سریال زندگی در بهشت | قسمت 116 - صفحه 7

به نام خدای یکتای بی همتا

سلام به همه

خیلی وقته کامنت نذاشتم و یه مدتی هم هست به خاطر یک سری مسائل فرکانسم به شدت اومده بود پایین

اما خودم‌ متوجه پایین اومدن فرکانسم نشده بودم دلیلش این بود که من همیشه فایل هارو میدیدم ولی نه کامنت میذاشتم نه کامنت میخوندم و ذهنمم اینطوری گولم میزد که تو داری فایل هارو میبینی پس توی فرکانس نسبتا بالایی هستی در صورتی که من ذاتا طوری هستم که با خوندن فرکانسم بالا میره و اینو همیشه نادیده میگیرم با اینکه خودم به وضوح میبینم وقتی چیزی رو میخونم چقد حالم خوب میشه

خیلی خیلی صحبتای استاد اخر فایل بی نظیر بودن دقیقا همینه همه ی ماها تجربیاتی توی بچگیمون داریم که توی بزرگسالیمون داره به دردمون میخوره و خیلی از تجربیات الانمون هم در اینده به دردمون میخوره

ایلان ماسک وقتی توی نوجونی دست به اچار بود و ماشینارو تعمیر میکرد شاید هیچوقت ایده تسلا تو ذهنش نبوده ولی به مرور زمان و طی کردن تکاملش ایده اومده و ایلان ماسکم سریع به الهامی که بهش شده عمل میکنه چرا؟؟؟ چون اولا اعتماد به نفسش ساخته شده و اینقد ماشین تعمیر کرده که از همه‌چی ماشین سردرمیاره و میدونه که میتونه توی این مسیر حرکت کنه ولی حالا فرض کنیم ایلان ماسک هیچوقت توی نوجونیش ماشینی رو تعمیر نمیکرد و بعد چندین سال ایده تسلا به ذهنش میومد. به نظر شما چی میشد؟

بدون شک ازش میگذشت چون توانایی و اعتماد به نفسی توی خودش نمیدید که بخواد به اون ایده عمل کنه

کسی که چندین سال کارگر بنایی بوده خیلی خوب میدونه چطور باید یه ساختمان رو ساخت و اگه باوراشو درست کنه میتونه یه بساز بفروش بشه. اینجوریه که یه کارگر میشه یه بساز بفروش میلیاردر

یکی چندین سال تو باغ کارگری میکنه فوت و فن باغداری رو یاد میگیره

هر سال وقتی صاحب باغ میخواد محصولاتشو بفروشه شاید اتفاقی مکالمه دلال و صاحب باغ رو میشنوه و کلی چیز یاد میگیره و بعدها میشه یه تاجر بزرگ میوه

و خیلی از این مثالا

خیلی وقتا فقط گفته میشه و فقط باید عمل کنیم بدون چون چرا

همون کسی که میاد توی ذهنت که و میگه نکنه این ایده از سمت شیطانه همون خود شیطانه

خدایا شکرت که تونستم یه کامنت عالی بنویسم و امیدوارم بازم بتونم بیام و بنویسم

دوستون دارم