سریال زندگی در بهشت | قسمت 237

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار صفا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

✨به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر مهربان✨

سپاسگزاره خداوندم که به من فرصت دیدن خان نعمت الهی دراین زندگی پربرکت استاد توحیدی و ثروتمند رو داده

سلام و درود بی انتها به استادان عزیز و اهالی عزیز سایت

اول ازهمه اون صحنه ی فوق رؤیایی داخل تلوزیون از پرادایس رو تحسین میکنم،و یک تبارک الله احسن الخالقین به خداوندی که یک نقاش فوق ماهر و زبر دسته که بااین طبیعت زیباش تعقلان رو از شگفتی های آفرینشش به فکر فرومیبره

امروز کلی آنباکسینگای خفن و هیولایی داریم که استاد بااین سفارشات داره به جهان اعلام میکنه که من هرچی سفارش بدم بی نهایت فراوانی هست و بی نهایت ثروت هست

و خداوند خدای منبع ها و ثروتهاست که هرچی تواین دنیا بخواییم هست و برای داشتن هرچیزی هیچ غیرممکنی وجود نداره مگه اینکه ذهن منطقی باباورای محدودش نتونه خان نعمت الهی رو بپذیره

خدای من چقدر امروز آنباکسینگ داشتیم،خدایاشکرت

استاد من از تک تک وسایل باکیفیتی که سفارش داده بودید کلی لذت بردم کلی سد باورهای محدودم ریزش کردن،

و باتمام وجودم باور کردم که از هرچیزی میشه ثروت بی انتها ساخت از هرچیزی میشه چندینو چندتا داشت.

من بودم که تابه الان ذهنمو پر کرده بودم از باورهای محدودکننده که به خورد من داده شده بود که اسراف حرام است

و هیچ موقع دراین جمله تعقل نکرده بودم که ببینم منبع این جمله ازکجا اومده،و ببینم اصلا این کلمه ای که به من گفته شده اسراف چیزه خوبی نیست،معنی اصلی اسراف چیه

و الان میفهمم که دلیل تمام پیشرفت نکردنهای من در کل دوران زندگیم باور به اینکه هرچی کمتر وسیله بخرم آدم بهتریم،آدم خاکیی ام،آدمی ام که به کم قانعم و زندگی علی و محمد گونه ای دارم برای خودم میسازم،

و همیشه میگفتم خدایا من راضیم توهم راضی باش،ولی همیشه ته قلبم ازین جمله راضی نبود،همیشه انگار یه چیزی درونم فریاد میزد که چرا ازهرچیزی تو این دنیا بهترینشو نخوایی

همیشه لباس آف خورده،کفش تک سایز آف خورده،مواد خوراکیِ آف خورده،برنج کم کیفیت دولتی، گوشت یخ زده ی ازتاریخ رفته ی دولتی و و و کلی چیزای دیگه که ذوق هم میکردیم با قیمت مناسب چیز خریدیم

دیگه فکرشو نمیکردیم که داریم بااین کارامون به جهان اعلام میکنیم که ارزش و ابهت ما دراین حده،درصورتیکه ما خلیفه و جانشین خداوند برروی سیاره ی زمین هستیم

اما ما اونقدر ذهنمون رو بسته بودیم به روی حقیقت و باز گذاشاه بودیم به روی باورهای گذشتگانمون که پرازشرک و ناسپاسی بوده و خوده لایتنهایمون رو با گردوغبارای گذشته پوشوندیم

و ارزش و احترام خودمون رو درحد یک وسیله ی آف خورده ی بی کیفیت میدونستیم،و خودمونو بااین حدیثِ جعلی از قول علی(ع) که اگه من یک روز نون رو بانمک بخورم یک غذای تجملاتی خوردم،و اینکه شنیده بودیم حضرت علی همیشه لباسهای کهنه و پاره ای به تن میکردن

و چقدر خودمون رو گول میزدیم که ما از دسته شیعه های اصلی علی هستیم

الان میبینم یکی از توحیدی ترین آدم تو کل ایران اونقدر برای خودش ارزش ایجاد کرده،اونقدر اون خدای حقیقی رو پیداکرده که میدونه هرچی جسورانه ازش بخوایی اون بدون هیچ درنگی برات مهیا میکنه

و کاملا ابراهیم وار در عبادتش عمل میکنه،و کاملا سلیمان وار درخواست میکنه و جهان بهترینش رو دراختیارش میذاره

و اونقدر به منبع ثروت و فراوانی خداوندگارش ایمان داره که میدونه هرچی ازبهترینه بهترینهاش سفارش بده حساب بانکیش مثل یک رود جاری همیشه پراز پولو ثروته

و درحین داشتن وسیله های باکیفیت،درحین داشتن لوکس ترین خانه ها در ثروتمندترین کشوردنیا،درحین داشتن پول فراوان و داشتن بهترین و زیباترین ماشینها

جوری زندگی میکنه که متواضع و فروتنی خودش رو درمقابل پروردگارش بیان میکنه

وبااینکه خداوند به او ثروت فراوان داده،همیشه خودش رو فقیر به درگاه خداوند میدونه

و دلیل اینهمه خرید و سفارش دادن وسایل به این معنا نیست که خلآ داشته باشه

به این معناست که داره به جهان اعلام میکنه که من به فراوانیِ خداایمان دارم و ازهرچیزی که هزاران هزارتاشو سفارش بدم ازثروت من کم نمیشه که هیچ،بلکه یک جریان فراوانی ازثروت وارد زندگیم میشه

استاد خیلی خیلی مونده تامثل شماابراهیم وار عمل کنیم و سلیمان وار از خدا درخواست بدیم

استاد باتک تک سفارشاتون انگارکه شما با یک بُلدُزر یک سد بتونی محکمِ میلگردی از باورهای محدود من خراب میکنی

ونمیدونید که چه ذوق و هیجانی درون ذهن بچه هاتون تواین سایت شکوفا میکنید،

من ایمان و باور دارم که اگه شما تونستید من هم میتونم,اگه شما یک جفت کفش رو به راحتی نمیتونستید بخرید ولی ازوقتی که فراوانی خان نعمت الهی براتون یک چیزه بدیهی شد،تونستید چندینو چندصدتای اون رو بخرید

پس چرا منم نیام این باور رو برای خودم تکرارکنم و درحین داشتن نعمتهای فراوان توزندگیم،مقر شما همیشه متواضع و فروتن باشم و هیچوقت نخوام با داراییم شوآف بدم یا رخ نمایی کنم

منم میام برای خودم ارزش ایجادمیکنم که خداوند همیشه بهتربنهاشو نصیب زندگیم کنه

از دوست خوب،همسرخوب،فرزند خوب،خوراکوپوشاک خوب،خونه وماشین عالی و لوکس

استادجان همه ی وسایلاتون مبارکتون باشه،کلی ذوقو انگیزه درون بچها ایجادمیکنید،کلی جرقه ی ایده های ثروت افرینی تو ذهن منِ نوعی ایجادکردید که به امیده خداوند در زمان مناسب و مکان مناسب به سمت یکی ازاین ایده ها هدایت خواهم شد

استادسوال سختی راجب انتخاب کفشهاتون پرسیدید اونفدر همشون زیبا و باکیفیت بودن که آدم حیفش میاد بگه اون یکی ازون یکی بهترو قشنگتره بنطرم همشون فوق العاده و عالی بودن

و بنظر خودتون واون شناختی از ارزشمندی شما برای هرچیزی دارم اون کفشی بهتره براتون که حتی زمان کمتری برای بستن بندای کفش ببره،و مسلما همون کفش نایکی رو انتخاب میکنید که درکسری ازثانیه بندکفشتون محکم میشه

خیلی خیلی از تموم سفارشاتون لذت بردم و امیدوارم ازتک تک اونها بهترین استفاده رو ببرید و باخوشی و سلامتی ازشون استفاده کنید

درپناه ربالعالمین ثروتمند میسپارمتون

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    753MB
    49 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

298 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آرزو دختر خدا» در این صفحه: 3
  1. -
    آرزو دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 1899 روز

    سلام نفیس مهربان با عزت نفسم

    شبت آرام و زیبا

    کامنتت رو چند روز پیش خوندم ولی فرصت نشد جواب بدم تا امشب که ی حس خاص داشتم و گفتم با نفیس جونم حرف بزنم

    نفیس از صمیم قلبم ، با همه وجودم تحسینت میکنم

    احسنت

    احسنت

    چه عزت نفسی …

    چه اعتماد بنفسی که اومدی و اینها رو نوشتی

    خود من جراتش رو ندارم چون بقول تو دلم میخاد به بقیه بگم من از اول همینجا بودم

    از اول داشتم

    از اول این موفقیت و وضع مالی بوده …

    اما تو جسارت داشتی و با اینکه دوستانی چون من هستند که میشناسنت اما میای و اینقدر قشنگ خود افشایی میکنی

    واقغا تحسینت میکنم

    بهت تبریک میگم

    چقدر با خودت در صلح شدی که این قسمت از زندگیت رو هم پذیزفتی و راجع بهش حرف می‌زنی و مینویسی چیزی که خود من جراتش رو ندارم

    و دلم میخاد ی قسمت از زندگیمو به کسی نشون ندم

    خانوادم و وضع مالیمون رو از ی جایی به بعد به نمایش بگذارم اما تو این جرات و جسارت رو داشتی

    ببین جواب این در صلح بودنت چه احساس خوشبختی و سبکبالی رو بهت تزریق میکنه

    برات خیلی خوشحالم

    چقدر حس خوب از تو دریافت میکنم

    نفیس ی حسی تو قلبمه برات مثل بشارت …

    نمی‌دونم بشارت چی ؟

    اما ی حسی واست تو قلبمه که انگار ی اتفاق خاصی برات می آفته

    نفیس من پیگیر همه کامنت های تو هستم

    شاید جواب کامنت ندم اما همه رو میخونم و در جریان اتفاقاتت هستم

    به چشم دارم میبینم رشدت رو

    قشنگ پیداست چقدر توحیدی شدی

    به حرف نه

    پیداست در عمل داری توحید رو اجرا میکنی

    بهت خیلی افتخار میکنم و مطمئنم اتفاقات خاصی در راهه برات

    منتظر خبرها هستم

    خیلی دوستدارم و خوشحالم برای بودنت در زندگیم

    با نوشته هات هدایت میشم و فوق العاده قلمت رو دوست دارم

    نفیس حس میکنم بوی خدا میدی

    نمی‌دونم این حس از کجا میاد اما بوی خدا میدی

    دوستدارم بو و انرژی کع ازت تو این فضا پخش و ساطع میشع

    نمی‌دونم این حرفا از کجا اومد اما گفته شد و منم نوشتم 🙂

    قطعا برای خودت هدایتی هست که من نمی‌دونم چیه ؟ اما به ذهنم اینا اومد که برات نوشتم 😉

    شبت آروم عزیزدلم 💕😘💕

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    آرزو دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 1899 روز

    سلام نفیس گلی

    شبت قشنگ و آروم

    از صبح خواستم جواب بنویسم اما به دلایلی نمیشد

    الان تو خونه خودم ، ساکت با حال خوب نشستم و گفتم بشینم با نفیس جان همزاد قشنگم صحبت کنم

    جونم برات بگه که خیلی حرفاتو دوستداشتم

    هم از اینکه از جایگاهم پیش خدا گفتی که قطعا پیغام خدا از زبان توهه و هم از پیشرفتت خیلی دلم شاده برات

    این حس قربانی شدن

    این حس دلسوزی رو دوستداشتن

    پاشنه آرشیلیست که فکر میکنم تو همه ما وجود داره و تو ماشاللع چقدر خوب داری ریشه کن میکنی

    واقعا تحسینت میکنم

    چقدر جالب وقتی از ادکلنی گفتی که همون لحظه استفاده کردی و من گفتم بوی خدا میدی

    قربون خدا برم با این قوانینش

    قربون خدا برم با این همزمانیش

    قربون خدا برم برای بودنمون در این فضا و البته بودن با استاد عزیزمون

    نفیس حس میکنم هر ی قدمی که برای رفتن تو دل ترس و یا هر استپی برای کنترل ذهن کردنی که انجام میدی به عینه خودت رو میبینی که چقدر مدار درکت از قوانین و زبان خدا رو فهمیدن و مدار ارتعاشیت بالا میره

    خودتو میبینی که چقدر بالاتر رفتی و چقدر این حس قدرت لذت بخشه

    هر روزی که بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که روز قبل انگار خدا رو نمیشناختم و الان درک بهتری ازش دارم و این تکاملمون هست که چقدر دوسش دارم

    نفیس این لحظه که دارم برات مینویسم ی تضاد خیلی بدی تو محیط کارم بوجود اومده

    اگر قبلا بود قطعا تا مرض سکته میرفتم

    خصوصا که این تضاد یکی از وحشتناکترین پاشنه ارشیل های من بود

    اما الان این لحظه که دارم برات مینویسم قلبی تو سینمه که میگه دختر زیبا نگران نباش کار رو دادی دست خودش ، خودش میدونه باید چطور مدیریت کنه ، چطور جمع کنه که ذره آیی آسیب به تو نرسه ،؟

    این اطمینان از کجا میاد ؟

    از ایمان ؟

    یعنی من اینقدر خدای خودم رو باور کردم ؟😍😍

    یعنی خدای درون من اینقدر قدرتمند شده که ککم نمیگزه و مطمئم آسیبی به من نمیرسه … 😍😍

    ظهر اومدم خونه سعی کردم کنترل ذهن کنم …

    گرفتم خوابیدم که فکر نکنم …

    بیدار شدم یادم افتاد چه اتفاقی افتاده و حالم گرفته شد و نجواها میومد و میومد …

    بهش بها ندادم ، خونه قشنگم رو تمیز کردم

    وسایلم رو مرتب کردم و دوش گرفتم و …

    تو لحظاتی که داشتم این کارا رو میکردم خدا بهم میگفت برو این حرفو بزن

    این رو بگو

    به این صورت مطرح کن و …

    عجیب قلبم آروم شد

    حالا فردا پس فردا باید برم و قضیه رو مدیریت کنم که مطمئنم خدا خودش اون لحظه میدونه چی تو ذهن من بیاره و چطور از من در برابر بقیه دفاع کنه … کسی حق نداره بمن آسیب بزنه

    چون تو تمام اون مراحلی که من پیش رفتم ، هدایت از خودش خواستم و در حد توانم اجرا کردم و مطمئنم این وسط قراره من یک درس‌هایی بگیرم و به بهترین شکل حل میشه و من در پناه امن الهی خواهم بود …

    وقتی با خدایی کوهی در برابرت باشع تو نمیترسی

    اما وقتی خودتی و خودت حتی ی پر کاه هم تو رو تا سرحد مرگ میترسونه

    نفیس من همه اینها رو حس کردما

    روزهایی بود که ی اقا میومد تو اتاق من و من بهش ی لبخند میزدم از ترس میمردم که الان چه فکری راجع بمن میکنه ؟ میگه من دختر خوبی نیستم و …

    اما الان به تضادی خوردم که مستقیم با ابروی من در ارتباطه

    اما میدونم در حریم امن الهی هستم

    میدونم اگر خدا بخواهد چه کسی می‌تواند به بنده آسیبی برساند ؟

    و اگر خدا نخواهد چه کسی می‌تواند به بنده نفعی برساند ….

    و دقیقا همینه

    الانم با اون شناختی کع من از خدا دارم همون خدایی که جون شد تو پاهای تو و کمکت کرد عهدت رو نشکنی همون خدا میشع پشت و پناه من و نمیذاره کسی آسیبی به جایگاه و شخصیتی که خودش هدیه داده بزنه …

    نفیس تو یکی از فایل های ۱۲ قدم بود استاد عزیزمون میگفت : شما مثل مسافرهایی هستید که تا قبل از پرواز در هواپیما میتونید تصمیم بگیرید که سوار هواپیما بشین یا نه ؟

    اگر سوار شدی دیگه نمیتونی به خلبان بگی این طوری برو یا اون طوری پرواز کن … و بایدبنشینی به خلبان اعتماد کنی

    میگفت وقتی با خدایی دیگه باید اعتماد کنی و بذاری کارشو بکنه و هی نگی چرا این اتفاق افتاد ؟ چرا این شو یا اون شد … باید قبول کنی الخیر مافی وقع …

    منم از خدا ی سری چیزها خواستم و خدا هم برای رسوندنم به مقصد باید از یک مسیری منو ببره

    اون مسیر شاید جاده خاکی داشته باشه ، شاید اقلیم هوایی بعضی جاهاشو دوست نداشته باشم اما میدونم خدای من راه بلده و منو میبره به مقصد و بهتره که من مقاومت نکنم تا زودتر برسیم

    الانم حسم و حالم بصورت آرامشیست بی نهایت عجیب

    من به خدای خودم اعتماد دارم

    این وسط قراره من درس‌هایی رو یاد بگیرم و یا شاید قراره از جایی به جای دیگر مهاجرت کنم که برام بهتره و خواسته های من اونجا وجود داره و‌محقق میشع پس بهش اعتماد میکنم و راحت میگذارم که خلبان زندگیم منو ببره به مقصد

    خدایی که من شناختم بی نهایت مهربان بود

    بی نهایت منو دوستداره

    و بی نهایت منو عزیز کرذه و تاج پادشاهی رو بر سر من گذاشته و از خدایی که من شناختم بعیده برنامه های ناقص برای کسی ترتیب بده اگر گفت هستم تا آخرش باهاته

    توام باهاش نباشی اما اون باهاته و نفیس جان عاشق خدای مهربونمون هستم و تو رو هم به خدا میسپارم و در کامنت های بعدی نتیجه این تضاد رو میام و برات مینویسم که هم رد پا بشه برای خودم و هم برای تو نازنینم شاید هدایتی وجود داشته باشه

    راستی چقدر قشنگ گفتی از پروانه آیی که از دوران کرم بودنش خجالت نمیکشه و با افتخار ازش میگه

    این جمله ات برای ساختن اعتماد بنفس و قبول کردن گذشته و پذیرفتن کمک بسیار زیادی میکنه

    دوستدارم ابجی قشنگم

    هدیه هات هم مبارکت باشع

    راستی منم ی تجربه این چنینی داشتم

    نفیس پارسال تو یک الهام بمن گفته شد رها کنم ی سری افراد و شرایط رو و بچسبم به خدا و فایل ها

    اون روزها رو آتیش بودم نفیس

    نجواها میومد میخاستم جون بدم

    ی روز کع حالم خیلی بد بود از لاعلاجی از خونه زدم بیرون

    رفتم لب ساحل

    رفتم توی پارک

    راه میرفتم و حرف میزدم میگفتم خدایا کمک خدایا کمک

    من دارم میمیرم ی نشانه بفرست که منو میبینی دلم آروم بگیره …

    نفیس خسته و … اومدم خونه

    بگو چی دیدم ؟

    پشت در خونه ام یک گلدان طبیعی بسیار بسیار قشنگ پر از گل با یک کادو پشت در گذاشته شده بود 🧐

    وای خدایا این چیه ؟

    و باز کردم که یک تاپ قرمز مجلسی فوق العاده بود

    که بعدا فهمیدم از یک اقایی که من رفته بودم برای منزل اجاره کنم و ایشون میخاست بمن نزدیک شه و من برخورد شدیدی کرده بودم برای رفع دلجویی میاد و میبینه من نیستم میذاره پشت در و از من عذرخواهی کزد و رفت ….

    نفیس اون آدم با هر فکر و فرکانسی که داشت مامور شد که خدا به من بگه من میبینمت ،

    حواسم بهت هست ، آدم میفرستم پشت در خونه ات هدیه بگذاره و بره و اون روز چقدر من اشک شوق ریختم و هر بار اون گلهای زیبا رو میدیم حس میکردم خدا منو داره عین گل نوازش میکنه …

    یا وقتی که روز زن بود و منم تنها بودم به خدا گفتم تو برام همسری کن

    نفیس به خداوندی خدا از در و دیوار برای من هدیه میومد

    دوتا مرغ عشق … باورت میشع ؟ خدا بمن مرغ عشق داد و با زبان نشانه ها گفت صبر کن میدونم چی میخای …

    برام کتاب نامه های احمد شاملو به آیدا از یک ناشناس فرستاده شد کع بعدها فهمیدم یکی از استادهای مجموعه برام هدیه گرفته و فرستاده …

    یکی از همکاران برام خوراکی

    یکی برام هدفون

    یکی برام ادکلن

    یکی برام …

    یعنی از درو دیوار به سر من هدیه میریخت که اگر همسرم بود هم اینطوری برام هدیه نمیخرید که خدا این طوری برای من همسری کرد و دل منو شاد کرد

    خیلی تجربه عجیبی بود

    الانم همین خدا کنارمه و هر روز بیشتر وظیفه خودش میدونه که برام همسری کنه ، پدری کنه و منو در آغوش خودش جای بده

    شبت آروم و قشنگ ابجی جانم 👩‍❤️‍💋‍👩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    آرزو دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 1899 روز

    سلام عزیزدلم

    نفیس عزیزم

    خواهر خوبم

    الان جات سبز کنار ساحل با شروع یک غروب خیلی قشنگ نشسته ام و گفتم بیام کمی با ابجی مهربونم صحیت کنم

    نفیسه جان برات نگم که اون قضیه که به تضاد خورده بودم چی شد ؟

    نمیدونی اون قضیه چقدر خوب و عالی طوریکه فکرش رو نمیکردم برام حل شد …

    پیش همکارم که راجع بمن باهاش حرف زده بودند و من خیلی ناراحت بودم خودش به من زنگ زد و گفت که زنگ زدم احوالت رو بپرسم

    و اینکه من فهمیدم که اون کسی راجع به شما حرف زده فیلمشون بوده

    و خواستن شومن بازی در بیارن

    و اینکه خودم میرم پیش رییس منابع انسانی و میگم که اینها همه آش سوتفاهم بوده و نمیدونی چه باری از رو دوش من برداشت

    اخه راجع به اون قضیه حرف زدن برای من سخت بود

    قرار گرفتن تو اون شرایط سخت بود چه برسه به توضیح دادن اونم پیش رییس منابع انسانی مون که من خیلی باهاشون رودروایستی دارم و بهش فکر میکردم همه بدنم یخ می‌کرد

    اما خدا خودش به بهترین شکل طوری قضیه رو حل کرد که حتی سر سوزنی بمن فشار نیاد

    اون همکارم تماس گرفت ازم دلجویی کرد و گفت اصلا نگران نباش

    نفیس خودمونیم منم ی سری اشتباهاتی داشتم …

    البته نه به اون صورت که اونا برداشت کرده بودن ..

    اما منم قانون رو به اشتباه فهمیده و پیش رفته بودم

    اما خدا خودش میدونست که من چه نیتی داشتم

    خودش طوری برام جمعش کرد کع فقط اشک تو چشمم حلقه زده بود

    نفیس من فهمیدم ی روزهایی که من تو خواب خرگوشی بودم چطور خدا ازم محافظت میکرذه و نذاشته خط و خشی به شخصیت و ابروی من وارد بشه ..

    این قضیه ابرو رو خدا نمیذاره کسی بهش دست بزنه

    هزار جا بدون اینکه تو بفهمی اون خودش پیشاپیش میاد و قضیه رو درست میکنه و میره که شاید ماها هیچ وقت نفهمیم که خدا برامون چیکار کرده و روحمون هم خبر دار نشه

    خدا اینقدر مهربونه اما ما گاهی میشیم دایه عزیزتر از مادر …

    و هی ابرو ابرو می‌کنیم که بقول تو از همون جا ضربه میخوریم

    در خالیکه بنظر من همینطوری که روزی ما رو خدا بر خودش واجب دونسته ابروی ما هم جز همون روزی محسوب میشع و محاله که دچار دستخوش بشه

    خلاصه نفیس این روزها وقتی به اینکه خدا چطور ازم مراقبت کرد

    و حتی روزهایی کع من تو اشتباه بودم اما داشته از من مراقبت میکرده و نمیذاشته که کسی منو تو چاه بندازه از شادی میخام فریاد بزنم و قربونش برم

    که اینقدر مهربونه

    اینقدر بخشنده و ستار العیوبه ؟

    مگه میشع عاشق این خدا نبود ؟

    نفیس فکرشو کن اصلا خدا نداشت من حرفی بزنم توضیحی بدم

    خودش اومد وسط و بدون کلمه آیی بازخواست که از من بشع کل قضیه رو به نفع من حل کرد

    نفیس مطمین بودم همینه

    محاله خدا ابرویی که خودش داده رو ببره

    البته کع منم باید سنجیده تر رفتار کنم

    پخته تر رفتار کنم

    به بهای اندک این گوهر گرانبها رو ندم

    و درسته کع خدا مهربان و محافظ هست

    اما منم باید به عرف جامعه و قوانینش احترام بگذارم و بقول حضرت علی خودم رو در معرض قضاوت نگذارم

    نه اینکه بترسم و زندگیم رو فلج کنم بلکه باید کار درست رو‌انجام بدم

    کار درست شفافه

    قایم کردنی نیست

    اونو انجام بدم فارغ از نظر بقیه

    اما نه اینکه خودم رو در معرض اتهام بگذارم

    و این درسی بود که من از این داستان گرفتم

    خدا بمن کمک کرد و مهربانانه چون یک معلم دلسوز درسش رو هم بدون تنبیه بمن داد

    دلم میخاست بیام و بهت نتیجه رو بگم

    آجی جان کنار ساحل جات خالیع

    اگر تونستی بیا عسلویع ی شهر ساحلی آرام

    و در کنار هم قطعا لحظات خوبی رو خصوصا تو این فصل که اینقدر هوا اینجا خوبه خواهیم گذروند

    انشاللع به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: