مطالبی که نوشتید به این موضوع فکر میکردم که ازتون بخوام در مورد تجربیاتی که از نحوه عمل استاد به قوانین خداوند کسب میکنید در ی صفحه جداگانه برای ما توضیحاتی رو بذارید.
مثل همین دو متنی که نوشتید و در مورد اولویت آزادی و بکار گرفتن این اصل در تجربه کردن موضوعات مختلف و مهم تر از اون گذشتن از اون تجربه برای طی کردن هر مدار و رسیدن به مدارهای بالاتر توضیح دادید.
انشاءالله در آیندهای نزدیک، کتابی درباره شیوهی زندگی استاد عباسمنش مینویسم و در آن کتاب تمام آنچه را توضیح خواهم داد که در زندگی با ایشان تجربه کردهام و درباره خلق وخو، نحوه تفکر و نگاه ایشان به جهان و قوانین خداوند و شیوهی او برای هماهنگی با آن قوانین، برداشت کردهام.
سلام و درود به شما خانم شایسته مهربان واقعا بهتون تبریک میگم به خاطر این قدرت نوشتن و بیان بسیار قدرتمندی که دارین شما فوق العاده هستین حرفهاتون کاملا قابل درکه و توضیحاتی که نوشتین خوندنش زندگی هر کسی رو متحول میکنه براتون آرزوی موفقیت دارم و منتظر درخشیدن شما هستم .
منتظر کتاب بی نظیر شما هستیم حتما از خودتون هم بنویسید که دیدگاه و نگرش و طرز فکر شما و باورهای شما چی بود و اهداف شما از زندگی چیه آیا الان که قانون رو درک کردین میتونید خودتون مستقل این قدرت رو داشته باشید که بدون ایشون هدفی رو محقق کنید و برای خودتون اون رو خلق کنید و بسازیدیش شما که همراه استاد عباس منش اومدین تهران و این همه سال کنارشون بودین تو زندگی غیر ازین به چی رسیدین؟
خیلی دوست دارم یک کتاب هم راجع به قوانین و درک خودتون از قوانین به قلم زیبای خودتون نوشته بشه. هر چند که بخش راهکارها خودش یک گنجینه ای از درک قوانین هستش. اما یک کتابی که متمرکز باشه میتونه برای خیلی ها الهام بخش باشه.
حتی پیشنهاد می کنم به زبان انگلیسی هم منتشرش کنید.
این مقاله شما دلچسب ترین مقاله ای بود که تو زندگیم خوندم
یه خواسته ای من شکل گرفته که با کمک شما و خود استاد عباسمنش عملی میشه!
اون هم زندگینامه استاد نه از زاویه بیوگرافی و تمام چیزهای سطحی که از زندگی ایشون میبینیم. بلکه موضوعات و تفکرات اصلی استاد که نتایج کنونی زندگیشون رو رقم زده!
خواسته من دقیقا این هست که کاش توسط خودشون و شما نوع تفکر و دید استاد به زندگی و تمام اصولی که از نظر شما و ایشون تک تک موفقیت های مالی و غیر مالی ایشون رو رقم زده، برامون تو قالب یک فایل یا نوشته بصورت کامل از صفر تا صد ، توسط شخص خودشون و شما که از دو دیدگاه خود فرد و کسی که تمام لحظاتشون رو با ایشون سپری می کنند بشنویم.
من حاضرم هر رقمی که روی این فایل میگذارید رو با جون و دل پرداخت کنم و آگاهی هایی که تو هیچ کتاب موفقیتی بهش اشاره نشده و هرگز اصول رو نگفته از زبان خود استاد و خانم شایسته نازنین بشنوم.
درود بی نهایت خداوند رو تقدیم شما میکنم و صمیمانه قدردان این قلم زیباتون هستم که ما رو در دانستن اصول زندگی استاد سهیم کردین.
واقعا عالی مواردی که شاید نشه تو آموزشها بهشون پی برد رو بیان کردید بعبارتی مثل یک دوربین خارج از گود که دوره تکامل استادرو دیدن و از خیلی چیزا باخبرن مورد تحلیل قرار دادید. ممنون که مارو شریک کردید.
سلام به خانم شایسته عزیز و تشکر از نوشتن این متن کامل و با دقت درباره دیدگاه های استاد عباسمنش
یقینن شما فرکانسی بسیار نزدیک با استاد دارید که هر لحظه بلحاظ مادی و فیزیکی به ایشان نزدیک تر شده اید. دقیقن شما مثال ایجاد خواسته هاتون در قالب مادی به شکل هم زیستی با استاد هستید و بیان نکاتی به این ریزبینی از شخصیت استاد نشانگر لیاقت و شایستگی شما بانوی شایسته از اینهمه نزدیکی به استاد بعنوان یک انسان متعالی است. خدا را شکر میکنم که فرصت تجربه ی نزدیکی با شما و استاد را پیدا کردم که درک بسیار عالی تری از زندگی و خداوند داشته باشم. زیبایی ها را بهتر و بیشتر ببینم و از کوچکترین زیبایی ها لذت ببرم. خدا را شکر میکنم به سطحی از مدار و فرکانس رسیدم که دنیا را از دیدگاه هایی در سطح انسانهای متعالی مثل شماها عاشق ببینم. ممنون از شما که اینقدر خوب استاد را توصیف میکنید. امید در پناه خدای مهربان سلامت و آرام و شاد باشید. ارادتمند مریم عباس پور. بهار زیبای نود و نه
این دو کامنتی که گذاشتی درک بهتر بهم داد از محصولاتی که که استفاده کردم مثل لذت بردن از در شرایط بظاهر ناخواسته که برام منطقی شد و اماده شدم که به این قانون عمل کنم. توضیحات شما دریچه از بُعد منطقی من به من القا کرد .
کسی که همه وقت با یه فرد هست بهتر میتواند ان شخص را توضیح دهد که اخلاق دوگانه دارد یا واقیت گراست
مثل ازواج مطهرات پیامبر با وجودی که از اقوام مختلف بودند و بصورت واضح از خوبیهای پیامبر میگفتند پیامبر بخشی از روز را با مردم بود و بخشی را با ازواجش
،کسی که در خانه یه جوری دیگر با منش دیگر و با مردم با منش دیگر رفتار کند اولین کسانی که پرونده و کارنامه او را نمایان میکنند اهل ان خانه است
که خوشبختانه عباس منش ما اهل خانه اش اورا این گونه بیان کردصاحب ایمان مقتدر وعامل به دانستهایش
سلام خانم شایسته بخدا همین کامنتت در غالب کتابی رود برام که 10000000هم قیمت بذاری و تو سایت بفروشی ارزشش را دارد
کلی چیز یاد گرفتم درست دوروز طول کشید تا بخونمش و درکش کنم به هر پاراگراف که می رسیدم یه ربع زل میزدم به دیوار فکر می کردم مثال میآوردم براش تا مغزم بتونه حضمش کنه…
خدا یا شکرت که آدم ها همش تلاش می کنند کار من آسانتر شود
خدایا سپاسگزارم که به من توانایی شناخت شخصیت و عادتهای روزانه ام را دادی و سپاسگزارم که می توانم سدی بسازم در برابر این عادت ها تا با مدیریت آنها زمین های حاصلخیز حیاتم را آبیاری کنم و بهترین محصولات را خلق کنم
خدایا شکرت که امروز توانستم خودم را به یاد بیاورم
خدایا سپاسگزارم که آزادی زمانی و مکانی و پولی و سلامتی و شغلی و در کل آزادی از همه لحاظ را شامل حال من گردانیدی
خدایا شکرت که اول با خودم صادق ام دوم با جهان اطرافم همه با من صادق اند
خدایا سپاسگزارم که می توانم در لحظه حال زندگی کنم و حالم همیشه خوب است
خدایا بخاطر نعمت صداقت که همیشه آزادی را به همراه دارد سپاسگزارم
خدایا بخاطر قدرت فراموشکاری ام در مورد گذشته سپاسگزارم چون من در لحظه حال زندگی می کنم
خدایا شکرت می کنم که به این باورم که داشتن ثروت داشتن آزادی است عمل می کنم و ازآسان ترین راه ها برای کسب آن قدم برمی دارم
خدایا سپاسگزارم که با قدرت عزت نفسم بر آزادی ام دامن میزنم و همیشه آزادم
خدایا سپاسگزارم که اولویت من ثروت است ثروت است که سلامتی می آورد ثروت است که روابط را زیبا می کند ثروت است که خلاقیت را بالا می برد چون تو غنی هستی و غنی بودن یعنی در فرکانس تو بودن هماهنگ با تو بودن بهترین هرچیزی را داشتن
خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم که مرا تا حدی با تضاد بی پولی هدایت کرد تا ثروت را بزرگترین و اولی ترین هدفم برای حیات و نفس کشیدن قرار دهم همچون کسی که از دره ای در حال سقوط است و حتی شده با دندان هم صخره ها را چنگ می زند تا جانش را نجات دهد و به حیات زیبایش ادامه دهد.
خدایا سپاسگزارم که تمام اتفاقات زندگی ام حاصل باورهای خودم است و همین قدرت آزادی و انتخاب لحظات آینده زندگی ام را به من می بخشد
خدایا شکرت که تو منی و من تو و چیزی درهم و یگانه هستیم و هرچه هست از درون من است و در کنترل و مسخر من خدایا شکرت
خدایا شکرت که من جزئی جدا نشدنی از تو هستم و هر خیر و شر را بهم الهام می کنی
خدایا بابت تمام و نعمت ها و ثروت که در قبال عمل به الهامات ام دادی سپاسگزارم
خدایا بابت توانایی ام در عمل به الهامات که بزرگترین پاداش ام همان توانایی عملی کردن آنهاست سپاسگزارم
خدایا سپاسگزارم که می توانم پیشاپیش در فرکانس خواسته هایم قرار بگیرم و سپاسگزار باشم و مسیر رسیدن آن را با احساس خوب پر کنم
خدایا سپاسگزارم که روی قدرت درونی خودم که حاصل وجود تو است حساب می کنم و هرچیزی را با آن پایه گذاری می کنم
خدایا سپاسگزارم که همانگونه که زنبور را هدایت می کنی ، همانگونه که مورچه را هدایت میکنی، همانگونه که ماهی ها را در قعر اقیانوس ها هدایت می کنی همانگونه که پرنده ها را در آسمان ها هدایت می کنی همانگونه که روز و شب را با قانون و منظم درهم گره زدی و کل این جهان را با این همه موجودات و شلوغی هدایت می کنی کسب و کار من را نیز به بهترین نتایج هدایت می کنی زندگی من را به شیرین ترین لحظات هدایت می کنی
خدایا شکرت که با فرکانسهای مان زندگی مان را خلق می کنیم
خدایا شکرت که با ماندن در احساس خوب بزرگترین خدمت و پرثمرترین کار را به نفع بدنم انجام می دهم
خدایا شکرت که بزرگترین نعمت زندگیم یعنی لذت بردن از لحظه حالو موندن در احساس خوب را بهم بخشیدی
خدایا سپاسگزارم که با زندگی به سبک شخصی ام از موفق ترین آدمها می شوم
خدایا سپاسگزارم که فهمیدم با رسیدن به خواسته هام و لذت برن از آنها و پر شدن از آنها و گذشتن از آنها می توانم ظرفم را بزرگتر و نعمتهای بیشتری دریافت کنم
خدایا سپاسگزارم که تمام این طبیعت در حال یادآوری و آموختن قوانین جهان به من است تا همیشه در صراط مستقیم باشم
خدایا شکرت که عاشق طبیعت هستم و عاشقانه در طبیعت مینگرم و از سبزه ها گلها درختان و حیوانات نهایت لذت را میبرم
خدایا شکرت که می توانم آزادانه به علایقم بپردازم و هرجا خواستم مسیرم را تغییر دهم و دوباره پیش بروم
خدایا شکرت بخاطر نعمت و ثروت و فرصت و مشتری و تامین کننده های فراوانم
خدایا سپاسگزارم که راه حل های خوب و ساده خیلی زود بهم گفته می شود
خدایا سپاسگزارم که توانستم از مغازه ام که دستاورد باورهای قبلیم بود گذشتم از شهرم گذشتم چون دوست دارم هر روز و هرهفته و هرماه و هرسال شرایط بهتر انسانهای بیشتر و زیباتر و ثروتمند تر و آب و هوای بهتری را تجربه کنم
خدایا بی نهایت سپاسگزارم که هر الهام و ایده ای که برام میاد را در آن واحد انجام می دهم و از مسیرم لذت می برم تا قدم بعدی گفته بشود
خدایا سپاسگزارم که امروز معنای رسالت را معنای ماموریت را درک کردم درک کردم که فقط و فقط خودم باشم الهامات را عملی کنم و از نعمتهای دریافتی ام لذت ببرم و بگذرم
خدای من سپاسگزارم بابت اراده ای که می توانم در آن واحد الهامات ام را عمل کنم بی آنکه ذره ا ی حساب کتاب کنم.. ایمان ایمان همه چیزه
خدای من سپاسگزارم که همواره صدایت را از قلبم می شنوم و لذت میبرم
خدای من سپاسگزارم از اینکه امروز بهم آموختی با سریع عمل کردن به الهامات و پر کردن ظرفم از نتایج اونها و گذشتن از اونها طی کردن تکامل را سرعت ببخشم خدایاااااااا شکرت
خدایا شکرت که امروز بهم ثابت کردی کارهام همه درست و سرموقع بوده یو ههههههو
خدایا سپاسگزارم بخاطر وبسایت ام و همه عوامل که بصورت غیر مستقیم دارن به من کمک می کنند یوههههههو خدایا شکرت???
وای خدای من سپاسگزارم که امروز فهمیدم که لازم نیست به تجربیات هرلحظه ام وابسته شوم اونا فقط تجربه ان و باید هرلحظه یه چیز جدیدتر تجربه کنم و رها باشم این یعنی توحید ???
وای خدای من سپاسگزارم که امروز به این درک رسیدم که هر چیزی در زندگی دارم و به دست می آورم من به مثال نفسی که دم وبازدم می کنم فراوان است و باید تازه تر و نو تر اش را تجربه کنم این یعنی باور فراوانی
خدای من سپاسگزارم که امروز فهمیدم وقتی رسیدن به خواسته قطعی و مسلم است این اجرای ایده و مسیر آن است که لذتبخش است
خدایا شکرت که ما موجوداتی ابدی هستیم و فقط باید ترمز نذاریم جلو این خلقت چون در هرلحظه بدن ما و جهان در حال ترمیم و ارتقا خود است
خدایا شکرت که توانشو داریم به کارهایی که علاقه دارم من ی پردازیم و از زندگی مان لذت می بریم و هدفمون همین لذت بردنه
سلام مریم جووونه شایسته.چه اسم زیبایی و چ فاامیل قشنگتری.الحق ک شایسته هستی.برگزیده هستی.هممون هستیم.اما شما یجور ویژه.چ عالیه ک انقد فرکانستون بالا و درکتون از قوانین بالا هس ک هم مسیر استاد عباسمنشین.
سراسر وجودم ذوق و حس خوب و یه مقداریم از حق نگذریم منگیه خاصیه.ظهری خوابتونو دیدم.تو ی کشتیه بزرگ بودیم ک البته مال استاد بود.چندتا بچه قد ونیم قدم بودن مال شما و استاد بودن.من و استاد خوابیدیم بیدار ک شدیم دیدم دستای استاد ناخناش میپره.خخخخخ بوسیدمون چون ب حالت تند تایپ کردن رو کیبورد کامپیوتر بود.بعد من برا هممون تخم مرغ پختم خوردیم.
خداروشکر میکنم برا لحظه لحظه بودنم توی این سایت این دنیایه پر از ثروتی ک خدا ب واسطه ی شما عزیزان برامون درست کرده و دریای بیکرانی شده و هر روووز ب وسعتش افزوده میشه و هرجقد بخواییم ک برداشت کنیم چیزی ازش کم نمیشه و حتی هر دفعه ک میاییم از یه مطلب تو دفعات متعدد دریافتا و نعمتای بیشتری نصیبمون میشه.الله اکبر.الله اکبر ازین همه رزق.
مریم جان چه کردی ایندفعه.میدونین خیلیییی خوشحالم ک اینجام.از خداااای عزیزم ممنووونم.اصن حس قدردانیم رو نمیتونم در قالب کلمات ادا کنم.آخه من چی بگم در جواااب این همه نعمت این همه حسه خوب.خدایا شکرت شکرت.
مریم جووونه مهربووون ای دست زیبای خدا ای واسطه برا رسوندن حرف خدا جونمون بهمون ازت ممنونم.وقتی میگین آزادی خیلی کیف میکنم.چون من برای این آزادی ک از درووونم همیشه میجووشیده برای این ندای توحید ک با روحم عجین شده بوده اما ب واسطه ی باورهای اشتباه سرکووب میشده برای این حس رهااایی خیلییی کارا با اطلاعات کمم کردم.اما وقتی نگاه میکنم میبینم ک شاااید علم و آگاهیه الانو نداشتم مثه یه آدمه کور بودم که با عصای سفیدم راهو پیدا میکردم اما موووضوع اینه ک خدایه وهاب و روشنگر من هییییچ وقت منو رها نکرده بوده.همیشه الهاماتش بودن.اونجااایی ک دل دادم ب الهاماتش تو اوووجه نابیناییم چقد مسیرم لذت بخشتر شده.اونجایی ک رفتم تو دل ترسام اونجایی ک بت رو شکستم با دستاااام چقد مسیر برام روشنتر شد.رووشنتر شد روووشنتر شد مدارم رف بالاااتر آگاهیم بیشتر شد دستای خدا برای آگاه تر شدنم از چ طرقیییی ک برام نیومدن جلووووووو …..
واااااای خدایاااا شکرت چی بگم
خیلییی فرق میکنه با ترس ب الهامات گوش کنی تا بدون ترس
خیلییی فرق میکنه از بچگی بخوای کاریو کنی بگن چراااا بگی دلم میخواااا اصن بگن چییییییی دلم میخوا یعنی شیطاااان میخوااااد
ترس تو وجووودت ریشه بزنه ک ای وااای چ آدم بدیم من ک شیطان ب من مسلط شده.سرکووب کنی حس آزادی خواهیتو بجنگی باهاش.
امااا یجا دگ خسته شی ازین تحکمااا ازین حرفایی ک باهاشون هدف خودشونو هموااار میکنن خسته شی از گوش نکردن ب ندای درونت
همون ندا بهت بگه باباااا دختر شک کن ب همه چی ب من شک کن اصن من نییییستم از چی میترسوووننت
همه بگن مجنووون شده بیخدااا شده لاااییک شده حکمش …..
بترسی از پدرت از نگاه جامعه ولی اووون حست بگه برو جلوووو شک کن تو برااای آزادیو پرواز اوومدی دختررر
همون حس بهت کتاب نشون بده راه نشون بده ک بخونیووو باور کنی ک اصن خدایی نیییس.همه چی دروغه.من هزاران بار از خدای خودم ممنووونم و شکرگذااار.هزارااان بار ب خوودم افتخار میکنم ک پا گذاشتم توی این ترس بزرگم و دل دادم ب ندای دروونم ک میگف من تورووو آزاااد آفریدم برووو پر بگیر حتییی ب نتیجه برس ک من نیییستم.آاااخ ک چقد دلپذیییر بود اووون روزااا.چوووون اون روزااا منو بجاایی رسوووند ک خدای واقعیوووو شناختم.آره اوون اتفاقا باعث شد ک من ب حد و فرکانسی برسم ک آمادگی دریافته این آگاهیارو داشته باشم.با استاد عبااسمنش عزیز آشنا شدم.دنیای ذهنیه من دگرگووون شد.رووووحم اوووج گرفت.دگ پرواااز میکردم.ب خدااایی رسیدم ک ی عمر از درووونم منو صدا میکرد اما من گوشامو گرفته بودم.خدایاااا شکرت.خدایاااا شکرت.خدایااا هزارااان مرتبه شکرت.استاد عباسمنش عزیز خانم شایسته ی عزیز وااااقعا خوشحالم ک خدا کلامشو هدایتشو از طریق شما بم میگه.خیلیییی دوستون دارم.خیلی خدایه عزیزمو دوست دارم.مثه استاد شدم دااائم با خدا حرف میزنم.اصن کلا بعضی وقتا باهم کل کل میکنیم 😅😅
پریشب یچی شده بود میگف سخت نگیر دختر جون من اکیش میکنم تو بخوا از من
گفتم خدایا من فقط الان ی خواااب عمیق میخوام ک این ذهن من منووو کشت بس فک میکنه اگه راااس میگی منووو خواااب کن فقط.خلاصه بعدشو یادم نی چشااامو باز کردم دیدم لنگه ظهره
وای من این خدارو عاااشقم.چقد عشقه ک شماهارو انقد عشق آفریده.چقد مهربونو دقیقه.خداروشااکرم هزاران بار ک آمادگی خوندن این مطالب رو داشتم.خیلییی حس ارتقاااا یافتن فرکانس دارم 😅 اینجووور لعبت فرکانس بالاییم من الان 😎
امیدوااارم ب ثبااات برسه سینوسی نشه فرکانسم.
ایشالا هم شما استاااد عزیزم هم شما مریم جوونه خوش قلم هم هرکی ک این مطلبو میخونه همییییشه دلتووون شاااد لبتون خندوون تنتون ساالم و جیبتون پر پوول و حاال دلتووون آسموونی باشه.مااااچ ب کفتااای همتون 😘😘😘😘😘😘😘
چقدر لذت بردم از نوشته هاتون و خیلی قشنگ میشد یک کتاب می نوشتید از تجربیات و خاطرات با استاد بودن
چقدر عالی می نویسید که تمام معدلات تحصیلات و تخصص و همه چیز رو بهم ریختید
و این کامنت زیباتون معادل ساعت آموزش مفید بود
خیلی عالی تونستید معنای توحید روو انتقال بدین کلا قفل های ذهنم باز شد الان فهمیدم یعنی چی توحید
آزادی همه چیزه
هیچ چیز و هیچ کسی نباید بتونه آزادی تو رو بگیره و تو نبایددر چارچوب قرار بگیری
و استاد انقددددد ماهر شدن توی این بازی و توی همه جوانب زندگیتشون چالش ایجاد می کنند و کلا با تکراری شدن مخالف هستند و فرار می کنند
مثل آبی هست که در مسیری داره میره همه چیز رو تجربه میکنه پست بلندی و …. و همیشه در جریان و تازه هست و امید به زندگی دارد و این هست باعث رشد استاد شده است
ایشون اصل رو دریافت کردن با قران و درکی که از قوانین داشتن و انقد کار کردن روی این موضوع در وجودشون ریشه زده و انقد تکرارش کردن دیگه سبک زندگیشون شده
الان ساعت 23:18 روز دهم اردیبهشت ماه بهم الهام شد که نعمت سالگرد تولد تو سایت عباس منش =16 اردیبهشت ماه=اول ماه رمضانه!!!
کنجکاو شدم و رفتم تقویم را بررسی کردم، بلللللله درسته این الهامم درسته
این یک نشانه بزرگه برای من!!!
وقتی که خصوصیات استاد عباس منش را که از جانب خانم شایسته مطالعه میکنم گویا که دارم وصف خودم را می خوانم و این اتفاقی و بیهوده نیست!
سال 98 سال بسیار زیبایی برای من است دیروز که روند مالی و سود و زیان کسب و کارم را بررسی کردم شاهد رشد 60 در صدی آن بودم و سیر صعودی در این دوماه داشته است و باور دارم که این روند صعودی هر روز بیشتر خواهد سرعت گرفت چون باورهای بی نظیری در مورد کسب و کارم و معنوی بودن آن و حتی معنوی بودن تنفسم ساخته ام
آزادی برای من هم دارای اولویت بسیار بالایی در زندگی ام است که هر وقت بخواهم می خوابم هروقت بخواهم بیدار می شوم….
سلام خدمت خانم شایسته عزیز واقعا چه زیبا بیان کردن منتظر ادامه نوشته تون هستم قطعا هیچ کس بهتر از شما نزدیکتر به استاد نیست و میتونید خیلی واضح نگرش و باورهای استاد رو معرفی کنید امیدوارم در پناه خداوند همیشه شاد و موفق و سلامت در کنار هم باشید
?سلام و درود به خانم شایسته عزیز ? ? مثل همیشه نوشته هاتون پر انرژی ،جامع و تاثیر گذار بود ? خیلی عالی و تاثیر گذار شخصیت و عملکرد استاد رو بیان کردین من که خیلی استفاده کردم ? بیس قوانین ثابته ، اما هر بار که با درک متفاوت دیگران واست تکرار میشه ، این تکرار باعث تقویت فرکانس ما میشه ? که در نهایت باعث تغییر مدار و اتفاقات و شرایط ما در زندگی میشه ? ? به امید خدا الهامات جدیدی با مثالهای ساده درباره انرژی و فرکانس به من شده ، که در کامنت های بعدی حتما به اشتراک خواهم گذاشت ? ? شاد ?سلامت?موفق و ثروتمند باشید ?
این نوشته را کپی کردم چون واقعاااا پر از درک واگاهی بوده این نوشته ها ی شما .من تازه در این نوشته ها به ویژگی های خودم دارم به نوع دیگه ای نکاه کنم برای گسترش خودم وخلاقیتم تا همان ویژگی های بشه نقطه عطف وقوت من وبشه هدایت برای خلق خواسته هام .
بخدای خدا این نوشته ها فقط هدایت الله است چون نه فقط جهان رو که اینجا رو خودش داره میچرخونه از بوی کامنت ها وجنس متفاوت این نوشته ها وانسان های اینجا کاملا مشهوده ونیاز به هیچ توضیح اضافه ای ندارد .
خواستم واقعااا خالصانه سپاسگزاری خودم را از صمیم قلبم نثار وجود نازنین والهی شما کنم .
در پناه خدای عزیز وگرامی همواره شاد وثروتمند وخوشبخت وسعادتمند در دوجهان باشید .
باسپاس فراوان ازشمابابت متن زیبایی که نوشته بودید،وبنظرم تشریح قشنگ ودرک بسیاربالایی ازعملکرد استادعباس منش راارائه دادیدکه شاه کلیدهایی درونش هست که هرکسی باتوجه به مداری که درآن قرارداردوتوانایی فهم ودرکی که میتواندداشته باشدازآن هابهره مندخواهدشد٫
چقدر قلم زیبایی دارید، با اینکه متن طولانی بود اما آنقدر جذاب بود که تند و تند می خواندم و جلو میرفتم، خیلی واضح و شفاف در مورد نحوه تفکر و نگرش استاد به زندگی نوشتید، واقعا استفاده کردم.
متن شما بسیار عالی و پر از نکات کاربردی و فوق العاده است که باید بارها و بارها خوانده شود ٫چون پر از نکات کلیدی است که درک عمیق هر جمله آن میتواند مدار ما را چند پله بالاتر ببرد ٫
واقعاً از خواندن چند باره آن لذت بردم و امیدوارم همواره در کنار استاد خوشبخت و موفق باشید ٫
مریم جان چقدررررر خوندن کامنتتون دید من رو ب قانون عوض کرد و چقدرررر حس کردم که من انگار تاحالا این قوانین رو نشنیده بودم؛چقدر عالی بود،چقدر تاثیرگذار،چقدر ب این پیامتون لازم داشتم…
چقدر دوست داشتنی هستین ،خیلی برام عزیزین.ان شالله یک روز شما و استاد عزیزم رو از نزدیک ببینم
سلام خانوم شایسته عزیز خیلی عالی جواب داده بودید واقعا احسن قانون رو مثل استاد خوب یاد گرفتید شب نوشته شمارو پرینت کردم خوندم واقعا خیلی نکات ریز اشاره کرده بودید بخصوص آزادی استاد که از توحیدی نشت می گرفت ریز بهش پرداخت کرده بودید استفاده کردم واقعا سپاس
باور کردنی نیست اگه بگم خوندن این هجم از آگاهی باعث شده سرگیجه پیدا کنم،چشمام سیاهی بره و نتونم از جام بلند بشم٫این چند صفحه به اندازه صدها کتاب،ذهنم را بمباران کرد و فقط خدا میدونه چه هیجان و حس شکرگزاری دارم بابت این حس و حال خوب٫
خیلی از جاهای متن خودم را درون متن حس میکردم و تجربیات شخصی ام ناخودآگاه این مطالب را مانند مزه ای خوش آیند زیر زبونم،برام ملموس میکرد٫
دوست دارم این متن را هزاران بار بخونم و مثل همین لحظه اشک شوق بریزم و شکر کنم به خاطر اطمینانی که اکنون برای خوشبختی و سعادت دارم٫امروز و این لحظه بیشتر و هزاران برابر مطمئن هستم که خوشبخت و سعادتمند هستم،چون تمام نکاتی رو که ذکر کردید مانند ریشه ای قوی و یا بذری اصیل که آماده ی رشدی حیرت انگیز است،در درونم حس میکنم،به گونه ای که اکنون فشار هیجان انگیز و پر از شور،شوق،ایمان،ایمان،ایمان،ایمان٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫جوانه هایش را بر پوسته ی وجودم و دیواره های قلبم احساس میکنم٫
خدای من احساست میکنم بیشتر از هر لحظه
و لذت میبرم از عشق داشتنت بیشتر از هر لذتی
چکار کردید با من خانم شایسته با متنی که نوشتید!!!!!
سلام بر کسانی که در صلحن با خود ،در صلح قرار گرفتن با خود این بهشت هر انسانی است ?????و دقیقا چیزی است که من در جمع بزرگان انگیزشی ایران ندیدم من تمام سخنرانیهایشان را از دور و از نزدیک دیدم من کارمند یکی از این افراد بودم
من با دست خالی به مدت یک سال در تهران زندگی کردم برای یک دختری که مادرش بسیار وابسته به اوست و کلا تمام توان من رو میگرفتن و یک دنیا مخالفت میکردن زندگی در شهره دیگر مثل سفر به ماه بود پارسال دقیقا همین روزها وارد مجموعه ای شدم بسیار قدرتمند و بزرگ از نظر خودشون البته جایی که خییلی از بزرگان برندها و سخنرانها رو دیدم و از نزدیک سمینارهاشون رو دیدم چون ادیت فیلم میکنم شما میگین چه فرقی بین استاد عباسمنش و اساتید داخل ایران هست؟الان بهتون میگم
اینجا وقتی صبح وارد دفتر یک سخنران انگیزشی میشی کسی که خیییلی معرفه همه روی یک نظم نظمی که خیلی دلخراشه و پر از ریا است روبرو میشی همه در حال ژست گرفتن و استفاده از کلک و ترفندهای مختلف برای مثلا انگیزه دادن به همکارهای خودشون در جهت اهداف خودشون هستن عجیییب بی رحمن عجیییب خیلی روزهای سختی رو گذروندم کلی بی احترامی و دشمنی و جنگ کلا اونجا میدان جنگی بود که همه با عطر و ادکلون و دیسپلین و تهدیدهای مدرن کارشون منظورم همون تاکتیکهای هست که به بقیه میفروشن فشارها زیاد بود خییلی زیاد من کارم عکاس تبلیغات هست و اونجا به من حتی اجازه نمیدادن که بخوام در نمایشگاه تبلیغات شرکت کنم هرچند که من شرکت کردم و کارم یکی از بهترینها بود و هست خلاصه بگم در ایران معلمها و اساتید انگیزشی از درون داغون هستن و همگی نیاز به یک روانشناس مجرب دارن اونها اونقدر از خودشون دورن اونقدر درگیر این هستن که یک خانم باید سمت راست یا چپ قرار بگیرد یا گره کراوات چه شکلی باشد و چطور بایستند قوانین خشک و قوانینی که به هیچ عنوان درک نشدن قوانینی که به دست این افراد به گند کشیده شده که حد ندار من روز ۶ تیر ۱۳۹۶ در دفتر کار چنان از کلیه درد به خود میپیچیدم و تنها کاری که مدیریت کرد این بود که چرا اینجا به خاطر درد اشک تو مراجعین دیدن چرا اصلا درد داری و بعد تا مدتها به خاطر اینکه نتوانستم به علت درد شدید سنگ کلیه به قصد رفتن به بیمارستان با مدیریت خدا حافظی کنم مورد بی احترامی قرار گرفتم٫ دورن این افراد پر از آسیب بود که حد نداره اینقدر که با توهین و بی احترامی سعی بر قدرتنمایی دارن گاهی با تهدید باور نمیکنین اون روزها فقط از خودم پرسیدم تو چرا اینجایی چراااا؟؟همین قدر خودت رو لایق میدونی این آدم ها؟؟؟پس فک کردم اونقدر سخت بود و در آخر برخلاف میل آنها از شرکت آمدم بیرون اون روز غم و حیرت رو در نگاه همگیشون دیدم میگفتن چرا تو کار با آقای فلانی رو ندید میگیری و میری و من گفتم بله و تازه ازشون در یک جلسه حضوری تشکر کردم به خاطر تمام درسهایی که گرفتم و اضافه کردم که عاطفه دیگه توانست بفهمه هر چقدر فردی و افرادی اونو خورد و کوچک بشمرن و یا خییلی تمجیدش کنن براش فرقی نداره و راه خودش رو میره چون من میدانم چی میخوام و کی هستم و بعد از یک سال از تهران برگشتم شیراز من برای دورهای مختلف به تهران رفته بودم و بعد از بیرون آمدن از اون شرکت ذکر شده در نمایشگاه عکاسی تبلیغات شرکت کردم و در کنار استادم شادی کردم و عکاسان بنام دیگری را هم از نزدیک دیدم و کلی از تحسین اساتید و دوستان و توریستها و٫٫٫ خوشحال شدم میخوام اینو بگم اون اساتید انگیزشی در ایران مثل آدم ماشینیهایی هستن که یک سری قانون خشک رو از بر کردن و فقط میخوان به دیگران بدون اینکه خودشون درست متوجه شده باشن یاد بدن درواقع با ترفندهای خاص بفروشن همش کلک هست ٫ خلاصه از طریق یکی از دوستان یکی از آموزشهای استاد رو شنیدم این آدم فرق داره صداش از یک کاری که کرده پر بود حس قدرتی که بهم میداد خیییلی متفاوت بود خیییلی یاد دوران خاصی از زندگیم افتادم که خیییلی به خدا نزدیک بودم خیییلی به صورت معحزه آسایی قدم اول ۱۲ قدم رو خریدم و جالبه فرداش شوهر دوستم باهام تماس گرفت و گفت عاطفه هانم میخوام براتون سایت درست کنم دوست دارین اسم سایتتون چی باشه و من مات و مبهوت قدرت خدا بودم من گفتم حتما با کمال میل و سایت رو زدم و الان دارم مطالب سایتم رو دسته بندی و آماده میکنم من میدانم که میشه فقط کافیه با خدا و در سیستم اون قدم بر داریم در مورد اساتید انگیزشی دیگه و اینکه چرا ادنها دست به هر کاری جهت تبلیغ میزنن اینه که به خودشون راهشون و خدای خودشون باور ندارن اونها با خودشون قهرن و با خدای خودشون همون نکته ای که استاد همیشه میگن در مدار نیستن از سیستم و حقیقت وجود دورن پس نتایج بسیااار متفاوتی میگیرن و البته من در ابتدای راه هستم و میدانم که میتوانم چون تا الان توانستم و از این لحظه به بعد هم میتوانم
فقط اینو خلاصه بگم استاد در مدار بودن وصل بودن به خدا و یکی بودن با اون تمام درها رو باز میکنه خدا وقتی میبینه بندش حرکت درست رو انجام میده که همون اعتقاد و ایمان به خداست و واقعا برای شاد و آرام و پیشرفت انسانهای دیگر و روشن کردن راه اونها دارین قدم بر میدارین مسیر رو هموار میکنه چون شما میخواین انسانها تکامل پیدا کنن و به خود و خدای درونشون نزدیک بشن معلومه که کائنات ،خدا،سیستم و هرچه که اسمش رو بزاریم با همرا و همسو با شما قدم بر میدارن و راه رو روشن میکنن و این مبشه که شما بدون هیچ تبلیغی کسانی که در مدار درست هستن رو جذب میکنین و آنها هم جذب شما میشن٫ ولی اونها فقط انسانها و بقیه رو وسیله ای میدونن که ازشون کار بکشن و بدون دادن حقشون و با بیشترین سود پیروز باشن که هرگز نیستن ٫
همدل بودن با خدای درونتون ،همدل بودن با همه انسانهای هم فرکانس نتیجه ای بینظیر مانند الآن شما رو به وجود میاره هرچه این همدلی و نیت لذت بردن از خود و خدای خود بیشتر بشه نتایج عالی تری خواهیم دید
من پیشرفتهای عالی امسال داشتم که همشو مدیون به خود آمدن خودم و کمکهای و آموزشهای خوب شما استاد عزیز و مهربانم است
از شما سپاسگزارم برای این کامنت زیبا و اموزنده تان
و چقدر ما ادم ها رو توی ذهن مون بت کردیم و موفقیت هاشون رو که ظاهری هست گره زدیم به عوامل بیرونی مثلا قیافه ظاهر تیپ و چیزهایی که باعث میشه خودمون رو مقایسه کنیم وقتی شخصی در این مدار نییست باعث میشه احساس بی ارزشی کنه و مدام مقایسه کنه
شخصیتی که استاد دارند تمام این عوامل رو نقض می کنه و بهترین الگو برای ما هستندد
و اینکه فقط توحید هست که باعث موفقیت میشه نا ریاکاری و ..
سلام خدمت شما خانوم شایسته عزیز وخانواده دوس داشتنی عباس منش٫من به نوبه خودم از شما بابت به اشتراک گذاری این تجربه فوق العاده که در زندگی مشترک با استاد داشتید تشکر میکنم وبی نهایت سپاسگزارم ٫ اگه بخام کوتاه و مختصر و مفید نظرم رو درباره متن عالی تون بگم این جمله رو میگم :بهشت را به بها دهند نه بهانه٫ ومردن در آزادی رو به زندگی در بندترجیح میدم٫ امیدوارم لحظه لحظه زندگیتان پر از خیر و برکت وسلامتی باشد
سلام مریم عزیز سلام خواهر عزیزم . اینجا خرم آباد لرستان است وهمان طوفان ایرما که آنجا آمد اینجا هم آمد ومن پیوسته از خدای عزیزم سپاسگزاری میکردم ….
آن قسمت که در باره ی ویژگی انسانها وخصوصیات انسانها گفتی برایم بسیار لذت بخش بود وآن قسمت که مزرعه را توصیف کردی واقعا احساس کردم که خدا دارد حرف میزند خیلی زیبا بود
من واقعا ایمان دارم که خداوند شادی است خداوند همان احساس خوب خوب وماندن درآن است البته این احساس سید عزیز را خیلی خوب درک میکنم که چه لذتی وچه درسهایی دارد با حیوانات بودن . آنرا به مدت 20 سال تجربه کرده ام
خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی واین همه آگاهی
مریم عزیز خواهر خوبم . شما اصلا به تمام کامنتها توجه کن آیا کامنتی است که نام خدای عزیزم ، آن شکر زندگیم ، آن جان جانانم درآن پیدا نشود به نظر من اینجا هم یکسره توحید است وتوحید .
ودیگر اینکه ممنونم که شما بسیار زیباتر وساده تر بیان میکنید به نظر این حقیر شما به تمام معنا کامل کننده این سید عزیز این بنده ی خوب خدا هستید
وچقدر اشکانم جاری شد که آن لحظه که گفتی ؛ وقتی فرشته مرگ ( من میگم فرشته رحمت ومرگی در کار نیست این مرگ را شیطان به میان فرزندان آدم انداخته است ) برشما آمد خوشحال باشی که استاد هم توصیف کردند
نکته بگوم وتمام . من این چند سال که با استاد همراه شدم غیراز این خانواده هیچ پناهکاهی ندارم .چون دراین پناهکاه بود که خدای خودم را شناختم وهر لحظه وهر لحظه ، هدایتش را در زندگیم می بینم آنقدر پراز هدایت این خدا هستم که روزها وشب ها بی اختیار گریه میکنم آنقدر هدایتش همراهم است که در خواب به من هدایت میدهد ووقتی از خواب بلند میشوم انگار در یک جهان به تمام معنا زیبایی وخوشی وشادی هستم وزبانم میچرخد ومیگویم الهی الهی سپاس سپاسگزارم ای محبوب من . خدایا شکرت به خاطرمریم عزیز خدایا شکرت به خاطر این خانواده که در هرگوشه اش بو وعطر ویاد تو می اید
وممنون از کامنت فوق العاده تاثیر گذارت به امد قسمت دوم یا حق رحیم
روز معلم رو به استاد عزیزم و همچنین شما که بهترین معلم من در تمام زندگیم هستین تبریک میگم.
شما واقعا درک بالایی از قانون دارید که با استاد عزیز ما در یک مدار قرار گرفتید و همراه با هم چنین لحظات ارزشمند و زیبایی رو تجربه کردید و شدید عزیز دل استاد ما.
به شما تبریک میگم بخاطر این نکته سنجی و فرکانسهای قوی و قلم زیباتون.
به مطلبی اشاره کردین که هیچ کدوم از ما بهش دقت نکرده بودیم.
میل و اشتیاق درونی به آزادی نپذیرفتن محدودیت ها و که نمادی از توحیده.
باور به قدرت بینهایت خودمون و خدای درونمون.
ارزش قائل شدن برای ویژگی¬های شخصیتی، علایق و خواسته هامون.
باور به اینکه میتونیم با همین شخصیتی که داریم فقط با تغییر باورهامون نسبت به خودمون به هر خواسته ای برسیم.
نیازی نیست بخاطر تائید دیگران خودمونو تغییر بدیم و نقش بازی کنیم.
سبک زندگی شخصی خودمونو داشته باشیم و به قولی افسانه شخصی خودمونو دنبال کنیم.
نه تنها استاد عباس منش بلکه همه اسطوره¬های تاریخ همین ویژگی رو داشتن. اونا خودشون بودن بخاطر همین انقدر محبوب شدن.
البته این میل به آزادی در درون همه ما هم هست ولی متاسفانه خیلی وقتا سرکوبش میکنیم و محدودیتهامون رو میپذیریم. چون قانون اصلی خداوند رو باور نداریم که میگه: تمام اتفاقات زندگی ما رو فرکانسهای ما رقم میزنه.
تفاوت نتایج آدما فقط در همین یه جمله اس.
خدارو شکر میکنم که این آگاهی های ناب رو از طریق دستان مهربانش در اختیارم قرار میده نقشه گنج تو دستامه فقط کافیه باورش کنم.
من واقعا زبونم قاصره چون خداوندجوابم رو دادمن تحت شرایط زندگیم مجبور بودم یه جایی که دوست ندارم کار کنم و دل به خدا سپردم تصمیم گرفتم استقلال زندگی خودم رو داشته باشم وبه محض اینکه اینو خواستم خدا راه رو نشونم داد و راهیم کرد به شغلی که انسانهای خوب و شرایط کاری دلخواهم از لحاظ ساعت، منبع درامد،رفتار مناسب،کارحرفه ای،خیلی خیلی خوشحالم چون آزادی رو دوست دارم و واقعا تا به امروز که متن خانم شایسته رو خوندم کلمه آزادی رو نشنیده بودم هدفم آزادی و استقلال هست و خدا هدایتم کرد و این متن خانم شایسته رو خوندم معجزه یعنی اینکه هم فرکانس شدم هم مدار شدم مرسی خدای عزیزم
من چند وقت پیش تو عقل کل سوال تنفر هم عنوان کردم و درخواست آزادی و استقلال باعث شد از اون رابطه نادلخواهم دور شم اصلا اون تضاد تو زندگیم به طرز عجیبی باعث شد بفهمم چی میخوام آخه قبل از سال جدید خیلی به خدا میگفتم هدایتم کن و شرایطم رو دوست نداشتم پشت سر هم ناخواسته های بد بدتری وارد زندگیم شد که بیشتر فهمیدم چی میخوام آزادی ،آزادی و رهایی خواستم حتی همسرم که مخالفت سر سخت بود رضایت داد
انقدر خوشحالم که فقط خدا میدونه
ممنونم خانم شایسته دوستتون دارم هم خودتونو هم روش زندگی توحیدی شما روسپاسگذارم
باور کنید این متن خیلی منو امیدوار کرد و بهم انرژی داد که با جدیت و شدت بیشتری آموزه های استاد عباس منش را پیگیری بکنم و چه جالب فکر کنم شما همکلاس استاد تو رشته کامپیوتر دانشگاه آزاد بندرعباس بودین که استاد جلوی چشم مراقب، برگه شما رو برداشت و از روش تقلبی کرد? و چه قدر جالب بود برای من،که بعدها از شاگردان و نزدیکان و همراه استاد عباس منش شدین. ممنونم از این همه پاسخگویی به سوالات و تسلطی که بر آموزه های استاد دارین.
سلام خانم شایسته عزیز از نوشته شما درسهای خوبی گرفتم شما به نکاتی اشاره کردید که هرگز به انها توجه نکرده بودم و خوشحالم که با دستی از طرف خدا به وسیله شما ذهنم نسبت به این مسایل روشن شد منتظر قسمت دوم هستم برایتان آرزوی روزهای خوب و خوشی می کنم
واقعا بابت این دیدگاه شما هم باید هر روز خدارو شکر کنم که در قالب یک متن اینقدر عالی و با انرژی و عشق برای ما دیدگاه نوشتید.
واقعا اینکه شما نوشتید دیدگاه نیست کتابه یک کتاب موفقیت فوق العاده عالی من که الان ازش فایل پی دی اف میسازم و پرینت میگیرم و هرروز صبح میخوام بخونمش و باهاش روزمو بسازم.
اصلا هر روز یکی از این کاراهایی که شما توی دیدگاهتون گفتید استاد انجام میدادن و یا نگرش ها و باور هایی که نوشتید رو هر روز داشته باشیم البته که کار آسونی هم نیست.
?????
خانوم شایسته استاد توی فایلشون گفتن که شما بهترین شاگردی بودید که استاد داشتن و گهی حتی از خودشونم بهتر به قوانین عمل میکردید.
واقعا خیلی خیلی مشتاقم افراد ثروتمند و خوشبختی مثل شمارو از نزدیک ببینم و حتی یک ساعتم که شده باهاشون صحبت کنم و ببینم خدایا این بنده ت واقعا چه تفکری داشته ، چه باوری داشته ، چه کاری کرده که اینقدر خوب هرچی که میخواد رو داره.
واقعا اعتراف میکنم که شما جز اون افراد هستید.
????????????
من راستش تا به حال دیدگاه های شما توی فایل های دانلودی رو نخونده بودم ولی الان که خوندم واقعا از این متن فوق العاده تون مشخصه که چه درکی از قوانین دارید چجوری قوانین رفتن توی ضمیر ناخوداگاه شما و به قول من به ناخوداگاهای و ناشایستگی رسیدید.
منظورم از ناخوداگاهی و ناشایستگی اینه که دیگه خوداگاه لحظه به لحظه حواستون نیست که:( الان چه باوری دارم؟ الان چجوری دارم فکر میکنم و…)
بلکه این قوانین و عمل کردن به اونها و متعهد بودن براشون کاملا شده زندگی شما و توی تک تک لحظات زندگیتون و در هر موقعیتی
واقعا چه حس قشنگیه بهترین شاگرد بهترین استاد موفقیت بودن
چه حس قشنگیه عالی بودن در قوانین الهی
چه حس قشنگیه که خیالتون از زندگیتون راحت باشه
چه حس قشنگیه که کاملا مطمئن باشید که اختیار 100% زندگیتون به دستتونه
اصلا چقدر این زندگی با حس قشنگه
????????????
خیلی ممنونم که با این دیدگاهتون ماروهم بهره مند کردید.
از امروز دیگه بقیه دیدگاه هاتون رو هم شروع میکنم به خوندن اینقدر میخونم اینقدر میخونمشون تا برن به ضمیر ناخوداگاهم.
امیدوارم تونسته باشم بخشی از این حس قشنگم رو با شما به اشتراک بذارم.
????????????
از دیدگاهتون معلومه که چقدر با عشق و فرکانس مثبت نوشتید.
سلام خانم شایسته عزیز و ممنون از متن فوق العاده اتون
اونجایی که نوشته بودید بهتره شخصیتمون رو عوص نکنیم و از همون وجه شخصیتی ( مثل نیاز به توجه و،،،،) استفاده کنیم برای رشد، اونو هروقت زمان داشتید برامون باز کنید لطفا
من همیشه فکر میکردم کسیکه نیاز به تایید داره باید روی عزت نفسش کار کنه و این وجه رو درست کنه ، همونطوری که تو بسته عزت نفس گفته شده ، اما این رویکرد شما بنطرم متفاوت اومد و جالب. البته هردو راه یه بکجا ختم میشن ولی شروعشون فرق داره (اینکه بیایم از همین وجه استفاده کنیم برای پیشرفت، یا بیایم اون وجه رو تغییرش بدیم از همون اول)
احتمالا من جایی رو درست متوجه نشدم و نیاز به توصیح بیشتره
خیلی سخته که بتونم احساس واقعی مو بگم.من دیروز این مقاله شما رو دیدم.
درصورتیکه من تمام مقالات شمارو میخونم ولی اصلا نمیدونم چطور اینو ندیده بودم.
اگر بخوام منطقی جواب این حرف خودمو بگم اینه که من انتظار نداشتم شماتواین فضا پاسخ بدین و همیشه توی راهکار و پاسخ به مسائل زندگی و نوشته های هر جلسه دوره ها شمارو دنبال میکردم.واسه همین متوجه نشدم.
اما اگر بخوام طبق آموزه هام و قوانین جواب میدم دلیلش اینه که قطعا اون موقع توی این مدار نبودم وگرنه مثل الان پیداش میکردم.
خانم شایسته دست مریزاد.واقعا بی نظیر مینویسید.نوشتن و هرکسی ممکنه انجام بده ولی شما کاربردی و تاثیر گذار مینویسید و حتما نوشته های شما یک دستی از دستان خداست برای خواننده ها.
من دوبار دیروز این دو مقاله شما رو خوندم خیبی منو برد تو فکر .واقعا به قول خودتون جهادی اکبر راه انداخت توی ذهنم.هیچکس مثل شما نمیتونه زندگی استاد و تعریف کنه،نوشته های شما انگار مرهم روی زخم های کهنه و دقیقا دست میزارید روی نقطه هایی که شاید حتی خود استاد هم نتونه انقدر خوب توصیفش کنه چون داره باهاشون زندگی میکنه،ولی چون شما از کنار نظاره گر هستین و قطعا شبیه ما بودین و تکامل و طی کردین پس حرفهایی رو که میزنید خیلی عالی و تاثیر گذار و البته تکون دهنده ست.
یعنی نمیشه فقط خوند و آروم شد.اتفاقا نوشته های شما آرامش من و به هم میریزه.انگار از خواب غفلت بیدارت میکنه.من دیشب تا صبح خوابم نبرد.انقدر که به نکته هایی که شما نوشتین فکر کردم.
یک نکته این بود که نوشته بودین نخوایم ویژگی های شخصیتیمون و عوض کنیم بیایم اونها رو تو مسیر قانون هدایت کنیم.مثال آب بارون و سد و زدین.
کاش بتونید یک مثال از خصوصیات اخلاقی در این مورد بزنید.مثلا همون رقابت طلبی،چطور ازش استفاده درست تو مسیر قانون داشته باشیم.
نکته دوم اینکه آزادی،نمیتونم بگم چقدر عجیب بود این نوشته ها،شایدم اون چیزی بود که مدت ها دنبالش بودم.من همیشه دوست دارم آزاد باشم واسه همینم از پارسال نحوه کار کردنمو عوض کردم و کاملا مستقل شدم.چون از اینکه سر ساعت برم و بیام خوشم نمیومد و دوست داشتم دلخواه کار کنم.گرچه زمانی که کار ثابت داشتم خیلی منظم بودم و با اینکه اختیار کامل داشتم اصول و ضوابط و رعایت میکنم چون نظرم اینه وقتی وارد یک جا شدی باید به قوانینش احترام بزاری.
یک جا تصمیم گرفتم برای خودم باشم و به قول خودمون عشقی کار کنم.آره،عشقی
متاسفانه تعریف عشقی الان برای آدم ها معنی تنبلی رو میده و فرار از کار.
الان که مستقل شدم هم آزادی کامل دارم هم کار دارم هم حقوقم بهتره و هم حالم خوبه.
ولی بعد آشنایی با استاد متوجه شدم که مسیرم درسته.من عاشق کار هستم ولی هرچیزی که من و بخواد بزاره تو چارچوب آزارم میده و واردش نمیشم.هرجا هم برم میگم برای من ساعت مشخص نکنید و بزارید به اختیار خودم من کار و درست به شما تحویل میدم.مهم نتیجه کاره.خداروشکر فعلا بر وفق مرادم پیش میره.
وقتی پیش کسی میگم نه من دوست ندارم واسم بایدو شرط و شروط گذاشته بشه میگن تو اهل عمل نیستی و فقط حرف میزنی و پای کار میاد وسط پایه نیستی.ولی فقط خودم میدونم که من اگر تمرکز کنم توی کار و آزادی عمل داشته باشم بی نظیرم.قبلا ناراحت میشدم و میگفتم نکنه مسیر قبلیم درست بوده و این اشتباه،ولی بعد اشنایی با استاد متوجه شدم قرار نیست هرچی عامه میگن درست باشه.مهم اینه که من از شرایط الانم رضایت کامل دارم و حتما ذهن اونها هنوز نمیتونه قبول کنه که میشه با تعداد روزهای کاری کم کار خوب با شرایط ایده آل پیدا بشه.
خانم شایسته بیشتر بنویسید.من امروز رو حساب این مقاله رفتم و یک کاری انجام دادم که مطمئنم نتیجه ش تا دوماه دیگه معلوم میشه.یعنی این مقاله من و مصمم کرد برای انجام این کار.چون نوشته بودین هرچیزی که ترس ایجاد کنه استاد واردش میشه و اجازه نمیده ذهنش درگیر محدودیت ها بشه.
با خودم گفتم عجب چیزی،دیگه دوست ندارم هیچ ای کاشی تو ذهنم بمونه و حسرت انجام کاری و داشته باشم.پس من هم باید ترس ها رو از ذهنم پاک کنم و اقدام کنم.
امروز رفتم و خداروشکر نتیجه اولیه رضایت بخش بود.
ولی حرفی نمیزنم چون با خودم قرار گذاشتم از این به بعد فقط از نتیجه هام بگم نه از احوال و افکار خوبم.نتیجه ست که نشون میده هرکسی چند مَرده حلاجه.
من بهترین سالهای جوانیام را به زندگی با این فرد صرف کردهام،
حالا همه اینها را بگذارم و بروم؟!
یعنی با اینکه میفهمند تجربیات زیباتری انتظارشان را میکشد، اما ترس از از دست دادن، خیلی قوی تر از لذت به دست آوردن است. به همین دلیل تصمیم میگیرند به قول خودشان، زیاده خواهی های خود را کنترل کنند و به این شکل در تله میافتند.
یعنی چیزی را که قرار بوده فقط یک تجربه مقطعی در زندگیشان باشد، به عنوان کل داستان و کل مسیر زندگیشان قلمدارد میکنند…
اما سوالی که استاد عباس منش همواره از خودش میپرسد و ما هم باید بپرسیم این است که:
چه چیزی میتواند از این اصلتر باشد که:
ما به این جهان جسمانی آمدهایم تا تواناییهایی را تجربه کنیم که در وجودمان نهفته است .این یک اصل مسلم است که، همه ما توانایی انجام هر کاری را داریم. به همین دلیل به این جهان مادی آمدهایم تا به واسطه ارتباط با محیط اطرافمان و آدمهای دور و برمان، خواستههای مان را بشناسیم و با تجربهی خلق آنها و لذت بردن از مسیر این خلق، ظرف وجودمان را رشد دهیم و به این شکل نسخهی پیشرفتهتری از خودمان بسازیم. زیرا تنها چیزی که ظرف وجود ما را افزایش میدهد و ما را وارد مرحلهی بعدی و مدار بعدی میکند، تجربهی مرحلهی قبلی و تجربهی نعمتهای مدار قبلی است.
تجربهی خواستههای کوچکتر و گذشتن از آنها، سریعترین و لذتبخش ترین شیوه برای طی شدن تکامل است برای رفتن به مدار تجربهی خواستههای بزرگتر. همان چیزی که استاد عباسمنش آن را سرمایهگذاری روی خودمان و پر کردن I wish ها مینامد.
عجیئییییییب من رو در فکر برد.. واقعاااا عالی بود.. چ باورهایی یا بهتر بگم ترمز هایی هست ک آدم حتی نمیدونه . ممنون ک برای من کشیدی بیرون.
هردو کامنتتون رو باید سیوکنم و دوباره و دوباره و دوباره ببینم تا ب اون درک واقعی برسم ک حق همچین کامنت هایی ک خودش حکم یک فایل ارزشی داره رو ادا کنه. ممنونم عزیزم
واااقعا لذت بردم از خواندن این متن طوولانی و فوقالعاده. نکات زیادی بود توش و مهمترین ش برای من اون قسمتی بود ک شما ازادی استاد رو در آزادی فرکانسهاش ربط داده بودین
یعنی درک استاد از قوانین ک افکارتو ، زندگی تو میسازه؛ و حس ازاد طلبی ک از قدیم در استاد بوده و ب معنی واقعی کلمه در زندگی ش استفاده کرده.
سلام و درود به مریم شایسته عزیزم کامنت شما خودش یه کتاب نشانه بود برای واضح کردن مسیر …
هزاران مرتبه خداوند را سپاسگزارم که با شما و سایت استاد عباسمنش عزیز هدایت شدم
چقدر کامل و عالی خصوصیات مهم و بارز استاد رو برای من روشن کردین امیدوارم من هم بتونم این اگاهی هارو به باور تبدیل کنم
من هم بتونم در لحظه زندگی کردن رو تمرین کنم
من هم بتونم دلیل تمام چیزهایی که به دست اووردم اعتبارش رو به پاسخ و هدایت های خداوند یکتا بدم
من هم بتونم توی طبیعت دائما به دنبال قوانین و نشانه های الهی باشم
من هم بتونم الویت مهم زندگیم رو براساس ازادی بگذارم ازادی از هر عامل بیرونی و رهایی از مقایسه کردن خودم با دیگران که ببینم اونا دارن به چه چیزهایی میرسن و من عقب نمونم یه موقع
من همسرم در سایت شما عضو هست و ما داریم روی 12 قدم کار میکنیم،من خانمشون هستم و برای اولین بار در سایت کامنت گذاشتم هدایت شدم به نوشتن
نوشتن اگاهی هایی که به دست اووردم باعث شد که بهتر لمس و درکشون کنم
خدارو هزاران مرتبه شاکرم برای ثانیه به ثانیه نشانه ها و هدایت هایش
خیلی دوستون دارم امیدوارم هر جا هستید در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
سلام ودرود بر همراه و همدم شایسته ترین استاد عزیزمان
درود بر انسان پاکی که نوشته ها و قلم قدرتمتدش سخت ترین قلبها را نفوذ پذیر میسازد و همیشه قلب و ذهن ما را شخم میزند و بذر توحیدی را میکارد
ای بهترین انسان خدا تحسینت میکنم چه نوشتی و چه کردی و چقدددددد خوشحالم میبینم جز محدود نفراتی هستیم که در مدار این مقاله بی نظیر قرار گرفتم خداروشکرررر که دیروز بهم گفتی بزن رو ترتیب امتیاز تا امروز به این کامتت مریم جان عزیز و آگاهی نابی که محتاجش بودم برسم خداجونم شکرت میکنم که داری متو میسازی و چقد این کلمه که میشنوم گشنه ترم میکنه توحیدتوحید توحید که از صبح تا شب درباره اش حرف بشنوم و حرف بزنم به همون خداوندی خدا قسم سیر نمیشم که نمیشم که نمیشم
آزادی پدر توحید چقد زیبا گفتین دقیقا همینطوره هر فکری که باعث میشه تمام انرژی روزانه مونو بهش بدیم مارو از اصل دور کنه اونم میشه شرک بغیر خدا هر خواسته و فکری رو در درونمون بکاریم شرکه این حرفم برداشت بد نشه یعنی هرچی لازم داریم هر ابزاری برای راحت زندگی کردنی را که لازمه نیاز نیست اون خواسته رو به ذهنت بدی فقط کافی رو باورهای توحیدی ات کار کنی و از هر چی که شرکه هرچی که تورو از خدا دور میکنه دور بشی و فاصله بگیری و بخدا وصل بشی تمام انرزی تو صرف نگهداری او بکنی اون خودش میدونه چی برات خوبه چی ترو خوشحال میکنه چی و کی داشته باشی خوبه کجا بری چه وقت بری با کی بری خوبه همه چی و همه چی و اون خودش میدونه و ببینه تو همه قدرتو به اون داری میدی و برای اثباتش داری تلاش میکنی در درونت همه اینارو خودش برات فراهم میکنه چون خودش گفته ادعونی استجب لکم و تُمام تُمام.
آزادی پدر توحید است چه کلمه زیبایی
خدایااااااا شکرت
بانو شایسته عزیز متشکرررررم که نورانی کردی قلب مارا و حدس زده بودم امتیازتون کمتر از کامنتهای دیگه باید باشه چون واقعااااااا بهم ثابت شد تا در مدار آگاهی نباشی بهش نمیرسی خدایا یازم شکرت که منو در مدار این آگاهی ناب قرار دادی متشکررر ررم
خانم شایسته عزیزم متن های که مینویسید خواندنش چنان آرامشی بمن میده و اینقدر لذت میبرم که بارها و بارها مطالعه میکنم
درین متن وقتی از جنگل وقتی از مرغ و خروس ها و بز و گوسفند ها گفتین وقتی از زیبایی های طلوع و غروب آفتاب پارادایس گفتین من انگار تمام این لحظات کنار شما بودم و این ها را با شما تجربه کردم
اون آرامشی که در قلب تان دارید فرکانسش خیلی راحت بمن انتقال پیدا میکند.
من امروز نرفتم سرکار چون برنامه ام اینه که تا جایی که بتونم تمرکز کنم روی این پروژه خانه تکانی ذهن و وقتی کامنت ها را میخوندم که چشمم ب این کامنت افتاد خیلی ذوق کردم و با لذت مطالعه کردم اکنون پنج سال از نوشتن این کامنت میگذره و من امروز در مدارش قرار گرفتم که بخونم
خدارا هزاران مرتبه شکر که دانشجوی استاد عباسمنش هستم دانشجویی شخصیتم هستم که آزاد و رها از هر قید و بندی زندگی میکند آدمی که ابراهیم خلیل الله زمان خودش است
استاد سبک شخصی خودشان را دارند و کاری که بهشون لذت بخش است انجام میدن کاری ندارن که دیگران چقدر بیشتر کتاب خواندن چقدر بیشتر پیشرفت کردن چقدر ثروت بیشتری کسب کردن بلکه استاد جان اون کاری را انجام میدن که به قلب شان الهام میشه.
یکی از خواسته های که دارم براش تلاش میکنم اینه که سبک شخصی خودم را داشته باشم و به سبک شخصی خودم زندگی کنم فارغ از دیدگاه دیگران که خدارا شکر با کار کردن روی آموزه های دوره عزت نفس به این خواسته ام میرسم.
خانوم شایسته عزیز چقدر قشنگ استاد رو توصیف کردید، من هنوز قیمت دوم کامنتتون رو نخوندم اما اومدم که نظرم درباره همین قسمت اول رو بگم.
یکی از ویژگی های خوبی که به نظر خودم دارم اینه که با نشد ها و نمیشه ها اصلا نمیتونم کنار بیام، وقتی چیزی خواسته ای میاد توی سرم بایییییییید انجام بشه. همین ویژگی باعث شده به خیلی چیزا دست پیدا کنم که خیلیا میگفتن نشده که در ادامه چندتاییش رو میگم براتون.
1. اولینش اینه که زمانی که زمینمون رو خریدیم من گفتم ایشالا این خیابونا آسفالت بشه اما اون مشاور املاکی که خریدیم گفت اینجا هیچوقت آسفالت نمیشه بخاطر زمین های شالی و حدود یک ماه بعد این خیابون آسفالت شد و تبدیل به یکی از زیباترین خیابون ها برای دور دور مردم محل و مسافر ها شد و از طرفی تبدیل به مهم ترین خیابون شهر شد، چون دوتا خیابون اصلی رو بهم وصل میکنه.
2. بابت همین زمین گفتن که آب و برق و گاز بهش تعلق نمیگیره چون خارج بافته، و الان که دارم باهاتون صحبت میکنم حدود دو ماه از وصل شدن کنتر گاز، یک هفته از وصل شدن کنتر آب میگذره و چند روزی هست که تیرهای برق داخل شهرک رو جایگذاری کردن و به زودی برق هم وصل میشه.
3. زمانی که برای زمینمون درخواست سند کردیم، رئیس اداره ثبت اسناد بهمون گفت که این زمین رو نمیتونید براش سند بگیرید به هزار و یک دلیل، اما همون موقع من توی ذهنم گفتم من میخوام بگیرم، در نتیجه مهم نیس که چه سمتی داری و چقدر میدونی، کارای منو خدا انجام میده و داده و اینم انجام میده. و مسئله خیلی جالب تر اینکه بدون کوچکترین هزینه ای کارای سند زمینمون انجام شد.
4.یکسال پیش زمانی که میخواستم زمین رو بسازم فقط و فقط با 50 میلیون پول نقد شروع کردم و خودم رو وارد یک چالش بسیار بزرگی کردم که همه میگفتن این کار درست نیست و ریسک بزرگیه اما من میدونستم که ریسک نیست بلکه عمل به الهاماته و انجامش دادم و بعد از یک سال و نیم خونه رویایی بهشتیم ساخته شد. واقعیتش ازم بپرسن پولش از کجا جور شد نمیدونم دقیقا فقط میدونم که هیچ موقع لنگ نشدم، حسابم به صفر رسید اما باز پر شد. الهی شکرت.
5. برای کسب و کارم میخواستم مجوز کانکس از شهرداری بگیرم که همه میگفتن اصلا نمیشه و ندارده و اصلا با شهردار این موضوع رو مطرح نکن، اما من گفتم نه میرم و دقیقا خواستم رو مطرح میکنم، من دارم ارزش خلق میکنم چرا کائنات باید مخالف میل من عمل کنه و در نتیجه این شد که رفتم داخل دفتر شهردار و کلا 20 جمله صحبت نکردیم که اجازه ش رو بهم داد.
6. شروع کسب و کارم که با سه تا گونی چای بود که حتی خودمم فکرش رو نمیکردم انقد خوب پیشرفت کنم اما فقط اینو میدونستم که قدم بردارم همه درها به سمتم باز میشه، و نگم براتون که چقدر موفق بودم و الان در حال انجام ایده جدید با الهامات قشنگم هستم.
الهی شکرت که توانایی شناخت الهامات رو دارم، الهی شکرت.
و…
اینا اتفاقاتیه که خیلی توی ذهنم بلد هستش و میدونم که فقط نتیجه عمل کردن به الهامات هستش. عمل کردن به الهام و خلق ارزش باعث میشه که مشتری، ثروت و فراوانی به سمتت سرازیر بشه. باعث رشد خودت میشه.
…
درباره آزادی گفتید، من آزادی رو از نظر مالی و زمانی یکم دارم درک میکنم، اما مکانی نه، که اینم با تکامل قطعا به دستش میارم.
همین امروز ایده ای اومد سمتم که حس میکنم خیلی قشنگ باشه و به آزادی زمانی هم برسم.
خدا را شکر میکنم که کاملا هدایتی در مدار خواندن مطالب بسیار ارزشمند شما قرارگرفتم و بسیار آموختم از دیروز چندین بار این مطالب را خوانده ام و بخشهایی راهم یاداشت کرده ام
من هنوز موفق نشده ام تا از محصولات استاد خریداری کنم ولی از فایلهای رایگان ایشان استفاده میکنم ونت برداری میکنم و هر روز تکرار میکنم ونتایجی هم برایم داشته توکلم به خدا بیشتر شده وسعی میکنم شکرگزار تر باشم وچون شکرگزاری را مدام تکرار میکنم فرزندانم هم یاد گرفته آمد و سپاسگزار خداوند هستند
الان حدود یکماه میشود که کار بازسازی خانه ام تمام شده اما حدود یک ماه مشغول بازسازی بودیم و اکثر کارها راهم با هدایت خداوند خودمان انجام دادیم به غیر از کارهایی که واقعا بلد نبودیم که آنهاراهم بهترین دستان خداوند با کمترین قیمت برایمان بهترین شکل انجام دادند
من در یک سال گذشته بیشتر وسایل خانه را تهیه کردم واین هم از الطاف خداوند توکل به او بود که من برای تهیه همه اجناس به بهترین فروشنده با کمترین قیمت هدایت میشدم و کسانی بودند که بامن همزمان خرید میکردند با اختلاف قیمت بالا وبرندپایین تر پایتخت همه به لطف آموزه های استاد بود که من باور فراوانی را در ذهن تکرار میکردم وقبل از هر کار از خداوند هدایت میخواستم.
البته که باید بیشتر استمرار داشته باشم تا در مدار های بهتری قرار بگیرم
مسلما جواب این سوال برای کسی که حداقل یکسال روی باورهاش کار کرده و ورودی هایش راکنترل کرده روشن است
و اول از همه بپذیریم که همه اتفاق های اطراف ما حاصل باورهاو فرکانسهای ماست و وقتی باورهای آسانتر را میسازیم مسلما با آسانی روبرو خواهیم بود
و همچنین سیستم بودن خداوند را بپذیریم و به قوانینش واقف باشیم و با ایمان کامل به آن عمل کنیم
این سیستم اساس باورهای ما را در زندگیمان در غالب اتفاقات مختلفی به ما تحویل می دهد، وقتی که خوب بنگریم:
? تبلیغ کردن اساسش باورهای محدود کننده همچون رقابت، عقب ماندن یا نماندن، محدود بودن بازار، کمبود مشتری، بی خبر ماندن مشتری ها از وجود ما است
? تبلیغ نکردن هم اساسش باور فراوانی، اعتماد، توکل، آرامش (علی بی غم بودن) و انجام دادن کار خودمون و لذت بردن از مسیر و پذیرفتن هدایت الله و باور کردن هدایت خداوند در همه زمینه ها است
خداوند یکتا همواره در حال هدایت ماست، هدایت الهی بصورت وحی(الهامات درونی) است.
همه الهاماتی که به ما میشود هرچقدر که در جه توحیدی بودنمان بالاتر می رود واضح تر می شود طوری که گفته های خداوند در درون ما به راحتی شنیده و درک می شوند و اگر ریشه کلمه هدی را در قرآن به راحتی به چگونگی هدایت توسط خداوند پی می بریم.
هم چنین چون هدایت خداوند بر بیس شادی آرامش و لذت است روحمان بزرگ می شود و قلبمان گشاده و فراخ می شود تاجایی که احساس سبکی شادی لذت و آرامش بهمان دست می دهد که مصداق آیات قران است که با این مضمون آمده و می گوید :مومنانی که از هدایت ما پیروی کنند نه غمگین می شوند و نه بیمناک!!!!
پس خداوند همیشه خیر و منفعت ما را می خواهد و چه عالی میشود که پیرو هدایتهایش باشیم و به الهاماتی که احساس خوب به ما می دهد عمل کنیم و بپذیریم همچون مادر موسی که او را در آب انداخت با اینکه غیر منطقی بود، همچون نوح که کشتی را ساخت با این حال که از نظر همه غیر منطقی بود، همچون ابراهیم که بچه و همسرش را در بیابان رها کرد با اینکه غیر منطقی بود و……
منطق = ساخته و پرداخته ذهن است ذهنی که فقط با توجه به ورودی هایش دو دوتا چهار تا می کند و در این جا توکل یک مفهوم دیگری است که موجب نزدیک تر شدنمان به اصل مان میشود اگر می گویم اصل، اشاره ام به :
سپس آن را نیکو بیاراست و از روح خود در آن بدمید، و شما را دارای گوش و چشمها و قلبها گردانید، باز بسیار اندک شکر و سپاسگزاری نعمت های حق می کنید.
بخاطر همین است که هرچه سپاسگزار تر میشویم احساس بزرگی راحتی رهایی میکنم چون به اصلمان که از وجود خودش است از وجود خودش دمیده نزدیکتر می شویم و رسیدن و بازگشتن به اصل در این جهان =مسخر شدن جهان برای ما…..
یعنی کن فیکون
و اینکه این سه تا اعضای بدنمان گوشها و چشمها و قلب چقدر مهم هستند که از بین چندین اعضای مختلف خداوند نام آنها را بیان می کند، همانطور که همگی ما میدانیم و خوب بر آن تسلط داریم دهانمان را از ورود غذاهای آشغال مثل خوردن گل و لای و لجن صد درصد محافظت میکنیم و این یک امر طبیعی است
ولی اغلب مردم جهان از ارتباط گوش و چشم و قلب نا آگاه هستند و بخاطر همین استاد عباسمنش نیز مدام میگویند گوش و چشمتان را کنترل کنید و نگذارید که هر صدا و هر تصویری از آن وارد شود چون که این آیه را درک کرده اند که این ورودی ها قلب را که جایگاه خداوند همان روحی که از خودش دمیده را تخریب میکند و هرچه به قلب تغذیه نامناسب برسد روح از منبع دورتر میشود و در نهایت ناگزیر چاره ای جز ترک آن قلب پیدا نمی کند حالا می فهمم که تا چه حد باید مراقب ورودیهایمان باشیم!!!
او آفریننده آسمانها و زمین است و چون اراده آفریدن چیزی کند، به محض آنکه گوید: موجود باش، موجود خواهد شد.
این یعنی همان چیزی که سلیمان نبی درکش
کرد باورش کرد، این یعنی همان چیزی که یوسف پیامبر را از غلامی به
تخت پادشاهی رساند، این یعنی همان چیزی که برای موسی دریا را شکافت، این یعنی همان چیزی که برای اسماعیل چشمه زمزم، برای ابراهیم لیاقت خلیل بودن را به ارمغان آورد
من فقط خدای یکتا را می پرستم و دینم را فقط برای او خالص میگردانم…..
چه حس خوبیه بنده حرف گوش کن خدا میشی….خدایی که حکمفرمای عالمه….
چه عالی میشی با گفتن چیزهایی که گفته بگو…. باور های توحیدی ات را میسازی….
سوره الجن آیه 13
و ما چون به سخنان هدایت گوش فرا دادیم ایمان آوردیم و هر که به خدای خود ایمان آورد دیگر از نقصان خیر و ثواب و از احاطه رنج و عذاب بر خود هیچ نترسد.
خدایا من به تو ایمان دارم و از هیچ چیزی غیر از تو نمیترسم و خدایا مرا یاری کن که پایبند نترسیدنم از مخلوقات باشم
سوره الإسراء آیه 84
بگو که هر کس بر حسب ذات و طبیعت خود عملی انجام خواهد داد، و خدای شما به آن که راهیافته تر است آگاهتر است.
واووووووو زمانی از استاد شنیده بودم که باید طبیعی زندگی کنیم تا هدایت شویم و میگفتن که اگر خداوند را درک کنیم قوانینش را درک کنیم خیلی طبیعی زندگی می کنیم، زندگی طبیعی یعنی پر از شادی، پر از آرامش، پراز خوشبختی، پر از ثروت، پر از یکتاپرستی، پر از محبت، پر از خوبی ها و چیزی غیر از ابنها باشه غیر طبیعیه مثل درد و رنج و بدهکاری و سختی و بیماری و ناراحتی و….
سوره اللیل آیه 12
و البته بر ماست که هدایت کنیم.
خداوندا من بنده توام من تسلیم توام و بی نهایت سپاسگزارم که هدایتم میکنی به راه راست، به راه ثروت، به راه نعمتهای فراوان، به راه حق
وقتی همچین باورهایی داشته باشی مگه میتونه کارت رونق نگیره، ثروت ساخته نشه، شاد نباشی و سپاسگزار الهی؟
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا
هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم به آن شاد مىشوند و اگر به خاطر آنچه که از قبل فرستادهاند (بما قدمت ایدیهم)، مصیبتى به آنها برسد ناگاه مأیوس مىشوند. (۳۶)
جهان فقط پاسخ فرمانسهای ما را می دهد
هرچه می نویسم برایم تکرار باور است و هرچه تکرارشان میکنم بیشتر آرام تر می شوم آنقدر آرام شده ام که از سوی خانواده لقب علی بی غم را کسب کرده ام
البته فقط دانستن و تکرار این باورهایی که تا الن نوشتم کفایت نمی کند و بلکه درکش کنیم و به آنها عمل کنیم و نتیجه های کوچ و بزرگش را ببینیم و تایید کنیم
? نکته بعدی که باید در مورد پاسخ این سوال بگم اینه که باید ما از داشتن اون شغلمون احساسمون خوب باشه و اول از همه از اون محصول یا خدماتی که ارایه می کنیم در درجه ادل خودمون لذت ببریم و بهش ایمان داشته باشیم که این محصولمون هزاران بار کارایی برای مشتریمان خواهد داشت و به این یقین رسیده باشیم که این محصول یا خدماتمون میتونه احساس مشتریمان را خوب کنه یعنی به قول استاد عزیزم:
هم خودمون خوب زندگی کنیم، هم کمک کنیم جهان جای بهتری برای زندگی دیگران باشد
ویا به قول خانم شایسته گرانقدر این باور را در خودمون بسازیم و بهش عمل کنیم و سعی کنیم این باور را در عمل محقق کنیم :
هیچکس به اندازه ی ما به گسترش جهان کمک نمی کند. از نظر من، شغل من مهم ترین و معنوی ترین شغل دنیاست. هیچ عبادتی نمی تواند معنوی تر از لحظاتی باشد که من در شغلم سپری می کنم.
? اگر هر پاسخی دارم میدم حاصل مطالعاتم و باورهایی که از استاد عزیزم یاد گرفتم که چراغ هدایتی از جانب خداوند یکتا برای من بوده و باز به قول استاد :
آقا هر ایده ای، هر رویایی که به ما الهام می شود خداوند از قبل نتیجه آن ایده و الهام و مسیر رسیدن به آن را از قبل خلق کرده است و وظیفه ما سپاسگزاری بابت آن هدف و نعمت در همان لحظه است و باور کردن آن و قدرت خداوند یکتا و قوانینش ، به خاطر همین استاد بارها می گویند آنچه که میخواهید را تجسم کنید آنگونه که گویا در آن لحظه دارید، آره براساس این باوری که الان گفتم ما در واقع همون لحظه اون نعمت را داریم و مسیر رسیدن و هود اون هدف حتی قبل از الهام شدن رویای آن توسط خداوند خلق شده است.
? باور بعدی که من خودم به شخصه از استاد عزیز یادگرفتم اینه که آقا هر مشتری که میاد بابت محصول یا خدمات من مبلغی پرداخت میکنه و می خردتش، صد در صد رضایت پیدا میکنه و به زندگی اش خوبی سلامتی و ثروت و رفاه سرازیر میشه و بخاطر همین اونقدر به مراتب بالاتری از سلامتی و رفاه و ثروت و نعمت و آرامش دست پیدا میکنه به وجد میاد اونقدر به وجد و شادی میرسه که تا یک نفر سوال بکنه که چی شده که به این نتیجه از سلامتی رفاه ثروت یا هر نعمت دیگه ای رسیدی شروع می کنه از تعریف و تبلیغ ناخودآگاه که این هم بخشی از هدایت خداونده بخشی از همون سیستمی که بهتون گفتم و در بعضی مواقع هم از همون اول مشتری من بصورت خودجوش تا اسمی از محصول و خدمات مشابه من میاد شروع میکنه تعریف کردن و این هم هدایت خداونده و این روند بصورت بی نهایت بار در هرثانیه در حال انجام شدنه، یعنی باید انجام بشه چون من بندگیمو کردم، قوانین رو عمل کردم و این ماشین ثروت و نعمت و سلامتی رو راه انداختم هدایتش باجهانه اصلا کارجهان همینه همین!!!!
? باز به قول استاد
ایمان!!!!!
ایمان همه چیه!
? شده فکر کنید که ما چرا پا به این جهان گذاشتیم؟
پاسخ این سوال خیلی وقت بود معما بود، ولی حالا که بارها این سوال را از خود پرسیده ام و به این نتیجه رسیدم که تک تک ما هر کدوممون برای حل مسئله ای پا به این جهان گذاشتیم از بچه نوزاد بگیر تا پیر و جوان، در هر برهه ای در هر سنی در هر شغلی در هر مقامی در هر مکان و زمانی هر کدوممون برای حل مسئله ای اومدیم و قراره با حل مسئله ای که کمک کنه هم خودمون خوب زندگی کنیم هم کمک کنیم جهان جای بهتری برای زندگی دیگران باشد، لذا هیچ کس بابت محصول و خدماتی پول نمی پردازد و برای استفاده از آن وقت نمی گذارد بلکه برای حل مسئله خودشان پول می پردازند و وقت می گذارند همین…..!!!!
پس اگر ایمان داشته باشیم که می توانیم در درجه اول مسائل خودمان را حل کنیم و سپس مسئله دیگران به راحتی ثروت می سازیم به راحتی از نعمتهای
بی نظیر بهشتی بهره مند می شیم و به قول قرآن همه چیز کن فیکون می شود!!!!
? فهمیدن، درک کردن و باور اینکه خداوند این جهان را آفریده که به فرکانسهای ما پاسخ دهد دیگر حلال همه چیز است همه نیازهای ما برطرف می شود اصلا لازم نمی شود تبلیغ و حرص و جوش بزنیم و خودمون را به در و دیوار بزنیم بلمه کافیه بندگی بکنیم عبادت بکنیم (حل مسایل زندگی خودمون و دیگران) تا هر روز شاهد رشد بیشتری باشیم
اول در مورد تفاوت استفاده از ابزار بگم با حساب کردن روی خدا…
بامثال از زندگی خودم ونتیجه خودم شروع میکنم که من الان یک ساله در خدمت سربازی ام و الان دوهفته شرایطم عالی شده ولی تاقبل ازاین بسیار نامناسب بود
تواین یک سال همیشه دنبال کسی بودم که دستم رو بگیره و پارتیم شبه((استفاده ازابزار))
وهمیشه کارم انجام نمیشد چون قانون رو بلد نبودم…
تااینکه بافایل ((فقط روی الله حساب بازکن)) اشنا شدم و بعداراون باورم رو نسبت به خداعوض کردم و سپردمش به خودش و
اون ازجایی دستم رو گرفت که باورم نمیشدو شرایطم کاملا عوض شد …
دلیلش قانونه که میگه افکار ما زندگیه ما رو رقم میزنن…
و اما در مورد ادامه سوال…
ما بعدازاینکه روی باورهامون کارمیکنیم یک سری الهامات ازطرف خدا بهمون داده میشه به شکلهای مختلف….
اینکه ما تبلیغات رو عامل موفقیت و رشد یک کسب و کار بدونیم کاملا اشتباهه چون افرادی رو شما میتونید تو سطح شهرتون پیداکنید که بدون تبلیغات درامدی بسیاربالاتر دارند ولی اون نتایج رو نگرفتند…
افکار ماست که اتفاقات رو رقم میزنه اگر ما فکر میکنیم که تبلیغات باعث میشه موفق بشیم، اون تبلیغاته نیست که عامل موفقیته بلکه اون باوره است که میگه تبلیغات موفقیت میاره…
اگر بعدازکار کردن روی باورهات بهت الهام شد که فلان تبلیغ رو انجام بدی اون نتیجه بخشه
ولی اگر تمرکزت رو بجای روی خودت ،روی تبلیغات بزاری همون نتیجه ایی رو میگیری که اکثر مردم گرفتند…
واین رو هم بگم که بهترین تبلیغات خداونده…
بزار خدابرات تبلیغ کنه اگه تو روی باورهای توحیدی کار کنی به مسیرهای خاص و ایدهای خاص هدایت میشی
و هیچوقت به عوامل خارجی در رسیدن به خوشبختی احتیاجی نخواهی داشت…
اساس زندگی آزادی است.، پس عجیب نیست فردی که هماهنگی با این اصل، تا این حد برایش در اولویت است، نتایجش نیز تا این حد متفاوت باشد. وگرنه همه ما از پتانسیل یکسانی برای خلق شرایط دلخواهمان برخورداریم و من فکر میکنم به میزانی که اولویت آزادی برایمان شدید میشود، از این پتانسیل برای خلق آنچه استفاده میکنیم که، کمبودش ما را محدود ساخته بود.
اما باید همزمان این را نیز لحاظ کنم که، این موضوع وقتی به این حد از نتیجه میرسد که، شروع به ساختن باورهایی مثل فراوانی ثروت و فرصت و نعمت و نیز احساس ارزشمندی و… میکنیم و در طی زمان، با قدمهای کوچک و بازخورد گرفتن های مداوم، این نوع باورها را مرتباً قدرتمندکنندهتر میسازیم.
?????
البته نمیخواهم بگویم که استاد عباسمنش، انسانی مطلقاً بدون خطا و کامل است. بلکه آنقدر این ویژگیها در او پر رنگتر از درصد بسیار زیادی از آدمهای دیگر است که و آنقدر او اصل را در خود پرورش میدهد و از فرع دور میماند که، به دنبال نقص گشتن در او، بی انصافی است. تا آنجا که میتوانی به راحتی هر نقص دیگری را دربارهی او، به راحتی نادیده بگیری. نه فقط من، بلکه حتی هر فردی که با نگاه منتقدانه و به قصد پیدا کردن نقاط ضعف، وارد این ماجرا شود، صادقانه به خودش خواهد گفت که: آنقدر نکات مثبت زیاد است که انصافاً میتوانم هر چیز دیگری را نادیده بگیرم.
? ویژگی دیگری که به شدت در موفقیتهای استاد عباسمنش دخیل بوده، تحمل بسیار کم ایشان در ماندن در فضای ناخواسته یا نپذیرفتن مسائل تکراری است.
شخصیت آزادی طلب استاد عباس منش را میتوانی به خوبی در کمصبر بودنشان برای ماندن در فضای ناخواسته، مسائل، تضادها و هر آنچه که آنها را مینامییم، ببینید.
به همین دلیل نیز، حل ریشهای مسائل برای ایشان تا این حد از اولویت بالایی برخورد است و مهمتر از همه، گیر افتادن در یک مسئلهی تکراری، جز خط قرمزهای ایشان است.
و مهمتر از همه، اولویت بالای آزادی موجب شده که «سادگی» اولویت بسیار بالایی برای ایشان داشته باشد:
? سبک راهکارها و راه حلهای ایشان، سادگی است.
? سبک زندگی ایشان سادگی است.
? سبک لباس پوشیدنشان سادگی است.
? سبک فکر کردنششان سادگی است.
? سبک آموزشهایشان سادگی است.
? سبکشان برای مدیریت یک کسب و کار، تولید، فروش و پشتیبانی کسب و کار، سادگی است.
و این سبک حاصل این نگاه است که:
? راه حلهای خوب، زودتر پیدا میشوند
? راه حلهای کاراتر، همیشه سادهتر هستند.
? راهحلهای کاراتر، همیشه در دسترستر و قابل اجراترند.
و تمام آنچه ایشان از سادگی، کارایی، در دسترس بودن، سریعبودن و قابل اجرا بودن با امکانات همان لحظه، به دنبالش بوده، با این قانون که اصل و اساس جهان است، همخوانی دارد:
«تمام اتفاقات زندگی ما، بدون استثناء، بازتاب باورها و فرکانسهای خودمان است»
یعنی تطبیق این شخصیت آزادی طلب، ماجرا جو، غیر وابسته، آسان گیر به خود، فوقالعاده کم تحمل درباره آنچه مدارا کردن با مسائل و کنار آمدن با مسائل مینامیم، یا بهتر است بگویم، «پذیرفتن یک ناخواسته و کنار آمدن با آن، به عنوان بهایی که باید برای داشتن یک خواستهی دیگر پرداخته شود» و دهها ویژگیای دیگر که میتوانیم چندین صحفه برایش بنویسم، با اصلی با نام «توحید» به این معنا که تمام اتفاقات زندگی ما، بازتاب باورهای خودمان است و عوامل بیرونی هیچ نقشی در تجربیات زندگی ما ندارد، این دستاوردها را رقم زده و هرچه هماهنگی این دو بیشتر میشود، موفقیتهای وسیعتری را در زمان کوتاهتری رقم میزند.
این مرد، به خاطر این شخصیت آزادی طلب، غیر وابسته و کنجکاو به تجربه، حتی تحمل ماندن در شرایط مطلوب اما یکسان را هم ندارد. حال هرچقدر آن شرایط از نگاه دیگران مطلوب باشد.
دوباره میتوانم یادآور کنم که، مهمترین موضوع درباره موفقیت، برای ایشان تجربه آن موضوع و سپس گذشتن از آن است. ایشان حتی به دستاوردهایش هم وابسته نمیشود و در آنها نمیماند.
زیرا بزرگترین دستاورد برای ایشان، باور قدرتمندکنندهی است که، به خاطر توانایی تحقق آن نتیجه، در وجودش شکل گرفته و ایمان و اعتماد به نفس بیشتری برای برداشتن قدم بعدی، به او بخشیده است. چیزی که ایشان سرمایهگذاری روی خودشان مینامند.
پس میتوانم عامل مهم بعدی را، تعریف متفاوت استاد عباسمنش از موفقیت یا نگاه متفاوت ایشان درباره رسیدن به خواستهها بدانم:
تعریف موفقیت برای استاد عباسمنش یعنی?
اجرای ایدههایی که به تو الهام شده است و تجربه ی خودت در حین اجرای آن ایدهها و بعد پیدا کردن قدم صحیح بعدی از آنجا.
برای استاد عباسمنش، بیشتر از داشتن نتیجه، اولویت با اجرای ایدههایی است که به او الهام شده است.
نقل این خاطره از استاد عباسمنش بسیار مرتبط با این ویژگی ایشان است:
یک بار با هم فیلمی را میدیدیم. موضوع فیلم داستان نویسندهای بود که با وجود تلاش بسیار، کتابش اصلاً مورد توجه قرار نگرفت. سپس در خلال این ماجرا، این فرد دستنوشتهی قدیمیای پیدا کرد. درست یادم نمیآید، اما انگار فهمید که نویسنده آن دستنوشته مرده و هیچ فردی از محتوای آن نوشته باخبر نیست. مرد داستان ما، آن دستونشته را با نام خودش به عنوان کتاب خودش منتشر کرد و آن کتاب بسیار پرفروش شد و او را به شهرت و ثروت رسانید.
وقتی فیلم تمام شد، استاد عباسمنش از من پرسید:
اگر تو جای آن مرد بودی، درباره آن دستنوشته، چه تصمیمی میگرفتی؟
آن فیلم ماجرای تلاشهای بسیار زیاد آن فرد را به نحوی نشان داده بود که گویا آن دستنوشته، یک هدیه از جانب کائنات به این فرد است.
من به استاد گفتم، احتمالاً من این هدیه را میپذیرفتم اما به شیوه خودم آن را بازنویسی و چاپ میکردم.
یعنی با توجه به مشکلاتی که مرد داستان در آنها غرق شده بود، شاید مثل او عمل میکردم. یعنی شک داشتم که بخواهم آن دستنوشته را نادیده بگیرم.
اما استاد عباسمنش گفت: من هرگز آن دستنوشته را چاپ نمیکردم حتی به آن فکر هم نمیکردم. بلکه کتاب دیگر یا کتابهای دیگری از خودم مینوشتم. زیرا برای استاد عباسمنش، موضوع خیلی فراتر از یک نتیجه است. موضوع تجربه خودش و اجرای ایدههای خودش است و این ماجرا را هم از اولویت بالای آزادی نشأت گرفته است.
? اولویت داشتن بالای آزادی، موجب شده که ایشان هرگز نخواهد از فردی تقلید یا کپی برداری کند. در عوض، تا این حد خلاقانه عمل کند. چون اولویت بالای آزادی، به او اجازه نمیدهد که خودش نباشد. برای او، اولویت، همیشه با ایدههای الهام شدهاش است.
منظورم از اولویت در اجرای ایدههای الهام شده یعنی: به محض اینکه خواستهای در وجودشان واضح میشود، نگاه ایشان اینگونه نیست که مثلاً: دیگران چه کار میکنن یا چه راه حلهای معمولی برای این کار وجود دارد.
بلکه نگاه ایشان این است که: نگاه قوانین زندگی درباره این مسئله به چه شکل است؟
و این خواسته به چه شکل میتواند با اصلی که من شناختهام، هماهنگ شود؟
از طرف دیگر، ایمان ایشان به اینکه: این نیرو هر لحظه راهکارها را به او الهام میکند، به جای شیوههای معمول جامعه، تمرکز او بر آنچه است که درونش و قلبش به او میگوید. زیرا او نسبت به این موضع ایمانی قطعی دارد که:
تنها راه هماهنگی با نیروی هدایتگری که منبع تمام قدرتها و نعمتهاست، اجرای بی چون و چرای ایدهای است که همین حالا الهام شده و پیروی از نشانهای است که به وضوح خودش را نشان داده است.
گویی یک جهان هست و او و یک ایده ی الهام شده که باید فقط اجرایی شود. فقط همین. فقط میخواهد اجرای آن ایده را تجربه کند و ایشان این ویژگی را آگاهانه ساخته است.
????
از شخص ایشان نقل است، آن زمان که تازه کار را در تهران شروع کرده بود، «مهمترین مسئلهی تیمی که ایشان با آنها کار میکرد، «خدای درون استاد عباس منش»بوده است.
آنها از خدای درون استاد عباسمنش همیشه شاکی بودهاند. زیرا راهکارهای خدای درون استاد عباسمنش با استدلالهای آنها درباره نحوه انجام کارها، کاملاً در تضاد بوده است. بنابراین بارها این جمله را تکرار میکردهاند که:
«خداکند خدای درون استاد عباسمنش چیزی در این باره نگوید، وگرنه بدبخت خواهیم شد. چون او قطعاً کاری را انجام خواهد داد که خدای درونش به او میگوید.»
????
و یک نکته مهم دیگر ?
در عین حال که ایشان تجربه را دوست دارد، در دام تجربیات تکراری حتی خوب، نمیافتد. یعنی تجربیات تکراری-هرچند از نظر دیگران با ارزش- برای ایشان حکم لذتی را دارد که دیگر تبدیل به رنج شده است.
مثل آدم تشنهای که در گرمای یک شهر کویری، ساعتها پیاده راه رفته، نوشیدن اولین و دومین و سومین لیوان آب سرد و گوارا برای این فرد، بالاترین لذت را دارد. ما اگر بیش از آن ادامه دهد، همان آب لذتبخش و گوراا، برایش زجر آورترین چیز میشود.
استاد عباسمنش خیلی زود حتی از تجارب عالی پر میشود و سراغ مرحلهی بعدی میرود. به نظرم باید عامل آزادی را در این مورد هم در نظر بگیرم. عاملی که همواره موجب میشود، میان اصل و فرع تفاوت قائل شود و اجازه ندهد، موضوعات به ظاهر جذاب، او را از تجربهی مرحلهی بعدی، باز دارد. چیزی که آدمهای موفق بسیار زیادی در تلهاش میافتند، همین است.
دلیل اینکه استاد عباسمنش تکاملش را سریعتر از دیگران طی کرده، این موضوع است. این نوع نگاه، از آدم یک پیشرو میسازد.
هر فردی جای استاد عباسمنش بود، قعطعاً هنوز هم در یزد و یا شهرستانها کلاسهای حضوری تندخوانی برگزار میکرد. چون درآمد بسایر خوبی داشت. استاد عباسمنش پس از برگزاری کلاسهای 1000 نفره، با گفتن این موضوع که:
دیگر کلاس حضوری برگزار نمیکنم، همه افرادی که با او کار میکردند را، شوک زده کرد. نظر آنها این بود که این آدم به سرش زده که چنین فرصتی را نمیپذیرد. ظاهرا غیر منطقی به نظر میرسد که، وقتی راهکاری را کشف کرده باشی که به خوبی در کسب و کارت جواب داده است را، دیگر تکرار نکنی و بخواهی دوباره سراغ شیوهی دیگری بروی.
اما وقتی از نگاه استاد عباسمنش مسئله را بررسی میکنی و «اولویت آزادی« یا محدودیتهایی مثل «اجبار برای متوقف ماندن در یک مکان و انجام یک کار تکراری-که هیچ تجربهی جدیدی به آگاهیهای فردی مثل استاد عباسمنش اضافه نمیکند» را در نظر میگیری، آنوقت تصمیم استاد عباسمنش برایت منطقی میشود.
و نتیجه این میشود که ایشان به جای تدریس، دوره غیر حضوری تندخوانی را تولید میکند و بدون نیاز به انجام یک کار تکراری و درگیر محدودیتهای بسیار شدن، نتایجی هزاران برابر بزرگتر از آن نتایج میسازد.
????
میخواهم بگویم که ایشان همزمان یکه مثل یک شیر، از قدرت و ابهت خوبی برخوردار است، مثل یک آهو نیز فرزی و چابکی خاصی دارد و به راحتی و به سرعت، تغییر مسیر میدهد و اجازه نمیدهد موضوعاتی که فقط قرار بود، یک تجربه باشند، تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر و تغییر ناپذیر در زندگیشان شوند، به گونهای که همواره تصمیمات و خواستههای جدید ایشان را تحت الشعاع قرار دهند.
من هزاران مثال در این باره دارم و این رفتار تنها از فردی بر میآید که به اندازه کافی خلاق است و آزادی اولویت بسیار بالایی برایش دارد و همزمان باورهای قدرتمندکنندهای درباره خودش، تواناییاش در ساختن ثروت دارد به این دلیل که، قانون ثروت را خیلی خوب درک کرده است، موضوع اصلی برای چنین فردی، تجربه است و نه جمع کردن کلکسیونی از دارایی ها و هر آنچه که میتوانیم آن را نتیجه یا دستاورد بنامیم.
?????
برای ایشان مهمترین اولویت با، «تجربه خودش» در حین خلق آن خواستههاست تا، بتواند ظرف وجودش را رشد دهد. زیرا رسیدن به نتیجه، برایش مسلم است. پس چیزی که اینجا برایش جذاب میشود، اجرای آن ایده ا ست.
این کار را نه فقط در کسب و کارت یا سایر خواستههایش انجام میدهد، حتی در بازی پینگ پونگ هم من این الگو را بارها دیدهام.
وقتی با هم پینگ پونگ بازی میکنیم، اکثراً به این شکل عمل میکند. یعنی وقتی نتیجهی بازی برای ایشان مشخص میشود که، بازی را خواهی برد، آنوقت به جای ادامه دادن به شیوهی ضربههایی که جواب دادنشان برای او حتمی است، امتحان ضربههای جدید را آغاز میکند. چون دیگر از آن نوع ضربهها پر شده است.
به این ترتیب، وارد اجرای ضربههای جدیدی میشود، بدون اینکه بایش مهم باشد که یک ضربه خراب میشود یا خیر، اما خیلی دوست دارد ببیند اگر این ضربه را به شکل side spin forehand یا side spin backhand اجرا کند، چه نتیجهای در بر خواهد داشت؟
و به این شکل همزمان که موضوع جدیدی را تجربه میکند، مهارت خودش را هم ارتقاء میدهد و مرا مجبور میکند دوباره دنبال راهی برای دفاع ضربه جدید او بگردم و به این شکل او یک سطح جلو میافتد و به این شکل همه چیز برای ایشان، یک بازی جذاب غیر تکراری و آموزنده است که مرتباً ظرف وجودشان را وسیعتر میکند.
?????
اما آدمهای بسیاری به این شکل نگاه نمیکنند. آنها به دلیل ترسِ از دست دا دن آنچه به سختی به دست آوردهاند، از بهبودهای مداوم میترسند.
حتی برای بسیاری دیگر، موضوع از این هم سختتر است. یعنی وقتی یک تجربه به آنها خواستهشان را میشناساند، اگر رفتن به سمت آن خواسته به معنای تغییری جدی در روند قبلیشان باشد، از رفتن به سمت آن خواسته میترسند و با خود میگویند:
من سالها عمرم را برای این کار صرف کردهام
من برای پرورش این کسب و کار اینهمه زمان و انرژی گذاشتهام
من تمام عمرم را صرف زندگی در این کشور کردهام و دیگر همه چیز را دربارهاش میدانم
من برای به اینجا رساندن کسب و کارم، تمام زندگیام را گذاشتهام
من بهترین سالهای جوانیام را به زندگی با این فرد صرف کردهام،
حالا همه اینها را بگذارم و بروم؟!
یعنی با اینکه میفهمند تجربیات زیباتری انتظارشان را میکشد، اما ترس از از دست دادن، خیلی قوی تر از لذت به دست آوردن است. به همین دلیل تصمیم میگیرند به قول خودشان، زیاده خواهی های خود را کنترل کنند و به این شکل در تله میافتند.
یعنی چیزی را که قرار بوده فقط یک تجربه مقطعی در زندگیشان باشد، به عنوان کل داستان و کل مسیر زندگیشان قلمدارد میکنند…
اما سوالی که استاد عباس منش همواره از خودش میپرسد و ما هم باید بپرسیم این است که:
چه چیزی میتواند از این اصلتر باشد که:
ما به این جهان جسمانی آمدهایم تا تواناییهایی را تجربه کنیم که در وجودمان نهفته است .این یک اصل مسلم است که، همه ما توانایی انجام هر کاری را داریم. به همین دلیل به این جهان مادی آمدهایم تا به واسطه ارتباط با محیط اطرافمان و آدمهای دور و برمان، خواستههای مان را بشناسیم و با تجربهی خلق آنها و لذت بردن از مسیر این خلق، ظرف وجودمان را رشد دهیم و به این شکل نسخهی پیشرفتهتری از خودمان بسازیم. زیرا تنها چیزی که ظرف وجود ما را افزایش میدهد و ما را وارد مرحلهی بعدی و مدار بعدی میکند، تجربهی مرحلهی قبلی و تجربهی نعمتهای مدار قبلی است.
تجربهی خواستههای کوچکتر و گذشتن از آنها، سریعترین و لذتبخش ترین شیوه برای طی شدن تکامل است برای رفتن به مدار تجربهی خواستههای بزرگتر. همان چیزی که استاد عباسمنش آن را سرمایهگذاری روی خودمان و پر کردن I wish ها مینامد.
????
در یک کلام، ما فقط یک راه داریم:
یافتن علائقمان و ساختن باورهای قدرتمند کننده و ثروتآفرین درباره آن علائق.
علاقهات را پیدا کن و دربارهاش باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرینی مثل: باور فراوانی و باور احساس خودارزشی را بساز تا بتوانی همچنان که از انجام علاقهات لذت میبری، ثروت هم بسازی.
زیرا هدف زندگی، تجربه لذت است و تنها راه لذت بردن، انجام کار مورد علاقهمان است.
خلاقیتهای ما فقط زمانی بروز میکند که در حال کار مورد علاقهمان هستیم. شور و اشتیاق ما زمانی شعله ور میشود که مشغول انجام کار مورد علاقهمان هستیم. رشد و توسعهی ما تنها با تجربه ی کار مورد علاقهمان صورت میگیرد و مهم تر از همه، آزادانه ترین شیوهی زیستن، تجربهی آنچه است که به انجامش علاقه داری.
من کامنتهای لایوشماره ی ۳ رو چندوقتیه که دارم ازاول میخونم به ترتیب از صفحه ی اول،،واین خوندنم هم هدایت خدابود وبس..یه وقفه ی ده روزه ای برای خوندن این دیدگاهها واسم افتاده بود بخاطر دیدگاههای فایلهای دیگه…ولی امروز باز هدایت شدم به خوندن ادامه..ولی حسی بهم میگفت برواز اخر بخون….منم باکمی تردید شروع کردم به خوندن از صفحه ی اخر…یکی از دیدگاهها راجع به دیدگاه شما حرف زده بود که درقسمت لایک شده هاست،،و من اصلا خبر نداشتم که از شما دیدگاهی توی این صفحه وجودداره….سریع رفتم قسمت لایک شده ها و با عشق شروع به خوندن کردم…
شایسته ی عزیزم چنان دری ازاگاهی و هدایت و به دنبالش حمایت خداوند بروی من بازشدکه فقط دوست داارم بارها بخونم و به این جمله ها فکرکنم…انقدر قشنگ هدایت شدم که دلیل حال بدامروزم و فهمیدم …فهمیدم چی میخام…چرا میخام…وچی درسته و چی اشتباه….انقدر هدایت و چراغ واسه ی من توی این دیدگاه روشن شد که فقط دلم میخاد برم جایی در خلوت وسکوت وبارها وبارها وروزها شبها این جملات رو بخونم و تکرار کنم و به قول استاد عزیزم بگم تزریق بشین توی وجودم…شایسته ی عزیزم من سالهاست که در یه بهشت زیبازندگی میکنم ولی امروز فهمیدم که چرا روحم میخاد پرواز کنه…چرا انقدر پاهام روی زمین نیست دیگه..چرا باوجود این همه نعمت و زیبایی و فراخی
این بهشت،، احساس پرنده ای در قفس و دارم که میخاد پرواز کنه وبره..چرا میل گرفتن حتی مدرک خلبانی و پروازکردن توی اسمون ،،انقدرشدت گرفته توی وجود من…چرا اینجا گیر افتادم..امروز فهمیدم که بله…این ازادیه که من میخام…من اینجا ازادانه دارم زندگی میکنم ولی حصار و دیوارهاش داره بابزرگترشدن روحم..بابودن دراین فضای توحیدی…بااین اگاهیهاوبزرگترشدن ظرفم به من اسیب میرسونه…جوری که بارها شده دلم خاسته مثل حضرت سلیمان بتونم سواربر بادها پرواز کنم….فهمیدم که من اینجا خیلی وقته که سیراب شدم و پرشدم از تجربه ی زیباییها ونعمتهای این مکان…پراز اگاهی و لذت شدم وازشدت این سیرشدن ،احساس درقفس بودن ودارم…قفسی به بزرگی ده هزارمتر…ولی احاطه شده بادیوار….من دلم عبوراز این دیوارهارو میخاد…من دلم میخاد ازادورها زندگی کنم..من امروز حالم و فهمیدم که دلم پرواز میخاد ازادانه..به هرجا که دلم خاست برم….شایسته جون هر سطر و هرجمله ی این دیدگاه من و مصممترکرد برای پروازم…به من قدرت و جسارت و فهم و درک بیشتر وداد…به من احساس رهایی رو القا کرد…..که باید رهاکنم و ازادانه برم وزیباییهای دیگه رو ببینم و تجربه کنم…باید گذرکنم ازاین دیوارها که من رو باباورهای خودم اسیر کرده ومنتظر یه ناجی ام بیرون ازخودم….
شایسته ی عزیزم ،،،انقدر حجم اگاهیهای این دلنوشته ی شما بالاست که من فقط زبان سکوت اختیارکردم و چشمام پرازاشک شده…که خدایا چقدرزیبا امروز من وهدایتم کردی به این جمله های ناب توحیدی و بهم فهموندی که چرا احساسم تواین لحظه هماهنگ نیست…….
شایسته ی عزیزم امروز روح من رو به پروازدراوردی…واین پرواز من چقدرزیبا که همزمان شده با فایلهای سفرنامه…..واین اگاهی ناب امروز هم دنباله ی هدایت خداونده برای گذرمن ازاین موانع ..سپاس وهزاران سپاس ازاینهمه عشق وصداقت قلبی و خالصانتون که هرگزباکلمات نمیشه بزبون اورد…..هزاران سپاس ازاین دلنوشته ی توحیدی و عاشقنتون….
خدا رو شاکرم که استاد عباس منش و خانم شایسته را برای هدایت من به جهانی بزرگتر وپر از نعمت و فراوانی سر راهم قرار داده است…
استاد عزیز من با وجود اینکه موفق نشدم حتی یک محصول شما رو بخرم ولی به خاطر لذت بردن از سخنان شما و عزیز دلتون که برای من هم خواهر و رهنمای بزرگی است و کامنت همه دوستان خانواده بزرگ عباس منش که همه اینها رو از خدا میبینم.. سپاس گذارم… چون میخواهد من را هدایت کند به داخل جهانی بزرگتر وبهتر از جهانی که در حال حاضر در ان هستم..
خدایا صد هزار بار شکرت که دوتا چشم به من دادی که میتونم از نوشتهای این خانواده بزرگ کمال لذت و به احساس خوب رسیدن رو ببینم ودرک کنم…
واقعا ممنون از همه خانواده عباس منش حتی کسانی که فقط وفقط یک کلمه رو کامنت گذاشتن…
به نظر من قدرت آزادی و احساس خوب بهترین مسکن و راه حل برای بکار افتادن مغز آدم میباشد..
هر وقت از طرف این خانواده بزرگ دیدگاهی یا نظری یا پیامی برای من جیمیل میشه بیشتر به ارزش خودم پی میبرم..بیشتر به اهدافم فکر میکنم.. بیشتر به موفقیت نزدیکتر میشم… احساس خوبی بهم دست میده…
منی که بی هدف و معلق بودم دارم به اهداف و فراوانی نعمت فکر میکنم.. دارم به ارزشهای خودم پی میبرم.. مطمئنم که دارم به سوی مداری شایسته تر هدایت میشم…
واقعا اگه با خودمون صادق باشیم،از خودمون بپرسیم کی هستیم و چی میخواییم.. خالصانه و با زبانی ساده خواسته هایمان را بخواهیم… بدون شک به همه آن چیزی که در وجودمان هست پی برده و میرسیم…
تا خودمان رو پیدا نکنیم… تا شرطی نشیم به سوی حتی یک تغییر کوچک.!فهمیدن و درک کردن خیلی سخت میشه…..
با زبان ساده و با جرأت بگم خواستهایم را میخواهم چه خیلی بزرگ چه خیلی کوچک فرقی ندارد… مهم رسیدن به آنها ولذت بعد از رسیدن به خواسته هاست…
به کودکان و نوزادن فکر کنیم که بامغزی خالی ولی باقدرت یادگیری و آمادگی بسیار بالا در هر چیزی که دوره کودکی با آن برخورد میکنن زود خود را با شرایط وفق میدهند، ساده و بدون آلایش و بدون داشتن غرور بی جا که مانع بدی برای پیشرفت است..
خدا به سادگی به ما آدما نشان میدهد که در هر لحظه از زندگی یمان شک و تردید نداشته باشیم ساده به دنیا بنگریم چون ما رو برای کسب تجربه و درک کردن فراوانی آفریده و همیشه و هر لحظه با ماست..
خدایی رو که قادر مطلقه شکر میکنم چون همه امور در دست اوست…. خودمو به خدا سپردم چون میدونم منو خیلی دوست داره وبا این خانواده بزرگ آشنا کرده…. خدایا سپاس گذارم…
استاد عباس منش عزیز،، خانم شایسته عزیز… خانواده بزرگ و دوست داشتنیم از همتون ممنونم… سپاس گذارم…
ممنونم بابت زمان، انرژی و علاقه ای که گذاشتین و مثل ما به جواب مسابقه پاسخ دادین.
امروز از صبح تا غروب مشغول خوندن پاسخ شما بودم و کلی باور و نکات ناب رو استخراج کردم. همینطور کامنت شما رو به قسمت آرشیو اضافه کردم که بعدا با تکامل فرکانسی بیشترم، بازهم از قلم شما بیاموزم.
به نام خداییکه جواب تمام سوالات ما رو میدونه واگر ازش بخواهیم ما رو به سمت جواب سوالهامون هدایت میکنه
اینقدر برای نوشتن این کامنت هیجان دارم، که فکر میکنم انگشتهام موقع تایپ دیده نمیشه
امروز کمی خلوت تر از روزهای قبل بودم
از ابتدای صبح از خدای خودم خواستم که جوابِ سوالات ذهنم رو بده و منهم برای دریافت این جوابها قطعاً جایی جز این سایت نداشتم
برای همین تصمیم گرفتم، هر جایی که سایت من رو هدایت کرد برم
اولین هدایت رو خودم انتخاب کردم ، نشانه های امروز من رو باز کردم باور میکنید نمیدونم چی اومد ؟
نگاهش کردم کامنتهای لایک شده رو خوندم و حس کردم امروز یه روز رویایی برای من خواهد بود
جنس کامنتهایی که میخوندم خیلی فرق داشت
انگار در مدار بالاتری بودم چون کامنتها هم درمدارهای بالاتری بود
به فایل دستیابی به رویاها هدایت شدم تصمیم گرفتم هر سه تا رو ببینم. کامنتهاشون رو خوندم
دم دم های غروب به فایل یکی از دوستانیکه از نظر مالی پیشرفت های چشمگیری داشتند هدایت شدم
خیلی از بچه ها برای من نوشته بودند که موقع خوندن داستان هدایت و کامنتهایی که در مورد پدرم میزارم اشک ریختن و به خدای خودم میگفتم من رو به کامنتهایی هدایت کن که باخوندنشون اشک شوق بریزم
و امروز جنس کامنتها فرق داشت
با کامنتهایی که میخوندم به مطالبی میرسیدم که حتی تو دوره های هم نشنیده بودم چقدر جنس کامنتهای امروز فرق داشت ، قطعاً جنس درخواست من و جنس ایمان من برای دریافت خواسته هام متفاوت بوده
پایان هر کامنت اینقدر هیجان زده بودم که میگفتم الان تموم بشه کامنت میزارم
یهو یه اتفاقی می افتاد که کامنتی پر بار تر برام باز میشد
این داستان هدایت عجب بازی های شیرینی با ما میکنه
بعضی از جملات رو بارها نوشتم ( من یه آدم کاملا ً نوشتاری هستم ) این اتفاق اولین بار بود که می افتاد
اینقدر جمله های سنگین تو کامنتها امروز دیدم که گاهی بلند میشدم کمی راه میرفتم یه قهوه یا چای میخوردم ادامه مطلب رو میخوندم
این یه دستاورد جدید نیست ؟
این یه نتیجه بزرگ نیست ؟
اینکه همون فایلهای رایگانی که سالهاست گوش میدی و نگاه میکنی و هدایتت میکنند به همدیگه به طوری که زنجیر وار میخوان جواب سوالاتت رو بدن
صبح به خدای خودم گفتم امروز ذهن آشفته من رو سرو سامون بده
و هدایت شدم به فایلها و کامنتهای پر محتوی ای که مطالب رو اینقدر مرتب و با نظم تو ذهن من دارن جاساز میکنند که سه تا سررسید گذاشتم کنارم و از صبح باورهاییکه بهشون رسیدم رو مینویسم
سوال و جوابهایی که برام بوجود میاد
نکاتی که باید بعداً تایم بزارم وبهشون دوباره دقیق تر فکر کنم
همه چیز رو هر کدوم تو جای خودشون تو سررسید های موفقیتم نوشتم
هدفها و خواسته های جدید
و داشته هایی که براشون شکر گزاری کردم
این چیز هاییکه میگم همه جدید هستند نو نو
روزی امروز من از خدای روزی رسان
هدایت امروز من درسایت به سمت جواب خیلی از سوالاتم بود
تا اینکه به کامنتی رسیدم که نوشته بود من مریم شایسته هستم و میخوام براتون از نتایجم بگم
ابتدای کامنت نوشته بودند : (من در این متن سعی دارم تا آنجا که قلمم توانایی دارد، آنچه که در تجربهی زندگی شخصی با استاد عباسمنش درک کردهام و دیدهام را، به صورت بسیار مختصر، در قالب کلمات بیان کنم.)
اشک از چشمانم سرازیر شد
این نعمت نیست ؟
یک روزی جدید و تازه نیست ؟
تو دلم گفتم وقتی که تو از خدا بخوای، استاد خودش هم برات کامنت تکی میزاره
سمیه این آیه ادعونی استجب لکم رو با وجودت یکی کن
امروز من خواستم و هدایت شدم
و اینا نتایجی میدن که خانم مریم شایسته در کامنتشون گفتند : (آن روزها ( زمانیکه با استاد در بندرعباس بودند ) هر فردی که به ایشان نزدیک میشد، میتوانست به وضوح از میان کلام، رفتار، و فرکانسهایشان، همین جنس از ایمان، اعتماد و در صلح بودن با خود را دریافت کند که، امروز با وجود این دستاوردها میتوانیم ببینیم. بعضیها نیز، دلیل این جنس از ایمان و آرامش را، داشتن این موفقیتها میدانند، حال آنکه ماجرا دقیقاً برعکس است.
استاد عباس منش، هیچوقت حتی آن زمان که این دستاوردها را نداشت، هرگز فکر نمیکرد که، شاید نتواند موفق شود. شاید نمیدانست چگونه، اما اینکه این موفقیتها رخ خواهد داد، برایش امری حتمی بود و این نوع نگاه و فرکانس نیز، موجب هدایت او به درک بهتر قوانین شد)
این قسمت از صحبتهای مریم عزیزم به من گفت:
سمیه
این روزها نیومدن که بمونن
این روزها اومدن که تو درس بگیری و راه رو راحت تر و با سرعت بیشتری پیش بری
سمیه
جهان به تو بدهکار نمیمونه و پاداش تک تک لحظه های که برای درک قوانین کیهانی و رشد خودت کار کردی روبهت میده
سمیه
جا پات داره سفت تر میشه ، قدمهات رو با ایمان تر بردار .
من تو دوره دوازده قدم به نتایج بزرگی دست پیدا کردم اما به قول استاد ، همه نتایج مالی ، ماشین و موتور رو میبینن اما نتایج روحی رونمیبینن
اما این تغییر باورهاست که نتایج بزرگتر رو رقم میزنه
من خداروشکر میکنم که این نتایج کوچک رو میبینم وبخاطرشون بینهایت سپاسگذارم
چقدر قشنگ جواب من رودادند خانم شایسته اون قسمتی که گفتند : (منظورم از «تطابق»، نجنگیدن با خودت است. برعلیه خودت نبودن است. نجنگیدن با ویژگیهای شخصیتی ای است که، از تغییرش مستأصل شدهای، زیرا ویژگیهای شخصیتی، به خودی خود نقشی در تجارب زندگیمان ندارند. باور و نگاه هر فرد به ویژگیهایش است که، خروجی آن ویژگیها را به عنوان نتایج زندگی آن فرد، تعیین میکند.)
چه آرامشی بهم داد این جمله، این باورها هست که ایشون رو به صلح درونی رسونده در حالیکه من همیشه بخاطر نگرش نادرستی که به بعضی خصوصیات شخصیتی ام داشتم به خودم حمله میکردم و خودم رو سرزنش میکردم که این هم ریشه در کمبود عزت نفس و کمال گرایی نادرست من داشت.
من در این کامنت کلمه ای شنیدم که به عمرم نشنیده بودم
نوشتمش چون فکر میکنم نیاز دارم ساعتها بهش فکر کنم ( صداقت در فرکانس )
اینهمه مدت که در مورد فرکانس هام کار میکنم تا بحال به این قسمت از موضوع هدایت نشده بودم
میدونم که جواب خیلی از سوالهام هست و باید ربطش بدم به ترمزهایی که دارم.( صداقت در فرکانس ) عالی بود
این روزها درگیری ذهنی، با یه تصمیمم داشتم، که در یک پروژه کاری ، باید یه سری انسانها وشرایطی روتحمل میکردم تا به دستاوردهای مالی خوبی برسم ، از قدم پنجم که استاد گفتن هیچ محدودیتی رو قبول نکنید من دو دل بودم که آیا این شرایط رو قبول کنم یا نه ؟ و ترمزم هم این بود : که آیا من رفتار و یا باور نادرستی دارم که این موضوع رو به عنوان تحمل کردن میبینم ؟ و در جواب کمی روی عزت نفس خودم کار کردم. من کسب و کار خودم رو شروع کردم و در کارم هم مهارت بینظیری دارم که کمتر کسی داره پس لیاقت این رودارم که آزادانه پروژه کاری خودم رو با توجه با ارزشهایی که دارم، قبول کنم و هیچ شرایط یا آدمی نباید، باعث بشه من از ارزشهای خودم کوتاه بیام.
با خوندن این کامنت روی تصمیم خودم مصمم تر شدم . خدایا شکرت تصمیمی که بعد از قدم پنجم گرفتم که بخاطر پول یا هیچ چیز دیگه ای آزادی ام رو ندم و هیچی رو تحمل نکنم درست بوده و خداوند به ایمان بندگانش پاداش های بی حساب میدهد
درمورد آزادی تو دوره ها هم زیاد از استاد شنیده بودم اما مثالهای خانم شایسته عزیز مبحث آزادی رو کاملاً برای من باز کرد .
این جمله که ( آزادی، در تمام ویژگی های شخصیتی استاد دگردیسی یافته ) جمله ای هست که جای هزاران ساعت تفکر داره
به نظر من این کامنت نه یک کتاب بلکه یه دوره خیییییییلی با ارزش هست که امروز بهش هدایت شدم و میدونم دستاوردهایی که از این کامنت خواهم داشت کمتر از دستاوردهای استفاده از دوره ها نخواهد بود.
به شرطی که به این کامنت با همین نگرش نگاه کنیم
من برای خوندن این کامنت فضایی رو برای خودم درست کردم که انگار مهمترین پروژه کاریم رو دارم به اتمام میرسم
همونقدر تمرکز
همونقدر ابزار برای نوت برداری
همونقدر تایم
و هزاران برابر تعهد برای دریافت و درک تمام مطالب این کامنت .
تو این کامنت یاد گرفتم
که دریافت خواسته های من رو، اولویت هام مشخص میکنه و اگر به یه خواسته ای میرسم که در اولویتهای دوم، به بعد من قرار داره ، قطعاً اون خواسته پیش نیاز خواسته ای هست که برای من اولویت اول رو داره و من بخاطر تحقق همشون باید از خدای خودم شاکر باشم .
یه چیز جالبی که تو این کامنت دیدم ، خانم شایسته وقتی اسم پارادایس رو میگن نمیتونن در موردش حرف نزنن . مثل یه عاشقی که داره یه صحبتی میکنه وقتی اسم معشوقه اش رو میگه، نمیتونه در موردش صحبت نکنه
این حجم کار کردن روی خود، که ایشون نمیتونن در مورد هر چیز مثبتی، جلوی خودشون رو بگیرن و تحسین نکنن .عالی بود
نگاه ریز بین استاد فقط برای پیدا کردن نشانه هایی برای منطقی کردن تمام ابعاد قانون
به یاد پدر بزرگم افتادم
که از صبح تا شب فقط با باغچه اش ، مرغ و خروسها و اسبها و گوسفند وبزهاش سرگرم بود و دستاش اینقدر برکت داشت که تمام محل از کنارش روزی بر میداشتند
هیچوقت ما نوه ها نفهمیدیم که چرا دستان پدر بزرگ اینقدر برکت داشت.
الان که مینویسم بعد از سالها از فوتش تو شب ولادت حضرت علی و روز پدر اشک از چشمانم جاری شد . چون فهمیدم که چرا خداوند اینهمه ثروت به پدر بزرگ من داده ؟ تا چندین نسل بعد از خودش رو بتونه بی نیاز کنه .
آدمهای خوش روزی چقدر کارهاشون شبیه هم هست
این یعنی قانون
جمله دیگه ای که تو این کامنت من رو کاملاً بهم ریخت این بود که :
(تجربهی سبک شخصیاش که درونش از او میخواهد ) این هزاران بُعد داره که باید روش فکر کنم . مثلاً اینکه درون ما میخواد که این قانون رو تجربه کنیم
درون ما میخواد که طبق این قانون زندگی کنیم
و از طرف دیگه
قانون میخواد که ما خواسته هامون رو تجربه کنیم
با اینکه بارها از استاد شنیده بودم که
تو به هدفت برس بعد برو دنبال یه هدف دیگه
اما با مثالهای مریم عزیز متوجه شدم که پر شدن ظرف وجود از رسیدن به یه خواسته، یعنی چی ؟ و چطوری باید ظرف وجودمون رو پر کنیم، برای خواسته های بزرگتر ؟ که این همون طی کردن مسیر تکامل البته با لذت بردن از این مسیر هست .
این قسمتش عالی بود ، همیشه میگم من ذات عجولی دارم و هر وقت که تکامل برای من لذت بخش میشه ، دقیقاً یه سری از ترمز های من برداشته میشه
توصیف استاد در سه کلمه (شخصیت آزادی طلب، غیر وابسته و کنجکاو به تجربه ) یه توصیف بینظیر بود
جمله توصیفی دیگه ای که کلاً ساختار شناختی من رو نسبت به استاد تغییر داد این بود که : (اجازه نمیدهد موضوعاتی که فقط قرار بود، یک تجربه باشند، تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر و تغییر ناپذیر در زندگیشان شوند)
این دقیقاً برعکس باورهای من بود
من همیشه دنبال یه موفقیتی بودم که تا ابد به همراه داشته باشم . اما استاد بدون گیر افتادن در تله موفقیتها، هر موفقیتی رو فقط یک پله برای رفتن به پله بعدی میدونن، نه جمع کردن کلکسیونی از موفقیت ها .
قطعاً این باور باید هر لحظه موفقیت جدیدی رو برای ایشون زایمان کنه .
باور دیگه ای که استاد دارن اینه که هر تجربه ای قطعاً براشون نتیجه های شگفت انگیزی داره و این ایمان رو باید درخودم پرورش بدم.
نه تنها میدونم تو این مسیر به زودی نتایج بزرگ شگفت انگیزی میگیرم بلکه بعد از این کامنت ، هم قطعاً با معجزات خداوند سوپرایز میشم چون واقعاً ترمزهای زیادی از ذهن من برداشته شد
حتی تکامل رو هم میتونم تو دیدن فایلها و خوندن کامنت های امروز به طور کاملاً مشخص ببینم
فکر میکنم امروز تولد دوباره من بود
امروز برای من یه نقطه عطف میشه
نیمه های شب شد
و به خواسته ای که از صبح تو ستاره قطبی ام خواسته بودم رسیدم
اما خداوند بیشتر از ذهن و تصورات ما به ما میده و داد
بینهایت کم هست، برای تشکر کردن از خداییکه امروز من رو به این مسیر آگاهی ها هدایت کرد
سلام دوست عزیزم من پیشاپیش بابت موفقیت های جدیدت بهت تبریک میگم ،ممنون بابت کامنت پر ازعشق و آگاهی ک گزاشتی خیلی فوق العاده نوشتی و خداروشکررمیکنم که در ابتدای روز هدایت ضدم ب خوندن کامنت شما
سمیه عزیز سلام دیروز صبح کامنت قبل و امروز صبح کامنت الان و خودندم و این کامنتی که واسم فرستادی هم پر بود از احساس خداگونه احسنت بر تو
خواهشی ازت دارم اونم اینه کامنتی که از خانم شایسته خوندی رو لینکشو بزاری اینجا من اون کامنت و ۶ماهه پیش دیدم و خوندم ولی درکض نکردم دوست دارم دوباره بخونمش اگر امکانشو داشتی ممنون میشم
سلام دوست عزیز چه احساس قشنگی سرشار بود از عشق آگاهی که درونش پر بود از هدایت الهی برای ما یادمون دادی که متن های استاد و صحبتهای شیرین مریم عزیزمان رو با دقت و مصمم تر پیگیری کنیم بیاندیشیم الهی هر روزت موفقتراز دیروزت باشی عزیزم خدا رو شکر دوست عزیزمان یه پله بالاتر رفت شکر
تشکر از سمیه عزیز برای این کامنت فوق العاده عالی، واقعا از خوندنش لذت بردم و خداوند رو بینهایت شاکرم که هدایتگرمه و من رو به کامنت شما در این صبح بهاری هدایت کرد. خدایا شکرت برای درک این اگاهی ها. انشالاه همیشه بهترین باشی سمیه عزیز.
خدارو هزاران بار شکر که اول صبحی هدایت شدم و با خوندن کامنتت فقط اشگ ریختم و جالب اینه که نمیدونم چرا بی اختیار اشگ از چشمانم سرازیره خدارو شکر
اول صبحی کامنتت روحم رو بالانس کرد قلبم رو باز کرد اشگ چشمانم رو سرازیر کرد، آخ که من عاشق این نوع اشگ ریختن هستم
بدون شک اون نوشته های خانم شایسته رو پیدا خواهم کرد که اینجا راجه بهش نوشتی، میخواستم ازت درخواست کنم که برام بنویسی که کجا نوشته و راهنماییم کنی،
ولی
از اعتمادیکه بخدایم دارم و میدونم که براحتی هدایتم میکنه و خودم براحتی پیداش میکنم ، اگه اون خدا هدایتم کرد که خوندن کامنت زیبای تو اینقدر سبک شدم و الهامات رو دریافت کردم همون خدا هدایتهای دیگه رو هم میتونه برام انجام بدم
سمیه الهی که همیشه دلت روشن و باز باشه(دلم و باز کردی)سمیه برات بهترینهارا از خداییکه همه مونو در این (سایت زیبا که مثل بهشته)هدایت میکنه آرزو دارم
خواهر گلم برات ثروت ابراهیم و سلامتی و خوشبختی آرزو دارم
چقدر زیبا ،چقدر شیوا چقدر از جوابهای خودم را پیدا کردم ،،شما چقدر خوبید که اینقدر راحت مینویسید چه ذهن زیبا بینی ،💗💗💗خدایا شکرت که خانواده عباس منش از چنین اعضایی تشکیل شده ..نمیدونم چطوری بابت این نوشته ها از شما تشکر کنم ولی امیدوارم هر آنچه آرزو داری در همین سال جدید به آن برسی خدانگهدار💝🌹
سلام سمیه عزیزم قطعا شما لایق بهترینها هستی و امیدوارم بزودی در جایگاه واقعی خودت قرار بگیری آمییین با تشکر و سپاس از خداوند و دستان توانمندش و اساتید گرامی استاد آقای عباسمنش و مریم جون برجسته و شایسته💋❤
چقدر خوبه که این روزها اسم ت رو زیاد می خونم و می بینم. 😊
و امروز من هم از خداوند هدایت خواستم :👇
“صبح به خدای خودم گفتم امروز ذهن آشفته من رو سرو سامون بده”
و به شکل کاملا هدایتی به کامنت ت هدایت شدم.
خدایا شکرت 🙏
“این داستان هدایت عجب بازی های شیرینی با ما میکنه”
…
خیلی خیلی کامنت پرباری بود.
پر از آگاهی خالص.
باید بارها و بارها بخونم ش.
واقعا سپاسگزارم که اینقدر عالی ما رو شریک آگاهی های ناب ت و تکامل فرکانسی ت کردی 🌸🌼🙏
من باید روی خیلی از قسمت های کامنت ت فکر کنم از جمله :👇
این ایده ی عالی برای یادداشت برداری ها :👇
“هدفها و خواسته های جدید
و داشته هایی که براشون شکر گزاری کردم”
در حالی که خودم هم چندروزی هست درحال انجام و فکر کردن بهش هستم…
“من خداروشکر میکنم که این نتایج کوچک رو میبینم وبخاطرشون بینهایت سپاسگزارم”
واقعا خدا رو شکر 🙏
…
“بخاطر نگرش نادرستی که به بعضی خصوصیات شخصیتی ام داشتم به خودم حمله میکردم و خودم رو سرزنش میکردم که این هم ریشه در کمبود عزت نفس و کمال گرایی نادرست من داشت.”
چقدر خودم هم این حالت درونی رو تجربه کرده بود و این روزها بیشتر با خودم به هماهنگی و صلح رسیدم. دیروز در کامنت روز هجدهم سفر هم نوشتم. که استاد حتا برای علاقه ی خودش به وسایل آشپزخانه، خودش رو به عنوان یه مرد سرزنش نمی کنه بلکه بسیار بسیار این علاقه براش پذیرفته شده ست…
“صداقت در فرکانس” نیاز بود واضح تر متوجه ش بشم اما خیلی ناب و دسته اول بود برام. گذاشتم که فکر کنم و باز خداوند من رو به درک درستش برسونه
….
“از قدم پنجم که استاد گفتن هیچ محدودیتی رو قبول نکنید”
خیلی عالی بود 👌
…
“خداوند به ایمان بندگانش پاداش های بی حساب میدهد” اصلا جمله ی تاکیدی ارزشمندی بود.
“دریافت خواسته های من رو، اولویت هام مشخص میکنه و اگر به یه خواسته ای میرسم که در اولویتهای دوم، به بعد من قرار داره ، قطعاً اون خواسته پیش نیاز خواسته ای هست که برای من اولویت اول رو داره و من بخاطر تحقق همشون باید از خدای خودم شاکر باشم .”
خیلی آگاهی دهنده بود برام.
” آدمهای خوش روزی چقدر کارهاشون شبیه هم هست
این یعنی قانون”
میشه همون کشف باورهای افراد موفق و ثروتمند…
تحسین ت می کنم برای داشتن یکی از افراد در نزدیک ترین اعضای خانواده ت 👏🌼 خدا رو شکر 🙏
…
” من همیشه دنبال یه موفقیتی بودم که تا ابد به همراه داشته باشم . اما استاد بدون گیر افتادن در تله موفقیتها، هر موفقیتی رو فقط یک پله برای رفتن به پله بعدی میدونن، نه جمع کردن کلکسیونی از موفقیت ها .”
این هم با توضیحات قبل خیلی خیلی ارزشمند بود.
سپاسگزارم از تو سمیه ی عزیزم 🌼
قطعا اتفاق های خوب و بزرگی در انتظار چنین حجمی از تغییر و تکامل هست.
خداوند دوباره من رو به کامنت های بینهایت زیبا و دلنشین شما هدایت کرد. دوست خوبم، سمیه جان، چقدر این کامنتت عالی بود.
با اجازه ت اون جاهایی که نوشته بودی سمیه جاشو با اسم خودم پر کردم و یه جان هم بهش اضافه کردم و داخل سررسید طلاییم نوشتم، این کلمه طلایی یهویی همین حالا به ذهنم رسید و چقدر صفت زیبایی برای سررسید پر بار من، و فکر کنم این زیبا بینی تاثیر خواندن کامنت زیبای شما بوده که ذهن من چاره ای جز بر زبان آوردن کلمات زیبا نداره.
اون قسمت که نوشتی تطابق، این دقیقا یکی از مسائلی بود که خیلی منو آزار میداد و دلیلش رو نمیتونستم پیدا کنم، و این یادآوری شما و چکیده نویسی زیبای شما منو به باگ شخصیتیم هدایت کرد.
و بعضی قسمت ها اینقدر سنگین بود که واقعا هر کاریش کردم نفهمیدم شاید الان نفهمم ولی شاید فردا یا پس فردا بفهمم بخاطر همین جزو کامنت های مورد علاقه و گذاشتم که بعدا بهش مراجعه کنم و روش دقیق تر بشم، و قطعا یه باگی در این موارد دارم که نمی فهمم.
و البته روح شما در لحظه نوشتن این کامنت اینقدر صاف و زلال و آگاه شده که نوشته هایی رو نوشتی که از مدار من بالاتره، و اگر من به کامنت شما هدایت شدم قطعا بی مورد نبوده و ساده ازش نمی گذرم چون قراره مدارم بالاتر بره.
و بابت تمام زیبا اندیشی هات ازت تشکر میکنم که نه تنها حال دل خودت رو خوب میکنی بلکه حال دل ما رو هم خوب میکنی، خدا خیرت بده. بینهایت منتظر کامنت های زیبای دیگه ت هستم که خدا منو بهش هدایت کنه و حتما باز نظرم رو می نویسم چون من تعهد دادم به انتشار انرژی مثبت درونم.
هر چند روز یکبار در ایمیل من یه پیام میاد که یکی از دوستان نازنینم در این کامنت پیامی گذاشته
من به پاسخ کامنت بچه ها که مراجعه میکنم
یاد حرف استاد عزیز می افتم که میگن
اون روز تو مدار خیلی خوبی بودم
هر روز بیشتر از فایلهای تکراری استاد ، حرفهای جدیدی میشنوم
من تصمیم گرفته بودم که وقتی تمام فایلهای رایگان استاد ر و گرفتم ، شروع به تهیه دوره ها کنم
و به قول خودم ، دقیقاً هم همین کار رو کردم
وقتی که تمام فایلهای رایگان استاد با کامنت ها تمام شد
دوره دوازده قدم رو شروع کردم
اما استاد همیشه چند برگ برنده در آستین دارند
که به ما عباسمنشی ها میگن
عزیزم هنوز نرسیدی
هنوز راه هست
هنوزجاداری
وقتی سفر نامه روی سایت اومد
پا به پای سفر استاد به دور آمریکا
با استاد بودم هر روز با عشق فایلهای سفر نامه رو نگاه میکردم
یه گاهی جملاتی از فایلهای سفرنامه میشنیدم که تو دوره ها هم نشنیده بودم
بعد یه تلنگری به من گفت فایلهای سفرنامه رو دوباره از اول شروع کن
خیلی نسبت به این الهام مقاومت داشتم
تا اینکه بحث نشانه های امروز من داغ شد
این قسمت در سایت باز شد
و چند روز اولین قسمت از سفر به دور آمریکا
برای من در نشانه ها ی امروز من باز میشد
دیگه در برابر این همه نشانه نمیتونستم مقاومت کنم
با اینکه میدونستم تایم زیادی میبره
اما شروع کردم
و این رو هم میدونستم مثل دفعه قبل نباید سرسری از فایلهای سفرنامه بگذرم
این مسیولیت من ر و بیشتر می کرد
باید کامنت ها رو هم میخوند م
و همچینین مقاله های ابتدای خانم شایسته عزیز
شروع کردم
و وقتی که تمام شد
انگار تما م دوره ها ی استاد رو مروری کرده باشم
به خیالم گل کاشتم
اما تازه اول ماجرا بود
این قسمت نشانه های امروز من رو که میخوام باز کنم
قبلش دلم تاپ تاپ میکنه
دوباره کجای کار یه چیزی رو نگرفتم باید برم دقیق تر بشم؟
بعد از یه مدت اینقدر فایل تکراری نگاه کردم و مطالعه کردم که به این حرف استاد رسیدم
که همیشه میگن
قانون یه چیزه
قانون تغییر نمیکنه
من فقط همه جا به دنبال قانونم
که دقیق تر بهش نگاه کنم
و دقیق تر بهش عمل کنم
به قول استاد
تا ما حرفهای استاد رو بفهمیم
خییییییییییییلی راهه
به قول خودش
بعدها متوجه میشیم که چی میگن
زمانیکه این کامنت رو گذاشته بودم
یکی از ارزوهام
تهیه دوره عزت نفس بود
الان که این دوره ر و گرفتم
به خودم میگم
اگر اون زمان عزت نفس الانم رو داشتم
قطعاً به جای سمیه هایی که نوشتم
از کلمه سمیه جان استفاده میکردم
تازه این یکی از کوچکترین مسایلی هست که
تو یه رفتارها م داشتم و بهش پی بردم
کامنت خانم شایسته عزیز برای منهم سنگین بود
بعضی قسمتهاش اینقدر سنگین بود که برای خودم یادداشت کردم که تو کامنتها داشته باشم
حتی نوشتم که باید خیلی به این مسیله فکر کنم
اما اتفاقی که افتاد این بود که
به خیلی هاشون فکر نکردم
کامنتهای شما که پایین کامنت من میاد
یهو نگاه می کنم
که برای خودم نوشتم
باید روی این مسایل
بیشتر فکر کنم
در واقع همه ماهمین هستیم
خیلی از صحبت های استاد
به جای اینکه برای ما جنبه آموزشی داشته باشه
جنبه انگیزشی داره
میشنویم قبول میکنیم شاد میشیم لذت میبریم
و میریم یه کاری رو با انگیزه انجام میدیم
اما چون این صحبتها بعنوان باورهای قوی
در رفتار ماننشسته با کوچکترین مسیله ای که روبه رو میشیم
و با حس و حال ما جور در نمیاد
واکنش های عجیب و غریب از خودمون نشون میدیم
یه وقت هایی تو فایلها به کامنتهای خودم میرسم
بعد از خوندن یه مقدارش میگم
دمش گرم درسته
بعد میرم جلوتر میبینم آشناست
چند خط بعد متوجه میشم کامنت خودم
به خودم میگم دمم گرم
تو چه مداری بودم
یعنی گاهی میگم، اگر این کامنتهایی که برای بچه های سایت میزارم
همونقدر که روی دوستان تاثیر میزاشت
روی خودم هم تاثیر گزار بود
الان تنپا پیش استاد در حال جت اسکی سواری روی اون رودخونه زیبا بودم :)
اما به قول استاد
ما همیشه در حال تغییر مدار هستیم
دقیقاً این که میگن
فرکانس های ما هر لحظه در حال تغییر هست
نه اینکه همیشه فرکانس ها ی ما در حال بهتر شدن هست
اینقدر این فرکانس ها بالا و پایین میشن که با تقویت یک باور و تثبیت مکانی اون باور در یک مدار وارد یک چالش جدیدو ساخت باوری جدید و در حال قوی شدن در اون مدار و تثبیت جای اون باورجدید و همینطور این چرخه ادامه داره
دقیقاً ما همیشه در مدارهای متفاوت در حال کسب تجربه و تثبیت کردن جایگاهه باورهامون هستیم
به نظرم در زمان کامنت گذاشتن
من در بالاترین فرکانس صداقتی هستم
من خیلی تایپ سریعی دارم
یه گاهی تایپ من از ذهنم هم تندتر میره
اما موقع کامنت گذاشتن
گاهی پیش میاد که
انگشتهام روی کیبورد شل میشه
و کلمه بعدی ر و تایپ نمیکنه
اون لحظه ها دقیقاً
باگ های من در میاد
قاطعانه میگم
بهترین ترمزی که در این چندماه برداشتم
که باعث شد
آشفته بازار ذهن من جمع بشه
همین کامنت گذاشتن در سایت بود
انگار روند یادگیریهام رو روونتر کرد
انگار یه مهر تثبیت روی یادگیرهام میزنه
یه گاهی میگم
چه جوری دلم میومد درگذشته کامنتهای بچه ها رو میخوندم و کامنت نمیزاشتم
به واقع که ما با ترمز هایی که داریم، خودمون رو خیلی راحت از دریافت لذت ها محرم میکنیم
یه کامنتی از دوستی میبینم نمیتونم جواب ندم
یه فایلی میبینم نمیتونم درموردش حرف نزنم
این روزها کامنت های من یه گاهی تو کانال تلگرام میره
یه گاهی به لطف الله لایک میخوره
که اینها همه نشانه های تایید یادگیری های من هست
و من از شوق اینکه این همه تلاشم برای تغییر باورهام و زندگیم به هدر نرفته
اشک شادی میریزم وذوق میکنم
و چقدر این ذوق کردن ها رو از خودم گرفته بودم
بهترین لحظه های عمرم زمان هایی هست که تو این سایت می گذرونم
در کنار شما و با آگاهی های بینظیری که به لطف الله هر روز برای من آبدیت میشه
سلام خدمت خانم شایسته عزیزم 🌹بیتعارف بهترین دیدگاهی که میتوان به عنوان گنجی عظیم از آن یاد کرد و جای هزاران بار خواندن را دارد همین نوشته های شما بود چقدر زیبا این که بگم کامل فهمیدم دروغه ولی یه چیز میدونم برای منی که الان بیکارم و سردر گم و دنبال یافتن شغل مورد علاقه و بدست آوردن ثروت ،آزادی ،،آزادی در حد استادم ولی اگر در این مسیر ثابت قدم باشم، یک دنیا تجربه جواب در همین نوشته ها پیدا کنم وهرکس دنبال هر جوابی که باشه بازم میتونه پیدا کنه…از کجای این نوشتهای زیبا بگم چه توصیف قشنگی از استاد کردید قوی مثل شیر و چابک مثل آهو 👏👏👏👌👌👌👌خانم شایسته نمیتونم احساسم را برای شما بیان کنم فقط خدا را شکر برای حظورتان در این سایت و فعال بودنتان ،،خواندن یک دیدگاه یا یک نوشته از شما برابری میکنه با هزاران دیدگاه و تجربه ماشالا به شما 👏👏🌹🌹🌹💝💝💝💝💝💝
سلام… دوستان اگر بگردید تو سایت جواب تمام سوالاتتون رو می تونید پیدا کنید….. خود استاد قبلا به این سوال پاسخ داده……
اینم پاسخ به نقل از استاد عباس منش:
خیلی از اوقات با موارد و صحبتهایی مواجه میشویم که گوینده مثل یک قانون از قبل نوشته شده و غیرقابل تغییر آنها را بیان مینماید.
مثلاً در کلاس بازاریابی و فروش، این موارد را تدریس و تاکید می کنند :
راهکارهای مهم برای فروش مؤثر و بیشتر: پوشش لباس واحد با رنگ و مدل یکسان توسط اعضای شرکت و… یا در مبحث ایمیل مارکتینگ، راهکار کسب نتایج عالی برای فروش را اینگونه بیان می کنند : ارسال ایمیل هدیه برای افراد در مرحله اول بازاریابی اینترنی، سپس معرفی محصول اصلی برای فروش و تاکید میشود که اگر در ابتدا فقط محصول نهایی را برای فروش معرفی نمایید، این امر قطعاً به فاجعه و شکست میانجامد.
این تمثیلها نه تنها در امر بازاریابی و فروش بلکه در همه مسائل و مباحث صدق میکند.
سؤالی که پیش میآید،این است که آیا این واقعیت برای همه بیزینس ها یکسان است؟
به نظر شما انتخاب و اجرای کدام یک از مراحل سود بیشتری به ارمغان میآورد؟
اصلاً مهمترین عامل تعیین کننده کسب سود بیشتر چیست؟
آیا عواملی چند در این کار دخیل هستند یا یک عامل؟
واقعیت ماجرا این است که نتیجه نهایی ارتباط زیادی به عملکرد ما ندارد بلکه نتیجه تاثیر مستقیم باورهای ماست .
با قدرت عنوان مینمایم که تنها پارامتری که تعیین کننده موفقیت افراد میباشد، پارامتر باور است. مثالی در زمینه کسبوکار ساختمانسازی میزنم.
باور افراد در حوزه صنعت ساختمان این است که بهترین حالت، سود نهایی ۱۰۰ درصد است. یعنی اگر شما ملکی با هزینه صد میلیارد بسازید و بتوانید با دویست میلیارد به فروش برسانید، از صد در صد سود بهره بردهاید. اما این بهترین حالت نیست بلکه فقط یک باور است، نه یک قانون مشخص و از قبل تعیین شده. من به شما اطمینان میدهم که هر شخص قدرت تغییر این اعداد و ارقام را دارد. به این شکل که هم میتوان آن را افزایش داد و هم کاهش! اما اکثر افراد سود صد در صد را بهترین حالت ممکن پنداشته و تصویر ذهنی که از خود دارند این است که دسترسی به بهترین حالت غیرممکن است، این تصویر ذهنی باعث میشود که به ۵۰ درصد سود رضایت داده و آن را کافی میدانند.
باید این امر را جدی بگیرید که باورهای ما واقعاً تعیین کننده تجربیات ما هستند، در این ماجرا نیز همین باور مخرب شما را از سود صد درصد دور کرده و به پنجاهدرصد قانع میسازد. همواره افرادی را میبینیم که در حوزه کاری خاصی فعالیت میکنند اما نتایج مطلوبی به دست نمیآورند درحالیکه دیگر همکارانشان در همان حوزه نتایج عالی و متفاوت از آنها را در یک بازه زمانی کمتر و با همان امکانات،همان موقعیت جغرافیایی و همان وضعیت اقتصادی،تجربه میکنند. جواب این تفاوت، تنها در سیستم باوری آنهاست زیرا اگر باورتان قدرتمند کننده باشد رفتارهایی از شما سر میزند و ایدههایی به ذهنتان میرسد یا موقعیتهایی خاص و عالی را جذب میکنید که باعث میشود نتایج فوقالعادهای را به دست آورید.
آنچه این تفاوتهای فاحش را ایجاد میکند، عملکردهای متفاوت افراد در یک زمینه کاری مشترک نیست بلکه باوری است که در پس آن رفتار متفاوت پنهان است.
یک مثال در حوزه کاری خودم مطرح مینمایم: باور من این است که شغل بسیار ارزشمندی دارم و افراد بسیاری وجود دارند که از نتیجه فعالیتهای من استفاده میکنند. این شغل توانسته است با تغییر زندگی میلیونها نفر نتایجی بینظیر بیافریند لذا افراد زیادی هستند که با عشق و علاقه برای پیشرفت خود و کسب تجربه عالی در زندگی، هزینه کنند و………
من با این باور، تنها با یک تبلیغ ساده و کم هزینه مثل فرستادن تعداد مشخصی پیام و ایمیل نتایجی شگفتانگیز را به دست آوردهام. حال به بررسی روی دیگر سکه میپردازم: فرد دیگری که دقیقاً در جایگاه شغلی من اما با باوری متفاوت از من قرار دارد، بر این باور است که مردم پول ندارند که بابت محصولات او هزینه کنند یا این باور که اساتید و افراد زیادی هستند که میتوانند فعالیت مرا حتی بهتر از من انجام دهند یا این باور که تعداد افرادی که ارزش کار مرا درک کرده و حاضر به تهیه محصولات آگاهی دهنده من میباشند، بسیار کم است و………
اولاً این باور مخرب هرگز به شخص اجازه نمیدهد که اقدام به ارسال ایمیل یا پیام به مخاطبین جهت تهیه محصولات خود نماید. ثانیاً اگر هم این فرد با این باورها و پیش فرضها اقدام به ارسال همان تعداد پیام و ایمیل نماید که اینجانب فرستادم، قطعاً نتیجهای کاملاً متفاوت را تجربه مینماید. میخواهم بگویم که فقط و فقط یک باور قدرتمند کننده است که اقدام را به وجود میآورد و فرد را جسور و ریسکپذیر مینماید. فقط در صورت داشتن یک باور قدرتمند است که افراد علاقهمند به تجربه ناشناختهها میشوند.
این امر در همه زمینهها، همه کسبوکار و فعالیتها و همه امور انسانی صدق میکند، برای اثبات این جمله،اگر در شرایطی قرار گرفتید که یکی از دوستان شما حکایت کسبوکار خود را اینگونه بیان کرد که: ۲۰ سال است در زمینهای خاص فعالیت میکنم اما با وجود تلاش فراوان نتوانستهام هیچ سود مالی چشمگیر یا درآمد خوبی را کسب نمایم، شما باید در چنین شرایطی قبل از تصدیق و باور گفتههای دوستتان، ابتدا یک جستجوی جامع در مورد دیگر افراد فعال در زمینه فعالیت دوستتان انجام دهید. با انجام این تحقیق پی میبرید افراد بسیار زیادی وجود دارند که برعکس دوست شما در بازه زمانی کمتر یا تلاش فیزیکی کمتر سود مالی بسیار چشمگیر و متفاوت از دوست شمارا کسب نمودهاند. این نتیجه متفاوت فقط و فقط زاییده یک باور متفاوت با فرکانس مثبت و مؤثر است و ثابت میکند نتیجهای که افراد از باور خود میگیرند تابع هیچ قانون واحد و مشخصی نمیباشد. باید متذکر شوم که من درباره فکر حرف نمیزنم بلکه منظور من باور است و این دو موضوع کاملاً متفاوتاند. باور فکری است که بارها و بارها تکرار شده و سپس تبدیل به فکر مسلط شما گردیده است.
تجربه باورهای یک فرد قرار نیست تجربه باورهای شما باشد اگر شما باوری متفاوت و قوی داشته باشید نتیجهای به همان اندازه متفاوت و قوی را تجربه خواهید کرد.
هنگامیکه برای اولین بار در تهران فعالیت حرفهای خود را در این حوزه آغاز نمودم، همه دوستان ادعا داشتند که هرگز نمیتوان در تهران بدون داشتن مدرک دکتری و … موفق شد. هفتخوان رستمی که دوستان برای کسب موفقیت در تهران برای بنده طرح کردند این بود که برای موفقیت، علاوه برداشتن تحصیلات عالیه نیاز به چندین سال سابقه کار، تحریر مقاله در مجلات مطرح مختلف،برگزاری برنامه زنده در صدا و سیما، داشتن روابط با افراد ویژه و …میباشد. اما این باور آنها بود، نه باور من، پس طبیعی است که نتایج من نیز باید متفاوت از نتایج آنها باشد.
اظهارات مجری برنامههایم به این شکل بود که: من در تهران مجری اساتید زیادی بوده و برنامههای زیادی برگزار کردهام لذا بر اساس تجربه به شما میگویم اگر میخواهی در کار خود موفق باشی باید با برگزاری یک کلاس ۱۰ نفره کار را شروع کرده و آرامآرام طی چند سال خواهی توانست سمینارهای چند صدنفری برگزار نمایی. مزیت این کار این است که اگر در ابتدا شکست خوردی چیز زیادی از دست ندادهای!
اگر بخواهم پیشنهاد دوستمان را آنالیز کنم، واضح است که باورهای این شخص بسیار متفاوت است با باورهای من! مجری برنامه به شکست فکر کرده بود حتی برای آن راهکار هم گذاشته بود اما من برای شکست نیامده بودم. کاملاً طبیعی است که تجارب من نیز کاملاً متفاوت از تجارب او باشد زیرا باورهای ما تعیین کننده نتایج و تجارب ما هستند و آنچه در این موضوع اهمیت داشت،باور من بود نه باور مجری!
من بر این باور بوده و هستم که کارِ ما، بسیار ارزشمند است و افراد بسیار زیادی وجود دارند که تصمیم قاطع گرفتهاند تا با قوانین خوشبختی آشنا شده و زندگیشان را تغییر دهند من با این ایمان راسخ و این باور قدرتاند کننده کارم را شروع کردم و این ایمان راسخ و باور قدرتمند کننده نتیجهای متفاوت و تجربهای متفاوت از دیگران به من بخشید. بیش از صد نفر شرکتکننده در اولین همایش من حضور داشت که باعث تعجب همگان شده بود و به لطف خدا اتفاقات فوقالعاده خوبی در ادامه برایم رخ داد و دلیل متفاوت بودن این نتایج متفاوت بودن جنس باورهایم با دیگران بود. شما باید برای اصلاح باورهای خود افرادی را بیابید که در زمانهای کوتاه نتایج فوقالعادهای کسب نمودهاند. سپس از آنها الگوبرداری کنید. ببینید آنها چگونه توانستهاند با باورهای قدرتمند کننده و سرمایهای کم نتایجی عالی بیافرینند و این یعنی برداشتن یک گام مثبت در مسیر تحقق اهدافتان.
و بهعنوان آخرین نکته یادتان باشد هر چقدر باورهای عالی را در خود ایجاد کنید، باورهای عالیتر از آن نیز وجود دارد که میتوانید همواره در مسیر زندگی و در مسیر تکامل خود آن باورها را مرتباً جایگزین نمایید.
سپاسگزارم که از نتایج عالی خود نوشتید واقعااا پر از نکته بوده و هست .واخر جملات شما عالی تر که هر چقدر باور عالی باشه با باورهای عالی تر از آن میشه جایگزین کرد .
از اینکه به جهان ما کمک میکنید تا زندگی خودتان وما زیباتر شود سپاسگزارم .
برایتان خیر وموفقیت خوشبختی وعشق وثروت روز افزون آرزو وخواستارم از رب العالمین.??????
تنها نکته مهمی که استاد رو از تمام کسانی که تو این حوضه مشغول هستن متمایز میکنه استفاده از یک اصل و یک قانون کلیه که خود استاد تو هر فایلی فقط از اون قانون و نتایج اون قانون صحبت میکنه. قانونی که میگه هر لحظه ما با کانون توجهمون داریم فرکانسهایی رو ارسال میکنیم و جهان هستی بواسطه باورهایی که از تکرار اون فرکانسها ایجاد میشن شرایط، موقعیتها، ایده ها و اتفاقات زندگی ما رو برای ما رقم میزنه. این طبیعت جهان هستیه و همیشه همینطوری عمل میکنه. حالا استاد با تمام وجود این قانون رو باور کردن و از اون لحظه ای که این قانون رو باور کردن زندگیشون رو بر پایه این قانون دوباره از نو ساختن و این جسارت و این تعهد خیلی خیلی قوی باعث شده که استاد تمام تمرکز خودشونو روی این قانون بذارن و از همان ابتدا نتایجی در همه ابعاد زندگیشون بگیرن ولی همراه با اون نتایج استاد متوقف نشدن و حتی خواسته های خودشونو بزرگ و بزرگتر کردن و ادامه دادن و همینطور هم ادامه میدن (تفاوت بزرگ ایشون با بعضی افراد که از این قانون استفاده میکنند اما در جایی متوقف میشوند و دیگر رشد نمیکنند)
ادمای کمی هستن که رو این قانون سرمایه گذاری کنن، که قدرت رو بدن دست خودشون، که گرفتار عوامل بیرونی مثل تعداد فالور و لایک و تیپ لباس و چهره و مد روز و رتبه سایت و …. نشن و فقط افکار خودشونو خالق زندگی خودشون بدونن. ادمای کمی هستن که همونطوری که استاد با ایمان کامل به این قانون به همراه یه بچه 3 ساله و یه بچه چندماهه تمام زندگیشونو بذارن و برن به جایی که قلبشون بهشون میگه تا زندگی خودشونو همونجوری که دوست دارن خلق کنن. که تحت هر شرایطی خودشونو و افکار خودشونو عامل بدونن نه چیزی بیرون از خودشون که تحت هر شرایطی بگن ” الخیر فی ما وقع” که اروم باشن و ایمان داشته باشن و فقط روی خودشون کار کنن و نگاه خودشونو به این دنیا بهتر کنن. که به چیزی نچسبن و نخوان چیزی رو به زور به دست بیارن و بگن که به موقعش خودش اتفاق میفته و همه زندگیشون فقط بر پایه رابطه خودشون با خدای خودشون باشه و بعد همه چی به بهترین شکل ممکن براشون رقم میخوره
امیدوارم که هرروز بیشتر از قبل به این رابطه اهمیت بدیم و ایمانمون رو به این قانون بیشتر کنیم
از استاد عزیزم وهمه دوستان ممنونم که انقدر خوب و عالی من رو در مسیر زندگی راهنمایی میکنن
دیشب که طبق معمول داشتم فایل صوتی استاد رو گوش میکردم به فایل قانون اصلی رسیدم من فکر میکنم این دقیقا جواب سوال دوستمونه استاد تو این فایل خیلی کامل و واضح توضیح دادند که فقط یک قانون اصلیه بقیه نمیتونه انقدر مهم باشه واونم فرکانسهایی هست که ما در هرلحظه در حال ارسالش هستیم وقتی که بیشتر فکر کردم به انسانهای موفق اطرافم بیشتر به این موضوع پی بردم همونطور که استاد تو فایل دومی که گذاشتند بعد از لایو شماره ٣ و از ما خواستند فاکتورهای غیر مشترک رو حذف کنیم به این نتیجه رسیدم هرکدام ازاین افراد موفق هراندازه که تونستند احساس خودشون رو خوب نگه دارند و فرکانسهای بهتری به جهان هستی ارسال کنتد به همون اندازه موفق بودند و در هرزمینه از زندگی که این احساس بهتر کنترل شده تو اون زمینه بیشتر به موفقیت رسیدند مثلا یکی از اقوام ما در زمینه مالی خیلی خیلی موفق هستند زیرا فرکانسهای خیلی خوب و عالی در زمینه مالی ارسال میکنند و احساس خیلی خوبی نسبت به مشتریهاشون دارند ولی نسبت به فرزندشون اینطور نیستند و همیشه نگران و مضطرب هستندو همین مسئله باعث شده خیلی از نظر مالی موفق هستند و فرزندشون روزبروز احساس بدتری براشون ایجاد میکنه وهمینطور چند تا از اقوام دیگرمون
در کل فرکانسهایی که درهرلحظه ارسال میکنیم احساس خوب ماو یا احساس بدی که دراون لحظه داریم و در کل باور ما که همون فکر غالب ماست که اون هم نتیجه ی همون فرکانسهایی است که مادر طول روز ارسال میکنیم تمام زندگی مارو میسازه
بازهم ممنون از استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز و همه دوستان خوبم در خانواده صمیمی عباسمنش
درضمن استاد از وقتی فایلهارو توتلگرام و اینستاگرام هم به اشتراک میذارین خیلی خیلی کار من راحت شده ممنونم استاد???
به نظر من باید اول باورهامون درمورد اون موضوع درست کنیم وبه خودباوری برسیم ، وبعد باحس خوب وایمان صد در صد بهش فکر کنیم وهمچنان از زندگیمون لذت ببریم، میتونیم گاهی از تمارین مثل : سناریونویسی وتجسم هم استفاده کنیم باید به خدا بسپاریم و برای بهترین اقدام در راستای هدفمون ازقدرت الهامات درونمون استفاده کنیم و با سوال کردن ازش راهنمایی بخوایم،،،
و
حالا از الهامات و ایده هایی که به ذهنمون میاد برای پیشرفت هدفمون استفاده کنیم، حواسمون باشه که اون ایده از سمت شهودباشه وباعث آرامش مابشه نه نجوای شیطان وموجب استرس ونگرانی ما،
پس اول روی خودمون کار میکنیم و به خدا واگذار میکنیم و بعد به حرف قلبمون گوش میکنیم و اگر لازم بود از ابزاری که حسمون میگه بهتره استفاده میکنیم. خدایاشکرت
در ادامه نظر خودم در خصوص این سوال که در صفحات قبل عنوان کردم و با توجه به توضیحات تکمیلی شما در مورد سوال مسابقه، میخوام در مورد “باورها” بعنوان عامل ایجاد کننده ی تفاوت در نتیجه ی کسب کارها که قبلا به باور داشتن عزت نفس اشاره کردم بیشتر توضیح بدم. بالاترین حد عزت نفس یعنی اینکه: ” من خودم خالق زندگیم هستم” و از طریق کمک گرفتن از الهامات و ایمان داشتن به خدای درون و کمک گرفتن از اون با پرسیدن سوالهای مختلف و البته زیاد (برای هر کار کوچیک و بزرگ، که البته کوچک و بزرگ بودن در ذهن ماست و همه ی سوالها ارزش یکسان دارن)، هر لحظه موانع رو کنار بزنیم و پیش بریم به سمت بینهایت. چون بینهایت در درون ماست و ما به منبع ارزش و ثروت که همون خداونده وصلیم.
پس در هر جنبه از زندگیمون اگه از خداوند سوال کنیم که مسیر درست و راه پیشرفت که همون صراط مستقیم هست رو بهمون نشون بده، با استناد به آیه ¬¬¬¬¬ی: فاذا سالک عبادی عنی فانی قریب “اُجیبُ” دعوه الداع اذا دعان حتما به ما پاسخ میده. اما جوابی که از خداوند میگیریم با توجه به نوع فرکانسیه که درونش قرار داریم (معنای واقعی ان شالله). اگه فرکانسمون خوب و قوی باشه به ساده ترین، بهترین و با کیفیت ترین راه ها هدایت میشیم که همه چی به آسونی و به وفوریافت میشه.
اگه نیروی کار میخوایم، به بهترین و کارآمدترین افراد برمیخوریم و استخدامشون میکینم، سرمایه ی اولیه از بهترین راه ها اوکی میشه، ایده ی گسترش کسب و کار و هررررر چیزی که نیاز داریم به طرزی معجزه آسا برای دیگران اما چون با قانون آشنا هستیم، برای خودمون کاملا بدیهی، فراهم میشه.
قبلا توو سایت نظر یکی از دوستان رو خوندم و همینجا ازشون تشکر میکنم که نوشته بودن: خداوند به موسی گفت: ای موسی هر چه را که نیاز داری از من بخواه. حتی علوفه گوسفند و نمک خمیرت را.
امروز که داشتم نظرات نوشته شده از سایت رو در دفترم مرور میکردم به این متنی رسیدم و چقدر بابتش شکرگزاری کردم و حالمو خوب کرد که خدا به حضرت موسی گفته: حتی نمک خمیرت را از من بپرس!!!!!!!!!!! وای خدا مخم سوت کشید که خدا چقدر دست ما رو باز گذاشته و اصلا ما رودر مورد سوال پرسیدن و کمک گرفتن ازش محدود نکرده. و باز هم این فکر در ذهنم تکرار شد تا این باور در من قوی بشه که بزرگی و کوچکی خواسته در ذهن ماست و خداوند همواره به (حتی با ظاهر مسخره ترین سوالای ما) پاسخ میده و اصلا ما رو محدود نکرده.
ما باید به اون منبع آرامش در درونمون وصل بشیم که حاصل باور داشتن عزت نفس و ارزشمندیمونه.
این منبع باعث میشه توو هیاهوی دنیای بیرون و متوصل شدن به شیوه های گوناگون بازاریابی و تبلیغ به عنوان عامل تعیین کننده! در کسب و کار و هر عامل دیگه ای که ما رو از اصل دور میکنه، وصل نشیم و با تکیه بر خدای درون به عنوان منبع الهامات، همیشه برنده باشیم و درهمه جنبه های زندگیمون پیشرفت کنیم.
استاد با توجه به حرفهای شما به عنوان بهترین الگو واسه همه ی ما، به نظرم مهمترین عاملی که زندگی شما رو پیش برده و میبره، سوال پرسیدن و کمک گرفتن از الهامات و عمل بهشونه. چون به قول خودتون اگه به الهامات عمل نکنیم، دیگه بهمون گِرا نمیده و ما با بی توجهی به جواب خداوند و پاسخ کاینات به خواسته مون (که اغلب هم منظقی نیستش)، اونو در خودمون خفه میکنیم.
پس…
از یک طرف ایمان به وجود این نیروی عظیم و کامل و کاردان به نام خدا/ شعور مطلق/ عقل کل/ آگاهی، در درونمون و از یه طرف سپردن مطلق سکان کشتی زندگیمون به این نیرو و عمل کردن به الهاماتی که بهمون میگه، باعث میشه به نتایجی فوق العاده عالی در زندگیمون برسیم، حتی فراتر از چیزی که در دهنمونه. چون ما با توجه به تصورات و حد خودمون از خدا درخواست میکنیم و خداوند از روی کَرَم خودش به ما می بخشه. معلومه که حد ذهنی ما و کرم خداوند یکی نیست!!!
ممنون از شما استاد عزیزم که خدای واقعی رو بهم نشون دادی و همه نازنین هایی که نظرمو خوندن.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
با عرض سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته و همه دوستانم
اولین چیزی که در مورد این سوال به ذهن من خطور کرد این و که:هر کدام از ما باید به این باور رسیده باشیم که 100% خودمان هستیم که خالق شرایط زندگیمان هستیم و افکار ما هستند که زندگی ما را رقم می زنند و هیچ عامل بیرونی دیگری در اوضاع و شرایط ما تاثیری ندارد. بنابراین ما باید باورهایی را برای خودمان ایجاد کنیم که بتوانیم با کمترین انرژی و هزینه و تبلیغ و… شرایط را به نفع خودمان ایجاد کنیم.این باورها به مرور زمان و با تکرار و تکرار واستفاده از نتایج کوچکی که در زندگیمان می بینیم به دست می آیند .و به ایمان و یقین تبدیل می شوند و باید روند تکاملی اش را طی کند.
به نظر من باوری که تاثیر بی نهایت عجیبی را در همه جوانب زندگیمان رقم می زند باور توحیدی هست.
باوری که تنها قدرت جهان هستی را الله بدانیم و ایمان داشته باشیم که هیچ چیزی برای او غیر ممکن و محال نیست. هر چند برای ما خیلی بزرگ و دور از دسترس باشد.و همه چیز تحت سیطره او هست و از همه چیز آگاه هست به گونه ایی که قدرت و توانایی او هست که می تواند هیچ برگی بدون ازن و اجازه او به زمین نیوفتد.
دست خدا بالاتر از همه دست هاست و او قادر هست و توانایی اش از هر کسی بیشترست تا شما را برای رسیدن به خواسته هایتان یاری کند . اگر اندکی فکر کنیم متوجه خواهید شد که خداوند با خلقت شما و خلقت جهان هستی اطلاعاتی را به ما می دهد که در جهت تقویت باورهایمان استفاده کنیم.مثلا هنگامیکه خداوند ما را اشرف مخلوقات خطاب می کند این چیزی جز این نیست که شما را لایق دانسته است و برای شما ارزش والایی قرار داده است یا هنگامیکه زمین و آسمان را مسخر تو ساخته است و همه چیز را برای سلطه تو کوچک کرده است این همان باور لیاقت است که باید در تو تقویت شود.و در خودت احساس عزت نفس و اعتماد به نفس داشته باشی تا بتوانی به خدا توکل کنی و کارهایتان را انجام دهی.
یا هنگامیکه به نعمت های بیکرانی که از اعضای بدنت گرفته تا آب و هوا و خاک و گیاهان و درختان با گونه های متفاوت و فراوان و انسانها با اخلاق و رو حیات و ظاهر متفاوت و لهجه ها گوناگون و فراوان می توانیم باور فراوانی مان را تقویت کنیم و شکر گذار چنین خدایی باشیم و از تک تک لحظه هایمان لذت ببریم و به خاطر و جودش که از رگ گردن به ما نزدیکتر است سپاس بگوییم.
بنابراین باور توحیدی را عامل پیشرفت و رشد در همه جوانب زندگی می دانم که کسب و کار هم جزیی از آن هست.
باورهای فراوانی و لیاقت همه زیر مجموعه ایی از باور توحیدی هستند چرا که که هر چه ثروت و سلامتی و رابطه خوب و هر چه که شما به آن فکر کنید و خواهان آن باشید در نظام خداوند آفریده شده است و وجود دارد و همه آنها تحت قدرت خداوند است و او هست که ویژگی لایق بودن و اعتماد بنفس را در ما نهفته است تا مابه وسیله آن خودمان را باور کنیم و برای خودمان قدرت اختیار داشته باشیم تا خواسته هایمان را انتخاب کنیم و خود را لایق داشتن آن خواسته بدانیم و خود را لایق بهره مند شدن از تمام ثروت ها و نعمتهای بی کران و بی حدوحساب او بدانیم و از این هر لحظه به یاد داشته باشیم که همه قدرت در دست اوست و وقتیکه به او وصل شدیم ما به بهترین چیزها و خواسته ها هدایت خواهیم شد.
مدام این را با خودمان تکرار کنیم که ما بنده او هستیم و او ارباب ما قدمی برداریم و حرکتی بکنیم و به او توکل کنیم که در ادامه راه او ما را هدایت و حمایت می کند . نکته اینجاست در آن لحظه که با خدای خودت حرف می زنی و عهد و پیمان می بندی و دست دوستی می فشاریدر همان لحظه اگر در قلبت احساس شادی کردی احساس سبک بودن کردی و انرژی گرفتی بدان که با تمام وجودت به خدا توکل کردی و او تو را عاشقانه هدایت می کند.مثلا همه ما بارها و بارها شدخ که با زبان آورده ایم که خدایا مرا کمک کن دست مرا بگیر در حالیکه در ذهنمان افرادی را به عنوان پارتی جور می کردیم و به آنها قدرت می دادیم یا اینکه به دنبال جا و مکانی بهتر بودیم یا هر چه غیر از خدا فکر می کردیم که نمی توانیم این را به عنوان باور توحیدی قبول کنیم و بگوییم ما که به تو توکل کردیم سپس چرا جوابمان ندادی .
بنابراین ما باید کارمان را انجام دهیم و قدمی برداریم به خدا توکل کنیم و ایمان داشته باشیم که در ادامه راه ما را هدایت می کند و بی نهایت دستان خودش را برای رسیدن به خواسته هایماندر اختیار ما میگذارد و بهترین افراد و مشتریان و بهترین موقعیت و زمان و بهترین جا و مکان و همه بهترینها که حتی مافکرش را نمی کنیم برای ما جور می کند.
نکته دیگر این است که ما هنگامی که هدفی و خواسته ایی داریم اصل و فرعش را برای خودمان مشخص نکردیم و برای رسیدن به آن هدف کلی دقت و انرژی صرف می کنیم در صورتیکه کار بیهوده ایی هست چرا که اصل هست که باعث موفقیت و پیشرفت ما می شود و فرعیات سبب می شود با توجه و تمرکز روی آنها انرژی و ایده ها ناب از بین برود و توجه کردن به حاشیه هاسبب می شود تا باور توحیدی ما ضعیف شود و رنگ خدا در ذهن ما کمرنگ شود و ما به چیزهای متفرقه تکیه کنیم.
مثلا در موضوع کسب و کار ما بیشتر در جهت تیپ و قیافه و دکوراسیون و تبلیغ و … و اینکه جای مغازه امان را عوض کنیم و … هزینهمی کنیمک در صورتیکه اصل افکار ما هست که داره موقعیت و شرایط ما را تحت تاثیر قرار می دهد.
الآن به یاد صحبت استاد افتادم که می گفتند حضرت علی (ع)فرمودند که:الرزق و رزقان: رزق 2 نوع هست رزقی که ما به دنبال آن می رویم و رزقی که آن به دنبال ما می آید.اگر ما تمرکزمان را روی این قرار بدهیم که رزق دنبال ما می آید سپس لزومی ندارد انرژیمان را صرف کار سخت فیزیکی و صبح تا شبی کنیم یا هزینه تبلیغ و ذکوراسیون فوق العاده و…. بکنیم بلکه باید باور داشته باشیم که رزق به دنبال ما میآید . باید افکارمان را اینگونه بسازیم که ما در هر شرایطی جاذب پول و ثروت هستیم یا اینکه فرصت برای ثروتمندشدن در هر شغلی یکسان هست.
بنابراین کار خودمان رابا باورهای مناسب انجام بدهیمتا نتیجه متناسب باافکارمان را بینیم.
نکته دیگر اینست که ما هیچگاه نباید به خاطر جو جامعه یاکارهایی که دیگر همکاران انجام می دهند وسوسه شویم وعجله کنیم چرا که اگه در شروع کار هستیم وتازه روی باورها وافکارمان کارمیکنیم ونتیجه فوق العاده ای در کسب و کارمان ندیده ایم به این معنا نیست که قانون درست عمل نمیکند بلکه ما باید در عین حالیکه حالمان راخوب نگه میداریم روی باورهای ثروت ساز وباورهای که ما لایق مشتریان فراوان هستیم کار کنیم و به چیزهای دیگر مثل تبلیغ و… روی نیاوریم .
در ضمن اگر ناراحت و نگران باشیم که دیگران با تبلیغ کردن جای ما را میگیرند حتما چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد و ما را روزبروز از خواسته امان دور خواهد کرد .بنابراین روی افکارمان تمرکز کنیم و تمرکزمان را با مقایسه کردن خودمان با همکارانمان از بین نبریم وبا ایمان به خدا و باورهای مناسب با خواسته امان مسیر تکاملیمان را طی کنیم تا جهان ما را به هدفمان برساند.
نظر دیگر من این است که یک کار خوب یا یک محصول عالی وبا کیفیت یا یک سخن بجا هرگز به تبلیغ نیاز ندارد بلکه خودش جایش را بین مردم باز می کند و کسانی که در مدار چیزهای درجه یک و عالی باشند با آن محصول یا با آن حرف آموزنده برخورد میکنند و آن را جذب میکنند ماند سایت استاد که هر کدام از ما به طرق عجیبی با آن آشنا شدیم .
نتیجه گیری: : :
ابتدا باید باور توحیدیمان را قوی کنیم به گونه ایی که هر لحظه به خدا توکل کنیم و سپس قدم برداریم و اقدام کنیم . مثلا در حوزه کسب و کار من این باور دارم که خداوند مشاور من هست و حتی خداوند را اسپانسر و حامی خودم میدانم بنابراین برای هر اقدامی از اون مشاوره میگیرم و از اون میخواهم که مرا راهنمایی کند و با آرامش به هدفم تمرکز میکنم و ایمان دارم با چنین دیدی به خدا او الهاماتش را به قاب من جاری میکند و من از قلبم کمک میگیرم و ایده ها را عملی میکنم و نتیجه شگفت انگیز آن را می بینم پس چه کسی بهتر از خدا که صحبت کردن و مشورت کردن با او چیزی به جز سود ومنفعت در پی نخواهد داشت .
روی باورها و افکار مناسب با خواسته هایمان کار کنیم و از اوضاع کنونی امان تمام لذت و شادی امان را ببریم و حالمان را خوب نگه داریم و به نتیجه کارمان توجه و تجسم کنیم و اطمینان داشته باشیم همان جوریکه خودمان را در پایان کار تجسم میکنیم در آینده خواهیم شد و هرگز به چگونه درست شدن کارها فکر نکنیم بلکه قدم برداریم و ایمان داشته باشیم که تنها قدرت جهان ما را به خواسته امان می رساند و همه چیز را به نفع ما رقم می زند .
در ضمن!!!!!!ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.
سلام به همه دوستان عزیزم
مریم شایسته هستم و قصد دارم در این نوشته بخش کوچکی از تجربه شخصیام را در زندگی با استاد عباسمنش با شما به اشتراک بگذارم و از زاویه دید خودم به مواردی بپردازم که آنها را دلیل تفاوت نتایج استاد عباسمنش میدانم.
این نوشته، به دلیل طولانی شدن، شامل دو قسمت است.
قسمت اول:
من استاد عباسمنش را از روزهایی میشناسم که، هیچکدام از دستاوردهای کنونی، در زندگیشان نبود، منظورم همان زمانی است که، از ایشان شنیدهای در هوای گرم خیابانهای بندرعباس، هدفون به گوش قدم میزدند و آینده دلخواهشان را تجسم میکردند. تجسم همهی آنچه که ما الان به عنوان واقعیت کنونی زندگی ایشان میشناسیم.
اما آن روزها هر فردی که به ایشان نزدیک میشد، میتوانست به وضوح از میان کلام، رفتار، و فرکانسهایشان، همین جنس از ایمان، اعتماد و در صلح بودن با خود را دریافت کند که، امروز با وجود این دستاوردها میتوانیم ببینیم. بعضیها نیز، دلیل این جنس از ایمان و آرامش را، داشتن این موفقیتها میدانند، حال آنکه ماجرا دقیقاً برعکس است.
استاد عباس منش، هیچوقت حتی آن زمان که این دستاوردها را نداشت، هرگز فکر نمیکرد که، شاید نتواند موفق شود. شاید نمیدانست چگونه، اما اینکه این موفقیتها رخ خواهد داد، برایش امری حتمی بود و این نوع نگاه و فرکانس نیز، موجب هدایت او به درک بهتر قوانین شد. البته بعدها که بیشتر او را شناختم و دربارهی درباره کودکی و نوجوانیاش از او بیشتر شنیدم، فهمیدم، این جنس از اعتماد به تواناییهای خود، ویژگیی تازهای نیست و به خوبی میتوان آن را از خلال ماجراهای کودکیشان نیز بیرون کشید.
ایشان میگفت??
«وقتی از تلویزیون، تصویرموفقیتهای فرد خاصی پخش میشد که مثلاً فلان اختراع را انجام داده یا، در حرفهی ورزشی خاصی موفق شده یا، میتواند یک حرکت ورزشی سخت را انجام دهد و…، به نظرم کار خاصی نمیآمد و مطمئن بودم که من خیلی راحتتر میتوانم آن را انجام دهم.
پدرم همیشه از دیدن یا شنیدن خبر یک موفقیت خاص درباره یک فرد شوکه میشد? و سعی میکرد با کنایه یا گاهی با تحسین، آن را به رخ من بکشد. اما وقتی رو به پدرم میگفتم:
«این که چیز خاصی نیست. من هم میتوانم این کار را انجام دهم» ، پدرم به خاطر این نوع نگاه، به شدت شاکی میشد???? و من این حد از شاکی شدن را درک نمیکردم، چون نمیتوانستم درک کنم چرا انجام چنین کاری یا رسیدن به چنین موفقیتهایی برای آدمها، اینقدر خاص یا سخت یا غیر ممکن به نظر میرسد. در صورتیکه انجامشان برای من، امری خاص یا پیچیده نبود. بلکه واقعاً آسان بود و اگر میخواستم، میدانستم که حتی خیلی راحتتر از دیگران به آن خواهم رسید»
?????
قصدم از نقل این جملات، اشاره به جنسی از ایمان و یقینِ مطلق به توانایی خود برای ساختن شرایط دلخواه در زندگی است که، آبشخور چنین رفتارها و واکنشهایی در برابر مسائل مختلف است. به دلیل این نوع نگاه است که استاد عباسمنش وقتی برای تحقق امری مصمم و متمرکز میشود، تحققش نه تنها حتمی است، بلکه با اختلاف، همه رکوردهای ممکن را جابهجا میکند و من سعی دارم با نگاه و برداشتهای خودم، ریشه و منشأ این نوع نگاه را توضیح دهم.
چراکه فقط این نوع نگاه به خود که، «من توانایی تحقق هرآنچه بخواهم را دارم»، میتواند چنین رفتاری را توجیه کند. به عنوان مثال وقتی که هنوز نوجوانی بیش نیست، در جواب مادرش بگوید: من هرگز نیازی به ارثیه شما ندارم. چون خودم بسیار بیش از اینها بدست میآورم.
?????
استاد عباسمنش خیلی خوب خودش و خواستههایش را از میان تضادهای زندگیاش شناخته است. همان تضادهایی که معمولاً همه ما در زندگی با آنها مواجه بودهایم. اما اینکه چرا همه ی آدمها نتوانستهاند از دل آن تضادها، دستاورد بسازند یا دستاوردهایی مشابه با استاد عباس منش داشته باشند را در هیچ عاملی به جز این اصل نجویید:
«تمام اتفاقات زندگیما، بدون استثناء، بازتابی دقیق و بدون تغییر از باورهای خودمان دربارهی آن نوع اتفاقات است.»
یعنی در جهانی که، فقط با این اصل بدون تغییر مدیریت میشود، عاملی که نتایج را متفاوت میکند، نمیتواند چیزی متفاوت از این اصل باشد. فقط 2 مسئلهی اساسی در این جمله و این اصل معمولاً نادیده گرفته شده است:
اول: یقین مطلق به این امر که هیچکس جز من نمیتواند زندگیام را تغییر دهد. این موضوع در حکم نقطهی کور (Blind spot) ای است که به اندازهی کافی درک و دیده نشده است. افراد زیادی هنوز هم منتظرند تا دولت، والدین، همسر و… زندگیشان را تغییر دهد و غافلند از اینکه، بدون این یقین مطلق که تغییر شرایطشان فقط در دست خودشان است، قطعاً برگی در باد هستند- بدون احساس هیچ کنترلی بر وقایع زندگیشان.
و مسئله بسیار اساسی بعدی، تطبیق شخصیت و ویژگیهای ذاتیمان با این اصل و «بیشتر همراه بودن با این اصل» است.
موضوع، پیدا کردن سبک شخصی خودمان از درون این اصل و هماهنگ کردن خواستهها و حتی ویژگیهای شخصیتیمان با این اصل است تا بتوانیم شرایط دلخواهمان را، در زندگی تجربه کنیم.
به نظرم، استاد عباسمنش بهتر از هر فردی که لااقل من تا کنون شناختهام، توانسته، ویژگیهای ذاتی خودش را بر این اصل منطبق نماید. به همین دلیل، حتی از ویژگیهایی که جامعه- به دلیل همخوان نبودن با ارزشهای ساختگی خودش – آنها را نمیپسندد، عاملی برای رشد و شکوفایی خودش و رشد جهانمان ساخته است و به این ترتیب موجب رشد هزاران فرد دیگری نیز شده که، توانستهاند در این مدار و فرکانس قرار بگیرند.
منظورم از «تطابق»، نجنگیدن با خودت است. برعلیه خودت نبودن است. نجنگیدن با ویژگیهای شخصیتی ای است که، از تغییرش مستأصل شدهای. در عوض در صلح قرار گرفتن با خودت و یافتن راهی برای استفاده از آن ویژگیها در راستای این اصل و راستای خواستههایت است.
به عنوان مثال، اگر شخصیتی رقابت طلبانه داری، نیازی نیست انرژی ات را صرف تغییر این شخصیت و خاموش کردن این ویژگی در خود نمایی. چون احتمالاً انرژی ات بیهوده هدر میرود. در عوض، ببین چگونه میتوانی این ویژگی را در راستای قوانین کیهانی، به خدمت خواستههایت در بیاوری.
اگر شخصیتی داری که به نظر غرور خاصی دارد و به اندازه کافی برای کارکردن برای دیگران صبور نیست، از تلاش بیهوده برای تغییر این شخصیت دست بردار و ببین چگونه میتوانی از دل این شخصیت و اولویتهایش، خلاقیت بسازی برای داشتن کسب و کار خودت. ببین چگونه میتوانی با هماهنگ کردن این شخصیت با قوانین کیهانی، آن را در خدمت خلق خواستههایت قرار دهی.
زیرا ویژگیهای شخصیتی، به خودی خود نقشی در تجارب زندگیمان ندارند. باور و نگاه هر فرد به ویژگیهایش است که، خروجی آن ویژگیها را به عنوان نتایج زندگی آن فرد، تعیین میکند.
?????
بنابراین، مسئله «یک ویژگی» نیست، بلکه توانایی هدایت یک ویژگی، در مسیر صحیح است.
به نظر من، حتی ویژگیِ شخصیتیای مثل «احساس نیاز به مورد توجه واقع شدن»، که از کمبود عزت نفس نشأت گرفته است، نیز وقتی هدایت میشود، موجب ساخته شدن عزت نفس واقعی در فرد میگردد.
شاید در ابتدای راه، این ویژگی، مهمترین عامل انگیزانندهی فرد باشد تا بخواهد به خاطر مورد توجه واقع شدن، تحسین شدن و … تغییراتی در زندگیاش ایجاد کند یا دستاوردهایی داشته باشد، اما، هرچه بیشتر سعی شود تا قدرت این ویژگی با قوانین کیهانی همراستا بشود، کم کم آن نیروی ویرانگر تبدیل به یک نیروی سازنده میشود و در نهایت فرد را به سمت اهداف واقعیاش هدایت میکند و آرام آرام همچنان که او را از تجربهی این نیاز پر میکند، از او آدمی تواناتر، با عزت نفستر و بهتر میسازد که، با خلق خواستههایش توانسته، جهان را جای بهتری برای زندگی نماید.
این موضوع به آب بارانی میماند که از کوهها به سمت شهر جاری شده و خرابی به بار میآورد، به این دلیل که شهر درست در معرض شیب کوه قرار دارد. اما وقتی آدمها سدی میسازند و همین آب را به مسیر آن سد هدایت میکنند، با جمع شدن پشت آن سد، کشتزارهایشان را آبیاری میکند و برایشان نعمت و برکت به بار میآورد.
بنابراین، همانگونه که آدمها، انرژی باد، آب، طوفان، سیل یا هر انرژیی ظاهرا مخرب دیگری را در راستای سازندگی به کار میبرند، هر فردی نیز میتواند این الگو را در خودش به کار ببندد و سبک شخصی خودش را که، هماهنگ با اصل و اساس جهان است بیابد، تا هم لذت ببرد و هم پیشرفت کند.
?????
من در این متن سعی دارم تا آنجا که قلمم توانایی دارد، آنچه که در تجربهی زندگی شخصی با استاد عباسمنش درک کردهام و دیدهام را، به صورت بسیار مختصر، در قالب کلمات بیان کنم.
اما مختصر نوشتن درباره این مرد و تواناییهایش کار آسانی نیست. این کار حتی از عهدهی یک کتاب 1000 ای نیز بر نمیآید. هرچند انشاءالله در آیندهای نزدیک کتابی درباره زندگی استاد عباسمنش مینویسم و در این کتاب، به جای مسائل حاشیهای و غیر اصلی که در اکثر زندگینامهها نگاشته شده است، به اصل و اساسی خواهم پرداخت که در تک تک لحظات زندگیام با ایشان دیدهام و شناختهام. اصلی که جزئی جدایی ناپذیر از ساختار شخصیتی ایشان است و میتوانم با جرأت بگویم، هنوز در زندگیام با فردی مواجه نشدهام که تا این حد حرف، عمل، رفتار، اعتقاد و آموزشهایش یکی و هماهنگ باشد. هنوز در زندگیام با فردی چون ایشان مواجه نشدهام که تا این حد خودش باشد و مهمتر از همه، تا این حد نتواند خودش نباشد.
اما لازم است تأکید کنم که، اینها نگاه و استنباطهای شخصی من درباره ایشان است. چراکه همواره، بهترین و نزدیکترین شخص به فرکانسهایش، فقط و فقط خود فرد است و هیچکس جز خود فرد، نمیتواند درباره نگاه، باورها و دلایل موفقیتش تا این حد دقیق صحبت کند.
خصوصاً اگر آن فرد مثل استاد عباسمنش آگاه به قوانین زندگی باشد، دلیل اتفاقات را بداند و از نقش باورها و فرکانسها در اتفاقات زندگیاش آگاه باشد و مهمتر از همه، مثل ایشان، به این حد از خوشناسی رسیده باشد. به همین دلیل است که آموزشهای ایشان اینچنین موثر و کاراست. چون به قول شخص ایشان، اصل را از فرع تشخیص میدهد و قادر است فقط به اصلی بپردازد که اجرایش، قطعاً هر فردی را از هر شرایطی به موفقیت مورد نظرش میرساند.
?????
اگر بگویم مهمترین دلیل موفقیتهای ایشان، رسیدن به چنین حدّی از شناختن خویشتن است، اشتباه نکردهام. ایشان همواره سعی دارد خودش را خیلی خوب بشناسد:
نقاط قوت و نقاط ضعفش را،
خواستههایش را،
باورهایش را،
قوانین را و رابطه میان تمام اینها با هم،
میزان هماهنگی یا ناهماهنگیای که بین خواستههایشان و باورهایشان وجود دارد را خیلی خوب بررسی میکند.
میزان هماهنگی میان باورهایشان و قوانینی که همواره سعی در درک بهترشان دارد را خیلی خوب بررسی میکند.
یک بار استاد عباسمنش توصیف جالبی درباره «طوفان ایرما» به من داد که، ذکر آن در اینجا خالی از لطف نیست.
(منظورم همان طوفانی است که یک سال پیش در فلوریدای آمریکا رخ داد و استاد عباسمنش یک فایل با نام «پیام ایرما قسمت 7 سریال تمرکز بر نکات مثبت» در بخش محبوب ترین دانلودها در سایت قرار داد)
ایشان میگفت:
«از نظر محققان طوفان ایرما یک پدیدهی بسیار عجیب است.
آنها میگویند چنین طوفانی تنها زمانی میتواند رخ دهد که 10ها ویژگیی متفاوت، همزمان رخ دهد. مثلاً دمای هوا، فلان قدر، دما آب به فلان درجه برسد، سرعت وزش باد به فلان درچه برسد و فشار آب و جذر و مد آب در فلان موقعیت قرار بگیرد و… تا ایرما متولد شود و جمع شدن این عامل در کنار هم به صورت همزمان، آنقدر احتمال پایینی دارد که میتوان گفت: تقریباً غیر ممکن است.»
اینها همان ویژگیهای معمولی آب و هوایی هستند.یعنی اجزای سازنده یک طوفان بسیار قدرتمند و عجیب که دانشمندان را متحیّر کرده، چیزی فراتر از ویژگیهای معمولی آب و هوا در مقاطع مختلف سال نیست. اما قدرت و تفاوت وقتی رخ میدهد که، همین ویژگیهای ساده، با نسبت مناسب و همزمان در کنار هم قرار میگیرند.
?????
به نظرم، این توضیح درباره دلیل تفاوت نتایج استاد عباسمنش هم صادق است. دلیل نتایج متفاوت فردی مثل ایشان، فقط یک عامل خاص نیست. بلکه طبق آنچه در تمام این سالها از رفتار و واکنشهای استاد عباسمنش برداشت کردهام و آن را با نحوه نگاه و ویژگیهای خودم، ترسها و امیدهایم، اشتیاقها و ناامیدیهایم سنجیدهام و سپس آن را با ویژگیهای افراد موفقی که میشناسم، سنجیدهام، مجموعهای از نگرشها و الگوهای فکری را در استاد عباسمنش پیدا کردهام که در زمان مناسب در مکان مناسب، کنار هم جمع شدهاند و موضوع مهم ماجرا، توانایی جمع آوری همین ویژگیها یا دلایل به ظاهر ساده، به صورت همزمان و یکجاست.
هرچند میتوانم بگویم، ریشهی این مجموعه از الگوهای فکری و رفتاری، خیلی شبیه به هم بوده است. گویی یک اصل وجود دارد که هر بار خودش را در قالبی جدید نشان میدهد و به توانایی دیگری دگردیسی مییابد که، یک خواسته را محقق میکند. اما اگر بخواهم همین ریشه و همین موضوع را مفصلاً توضیح دهم،کتابی شامل 1000 صفحه خواهد شد.
?????
از نظر من به عنوان یک ناظر بیرونی، سردسته این عوامل «آزادی» است. البته باید اذعان کنم که سخت ترین کار دنیا این است که بگویی، فردی غیر از خودت چگونه فکر میکند. اما آنچه از تجربه زندگی با استاد عباسمنش درک کردهام، اینقدر که « آزادی» برای استاد عباسمنش در اولویت بالایی قرار دارد که، هیچ چیز دیگری قرار ندارد.
میتوان ارتباطی پررنگ بین عاملی به نام «آزادی» و سایر عواملی یافت که، در دلایل تفاوت نتایج استاد عباسمنش، دخیل میدانیم. اولویت بسیار بالای آزادی برای ایشان، حتی مهمترین دلیلی است که سایر عوامل را در وجود ایشان شکل داده است.
بارها دیدهام که به خاطر عاملی مثل عزت نفس، ایشان چه نتایج خارق العادهای را رقم زده است. بارها توانستهام، دلیل یک موفقیت خاص دربارهی او را به باوری مثل باور به فراونی یا طی کردن صحیح تکاملشان ارتباط بدهم.
بارها توانستهام دلیل موفقیت در یک موضوع را به عاملی مثل این که: هرچقدر ثروتمندتر شوی، نزد خداوند عزیز تر میشوی، ربط بدهم.
اما وقتی موضوعی پیش میآید که ایشان احساس میکند آزادیشان را تحت الشعاع قرار داده است، همه معادلات درباره این مرد تغییر میکند.
یعنی اگر درباره آن موضوع تا فقط یک لحظه پیش، اعتماد به نفس لازم را نداشته یا هیچ ایدهای برایش نداشته و… دقیقاً در یک لحظه، نمیتوانم، نمیشود، تکامل طی کردن، منتظر ماندن و هر بهانه یا مانع دیگری که تا آن لحظه موجب اقدام جدّی ایشان نشده بود، کنار میرود و نیرویی را در وجودشان فعال میکند که آن کار را نه به نحو متوسط، نه به نحوی خوب، بلکه به عالیترین شکلی انجام میدهد که میشد انجامش داد.
? اولویت آزادی باعث شده که، نتواند در ترس بماند و به آنها حمله کند. چون نمیتواند چیزی را تحمل کند که در دلش ترس انداخته است. زیرا ترس برای او به معنای صدمه دیدن بخشی از آزادیاش است و او آزادیاش را تمام و کمال میخواهد. بنابراین، سریعاً به دل آن ترس میرود تا به قول معروف، مرگ یک بار شیون یک بار بشود.
در یک کلام، باج دادن به موضوعی که آزادی ایشان را تحت الشعاع قرار میدهد، بزرگترین خط قرمز ایشان است.
به همین دلیل است که میگویم، اولویت آزادی، که میشود آن را به «مبحث توحید» نیز تعمیم داد، یک محرک بسیار قوی در استاد عباس منش است که از زیر سنگ هم شده، کارها را انجام میدهد، مسائل را حل میکند و نتیجه مورد نظر را خلق میکند.
کما اینکه بهترین چیزی که به استاد عباسمنش انگیزه میدهد، هرگز تعریف و تمجیدها یا حمایتهای دیگران از او نیست، بلکه بهترین انگیزانندهی او زمانی است که احساس کند، دیگران (منظورم آدمهایی است که در ارتباط با او هستند: کارمند، مشتری و…) تصور دارند، او از عهدهی انجام کاری بر نمیآید یا بدون حضور آنها، توانایی انجام کاری را نخواهد داشت. آنوقت است که تمام معادلات جابه جا میشوند. همهی آیتمها، همه پیشنیازها، همه آنچه که موجب شده بود تا آن لحظه آن کار به تعویق بیفتد، ، حذف میشود و این نیرو و این اولویت، خودش همه آنچه لازمه تحقق آن امر است را ایجاد و مدیریت میکند.
? اولویت بالای آزادی سبب شده که ایشان تا این حد صادق باشند و هیچ راز یا سرّی در زندگی ایشان وجود نداشته باشد. زیرا ایشان هرگز انرژی خود را صرف مخفی نگهداشتن یک موضوع نخواهند کرد. به همین دلیل است که تمام مردمی که اسم استاد عباسمنش را شنیده اند، تمام گذشته و حال او را میدانند. زندگی گذشته و زندگی کنونی ایشان، چیزی جز آنچه در فیلم ها و ویدئوهای ایشان میبینید، نیست. هیچ جزئیات مخفی یا سرّی وجود ندارد.
شما آن ویدئوهای ضبط شده را میبینید و من واقعیت زندگی ایشان را و هر دو یکسان هستند.
شما نگاه استاد عباس منش را از طریق آموزشهای ایشان در محصولاتشان میشناسید و من این نگاه را در نحوهی رفتار و واکنششان به مسائل مختلف میبینم و هر دو یکسان هستند.
استاد عباسمنش در آموزشهایش فقط درباره عوامل و اساسی صحبت میکند که قطعاً خودش انجام داده باشد و به نتیجه رسیده باشد.
یعنی در تمام زمانهای که از موفقیتهای شان صحبت میکند، اگر استثنائاً آن روز مثلاً در رابطهی شخصیاش با من، حتی یک کدورت بسیار بسیار ساده و سطحی بوجود آمده باشد و مشغول ضبط برنامه باشد، هرگز در آن لحظه این جمله را از او نخواهی شنید که بگوید:
«من رابطهی عاشقانهی بسیار زیبایی دارم». هرچند این رابطه، خیلی بیشتر از یک رابطهی عاشقانه است. قصدم از این مثال، این است که بگویم، ایشان در هر لحظه دقیقاً با فرکانس همان لحظهشان صحبت میکنند و صداقت در فرکانس، تا این حد برای ایشان مهم است چون این موضوع به آزادیشان مربوط است.
و اتفاقی که رخ میدهد، شما آن فرکانس را از میان کلام ایشان دریافت میکنید و به همین دلیل آن کلام تا آن حد نفوذ دارد و به دل و جان آدم نفوذ میکند و تأثیر میگذارد.
ایشان صادقترین و راستگوترین انسانی هستند که، من در زندگیام دیدهام. ایشان همواره و همیشه حتی اگر موضوعی به نفعش نباشد، حقیقت ماجرا را میگوید، نه به این دلیل که میخواهد انسان خوبی به نظر بیاید، بلکه به این دلیل که، عدم صداقت، برایش یعنی ترس و ترس برای او دقیقاً نقطه مقابل آزادی است. یعنی چیزی که احساس آزادیشان را پایمال میکند.
?????
آزادی برای ایشان یعنی:
آزادی از، محتاج نبودن به عوامل بیرونی، یعنی عواملی که نمیتوانی کنترلی بر آن داشته باشی. خواه یک دوست باشد، یک کارمند عالی، یک شرایط خاص و…
حتی آزادی از وقایعی که در گذشته رخ داده است: استاد عباسمنش به ندرت اتفاقات و خاطرات گذشته را در ذهنش نگه میدارد.
به محض اینکه ایشان احساس کند موضوعی در حال پایمال کردن آزادی ایشان است، خیلی سریع راه حلها را پیدا میکند.
حتی مهمترین دلیل ایشان برای تجربه ثروت نیز، اولویت داشتن آزادی بوده است. آزادی برای تجربهی هر خواستهای. آزادی برای زندگی در هر مکانی و آزادی برای سفر به هر جایی و…
حتی آزادی از آرزو کردن و آرزو داشتن. چون ایشان احساس میکند این احساس او را در آن لحظه متوقف و ساکن نگه میدارد. (این همان موضوع سرمایهگذاری روی خودت و پر کردن I WHISH هاست). به همین دلیل وقتی خواستهای در وجود ایشان محقق میشود، در حداقل زمان ممکن آن را محقق میکند تا، فضای فکریاش بیش از حد درگیر آن موضوع نشود و آزاد بماند.
یعنی درست زمانی که در مسیرشان احساس کردند نداشتن ثروت، انتخابهای ایشان را محدود کرده و به نوعی در حال پایمال کردن آزادیشان است، خیلی سریع راه حل را پیدا کردند و فقط در عرض چند سال به موفقیت مالی مورد نظرشان رسیدندهاند.
درباره موضوع الرزق رزقان نیز، دلیل تعهد ایشان برای انتخاب آن نوع از ثروت که: «ثروت به دنبال تو باشد، نه تو به دنبال ثروت»، میتوانم دلیل این حد از تعهد را، «اولویت بالای آزادی» بنامم.
دلیل خریدن آن جنگل بزرگ 60 هکتاری در آمریکا نیز، اولویت آزادی بود.
قوانین آمریکا بسیار متفاوت از ایران است. شما در بیابانهای ایران، آزادی تجربه ماجراجوییهای شخصی خودت را داری. مثلا میتوانی یک تفنگ بادی بخری و به بیابان بروی یک قوطی را به عنوان نشانه بگذاری و به سمت آن شلیک کنی.
اما در آمریکا، چنین چیزی وجود ندارد. هیچ زمین، کوه، بیابان و رودخانهای وجود ندارد که بدون صاحب باشد و تو بتوانی به عنوان یک مکان عمومی، ماجرا جوییهای شخصی خودت را در آن تجربه کنی. حتی پارکهای عمومی در این کشور نیز قوانین و محدودیتهای خاص خود را دارد. اما تو آزاد هستی تا یک بیابان ، یک دشت، یک جنگل، کوه و …برای خودت بخری.
استاد عباسمنش پس از خرید آن جنگل 60هکتاری، به جز چند ماجرا جویی انگشت شمار، استفاده خاصی از آن جنگل وسیع نکرده است و حتی به جای شکار، از مشاهدهی آهوهایی که گاهی در آن جنگل میدیدیم، واقعا لذت بردیم.
اما من به خوبی میفهمیدم که، درباره این مرد، حتی فکر کردن به اینکه، ماجرا جوییهای شخصیاش در دل طبیعیت، محدود شده است نیز، تا آن حدّ آزادیاش را پایمال میکند که، ترجیح داده آن ملک 60هکتاری را بخرد تا احساس نکند که درباره یکی از خواستههایش، محدودیتهایی وجود دارد که مجبور شده آنها را بپذیرد. زیرا کنار آمدن با محدودیتهای برای این فرد هرگز پذیرفتنی نیست.
یعنی میتوانم بگویم سایر عوامل دیگری که میتوانیم آنها را دلیل موفقیتها و دستاوردهای استاد عباسمنش بنامیم، همواره از اولویتی به نام آزادی، نشأت گرفتهاند.
?????
همه آدمها قدرت تحقق آنچه را دارند که، اولویتش برای آن ها بسیار بسیار بالاست. وقتی اولویت موضوعی برای موجود انسانی، به اندازه کافی بالا میرود، حتی اگر چگونگیاش را ندانند، حتی اگر محقق شدن آن امر با امکانات آن لحظهاش امکان پذیر نباشد، قطعاً راهی برایش پیدا میکنند.
در واقع اگر در زندگیات خواستهای داری که هنوز محقق نشده است، به این دلیل است که آن خواسته هنوز اولویت بالایی برایت ندارد.
استاد عباسمنش بارها درباره این موضوع، مثال معتادی را زده است که در زندان هم مواد پیدا میکند به این دلیل که مواد برای یک معتاد، از اولویت بسیار بسیار بالایی برخورد است و مجبور است حتی از زیر سنگ هم شده آن را پیدا کند.
مثل همان فردی که به خاطر اولویت زنده ماندن، تنها راهکار را برای دفع حمله کوسه در وسط دریا، بالا رفتن از درخت نخل بداند. زیرا مجبور است. میفهمی، مجبور است!
? شخصیت آزادی طلب استاد عباسمنش را میتوانی در رأس همه عواملی پیدا کنی که، موجب شکل گرفته یک خواسته و تلاشهای او برای تحقق آن، شده است. یعنی اگر شاخ و برگهای اضافیِ مسیر هر خواستهای که ایشان توانسته محقق کند را هرس کنی، قطعاً به «آزادی» میرسی. این عامل همواره ، به سایر ویژگیهای شخصیتی ایشان، دگردیسی یافته است.
همین شصخیت آزادی طلب بوده که او را به سمت توحید هدایت نموده و موجب شده تا ایشان بتواند به این حد عالی، توحید را درک و اجرا کند.
در دوره کشف قوانین زندگی در جلسه 9+1 ایشان دلیل تفاوت نتایج خودش با سایر اعضای خانوادهاش، را به یاد آوردن سریعتر این اصل میداند که:
ما با فرکانسها و باورهایمان زندگیمان را خلق میکنیم و نه هیچ عاملی بیرون از ما.
دلیل اینکه استاد عباسمنش، خیلی جدی تر از دیگران، مثل یک اصل بدون تغییر و وحی منزل باور کرد که:
تمام اتفاقات زندگیی ما، بازتاب فرکانسهای خودمان است، اولویت مهم آزادی برات بود. چون چی عاملی و چه نیرویی و چه پشتیبانی بیشتر از این میتواند به آدم احساس آزادی بدهد که این قانون میدهد.
چه چیزی برای یک آزاد مرد شیرین تر و گواراتر از این است که بگویند?
قانون این هست که، همه چیز درون خودت هست. همهی آنچه میخواهی را خودت بدون نیاز به هیچ عامل بیرونی، فقط با درون خودت و فقط با باورهای خودت میتوانی خلق کنی و خیالت را راحت کند که همه چیز درون خودت هست و بیرون از تو هیچ خبری نیست!
یعنی دلیل گرایش و نگاه جدی استاد عباسمنش به توحید به عنوان اصل و اساس، این بود که «توحید» همخوانی کاملی با روحیات و شخصیت آزادگی طلب ایشان دارد. یا بهتر است بگویم، ایشان تطابقی عالی میان شخصیتشان و اصل و اساسی به نام توحید، ساختهاند. همین ویژگیرا من به وضوح در توصیفهایی یافتهام که قرآن درباره شخصیت، خواستهها، رفتارها و راهحلهای ابراهیم دارد.
فردی میتواند تا این حد موحد بشود که، تا این حد آزادی از بند عوامل بیرونی برایش در اولویت باشد. آنوقت میتواند بتهایی را بشکند که- از زمانی که چشم گشوده- اطرافیانش به دیده منجی و واسطهی برکت و نعمت به آنها نگریستهاند و به جای استفاده از تواناییهایشان، چشم امید به کرم آنها دوختهاند.
همین حالا نیز میتوانی نمونه آن جامعه، رفتارها و نگرشهایش را به وضوح در اطرافت ببینی. افرادی که به جای تواناییهای خودشان، چشم امیدشان به کَرَم بتهایی چون: وضعیت اقتصادی کشورشان، تغییر تصمیمات رؤسای دیگر کشورها درباره آنها، لطف و کرم خانوادهشان، رئیس بانک، مدیر عامل، کارفرما، همسر، فرزند و هر عاملی در بیرون از خودشان است تا آنها را به خواستههایشان برساند.
اما شیوه آزادمردان، کاملاً مخالف این شیوه است. برای همین میتوانم بگویم، اولویت آزادگی است که فرد به موحد بودن گرایش میدهد. آزادگی، پدر توحید عملی است.
???????
توحید، پاسخی کامل برای آنچه بود که استاد عباسمنش سالها به عنوان تنها فاکتور(X-Factor) به دنبالش بودند.
خیلی از ما این ماجرا را بارها از استاد شنیدهایم که، آن زمان که در بندرعباس، فقط یک کارگر ساده بودند – درک این قانون که زندگی ما با فرکانسهای خودمان رقم میخورد- چنان تحولی در ایشان ایجاد کرده بود و چنان وجودشان را سرشار از عشق به خداوند به عنوان منبع تمام نعمتها ساخته بود، که روزها و ماهها، در هوای گرم خیابانهای بندرعباس، راه میرفتند و اشک شوق میریختند. زیرا راهکاری به نام «توحید»را یافته بودند که به روحیات ایشان به شدت همخوانی داشت.
? توحید به این معنا که تمام اتفاقات توسط باورهای من رقم میخورد و من بخشی جدانشدنی از نیرویی هستم که همواره در حال هدایت من است و خیر و شرم را به من الهام میکند.
? توحید به این معنا که: رسالت تو فقط اجرای توحید است. تو در مسیر اجرای این امر قدم بردار و من هرچقدر ثروت و نعمت بخواهی به تو میدهم.
? توحید به معنای اعتماد به ندای نیرویی از درون خودت که به تو الهام میکند، تو در این مسیر حرکت کن و من همه چیز به تو میدهم.
چه چیزی گرانبهاتر و ارزندهتر از این میتواند باشد که، به ما برای انجام کاری پاداش بدهند که بزرگترین پاداش در نظر ما، فقط انجام همان کار است.
استاد عباسمنش در این باره یک بار مثال خوبی زد که دوست دارم آن را اینجا نیز ذکر کنم??
ایشان میگفت:
بچه ای رو درنظر بگیر که عاشق کاریکاتور هست. و میخواد کسی کاری به کارش نداشته باشه و از صبح تا شب این کارو انجام بده. از طرفی باباش بی خبر از این خواستهی بچه، به شدت عاشق این هست که پسرش توی مسابقات کاریکاتور جهانی برنده بشه. سپس رو به بچه میگه:
من هرچی بخوای در اختیارت میزارم، کلاس آموزشی میفرستمت، وقتت رو نمیگیرم و کار دیگهای از تو نمیخوام برام انجام بدی که وقت و انرژیت گرفته بشه و همه جوره حمایتت میکنم که تا تو فقط بشینی و تمام تمرکزت رو بزار روی همین کار.
برای آن بچه، «پدر»، در حکم قدرتمندترین فرد زندگیاش است که حالا میخواهد درباره موضوعی حامی و مشوق آن بچه بشود و به او پاداش بدهد که اصولاً انجام آن کار برای آن بچه، بزرگترین پاداش و عشق است.
و فکر میکنی نتیجه چی میشود.
?????
این همزمانی برای استاد عباسمنش نیز به همین شکل رخ داده است. یعنی ایشان عاشق انجام همان کاری هستند که، جهان و قوانین، حامی هر فردی میشود که خودش را متعهد به انجام آن نماید. حالا چه برسد به اینکه آن فرد، اصولاً عاشق انجام این کار باشد و حتی حاضر باشد به خاطر انجام این کار، هزینه و زمان صرف کند.
برای استاد عباسمنش، توحید، داستان اجرای آنچه است که، قلبت از او اجرایش را میخواهد تا با پر شدن از آن تجارب، از I WISH ها بگذرد.
? برای او، توحید سرمایه گذاری روی خودش است و نه روی ابزای به اسم کسب و کار، کارمند، ملک هایی که خریده یا تمام دستاوردهایی که داشته است. زیرا استاد عباس منش به آن دستاوردها فقط به عنوان خروجی باورهایی نگاه میکند که، توانسته در خودش بپروراند و به این شکل روی خودش سرمایهگذاری نماید.
? برای او توحید یعنی توجهات را از روی دیگران برداشتن و گذاشتن روی چیزی که تجربهاش را دوست داری. این همان نگاه متفاوت ایشان و تعریف متفاوت ایشان از موفقیت است. یعنی بی نیاز بودن از نتیجهی پایانی. یعنی لذت بردن از مسیر ، به جای به تعویق انداختن لذتها و موکول کردن آنها به زمانی که به نتیجه برسی.
? یعنی همان چیزی که آن را سپاسگزاریی قبل از وقوع نتیجه مینامیم.
فکر میکنید اجرای این کار راحت است؟!
نه اصلا راحت نیست!
? راحت نیست که یک روز تمام از صبح تا غروب، در پارادایس* به آهویی(نام یکی از بزهای استاد عباس منش که احتمالا در چند ویدئو آنها را مشاهده کردهاید) زل بزنی که، در حال مراقبت از بچههایش است که همین چند لحظه پیش آنها را به دنیا آورده.
(* پارادایس، یکی از مزرعههای استاد عباسمنش است که حاوی دریاچه ای بزرگ با خانه ای از چوب روی آب. این فضا آنقدر رویایی است که هرگز نمی شود تصویر اردیبهشت ماه اش را با هیچ جمله ای توصیف کرد. ابرهای زیبا با ترکیبی از رنگهایی جادویی که حتی کلمه ای برای نام آن رنگ نمی شناسم.
دیدن طلوع و غروب آفتاب روی دریاچه، صبحگاه های مه آلود و شفگت انگیز همراه با شبنم، شب های آرام و تاریک که زیبایی ماه و ستارگان را صد چندان می کند. هرگز به یاد نمی آورم که در زندگی ام ماه را به همان زیبایی دیده باشم که در آنجا می بینم. برای همین، استاد عباسمنش آن را “پرادایس” نامیده است.)
? راحت نیست تماشای بچه بزهایی که در حال تقلا برای ایستادن روی پای خودشان، یافتن شیر مادرشان و مکیدن شیر هستند را، مؤثرتر و مهمتر از هر عامل دیگری برای رشد و پیشرفت کسب و کارت بدانی و این شیوه را بهترین شیوه برای «درک موضوع هدایت» و «نهادینکه کردن این موضوع در وجودت» بدانی. اما این شیوهی استاد عباس منش است.
سبک شخصیی زندگی ایشان است.
?حتی گفتن این جملات هم راحت نیست که بتوانی بگویی:
اگر این نیرو، آهویی را در این جنگل وحشی هدایت کرده تا جای مناسبی برای به دنیا آوردن بچههایش پیدا کند و بدون نیاز به هیچ کمکی، بچههایش را به دنیا بیاورد، اگر این بچههای تازه به دنیا آمده را به سمت حیات و رشد، هدایت و حمایت میکند، پس کسب و کار من نیز توسط همین نیرو هدایت میشود وقتی که، به جای تمرکز روی دیگران یا مسابقه با آنها، کسب و کارم را به این نیروی هدایتی وصل میکنم.
وقتی تمرکزم را از روی عوامل بیرونی بر میدارم و به جای آن فرصت تجربهی سبک شخصیام را به خودم میدهم فارغ از اینکه نگاه دیگران دربارهی این نحوه از زندگی چیست، آنوقت به نیروی هدایتی ای وصل میشوم که مشتریها را به سمت کسب و کار من هدایت میکند و این کسب و کار را رشد و گسترش دهد بدون اینکه بخواهد هزینههایش را افزایش دهد.
?????
اما میتوانم بگویم حتی برای من، این نوع نگاه به این آسانی نیست که استاد عباسمنش در اجرایش اینقدر مهارت دارد.
تنها فردی میتواند چنین زمانی را صرف تجربه ی چنین کاری کند که، اصل را تفکر درباره قوانین و یافتن نشانههای آن در طبیعت اطرافش میداند.
? فردی که ایمان دارد، ما با فرکانسهایمان زندگی خود را خلق میکنیم و نه با تلاشهای فیزیکیای که انجام میدهیم.
? فردی که ایمان دارد، اصلی ترین و پرثمرترین فعالیت جسمانیاش را زمانی انجام میدهد که، به جسمش اجازه ماندن در احساس خوب را میدهد. اجازهی لذت بردن از نعمتهایی که، همین حالا در اطرافش هست.
? فردی که ایمان دارد، اگر به جای مسابقه دادن با دیگران در موفقیت، از تحسین باغچه کوچک، گلها و درختانی لذت ببردکه با دست خودش کاشته، صبح ها با صدای مرغ و خروس ها بیدار شود و ساعت ها به تماشای این موجودات دوست داشتنی بنشیند، تخم شان را جمع آوری و با آن صبحانه ای طبیعی درست کند یا حتی گاهی از آنها جوجه بگیرد، فارغ از نگرانی در این باره که، وقتی او در حال تجربهی این بخش از خواستههای روحش است و از تماشای مرغ و خروس ها یا پاشیدن دانه برای آنها لذت می برد، یا زمان زیادی را برای دوشیدن شیر بزها، آبیاری باغچه یا حتی ساختن لانه ای به دست خودش برای آنها صرف می کند، دیگران چند تا کتاب بیشتر خوانده اند، چقدر ثروت بیشتر ساخته اند و ممکن است چقدر بیشتر از او پیشرفت کرده باشند!
? فقط فردی که اولویت آزادی برایش مهم است،
? فردی که ایمان دارد، این نوع فرکانسها، از هزاران تلاش فیزیکی ارزنده تر و سودمندتر است. به خاطر چنین ایمانی است که میتواند در لحظه زندگی کند ، زندگی به سبک شخصی خود را به هر نتیجهی بزرگ مالی یا شهرت و…، ترجیح میدهد و با این شیوه، هر لحظهاش را به سمتی هدایت کند که به او تجربهی لذت بیشتری بدهد و به خاطر این باور که فرکانسهایش زندگیاش را رقم میزند، به این شکل، روی فرکانسهایش سرمایهگذاری میکند. زیرا زندگی به سبک شخصی را، اساس همه پیشرفت ها میداند.
?????
زیرا تجربهی سبک شخصیاش که درونش از او میخواهد را، زیر بنایی میداند برای این که، رسالت خود را در جهان انجام دهد، علائق اش را کشف کند، خلاقیت های خودش را داشته باشد و ایده های خودش را اجرا کند.
یادم میآید مدتی بود که در آن جنگل 60 هکتاری، کار ما از صبح تا شب، تماشای طبیعت و بودن با طبیعت بود.
کارمان رانندگی با تراکتور و مانور دادن در آن جنگل 60 هکتاری بود. کارمان از صبح تا شب رفتن به animal auctiona ( آکشن حیوانات: جایی محلی در آمریکاست که در آن جا روستائیان یک ایالت، گوسفند، گاو، مرغ و خروس، طاووس، انواع پرندگان و حیوانات خود را به مزایده میگذارند. رویدادی بسیار جالب و سرگرم کننده است) خریدن بز و گوسفند و اسب و مرغ و جوجه و وقت گذرانی با آن موجودات به شدت دوستداشتنی بود و از آنجا که این اولین تجربه ما از بودن با حیوانات بود، تمام زمانمان صرف وقت گذرانی با آنها میشد و حتی چندین روز مداوم به سایت هم سر نمیزدیم. حتی در آن زمان استاد عباسمنش به مدت زیادی فرصت نکرد حتی یک فایل روی سایت قرار دهد.
پس از چند روز با حالت شکایت رو به استاد عباسمنش گفتم:
ما داریم کل وقتمان را صرف گوسفندبازی، تراکتور سواری و … میکنیم و اصلاً به سایت سر هم نزدهایم. به نظرم این خوب نیست.
?????
جواب استاد عباسمنش این بود که، من از بچگی آرزوی تجربه چنین طبیعی با بز، گوسفند، اسب، مرغ و … داشتم و حالا دارم با تجربهی این خواستهها، خودم را از آنها پر میکنم تا بتوانم از آنها بگذرم، تا ظرف وجودم را رشد دهم و آمادهی انجام کارهای بزرگتر نمایم.
زندگی به سبک شخصی، جهانمان را زیبا تر می کند. آرامشی که من الان در این سبک تجربه می کنم، آنقدر ذهن و روحم را در هماهنگی قرار داده و آنقدر در فضای ارسال عالی ترین فرکانس ها قرار گرفتهام که، نتایج اش را اصلاً نمی توان با نتیجهی هیچ تلاش فیزیکی سخت و طاقت فرسایی، مقایسه کرد.
زیرا برای من، زندگی به سبک شخصی بزرگترین برکت و بزرگترین نتیجه است که روحم را رشد می دهد و موجب میشود آنقدر زندگی را عمیق تجربه کنم که وقتی با فرشته مرگ مواجه شوم، حسرت انجام ندادن کارهایی را نداشته باشم که عاشق انجامشان بودم اما هر بار با عذر و بهانههای واهی، آنها را انجام ندادم.
?????
در واقع استاد عباسمنش یک چیز را خیلی خوب بلد است و آن: تفاوت قائل شدن، میان اصل و فرع است.
به دلیل چنین نگاهی هرگز ندیدهام که استاد عباسمنش به خودش سخت بگیرد. همواره به دنبال یافتن راهی برای تجربهی احساس بهتر است و هر لحظهای را که میتواند صرف ماندن در احساس خوب نماید، ، سودمندترین سرمایهگذاری روی خودش است، برای تجربه زندگی دلخواه.
اونقدر که استاد عباس منش از زندگی در طبیعت، وقت گذرانی با آهویی و طبیعت، قانون کسب و کار و قانون موفقیت را بیرون کشیده است و دربارهاش با هم زدهامی، که از کتابها بیرون نکشیده است.
این کارها از عهدهی همه بر نمیآید. در صورتیکه، این الگو را حتی در زمانی که ایشان در بندرعباس بودند نیز من بارها مشاهده کردم که تا چه حد از تمام لحظات زندگیشان لذت میبرند. یادم میآید یک بار در زمان دانشگاه، استاد عباسمنش قرار بود با تعدادی از سایر دوستان به هرمز برود و از من هم خواست تا با آنها به هرمز بروم. در آن زمان از سال هوا بسیار عالی بود و رفتن به هرمز واقعا تجربهی دلچسب و لذت بخشی بود. اما من آن سفر را نرفتم تا روی درسهایم تمرکز کنم.
هر وقت یاد آن روز و آن تصمیم میافتم، پشیمان میشوم.
من ماندم و درس خواندم، استاد عباس منش به هرمز رفت و اوقاتی عالی را تجربه کرد. چند روز بعد، سر جلسهی امتحان، قدم زنان به سمت صندلی من آمد، برگه امتحانی مرا از روی صندلیام برداشت و جوابها را نوشت.
نمرهی امتحانی او 20 شد و نمره ی من 19. تا مدتها نتوانستم بفهمم چرا او 20 شد و من 19. اما حالا خیلی خوب این را میدانم.
حالا هر وقت دوباره میخواهم به خاطر انجام یک کار که ذهنم آن را مهمتر و عامل اصلی میداند، خودم را از تجربهی یک لذت محروم کنم، یاد این خاطره میافتم و بدون تردید، تصمیم میگیرم به شیوه استاد عباس منش عمل کنم و هر بار که این شیوه را اجرا میکنم، نتیجه دقیقاً همان میشود که برای استاد عباسمنش رخ داد.
?????
اما باید اذعان کنم که این سبک از زندگی در لحظه و اولویت داشتن لذت بردن از لحظه، فقط از عهدهی فردی مثل استاد عباسمنش بر میآید که، توانسته باور به به فراوانی نعمتها را تا حد خوبی در وجودش بسازد و به خودش یادآورد شود. فردی که تلاش میکند به یاد بیاورد : ثروت که همیشه هست و من نیز که توانایی ساختن ثروت را دارم،، پس بیا این لحظه را دریابم و از فرصتی که برای تجربه لذت و شادی برایم پیش آمده، استفاده کنم.
و قعطعاً ثروت، فروانی و تجربه نعمتهای بیشتر، با کار فیزیکی کمتر و راحتی بیشتر، نتیجهی چنین قطعیتی از ایمان است. وقتی پای چنین ایمانی در میان بیاید، زندگی چنان پاداش دهنده میشود که تو را به معنای واقعی به غنا، بینیازی و رضایت میرساند.
وقتی اهمیت نتیجه پایانی به خاطر چنین جنسی از ایمان، در نظرت کم و حتی گم میشود، آنوقت است که نعمتها بدون توقف به سمتات جاری و سرازیر میشود.
?????
به قول استاد عباسمنش، جهان بزرگترین پاداشهایش را به فردی میدهد که، بیشترین گسترش را در جهان ایجاد کند و من فردی را نمیشناسم که تا این حد جهان را رشد داده باشد. قطعا شما هم وقتی نظرات و نتایج هزاران دوست را در این سایت میخوانید، با نظر من موافق هستید.
و تازه، این نتایج نوشته شده، درصد بسیار بسیار کمی از نتایجی است که دیده میشود. هزاران فرد موفق هستند که هنوز حتی یک نظر هم درباره موفقیتهایشان ننوشتهاند اما همه محصولات را خریدهاند. بارها در تیم فروش، با افراد بسیار موفق از مخترع، کارآفرین و … مواجه شدهام که به دلایل شخصی خود، نظری ننوشتهاند اما، به شدت متمرکز بر استفاده از آموزشهای استاد عباسمنش هستند و به موفقیتهای بسیاری دست یافتهاند.
?????
توحید و در راس آن اولویت مهم آزادی از وابستگی به عوامل بیرونی، حتی در ارتباط میان ایشان و موفقیتهایی که کسب کرده است نیز دیده میشود:
بارها من این جمله را از ایشان شنیدهام که میگوید:
من آنقدر روی داراییهایم و موفقیتهایی که کسب کردهام، حساب نمیکنم که، گاهی کلاً یادم میرود چه دارایی هایی دارم. آبش خور این جمله، این دو عامل است:
? عامل اول: توحید، به این معنا که: من دلیل آن نتایج نیستم، بلکه من فقط تلاش کردهام به نیرویی وصل شوم که راهکارهای مناسب را به من الهام میکند. من فقط اجرای کنندهی الهاتی هستم که وقتی وصل میشوم، دریافت میکنم. به همین دلیل اعتبار نتایجاش را به آن نیرو میدهد.
? عامل دوم: اولویت آزادی به معنای رها بودن از نتایج دلخواهی که آفریدهای، به منظور ایجاد فضایی برای حرکت به سمت تجربهی مسیر صحیحِ بعدی.
زیرا آنچه که بیش از آن دارایی برای استاد عباسمنش مهم بوده، تجربهی ساختن آن داریی است?.
«طوفان ایرما»، گواه خوبی برای این موضوع است. آن روزها که با ماجرای طوفان ایرمان به عنوان سهمگین ترین طوفان 10 سال اخیر آمریکا مواجه بودیم و طبق پیشبینیهای هواشناسی، طوفان دقیقات از محل زندگی ما در آمریکا عبور میکرد و به همین دلیل نیز تقریباً همه مردم آن شهر را ترک کردند یا به شهرهای دیگر و یا به اقامتگاههای امنی رفتند که دولت آماده کرده بود، ، من شاهد بودم که استاد عباسمنش حتی 1٪ هم نگران خانه نبود.
حتی به من اجازه نداد تا موجودی نقدی را که در خانه داشتیم، همراهمان برداریم. به من اجازه نداد هیچ چیزی از آن خانه بردارم. بلکه این موضوع را فرصتی دیده بود تا به خاطر تعطیل شدن مدارس، بتوانیم به شهرهای شمالی آمریکا را ببینیم.
میتوانم آن سفر را یکی از لذت بخشترین سفرهایمان بدانم. آنقدر که ما فراموش کرده بودیم دلیل این سفر چه بوده است.
?????
اساس زندگی آزادی است.، پس عجیب نیست فردی که هماهنگی با این اصل، تا این حد برایش در اولویت است، نتایجش نیز تا این حد متفاوت باشد. وگرنه همه ما از پتانسیل یکسانی برای خلق شرایط دلخواهمان برخورداریم و من فکر میکنم به میزانی که اولویت آزادی برایمان شدید میشود، از این پتانسیل برای خلق آنچه استفاده میکنیم که، کمبودش ما را محدود ساخته بود.
اما باید همزمان این را نیز لحاظ کنم که، این موضوع وقتی به این حد از نتیجه میرسد که، …
ادامه دارد…
قسمت دوم را نیز میتوانی در بخش نظرات همین پیدا نموده و مطالعه نمایی.
تقدیم با عشق- مریم شایسته late April, 2019
قسمت دوم:
?????
اساس زندگی آزادی است.، پس عجیب نیست فردی که هماهنگی با این اصل، تا این حد برایش در اولویت است، نتایجش نیز تا این حد متفاوت باشد. وگرنه همه ما از پتانسیل یکسانی برای خلق شرایط دلخواهمان برخورداریم و من فکر میکنم به میزانی که اولویت آزادی برایمان شدید میشود، از این پتانسیل برای خلق آنچه استفاده میکنیم که، کمبودش ما را محدود ساخته بود.
اما باید همزمان این را نیز لحاظ کنم که، این موضوع وقتی به این حد از نتیجه میرسد که، شروع به ساختن باورهایی مثل فراوانی ثروت و فرصت و نعمت و نیز احساس ارزشمندی و… میکنیم و در طی زمان، با قدمهای کوچک و بازخورد گرفتن های مداوم، این نوع باورها را مرتباً قدرتمندکنندهتر میسازیم.
?????
البته نمیخواهم بگویم که استاد عباسمنش، انسانی مطلقاً بدون خطا و کامل است. بلکه آنقدر این ویژگیها در او پر رنگتر از درصد بسیار زیادی از آدمهای دیگر است که و آنقدر او اصل را در خود پرورش میدهد و از فرع دور میماند که، به دنبال نقص گشتن در او، بی انصافی است. تا آنجا که میتوانی به راحتی هر نقص دیگری را دربارهی او، به راحتی نادیده بگیری. نه فقط من، بلکه حتی هر فردی که با نگاه منتقدانه و به قصد پیدا کردن نقاط ضعف، وارد این ماجرا شود، صادقانه به خودش خواهد گفت که: آنقدر نکات مثبت زیاد است که انصافاً میتوانم هر چیز دیگری را نادیده بگیرم.
? ویژگی دیگری که به شدت در موفقیتهای استاد عباسمنش دخیل بوده، تحمل بسیار کم ایشان در ماندن در فضای ناخواسته یا نپذیرفتن مسائل تکراری است.
شخصیت آزادی طلب استاد عباس منش را میتوانی به خوبی در کمصبر بودنشان برای ماندن در فضای ناخواسته، مسائل، تضادها و هر آنچه که آنها را مینامییم، ببینید.
به همین دلیل نیز، حل ریشهای مسائل برای ایشان تا این حد از اولویت بالایی برخورد است و مهمتر از همه، گیر افتادن در یک مسئلهی تکراری، جز خط قرمزهای ایشان است.
و مهمتر از همه، اولویت بالای آزادی موجب شده که «سادگی» اولویت بسیار بالایی برای ایشان داشته باشد:
? سبک راهکارها و راه حلهای ایشان، سادگی است.
? سبک زندگی ایشان سادگی است.
? سبک لباس پوشیدنشان سادگی است.
? سبک فکر کردنششان سادگی است.
? سبک آموزشهایشان سادگی است.
? سبکشان برای مدیریت یک کسب و کار، تولید، فروش و پشتیبانی کسب و کار، سادگی است.
و این سبک حاصل این نگاه است که:
? راه حلهای خوب، زودتر پیدا میشوند
? راه حلهای کاراتر، همیشه سادهتر هستند.
? راهحلهای کاراتر، همیشه در دسترستر و قابل اجراترند.
و تمام آنچه ایشان از سادگی، کارایی، در دسترس بودن، سریعبودن و قابل اجرا بودن با امکانات همان لحظه، به دنبالش بوده، با این قانون که اصل و اساس جهان است، همخوانی دارد:
«تمام اتفاقات زندگی ما، بدون استثناء، بازتاب باورها و فرکانسهای خودمان است»
یعنی تطبیق این شخصیت آزادی طلب، ماجرا جو، غیر وابسته، آسان گیر به خود، فوقالعاده کم تحمل درباره آنچه مدارا کردن با مسائل و کنار آمدن با مسائل مینامیم، یا بهتر است بگویم، «پذیرفتن یک ناخواسته و کنار آمدن با آن، به عنوان بهایی که باید برای داشتن یک خواستهی دیگر پرداخته شود» و دهها ویژگیای دیگر که میتوانیم چندین صحفه برایش بنویسم، با اصلی با نام «توحید» به این معنا که تمام اتفاقات زندگی ما، بازتاب باورهای خودمان است و عوامل بیرونی هیچ نقشی در تجربیات زندگی ما ندارد، این دستاوردها را رقم زده و هرچه هماهنگی این دو بیشتر میشود، موفقیتهای وسیعتری را در زمان کوتاهتری رقم میزند.
این مرد، به خاطر این شخصیت آزادی طلب، غیر وابسته و کنجکاو به تجربه، حتی تحمل ماندن در شرایط مطلوب اما یکسان را هم ندارد. حال هرچقدر آن شرایط از نگاه دیگران مطلوب باشد.
دوباره میتوانم یادآور کنم که، مهمترین موضوع درباره موفقیت، برای ایشان تجربه آن موضوع و سپس گذشتن از آن است. ایشان حتی به دستاوردهایش هم وابسته نمیشود و در آنها نمیماند.
زیرا بزرگترین دستاورد برای ایشان، باور قدرتمندکنندهی است که، به خاطر توانایی تحقق آن نتیجه، در وجودش شکل گرفته و ایمان و اعتماد به نفس بیشتری برای برداشتن قدم بعدی، به او بخشیده است. چیزی که ایشان سرمایهگذاری روی خودشان مینامند.
پس میتوانم عامل مهم بعدی را، تعریف متفاوت استاد عباسمنش از موفقیت یا نگاه متفاوت ایشان درباره رسیدن به خواستهها بدانم:
تعریف موفقیت برای استاد عباسمنش یعنی?
اجرای ایدههایی که به تو الهام شده است و تجربه ی خودت در حین اجرای آن ایدهها و بعد پیدا کردن قدم صحیح بعدی از آنجا.
برای استاد عباسمنش، بیشتر از داشتن نتیجه، اولویت با اجرای ایدههایی است که به او الهام شده است.
نقل این خاطره از استاد عباسمنش بسیار مرتبط با این ویژگی ایشان است:
یک بار با هم فیلمی را میدیدیم. موضوع فیلم داستان نویسندهای بود که با وجود تلاش بسیار، کتابش اصلاً مورد توجه قرار نگرفت. سپس در خلال این ماجرا، این فرد دستنوشتهی قدیمیای پیدا کرد. درست یادم نمیآید، اما انگار فهمید که نویسنده آن دستنوشته مرده و هیچ فردی از محتوای آن نوشته باخبر نیست. مرد داستان ما، آن دستونشته را با نام خودش به عنوان کتاب خودش منتشر کرد و آن کتاب بسیار پرفروش شد و او را به شهرت و ثروت رسانید.
وقتی فیلم تمام شد، استاد عباسمنش از من پرسید:
اگر تو جای آن مرد بودی، درباره آن دستنوشته، چه تصمیمی میگرفتی؟
آن فیلم ماجرای تلاشهای بسیار زیاد آن فرد را به نحوی نشان داده بود که گویا آن دستنوشته، یک هدیه از جانب کائنات به این فرد است.
من به استاد گفتم، احتمالاً من این هدیه را میپذیرفتم اما به شیوه خودم آن را بازنویسی و چاپ میکردم.
یعنی با توجه به مشکلاتی که مرد داستان در آنها غرق شده بود، شاید مثل او عمل میکردم. یعنی شک داشتم که بخواهم آن دستنوشته را نادیده بگیرم.
اما استاد عباسمنش گفت: من هرگز آن دستنوشته را چاپ نمیکردم حتی به آن فکر هم نمیکردم. بلکه کتاب دیگر یا کتابهای دیگری از خودم مینوشتم. زیرا برای استاد عباسمنش، موضوع خیلی فراتر از یک نتیجه است. موضوع تجربه خودش و اجرای ایدههای خودش است و این ماجرا را هم از اولویت بالای آزادی نشأت گرفته است.
? اولویت داشتن بالای آزادی، موجب شده که ایشان هرگز نخواهد از فردی تقلید یا کپی برداری کند. در عوض، تا این حد خلاقانه عمل کند. چون اولویت بالای آزادی، به او اجازه نمیدهد که خودش نباشد. برای او، اولویت، همیشه با ایدههای الهام شدهاش است.
منظورم از اولویت در اجرای ایدههای الهام شده یعنی: به محض اینکه خواستهای در وجودشان واضح میشود، نگاه ایشان اینگونه نیست که مثلاً: دیگران چه کار میکنن یا چه راه حلهای معمولی برای این کار وجود دارد.
بلکه نگاه ایشان این است که: نگاه قوانین زندگی درباره این مسئله به چه شکل است؟
و این خواسته به چه شکل میتواند با اصلی که من شناختهام، هماهنگ شود؟
از طرف دیگر، ایمان ایشان به اینکه: این نیرو هر لحظه راهکارها را به او الهام میکند، به جای شیوههای معمول جامعه، تمرکز او بر آنچه است که درونش و قلبش به او میگوید. زیرا او نسبت به این موضع ایمانی قطعی دارد که:
تنها راه هماهنگی با نیروی هدایتگری که منبع تمام قدرتها و نعمتهاست، اجرای بی چون و چرای ایدهای است که همین حالا الهام شده و پیروی از نشانهای است که به وضوح خودش را نشان داده است.
گویی یک جهان هست و او و یک ایده ی الهام شده که باید فقط اجرایی شود. فقط همین. فقط میخواهد اجرای آن ایده را تجربه کند و ایشان این ویژگی را آگاهانه ساخته است.
????
از شخص ایشان نقل است، آن زمان که تازه کار را در تهران شروع کرده بود، «مهمترین مسئلهی تیمی که ایشان با آنها کار میکرد، «خدای درون استاد عباس منش»بوده است.
آنها از خدای درون استاد عباسمنش همیشه شاکی بودهاند. زیرا راهکارهای خدای درون استاد عباسمنش با استدلالهای آنها درباره نحوه انجام کارها، کاملاً در تضاد بوده است. بنابراین بارها این جمله را تکرار میکردهاند که:
«خداکند خدای درون استاد عباسمنش چیزی در این باره نگوید، وگرنه بدبخت خواهیم شد. چون او قطعاً کاری را انجام خواهد داد که خدای درونش به او میگوید.»
????
و یک نکته مهم دیگر ?
در عین حال که ایشان تجربه را دوست دارد، در دام تجربیات تکراری حتی خوب، نمیافتد. یعنی تجربیات تکراری-هرچند از نظر دیگران با ارزش- برای ایشان حکم لذتی را دارد که دیگر تبدیل به رنج شده است.
مثل آدم تشنهای که در گرمای یک شهر کویری، ساعتها پیاده راه رفته، نوشیدن اولین و دومین و سومین لیوان آب سرد و گوارا برای این فرد، بالاترین لذت را دارد. ما اگر بیش از آن ادامه دهد، همان آب لذتبخش و گوراا، برایش زجر آورترین چیز میشود.
استاد عباسمنش خیلی زود حتی از تجارب عالی پر میشود و سراغ مرحلهی بعدی میرود. به نظرم باید عامل آزادی را در این مورد هم در نظر بگیرم. عاملی که همواره موجب میشود، میان اصل و فرع تفاوت قائل شود و اجازه ندهد، موضوعات به ظاهر جذاب، او را از تجربهی مرحلهی بعدی، باز دارد. چیزی که آدمهای موفق بسیار زیادی در تلهاش میافتند، همین است.
دلیل اینکه استاد عباسمنش تکاملش را سریعتر از دیگران طی کرده، این موضوع است. این نوع نگاه، از آدم یک پیشرو میسازد.
هر فردی جای استاد عباسمنش بود، قعطعاً هنوز هم در یزد و یا شهرستانها کلاسهای حضوری تندخوانی برگزار میکرد. چون درآمد بسایر خوبی داشت. استاد عباسمنش پس از برگزاری کلاسهای 1000 نفره، با گفتن این موضوع که:
دیگر کلاس حضوری برگزار نمیکنم، همه افرادی که با او کار میکردند را، شوک زده کرد. نظر آنها این بود که این آدم به سرش زده که چنین فرصتی را نمیپذیرد. ظاهرا غیر منطقی به نظر میرسد که، وقتی راهکاری را کشف کرده باشی که به خوبی در کسب و کارت جواب داده است را، دیگر تکرار نکنی و بخواهی دوباره سراغ شیوهی دیگری بروی.
اما وقتی از نگاه استاد عباسمنش مسئله را بررسی میکنی و «اولویت آزادی« یا محدودیتهایی مثل «اجبار برای متوقف ماندن در یک مکان و انجام یک کار تکراری-که هیچ تجربهی جدیدی به آگاهیهای فردی مثل استاد عباسمنش اضافه نمیکند» را در نظر میگیری، آنوقت تصمیم استاد عباسمنش برایت منطقی میشود.
و نتیجه این میشود که ایشان به جای تدریس، دوره غیر حضوری تندخوانی را تولید میکند و بدون نیاز به انجام یک کار تکراری و درگیر محدودیتهای بسیار شدن، نتایجی هزاران برابر بزرگتر از آن نتایج میسازد.
????
میخواهم بگویم که ایشان همزمان یکه مثل یک شیر، از قدرت و ابهت خوبی برخوردار است، مثل یک آهو نیز فرزی و چابکی خاصی دارد و به راحتی و به سرعت، تغییر مسیر میدهد و اجازه نمیدهد موضوعاتی که فقط قرار بود، یک تجربه باشند، تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر و تغییر ناپذیر در زندگیشان شوند، به گونهای که همواره تصمیمات و خواستههای جدید ایشان را تحت الشعاع قرار دهند.
من هزاران مثال در این باره دارم و این رفتار تنها از فردی بر میآید که به اندازه کافی خلاق است و آزادی اولویت بسیار بالایی برایش دارد و همزمان باورهای قدرتمندکنندهای درباره خودش، تواناییاش در ساختن ثروت دارد به این دلیل که، قانون ثروت را خیلی خوب درک کرده است، موضوع اصلی برای چنین فردی، تجربه است و نه جمع کردن کلکسیونی از دارایی ها و هر آنچه که میتوانیم آن را نتیجه یا دستاورد بنامیم.
?????
برای ایشان مهمترین اولویت با، «تجربه خودش» در حین خلق آن خواستههاست تا، بتواند ظرف وجودش را رشد دهد. زیرا رسیدن به نتیجه، برایش مسلم است. پس چیزی که اینجا برایش جذاب میشود، اجرای آن ایده ا ست.
این کار را نه فقط در کسب و کارت یا سایر خواستههایش انجام میدهد، حتی در بازی پینگ پونگ هم من این الگو را بارها دیدهام.
وقتی با هم پینگ پونگ بازی میکنیم، اکثراً به این شکل عمل میکند. یعنی وقتی نتیجهی بازی برای ایشان مشخص میشود که، بازی را خواهی برد، آنوقت به جای ادامه دادن به شیوهی ضربههایی که جواب دادنشان برای او حتمی است، امتحان ضربههای جدید را آغاز میکند. چون دیگر از آن نوع ضربهها پر شده است.
به این ترتیب، وارد اجرای ضربههای جدیدی میشود، بدون اینکه بایش مهم باشد که یک ضربه خراب میشود یا خیر، اما خیلی دوست دارد ببیند اگر این ضربه را به شکل side spin forehand یا side spin backhand اجرا کند، چه نتیجهای در بر خواهد داشت؟
و به این شکل همزمان که موضوع جدیدی را تجربه میکند، مهارت خودش را هم ارتقاء میدهد و مرا مجبور میکند دوباره دنبال راهی برای دفاع ضربه جدید او بگردم و به این شکل او یک سطح جلو میافتد و به این شکل همه چیز برای ایشان، یک بازی جذاب غیر تکراری و آموزنده است که مرتباً ظرف وجودشان را وسیعتر میکند.
?????
اما آدمهای بسیاری به این شکل نگاه نمیکنند. آنها به دلیل ترسِ از دست دا دن آنچه به سختی به دست آوردهاند، از بهبودهای مداوم میترسند.
حتی برای بسیاری دیگر، موضوع از این هم سختتر است. یعنی وقتی یک تجربه به آنها خواستهشان را میشناساند، اگر رفتن به سمت آن خواسته به معنای تغییری جدی در روند قبلیشان باشد، از رفتن به سمت آن خواسته میترسند و با خود میگویند:
من سالها عمرم را برای این کار صرف کردهام
من برای پرورش این کسب و کار اینهمه زمان و انرژی گذاشتهام
من تمام عمرم را صرف زندگی در این کشور کردهام و دیگر همه چیز را دربارهاش میدانم
من برای به اینجا رساندن کسب و کارم، تمام زندگیام را گذاشتهام
من بهترین سالهای جوانیام را به زندگی با این فرد صرف کردهام،
حالا همه اینها را بگذارم و بروم؟!
یعنی با اینکه میفهمند تجربیات زیباتری انتظارشان را میکشد، اما ترس از از دست دادن، خیلی قوی تر از لذت به دست آوردن است. به همین دلیل تصمیم میگیرند به قول خودشان، زیاده خواهی های خود را کنترل کنند و به این شکل در تله میافتند.
یعنی چیزی را که قرار بوده فقط یک تجربه مقطعی در زندگیشان باشد، به عنوان کل داستان و کل مسیر زندگیشان قلمدارد میکنند…
اما سوالی که استاد عباس منش همواره از خودش میپرسد و ما هم باید بپرسیم این است که:
چه چیزی میتواند از این اصلتر باشد که:
ما به این جهان جسمانی آمدهایم تا تواناییهایی را تجربه کنیم که در وجودمان نهفته است .این یک اصل مسلم است که، همه ما توانایی انجام هر کاری را داریم. به همین دلیل به این جهان مادی آمدهایم تا به واسطه ارتباط با محیط اطرافمان و آدمهای دور و برمان، خواستههای مان را بشناسیم و با تجربهی خلق آنها و لذت بردن از مسیر این خلق، ظرف وجودمان را رشد دهیم و به این شکل نسخهی پیشرفتهتری از خودمان بسازیم. زیرا تنها چیزی که ظرف وجود ما را افزایش میدهد و ما را وارد مرحلهی بعدی و مدار بعدی میکند، تجربهی مرحلهی قبلی و تجربهی نعمتهای مدار قبلی است.
تجربهی خواستههای کوچکتر و گذشتن از آنها، سریعترین و لذتبخش ترین شیوه برای طی شدن تکامل است برای رفتن به مدار تجربهی خواستههای بزرگتر. همان چیزی که استاد عباسمنش آن را سرمایهگذاری روی خودمان و پر کردن I wish ها مینامد.
????
در یک کلام، ما فقط یک راه داریم:
یافتن علائقمان و ساختن باورهای قدرتمند کننده و ثروتآفرین درباره آن علائق.
علاقهات را پیدا کن و دربارهاش باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرینی مثل: باور فراوانی و باور احساس خودارزشی را بساز تا بتوانی همچنان که از انجام علاقهات لذت میبری، ثروت هم بسازی.
زیرا هدف زندگی، تجربه لذت است و تنها راه لذت بردن، انجام کار مورد علاقهمان است.
خلاقیتهای ما فقط زمانی بروز میکند که در حال کار مورد علاقهمان هستیم. شور و اشتیاق ما زمانی شعله ور میشود که مشغول انجام کار مورد علاقهمان هستیم. رشد و توسعهی ما تنها با تجربه ی کار مورد علاقهمان صورت میگیرد و مهم تر از همه، آزادانه ترین شیوهی زیستن، تجربهی آنچه است که به انجامش علاقه داری.
پایان.
مریم شایسته – late April, 2019
خانم شایسته عزیز٫
نمیدونید چقدر نگاهمو قدرتمند کردید ٫
چقدر آگاه تر شدم٫
چقدر لذت بردم٫
چقدر باورام قوی تر شد٫
امروز میخوام تک تک جملات هر دو بخش رو با صدای خودم ظبط کنم و هزاران بار گوش بدم تا یاد بگیرم استادم چه جوری فکر میکنه و چه طوری زندگی میکنه٫
میشه ازتون خواهش کنیم یه بخش هم تو سایت به این مسئله اختصاص بدید٫
شما که دارید با استاد زندگی میکنید نگاهشون به زندگی و قانون رو تو قالبهای متفاوت برامون بیشتر توضیح بدید٫
شما قلم بسیار توانمندی دارید٫
ممنون٫???
سلام.خانم شایسته عزیز ممنون ازکامنت پربارتون که باید بارها وبارها خونده بشه.سلام ماراهم به استاد برسانید.ایمان دارم روزی همراه باهمسر وفرزندانم به ویلای شصت هکتاری استاد درآمریکا آمده وحضوری دیدارتان می کنیم وازگوشت کبابی که خواهید پخت استفاده وازرهنمودهای استادوجناب عالی فیض می بریم.. موفق وپیروز وشاد باشید.
نگارشتون فوق العادست خانم شایسته عزیز…توصیفتون بسیار زیبا بود…و بعضی از جملاتتون چند بار خوندم تا درک کردم…اگه میشه این متنتونو تو کانالم بزارین…ممنونم ازتون
امیدوارم کنار عزیز دلتون در شرایط عالی زندگی کنید و همیشه خوشحال و سرزنده باشین??
ممنونم خانم شایسته عزیز
این مطالبی که شما وقت گذاشتین و برای ما گفتین در حد چکیده ای از یک کتاب عالی در زمینه موفقیت هست. البته این مطالب انصافا در هیچ کتابی پیدا نمیشه. وقتی برای بار دوم آنرا خواندم بازم به مطالبی برخورد کردم که انگار بار اول نخونده بودم.
بی نهایت سپاس
سلام ، خانم شایسته عزیز
به شخصه خیلی استفاده کردم از این مطالب آموزنده و تجربی .
از مثال هایی که کاملا در جای درستش قراردادین و موضوع رو واضح تر نمود .
چنتا از سوالهایی رو که تو ذهنم داشتم ، جوابهاشون با این نوشته ها ، واسم خیلی واضح تر گردید .
هر چند که مطمئن هستم باید چندین بار مطالبی رو که برای خودم هایلات کردم رو بخونم و عمیقا دربارشون فکر کنم تا به درک عمیق تری برسم ان شا الله .
بسیار بسیار خداوند رو شاکر هستم که مرا در این سیاره توحیدی ، با انسانهایی توحیدی ، که در حال تکامل به سمت نزدیکی به خدا (قرب الی الله )هستند قرار داده است .
???
سلام خانم شایسته
سپاسگزارم که اینقدر ریزبینانه دیدگاه هاوباورهای استادومورد بررسی قراردادیدتاایمان من نسبت به این مرد بزرگ وگفته هاش بیشتر وپررنگ تربشه
خیلی خوب موضوع آزادی روبه موفقیت های استاد ربط دادیدوبه نظرمن آزادی یکی ازبرگترین خواسته های انسان هاست که همواره میکوشندتابه این خواسته دست یابندوهرگاه احساس میکنندآزادی شان به مخاطره افتاده است سریعابه فکرراه چاری ای می افتندتاآزادی خودرا دوباره بازستانند،حالااین آزادی میتونه آزادی مالی باشه،آزادی زمانی ومکانی باشه وغیره
برای من هم آزادی از اهمیت بسیاربالایی برخورداره ودرتمام سالهای زندگیم مجبوربودم به خاطردرآمدهای کم آزادی خودم رو زیرپابگذارم
ولی شکرخداازوقتی که بااستادعباسمنش عزیز آشناشدم این باوردرذهن من شکل گرفته که من هم میتونم ازنعمت آزادی درتمام جنبه های زندگیم برخوردارباشم
من هم میتونم درکنار خانواده ام باشم وبااین حال درآمدهای بسیاربالایی داشته باشم وازهرلحظه زندگیم لذت ببرم
من هم میتونم بهترین هرچیزی که به خودم وخانواده ام نیازبودرابدون درنظرگرفتن قیمتش خریداری بکنم
من هم میتونم هرزمان که دوست داشتم درهرمکانی حضورداشته باشم بدون اینکه محدودیت خاصی داشته باشم
من هم میتونم هرروزوهرلحظه دردل طبیعت باشم واززیبایی های جهان لذت ببرم، اینگونه نباشه که شش رو هفته روبشمارم تاجمعه ازراه برسه ومن تعطیل باشم ودرکنارخانوادم بتونم به یه جای خوب برم
ایمان دارم که بزودی من هم به این نعمت گرانقدر دسترسی پیدامیکنم چون خداوندمنوآزادخلق کرده ولی من با باورهاوافکارخودم ،خودم ومحدودکردم٫
دوباره ازشماتشکرمیکنم که درگوشم زمزمه کردیدکه من هم میتونم مثل استاد بهترین هارو برای خودم رقم بزنم٫
به امیدیگانه فرمانرواری جهان هستی میرویم که رویاهایمان راتحقق بخشیم٫
احسن به شما خانم شایسته جان نکات ریزی اشاره کردید شاید در فایلها ی استاد نمی شد در بیارم استاد تو فایلهاش بیان میکرد اما بعضی نکات رو نمی تونستم درک کنم الان شما شسته رفته بیان کردید و نوشته اید واقعا تشکر من ۵و ۶ماهه رفته م خونه جدید تصمیم مهاجرت دارم خیلی ها میگن پس چرا خونه گرفتی این دکراسیون کابینت خرج گذاشتی با خودم میگم وقتی به این خونه رسیدم برام قوت میده به اهداف بعدی هم میرسم این برام پله پرش میشه به اهداف بعدی این رو هم از استاد یاد گرفتم و شما هم دقیقا اشاره کردید و قوت گرفتم تشکر موفق باشید به امید دیدار
سلام خانم شایسته
شاید یکی از رسالت های شما این باشه که بعنوان نزدیکترین فرد به یکی از خالص ترین بندگان خدا الگوهای ذهنی و رفتارهایی که باعث میشه تا انسان ها به قدرت هایی از خودشون فکر کنند و پی ببرند ایجاد اثر کنید٫
من این کامنت که نه مقاله شمارو برای خودم پرینت گرفتم و دیدم که ۱۳ صفحه پاسخ نوشتید درمورد گوشه ای از شخصیت استاد٫ ما واقعا ازین شیوه کار شما لذت میبریم و خواستاریم این رویه رو ادامه بدید تا ما شخصیت های استاد رو بیشتر درک کنیم٫ با این کامنت من متوجه شدم اون توحیدی که ما شاگردان تصور میکنیم شاید کمتر از یک درصد هم درکش نکردیم و به شخصه با خودم فکر کردم باید خیلی بیشتر ازینا خودمو بشناسم و خدا رو باور کنم٫
ازتون میخوام به بهانه های مختلف ازین کارا بازم بکنید٫
ممنون و متشکرم در پناه الله یکتا
بسیار عالی و تاثیرگذار نوشتین خانم شایسته عزیز. انگار پاسخ بسیاری از سوالاتمو دادین.
با سلام
خانم شایسته ممنون از توضیحات عالیتون
من هم با خانم میرزایی موافقم. در حین خوندن این دو متن و فکر کردن در مورد مطالبی که نوشتید به این موضوع فکر میکردم که ازتون بخوام در مورد تجربیاتی که از نحوه عمل استاد به قوانین خداوند کسب میکنید در ی صفحه جداگانه برای ما توضیحاتی رو بذارید.
مثل همین دو متنی که نوشتید و در مورد اولویت آزادی و بکار گرفتن این اصل در تجربه کردن موضوعات مختلف و مهم تر از اون گذشتن از اون تجربه برای طی کردن هر مدار و رسیدن به مدارهای بالاتر توضیح دادید.
ممنون و شاد باشید (:
سلام دوست گرامی
از خداوند به خاطر دوستانی مانند شما سپاسگزارم.
انشاءالله در آیندهای نزدیک، کتابی درباره شیوهی زندگی استاد عباسمنش مینویسم و در آن کتاب تمام آنچه را توضیح خواهم داد که در زندگی با ایشان تجربه کردهام و درباره خلق وخو، نحوه تفکر و نگاه ایشان به جهان و قوانین خداوند و شیوهی او برای هماهنگی با آن قوانین، برداشت کردهام.
سلام و درود به شما خانم شایسته مهربان واقعا بهتون تبریک میگم به خاطر این قدرت نوشتن و بیان بسیار قدرتمندی که دارین شما فوق العاده هستین حرفهاتون کاملا قابل درکه و توضیحاتی که نوشتین خوندنش زندگی هر کسی رو متحول میکنه براتون آرزوی موفقیت دارم و منتظر درخشیدن شما هستم .
منتظر کتاب بی نظیر شما هستیم حتما از خودتون هم بنویسید که دیدگاه و نگرش و طرز فکر شما و باورهای شما چی بود و اهداف شما از زندگی چیه آیا الان که قانون رو درک کردین میتونید خودتون مستقل این قدرت رو داشته باشید که بدون ایشون هدفی رو محقق کنید و برای خودتون اون رو خلق کنید و بسازیدیش شما که همراه استاد عباس منش اومدین تهران و این همه سال کنارشون بودین تو زندگی غیر ازین به چی رسیدین؟
با سلام
بی صبرانه منتظر خوندن این کتاب هستم
از خداوند هم میخواهم زودتر الهامش رو در مورد شروع نوشتن این کتاب به شما وحی کنه
شاد باشید (:
سلام خانم شایسته عزیز و دوست داشتنی
خیلی دوست دارم یک کتاب هم راجع به قوانین و درک خودتون از قوانین به قلم زیبای خودتون نوشته بشه. هر چند که بخش راهکارها خودش یک گنجینه ای از درک قوانین هستش. اما یک کتابی که متمرکز باشه میتونه برای خیلی ها الهام بخش باشه.
حتی پیشنهاد می کنم به زبان انگلیسی هم منتشرش کنید.
منتظریم
بییییییییییییییییییی نظیییییییر
سلام خانم شایشته عزیزم
این مقاله شما دلچسب ترین مقاله ای بود که تو زندگیم خوندم
یه خواسته ای من شکل گرفته که با کمک شما و خود استاد عباسمنش عملی میشه!
اون هم زندگینامه استاد نه از زاویه بیوگرافی و تمام چیزهای سطحی که از زندگی ایشون میبینیم. بلکه موضوعات و تفکرات اصلی استاد که نتایج کنونی زندگیشون رو رقم زده!
خواسته من دقیقا این هست که کاش توسط خودشون و شما نوع تفکر و دید استاد به زندگی و تمام اصولی که از نظر شما و ایشون تک تک موفقیت های مالی و غیر مالی ایشون رو رقم زده، برامون تو قالب یک فایل یا نوشته بصورت کامل از صفر تا صد ، توسط شخص خودشون و شما که از دو دیدگاه خود فرد و کسی که تمام لحظاتشون رو با ایشون سپری می کنند بشنویم.
من حاضرم هر رقمی که روی این فایل میگذارید رو با جون و دل پرداخت کنم و آگاهی هایی که تو هیچ کتاب موفقیتی بهش اشاره نشده و هرگز اصول رو نگفته از زبان خود استاد و خانم شایسته نازنین بشنوم.
درود بی نهایت خداوند رو تقدیم شما میکنم و صمیمانه قدردان این قلم زیباتون هستم که ما رو در دانستن اصول زندگی استاد سهیم کردین.
عرض سلام و تشکر از شما عزیز دل استاد
واقعا عالی مواردی که شاید نشه تو آموزشها بهشون پی برد رو بیان کردید بعبارتی مثل یک دوربین خارج از گود که دوره تکامل استادرو دیدن و از خیلی چیزا باخبرن مورد تحلیل قرار دادید. ممنون که مارو شریک کردید.
سلام به خانم شایسته عزیز و تشکر از نوشتن این متن کامل و با دقت درباره دیدگاه های استاد عباسمنش
یقینن شما فرکانسی بسیار نزدیک با استاد دارید که هر لحظه بلحاظ مادی و فیزیکی به ایشان نزدیک تر شده اید. دقیقن شما مثال ایجاد خواسته هاتون در قالب مادی به شکل هم زیستی با استاد هستید و بیان نکاتی به این ریزبینی از شخصیت استاد نشانگر لیاقت و شایستگی شما بانوی شایسته از اینهمه نزدیکی به استاد بعنوان یک انسان متعالی است. خدا را شکر میکنم که فرصت تجربه ی نزدیکی با شما و استاد را پیدا کردم که درک بسیار عالی تری از زندگی و خداوند داشته باشم. زیبایی ها را بهتر و بیشتر ببینم و از کوچکترین زیبایی ها لذت ببرم. خدا را شکر میکنم به سطحی از مدار و فرکانس رسیدم که دنیا را از دیدگاه هایی در سطح انسانهای متعالی مثل شماها عاشق ببینم. ممنون از شما که اینقدر خوب استاد را توصیف میکنید. امید در پناه خدای مهربان سلامت و آرام و شاد باشید. ارادتمند مریم عباس پور. بهار زیبای نود و نه
دوست خوبم خانم شایسته گرامی سلام
چقدر خوب و ناب و الهی بود این نوشته شما
چه کمک بزرگی بود برای من
با عشق منتظر خوندن کتاب شما مهربانو هستم
سپاس
سلام خانم شایسته عزیز
اوایل که میخواستم قسمت مقالات که توسط شما نگارش شده بخونم بعلت وقت کم و کم حوصلگی نمیتونستم
ولی الان که این نوشته ی شما رو خوندم واقعا لذت بردم از همه اونچه که در این متن به نمایش در اومده بود
از جمله سبک شخصی نگارش شما
خیلی دوست دارم بتونم روز بروز از نوشته ها و آگاهی ها بیشتر استفاده کنم . انگار خیلی عطش دارم براشون؛
همه چیز اینجا واقعا زیباست
شاد باشید
سلام خواهر گرامی من: مریم شایسته
این دو کامنتی که گذاشتی درک بهتر بهم داد از محصولاتی که که استفاده کردم مثل لذت بردن از در شرایط بظاهر ناخواسته که برام منطقی شد و اماده شدم که به این قانون عمل کنم. توضیحات شما دریچه از بُعد منطقی من به من القا کرد .
کسی که همه وقت با یه فرد هست بهتر میتواند ان شخص را توضیح دهد که اخلاق دوگانه دارد یا واقیت گراست
مثل ازواج مطهرات پیامبر با وجودی که از اقوام مختلف بودند و بصورت واضح از خوبیهای پیامبر میگفتند پیامبر بخشی از روز را با مردم بود و بخشی را با ازواجش
،کسی که در خانه یه جوری دیگر با منش دیگر و با مردم با منش دیگر رفتار کند اولین کسانی که پرونده و کارنامه او را نمایان میکنند اهل ان خانه است
که خوشبختانه عباس منش ما اهل خانه اش اورا این گونه بیان کردصاحب ایمان مقتدر وعامل به دانستهایش
سلام مریم خانم سپاسگذارم از متن خوبی که نوشتید
من خودم شوخ طبع بودم و چند سالیه که میخوام این شخصیت رو قایم کنم
من یادم میاد که وقتی این شخصیت رورقایم نمیکردم چه روابط خوبی داشتم
ولی الان میخواستم جلو شوخ طبعیم رو گیرم و مغرور باشم
و الان میفهمم که نباید جلوشو بگیرم چون شخصیت اصلی من شوخ طبعیه و من ازش لذت میبرم
چقدر خوب توضیح دادید سبک شخصی رو
امشب شب قدره و مادرم اس ام اس داده که بیا مسجد حیفه
و اونایی که مسجدن دارن غم و قصه میخورن که شرکه شرکه شرکه
به غیر از خدا خواستن شرکه شرکه شرکه
من امشب خونه موندم و این متن عالی رو خوندم
۱۳۹۸/۳/۷
خدایا شکرت
سلام خانم شایسته بخدا همین کامنتت در غالب کتابی رود برام که 10000000هم قیمت بذاری و تو سایت بفروشی ارزشش را دارد
کلی چیز یاد گرفتم درست دوروز طول کشید تا بخونمش و درکش کنم به هر پاراگراف که می رسیدم یه ربع زل میزدم به دیوار فکر می کردم مثال میآوردم براش تا مغزم بتونه حضمش کنه…
خدا یا شکرت که آدم ها همش تلاش می کنند کار من آسانتر شود
خدایا سپاسگزارم که به من توانایی شناخت شخصیت و عادتهای روزانه ام را دادی و سپاسگزارم که می توانم سدی بسازم در برابر این عادت ها تا با مدیریت آنها زمین های حاصلخیز حیاتم را آبیاری کنم و بهترین محصولات را خلق کنم
خدایا شکرت که امروز توانستم خودم را به یاد بیاورم
خدایا سپاسگزارم که آزادی زمانی و مکانی و پولی و سلامتی و شغلی و در کل آزادی از همه لحاظ را شامل حال من گردانیدی
خدایا شکرت که اول با خودم صادق ام دوم با جهان اطرافم همه با من صادق اند
خدایا سپاسگزارم که می توانم در لحظه حال زندگی کنم و حالم همیشه خوب است
خدایا بخاطر نعمت صداقت که همیشه آزادی را به همراه دارد سپاسگزارم
خدایا بخاطر قدرت فراموشکاری ام در مورد گذشته سپاسگزارم چون من در لحظه حال زندگی می کنم
خدایا شکرت می کنم که به این باورم که داشتن ثروت داشتن آزادی است عمل می کنم و ازآسان ترین راه ها برای کسب آن قدم برمی دارم
خدایا سپاسگزارم که با قدرت عزت نفسم بر آزادی ام دامن میزنم و همیشه آزادم
خدایا سپاسگزارم که اولویت من ثروت است ثروت است که سلامتی می آورد ثروت است که روابط را زیبا می کند ثروت است که خلاقیت را بالا می برد چون تو غنی هستی و غنی بودن یعنی در فرکانس تو بودن هماهنگ با تو بودن بهترین هرچیزی را داشتن
خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم که مرا تا حدی با تضاد بی پولی هدایت کرد تا ثروت را بزرگترین و اولی ترین هدفم برای حیات و نفس کشیدن قرار دهم همچون کسی که از دره ای در حال سقوط است و حتی شده با دندان هم صخره ها را چنگ می زند تا جانش را نجات دهد و به حیات زیبایش ادامه دهد.
خدایا سپاسگزارم که تمام اتفاقات زندگی ام حاصل باورهای خودم است و همین قدرت آزادی و انتخاب لحظات آینده زندگی ام را به من می بخشد
خدایا شکرت که تو منی و من تو و چیزی درهم و یگانه هستیم و هرچه هست از درون من است و در کنترل و مسخر من خدایا شکرت
خدایا شکرت که من جزئی جدا نشدنی از تو هستم و هر خیر و شر را بهم الهام می کنی
خدایا بابت تمام و نعمت ها و ثروت که در قبال عمل به الهامات ام دادی سپاسگزارم
خدایا بابت توانایی ام در عمل به الهامات که بزرگترین پاداش ام همان توانایی عملی کردن آنهاست سپاسگزارم
خدایا سپاسگزارم که می توانم پیشاپیش در فرکانس خواسته هایم قرار بگیرم و سپاسگزار باشم و مسیر رسیدن آن را با احساس خوب پر کنم
خدایا سپاسگزارم که روی قدرت درونی خودم که حاصل وجود تو است حساب می کنم و هرچیزی را با آن پایه گذاری می کنم
خدایا سپاسگزارم که همانگونه که زنبور را هدایت می کنی ، همانگونه که مورچه را هدایت میکنی، همانگونه که ماهی ها را در قعر اقیانوس ها هدایت می کنی همانگونه که پرنده ها را در آسمان ها هدایت می کنی همانگونه که روز و شب را با قانون و منظم درهم گره زدی و کل این جهان را با این همه موجودات و شلوغی هدایت می کنی کسب و کار من را نیز به بهترین نتایج هدایت می کنی زندگی من را به شیرین ترین لحظات هدایت می کنی
خدایا شکرت که با فرکانسهای مان زندگی مان را خلق می کنیم
خدایا شکرت که با ماندن در احساس خوب بزرگترین خدمت و پرثمرترین کار را به نفع بدنم انجام می دهم
خدایا شکرت که بزرگترین نعمت زندگیم یعنی لذت بردن از لحظه حالو موندن در احساس خوب را بهم بخشیدی
خدایا سپاسگزارم که با زندگی به سبک شخصی ام از موفق ترین آدمها می شوم
خدایا سپاسگزارم که فهمیدم با رسیدن به خواسته هام و لذت برن از آنها و پر شدن از آنها و گذشتن از آنها می توانم ظرفم را بزرگتر و نعمتهای بیشتری دریافت کنم
خدایا سپاسگزارم که تمام این طبیعت در حال یادآوری و آموختن قوانین جهان به من است تا همیشه در صراط مستقیم باشم
خدایا شکرت که عاشق طبیعت هستم و عاشقانه در طبیعت مینگرم و از سبزه ها گلها درختان و حیوانات نهایت لذت را میبرم
خدایا شکرت که می توانم آزادانه به علایقم بپردازم و هرجا خواستم مسیرم را تغییر دهم و دوباره پیش بروم
خدایا شکرت بخاطر نعمت و ثروت و فرصت و مشتری و تامین کننده های فراوانم
خدایا سپاسگزارم که راه حل های خوب و ساده خیلی زود بهم گفته می شود
خدایا سپاسگزارم که توانستم از مغازه ام که دستاورد باورهای قبلیم بود گذشتم از شهرم گذشتم چون دوست دارم هر روز و هرهفته و هرماه و هرسال شرایط بهتر انسانهای بیشتر و زیباتر و ثروتمند تر و آب و هوای بهتری را تجربه کنم
خدایا بی نهایت سپاسگزارم که هر الهام و ایده ای که برام میاد را در آن واحد انجام می دهم و از مسیرم لذت می برم تا قدم بعدی گفته بشود
خدایا سپاسگزارم که امروز معنای رسالت را معنای ماموریت را درک کردم درک کردم که فقط و فقط خودم باشم الهامات را عملی کنم و از نعمتهای دریافتی ام لذت ببرم و بگذرم
خدای من سپاسگزارم بابت اراده ای که می توانم در آن واحد الهامات ام را عمل کنم بی آنکه ذره ا ی حساب کتاب کنم.. ایمان ایمان همه چیزه
خدای من سپاسگزارم که همواره صدایت را از قلبم می شنوم و لذت میبرم
خدای من سپاسگزارم از اینکه امروز بهم آموختی با سریع عمل کردن به الهامات و پر کردن ظرفم از نتایج اونها و گذشتن از اونها طی کردن تکامل را سرعت ببخشم خدایاااااااا شکرت
خدایا شکرت که امروز بهم ثابت کردی کارهام همه درست و سرموقع بوده یو ههههههو
خدایا سپاسگزارم بخاطر وبسایت ام و همه عوامل که بصورت غیر مستقیم دارن به من کمک می کنند یوههههههو خدایا شکرت???
وای خدای من سپاسگزارم که امروز فهمیدم که لازم نیست به تجربیات هرلحظه ام وابسته شوم اونا فقط تجربه ان و باید هرلحظه یه چیز جدیدتر تجربه کنم و رها باشم این یعنی توحید ???
وای خدای من سپاسگزارم که امروز به این درک رسیدم که هر چیزی در زندگی دارم و به دست می آورم من به مثال نفسی که دم وبازدم می کنم فراوان است و باید تازه تر و نو تر اش را تجربه کنم این یعنی باور فراوانی
خدای من سپاسگزارم که امروز فهمیدم وقتی رسیدن به خواسته قطعی و مسلم است این اجرای ایده و مسیر آن است که لذتبخش است
خدایا شکرت که ما موجوداتی ابدی هستیم و فقط باید ترمز نذاریم جلو این خلقت چون در هرلحظه بدن ما و جهان در حال ترمیم و ارتقا خود است
خدایا شکرت که توانشو داریم به کارهایی که علاقه دارم من ی پردازیم و از زندگی مان لذت می بریم و هدفمون همین لذت بردنه
سلام مریم جووونه شایسته.چه اسم زیبایی و چ فاامیل قشنگتری.الحق ک شایسته هستی.برگزیده هستی.هممون هستیم.اما شما یجور ویژه.چ عالیه ک انقد فرکانستون بالا و درکتون از قوانین بالا هس ک هم مسیر استاد عباسمنشین.
سراسر وجودم ذوق و حس خوب و یه مقداریم از حق نگذریم منگیه خاصیه.ظهری خوابتونو دیدم.تو ی کشتیه بزرگ بودیم ک البته مال استاد بود.چندتا بچه قد ونیم قدم بودن مال شما و استاد بودن.من و استاد خوابیدیم بیدار ک شدیم دیدم دستای استاد ناخناش میپره.خخخخخ بوسیدمون چون ب حالت تند تایپ کردن رو کیبورد کامپیوتر بود.بعد من برا هممون تخم مرغ پختم خوردیم.
خداروشکر میکنم برا لحظه لحظه بودنم توی این سایت این دنیایه پر از ثروتی ک خدا ب واسطه ی شما عزیزان برامون درست کرده و دریای بیکرانی شده و هر روووز ب وسعتش افزوده میشه و هرجقد بخواییم ک برداشت کنیم چیزی ازش کم نمیشه و حتی هر دفعه ک میاییم از یه مطلب تو دفعات متعدد دریافتا و نعمتای بیشتری نصیبمون میشه.الله اکبر.الله اکبر ازین همه رزق.
مریم جان چه کردی ایندفعه.میدونین خیلیییی خوشحالم ک اینجام.از خداااای عزیزم ممنووونم.اصن حس قدردانیم رو نمیتونم در قالب کلمات ادا کنم.آخه من چی بگم در جواااب این همه نعمت این همه حسه خوب.خدایا شکرت شکرت.
مریم جووونه مهربووون ای دست زیبای خدا ای واسطه برا رسوندن حرف خدا جونمون بهمون ازت ممنونم.وقتی میگین آزادی خیلی کیف میکنم.چون من برای این آزادی ک از درووونم همیشه میجووشیده برای این ندای توحید ک با روحم عجین شده بوده اما ب واسطه ی باورهای اشتباه سرکووب میشده برای این حس رهااایی خیلییی کارا با اطلاعات کمم کردم.اما وقتی نگاه میکنم میبینم ک شاااید علم و آگاهیه الانو نداشتم مثه یه آدمه کور بودم که با عصای سفیدم راهو پیدا میکردم اما موووضوع اینه ک خدایه وهاب و روشنگر من هییییچ وقت منو رها نکرده بوده.همیشه الهاماتش بودن.اونجااایی ک دل دادم ب الهاماتش تو اوووجه نابیناییم چقد مسیرم لذت بخشتر شده.اونجایی ک رفتم تو دل ترسام اونجایی ک بت رو شکستم با دستاااام چقد مسیر برام روشنتر شد.رووشنتر شد روووشنتر شد مدارم رف بالاااتر آگاهیم بیشتر شد دستای خدا برای آگاه تر شدنم از چ طرقیییی ک برام نیومدن جلووووووو …..
واااااای خدایاااا شکرت چی بگم
خیلییی فرق میکنه با ترس ب الهامات گوش کنی تا بدون ترس
خیلییی فرق میکنه از بچگی بخوای کاریو کنی بگن چراااا بگی دلم میخواااا اصن بگن چییییییی دلم میخوا یعنی شیطاااان میخوااااد
ترس تو وجووودت ریشه بزنه ک ای وااای چ آدم بدیم من ک شیطان ب من مسلط شده.سرکووب کنی حس آزادی خواهیتو بجنگی باهاش.
امااا یجا دگ خسته شی ازین تحکمااا ازین حرفایی ک باهاشون هدف خودشونو هموااار میکنن خسته شی از گوش نکردن ب ندای درونت
همون ندا بهت بگه باباااا دختر شک کن ب همه چی ب من شک کن اصن من نییییستم از چی میترسوووننت
همه بگن مجنووون شده بیخدااا شده لاااییک شده حکمش …..
بترسی از پدرت از نگاه جامعه ولی اووون حست بگه برو جلوووو شک کن تو برااای آزادیو پرواز اوومدی دختررر
همون حس بهت کتاب نشون بده راه نشون بده ک بخونیووو باور کنی ک اصن خدایی نیییس.همه چی دروغه.من هزاران بار از خدای خودم ممنووونم و شکرگذااار.هزارااان بار ب خوودم افتخار میکنم ک پا گذاشتم توی این ترس بزرگم و دل دادم ب ندای دروونم ک میگف من تورووو آزاااد آفریدم برووو پر بگیر حتییی ب نتیجه برس ک من نیییستم.آاااخ ک چقد دلپذیییر بود اووون روزااا.چوووون اون روزااا منو بجاایی رسوووند ک خدای واقعیوووو شناختم.آره اوون اتفاقا باعث شد ک من ب حد و فرکانسی برسم ک آمادگی دریافته این آگاهیارو داشته باشم.با استاد عبااسمنش عزیز آشنا شدم.دنیای ذهنیه من دگرگووون شد.رووووحم اوووج گرفت.دگ پرواااز میکردم.ب خدااایی رسیدم ک ی عمر از درووونم منو صدا میکرد اما من گوشامو گرفته بودم.خدایاااا شکرت.خدایاااا شکرت.خدایااا هزارااان مرتبه شکرت.استاد عباسمنش عزیز خانم شایسته ی عزیز وااااقعا خوشحالم ک خدا کلامشو هدایتشو از طریق شما بم میگه.خیلیییی دوستون دارم.خیلی خدایه عزیزمو دوست دارم.مثه استاد شدم دااائم با خدا حرف میزنم.اصن کلا بعضی وقتا باهم کل کل میکنیم 😅😅
پریشب یچی شده بود میگف سخت نگیر دختر جون من اکیش میکنم تو بخوا از من
گفتم خدایا من فقط الان ی خواااب عمیق میخوام ک این ذهن من منووو کشت بس فک میکنه اگه راااس میگی منووو خواااب کن فقط.خلاصه بعدشو یادم نی چشااامو باز کردم دیدم لنگه ظهره
نگا کردم بالا گفتم دمت گرم قربوونت برم فرستادیم اغما ک 😂😂😂😂😂
وای من این خدارو عاااشقم.چقد عشقه ک شماهارو انقد عشق آفریده.چقد مهربونو دقیقه.خداروشااکرم هزاران بار ک آمادگی خوندن این مطالب رو داشتم.خیلییی حس ارتقاااا یافتن فرکانس دارم 😅 اینجووور لعبت فرکانس بالاییم من الان 😎
امیدوااارم ب ثبااات برسه سینوسی نشه فرکانسم.
ایشالا هم شما استاااد عزیزم هم شما مریم جوونه خوش قلم هم هرکی ک این مطلبو میخونه همییییشه دلتووون شاااد لبتون خندوون تنتون ساالم و جیبتون پر پوول و حاال دلتووون آسموونی باشه.مااااچ ب کفتااای همتون 😘😘😘😘😘😘😘
خانم شایسته خدا شما رو به استاد و به ما هدیه داده.
لغتی ندارم که باهاش تاثیر این دو دیدگاهتون رو بیان کنم.
انشاله مانند همیشه در پناه الله یکتا باشید و عاقبت بخیر بشید 🌸🌸🌸
سلاااااممم به خانوم شایسته عزیز
جا داره این متن رو هزاران بار بخونم
و قطعا این متن رو با صدای خودم ضبط میکنم و گوش میدم
خیلی عالی بود و چند تا مطلب جدید یاد گرفتم که برام خیلی مفید بودن
بازم ازتون بی نهایت سپاسگزارم
سلام مریم جان شایسته واقعا این مقاله تحسین برانگیز و بسیار بسیار تأثیرگذار و آموزنده و بسیار توحیدی و لذتبخش بود
واقعا ازت ممنونم عزیزم
سلام و درووووود مریم عزیز
چقدر لذت بردم از نوشته هاتون و خیلی قشنگ میشد یک کتاب می نوشتید از تجربیات و خاطرات با استاد بودن
چقدر عالی می نویسید که تمام معدلات تحصیلات و تخصص و همه چیز رو بهم ریختید
و این کامنت زیباتون معادل ساعت آموزش مفید بود
خیلی عالی تونستید معنای توحید روو انتقال بدین کلا قفل های ذهنم باز شد الان فهمیدم یعنی چی توحید
آزادی همه چیزه
هیچ چیز و هیچ کسی نباید بتونه آزادی تو رو بگیره و تو نبایددر چارچوب قرار بگیری
و استاد انقددددد ماهر شدن توی این بازی و توی همه جوانب زندگیتشون چالش ایجاد می کنند و کلا با تکراری شدن مخالف هستند و فرار می کنند
مثل آبی هست که در مسیری داره میره همه چیز رو تجربه میکنه پست بلندی و …. و همیشه در جریان و تازه هست و امید به زندگی دارد و این هست باعث رشد استاد شده است
ایشون اصل رو دریافت کردن با قران و درکی که از قوانین داشتن و انقد کار کردن روی این موضوع در وجودشون ریشه زده و انقد تکرارش کردن دیگه سبک زندگیشون شده
الان ساعت 23:18 روز دهم اردیبهشت ماه بهم الهام شد که نعمت سالگرد تولد تو سایت عباس منش =16 اردیبهشت ماه=اول ماه رمضانه!!!
کنجکاو شدم و رفتم تقویم را بررسی کردم، بلللللله درسته این الهامم درسته
این یک نشانه بزرگه برای من!!!
وقتی که خصوصیات استاد عباس منش را که از جانب خانم شایسته مطالعه میکنم گویا که دارم وصف خودم را می خوانم و این اتفاقی و بیهوده نیست!
سال 98 سال بسیار زیبایی برای من است دیروز که روند مالی و سود و زیان کسب و کارم را بررسی کردم شاهد رشد 60 در صدی آن بودم و سیر صعودی در این دوماه داشته است و باور دارم که این روند صعودی هر روز بیشتر خواهد سرعت گرفت چون باورهای بی نظیری در مورد کسب و کارم و معنوی بودن آن و حتی معنوی بودن تنفسم ساخته ام
آزادی برای من هم دارای اولویت بسیار بالایی در زندگی ام است که هر وقت بخواهم می خوابم هروقت بخواهم بیدار می شوم….
سلام بر استاد و خانم شایسته عزیز
سوال مسابقه راکه خواندم , تنها عامل بنظرم باور توحیدی بود.
وقتی کامنت دوستان را خواندم , مطمئن شدم که تنها عامل باور توحیدی است.
اما همیشه احساس کردم یک حلقه گمشده بین باور توحیدی و خودم , وجود داره . که باعث میشه درک خوبی از توحید , نداشته باشم.
این باور که “”توحید به من آزادی میدهد”” باعث میشه احساس بهتر و درک کامل تری از توحید داشته باشم.
کامنت شما خانم شایسته دقیق و عالی بود . ?
خداوند را سپاسگزارم بینهایت از این آگاهی
وای خدای من
چه نگاه درست و جالبی ارائه دادید خانم شایسته عزیز از استاد.
من هم عاشق آزادیم. تموم خواسته هام تو زندگیم و شخصیتم به خاطر این خواسته است .
ولی تا حالا این جوری درکش نکرده بودم .
اگه استاد تونسته من هم میتونم.
همینو باور میکنم.
خدای من چه نگاه و باور جذابی !!!!!!!!
این اولین باره که اینقدر قشنگ یه چیزی رو باور کردم که میشود
انگار ضربه آخر بود .
میرم که بهش عمل کنم.
سپاسگذارم ، سپاسگذارم ، سپاسگذارم .
سلام خدمت خانم شایسته عزیز واقعا چه زیبا بیان کردن منتظر ادامه نوشته تون هستم قطعا هیچ کس بهتر از شما نزدیکتر به استاد نیست و میتونید خیلی واضح نگرش و باورهای استاد رو معرفی کنید امیدوارم در پناه خداوند همیشه شاد و موفق و سلامت در کنار هم باشید
?سلام و درود به خانم شایسته عزیز ? ? مثل همیشه نوشته هاتون پر انرژی ،جامع و تاثیر گذار بود ? خیلی عالی و تاثیر گذار شخصیت و عملکرد استاد رو بیان کردین من که خیلی استفاده کردم ? بیس قوانین ثابته ، اما هر بار که با درک متفاوت دیگران واست تکرار میشه ، این تکرار باعث تقویت فرکانس ما میشه ? که در نهایت باعث تغییر مدار و اتفاقات و شرایط ما در زندگی میشه ? ? به امید خدا الهامات جدیدی با مثالهای ساده درباره انرژی و فرکانس به من شده ، که در کامنت های بعدی حتما به اشتراک خواهم گذاشت ? ? شاد ?سلامت?موفق و ثروتمند باشید ?
به نام خدای مهربان
اووو خدای من باز خدای درون خانم شایسته عزیز دست به قلم شد ونوشته هابی عالی وپر از آگاهی برایمان به یادگار گذاشته
سپاسگزارم خدای عزیزم وسپاسگزارم بانو شایسته عزیزم ??????
این نوشته را کپی کردم چون واقعاااا پر از درک واگاهی بوده این نوشته ها ی شما .من تازه در این نوشته ها به ویژگی های خودم دارم به نوع دیگه ای نکاه کنم برای گسترش خودم وخلاقیتم تا همان ویژگی های بشه نقطه عطف وقوت من وبشه هدایت برای خلق خواسته هام .
بخدای خدا این نوشته ها فقط هدایت الله است چون نه فقط جهان رو که اینجا رو خودش داره میچرخونه از بوی کامنت ها وجنس متفاوت این نوشته ها وانسان های اینجا کاملا مشهوده ونیاز به هیچ توضیح اضافه ای ندارد .
خواستم واقعااا خالصانه سپاسگزاری خودم را از صمیم قلبم نثار وجود نازنین والهی شما کنم .
در پناه خدای عزیز وگرامی همواره شاد وثروتمند وخوشبخت وسعادتمند در دوجهان باشید .
عاشقتم خانوم طلای استاد ????
باسپاس فراوان ازشمابابت متن زیبایی که نوشته بودید،وبنظرم تشریح قشنگ ودرک بسیاربالایی ازعملکرد استادعباس منش راارائه دادیدکه شاه کلیدهایی درونش هست که هرکسی باتوجه به مداری که درآن قرارداردوتوانایی فهم ودرکی که میتواندداشته باشدازآن هابهره مندخواهدشد٫
من بینهایت سپاسگزارم٫
با سلام خدمت شما خانم شایسته و تمامی دوستان
چقدر قلم زیبایی دارید، با اینکه متن طولانی بود اما آنقدر جذاب بود که تند و تند می خواندم و جلو میرفتم، خیلی واضح و شفاف در مورد نحوه تفکر و نگرش استاد به زندگی نوشتید، واقعا استفاده کردم.
خانم شایسته عزیز
متن شما بسیار عالی و پر از نکات کاربردی و فوق العاده است که باید بارها و بارها خوانده شود ٫چون پر از نکات کلیدی است که درک عمیق هر جمله آن میتواند مدار ما را چند پله بالاتر ببرد ٫
واقعاً از خواندن چند باره آن لذت بردم و امیدوارم همواره در کنار استاد خوشبخت و موفق باشید ٫
دلتان شاد و لبتان خندان
سلام بانو شایسته عزیز
مدتی پیش با دیدن فایلی از استاد ، توی کامنت گفتم : چیکار می کنی مرد ! که اینجور بذر امید و ایمان رو تو وجودمون می کاری؟
الان با نگاه و قلم ریزبین شما ، پاسخ را گرفتم . قول می دم با تمام وجودم وقت بگذارم و بهش عمل کنم.
سپاس که دلم رو روشن کردی.
مریم جان چقدررررر خوندن کامنتتون دید من رو ب قانون عوض کرد و چقدرررر حس کردم که من انگار تاحالا این قوانین رو نشنیده بودم؛چقدر عالی بود،چقدر تاثیرگذار،چقدر ب این پیامتون لازم داشتم…
چقدر دوست داشتنی هستین ،خیلی برام عزیزین.ان شالله یک روز شما و استاد عزیزم رو از نزدیک ببینم
سلام خانوم شایسته عزیز خیلی عالی جواب داده بودید واقعا احسن قانون رو مثل استاد خوب یاد گرفتید شب نوشته شمارو پرینت کردم خوندم واقعا خیلی نکات ریز اشاره کرده بودید بخصوص آزادی استاد که از توحیدی نشت می گرفت ریز بهش پرداخت کرده بودید استفاده کردم واقعا سپاس
excellent!
Yaade ketabe Kimiyagar az Paulo Koeilo oftadam…
Aazadi va Afsaneye shakhsi ra tajrobe va zendegi kardan…
سلام خیلی با جزئیات و دقیق زندگی استاد را توضیح دادین و این نشانه آن است که شما واقعاً قانون را خوب فهمیدن مرسی از دیدگاه زیبای شما
بنام الله یکتا
سلام خانم شایسته
باور کردنی نیست اگه بگم خوندن این هجم از آگاهی باعث شده سرگیجه پیدا کنم،چشمام سیاهی بره و نتونم از جام بلند بشم٫این چند صفحه به اندازه صدها کتاب،ذهنم را بمباران کرد و فقط خدا میدونه چه هیجان و حس شکرگزاری دارم بابت این حس و حال خوب٫
خیلی از جاهای متن خودم را درون متن حس میکردم و تجربیات شخصی ام ناخودآگاه این مطالب را مانند مزه ای خوش آیند زیر زبونم،برام ملموس میکرد٫
دوست دارم این متن را هزاران بار بخونم و مثل همین لحظه اشک شوق بریزم و شکر کنم به خاطر اطمینانی که اکنون برای خوشبختی و سعادت دارم٫امروز و این لحظه بیشتر و هزاران برابر مطمئن هستم که خوشبخت و سعادتمند هستم،چون تمام نکاتی رو که ذکر کردید مانند ریشه ای قوی و یا بذری اصیل که آماده ی رشدی حیرت انگیز است،در درونم حس میکنم،به گونه ای که اکنون فشار هیجان انگیز و پر از شور،شوق،ایمان،ایمان،ایمان،ایمان٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫جوانه هایش را بر پوسته ی وجودم و دیواره های قلبم احساس میکنم٫
خدای من احساست میکنم بیشتر از هر لحظه
و لذت میبرم از عشق داشتنت بیشتر از هر لذتی
چکار کردید با من خانم شایسته با متنی که نوشتید!!!!!
متشکرم
سلام بر کسانی که در صلحن با خود ،در صلح قرار گرفتن با خود این بهشت هر انسانی است ?????و دقیقا چیزی است که من در جمع بزرگان انگیزشی ایران ندیدم من تمام سخنرانیهایشان را از دور و از نزدیک دیدم من کارمند یکی از این افراد بودم
من با دست خالی به مدت یک سال در تهران زندگی کردم برای یک دختری که مادرش بسیار وابسته به اوست و کلا تمام توان من رو میگرفتن و یک دنیا مخالفت میکردن زندگی در شهره دیگر مثل سفر به ماه بود پارسال دقیقا همین روزها وارد مجموعه ای شدم بسیار قدرتمند و بزرگ از نظر خودشون البته جایی که خییلی از بزرگان برندها و سخنرانها رو دیدم و از نزدیک سمینارهاشون رو دیدم چون ادیت فیلم میکنم شما میگین چه فرقی بین استاد عباسمنش و اساتید داخل ایران هست؟الان بهتون میگم
اینجا وقتی صبح وارد دفتر یک سخنران انگیزشی میشی کسی که خیییلی معرفه همه روی یک نظم نظمی که خیلی دلخراشه و پر از ریا است روبرو میشی همه در حال ژست گرفتن و استفاده از کلک و ترفندهای مختلف برای مثلا انگیزه دادن به همکارهای خودشون در جهت اهداف خودشون هستن عجیییب بی رحمن عجیییب خیلی روزهای سختی رو گذروندم کلی بی احترامی و دشمنی و جنگ کلا اونجا میدان جنگی بود که همه با عطر و ادکلون و دیسپلین و تهدیدهای مدرن کارشون منظورم همون تاکتیکهای هست که به بقیه میفروشن فشارها زیاد بود خییلی زیاد من کارم عکاس تبلیغات هست و اونجا به من حتی اجازه نمیدادن که بخوام در نمایشگاه تبلیغات شرکت کنم هرچند که من شرکت کردم و کارم یکی از بهترینها بود و هست خلاصه بگم در ایران معلمها و اساتید انگیزشی از درون داغون هستن و همگی نیاز به یک روانشناس مجرب دارن اونها اونقدر از خودشون دورن اونقدر درگیر این هستن که یک خانم باید سمت راست یا چپ قرار بگیرد یا گره کراوات چه شکلی باشد و چطور بایستند قوانین خشک و قوانینی که به هیچ عنوان درک نشدن قوانینی که به دست این افراد به گند کشیده شده که حد ندار من روز ۶ تیر ۱۳۹۶ در دفتر کار چنان از کلیه درد به خود میپیچیدم و تنها کاری که مدیریت کرد این بود که چرا اینجا به خاطر درد اشک تو مراجعین دیدن چرا اصلا درد داری و بعد تا مدتها به خاطر اینکه نتوانستم به علت درد شدید سنگ کلیه به قصد رفتن به بیمارستان با مدیریت خدا حافظی کنم مورد بی احترامی قرار گرفتم٫ دورن این افراد پر از آسیب بود که حد نداره اینقدر که با توهین و بی احترامی سعی بر قدرتنمایی دارن گاهی با تهدید باور نمیکنین اون روزها فقط از خودم پرسیدم تو چرا اینجایی چراااا؟؟همین قدر خودت رو لایق میدونی این آدم ها؟؟؟پس فک کردم اونقدر سخت بود و در آخر برخلاف میل آنها از شرکت آمدم بیرون اون روز غم و حیرت رو در نگاه همگیشون دیدم میگفتن چرا تو کار با آقای فلانی رو ندید میگیری و میری و من گفتم بله و تازه ازشون در یک جلسه حضوری تشکر کردم به خاطر تمام درسهایی که گرفتم و اضافه کردم که عاطفه دیگه توانست بفهمه هر چقدر فردی و افرادی اونو خورد و کوچک بشمرن و یا خییلی تمجیدش کنن براش فرقی نداره و راه خودش رو میره چون من میدانم چی میخوام و کی هستم و بعد از یک سال از تهران برگشتم شیراز من برای دورهای مختلف به تهران رفته بودم و بعد از بیرون آمدن از اون شرکت ذکر شده در نمایشگاه عکاسی تبلیغات شرکت کردم و در کنار استادم شادی کردم و عکاسان بنام دیگری را هم از نزدیک دیدم و کلی از تحسین اساتید و دوستان و توریستها و٫٫٫ خوشحال شدم میخوام اینو بگم اون اساتید انگیزشی در ایران مثل آدم ماشینیهایی هستن که یک سری قانون خشک رو از بر کردن و فقط میخوان به دیگران بدون اینکه خودشون درست متوجه شده باشن یاد بدن درواقع با ترفندهای خاص بفروشن همش کلک هست ٫ خلاصه از طریق یکی از دوستان یکی از آموزشهای استاد رو شنیدم این آدم فرق داره صداش از یک کاری که کرده پر بود حس قدرتی که بهم میداد خیییلی متفاوت بود خیییلی یاد دوران خاصی از زندگیم افتادم که خیییلی به خدا نزدیک بودم خیییلی به صورت معحزه آسایی قدم اول ۱۲ قدم رو خریدم و جالبه فرداش شوهر دوستم باهام تماس گرفت و گفت عاطفه هانم میخوام براتون سایت درست کنم دوست دارین اسم سایتتون چی باشه و من مات و مبهوت قدرت خدا بودم من گفتم حتما با کمال میل و سایت رو زدم و الان دارم مطالب سایتم رو دسته بندی و آماده میکنم من میدانم که میشه فقط کافیه با خدا و در سیستم اون قدم بر داریم در مورد اساتید انگیزشی دیگه و اینکه چرا ادنها دست به هر کاری جهت تبلیغ میزنن اینه که به خودشون راهشون و خدای خودشون باور ندارن اونها با خودشون قهرن و با خدای خودشون همون نکته ای که استاد همیشه میگن در مدار نیستن از سیستم و حقیقت وجود دورن پس نتایج بسیااار متفاوتی میگیرن و البته من در ابتدای راه هستم و میدانم که میتوانم چون تا الان توانستم و از این لحظه به بعد هم میتوانم
فقط اینو خلاصه بگم استاد در مدار بودن وصل بودن به خدا و یکی بودن با اون تمام درها رو باز میکنه خدا وقتی میبینه بندش حرکت درست رو انجام میده که همون اعتقاد و ایمان به خداست و واقعا برای شاد و آرام و پیشرفت انسانهای دیگر و روشن کردن راه اونها دارین قدم بر میدارین مسیر رو هموار میکنه چون شما میخواین انسانها تکامل پیدا کنن و به خود و خدای درونشون نزدیک بشن معلومه که کائنات ،خدا،سیستم و هرچه که اسمش رو بزاریم با همرا و همسو با شما قدم بر میدارن و راه رو روشن میکنن و این مبشه که شما بدون هیچ تبلیغی کسانی که در مدار درست هستن رو جذب میکنین و آنها هم جذب شما میشن٫ ولی اونها فقط انسانها و بقیه رو وسیله ای میدونن که ازشون کار بکشن و بدون دادن حقشون و با بیشترین سود پیروز باشن که هرگز نیستن ٫
همدل بودن با خدای درونتون ،همدل بودن با همه انسانهای هم فرکانس نتیجه ای بینظیر مانند الآن شما رو به وجود میاره هرچه این همدلی و نیت لذت بردن از خود و خدای خود بیشتر بشه نتایج عالی تری خواهیم دید
من پیشرفتهای عالی امسال داشتم که همشو مدیون به خود آمدن خودم و کمکهای و آموزشهای خوب شما استاد عزیز و مهربانم است
شاد و سربلند در پناه خداوند یکتا باشین
یا حق٫
سلام عاطفه خانم
از شما سپاسگزارم برای این کامنت زیبا و اموزنده تان
و چقدر ما ادم ها رو توی ذهن مون بت کردیم و موفقیت هاشون رو که ظاهری هست گره زدیم به عوامل بیرونی مثلا قیافه ظاهر تیپ و چیزهایی که باعث میشه خودمون رو مقایسه کنیم وقتی شخصی در این مدار نییست باعث میشه احساس بی ارزشی کنه و مدام مقایسه کنه
شخصیتی که استاد دارند تمام این عوامل رو نقض می کنه و بهترین الگو برای ما هستندد
و اینکه فقط توحید هست که باعث موفقیت میشه نا ریاکاری و ..
بسیار زیبا بود
شاید زیباترین متنی که تا به امروز خوندم
شفاف ، خالص ، واضح ،
بعد چندین سال تازه کمی فهمیدن اصل مطلب چیه ،
کاش فایل هم ضبط میکرید تا بیشتر قوانین رو درک کنیم
،
خیلی خوب مطلب رو منتقل میکنید
تاثیر عمیقی در درونم گذاشت
درود به شما
سلام استاد عزیز خانم شایسته مهربان ،خیلی خیلی عالی بود من تمایل دارم ادامه نوشته شما را بخوانم اما نمی دانم چطوری؟ لطفا راهنمایی بفرمائید
سلام به خانم شایسته مهربان
خدا رو هزاران بار در این لحظه سپاسگزارم برای این همه آگاهی خالص و نابی که از خواندن متن زیبای شما درک کردم
فقط خدا میدونه چه باورهای جدیدی با مطالعه مکرر و متمرکز بودن روی این متن پر محتوا و تاثیر گذار، در ذهنم ریشه خواهد دواند
برای نعمت وجود استادعزیزم و شما،خانم شایسته دوست داشتنی در زندگی ام هر روزخداروسپاسگزارم
سلام خدمت شما خانوم شایسته عزیز وخانواده دوس داشتنی عباس منش٫من به نوبه خودم از شما بابت به اشتراک گذاری این تجربه فوق العاده که در زندگی مشترک با استاد داشتید تشکر میکنم وبی نهایت سپاسگزارم ٫ اگه بخام کوتاه و مختصر و مفید نظرم رو درباره متن عالی تون بگم این جمله رو میگم :بهشت را به بها دهند نه بهانه٫ ومردن در آزادی رو به زندگی در بندترجیح میدم٫ امیدوارم لحظه لحظه زندگیتان پر از خیر و برکت وسلامتی باشد
سلام مریم عزیز سلام خواهر عزیزم . اینجا خرم آباد لرستان است وهمان طوفان ایرما که آنجا آمد اینجا هم آمد ومن پیوسته از خدای عزیزم سپاسگزاری میکردم ….
آن قسمت که در باره ی ویژگی انسانها وخصوصیات انسانها گفتی برایم بسیار لذت بخش بود وآن قسمت که مزرعه را توصیف کردی واقعا احساس کردم که خدا دارد حرف میزند خیلی زیبا بود
من واقعا ایمان دارم که خداوند شادی است خداوند همان احساس خوب خوب وماندن درآن است البته این احساس سید عزیز را خیلی خوب درک میکنم که چه لذتی وچه درسهایی دارد با حیوانات بودن . آنرا به مدت 20 سال تجربه کرده ام
خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی واین همه آگاهی
مریم عزیز خواهر خوبم . شما اصلا به تمام کامنتها توجه کن آیا کامنتی است که نام خدای عزیزم ، آن شکر زندگیم ، آن جان جانانم درآن پیدا نشود به نظر من اینجا هم یکسره توحید است وتوحید .
ودیگر اینکه ممنونم که شما بسیار زیباتر وساده تر بیان میکنید به نظر این حقیر شما به تمام معنا کامل کننده این سید عزیز این بنده ی خوب خدا هستید
وچقدر اشکانم جاری شد که آن لحظه که گفتی ؛ وقتی فرشته مرگ ( من میگم فرشته رحمت ومرگی در کار نیست این مرگ را شیطان به میان فرزندان آدم انداخته است ) برشما آمد خوشحال باشی که استاد هم توصیف کردند
نکته بگوم وتمام . من این چند سال که با استاد همراه شدم غیراز این خانواده هیچ پناهکاهی ندارم .چون دراین پناهکاه بود که خدای خودم را شناختم وهر لحظه وهر لحظه ، هدایتش را در زندگیم می بینم آنقدر پراز هدایت این خدا هستم که روزها وشب ها بی اختیار گریه میکنم آنقدر هدایتش همراهم است که در خواب به من هدایت میدهد ووقتی از خواب بلند میشوم انگار در یک جهان به تمام معنا زیبایی وخوشی وشادی هستم وزبانم میچرخد ومیگویم الهی الهی سپاس سپاسگزارم ای محبوب من . خدایا شکرت به خاطرمریم عزیز خدایا شکرت به خاطر این خانواده که در هرگوشه اش بو وعطر ویاد تو می اید
وممنون از کامنت فوق العاده تاثیر گذارت به امد قسمت دوم یا حق رحیم
سلام و درود به دوست گلم خانم مریم شایسته
روز معلم رو به استاد عزیزم و همچنین شما که بهترین معلم من در تمام زندگیم هستین تبریک میگم.
شما واقعا درک بالایی از قانون دارید که با استاد عزیز ما در یک مدار قرار گرفتید و همراه با هم چنین لحظات ارزشمند و زیبایی رو تجربه کردید و شدید عزیز دل استاد ما.
به شما تبریک میگم بخاطر این نکته سنجی و فرکانسهای قوی و قلم زیباتون.
به مطلبی اشاره کردین که هیچ کدوم از ما بهش دقت نکرده بودیم.
میل و اشتیاق درونی به آزادی نپذیرفتن محدودیت ها و که نمادی از توحیده.
باور به قدرت بینهایت خودمون و خدای درونمون.
ارزش قائل شدن برای ویژگی¬های شخصیتی، علایق و خواسته هامون.
باور به اینکه میتونیم با همین شخصیتی که داریم فقط با تغییر باورهامون نسبت به خودمون به هر خواسته ای برسیم.
نیازی نیست بخاطر تائید دیگران خودمونو تغییر بدیم و نقش بازی کنیم.
سبک زندگی شخصی خودمونو داشته باشیم و به قولی افسانه شخصی خودمونو دنبال کنیم.
نه تنها استاد عباس منش بلکه همه اسطوره¬های تاریخ همین ویژگی رو داشتن. اونا خودشون بودن بخاطر همین انقدر محبوب شدن.
البته این میل به آزادی در درون همه ما هم هست ولی متاسفانه خیلی وقتا سرکوبش میکنیم و محدودیتهامون رو میپذیریم. چون قانون اصلی خداوند رو باور نداریم که میگه: تمام اتفاقات زندگی ما رو فرکانسهای ما رقم میزنه.
تفاوت نتایج آدما فقط در همین یه جمله اس.
خدارو شکر میکنم که این آگاهی های ناب رو از طریق دستان مهربانش در اختیارم قرار میده نقشه گنج تو دستامه فقط کافیه باورش کنم.
خدایا کمکم کن قدرت بینهایت خودم و تو رو باور کنم.
باز هم سپاسگزارم
سلام خانم شایسته عزیزم
لذت بردم از این متن زیبا والهی
من واقعا زبونم قاصره چون خداوندجوابم رو دادمن تحت شرایط زندگیم مجبور بودم یه جایی که دوست ندارم کار کنم و دل به خدا سپردم تصمیم گرفتم استقلال زندگی خودم رو داشته باشم وبه محض اینکه اینو خواستم خدا راه رو نشونم داد و راهیم کرد به شغلی که انسانهای خوب و شرایط کاری دلخواهم از لحاظ ساعت، منبع درامد،رفتار مناسب،کارحرفه ای،خیلی خیلی خوشحالم چون آزادی رو دوست دارم و واقعا تا به امروز که متن خانم شایسته رو خوندم کلمه آزادی رو نشنیده بودم هدفم آزادی و استقلال هست و خدا هدایتم کرد و این متن خانم شایسته رو خوندم معجزه یعنی اینکه هم فرکانس شدم هم مدار شدم مرسی خدای عزیزم
من چند وقت پیش تو عقل کل سوال تنفر هم عنوان کردم و درخواست آزادی و استقلال باعث شد از اون رابطه نادلخواهم دور شم اصلا اون تضاد تو زندگیم به طرز عجیبی باعث شد بفهمم چی میخوام آخه قبل از سال جدید خیلی به خدا میگفتم هدایتم کن و شرایطم رو دوست نداشتم پشت سر هم ناخواسته های بد بدتری وارد زندگیم شد که بیشتر فهمیدم چی میخوام آزادی ،آزادی و رهایی خواستم حتی همسرم که مخالفت سر سخت بود رضایت داد
انقدر خوشحالم که فقط خدا میدونه
ممنونم خانم شایسته دوستتون دارم هم خودتونو هم روش زندگی توحیدی شما روسپاسگذارم
با سلام
واقعا از یادداشتهایی که نوشته بودید و نکات قابل تامل که اشاره کردید سپاسگزارم
سلام مریم جان خیلی زیبا و با جزئیات مطلب رو بیان کردید. ممنون بابت مثالهایی که زدین چون در فهم موضوع خیلی تاثیر گذار بود???
سلام به خانم شایسته عزیز:
باور کنید این متن خیلی منو امیدوار کرد و بهم انرژی داد که با جدیت و شدت بیشتری آموزه های استاد عباس منش را پیگیری بکنم و چه جالب فکر کنم شما همکلاس استاد تو رشته کامپیوتر دانشگاه آزاد بندرعباس بودین که استاد جلوی چشم مراقب، برگه شما رو برداشت و از روش تقلبی کرد? و چه قدر جالب بود برای من،که بعدها از شاگردان و نزدیکان و همراه استاد عباس منش شدین. ممنونم از این همه پاسخگویی به سوالات و تسلطی که بر آموزه های استاد دارین.
در پناه خداوند موفق باشید.
عالی بود
واقعا لذت بردم وچقدر شیرین بیان کردین
سلام خانم شایسته عزیز از نوشته شما درسهای خوبی گرفتم شما به نکاتی اشاره کردید که هرگز به انها توجه نکرده بودم و خوشحالم که با دستی از طرف خدا به وسیله شما ذهنم نسبت به این مسایل روشن شد منتظر قسمت دوم هستم برایتان آرزوی روزهای خوب و خوشی می کنم
بسیار عالی و پر از آگاهی های ناب بعد از خوندن این کامنت چند عبارات تاکیدی نوشتم
سلام خانوم شایسته
واقعا بابت این دیدگاه شما هم باید هر روز خدارو شکر کنم که در قالب یک متن اینقدر عالی و با انرژی و عشق برای ما دیدگاه نوشتید.
واقعا اینکه شما نوشتید دیدگاه نیست کتابه یک کتاب موفقیت فوق العاده عالی من که الان ازش فایل پی دی اف میسازم و پرینت میگیرم و هرروز صبح میخوام بخونمش و باهاش روزمو بسازم.
اصلا هر روز یکی از این کاراهایی که شما توی دیدگاهتون گفتید استاد انجام میدادن و یا نگرش ها و باور هایی که نوشتید رو هر روز داشته باشیم البته که کار آسونی هم نیست.
?????
خانوم شایسته استاد توی فایلشون گفتن که شما بهترین شاگردی بودید که استاد داشتن و گهی حتی از خودشونم بهتر به قوانین عمل میکردید.
واقعا خیلی خیلی مشتاقم افراد ثروتمند و خوشبختی مثل شمارو از نزدیک ببینم و حتی یک ساعتم که شده باهاشون صحبت کنم و ببینم خدایا این بنده ت واقعا چه تفکری داشته ، چه باوری داشته ، چه کاری کرده که اینقدر خوب هرچی که میخواد رو داره.
واقعا اعتراف میکنم که شما جز اون افراد هستید.
????????????
من راستش تا به حال دیدگاه های شما توی فایل های دانلودی رو نخونده بودم ولی الان که خوندم واقعا از این متن فوق العاده تون مشخصه که چه درکی از قوانین دارید چجوری قوانین رفتن توی ضمیر ناخوداگاه شما و به قول من به ناخوداگاهای و ناشایستگی رسیدید.
منظورم از ناخوداگاهی و ناشایستگی اینه که دیگه خوداگاه لحظه به لحظه حواستون نیست که:( الان چه باوری دارم؟ الان چجوری دارم فکر میکنم و…)
بلکه این قوانین و عمل کردن به اونها و متعهد بودن براشون کاملا شده زندگی شما و توی تک تک لحظات زندگیتون و در هر موقعیتی
واقعا چه حس قشنگیه بهترین شاگرد بهترین استاد موفقیت بودن
چه حس قشنگیه عالی بودن در قوانین الهی
چه حس قشنگیه که خیالتون از زندگیتون راحت باشه
چه حس قشنگیه که کاملا مطمئن باشید که اختیار 100% زندگیتون به دستتونه
اصلا چقدر این زندگی با حس قشنگه
????????????
خیلی ممنونم که با این دیدگاهتون ماروهم بهره مند کردید.
از امروز دیگه بقیه دیدگاه هاتون رو هم شروع میکنم به خوندن اینقدر میخونم اینقدر میخونمشون تا برن به ضمیر ناخوداگاهم.
امیدوارم تونسته باشم بخشی از این حس قشنگم رو با شما به اشتراک بذارم.
????????????
از دیدگاهتون معلومه که چقدر با عشق و فرکانس مثبت نوشتید.
سلام خانم شایسته
این دومین دیدگاهیه که من روی این دیدگاه شما میگذارم
خیلی خوبه
واقعا نمیشه روش ارزش گذاشت
ازون دیدگاه های زندگی متحول کنه
سلام خانم شایسته عزیز و ممنون از متن فوق العاده اتون
اونجایی که نوشته بودید بهتره شخصیتمون رو عوص نکنیم و از همون وجه شخصیتی ( مثل نیاز به توجه و،،،،) استفاده کنیم برای رشد، اونو هروقت زمان داشتید برامون باز کنید لطفا
من همیشه فکر میکردم کسیکه نیاز به تایید داره باید روی عزت نفسش کار کنه و این وجه رو درست کنه ، همونطوری که تو بسته عزت نفس گفته شده ، اما این رویکرد شما بنطرم متفاوت اومد و جالب. البته هردو راه یه بکجا ختم میشن ولی شروعشون فرق داره (اینکه بیایم از همین وجه استفاده کنیم برای پیشرفت، یا بیایم اون وجه رو تغییرش بدیم از همون اول)
احتمالا من جایی رو درست متوجه نشدم و نیاز به توصیح بیشتره
اصلا اون پاراگراف خودش پتانسیل یه کتاب رو داره
سلام
خیلی سخته که بتونم احساس واقعی مو بگم.من دیروز این مقاله شما رو دیدم.
درصورتیکه من تمام مقالات شمارو میخونم ولی اصلا نمیدونم چطور اینو ندیده بودم.
اگر بخوام منطقی جواب این حرف خودمو بگم اینه که من انتظار نداشتم شماتواین فضا پاسخ بدین و همیشه توی راهکار و پاسخ به مسائل زندگی و نوشته های هر جلسه دوره ها شمارو دنبال میکردم.واسه همین متوجه نشدم.
اما اگر بخوام طبق آموزه هام و قوانین جواب میدم دلیلش اینه که قطعا اون موقع توی این مدار نبودم وگرنه مثل الان پیداش میکردم.
خانم شایسته دست مریزاد.واقعا بی نظیر مینویسید.نوشتن و هرکسی ممکنه انجام بده ولی شما کاربردی و تاثیر گذار مینویسید و حتما نوشته های شما یک دستی از دستان خداست برای خواننده ها.
من دوبار دیروز این دو مقاله شما رو خوندم خیبی منو برد تو فکر .واقعا به قول خودتون جهادی اکبر راه انداخت توی ذهنم.هیچکس مثل شما نمیتونه زندگی استاد و تعریف کنه،نوشته های شما انگار مرهم روی زخم های کهنه و دقیقا دست میزارید روی نقطه هایی که شاید حتی خود استاد هم نتونه انقدر خوب توصیفش کنه چون داره باهاشون زندگی میکنه،ولی چون شما از کنار نظاره گر هستین و قطعا شبیه ما بودین و تکامل و طی کردین پس حرفهایی رو که میزنید خیلی عالی و تاثیر گذار و البته تکون دهنده ست.
یعنی نمیشه فقط خوند و آروم شد.اتفاقا نوشته های شما آرامش من و به هم میریزه.انگار از خواب غفلت بیدارت میکنه.من دیشب تا صبح خوابم نبرد.انقدر که به نکته هایی که شما نوشتین فکر کردم.
یک نکته این بود که نوشته بودین نخوایم ویژگی های شخصیتیمون و عوض کنیم بیایم اونها رو تو مسیر قانون هدایت کنیم.مثال آب بارون و سد و زدین.
کاش بتونید یک مثال از خصوصیات اخلاقی در این مورد بزنید.مثلا همون رقابت طلبی،چطور ازش استفاده درست تو مسیر قانون داشته باشیم.
نکته دوم اینکه آزادی،نمیتونم بگم چقدر عجیب بود این نوشته ها،شایدم اون چیزی بود که مدت ها دنبالش بودم.من همیشه دوست دارم آزاد باشم واسه همینم از پارسال نحوه کار کردنمو عوض کردم و کاملا مستقل شدم.چون از اینکه سر ساعت برم و بیام خوشم نمیومد و دوست داشتم دلخواه کار کنم.گرچه زمانی که کار ثابت داشتم خیلی منظم بودم و با اینکه اختیار کامل داشتم اصول و ضوابط و رعایت میکنم چون نظرم اینه وقتی وارد یک جا شدی باید به قوانینش احترام بزاری.
یک جا تصمیم گرفتم برای خودم باشم و به قول خودمون عشقی کار کنم.آره،عشقی
متاسفانه تعریف عشقی الان برای آدم ها معنی تنبلی رو میده و فرار از کار.
الان که مستقل شدم هم آزادی کامل دارم هم کار دارم هم حقوقم بهتره و هم حالم خوبه.
ولی بعد آشنایی با استاد متوجه شدم که مسیرم درسته.من عاشق کار هستم ولی هرچیزی که من و بخواد بزاره تو چارچوب آزارم میده و واردش نمیشم.هرجا هم برم میگم برای من ساعت مشخص نکنید و بزارید به اختیار خودم من کار و درست به شما تحویل میدم.مهم نتیجه کاره.خداروشکر فعلا بر وفق مرادم پیش میره.
وقتی پیش کسی میگم نه من دوست ندارم واسم بایدو شرط و شروط گذاشته بشه میگن تو اهل عمل نیستی و فقط حرف میزنی و پای کار میاد وسط پایه نیستی.ولی فقط خودم میدونم که من اگر تمرکز کنم توی کار و آزادی عمل داشته باشم بی نظیرم.قبلا ناراحت میشدم و میگفتم نکنه مسیر قبلیم درست بوده و این اشتباه،ولی بعد اشنایی با استاد متوجه شدم قرار نیست هرچی عامه میگن درست باشه.مهم اینه که من از شرایط الانم رضایت کامل دارم و حتما ذهن اونها هنوز نمیتونه قبول کنه که میشه با تعداد روزهای کاری کم کار خوب با شرایط ایده آل پیدا بشه.
خانم شایسته بیشتر بنویسید.من امروز رو حساب این مقاله رفتم و یک کاری انجام دادم که مطمئنم نتیجه ش تا دوماه دیگه معلوم میشه.یعنی این مقاله من و مصمم کرد برای انجام این کار.چون نوشته بودین هرچیزی که ترس ایجاد کنه استاد واردش میشه و اجازه نمیده ذهنش درگیر محدودیت ها بشه.
با خودم گفتم عجب چیزی،دیگه دوست ندارم هیچ ای کاشی تو ذهنم بمونه و حسرت انجام کاری و داشته باشم.پس من هم باید ترس ها رو از ذهنم پاک کنم و اقدام کنم.
امروز رفتم و خداروشکر نتیجه اولیه رضایت بخش بود.
ولی حرفی نمیزنم چون با خودم قرار گذاشتم از این به بعد فقط از نتیجه هام بگم نه از احوال و افکار خوبم.نتیجه ست که نشون میده هرکسی چند مَرده حلاجه.
این خودش یک کتاب بود خانم شایسته.-ممنون
اگر کتاب بنویسی چی میشه پس
ممنونم مریم جان عزیز
این قسمت؛؛
من بهترین سالهای جوانیام را به زندگی با این فرد صرف کردهام،
حالا همه اینها را بگذارم و بروم؟!
یعنی با اینکه میفهمند تجربیات زیباتری انتظارشان را میکشد، اما ترس از از دست دادن، خیلی قوی تر از لذت به دست آوردن است. به همین دلیل تصمیم میگیرند به قول خودشان، زیاده خواهی های خود را کنترل کنند و به این شکل در تله میافتند.
یعنی چیزی را که قرار بوده فقط یک تجربه مقطعی در زندگیشان باشد، به عنوان کل داستان و کل مسیر زندگیشان قلمدارد میکنند…
اما سوالی که استاد عباس منش همواره از خودش میپرسد و ما هم باید بپرسیم این است که:
چه چیزی میتواند از این اصلتر باشد که:
ما به این جهان جسمانی آمدهایم تا تواناییهایی را تجربه کنیم که در وجودمان نهفته است .این یک اصل مسلم است که، همه ما توانایی انجام هر کاری را داریم. به همین دلیل به این جهان مادی آمدهایم تا به واسطه ارتباط با محیط اطرافمان و آدمهای دور و برمان، خواستههای مان را بشناسیم و با تجربهی خلق آنها و لذت بردن از مسیر این خلق، ظرف وجودمان را رشد دهیم و به این شکل نسخهی پیشرفتهتری از خودمان بسازیم. زیرا تنها چیزی که ظرف وجود ما را افزایش میدهد و ما را وارد مرحلهی بعدی و مدار بعدی میکند، تجربهی مرحلهی قبلی و تجربهی نعمتهای مدار قبلی است.
تجربهی خواستههای کوچکتر و گذشتن از آنها، سریعترین و لذتبخش ترین شیوه برای طی شدن تکامل است برای رفتن به مدار تجربهی خواستههای بزرگتر. همان چیزی که استاد عباسمنش آن را سرمایهگذاری روی خودمان و پر کردن I wish ها مینامد.
عجیئییییییب من رو در فکر برد.. واقعاااا عالی بود.. چ باورهایی یا بهتر بگم ترمز هایی هست ک آدم حتی نمیدونه . ممنون ک برای من کشیدی بیرون.
هردو کامنتتون رو باید سیوکنم و دوباره و دوباره و دوباره ببینم تا ب اون درک واقعی برسم ک حق همچین کامنت هایی ک خودش حکم یک فایل ارزشی داره رو ادا کنه. ممنونم عزیزم
سلام و درود ب خانم شایسته عزیز
واااقعا لذت بردم از خواندن این متن طوولانی و فوقالعاده. نکات زیادی بود توش و مهمترین ش برای من اون قسمتی بود ک شما ازادی استاد رو در آزادی فرکانسهاش ربط داده بودین
یعنی درک استاد از قوانین ک افکارتو ، زندگی تو میسازه؛ و حس ازاد طلبی ک از قدیم در استاد بوده و ب معنی واقعی کلمه در زندگی ش استفاده کرده.
ازادی رو معنی کردن تو زندگی شون
فراوانی رو معنی کردن تو زندگی شون
اونم تا این حدددد ازادی مالی از هررر نظر
واقعا قابل تحسین هستن استاد
از هر ابعادی
و اینو ب بیننده القا میکنه ک:
ثروتمند شدن باشکوه است
ثروتنمد شدن مقدس است
ثروتمند شدن لذتبخش است
موفق تر از قبل باشید
سلام و درود به مریم شایسته عزیزم کامنت شما خودش یه کتاب نشانه بود برای واضح کردن مسیر …
هزاران مرتبه خداوند را سپاسگزارم که با شما و سایت استاد عباسمنش عزیز هدایت شدم
چقدر کامل و عالی خصوصیات مهم و بارز استاد رو برای من روشن کردین امیدوارم من هم بتونم این اگاهی هارو به باور تبدیل کنم
من هم بتونم در لحظه زندگی کردن رو تمرین کنم
من هم بتونم دلیل تمام چیزهایی که به دست اووردم اعتبارش رو به پاسخ و هدایت های خداوند یکتا بدم
من هم بتونم توی طبیعت دائما به دنبال قوانین و نشانه های الهی باشم
من هم بتونم الویت مهم زندگیم رو براساس ازادی بگذارم ازادی از هر عامل بیرونی و رهایی از مقایسه کردن خودم با دیگران که ببینم اونا دارن به چه چیزهایی میرسن و من عقب نمونم یه موقع
من همسرم در سایت شما عضو هست و ما داریم روی 12 قدم کار میکنیم،من خانمشون هستم و برای اولین بار در سایت کامنت گذاشتم هدایت شدم به نوشتن
نوشتن اگاهی هایی که به دست اووردم باعث شد که بهتر لمس و درکشون کنم
خدارو هزاران مرتبه شاکرم برای ثانیه به ثانیه نشانه ها و هدایت هایش
خیلی دوستون دارم امیدوارم هر جا هستید در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
سلام بر مریم بانوی شایسته و دوست داشتنی و عزیز
سلام ودرود بر همراه و همدم شایسته ترین استاد عزیزمان
درود بر انسان پاکی که نوشته ها و قلم قدرتمتدش سخت ترین قلبها را نفوذ پذیر میسازد و همیشه قلب و ذهن ما را شخم میزند و بذر توحیدی را میکارد
ای بهترین انسان خدا تحسینت میکنم چه نوشتی و چه کردی و چقدددددد خوشحالم میبینم جز محدود نفراتی هستیم که در مدار این مقاله بی نظیر قرار گرفتم خداروشکرررر که دیروز بهم گفتی بزن رو ترتیب امتیاز تا امروز به این کامتت مریم جان عزیز و آگاهی نابی که محتاجش بودم برسم خداجونم شکرت میکنم که داری متو میسازی و چقد این کلمه که میشنوم گشنه ترم میکنه توحیدتوحید توحید که از صبح تا شب درباره اش حرف بشنوم و حرف بزنم به همون خداوندی خدا قسم سیر نمیشم که نمیشم که نمیشم
آزادی پدر توحید چقد زیبا گفتین دقیقا همینطوره هر فکری که باعث میشه تمام انرژی روزانه مونو بهش بدیم مارو از اصل دور کنه اونم میشه شرک بغیر خدا هر خواسته و فکری رو در درونمون بکاریم شرکه این حرفم برداشت بد نشه یعنی هرچی لازم داریم هر ابزاری برای راحت زندگی کردنی را که لازمه نیاز نیست اون خواسته رو به ذهنت بدی فقط کافی رو باورهای توحیدی ات کار کنی و از هر چی که شرکه هرچی که تورو از خدا دور میکنه دور بشی و فاصله بگیری و بخدا وصل بشی تمام انرزی تو صرف نگهداری او بکنی اون خودش میدونه چی برات خوبه چی ترو خوشحال میکنه چی و کی داشته باشی خوبه کجا بری چه وقت بری با کی بری خوبه همه چی و همه چی و اون خودش میدونه و ببینه تو همه قدرتو به اون داری میدی و برای اثباتش داری تلاش میکنی در درونت همه اینارو خودش برات فراهم میکنه چون خودش گفته ادعونی استجب لکم و تُمام تُمام.
آزادی پدر توحید است چه کلمه زیبایی
خدایااااااا شکرت
بانو شایسته عزیز متشکرررررم که نورانی کردی قلب مارا و حدس زده بودم امتیازتون کمتر از کامنتهای دیگه باید باشه چون واقعااااااا بهم ثابت شد تا در مدار آگاهی نباشی بهش نمیرسی خدایا یازم شکرت که منو در مدار این آگاهی ناب قرار دادی متشکررر ررم
بنام خدای بزرگ
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم
خانم شایسته عزیزم متن های که مینویسید خواندنش چنان آرامشی بمن میده و اینقدر لذت میبرم که بارها و بارها مطالعه میکنم
درین متن وقتی از جنگل وقتی از مرغ و خروس ها و بز و گوسفند ها گفتین وقتی از زیبایی های طلوع و غروب آفتاب پارادایس گفتین من انگار تمام این لحظات کنار شما بودم و این ها را با شما تجربه کردم
اون آرامشی که در قلب تان دارید فرکانسش خیلی راحت بمن انتقال پیدا میکند.
من امروز نرفتم سرکار چون برنامه ام اینه که تا جایی که بتونم تمرکز کنم روی این پروژه خانه تکانی ذهن و وقتی کامنت ها را میخوندم که چشمم ب این کامنت افتاد خیلی ذوق کردم و با لذت مطالعه کردم اکنون پنج سال از نوشتن این کامنت میگذره و من امروز در مدارش قرار گرفتم که بخونم
خدارا هزاران مرتبه شکر که دانشجوی استاد عباسمنش هستم دانشجویی شخصیتم هستم که آزاد و رها از هر قید و بندی زندگی میکند آدمی که ابراهیم خلیل الله زمان خودش است
استاد سبک شخصی خودشان را دارند و کاری که بهشون لذت بخش است انجام میدن کاری ندارن که دیگران چقدر بیشتر کتاب خواندن چقدر بیشتر پیشرفت کردن چقدر ثروت بیشتری کسب کردن بلکه استاد جان اون کاری را انجام میدن که به قلب شان الهام میشه.
یکی از خواسته های که دارم براش تلاش میکنم اینه که سبک شخصی خودم را داشته باشم و به سبک شخصی خودم زندگی کنم فارغ از دیدگاه دیگران که خدارا شکر با کار کردن روی آموزه های دوره عزت نفس به این خواسته ام میرسم.
خدارا شکر میکنم بابت این آرامشی که تجربه میکنم.
سلام به تمام عزیزانم درین مسیرزیبا….
خدایا هزاران بار سپاسگذارم که هدایتم کردی به این کامنت فوقالعاده مریم عزیزم.
چقدر زیبا نویشیتد ،چقدر با احساس نویشتید، چقدر جملات تون فوقالعاده بودن.
تک، تک جملات رو با عشق خواندم و چقدر لذت بردم.
چقدر درس گرفتم خیلی کمکم کرد تا قدم های استوارتر در مسیر خواسته هایم بردارم.
اینو مینویسم تا یه رد پا بمونه که بعد هاوقتی کلی نتایج دستم بود بیام توی سایت و به این رد پا سر بزنم و سپاسگذار باشم.
هر چند که همین الانم خیلی نتیجه گرفتم خدارا شکررر.
من میخواهم به لطف خدای مهربان با آموزش های استاد عزیزم و تلاش و عملکرد های خودم چنان نتایجی بگیرم در تمام جنبه های زندگی
که خود خداوند برام افتخار کند که بنده اش هستم.
و الگویی باشم برایم خیلی هااااا.
یه روزی با نتایج دست داشته ام بیام به دیدار استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و با کلی ذوق و شوق از نتایج صحبت کنم طوری که با عث افتخار استاد عزیزم باشم.
میرسد اون روز….
19 اکتبر 2024
خدایا هزاران بار سپاسگذارم.
درپناه خداباشید عزیزانم…!
به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحیم
گام سیزدهم خانه تکانی ذهن
…
خانوم شایسته عزیز چقدر قشنگ استاد رو توصیف کردید، من هنوز قیمت دوم کامنتتون رو نخوندم اما اومدم که نظرم درباره همین قسمت اول رو بگم.
یکی از ویژگی های خوبی که به نظر خودم دارم اینه که با نشد ها و نمیشه ها اصلا نمیتونم کنار بیام، وقتی چیزی خواسته ای میاد توی سرم بایییییییید انجام بشه. همین ویژگی باعث شده به خیلی چیزا دست پیدا کنم که خیلیا میگفتن نشده که در ادامه چندتاییش رو میگم براتون.
1. اولینش اینه که زمانی که زمینمون رو خریدیم من گفتم ایشالا این خیابونا آسفالت بشه اما اون مشاور املاکی که خریدیم گفت اینجا هیچوقت آسفالت نمیشه بخاطر زمین های شالی و حدود یک ماه بعد این خیابون آسفالت شد و تبدیل به یکی از زیباترین خیابون ها برای دور دور مردم محل و مسافر ها شد و از طرفی تبدیل به مهم ترین خیابون شهر شد، چون دوتا خیابون اصلی رو بهم وصل میکنه.
2. بابت همین زمین گفتن که آب و برق و گاز بهش تعلق نمیگیره چون خارج بافته، و الان که دارم باهاتون صحبت میکنم حدود دو ماه از وصل شدن کنتر گاز، یک هفته از وصل شدن کنتر آب میگذره و چند روزی هست که تیرهای برق داخل شهرک رو جایگذاری کردن و به زودی برق هم وصل میشه.
3. زمانی که برای زمینمون درخواست سند کردیم، رئیس اداره ثبت اسناد بهمون گفت که این زمین رو نمیتونید براش سند بگیرید به هزار و یک دلیل، اما همون موقع من توی ذهنم گفتم من میخوام بگیرم، در نتیجه مهم نیس که چه سمتی داری و چقدر میدونی، کارای منو خدا انجام میده و داده و اینم انجام میده. و مسئله خیلی جالب تر اینکه بدون کوچکترین هزینه ای کارای سند زمینمون انجام شد.
4.یکسال پیش زمانی که میخواستم زمین رو بسازم فقط و فقط با 50 میلیون پول نقد شروع کردم و خودم رو وارد یک چالش بسیار بزرگی کردم که همه میگفتن این کار درست نیست و ریسک بزرگیه اما من میدونستم که ریسک نیست بلکه عمل به الهاماته و انجامش دادم و بعد از یک سال و نیم خونه رویایی بهشتیم ساخته شد. واقعیتش ازم بپرسن پولش از کجا جور شد نمیدونم دقیقا فقط میدونم که هیچ موقع لنگ نشدم، حسابم به صفر رسید اما باز پر شد. الهی شکرت.
5. برای کسب و کارم میخواستم مجوز کانکس از شهرداری بگیرم که همه میگفتن اصلا نمیشه و ندارده و اصلا با شهردار این موضوع رو مطرح نکن، اما من گفتم نه میرم و دقیقا خواستم رو مطرح میکنم، من دارم ارزش خلق میکنم چرا کائنات باید مخالف میل من عمل کنه و در نتیجه این شد که رفتم داخل دفتر شهردار و کلا 20 جمله صحبت نکردیم که اجازه ش رو بهم داد.
6. شروع کسب و کارم که با سه تا گونی چای بود که حتی خودمم فکرش رو نمیکردم انقد خوب پیشرفت کنم اما فقط اینو میدونستم که قدم بردارم همه درها به سمتم باز میشه، و نگم براتون که چقدر موفق بودم و الان در حال انجام ایده جدید با الهامات قشنگم هستم.
الهی شکرت که توانایی شناخت الهامات رو دارم، الهی شکرت.
و…
اینا اتفاقاتیه که خیلی توی ذهنم بلد هستش و میدونم که فقط نتیجه عمل کردن به الهامات هستش. عمل کردن به الهام و خلق ارزش باعث میشه که مشتری، ثروت و فراوانی به سمتت سرازیر بشه. باعث رشد خودت میشه.
…
درباره آزادی گفتید، من آزادی رو از نظر مالی و زمانی یکم دارم درک میکنم، اما مکانی نه، که اینم با تکامل قطعا به دستش میارم.
همین امروز ایده ای اومد سمتم که حس میکنم خیلی قشنگ باشه و به آزادی زمانی هم برسم.
الهی شکرت.
…
در پناه الله یکتا
به نام خدای هدایتگر
سلام خدمت خانم شایسته عزیز
خدا را شکر میکنم که کاملا هدایتی در مدار خواندن مطالب بسیار ارزشمند شما قرارگرفتم و بسیار آموختم از دیروز چندین بار این مطالب را خوانده ام و بخشهایی راهم یاداشت کرده ام
من هنوز موفق نشده ام تا از محصولات استاد خریداری کنم ولی از فایلهای رایگان ایشان استفاده میکنم ونت برداری میکنم و هر روز تکرار میکنم ونتایجی هم برایم داشته توکلم به خدا بیشتر شده وسعی میکنم شکرگزار تر باشم وچون شکرگزاری را مدام تکرار میکنم فرزندانم هم یاد گرفته آمد و سپاسگزار خداوند هستند
الان حدود یکماه میشود که کار بازسازی خانه ام تمام شده اما حدود یک ماه مشغول بازسازی بودیم و اکثر کارها راهم با هدایت خداوند خودمان انجام دادیم به غیر از کارهایی که واقعا بلد نبودیم که آنهاراهم بهترین دستان خداوند با کمترین قیمت برایمان بهترین شکل انجام دادند
من در یک سال گذشته بیشتر وسایل خانه را تهیه کردم واین هم از الطاف خداوند توکل به او بود که من برای تهیه همه اجناس به بهترین فروشنده با کمترین قیمت هدایت میشدم و کسانی بودند که بامن همزمان خرید میکردند با اختلاف قیمت بالا وبرندپایین تر پایتخت همه به لطف آموزه های استاد بود که من باور فراوانی را در ذهن تکرار میکردم وقبل از هر کار از خداوند هدایت میخواستم.
البته که باید بیشتر استمرار داشته باشم تا در مدار های بهتری قرار بگیرم
به امید اینکه موفقیت های بهتر و بیشتری کسب کنم
برای شما آرزوی بهترین ها را دارم
ممنون از زحمات و تلاشهای شما
مسلما جواب این سوال برای کسی که حداقل یکسال روی باورهاش کار کرده و ورودی هایش راکنترل کرده روشن است
و اول از همه بپذیریم که همه اتفاق های اطراف ما حاصل باورهاو فرکانسهای ماست و وقتی باورهای آسانتر را میسازیم مسلما با آسانی روبرو خواهیم بود
و همچنین سیستم بودن خداوند را بپذیریم و به قوانینش واقف باشیم و با ایمان کامل به آن عمل کنیم
این سیستم اساس باورهای ما را در زندگیمان در غالب اتفاقات مختلفی به ما تحویل می دهد، وقتی که خوب بنگریم:
? تبلیغ کردن اساسش باورهای محدود کننده همچون رقابت، عقب ماندن یا نماندن، محدود بودن بازار، کمبود مشتری، بی خبر ماندن مشتری ها از وجود ما است
? تبلیغ نکردن هم اساسش باور فراوانی، اعتماد، توکل، آرامش (علی بی غم بودن) و انجام دادن کار خودمون و لذت بردن از مسیر و پذیرفتن هدایت الله و باور کردن هدایت خداوند در همه زمینه ها است
خداوند یکتا همواره در حال هدایت ماست، هدایت الهی بصورت وحی(الهامات درونی) است.
همه الهاماتی که به ما میشود هرچقدر که در جه توحیدی بودنمان بالاتر می رود واضح تر می شود طوری که گفته های خداوند در درون ما به راحتی شنیده و درک می شوند و اگر ریشه کلمه هدی را در قرآن به راحتی به چگونگی هدایت توسط خداوند پی می بریم.
هم چنین چون هدایت خداوند بر بیس شادی آرامش و لذت است روحمان بزرگ می شود و قلبمان گشاده و فراخ می شود تاجایی که احساس سبکی شادی لذت و آرامش بهمان دست می دهد که مصداق آیات قران است که با این مضمون آمده و می گوید :مومنانی که از هدایت ما پیروی کنند نه غمگین می شوند و نه بیمناک!!!!
پس خداوند همیشه خیر و منفعت ما را می خواهد و چه عالی میشود که پیرو هدایتهایش باشیم و به الهاماتی که احساس خوب به ما می دهد عمل کنیم و بپذیریم همچون مادر موسی که او را در آب انداخت با اینکه غیر منطقی بود، همچون نوح که کشتی را ساخت با این حال که از نظر همه غیر منطقی بود، همچون ابراهیم که بچه و همسرش را در بیابان رها کرد با اینکه غیر منطقی بود و……
منطق = ساخته و پرداخته ذهن است ذهنی که فقط با توجه به ورودی هایش دو دوتا چهار تا می کند و در این جا توکل یک مفهوم دیگری است که موجب نزدیک تر شدنمان به اصل مان میشود اگر می گویم اصل، اشاره ام به :
سوره السجده آیه 9
ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِۖ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَۚ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ﴿۹﴾
سوره السجده آیه 9
سپس آن را نیکو بیاراست و از روح خود در آن بدمید، و شما را دارای گوش و چشمها و قلبها گردانید، باز بسیار اندک شکر و سپاسگزاری نعمت های حق می کنید.
بخاطر همین است که هرچه سپاسگزار تر میشویم احساس بزرگی راحتی رهایی میکنم چون به اصلمان که از وجود خودش است از وجود خودش دمیده نزدیکتر می شویم و رسیدن و بازگشتن به اصل در این جهان =مسخر شدن جهان برای ما…..
یعنی کن فیکون
و اینکه این سه تا اعضای بدنمان گوشها و چشمها و قلب چقدر مهم هستند که از بین چندین اعضای مختلف خداوند نام آنها را بیان می کند، همانطور که همگی ما میدانیم و خوب بر آن تسلط داریم دهانمان را از ورود غذاهای آشغال مثل خوردن گل و لای و لجن صد درصد محافظت میکنیم و این یک امر طبیعی است
ولی اغلب مردم جهان از ارتباط گوش و چشم و قلب نا آگاه هستند و بخاطر همین استاد عباسمنش نیز مدام میگویند گوش و چشمتان را کنترل کنید و نگذارید که هر صدا و هر تصویری از آن وارد شود چون که این آیه را درک کرده اند که این ورودی ها قلب را که جایگاه خداوند همان روحی که از خودش دمیده را تخریب میکند و هرچه به قلب تغذیه نامناسب برسد روح از منبع دورتر میشود و در نهایت ناگزیر چاره ای جز ترک آن قلب پیدا نمی کند حالا می فهمم که تا چه حد باید مراقب ورودیهایمان باشیم!!!
سوره البقره آیه 117
بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِۖ وَ إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴿۱۱۷﴾
سوره البقره آیه 117
او آفریننده آسمانها و زمین است و چون اراده آفریدن چیزی کند، به محض آنکه گوید: موجود باش، موجود خواهد شد.
این یعنی همان چیزی که سلیمان نبی درکش
کرد باورش کرد، این یعنی همان چیزی که یوسف پیامبر را از غلامی به
تخت پادشاهی رساند، این یعنی همان چیزی که برای موسی دریا را شکافت، این یعنی همان چیزی که برای اسماعیل چشمه زمزم، برای ابراهیم لیاقت خلیل بودن را به ارمغان آورد
من فقط خدای یکتا را می پرستم و دینم را فقط برای او خالص میگردانم…..
چه حس خوبیه بنده حرف گوش کن خدا میشی….خدایی که حکمفرمای عالمه….
چه عالی میشی با گفتن چیزهایی که گفته بگو…. باور های توحیدی ات را میسازی….
سوره الجن آیه 13
و ما چون به سخنان هدایت گوش فرا دادیم ایمان آوردیم و هر که به خدای خود ایمان آورد دیگر از نقصان خیر و ثواب و از احاطه رنج و عذاب بر خود هیچ نترسد.
خدایا من به تو ایمان دارم و از هیچ چیزی غیر از تو نمیترسم و خدایا مرا یاری کن که پایبند نترسیدنم از مخلوقات باشم
سوره الإسراء آیه 84
بگو که هر کس بر حسب ذات و طبیعت خود عملی انجام خواهد داد، و خدای شما به آن که راهیافته تر است آگاهتر است.
واووووووو زمانی از استاد شنیده بودم که باید طبیعی زندگی کنیم تا هدایت شویم و میگفتن که اگر خداوند را درک کنیم قوانینش را درک کنیم خیلی طبیعی زندگی می کنیم، زندگی طبیعی یعنی پر از شادی، پر از آرامش، پراز خوشبختی، پر از ثروت، پر از یکتاپرستی، پر از محبت، پر از خوبی ها و چیزی غیر از ابنها باشه غیر طبیعیه مثل درد و رنج و بدهکاری و سختی و بیماری و ناراحتی و….
سوره اللیل آیه 12
و البته بر ماست که هدایت کنیم.
خداوندا من بنده توام من تسلیم توام و بی نهایت سپاسگزارم که هدایتم میکنی به راه راست، به راه ثروت، به راه نعمتهای فراوان، به راه حق
وقتی همچین باورهایی داشته باشی مگه میتونه کارت رونق نگیره، ثروت ساخته نشه، شاد نباشی و سپاسگزار الهی؟
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (۳۶)
هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم به آن شاد مىشوند و اگر به خاطر آنچه که از قبل فرستادهاند (بما قدمت ایدیهم)، مصیبتى به آنها برسد ناگاه مأیوس مىشوند. (۳۶)
جهان فقط پاسخ فرمانسهای ما را می دهد
هرچه می نویسم برایم تکرار باور است و هرچه تکرارشان میکنم بیشتر آرام تر می شوم آنقدر آرام شده ام که از سوی خانواده لقب علی بی غم را کسب کرده ام
البته فقط دانستن و تکرار این باورهایی که تا الن نوشتم کفایت نمی کند و بلکه درکش کنیم و به آنها عمل کنیم و نتیجه های کوچ و بزرگش را ببینیم و تایید کنیم
? نکته بعدی که باید در مورد پاسخ این سوال بگم اینه که باید ما از داشتن اون شغلمون احساسمون خوب باشه و اول از همه از اون محصول یا خدماتی که ارایه می کنیم در درجه ادل خودمون لذت ببریم و بهش ایمان داشته باشیم که این محصولمون هزاران بار کارایی برای مشتریمان خواهد داشت و به این یقین رسیده باشیم که این محصول یا خدماتمون میتونه احساس مشتریمان را خوب کنه یعنی به قول استاد عزیزم:
هم خودمون خوب زندگی کنیم، هم کمک کنیم جهان جای بهتری برای زندگی دیگران باشد
ویا به قول خانم شایسته گرانقدر این باور را در خودمون بسازیم و بهش عمل کنیم و سعی کنیم این باور را در عمل محقق کنیم :
هیچکس به اندازه ی ما به گسترش جهان کمک نمی کند. از نظر من، شغل من مهم ترین و معنوی ترین شغل دنیاست. هیچ عبادتی نمی تواند معنوی تر از لحظاتی باشد که من در شغلم سپری می کنم.
? اگر هر پاسخی دارم میدم حاصل مطالعاتم و باورهایی که از استاد عزیزم یاد گرفتم که چراغ هدایتی از جانب خداوند یکتا برای من بوده و باز به قول استاد :
آقا هر ایده ای، هر رویایی که به ما الهام می شود خداوند از قبل نتیجه آن ایده و الهام و مسیر رسیدن به آن را از قبل خلق کرده است و وظیفه ما سپاسگزاری بابت آن هدف و نعمت در همان لحظه است و باور کردن آن و قدرت خداوند یکتا و قوانینش ، به خاطر همین استاد بارها می گویند آنچه که میخواهید را تجسم کنید آنگونه که گویا در آن لحظه دارید، آره براساس این باوری که الان گفتم ما در واقع همون لحظه اون نعمت را داریم و مسیر رسیدن و هود اون هدف حتی قبل از الهام شدن رویای آن توسط خداوند خلق شده است.
? باور بعدی که من خودم به شخصه از استاد عزیز یادگرفتم اینه که آقا هر مشتری که میاد بابت محصول یا خدمات من مبلغی پرداخت میکنه و می خردتش، صد در صد رضایت پیدا میکنه و به زندگی اش خوبی سلامتی و ثروت و رفاه سرازیر میشه و بخاطر همین اونقدر به مراتب بالاتری از سلامتی و رفاه و ثروت و نعمت و آرامش دست پیدا میکنه به وجد میاد اونقدر به وجد و شادی میرسه که تا یک نفر سوال بکنه که چی شده که به این نتیجه از سلامتی رفاه ثروت یا هر نعمت دیگه ای رسیدی شروع می کنه از تعریف و تبلیغ ناخودآگاه که این هم بخشی از هدایت خداونده بخشی از همون سیستمی که بهتون گفتم و در بعضی مواقع هم از همون اول مشتری من بصورت خودجوش تا اسمی از محصول و خدمات مشابه من میاد شروع میکنه تعریف کردن و این هم هدایت خداونده و این روند بصورت بی نهایت بار در هرثانیه در حال انجام شدنه، یعنی باید انجام بشه چون من بندگیمو کردم، قوانین رو عمل کردم و این ماشین ثروت و نعمت و سلامتی رو راه انداختم هدایتش باجهانه اصلا کارجهان همینه همین!!!!
? باز به قول استاد
ایمان!!!!!
ایمان همه چیه!
? شده فکر کنید که ما چرا پا به این جهان گذاشتیم؟
پاسخ این سوال خیلی وقت بود معما بود، ولی حالا که بارها این سوال را از خود پرسیده ام و به این نتیجه رسیدم که تک تک ما هر کدوممون برای حل مسئله ای پا به این جهان گذاشتیم از بچه نوزاد بگیر تا پیر و جوان، در هر برهه ای در هر سنی در هر شغلی در هر مقامی در هر مکان و زمانی هر کدوممون برای حل مسئله ای اومدیم و قراره با حل مسئله ای که کمک کنه هم خودمون خوب زندگی کنیم هم کمک کنیم جهان جای بهتری برای زندگی دیگران باشد، لذا هیچ کس بابت محصول و خدماتی پول نمی پردازد و برای استفاده از آن وقت نمی گذارد بلکه برای حل مسئله خودشان پول می پردازند و وقت می گذارند همین…..!!!!
پس اگر ایمان داشته باشیم که می توانیم در درجه اول مسائل خودمان را حل کنیم و سپس مسئله دیگران به راحتی ثروت می سازیم به راحتی از نعمتهای
بی نظیر بهشتی بهره مند می شیم و به قول قرآن همه چیز کن فیکون می شود!!!!
? فهمیدن، درک کردن و باور اینکه خداوند این جهان را آفریده که به فرکانسهای ما پاسخ دهد دیگر حلال همه چیز است همه نیازهای ما برطرف می شود اصلا لازم نمی شود تبلیغ و حرص و جوش بزنیم و خودمون را به در و دیوار بزنیم بلمه کافیه بندگی بکنیم عبادت بکنیم (حل مسایل زندگی خودمون و دیگران) تا هر روز شاهد رشد بیشتری باشیم
به نام خدای مهربان
دوست عزیز آقای صادقی
سپاسگزارم برای پخش آگاهی خیلی خوب گفتید ودیدگاه خود را بیان کردین .همین قدم های کوچک مارو به با تغییرات بزرگ تر مواجه میکند .
در پناه خدای عزیز وگرامی ?
با سلام خدمت خانواده ی صمیمی عباسمنش
اول در مورد تفاوت استفاده از ابزار بگم با حساب کردن روی خدا…
بامثال از زندگی خودم ونتیجه خودم شروع میکنم که من الان یک ساله در خدمت سربازی ام و الان دوهفته شرایطم عالی شده ولی تاقبل ازاین بسیار نامناسب بود
تواین یک سال همیشه دنبال کسی بودم که دستم رو بگیره و پارتیم شبه((استفاده ازابزار))
وهمیشه کارم انجام نمیشد چون قانون رو بلد نبودم…
تااینکه بافایل ((فقط روی الله حساب بازکن)) اشنا شدم و بعداراون باورم رو نسبت به خداعوض کردم و سپردمش به خودش و
اون ازجایی دستم رو گرفت که باورم نمیشدو شرایطم کاملا عوض شد …
دلیلش قانونه که میگه افکار ما زندگیه ما رو رقم میزنن…
و اما در مورد ادامه سوال…
ما بعدازاینکه روی باورهامون کارمیکنیم یک سری الهامات ازطرف خدا بهمون داده میشه به شکلهای مختلف….
اینکه ما تبلیغات رو عامل موفقیت و رشد یک کسب و کار بدونیم کاملا اشتباهه چون افرادی رو شما میتونید تو سطح شهرتون پیداکنید که بدون تبلیغات درامدی بسیاربالاتر دارند ولی اون نتایج رو نگرفتند…
افکار ماست که اتفاقات رو رقم میزنه اگر ما فکر میکنیم که تبلیغات باعث میشه موفق بشیم، اون تبلیغاته نیست که عامل موفقیته بلکه اون باوره است که میگه تبلیغات موفقیت میاره…
اگر بعدازکار کردن روی باورهات بهت الهام شد که فلان تبلیغ رو انجام بدی اون نتیجه بخشه
ولی اگر تمرکزت رو بجای روی خودت ،روی تبلیغات بزاری همون نتیجه ایی رو میگیری که اکثر مردم گرفتند…
واین رو هم بگم که بهترین تبلیغات خداونده…
بزار خدابرات تبلیغ کنه اگه تو روی باورهای توحیدی کار کنی به مسیرهای خاص و ایدهای خاص هدایت میشی
و هیچوقت به عوامل خارجی در رسیدن به خوشبختی احتیاجی نخواهی داشت…
شاد وپیروز در پناه الله
قسمت دوم:
?????
اساس زندگی آزادی است.، پس عجیب نیست فردی که هماهنگی با این اصل، تا این حد برایش در اولویت است، نتایجش نیز تا این حد متفاوت باشد. وگرنه همه ما از پتانسیل یکسانی برای خلق شرایط دلخواهمان برخورداریم و من فکر میکنم به میزانی که اولویت آزادی برایمان شدید میشود، از این پتانسیل برای خلق آنچه استفاده میکنیم که، کمبودش ما را محدود ساخته بود.
اما باید همزمان این را نیز لحاظ کنم که، این موضوع وقتی به این حد از نتیجه میرسد که، شروع به ساختن باورهایی مثل فراوانی ثروت و فرصت و نعمت و نیز احساس ارزشمندی و… میکنیم و در طی زمان، با قدمهای کوچک و بازخورد گرفتن های مداوم، این نوع باورها را مرتباً قدرتمندکنندهتر میسازیم.
?????
البته نمیخواهم بگویم که استاد عباسمنش، انسانی مطلقاً بدون خطا و کامل است. بلکه آنقدر این ویژگیها در او پر رنگتر از درصد بسیار زیادی از آدمهای دیگر است که و آنقدر او اصل را در خود پرورش میدهد و از فرع دور میماند که، به دنبال نقص گشتن در او، بی انصافی است. تا آنجا که میتوانی به راحتی هر نقص دیگری را دربارهی او، به راحتی نادیده بگیری. نه فقط من، بلکه حتی هر فردی که با نگاه منتقدانه و به قصد پیدا کردن نقاط ضعف، وارد این ماجرا شود، صادقانه به خودش خواهد گفت که: آنقدر نکات مثبت زیاد است که انصافاً میتوانم هر چیز دیگری را نادیده بگیرم.
? ویژگی دیگری که به شدت در موفقیتهای استاد عباسمنش دخیل بوده، تحمل بسیار کم ایشان در ماندن در فضای ناخواسته یا نپذیرفتن مسائل تکراری است.
شخصیت آزادی طلب استاد عباس منش را میتوانی به خوبی در کمصبر بودنشان برای ماندن در فضای ناخواسته، مسائل، تضادها و هر آنچه که آنها را مینامییم، ببینید.
به همین دلیل نیز، حل ریشهای مسائل برای ایشان تا این حد از اولویت بالایی برخورد است و مهمتر از همه، گیر افتادن در یک مسئلهی تکراری، جز خط قرمزهای ایشان است.
و مهمتر از همه، اولویت بالای آزادی موجب شده که «سادگی» اولویت بسیار بالایی برای ایشان داشته باشد:
? سبک راهکارها و راه حلهای ایشان، سادگی است.
? سبک زندگی ایشان سادگی است.
? سبک لباس پوشیدنشان سادگی است.
? سبک فکر کردنششان سادگی است.
? سبک آموزشهایشان سادگی است.
? سبکشان برای مدیریت یک کسب و کار، تولید، فروش و پشتیبانی کسب و کار، سادگی است.
و این سبک حاصل این نگاه است که:
? راه حلهای خوب، زودتر پیدا میشوند
? راه حلهای کاراتر، همیشه سادهتر هستند.
? راهحلهای کاراتر، همیشه در دسترستر و قابل اجراترند.
و تمام آنچه ایشان از سادگی، کارایی، در دسترس بودن، سریعبودن و قابل اجرا بودن با امکانات همان لحظه، به دنبالش بوده، با این قانون که اصل و اساس جهان است، همخوانی دارد:
«تمام اتفاقات زندگی ما، بدون استثناء، بازتاب باورها و فرکانسهای خودمان است»
یعنی تطبیق این شخصیت آزادی طلب، ماجرا جو، غیر وابسته، آسان گیر به خود، فوقالعاده کم تحمل درباره آنچه مدارا کردن با مسائل و کنار آمدن با مسائل مینامیم، یا بهتر است بگویم، «پذیرفتن یک ناخواسته و کنار آمدن با آن، به عنوان بهایی که باید برای داشتن یک خواستهی دیگر پرداخته شود» و دهها ویژگیای دیگر که میتوانیم چندین صحفه برایش بنویسم، با اصلی با نام «توحید» به این معنا که تمام اتفاقات زندگی ما، بازتاب باورهای خودمان است و عوامل بیرونی هیچ نقشی در تجربیات زندگی ما ندارد، این دستاوردها را رقم زده و هرچه هماهنگی این دو بیشتر میشود، موفقیتهای وسیعتری را در زمان کوتاهتری رقم میزند.
این مرد، به خاطر این شخصیت آزادی طلب، غیر وابسته و کنجکاو به تجربه، حتی تحمل ماندن در شرایط مطلوب اما یکسان را هم ندارد. حال هرچقدر آن شرایط از نگاه دیگران مطلوب باشد.
دوباره میتوانم یادآور کنم که، مهمترین موضوع درباره موفقیت، برای ایشان تجربه آن موضوع و سپس گذشتن از آن است. ایشان حتی به دستاوردهایش هم وابسته نمیشود و در آنها نمیماند.
زیرا بزرگترین دستاورد برای ایشان، باور قدرتمندکنندهی است که، به خاطر توانایی تحقق آن نتیجه، در وجودش شکل گرفته و ایمان و اعتماد به نفس بیشتری برای برداشتن قدم بعدی، به او بخشیده است. چیزی که ایشان سرمایهگذاری روی خودشان مینامند.
پس میتوانم عامل مهم بعدی را، تعریف متفاوت استاد عباسمنش از موفقیت یا نگاه متفاوت ایشان درباره رسیدن به خواستهها بدانم:
تعریف موفقیت برای استاد عباسمنش یعنی?
اجرای ایدههایی که به تو الهام شده است و تجربه ی خودت در حین اجرای آن ایدهها و بعد پیدا کردن قدم صحیح بعدی از آنجا.
برای استاد عباسمنش، بیشتر از داشتن نتیجه، اولویت با اجرای ایدههایی است که به او الهام شده است.
نقل این خاطره از استاد عباسمنش بسیار مرتبط با این ویژگی ایشان است:
یک بار با هم فیلمی را میدیدیم. موضوع فیلم داستان نویسندهای بود که با وجود تلاش بسیار، کتابش اصلاً مورد توجه قرار نگرفت. سپس در خلال این ماجرا، این فرد دستنوشتهی قدیمیای پیدا کرد. درست یادم نمیآید، اما انگار فهمید که نویسنده آن دستنوشته مرده و هیچ فردی از محتوای آن نوشته باخبر نیست. مرد داستان ما، آن دستونشته را با نام خودش به عنوان کتاب خودش منتشر کرد و آن کتاب بسیار پرفروش شد و او را به شهرت و ثروت رسانید.
وقتی فیلم تمام شد، استاد عباسمنش از من پرسید:
اگر تو جای آن مرد بودی، درباره آن دستنوشته، چه تصمیمی میگرفتی؟
آن فیلم ماجرای تلاشهای بسیار زیاد آن فرد را به نحوی نشان داده بود که گویا آن دستنوشته، یک هدیه از جانب کائنات به این فرد است.
من به استاد گفتم، احتمالاً من این هدیه را میپذیرفتم اما به شیوه خودم آن را بازنویسی و چاپ میکردم.
یعنی با توجه به مشکلاتی که مرد داستان در آنها غرق شده بود، شاید مثل او عمل میکردم. یعنی شک داشتم که بخواهم آن دستنوشته را نادیده بگیرم.
اما استاد عباسمنش گفت: من هرگز آن دستنوشته را چاپ نمیکردم حتی به آن فکر هم نمیکردم. بلکه کتاب دیگر یا کتابهای دیگری از خودم مینوشتم. زیرا برای استاد عباسمنش، موضوع خیلی فراتر از یک نتیجه است. موضوع تجربه خودش و اجرای ایدههای خودش است و این ماجرا را هم از اولویت بالای آزادی نشأت گرفته است.
? اولویت داشتن بالای آزادی، موجب شده که ایشان هرگز نخواهد از فردی تقلید یا کپی برداری کند. در عوض، تا این حد خلاقانه عمل کند. چون اولویت بالای آزادی، به او اجازه نمیدهد که خودش نباشد. برای او، اولویت، همیشه با ایدههای الهام شدهاش است.
منظورم از اولویت در اجرای ایدههای الهام شده یعنی: به محض اینکه خواستهای در وجودشان واضح میشود، نگاه ایشان اینگونه نیست که مثلاً: دیگران چه کار میکنن یا چه راه حلهای معمولی برای این کار وجود دارد.
بلکه نگاه ایشان این است که: نگاه قوانین زندگی درباره این مسئله به چه شکل است؟
و این خواسته به چه شکل میتواند با اصلی که من شناختهام، هماهنگ شود؟
از طرف دیگر، ایمان ایشان به اینکه: این نیرو هر لحظه راهکارها را به او الهام میکند، به جای شیوههای معمول جامعه، تمرکز او بر آنچه است که درونش و قلبش به او میگوید. زیرا او نسبت به این موضع ایمانی قطعی دارد که:
تنها راه هماهنگی با نیروی هدایتگری که منبع تمام قدرتها و نعمتهاست، اجرای بی چون و چرای ایدهای است که همین حالا الهام شده و پیروی از نشانهای است که به وضوح خودش را نشان داده است.
گویی یک جهان هست و او و یک ایده ی الهام شده که باید فقط اجرایی شود. فقط همین. فقط میخواهد اجرای آن ایده را تجربه کند و ایشان این ویژگی را آگاهانه ساخته است.
????
از شخص ایشان نقل است، آن زمان که تازه کار را در تهران شروع کرده بود، «مهمترین مسئلهی تیمی که ایشان با آنها کار میکرد، «خدای درون استاد عباس منش»بوده است.
آنها از خدای درون استاد عباسمنش همیشه شاکی بودهاند. زیرا راهکارهای خدای درون استاد عباسمنش با استدلالهای آنها درباره نحوه انجام کارها، کاملاً در تضاد بوده است. بنابراین بارها این جمله را تکرار میکردهاند که:
«خداکند خدای درون استاد عباسمنش چیزی در این باره نگوید، وگرنه بدبخت خواهیم شد. چون او قطعاً کاری را انجام خواهد داد که خدای درونش به او میگوید.»
????
و یک نکته مهم دیگر ?
در عین حال که ایشان تجربه را دوست دارد، در دام تجربیات تکراری حتی خوب، نمیافتد. یعنی تجربیات تکراری-هرچند از نظر دیگران با ارزش- برای ایشان حکم لذتی را دارد که دیگر تبدیل به رنج شده است.
مثل آدم تشنهای که در گرمای یک شهر کویری، ساعتها پیاده راه رفته، نوشیدن اولین و دومین و سومین لیوان آب سرد و گوارا برای این فرد، بالاترین لذت را دارد. ما اگر بیش از آن ادامه دهد، همان آب لذتبخش و گوراا، برایش زجر آورترین چیز میشود.
استاد عباسمنش خیلی زود حتی از تجارب عالی پر میشود و سراغ مرحلهی بعدی میرود. به نظرم باید عامل آزادی را در این مورد هم در نظر بگیرم. عاملی که همواره موجب میشود، میان اصل و فرع تفاوت قائل شود و اجازه ندهد، موضوعات به ظاهر جذاب، او را از تجربهی مرحلهی بعدی، باز دارد. چیزی که آدمهای موفق بسیار زیادی در تلهاش میافتند، همین است.
دلیل اینکه استاد عباسمنش تکاملش را سریعتر از دیگران طی کرده، این موضوع است. این نوع نگاه، از آدم یک پیشرو میسازد.
هر فردی جای استاد عباسمنش بود، قعطعاً هنوز هم در یزد و یا شهرستانها کلاسهای حضوری تندخوانی برگزار میکرد. چون درآمد بسایر خوبی داشت. استاد عباسمنش پس از برگزاری کلاسهای 1000 نفره، با گفتن این موضوع که:
دیگر کلاس حضوری برگزار نمیکنم، همه افرادی که با او کار میکردند را، شوک زده کرد. نظر آنها این بود که این آدم به سرش زده که چنین فرصتی را نمیپذیرد. ظاهرا غیر منطقی به نظر میرسد که، وقتی راهکاری را کشف کرده باشی که به خوبی در کسب و کارت جواب داده است را، دیگر تکرار نکنی و بخواهی دوباره سراغ شیوهی دیگری بروی.
اما وقتی از نگاه استاد عباسمنش مسئله را بررسی میکنی و «اولویت آزادی« یا محدودیتهایی مثل «اجبار برای متوقف ماندن در یک مکان و انجام یک کار تکراری-که هیچ تجربهی جدیدی به آگاهیهای فردی مثل استاد عباسمنش اضافه نمیکند» را در نظر میگیری، آنوقت تصمیم استاد عباسمنش برایت منطقی میشود.
و نتیجه این میشود که ایشان به جای تدریس، دوره غیر حضوری تندخوانی را تولید میکند و بدون نیاز به انجام یک کار تکراری و درگیر محدودیتهای بسیار شدن، نتایجی هزاران برابر بزرگتر از آن نتایج میسازد.
????
میخواهم بگویم که ایشان همزمان یکه مثل یک شیر، از قدرت و ابهت خوبی برخوردار است، مثل یک آهو نیز فرزی و چابکی خاصی دارد و به راحتی و به سرعت، تغییر مسیر میدهد و اجازه نمیدهد موضوعاتی که فقط قرار بود، یک تجربه باشند، تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر و تغییر ناپذیر در زندگیشان شوند، به گونهای که همواره تصمیمات و خواستههای جدید ایشان را تحت الشعاع قرار دهند.
من هزاران مثال در این باره دارم و این رفتار تنها از فردی بر میآید که به اندازه کافی خلاق است و آزادی اولویت بسیار بالایی برایش دارد و همزمان باورهای قدرتمندکنندهای درباره خودش، تواناییاش در ساختن ثروت دارد به این دلیل که، قانون ثروت را خیلی خوب درک کرده است، موضوع اصلی برای چنین فردی، تجربه است و نه جمع کردن کلکسیونی از دارایی ها و هر آنچه که میتوانیم آن را نتیجه یا دستاورد بنامیم.
?????
برای ایشان مهمترین اولویت با، «تجربه خودش» در حین خلق آن خواستههاست تا، بتواند ظرف وجودش را رشد دهد. زیرا رسیدن به نتیجه، برایش مسلم است. پس چیزی که اینجا برایش جذاب میشود، اجرای آن ایده ا ست.
این کار را نه فقط در کسب و کارت یا سایر خواستههایش انجام میدهد، حتی در بازی پینگ پونگ هم من این الگو را بارها دیدهام.
وقتی با هم پینگ پونگ بازی میکنیم، اکثراً به این شکل عمل میکند. یعنی وقتی نتیجهی بازی برای ایشان مشخص میشود که، بازی را خواهی برد، آنوقت به جای ادامه دادن به شیوهی ضربههایی که جواب دادنشان برای او حتمی است، امتحان ضربههای جدید را آغاز میکند. چون دیگر از آن نوع ضربهها پر شده است.
به این ترتیب، وارد اجرای ضربههای جدیدی میشود، بدون اینکه بایش مهم باشد که یک ضربه خراب میشود یا خیر، اما خیلی دوست دارد ببیند اگر این ضربه را به شکل side spin forehand یا side spin backhand اجرا کند، چه نتیجهای در بر خواهد داشت؟
و به این شکل همزمان که موضوع جدیدی را تجربه میکند، مهارت خودش را هم ارتقاء میدهد و مرا مجبور میکند دوباره دنبال راهی برای دفاع ضربه جدید او بگردم و به این شکل او یک سطح جلو میافتد و به این شکل همه چیز برای ایشان، یک بازی جذاب غیر تکراری و آموزنده است که مرتباً ظرف وجودشان را وسیعتر میکند.
?????
اما آدمهای بسیاری به این شکل نگاه نمیکنند. آنها به دلیل ترسِ از دست دا دن آنچه به سختی به دست آوردهاند، از بهبودهای مداوم میترسند.
حتی برای بسیاری دیگر، موضوع از این هم سختتر است. یعنی وقتی یک تجربه به آنها خواستهشان را میشناساند، اگر رفتن به سمت آن خواسته به معنای تغییری جدی در روند قبلیشان باشد، از رفتن به سمت آن خواسته میترسند و با خود میگویند:
من سالها عمرم را برای این کار صرف کردهام
من برای پرورش این کسب و کار اینهمه زمان و انرژی گذاشتهام
من تمام عمرم را صرف زندگی در این کشور کردهام و دیگر همه چیز را دربارهاش میدانم
من برای به اینجا رساندن کسب و کارم، تمام زندگیام را گذاشتهام
من بهترین سالهای جوانیام را به زندگی با این فرد صرف کردهام،
حالا همه اینها را بگذارم و بروم؟!
یعنی با اینکه میفهمند تجربیات زیباتری انتظارشان را میکشد، اما ترس از از دست دادن، خیلی قوی تر از لذت به دست آوردن است. به همین دلیل تصمیم میگیرند به قول خودشان، زیاده خواهی های خود را کنترل کنند و به این شکل در تله میافتند.
یعنی چیزی را که قرار بوده فقط یک تجربه مقطعی در زندگیشان باشد، به عنوان کل داستان و کل مسیر زندگیشان قلمدارد میکنند…
اما سوالی که استاد عباس منش همواره از خودش میپرسد و ما هم باید بپرسیم این است که:
چه چیزی میتواند از این اصلتر باشد که:
ما به این جهان جسمانی آمدهایم تا تواناییهایی را تجربه کنیم که در وجودمان نهفته است .این یک اصل مسلم است که، همه ما توانایی انجام هر کاری را داریم. به همین دلیل به این جهان مادی آمدهایم تا به واسطه ارتباط با محیط اطرافمان و آدمهای دور و برمان، خواستههای مان را بشناسیم و با تجربهی خلق آنها و لذت بردن از مسیر این خلق، ظرف وجودمان را رشد دهیم و به این شکل نسخهی پیشرفتهتری از خودمان بسازیم. زیرا تنها چیزی که ظرف وجود ما را افزایش میدهد و ما را وارد مرحلهی بعدی و مدار بعدی میکند، تجربهی مرحلهی قبلی و تجربهی نعمتهای مدار قبلی است.
تجربهی خواستههای کوچکتر و گذشتن از آنها، سریعترین و لذتبخش ترین شیوه برای طی شدن تکامل است برای رفتن به مدار تجربهی خواستههای بزرگتر. همان چیزی که استاد عباسمنش آن را سرمایهگذاری روی خودمان و پر کردن I wish ها مینامد.
????
در یک کلام، ما فقط یک راه داریم:
یافتن علائقمان و ساختن باورهای قدرتمند کننده و ثروتآفرین درباره آن علائق.
علاقهات را پیدا کن و دربارهاش باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرینی مثل: باور فراوانی و باور احساس خودارزشی را بساز تا بتوانی همچنان که از انجام علاقهات لذت میبری، ثروت هم بسازی.
زیرا هدف زندگی، تجربه لذت است و تنها راه لذت بردن، انجام کار مورد علاقهمان است.
خلاقیتهای ما فقط زمانی بروز میکند که در حال کار مورد علاقهمان هستیم. شور و اشتیاق ما زمانی شعله ور میشود که مشغول انجام کار مورد علاقهمان هستیم. رشد و توسعهی ما تنها با تجربه ی کار مورد علاقهمان صورت میگیرد و مهم تر از همه، آزادانه ترین شیوهی زیستن، تجربهی آنچه است که به انجامش علاقه داری.
پایان.
تقدیم با عشق- مریم شایسته late April, 2019
بسیارعالی وکامل بود.الحق شمادونفر رابایدپادشاه وملکه سرزمین آگاهی نامید وبس
سلام به خانم شایسته عزیز (عزیز دل استاد)???
خیلی خیلی عالی بود جوابتون اینه که میگن کمال همنشین در من اثر کرد شما مصداقشین شاد باشید
سلام شایسته ی شایسته ام
سپاس از دودیدگاه بی نظیر وپرازاگاهیه توحیدیتون…
من کامنتهای لایوشماره ی ۳ رو چندوقتیه که دارم ازاول میخونم به ترتیب از صفحه ی اول،،واین خوندنم هم هدایت خدابود وبس..یه وقفه ی ده روزه ای برای خوندن این دیدگاهها واسم افتاده بود بخاطر دیدگاههای فایلهای دیگه…ولی امروز باز هدایت شدم به خوندن ادامه..ولی حسی بهم میگفت برواز اخر بخون….منم باکمی تردید شروع کردم به خوندن از صفحه ی اخر…یکی از دیدگاهها راجع به دیدگاه شما حرف زده بود که درقسمت لایک شده هاست،،و من اصلا خبر نداشتم که از شما دیدگاهی توی این صفحه وجودداره….سریع رفتم قسمت لایک شده ها و با عشق شروع به خوندن کردم…
شایسته ی عزیزم چنان دری ازاگاهی و هدایت و به دنبالش حمایت خداوند بروی من بازشدکه فقط دوست داارم بارها بخونم و به این جمله ها فکرکنم…انقدر قشنگ هدایت شدم که دلیل حال بدامروزم و فهمیدم …فهمیدم چی میخام…چرا میخام…وچی درسته و چی اشتباه….انقدر هدایت و چراغ واسه ی من توی این دیدگاه روشن شد که فقط دلم میخاد برم جایی در خلوت وسکوت وبارها وبارها وروزها شبها این جملات رو بخونم و تکرار کنم و به قول استاد عزیزم بگم تزریق بشین توی وجودم…شایسته ی عزیزم من سالهاست که در یه بهشت زیبازندگی میکنم ولی امروز فهمیدم که چرا روحم میخاد پرواز کنه…چرا انقدر پاهام روی زمین نیست دیگه..چرا باوجود این همه نعمت و زیبایی و فراخی
این بهشت،، احساس پرنده ای در قفس و دارم که میخاد پرواز کنه وبره..چرا میل گرفتن حتی مدرک خلبانی و پروازکردن توی اسمون ،،انقدرشدت گرفته توی وجود من…چرا اینجا گیر افتادم..امروز فهمیدم که بله…این ازادیه که من میخام…من اینجا ازادانه دارم زندگی میکنم ولی حصار و دیوارهاش داره بابزرگترشدن روحم..بابودن دراین فضای توحیدی…بااین اگاهیهاوبزرگترشدن ظرفم به من اسیب میرسونه…جوری که بارها شده دلم خاسته مثل حضرت سلیمان بتونم سواربر بادها پرواز کنم….فهمیدم که من اینجا خیلی وقته که سیراب شدم و پرشدم از تجربه ی زیباییها ونعمتهای این مکان…پراز اگاهی و لذت شدم وازشدت این سیرشدن ،احساس درقفس بودن ودارم…قفسی به بزرگی ده هزارمتر…ولی احاطه شده بادیوار….من دلم عبوراز این دیوارهارو میخاد…من دلم میخاد ازادورها زندگی کنم..من امروز حالم و فهمیدم که دلم پرواز میخاد ازادانه..به هرجا که دلم خاست برم….شایسته جون هر سطر و هرجمله ی این دیدگاه من و مصممترکرد برای پروازم…به من قدرت و جسارت و فهم و درک بیشتر وداد…به من احساس رهایی رو القا کرد…..که باید رهاکنم و ازادانه برم وزیباییهای دیگه رو ببینم و تجربه کنم…باید گذرکنم ازاین دیوارها که من رو باباورهای خودم اسیر کرده ومنتظر یه ناجی ام بیرون ازخودم….
شایسته ی عزیزم ،،،انقدر حجم اگاهیهای این دلنوشته ی شما بالاست که من فقط زبان سکوت اختیارکردم و چشمام پرازاشک شده…که خدایا چقدرزیبا امروز من وهدایتم کردی به این جمله های ناب توحیدی و بهم فهموندی که چرا احساسم تواین لحظه هماهنگ نیست…….
شایسته ی عزیزم امروز روح من رو به پروازدراوردی…واین پرواز من چقدرزیبا که همزمان شده با فایلهای سفرنامه…..واین اگاهی ناب امروز هم دنباله ی هدایت خداونده برای گذرمن ازاین موانع ..سپاس وهزاران سپاس ازاینهمه عشق وصداقت قلبی و خالصانتون که هرگزباکلمات نمیشه بزبون اورد…..هزاران سپاس ازاین دلنوشته ی توحیدی و عاشقنتون….
باعرض سلام وادب به خانواده صمیمی عباس منش…
خدا رو شاکرم که استاد عباس منش و خانم شایسته را برای هدایت من به جهانی بزرگتر وپر از نعمت و فراوانی سر راهم قرار داده است…
استاد عزیز من با وجود اینکه موفق نشدم حتی یک محصول شما رو بخرم ولی به خاطر لذت بردن از سخنان شما و عزیز دلتون که برای من هم خواهر و رهنمای بزرگی است و کامنت همه دوستان خانواده بزرگ عباس منش که همه اینها رو از خدا میبینم.. سپاس گذارم… چون میخواهد من را هدایت کند به داخل جهانی بزرگتر وبهتر از جهانی که در حال حاضر در ان هستم..
خدایا صد هزار بار شکرت که دوتا چشم به من دادی که میتونم از نوشتهای این خانواده بزرگ کمال لذت و به احساس خوب رسیدن رو ببینم ودرک کنم…
واقعا ممنون از همه خانواده عباس منش حتی کسانی که فقط وفقط یک کلمه رو کامنت گذاشتن…
به نظر من قدرت آزادی و احساس خوب بهترین مسکن و راه حل برای بکار افتادن مغز آدم میباشد..
هر وقت از طرف این خانواده بزرگ دیدگاهی یا نظری یا پیامی برای من جیمیل میشه بیشتر به ارزش خودم پی میبرم..بیشتر به اهدافم فکر میکنم.. بیشتر به موفقیت نزدیکتر میشم… احساس خوبی بهم دست میده…
منی که بی هدف و معلق بودم دارم به اهداف و فراوانی نعمت فکر میکنم.. دارم به ارزشهای خودم پی میبرم.. مطمئنم که دارم به سوی مداری شایسته تر هدایت میشم…
واقعا اگه با خودمون صادق باشیم،از خودمون بپرسیم کی هستیم و چی میخواییم.. خالصانه و با زبانی ساده خواسته هایمان را بخواهیم… بدون شک به همه آن چیزی که در وجودمان هست پی برده و میرسیم…
تا خودمان رو پیدا نکنیم… تا شرطی نشیم به سوی حتی یک تغییر کوچک.!فهمیدن و درک کردن خیلی سخت میشه…..
با زبان ساده و با جرأت بگم خواستهایم را میخواهم چه خیلی بزرگ چه خیلی کوچک فرقی ندارد… مهم رسیدن به آنها ولذت بعد از رسیدن به خواسته هاست…
به کودکان و نوزادن فکر کنیم که بامغزی خالی ولی باقدرت یادگیری و آمادگی بسیار بالا در هر چیزی که دوره کودکی با آن برخورد میکنن زود خود را با شرایط وفق میدهند، ساده و بدون آلایش و بدون داشتن غرور بی جا که مانع بدی برای پیشرفت است..
خدا به سادگی به ما آدما نشان میدهد که در هر لحظه از زندگی یمان شک و تردید نداشته باشیم ساده به دنیا بنگریم چون ما رو برای کسب تجربه و درک کردن فراوانی آفریده و همیشه و هر لحظه با ماست..
خدایی رو که قادر مطلقه شکر میکنم چون همه امور در دست اوست…. خودمو به خدا سپردم چون میدونم منو خیلی دوست داره وبا این خانواده بزرگ آشنا کرده…. خدایا سپاس گذارم…
استاد عباس منش عزیز،، خانم شایسته عزیز… خانواده بزرگ و دوست داشتنیم از همتون ممنونم… سپاس گذارم…
در پناه خداوند مهربان وبخشنده باشید
درود بر شما خانم شایسته عزیز
ممنونم بابت زمان، انرژی و علاقه ای که گذاشتین و مثل ما به جواب مسابقه پاسخ دادین.
امروز از صبح تا غروب مشغول خوندن پاسخ شما بودم و کلی باور و نکات ناب رو استخراج کردم. همینطور کامنت شما رو به قسمت آرشیو اضافه کردم که بعدا با تکامل فرکانسی بیشترم، بازهم از قلم شما بیاموزم.
ممنون بابت همه چی.
به نام خداییکه جواب تمام سوالات ما رو میدونه واگر ازش بخواهیم ما رو به سمت جواب سوالهامون هدایت میکنه
اینقدر برای نوشتن این کامنت هیجان دارم، که فکر میکنم انگشتهام موقع تایپ دیده نمیشه
امروز کمی خلوت تر از روزهای قبل بودم
از ابتدای صبح از خدای خودم خواستم که جوابِ سوالات ذهنم رو بده و منهم برای دریافت این جوابها قطعاً جایی جز این سایت نداشتم
برای همین تصمیم گرفتم، هر جایی که سایت من رو هدایت کرد برم
اولین هدایت رو خودم انتخاب کردم ، نشانه های امروز من رو باز کردم باور میکنید نمیدونم چی اومد ؟
نگاهش کردم کامنتهای لایک شده رو خوندم و حس کردم امروز یه روز رویایی برای من خواهد بود
جنس کامنتهایی که میخوندم خیلی فرق داشت
انگار در مدار بالاتری بودم چون کامنتها هم درمدارهای بالاتری بود
به فایل دستیابی به رویاها هدایت شدم تصمیم گرفتم هر سه تا رو ببینم. کامنتهاشون رو خوندم
دم دم های غروب به فایل یکی از دوستانیکه از نظر مالی پیشرفت های چشمگیری داشتند هدایت شدم
خیلی از بچه ها برای من نوشته بودند که موقع خوندن داستان هدایت و کامنتهایی که در مورد پدرم میزارم اشک ریختن و به خدای خودم میگفتم من رو به کامنتهایی هدایت کن که باخوندنشون اشک شوق بریزم
و امروز جنس کامنتها فرق داشت
با کامنتهایی که میخوندم به مطالبی میرسیدم که حتی تو دوره های هم نشنیده بودم چقدر جنس کامنتهای امروز فرق داشت ، قطعاً جنس درخواست من و جنس ایمان من برای دریافت خواسته هام متفاوت بوده
پایان هر کامنت اینقدر هیجان زده بودم که میگفتم الان تموم بشه کامنت میزارم
یهو یه اتفاقی می افتاد که کامنتی پر بار تر برام باز میشد
این داستان هدایت عجب بازی های شیرینی با ما میکنه
بعضی از جملات رو بارها نوشتم ( من یه آدم کاملا ً نوشتاری هستم ) این اتفاق اولین بار بود که می افتاد
اینقدر جمله های سنگین تو کامنتها امروز دیدم که گاهی بلند میشدم کمی راه میرفتم یه قهوه یا چای میخوردم ادامه مطلب رو میخوندم
این یه دستاورد جدید نیست ؟
این یه نتیجه بزرگ نیست ؟
اینکه همون فایلهای رایگانی که سالهاست گوش میدی و نگاه میکنی و هدایتت میکنند به همدیگه به طوری که زنجیر وار میخوان جواب سوالاتت رو بدن
صبح به خدای خودم گفتم امروز ذهن آشفته من رو سرو سامون بده
و هدایت شدم به فایلها و کامنتهای پر محتوی ای که مطالب رو اینقدر مرتب و با نظم تو ذهن من دارن جاساز میکنند که سه تا سررسید گذاشتم کنارم و از صبح باورهاییکه بهشون رسیدم رو مینویسم
سوال و جوابهایی که برام بوجود میاد
نکاتی که باید بعداً تایم بزارم وبهشون دوباره دقیق تر فکر کنم
همه چیز رو هر کدوم تو جای خودشون تو سررسید های موفقیتم نوشتم
هدفها و خواسته های جدید
و داشته هایی که براشون شکر گزاری کردم
این چیز هاییکه میگم همه جدید هستند نو نو
روزی امروز من از خدای روزی رسان
هدایت امروز من درسایت به سمت جواب خیلی از سوالاتم بود
تا اینکه به کامنتی رسیدم که نوشته بود من مریم شایسته هستم و میخوام براتون از نتایجم بگم
ابتدای کامنت نوشته بودند : (من در این متن سعی دارم تا آنجا که قلمم توانایی دارد، آنچه که در تجربهی زندگی شخصی با استاد عباسمنش درک کردهام و دیدهام را، به صورت بسیار مختصر، در قالب کلمات بیان کنم.)
اشک از چشمانم سرازیر شد
این نعمت نیست ؟
یک روزی جدید و تازه نیست ؟
تو دلم گفتم وقتی که تو از خدا بخوای، استاد خودش هم برات کامنت تکی میزاره
سمیه این آیه ادعونی استجب لکم رو با وجودت یکی کن
امروز من خواستم و هدایت شدم
و اینا نتایجی میدن که خانم مریم شایسته در کامنتشون گفتند : (آن روزها ( زمانیکه با استاد در بندرعباس بودند ) هر فردی که به ایشان نزدیک میشد، میتوانست به وضوح از میان کلام، رفتار، و فرکانسهایشان، همین جنس از ایمان، اعتماد و در صلح بودن با خود را دریافت کند که، امروز با وجود این دستاوردها میتوانیم ببینیم. بعضیها نیز، دلیل این جنس از ایمان و آرامش را، داشتن این موفقیتها میدانند، حال آنکه ماجرا دقیقاً برعکس است.
استاد عباس منش، هیچوقت حتی آن زمان که این دستاوردها را نداشت، هرگز فکر نمیکرد که، شاید نتواند موفق شود. شاید نمیدانست چگونه، اما اینکه این موفقیتها رخ خواهد داد، برایش امری حتمی بود و این نوع نگاه و فرکانس نیز، موجب هدایت او به درک بهتر قوانین شد)
این قسمت از صحبتهای مریم عزیزم به من گفت:
سمیه
این روزها نیومدن که بمونن
این روزها اومدن که تو درس بگیری و راه رو راحت تر و با سرعت بیشتری پیش بری
سمیه
جهان به تو بدهکار نمیمونه و پاداش تک تک لحظه های که برای درک قوانین کیهانی و رشد خودت کار کردی روبهت میده
سمیه
جا پات داره سفت تر میشه ، قدمهات رو با ایمان تر بردار .
من تو دوره دوازده قدم به نتایج بزرگی دست پیدا کردم اما به قول استاد ، همه نتایج مالی ، ماشین و موتور رو میبینن اما نتایج روحی رونمیبینن
اما این تغییر باورهاست که نتایج بزرگتر رو رقم میزنه
من خداروشکر میکنم که این نتایج کوچک رو میبینم وبخاطرشون بینهایت سپاسگذارم
چقدر قشنگ جواب من رودادند خانم شایسته اون قسمتی که گفتند : (منظورم از «تطابق»، نجنگیدن با خودت است. برعلیه خودت نبودن است. نجنگیدن با ویژگیهای شخصیتی ای است که، از تغییرش مستأصل شدهای، زیرا ویژگیهای شخصیتی، به خودی خود نقشی در تجارب زندگیمان ندارند. باور و نگاه هر فرد به ویژگیهایش است که، خروجی آن ویژگیها را به عنوان نتایج زندگی آن فرد، تعیین میکند.)
چه آرامشی بهم داد این جمله، این باورها هست که ایشون رو به صلح درونی رسونده در حالیکه من همیشه بخاطر نگرش نادرستی که به بعضی خصوصیات شخصیتی ام داشتم به خودم حمله میکردم و خودم رو سرزنش میکردم که این هم ریشه در کمبود عزت نفس و کمال گرایی نادرست من داشت.
من در این کامنت کلمه ای شنیدم که به عمرم نشنیده بودم
نوشتمش چون فکر میکنم نیاز دارم ساعتها بهش فکر کنم ( صداقت در فرکانس )
اینهمه مدت که در مورد فرکانس هام کار میکنم تا بحال به این قسمت از موضوع هدایت نشده بودم
میدونم که جواب خیلی از سوالهام هست و باید ربطش بدم به ترمزهایی که دارم.( صداقت در فرکانس ) عالی بود
این روزها درگیری ذهنی، با یه تصمیمم داشتم، که در یک پروژه کاری ، باید یه سری انسانها وشرایطی روتحمل میکردم تا به دستاوردهای مالی خوبی برسم ، از قدم پنجم که استاد گفتن هیچ محدودیتی رو قبول نکنید من دو دل بودم که آیا این شرایط رو قبول کنم یا نه ؟ و ترمزم هم این بود : که آیا من رفتار و یا باور نادرستی دارم که این موضوع رو به عنوان تحمل کردن میبینم ؟ و در جواب کمی روی عزت نفس خودم کار کردم. من کسب و کار خودم رو شروع کردم و در کارم هم مهارت بینظیری دارم که کمتر کسی داره پس لیاقت این رودارم که آزادانه پروژه کاری خودم رو با توجه با ارزشهایی که دارم، قبول کنم و هیچ شرایط یا آدمی نباید، باعث بشه من از ارزشهای خودم کوتاه بیام.
با خوندن این کامنت روی تصمیم خودم مصمم تر شدم . خدایا شکرت تصمیمی که بعد از قدم پنجم گرفتم که بخاطر پول یا هیچ چیز دیگه ای آزادی ام رو ندم و هیچی رو تحمل نکنم درست بوده و خداوند به ایمان بندگانش پاداش های بی حساب میدهد
درمورد آزادی تو دوره ها هم زیاد از استاد شنیده بودم اما مثالهای خانم شایسته عزیز مبحث آزادی رو کاملاً برای من باز کرد .
این جمله که ( آزادی، در تمام ویژگی های شخصیتی استاد دگردیسی یافته ) جمله ای هست که جای هزاران ساعت تفکر داره
به نظر من این کامنت نه یک کتاب بلکه یه دوره خیییییییلی با ارزش هست که امروز بهش هدایت شدم و میدونم دستاوردهایی که از این کامنت خواهم داشت کمتر از دستاوردهای استفاده از دوره ها نخواهد بود.
به شرطی که به این کامنت با همین نگرش نگاه کنیم
من برای خوندن این کامنت فضایی رو برای خودم درست کردم که انگار مهمترین پروژه کاریم رو دارم به اتمام میرسم
همونقدر تمرکز
همونقدر ابزار برای نوت برداری
همونقدر تایم
و هزاران برابر تعهد برای دریافت و درک تمام مطالب این کامنت .
تو این کامنت یاد گرفتم
که دریافت خواسته های من رو، اولویت هام مشخص میکنه و اگر به یه خواسته ای میرسم که در اولویتهای دوم، به بعد من قرار داره ، قطعاً اون خواسته پیش نیاز خواسته ای هست که برای من اولویت اول رو داره و من بخاطر تحقق همشون باید از خدای خودم شاکر باشم .
یه چیز جالبی که تو این کامنت دیدم ، خانم شایسته وقتی اسم پارادایس رو میگن نمیتونن در موردش حرف نزنن . مثل یه عاشقی که داره یه صحبتی میکنه وقتی اسم معشوقه اش رو میگه، نمیتونه در موردش صحبت نکنه
این حجم کار کردن روی خود، که ایشون نمیتونن در مورد هر چیز مثبتی، جلوی خودشون رو بگیرن و تحسین نکنن .عالی بود
نگاه ریز بین استاد فقط برای پیدا کردن نشانه هایی برای منطقی کردن تمام ابعاد قانون
به یاد پدر بزرگم افتادم
که از صبح تا شب فقط با باغچه اش ، مرغ و خروسها و اسبها و گوسفند وبزهاش سرگرم بود و دستاش اینقدر برکت داشت که تمام محل از کنارش روزی بر میداشتند
هیچوقت ما نوه ها نفهمیدیم که چرا دستان پدر بزرگ اینقدر برکت داشت.
الان که مینویسم بعد از سالها از فوتش تو شب ولادت حضرت علی و روز پدر اشک از چشمانم جاری شد . چون فهمیدم که چرا خداوند اینهمه ثروت به پدر بزرگ من داده ؟ تا چندین نسل بعد از خودش رو بتونه بی نیاز کنه .
آدمهای خوش روزی چقدر کارهاشون شبیه هم هست
این یعنی قانون
جمله دیگه ای که تو این کامنت من رو کاملاً بهم ریخت این بود که :
(تجربهی سبک شخصیاش که درونش از او میخواهد ) این هزاران بُعد داره که باید روش فکر کنم . مثلاً اینکه درون ما میخواد که این قانون رو تجربه کنیم
درون ما میخواد که طبق این قانون زندگی کنیم
و از طرف دیگه
قانون میخواد که ما خواسته هامون رو تجربه کنیم
با اینکه بارها از استاد شنیده بودم که
تو به هدفت برس بعد برو دنبال یه هدف دیگه
اما با مثالهای مریم عزیز متوجه شدم که پر شدن ظرف وجود از رسیدن به یه خواسته، یعنی چی ؟ و چطوری باید ظرف وجودمون رو پر کنیم، برای خواسته های بزرگتر ؟ که این همون طی کردن مسیر تکامل البته با لذت بردن از این مسیر هست .
این قسمتش عالی بود ، همیشه میگم من ذات عجولی دارم و هر وقت که تکامل برای من لذت بخش میشه ، دقیقاً یه سری از ترمز های من برداشته میشه
توصیف استاد در سه کلمه (شخصیت آزادی طلب، غیر وابسته و کنجکاو به تجربه ) یه توصیف بینظیر بود
جمله توصیفی دیگه ای که کلاً ساختار شناختی من رو نسبت به استاد تغییر داد این بود که : (اجازه نمیدهد موضوعاتی که فقط قرار بود، یک تجربه باشند، تبدیل به جزئی جدایی ناپذیر و تغییر ناپذیر در زندگیشان شوند)
این دقیقاً برعکس باورهای من بود
من همیشه دنبال یه موفقیتی بودم که تا ابد به همراه داشته باشم . اما استاد بدون گیر افتادن در تله موفقیتها، هر موفقیتی رو فقط یک پله برای رفتن به پله بعدی میدونن، نه جمع کردن کلکسیونی از موفقیت ها .
قطعاً این باور باید هر لحظه موفقیت جدیدی رو برای ایشون زایمان کنه .
باور دیگه ای که استاد دارن اینه که هر تجربه ای قطعاً براشون نتیجه های شگفت انگیزی داره و این ایمان رو باید درخودم پرورش بدم.
نه تنها میدونم تو این مسیر به زودی نتایج بزرگ شگفت انگیزی میگیرم بلکه بعد از این کامنت ، هم قطعاً با معجزات خداوند سوپرایز میشم چون واقعاً ترمزهای زیادی از ذهن من برداشته شد
حتی تکامل رو هم میتونم تو دیدن فایلها و خوندن کامنت های امروز به طور کاملاً مشخص ببینم
فکر میکنم امروز تولد دوباره من بود
امروز برای من یه نقطه عطف میشه
نیمه های شب شد
و به خواسته ای که از صبح تو ستاره قطبی ام خواسته بودم رسیدم
اما خداوند بیشتر از ذهن و تصورات ما به ما میده و داد
بینهایت کم هست، برای تشکر کردن از خداییکه امروز من رو به این مسیر آگاهی ها هدایت کرد
خداوندا سپاس بیکران
سلام دوست عزیزم من پیشاپیش بابت موفقیت های جدیدت بهت تبریک میگم ،ممنون بابت کامنت پر ازعشق و آگاهی ک گزاشتی خیلی فوق العاده نوشتی و خداروشکررمیکنم که در ابتدای روز هدایت ضدم ب خوندن کامنت شما
سید محمد عزیز سلام
سپاس خدای مهربانم رو که این فضا رو آماده کرده تا ما، تمام احساسات خوبی رو که در تمام زندگیمون به دنبالش میگشتیم رو، پیدا کنیم
من وقتی این کامنت رومینوشتم، چنان احساس آزادی و رهایی داشتم که کاملاً متوجه پرواز روحم، شده بودم
انگار دستهای من دگمه های کیبورد رو تویه هوا میزدند
اشتیاق من از خوندن این کامنت اینقدر زیاد بود که دست از پا نمیشناختم
اواسط کامنت آرومتر شده بودم
میدونستم این حس ادامه داره
و واقعاً ادامه داشت ،خوندن هر کلمه از این کامنت من رو پرواز میداد
صدای ضربانهای قلبم رو میشنیدم
دلیلش رو هم میدونستم من
در یک جهش مداری بودم
این اتفاق رو بارها حس کرده بودم اما اینبار انگار به گونه ای واضح آگاهانه داشت در من اتفاق میفتاد
اینقدر دریافت بعضی کلمات برای من سنگین بود ، حرفی که زیرش مینوشتم کاملاً صادقانه بود
برای این کلمه یا این جمله باید ساعتها وقت بزارم وبهشون فکر کنم
سید محمد عزیز
گاهی وقتها انگار تمام پرده های بین تو و خودت برداشته میشه و به خوده مقدست کاملاً اِشراف داری
دقیقاً همون چیزی هست که بهش میگن
ارتباط با انرژی منبع
اون لحظه ای که این کامنت رو میخوندم یه مقدمه یک روزه ی تمام
درسایت، در فضایی کاملاً معنوی بودن رو داشتم
و ا ین کامنت انگار اومده بود که جمع بندی تمام اطلاعات روزم رو انجام بده
وقتی اون رو نوشتم
وقتی که تمام شد
تو دلم میگفتم کاش ادامه داشت
من کلاً آدم پر هیجان و پر حرفی هستم
نوشتن کامنت برای من خیلی لذت بخشه
بارها کامنتم رو خوندم
و خوابیدم
فردا با همون فرکانس بیدار شدم
برگشتم و دنبال اون کامنت گشتم
از اونجا که نمیدونستم تویه کدوم فایل رایگان استاد اون کامنت رو نوشته بودم خیلی به دنبالش گشتم
از هیستری گوگل سرچ کردم
تا پیداش کردم هنوز تایید نشده بود
دوباره خوندمش
بعد از ظهر
شب
فرداش
اما تایید نمیشد
سه روز من این کامنت رو پیگیری میکردم
برای اولین بار بود
مهر تایید نمیخورد
دیگه تویه هیستری هم گمش کردم
و دیگه پیداش نکردم
بعد از یه مدت
به خودم گفتم کامنت خوبی بودحتما لایک خورده
اما تو لایک شده ها هم نبود
به خودم گفتم
وقتی میشینی جواب کامنت خانم مریم شایسته رو میدی
هر چیزی امکان داره اتفاق بیفته
تا به امروز
پیام پشت پیام میومد ایمیلم که تو لایو شماره سه جواب داری ازدوستانت
ومن به همه دوستانم تو سایت که برای من جواب میزارن کامنت تشکر و قدردانی میزارم
وقتی این کامنت لایک نخوردم رو دیدم
که تو تلگرام گذاشته شده
به خودم گفتم
وقتی میشینی جواب کامنت خانم مریم شایسته رو میدی
هر چیزی امکان داره اتفاق بیفته
و اینبار خدارو بینهایت شکر کردم
امروز برای من پر از معجزه بود
از صبح چند اتفاق عالی رو تجربه کردم
و یکیش هم این بود
اینقدر شیرین
اینقدر لطیف خدای مهربونم با من عشق بازی کرد
که بهم بگه
تو با من عشق بازی میکنی
منم از تو به تو عاشقتر
از تو یک قدم
از من هزار قدم
خدایااااااااااااااااااااااااشکرت
سمیه عزیز سلام دیروز صبح کامنت قبل و امروز صبح کامنت الان و خودندم و این کامنتی که واسم فرستادی هم پر بود از احساس خداگونه احسنت بر تو
خواهشی ازت دارم اونم اینه کامنتی که از خانم شایسته خوندی رو لینکشو بزاری اینجا من اون کامنت و ۶ماهه پیش دیدم و خوندم ولی درکض نکردم دوست دارم دوباره بخونمش اگر امکانشو داشتی ممنون میشم
سلام دوست عزیز چه احساس قشنگی سرشار بود از عشق آگاهی که درونش پر بود از هدایت الهی برای ما یادمون دادی که متن های استاد و صحبتهای شیرین مریم عزیزمان رو با دقت و مصمم تر پیگیری کنیم بیاندیشیم الهی هر روزت موفقتراز دیروزت باشی عزیزم خدا رو شکر دوست عزیزمان یه پله بالاتر رفت شکر
تشکر از سمیه عزیز برای این کامنت فوق العاده عالی، واقعا از خوندنش لذت بردم و خداوند رو بینهایت شاکرم که هدایتگرمه و من رو به کامنت شما در این صبح بهاری هدایت کرد. خدایا شکرت برای درک این اگاهی ها. انشالاه همیشه بهترین باشی سمیه عزیز.
سمیه جانم سلام
اول صبح تا چشمام باز کردم تلگرام پیام استاد رو دیدم
پیامت در این شرایط من ی پیام فوق العاده بود.
میدونم باید هدایت بشم به پیام مریم خانم ولی اگه میشه ادرس یا همون لینگ پیامشون برام بزارین.سپاسگزارم.
طاهره عزیزم سلام
صبح بهاری و روز قشنگت به خیر و شادی
عزیز دلم من از کامنت شما متوجه شدم که کامنتم داخل کانال تلگرام قرار گرفته
انرژی خیلی خوبی بهم داد
امیدوارم هزاران برابر این انرژی رو خدا بهت برگردونه
بالای همین کامنت من کامنت خانم شایسته عزیز هست که بارها و بارها هم که بخونی باز انگار یه چیز جدید ازش یادمیگیری
بهترینها رو برای قلب نازنینت آرزو میکنم
سلام سمیه عزیز: کامنتت فوق العاده بود
خدارو هزاران بار شکر که اول صبحی هدایت شدم و با خوندن کامنتت فقط اشگ ریختم و جالب اینه که نمیدونم چرا بی اختیار اشگ از چشمانم سرازیره خدارو شکر
اول صبحی کامنتت روحم رو بالانس کرد قلبم رو باز کرد اشگ چشمانم رو سرازیر کرد، آخ که من عاشق این نوع اشگ ریختن هستم
بدون شک اون نوشته های خانم شایسته رو پیدا خواهم کرد که اینجا راجه بهش نوشتی، میخواستم ازت درخواست کنم که برام بنویسی که کجا نوشته و راهنماییم کنی،
ولی
از اعتمادیکه بخدایم دارم و میدونم که براحتی هدایتم میکنه و خودم براحتی پیداش میکنم ، اگه اون خدا هدایتم کرد که خوندن کامنت زیبای تو اینقدر سبک شدم و الهامات رو دریافت کردم همون خدا هدایتهای دیگه رو هم میتونه برام انجام بدم
سمیه الهی که همیشه دلت روشن و باز باشه(دلم و باز کردی)سمیه برات بهترینهارا از خداییکه همه مونو در این (سایت زیبا که مثل بهشته)هدایت میکنه آرزو دارم
خواهر گلم برات ثروت ابراهیم و سلامتی و خوشبختی آرزو دارم
حسین عزیز سلام
چقدر حس خوبیه داشتن دوستانی مثل شما
چند وقت پیش که داستان هدایت شما رو میخوندم
اشک میریختم
تمام پروفایل شما رو مطالعه کردم
حجم آگاهی های زیادی که تو کامنتها داشتید
بهم گفت که از محصولات استاد استفاده میکنید
وقتی که صفحه محصولات خریداری شده شمارونگاه کردم
بغض کردم
تحسینتون کردم
از خدا خواستم که من هم بتونم از اگاهی های دیگه استاد استفاده کنم
و برای هر کدوم از محصولات فایلهای جداگانه خالی در کامپیوترم تهیه کردم
و تمام مطالبی که در مورد دوره ها تو راهکار مسایل بود رو یادداشت کردم
انگار آگاهی های استاد صحبتهای خداست که هر چقدر بیشتر میشنوم بیشتر له له میزنم برای شنیدنشون
حریص شدم برای هر لحظه دریافت آگاهیهای جدید
به لطف الله به تازگی تونستم دوره عزت نفس رو تهیه کنم
وقتی که پاشنه آشیلم رو که کمبود عزت نفس بود
پیداکردم
از زمین و آسمون نشونه ها میومد که بگه
سمیه ترمزت همینه
و واقعاً این دوره عزت نفس عجب غوغایی داره تو وجودمن به پامیکنه
وقتی گفتی قلب من رو باز کردی
گریه ام گرفت
چون احساسم امروز همین بود
امروز با قلبی باز دنیا رو میدیدم
امروز حس میکردم قلبم فراتر از جسم من داره میتپه
این روزها در فضایی فراتر از فضای یادگیری سایت با دنیای شگفت انگیز معجزات روبه رو هستم
انگار آلیس اون درب انتهای ساختمان رو باز کرده و وارد بهشت شده
من یه تیکه کلام دارم که به همه دوستهام میگم
وقتی بهم میگن چشم
بهشون میگم
چشمای قشنگت پر از اشک شادی
و هر دفعه که این رودارم میگم
از خداوندمیخوام که اشک ذوق رو از چشمانم جاری کنه
با نشونه هاش
که به من میگن
سمیه روزهای خوب نمیان
روزهای خوب همین الان هستن
و تو تویه روزهای خوب زندگیت هستی
همین الان عاشق باش
همین الان عشق رو به جهان اطرافت نشر بده
همین الان از شادی به آسمون بپر و فریاد بکش
حسین عزیز میدونی چیه ؟
انگار این روزها
خدا داره بهم میگه
نزدیکه
اون روزهایی که سرعت نتیجه گرفتن های تو اینقدر زیاده که نمیتونی بهش فکر کنی نزدیکه
دیگه نمیتونم جلوی پیشرفت کردنم رو بگیرم
عین یه رود جاری شده
از ذوقِ هر روز تغییر کردن ، شبها خوابم نمیبره
یه رازی رو بهت بگم
روی مچم نوشتم هر روز تغییر
و هر روز باید تغییر کنم
این تغییراتِ هر روزه قطعاً ازمن یه آدم متفاوت میسازه
و چقدر برای دیدن
سمیه جدید
بیتابم
نمیدونم چرا این حرفها ر و گفتم
اما اینو میدونم
قشنگترین صحنه هایی که تو سایت دارم
همین زمانهاست که
انگشتهام گیر تایپ کردن هستندو نمیتونم اشکهام رو پاک کنم
چی میگذره به استاداز دست ما که با اشک از صبح تا شب داریم تو سایت کامنت میزاریم
چی میگذره به استاد وقتی میبینه این عشق که تو سایت منتشر کرده دیگه مهار کردنی نیست
این عشقی که بین ما بوجود آورده که برای همدیگه طوری دعا میکنیم که خودمون از دعامون گریمون میگیره
انگار میدونیم همون موقع خدا داره دعامون رو که برای همدیگه میکنیم به تعداد نفرات سایت توان میزاره
حسین عزیز شب و روزت پر از نگاهه خد ا
برات قلبی پر از احساسات بینظیر رو ارزو میکنم
سلام سمیه عزیز🌹🌹
چقدر زیبا ،چقدر شیوا چقدر از جوابهای خودم را پیدا کردم ،،شما چقدر خوبید که اینقدر راحت مینویسید چه ذهن زیبا بینی ،💗💗💗خدایا شکرت که خانواده عباس منش از چنین اعضایی تشکیل شده ..نمیدونم چطوری بابت این نوشته ها از شما تشکر کنم ولی امیدوارم هر آنچه آرزو داری در همین سال جدید به آن برسی خدانگهدار💝🌹
محمد علی عزیز سلام
من یه تعهدی دارم باخودم
که هر چی به قلبم میاد
صادقانه صادقانه بنویسم
یا کامنت نزارم
یاوقتی میزارم
احساسات قلبم رو بگم
راستش کلا آدم احساسی هستم
البته با اموزه های استاد دارم بهتر میشه
نمیدونم
یه چیزی هست که کشش میاره
سایت
استاد
قانون
یه چیزی داره ما رو میکشه به سمت خودش
نمیگم خداست
چون خدا تو وجود ماست
از ما جدا نیست که بخواد بهمون نزدیک بشه
فکر کنم این رویاهای ماست
که تو این سایت ما رو میکشونن به سمت تکاملمون تا بهشون برسیم
همین طور که ا ستاد میگن ما با رسیدن به رویاهامون دنیا رو گسترش میدیم
کشش ما به سمت رویاهامون
یا یه جور دیگه نگاه کنیم که شیرین تره
کشش رویاهای ما به سمت ما
قطعاً برای پیشرفت جهان لازمه
برای همین این سایت بوجود اومده که دنیا رو گسترده تر کنه
این دنیای جدیدی که رویای استاد بوده
چقدر ما رو داره قویتر میکنه
برای گسترش دنیای اطرافمون
یه نفر مثل استاد چقدر میتونه تو رشد جهان تاثیر داشته باشه
خدایا شکرت که تو این مسیر همراه هم هستم
شاید خیلی از استاد دورتر باشم
اما همراهشم
این روزها که تازه دوره عزت نفس رو شروع کردم
استاد همیشه میگن
اگر کسی رو برای خودت بت کردی
بدون عزت نفس پایینی داری
و من اینجا با تمام احترام و عشقی که برای استاد قایل هستم
میخوام بگم استاد
من شاگرد خوب شما هستم
و هیچ انسانی نیست که برای من بت باشه
و خدا باشه
خدا یکیه
اونهم تو وجودمنه
خدایاااااااااااااااااااااشکرت
سلام دوست خوبم 🌹،مرسی برای این متن بسیار زیبا 💗👏👏
سلام سمیه عزیزم قطعا شما لایق بهترینها هستی و امیدوارم بزودی در جایگاه واقعی خودت قرار بگیری آمییین با تشکر و سپاس از خداوند و دستان توانمندش و اساتید گرامی استاد آقای عباسمنش و مریم جون برجسته و شایسته💋❤
زهرای عزیزم سلام
قطعاً همه ما که در جایگاه اشرف مخلوقات هستیم
و تنها موجود زنده ای هستیم که توان انتخاب داریم
و من انتخاب کردم
انتخاب کردم
که خودم جایگاه واقعی خودم رو در جهان هستی انتخاب کنم
و برای هر کدوم از انتخابهام از خداوند هدایت میطلبم
هدایت به سمت کارهایی که با عشق انجامشون بدم وازشون کسب درآمد داشته باشم
هدایت به سمت بهترین روابط به قول استاد بهترین روابط تاریخ
هدایت به سمت عشق هر جایی که عشق وجود داره و مثل همین ویروس واگیرداره
هدایت به سمت کشف ناشناخته های وجودیم و لذت های جهان هستی
هدایت به سمت هر آنچه که نیاز هست تا من با لذت و راحتی به مرحله آمادگی دریافت خواسته هام برسم
تو این مسیر استاد و تمام شما دوستانی که برای من کامنتهای پر انرژی میزارید من رو به انجام هدایتهایی که الهام میشه بهم، تشویق میکنید
برات بهترین ها رو آرزو میکنم
سلام بر سمیه کریمی مهرماهی عزیزم 🌼🌸
چقدر خوبه که این روزها اسم ت رو زیاد می خونم و می بینم. 😊
و امروز من هم از خداوند هدایت خواستم :👇
“صبح به خدای خودم گفتم امروز ذهن آشفته من رو سرو سامون بده”
و به شکل کاملا هدایتی به کامنت ت هدایت شدم.
خدایا شکرت 🙏
“این داستان هدایت عجب بازی های شیرینی با ما میکنه”
…
خیلی خیلی کامنت پرباری بود.
پر از آگاهی خالص.
باید بارها و بارها بخونم ش.
واقعا سپاسگزارم که اینقدر عالی ما رو شریک آگاهی های ناب ت و تکامل فرکانسی ت کردی 🌸🌼🙏
من باید روی خیلی از قسمت های کامنت ت فکر کنم از جمله :👇
این ایده ی عالی برای یادداشت برداری ها :👇
“هدفها و خواسته های جدید
و داشته هایی که براشون شکر گزاری کردم”
در حالی که خودم هم چندروزی هست درحال انجام و فکر کردن بهش هستم…
“من خداروشکر میکنم که این نتایج کوچک رو میبینم وبخاطرشون بینهایت سپاسگزارم”
واقعا خدا رو شکر 🙏
…
“بخاطر نگرش نادرستی که به بعضی خصوصیات شخصیتی ام داشتم به خودم حمله میکردم و خودم رو سرزنش میکردم که این هم ریشه در کمبود عزت نفس و کمال گرایی نادرست من داشت.”
چقدر خودم هم این حالت درونی رو تجربه کرده بود و این روزها بیشتر با خودم به هماهنگی و صلح رسیدم. دیروز در کامنت روز هجدهم سفر هم نوشتم. که استاد حتا برای علاقه ی خودش به وسایل آشپزخانه، خودش رو به عنوان یه مرد سرزنش نمی کنه بلکه بسیار بسیار این علاقه براش پذیرفته شده ست…
“صداقت در فرکانس” نیاز بود واضح تر متوجه ش بشم اما خیلی ناب و دسته اول بود برام. گذاشتم که فکر کنم و باز خداوند من رو به درک درستش برسونه
….
“از قدم پنجم که استاد گفتن هیچ محدودیتی رو قبول نکنید”
خیلی عالی بود 👌
…
“خداوند به ایمان بندگانش پاداش های بی حساب میدهد” اصلا جمله ی تاکیدی ارزشمندی بود.
“دریافت خواسته های من رو، اولویت هام مشخص میکنه و اگر به یه خواسته ای میرسم که در اولویتهای دوم، به بعد من قرار داره ، قطعاً اون خواسته پیش نیاز خواسته ای هست که برای من اولویت اول رو داره و من بخاطر تحقق همشون باید از خدای خودم شاکر باشم .”
خیلی آگاهی دهنده بود برام.
” آدمهای خوش روزی چقدر کارهاشون شبیه هم هست
این یعنی قانون”
میشه همون کشف باورهای افراد موفق و ثروتمند…
تحسین ت می کنم برای داشتن یکی از افراد در نزدیک ترین اعضای خانواده ت 👏🌼 خدا رو شکر 🙏
…
” من همیشه دنبال یه موفقیتی بودم که تا ابد به همراه داشته باشم . اما استاد بدون گیر افتادن در تله موفقیتها، هر موفقیتی رو فقط یک پله برای رفتن به پله بعدی میدونن، نه جمع کردن کلکسیونی از موفقیت ها .”
این هم با توضیحات قبل خیلی خیلی ارزشمند بود.
سپاسگزارم از تو سمیه ی عزیزم 🌼
قطعا اتفاق های خوب و بزرگی در انتظار چنین حجمی از تغییر و تکامل هست.
بهت تبریک میگم 🌺 🌸 🙏
دوستت دارم ❤️
خداوند عاشق توست ❤️
سلام بر نازنین سمیه ام
سلام بر دردانه ی خداوندم
سلام بر خدای درون زیبایت که قسم میخورم چقدر زیبا آن را دیدم و برای دیدنش اشک پشت اشک ریختم
میبینی خداوندت را در تک تک کلمات خداگونه ات
چه کسی گفته من نمیتوانم خداوندم را ببینم
خداوند درست اینجاست
درست در عشقی که نثار میکنی
در قلبی که با تمام ناب و بی نظیرت میتپد نازنینم
در اشک های من
در احساس خوب تو
در این همه آگاهی های نابی وقتی اینقدر حل میشوی در خداوندت در خدای درونت
سمیه ی عزیزدل من
عاشقتمممممممممممممم
عاشق
عاشق آن روح والایت
عاشق آن درک بی نهایتت بی کرانت
عاشق این عشق ورزیدنت
و عاشق باورهای نابت هستم رفیق جان من
من عاشق اینم که تا خود خود خود طلوع صبح تحسینت کنم و از این تحسین کردن ها عشق کنم
میدونی چرا میگم طلوع
آخه طلوع رو بی نهایت دوست دارم و عاشق شاهکار خداوند در آن لحظه ام
نوید یه روز جدید
نوید اینکه امروز خدای درونم میخواد بهم چی آموزش بده و چه هدایتی به سمتم انجام بده
نوید اتفاقات محشر عالی تر
نوید رسیدن ب تک تک خواسته های والایم
خدایاشکرت
هزاران بار شکرت
سمیه جان هر لحه بیشتر غرق در آغ.ش خداوندت باشی زیبای من
عاشقتم وهمیشه پرواز میکنم برای نوشته هایی که تو قلم تکان میدهی اون نوشتن چه زیبا میداند.
الای عزیزم سلام
مهربان بانو
اون لحظه ای که دیوار ها شکست و وارد سایت شدیم
اون لحظه که اون تصمیم که خواستیم ،دور از فضای جامعه
در خلوتهایی شبانه خدا رو بهتر بشناسیم
هیچ کدوم نمیدونستیم که
خداوند چقدر حس و حال خوب برای ما بسته بندی کرده کنار خودش نگه داشته تا ما بهتر بشناسیمش
بخواهیم ازش
و اونها رو
وارد زندگیمون کنه
اون لحظه هایی که از دنیای غریب بیرون به دنیای آشنای این سایت فرار میکنیم
به آغوش خداوند فرار میکنیم
الای عزیزم
ما در آغوش خداوند هستیم
در امن ترین جای دنیا
این آیه قرآن که میگه
انا لله وانا الیه راجعون
به همین اندازه مهربونه که میگه
شما تو بغل خوده منی بنده ی من
و همیشه در آغوش منی
و من تا این جای زندگیت نیاوردمت که تنها رهات کنم
خدا هست
خدا بود
اون موقع ها که نمیدیدیمش هم بود
اما
اون آیه قرآن که میگه
بر زبان و چشم و قلب اونها مهر زدیم
امیدوارم که خداوند دیوار های بین ما با خودش رو برداره
امیدوار م که این روزهایی که تو سایت به دنبالش میگردیم
بهتر از همیشه بتونیم بشناسیمش
در این دنیای بزرگ همه چیز همه جا هست
فراوان هست
اما تنها چیزی که یکیست
همین خدای واحد واحد
که اگر ما بنده ها بشناسیمش
و باور کنیم
مهربانتر از مادر بودنش رو
اون وقت
دیگه دست از سرش برنمیداریم
و حتی یه لحظه نمیخواهیم ازش جدا بشیم
چقدر قشنگه اون آیه قرآن که میگه
تمام جهان آینه حضورخداست
تمام جهان رو ببین
خدا رو پیدا میکنی
بهترین ها ر و برای قلب پاکت آرزو میکنم
دختر پر از رویا
هر لحظه در پناه الله
سلامی دوباره خدمت شما دوست عزیزم.
خداوند دوباره من رو به کامنت های بینهایت زیبا و دلنشین شما هدایت کرد. دوست خوبم، سمیه جان، چقدر این کامنتت عالی بود.
با اجازه ت اون جاهایی که نوشته بودی سمیه جاشو با اسم خودم پر کردم و یه جان هم بهش اضافه کردم و داخل سررسید طلاییم نوشتم، این کلمه طلایی یهویی همین حالا به ذهنم رسید و چقدر صفت زیبایی برای سررسید پر بار من، و فکر کنم این زیبا بینی تاثیر خواندن کامنت زیبای شما بوده که ذهن من چاره ای جز بر زبان آوردن کلمات زیبا نداره.
اون قسمت که نوشتی تطابق، این دقیقا یکی از مسائلی بود که خیلی منو آزار میداد و دلیلش رو نمیتونستم پیدا کنم، و این یادآوری شما و چکیده نویسی زیبای شما منو به باگ شخصیتیم هدایت کرد.
و بعضی قسمت ها اینقدر سنگین بود که واقعا هر کاریش کردم نفهمیدم شاید الان نفهمم ولی شاید فردا یا پس فردا بفهمم بخاطر همین جزو کامنت های مورد علاقه و گذاشتم که بعدا بهش مراجعه کنم و روش دقیق تر بشم، و قطعا یه باگی در این موارد دارم که نمی فهمم.
و البته روح شما در لحظه نوشتن این کامنت اینقدر صاف و زلال و آگاه شده که نوشته هایی رو نوشتی که از مدار من بالاتره، و اگر من به کامنت شما هدایت شدم قطعا بی مورد نبوده و ساده ازش نمی گذرم چون قراره مدارم بالاتر بره.
و بابت تمام زیبا اندیشی هات ازت تشکر میکنم که نه تنها حال دل خودت رو خوب میکنی بلکه حال دل ما رو هم خوب میکنی، خدا خیرت بده. بینهایت منتظر کامنت های زیبای دیگه ت هستم که خدا منو بهش هدایت کنه و حتما باز نظرم رو می نویسم چون من تعهد دادم به انتشار انرژی مثبت درونم.
شاد باشی…
مهرداد عزیز سلام
هر چند روز یکبار در ایمیل من یه پیام میاد که یکی از دوستان نازنینم در این کامنت پیامی گذاشته
من به پاسخ کامنت بچه ها که مراجعه میکنم
یاد حرف استاد عزیز می افتم که میگن
اون روز تو مدار خیلی خوبی بودم
هر روز بیشتر از فایلهای تکراری استاد ، حرفهای جدیدی میشنوم
من تصمیم گرفته بودم که وقتی تمام فایلهای رایگان استاد ر و گرفتم ، شروع به تهیه دوره ها کنم
و به قول خودم ، دقیقاً هم همین کار رو کردم
وقتی که تمام فایلهای رایگان استاد با کامنت ها تمام شد
دوره دوازده قدم رو شروع کردم
اما استاد همیشه چند برگ برنده در آستین دارند
که به ما عباسمنشی ها میگن
عزیزم هنوز نرسیدی
هنوز راه هست
هنوزجاداری
وقتی سفر نامه روی سایت اومد
پا به پای سفر استاد به دور آمریکا
با استاد بودم هر روز با عشق فایلهای سفر نامه رو نگاه میکردم
یه گاهی جملاتی از فایلهای سفرنامه میشنیدم که تو دوره ها هم نشنیده بودم
بعد یه تلنگری به من گفت فایلهای سفرنامه رو دوباره از اول شروع کن
خیلی نسبت به این الهام مقاومت داشتم
تا اینکه بحث نشانه های امروز من داغ شد
این قسمت در سایت باز شد
و چند روز اولین قسمت از سفر به دور آمریکا
برای من در نشانه ها ی امروز من باز میشد
دیگه در برابر این همه نشانه نمیتونستم مقاومت کنم
با اینکه میدونستم تایم زیادی میبره
اما شروع کردم
و این رو هم میدونستم مثل دفعه قبل نباید سرسری از فایلهای سفرنامه بگذرم
این مسیولیت من ر و بیشتر می کرد
باید کامنت ها رو هم میخوند م
و همچینین مقاله های ابتدای خانم شایسته عزیز
شروع کردم
و وقتی که تمام شد
انگار تما م دوره ها ی استاد رو مروری کرده باشم
به خیالم گل کاشتم
اما تازه اول ماجرا بود
این قسمت نشانه های امروز من رو که میخوام باز کنم
قبلش دلم تاپ تاپ میکنه
دوباره کجای کار یه چیزی رو نگرفتم باید برم دقیق تر بشم؟
بعد از یه مدت اینقدر فایل تکراری نگاه کردم و مطالعه کردم که به این حرف استاد رسیدم
که همیشه میگن
قانون یه چیزه
قانون تغییر نمیکنه
من فقط همه جا به دنبال قانونم
که دقیق تر بهش نگاه کنم
و دقیق تر بهش عمل کنم
به قول استاد
تا ما حرفهای استاد رو بفهمیم
خییییییییییییلی راهه
به قول خودش
بعدها متوجه میشیم که چی میگن
زمانیکه این کامنت رو گذاشته بودم
یکی از ارزوهام
تهیه دوره عزت نفس بود
الان که این دوره ر و گرفتم
به خودم میگم
اگر اون زمان عزت نفس الانم رو داشتم
قطعاً به جای سمیه هایی که نوشتم
از کلمه سمیه جان استفاده میکردم
تازه این یکی از کوچکترین مسایلی هست که
تو یه رفتارها م داشتم و بهش پی بردم
کامنت خانم شایسته عزیز برای منهم سنگین بود
بعضی قسمتهاش اینقدر سنگین بود که برای خودم یادداشت کردم که تو کامنتها داشته باشم
حتی نوشتم که باید خیلی به این مسیله فکر کنم
اما اتفاقی که افتاد این بود که
به خیلی هاشون فکر نکردم
کامنتهای شما که پایین کامنت من میاد
یهو نگاه می کنم
که برای خودم نوشتم
باید روی این مسایل
بیشتر فکر کنم
در واقع همه ماهمین هستیم
خیلی از صحبت های استاد
به جای اینکه برای ما جنبه آموزشی داشته باشه
جنبه انگیزشی داره
میشنویم قبول میکنیم شاد میشیم لذت میبریم
و میریم یه کاری رو با انگیزه انجام میدیم
اما چون این صحبتها بعنوان باورهای قوی
در رفتار ماننشسته با کوچکترین مسیله ای که روبه رو میشیم
و با حس و حال ما جور در نمیاد
واکنش های عجیب و غریب از خودمون نشون میدیم
یه وقت هایی تو فایلها به کامنتهای خودم میرسم
بعد از خوندن یه مقدارش میگم
دمش گرم درسته
بعد میرم جلوتر میبینم آشناست
چند خط بعد متوجه میشم کامنت خودم
به خودم میگم دمم گرم
تو چه مداری بودم
یعنی گاهی میگم، اگر این کامنتهایی که برای بچه های سایت میزارم
همونقدر که روی دوستان تاثیر میزاشت
روی خودم هم تاثیر گزار بود
الان تنپا پیش استاد در حال جت اسکی سواری روی اون رودخونه زیبا بودم :)
اما به قول استاد
ما همیشه در حال تغییر مدار هستیم
دقیقاً این که میگن
فرکانس های ما هر لحظه در حال تغییر هست
نه اینکه همیشه فرکانس ها ی ما در حال بهتر شدن هست
اینقدر این فرکانس ها بالا و پایین میشن که با تقویت یک باور و تثبیت مکانی اون باور در یک مدار وارد یک چالش جدیدو ساخت باوری جدید و در حال قوی شدن در اون مدار و تثبیت جای اون باورجدید و همینطور این چرخه ادامه داره
دقیقاً ما همیشه در مدارهای متفاوت در حال کسب تجربه و تثبیت کردن جایگاهه باورهامون هستیم
به نظرم در زمان کامنت گذاشتن
من در بالاترین فرکانس صداقتی هستم
من خیلی تایپ سریعی دارم
یه گاهی تایپ من از ذهنم هم تندتر میره
اما موقع کامنت گذاشتن
گاهی پیش میاد که
انگشتهام روی کیبورد شل میشه
و کلمه بعدی ر و تایپ نمیکنه
اون لحظه ها دقیقاً
باگ های من در میاد
قاطعانه میگم
بهترین ترمزی که در این چندماه برداشتم
که باعث شد
آشفته بازار ذهن من جمع بشه
همین کامنت گذاشتن در سایت بود
انگار روند یادگیریهام رو روونتر کرد
انگار یه مهر تثبیت روی یادگیرهام میزنه
یه گاهی میگم
چه جوری دلم میومد درگذشته کامنتهای بچه ها رو میخوندم و کامنت نمیزاشتم
به واقع که ما با ترمز هایی که داریم، خودمون رو خیلی راحت از دریافت لذت ها محرم میکنیم
یه کامنتی از دوستی میبینم نمیتونم جواب ندم
یه فایلی میبینم نمیتونم درموردش حرف نزنم
این روزها کامنت های من یه گاهی تو کانال تلگرام میره
یه گاهی به لطف الله لایک میخوره
که اینها همه نشانه های تایید یادگیری های من هست
و من از شوق اینکه این همه تلاشم برای تغییر باورهام و زندگیم به هدر نرفته
اشک شادی میریزم وذوق میکنم
و چقدر این ذوق کردن ها رو از خودم گرفته بودم
بهترین لحظه های عمرم زمان هایی هست که تو این سایت می گذرونم
در کنار شما و با آگاهی های بینظیری که به لطف الله هر روز برای من آبدیت میشه
خدایا بینهایت یعنی چقدر ؟
هر چقدر هست
من بیشتر از اون شکرت میکنم
بخاطر این مسیری که در اون قرار گرفتم
خدایاااااااااااااااشکرت
سلام مجدد خدمت دوست خوبم، من قبلا خیلی آدم کم حوصله ای بودم،
اینقدر کم حوصله که نمیتونستم یه فایل از استاد رو تا آخرش گوش کنم،
یا کامنت زیبای دوستان اگه طولانی میشد بیخیالش میشدم،
اما از وقتی با خودم عهد بستم، این حوصله نمیدونم از کجا سر و کله ش پیدا شد،
انصافا حرف های استاد طلاست،
کامنت قوی دوستانی مثل شما طلاست،
همونطور که نگاه کردن به قیمت طلا لذت بخشه، نگاه کردن به کامنت های شما دوستان و گوش کردن به حرف های استاد الان برام لذتبخشه،
و من هم از خدا بینهایت سپاسگزارم که من رو در مسیر درست قرار داده،
میدونم خیلی کار دارم، باید خیلی روی خودم کار کنم ، اما همیشه از الان خودم سپاسگزارم چون میدونم خدا برام سورپرایز های بیشتری داره،
و قراره اتفاقات قشنگ تری در زندگیم بیفته،
به لطف خدا، شما دوستان و استاد عزیز و خانم شایسته و تمام دست اندرکاران این سایت مسیر های زیباتری در انتظار منه،
به شرطی که تمرین کنم تا بتونم از همین مسیری در اون قرار دارم لذت ببرم.
خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم. دوست خوبم همیشه سبز باشی.
سلام خدمت خانم شایسته عزیزم 🌹بیتعارف بهترین دیدگاهی که میتوان به عنوان گنجی عظیم از آن یاد کرد و جای هزاران بار خواندن را دارد همین نوشته های شما بود چقدر زیبا این که بگم کامل فهمیدم دروغه ولی یه چیز میدونم برای منی که الان بیکارم و سردر گم و دنبال یافتن شغل مورد علاقه و بدست آوردن ثروت ،آزادی ،،آزادی در حد استادم ولی اگر در این مسیر ثابت قدم باشم، یک دنیا تجربه جواب در همین نوشته ها پیدا کنم وهرکس دنبال هر جوابی که باشه بازم میتونه پیدا کنه…از کجای این نوشتهای زیبا بگم چه توصیف قشنگی از استاد کردید قوی مثل شیر و چابک مثل آهو 👏👏👏👌👌👌👌خانم شایسته نمیتونم احساسم را برای شما بیان کنم فقط خدا را شکر برای حظورتان در این سایت و فعال بودنتان ،،خواندن یک دیدگاه یا یک نوشته از شما برابری میکنه با هزاران دیدگاه و تجربه ماشالا به شما 👏👏🌹🌹🌹💝💝💝💝💝💝
سلام… دوستان اگر بگردید تو سایت جواب تمام سوالاتتون رو می تونید پیدا کنید….. خود استاد قبلا به این سوال پاسخ داده……
اینم پاسخ به نقل از استاد عباس منش:
خیلی از اوقات با موارد و صحبتهایی مواجه میشویم که گوینده مثل یک قانون از قبل نوشته شده و غیرقابل تغییر آنها را بیان مینماید.
مثلاً در کلاس بازاریابی و فروش، این موارد را تدریس و تاکید می کنند :
راهکارهای مهم برای فروش مؤثر و بیشتر: پوشش لباس واحد با رنگ و مدل یکسان توسط اعضای شرکت و… یا در مبحث ایمیل مارکتینگ، راهکار کسب نتایج عالی برای فروش را اینگونه بیان می کنند : ارسال ایمیل هدیه برای افراد در مرحله اول بازاریابی اینترنی، سپس معرفی محصول اصلی برای فروش و تاکید میشود که اگر در ابتدا فقط محصول نهایی را برای فروش معرفی نمایید، این امر قطعاً به فاجعه و شکست میانجامد.
این تمثیلها نه تنها در امر بازاریابی و فروش بلکه در همه مسائل و مباحث صدق میکند.
سؤالی که پیش میآید،این است که آیا این واقعیت برای همه بیزینس ها یکسان است؟
به نظر شما انتخاب و اجرای کدام یک از مراحل سود بیشتری به ارمغان میآورد؟
اصلاً مهمترین عامل تعیین کننده کسب سود بیشتر چیست؟
آیا عواملی چند در این کار دخیل هستند یا یک عامل؟
واقعیت ماجرا این است که نتیجه نهایی ارتباط زیادی به عملکرد ما ندارد بلکه نتیجه تاثیر مستقیم باورهای ماست .
با قدرت عنوان مینمایم که تنها پارامتری که تعیین کننده موفقیت افراد میباشد، پارامتر باور است. مثالی در زمینه کسبوکار ساختمانسازی میزنم.
باور افراد در حوزه صنعت ساختمان این است که بهترین حالت، سود نهایی ۱۰۰ درصد است. یعنی اگر شما ملکی با هزینه صد میلیارد بسازید و بتوانید با دویست میلیارد به فروش برسانید، از صد در صد سود بهره بردهاید. اما این بهترین حالت نیست بلکه فقط یک باور است، نه یک قانون مشخص و از قبل تعیین شده. من به شما اطمینان میدهم که هر شخص قدرت تغییر این اعداد و ارقام را دارد. به این شکل که هم میتوان آن را افزایش داد و هم کاهش! اما اکثر افراد سود صد در صد را بهترین حالت ممکن پنداشته و تصویر ذهنی که از خود دارند این است که دسترسی به بهترین حالت غیرممکن است، این تصویر ذهنی باعث میشود که به ۵۰ درصد سود رضایت داده و آن را کافی میدانند.
باید این امر را جدی بگیرید که باورهای ما واقعاً تعیین کننده تجربیات ما هستند، در این ماجرا نیز همین باور مخرب شما را از سود صد درصد دور کرده و به پنجاهدرصد قانع میسازد. همواره افرادی را میبینیم که در حوزه کاری خاصی فعالیت میکنند اما نتایج مطلوبی به دست نمیآورند درحالیکه دیگر همکارانشان در همان حوزه نتایج عالی و متفاوت از آنها را در یک بازه زمانی کمتر و با همان امکانات،همان موقعیت جغرافیایی و همان وضعیت اقتصادی،تجربه میکنند. جواب این تفاوت، تنها در سیستم باوری آنهاست زیرا اگر باورتان قدرتمند کننده باشد رفتارهایی از شما سر میزند و ایدههایی به ذهنتان میرسد یا موقعیتهایی خاص و عالی را جذب میکنید که باعث میشود نتایج فوقالعادهای را به دست آورید.
آنچه این تفاوتهای فاحش را ایجاد میکند، عملکردهای متفاوت افراد در یک زمینه کاری مشترک نیست بلکه باوری است که در پس آن رفتار متفاوت پنهان است.
یک مثال در حوزه کاری خودم مطرح مینمایم: باور من این است که شغل بسیار ارزشمندی دارم و افراد بسیاری وجود دارند که از نتیجه فعالیتهای من استفاده میکنند. این شغل توانسته است با تغییر زندگی میلیونها نفر نتایجی بینظیر بیافریند لذا افراد زیادی هستند که با عشق و علاقه برای پیشرفت خود و کسب تجربه عالی در زندگی، هزینه کنند و………
من با این باور، تنها با یک تبلیغ ساده و کم هزینه مثل فرستادن تعداد مشخصی پیام و ایمیل نتایجی شگفتانگیز را به دست آوردهام. حال به بررسی روی دیگر سکه میپردازم: فرد دیگری که دقیقاً در جایگاه شغلی من اما با باوری متفاوت از من قرار دارد، بر این باور است که مردم پول ندارند که بابت محصولات او هزینه کنند یا این باور که اساتید و افراد زیادی هستند که میتوانند فعالیت مرا حتی بهتر از من انجام دهند یا این باور که تعداد افرادی که ارزش کار مرا درک کرده و حاضر به تهیه محصولات آگاهی دهنده من میباشند، بسیار کم است و………
اولاً این باور مخرب هرگز به شخص اجازه نمیدهد که اقدام به ارسال ایمیل یا پیام به مخاطبین جهت تهیه محصولات خود نماید. ثانیاً اگر هم این فرد با این باورها و پیش فرضها اقدام به ارسال همان تعداد پیام و ایمیل نماید که اینجانب فرستادم، قطعاً نتیجهای کاملاً متفاوت را تجربه مینماید. میخواهم بگویم که فقط و فقط یک باور قدرتمند کننده است که اقدام را به وجود میآورد و فرد را جسور و ریسکپذیر مینماید. فقط در صورت داشتن یک باور قدرتمند است که افراد علاقهمند به تجربه ناشناختهها میشوند.
این امر در همه زمینهها، همه کسبوکار و فعالیتها و همه امور انسانی صدق میکند، برای اثبات این جمله،اگر در شرایطی قرار گرفتید که یکی از دوستان شما حکایت کسبوکار خود را اینگونه بیان کرد که: ۲۰ سال است در زمینهای خاص فعالیت میکنم اما با وجود تلاش فراوان نتوانستهام هیچ سود مالی چشمگیر یا درآمد خوبی را کسب نمایم، شما باید در چنین شرایطی قبل از تصدیق و باور گفتههای دوستتان، ابتدا یک جستجوی جامع در مورد دیگر افراد فعال در زمینه فعالیت دوستتان انجام دهید. با انجام این تحقیق پی میبرید افراد بسیار زیادی وجود دارند که برعکس دوست شما در بازه زمانی کمتر یا تلاش فیزیکی کمتر سود مالی بسیار چشمگیر و متفاوت از دوست شمارا کسب نمودهاند. این نتیجه متفاوت فقط و فقط زاییده یک باور متفاوت با فرکانس مثبت و مؤثر است و ثابت میکند نتیجهای که افراد از باور خود میگیرند تابع هیچ قانون واحد و مشخصی نمیباشد. باید متذکر شوم که من درباره فکر حرف نمیزنم بلکه منظور من باور است و این دو موضوع کاملاً متفاوتاند. باور فکری است که بارها و بارها تکرار شده و سپس تبدیل به فکر مسلط شما گردیده است.
تجربه باورهای یک فرد قرار نیست تجربه باورهای شما باشد اگر شما باوری متفاوت و قوی داشته باشید نتیجهای به همان اندازه متفاوت و قوی را تجربه خواهید کرد.
هنگامیکه برای اولین بار در تهران فعالیت حرفهای خود را در این حوزه آغاز نمودم، همه دوستان ادعا داشتند که هرگز نمیتوان در تهران بدون داشتن مدرک دکتری و … موفق شد. هفتخوان رستمی که دوستان برای کسب موفقیت در تهران برای بنده طرح کردند این بود که برای موفقیت، علاوه برداشتن تحصیلات عالیه نیاز به چندین سال سابقه کار، تحریر مقاله در مجلات مطرح مختلف،برگزاری برنامه زنده در صدا و سیما، داشتن روابط با افراد ویژه و …میباشد. اما این باور آنها بود، نه باور من، پس طبیعی است که نتایج من نیز باید متفاوت از نتایج آنها باشد.
اظهارات مجری برنامههایم به این شکل بود که: من در تهران مجری اساتید زیادی بوده و برنامههای زیادی برگزار کردهام لذا بر اساس تجربه به شما میگویم اگر میخواهی در کار خود موفق باشی باید با برگزاری یک کلاس ۱۰ نفره کار را شروع کرده و آرامآرام طی چند سال خواهی توانست سمینارهای چند صدنفری برگزار نمایی. مزیت این کار این است که اگر در ابتدا شکست خوردی چیز زیادی از دست ندادهای!
اگر بخواهم پیشنهاد دوستمان را آنالیز کنم، واضح است که باورهای این شخص بسیار متفاوت است با باورهای من! مجری برنامه به شکست فکر کرده بود حتی برای آن راهکار هم گذاشته بود اما من برای شکست نیامده بودم. کاملاً طبیعی است که تجارب من نیز کاملاً متفاوت از تجارب او باشد زیرا باورهای ما تعیین کننده نتایج و تجارب ما هستند و آنچه در این موضوع اهمیت داشت،باور من بود نه باور مجری!
من بر این باور بوده و هستم که کارِ ما، بسیار ارزشمند است و افراد بسیار زیادی وجود دارند که تصمیم قاطع گرفتهاند تا با قوانین خوشبختی آشنا شده و زندگیشان را تغییر دهند من با این ایمان راسخ و این باور قدرتاند کننده کارم را شروع کردم و این ایمان راسخ و باور قدرتمند کننده نتیجهای متفاوت و تجربهای متفاوت از دیگران به من بخشید. بیش از صد نفر شرکتکننده در اولین همایش من حضور داشت که باعث تعجب همگان شده بود و به لطف خدا اتفاقات فوقالعاده خوبی در ادامه برایم رخ داد و دلیل متفاوت بودن این نتایج متفاوت بودن جنس باورهایم با دیگران بود. شما باید برای اصلاح باورهای خود افرادی را بیابید که در زمانهای کوتاه نتایج فوقالعادهای کسب نمودهاند. سپس از آنها الگوبرداری کنید. ببینید آنها چگونه توانستهاند با باورهای قدرتمند کننده و سرمایهای کم نتایجی عالی بیافرینند و این یعنی برداشتن یک گام مثبت در مسیر تحقق اهدافتان.
و بهعنوان آخرین نکته یادتان باشد هر چقدر باورهای عالی را در خود ایجاد کنید، باورهای عالیتر از آن نیز وجود دارد که میتوانید همواره در مسیر زندگی و در مسیر تکامل خود آن باورها را مرتباً جایگزین نمایید.
به نام خدای مهربان
دوست گرامی آقای وفادار
سپاسگزارم که از نتایج عالی خود نوشتید واقعااا پر از نکته بوده و هست .واخر جملات شما عالی تر که هر چقدر باور عالی باشه با باورهای عالی تر از آن میشه جایگزین کرد .
از اینکه به جهان ما کمک میکنید تا زندگی خودتان وما زیباتر شود سپاسگزارم .
برایتان خیر وموفقیت خوشبختی وعشق وثروت روز افزون آرزو وخواستارم از رب العالمین.??????
سلام به استاد عزیز و تمامی دوستان
تنها نکته مهمی که استاد رو از تمام کسانی که تو این حوضه مشغول هستن متمایز میکنه استفاده از یک اصل و یک قانون کلیه که خود استاد تو هر فایلی فقط از اون قانون و نتایج اون قانون صحبت میکنه. قانونی که میگه هر لحظه ما با کانون توجهمون داریم فرکانسهایی رو ارسال میکنیم و جهان هستی بواسطه باورهایی که از تکرار اون فرکانسها ایجاد میشن شرایط، موقعیتها، ایده ها و اتفاقات زندگی ما رو برای ما رقم میزنه. این طبیعت جهان هستیه و همیشه همینطوری عمل میکنه. حالا استاد با تمام وجود این قانون رو باور کردن و از اون لحظه ای که این قانون رو باور کردن زندگیشون رو بر پایه این قانون دوباره از نو ساختن و این جسارت و این تعهد خیلی خیلی قوی باعث شده که استاد تمام تمرکز خودشونو روی این قانون بذارن و از همان ابتدا نتایجی در همه ابعاد زندگیشون بگیرن ولی همراه با اون نتایج استاد متوقف نشدن و حتی خواسته های خودشونو بزرگ و بزرگتر کردن و ادامه دادن و همینطور هم ادامه میدن (تفاوت بزرگ ایشون با بعضی افراد که از این قانون استفاده میکنند اما در جایی متوقف میشوند و دیگر رشد نمیکنند)
ادمای کمی هستن که رو این قانون سرمایه گذاری کنن، که قدرت رو بدن دست خودشون، که گرفتار عوامل بیرونی مثل تعداد فالور و لایک و تیپ لباس و چهره و مد روز و رتبه سایت و …. نشن و فقط افکار خودشونو خالق زندگی خودشون بدونن. ادمای کمی هستن که همونطوری که استاد با ایمان کامل به این قانون به همراه یه بچه 3 ساله و یه بچه چندماهه تمام زندگیشونو بذارن و برن به جایی که قلبشون بهشون میگه تا زندگی خودشونو همونجوری که دوست دارن خلق کنن. که تحت هر شرایطی خودشونو و افکار خودشونو عامل بدونن نه چیزی بیرون از خودشون که تحت هر شرایطی بگن ” الخیر فی ما وقع” که اروم باشن و ایمان داشته باشن و فقط روی خودشون کار کنن و نگاه خودشونو به این دنیا بهتر کنن. که به چیزی نچسبن و نخوان چیزی رو به زور به دست بیارن و بگن که به موقعش خودش اتفاق میفته و همه زندگیشون فقط بر پایه رابطه خودشون با خدای خودشون باشه و بعد همه چی به بهترین شکل ممکن براشون رقم میخوره
امیدوارم که هرروز بیشتر از قبل به این رابطه اهمیت بدیم و ایمانمون رو به این قانون بیشتر کنیم
ممنونم از شما دوست عزیزی که این متن رو خوندید
باعرض سلام خدمت استاد و همه دوستان خوبم
از استاد عزیزم وهمه دوستان ممنونم که انقدر خوب و عالی من رو در مسیر زندگی راهنمایی میکنن
دیشب که طبق معمول داشتم فایل صوتی استاد رو گوش میکردم به فایل قانون اصلی رسیدم من فکر میکنم این دقیقا جواب سوال دوستمونه استاد تو این فایل خیلی کامل و واضح توضیح دادند که فقط یک قانون اصلیه بقیه نمیتونه انقدر مهم باشه واونم فرکانسهایی هست که ما در هرلحظه در حال ارسالش هستیم وقتی که بیشتر فکر کردم به انسانهای موفق اطرافم بیشتر به این موضوع پی بردم همونطور که استاد تو فایل دومی که گذاشتند بعد از لایو شماره ٣ و از ما خواستند فاکتورهای غیر مشترک رو حذف کنیم به این نتیجه رسیدم هرکدام ازاین افراد موفق هراندازه که تونستند احساس خودشون رو خوب نگه دارند و فرکانسهای بهتری به جهان هستی ارسال کنتد به همون اندازه موفق بودند و در هرزمینه از زندگی که این احساس بهتر کنترل شده تو اون زمینه بیشتر به موفقیت رسیدند مثلا یکی از اقوام ما در زمینه مالی خیلی خیلی موفق هستند زیرا فرکانسهای خیلی خوب و عالی در زمینه مالی ارسال میکنند و احساس خیلی خوبی نسبت به مشتریهاشون دارند ولی نسبت به فرزندشون اینطور نیستند و همیشه نگران و مضطرب هستندو همین مسئله باعث شده خیلی از نظر مالی موفق هستند و فرزندشون روزبروز احساس بدتری براشون ایجاد میکنه وهمینطور چند تا از اقوام دیگرمون
در کل فرکانسهایی که درهرلحظه ارسال میکنیم احساس خوب ماو یا احساس بدی که دراون لحظه داریم و در کل باور ما که همون فکر غالب ماست که اون هم نتیجه ی همون فرکانسهایی است که مادر طول روز ارسال میکنیم تمام زندگی مارو میسازه
بازهم ممنون از استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز و همه دوستان خوبم در خانواده صمیمی عباسمنش
درضمن استاد از وقتی فایلهارو توتلگرام و اینستاگرام هم به اشتراک میذارین خیلی خیلی کار من راحت شده ممنونم استاد???
سلام
درجواب مسابقه:
به نظر من باید اول باورهامون درمورد اون موضوع درست کنیم وبه خودباوری برسیم ، وبعد باحس خوب وایمان صد در صد بهش فکر کنیم وهمچنان از زندگیمون لذت ببریم، میتونیم گاهی از تمارین مثل : سناریونویسی وتجسم هم استفاده کنیم باید به خدا بسپاریم و برای بهترین اقدام در راستای هدفمون ازقدرت الهامات درونمون استفاده کنیم و با سوال کردن ازش راهنمایی بخوایم،،،
و
حالا از الهامات و ایده هایی که به ذهنمون میاد برای پیشرفت هدفمون استفاده کنیم، حواسمون باشه که اون ایده از سمت شهودباشه وباعث آرامش مابشه نه نجوای شیطان وموجب استرس ونگرانی ما،
پس اول روی خودمون کار میکنیم و به خدا واگذار میکنیم و بعد به حرف قلبمون گوش میکنیم و اگر لازم بود از ابزاری که حسمون میگه بهتره استفاده میکنیم. خدایاشکرت
با آرزوی بهترین ها برای شما و استاد عزیزم
سلام مجدد به استاد عزیز و همه خانواده ی خوبم.
در ادامه نظر خودم در خصوص این سوال که در صفحات قبل عنوان کردم و با توجه به توضیحات تکمیلی شما در مورد سوال مسابقه، میخوام در مورد “باورها” بعنوان عامل ایجاد کننده ی تفاوت در نتیجه ی کسب کارها که قبلا به باور داشتن عزت نفس اشاره کردم بیشتر توضیح بدم. بالاترین حد عزت نفس یعنی اینکه: ” من خودم خالق زندگیم هستم” و از طریق کمک گرفتن از الهامات و ایمان داشتن به خدای درون و کمک گرفتن از اون با پرسیدن سوالهای مختلف و البته زیاد (برای هر کار کوچیک و بزرگ، که البته کوچک و بزرگ بودن در ذهن ماست و همه ی سوالها ارزش یکسان دارن)، هر لحظه موانع رو کنار بزنیم و پیش بریم به سمت بینهایت. چون بینهایت در درون ماست و ما به منبع ارزش و ثروت که همون خداونده وصلیم.
پس در هر جنبه از زندگیمون اگه از خداوند سوال کنیم که مسیر درست و راه پیشرفت که همون صراط مستقیم هست رو بهمون نشون بده، با استناد به آیه ¬¬¬¬¬ی: فاذا سالک عبادی عنی فانی قریب “اُجیبُ” دعوه الداع اذا دعان حتما به ما پاسخ میده. اما جوابی که از خداوند میگیریم با توجه به نوع فرکانسیه که درونش قرار داریم (معنای واقعی ان شالله). اگه فرکانسمون خوب و قوی باشه به ساده ترین، بهترین و با کیفیت ترین راه ها هدایت میشیم که همه چی به آسونی و به وفوریافت میشه.
اگه نیروی کار میخوایم، به بهترین و کارآمدترین افراد برمیخوریم و استخدامشون میکینم، سرمایه ی اولیه از بهترین راه ها اوکی میشه، ایده ی گسترش کسب و کار و هررررر چیزی که نیاز داریم به طرزی معجزه آسا برای دیگران اما چون با قانون آشنا هستیم، برای خودمون کاملا بدیهی، فراهم میشه.
قبلا توو سایت نظر یکی از دوستان رو خوندم و همینجا ازشون تشکر میکنم که نوشته بودن: خداوند به موسی گفت: ای موسی هر چه را که نیاز داری از من بخواه. حتی علوفه گوسفند و نمک خمیرت را.
امروز که داشتم نظرات نوشته شده از سایت رو در دفترم مرور میکردم به این متنی رسیدم و چقدر بابتش شکرگزاری کردم و حالمو خوب کرد که خدا به حضرت موسی گفته: حتی نمک خمیرت را از من بپرس!!!!!!!!!!! وای خدا مخم سوت کشید که خدا چقدر دست ما رو باز گذاشته و اصلا ما رودر مورد سوال پرسیدن و کمک گرفتن ازش محدود نکرده. و باز هم این فکر در ذهنم تکرار شد تا این باور در من قوی بشه که بزرگی و کوچکی خواسته در ذهن ماست و خداوند همواره به (حتی با ظاهر مسخره ترین سوالای ما) پاسخ میده و اصلا ما رو محدود نکرده.
ما باید به اون منبع آرامش در درونمون وصل بشیم که حاصل باور داشتن عزت نفس و ارزشمندیمونه.
این منبع باعث میشه توو هیاهوی دنیای بیرون و متوصل شدن به شیوه های گوناگون بازاریابی و تبلیغ به عنوان عامل تعیین کننده! در کسب و کار و هر عامل دیگه ای که ما رو از اصل دور میکنه، وصل نشیم و با تکیه بر خدای درون به عنوان منبع الهامات، همیشه برنده باشیم و درهمه جنبه های زندگیمون پیشرفت کنیم.
استاد با توجه به حرفهای شما به عنوان بهترین الگو واسه همه ی ما، به نظرم مهمترین عاملی که زندگی شما رو پیش برده و میبره، سوال پرسیدن و کمک گرفتن از الهامات و عمل بهشونه. چون به قول خودتون اگه به الهامات عمل نکنیم، دیگه بهمون گِرا نمیده و ما با بی توجهی به جواب خداوند و پاسخ کاینات به خواسته مون (که اغلب هم منظقی نیستش)، اونو در خودمون خفه میکنیم.
پس…
از یک طرف ایمان به وجود این نیروی عظیم و کامل و کاردان به نام خدا/ شعور مطلق/ عقل کل/ آگاهی، در درونمون و از یه طرف سپردن مطلق سکان کشتی زندگیمون به این نیرو و عمل کردن به الهاماتی که بهمون میگه، باعث میشه به نتایجی فوق العاده عالی در زندگیمون برسیم، حتی فراتر از چیزی که در دهنمونه. چون ما با توجه به تصورات و حد خودمون از خدا درخواست میکنیم و خداوند از روی کَرَم خودش به ما می بخشه. معلومه که حد ذهنی ما و کرم خداوند یکی نیست!!!
ممنون از شما استاد عزیزم که خدای واقعی رو بهم نشون دادی و همه نازنین هایی که نظرمو خوندن.
در پناه رب العالمین شاد، پیروز و ثروتمند باشیم.