سریال زندگی در بهشت | قسمت 71

دیدگاه زیبای فاطمه عزیز بعنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام و درود

بالاخره انتظار به پایان رسید و قسمت بعدی سریال هم روی سایت قرار گرفت

استاد کاش هر روز اونم ساعت۶ صبح همیشه قسمت بعدی تو سایت قرار می‌گرفت تا وقتی چشم باز میکردیم روزمونو با این سریال جذاب شروع میکردیم….

شروع این قسمت با بدرقه ی خانم شایسته با موتور و چاشنی دعای خیر واسه استاد عزیزمون هست و خانم شایسته با چک کردن RV استاد رو راهی سفر میکنه…

مریم جان از برنامه هاش میگه از کارهایی که باید در طی این چند روزی که تنهاست انجام بده و بااااز هم براونی جذاب که همیشه و هرجا دوربین خانم شایسته باشه اونم خودش رو با بیخیالی توی قاااب میگنجونه و میخوااااد که همیشه عضو ثابت این سریال باشه…

خانم شایسته از ترس از تاریکی میگه ازینکه میخواد پله به پله و آروم آروم با طی کردن تکاملش بر ترسهاش غلبه کنه

و حالا اولین بعد از ظهر بدون استاد شروع میشه و ذوق مشخص توی صدای خانم شایسته که از اینکه استاد داره خوش میگذرونه خوشحاله و مشخصه چقدر احساس خوبی داره و خانم شایسته میگه استاد الان داره کلی اطلاعات جدید کسب میکنه…

و یه ذوووووق پررنگ تر از زیبایی منظره ی پرادایس از دیدن خروس و مرغها و جوجه هاااااا

مادر مرغی هم به همراه جوجه هاش داره دووووش خاک میگیره و چه جوجه های خوب و سر براهی داره و البته آقای خروس هم با ابهت بالا سرشون وایساده به نشونه ی اینکه مرد خانواده منم و نمی‌ذارم هیییچ کس وارد حریم خصوصی زن و بچم بشه

مادر مرغی داره خاکها رو میریزه رو سر جوجه هاش و اونا هم بدون اینکه غر بزنن یا دعوا کنن آزاد و رها و بدون مقاومت جاشونو عوض میکنن که هم خودشون راحت باشن هم مادر مرغی…

وااااااای فایرپیت عششششق مننننچه زیبا ااااا شده خداااای من ببین دورش صندلی های چوبی با تنه ی درختان ساخته ی دست استاد هنرمندمون گذاشته شده چقدر رمانتیک و عاشقانه کیییف میده شبا با همسرت و خانوادت بشینی دور این فایرپیت و ازون خوراک بوقلمون هایی که خانم شایسته در سفر به دور آمریکا زرورق پیچ می‌کرد میذاشت تو آتیش با دست پخت مریم جان بزنی بر بدن و نووووش جان کنی و لذتشو ببری

و حالا خانه ی جدید جوجه ها که خانم شایسته با اینکه قبل از اینکه انبارش کنه اونو تمیز شسته بود گذاشته بود اونجا اما بااااز به شدت کثیف شده و نیاز به تمیز کاری داره مثل ذهن ما که مثلا خود من میام به مدت روی ذهنم کار میکنم اتفاقات برام عالی رقم میخورن بعد فکر میکنم خب دیگه تا همینجا بسه من هرچی رو که خواستم شد میام رهاش میکنم چون فکر میکنم اون گوشه از ذهنمو که نیاز بوده تمیز کردم و دیگه نیازی به تمیز کاری نداره اما ای دل غافل که باورهای محدود کننده عین علف هرز به سرعت رشد میکنن چون من ذهنمو رها کردم و دوباره اتفاقات قبلی یا بدتر از اونا واسم میوفته چون من دیگه اون تعهد قبلی رو نداشتم و دوباره باید شروع کنم به کند و کاو به تمیز کاری به دور ریختن آشغالهای ذهنم ینی همون باورای محدود کننده و تازه باید کار سخت تری انجام بدم اما باید بدونم که ذهنم هر روز نساز به تمیز کاری و رصد داره هر روز باید مواظبش باشم تا باورهای محدود کننده رشد نکنن….

خانم شایسته از شجاعتش از پا گذاشتن روی ترسهاش در تمیز کاری این ظرف چندش میگه و معتقده که نباید به بهانه های واهی مثل بی کلاس بودن یا حال بهم زن بودن ظرف اونو تمیز نکرد بلکه باید با شجاعت به استقبال انجام چنین کارهایی که ازشون ابا داریم بریم تا باعث بشه کارهای بزرگتر و بیشتری به واسطه ی ایجاد باورهای قدرتمند کننده انجام بدیم نباید از زیر بار حل مسائل به سادگی شونه خالی کنیم و باید براش وقت بذاریم و زحمت بکشیم که نتیجه ما رو شگفت زده خواهد کرد…

واااای خداااای من چه ویوی نااابی پشت کلبس خدایا… غروب زیبای پرادایس با ابرهایی که به واسطه ی غروب خورشید خودشونو نارنجی و زرد و صورتی و خاکستری توی قاب دوربین خانم شایسته جا کردن…. و دریاچه و درختهای پشتش در یک سکوت شیرین فرو رفته اند…

و خانم شایسته همچنان داره ادامه میده که شجاعت باعث بزرگ شدن آدمها میشه و باعث میشه که آدم کارهای جدی تری رو انجام بده و ما انسانیم و میتونیم همه چیز رو درست کنیم…. از نعمت آب و مزیت‌هاش میگه و اینکه آب مایه ی حیاته و اینکه فقط باعث زیبایی نیست بلکه به همه چیز روح و روان میبخشه

وااااای خدای من بارووووون اونم نه بارونا، بارووووون چه باروووووونی و صدایی که باعث میشه آدم احساس عشق کنه

و اردک‌ها هم به سمت خانوم شایسته میان تا جلوی دوربین عرض اندام کنن و باااز هم که دوباره به عشقشون ینی آب و بارون رسیدن و باید از فرصت به وجود اومده برای لذت بردن بیشتر توی این پرادایس استفاده کنند… و چه تفاوت فاحشیه بین همزیست های این اردک‌ها ینی مادر مرغی و جوجه هاش که از ترس خیس شدن زیر آب و باروون رفتن زیر ماشین پناه گرفتن…

سکانس بعدی ذوق خانم شایسته و هیجانش واسه بدنیا اومدن جوجه ها و البته یه آهنگ هیجانی هم گذاشته واسه خودش که هیجانش رو بیشتر کرده…

خانم شایسته از ترسش از تاریکی میگه و از ذوقی که داره واسه اینکه ممکنه خوابش نبره تاصبح به خاطر به دنیا اومدن جوجه ها و بالاخره انتظار به پایان رسید و یه جوجه ی طلایی گوگولی مگولی سر از تخم در میاره و خانم شایسته با خوشحالی اونو توی کارتن میذاره تا خونه ی جدیدشون رو آماده کنه…

جوجه ها دارن به ترتیب به دنیا میان و تعدادشون داره لحظه به لحظه بیشتر میشه

و حالا قاب پرادایس در یه صبح زیبا و دل انگیز دیگه و دوباره به دنیا اومدن جوجه های جدید تر و خوش آمد گویی و ذوق خانوم شایسته به تک تک جوجه ها…

جالبه جوجه ها لحظه ای که به دنیا میان انگار هنوز خوابشون میاد و هی گردنشون میوفته پایین و چشاشون بسته میشه اما خانم شایسته کمکشون میکنه و اونا رو به خونه ی جدید همراهی میکنه و البته بعضی هاشونم فکر میکنن مریم جان مادرشونه احساس همزاد پنداری دارن…

واااای که این طبیعت بکر بهشت واسه خانم شایسته هیچ وقت تکراری نمیشه و هر لحظه که نگاش به طبیعت میوفته شروع میکنه به تایید تحسین زیبایی هاش و ما رو هم در این لحظات زیبا شریک میکنه

دوربین داره افسر ارشد ارتش اتریش رو نشون میده که قائم مقام جوجه هاش و خلاصه به قول خودش سنی ازش گذشته باید گروه رو فرماندهی و رهبری کنه و اصلا از ابهتش پیداست که ازون رئیس های قدره…

و دوباره نماد ثروت و فراوانی با اومدن پکیج های آمازون استاد… براونی هم که اومده چشم روشنی جوجه ها و داره از خودش پذیرایی میکنه..

یه جوجه هم که به دنیا اومده و برعکسی افتاده یه گوشه و همین که میبینه خانم شایسته در دستگاه رو بااااز کرد شروع کرد به صدا زدن خانم شایسته که آی مریم جان کمکم کن منو ازین جای تنگ در بیار و روند به دنیا اومدن جوجه ها همینجور ادامه داره… و قدرت خدا رو ببین که جوجه ها رو جوری آفریده که مایع دورشونو جذب میکنن و تا ۷۲ ساعت بعد نیاز به غذا ندارن آدم با دیدن این موجودات باید ساعتها به خلقتشون و قدرت خداوند فکر کنه و ببینه که چطور همه چیز دقیق و مرتب سرجای خودش قرار گرفته و جوجه هایی به این کوچیکی که تازه بدنیا اومدن چون نمیتونن از خودشون مراقبت غذایی کنن ماده ی دورشونو جذب میکنن که تا ۷۲ ساعت هیچی نخوان خداااای من الله اکبر جل الخالق

یه جوجه هم که توانایی اینو نداره که خودش نوک بزنه چون پوست تخم چسبیده بهش و ایولا به خانوم شایسته که پروسه و روند تکامل و تولد این جوجه ها رو توی این چند روز متوجه شده و میخواد به این جوجه کمک کنه… وااای خدای من دوباره بازم بااااروووون و نمای LEDزیر بارون ویو رو زیبا تر کرده وقتی بقیه ی LED نصب بشه چه شوووووود

خداااای من چه طبیعتی دارن این جوجه ها و به دنیا اومدن جوجه های بعدی و تحسین خانم شایسته در مورد استقلال این جوجه ها در انجام دادن کارهاشون…

وقت موعود فرا رسیده خانم شایسته به استقبال عشقش میره و از در حین انتظار برای ورود استاد به پرادایس از یه ویوی زیبای دیگه رو نمایی میکنه و در همین حین استاااد ما که در روند RVحرفه ای شده وارد پرادایس میشه و خانم شایسته مدام ابراز عشق میکنه

بیشتر از دوساعت روی این فایل و نوشتن این کامنت وقت گذاشتم تا بتونم به اندازه ای که قانون رو درک کردم و توی همون مداری

که هستم و آگاهی ها رو دریافت میکنم نکاتش رو دربیارم امیدوارم مفید بوده باشه

در پناه حق شاد و پیروز باشید

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    533MB
    36 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 71
    171MB
    36 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

210 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «poryanazari» در این صفحه: 1
  1. -
    poryanazari گفته:
    مدت عضویت: 3036 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به هممه بچه های سریال زندگی در بهشت قسمت زیبای 71 هم شروع شد الهی شکر که قراره کلی زیبای ببینیم کلی درس یاد بگیریم و کلی فرکانس های خوب ارسال کنیم از همه مهمتر کلی عملللل کنیم

    یه حس قوی بهم گفت یه مطلبیو بنویسم اینجا

    برا خودم این چند روز این نجوا خیلیی پیش اومده که ببین فلان فرد موفق (اقوام و یا دوست و اطرافیان) نگا اصلا هیچ کدوم از کارهای که تو انجام میدی رو انجام نمیده و اما بازم موفق وثروتمنده تاز هرشب فیلم و سریال رو نگاه میکنه ورودی های ذهنشو کنترل نمیکنه و فلان

    ماب اید حواسمون باشه که دقیقا نمیدونم این افراد که بهمون خیلی هم نزدکی هستن چه باورهای دارند

    و یا واقعا از دور اونا رو ما خیلی موفق و خوشبخت میدونیم و بهشون حسرت میخوریم

    یا واقعا از درون اونام از زندگی لذت میبرند؟

    همین دیشب دقیقا یکی از همین آشناهای که خیلی هم موفق بود توی کسب و کار خودش من یه لحظه رفتم پیشش بعد از چند دقیقه این جمله رو گفت عین همین خسته شدیم از این زندگی تکراری

    اون لحظه بود که گفتم اها حواست بود چیشد؟

    حواست بود چی گفت؟

    گفتم تاحالا مسافرت رفتین؟دقیقا عین جمله رو مینوسم جواب داد از استان کرمانشاه هنوز خارج نشدم بابا مسافرت کجا یه روز نرم سرکار از گشنگی میمیریم فقط برای دکتر و خرید بیرون میرم

    به ذهنم گفت شما حرف دیگ داری بزنی؟ که سکوت کرد

    واقعا سید جان شما یه الگوی خیلی عالی هستی توی هرچیزی آزادی وقت و مالی

    هرجا دلت بخواد تو هر زمان میتونی بری

    رابطت که دیگ داریم با چشم میبینیم نیاز به گفتن نداره

    اینو دوسداشتم بگم البته حسم بهم گفت که بنویسم بیشتر حواسسمون رو جمع کنیم

    خب بریم سراغ فایل

    استاد عزیزم که رفت خیر پیش و سفر به سلامت

    خانم شایسته این ماجرای موتور سواری شما رو من واقعا تحسین میکنم آفرین داری

    این جریان باعث شد من حتما موتور سواری رو یاد بگیرم

    البته جرقه های این یاد گرفتن هم چند روز پیش استارت خورد یکی از دوستام از این موتورهای هندلی داره

    شاید باورتون نشه بیش از 50 بار من هندل زدم تا اینو روشن کنم یعنی مشکل اصلی من تو موتور سواری همین قسمت بود اقا قبلا چند بار هندل میزدم روشن نمیشد بعد توی ذهنم خودمو با اونای که با یه بار هندل زدن روشنش میکردن مقایشه میکردم

    میگفتم نگا اونا یه بار هندل میزنن روشن میشه من نمیتونم ولی یاد گرفتم دیگ خودمو با کسی مقایسه نکنم

    این بار انقد هندل زدم تا روشنش کردم بعد از چند بار تمرین به نقطه رسیدم ک با اولین هندل روشن میشد حس خیلی خوبی بود مزد ادامه دادنمو گرفته بودم الانم دارم تکاملمو طی میکنم

    اصلا چه کاری ادم موتور سواری بلد نباشه خخ وقتی میتونی ازش لذت ببری چرا خودتو محروم کنی

    با این شجاعتی که شما داری من ایمان دارم یه روزی میتونی هم موتورسواری کنی هم فیلم بگیری

    خوشبحال این جوجه ها دارن خاک بازی میکنی تازه مامانشون باهشون بازی میکنه

    نمیگه بچه جون لباسات کثیف میشه نکن خودشم همراهیشون میکنه

    تنه های درخت رو چقدر قشنگ چیدین دور فایر پیت چه ایده خلاقانه ی دمتون گرم

    واقعا این تنها بودن شما اینجا تحسین برانگیزه نمیتونم ساده از کنارش بگذرم

    همین چند وقت پیش بود دایی من برای انجام یکاری رفته بود تهران زن دایی نمتونست یه شب رو تنها خونه بمونه

    تازه خونشون توی توی شهر هستش اینجا که کلی با شهر فاصله داره

    حتی حتی شاید برای یه مرد هم کمی ترسناک باشه بخواد تنها اینجا بمونه تا یه خانم

    افررررین و لاییییییییک

    ببینید ما باید توی اون شرایط قرار بگییرم تا بزرگی و ارزش کار طرف رو درک کنیم دقیقا باید توی شرایط مشابه از دور به به و چه چه گفتن کاری نداره

    حالا شایدم خیلیی ها بگن مگه چیه

    من خودم یه مثاال خیلللی ساده میزنم همون قسمت قبلی که خانم شایسته یه ملخ نشست رو اون وسیله هیچ واکنش نشون نداد

    چند شب پیش یه ملخ اومد توی خونه ما کسی مگه جرعت داشت بره طرفش حالا من شاید از ملخ نترسم ولی خب واقعا نمتیونم از این چیزای ساده بگذرم

    وقتی رفتارهای رو توی شرایط کاملا مشابه میبینم

    چه بارونی داره میاد

    کارواش الهی هم روشن شده و داره همه چیزو تمیز و میکنه

    بارون از پشت این درهای شیشه های چقدر قشنگه البته که باید به پشت شیشه اکتفا نکرد وبه قول سهراب سپهری چترها را باید بست

    زیر باران باید رفت

    فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد

    خدایا شکرت بخدا قطره های بارون رو که داره میخوره بهم حس میکنم چه حس لذت بخشیه شکر شکر شکر

    این دوتارو ببین زیر بارون جشن دونفره گرفتن انقد که دارن از بارون لذت میبرند همیشه از سفیدی برق میزنن

    واقعا این بهشت با این مرغ وخروس و اردک و قاز ها بهشتی تر شده چقدر زیبا شده الهی شککرت ادم کییف میکنه اینارو میبینه مادر منم عاشق همچین فضای هست

    استاد میگم میتونی یه دونه گاو هم بیاری از علف های اونجا نوش جان کنه و شیر ارگانیک تحویل بده گاو کلا بی آزاره دقیقا مثل براونی بی سرو صداست

    مادربزرگم کلی گاو داشت و همیشه شیر تازه برامون میاورد

    با تصویر معرفی فایل کلی ذوق کردم فقط چند دقیقه عکس این جوجوی

    خوشگل رو دیدم و لذت بردم نگااااااش خدای من چقدددر نازه ای جاااااااااانم

    انگار از خواب بیدار شده موهاش بهم ریخته س خخ

    جوجو: کی منو از خواب بیدار کرده؟ اینجا دیگ کجاس؟

    بچه های سایت : جوجوی اینجا پارادیس عزیزم به بهشت خوش اومدی

    کلی دوست و رفیق اون بیرون داری میتونی بری کنارشون بازی کنی

    اینارو ببین هنوز از راه نرسیدن رفتن رو سرو کول هم خخ

    واقعا اینجاس که باید بگیم اندک اندک جمع مستان می رسند

    میشه گفت زندگی همین لحظه زیبای بود که این جوجه این پوست سخت تخم مرغ رو شکافت و ازش بیرون اومد

    به نظر من این خوده معجزه س

    معجزه که فقط این نیست عصا رو به مار تبدیل کنی

    به خدا قسم که خود این صحنه برای من این معجزه بود البته برای کسانی که می اندیشند

    وقتی خوب بهش فکر میکنی نمیتونی اینو درک کنی و درکش برای تو سخت میشه

    وفقط میتونی بگی خدایا شکرت

    استاد عزیزم برگشت چه صحنه زیبایی

    خوش اومدی استاد بیییا فقط ببین چقددددر جوجه

    چقدددر ذذذوق کنی استاد بیییا که من عااشق اون ذذوق کردناتم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: