توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 11
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
باسلام خدمت دوستان عزیم وهمچین سلام خدمت استادعباسمنش وگروه تحقیقاتی عباس منش .
بازم هم فایلی دیگرودرسی دیگرونکته ای دیگرمن ازسال ها قبل می دونستم که شکرنعمت نعمتت افزون کند وکفرنعمت ازکفت بیرون کنید وخیلی وقته که سعی می کنم باقانون شکرگزاری خودمو به بالاترین فرکانس جهان که همون شکرگزاری هستیش برسونم ولی راستش هدف هامونوشته بودم ولی الان که این فایل رودیدم تازه یادم افتاد که چه روندی رودرسال گذشته گزوندم. اول سال کسی روکه عاشقونه دوس داشتم وداشتیم خودمونو برای ازدواج آماده می کردیم که چکارکنیم وچکارنکنیم وخلاصه کلی کارکه همتون میدونید قبل ازازدواج هر زوجی انجام میدن. فهمیدم که میخوادرابطه روقطع کنه خب اولش خیلی برام سخت بود چون فایل های استادروگوش داده بودویه جورایی مطمئن بودم زوج رویایی میشیم بعدش به خودم گفتم که قانون درسته یه چیزی هست که من یادم رفته وگرنه من که هروقت ازقانون استفاده کردم موفق شدم خلاصه دوباره شروع کردم به اینکه روی خودم کارکنم وبفهمم چه چیزی باعث شده که من این نتیجه روبگیرم وبعدش فهمیدم که من اولین اصل یه رابطه سالم روکه وابسطه به کسی نشدن واینکه نخوایم کسی روکنترل کنیم رو رعایت نکردم واینکه مابایدخودمون زندگی کنیم وبزاریم دیگران هم زندگی کنن ومن تنها به افکارخودم تسلط دارم وباورفراوانی رودرخودم تقویت کردم وهرچند بعدازیه مدتی اظهارپشمونی کردومن اونوبخشیدم وبراش آرزوی خوشبختی کردم ولی
طی این مدت و بایه مدت دوری به یه سری ازباورهاومعیارهای خودم پی بردم که بعدازاینکه ازاون جداشدم تازه فهمیدم که چه موردهای بهتری هست وبه قولی بادوس داشتن زیادمن کورشده بودم وخداروشکرمیکنم که من این تجربه روبه دست آوردم وصدالبته میتونم رابطه های بهتری روتجربه کنم .
درسال96من تقریبا تمام فایلی های استادروتهیه کردم ازدوره جامع عشق ومودت گرفته تا دوره های روانشناسی ثروت 1و2ودوره چگونه هدفگزاری کنیم وبه آن برسیم ،دوره عزت نفس ودوره شیوه حل مسائل ،ارزش تضاد ومشکلات دلیل اصلی موفقیت ودوره کامل قانون آفرینش وخلاصه تمام کتاب های الکترونیکی وصوتی و….وصدالبته دوره تنها دوره ای که مونده تهیه کنم روانشناسی ثروت 3هستش که می خوام به برای تهیه این دوره خودمو رهاکنم وحتی نمی خوام درجهت جریان رودخانه شناکنم بلکه خودموبه دست خدابسپرم وبه تمام اهدافم درسال 97برسم چون میدونم که باتوکل به خدابه همه خواسته هام میرسم وفقط باید تکاملم روطی کنم .
پس اولین خواسته من درسال 97روانشناسی ثروت 3خواهدبود که اون رومی خوام جایزه ای برای درست عمل کردن به قانون هاو ودوره هایی که تهیه کردم باشه یعنی هروقت ازقانون درست استفاده کنم ناخودآگاه من رویک قدم به هدفم نزدیک تر میکنه .
2٫دومین هدفم درامسال اینکه به امید خدامی خوام ازدواج کنم ومیدونم که درجریان رودخانه موفقیت عشق ومودت روتجربه میکنم وبه صورت ناخودآگاه این شخص روپیدامی کنم
3٫سومین هدف من قهرمانی روبیک کشوره به امید خدامیخوام توی مسابقات کشوری شرکت کنم راستش هدف اصلیم اینه که قهرمان جهان بشم ولی ازاون جایی که میدونم بایدتکامل خودموطی کنم برای امسال می خوام که قهرمان کشوربشم تلاش من اینه که اگه یه کاری روشروع میکنم باید دراون حوضه بهترین باشم ونه حتی دومین نفر 4٫خریدن ویلا وخونه هستش.
5٫تناسب اندام وورزش کردن هرروزحتی اگه شده درحد نیم ساعت .
اینا اهداف من درسال 97وامسال اهداف زیادی رودرنظر نگرفتم چون خواستم دقیقا مثل ذره بین عمل کنم وتمام تمرکزمو روی این اهداف بزارم .
هرروزصبح به محض اینکه بیدارمیشم اول خداروبه خاطر تمام چیزهای که توی زندگیم دارم شکرمیکنم وبه خاطراونا ازخداسپاسگزاری میکنم بعدش به یادم میارم که چه اهدافی برای امسال دارم بعدش میگم چکاری رومیتونم انجام بدم که امروزیه قدم به اهداف امسالم نزدیک بشم .
بعدش 3تا کاررو اولویت بندی میکنم که اگه امروزفقط بتونم این سه تاکارروانجام بدم این کاراچی هستن بعدش آماده میشم که برم سرکار.
نمیدونم چطوری ولی میدونم موفق میشم وبه لطف خدا با رسیدن به هرکدوم ازاهدافم شما دوستان رودرجریان میزارم که هم انگیزه ای بشه برای شما وهم یاآوری برای خودم که در اوایل سال 97استادیه مسابقه روترتیب دادومن ودوستانم درسایت عباسمنش خواسته ها وداشته هامون روبه اشتراک گزاشتیم وبه لطف خدابه اونا رسیدیم .
امیداورم امسال سال دررسیدن به تمام اهداف زندگیتون باشه که هروقت به امسال فکرمیکنین سالی پرازعشق وثروت وموفقیت روبه یادبیارین .برای همتون آرزوی سلامتی وثروت وموفیقت دردنیاوآخرت رودارم .
ممنون حمزه جان
ایده شکرگزاریت اونم هر روز صبح خیلی بهم انرژی داد، مطمنا من هم اینکارو میکنم. بازم ممنون
سلام حامد جان ممنونم از لطفت ،
انشاالله که درتمام مراحل زندگیت موفق باشی .
سلام دوستان و همراهان گروه عباس منش امیدوارم در هر جای دنیا هستید شاد سالم ثروتمند باشیدوسلام به استاد سید حسین عباس منش. من با ایمیل پسرم وارد می شوم چون خرید و اون برام انجام می ده. من اواخر سال نو و چهار با سایت آشنا شدم و بعد از فایلهای رایگان با ثروت یک شروع کردم من درست استفاده نکردن وتمرینها رو خیلی خوب انجام ندادم ولی با این حال خیلی اتفاقات خوبی برایم پیش آمد من در سال نو و پنج بصورت ناباورانه به سفر ترکیه رفتم ویک هفته هم خرید کردم وهم تفریح با فروش لباسها پول خرج سفر را درآوردم خدا رو شکر درآمدم تقریبا سه برابر شد راحت تر پول خرج می کردم و راحت هم جایش می آمد من مستأجر هستم جایی را گرفتم که پولپیش خیلی کم می خواست در اوایل سال نود شیش به مسافرت رفتیم در یکی از شهر های اردبیل من در بیمارستان در قسمت خیاطی کار می کردم و خیلی اذیت می شدم بخاطر هم کاران منفی وترسو خودم استفاده دادم بسته روان شناسی ثروت سه راهم خریدم من در این سال از خدا خواسته بودم خیاطی را بصورت حرفه ای در حد لباس عروس یاد بگیرم ولی چون سر کار می رفتم نمی توانستم وخداوند کسی را برای من فرستاده تا خودش یاد بگیرد وبیاید به من یاد بدهد ومن هم مقداری از هزینه آن را بدهم خدا رو شکر برای رانندگی اقدام کردم ولی هنوز گواهی نامه نگرفتم. می خواهم پایم قوی بشه. مدت زیادی تلاش کردم برای خودم مغازه بگیرم کار کنم نشود بعد خواستم فعلا برای دیگران کار کنم تا حرفهای تر بشوم جور نمی شود یا راه دور بود یا من نمی توانستم تامین که من رفتم در یک تولیدی کار کنم وله مدت ده روز کار کردم شب عید بود تقریبا کارشان تمام شده بود تو این فاصله از یکی از این مزون ها ب دوستم زنگ زدن براتون کار می فرستنده در خونتون وما در کمال ناباوری قبول کردیم من دوستم دو تا لباس عروس دوختیم مایی که هنوز یک لباس عروس نه دوخته بودیم البته اذیت شدیم ولی خیلی بزرگ شدیم و تعداد مانتو و لباس هم دوختیم واین خیلی عالی بود من در این سال طلا خریدم البته جزو خواسته هام بود نوشته بودم من انگشتر سرویس النگو گوشواره را یک جا وبدون کار کرد خریدم وار وقتی خریدم طلا گران شد ومن سود کردم خدارا شکر. جزو خواسته هام خرید چرخ سردوز بود وخریدم. خدارا شکر. واتفاقات کوچک زیادی که افتاد ومن یادم نیست یکی از اتفاقات این بود بچه هام برام کیک تولد گرفتن آخه تولد من نه فروردین است سابقه نداشته حتی تبریک بگن واخرین اینها این بود که پسر کوچکم برای من کیف پول چرمی خریده برای تولد پرور مادر وگل روز. وپسر بزرگم یک سرویس طلا ظریف به قیمت دوشیصت در آخرین روز سال نودوشیش وخدارا سپاسگزارم و البته این هم جزو خواسته هام بوده خدارو شکر وکلا برای نودوشیش هفت. 1 می خواهم با کمک خدای مهربان ووهابم جایی برای کار بگیرم می خواهم خداوند مشتری های خوب پرداخت پول بده ثروت مند برام بفرسته به راحت تربت شکل در فکر راه اندازی شبکه اجتماعی برای کارم هستم بعد امر کز زیاد برای خرید خانه هستم به راحت تربت شکل وبا این پولی که دارم خونه را انتخاب کردم و بقیه کارا ها دست خداست انجام بدهد. وپیشاپیش از انجامش از خدا سپاسگزارم. و تمرکز کز بعدیم روی تناسب اندام است که به کمک خدا اقدام خواهم کرد. وی خواهم دوره تکامل رو بگذرانم من عاشق مسافرت هستم در طول سی و چهار سال زندگی مشترک به جز اون بک مورد که گفتم به اردبیل رفتیم آن هم دوروز با همسرم جایی نرفتم به دلایل ذهن فقیر همسرم و همراهی خودم که البته خودم مقصر بودم و خودم جذب کردم با آرزوی شادی سلامتی و ثروت و سعادت دنیا و آخرت برای تک تک دوستان و موفقیت روز افزون
سریال توجه به داشته ها
5.یه تجربه عالی دیگه در سال 96 این بود که بهترین سال تحصیلی با شاگرد آنم را تجربه کردم.???
اما چرا فکر می کنم سال تحصیلی جالبی داشتم.؟
هر سال کلاس من با 28 تا 30 شاگرد بسته میشد و معمولا هر سال هم از این تعداد 6 با 7 شاگرد مشکل دار از لحاظ یادگیری داشتم که هزینه و وقت ز یادی را صرف آموزش دادن به اونها میکردم و یه سری آموزشهای خاص ر ا براشون بکار میگرفتم تا به هدف مورد نظر برسند(البته همین شاگردان موجب پیشرفت من در حرفه ام شدند)
اما انگار سال گذشته با همه ی سالهای قبل متفاوت بود .
من هر تدریس انجام میدادم اونا خیلی سریع یاد میگرفتن و از نظر دست خط هم عالی بودن ..
اینقدر عالی بهم بازخورد میدادن که من می گفتن خدایا اینا واقعا کلاس اولی هستن.??
به خودم گفتم یا من دارم خیلی خوب تدریس میکنم یا اینا نابغه هستن؟
چرا اینا اینطوری هستن؟???
یعنی میشه اینهمه تفاوت نسبت به سالهای قبل؟
فقط یه دونه شاگرد دارای اختلال یادگیری داشتم که اونم با ده جلسه کلاس خصوصی موجب شگفتی من و همکاران شد.
این موضوع به کلی باورهای منو عوض کرد در مورد آموزش.
وای که چقدر سال 96 من راحت معلمی کردم و از کارم لذت بردم و وقت بیشتری برای بازی با بچه ها داشتم.???
دوباره یه آپدیت جدید از خدا ?
خدایا شکرت
????????????????
درست همین دیشب
تصمیم گرفتم پیاده روی کنم
توی هوای زیبای بهار ?
داشتم فایل جدید رو گوش میدادم
فقط روی خدا حساب باز کن
یهو دیدم کنار یه مجموعه بزرگ نیمه ساخت هستم
هیچ کس اونجا نبود
تردد ماشین هم تک و توک بود
من نگاهش میکردم …
حتی تا عمق تاریکی هاشو ?
و با خودم می گفتم
من از اینجا نمیترسم !
از کنار گذاشتن آدم هایی که احساسم را بد می کنند
نمی ترسم !
از نشدن های زندگیم
از تنها بودن
و…
نمیترسم !
یک لحظه به فکرم اومد ای کاش میشد
یک سری نتایج زندگی ام را
برای دوستان عباس منشی ام بنویسم
تا انرژی بگیرند .?
اما نمی دونستم زیر کدوم محصول
کجا
کاش یه قسمت به اسم “”تجارب من”” توی سایت بود
صبح تا دیدم این فایل روی سایت اومده
با کلی انرژی بلند شدم
فایل هارو دانلود کردم
نظرات رو خوندم
و تصمیم گرفتم با کلی ذوق و شوق
نتایجم رو براتون بنویسم
?????????????????
96 برای من سال تغییرات اساسی و بنیادی بود !!
میگم بنیادی واقعا بنیادی
96 همین موقع هاش بود که
با فایل نوروزی استاد کلی انرژی گرفتم و
در حالی که تو بستر بیماری بودم
(*که متاسفانه به خاطر باور های اشتباهم تا برج 5
ادامه یافت …*)
کلی آرزو های قشنگ کردم
آرزو کردم امسال اساسی تغییر کنم
امسال آزادی رو احساس کنم
امسال از مسئولیت هام کم بشه
و…?
شاید این آرزو ها مقدمه ای بود
که من از بودم توی شرایط بیماری احساس بدی داشته باشم
و بخوام که تغییرش بدم
برج 5 بود که
دیدم من فقط دارم از پایه و اساس
نابود میشم
هم موفقیت هام کم رنگ شدن
هم خیلی از فرصت های کم نظیر رو از دست دادم
هم از کارم عقب افتادم …
و هم کلی هزینه بیخودی دارم میکنم… ?
شروع کردم به مرور باور های استاد
تصمیم گرفتم دست از قربانی بودن بردارم
تصمیم گرفتم دیگران رو از زندگیم و از ذهنم حذف کنم
این طوری
حس انتقام از بین میرفت و
من قربانی نمی بودم و به کسی هم حس قربانی نمیدادم!
تصمیم گرفتم پولم را
صرف کار هایی کنم که حالم را خوب می کند
عوض دوا و دکتر و کلی اسکن و ازمایش .. ??
کم کم از بستر بیماری بیرون اومدم
کمی به خودم رسیدم
خودم رو به خاطر این همه وقت تلف شده بخشیدم
و خیلی هارا که نبخشیدنشان
حالم را بد می کرد
بخشیدم .
دومین اتفاق خاص بعد از اون و به فاصله کم
این بود که
قسمتی از شرک رو درونم نابود کردم
نابود واقعی ?
به خاطر ترس از آینده ای که
شاید محتاج یک عده از خانواده میشدم
مدتها به آنها باج عاطفی می دادم
از خواسته هام می گذشتم تا آنها را بتوانم نگه دارم
و آدم خوبه باشم
و بعدا این آدم خوبه تنها نماند !!
یک روز دیدم من هر چقدر هم خوب باشم باز هم تنهام
و تنها کسی که تنهایم نذاشته خدا بوده
پس با خودم گفتم
مگر چه میخواهی
که در خداوندی خدا نمی بینی؟?
تو هیچ نیازی به آنها نداری
خدا همه کار برایت می کند .
این باور ها باعث شد
من خیلی قاطع حرفم را به آنها بزنم و
با آنها رابطه ام را کم رنگ کنم .
و تازه بعد از آن بود که فهمیدم
وااااو
من چقدر خودم را بیخودی
زندانی این و آن می کردم
برایم مهم نبود
آینده چه میشود
احساس آزادی اکنونم را دوست داشتم
احساس قدرتم را
و به واسطه دوری از آنها
بسیاری از بیماری ها ی جسم و ذهنم از بین رفت
چون به وضوح میدیدم که
در فلان امراض را گرفتن از هم پیشی می گیرند
و
با این کار قربانی می شوند و
عدم اعتماد به نفسشان را این گونه جبران می کنند .
باور نمی کنید چقدر حالم بهتر است …
چقدر آرام شده ام . ??
چقدر برایم بعضی رفتار ها خنده دار شده .
به عین میدیدم که
برای بازسازی رابطه شان با من
قربانی می شدند یا به من حس گناه می دادند
ولی برای من دیگر نه تنها اثر بخش نبود
که فقط میخندیدم به روز هایی که خودم این گونه بودم
ان هم
نا آگاهانه ?????
باور نمی کنید چقدر راحت تر وارد رابطه ها می شوم
بدون وابستگی
چقدر از خود الانم لذت می برم
با وجود اینکه شاید حتی خودخواه خطابم کنند
یا به خاطر اینکه خود خواهی آنها را
که میخواستند مثل آنها زندگی کنم
پاسخ ندادم
مرا احمق خطاب کنند …
با وجود اینها من باز هم خیلی راحت می گویم
حق با شماست ?
و بدون بحث به هر ارتباطی که مرا کنترل می کند خاتمه
میدهم .
هر گاه احساس وابستگی می کنم
دور خودم حصار می کشم
و با خدا حرف میزنم
تا یاد اورم که فقط اوست که لایق وابستگی و ستایش منه …?
خیلی از روش های روتین برای رسیدن به خواسته هایم را
که به شدت به من پیشنهاد می کنند
با قدرت تمام پس میزنم
چون میدانم خداوند میتواند هر آنچه من لازم دارم
تا به خواسته ام برسم را
به نحو شایسته و نه از راه های فلاکت بار
و زحمت آور
برایم فراهم کند … ?
و دیگر دنبال و آویزان کسی نیستم که
تنها نباشم
و با دوستان زیاد احساس ارزشمندی کنم
من حتی در تنهایی و خلوت هم با خودم احساس
راحتی دارم.
خدایا شکرت??
?????????????????
? سومین و احتمالا بزرگ ترین اتفاق سال 96
برای من :
پدرم به تشخیص نا مطمئن پزشکان
از 6 سال پیش
دچار فراموشی شد
دیدن او در این وضعیت ها
که در کار های روزانه هم مشکل پیدا می کرد
مرا آزار می داد
من به شخصه تمام موفقیت ها و بزرگی های پدرم را
به چشم دیده ام
تا قبل از فوت مادرم او از بهترین های حرفه اش بود
تصور اینکه روزی اسم مرا به خاطر نیاورد
مرا نابود می کرد
تمام 6 سال گذشته خواستم درمانش کنم
تا همان پدر با اراده و کاردان گذشته ام بشود
تا دوباره به او تکیه کنم
اما این شاید بزرگ ترین اشتباه زندگی من بود …
اگر چه تلاش های من
باعث شد حال او روند رو به رشد بگیرد
اما
او به من وابسته شد
و من 6 سال تمام زندگی نکردم ….
این 6 سال تلاش برای من حکم آزادی ام بود
اما انگار که چاه زیر پای خودم حفر می کنم
هر روز تاریک و تاریک تر می شد
از خدا خواستم کمکم کند پدرم را خوب کنیم !!!
خوب کنیم !!!???
فکر می کردم این خداست که نمیخواهد من خوشحال باشم
فکر می کردم سرنوشتم مثل دختر کبریت فروش
مردن در سرمای این زندکی است
مثل کزت به شعله شمع گرم شدن و
در سن کم مثل 70 ساله ها زندگی کردن است …
پدرم به واقع بچه من شده بود .
نه تنها پدر و مادر نداشتم
بلکه یک بچه 7 و اند ساله بسیاااار یک دنده و راحت طلب
هم داشتم….
هم از پیر ها بیزار شدم هم از بچه ها …
هم از بیماران … هم از سالم ها ..
بعد از کلی گریه و زاری به درگاه خدا
اتفاقات بد تر و بدتر رخ میداد
پدرم عمل باز قلب کرد … و من بعد از اون جریان که مال 4 سال پیش هست
تمام مدت حتی در خواب هم نفس هایش را می شمردم
بعد از اون حالش بد تر هم شد
و من باید نگران میبودم که او کار نا معقولی نکند
تا جایی که تا سال گذشته
من به مدت 4 سال اصلا نخوابیدم !!!!
مثل ومپایر ها ?
مگر به زور قرص های قوی
از سختی این سالها به همین مقدار کفایت میکنم
چون دوست ندارم حالم بد شود
اما لازم بود بگویم تا بدانید از کجا به کجا رسیدم.
خدا به جای اینکه پدرم را خوب کند
مرا با عباس منش آشنا کرد
فایل 8 عزت نفس پاشنه آشیل اول من در این موضوع بود
بعد از سالها
متوجه شدم که بیماری یک تصور ذهنی هست
که میتونه با خواست خود شخص
این تصویر ذهنی تغییر کنه
باور نمی کنید
بازم اشتباه رفتم ???
باز هم تلاش کردم پدرم را وادار به تغییر کنم .
فایل هارا برایش می گذاشتم .
ساعت ها برایش از قوانین میگفتم .
با او ریاضی و املا کار می کردم .
و او برای یک روز حالش عاالی بود و تصمیم میگرفت تغییر کند …
و فردایش دوباااره …
این قضیه شاید صد ها بار تکرار شد …
تا که فهمیدم او از این وضعیت راضی است
و با قربانی بودن
محبت می گیرد
زندگی میکند و کارها هم که پروین انجام می دهد …
یک روز به من گفت
پروین اینقدر سخت نگیر
زندکی مون خیلی خوبه که
این در حالی بود که روی تخت دراز کشیده بود
و فقط برای غذا خوردن و دستشویی بیرون می امد
در حالی بود که دکترش گفته بود
ایشون حالشون خیلییی خوب شده
و در واقع از نظر جسمی هم مانعی نبود
این حرف پدرم اندک گرمایی که از امید
برای ساختن اینده ام داشتم رو
به کل ازم گرفت….
قشنگ حس کردم که بدنم یک دفعه مثل فوت کردن یه شمع خاموش شد …
و من دیگه آینده ای نمی دیدم .?
چون هیییچ نوری نبود…
اینجا بود که متوجه اشتباهم شدم
همش تو ذهنم این جمله از فایل 8 عزت نفس
ریپلی می شد
که اینجا همه چیز سلف سرویسه
چرا نمیری غذا برداری برای خودت ؟
چرا نشستی با حسرت به غذای من نگاه می کنی؟؟
پر از خشم بودم
خشمااااا خشمی که کارد میزدن خونم در نمی اومد????
و همزمان انرژی جنگ و بحث با کسی نداشتم
چون میدونستم هیییییییچ فایده ای نداره
تنها کسی که آینده من براش مهم بود
خودم بودم
خود خودم
فقط خودم !!!!!
تصمیم گرفتم مسئولیت اشتباهمو قبول کنم
خودمو ببخشم واسه حماقتم
و
از اون به بعد انرژی ام را صرف رشد خودم کنم.
به خدا گفتم
تو منو میشناسی
تک تک این سالهارو هم دیدی و شاهد بودی
من نمیخوام حرمت بشکنم
من نمیخوام تا اخر عمر
این جوری زندگی کنم
نه راه رفتن نه دویدن فقط و فقط پرواز یادم بده
و پدرم رو هم تمام و کمال به تو میسپارم
میخوام به خاطر من
همه چیییز رو درست کنی
میخوام سال 97تو خلوت خودم با تو باشم
مسئولیتی روی دوشم نباشه
و حتی خونه تکونی و پذیرایی عید هم نداشته باشم
اما همش به خوبی و خوشی ??
واقعا همه چیزو سپردم به خودش
و دل به دریا زدم
* به حکم این که این دریا فقط شاه ماهی داره
به حکم این که نمی بینی شباشو بی ستاره
دل ما رفته به مهمانی
به یک دریای طوفانی
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش می بردت هرجا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همون جاست ..*
“نقل قول از فایل 2روانشناسی ثروت 3”
توی پیج اینستا عم یک جمله نوشتم و از اون روز
همه چیز رو زیر و رو کردم .
نوشتم
×××× هم اکنون کاری را آغاز کردم
که می توانستم
ده سال پیش آغاز کنم
اماخوشحالم از اینکه 20 سال دیگه هم صبر نکردم!! ××××
تاریخ زدم و
ازون به بعد روشم رو تغییر دادم .?
روی خودم کار کردم
هر اتفاقی می افتاد میگفتم ایرادی نداره پروین
صبور باش
خدا کارشو بلده
بابا باید مراحل تکاملش رو طی کنه.?
خلاصه
پدرم در کمال نا باوری من و شاید همه !! حدودا 1 ماه پیش ازدواج کرد
با یک خانمی که
بسیارر مهربون هست و خیلی خوش ذات
قبل عید سه تایی خونه تکونی کردیم
من کمتر
چون نمیذاره من کار کنم ???
و برای عید سفر رفتند
و من ماندم و خدا ????
و یک عید بدون خانه تکانی و پذیرایی
و یک خواب آرام
یک آرامش محض
یک حس سپاس گزاری عجیب غریب
یک امییییید بزرگ
که دوباره وجودم رو گرم کرده ??????
خدایا شکرت
مهربونم شکرت
خوش قلب من شکرت
خوش غیرت من شکرت ?
تو این مدت
خودم رو خیلی شناختم
منی که با خود غریبه بودم حالا کاملا اشراف دارم روی خودم .
خداروشکر
فهمیدم چی دوست دارم
و دنبالش رفتم و به لطف خدا از همون اولش کلی
انرژی از طریق اساتید گرفتم و تایید شدم.???
سال جدیدم رو
سال روابط نام گذاشتم ??
تصمیم گرفتم امسال که رابطم با خودم و خدا خوب شده
با آدم ها هم
خوب بشم … بدون توقع عشق بدم
دوستی های واقعی داشته باشم
روابطم باعث حال خوبم بشه نه اینکه حس بدی به خودم پیدا کنم
توی روابطم احترام کسب کنم
که این چالش منه
نه که منتظر احترام اونا بشم
باید اونقدر خودم رو لایق بدونم که احترام رو بدون درخواست دریافت کنم
تصمیم گرفتم با حداقل 100 آدم جدید
آشنا بشم و باورم رو نسبت به اینکه آدم لایقی هستم
بالا ببرم
تصمیم گرفتم آدمهای سخت رو انتخاب کنم
آدمهایی که از من از نظر اجتماعی بالاترند
و البته حس خوب دارند !??
و البته تصمیم گرفتم امسال که بالاخره متوجه شدم علایقم
چی هست
انقدر درباره اش مطالعه کنم و یاد بگیرم تا سال دیگه این موقع حرفی برای گفتن داشته باشم. ?
این دوتا تصمیم خیلی بزرگ منه واسه سال آینده
اما تصمیم دارم
با آرامش بیشتر و تمرین روزانه به سلامتی و تناسب جسمی برسم
تصمیم دارم کمی بیشتر به خودم برسم و
کودک درونم رو دوباره زنده کنم
تصمیم گرفتم سعی کنم همه کار هارا خودم انجام ندهم!!
از خدا کمک میخواهم و وسیله ای که به من میدهد را
قبول می کنم !
برای من کمی سخت شده قبول کمک های دیگران ??
تصمیم دارم باور های اشتباه ثروت رو درونم کشف کنم
من باور بد زیادی درباره ثروت ندارم چون خدارو شکر
همیشه خدا برایم رسانده است
اما دوست دارم باور درست درباره درآمد زایی با هنر خودم رو
ایجاد کنم و در آمدم رو خیلی خیلی بیشتر کنم .
خیلی خیلی کاملا واضح نیست
میخوام برسم به 3 برابر الانم . ??
اینشالا به لطف خدای مهربون?
برا هممون ??
براتون آروزی سعادت و سربلندی و عشق و ثروت زیاد تر از نیازتون دارم . ?
سلامم یادم رفت
در انتها سلام منو بپذیرید ?
سلام پروین جان
واقعا لذت بردم از اینهمه عزم و اراده
تبریک میگم بهت بخاطر این جهاد اکبری که در درونت ایجاد کردی
شما و پدرتون هر دو بیمار بودید یعنی هم فرکانس بودید و هر دو زجر میکشیدید
اما شما تونستید هدایت پروردگار رو ببینید و قدم در راه راست بگذارید راه کسانیکه به ایشان نعمت داده و نه گمراهان
و قانون چقدر قشنگ عمل میکنه
وقتی شما تغییر کنید در 99 درصد مواقع اطرافیان شما هم تغییر میکنند . تغییرات بنیادین شما بالاخره روی پدرتون هم تاثیر گذاشت
بیماری از خانه شما رخت بربسته و شادی شوق رابطه عاشقانه با خدا رو میشه الان تو نوشته هاتون کاملا حس کرد
من هم تجربیات شیرینی در مورد واگذاری همه امور جدیدا تو زندگیم اتفاق افتاده و کاملا درک میکنم حرفاتو دوست خوبم
خیلی برات خوشحالم بهترینها رو برات آرزو دارم
انشاالله سال 97 پر از اتفاقات عالی و رویایی باشه برات
عزیزم ستاره جان
ممنونم بابت تبریک صمیمانه ات که اشک من را از شوق جاری کرد ?
واقعا
واقعا
واقعا
شکر و سپاس خدایی رو که تک تک لحظه ها
بودنش روحس کردم
از اول تا انتها
و به مدد خودش این لحظه هارو تونستم ببینم . ?
همش با خودم فکر میکنم من دو ماه قبل از این حتی !!! فکر نمیکردم این شرایط را داشته باشم
در بهترین حالت تصور می کردم
پدرم را تنها گذاشتم و برای تحصیل به یک جای دور رفته ام
حتی شده با رنج و مشقت زیااد
ولی
کار خدارو ببین
?
ببخش بازم زیاد نوشتم از ذوق زیادمه
واقعا به خاطر احساس خوبی که بهم دادی ممنونم ?
و برای همه این احیاس خوب رو صمیمانه
آرزو میکنم ??
سلام دوست عزیز
اتفاقا خیلی خوب نوشتی، من بدون خستگی خوندم، بنظرم هنر نویسندگیت عالیه، واقعا میگم، استفاده کنی خداروچه دیدی شاید یه زمانی البته خیلی زود شدی یه نویسنده درجه یک در سطح دنیا
موفق باشی
ممنونم دوست عزیز ?
شما لطف دارید .
بسیار خوشحاام ازینکه دیدگاه مورد توجه شما بوده
?
به امید موفقیت
روز افزون شما??
سلام خانم رحیمیان عزیز
واقعا عالی بود نوشته تون کلی بهم انگیزه داد از صمیم قلب تبریک میگم بهتون
ممنونم عزیز دلم
خوشحالم که تونستم کمکی کنم
مرسی از انرژی قشنگت به من ?
به نام خدا با عرض سلام خدمت استاد عزیز و اعضای سایت عباسمنش اتفاقات خوب سال 96 اولینش این بود که من به یک مسافرت 3 روزه به شهرستان بانه رفتم و جاتون خالی خیلی خوش گذشت و دومینش جابه جا شدن مغازم بود و رفتن به یک مغازه بزرگتر و شراکت با یکی از دوستان در کار لوازم خانگی و سومینش به دنیا آمدن بچه برادرم که عمو شدم خدا را شکر و بهترین اتفاق آشنا شدن من با استاد عباسمنش اواخر بهمن ماه که به نظر من نقشه راه گنج زندگی در دنیا و آخرت بود و من به این طریق با استاد آشنا شدم که داشتم توی کانال ترفند موفقیت و ثروت فایل دکتر محتشمی را دانلود میکردم که ناخودآگاه فایل بعدی هم دانلود شد که از استاد عباسمنش به نام تغییر بود و آنجا صحبتهای ایشون به دلم نشست و تمام فایلهای استاد تو اون کانال دانلود کردم گوش دادم و بعدش انگار دوباره بعد 32 سال متولد شدم و وارد یک دنیای جدید با باورهای متفاوت و ایمان قوی تر نسبت به خداوند من توی بدترین شرایط روحی و عاطفی و مالی قرار داشتم چون شهریورماه از همسرم جدا شده بودم و اوایل آذرماه دچار ورشکستگی و از خدا کمک خواستم که شما را سر راهم قرار داد.
درود فراوان خدمت استاد محترم و شاگردان بی نظیر
مسیر زندگی معمولی : خب اول اینکه 3 روز قبل از شروع سال 1396 در کمال ناباوری جور شد به سفر برم در حالیکه پول نداشتم. دوستم منو مهمان کرد.(2ماه از کار کردن روی باورهام میگذشت) و اونجا بود که ایمان آوردم قانون جواب میده، چون قبلش توی ذهنم گفتم کاش میشد به سفر برم . در سفر خیلی بهم خوش گذشت و کلی در طبیعت بودم. بعدش باز خیلی اتفاقی در ادامه سفر به منزل یکی از بستگانم هدایت شدم و سال تحویل و بعدش آنجا بودم. به نظرم خدا خواست من اونجا باشم تا قدر نعمتهایی که دارم را بیشتر بدانم.آنجا انرژی منفی بسیاری بود و من هر لحظه سپاسگزاری میکردم که این شرایط موقته و سعی میکردم جنبه های مثبت رو خوب ببینم و حسم رو عالی نگه دارم. و همان جا بود که فایل پیشنهاد نوروز استاد را دانلود کردم و گوش دادم و باز انرژی گرفتم.بطور کلی دستاوردهای معنوی آن سفر خیلی برام زیاد بود. بطوری که وقتی رفتم سرکار، همکارها گفتند که یه برقی توی چشماته. و در درون واقعا احساس نشاط انگیزی داشتم. به یک مهمانی دعوت شدم که بسیار زیاد نشانه های فراوانی را در آن دیدم. باور کنید میگفتم جای همه ی هم فرکانسی هام خالی ، کاش بودن و میدیدند و باهام فراوانی ها را میشماردیم و تایید میگرفتیم. بهترین مهمانی عمرم بود. یک قرآن قدیمی که به پدربزرگم اهدا شده داریم و نیاز به مرمت داره ، در جریان کلاسهای استادم به یکی از تخصصی ترین مراکز مرمت هدایت شدم و باز شگفت زده. به یک برند آرایشی ایرانی فکر میکردم ، بعد هی میگفتم خب پولش رو از کجا میاری. یک بسته ی کامل از یک برند بسیار مطرح جهانی هدیه گرفتم.(خداشاهده الان داشتم فکر میکردم چرا من این هدیه را دریافت کردم و بعد دیدم یک هفته داشتم فرکانسش رو میفرستاده ام و فیلمهایش را میدیده ام و البته با احساس عالی)
مسیر حرفه ای و شغلی: یک متن کوتاه نوشته بودم که بین 64 شرکت کننده انتخاب شد. به یکی از طرحهای کتاب خوانی پیوستم که به طرز اعجاب آوری آرزوهای منو برآورده میکرد. دیدن از مکانهای تاریخی مهم(بدون پرداخت هزینه) که یکی از آنها با حضور یک چهره ی شاخص در این بخش انجام میشد.( در مرداد ماه آن آرزو از ذهنم گذشت و در شهریور و مهر محقق شد.) بی نهایت شگفت زده بودم و میگفتم خدایا اینطوری خیلی خوبه، عاشقتم. مدام به خودم میگفتم بچه ببین رفتی سرزمین عجایب. در پاییز به یک سفر رایگان رفتم و اونجا هم یکی از اهدافم که ابتدای سال نوشته بودمش برآورده شد.(اینو یادم رفته بود، قبل از سال جدید گفتم برم هدفهای سال 96 را ببینم و چک کنم آن موقع دیدمش و اشکم سرازیر شد). بعدش استادم کلاسی تشکیل دادند که بسیار به روند رشد شخصیم و کاریم کمک میکرد، این روند ادامه می یافت و یک کارگاه رایگان به همه مان تعلق گرفت.حتی یک بار در اجرای این دوره یک یادگاری بسیار ارزشمند از بانک سپه دریافت کردیم. در کمال ناباوری سوپروایزر شدم . کمی حقوقم اضافه شد .3 روز باید مرخصی میگرفتم برای یک کارگاه، وقتی درخواست دادم خیلی راحت موافقت شد.(کار من طوریه که جایگزین ندارم و حتما باید حضور داشته باشم، مدیرم گفت خودم هستم بجات و هزینه کارگاهت را هم میدهم)، مدیرم عیدی بهمون طلا دادند . به یک مراسم رونمایی از کتاب دعوت شدم، وقتی وارد آن محل شدم انگار خود بهشت بود، یکی از اساتید که امریکا زندگی میکنند را ملاقات کردم (صندلی شان درست کنار صندلی من بود)و ایشان صمیمانه منو در زمینه ادامه تحصیل در اون بخشی که میخوام راهنمایی کردند.و به خودم میگفتم خوابم یا بیدار…
ارتباطات: در شروع سال 96 یکی از همکارانم برایم سوغاتی آورد ، مهمترین غافلگیر شدنم بود. با یکی از همکارانم که بسیار انرژی خوبی دارند صمیمی تر شدم (یکی از آرزهام بود که کنارشون باشم چون خیلی خانم تاثیرگذاری هستند و برام یک الگو در جهت تقویت ایمان و اراده ) در روزی که ایشون در بحران بودن خیلی اتفاقی تونستم یک کمک کوچک بهشون بکنم. ( و اون روز ایشون میگفت چطور شد امروز تو اینجا هستی …همراه منی ) . یکی دیگر از همکارانم بطور شگفت آوری منو راهنمایی کرد،یعنی هدایتی میخواستم و از طرف ایشان هدایت شدم. چندتا مشکل در خانواده پیش آمد که با اطمینان به مادرم و خواهرم گفتم درست میشه خیلی زود فقط ناراحت نباشید.و در کمتر از یک هفته درست شد، مادرم خیلی تعجب کرده بود و گفت تو چطور اینقدر مطمئن بودی، گفتم خدا هرگز اشتباه نمیکنه. وسایلی نیاز داشتم که نمیدانستم از کجا بگیرم و وقتی رفتیم دنبالش مدام هدایت میشدیم. بعد به مادرم گفتم دیدی چطور به مقصد رسیدیم، دقت کردی چه اتفاقی می افتاد در طول راه، بدون سختی و گشتن و به راحتی به سمت بهترین جا هدایت شدیم. یه درخواست مهم داشتم ولی جرأت گفتنش را نداشتم ، بالاخره گفتم.رفتم توی دل ترسم.افراد وقتی من در جمعی نبودم سراغم را میگرفتند و من به یادشان بودم.
معنوی: من خیلی خیلی خوشحال بودم در سال 96 و حداکثر ناراحت بودنم یا حال عالی نداشتنم 3 روز بود. اونم چون پدر همکارم فوت شدند و ناراحتی ایشان برام دردناک بود. اما دائم توی ذهنم قانون را یادآوری میکردم و در محل کار هم نذاشتم این مسئله روی کارم تاثیر بذاره. موقع زلزله کرمانشاه قانون را به خودم یادآوری میکردم. فایل طوفان ایرمای استاد را میدیدم و درسهای آن فایل را مرور میکردم. موقع زلزله تهران خیلی آرامش داشتم. و برام فرار مردم عجیب بود.احساس تنهایی ام به کلی از بین رفته ، با وجودیکه بیشتر اوقات تنها هستم.
سلامتی: مهمترین دستاورد سال 96 برام بود. چون در بهمن ماه پدرم بهم گفتن دفترچه ات را بده که ببرم تمدیدش کنند.رفتم دنبال دفترچه و دیدم 6ماه از پایان تاریخ اعتبارش گذشته.کلی خندیدم و به پدرم گفتم من راهشو پیدا کرده ام و دیگه هیچوقت مریض نمیشم.
نتیجه گیری: وقتی تازه شروع کرده بودم به کار روی باورهام احساس میکردم خیلی آدم باحالیم و توی دنیا لنگه ندارم.حالا هر روز که میگذره میگم دیدی قدم در چه راهی گذاشتی. راهی که بهت نشون داد به میزان ایمانت بهت داده میشه و تو خاص نیستی. فقط داری آروم آروم یاد میگیری و تلاش میکنی.این حالم رو خیلی خوب میکنه.چون مغرور نمیشم.احساس برتری نسبت به بقیه ندارم.هر روز درک بهتری نسبت به جهان هستی پیدا میکنم.و این درحالیه که فقط 2تا از جلسات قانون آفرینش را توانستم تهیه کنم و2 فصل از کتاب رویاها. اما توی قلبم روند تکاملم را کاملا احساس میکنم.استاد این تمرین عالی بود.وقتی مینوشتم خیلی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.باعث شد بیشتر دقت کنم به چیزهایی که بدست آورده ام . حقیقتا ذهن میخواد به سمت نجوای منفی پیش بره و اینکار مثل یک ترمزه براش.
در پناه فرمانروای جهان هستی.
سلام دوست عزیز. خیلی از خوندن نظرتون لذت بردم. فوق العاده بود. خیلی حس خوب و قشنگی پیدا کردم.شاد و سلامت باشید.
با درود خدمت استاد محترم و همراهان عزیز ، و آرزوی سالی متفاوت و باشکوه برای تک تک عزیزان .
دوستانی که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند ، نیک میدانند کنشهای صدها هزار نفر در طول یک روز ، چه امواج کوه پیکری از انرژی ایجاد میکند ، خصوصاً زمانهایی که اخبار التهاب زا و پر تنش ، سطح استرس اجتماع را بالا برده و آستانه تحمل افراد را پایین میآورد .
سال 1396 برای من مانند اکثریت افراد جامعه طی شد ، ضربات بسیار خوردم ، که آخرین و سهمگین ترین آن ، ترک رابطه دوستی بود که امید زیادی برای همراهی دائم با او داشتم ، دی ماه 1396 …
مانند بوکسورها ، پس از هر ضربه مدتی گیج و چرخان بودم ، ولی دوباره می ایستادم و گارد میگرفتم ، حتی پس از تنها شدن …
این آخرین ضربه من را به وادی دیگری کشاند ، گویی در یک رویا فرو رفتم ، شاید هم از یک رویا بیدار شدم ؟ واقعاً نمیدانم چه شد ، ولی چهار ماه آخر سال برای من جور دیگری بود ، شاید هم من جور دیگری شده بودم …
قبلاً با عوالم معنوی سر و سری داشتم ، و همچنین مدتی بود که در محضر استاد عباس منش تلمذ میکردم ، ولی تماماً در بعد نظری سیر میشد ، و از درون ” حباب کاذب امنیت ” ، جهان را نظاره میکردم ؛ ولی حباب ترکید ، و من سقوط کردم ، مثل آلیس ، و وارد سرزمین عجایب شدم …
کارمند بخش خصوصی بودم ، و مانند اکثریت این قشر ، وازده و ناراضی ؛ مدتی بود در پی تغییر بودم ، ولی تردیدها و عدم موفقیتهای گذشته ، چون زنجیری ذهن و دلم را در گرو داشت . دقیقاً یک هفته پس از ترک رابطه نازنین دوستم ، و در پی یک الهام ، ندا یا نجوا ، بطور کاملاً بی مقدمه و ناگهانی استعفا دادم ، آنقدر سریع که گویی دقیقه شمار عمر ، لحظات پایانی را نشان میدهد ؛ هیچ برنامه یا نقشه جایگزین نداشتم ، دقیقاً هیچ ، و همینطور سرمایه ای که بدان تکیه کنم ؛ تنها خودم بودم و مهارتهای شخصی ام ؛ تحت هدایت قلبم ، وارد وادی تدریس شدم ، راهی که خیلی مورد علاقه من است و عاشقانه بدان اهتمام دارم ؛ لحظات آزادم را پیوند زدم با مطالب و فایلهای رایگان استاد عباس منش ، و از آنجایی که از نعمت سواد انگلیسی ، بهره کافی دارم ، به تقویت ساختار ذهنی خودم از منابع اصلی مشغول شدم ، و از محضر بزرگانی چون باب پراکتور ، جک کنفیلد ، برایان تریسی ، دارن هاردی ، جول اوستین ، گابرین برن استین ، فلورانس اسکاول شین ، ناپلئون هیل ، والاس دی واتلز ، … بهره مند شدم ، و بدین صورت سال 1396 به پایان رسید ، با پسرفت محسوس در وضعیت مالی ، ولی پیشرفت قابل توجه در وضعیت ذهنی ، شناخت جهان و قوانین حاکم بر آن …
اکنون احساس میکنم درحال جوانه زد هستم ؛ بینشی بدست آورده ام که بمن امکان میدهد جهان را آنگونه که هست ببینم ، بدور از عینکهای رنگارنگ مرسوم ؛ حتی امروز به این نتیجه رسیدم که این دوری مابین نازنین دوستم و من ، بخشی از طرحی بزرگتر است که برای پیشرفت من ( شاید هم ما ) درحال اجرا است …
اکنون دریافته ام :
هر روز یک تولد دوباره است ، هر روز یک عید ، و هر روز آغاز سال نو …
جزیی هستم از یک کل هوشمند و دانا ، و تا زمانی که رها در دستان پر مهرش هستم ، فقط نیکی و خیر جاریست …
هر زمان فرمان زندگی را در دستان دانایش نهادم ، به بهترین سرمنزل هدایت شدم ، و هر زمان فرمان را خودم بدست گرفته ام ، در یک دایره بی پایان چرخیده ام …
طرح الهی منحصر به فردی برای من تنظیم شده که تا زمانی که تسلیم آن باشم ، پیروزم …
کاستی ، سختی ، فقدان ، دوری ، … هیج جایی در طرح الهی ندارد ، و این خود من هستم که با پشت کردن به نور ، نگران تاریکی هستم …
تا از درون پر نشوم ، نمیتوانم دستگیر دیگری باشم ، و بهترین راه پر شدن ، خالی کردن ظرف درون از تیرگی ها ، تردیدها ، بدبینی ها و ترس ها است …
و اما سال 1397 :
همانطور که در یک شب تاریک ، تنها با دیدن یک کیلومتر از مسیر در پرتو چراغهای ماشین ، میتوان از تهران تا شیراز رانندگی کرد ، با اطمینان به اینکه ” مسیر وجود دارد ، ولی بخاطر محدودیت دید ، تمام آن دیده نمیشود ” ، از کاتالوگ کیهانی ، خیر ، نیکی ، شادی ، سلامتی ، سربلندی ، موفقیت و ثروت را برمیگزینم ، فرمان زندگی را در دستان بی تزلزل خداوند میگذارم ، شنوای نجوای مهربانش میشوم ، ذره ذره عشقش را در ذره ذره عالم نظاره گر میشوم ، و با اتکا به یاوری چنین قاهر ، دانا و شکست ناپذیر ، دروازه های وجودم را به روی جهانی بینظیر و سراسر خوبی باز میکنم …
با امید به اینکه سالها بعد ، وقتی خواستیم از موفقیتهای خود بگوییم ، اینطور آغاز کنیم :
” همه چیز از سال 1397 شروع شد … ”
با آرزوی بهترین بهترینها برای تک تک انسانها ،
شاد ، تن درست و ثروتمند باشید .
سلام جناب آقای جلالی
سبک نوشتاری شما رو خیلی دوست داشتم
و با اجازه شما از بخشی که نوشتید اکنون دریافته ام که :
برای خودم کپی برداشتم
خیلی خلاصه و مختصر مفید و عالی نوشتید
من هم امیدوارم روزی برسد که بنویسم
همه چیز از سال 97 شروع شد
دوست مهربان ، از اینکه دلنوشته کوتاه بنده را شایسته پاسخ دانستید ، سپاسگزارم ، و امیدوارم ” ستاره اقبال ” شما همیشه بر فراز باشد .
شادمانم که این دریافتهای مختصر ، مقبول طبع شما افتاد .
دل شاد ، تن درست و برقرار باشید .
با سلام و عرض ادب و احترام حضور استاد گرانقدر و همه دوستان گلم و آرزوی سالی پر از موفقیت و اتفاق های خوب و احساس بینظیر
اتفاق های خوبی که در سال 96 برای من افتاد انقد زیاد هست که شاید نتوانم در اینجا به همه آنها بپردازم ولی سعی می کنم خلاصه ای از آنها را بازگو کنم:
1-مهمترین اتفاق زندگی من رو آوردن آرامش به سمت من و زندگیم بود که در اثر قوی تر شدن ایمانم به خدا اتفاق افتاد. آرامشی که به من می گفت عجله نکن تو در زمان مناسب به همه خواسته ها و آرزوهایت خواهی رسید.
2-ایمان قلبی به خدا، فارغ از دین و مذهب، فارغ از نماز و روزه. ایمان قلبی و توحید واقعی به اون کسی که صاحب اختیاره. فقط او را دیدن و فقط به او تکیه کردن و فقط از او کمک خواستن. این هم بزرگترین اتفاق خوب زندگی من در سال 96 بود.
3-رسیدن به دیدگاهی که مردم را (اعم از آشنا، دوست، همکار و غریبه) از خودم و جزوی از وجود خودم بدونم. رسیدن به این دیدگاه که آنچیزی که برای خودم می پسندم برای بقیه هم بپسندم منتهی به معنی واقعی کلمه نه در حد شعار. خودم و مردم را غرق در خدا دیدن و کمک کردن به آنها به صورتی که آنها را دقیقا به چشم خونواده ام ببینم. با این دیدگاه دیگر تضادی بین من و بقیه وجود نداشت. پیشرفت مردم خوشحالم می کرد و درد و رنجشان ناراحتم می کرد.
4-شرایط کار جدید که باعث شد به دامن طبیعت بازگردم و دور از هیاهو و دغدغه های شهری باشم و زمان بیشتری را در خلوت فکر کنم و از دیدن مناظر طبیعت لذت ببرم و سپاسگذار خداوند مهربانم باشم.
5-پیشرفت 1000 پله ای در شغلم که باعث شد از پله 1 تا 1000 را در عرض یک سال طی کنم. من شغل دولتی دارم و خداروشکر توانستم در کمتر از یک سال به جایگاهی برسم که دیگران با هزار آشنا و پارتی بازی شاید 20 سال طول بکشه به این جایگاه برسند و همین پیشرفت باعث شد چنان اعتماد بنفسی پیدا کنم که به پیشرفتم در حد وزارت فکر کنم.
6-دوستان خوبی که به واسطه شغل جدیدم توانستم با آنها آشنا شوم و جمع صمیمانه ای که الان باهم داریم و در حال تبادل افکار مثبتمون هستیم هم نعمت بزرگی برایم بود.
7-دیدگاه شجاع بودنم به واسطه ایمان و یقین قلبی به خدا که باعث شد از هیچ چیز حتی از مرگ هم نترسم و حتی به عمر جاودانه فکر کنم. چون در کتابی خواندم که انسان ها اگر سقفی از نظر آرزوها و انگیزه ها برای خودشان تعریف نکنند و همواره با اشتیاق و شور شوق باشند پیر نمی شوند که بمیرند. در واقع سن و سال واقعی افراد اونی نیست که در شناسنامه به آن اشاره شده، سن و سال واقعی از دل آدم و باور و یقین آدم بیرون می آید.
8-سلامتی جسمی که خداروشکر الان دارم و حتی یکبار هم حتی یک سرماخوردگی را حس نکردم با اینکه در یکی از مناطق سردسیر ایران هستم و از نظر پوششی هم چندان رعایت نکردم، چون اعتقاد داشتم مریض نخواهم شد. حتی مریضی که از سال ها پیش در وجودم بود و من مجبور بودم قرص مصرف کنم به کل بهتر شده و باعث شد من آن قرص را برای همیشه کنار بذارم. و خداروشکر یکبار هم روی قرص را نبینم.
9-عشق و رابطه پاکی که الان بهش رسیدم و امسال قصد دارم آن را به سرانجام برسانم.
و هزاران چیز دیگر که مجال آن نیست که در اینجا بیاورم چون موجب خستگی خواننده عزیز خواهد شد.
در سال جدید به این اهداف فکر می کنم:
1-ازدواج موفق با همان عشقی که گفتم.
2-نوشتن کتاب از تمام تجربیات و حال خوشم.
3-پیشرفت اساسی در کارم.
4-سفرهای خارج از کشور برای بیشتر شدن تجاربم و دیدن بیشتر نشانه های خداوند بزرگمرتبه.
5-خریدن خانه رویایی خودم.
6-خریدن ماشین رویایی خودم.
شاد و موفق و پیروز باشد.
با سلام
خدا را شکر یکسال دیگر با خیر و خوشی سپری شد و سال جدید در پیش است.
اتفاقات خوبی که برایم در سال 96 افتاد
1- یافتن کار و انجام کار طبق رشته تحصیلی ام (مدتها بود کار نداشتم و انگیزه هایم را ازدست داده بودم)
2-تغییر شرایط و محیط زندگی ام ( همیشه خانه امان شلوغ بود و خواهرم مرتب فزرندانش را می آورد و شلوغ پلوغ بود از صبح تا شب – بالاخره انها را مهد کودک گذاشت و محیط خانه امان آرام تر شد)
3- ازدواجم ( علت اصلی آشنایی با این سایت همین بود وقتی دنبال جواب سوالم چطور خواسته ام را رها کنم چون خیلی وابسته هدفم شده بود در گوگل می گشتم از عقل کل با اینجا آشنا شدم ) توانستم معیارهایم را مشخص کنم خواسته ها و رابطه دلخواهم را جذب کنم
4- افزایش درامد در یک سال اخیر( دو برابر) هر چند راضی نیستم اما با توجه به این که مدتها شاغل نبودم نشانه خوبی برای آینده می تواند باشد
5-آرامش و ارتباط بهتری با خداوند برقرار کردم از نظر خودم خیلی توحیدی تر شدم خدا را باور کردم او را یافتم و ایمانم بیشتر شد.
دوستان لطفا به من هم امتیاز خوب دهید خوشحال می شوم.
برای سال جدید اهدافم بیشتر مادی است و می خواهم افزایش درامد داشته باشم خانه دلخواه و روابط دلخواه و ماشین دلخواهم را تجسم می کنم و صد البته ارتباط و رابطه بهتر با خداوند و سپاس گذاری از او .
سلام ترانه عزیز
دوست خوبم از خدواند برایت بهترین ها را ارزومندم
سریال توجه بر داشته ها
4.تجربه زیبای دیگرم مسافرتی بود که در تابستان 96 تجربه کردم.???
اما چرا فکر می کنم اون مسافرت خیلی جالب بود؟
چون طولانی ترین مسافرتی بود که تا اون موقع داشتم آخه مسافرتهای ما همیشه چند روزه یا فوقش یک هفته ای بود اما این تعطیلات و این مسافرت با همشون فرق میکرد.
سفر ما 13 روز طول کشید چون به من و همسفران بسیار خوش می گذشت.قبل از شروع سفر بنا را با خودم گذاشتم که بهترین سفرم را تجربه کنم و توی دفترم نوشتم فقط لذت بردن از تمام لحظه های سفر .
همینطور هم شد به اندازه کافی پول برای هزینه کردن داشتم و با خیال راحت خرج می کردم بدون هیچ دسترسی.
بهترین غذاها را در بهترین رستورانها در طول مسیر می خوردیم و در هتل های خوب و شیک اقامت کردیم (کاری که تا اون موقع نکرده بودم و می ترسیدم پولم تمام بشه)???
همیشه میخواستم که زیاد شمال بمونیم و منم بدون خجالت بدم تو دریا و حسابی شنا کنم و همین جور هم شد و اینقدر لذت می بردم که منو به زور از آب میآوردن بیرون???
پس میتونم با جرات بگم بهترین مسافرت در بهترین سال را داشتم.