سریال زندگی در بهشت | قسمت 243 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

سلام استاد جانم و مریم دوسداشتنییی شایستته

استاد جان تا قبل این ک مریم جان درمورد اون اتفاق صحبت کنم من داشتم لذت میبرم از طبیعت از بزامون از غروب بینطیرمون از اینکه چققدر ابرا پایین

مثال دقیقا مثل یک ساختمان فوق العادع زیبا و شیک بودم ولی زمانی ک مریم جان گفت چ اتفاقی افتاده انگار کوبیدنم انگار این ساختمان از بین رف یچند دقیقه ایی مات بودم اصلا نمیدونستم نمیفهمیدم چم شد ولی مریم جان ک شروع بصحبت کرد یلحظه این یادم اومد ک بابااا ما ازززخداییممم و بخداا بر میگردیم ی چند صباهیی اومدیم اینجا ک فققط لذت ببریم اینا ک چیزی نیست بجایی ک من بیام حال خودم روبد کنم میام تمرکزم رو میزارم رو بقیه بزااا بابا ما این همه دیگه بز داریم ک شاید اونا حامله باشن و برامون بچه بدنیا بیارنن بابا این همه چبز خوب دیگه در راهه چرا من بیام حال خودم روبدکنمم خدایا شکرت ک اصلا یکی دیگه بچه داریم ازش ک میتونیممم باهاش عشق کنیم اصلا می تونیم بیاریمش تو خونه ی خودمون و بغلشش کنیم و لذت ببریم از وجودش بووش کنیم وای ک چ بوی خوبی میدنن

استادد جانن دقیقا الان زمانی هست ک بقول خودون خدا داره الک میکنه اصلا خدا داره امتحان میکنه اصلا برای مثال منه حسین منی ک دارم این حرفا رو میزنم باید حرف و عملم یکی باشه کک الان هست ک میخواد من رو امتحان کنه ک اصلا فرقی کردم ایا اون حسین قدیمم ک میومدم ماتم میگرفتم و اعصابم خورد بود یا ک بابا کنننترل ذهههن میکردم وای خدااا استاددد دیونه شدمممم اصلاا چقددر نکات مثبت تو این اتفاق بود ک بابا ما فکت پیدا کردیم ک تغغیر کردیم ما تونستیم کنترل ذهنن کنیم ما تونستیم توجهمون رو از ناخواسته برداریم و بزاریم رو خواستمونن بابا ایووول بابا خدایا شکککرت استاددد شکر چققدر اتفاق خوب تو راههه ک اصنننن اوووف بلخره تونستیمم این اسبب چموش رو راممم کنیممم پس بایددد منتظر سواری بینظییر باشمم

دقیقا مثل زمانی ک بوقلمون هامون اون اتفاق براشون افتادد ماتوجهمون رو از روی اونا برداشتیم و گذاشتیم روی اون دوتا ایی ک داشتیمم و چقدر خاطره ی خوب داشتیم باهشون

و واقعاا میتونمم بگممم ک اتفاقات عاااالی تو راهه

خدایا شکرت ک تونستم کنترل ذهن کنم

خدایا شکرت ک تونستم کنترل ورودی کنم

خدایا شکرت ک تونستم توجهم رو از روی ناخواسته بردارم و بزارمم رو خواستممم بابا ما این همه دیگه بز داریمم خدایا شکرت

واقعا چقدر اتفاقات مثبت پشت اون حادثه بود

ک ما شکرگزار تر شدیمم

فهمیدیم ک بابا ی تفاوت باقبلمون کردیمم

وای خداااا دیوانه شدممم

فقط میتونم بگم شکرت

قانون هایی ک بعد از این اتفاق با خودم تونستم مرور کنم

۱-احساس خوب=اتفاقت خوب

۲-بابا ما از خداییم و بخدا برمیگردیم قانون رهایی

۳-کنترل ورودی ها

۴-توجه ب خواسته

۵-ایمانم رو تونستم نشون بدم

اخ اخ اووف خدایا شکرت واقعا شکر الان این قدر هیجان دارم ک اصلا روی زمین نیستممم ااا الان یچی فهمیدم ک باوراممم دارننن ساختهه میشنن نگا چ ذوققی کردمم وای من خدایااا دارن ساختهه مشینن اخ ک خدایاا نتایج تو راهههه دارن با سرعت برررق میان

استاد جان ازتون ممنونم و همچنین مریممم عزیز ک باعث شد بفهمیم با خودمون چند چندیم واقعا شکر

الهی شکر معبووود من

آخدا عاشقتممم من ستوننن

استاد جان انشالله بایک دوره ی فوق العاده برمیگردین

مریم جان واقعاا ممنون ازت

نکته اخر ایه هاایی ک تو ذهنم توی اون لحظه خیلی بزرگ شدن

۱-ایه ۱۵۵تا۱۵۷ قره

۲-ایه۱۴۳بقره ک میاد تفائت بین اصل و فع رو میگه ک تونستم توی این موقغیت اصل رو از فرع تشخیص بدم

یاحق