درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 5
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-24 06:18:122024-10-24 06:31:13درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
پروردگارم شکرت چقدر این فایل زیبا بود
با اینکه توی قسمت اول کامنت گذاشتم اما دلم خواست باز هم اینجا یادآوری کنم و سپاسگذار باشم اول از خداوندی که من رو در مسیر این آگاهیها قرار داد و بعد از شما پیامبر زمانه که چشم و دلمون رو به شنیدن این مطالب و هدایت ها روشن و باز میکنید.
استاد توی فایلهای توحید عملی من دیوانه وار فایل تفسیر شعر پروین اعتصامی عزیز رو دوست دارم و نمیدونم چند هزار بار گوشش کردم و چندین بار باهاش اشک ریختم .
خدا میدونه هر وقت اونو میشنوم چقدر ایمانم قویتر میشه و قلبم باز میشه . خدا رو شکر میکنم این فایل دو جلسه ای هم به اونا اضافه شد .
من بخاطر دین و مذهبی که به ما به اشتباه شناسوندن باورهای مخربی درباره این موضوعات داشتم و نماز و قرآن رو با ترس و لرز میخوندم و اصلا به خودم اجازه نمیدادم با خدا هم کلام بشم ، فکر میکردم خدا فقط به آدمهای خاص نگاه میکنه و من تمامی خواسته ها رو از ائمه وبا نذر و نیاز میگرفتم و چقدر گمراه بودم .
نماز میخوندم اما با ترس و لرز که فقط مجازات نشم در صورتی که همیشه میگفتم نمازای من که قابل قبول نیست و جای من در قعر جهنمه اما حالا میخونم تا مجازات نشم .
خداااای من تو چقدر بزرگ و با عظمتی که دستم رو گرفتی و از اون جهالت بیرون کشیدیم .
از وقتی با شما آشنا شدم و آگاه تر شدم به وجود خدای مهربان درهای نعمتش بی حد و وصف به روی من باز شد .واقعا قابل شمردن نیست اما بی نهایت مثال دارم برای معجزاتی که برای من رخ داد .
هر روز ایمانم قویتر میشه که اگه اینهمه معجزه رخ داده باز هم میتونه تکرار بشه چون من دارم قویتر عمل میکنم با ایمانی بهتر و اطمینانی بیشتر .
وقتی دارم با کسی صحبت میکنم که همش از معجزات پروردگارم حرف میزنم فکر میکنم مردم شاید بگن این دیگه داره اغراق میکنه و تظاهر میکنه وگرنه اینهمه اتفاقات خوب مگه میشه ؟
یا اینکه حس میکنم میگن پس کو نتایج مالیت اگه راست میگی ، چون فکر میکنم مردم همه چیزو با ثروت و دارایی میسنجن البته از حق نگذریم شاید خودمم نسبت به بقیه همینجوری باشم چون منم آدمم مثل همه .
اما فقط خودم میدونم خدا با من چه کرده و کجاها معجزه انجام داده و هر بار من مطمئن تر پیش رفتم جوابهای بزرگتری گرفتم .
حس میکنم خدا میگه چون به من توکل کردی حتما اینکارو به بهترین شکل ممکن واست انجام میدم و همونجا دستورات لازم رو برای حل شدن مساله میده بهم .
و تنها کاری که خیلی حال منو خوب میکنه سجده کردنه هر لحظه که حس میکنم الان باید سجده کنم درنگ نمیکنم .
چند روز پیش که یه موضوع دادگاه بود و من نتیجه عالی گرفتم دلم میخواست همونجا توی دفتر قاضی سجده کنم اما خجالت کشیدم .
خدای من هر روز با معجزاتش منو سوپرایز میکنه .
استاد بی نظیرم شما بهترینید و نیازی نیست بگم که چقدر دعاتون میکنم هم من هم افرادی که میشناسم با شما آشنا هستن .چنان از ته دل میگن الهی زنده باشه استاد و خیر ببینه که واقعا حسودیم میشه از اینهمه دعای خیر که پشت سر شماست چقدر دوست داشتم منم اینهمه دعای خیر پشت سرم میبود زنده باشی و سربلند و خوشبخت در دنیا و آخرت همونجوری که خودتون دلتون میخواد.
بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم
سلام به دواستادم عزیزم
سلام به تمامی اعضای خانواده صمیمی عباسمنش
اول بگم که استاد این فایل گنج گنج بینهایت ازتون سپاسگزارم برای این آگاهی های ارزشمندکه بهمون هدیه دادین سخاوتمندانه خداوندبهتون عزت وسربلندی بده بیشتروبیشتر..
با دیدن این فایل به اینکه خداوند هدایت وحمایتم میکنه ایمان وباورم خیلی بیشترشد، جالبه که من دیشب به یک تضادی خوردم که به قول شما تواون فشارلحظه ای متوجه اینکه من واقعا تغییرکردم یانه، شدم، من به لطف خداوندتغییرم درونی ترشده چون شایدبرای 1دقیقه بهم ریختم ولی بعدش ناخودآگاه به خودم گفتم میوه تضاد شیرینه، وکامنت لیلای عزیزبه یادم اومد که گفته بودن تضادهارونعمت میدیدن وبراش سپاسگزاری میکردن، به خودم گفتم ببین توهمین لحظه چقدرایده وراه حل های جدید بهشون فکرکردم خواسته جدیدپیداکردم این نعمته دیگ خدایاشکرت که خواسته جدیدم برام واضحترشد، والبته که ذهن هم همچین بیکارننشست ومیگفت توبگوچطوری میخوای به این خواسته برسی، منم لیست کردم چیزایی که درگذشته برام غیرممکن بنظرمیومدولی خواستم وشد ازراه هایی که فکرشونمیکردم، ویس کردم واسه خودم که بتونم بارها گوششون بدم، وامروز این توضیحات گرانبهای شما باعث شد ایمانم قویتر ودرکم بهتربشه وبرام واضحتربشه که چطوربایدتمرکزم برخواسته هام باشه ویه موضوع دیگ روهم بهتردرک کردم که هردستی ازدستان خداوند درهرزمانی به من کمک کرده بدونم که بنابه درخواستم خداوندفرستاده چون من دراون برهه زمانی نمیتونستم بپذیرم که خودم توانایی انجام اون کاررودارم وباورم این بودکه یکی دیگ میتونه کمکم کنه، بعدکه دیگ بلدبودم همچودرخواستی هم نداشتم، یکی ازمثال ها زمانی بودکه من اولین سفرخارجی خودموداشتم تجربه میکردم چون زبان بلدنبودم وباراولم بود یادمه اززمانی که میخواستم برم تهران فرودگاه امام گفتم خدایا یه کسی روسرراهم قراربده وباهاش منوآشناکن که محل زندگیش تواون کشورباشه وزبان بلدباشه من ازش هرراهنمایی خواستم بگیرم ودقیقا همین شد، ولی باردوم چون دیگ خودم بلد بود که کجابرم وچیکارکنم چنین درخواستی نکردم وباکسی هم توفرودگاه هم کلام نشدم یعنی اصلا همچوموقعیتی ایجادنشدبرام…
چندروزپیش داشتم به خودم میگفتم نه این شرکه که توبخوای توسط یکی به خواسته ات برسی، الان به خودم گفتم وقتی من قلبن میدونم که تمام این شرایط واتفاقات داره توسط نیروی رب شکل میگیره پس یکی ازراه هاش ممکنه ازطریق یه انسان باشه شرک یعنی اینکه فکرکنی شانسی بوده ودیگ روی اون آدم حساب کنی وبه اون بچسبی،
من خیلی ازاین موردایی که درخواست کردم ومثل یه ندایی پاسخ رودریافت کردم وزمان هایی که اعتمادکردم اون ندای خداوندبوده نتیجه خیلی عالی بوده وآسان برام انجام شده، مثلا زمانی که مالیات برای مغازه ام خیلی زیاداومده بود نجواهاداشتن منو میخوردن اون لحظه، یه لحظه چشاموبستم گفتم خدایا میخوام توحلش کنی من نمیتونم، خیلی واضح شنیدم که بهم گفت فردا قبل ازاومدن توبه اداره مالیات من اونجا نشستم که کارتوانجام بدم، داستانشوقبلا تعریف کردم توکامنتام، که رئیس اونجا بدون اینکه منوبشناسه خودش پرونده منوگرفت بلندشدرفت پیگیری کرد ومالیات منوتقریبا صفرکردن به نسبت اون مبلغ قبل، جالبه که فامیلاش اونجا بودن کلی خواهش وتمنامیکردن میگفت دیگ بیشترازاین کاری ازدستم برنماد فقط 20 درصد کم کرده بود، ولی من 20 درصد پرداخت کردم 80درصد کم شد، وخداشاهده بااحترام خیلی زیاد چندین بارگفت اجازه بدین همین مبلغ روهم من خودم براتون پرداخت کنم من مونده بودم چرااینجوری میگه، گفنم نه ممنونم پرداخت میکنم، وقتی میخواستم بیام بیرون ازجاش بلندشد وخداحافظی کرد درصورتی که بابقیه خیلی خشک رفتارمیکردچه برسه که ازجاش بلندبشه دیگ. من اومدم بیرون فقط اشک ریخنم تاخونه همش میگفتم خدایاتوبودی توگفتی که منتظرتم توبودی، ازاین معجزه هازیادبرام توزندگیم اتفاق افتاده یه جاهایی هم من بدلیل ناآگاهی روی اون آدم هاحساب میکردم وقشنگ ازشون سیلی های محکمی هم میخوردم درآخر، ولی بلطف این آگاهی ها من خیلی خیلی بهترشدم دیگ به کسی باج نمیدم قدرت نه گفتن پیداکردم، کمترروی کسی حساب میکنم ومیدونم که هرکاری توسط هرکسی انجام شده خواست وفرمان نیروی رب بوده ومن یادم نره که اعتبارشوباید به خداوندبدم نه کسی دیگ..
این فایل رو بایدبارها وبارها گوشش کنم تابه خوردمغزم بره این آگاهی ها، خدایاشکرت برای اینکه منوهدایت کردبه این سایت وشنیدن این آگاهی ها، خدایاشکرت برای وجوداستادعزیزم، خدایاشکرت برای وجوداستادشایسته نازنیم، وخدایاشکرت برای وجوددوستانم دراین خانواده، انشالله خداوندبه هممون برکت بده وماروبه راه راست هدایت کنه، آمییین
به نام خدای یکتا
خدایی که قدرت مطلق جهانه
اینقدر از این فایل لذت بردم که در هیچ جا جز قلبم وصف شدنی نیست
سلام به استاد یکتا پرست بی ریا مون
سلام به خانم شایسته عزیز مون
وسلام به دوستان بزرگوارم
خدای بزرگ رو شاکرم که بهم توفیق داد تا این فایل بسسسیار ارزشمند توحیدی رو ببینم
چقدر ریز بینانه بیان شده ودقیق
خدا رو هزار مرتبه شکر بابت امروز زیبا دوستداشتنی که چشم گشودم وزنده ام واین همه تحول رو تجربه کردم
در انتظار چنین نگرشی نبودم وبسیار برام ارزشمنده
چون بیش از تصورم اتفاق افتاد
چقدر آیات رو قشنگ معنی کردین استاد وچقدر واضح
من بارها سوره طه رو خونده بودم قبلا
البته با باورای قبلم وحدود یک سال بیشتر این سوره رو اول صبح بعد نماز صبح بین طلوعین میخوندم واین رو فقط برای گرفتن حاجت میخوندم
تا جایی که حاجت دیگه برام گم شد وشد عادت
گاهی معنی هم میخوندم که بدونم خوب این سوره مگه چی گفته شده واصلا یعنی چی
خوب خیلی برداشت آنچنانی نداشتم وفقط آیه معروف قال رب شرح لی صدر ی
…
اینم وقتی میخوندم یکم کلی نه خیلی
خدا رو شکر از این آگاهی ها
خدا رو شکر که بیشتر متوجه میشم که ایمان یعنی چی وشرک یعنی چی
یاد داشت های من
خیلی موضوع هست برای اینکه بشه ایمان مون رو باهاش قوی کنیم یعنی بینهایت موضوع
من قبلاً به خدا درخواست میدادم اینکه خدا خودش درست میکنه میرفتم اقدام میکردم و ایمان داشتم که میشه و واقعاً اتفاق میافتاد و در آخرین مرحله میترسیدم میترسیدم که از دست بدم و ترسم باعث میشد که از دستش بدم دوباره این کارو تکرار میکردم ایمان داشتم که میشه عمل میکردم و دوباره ترسها و ترسهام باعث میشد از دست بدم شرک میورزیدم و پاسخ شرک هم مشخصه
و بعد دوباره این کارو تکرار کردم ولی ایمانم سست شده بود دیگه حرکت بدون ایمان وهیچ نتیجهای نداشت و همش ترس بود و ترس و شرک
و نتیجه شرک کاملاً مشخصه
اونقدر بیایمانی و شرک زیاد شد که همش به چگونگیش فکر میکردم و دیگه اصلاً ایمان نبود و همش کفر و شرک و ترس و وحشت بود
تازه این همه سال فکر میکردم که چرا نمیشه چرا خدا جواب نمیده و چرا و چرا و چرا
خدا را شکر که الان اونقدر آگاه شدم که متوجه این شدم که همه اینا شرک بوده و خدا رو شکر که بیدارم به شرک درونم
و از خدا میخوام که به من قدرت بده ایمان من قویتر بشه
و اونقدر به من کمک کنه که ایمانم رو قویتر و قویتر کنم و شرک و از وجودم پاک کنم
الان با این آگاهیها متوجه شدم که شرک رو هم کم کم از ذهنم میتونم پاک کنم و خدا را شکر که آگاهم به این مطلب
بینهایت موضوع هست و باید یادآوری کنم که میشه ایمانم رو باهاش قوی کنم مثل خونههایی که تا الان شده ایمانم به همون خدا بود که خداوند بهمون خونه داد
و خیلی جالبه که همون خونههایی رو داد که بهش فکر میکردیم
اگه اتفاق افتاد فقط و فقط به خاطر ایمانی بود که حفظ کردیم
خدا به ایمان من پاسخ داد و همون چیزهایی رو بهم داد که میخواستم
پس بنابراین همون خدا که همیشه پاسخ ایمان رو میده دوباره هم پاسخ میده همون خدا ازبینهایت طریق به ما خواستههامون رو میده همون خدا وعده فزونی داده و خدا از انسانهایی که ایمان دارند به خدا باور دارند لذت میبره خدا دوست داره که من ایمانم رو حفظ کنم و سپاسگزار نعمتهای خدا باشم
من به خدا ایمان دارم و هر لحظه که ذهنم مخالفت کنه بهش میگم نه خدا وعده فزونی داده
این همون ایمانیه که خداوند از من انتظار داره و خدا به کسی که ایمان داره پاسخ میده به کسی که منتظر پاسخ خداوند هست پاسخ داده میشه و منم ایمانم رو حفظ میکنم و ذره ذره شرکهام رو دور میریزم و ایمان رو جایگزینش میکنم و با تکرار این فایلها و تکرار باورهای توحیدی واون باورهای کهنه شرک آلود رو دور میریزم و قدرت رو به خدا می دهم
از خداوند میخواهم که کمکم کنه و دست منو بگیره
استاد ممنونم بابت این فایل فوق العاده وارزشمند توحیدی
خداوند یار و یاورتون باشه
سلام و عرض ادب خدمت استاد خودم
بخدا دلم میخاد ساعت ها بشینم پای حرف های شما و با گوش جان بشنوم آنچه که تا بحال نشنیدم و من تازه دادم میفهمم که واقعا کر و کور بودم انگار. قرآن و میخوندم ولی برای شعاف و مسابقه دادن اینکه کی بیشتر از همه توی این ماه رمضان قرآن و دوره کرد و خوند.والضالین خوندن هایی که هیچوقت بکارمون نیومد از زیر قرآن رد کردن هایی که هیچوقت به کارمون نیومد.صدای صوت عبدالباسط ما رو یاد مرده ها می انداخت.واقعا احساس شرمندگی میکنم از خودم که چرا تا حالا نپرسیدم از خودم که آیا صوت خوندن این کتاب زندگی منو درست کرد؟ آیا دوره کردنش مشکلی ازم حل کرد؟چی فهمیدیم واقعا ازین خدا متاسفانه.نصف بیشتر عمرمون رفته و رب مون و نشناختیم.هر چه بیشتر این فایلها رو گوش میدم مصمم ترم میکنید که با دقت بیشتری این کلمات و بخونم به زمان افعال توجه کنم به رفتار پیامبران که نشانه باورهاشون بوده دقت کنم چه زمان چه عکس العملی خداوند نشون داده دقت کنم.من الان احساس میکنم مثل پیامبران که در میان یک سرزمین آدم مشرک به وجود خداوند بوده اند ما هم الان وظیفه داریم خودمون و جدا کنیم ازین جامعه شرک زده و جور دیگه ای ببینیم.بخدا منو در فکر فرو بردین که چه کارهایی خداوند تا بحال برای ما انجام داده و باید بیاد بیاریم ذکر کنیم بهش بگیم که من فهمیدم فلان جا فلان کارو برام کردی .وقتی خودم برمیگردم به عقب و شرایطم یادم میوفته به خودم میگم غیر ممکن بود بدون تو این دوران و پشت سر بذارم.همه چیزمون تویی .ما اونقدر غرق محبتش هستیم که نمیفهمیم چقدر داره کمکمون میکنه.من هیچ ادعایی ندارم که بچه هامو بزرگ کردم همش خودش بوده! من هیچ ادعایی ندارم میتونستم صاحبخانه هایی با این کیفیت پیدا کنم خودش بوده!من هیچ ادعایی ندارم برای اتفاقات زندگیم.و وقتی این گونه فکر میکنم بیشتر بهش میسپرم که اصلا من بدون کمک تو هیچم.تو اگر نباشی فنا میشم.استاد اشکها ریختم من پای این فایلتون.خواهش میکنم بازم بذارید ازین نمونه ها.
یک دنیا سپاسگزارم ازت عباسمنش عزیز
به نام پروردگار وهابی که عاشق بخشیدن است
او که قدرت مطلق جهان است
درود و خدا قوت به استاد زیبایم و مریم قشنگم
درود به تمام دوستان زیبایی که در این سایت حضور دارند
آگاهی این فایل بی نهایته همین امروز فقط دوبار گوش دادم و هربار گفتم چقدر زیبا خدا داره به ما میگه حتی چه مدلی رفتار کنیم تا پاسخ درست دریافت کنیم
و بازهم برخوردیم به مساله ی تمرکز و توجه
که تو تمرکزت رو چیه؟ روی بیماریت یا سلامتیت؟ روی ثروت یا روی نداشتن ثروت؟
چقدر این کلمات زیبا بیان شد و باز دوباره یک کد بزرگ دریافت کردم از قران که همیشه میگم چرا خدا داستان پیامبران رو مخصوصا موسی رو انقدر تکرار کرده تو قران امروز فهمیدم من فقط میخونم و میرم جلو خوب نگاه کنمتکراری نیست همون داستان اما با تفاوت کاملا زیاد بیان شده ولی من تا اسم موسی رو میبینم میگم خوب اینمک دوباره داستان موسی هست تند بخونمتکراریه و امروز خدا بهم فهموند هیچ چیز تکراری نیست اگه با دقت بخونی متفاوته و من دارم بهت یاد میدم چه جوری درخواست کنی تا اجابتت کنم دارم بهت یاد میدم چه نگاهی داشته باشی و و و و خیلی چیزهای دیگه
تو زندگیم دیدم و داشتم روزهایی رو که آسانه آسانه آسان از بهترین راه به بزرگترین خواسته م رسیدم تو مسیر زندگیم میلیون ها بار پروردگار نجاتم داده میلیون ها بار اجابتم کرده و جوری درهارو باز کرده که هییییییییچ احدی نمیتونست باز کنه معجزه ها رخ داده که هیچکس و هیچکس باور نخواهد کرد اگر بگم
الان هم هدایتممیکنه الانمداره راهنماییم میکنه من اصلا آدمی نبودم که چندساعت بشینم فایل نگاه کنم از هیچ استادی نهایتن یک فایل میدیدم میگفتم خوب حالا فردا
الان چند روزه میرم سیستمو روشن کنم انیمیشن ببینم(عاشق انیمیشن هستم)
بعد همسرم میگه عباسمنش نداریم تو سیستم میگم چرا داریم اوکی باشه عباسمنش ببینیم بعد یهو میبینم سه ساعت چهار ساعته داریم گوش میدیم و جاهایی اشک میریزم جاهایی میگم وای خدای من مگه داریم داستان آزاده ی عزیز قلبمو لرزوند داستان رزای عزیز که تو انگلیس بود اشکمو دراورد از ایمانش و از حرکتش دیگ حوصله نگاه کردن برنامه های مختلف رو ندارم همه ش دوست دارم بشینم فایل های استاد رو ببینم و هی فکر کنم هی بهبود بدم هی باورهامو عوض کنم
و اگر تو این مسیرم چون هدایت پروردگار بوده چون خواستم چون درست درخواست کردم
همیشه میکفتم من تنبلم من حوصله ندارم ساعتها فایل گوش بدم من اینجوری من اونجوری
اما قبل از شروع خانه تکانی ذهن فدات بشم مریم قشنگم که اینکارو کردی معجزه کردی یهو گفتم خدایا توروخدا کمکم کن من ایمیل زدم به استاد قول دادم که خبرهای خوب بهش میدم تا فلان تاریخ خدایا من نمیدونم چه جوری نمیدونم چیکار کنم فقط هدایتم کن هرچی بگی انجام میدم من مطمئنم که انجام میدم چون باید انجام بدم و یقین دارم که هدایت تو بهترین هدایته من به عقل الانم این قدم رو برمیدارم
بعد دوروز پروژه خانه تکانی ذهن سر راهم قرار داده شد و فایل مریم جونم رو گوش دادم وقتی آخر فایل گفتن تو از خدا هدایت خواستی و پاسختو داده حالا نوبت توئه که لبیک بگی ساعتها اشک ریختم که الله اکبر الانم که تعریف کردم دوباره اشکم دراومد از وجود پروردگار بزرررررررررگ و قدرتمند که اینقدر زود پاسخ میده و الان اینجام امروز و کلی فایل گوش دادم کلی آرامشم آرامشم وای آرامشم زیاد شده کانون توجهمو عوض کردم کسب و کارمو راه انداختمیک آنلاین شاپ کوچیک زدم و گفتم این قدم اول قدمدومچیه خدایا بگو و خدا گفت قدم دوم اینه سفت و سخت بشینی روی باورهات کار کنی تمرکزتو نزاری روی این موضوع که حالا چه جوری بفروشم چه جوری پیجمو گسترش بدم تو روی باورهات کار کن باقیش بامن
منم گفتم چشم و الان میرم تو پیجم میبینم سه نفر فالوم کردن یک روز یک نفر یک روز دونفر میگم وای خدایا شکرت این تکاملی پیش میره قرار نیست روز اول برسی به هزارتا تو از صفر شروع کردی و قدم به قدم تا نجواها میاد سراغم که ای بابا این چه کاری بود راه انداختی اخه کی میاد از تو جوراب بخره میگم من نمیدونم من با سرمایه خودم بدون اینکه قرض بگیرم شروع کردم استاد گفته با همون چیزی که داری باید شروع کنی منم شروع کردم با 900هزارتومان
و در عرض یک هفته 850هزارتومان فروختم دوباره اون مقدار و با مقدار کم دیگری که داشتم رفتم جنس جدید آوردم
و بازم یک میلیون حوراب فروختم
من در عرض دو هفته دو میلیون تومان جوراب فروختم
الان ذهنممیاد حرف بزنه میگم توروخدا بشین خودت یکمخجالت بکش
و حالم خوبه و دوباره میخوام به گسترش شغلم فکر کنم و از خدا هدایت طلبیدم و بازم اولین چیزی ک گفت این بود که روی باورهات خیلی کار کن خیلی مهمه
منم گفتم چشم خداوند پاسخ میدهد به شرطی که باورش کنیم
تمرین کنیم تکرار و تکرار و تکرار
من به خیلی از خواسته هام رسیدم دوستای قشنگم خیلی راحتم رسیدم اینو گفتم تا باور خودم قوی تر بشه
پس به همه ی خواسته هام میرسم با تکرار با قدرت رب العالمین با هدایت او
و دست الله استاد عباسمنش عزیزم و مریم جونم
آخ ک چقدر من مریم جون رو الگو میکنم برای خودم محشره محشر مخصوصا اینکه میبینم چقدر توانایی داره چقدر شجاعه چقدر ایمان داره و تحسینش میکنم میگم ببین مثل من یک زن هست پس میتونم
عاشقتونم دوستون دارم و میبینمتون
به امید دیدار
به نام خدایی که رب العالمین است.
سلام خدمت استاد دوست داشتنی عزیز و خانوم شایسته و دوستان عزیزم
من یک بار گوش کردم این فایل رو هنوز ولی دانلود کردم که هزاران بار دیگه نگاه کنم چون خیلی خیلی اگاهیی هایی داره گه واقعا برای بعضی تیکه هاش باید صفحه ها بنویسم تا درک بشن.
چقدر این فایل ارزشمنده خدایا شکرت .استاد عزیزم سپاسگذارم بابت این هدیه های گرانبها .
این فایل چقدر درس توحید و ایمان میده
و چقدر درک سیستمی بودن جهان و خداوند رو میگه به ما.
رو این تیکه خیلی دوس دارم بنویسم که خیلی فرق میکنه ما روی تضاد تمرکز کنیم یا روی خواسته
چقدر این اگاهیی رو مغزم گرفت و انگار لازمه هزاران صفحه درموردش بنویسم و بخونم.
داستان حضرت موسی رو من اینجوری درک کردم نسبت به فرکانسی که توش هستم و صد درصد هربار که گوش کنم بهتر میشه درکم .
که آقا من یک خواسته ای دارم
مثلا ایجاد یک رابطه عاطفی
یا ایجاد کسب و کارموفق.
طبق قانون جهان هستی افکار قالب یا باور های ما در مورد هر موضوعی دارن زندگی مارو خلق میکنن
وقتی من خواسته ام ایجاد یک رابطه عاطفی عالیه
اگه به خودم و خدا بگم من بخاطر این و این و این مشکلی که دارم میتوانم یک رابطه را ایجاد کنم
خب از همون اول من شکست خوردم چون باور من اینه که من مشکل دارم نمیتونم و طبق قانون، خداوند و جهان همون باور رو بهم ثابت میکنه بهم و هیچوقت به خواسته ام نمیرسم
ولی وقتی من اینجوری بگم که درسته من این مشکلات رو دارم ولی میتونم با تغییر باور هام و شخصیتم هی بهتر کنم خودم رو یعنی بیام بگم خدایا هدایتم کن به ایده ها شرایط اتفاقات و افرادی که مسیر ایجاد رابطه برام لذت بخش و آسان و راحت بشه
این دوتا دیدگاه خیلی
فرق میکنه هااا
فرق بین حرکت کردن و حرکت نکردن به سمت خواسته است
فرق بین ایمان و بی ایمانی
فرق بین خوشبختی و بدبختیه
فرق بین رسیدن به خواسته ها یا نرسیدن به خواسته هاست.
تو این مثال خداوند داره میگه
پاسخ من به تو بستگی به باور های خودت داره
یعنی وقتی یک تضادی داریم
دوتا انتخاب داریم
یا تمرکز کنیم بر تضاد و احساس بد و ناامیدی
یا تمرکز بر خواسته ای که به دلیل اون تضاد در ما ایجاد میشه
و به احساس خوب و ایمان و امید برسیم
و اونوقت این ایمان و درخواست که من این خواسته رو دارم از خدا
خدا هدایتم میکنه قدم به قدم به سمت اون خواسته
حالا چطور میتونم بجای این که بگم من تضاد مشکل دارم پس نمیتونم موفق بشم، بیام بگم میتونم تغییر بدم شریط رو خدایا کمکم کن.
همین داستان های کسانی که تونستن انجام بدن رو بخونم بار ها
که آقا اینا مشکلات بدتر از من داشتن تونستن
و همه ما مغزمون یکیه و قوانین جهان یک سیستمه
اگه بقیه تونسته از شرایط من یا بدتر از من موفق بشه پس من میتونم
بعد اونوقت بجای این ک بگم خدایا من
بدبختم نمیتونم.
میگم خدایا از همین جایی که هستم من تسلیمم هدایتم کن که هرروز هی بهتر بشم
باور هایی که باید بسازم رو بهم بگو آدم هارو هدایت کن به سمت من
راه رو بر من آسان و آسان تر کن .
اصلا فکرشو گه میکنم میبینم
اون فرکانس من نمیتونم، منو میبره به قعر بدبختی و جهنم چون با اون تمرکز من بر ناتوان بودنم
فقط بدبختی و ناتوانی بیشتری خدا وارد زندگیم میکنه این بی ایمانیه دیگه .
ولی این باور که میشود میتوانم، اصلا منو میبره به یک مسیر دیگه که هرآنچه میخام رو درخواست کنم از خداوند ک خلقش کنم با قوانین خدا.
این داستان حضرت موسی چقدر اگاهی داره خدیاا شکرتتتت
که حضرت موسی وقتی اومد گفت من به این دلایل ذهن منطقی نمیتوانم خدا گفت اصلا اینجوری نیست
یعنی آقا برای انجام کاری این ذهنمنطقی خودم و بقیه ممکنه هزاران نجوا بکنن که تو نمیتونی و منطقی فکر کنم
ولی این داستان میگه که قانون اینه که ما خالق زندگیمون هستیم به صورت صد صدرد و وقتی ایمان داشته باشیم باور های درست داشته باشیم
هدایت میشویم به سمت خواسته ها
حتی اگه منطق ذهن اونو غیر ممکن بدونه
چون منطق ذهن با ورودی های خانواده و جامعه ساختهٔ شده
و اصلا منطق ما و دیدگاه خداوند بسیار فاصله دارن باهم
از دیدگاه خداوند فارق ازین که کی هستی چی هستی چه شرایطی من دارم الان کجا هستم و…
با تغییر باوروها فرکانس هام میتوانیم هر آنچه که میخواهم رو بهش برسم چه ثروت چه سلامتی چه رابطه عالی و هر نعمتی.
ولی از دیدگاه منطقی مغز من
میگه بابا تو که مثلا هزاران بیماری داری مگه میشه به سلامتی کامل برسی.
یا تو که این مشکلات رو داری چجوری میخای رابطه عالی داشته باشی اصلا امکان نداره
یا میگه تو که الان یه دوچرخه نداری
چجوری میخای ماشین میلیاردی داشته باشی
یعنی این داستان میگه
از دیدگاه قوانین خداوند و سیستم جهان
هر چیزی امکان پذیر است فارق ازین که چه شرایطی داری الان.
اصل جهان هستی دیدگاه خداونده
و دیدگاه منطق ما هرچقدر باور های محدود کننده تری داشته باشیم یا قانون رو ندانیم از اصل جهان و رسیدن به خواسته ها و خوشبختی دور تر میکنه مارو.
از کجا میفهمیم که دیدگاه سیستم خداوند اصله و واقعیته و منطق ما واقعی نیست
ازونجایی که تو دنیا و همین سایت میلیون هانفر از شرایط بسیار سخت که هیچمنطقی باور نمیکنه
رسیدن یه خوشبختی و ثروت و سلامتی
نمونه اش استاد عباس منش عزیز
یعنی این اصل و واقعیت رو اول که خداوند تایید میکنه و به موسی میگه اینجوری نیست ، تو میتوانی به هدفت برسی این مشکلات تو ترمز های منطق ذهن توست.
و مورد بعدی واقعا داستان زندگی استاد عباس منش که دیگه از اول تا همین الان رو همه میدونیم دیگه هیچ منطقی قبول نمیکنه که کار گر باشی و بتونی به چنین زندگی برسی که یک درصد مردم دنیا هم نرسیدن بهش.
منطق ما انقد نسبت به قوانین محدوده که واقعا خود استاد هم اگه منطقی فکر میکرد همون اول میگفت امکان نداره اصلا مگه میشه من الان کارگرم هیچی ندارم کفش ندارم پس هیچ حرکتی انجام نمیداد از همون اول.
ولی درک سیستم خداوند توسط استاد باعث شد که منطق ذهن رو شکستبدن و شروع کنن به حرکت کردن و بعدش در مسیر که نتایج میان دیگه منطق ذهن هی اصل و قانون رو بیشتر درکمیکنه و ساکت میشه چون نتایج گواهیی میدن که آقا شد تونستم
و مورد بعدی اینه که درخواست آسانی مسیر از خداوند توسط حضرت موسی
که این درخواست رو خیلی مقاومت داشت و داره ذهن من بخاطر ولی باور اشتباه
ما یا بادر داریم که رسیدن به خواسته ها سخته باید زجر بدبختی بکشیم تا برسیم به یک رابطه عالی یا به ثروت یا…
و چون اکثر جامعه این باور رو دارن و ما شنیدیم و اکثر داستان های افراد موفق تمرکز برسختی کشیدن ها و زجر کشیدن اون افراده ما فکر میکنیم قانون رسیدن به خواسته ها سختی کشیدنه
ولی وقتی میبینیم هستند کسانی که بدون زجر و بدبختی موفق شدن پس ثابت میشه سختی کشیدن قانون نسیت.
مثلا استاد تا وقتی قانون رو درک نکردن مثلا تو بحث بدهکاری سختی کشیدن
ولی از وقتی قانون رو درک کردن و بهش عمل کردن مسیرشان هرروز آسان تر و نتایج بزرگتر شده.
پس این یعنی قانون جهان اصل جهان اینه که من خالق زندگی خودن هستم
و اگه قانون رو درک کنم ودرست ازش استفاده کنم میتونم به آسانی به همهچیز برسم.
وقتی ما اینو درک کنیم درخواست میکنیم از خدا که مارا آسان کند برای آسانی ها و به انداره باور ما خدا هدیات میکند مارا به آسانی و لذت.
کلی باور اشتباه دیگه داریم
که باد آورده را باد میبرد
پاداش اصلی رو کسایی میگیرن که سختی بکشن.
اصلا اون چیزی که آسان و راحت به دست بیاد حلال نیست
مشکل داره.
یا دوس داریم زجر بکشیم پدرمون در بیاد بعد برا بقیه تعریف کنیم من از کجا به کجا رسیدم (این یکی از ترمز های منه به شدت)
و کلی باور غلط دیگه داریم باعث شده که اصلا خودمون درخواست نکنیم از خدا آسانی رو
و تا وقتی این باور ها باشه خب خداوند به عنوان سیستم مارو هدایت میکنه که برای رسیدن بهوهرچیزی پدرمون دربیاد
و فکر میکنم قانونه دیگه.
ولی اینجا خداوند با گفتن داستان حضرت موسی میگه نه میتونی درخواست کنی که آسان بشی برای آسانی ها ک اگه باور هات درست باشه تو اجابت میشه درخواستت و هدایت میشوی ب مسیر های راحت وولذت بخش .
پس همهچیز به دیدگاه و باور های ما درمورد خداوند و سیستم جهان هستی بستگی داره
مثل آینه هر جوری ما باشیم همون بهمون بر میگردونه
پاسخ خداوند به باور های محدود کننده قطعا محدودیت بیشتره.
و پاسخ خداوند به باور های قدرتمند کننده قطعا نعمت ک خوشبختیه .
خدایا شکرت
درپناه رب العالمین شاد، ثروتمند و سلامت باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
طه:59
قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى
گفت موعد شما روز زینت باشد که مردم در نیمروز گردآورده میشوند.
به نام خدایی که کافی برای همه نیازهام، خدایی که عاقبت امور فقط دست خودشه، خدایی که هدایت و گمراهی فقط دست خودشه، خدایی که همه چی رو خودش خلق کرده و مالک همه چیه و بدون سرسوزن خطایی داره همه چی رو اداره می کنه و خیالم راحته که به همه چی محیطه و هیچی از کنترلش خارج نمیشه و فرکانسی گم یا فراموش نمیشه و اگه من در مسیر درستی باشم و فرکانس مناسبی ارسال کنم، هیچ قدرتی در کیهان نمی تونه جلوی فرکانس های منو بگیره، خدایا شکرت برای این قوانین ثابت
خدایا شکرت برای نعمت قرآن، خدایا شکرت برای نعمت حضور استاد عباسمنش و سایتش در زندگیم و دوستان مدار بهشت ، خدایا شکرت که امروز این آگاهی ها رزقم شد…
سلام بر استاد توحیدی و بی نظیر جهان
سلام بر مریمجانم
سلام بر دوستان مدار بهشت
می خوام شرایط این روزهام رو و حال روحیم رو توصیف کنم.
از اردیبهشت طبق الهام قلبم اینستا و واتساپ رو حذف کردم و تمرکزی روی خودم کار کردم و فرصتی که آزاد شده بود یا قرآن می خوندم یا تو سایت بودم و کامنت می خوندم و فایل گوش می کردم
تا اینکه 25 خرداد صبح دریافت کردم که امروز قرار یه فضلی خدا رزقم کنه
اون اتفاقی که برای همسرم افتاد و راهی بیمارستان شد و من با این دیدگاه فضل، خیلی عالی اون چند ماه رو پشت سر گذاشتم و کلی درس گرفتم و کلی بزرگتر شدم که یکیش این بود که کد ناجی بودن رو در خودم کشف کردم و هر بار سعی می کنم اصلاحش کنم… و اتفاق هایی که در این سایت بهشتی رد پا گذاشتم
خلاصه خواسته ای برام بولد شد که من زندگی راحت و آسوده می خوام که هر بار نخوام درگیر اینطور تضاد ها بشم. در گذشته خیلی تلاش کردم که در کویر خودم برنج بکارم و همسرم رو تغییر بدم و هر بار با ناامیدی به بن بست رسیدم. حالا باید این کویر رو رها کنم. حالا باید تمرکزم رو بزارم روی خواسته ام... خواسته ام خلق یه رابطه عاطفی عاشقانه و توحیدی بود. رابطه ای که بوی خدا رو میده. رابطه ای که همش رشدِ. رابطه ای که به خاطر خلأ ایجاد نشده بلکه مثل درخواست موسی که گفت خدایا من می خوام قلبم رو گشاده کنی و زبانم رو باز کنی و کارها رو برام آسان کنی و هارون رو به همراه من بفرستی تا تسبیح تو بیشتر بگیم… تا بیشتر به هم، عظمت و وهاب بودنت رو یاداوری کنیم… تا بیشتر از مسیر توحید لذت ببریم…
خدایا من هم ضعف هایی دارم … دارم همه ی تلاشم رو می کنم که اصلاحش کنم… خدایا تو به ضعف های من و به تلاش های من و به ترمزهای من آگاهی… به خواسته ی منم آگاهی… من زوج موحدی می خوام که از توحید بیشتر لذت ببرم…
چند شب دارم سوره کهف رو می خونم و واقعاً در حیرتم از عظمت ایه های این سوره
که بابا چطور میشه چند نفر 309 سال بدون غذا زنده بمونن… بدون اینکه تحرکی کنن عضلاتشون آب نره… چطور میشه آخه؟؟… خیلی وقت ها این برام پیش میاد که این جور حرفا رو می خوام به کسی بگم که باهم در موردش حرف بزنیم (یعنی آیاتی رو می خونم و کلی ذوق می کنم و دوست دارم با یکی در موردش صحبت کنم)… با هم از ابعاد مختلف به این قضیه نگاه کنیم و حال خوبمون رو با هم به اشتراک بزاریم و حالمون عالیتر بشه… امروز اومدم اینو به همسرم گفتم و طبق معمول خورد تو ذوقم و اصلا توجهی بهم نکرد و رفت بیرون… اونجا عمیقاً این خواسته در قلبم فریاد کشید که خدایا من همدمی در زندگیم می خوام که این حرفا رو باهاش بزنم و کلی ذوق کنیم و کلی حمد و ستایشت کنیم و کلی از تو و نشانه هات و عظمتت حرف بزنیم و مشتاق شنیدن این حرفا باشه و خودش هم عامل باشه … همدمی که خودش الگوی عملی اجرای قانون باشه و کلی ازش یاد بگیرم… من تشنه یادگرفتن قانونم… چقدر خوب میشه همچین فردی در زندگیم باشه…
اما کُنهِ وجودم مثل موسی در ایه قبلی همش زوم کرده روی ناخواسته ها… روی شرایط فعلیم… روی ضعف های خودم… روی نشدن ها… و در نهایت اینکه انگار خودمو لایق این رابطه نمی دونم… صدایی درونم میگه : تو هنوز خودت به اون خلوص از اجرای قانون نرسیدی که همدمی اینجوری داشته باشی… تو هنوز خودت قانون رو خوب درک نکردی چرا انتظار داری همچین شخصی همراهت باشه… تو خودت هنوز … و کلی از این هنوز ها برام ردیف می کنه…
خدایا این فایل برای من بود… که بهم بگی کَلاٰ… که بهم بگی هرگز اینطور نیست… که بهم بگی من همراه توأم… من درها رو برات باز می کنم… من موانع رو از سر راهت برمیدارم… نگران نباش… تو فقط فرکانس خواسته ارسال کن، چیدمان عوامل بیرونی با من
رب وهابم که بی حساب می بخشی و بی نهایت قدرت داری… منو ببخش و پاکم کن از این همه شرک… از اینکه تو رو هنوز باور نکردم… خدایا تو همونی که موسی رو بردی در قصر فرعون و در آغوش مادرش بزرگ کردی… تو همونی که موسی رو بعد از قتلش هدایت کردی و پیامبر شد… تو همونی که دریا رو برای موسی و قومش شکافتی… تو همونی که این همه قدرت و عظمت به سلیمان دادی…
تو همونی که آتش رو برای ابراهیم گلستان کردی… تو همونی که یوسف رو از قعر چاه به عزیزی مصر رسوندی… خدایا تو همون خدایی... ایراد از منه… ایراد از باورهای منه… ایراد از ایمان منه… این خواسته برای تو که کیهان رو کهکشان رو خلق کردی اندازه سر سوزن هم نیست… چرا من باورت ندارم!؟؟؟… چرا تجربه این رابطهی رویایی رو دور از دسترس میدونم؟؟…
خدایا بر ایمان من ببار و مبارک کن ذهن منو به نور خودت تا نجات پیدا کنم از تاریکی شرک و نشدن ها
خدایا تو سمیع و علیم و بصیری
انک انت الوهاب
انک انت الفضل العظیم
انک انت الغفور الرحیم
خدایا من این خواسته رو می خوام
و دارم تلاش می کنم ترمزهام رو برطرف کنم
بر تلاش های من ببار
درها رو برام باز کن
دست هات رو برام بفرست
یکبار این فایل رو گوش کردم و جا داره هزاران بار این فایل رو گوش کنم
استاد عزیزم
بی نهایت ازتون تشکر می کنم
ممنون که اینقدر سخاوت دارید
الهی میلیاردها برابرش به زندگیتون جاری بشه
ازتون می خوام که این فایل رو ادامه بدید
این نوع نگاه به آیات قرآن چقدر رشد دهنده است
ممنون از سخاوت و محبتتون
ممنون از خدای وهابم که همیشه اجابت می کنه
ادامه دارد…
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که قوانین ثابتی برای جهان قرار داد که هرگز تغییر نمی کنند.
سلام مجدد به دوستان عزیزم و بهترین استاد جهان
دیشب یه اتفاقی افتاد می خوام اینجا ثبتش کنم.
دیشب داشتیم می رفتیم خونه مادر شوهرم، هوا سرد بود
مجبور شدم لباس گرم بپوشم
قلبم گفت همون پالتوی زیبایی که چند روز پیش رزقم شده بود رو بپوشم.( چند روز پیش یکی از اولیاء اومد مرکز و ما رو برد یه تولیدی که از اونجا مانتو فرم یکدست با همکارا برداریم… رفتیم ولی مانتو فرم اداری نداشت … من و یکی از همکارام پالتو برداشتیم … رنگش هم سبز پسته ای بود… پالتویی بسیار زیبا و شکیل که پارسال دوست داشتم دقیقاً همین رنگ و همین مدل رو داشته باشم و خدای وهابم از طریق این دستش، رایگان بهم هدیه داد…)
این پالتو دقیقاً دومین روزی که داشتم روی این باور کار می کردم، رزقم شد… باور: جهان سرشار از انسان های مهربون و نازنین و سخاوتمندی که از هر جهت بهم کمک می کنن… یعنی این کد جدید اینطوری بهم نتیجه داد…
دیشب همین پالتو رو با کلی ذوق پوشیدم و رفتم…
موقع برگشتن پالتوم گیر کرد به قسمتی از ماشینم و پاره شد…
اولش کمی حالم بد شد
ولی خداروشکر خیلی زود تونستم حالم رو خوب کنم
و بعد متوجه کد مخربی در ذهنم شدم… دقیقاً این جمله در ذهنم مرور شد: «بادآورده را باد میبرد»
اینکه اگه چیزی راحت و رایگان به دستم بیاد ارزشمند نیست و خیلی راحت از دستم میره
خدای من این کد مخرب خودش جلوی رزق بی حساب تو رو گرفته بود… حالا که با کد جدید این پالتو، رایگان رزقم شده بود، کد مخرب باعث شد این اتفاق رخ بده… خدایا شکرت … خدایا شکرت که متوجه این کد مخرب شدم… ببین چه کدهای مخرب دیگه ای هم هست که مانع ورود رزق و نعمت به زندگیم میشه
خدایا کمکم کن از سرراست ترین و راحت ترین و لذت بخش ترین مسیر، این کد مخرب رو با باور قدرتمندکننده جایگزین کنم.
و استاد عزیزم دقیقاً این کد نامبره رنج گنج میسر نمی شود ، برای منم داره کار می کنه
خیلی جاها می بینم که من از کارهای سخت لذت میبرم
از تقلا کردن ها لذت می برم
و ریشه ناجی بودن هم که تابستون کشفش کردم، هم به این کد وصل بود
خدایا کمکم کن و هدایتم کن به مسیر انعمت علیهم
خدایا کمکم کن این نیروی درونی را باور کنم:
نیرویی که درون ماست، از همه چیز آگاه است، همواره همراه ماست، همه ایده ها و راهکارها را دارد، جواب تمام سوالات را دارد، در حل مسائل به ما کمک می کند، هدایت ما را وظیفه خود دانسته است، برگی بدون اذن او از درخت نمی افتد و عاشقانه می خواهد به ما کمک کند تا در مسیر خواسته های خود حرکت کنیم و از طریق تحقق خواسته های خود، دستی باشیم برای گسترش جهان…
خدایا شکرت
رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِـحِینَ
ادامه دارد…
به نام خداوندی که قلبها رو باز میکند، ومارو همیشه هدایت میکند.
ربنا ؟من از هر خیری از سمت تو فقیرم.
سلام به استاد توحیدی خودم.
سلام به خانم شایسته.
سلام به همه دوستان همفرکانسی و عاشق قرآن،
عاشق قوانین ،واجرای آن در زندگی.
به قول انیشتین ما باید فکر خدا رو بخوانیم،
مابقی دیگه جزئیات هستش.
واقعا به قول استاد، مردم دچار فرعیات قرآن میرن، ایات متشابه رو دنبال میکنن، تا سواستفاده کنن، تا به سود مالی، و اجتماعی، سیاسی، و شهرت ،و پیرو داشتن ،برسن.
ایات محکم ، اصل قرآنه، اصله زندگیه،
اصل احساس خوبه، اصل توحید و حرکت در دل ناشناخته هاست، اصل رسیدن به خواسته هایت.
اصل توکل ، وحرکت و ایمان به غیبه .
ادعونی استجب لکم.
بخوانید مرا تا شمارو اجابت کنم.
وقتی خدا رو از روی مشکلات و مصائب صدا میزنیم،
خدا رو پاسخ جو نمیبینم. مثلا فردی که همیشه شکایت میکنه، از شرایطش، از خدا، از جامعه،روابط عاطفی و رئیس و شغلش و…
میبینیم که در آینده اون فرد، اتفاقات بدتری میوفته.
بعد اون شخص میگه ،چرا من این همه بدبختم، بد شانسم ،خدا با ما لج کرده، یا اینکه خدایی وجود نداره.
مردم عادی هم میگن فلانی خیلی بدشانسه یا بدبخته.
نمیدونن که کانون توجه و فرکانس های اون فرد باعث خلق شرایطش شده نه بدشانسی.
شانسی وجود نداره.
ما با افکار مثبت اندیشی و باورهای خوبمون باعث اتفاقات خوب میشیم ،که مردم بهش میگن شانس.خخخ
حضرت موسی هم با دو دیدگاه متفاوت خدارو صدا زد ،
ودو نتیجه متفاوت دریافت کرد، استاد خیلی باهوش هستن که این نکته ریز و مهم رو کشف کردند.
دست مریزاد استاد توحیدی
باریکلا به شما،احسنت.
واقعاآیات قرآن نشون میدن که خداوند عاشق انسانهایی است، که تعقل میکنن.
بارها و بارها در ایاتی گوناگون می فرماید،
ایا نمی اندیشید؟
آیا تعقل نمیکنید؟
آیا متذکر نمیشوید؟
واقعا قرآن نور هدایتی است برای کسانی که می اندیشند، و عمل میکنن
نه کسایی که فقط رو خوانی میکنن و میگن من چندین بار قرآن رو ختم کرده ام.
اگر ما به یک آیه از آیات قرآن عظیم ،
تعقل کنیم ،درک کنیم وعمل کنیم
زندگی ما از همه لحاظ ،به حد اعلی میرسد.
کافیه به فرض مثال ،
به الحمدالله رب العالمین
به صورت عملی در زندگی ،رفتار کنیم.
زندگی ما میشه،
ان اقول له کن فیکون .
خیلی آیه بزرگیه ،اگر بتونیم اون رو درک کنیم.
امیدوارم، توحید رو در عمل ،در زندگی اجرا کنیم،
نه فقط توی حرف و فکر.
مثل، ابراهیم،موسی، عیسی، سلیمان و داوود،
واستاد عزیز خودمون.
که نتایجش در همه ابعاد زندگی
قابل مقایسه با هیچ بشری در حال حاظر
نیست.
خدا حافظ و نگهدارتون،
دوستان توحیدم خودم .عاشقتونم.
سلام به استاد عزیز ودوست داشتنی
استاد چقدر قسمت یک و دو این فایل تونست باورهای محدود کننده منو تو وجودم بیدار کنه،چقدر منو به خدا نزدیک تر کرد،حس نزدیکی بیشتری نسبت به خدا بهم دست داد ،چقدر امروز تونستم سپاس گزارترباشم نسبت به همه چیز ،چقدر حالم خوبه استاد کلمه به کلمه حرفهای شما ساعت ها جای فکر کردن داره ،تصمیم گرفتم در طول روز بیشتر با خودم حرف بزنم ،خدا روشکر این روزها تو خونه تنها هستم و فرصت خیلی خوبی هست که بیشتر تعقل کنم،استاد این فایل بهم ایمان قلبی داد که بیشتر روی خدا حساب کنم و ایده هایی که مدام بهم الهام میشه و ترس از نشدنش رو دارم ،بیشتر جدی بگیرم وبهشون عمل کنم،استاد از وقتی که مریم جون که خدا حفظشون کنه ،گام ها رو ،روی سایت گذاشتن من روزانه شش هفت ساعت توی سایت هستم وخیلی سپاسگزار تر شدم ،شرکامو کنار گذاشتم،تمرکزم رو گذاشتم روی خودم و کارم ،اصلا توحاشیه نیستم ،کمتر عصبانی میشم،آرامش عجیبی دارم ،احساسم خیلی خوبه و شکر گزار خدوندم که اینقدر هوای منو داره و داره بهم کمک میکنه که خودم وتواناییامو بیشتر بشناسم
خیلی دوست دارم استاد عزیزم
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿١٣٣﴾
و به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش [به وسعتِ] آسمان ها و زمین است بشتابید؛ بهشتی که برای پرهیزکاران آماده شده است؛
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿١٣4﴾
آنان که در گشایش و تنگ دستی انفاق می کنند، و خشم خود را فرو می برند، و از [خطاهایِ] مردم در می گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿١٣5﴾
و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند، پا فشاری نمی کنند؛
أُولَٰئِکَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ ﴿١٣6﴾
پاداش آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان، و بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آن جاودانه اند؛ و پاداش عمل کنندگان، نیکوست.
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ ﴿١٣٧﴾
قطعاً پیش از شما روش هایی پس در زمین گردش کنید و با دقت و تامّل بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگانِ [حقایق] چگونه بود.
هَٰذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ ﴿١٣٨﴾
این [قرآن] برای مردم، بیانگر و برای پرهیزکاران، سراسر هدایت و اندرز است.
وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿١٣٩﴾
و سستی نکنید و اندوهگین مشوید که شما اگر مؤمن باشید، برترید.
=======================================================================================
خدای عزیز و شیرین و دلبرم،قدرت و اراده ی کن فیکون،جبران کننده ی بی حد و حصر،مهربانترینِ مهربانان،زیباترینِ زیبایان،خوشرنگ ترین رنگ دنیا،لذیذترین طعم،شیرین ترین شیرین،دلنشین تر از هر دلنشین…نور حائل در قلبم،چشم هایی که میبینه،گوش هایی که میشنوه،دستانی که مینویسه،صاحب روح و جان و تنم،من به تو و به نور تو و به هرخیری که از سمت تو به من برسه سخت فقیرم،خدایا ازتو طلب هدایت میکنم تا با شکستن پشت شیطانِ کمالگرایی،با عصایِ موسی ِ بهبود گرایی،از تو و از عشق تو و از نور تو بنویسم که من هستم که به این نوشتن ها،به این صلات ها،به کنترل آگاهانه ی کانون توجهم،به اجرای توحید و توکل در عمل,به درک قوانین بدون تغییر جهانت،محتاج و فقیرو ونیازمندم،پس با هزاران فرشته ی پی در پی ارسال شده به کمک بنده ی ضعیفت بیا تا با قلب باز و ذهنی روشن،کلماتی از جنس تو خلق کنم که من همیشه و همیشه و همیشه،فقط و فقط و فقط،تورا میپرستم و از تو یاری میخواهم.من رو به راه راست،به راه بندگانت که به آنها نعمت داده ای هدایت کن.
=======================================================================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به رفیق های نازنین غار حرا
خداروصدهزار مرتبه شکر برای یک هم نشینی توحیدی دیگه،برای حضور در جمع اصحاب یمین…
فَسَلَامٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ
از سوی سعادتمندان بر تو سلام باد.
چطورید بندگان خوب خدا؟
حالِ دلتون خوبه؟رو به راهید؟!رو به رشدید؟!
چقدررر دلم براتون تنگ شده بود،چقدر اینجا همه چیز خوبه!
به قول عادل فردوسی پورِ عزیز:
چقدرررر خوبییییم ما!
دلم میخواد یکبار دیگه از روشنی قلبم بهت سلام کنم استاد جانم…
سلام و رحمت و نور و عشششق به پیام آور صلح و دوستی و عشق و خوشبختی…
سلام به موسیِ پیامبر،در قامت استاد عباسمنش…
استاد خودتون دقت کردید شما یک سمپلِ بروز رسانی شده از حضرت موسی هستید؟!
یا من به تنهایی کشفش کردم؟!:)))
نوش جانتونِ هارونِ قشنگتون به قامت استاد شایسته …
ماهم که مثل اصحاب موسی،لنگان لنگان داریم پشت سرت میایم!
تلاش میکنیم هم ازتون یاد بگیریم و هم مثل شما عمل کنیم!
یک جاهایی هم کم میاریم و میگیم نهههه دیگه جوااب نمیده!
و شما هم همیشه مثل موسی،دلسوزانه اما محکم سرمون فریاد میزنی!
قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است،تو حرکت کن،خدا درهارو باز میکنه!
قسم میخورم به میزانی که ایمان نشون دادم،قبل ازینکه قدم بردارم خدا منو گذاشت روی دوشش و خودش همه کار کرد!و معجزاتی رقم زد،به اندازه ی باز شدن دریا برای موسی…
و قسم میخورم!
هرجا بی ایمان شدم،چک و لگد بی ایمانی خودمو خوردم و همونجا درجا زدم!
این کل بازی ای بود که تو این 3 سال درکش کردم!
یک جو ایمان مساوی با پیشرفت های کوآنتومی…
چند لحظه دست از نوشتن کشیدم و خیره شدم به منظره بارونی که داره روی دریا میباره و اجازه دادم صدای بارون و قطره های که به پنجره میخوره،روحم رو نوازش بده …تموم عاشقانه ها من با خدا،از همین پنجره و یک دفتر و خودکار شروع شد …اینجا میعادگاه پیوند من با عشقی بود که تموم سرمایه ی زندگیم شد.
استاد شایسته جانم،جدا از آگاهی های بی نظیر خود این فایل،یک جمله ی آخر کپشن نوشتی که به جانم نشست.
همچنین در نوشته های خود، هدایت ها و حمایت های خداوند را در مسیر خواسته هایت به یاد بیاور و در نوشته خود ذکر کن تا به شکل، تجدید میثاق کنی با رابطه خود با این نیروی هدایتگر که همواره نزدیک است و تو را اجابت می کند.
چشم استاد جانم،سمعا و طاعا…
حالا از کدومش بنویسم؟!مگه کم معجزه توی زندگی من رقم زده؟!
کدومش رو جدا کنم درحالیکه همشون به شیرین عسل کوهستانه…
چند روز پیش اتفاقی توی نت گوشیم یک نوشته ای رو خوندم از صحبت خودم با خدا،آبان ماه 1401!خوندنش واقعا منو شگفت زده کرد و با خودم گفتم اگر بتونم همون ایمان رو این روز ها نشون بدم،خدا میدونه چه در های بزرگتری توی زندگی من باز خواهد شد،شاید هم بعد ازین همه مدت،اون نوشته خودش رو نشون داد تا امروز توی این کامنت ردپایی از هدایت های الله رو به جا بزاره …
اون روز ها،اوایل شاگردیِ من بود و دانشجویی دوازده قدم…
انقدر شور اشتیاق داشتم که هر ماه،2 قدم رو باهم تموم میکردم،سراپا گوشِ جان بودم برای آموزش های الهی استاد،انقدر همه چیز برام شیرین بود که دفترهای سپاسگزاریم خیلی زود به زود تموم میشد …مینوشتم و گریه میکردم و روحم به پرواز درمیومد …برای کوچکترین تغییری،صفحه ها از عشق بازی من با خدا پر میشد،به قول لیلا جان،من به بی نیازی قبل از بی نیازی رسیده بودم.
ازون سعیده ی افسرده ی بی عزت نفس خداناباور،چیزی باقی نمونده بود،دیگه نمیخواستم ازین زندگی و این شهر فرار کنم،من دیگه خودمو قربانی نمیدونستم،از استاد یاد گرفته بودم که این زندگی رو خودم خلق کردم،با توجه کردن به ناخواسته ها خلقش کردم،حالا راه تغییرش هم دست خودمه،توجهم رو از ناخواسته بردارم و روی خواسته بزارم و بعد هدایت میشم،دیگه پیگیر انتقالی نبودم،دیگه به هرکسی برای جا به جایی رو نمیزدم،مادرم هر روز زنگ میزد و دلسوزانه میگفت تو هر روز شیفتی،چطور میخوای دوتا بچه رو بفرستی پیش دبستانی؟!تورو خدا بفرستشون گرگان،من مراقبشون هستم.
من؟!
من میگفتم نه!
من باید مسئولیت کل زندگیم رو برعهده بگیرم!
پرستار هستم که هستم!
در شهر غریب هستم که هستم!
دوقولو دارم که دارم!
من نمیدونم چه جوری!
خدا هدایتم میکنه،این زندگی رو مدیریت میکنم….
چون دیده بودم چرخ زندگیم روغن کاریشو شده بود،دیده بودم چقدر تاریکی رفته بود و نور اومده بود!
ایمان داشتم خدا هدایتم میکنه…
مهر اومد و با عشق دخترها رو میفرستادم برای پیش دبستانی،خودِ خدا بهترین مدرسه و معلم رو براشون فراهم کرد،خدا قلب سرپرستارم رو نرم کرده بود و برام کشیک های بهتری میزاشت،سخت بود مدیریت کار بیرون و خونه و درس های بچه ها …
ولی من قدرتی در قلبم داشتم به وسعت آسمون ها…انگار واقعا خدا داشت تموم زندگیم رو مدیریت میکرد…
چند روز از آبان ماه گذشته بود که یک احساسی من رو دعوت کرد به خوندن کتاب رویاهاو یک قدرت بسیار زیادی منو مجاب میکرد خستگی هارو رها کنم وحتما ده تا از آرزوهام رو تویدفترمبنویسم.
قدرتی از جنس ایمانِ موسی…انگار واقعا خدا کنارم نشسته بود و با لبخند میگفت ادعونی استجب لکم…بنویس تا اجابتت کنم…
نوشتم و نوشتم….صفحه ها پر کردم…و یادمه همون شب،بعد از خوابوندن دخترها، در سایت یک کامنت گذاشتم.
abasmanesh.com
نوشتن این کامنت هدایتی،روحم رو به پرواز درآورد،و من رو ریل قرار داد …
فردای اون روز ….درحالیکه با قلب روشن آماده ی رفتن به محل کارم بودم،یک دعوای وحشتناکی بین من و همسرم رخ داد،رابطه ای که مدت ها از تنش به آرامش رسیده بود،به یک تضاد سنگین خورد،گیج و منگ بودم و فقط تلاش میکردم قانون رو در عمل اجرا کنم.
قبل از رفتن به شیفت،اجازه دادم اشک هام بباره و بعد با ایمانی که از استاد یاد گرفته بودم ،با گفتن الخیر فی ما وقع،راهی شیفت شدم و تموم تلاشمو کردم که به این موضوع فکر نکنم….و شب بعد از انجام کارهای خونه و خوابوندن دخترا،به سمت اصلم برگشتم و شروع به صحبت دونفره کردم.
این همون متنی که من بعد از مدت ها توی نت گوشیم دیدم و خودم از خوندنش شگفت شدم…
خدای عزیزم سلام از هشتمین روز هشتمین ماه سال
من این مدت خیلی خوب روی خودم کار کردم و واقعا به خودم فایو استار میدم …خودتم خوب میدونی عزیزم
دیشب که تمرین اول کتاب رویاها رو نوشتم خیلی حالم خوب بود و البته شماهم که سریع جوابم رو دادی دمتم گرم بوس به کله ت
بعد امروز صبح یک تضاد هیولا تو روابط برام اتفاق افتاد که واقعا نجوای ذهن کمرشکن بود و کنترل احساسات کار حضرت فیل!
ولی خداجانم از شما که پنهان نیست دیدین که چه قدر خووب مدیریتش کردم چرا؟
بخاطر آیه صریح شما که وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ
خلاصه با تموم وجودم سعی کردم ایمانم رو حفظ کنم و به شما توکل کنم جان دل
حالا لطفا شمام سمت خودت رو انجام بده،ممنونم،من منتظر معجزات پشت سرهم شما برای تحقق رویاهام هستم.
دوستت دارم جان دل
نمیدونم چرا ولی به شدت دلم میخواد ی مدت گرگان باشم در آسایش خانواده و اونجارو خوب بگردم. …
لطفا اگر خیر هست بقیه کاراش با شما
دوستون دارم
استاد جان….چه معجزه ها پس از این درخواست من از خدا رخ داد…خداروصدهزارمرتبه شکر برای تک به تک رد پاهایی که توی این سایت دارم…برای تموم نوشته های نت گوشیم،برای دفتر هایی که پرشد،برای تسلیم نشدن ها …برای ادامه دادن ها…برای اجرای توکل در عمل…برای ایمان و توحید و عمل به قوانین و آموزش ها …
استاد جان میتونی تصور کنی،یک سعیده ی بی عزت نفس و مشرک رو که تا قبل ازین به عالم و آدم از رئیس تا آبدارچی رو زده بود تا بتونه انتقالی بگیره؟!
وقتی فقط از خودش خواستم…
وقتی از شما یاد گرفتم از تضاد وضوح بسازم…
وقتی فقط یک جو ایمان نشون دادم….
خدا برام همه کار کرد…
چه در هایی باز شد از فردای همون روز …
یکی برام به دانشگاه زنگ زد…
یکی برام رمز عبور سایت پیدا کرد…
یکی برام درخواست انتقالی ثبت نام کرد..
من این معجزه هارو میدیدم و از عشق خدا فقط گریه میکردم…
داستان رقم خوردن انتقالی من،داستان همون قدم های موسی به سمت دربار فرعون بود،قدم به قدم من رو از شرک جدا و توحیدی تر کرد…
از پروسه ی معجزه وار رقم خوردن انتقالی،قبلا زیاد ردپا گذاشتم که چطور خداوند تموم کاروبارش رو برعهده گرفت و من رو سوار دوش خودش کرد و با یک قدم بزرگ فرستاد پیش پدر و مادرم….
اشک هام امون بیشتر نوشتن نمیده…اما استاد،بزار اینو بگم،شما میگی اتفاقی شده که من توی کامنت قبلیم نوشتم من احتیاج به فرش قرمز ندارم و شما در ادامه ی فایل دقیقا ازین کلمه استفاده میکنی؟!
دوسال از آبان ماه 1401 گذشته…
به تاریخ :دوم آبان ماه 1403
به صورت رسمی،با امضا و اثر انگشت،بدون هیچ درخواست مطالبه ای،در محضر خونه،نوشتم و امضا زدم و برگه ی آزادیم از خدمت رو مثل برگه ی آزادی از زندان به دستم گرفتم و با عشششق برای رفیق توحیدیم فاطمه جان ویدئو مسیج گرفتم و گفتم:
آزاااد شدم ننهه :)))
انشالله آزادی قسسسمت همه :))))
خدایا شکرت …
خدایا خیلی شکرت …
خدایاشکرت برای یک فرصت جدیدِ تجدید میثاق با اصلم!
برای وصل شدن به توحید!
وصل شدن به خوش بینی!
وصل شدن به امید!
وصل شدن به انتظارات مثبت و روزهای خوش آینده…
استاد شایسته جانم،این جملات قشنگ رو از شما یاد گرفتم،از دستورالعمل پروژه ی خانه تکانی ذهن…چه کردی با من با این دوره ی قشنگت…بزودی میام و با عشق برات مینویسم…
خلاصه که …دوستتون داااارم از روشنی قلبم
بی نهایتِ بی نهایت….
پیش به سوی دارالسلام….به سمت توحید…به سمت نور…عشق…زیبایی…خوشبختی…
آرااامش…آراااامش…آراااااامش….
در پناه نور میسپارمتون…
خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
سلام سعیده جانم
چقدر دلم برای کامنت هات تنگ شده بود .
خانه تکانی ذهن که شروع شد میگفتم خدا کنه سعیده کامنت بذاره من با هر عشق بازی که با خدا میکنه من لذت ببرم
هرکامنت که میذاری من با هاش اشک میریزم اینقدر که بوی خدا میده .
راستی ازدی آن مبارک، این نتیجه ایمانت هست
برای خیلی خوشحالم انشالله خدا همراهت
دوست خوبم
به نام خداوند جان
الهی به امید تو
سلام به سعیدی عزیز خواهر عزیزم که همیشه خوندن کامنتات واقعاً حس توحید رو در وجود من شعلهور کرده.
واقعا نمیدونم چی بنویسم یه کامنتی رو دیدم از خودت که نوشته بودی در جواب یکی از دوستان سایت که گفته بودی دو ماه به سایت سر نمیزنم و روی خودم تمرکز میکنم. نمیدونم چی بگم ولی خودم زیرشو کامنت نوشتم و گفتم تو رو خدا ما رو از کامنتهای خودت محروم نکن. واقعا خوندن کامنتات به من احساس بینظیری میده واقعاً انگار احساس میکنم خدا رو دارم درک میکنم طوری از خدا تعریف میکنی که احساس بینظیری ازش بهم دست میده.
این کامنتتم که دیگه اشک ما رو درآورد. بابا تو چقدر عالی مینویسی چقدر خوب همه چیز رو توضیح میدی چقدر خوب قانون رو داری تو زندگی خودت اجرا میکنی. واقعا دمت گرم.
به قول خودت بوس به کلت
وقتی داشتم کامنتها رو نگاه میکردم زدم کامنتهای دوستانی که مورد علاقه من هستند رو بیاره. اول کامنت شهرزاد عزیز رو خوندم و ازش تشکر کردم به خاطر کامنت زیبایی که نوشته بود.
باورت نمیشه وقتی کامنت تو رو دیدم گفتم واقعاً سعیده برگشته و داره دوباره شروع میکنه به نوشتن. یعنی من دوباره میتونم هر روز صبح سر بزنم برم تو علاقمندیهام برم تو پروفایل تو برم کامنتاتو بخونم و حالم خوب بشه.
خلاصه که کلی خدا رو به خاطر این کامنتهایی که تو میزاری شکر کردم.
واقعا ازت ممنونم خواهش میکنم این کامنتهات رو همیشه بذار و همیشه ما رو تو این مسیر کمک کن تا بتونیم تو مسیر توحید باشیم.
منم چند وقت پیش یه سری مشکلاتی با همسرم داشتم همش با همدیگه دعوا داشتیم و همیشه مشکل داشتیم،عمو چند وقتی بود داشتم رو خودم کار میکردم تا همه چیزو درست کنم نمیدونم چی شد یه شب وقتی که از سفر برگشتم با همسرم یهو دعوای خیلی شدیدی کردم،برج 11 پارسال بود 11/11/1402،نمیدونم چی شد یهو دعوا شد زنگ زد پدر و مادرمون اومدن و خلاصه همه چیز به هم ریخت از اون شب رفت،خیلی سعی کردم برگرده خیلی بالا و پایین کردم خیلی تلاش کردم تا همین چند وقت پیش تلاش میکردم،اما یهو انگار خدا بهم گفت جواد چرا انقدر داری حرص میخوری بسپارش به من بذار من خودم درستش میکنم،رفتم قرآنو وا کردم و توی قرآن دیدم خدا میگه ما تو رو به جایگاهت برمیگردونیم نگران نباش تو فقط خدا رو بپرست و کسی رو شریک خدا قرار نده ،یه احساس آرامشی منو فرا گرفت که باورت نمیشه اصلاً نمیتونم بیان کنم،منی که همیشه سر نماز گریه میکردم و از خدا میخواستم که کاری بکنه که زندگیم دوباره برگرده و همه چیز دوباره برگرده سر جاش حالا یه احساس آرامش عجیبی رو داشتم تجربه میکردم.
گفتم خدایا من تسلیم توام زورم نمیرسه از اینجا به بعدش دیگه با تو هرچی تو بگی همونه،اگه قراره بره بزار بره هیچ مشکلی نداره طمئنم تو اتفاقات بهتری رو تو زندگیم ایجاد میکنی،اگه قرارم هست برگرده مطمئناً تو بهترین حالت برمیگرده،
همش احساس گناه داشتم نسبت به دختر کوچیکم که 10 سالشه و همش میگفتم که من با این کار با این دعوا باعث شدم زندگی دخترم از بین بره،اما وقتی نشستم حرفهای استادو گوش دادم که چطور میکائیل رو بزرگ کرد و تبدیل به یه مرد بزرگ شد و استاد انقدر خوب تونست این وضعیت رو به خدا بسپاره و خدا براش مدیریت کنه به خودم گفتم خدایا دختر منم خدای خودشو داره تو رو داره و مطمئنم تو برای بندههات همیشه بهترینها رو میخوای،
خلاصه که همه چیزو سپردم به خدا کم کم زندگیم سر و سامون داره میگیره و همه چیز داره درست میشه،گرچه خیلی چیزا مثل برگشتن همسرم به زندگیم دست من نیست و تصمیم خودشه اما من سپردمش به خدا یه احساس آرامش دارم میگم خدایا هرچی تو بخوای.
سعیده جان خوندن کامنتات خوندن سرگذشتت خوندن بیوت که انقدر جذاب نوشتی که انقدر خدا رو عالی درک کردی انقدر قوانین رو داری عالی اجرا میکنی به من انگیزه بینظیری میده،خواهش میکنم ازت که همیشه کامنتهات رو بذار همیشه با ما در ارتباط باش بذار ما همیشه با خوندن کامنتات تو مسیر درست باقی بمونیم،
برات از خدا بهترینها رو آرزو میکنم و ایمان دارم که خداوند همه ما رو به راه راست هدایت میکنه برای کسانی که به آنها نعمت داده و نه گمراهان و این همون راهیه که استاد عباسمنش عزیز عشق من اره ما رو به اون راه هدایت میکنه و دست خدا شده تو زندگیمون.
استاد از شما هم تشکر میکنم که انقدر عالی انقدر بزرگوارانه زمان میذارید آیهها را برای ما تحلیل میکنید و طوری برامون بیان میکنید که بتونیم بهتر قرآن و قانون رو درک کنیم،
سعید جان دوباره نری کامنت نزاریا بابا به خدا کامنتاتو دوست داریم،
برات بهترینها رو آرزو میکنم انشالله هرجا که هستی زندگیت سرشار از آرامش عشق موفقیت در هر دو جهان باشه.
خدانگهدار
سلام سعیده عزیز
خواهر جان کجایی؟همین چند روز پیش بود که برات نوشتم بیا بابا قومی منتظرت هستن.
خوشحالم که اومدی و شروع به نوشتن کردی،خوشحالترم که با دست پر تر برگشتید.
سعیده جان اینجا تو خونه بهشتی ما ،در و دیوارش بوی آرامش میده و هر لحظه با بودنت تو این بهشت مسیری رو طی میکنیم که فقط نتیجش احساس خوبه.
نوشتن تو خیلی ها رو به مسیر دلگرم کرده و میکنه و ایمان ما رو محکم تر کرده و همواره احساس خوب داده پس بنویس …..
سپاسگزارم که هستی
خدایا شکررررت
بنام خدای بزرگ
سلام به همه دوستام در این جای دنج توحیدی
سعیده جان چه کردی ؟چه کردی با این کامنتت
من کلا کامنت کم مینویسم همیشه میخونم و لایک میکنم ونکتشو برمیدارم و میرم سراغ کامنت دیگه ولی از کامنت تو نمیشه گذشت نمیشه فقط لایک کرد خواستم برم ی کامنت دیگه بخونم ولی حس کردم خدا بهم گفت تشکر کن از سعیده عزیز خواهر توحیدیم دوست باارزشم
آخه بزار بهت بگم چی شد وقتی کامنت تو رو خوندم
رفته بودم بالای پشت بوم هوا خنک و عالی بود و ابرها انگار نزدیک تر شده بودند داشتم کامنت میخوندم که نگاهم ب کامنتت افتاد یا بهتره بگم وصل شدم با اصل خودم اول کامنت نوشته بودی بشتابید ب سوی آمرزش پروردگارتان اینجا استوپ کردم بخدا که جرقه ای در دلم ایجاد شد نگاه آسمان کردم و وقتی بخودم اومدم که داشتم گریه میکردم و از خدا آمرزش میخواستم از اینکه نتونستم بزرگی خدا رو بفهمم در این چند سال زندگیم نتونستم درک کنم که خواسته من هرچقدر بزرگ هم بوده او ازپسش برمی آید او بزرگ است
سعیده جان اینقدر در این کامنت بزرگی خدا رو با پوست و استخوان و از جان و دل حس کردم که انگار چیزی از درون گفته شده که برات بنویسم که بهت بگم همیشه بنویس همیشه تا من و امثال من بزرگی خدا رو درک کنیم
حال عجیب و غریبی ست انگار همه چیز ساده ست همه چیز قشنگه هیچ ترسی نیست آره این درست تره هیچ ترسی نیست
من سجده کردم و از خداوند بزرگ آمرزش خواستم بخاطر شرک های خفی ک در وجودم بود و فکر میکردم به که چه دختر با ایمانیه سلیمه نماز میخونه و هیچ وقت نمازش ترک نشده و بخیالم مومنم اما همیشه هدایت خواستم و همین منو نجات داد و خدا منو ب این سایت که پر شده از عطر توحید هدایتم کرد
ب خودم یاد آوری میکنم که منم کامنت بنویسم بگم و اعتراف کنم که اینجا خدا رو بیشتر فهمیدم بیشتر درک کردم و بیشتر حسش میکنم
من روی دوره بینظیر دوازده قدم دارم کار میکنم و همیشه میگم نه شرایط اون چیزی نیس ک کامنت بزارم ولی ی لحظه ب چکاپ خودم نگاه کردم
خجالت کشیدم از خدای خودم وای چه ظلم بزرگی ب خودم کردم و شرکی داشتم من نوشته بودم که خدا هشت درصد کارهای مرا انجام میدهد الان سلیمه جان الان که روی خودت کار کردی چه فکری میکنی الان فکر میکنم صد در صد کارها رو خودش انجام میده حتی اگه با او تقسیم کار کنم هم او هست حتی کارهایی که ب ظاهر من انجام میدهم هم اوست که انجام میده
این کلام استاد همین الان اومد تو ذهنم که میگه
خدا تویی خدا افکارته خدا ی حشره ست خداهمه چیه هرچیزی که تو بهش شکل میدی بهمون شکل درمیاد مثل آب آره آره مثل آب
پس ازش همون باوری بسازیم که به ما کمک میکنه
آره سعیده جان باور اینکه خدا بزرگه در کامنت تو واسه من اتفاق افتاد و چقد خوبه که خدای بزرگی داریم وقتی باور کنم خدا بزرگه یعنی بزرگتر ازحدتصور یعنی همه چیز رو دربرگرفته
یعنی بزرگتر از مشکل منه
یعنی بزرگتر از هر شخصی که تو ذهنت بزرگش کردی
یعنی بزرگتر از دری هست که فکر میکنی بسته ست و اون میتونه اون درو از جا بکنه و بزاره تو رد بشی
بزرگه بزرگه و اگه کمی درک مهربونی قاطیش باشه وای مثل پدر قهرمانیه که زورش به همه برسه
دیگه از هیچی نمیترسم و با شادی و لذت قدم برمیدارم چون دیگه یکی هست سنگها رو از پیش پای من برداره دیگه کسی هست اگه چاله ای بود بغلم کنه (چون قدرتمند)ومنو ببوسه(چون مهربونه) ودر جای درست بزاره
قبلاً تو ی کامنتی نوشته بودم که المحصی بودن خدا رو درک کردم و چه درها و نعمتهایی از درک این اسم خداوند برام باز شد و الان که درک بزرگ بودن خدا رو
خیلی خوشحالم انگار گنج بی پایان پیدا کردم
چه زیباییها که در انتظارم نشستند دیگه ی بابای بزرررررررگگگگ و قدرتمند دارم
به خدای بزرگم میگم که درههای رحمت و برکتش ب روت باز کنه سعیده جان میبوسمت عزیزم
استاد خوشتیپ و مهربونم خیلی دوست دارم وقتی تو فایلها میبینمت ذوق میکنم و بیاختیار لبخند رو لبام میاد
مریم گلی که الگوی منه خانم ساده، تمیز مثل کوکب خانم وبی ریا
انشالله بزودی از نتایجم در دوره دوازده قدم براتون بگم
سلام سعیده جانم
جقد دلم برات تنگ شده بود باور کن وقتی نبودی حوصله کامنت خوندن نداشتم
امروزم با بی میلی اومدم کامنت بخونم ک اسمتو دیدم و ذوق زذه شدم ک اخ جون سعیده برگشته
هنوز کامنتتو نخوندم فقط اومدم بگم ک چ کار خوبی کردی برگشتی
ایشاله ک ب خواسته هات رسیده باشی
اگرم نرسیدی در حال رسیدنی
مثل همون مثال نون ک استاد زد نون در پخت و آمده شدنه ایشاله بزودی ب دستت میرسه
امیدوارم هر روز شاهد کامنتهات باشیم ک پر از معجزه س
در نور و عشق الهی باشید
راستی دو هفته پیش رفتم کیش و تو میکامال همش یادت بودم
سلام دوست عزیزم. من همیشه پیگیر کامنت های شما در همه فایل ها هستم. خوشحالم که کامنت گذاشتی وزبان خدا برای ما شدی.
عسی ان تکرهوا شیئا . این همون تضادی هست که من هستم و حتما برام خیر است .همانطور که برای شما و استاد و همه خیر بوده است.
به نام الله یکتا
دوست عزیز سلام و درود به شما با کلمه به کلمه کامنت پر از عشق و نور خداوندیت لذت بردم
چقد خدا دوسم داشته هدایتم کرده منو به سایت که لحظه لحظه زندگیم صرف عشق و زیبایی و نعمت و رحمت خداییش بشه قربون خدا برم که ما دوستان فرکانسی رو تو سایت استاد عشق جمع کرده و داریم لذت میبریم
چقد زیبا نوشتی که زبان قاصره خداروشکر که ما همو داریم و داریم در این مسیر زیبا و پور نور از هم یاد میگیریم
انشالله همیشه نور و عشق و برکت خداوند تو زندگیت باشه
امّا شما آنها را مسخره میکردید تا آنجا که یاد مرا از خاطرتان بردند و به آنها میخندیدید.
إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (111)
من امروز آنان را بهخاطرِ صبری که کردند پاداش دادم و آنان رستگاراناند.
«إِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِنْ عِبادی یَقُولُونَ» گروهی از بندگان من میگفتند «رَبَّنا آمَنَّا» پروردگارا، ایمان آوردیم «فَاغْفِرْ لَنا» ما را ببخش و بیامرز «وَ ارْحَمْنا» و به ما رحم کن «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمینَ» تو بهترین رحمکنندگانی. (109)
«فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا» ولی شما آنها را به باد استهزا میگرفتید «حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْری» تا جایی که یاد مرا از خاطرتان بردند «وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ» و بر آنان میخندیدید. (110)
«إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ» من امروز آنان را پاداش دادم «بِما صَبَرُوا» بهخاطرِ صبر و استقامتی که کردند. «أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ» آنان رستگاراناند. (111)
از نمادی مردم و نامی شدم
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملهٔ دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون
مرگ دان آنک اتفاق امتست
کاب حیوانی نهان در ظلمتست
همچو نیلوفر برو زین طرف جو
همچو مستسقی حریص و مرگجو
امروز هاتفی در گوشم ندا داد برای پاسخ سوالت قرآن را باز کن
گفتم چشم… انگار اذان می گویند وضو …وای ….!!!!
سوال من این بود؟
خدایا چه کاری کرده ام که اکنون به رغم مدعیانی که منع عشق کنند…
مستحق دریافت چنین نعمتها پاداشها آرامشها حال خوب آن هم در مدار آسمانی، نه یک قدم بلکه چندین مدار بالاتر شدم؟!
و جواب آمد از کتاب نور :
به علت ایمان و باور قلبی و پایداری و صبر همان طی طریق تکامل لایق رستگاری شدند، شامل بخشش غفران و رحمت و رحیم بودن خداوند قرار گرفتیم و هر دو تولدی دیگر یافتم و چه زیباست پرواز روح
قدم بعدی برو در سایت و آخرین کامنت شهریار ما کامنت بگذار…باز هم چشم
سلام و درود خداوند بر تمام دلهای عاشق و شهریار دلها سرکار خانم سعیده شهریاری
نامه ای از طرف خداوند بر بنده خوب ما شهریار دلهای کروبیان و افلاکیان و خاکیان:
پروژه ساختن و شفاف شدن و اجازه دادن به نور که از ما عبور کند و پدیده وصل شدن انتظارات مثبت و روزهای خوشی که در پیش است و سبک شدن و کیسه های شن را رها کردن ،بالن قلبت در اوج آسمان بر فراز ابرها رفتن و دست زیر چانه گذاشتن و خود را تماشا کردن…
آنجا که از تضاد وضوح ساختی انگار که وضو ساختی…
به به چه فراقی ،چه فراقی که آغاز وصل و حضور و معنای زندگی است
چقدر صورتت زیباتر شده چقدر معنا پیدا کرده چه عاقلتر به نظر می رسی !چقدر آرامتر شدی از نگاهت بوی عطر ایمان می آید…
و چه پاییز عاشقانه و دلبرانه ای با خدا داری فقط خدا داند و دلت…
طوفان می آید ،طوفان تمام می شود
ولی من و تو دیگر آدم قبلی نیستیم
چرا که با نشان دادن ایمانت درها باز شد و معجزات را به چشم خویش تماشا کردی و باران عشق از نرگس چشمانت شروع به باریدن گرفت درست مثل الان
و چه خوب است که بگذاریم این اشکها بیاید جاده دلمان را صاف کند گاه زیر و رو کند و مستعد برای کاشتن بذرهای اصلاح شده جدید…و صدای کلاغ و بابل در این صبح زیبا و سیاوش قمیشی که دارد می گوید :
میان منو آرزوهای دور به جز مرگ هیچی دیوار نیست
دیگر از چه هم زمانهایی بگویمت…
از مرداب به گل نیلوفر آبی رسیدی و زیبایی تو را چون مغناطیسی جذب خویش کرد
و همان دم از پیله رها شدی و پروانه سبز زیبایی شدی که روی گل نیلوفر آبی کنتراست زیبایی داشتی…
و اینگونه بود که مانند من به آزادی رسیدی و کوله بارت را خالی و سبک کردی و به راحتی به سمت قله سعادت در حرکتی آن هم سوت زنان گاه نعره مستانه زنان…
آب زنید راه را
مژده دهید باغ را
هین که نگار می رسد
چون که ستاره می رود…
ابرها به زمین می آیند و بغلت می کنند…
تو روی خودت کار می کنی لذت می بری خوشی احساس خوب داری ،خوشحالی و به طور طبیعی و بدیهی به آسانی و زیبایی عزت منشانه دریافت می کنی چی؟
برکت رحمت نعمت ثروت عشق و بالندگی و رشد و جوانه زدن و میوه دادن در تو آغاز می شود بدان که اکنون درست هم مدار من هستی چون خدا خودش خواست من اینها را برات بنویسم و به قول خودت تلگراف بزنم حالا به خوبی می دانم چرا جواب تلگراف قبلی را ندادی؟!!!
و باز آمدی و تجدید میثاق کردی با اصلت با همان روح الهی ات که همه جا دستت را گرفت و تا به تا پله به پله برد و تو را پیوندی دوباره داد با توحید…
اجاقی بودی خاموش و سرد چون کرمی در پیله فرو رفته در انتظار نور سویی در تاریکی نشسته چون آتشفشانی خاموش منتظر جرقه از ملأ و پری گازها مواد مذاب غوغایی در درون در تفکری عمیق، یارب این چه امتحان و چه کفر و فشار است این چوپان چه می گوید ؟!!!
این چه کفر است و فشار ؟!
دیگر کم آورده سنگینی این پر بودن و فراوانی از نخوت امان از کف بریده بودی،و گفتگوهای درونی آخر پس کی می خواهد همه چیز تمام شود؟! این انتظار لعنتی کی به پایان می آید و ندایی که می گفت ولله وعده خداوند حق است… پس کو آن صبح صادق ؟!
والله ان قطع طهو یمینی انی اهامی ابدا ان دینی
تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن و جدایی آمدی...!؟!
و آمد آمد و درست و به موقع آمد در جای درست و مکان درست یا حق که تو از کمال بی حدی از عیب مبرایی!!!
چنان چون کبریت احمر چراغ خاموشت را با جرقه ای در یک چشم بر هم زدن آنجا که از سر راهش کنار رفتی و در مقام تسلیم محض قرار گرفتی و آماده دریافت شدی که فریاد از مرد و زن برآمد و چون موسی مردی و موسایی دیگر از این خوشبخت و شهریار دلها در آمد که نه یک دل بلکه صد دل و هزاران دل را به یغما می برد…
چنان آتش فشان وجودت فوران کرد و درونت را از مواد مذاب و آجرهای پوسیده ای که سالها اجازه خروج روحت را نمی داد و بر سینه ات سنگینی می کرد و روحت اینگونه عیسایی شد دمت با دم قرآن مونس شد یارت پشتیبانت هدایت گر و راهنمایت شد و چه عاشقی به به چه دلدادگی چه محبوب و معشوقی چه رفیقی بهتر از او و اینجا بود که سعیده شهریاری به قول حسین بنده خوب خدا انتخاب شد به قول استاد گرانقدر غربال شد و حالا خدا خودش حلقه نامزدی را برایت فرستاد و تو انتخاب شدی که عروس آسمانی باشی و دوش با دوش خدا و دست در دست او قدم بزنی و چه هم صحبتی و هم نشینی از این بهتر ؟!
حالا من و این سایت الهی شدند پیغام سروش که تلگراف عاشقانه ات به معشوق رسید و این هم جواب نامه های عاشقانه ای که در خلوت عاشقانه ات می نگاشتی …
این کلمه را به وضوح بارها و بارها همان ندا به من گفت:
دوست داشتن هر چیز شفاف کردن آن است.
غزه اول مشو آخر نگر
و چه سیقلی بر الماس وجودت خورد و بالاتر از طلا و جواهر شد چی؟
ارزش وجودیت
این کامنت ادامه دارد…
خداوند نیازهای روحانی ما را روحانی ما را برطرف می سازد…
به شرط پاکی دل به شرط…
او می گوید و من می نویسم روحانی مارا دقیقا دو بار گفت من هم گفتم چشم و دوبار نوشتم
اکنون آماده ضیافت شاهانه شدی ضیافت از جنس اصل ساده صمیمی کوچک اما زیبا ضیافت با شکوه الهی
برخیز بهترین لباسهایت را بپوش حسابی به خودت برس همه چیز مرتب است آماده شو برای دریافت یک تلگراف از جنس عشق الهی ضیافتی ملوکانه مخصوص شهرزاد شهریاری
به به همه چیز در حال تغییر است دیگر چه تناسب اسمی
عجب اجرای قانون و پدیده همزمانی ای دیگر حتی معجزه هم برایت امری عادی است چون از یک سد گذشتی اکنون وقت تجربه کردن و دیدن و شنیدن یک سمفونی کامل یک ریسیفون دیدنی نظم و دیسیپلین و هارمونی و هماهنگی هم آوایی و تناسب تقارن ریتم آهنگ ملودی زیبایی شادی احساس خوب مداوم پایدار ماندگار
…
عشق تو آتش جانا زد بر دل من
شد بند زنجیر تو مجنون دل من
وصل تو مشکل مشکل جان دادن آسان
یارب کن آسان آسان این مشکل من…
که با هر گام آن که ارکستر چوب و دستش را تکان می دهد تمام روحت نیز به پرواز در آید …
نام تو یعنی همه نامها
یاد تو یعنی همه عشقها
و چه زیباست این پاداش و هدیه الهی که قطعا لایق آن هستی و این شروع عزت و بلندنظری و جاه طلبی و بلندای پروازت با عقابها ست
اگر می خواهی بالاتر از ابرها با عقاب ها پرواز کنی چشمی تیز بین و زیبا بین پیدا کن تا لایق باشی تا تو را دعوت کنند و چون میهمانی گرانقدر میزبانی کنند
نمی توان مانند کبوتر ها بال زد و انتظار داشت با عقابها بود
برای عقاب بودن باید عقاب بود
نگرش یک پاداش ملکه امپراتور را در خود پرورش و رشد داد آنوقت امپراتوری ازان توست…
این الهی نامه ادامه دارد…
حتی خودم می خواستم بنویسم این کامنت گفت نه بنویس الهی نامه
چون این یک دعوت نامه است مخصوص کسی که انتخاب شده برای این رویداد عظیم
در حالی است که من در ترمینال یزد هستم و عازم تهران و هواسم نبود اینترنت وصل نیست پیام داد ممکن است داده شما … گفت نترس دوباره امتحان کن و خوشبختانه ارسال شد وگرنه بی خیالش می شدم و می رفتم تا جا نمانم از وی آر تی
تا دیداری دیگر بدرود.
سرکار خانم
خانم ابتهاج عزیز
با سلام و درود خداوند بر شما
از آنجا که هیچ متنی از شما پیدا نکردم و چون زنده یاد هوشنگ ابتهاج از سایه هم سایه تر بودید لطفاً یک پیام به من ارسال نمایید متشکرم.
خاطره ابتهاج از این ماجرا: در زندان بودم و با یک هم وطن هم بند، ترانۀ “ایران ای سرای امید” از بلند گوی زندان پخش شد، تا که شنیدم زدم زیر گریه! هم بندم گفت :چرا گریه می کنی؟ گفتم : شاعر این ترانه منم!!! گفت: پس تو که این ترانه را سرودی چرا در زندانی؟
عشق شادی است ، عشق آزادی است
عشق آغاز آدمیزادی است
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است
عشق شوری زخود فزاینده است
زایش کهکشان زاینده است
تپش نبض باغ در دانه است
در شب پیله، رقص پروانه است …
زندگی چیست ؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق می ورزد
دل و جانش به عشق می ارزد..
هوشنگ ابتهاج
شما اهل قلم هم هستید؟
خوشحال میشوم و مشتاقانه مایلم پاسخ شما را دریافت کنم متشکرم.موفق باشید.
سر شب به من گفته شد به شما پیام بدهم ولی توجه نکردم
آخر این را کجای دلم بگذارم
ایشان بیش از یک سال در سایت هستند و هیچ پیام یا رد پایی از ایشان نیست تا صبح با الهام و قلب شهودی جنگیدم بلاخره او پیروز شد.
همان طور که میدانید
ابتهاج بر وزن انفعال به معنای
خوشحالی قلبی سرور و سرود آسمانی
از بهجت و هج و آهنگ و همان پیغام سروش است.
شما تنها کسی هستید که به آخرین پیام من واکنش نشان دادید وقتی اسم شما را دیدم ناخودآگاه استاد گرانقدر سایه را به یاد آوردم و باز نشانه ای بود بر ارسال پیام
امیدوارم این پیام را دریافت کرده محبت کنید و افتخار دهید برای اولین بار یک پیام در سایت الهی عباسمنش و به دوست هم فرکانسی خود بدهید باز هم سپاسگزارم.
سلام جناب آقای فصاحت بزرگوار.
اوقات خوش.
به رسم ادب و احترام ،بر خودم واجب دونستم که پیامی برای شما بزرگوار،ارسال کنم.
شما نگارش بسیار زیبایی دارید و تحسین برانگیز هستید.
به دلیل اشتیاقم به آموختن، ترجیح میدهم که در سکوت بیاموزم و رشد کنم،( البته این شیوه و رَوش من است) و به همین دلیل متن های زیبا و آگاهی بخشِ شما بزرگوار و دوستان عزیز را، میخوانم و لذت میبرم و با امتیاز دادن به کامنت ها، سپاسگزاری خود را، اعلام میکنم.
نکته بعدی: در پاسخ به سوالِ شما بزرگوار، من زاده و ساکن شهر تهران هستم.
و در پایان، در پناه رب العالمین، شادی، موفقیت ،سلامتی و ثروتتان،روز افزون.
درود فراوان به اندازه بلندای آسمان آن دور دورها جایی که انسان در افق و در معنا گم می شود آنجا که مرزی نیست برای من بودن و هر چه هست ما هست و فراوانی پری ملا و ملکوت اعلی پر از شکوه و فر اغنا
همانطور که میدانید هنرمند چیزی یا متنی را می بیند آهنگی را می شنود و از گوشه آن مقام وزنی در ذهن می سازد و از روح و درونش چیزی می سراید یا می نوازد یا می نویسد و….
هنر در روح هر انسانی نهفته است و اگر بخواهید بیشتر دریافت کنید قطعا چیزی باید ارسال کنید
برای من چیزی لذتبخش تر از دریافت الهامات الهی نیست این پیام می تواند از دوستی مثل شما باشد به عنوان یک عضو کوچک از این خانواده بزرگ از شما دوست و خواهر مهربانم درخواست می کنم هر کجا احساس کردید باید چیزی اضافه کنید تا بر زیبایی متن بیافزایید ولو ناچیز ولو تکرار قسمتی از متن حتما این کار را انجام دهید و اجازه بدهید دریچه قلب و الهامات شما بیش از پیش گشوده شود همچنان که من تنها از یک نام شما متن قبلی را نوشتم یک کلمه و جمله که در ذهن شما هایلایت شد پر رنگ شد چشمک زد همان بهانهای می شود برای نوشتن وقتی شروع به نوشتن می کنید الهامات هم می آیند و به شما می گویند هر چقدر این کار تکرار شود شما مقاومت کمتر و تبحر بیشتری پیدا می کنید.
ایران سرای من است
منظورم اهل قلم و نویسندگی بود.
اوقات خوش آن بود که با دوست گذشت
باقی …
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند…
راستی این سحر چه معجزاتی می کند مگر نه این است که تو را به یک سمفونی زیبا با فرشتگان دعوت می کنند قبلاً هم دعوت شده بودی اما اینبار جنس حرفها از عالم دیگری می آید و این دعوتنامه هر شب ادامه دارد و تو با فرشتگان می سرایی چی؟
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
ترجمه لبیکهای واجب:
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
انگار در دور کعبه می گردی
لبیک لبیک اللهم لک لبیک
ان الحمد و لکل شکر لبیک اللهم لک لبیک و هر بار عمق کلمات و بار معنا بیشتر و بیشتر می شود سیل اشک چون مرواریدی غلتان از سایه ابر چشمانت می غلتد و سجاده ات را غرق نور غرق باران و غرق طراوت تازگی عشق و دلدادگی می کند پرنیان کروبیان الهه ها چون مریم مقدس صف به صف در مقابل پشت سر پیش رو بالا و پایین شرق و غرب و هر طرف که بنگری پر می شود پچ پچ نغمه دلپذیر و بوی عطر دل آویز وجودشان دیده تو را روشن و چشمانت لبخند میزنند در حالی که همچنان صورت الهی تو مرطوب است و حرارت گونه ات هر قطره اشک شوق الهی تو را می بلعد و تو مساعد میشوی برای هوای دو نفره و قدم زدن با تمام هستی و نغمه خوان می شوی
سبوح القدوس رب الملائکه و الروح …
و تو را دعوت کردم به خانه خودم
حال چطور و چگونه نمی دانم؟!
آن ندا گفت و من برایت نوشتم
آماده تولدی دوباره و رویشی نو باش که از سرا تا به ثریا ست.
پایان. ادامه ندارد.
اما رشد تو بی نهایت در بی نهایت ادامه دارد…
فقط به وضوح آخرین پیامش این بود
هر چقدر تسلیم تر خاضع تر فروتنی بیشتر مدار بالاتر تا السابقون السابقون اولائک المقربون
به نام خدا
خدایا شکرت
سلام بر بانو توحیدی
می دونی عزیزم من توفیق کامنت های شما را بصورت کامل از اول تا آخر هنوز نداشتم
ولی این کامنت را به خدا از اول تا آخر خوندم و لذت بردم
به خدا قسم به یگانگی خدا قسم این کامنت لایق همه نیست
خدایا شکرت من هم لایق خوندن این
کامنت توحیدی بودم
هر جا که از توحید گفته بودی اونقدر اشک ریختم و گریه کردم
یعنی تا آخر کامنت من همین طور
گریه امونم نداد
الان که دارم برات می نویسم بانوی توحیدی اشک امونم نمی دهد
چقدر خدا را به یاد من آوردی
من هم در دوره رویایی دوازده قدم بودم
چقدر من هم یادمه توحیدی تر شده بودم
هر وی که می خواستم را در تمرین ستاره قطبی می نوشتم و دریافت می کردم خدا را شکر
خدایا شکرت برای تمام دریافتی های عالی و خوبم
چند وقتی بود داشتم زور می زدم و
دریافت می کردم حتی در خیلی از
درخواستهایی هم که داشتم
نمیشد . حالم را به زور خوب می کردم
و اونقدر از خدا هدایت خواستم
که چی شده ؟؟
کجای کارم ایراد دارد ؟
من که دارم روی خودم کار می کنم ؟
باید الان در اوج باشم !!!
ووووو
اونقدر سوالات را پرسیدم تا …..تا …
الان خداوند من را به کامنت توحیدی
شما هدایت کرد
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
آخه من یه وقتایی به خودم شک می کردم که من با این همه دوره داشتن
از استاد که همه را با عشق از سایت
خریدم پس چرا یا درجا می زنم
یا اوضاع خوب پیش نمیرود ؟؟؛!!
و خدا را صد هزار مرتبه شکر الان خداوند از نوشته های شما بهم فهموند که شرک مخفی در درونم
موج می زند و به خودم مغرور شدم
«««« همین الان چند تا خبر خوب .
نعمت های عالی همین الان در همین لحظه خود خدا بهم عطا کرد خدایا ممنونم خدایا سپاسگزارم خدایا شکرت خدایا شکرت »»»….
خلاصه اینکه همیشه من منم ها
توحیدی بودن را کم و کمرنگ می کند
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
الهی شکر الهی شکر الهی شکر
ممنون دست خدا
ممنون عزیزم
ممنون سعیده نازنین ️
خدایا ازت می خواهم همیشه و در هر لحظه کمکم کنی تا مسیر درست
را انتخاب کنم و یادم بمونه