توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 109
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای خالق یکتا
اتفاقات سال 1402 این بود که خداروشکر تونستم تو لیگ برتر هرات بازی کنم و تو اخرین بازی دور رفت پاس گل کلیدی بدم و بعد مهاجرت کردم دوباره به ایران و مصدومیت وحشتناکی که داشتم رو خداروشکر کاملا برطرف شد و تو تیم پامیر که بودم هر جلسه تمرینی متوجه میشدم که خداوند داره منو پیشرفت میده تو حرفم و انشالله تو سال 1403 از خدام میخام که شرایطی فراهم بیاره که تو همین ایران فوتبالمو با حقوق و بطور حرفه ای تری دنبال کنم ️خدایا به امید خودت خدایا بهت ایمان دارم ️الله اکبر ️
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
طبیعت به ما درس های بسیار زیادی می دهد و می توانیم قوانین جهان را از این طریق دریابیم
قانون دستیابی به خواسته ها:
احساس خوب
توجه به نکات مثبت
سپاسگزاری به خاطر داشته ها
زمانی که به نکات مثبت زندگی خود توجه داریم و به اتفاقات خوب فکر می کنیم مسائلی را به یاد آورده و در ذهن خود تجسم می کنیم و به خاطر نعمت های خود سپاسگزاریم که نتیجه ی آن احساس خوب است فرکانسی را به جهان ارسال می کنیم که دروازه ای از نعمت ها وارد زندگی ما خواهد شد.
به اندازه ای که با خداوند و خالق جهان هستی هماهنگ و در صلح می شویم به همان اندازه به قدرت های الهی دست می یابیم همه ی ما به بی نهایت قدرت الهی دسترسی داریم به قول خداوند ما خلیفه ی خداوند بر روی زمین هستیم خداوند زمین و آسمان و آن چه بین آن است را مسخر انسان کرده آب باد کوه حیوانات زمین آسمان ….را مسخر ما کرده اما زمانی می توانیم از بی نهایت قدرت او استفاده کنیم که با فرکانس خداوند هماهنگ باشیم
چه زمانی با فرکانس خداوند هماهنگ هستیم؟
زمانی که در احساس دائمی عشق شادی وصف ناپذیر درونی بوده و سپاسگزاری کنیم با فرکانس خداوند هماهنگ و قدرت در اختیار ما است به اندازه ای که می توانیم با خداوند هماهنگ باشیم و در فرکانس او قرار بگیریم به همان اندازه قدرت خلق کنندگی و آفرینندگی داریم این قانون اصلی جهان است.
همیشه به نعمت ها داشته ها و اتفاقات مثبت توجه کنیم این توجه به خواسته ها به ما کمک می کند به احساس خوب دست یابیم ذهن ما تنها اتفاقات ناخواسته و ناجالب را به یاد ما می آورد ما باید آگاهانه برخلاف سیستم ذهن عمل کنیم و با ایمان و توکل به خداوند و آگاهانه این سیکل معیوب را به نفع خود تغییر دهیم چگونه؟
با نوشتن اتفاقات مثبت.
هر بار احساس نالایقی ….یا هر نوع احساس بدی داشتیم از روی نوشته های خود بخوانیم تا اتفاقاتی که دوست داریم برایمان رخ دهد حتما یادداشت کنیم با انرژی و قدرت و افزایش مدار و رفتن به مدار بالاتر که از تمرکز بر نکات مثبت می گیریم می توانیم از پتانسیل و قدرت آن برای رسیدن به اهداف جدید استفاده کنیم.
با توجه کردن به خواسته ها داشته ها نکات مثبت سپاسگزاری به خاطر داشته هایمان درهای نعمت را برای خود باز کرده سطلمان را بزرگتر کنیم و اجازه دهیم باران رحمت الهی که بدون توقف می بارد بیشتر و بیشتر وارد زندگی ما شود.
هرگاه احساسمان بد شد اتفاقات خوب را به یاد خود اوریم و افسار ذهن را آگاهانه در دست بگیریم.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
یک نوع از توجه به داشته ها
همون شکرگزاری کردنه
و تشکر کردن
تشکر کردن از زندگی به خاطر چیزهایی که بما داده
و تشکر کردن از خودمون به خاطر اینکه در به وجود اومدن موفقیت ها و اتفاقات خوب، نقش مهمی داشتیم
.
دوستانی رو میشناسم که مثل من
از طرفداران قانون جذب و از شاگردای استاد عباسمنش هستند
ولی
گاهی توی تله میفتن
چه تله ای؟
اینکه میزان شکرگزاری و توجه به داشته ها
کمتر از درخواست دادن به خدا و کائنات میشه
اونجاست که همش آدم بیتاب میشه
اونجاست که همش آدم منتظر وقوع درخواستهاییه که داده
اونجاست که کامل نمیتونی از داشته هات لذت ببری
یه خونه دارم که چهارماهه اومدم توش
و درواقع جزو آرزوها و درخواستهام بوده
همه چیزهایی که میخواستمو داره
ولی
هنوز نیومده، عیباش به چشمم اومد و خواستههای جدید درمن شکل گرفت و انقدر نوشتم که الان باز دوباره خدا داره منو جابجا میکنه
یه ذره خوشحالم یه ذره ناراحت
میدونی چرا؟
چون میگم تو از صد در صد امکانات این خونه و این موقعیت بهره نبردی
درحالی که میتونستی هرروز خوشحال پاشی از خواب و بگی
بَه! خدایا شکرت که منو به آرزوم رسوندی
من چه خوشبختم
بعد هم داشته هاتو مزه مزه کنی
و حداقل یه مدت خواسته جدید تولید نکنی!
به خودم گفتم بیا چند روز
برای حفظ آرامش
توی دفتر خواسته هات هیچی ننویس
یه چند روز فقط فقط شکرگزاری کن
(این درحالیه که من هرروز هم شکرگزاری میکردم هم درخواست جدید)
احساس کردم اون درخواست دادنا
زیادتر از شکرگزاریه منو احساساتی میکنن
و منو بیتاب میکنن
این یکی از تله هاییه که شماها هم گیرش افتادین
میفهمین چی میگم
نه؟
….
یه شعری بود همیشه بابام میخوند
خصوصا وقتی خواسته هام و تلاشام زیاد بود و همش منتظر نتیجه بودم تو کارام
میگفت:
خدایا مُنعِمَم گردان
به درویشی
و خرسندی
.
و بابام این طور تعبیر میکرد:
که حالا فعلا… نقداً… ازونچیزایی که داری لذت ببر
تا بعدی اتفاق بیفته
.
ما بعضی وقتا فکر میکنیم شکرگزاریم
ولی داشته هامونو کم میبینیم.
.
یه سوال!
برای واضح تر شدن
شمایی که همش دوست داری گوشی و لبتاپت رو ارتقا بدی
و هرچندوقت یکبار فکر میکنی تکنولوژیهایی که داری قدیمی شده
آیا
از صد در صد امکانات همونی که داری استفاده کردی؟
که حالا واقعا فکر میکنی دیگه پیر شده و کار نمیکنه؟
.
اون نیاز به تغییره
چقدرش نیازه
و چقدرش طمع؟
حواست هست؟
سلام به همه دوستان عزیز
چقدر لذت میبرید از داشتهای زندگیتون
وچقدر خوب توضیح دادید
استاد بی نظیرید که آنقدر آسون نکات قانون رسیدن به اون هدفی که میخایم رو بهمون میدی و حالمون رو باهاش همیشه میتونیم عالی نگه میداریم.
خدایا شکرت که فرکانس خوب در اطرافم هست
در سال 1402
من توانستم بر ترس رانندگی غلبه کنم و ماشین بخرم و رانندگی کنم همسرم ماشین خارجی مورد علاقه اش با قیمت خوب و همان رنگی که دوست داشت خرید و یک ویلا با منظره عالی در رشت خریدیم مالک قبول کرد قسطی بده و در مدت کوتاهی قسط ها رو دادیم در شغلم مهارت بیشتری پیدا کردم از لحاظ ارتباطی خیلی رشد کردم برای اولین بار در سال 02 شور گذاشتم خیلی خوش مزه شد چند مهمانی بزرگی داشتیم نذری دادیم برای عید قربان گوسفند خریدیم ایده های برای نوشتن کتاب داستان به ذهنم آمد لباس های زیبا خریدم
و……
درسال 1403
تقویت تمرکز دور شد از عوامل حواس پرتی
توجه به سلامتی تقویت زبان افزایش درآمد ارتباط برقرار کردن بیشتر با افراد خوب تمرین بودن در لحظه حال
امروز 1050 روزه که شکر گزاری مینویسم و امسال هم ادامه می دهم
امسال را عالی شروع کردم بلطف پروردگار و پس از سال ها در فروردین دوبار مسافرت رفتم و در اردیبهشت دلبر دنبال خونه هستیم با آرامش و مثل دفعه های قبل نگرانی و استرس ندارم و فقط خونه ایده آلم رو هر روز تو ذهنم مرور میکنم و مطمئنم به راحتی و خیلی بهتر از قبل به خانه دلخواهم میرسم
خدایا شکرت
به نام خداوند جان و خرد
سلام استاد و مریم جان
این روزها هوا عالی است در اردیبهشت ماه هوا بارانی خیلی لذت بخش است
شیراز چنان طراوت و تازگی گرفته که جز سپاس و شکر چیزی نمیتوان گفت
خدایا شکرت
کار داشتم و هوا بارانی بود و روز پنج شنبه دلم میخواست از خونه برم بیرون و
باز میگفتم بشین کارت بکن
نشستم و خیاطی کردم
همسرم اومد گفت خدایی تو این هوا تو خونه باشیم
گفتم نه چای درست کن بریم
تو این فاصله یه قسمتی از کار رو کردم و رفتم کوه
وای خدایا از زیبایی کوه بگم از بارون زیبا بگم
از لذت و آرامش بگم
از هر چی بگم کم گفتم
با تمام وجود شکر کردم
و
از پرداختی که داشتم بیخیال شدم و گفتم من لذت ببرم اونم درست میشه
اومدم سمت خونه
واریزی انجام شد
خریدی عالی همسرم کرد برای خانه
نهار عالی درست کردم جاتون خالی
و اون دوخت هم انجام شد به بهترین شکل
و من درک کردم لذت بردن بهترین قسمت زندگی است
و بیشتر از هر زمانی به این نتیجه که احساس خوب اتفاقات خوب
تو به زیبایی ها توجه کن بقیه درست شد
بطرزعالی و شگفت انگیزی
خدایا شکرت
توجه به خواسته ها
توجه به آنچه داریم
و احساس لیاقت برای داشتن آنچه میخواهیم
و باور آسانی کارها
فقط نتیجه مثبتورسیدن هست و بس
خدایا شکرت بابت همه چیز سپاسگزارم
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
خواسته های سال 1403:
یاد گرفتن باورسازی( از چیزهایی ک کمتر مقاومت دارم شروع میکنم ب قول دوستممعادله همون معادله است تو فقط اعدادتو بزرگتر میکنی ولی از کم شروع کن ک فرایند دستت بیاد)
پول سازی
ذهنیتم راجع ب بی درست بشه
خریدن ماشین برای خودم
رفتن توی دل طبیعت بیشتر از قبل رسیدن ب خودم
عزت نفسم در حدی بره بالا ک همواره حالم عالی باشه و برم تو دل ترسهام
ازدواج با پسر دلخاهم خیلی اشنایی ساده و شیک و طبق خواسته هایی ک نوشتم
ایجاد کلاس ورزشم و کسب درامد
رفتن ب ازمایشگاه فقط دوساعت درروز نمونه گیری
ایجاد حال خوب و مثبت درخودم
دوستم استخداممحل دلخواهش بشه
درامد بیشتر از هرچیزی ک خانوادم بهم بگن اصلا نرو
خدایا ممنونتم
حالمو همیشه خوب نگهدارم تا هدایت بشم
تجسم کردن خواسته هام
یاد گرفتن قانون تکامل
خرید ست ورزشی
خرید لباس دلخواهم شلوارم
جابجایی خونه دلخواهم
رفتن تو دل کارهایی که دوست دارم.
کوه نوردی لذت شادی
سلام به شما
چقدر لذت بردم از دوتا کامنتی ک اینجا نوشتی و اینک چقدر راحت خواسته هاتو اینجا نوشتی
یعنی عزت نفس شو داشتی ک خواسته هاتو واضح در معرض خوندن همه نوشتی واقعاً لذت بردم از فرکانست
ایشالله ک این شور وشوق هرروز دروجودت بیشتر و بیشتر شه تا خیلی طبیعی خواسته هات به وجود بیان و اون موقع باورت قویتر میشه و میری مدار بالاتر
سلام و درود
من از خودم ردپایی ب جا میگذارم از فروردین و تصمیمات و نتابجم:
من امسال حالم واقعا عالی بود خودم رو دوست داشتم..نشستم فایل مصاحبه و اقای عطار روشن رو گوش دادم قبلا اصلا متوجه قانون نبودم ولی الان خداروشکر بحث احساس خوب و قانون رو ب خوبی درک کردم و دارم ازش نتیجه می گیرم.
2.خدایا شکرت ساناز نازنین دیشب بهم گفت نمیخاد ذهنتو بنیشونی..بهش بگی خب اینو باور کن اونو باور نکن نه تو فقط ورودی میدی خیلی ساده ک لذت ببری اون افکار خودشون در ناخوداگاهت میشینند و تغییر میکنه احساس و باورت و نتایجت.
3.خدایا شکرت فایل های گفتگو با استاد چقدررررر بهمکمک کرد چقدر عالی بود الانم دوباره میخام حالمو بهتر کنم تا ب هرگجای سایت هدایت شدم همونو ادامه بدم.
4.خدایا شکرت باشگاهمو رفتم
5.خدایا شکرت امسال استخدام باشگاه شدم
6.خدایا شکرت با دوستم قرار شد سایت ورزشی بزنیم
7.خدایا شکرت که عاشق منی و دارم روی باورهلی ثروتسازم کار میکنم
8.خداجونم ممنونم ک همواره یادم دادی تکرار تکرار تکرار رمز موفقیته تکرااار تکراار 300 بار 600 بار 1 میلیون بار
9.خداجونم مرسی داری تک تک هدایتم میکنیبلد شدم چجوری ذهنمو اروم کنم چجوری کنترل کنم
10وای خدایا شکرت کارهای دانشگاه حل شد خانم براتی نژاد خانم هویدا استاد صدری اقای توکلی حبیبی پله پله پله هدایت شدم ازت ممنونم
11.فایل توحید عملی11 را 60 بار گوش دادم و جالب بود هفته گذشته هم مثل اون عمل کردم جلل الخالق انگار زودتر بهم الهام شده بود و تو دانشگاه فقط میگفتم خدایاااا عاشقتم خدایا تو مثل اقیانوسه اگاهیت ما مثل قطره توی این اقیانوس من ایچی نمیدونم نمیدونم نمیدونم کمکمنکن.⭐🪐
12.خدایا شکرت که عاشقتم الانم ساعت 11.11 هست ث9 فروردین دیروزم تولدم بود و کفش خشکل دلخاهمو واسه خودم خریدم ایوووول تو بی نظیری
کفش اسپرت ورزشی️
13.خداجونم ممنونم که دیروز بارون قشنگی اومد روز تولدم
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت بودن در این سایت
و بودن در فضای این آگاهی ها .
هدایت شدم تا این تمرین رو انجام بدم و نمیدونم چجوری شروع کنم و از کجا شروع کنم اما از خداوند مهربانم که در راستای رسیدن به احساس خوب منو هدایت کرده تا این تمرین رو انجام بدم هدایت میطلبم .
خدایی که به درون من آگاه است ، خدایی که هر لحظه در حال اجابت من است ،خدایی که توبه پذیر و مهربان است و خدایی که عاجز و ناتوانم از درک بزرگی و بخشندگی و رحمتش ،صاحب من ،ارباب من ،ای اشک شوقی که در حال ریختن هستی ای همه چیز و همه کس مرا ، ای که از ازل بوده ای و تا به ابد هستی ،ای که مرا مهربانتر از مادری و عشق مادر به فرزند تنها عشقیست که شاید بتوانم اندازه ی سره سوزنی، به عشق تو به من تشبیهش کنم ومثال بزنم ،ای که مرا از عدم آفریده ای و از نطفه ای ضعیف تنومندم ساختی و در شکم مادر پروراندی ،ای که تمام سلولهای مرا در هر لحظه مدیریت میکنی ، ای که هرلحظه با تپش قلبم میرقصی ، خدایا تو به من بگو تا بنویسم من به تو میسپارم کلمه به کلمه را :
تابستان 1401 به زادگاهم برگشتم ،پسری که با سلول به سلولش میخواست تغییر کنه و بی اندازه سردرگم و وحشت زده و خسته، واقعا خسته نمیدونستم چیکار کنم نجواها بیداد میکرد ،همش میرفتم تلگرام هزارتا کتاب صوتی میریختم تو پوشه ذخیره ها و همه رو هم تا جایی که گوشی حافظه داشت دانلود میکردم و میگفتم از فردا گوش میدم ،از فردا شروع میکنم ،از فردا و این فرداها تموم نمیشد ،تابستون و همون شهریور بود که اومدم حتی او سایتم ثبت نام کردم و یه فایل خوش آمدید دیدم و دیگه سایت رو بستم . از ورشکستگی ها برگشته بودم ،اما در کنار همهی این اوضاع روحی و تجربه شکست و ورشکستگی انگار یه چیزی به من میگفت که اینا گذریه ،و من با تمام قلبم راضی بودم از مسیری که رفتم و تجربیاتی که دارم و اگر باز به عقب برمی گشتم ،،همون مسیرو میرفتم ،چون میدونستم که درسها و آگاهی هایی که برام داشتن ،زخم هایی که از روابط عاطفی خوردم و همه و همه ی اینها خیلی کفه ترازوشون خیلی سنگین تر از از دست دادن پول و یه مدت حال خرابیه ،یع جورایی خداوند در عرض دو سه سال فشرده به من فهموند که چی به چیه داستان زندگی و روابط و عشق و کار و…. همه و همه.
روزها میگذشت و بدهی که بالا آورده بودم داشت بیشتر فشار میآورد و سنگینی میکرد و کلی دروغ که گفته بودم تا مادرم کمتر غصه منو بخوره و هی به خدا میگفتم دیگه نمیخوام اینجوری ادامه بدم ،میگفتم خدایا هدایت کن من موندم واقعا من نمیدونم چیکار کنم و عاجز و درمانده شدم با قلبی که صدای شکستنشو شنیدم و در سکوت خودم و در تنهایی خودم با خدای خودم جوری که همه فکر میکردن من حالم کاملا خوبه و همه رو میخندوندم ترمیمش دادیم ،الله سپاس گزارم .
هدایت شدم به کتاب شکرگزاری رواندا برن و تمرینات این کتاب رو شروع کردم و به هیچ عنوان رمق و توانایی این که کار فیزیکی کنم در من دیده نمیشد ،یه روز گذشت و دو روز گذشت و روز سوم تمرینات و من با یک فشار روحی بسیار سنگین که بعید میدونم از 100نفر دو سه نفر بتونن مهارش کنن به لطف خداوند مهار شده بود و قلبم داشت آروم میشد و فقط میدونستم که باید آرام باشم و همه چی و سپرده بودم به اون ،یه نکته بگم راجب اینکه میگم همه چیز و سپرده بودم به اون ،اینکه ما خیلی جاها میگیم خدایا سپردم به خودت فلان خواسته رو تو منو هدایت کن یا تو به من بده اون خواسته رو ،درحالی که نسپردیم و داریم عدا درمیاریم چون فکرمون درگیرشه حتی بعده سپردن ،اما من دیگه اون روزها چاره ای نداشتم جز سپردن و فقط کسایی اینو درک میکنم که اون عجز و ناتوانی که حس کردم و حس کرده باشن ،اونوقته که با تمام وجود میسپری که به جات فکر کنه و……
روز نهم یا دهم تمرینات بود که من دیگه از شکرگزاری بابت نعمت هایی که دارم اشکام بند نمی اومد .یک سال قبل از اینکه من بیام شهرستان پدرو مادرم داشتن دنبال خونه میگشتن برای خرید اما هیچ خونه ای مورد پسند مادرم پیدا نمیشد و کل بنگاههای شهر و زیرو رو کرده بودن و دوسه بار با مادرم رفتیم خونه ببینیم و دیدم مادرم هر خونه ای که میریم برا بازدیدو وقتی برمیگردیم تو خونه راجب عیب های اون خونه حرف میزنع و گفتم مادر من یه ساله دارین دنبال خونه میگردین بیا به حرفم گوش کن این بار رفتیم بازدید و خونه رو پسند نکردی راجب هیچیش نظر نده و عیب جویی نکن فقط همین کارو انجام بده ، خندید ولی واقعا چون خسته شده بود خودشم قبول کرد که واقعا دلی این کارو انجام بده و ما سه روز بعد هدایت شدیم به خونه ای که الان توش هستیم یه خونه نوساز کلید نخورده غرق نور با یه ویوی عالی از آشپزخونه ،که مادرم قفل کرده بود بنده خدا و گفت این همونیه که موبه مو میخواستم ،گفتم مادرمن گفتم بهت که شما غر نزن هدایت میشیم و خلاصه کسری بودجه به طرز معجزه آسایی در زمان مناسب جورشد اینکه میگم معجزه آسا همش یعنی برنامه ریزی خداوند همزمانی ها و…مفصله
خلاصه همون روزا که داشتم تمرینات کتاب رو انجام میدادم ما داشتیم اساس کشی میکردیم و اما قبل از اساس کشی یه نفر باید واحد رو تمیز میکرد چون نوساز بود کلا چارچوب درها و کف واحد و دوتا بالکن و شیشه ها پر از گچ که پاشیده روشون و…. پدرم گفت یکی و پول بدیم بیاد ولی حسم همون موقع گفت این کاره توا و گفتم چشم هر چی تو بگی و بعد گفتم که من خودم تمیز میکنم و کلا از بچگی هم علاقه دارم به تمیزی و نظافت کلا و خیلی هم وسواس دارم سره نظافت و تمیزی و خلاصه من یک هفته هر روز می اومدم و اون روزا که تنها می اومدم اینجا نظافت با خدای خودم حرف میزدم و اصن یک پروسه بود که قلبمو پاک کنم و ببخشم آدمهایی که بهم ضربه زدن (من در مدار ناخواسته بودم) و خلاصه یک هفته بودم روحیه من خیلی بهتر و حس و حالم خیلی خوب و خونه چنان برق انداخته بودم و 10نفر نمیتونست اینجوری تمیز کنه با وسواسی که من به خرج دادم و از جون مایه گذاشتم و حس میکردم با این نظافت وجودمم داره زلالتر میشه و همینم بود چون من سپرده بودم بهش و این کلاس روانکاوی رو خداوند برام برگزار کرده بود کلاسی که من تنها شاگردش بودم وبعد ما اساس هارو ریختیم تو خونه و خلاصه من تایم گرفته بودم برا بدهی که خداوند همه کاراشون انجام داد نه من و بعد از یک هفته شوهر خالم که تو یک کارخونه کار میکنه و خالم سرسفره یه لحظه گفتش که دنبال نیروان تو کارخونه و داشت به داداش کوچیکم میگف که خدا بهم گف با شماست ها ،همونجا دوباره گفتم هر چی تو بگی چشم ، گفتم من میرم گف با حقوق و اضافه کاری 7میلیون و سیصد حقوق و گفتم من میرم بگو بهش منو معرفی کنه حالا منی که کارگر داشتم و مغازه داشتم و برو بیا ، اما این هدایت خداوند بود و من دوروز بعد مشغول شدم و سه روز اول یه جوری برام سخت بود و سنگین اون فضا و اون جو که نگو و نپرس و قشنگ حس میکردم که یک نیرویی منو نگه داشته وگرنه من همون روز دوم دیگه خواستم ولش کنم و نرم ولی روز سوم رفتم و صاب کارخونه که خودشم از این داش مشتیا بود که میچرخه و کنترل میکنه و کار میکنه بود که صدام زد و گف بیا اینجا رضا ،رفتم منو برد طبقه بالا کارخونه جایی که شوهر خالم کار میکرد ،گف اینجا مشغول باش تو قسمت شکلات (کانفت) ،داستان از این قرار بود که یکی از نیروهای اونجا سه روز بدون اطلاع تعطیل کرده بود و من جایگزین شدم و شروع به کار کردم و در عرض 10روز به لطف خدا صفر تا صد کار رو یاد گرفتم و اونجا ثابت شدم اما با آدمهایی فوق منفی از هر نظر یعنی آدم داشتیم اونجا که انقد باوراش محدود بود که همش میگفت چند سال دیگه برا نفس کشیدن هم باید پول بدیم و یک فضای شرک زده که برای اینکه فقط صاحب کارخونه آدم حسابشون کنه و تو روشون بخنده زیرآب هم و میزدن و مثل سگ بعضیاشون دم تکون میدادن و من اصن تحمل این فضا و صحنه هارو نداشتم ،اما 6صب میرفتم تا 6عصر و می اومدم رو کتابایی که داشتم و روی کتابهای صوتی کار میکردم و ورزشم تو خونه شروع کرده بودم وتمریناتش کتاب به آخرش داشت میرسید و یه 10روزی گذشت و میگفتم خدایا چیکار کنم تو این فضا و همش هم این حرف استاد که میگفت اگر روی خودت کار کنی جهان جای تو رو عوض میکنه داشت تو سرم میچرخید و خدا اینو دانش در واقع بهم یادآوری میکرد و بعد به من الهام شد که تو داری رو باورهات کار میکنی اما ب عمل کن بهشون گفتم چطوری ؟؟؟خدا گف توجه کن به نکات مثبت این افراد و خداااااای من از اون روزی که سعی کردم و توجه و تمرکزمو گذاشتم روی نکات مثبت اونا ،اونجا شد بهشت و چنان روابطی ایجاد شد و چنان صمیمیتی که همه دوس داشتن که یه کاری کنن که من بخندم و از همون آدمی که به خاطر شرکی که داشت حالم ازش بهم میخورد وقتی توجه کردم به نکات مثبتش که فک کنم فقط یک نکته مثبت تونستم ازش پیدا کنم و همون معجزه کرد رابطه ما به جایی رسید که از ته دل این ادمو دوس داشتم و میگف رضا بیا بیگم بخندیم تو میخندی قلبم باز میشه و دوماهی من هم روی باورهام کار کردم و اینک بگم من به امید حقوق 7و سیصد رفته بودم اما از ماه اول حقوق 9میلیون و سیصد ریختن برام واینا همش به من میگف مسیرت درسته و باورها داره کاره خودشو میکنه از ایرانسل 50گیگ اینترنت رایگان دریافت کردم بدون هیچ مناسبتی و کلی نشونه واضح دیگه و بعده دوماه که محیط کار برام شده بود بهشت و اون محیط افسرده اصن با من جون گرفته بود و من راضی بودم واقعا که یک روز که سه چهار ساعت از کارم گذشته بود ،یه حسی واضح بهم گفت که ماموریتت تموم شد اینجا حالا برو بگو من میخوام تسویه کنم و این حس چنان به من آرامش داد و چنان سراسر وجودم غرق در عشق شد که قابل وصف نیست و گفتم چشم ،در حالی که بدهی ها داشت بالاخره پاس میشد و اونجا جا افتاده بودم و نزدیک عیدم بود زمستون و اصن این منطقه کاری نبود که و حقوقم اون موقع خیلی خوب بود و خیلی هم از من راضی بودن اما گفتم نه خدای من به من گفته که بیا بیرون و رفتم به صاحب کارخونه گفتم و گف دم عیده و فلان و…. گفتم نه دیگه نمیخوام بیام سره مساعل شخصی و اون هم پذیرفت و تشکر کرد ازم و و اینم بگم که من درگیر سیگار و مشروب و مواد و اینا هم بودم ،به خاطر ترس از اینکه خونواده بفهمم کم شده بود ولی بود با من به لطف خدا کم کم کنار گذاشتم و آخرین سیگارمو یادمه داخل اون کارخونه کشیدم و دیگه تمام و مشروب هم همینطور ومواد و قرص و همه رو گذاشتم کنار و این کاره نیرویی بود که بهش اعتماد کرده بودم ، از اونجا در اومدم بهمن ماه بود نزدیک عید 1402و حس و حالم خوب بود و نگرانی بی معنی و میگفتم خدا گفته بسه برو بیرون خودشم برنامه داره برام و اصن اون روزها من تو یک حال و هوایی بودم و اصن هیچوقت نمیشه توصیف کرد وجودم سراسر لبریز از عشق به خدا بود و همش تو خلوت سربه سجده و همش گریه و گریه و گریه و با تمام وجودم حس میکردم که تمام اون ناخالصی ها و همه و همه داره از وجودم ریخته میشه دارم پاک میشم از همه چی ،خیلی حس خوبیه ،فقط اونی که تجربه کرده میدونه که قورمه سبزی چقد خوشمزس وگرنه که تا صبم مو به مو به یکی که قورمه سبزی نخورده از مزش تعریف کنی هیچ حس خاصی نسبت بهش نداره ،هدایت شدم که وارد سایت بشم و تمام فایل های استاد رو از تلگرام پاک کردم و بعد از 5ماه که فقط ثبت نام کردم وزدم بیرون وارد سایت شدم و شروع معجزات بیشتر ، هدایت شدم به خوندن قرآن و همش این آیه تو سرم میچرخید که خدا میگه اول پاکت میکنم و بعد بهت نعمت میدم حلااااال ، ومن همش اشک و حس نزدیکی بی اندازه به خداوند و این حس و این نزدیکی یه جوری بود که به والله انگار ایر پاد تو گوشته وصله به خدا و دقیقا داره باهات حرف میزنع و گوشت میشنوه و تو تودلت بهش جواب میدی و خیلی جاها یه لحظه به خودم میومدم که واو من دارم باهاش حرف میزنم من دارم صداشو میشنوم و وجودم میلرزید و این حس هرروز پررنگتر میشد و من هدایت شدم به دوست عزیزی که پیشنهاد کار داد و دقیقا یه دوست مثبت اندیش بامعرفت و باعشق و باصفا عالی از هر نظر که داشتیم کار میکردیم و راجب قوانین حرف میزدیم واصن مگیف رضا از وقتی اومدی و راجب این چیزها حرف میزنیم زندگیم همه چیش روون شده ،اصن به طرز عجیبی آروم شدم و اصن هیچی نیست که حالمو بتونه بد کنه و میگف تو کاری نکنی ام بیا بشین اینجا من بهت حقوق میدم ،و خوده منم که هرروز تو اسمونا سیر میکردم و اشک شوق میریختم و بدهی ها داشت پرداخت میشد و عالم و آدم با من در صلح بودن و بلبل ها برا من میخونن ،پروانه ها میچرخیدن که من تماشاشون کنم و ……. من دوره اصول کسب و کار شخصی رو خریدم چون میخواستم وارد کار املاک بشم و استاد از تکامل و پرداخت بدهی حرف زد و من با همین دوستم کار میکردم همین کارای زراعت و فصل بهارم بود و سال نو شده بود و من هم سال جدید رو عالی شروع کرده بودم و درآمدم نسبت به کارخونه که تو سی روز مثلا میشد 9میلیون و سیصد الان تو 20ویا 18روز به اون عدد میرسیدم و اصن من فقط لذت میبردم و بعد که قسمت عمده ی بدهی سنگین من پرداخت شد و دوستمم که کاراش تموم شد و دوتامونم با یک روحیه ی عالی از هم جدا شدیم و بهش تاکید کردم که این حس و حال خوب حاصل تکرار این قوانینه و حاصل الگوهایی که هزار بار در روز برا همدیگه تعریف کردیم و حواست باشه و اینا…. و برج فک کنم دو یا سه 1402بود که به من الهام شد که وقتشه برو و تجربه کسب کن تو کار املاک که علاقه داری ،و باز همه کارهارو برام روبه راه کرد و من هدایت کرد به یه بنگاهی و کلی تجربه کسب کردم و هدایت شدم به شخصی که ماهی سه دو نوبت در کل 6ساعت باغشو آبیاری میکردم و سه میلیون از اونجا ورودی داشتم و از کمیسیون بنگاه ورودی داشتم درسته کم بود اما اول کار بود و نشونه برا من و همون روزا هدایت شدم به شروع کردن فایل های روزشمار و ثبت نکات مثبت که انقلابی در عزت نفس من و شخصیت من به وجود اومده بود با ثبت نکات مثبت و فایل های روزشمار که روزی روی هر فایلی که ماله اون روز بود من 4ساعت 5ساعت زمان میزاشتم و انگار وجودم یک چاه عمیق بود که هرچی این آگاهی ها مثل آب میریخت توشون باز پر نمیشد و بیشتر میخواست و از اینورم همه کارارو خدا انجام میداد و من هدف و اولویتمو گذاشته بودم برای 1402کسب تجربه و صاف کردن تمام بدهی هام و لذت میبردم و کارام پیش میرفت و هر بار ورودی مالیم بیشتر میشد و با دیدن فایل آقا رضا عطار روشن عزیز که گفت من تیکه تیکه کردم اون بدهیمو ،منم این کارو کردم و باز بیشترش پرداخت شد و به تضاد برمیخوردم حالم خوب بود و باشگاهم از همون بهار شروع کرده بودم و میرفتم و روحیم عالی بود و خلاصش بگم که حساب کردم در زمینه مالی که تمرکزیم روش نداشتم به صورت جدی اما در این حد بگم که سال پیش بدهی ها پرداخت شد و من فقط لذت بردم و جلو کولر تو مغازه تو سایت بودم و عشق میکردم با این آگاهی ها و باشگاه میرفتم و تفریح میکردم و 90میلیون تومن ورودی مالی داشتم و میگم این در حالیه که من بیکار بودم ،یعنی اینکه تمرکزم روی کار املاک بود اما این همه ورودی که اومده به حسابم همش شاید 40تومنش از این طریق بوده بقیشو خدا از جایی رسونده که فکرشو نمیکردم (الله سپاس گزارم)
در زمینه سلامتی وزنم از 76کیلو گرم رسید به 84کیلوگرم عضله و عاشق تمرین و به لطف خداوند مهربان از سن 18سالگی که الان 25سالمه یادم نمیاد قرصی برای مریضی خورده باشم و یا مریض شده باشم به غیر یکی دو سرماخوردگی که به خاطر بی احتیاطی خودم بوده ، و انرژی عالی بود برای انجام کارام
از نظر روابط 1402 من بهشت رو تجربه کردم و اصن همه آدما دوست داشتن که با جون و دل به من خدمتی بکنن و هر کاری از دستشون برمی اومد و هر لطفی که بگی به من داشتن ،بالای چند 10بار سوار تاکسی شدم و کرایه نگرفتن ازم ، بالای چندین بار کرایمو دختر خانوم یا آقایی که پیشم بوده تو مسیر حساب کرده ، هر اداره و بانکی رفتم شده یکصف طولانی بوده که همه منتظر و من رسیدم و اون کارمند بانک و انگار برق گرفته تو اون فضا که هیچ اعصابی براش نمونده بود با من خوب برخورد کرده و سه سوت کارمو را انداخته ،
با پدرو مادرم با همکارام با هرکسی که اسمش انسانه من یک سال سرشار از روابطی زیبا رو تجربه کردم و باهمه در صلح بودم انقد در صلح که بارها شد که توله سگ و بغل کردم و هر جا دیدمشون باهاشون بازی کردم ،فارغ از اینکه دارم میرم جایی یا دیر میشه و… نه سعی کردم نسبت به تکاملی که طی شده بوده پیرو قلبم باشم و احساس خوبم و اولویت قرار بدم ،
و اینها همه همه و همه به خاطر تمرکز بر نکات مثبته ها !!!!! این همه معجزه در روابط همش به خاطر تمرکز بر نکات مثبته و ویژگی های مثبت افراد ،چیزی که خیلی سرسری از کنارش شاید رد بشیم و دست کم بگیریمش اما همسن تمکر بر نکات مثبت معنیش همون سپاس گزاری هر لحظه از خداونده و نتیجه این سپاس گزاری و صلاط در هر لحظه این میشه که درون ما بزرگ میشه ظرف مارو بزرگتر میکنه خداوند .
در زمینه معنویت و احساس نزدیکی به خداوند: معنویتی رو تجربه کردم که اگر کسی نیم درصدشو تجربه کنه از این خدا و قوانین دست نمیکشه ، فقط نیم درصدها، بماند نود و نه درصد و نیمش ، اون اشک هایی که منو پاک کرد ،اون زلالی وجود و اون قلبی که سراسر عشق میورزید وهر بار عشقش بیشتر میشد و اصن نمیشه به کلمات توضیح داد چیزی که فیزیک نیست ،یک جریانه جاریه در ما یه نام خدا ،به نام عشق و این ارتباط مهم ترین و بزرگترین دارایی منه ،
در زمینه عزت نفس و اعتماد به نفس و احساس لیاقت : بارها و بارها و بارها بهتر و بهتر و بهتر شدم از هر لحاظ از هر لحاظ
از اینکه درک کردم که من باید تعریف شخصی خودمو از هر چیزی داشته باشم علی الخصوص موفقیت ، اینکه فقط خودم باید راضی باشم از خودم و به غیر از نظر خودم و فکرهایی که راجب خودم میکنم ،نظر و فکر هیچ کسی در مورد من اهمیتی نداره ، بی ارزش دونستن حرف مردم نسبت به همه چیز خودم در عمل ، ارزش قایل شدن برای خودم در بسیاری از مواقع و موقعیت ها که تونستم نه بگم تونستم بحث رو قطع کنم تونستم اظهار نظر کنم و نظر خودم فارغ از نظر جمع بیان کنم ، با غریبه ها ارتباط بگیرم و خیلی راحت ساعتهای گرون و اجناس گرون و برم تست کنم جوری که خودمم باورم شده بود که پولش تو حسابمه و…..
در زمینه کاری :فقط مشتری های نازنین و شریف هدایت شدن به کسب و کارم و کلی تجربه کسب کردم و اعتبار و به عنوان یک آدم صادق و مورد اعتماد شناخته میشم که اینها همه از لطف خداونده منه ،حالا هر چند که شاید به خاطر ورزش از اینکار quite کنم و تمرکزمو بزارم رو ورزشم اما میسپارم تا هدایت بشم و کمک کنه تا تصمیم بگیرم .
خلاصه که خدای مهربانم من همه جوره ازت راضیم ،منو ببخش که ناشکرم .
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
و چون با آموزه های قدم اول شروع کردم ،طبق اون دارم هدف گذاری میکنم و هدفی بلند مدت برای امسالم در نظر نگرفتم ،اسم امسالم برای من ،سال (هدایت الهی ) هست و میسپارم تا هدایت کنه تا دوباره منو لبریز کنه از شور و حالی که تو کامنت ازش نوشتم .
استاد عزیزم سپاس گزارم که نوری بودی برای من و دستی قدرتمند از جانب خدای من .
در پناه الله یکتا .