live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج - صفحه 7

4232 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اذر ارین کیا» در این صفحه: 73
  1. -
    اذر ارین کیا گفته:
    مدت عضویت: 2771 روز

    سلام دوست عزیزم

    هزاران سپاس قلبی از این دیدگاه توحیدی و معنویتون..چقدرزیبا نوشتین..چقدر جامع و بی نظیر…بهترینهاروازخداوند براتون ارزو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    اذر ارین کیا گفته:
    مدت عضویت: 2771 روز

    سلام شایسته ی شایسته ام

    سپاس از دودیدگاه بی نظیر وپرازاگاهیه توحیدیتون…

    من کامنتهای لایوشماره ی ۳ رو چندوقتیه که دارم ازاول میخونم به ترتیب از صفحه ی اول،،واین خوندنم هم هدایت خدابود وبس..یه وقفه ی ده روزه ای برای خوندن این دیدگاهها واسم افتاده بود بخاطر دیدگاههای فایلهای دیگه…ولی امروز باز هدایت شدم به خوندن ادامه..ولی حسی بهم میگفت برواز اخر بخون….منم باکمی تردید شروع کردم به خوندن از صفحه ی اخر…یکی از دیدگاهها راجع به دیدگاه شما حرف زده بود که درقسمت لایک شده هاست،،و من اصلا خبر نداشتم که از شما دیدگاهی توی این صفحه وجودداره….سریع رفتم قسمت لایک شده ها و با عشق شروع به خوندن کردم…

    شایسته ی عزیزم چنان دری ازاگاهی و هدایت و به دنبالش حمایت خداوند بروی من بازشدکه فقط دوست داارم بارها بخونم و به این جمله ها فکرکنم…انقدر قشنگ هدایت شدم که دلیل حال بدامروزم و فهمیدم …فهمیدم چی میخام…چرا میخام…وچی درسته و چی اشتباه….انقدر هدایت و چراغ واسه ی من توی این دیدگاه روشن شد که فقط دلم میخاد برم جایی در خلوت وسکوت وبارها وبارها وروزها شبها این جملات رو بخونم و تکرار کنم و به قول استاد عزیزم بگم تزریق بشین توی وجودم…شایسته ی عزیزم من سالهاست که در یه بهشت زیبازندگی میکنم ولی امروز فهمیدم که چرا روحم میخاد پرواز کنه…چرا انقدر پاهام روی زمین نیست دیگه..چرا باوجود این همه نعمت و زیبایی و فراخی

    این بهشت،، احساس پرنده ای در قفس و دارم که میخاد پرواز کنه وبره..چرا میل گرفتن حتی مدرک خلبانی و پروازکردن توی اسمون ،،انقدرشدت گرفته توی وجود من…چرا اینجا گیر افتادم..امروز فهمیدم که بله…این ازادیه که من میخام…من اینجا ازادانه دارم زندگی میکنم ولی حصار و دیوارهاش داره بابزرگترشدن روحم..بابودن دراین فضای توحیدی…بااین اگاهیهاوبزرگترشدن ظرفم به من اسیب میرسونه…جوری که بارها شده دلم خاسته مثل حضرت سلیمان بتونم سواربر بادها پرواز کنم….فهمیدم که من اینجا خیلی وقته که سیراب شدم و پرشدم از تجربه ی زیباییها ونعمتهای این مکان…پراز اگاهی و لذت شدم وازشدت این سیرشدن ،احساس درقفس بودن ودارم…قفسی به بزرگی ده هزارمتر…ولی احاطه شده بادیوار….من دلم عبوراز این دیوارهارو میخاد…من دلم میخاد ازادورها زندگی کنم..من امروز حالم و فهمیدم که دلم پرواز میخاد ازادانه..به هرجا که دلم خاست برم….شایسته جون هر سطر و هرجمله ی این دیدگاه من و مصممترکرد برای پروازم…به من قدرت و جسارت و فهم و درک بیشتر وداد…به من احساس رهایی رو القا کرد…..که باید رهاکنم و ازادانه برم وزیباییهای دیگه رو ببینم و تجربه کنم…باید گذرکنم ازاین دیوارها که من رو باباورهای خودم اسیر کرده ومنتظر یه ناجی ام بیرون ازخودم….

    شایسته ی عزیزم ،،،انقدر حجم اگاهیهای این دلنوشته ی شما بالاست که من فقط زبان سکوت اختیارکردم و چشمام پرازاشک شده…که خدایا چقدرزیبا امروز من وهدایتم کردی به این جمله های ناب توحیدی و بهم فهموندی که چرا احساسم تواین لحظه هماهنگ نیست…….

    شایسته ی عزیزم امروز روح من رو به پروازدراوردی…واین پرواز من چقدرزیبا که همزمان شده با فایلهای سفرنامه…..واین اگاهی ناب امروز هم دنباله ی هدایت خداونده برای گذرمن ازاین موانع ..سپاس وهزاران سپاس ازاینهمه عشق وصداقت قلبی و خالصانتون که هرگزباکلمات نمیشه بزبون اورد…..هزاران سپاس ازاین دلنوشته ی توحیدی و عاشقنتون….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای: