سبحانک ماعَبَدناک حق عبادتِک و ما عَرفناکَ حق معرفتک . منزه باد مقام تو! ما تورا آنگونه که باید پرستش نکردیم و آنچنان که باید نشناختیم
سلام به استادِ جان
چند وقتی بود که کامنتی ننوشته بودم و امروز وقتی این فایل رو دیدم دوست داشتم بیام و بنویسم ، بیام و از ثروت بنویسم
استاد جان من یه ماه پیش حدودا بعد از یه درگیری از محل خدمتم دراومدم ، خیلی با احترام و دوستی و لطف منو به یه واحدی دادن که کارش بسیار راحت و کامپیوتریه و خب خدا رو شکر همون شرایطیه که میخواستم ، یعنی دوست داشتم به اندازه کافی مرخصی هایی که دارم رو برم ، شیفت نمونم و هر چی که دوست داشتم برام اتفاق افتاد اینجا و از این بابت خدا رو شکر میکنم .
استاد جان از وقتی این مفهوم توی ذهن من تغییر کرد ، یعنی این درک نادرست از قانون که به پول فکر میکنی و یه کیسه پول از اون بالا میفته برات آرام آرام تغییر کرد و من شروع کردم به شناخت بیشتر خودم تصمیم گرفتم مهارت هامو افزایش بدم .
همین نگاهی که شما تو این جلسه گفتید ، اردیبهشت ماه سال گذشته بود که تو یه صبح زود ساعت شش یا هفت من رفتم تو دل کوه و نشستم به نوشتن که خب الان خدای من تو بگو کدوم مسیر رو باید برم ؟ دو تا شغلو هم خیلی دوست دارم ، هم به موسیقی علاقه زیادی دارم هم به برنامه نویسی ، کدوم سمت برم ؟ و در نهایت پاسخ خدا این بود که برو برنامه نویسی رو تجربه کن ، موسیقی رو تجربه کردی ، برنانه نویسی رو هم تجربه کن اونوقت ببین دوستش داری ؟ اونوقت ببین ازش خوشت میاد ؟ اونموقع تصمیم بگیر که کدوم رو میخوای . ذهن من چی میگفت ؟ میگفت نه برم سمت این یه سال از زمانم هدر میره ، کلی از مسیر عقب میفتم و … ولی نگاه خداوند نگاه دیگری است که هیچ عجله ای توش وجود نداره بلکه میگه با آرامش تجربه کن . به خواسته هات برس و اونوقت تصمیم بگیر که میخوایش یا نه و خدا رو شکر وقتی اومدم سراغ برنامه نویسی ، کاری که از بچگی علاقه داشتم بهش ، فهمیدم خیلی خیلی بیشتر از موسیقی دوستش دارم . و بعد که اون نگاه نادرسته آرام آرام درست شد تصمیم گرفتم مهارت کسب کنم تو برنامه نویسی و حرفه ای بشم و این کار رو کردم و دارم انجام میدم ، من دوره های مرتبط با برنامه نویسی وب رو تهیه کردم و الان دارم آموزش میبینم ، دارم یاد میگیرم ، دارم تجربه میکنم .
ایده های جدیدی سمتم اومده که قبلا نبود ، ایده هایی که میدونم نتیجه میده . استاد شما تو دوره راهنمای عملی گفتید تو یه برهه ای من بوی پول رو حس میکردم ، شاید بهتره بگم من الان عجله ای ندارم چون میدونم نتیجه میگیرم و بهش ایمان دارم ، مرحله ی فعلی برای من کسب مهارت هاست و من باید متخصص بشم تو حوزه کاری که میخوام .
دارم روی ثروت با ترکیب بینظیر دوره روانشناسی ثروت و 12 قدم کار میکنم و هر روز خودم رو بهتر میفهمم ، هر روز باور های محدود کننده م رو بهتر شناسایی میکنم و راهکار ها و ایده های عملی که بهم گفته میشه خیلی ساده است ، عمل میکنم بهشون و میدونم نتیجه میده ، چرا ؟ چون هر ایده ای که میاد به راحتی با شرایط فعلیم قابل انجامه و نیاز به هیچ چیز دیگه ای نیست و من فقط باید این مداومته رو به خرج بدم و ناامید نشم ، باید ادامه بدم
اما استاد شما تو یکی از جلسات دوره ثروت 1 درمورد I Wish ها صحبت کردید ، سوالی که خانم شایسته از شما در این مورد پرسید و به جرات میگم یکی از عمیق ترین آگاهی هایی بود که من تا به امروز از شما دریافت کردم . ترکیب اون آگاهی با باورهای فراوانی باعث شد من تصمیم بگیرم که به خواسته هام برسم ، شروع کردم به لیست کردن خواسته هایی که دارم از کوچیک و بزرگ توی گوگل کیپ نوشتمون ، از اینا که میشه تیک زد و باورتون میشه اولین خواسته ای که بهش رسیدم یه کیف پول چرم بود که خیلی دوست داشتم داشته باشمش و همون اوایل خریدم ، این اواخر لپتاپ خریدم برای خودم . سه چهار ماه پیش نشستم و حساب کردم دیدم تو نزدیک یه سال و نیم خواسته هایی که بهشون رسیدم از نظر مبلغی بالایی 100 میلیون تومان شده ، با این حال ورودی مالی من ، پس انداز من نه تنها کم نشده که بیشتر هم شده و اینجا بود که ایمانم نسبت به قانون بیشتر و بیشتر شد ، همین دیروز دوست داشتم لباس بخرم برای خودم چون سایزم کمتر شده با آگاهی های دوره قانون سلامتی و رفتم چند مدل لباس خریدم ، این شرایط هیچ کدوم برای من یه سال پیش وجود نداشت ، من برای اینکه یه شلوار بخرم باید دو ماه پس انداز میکردم ، اما دیروز به محض اینکه گفتم میخوام بخرم رفتم و نه یکی بلکه چند تا لباس خریدم ، خیلی ساده تر شده برام و حرف شما صدق میکنه ، من نه اندازه شما بلکه اندازه خودم هر چقدر که به خواسته هام میرسم انگار ولع ام کمتر میشه . دیروز داشتم فکر میکردم که چطور پارسال انقدر من شدید دوست داشتم یه چیزی رو داشته باشم و خودمو به در و دیوار میزدم . ولی الان میخوام و میگم بهش میرسم ، نمیگم ولع ندارم ولی خیلی کمتر شده ، چون خیلی بهتر از قبل به این درک رسیدم که خواسته های من نیستن که به من احساس خوب دائمی میدن بلکه این نگاه من نسبت به داشته هامه که چقدر احساس خوبی رو داشته باشم . من میخوام به فلان خواسته برسم که چی بشه ؟ میخوام احساس بهتری رو تجربه کنم دیگه ، خب من همین الانشم با داشته هایی که دارم میتونم احساس بهتری رو داشته باشم و اونوقت وقتی تو این مدار قرار بگیرم ، وقتی رها باشم هر روز به خواسته های بیشتری میرسم .
من تازه میفهمم که چطور فردی مثل ایلان ماسک با این صد ها میلیارد دلار ثروت چطور میگفت که من خونه ندارم ؟ میگفت خونه ی دوستام میخوابم ، کلا یه هواپیما دارم که اونم برای اینکه سریع تر به کارام رسیدگی کنم . اون دیگه گذشته ، تجربه ش کرده ، اون ماشین مک لارنی رو که دوست داشت رو تجربه کرده ، اون خونه ها و ماشین هایی که دوست داشته رو تجربه کرده و تونسته ازش بگذره وگرنه چطور ممکنه همچین فردی با این مقدار از ثروت اینطوری زندگی کنه ؟ و این نکته ی فوق العاده ای از آگاهی های این فایل بود .
منابع بیشتر درباره موضوعات آموزشی این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD613MB39 دقیقه
- فایل صوتی تنها راه گذار از ثروت، تجربه ثروت است38MB39 دقیقه
سلام و درود بر استاد عزیزم عباسمنش که دست خداست برای من و هروز بخاطر دیدنش سپاسگزاری می کنم، از زمانی که باهات آشنا شدم فهمیدم که همه چیو خودمون خلق می کنیم ام پله پله تکامل پیدا کردم و دارم تکامل پیدا می کنم شرایطم هروز داره بهتر میشه، اوایل اشنایی با شما به سود زیادی رسیده بودیم در یک کار تجاری که من اون موقع چون باوره درستی از ثروت نداشتم و همش ترس از دست دادن ثروت داشتم و همینطور قانون سپاسگزاری هم نمیدونستم و کلا ادمه سپاسگزاری نبودم یکدفعه کل اون سود به اضافه اصل پول به طور کامل از دست دادم طوری که باورم نمیشد و میگفتم من چطوری این اتفاق برام افتاد چرا چشام باز نبود چطور همچین اشتباهه فاحشی داشتم و همه سرمایرو از دست دادم چرا طمع کردم چرا سپاسگزار نبودم و چرا تمام پولم رفت ؟؟!!! بعد از کمی که تکاملم طی شد متوجه شدم من واقعا دوست داشتم که پوا داشته باشم اما باورم نمیشد که پولم به این راحتی داره زیاد میشه و دارم پولدار میشم و دوم اینکه سپاسگزار هم نبودم و اصن برام مهم نبود که توجه کنم به خدا و سپاسگزار باشم و به همین خاطر وقتی کل پولم رفت تازه متوجه شدم چقدر نزدیک شده بودم به خواسته هام … الان بعد از گذشت دوسال و نیم باز از همون موقع دارم روی باورهام کار می کنم و کارهای زیادی تو زندگیم کردم شغلم رو عوض کردم درامدم رو تا حدی بالا بردم دو مورد از چیزهایی رو که میخاستم بهش رسیدم و توی اون مورد هنوز در حال ساخت باورم و دارم نکات منفی دیگمو میشناسم که بر طرف بشه احساس می کنم تو این مدت در حال رشده و منتظرم که مثل یه بمب منفجر بشه دارم تلاش می کنم که باورامو درست کنم و واقعا سپاسگزار شدم و واقعا زندگیم متحول شده شاید از لحاظ مالی هنوز به اون چیزی که میخام نرسیدم اما واقعا خدارو شناختم و سپاسگزارم و شاد هستم و امیدوار به خدای یکتا و دلم قرص شده و خدامو باور کردم و میدونم اتفاقات خوب و جبران اون زیان ها و پیدا شدن هزار راهه جدید در راهه و خدارو شکر راضی هستم از زندگیم و پذیرفتم که هر اتفاقی در زندگی خوبه و داره درسی به من میده و چون نگاهم اینجوری هست زندگیم واقعا تغییر کرده از ادمی که هیچ اعتقادی به هیچ چی نداشته ، به ادمی که هیچی تکونش نمیده و از هیچی نمیترسه و دلش قرصه به وعده ای که با خدا گذاشته :) تامام تامام دوستون دارم
سلام دوست عزیز عزیزم شما باوراتو داری درست می کنی و خیلی هم روش کار کردی من هم مثل شما هستم اما دقت کردم جاهایی که تونستم جواب بگیرم فقط زمانی بوده که اون باور رو رها کردم و به خدا سپردم برای مثال باید بهت بگم که سال گذشته همسرم ورشکست شد و من با باور قوی گفتم که خدا حتما به ما کمک میکنه و مطمئن بودم که نتیجه میگیریم، سره کاره خودم کلی اشنا ، پارتی یا حداقل ادمایی داشتم که میدونستم میتونن بهم کمک کنن و من انقدر خوب کار کردم در این سالا که حتما کاری برای همسرم پیدا کنم ، من هروز توی دفتر سپاسگزاریم برای کار همسرم و حقوقی که تعیین کرده بودم سپاسگزاری میکردم تماسای زیادی از شرکتای مختلف برای کار داشت و حتی وارد یک شرکت شد که به محض استخدام من و همکارانمو هم میشناختن ولی ولی ولی… اون شرکت انقدر همسرم رو اذیت کرد که حتی توی خروج ازش به زور میخاستن همسرم با حقوق کم بواسطه سفته هایی که دادیم بمونه و خلاصه کلی اذیتمون کردن دفترم داشت تموم میشد که نگاهی بهش انداختم گفتم کجای این باورا اشتباهه.. چه اتفاقی داره میوفته …
در یک لحظه گفتم من به خدام اعتماد دارم و دیگه از هیچ کس و یا از هیچ پارتی از هیچ شرکتی درخواست کار نده و کاملا به خدا اعتماد کن عزیزم
من توی دفترم نوشتم خدایا من به برنامه ریزی تو اعتماد دارم و به همسرم گفتم از کارات بیا بیرون و تا جایی شایسته خودت پیدا نکردیم مهم نیس کار نکن ..
شاید به فاصله 7 روز بعد از نوشتن این جمله و رها کردن اینکه هروز به زور دنبال کار باشیم،
با ما تماس گرفته شد و یکی از دوستانی که زیادم باهاش دوستی ای نداشتم و بدون اینکه من باهاش صحبتی کرده باشم رزومه همسرم از یه طریقی به دستش رسیده بود و توی یه شرکت اروم و عالی استخدام شد .
این پروسه که تعریف کردم 8 ماه طول کشید از ابتدای سال 1400 تا برج 8 که استخدام شد .
عزیزم این داستان رو تعریف کردم که بدونی و ایمان داشته باشی که خدا هست و اگه باورش داشته باشی اتفاق میوفته و فقط باید به اون نچسبی و شب و روزت رو به این مساله نبندی چون اینجوری یعنی اعتماد نکردی بخداا.
دوست عزیزم من هم کم کم دارم تمام مسایل زندگیمو با همین برنامه پیش میرم و هی دارره زندگیم بهتر میشه و دیدم که هر وقت رها کردم و اعتماد کردم باورهام بهتر نتیجه داده . الان نمیتونم بگم از لحاظ مالی به چیزایی که میخاستم رسیدم اما خداروشکر خیلی دارم پیشرفت می کنم و خداروشکر درکی رو پیدا کردم که میگه :
منی که به هیچ چیزی اعتقاد نداشتم الان خدایی رو دارم که پناه و پشتیبانه منه و هرچی بگم انجام میده و به وعده هاش عمل میکنه ، الان راضی و خوشحال دارم زندگی می کنم و از هیچی نمیترسم و خداروشکر می کنم که خوشحالم که دلم به خدا قرص شده و همه اینارو مدیون استاد عباسمنشم که به من خدای خوبمو نشون داد.
موفق باشی