سریال زندگی در بهشت | قسمت 198 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-25 07:32:192021-08-26 22:49:07سریال زندگی در بهشت | قسمت 198شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدایی که مرا به این مسیر الهی به این سایت الهی هدایتم کرد
سلام استاد عزیزم، سلام خانم شایسته عزیز
تقریبا شش ماه است عضو این سایت شدم از اول سریال زندگی در بهشت را با علاقه نگاه میکنم
یکی از ترس هایی که دوست دارم غلبه کنم ترس از آب است، شش سال پیش تو استخر غرق میشدم و ناجی پرید منو از آب بیرون آورد…از اون موقعه جرات ندارم به قسمت های عمیق برم ولی برای من یک حسرت شده بود ..و از وقتی با سایت شما آشنا شدم دوست دارم شنا رو یاد بگیرم و اتفاقا دیشب تو خواب حسابی شنا میکردم و الان که این قسمت رو نگاه کردم کلی ذوق کردم از همزمانی خواب من و پریدن خانم شایسته به آب..
ترس دیگر من، ترس تماس با حیوانات حتی پرنده و ماهی کوچولو…توی بچگی یه بوقلمون با سر و صدای زیاد حمله کرده بود و من به دیوار برخورد کردم و زخمی شدم، جالبه خود بوقلمون زخمی نکرده بود…یه بار هم میخواستم کنار اسب عکس بگیرم اسب بهم لگد زد و من زمین افتادم…از اون موقعه دیگ جرات نداشتم کنار یه حیوانی بروم چه برسد تماس داشته باشم…اما بعد اینکه سریال زندگی در بهشت دیدم تصمیم گرفتم بر این ترسم غلبه کنم و یک هفته پیش با اینکه سگ رو بسته بودند من کلی نوازشش کردم و چقدر لذت بردم..و قصد دارم بیشتر خودمو رشد بدم.
و اما مهترین ترس من تو زندگی، نرفتن به شغل آزاد…و چسبیدن به استخدامی ها و کارمندی…من آزمون استخدامی ثبت نام نکردم و به جاش یه ماه تو گلخونه کار کردم و الان قصد دارم با پولی که این ماه بهم میدن رو تو گل و گلدون و ساخت تراریوم سرمایه گذاری کنم…با اینکه هیچی از ساخت تراریوم نمی دونم ولی نمیترسم و میخواهم کم کم یاد بگیرم و درست کنم بفروشم. از شما یاد گرفتم ما انسان ها قادریم هرچی که دوست داریم خلق کنیم فقط کافی است که قدم برداریم خدای بزرگمان خودش به سمت خواسته هامون هدایت میکنه.
مطمئنم روزی اینجا کامنت میزارم که چگونه به تک تک خواسته هام رسیدم.
ممنونم از استاد عزیزم و خانم شایسته..عاشقتان هستم.
خدارو صدهزار بار شکر برای این زندگی که استاد عزیزم بهمراه مریم نازنین دارن.
احسنت به همت و اراده استاد که با یادگیری قوانین و از همه مهمتر تعهد به اجراشون این زندگی رویایی رو برای خودشون ساختن.
آزادی مالی, آزادی زمانی و آزادی مکانی..خدا رو شکرت بخاطر حس لذت بخش و فوق العاده آزادی.
یه کلبه چوبی روی آب، از هما مهمتر آرامش و سکوت
سلام خدمت استاد عزیزم خانوم شایسته گل
و همه بچههای سریال زندگی در بهشت
چقدر احساس خوبی داره وقتی که آدم میاد روی شخصیتش کار میکنه
کار کردن روی شخصیت و غلبه بر ترسها احساس آزادی و قدرت رو به آدم میده
من خودم توی زمینه عزت نفس که پاشنه آشیلمه ترس داشتم و دارم
و سعی کردم تا جایی که میتونم برم تو دل ترسهام
من واسه همین کامنت گذاشتن ترس داشتم و توجیهات ذهنیم این بود که من تا فلان دورهها رو نخرم فلان موفقیت ها رو کسب نکنم کامنت نمیذارم یا بیام چی بگم اینایی که کامنت میذارن آدمایی هستن که رو خودشون کار کردن پیشرفت کردن و حالا دارن کامنت میذارن
اونا بلدن تو بلد نیستی
یا مثلاً نکنه چیزی بنویسم که استاد و بقیه خوششون نیاد و از این سری توجیهات
ولی از اونجایی که تصمیم گرفتم روی عزت نفسم کار کنم
یه روزی گفتم من میخوام کامنت بذارم و از خدا میخوام که هدایتم کنه
و چقدر لذت بخشه کامنت گذاشتن و خوندن کامنتهای بقیه
یه جورایی مثه این میمونه تو کافه یا یه جای به حال نشستی داری با دوستات راجب این آگاهیها حرف میزنی
من خودم عاشق این موضوعم که بشینم ساعتها و ساعتها راجب این موضوعات با یکی یا یه جمعی حرف بزنیم
یکی از ترسهای فعلی من ترس از بحث کردن با دیگرانه
من تو بچگی آدم نترس و دعوایی بودم اما نمیدونم سر چه اتفاقی باعث شد که آدم خجالتی و تو داری بشم
ولی میدونم دلیلش کمبود عزت نفس بوده
مخصوصا از زمانی که با این مباحث آشنا شدم ذهنم قدرت بیشتری داره برای اینکه توجیه کنه که بحث نکن با کسی
بذار اونا هر کاری میخوان بکنن ینی من خیلی جاها حقم رو خوردن یا سرم داد زدن بدون دلیل و ساکت موندم و چیزی نگفتم ریختم تو خودم فقط بخاطر اینکه من نخواستم بحث کنم و ذهنم اومده منو آدم فرهیخته و با شعوری نشون داده که آره تو بیشتر از اونا میفهمی بذار خدا جواب کارشونو بهشون میده و یه وقتایی مرز بین اینکه الان من باید تمرکزم رو بذارم روی نکات مثبت و یا اینکه بحث کنم و از خودم دفاع کنم حرفمو بزنم رو درک نکردم ولی سعی میکنم برم تو دلش و راهشو پیدا کنم
موضوع بعدی که خیلی برام درس داشت رفتاری بود که شما داشتید استاد عزیزم
چقدر شما عالی به قانون عمل کردین واقعا تحسین برانگیزه
اول تبریک میگم به خانوم شایسته عزیزم یه خانوم قدرتمند که تصمیم گرفت بر ترسش غلبه کنه و بره تو دلش این کار بسیار بسیار ارزشمنده
دوم کاری که استاد انجام دادن قابل تحسین و ستایشه
اینکه کاری نکردن که خانوم شایسته به زور و اجبار بر ترستون غلبه کنن
کاری که اغلب ما تو زندگیمون انجام میدیم ، میخوایم به زور به بقیه نشون بدیم که راه ما درسته و باید از راهی که ما میگیم بری ،کاری که ما میکنیم درسته رفتاری که ما انجام میدیم درسته و هر کسی خلاف علایق و سلیقه ما رفتار کنه میخوایم به زور بهش نشون بدیم که مسیر درست چیه ولی درحالی که اولا ما واقعاً نمیدونیم مسیر درست چیه
خیلی موقعها بوده تو زندگیمون که فکر میکردیم درست فکر میکنیم و خیلی حالیمونه ولی بعد گذشت چند سال فهمیدیم اون موقع تو در و دیوار بودیم دوما بلفرض که مسیر ما درست و خوب
وقتی که تو میای تمرکزت رو از روی خودت برمیداری و میذاری روی بقیه در واقع خودتم از مسیر درست خارج شدی ولی حواست نیست
سوما اصلا تو مگه این مسیر درست رو پیدا کردی که داری اعتبارشو میدی به خودت خدای تو اینکارو انجام داده پس اونم خدایی داره و اگه لازم باشه به این مسیر هدایتش میکنه تو خودت لذت ببر و تمرکزت رو بذار روی خودت
چقدر لذت بردم از این میزان عمل کردن دقیق استاد به قانون که اجازه دادن خانوم شایسته تکاملشونو طی کنن حتی اگه پنج سال طول بکشه
امیدوارم هممون بتونیم قانون رو درک کنیم و بهش عمل کنیم تا زندگی در تمام ابعادش بهشت بشه برامون
خوشبخت سالم ، ثروتمند و سعادتمند در پناه خدا باشید
خدا نگهدارتون
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
واقعاً واقعا ازتون ممنونم و می خواستم بی نهایت بی نهایت ازتون تشکر کنم بابت این سریال بسیار بسیار زیبا …
خداییش این سریال قشنگ ترین سریاله که من توی عمرم دیدم بعد این همه سال، و خیلی درس ها به ما یاد دادید، خیلی آموزهها به ما یاد دادید و باعث شد خیلی خواستههای ما هم بزرگتر بشه ،باورهای ما هم بزرگتر بشه، میخواستم ازتون تشکر کنم واقعا ازتون ممنونم و از خدای متعال سلامتی خوشبختی و شادی ثروت بی نهایت خواستارم…
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
سلام.
وقت همگی بخیر.
خیلی خیلی خوشحالم که دارم به آموزشهام عمل می کنم .
من دیروز یه کامنت نوشتم ؛ به خیال خودم دارم زیر کامنت یکی از دوستان می نویسم ، اما ظاهراً زیر فایل اصلی نوشته بودم.
خلاصه هر کجا که نوشته بودم نوشتم و پخش شد. اما الان میخوام کامنت اصلی رُ بنویسم.
استاد گفتند که ار ترسهایی بنویسیم ، از توجیحاتی بنویسیم که مانع از لذت بردنمون می شدند یا می شوند. من سعی می کنم که در این کامنت بنویسم که ک جا ها برای ترسهام توجیه آوردم و تجربه ی یک لذت خوب رُ از خودم دور کردم.
من چند وقتی هست که دارم برنامه نویسی یاد میگیرم و از زبان css html شروع کردم و از اون جایی که این دوره در حال ضبط هستش و هنوز هم کامل نشده ، لذا من هم دنبال استادی دیگه نمیرم ، و هی خودم رُ توجیه می کنم که نه ،من باید فقط با همین استاد ادامه بدهم و تا زمانی که استاد جلسه ی بعدی رُ میزاره روی سایت من با گوش دادن به جلسات قبلی و تمرین در هنگام آموزش خودم رُ آماده می کنم برای پروژه ی نهایی.
خلاصه توجیهات خیلی زیاده و من الآن دارم این متن رُ مینویسم و تایپ دَه انگشتی رُ تمرین می کنم (با سرعت10) کلمه در دقیقه) به همین خاطر متنن رُ طول نمیدم و تمام میکنم چون اگه طول بکشه خسته میشم و دلسرد میشم. وایی خُدای من این خودش یه توجیه بود. وایی خُدا ی من چه توجیحاتی ما برای خودمون در میاریم از اینکه از زیر بار در ریم. خدا رحم کُنه. این قسمت رُ دارم باسرعتی حدود 30 کلمه در دقیقه می نویسم البته با نگاخه کردن به کیبورد . وایی خدای من یه توجیه دیگه و اون اینکه در ابتدای کار اشکال نداره اگه کمی هم به کیبرد نگاه کُنی چون باعث میشه امید بگیری و خسته نشی. والا به خدا دیگه نمیدونم چی توجیه چی نیست.
من از آقا ابراهیم میخوام که اگه امکان داره و صلاح می دونند راهنمای کنند که آیا من درحین یادگیری html , css که اخراش هستم آیا برای طراحی سایت از صفر نیاز هست از همین الآن برم سراغ یادگیری backend یا اینکه اول html ,css رُ کامل یاد بگیرم و بعد javascript بعد برم سراغ backend؟
ممنون هر کسی میتونه راهنمایی کند.
با تشکر از همگی.
خدا نگهدار.
سلام خدمت خانم شایسته دوست داشتنی واستا عزیز.این قسمت از سریال زندگی دربهشت بسیار بسیار رویایی و زیباست،من بادخترانم دیانا و دنیاجانم سریالهارودنبال میکنیم .دختران من و همسرم عاشق آبند،هروقت کنار دریا یا رودخانه رفتیم به زوراونها روازآب بیرون کشیدم اما خودم مثل مریم جان همیشه خودم روتوجیح کردم دقیقا همین حرفها روزدم و شاید به مدت عمرم ۳الی۴بارداخل آب شدم آن هم باترس زیاد،ولی از امروز میخواهم دیگه به ترس ازآب فکر نکنم ودراولین فرصت که برایم پیش بیاید حتما حتمابه داخل آب می روم.ازشما متشکرم که این تصاویر زیبا رامیفرستید،من بادیدن آن هرروزبیشتروبیشتربه عظمت خداوند و اینکه خداوندبهترینهارا برای انسانها آفریده تاموجب شادی و آرامش ما باشد خدایاشکرت
بنام خدا
سلام براستاد گرامی وحتنم شایسته جان
این فایل نشانه امروز من بود.وچقدر متناسب با حال امروز من
باید برم تو دل ترسام .وقتی خودتو توجیه میکنی عملا دست وپای خودتو میبندی که وارد ترسات نشی وهمدلی میکنی با ذهن محافظه کار که نمیخاد از شرایط امنش خارج بشه .
نزدیکترین تجربه من در اینمورد همین امروز بود .من اولین روز یک وعده ای طبق قانون سلامتی رو گذروندم به لطف خدا ..صبح که بیدارشدم ذهنهم میگفت برو صبونتو بخور الان میخای بری بیرون . برف اومده سرده توام که سرمایی هستی ..یوقت حالت بد نشه .اما من بهش توجه نکردم رفتم بیرون برف میومد پیاده دخترمو رسوندم .چقدر ذوق میکرد که برف میاد و با حال خوب رسوندمش .بعدش رفتم چند جاخرید واومدم خونه اصلا گشنم نبود .فقط اب خوردم وچای .کارامو کردم .فایلامو گوش دادم .رفتم دنبال دخترم ودوباره توراه برف بازی کردیم.یه قهوه خوردم وغذای دخترمو اماده کردم .یه خواب کوتاه سبک وبعد چند ساعتش رفتم تا غذامو اماده کنم .فاصله بین دووعده ام حدود26 ساعت شد .بدون خستگی وخواب الودگی وحتی گشنگی وخدارو شکر که روزاولم رو با موفقیت به اتمام رسوندم .
اگه میخاستم به توجیهای ذهنم گوش کنم شاید چند روز دیگه این کارو انجام میدادم
وبه خودم تبریک میگم که اینکارو انجام دادم .
متشکرم از استاد که هر لحظه درحال مدور قانون وتوضیح اون برای ما هست که درمدار شنیدنش هستیم .
خدایا شکرت
درود بر شما
شما بهتر بود برای ساخت کارگاه ، سقف کارگاه و از هر طرف حدودا یک متر بلندتر میگرفتید تا اون بتن جلوی ساختمان و جلوی درها هنگام بارندگی خیس نشه
در کل خیلی ممنونم از شما و همچنین خانم شایسته عزیز که برای تهیه این فیلمها و مطالب زحمت زیادی میکشید و خیلی خوشحالم که در مداری قرار دارم که میتونم این فیلمها و فایل ها رو ببینم و استفاده کنم
از دیدن این همه زیبایی لذت میبرم و خدا رو شکر میکنم
خدای من عجب فایل و عجب روزیه امروز
سلام دوستان گلم استاد جان و مریم جان عزیزم
در مورد زیبایی های فایل و پریدن با دوربین تو آب و موقع رفتن تو آب که یه لحظه چشممو بستم و سرمو خم کردم انگار خودم بودم چیزی نمیگم میزارم دوستام به زیباترین شکل توصیفش کنن
میخوام در مورد توجیه ها بگم مریم جان داشت در مورد توجیه ترسش صحبت میکرد یاد خودم افتادم که اول یک سال من گواهینامه رو به تعویق انداخته بودم یعنی کلا چهار بار امتحان رفتم دادم و با یک دونه غلط بیشتر ( فک کنم 5 تا غلط بود که اگه 4 تا میشد قبول بودم ) رد میشدم دیگه به دلیل باورهای نامناسب و ترس از این اسم صدا کردن که بیا کارتکس رو بگیر و برو رد شدی نرفتم
تا اینکه تصمیم گرفتم که نشون بدم میتونم و نشونه ها هم اینو گفتم الان باید بری یا هیچ وقت و رفتم و اون ترسه بود به شدت مخصوصا موقع اسم صدا کردن ولی قبول شدم و کلی لذت بردم تا اینکه امتحان فرمان و قبولی اون
بعد گواهینامه گرفتم و من یک روز درمیون مرتب تقریبا یک مسیری رو پیاده میرم تا پارک جنگلی برای تمرین بعد تو ذهنم میومد که از بابا درخواست کن که ماشینو لازم داری یا نه من برم تا جنگل تمرین کنم و بیام بعد به خودم میگفتم نه بابا من که نمیرم کل جنگل رو دور بزنم همون اوایلش وای میستم تمرین میکنم دیگه این مسیر پیاده روی تا جنگل هم گرم کردنم میشه
تو دل تابستون البته خخخخخ
خب از راه رفتن لذت میبرم ولی واقعا یک روزایی بود گرم و حال نداشتم مسیری رو پیاده برم به جای اینکه از پدر درخواست کنم میرفتم اسنپ میگرفتم
همش اینا ترس از نکنه اتفاقی بیوفته برای ماشین پدرم و عدم مسئولیت پذیری من بود
بعد یه روز هم ازش درخواست کردم که ماشین رو لازم داری من برم تا جنگل بیام گفت نه و باید تا سه ماه یکی کنارت باشه خب واقعا بهم برخورد چون من رانندگیم خوبه واقعا حواسم به خودم و کارم هست
و گفتم باشه اها
دیگه از اون موقع هر بار میگه مثلا تو راه خانه مادربزرگم یا روستامون هستیم میگه رضا بیا بشین میگم نه حال ندارم
حالا توجیه میاد که نه من سوار ماشین پدرم نمیشم یک اون حرف رو زدم دو ماشینش به درد نمیخوره ولی اصل قضیه اینه که میترسم که مثلا رفتاری از خودم تو رانندگی نشون بدم که پدرم بگه یا ابلفضل یا دخالت کنه یا فکر کنه رانندگی بلد نیستم
( اینم بگم از نظر بقیه من خیلی راننده حرفه ایی هستم بقیه منظورم مادرمه هر جا رسید اینو گفته خخخ ) برای همین میترسم این وجه از من خراب بشه
وقتی که استاد گفت طرف نمیره گواهینامه بگیره چون میترسه ولی توجیه میکنه دیگه مصمم شدم که موقع سفر باشه یا خونه مادر بزرگ باشه یا تا سر کوچه هم باشه از پدرم بخوام که من به جاش بشینم تا بر یکی از ترس های پنهانم غلبه کنم.
یکی از ترس هایی که برش غلبه کردم و به شدت ذهنم توجیه میکرد همین دویدن تو جنگل بود
من دویدن رو واقعا دوست دارم یه چیز عجیب و قشنگیه
خب من نمیدونم یک ماه پیش بود یا بیشتر
پای چپم احساس ضعف و عدم کنترل یه مقدار داشتم که از خدا هدایت خواستم همین چند روز پیش که چیه این راه حلش چیه و هدایتم کرد که سیاتیک پای چپه که با این ورزش ها خوب میشه و خدارو هزاران مرتبه شکر بسیار بشیار بهتر شده
ولی اون موقع ضعف پام زیاد بود
بعد هی این ندای درونیم میگفت بدو
تو باید بدویی حالشو میده
و من میگفتم نه بابا کوله رو دوشمه و دوست دارم قدم بزنم از این جنگل و منظره لذت ببرم
اومدم اینجا که قدم بزنم لذت ببرم ، عجله که ندارم
بعد میگفت از حرف و نگاه مردم میترسی
بعد باز همون هارو میگفتم که من میخوام اروم لذت ببرم و عجله ندارم حرف مردم که مهم نیست
این دیالوگ شاید سه چهار بار تکرار شد تو جای درستش های یعنی من بیرون تو شهر رفتم دور بزنم ولی اینو نگفت ولی وقتی که موقعش توی پارک جنگلی بود شروع میکرد ندای درونیم که بدو بدو بدو
تا اینکه یک آهنگ خفن پخش شد و من کولمو سفت کردم وقصد دویدن نداشتم که یهو گفت ایول کولت رو هم سفت کردی پس میخوای بدویی حالا وقتشه
دیگه رفتم دویدم و دویدم
اولش خودم یه مقدار شوکه شدم چون پام همراهی نمیکرد میخواستم یکم وایستم و به پام ضربه بزنم که احساس ترحم جلب کنم ولی گفتم برو بابا دوباره دویدم
دویدم اوایل یکم خلوت میشد میدوییدم
بعد این رفتار اینقدر داره تکرار میشه که یه بار شنیدم مثلا تو نوجون خندیدن و گفتن این چرا اینجوری میره
من فقط شنیدم و یکم ذهن میخواست توجه کنه من رفتم و روی دویدنم تمرکز کردم نه ناراحت شدم نه گفتم وای نکنه بقیه هم این فکر رو کنم دیگه همه چی تغییر کرده
خدارو هزاران بار شکر میکنم برای این هدایت هاش این آگاهی ها این ندای درونی که در درست ترین زمان چیزی رو میگه که نیازش داری و خداروشکر یک قلقی از خودم دارم پیدا میکنم که با اون راحت تر میتونم خودمو هول بدم تو ترس هام
استاد عزیزم ممنونم ازت که این کلا خدا و این آگاهی هایی که از درونت میاد رو بازگو میکنی و خداروشاکرم برای غلبه کردن خانوم شایسته عزیز بر ترسش که نه تنها خودش رو بزرگ تر کرد بلکه داره مارو هم بزرگ تر میکنه
از جفتتون ممنونم
و کلام آخر این اهنگی که روی سفر به دور آمریکاست چقدر زیباست آهنگ باران که شدی اصلا دیوانه کنندست
همیشه شاد و سلامت باشید
سلام همراهان عزیز.
درود وسپاس بر استادِ عشق و بانوی پارادایس
چه صحنه جالبی دیدن پرندگان شما در خونشون برای من تمثیل قومیت های مختلفی رو داره که در صلح در کنار هم زندگی می کنند بدون خودبرتربینی و زورگویی و لطمه رسوندن به هم دیگه بدون اینکه بوقلمون مرغ کوچک را نوک بزنه بدون اینکه خروسی اردکی رو اذیت کنه و همه در صلح و صفا توی لونه شون زندگی می کنند حتی اگه دیرتر در باز بشه و دیرتر غذا و آب بخورن.
این اختراع شما بابت جمع کردن کود های مرغی(بقول شما دستشویی😊) رو تحسین می کنم و خیلی جالبه هم محیط تمیزتر میمونه و هم از کود شون استفاده و بهره وری بیشتری میشه.
آفرین بشما استاد هزار فن حریف💪🏻👏🏻
✔️راستی استاد جانم یه پیشنهاد دارم براتون☺️👇🏻👇🏻
💎حتماً از این کودهای مرغی بریزید توی دریاچه برای ماهی ها، ماهیها علف هایی مثل یونجه و کود های حیوانی را به عنوان غذا می خورند و خیلی براشون خوبه این بخشی از تجربه من بوده که دوست داشتم منم سهمی توی پارادایس داشته باشم و اثرگذار و مفید بوده باشم خیلی دوست داشتم اینو به تصویر بکشید و ببینم چون واقعاً دارم لذت میبرم از این همه زیبایی، ممنونم ازتون🌹🙏🏻😘
اون صحنه رو میبینم که ماهیها از سروکول هم بالا میرن و کودهای مرغی رو با اشتها میخورن و دعامون میکنن😊🐟
🏊🏻♂️ چقدر لذت بردم از پریدن توی آب، بسیار لذتبخشه و خستگی تک تک سلول های بدن آدم در میره، کیف خاص خودشو داره مخصوصاً که قالی سلیمان زیر پات باشه اَلصِ حاله😂🎉💃🏼🕺🏼
🏳️🌈داشتم به این فکر میکردم که چقدر عالی که استاد سالها پیش چنین خونه و جنگل و مکان رویایی و سرسبز و پر از درختهای تسبیح گوی رو به آسمانی رو تصور کرده بود و در مسیر خواسته هاش محکم💪🏻 و با توکل🙏🏻 و ایمان قوی♥️ قدم برداشته🦶🏻 و اونو جذب کرده و الان جزئی از داشته های زندگیشونه🏕️
من از صمیم قلبم خوشحالم و بهتون تبریک میگم استاد عزیزم و ممنونم بابت اینکه این باور رو در ما ساختی که خواسته ها دست یافتنیه هرچند به ظاهر بزرگ باشند و ممنونم بابت اینکه با نشان دادن این فضا های بسیار زیبا ذهن ما و ظرفیت ما رو بزرگتر می کنید و باور پذیر بودن اونو تقویت میکنیم، من به شخصه سلولهای عصبی مغزم رو به وضوح احساس می کنم که دارن به چنین مکان بهشتی زیبایی که همیشه دوست داشته و الان داره میبینه عادتش میدم و شکل میگیره و در تخیلم لذت هایی بسیار بردم احساس کردم الان اونجام و با شما پریدم توی آب و صحبت های شیرین شما را با جان و دل گوش میدم.
چقدر خانم شایسته عزیز عالی ترسشون رو باز کردن و مثال آرایش کردن رو گفتن و قدرت توجیه کردن را بیان کردن که چقدر میتونه ما را از مسیر رسیدن به خواسته های زیبامون دور کنه، آره واقعاً همینطوره. من یادمه که در کسب و کارها و تجربه های گذشته م دقیقا این اتفاق”توجیح” کردن رو تجربه کرده بودم ولی بالاترین لذت زمانی نسیبم میشد که خودم وارد عمل می شدم و وارد ترسم می شدم و لذتی بالاتر از تصورم می بردم و می فهمیدم که من چقدر خودمون محروم کردم به خاطر ترس های پوچم.
از اون به بعد این عهد رو با خودم بستم که تا میتونم تمرین کنم و یادم بیارم👈🏻 هرجا از هرچی ترسیدم برم تو دلش چون یک پاداش عظیمی پشتش نهفته است و مثال ترس های گذشته و بزنم و به خودم بگم که دیدی از فلان موضوع هم می ترسیدی و رفتی توش علاوه بر اینکه ترسی نداشت و اتفاقی هم برات نیفتاد بلکه کلی خیر وبرکت و لذت و تجربه های جدید هم داشت؟؟ و بالاتر از همه اینها اینکه من توانایی ذهنم و ظرف وجودیمو گسترش دادم و پله پله رشد کردم. این عین لذته😇
به خودم بگم ➖➖➖➖⬅️ آخ جون چالش جدید😊💪🏻
و خدا میدونه قراره توی این مسیر چقدر لذت های جدیدی رو کشف کنم و بزرگ تر بشم، من می خوام تمام خودمو تجربه کنم👍🏻
شاد، سلامت و ثروتمند و بااراده باشید🌹