درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-24 06:18:122024-10-24 06:31:13درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام ودرود
سوره شعراء _ طاها
این اتفاق از دو زاویه گفته شده
من می ترسم که انها من را یکذیب کنند
بدونه شک من می ترسم
عصا نی شدن و از کوره در رفتن
من زبونم می گیره
مثال خودمون من عصبانی می شم من قاطی می کنم
و اون نمی تونه تغییر کنه
ولی باید نگاهش را عوض کند
و به خودش به چسب می زنه و پذیرفته
و توانایی مون را قبول نداریم
ویا نمی دونیم که چه تو انایی هایی داریم
و بر می گرده به باورهامون
و خداوند منطقی می کند و پاسخ می دهد
به حضرت موسی
که کلا اشتباه فکر می کنی
و بدونه شک ما با شما هستیم
و باور به خداوند
که هم کارها را انجام می دهد
مثال استاد
که باور داشت که می شود و حرکت کرد
و درها را خدا براش باز کرد
سوره طاها
به صورت دیگه گفته
ومسئله طغیان را به موسی می گه
که باید حرکت کنی و به فرعون گو ش زد کن
واینجا به خداوند می گه پس کمکم کن
شاد باشید
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم
امروز سالگرد یه جهاد اکبر در زندگی منه
و اون تصمیم به جدا شدن از همسرم و گفتن این موضوع به خودش بود بعد از کار کردن روی باورها و احساس لیاقتم
استاد یادمه دوسال پیش سر یه موضوعی با همسرم دعوا کردیم و اون دو سه روز رفت و هیچ خبری ازش نداشتم، تو همین شرایط بنا به دلایلی من باید میرفتم خونه مادر ایشون و دقیقا حس و حال موسی رو داشتم، یادمه که با کلی ترس و استرس میخواستم این کارو بکنم چون میدونستم اونا در جریان دعوای ما بودن و ادم های عجیب و غریبی هم بودن کلا
اون شب مامانم اومد گفت ساحل نمیخواد تنها بری و داداشم که کوچیک تر از خودمه رو همراهم فرستاد
وقتی که ما رفتیم به سمت خونه اونا مامانم قرآن رو باز میکنه و همین سوره و ایه براش میاد که برادر موسی برای دلگرمی بیشتر موسی اون رو همراهی میکنه
وقتی ما برگشتیم و مامانم این ایه رو برامون خوند واقعا نمیدونستم چی باید بگم
اتفاقا داداش من هم اونجا کار خاصی نکرد فقط حضورش مایهی دلگرمی من بود
استاد یه نکتهی جالب دیگه در مورد داستان من اینه که من یه روزی به خدا گفتم دوست دارم اگه یکی بهم گفت مثال بزن از توکل به خدا و نتیجه هایی که گرفتی داستان از زندگی خودم مثال بزنم و از اون روز به بعد واقعا کلی اتفاق و ماجرا دارم تعریف کنم براتون از دستان خدا و هدایت خدا و نشونه هاش
یکی از بزرگترین مثال هاش اینه که بعد از همون دعوای من با همسرم و بعد از اون شبی که من با داداشم رفتیم خونه مادر ایشون،یادمه آخر شبش اینقدر استرس داشتم و نگران بودم از آینده نامعلوم و برنامه ریزی هایی که همسرم و خانواده اش کرده بودن که حد و حساب نداشت و واقعا از اون لحظه هایی بود که با تمام وجود گفتم خدایا من به هر خیری که از تو بهم برسه فقیرم و خوابیدم
صبح روز بعد با خبر فوت مادربزرگ همسرم بیدار شدیم و شرایط به نحوی شد که همسرم و خانوادهاش احساس کردن نتیجهی اعمال و رفتارهایی که با من داشتن بوده این اتفاق و همسرم از شدت عذاب وجدان تا چند روز فقط گریه میکرد و به من میگفت منو ببخش
و من همیشه فکر میکردم که فوت مادربزرگش با این ماجرا از اون هم زمانی هایی بود که خدا انجام داد تا منو از یه شرایط فاجعه بار تو زندگیم رها کنه
استاد این یکسالی که از روز تصمیم من گذشت پر از خیر و برکت و اتفاقات خوب بود برام ولی این چند روز نگرانی ها و ترس ها به خاطر رجوع کردن به تجربه های ناموفق گذشته و نه توجه به خواسته ها بهم حمله ور شدن تا اینکه دیروز صبح از خواب که بیدار شدم سایت رو باز کردم و این فایل شما رو دیدم و فهمیدم که این نشونه است برای من چون از اون ماجرا به بعد مامانم همیشه به من میگه تو موسی ی ما هستی :)
و واقعا من به شنیدن این فایل نیاز داشتم برای تجدید قوا و ادامه دادن مسیرم
با سلام خدمت دوستان عزیز مهربان امیدوارم دوستان گلم همیشه سالم تن دروس باشن
و استاد عزیز و خانوشمون سالم و دلتون شاد باشه
استاد اینجا جای حرفهای رمانتیگ نیست اینجا جای است باید تغییر کنی یا میمیری یا تغییر اینها رو به خودم میگم دوستان
خب در مورد موسی داشتین توضیح میدادین موسی خیلی جلب بود فیلمش که نگاه کردم خیلی انگیزه من خیلی بیشتر شد استاد عزیز جاهای هست من میگم سعید خب پدر پولداری خب نداری طایفه پولداریم خب نداری برادریم خب نداری از این همه ملگ خدا هیچی نسبیت نشده خب بعد میخای واقعان منطزر چی باشی واقعان چی سعید از قدیم گفتن کس نخارت پشت من جز ناخن انگشت من
این بر میگرده به توحید
استاد موسی گه پیامبر بود شگ میگرد یا ابراهیم من گه جای خود دارم از بچگی بهم چیها گفتن بچه دایت خونه داره ت نداری سعید بچه حالت خونه دروس گرده ت نداری سعید همه به نونو نوای. رسیدن تو هیچ دوخی نیستی سعید از طرف والدین و جامعه و بعدش توی ذهنم چی میشد همش فهش به خودم به خدا به زمیونو آسمان فهش میدادم این چه خدای هست مگه نگفته اشرف مخلوقات پس گو ااون آدمی گه سوار بهترین ماشین هست و خونه های لاگچری هست چرا من ندارم خب اون میره دستشویی منم میرم اون داره غذا میخوره منم میخورم اون دست پا اعضای بدن داره منم دارم چرا من ندارم این پولو ماشینو خونه این چیزا و بعدش بر چسب ها شروع میشد بچها به خودم سعید میگفتم حلا عوامل بیرونی میگشدو وسط و بهدشم به خودم فهش میدادم و بعدشم به خدا
یعنی میخام بگم زندگی من توی چه سرت شیبی بوده من نمیدوستم خدا چه داره میشه میدونی استاد آگاهی نداشتم گه زندگی رو خودمون رقم میزنیم خب تمام افراد دور برم همین افکار داشتن و بعدشم همینطوری آمدیم جلو تا یه شب
بچها خدا شاهده خیلی دلم شکسته بود از این دونیا با قلب شکسته گفتم توی گوه ساعت 12 شب. رفتم زانو زدم گفتم خدایا من میخام از راه دروس به این خاستها برسم یا منو نابود گن یا دروستم گن من جز اگه وجود داری اگه نداری دونیاتو به آتیش میکشم
گه من دیگه این سایتو با استاد آشنا شدم ولی اولش با فیلم راز آشنا شدم این مغز من منطزر این موضوع بود و بعد گفتم خدایا شگرت ت گار خودت کردی حلا نوبت من بندگیمو نشونت بدم
بچها من بارها از مسیر رفتم بیرون باز آمدم بارها عصبی شدم باز آمدم بارها و بارها خشم نفرت و این چیزا آمده و حتی عمل هم گردم باز آمدم توی مسیر
به خاطر چی آمدم به خاطر این گه اون شب منو از مرگ نجات داد من به خاطر مواد زیاد سنگگوپ گردم و لی خداوند نجاتم داد تصادف کردم نجاتم داد آدمهای مزخرف از زندگی برد بیرون نجاتم داد و خیلی اتفاق های دیگه گه اگه بخوام بگم تا صبح باید بنویسیم
دوستان خیلی دوست دارم یه موضوعی هست باهتون به اشتراک بزارم و خیلی تاثیر گذار هست هم واسه خودم هم دوستان گه وقتی روی خودت با قدرت و با عشق گار مگینی چیگار میکنه باهات خداوند.
من یه پسر عمه ای داشتم و خیلی باهم جفت بودیم خیلی خیلی اسلن مصل 2 برادر و از طریق این پسر عمم با دوستای دیگش آشنا شدم و میرفتم میومدم خیلی دعوای هم بود خلاصه خیلی حرکتها باهم میزدیم و اینجا من یه تصمیم گرفتم رابطمو باهش گم کنم تا یه شب زنگ من میزنه و من گوشیم اشغال میکنم و این قط. رابطه تا 3 ماه طول کشید خب منو پسر عمم باهم مواد میزدیم میخاستم نباشم گه منم وسوسه نشم به خاطر این بود و منم احساسم به شدت عالی خب و خیلی احساس یکی بودن با خدا میگردم فقط اون کسی حرف منو میفهمه گه به. این رسیده باشه تا یه شب یه حس عجیبی بهم الهام شد گه یه چیزی درونم میگه سعید قراره اتفاق بدی بیفته به خانوادت بگو بچها خدا شاهده همینو هرروز هر سانیه میگفت میدونی .چطوری بود انگار عنیگ زده بودم روی چشمم ولی تار میدیم گی هست تا روز پنج شنبه.رفتم سر خاگ مادر بزرگم زنگ پسر عمم زدم گفت بیا کارت دارم آمد بهش گفتم فلانی یه حس عجیبی دارم گفت خیر باشه گفتم نیست گفتم هر جای میری هر گاری میکنی حواست به خودت باشه داره یه اتفاق بدی بیفته خب من آمدم خونه ولی حرف منو باور نکرد و شب جمعه تصادف کرد و 3 نفر توی ماشین بودن و اونها زنده بودن این بچه عمه ای من رحمت خدا میره واین بود ماجرای باور توحیدی گه اگه باورش کنی چیگارها میکنه واست ولی خیال میکنی بهدش حرف منو قبول گردن خانواده من نه فقط گفتن این دیگه موقعش رسیده من کجاها با خطر های روبه رو شدم ولی این خدا هدایت میکرد و نجات میداد حلا دوستان این باور توحیدی توی این ماجرا خوبه ولی توی. رابطه خب نیست توی میخام بگم که اینو هر جورت سعید قبولش کنی واست گار میکنه
دوستان هر چیزی یه فوت فنی داره یه قلقی داره اگه من بتونم این رو هرروز به خودم بگم و هی تکرار کنم زندگی هر لحظه اش گلستانه اما انسان فراموش گاره
دوستان دعای گه واسه خودم میکنم و به خدای خودم میگم
خدایا من در برابر قدرت ت هچی نیستم تو منو هدایت کن به سلامتی به راه دروس به ثروت بی نهایت به رابطه عاشقانه به اون چیزی گه من دوست دارم من فقط بلدم چیزی گه ت میگی تا حد توانم بگم چشم خدا من انسان هستم من فراموش گارم من دور برم پراز افکار منفیه د کمک کن تا بتونم توجه کنم روی نکات مثبت خدایا من خشم عصبانیت منو به مهربانی و خدمت به تو اعطا کن من چیزی نیستم جز پوستو کوشت استخان تو همه چی هستی هر چی هستم از تو هستم پس ت یاریم کن گه یاری دهنده هستی ت روزی بده گه روزی دهنده هستی ت سلامتی بده گه سلامتی دهنده هستی ت همه چی هستی و از من از روح خودت دمیدی و گفتی اشرف مخلوقات آسمانی هستی پس منو و استاد عزیز و دوستانی گه توی این مسیری گه میخاهیم جهانت رو گسترش دهیم یاریمون گن مغررو. نیشم دوستان عزیز مهربان من فقط تنها چیزی گه از خدا خاستم یه چیز بود خدا شاهده از راه دروس برسم به استقلال مالی وگرنه راه نادروس هزار تا راه بلد بودم و این هم خدا گارشو گرد حلا اگه خدا شاهده امشبم بمیرم میگم خدایا. دمت گرم من حس آرامش میخاستم بهم دادی همین چون خیلی ها رو دیدم ملیاردر هستن ولی آرامش ندارن ولی من.رسیدم چون در خاست گردم این جون مرد عزیز استاد سر راه من قرار داد همین
خب در پناه حق باشید
به نام یگانه فرمانروای هستی
سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همه عزیزانم
قبل از شروع کامنتم میخواهم تشکر ویژه ای داشته باشم از شما استاد عزیز بخاطر تمام فایلهایی که روی سایت میگذارید و بخصوص فایلهای توحیدی که همواره مورد استقبال و توجه همه اعضای سایت قرار دارد و این نشون میده که چقدر همه ما برای شنیدن و فهمیدن «توحید» تشنه ایم و هر چقدر در این خصوص صحبت بشه کویر باوری ما رو سیراب نخواهد کرد. چون اصل و اساس همه چی توحید است. و همه مسائل دیگه در قیاس با این موضوع واقعآ فرعیات هستند. بقول انشتین مهم اینه که ما فکر خدا رو بخونیم. بقیه چیزها حاشیه هستند.
فایل قسمت اول رو نمی دونم چند بار گوش دادم ولی هر بار که گوش دادم حریص تر میشدم برای شنیدن دوباره فایل و دوست نداشتم که بیام و کامنت بگذارم اما وقتی این فایل اومد دیدم به رسم سپاسگزاری و قدردانی هم شده وظیفه دارم بیام و تشکر کنم و مشارکت داشته باشم در نوشتن کامنت ها که انصافآ هم کامنت های خوبی بچه ها گذاشتن و با این کامنت هم مروری برآگاهی های این دو فایل داشته باشم و ردپایی از خودم بجا بگذارم.
یه موضوع جالب دیگه برام همزمانی هایی هست که این سری فایلها که روی سایت میاد با جلسات دوره 12 قدم دارند و این فایل هم همزمان شد با جلسه دوم قدم هشتم که مکمل همدیگه بودند برام و ازین بابت هم شاکر و سپاسگزارم.
استاد اون برهه حساس کنونی در ایران مثل آیات قران با فعل مضارع نوشته شده اند و خیالتون ازون بابت راحت باشه که همچنان ادامه داره اما از هر چی بگذریم سخن دوست خوشتر است. بقول دوست عزیزمون خانم رضایی خدا رو شکر که ما هدایت شدیم به سمت شما و از این آگاهی ها داریم بهره میگیریم و میتونیم فضای امن و آرامی رو به زندگیمون هدیه کنیم.
استاد من که دوران تحصیل تو در و دیوار بودم و فقط شب امتحان یادم میفتاد باید درس هم خوند! یادم میاد همیشه تو خوندن قرآن مشکل داشتم و حتی سال دوم راهنمایی ثلث اول یا دوم از قرآن تجدید شدم. اون روز رو دقیق یادمه زنگ آخر قرآن داشتیم و روبروی معلم نشسته بودم و یه سوره سخت افتاد به من و گفت بخون. هر کلمه ای که اشتباه میخوندم یه خط می کشید و تبدیل به مربع میکرد با ادامه اشتباهات. تعداد اشتباهات من دو مربع شده بود و 10 نمره از دست داده بودم که زنگ خورد و من به خیال اینکه نمره قبولی رو گرفتم میخواستم برم کتابهامو بردارم و برم که گفت کجا؟ هنوز امتحان تموم نشده. برام وضو بگیر؟ هوش و حواسم فقط دنبال این بود کی ازین قفس آزاد میشم و میرم دنبال بازی کردنم. بصورت پانتومیم نشون دادم اول صورت و میشوری و بعد دست راست و از بالای آرنج و دست از بالا میکشی تا آب از نوک انگشتات بریزه و بعد دست چپ و بعد مس سر و بعد به خیالم دیگه کار تموم شده و نفس راحتی میکشم دولا شدم و مس پا کشیدم گفت وایسا! برو عقبتر من ببینم چجور مس پا میکشی. منم یکم رفتم عقبتر و هر دو کف دست رو همزمان کشیدم روی پاهام که چشمتون روز بد نبینه معلم که هیکل گنده ای هم داشت با هر دو دست کوبید رو میز و فریاد زد باطل!!! گفتم چی رو باطل؟ گفت وضوت باطله. باید یکی یکی مس میکشیدی و ینمره دیگه ازم کم کرد شدم 9 و تجدیدم کرد. هر چی گفتم بابا حالا دوباره برات وضو میگیرم من عجله ای زنگ خورده همه رفتن اینجور مس کشیدم تو کتش نرفت. و من یکم بیشتر متنفر شدم از قرآن و عربی و این همینجور تعمیم داده شد به هر چه عربه! اونموقع در مدرسه هم استاد هر روز سه نفر از یک کلاس باید میرفتند سر صف یکی قرآن میخوند و یکی معنی قرآنو و یکی هم حدیث اونروز رو میخوند و من چند بار که نوبت بهم افتاد فقط خوندن معنی آیات رو قبول کردم و خوندم. اینو گفتم که بگم ما اینجور آموزش دیدیم استاد. یه کتابی که آمده برای هدایت ما رو کلا از هدایت سربه نیست کرد. من با کلام شما بعد اینهمه سال با زبان عربی آشتی کردم و میتونم بعضی از آیات رو بارها بخونم. و متوجه بشم که چقدر زبان قوی و کاملی است به نسبت زبانهای دیگه از جمله فارسی. و اون فضای صبح گاهی و لرزیدن بچه ها تو سرما و آن جملاتی که گفتید دقیقآ برام مرور شد.
استاد من تا قبل از آشنائی با شما به هیچ وجه این گفته رو که خداوند گفته ما این کتاب رو برای شما آسان کردیم؛ نمی پذیرفتم و در واقع شما با تغییر نگاه ما به این کتاب سبب شدید که این گفته خداوند رو باور کنیم.
پیدا کردن این الگو در قرآن که به یک موضوع از دو جنبه متفاوت بپردازه نشان از تسلط شما به مفاهیم قرآن و نگاه ویژه تان جهت کشف و تائید قوانین یا همان فکر خدا است و بعید میدانم کسانی که با قرآن به اصطلاح مانوسند با این دیدگاه اصلا سراغ قرآن رفته باشند و اکثرآ غرق در آیات متشابه اند در جهت مقاصد خودشان. دقیقآ این انتظار همانند انتظاری است که از یک خبرنگار ورزشی برای سوال کردن و پی بردن به دلایل موفقیت ورزشکاران داشته باشیم. زیرا آنها اصلا در چنین فضایی نیستند و اهمیتی هم براشون نداره که دلایل موفقیت کسی رو بدونند یا برای خوانندگانشان بگند بلکه دنبال کردن حاشیه ها و اخبار داغ و روزمره و سطحی است که براشون هدفه و مخاطب رو جذب میکنه.
######################################################
نکات قسمت اول فایل
مقایسه آیات 10تا 15 سوره الشعراء با آیات 24 تا 36 سوره طه
وَإِذْ نَادَى رَبُّکَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿10﴾ و [یاد کن] هنگامى را که پروردگارت موسى را ندا درداد که به سوى قوم ظالم برو
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا یَتَّقُونَ ﴿11﴾ قوم فرعون آیا پروا ندارند؟
◀ از آنجا که هیچکسی قادر نیست به دیگری ظلم نماید و ما فقط قادریم که به خودمان ظلم کنیم نه دیگران پس ظالم و مظلوم خودمانیم! و هیچ عامل بیرونی ای در آن دخیل نیست.
◀ بزرگترین ظلمی که میتوانیم به خودمان بکنیم اینست که شرک بورزیم و مشرک بشیم. پس بزرگترین ظالم هم خودمان میتونیم باشیم. دلیل اینکه خداوند قوم فرعون، نه خود فرعون رو ظالم نامیده به این دلیل است که قوم فرعون شرک ورزیدن و قدرت رو به فرعون داده اند و از فرعون حساب میبرن.
◀ مشرک شدن بمعنای قبول نداشتن یا انکار خداوند نیست. بلکه بمعنای اینست که در کنار خداوند، فرد یا افراد دیگری هم در زندگیمان قدرت دارند! بعبارت دیگر شریک قائل شدن برای خداوند در قدرتی است که در زندگیمان دارد. با این تعریف همه ما ممکنست در مواقعی از شبانه روز شرک بورزیم و مشرک باشیم.
◀ در این دنیای مادی هیچ چیز مطلقی وجود ندارد. و ما در هر لحظه یا متمایل هستیم به سمت توحید یا متمایل هستیم به سمت شرک. وقتی که منتظریم فلان همکار یا رئیس برایمان کاری انجام دهد یا سرنوشت و آینده مان را تغییر دهد؛ ما متمایل هستیم بسمت شرک!
◀ خداوند تنها گناهی رو که نمیبخشه و بزرگترین گناه انسان است؛ «شرک» است. در حالی که چیزی که به عامه مردم گفته شده، حق الناس است! نه قتل و نه هیچ چیز دیگری از نزد خدا نابخشودنی نیست.
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ﴿13/ لقمان﴾
و [یاد کن] هنگامى را که لقمان به پسر خویش در حالى که وى او را اندرز مى داد گفت اى پسرم به خدا شرک میاور که به راستى شرک ظلمى بزرگ است
🟢 داستان «توحید» و «شرک» و داستان «خلق زندگی خودمان» بهمدیگر مرتبط اند و بهمدیگر وصلند. وقتی که ما باور داشته باشیم که خداوند از روح خودش در ما دمیده و قدرت خلق زندگیمان را بخودمان داده و ما خالق زندگی خویشیم، آنوقت دیگه شرک نمی ورزیم. آنوقت دیگه به کسی جز خدا متوسل نمیشیم. آنوقت دیگه موحدیم. وقتی که این فکر را داشته باشم و تکرارش کنم و باورش کنم، دیگه شرک از وجود من میره بیرون! و وقتی شرک از زندگی من بره بیرون؛ نعمت هاش وارد زندگی من میشه. به همین دلیله در آیه های با ریشه «سَخَرَ» خداوند هر آنچه را که از زمین و آسمان مسخر خودش کرده میگه مسخر شما کردیم! و خودش و انسان رو یکی میکنه در بحثه تسخیر. چه چیزی در جهان می تواند این حد از احساسه آرامش را در وجود ما بوجود بیاورد وقتی میگوئیم و باور میکنیم که من خالق زندگی خویشم نه دیگران؟ آنوقت هر اتفاقی بیفته نگران نمیشیم و میگیم که من با افکارم اونو بوجود آوردم و از دستم رفته، حالا میشینم و با افکارم اوضاع رو درستش میکنم! به همین دلیله که اینقدر بحثه «شرک» مهمه و اهمیت داره چون همه جنبه های زندگی ما را تحت تاثیر قرار میده.
◀ اگه داریم میترسیم؛ اگه داریم باج میدیم؛ اگه متوسل به غیر خدا میشیم و چشممون به دست اینو و اونه یعنی باور نداریم که ما خالق زندگی خویشیم. باور نداریم که دیگران در زندگی ما هیچ قدرتی ندارند. و مشرکیم.
◀ چیزهائیکه به ظاهر نشدنیه؛ به ظاهر ناممکنه؛ به ظاهر امکانپذیر نیست، اگه محدودیت های ذهنمان را برداریم؛ امکانپذیر می شود. خداوند هدایتمان میکنه. خداوند درها رو برویمان باز میکنه. در واقع ما محدودیم که نمیتونیم هدایت بشیم به این مسیرها. حتی اگه آنکار رفتن و صحبت کردن با فرعونی باشه که همه میگفتند خداست! همانطور که تصور داشتن شرایط الانم وقتی که در بندرعباس بودم برایم محال بود. وقتی که یذره محدودیتهای ذهنم رو تغییر دادم همه این اتفاقات رخ داد.
##########################################################
نکات قسمت دوم فایل
قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ ﴿12﴾ گفت پروردگارا من مى ترسم مرا کاملآ تکذیب کنند
وَیَضِیقُ صَدْرِی وَلَا یَنْطَلِقُ لِسَانِی فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ ﴿13﴾ و سینه ام تنگ مى گردد (از کوره در میروم) و زبانم باز نمى شود پس هارون را با من بفرست
◀ یَضِیقُ و یَنْطَلِقُ؛ افعال مضارع هستند. یعنی موسی داره بخودش برچسب میزنه که همیشه از کوره در میرم و همیشه لکنت زبان می گیرم. برچسب های تضعیف کننده ای که تا دلتون بخواد خودمون و دیگران بهمون زدن که من استعداد ندارم؛ من باهوش نیستم؛ من ذاتآ ژن خوب ندارم؛ من ذاتا سرمائیم؛ گرمائیم؛ عصبی ام ؛ بی حوصلم؛ ضغیفم؛ بی ارادم؛بدشانسم؛و… یعنی قبول نمی کنیم که قابل تغییریم و میتونیم تغییر کنیم. بهمین دلیل راه تغییرو بروی خودمون میبندیم. تا وقتیکه باور نکنیم و نپذیریم که میتونیم تغییر کنیم؛ تغییری نخواهیم کرد. دلیل اینکه موسی از خدا میخواهد هارون را برایش بفرستد اینست که دنبال شریک است زیرا میترسد و ایمانش زیاد نیست اینجا.
وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِ ﴿14﴾و [از طرفى] آنان بر [گردن] من خونى دارند و مى ترسم مرا بکشند
◀ این حرفهای موسی با ذهن ما منطقی است. اما اگر خدا را باور داشته باشی منطقی نیست! اینجا موسی هزار دلیل آورده تا طفره بره از انجام اینکار و بگه که انجام اینکار منطقی نیست. و نمیشه و اگه بشه من نمیتونم انجامش بدم با این دلایل! ولی خداوند گفته ما باری رو دوش شما نمیگذاریم که نتونید انجامش بدید!!! این جمله خیلی معنا میده و میتونه باورهای خوبی در ما بسازه. اگه خداوند خواسته ای رو بدل ما میندازه یعنی در وجود ما توانایی انجام دادنش رو دیده اما ما با ذهن محدود و تمرکز روی ناتوانائی هایمان اینو نادیده میگیریم و میگیم نمیتونیم؛ مگه میشه؛ من ال و بل مثل موسی در این آیات.
قَالَ کَلَّا…. ﴿15﴾فرمود نه چنین نیست … هر چی تو گفتی همش اشتباهه! از بیس داری اشتباه فکر میکنی! کلا غلط فکر میکنی
…فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ ﴿15﴾ …نشانه هاى ما را [براى آنان] ببرید که قطعآ ما با شما شنونده ایم
🟢 وقتی که یه هدفی داریم و داریم حرکت میکنیم، خدا رو بدون شک با خودمون ببینیم که داره کمکمون میکنه. چون به اون اندازه ای که باور کنیم که باهامون هست و کمکمون میکنه و الیم و آگاهست به ذاتمون؛ به همون اندازه باهامون هست و کمکمون میکنه.وقتی باور و ایمان داشته باشیم خداوند هدایتمون میکنه. من وقتیکه از بندرعباس اومدم تهران باور داشتم که خدا کمکمون میکنه. چون باورش رو از قبل ساخته بودم. و چون آن باور و ایمان رو داشتم کارها برایم انجام شد. به همین دلیل همه چیمو بخشیدم و دست خالی با دو بچه و همسرم اومدیم تهران. هر کسی اون باوری که من ساختم رو نداشته باشه و بخواد اینکارو بکنه قطعآ شکست میخوره. چون باورهان که دارند کارو انجام میدن.
◀ آیه های سوره شعراء و طه در مورد موسی داره به ما سیستمی بودن خداوند رو نشون میده. داره به ما نحوه کارکرد قوانین و جهان رو نشون میده. داره به ما میگه که جهان مثل آئینه افکار و باورهای ما رو به خودمون برمیگردونه. داره نتیجه دو نوغ فکر و تفکر متفاوت رو به ما نشون میده. اینجور فکر و عمل کنی؛ اینجور پاسخ میگیری.
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ﴿24﴾ به سوى فرعون برو که او بدون شک به سرکشى برخاسته است. و احساس میکنه خداونده (اله است)
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿25﴾ گفت پروردگارا (رب) سینه ام را گشاده گردان ( تا از کوره در نرم. به پیامبر هم میگه الم نشرح لک صدرک) این آیه رو سخنرانان اول صحبت هاشون خیلی استفاده میکنن.
◀ اینجا حضرت موسی داره جور دیگه ای درخواست میده و حرف میزنه و اصلا نمیگه که کمن نمیتونم یا من مناسب نیستم! بلکه از خداوند تقاضای کمک میکنه و میگه خدایا اینکارو برای من انجام بده. یعنی تصمیمش و ایمانش بر انجام کار قطعیه و حالا برای انجام بهتر کار و کسب نتیجه بهتر داره تدارک میبینه و اسباب و وسیله مورد نیازش رو درخواست میده. این خیلی تفاوت داره با نوع نگاه موسی در سوره شعراء. تو سوره طه موسی نمیاد بگه که من میترسم. بلکه میگه خدایا ایمانم رو قویتر کن تا ماموریتم رو بهتر انجام بدم. خدایا صبرم رو بیشتر کن تا زود از کوره در نرم. خدایا کمکم کن تا در آرامش تصمیم بگیرم. نمیگه من عصبانیم؛ من زود از کوره در میرمو من آدم قاطی ام. نمیگه من توانایی ندارم میگه خدایا هدایتم کن. تفاوت حضرت موسی در دو سوره تفاوت مقاومت در برابر امر خدا با تسلیم در برابرخداست.
وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿26﴾ و کارم را براى من آسان ساز (آسانم کن برای آسانی ها در این مسیر)
◀ خداوند همیشه میخواد برایمان کارها آسان پیش بره؛ اگه جایی دیدیم کار سخت پیش میره؛ ایراد از خودمونه و ببینیم مشکل کجاست که کار آسان پیش نمیره. بر خلاف عامه مردم نباید برامون طبیعی باشه که کار سخت پیش بره. اگه سخت پیش میره حتمآ یه ایرادی ما داریم که باید بگردیم پیدا و رفعش کنیم. مائیم که تو ذهنمون خیلی کارها رو سختش کردیم. این باور مخرب که پولی که براش زحمت نکشی و پدرت براش در نیاد؛ پول حلالی نیست باور بسیار مخربیه که به اسم دین و خدا تو ذهنمان فرو کردن تا رنج بکشیم و زجر ببینیم. بیایم این باور مناسب رو جایگزینش کنیم که پولی که آسان و راحت بدست میاد؛ تائید خداونده بر درست بودن مسیرمان
وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی ﴿27﴾ و از زبانم گره بگشاى (نمیگه لکنت زبان دارم (تمرکز روی مشکلات)؛ میگه زبانم را روان کن>> تمرکز روی خواسته ها/ تضادها ما رو به سمت خواسته هامون هول میدن)
یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿28﴾ [تا] سخنم را بفهمند
وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی ﴿29﴾ و براى من دستیارى از کسانم قرار ده
هَارُونَ أَخِی ﴿30﴾ هارون برادرم را
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ﴿31﴾ پشتم را به او استوار کن (اینجا هارون رو برای این میخواد که براش دلگرمی باشه و خیالش راحت باشه و طبیعیه که آدم نیاز داره تکاملش رو طی کنه و ایمانش قویتر بشه و این هیچ اشکالی نداره. ولی در سوره شعراء هارون رو برای این میخواست که بجاش حرف بزنه و میبینیم که همه کارها رو خود موسی انجام میده و از هارون نامی برده نشده)
وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی ﴿32﴾ و او را شریک کارم گردان
کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا ﴿33﴾ تا تو را فراوان تسبیح گوییم
◀ این باعث میشه در شرایط دشواری حتی اگه یکی مون یادمون رفت ذکر خدا بگیم و عظمت و بزرگی خداوند رو یاد کنیم اون یکی بیادمون بیاره.
🟩 هر موقعه که آدم تسبیح میکنه خداوند رو؛ پاک و منزه میدونه خداوند رو؛ قدرت و علم و وهاب بودن و بخشندگی و رزاقیت خداوند رو یادآوری میکنه بخودش؛ به همان نسبت، همان ویژه گی ها رو از خداوند در زندگیش دریافت میکنه! مثل باورهایی که حضرت سلیمان به خدا داشت و از خداوند دریافتشون کرد. این یه کلید خیلی گرانبهاست.
وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا ﴿34﴾ و بسیار به یاد تو باشیم
إِنَّکَ کُنْتَ بِنَا بَصِیرًا ﴿35﴾ زیرا تو همواره به [حال] ما بینایى >> اینجا موسی باورهاشو میگه
قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى ﴿36﴾ فرمود اى موسى خواسته ات به تو داده شد
◀ چقدر پاسخ نهایی خداوند به موسی در این دو سوره با همدیگه متفاوت است! زیرا فرکانس و نوع درخواست موسی از خداوند با همدیگر متفاوت است. به همین نسبت هم پاسخ جهان به فرکانسهای ما متفاوت است. و دلیل تفاوت زندگی افراد همین متفاوت بودن درخواست ها و فرکانسهاست موسی در این سوره اصلا از یک منظر دیگه به قضیه نگاه کردو اصلا نگفت که من کسی رو کشتم یا بقتل رساندم. و سراغ نقاط ضعف و اشتباهاتش نرفت. اصلا از کلمه خوف و ترس استفاده نکرد. نگفت من میترسم منو تکذیب کنند یا من میترسم نکنه منو بکشند. این تفاوت هاست که داره تفاوت نتایج رو نشون میده. و این داره به ما این پیام رو میده که توی زندگی تمرکز نکنیم روی اشتباهاتمون؛ تمرکز نکنیم روی ضعف هامون؛ تمرکز نکنیم روی خطاهامون، زیرا با اینکار شرایط رو برای خودمون سخت میکنیم.
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرَى ﴿37﴾ و به راستى بار دیگر [هم] بر تو منت نهادیم
إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّکَ مَا یُوحَى ﴿38﴾ هنگامى که به مادرت آنچه را که [باید] وحى مى شد وحى کردیم
🟢 یعنی من همان خدائیم که قبلا پاسخ دادم و الانم دارم پاسخ میدم و من همواره دارم پاسخ میدم. اگه خداوند اجابت میکنه درخواستمون رو اون رو هزار بار بخودمون بگیم. که یادآوری کنیم به خودمون که می شود. اینو اینقدر باید بخودمون بگیم که تو مسائل بعدی که ایمانمون ضعیف میشه به کمکمون بیاد و اگه ذهنمون گفت چجوری بگیم همونجور که فلان کار رو برامون انجام داد. به همین دلیل اینجا خداوند یادآوری میکنه به موسی که ما تو را نجات میدهیم همانظور که تو بچگی نجاتت دادیم. یادمون باشه و بیاد بیاوریم که خدا چه کاری برامون انجام داده؛ خدا چه نعمت هایی رو بهمون داده؛ خدا چه درهایی رو برومون باز کرده و چه هدایت هایی ما رو کرده تا ایمانمان قوی و قویتر بشه و محکمتر قدم برداریم.
◀ یه اتفاقی که دیروز برام افتاد و این صحبت ها سبب شد که اینجا بنویسم و بگم تا هم به گفته شما عمل کرده باشم و هم ردپایی برای خودم باشه که بیشتر یادم بمونه حضور و اجابت درخواست هایم توسط خداوند. استاد دیروز من صبح که میخواستم برم محل کارم به دلم افتاد که یه شکلات همراه خودم ببرم محل کارم که یه قسمتشو همراه با چایی بخورم (قانون سلامتی رو تو غذا خوردن کاملا رعایت میکنم ولی گاهی اوقات ازین چیتا متاسفانه دارم) از همسرم سوال کردم تو خونه شکلات داریم؟ و ایشون گفتند نه نداریم. گفتم تا من میرم ماشینو از پارکینگ در بیارم و گرم کنم شما اومدین پائین شینا رو بفرس یه شکلات از مادرم که طبقه زندگی میکنه برام بگیره. بچه ها اومدن سوار ماشین شدن و من سراغ شکلات گرفتم ازشون گفتند عجله ای اومدیم پائین دیرمون شده یادمون رفت بپرسیم. همسرم گفت سر راه مغازه هست اگه ضروریه وایسا برات بگیریم. گفتم نه امروز نمیدونم چرا هوس کردم. تو همون حال گفتم خدا برام میرسونه. شینا رو بردم مدرسه اش و همسرمم رسوندم محل کارش و سمت محل کارم راه افتادم و در حالی که به همین فایل قسمت اولش داشتم گوش میکردم تو مسیر تو ذهنم اومد که سری به اطاق مدیرمون بزنم و یه شکلات بردارم ولی گفتم بیخیال و از فکرش دراومدم. ظهر که شینا رو رسوندم خونه و برگشتم محل کارم. درو که باز کردم دیدم سه تا شکلات روی میزم گذاشتن و رفتن. یعنی همون لحظه استاد انگار به من وحی شد که اینا رو من برات فرستادم هااا و اشک تو چشمام جمع شد. گفتم خدایا من ازت یه شکلات خواستم و تو سه شکلات برام رسوندی و همینجور که داشتم این اتفاقات رو تو ذهنم مرور میکردم بهم گفته شد اینجور خدا به مریم غذا میرسوند هااااا و برایم اون اتفاق چقدر باورپذیر تر شد و این اتفاقی بود که تا بحال که من 23 ساله سابقه دارم اتفاق نیفتاده بود. آبدارچی مون که اومد گفتم جریان این سه شکلات چیه ( حالا عدد سه خودش برای من نشونه است) گفت دفتر مدیر گفتن این شکلات ها رو بین همکارا پخش کن نفری سه تا بهشون رسیده. و دیدم شما نیستی گذاشتم رو میز براتون. بعد ظهر که رفتم دنبال همسرم آگاهانه براش این اتفاق رو تعریف کردم که باورهای خودمم بیشتر تقوبت بشه و حتی برای شینا هم تعریف کردم و دیدم دیشب که رفته مهمونی خونه خالش و دیر برگشته بودن و من خواب بودم. وقتی که صبح برای نماز پا شدم دیدم باز سه تا شکلات گذاشته کنار لپ تابم و صبح که بیدار شد گفت بابا مهمونی شکلات دادن و من برات سه تا شکلات برداشتم. این اتفاق شاید بنظر کوچک بیاد ولی برای من واقعآ اتفاق خیلی بزرگی بود و من قدرت فرکانس و خالق بودنم رو بصورت لیزری و قوی دریافت کردم و چقدر دیدم خدا حواسش بمن هست و چقدر من باید در برابر بزرگی و لطف الهی سپاسگزارتر و خاضع تر باشم.
چند وقت پیش مستند زیبایی رو در مورد اتفاقات حضرت موسی و غرق شدن فرعون دیدم که دوست عزیزم آقای احمدی معرفی کرده بودند بنام مستند فرعون رامسس دوم که دیدنش همراه این فایلها خالی از لطف نیست و ایمان ما را قویتر می کند. باز هم ممنون و سپاسگزارم ازتون بابت همه چیز. یا حق
بسم الله الرحمن الرحیم
وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡحَیِّ ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦۚ وَکَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِیرًا(۵٨)
و توکّل کن بر آن زندهاى که هرگز نمىمیرد؛ و تسبیح و حمد او را بجا آور؛ و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است!
==========================
به نام خداوند جان
الهی به امید تو
سلام به دوست عزیزم آقا اسدالله گل،آقا این کامنت تو یعنی ما رو دیوونه کرد،گنجینه برای خودش برادر چقدر زیبا نوشتی چقدر خوب تحلیل کردی واقعاً ازت ممنونم،باور کن تا حالا دو بار خوندمش و باز هم میخوام بخونمش کامنتت رو سیو کردم با اجازت و باید هر روز بخونمش.
کامنتت برای من یه سری از باورهایی که توی ذهنم داشتم رو کلاً تغییر داد،مثلاً اونجا که گفتی پولی که آسون و راحت به دست میاد مشخصه که خدا داره تایید میکنه که تو مسیر درست داری حرکت میکنی.
این باور اصلاً یه غوغایی ایجاد کرد تو ذهن من. منی که هر روز پدرم به من میگفت نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.
یادمه اون زمان وقتی مینشستم کتابهایی که در رابطه با موفقیت و پیشرفت فردی هست رو میخوندم،پدرم همیشه مسخرهام میکرد که پسر برو کار کن که خربزه آبه،بابا چه فرقی میکنه من که دارم کار میکنم اینم میخونم،میگفت نه تو باید بچسبی 24 ساعت کار کنی کارمند خیلی خوبی باشی و درآمد خیلی خوبی داشته باشی،خلاصه که این تو ذهن من شده بود یه اور خیلی قوی که داشت زندگیم رو همینجوری نابود میکرد،و واقعا طوری پیش رفت که من ساعت 5 صبح میرفتم سر کار تا 12 شب کار میکردم و ساعت یک شب میرسیدم خونه میخوابیدم و دوباره فردا صبح روز از نو روزی از نو تمام طول هفته حتی روزهای جمعه رو هم سر کار بودم،و خیلی جالبه من این باور رو داشتم چرا چون پدرم رو میدیدم که هر روز صبح ساعت 5 صبح پا میشه میره سر کار شب میاد غذاشو میخوره جلوی تلویزیون وقتی داره اخبار نگاه میکنه خوابش میبره،و مادرم همیشه به من میگفت ببین زندگی چقدر سخته ببین بابات چقدر داره زحمت میکشه و با زندگیمون انقدر لنگه،و واقعاً این تو ذهن من ساخته شده بود که بله زندگی همینه باید دهنت سرویس شه،باید پدرت در بیاد،به قول استاد پول زیر پای فیله،و ما با این افکار و باورها رشد کردیم و بزرگ شدیم و زندگیمون به همون صورت سخت جلو رفت.
اما امروز باوری که تو تو ذهن من ساختی که اگر پول راحت داری در میاری یعنی تایید خداونده که در مسیر درست هستی واقعاً انقلابی در ذهن من ایجاد کرد،و واقعاً همینه خداوند همیشه ما رو آسان میکنه برای آسانیها زمانی که در مسیر درست باشیم،زمانی که در مسیر توحید قدم برداریم،حالا اون مسیر برای هر کسی متفاوته.
ما هیچ جا توی قرآن نمیبینیم که مثلاً خدا بگه مثلاً ابراهیم بیل میزد محمد مثلاً چوپونی میکرد یا هر کسی از پیامبران کاری انجام میداد،حتی خداوند تو یکی از سورهها به حضرت محمد میگه که ما این قرآن رو نفرستادیم که تو تو زحمت بیفتی،یعنی انقدر مسیر راحته اصلاً این نیست که تو باید حتماً پدرت در بیاد سختی بکشی و با سختی پول در بیاری و هر کاری رو انجام بدی،تو همین داستان موسی استاد تعریف میکنن میگن که همین که بخوای بری وارد یک کاخ پادشاهی بشی باید 500 نفرو ببینی باید 500 نفر تاییدت بکنن اما موسی به راحتی به واسطه باورهایی که داره نسبت به خدای خودش میره وارد میشه با فرعون صحبت میکنه و طوری صحبت میکنه که هیچ ترسی از فرعون در وجودش دیده نمیشه.
اون وقت ما قتی میخوایم یه مصاحبه شغلی انجام بدیم یا هر چیزی همش نگرانیم،اون خدایی که به پرندههای توی آسمان به موجودهای زیر زمین به همه میتونه روزی بده روزی ما رو هم آماده کرده اما ما میترسیم به واسطه بیایمانی خودمون و میشه با چاپلوسی سعی میکنیم که خودمون رو تو اون شغل حفظ بکنیم،ترس اینو داریم نکنه شغلمون رو از دست بدیم نکنه ما رو بندازن بیرون اگه بندازم بیرون روزی زن و بچهمونو چیکار کنیم،این همون شرکیه که همه ما داریم.
داداش کامنتت واقعاً بینظیر بود برات بهترینها رو از خدا میخوام و آرزو میکنم که هر جایی که هستی در پناه خدا شاد موفق پیروز و سلامت باشی.
خدانگهدار
الهی شکرت
به نام خداوند نور
سلام به استاد نازنینم، مریم بانوی قشنگم و همه دوستان عزیزم
الهی شکر برای نور امروزش. برای این نور عجیبی که در قلبم قرار داد.
120 سال در خواب هم نمی دیدم که روزی که مادرم زندگی ابدیش رو آغاز می کنه من نه تنها اینچنین آروم باشم که حتی یک قطره اشک هم نریزم، بلکه مایه آرامش اطرافیانم هم باشم.
روزی که مادرم از این دنیا میره دخترم به دنیا بیاد.
همین الان که دارم واستون می نویسم و همزمان این فایل رو گوش میدم روی تخت بیمارستان دراز کشیدم و منتظر به دنیا اومدن نوا جانم هستم.
ببینید چه معجزه ای! روزی که مادرم رفت نوا جانم داره میاد.
و من در نهایت آرامش! با پرسنل شوخی می کنم.
همش روی زبونم ناخودآگاه جاریه: خدایا شکرت!
ابراهیم از صبح داره گریه میکنه همش چشماش خیسه ولی آرامش من حال اونم خوب کرده.
بقول مهدیه جان خواهرم که گفت: سعیده تو دست خودت نیست، خدا به قلبت نور انداخته. این کار خداست که تو اینطور آرومی.
و واقعا حرفشو قبول دارم.
خدا همونطور که به درخواست موسی پاسخ داد و سینه اش رو فراخ کرد، و کارش رو آسون کرد، داره به درخواست من برای آرامش و توحیدی عمل کردن پاسخ شایسته میده.
خداست که بهترین پرسنل رو در بهترین اتاق زایمان در یکی از بهترین بیمارستانهای کرج مامور کرده تا بهترین خدماتشون رو ارائه بدن و بهترین حس رو به من منتقل کنن.
خداست که داره منو آسون میکنه برای آسونیها.
خداست که مادرم رو به دنیا آورد و پروروند و حالا هم به جهان باقی دعوتش کرد.
همه ما جاودانه ایم و خدا رو شکر می کنم که مادرم با نام نیکو جاودانه شد.
با نهایت عزت و آبرومندی.
کی باورش میشه که یک تیغ ماهی ناقابل بره توی مری گیر کنه بعد وارد عروق بشه و شریان آئورت رو پاره کنه و کسی بر اثر خونریزی شدید ناشی از یک تیغ ماهی یک سانتی از دنیا بره؟
به همین سادگی!
کسی که بچه جنوبه و 60 سال ماهی خورده.
خدا همه پدر و مادرها رو حفظ کنه
امیدوارم هروقت وقت رفتنمون شد با خیال آسوده چشمامون رو توی بهشت زمینی ببندیم و با نور بهشت اخروی دوباره باز کنیم رو به جهان ابدی.
ان شااله شادی و نعمت و ثروت و سلامتی رو در این جهان و اون جهان تجربه کنیم.
ممنونم از همگی به خصوص استاد عزیزم که با الگو قرار دادنشون در هنگام از دست دادن فرزندشون اینطور تونستم به قانون خوب عمل کنم.
من حالم عاااالیه به لطف خدا
سعیده عزیز خیلی خوشحال شدم از اینکه یه دوردانه داره به جمع خانوادتون اضافه میشه
برات خیلی خوشحالم بنده خوب خدا
خصوصا وقتی که تو این شرایط مادر گلتون ب رحمت خدا رفته و از خدا براتون درخواست ایمان بیشتر دارم و با این حال شما هم چنان ایمانتونو حفظ کردین و احساس رهایی و شادی دارین
واقعا برام خیلی تحسین بر انگیزه واز صمیم قلبم تحسینتون میکنم
به نام خداوند آفریننده مهربان
سلام سعیده جان دوست الهی عزیزم
روح مادر عزیزت شاد وقرین رحمت وآرامش الهی باشد انشالا
پیشاپیش قدم نورسیده مبارک انشالا به آسانی وراحتی زایمان کنی وفرزند دلبندت رابدنیا بیاوری
خداراشکر که توانستی دراین شرایط روحیه خودت راحفظ کنی
آفرین برشما خانم توانمند وباروحیه عالی
عجب هم زمانی شده روز بدنیا آمدن فرزند دلبندت با روز آسمانی شدن مادرت
آرامش شما دراین شرایط تحسین برانگیزه
خداقوت به شما بدهد تا زایمان راحت داشته باشی
درپناه پروردگار رحمان سلامت وشاد وپاینده باشی عزیزم
درود الله بر شما سعیده جان رضایی بنده موحد مومن پروردگار…
الهی روح مادر عزیرتون در آرامش بینهایت الهی باشه
الهی در زیباترین جایگاه بهشت همنشین با صالحان در کمال آرامش و نور الهی باشه…
الهی که بعد از رفتنشون سراسر برای شما مایه آرامش برکت تندرستی و عزت و سعادتمندی باشه…
الهی امین خدای بزرگ و مهربانم
الهی صد هزاران بار سپاس بابت این قوانین توحیدی ِالهی که ما همگی سرشاریم از توحید و بندگی کردن و رستگاری…
روح مادرتون شاد در آرامش و ورود
نعمت زیبای الهی فرشته ی الهی به زندگیتون رو تبریک عرض میکنم خدمتتون و انشالله که سراسر برکت و رحمت سعادتمندی بینهایت هست در زندگیتون…
الهی امین خدای بزرگ…
در آرامش و تندرستی و حس خوب و امید و ایمان و توکل باشی سعیده جانم فقط و فقط نور توحید رو برایت آرزومندم ولاغیر ««توحید»»
سعیده ی عزیز!
شاگرد ممتاز مکتب استاد عباسمنش
که حرف و عملتون با هم یکی شد و درجه ی ایمانتون،در این روز باشکوه فوق العاده و جنسی از نور بود!
خدا رو شکر برای آرامشتون،برای بدنیا اومدن نوای عزیز،برای تقواتون،برای روحیه ی بالاتون،برای نورچشمی عزیز،برای معجزه ی این ساعت که تا الان احتمالا بدنیا اومده و همیشه خونه و زندگیتون رو سرشار از برکت و شادی کنه انشاالله!
عزیزترینم خوشحالم که دوستان فوق العاده ای ماننده شما در این سایت دارم و امیدوارم از این به بعد فقط شادی و اتفاقات خوب رو تجربه کنی!
قدم نوا جان هم مبارک…
سعیده جانم
سلام
وقتی این کامنت به دستت برسه، نوا جانم به یاری الله به دنیا اومده صحیح و سلامت.
من الان این پیامت رو خوندم که مربوط هست به 7 عصر دیروز…
خدایا شکرت برای همه چیز، برای سلامتی تون، برای تولد، برای امید به زندگی…
خدایا شکرت که قلبِ سعیده جان ما رو آروم کردی.
خدایا شکرت که زیبایی به نام نوا، وارد سایت کردی.
استراحتی خوب و باکیفیت برای خودت و نوا جانم از خداوند میخوام.
انرژیت فراوان و قلبت سرشار از نور باشه همیشه.
مقدمت گل باران دخترِ قشنگ.
خیلی جالبه که در یه بازه ی زمانی (اسفند ماه)، نوا و حافظ تو دلِ مامان هاشون بودن و با مامان هاشون توی سایت حضور داشتن.
نوا جان، تو نوید بخشِ امید هستی.
امید به زندگی.
امید به شادی.
امید به سلامتی.
امید به حسِ خوب…
خوش آمدی جانِ دلم.
بهت قول میدم همه ی بچه های سایت که کامنتهای مامانت رو پیگیری میکنن، از تولد تو بسیار مسرور و مشعوف شدن.
تو یه عالمه دوست دار داری تو سایت.
در پناه الله باشین چهارتایی تون.
قشنگ ها، مبارکتون باشه اینکه نوا جانم قدمشو گذاشته سر چشم هاتون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام سعیده عزیزم
کامنت دیروز صبحت رو که خوندم نخواستم تسلیت بگم
نخواستم اون حس شک وجاخوردن خودمم بهت منتقل کنم
ولی هربار که یادت میفتادم میگفتم خدایا بهش ارامش بده
حتی چندباری نصفه شب بلندشدم وناخوداگاه میگفتم خدایا بهش ارامش بده
نمیدونستم گل دخترت رو داشتی بدنیا می اوردی
ولی گفتم فردا براش مینویسم
عحب خدا برنامه ریزی دقیق داره چون مطمئن بودم وقتی دخترت بدنیا بیاد راحت تر میتونی به نبودن مادرت فکر کنی وسرت با اون گرم میشه
بهت تبریک میگم عزیرم مادرشدن دوباره ات رو
وخوشحالم که خداوند ارامشی از جنس خودش در درونت ایجادکرده
مبارکت باشه روزی اسمانی وزمینیت
خیلی دوستت دارم عزیزم
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام و درود خدا بر شما سعیده عزیز و قوی
تبریک میگم تولد نوا جان را. امیدوارم مایه خیر و برکت و آرامش در این جهان هستی باشد و تبریک بیشتر برای ساختن چنین شخصیت قوی و محکم و پذیرش بالایی که داری. این حد از آرامش و پذیرش و توحید در عمل کار هر کسی نیست. به درستی نشان دادی که حرفت با عملت یکی شده. شما برای من یک الگو واقعی هستید.
حتی تصورش هم برای من سخت است که روزی که از آن قرار است همیشه به عنوان یکی از بهترین روزهای عمرت یاد کنی مادر عزیزت هم آسمانی شود. روحش قرین نور و رحمت الهی.
هر اتفاقی برای ما بیافتد بی شک خیر است. حتما در این کار خدا هم خیرها نهفته است که با این درک و مدار بالا و آرامشی که در وجود شماست خیلی راحت و زود به خیر بودن همه این اتفاقات و همزمانی ها پی خواهی برد و در زندگی شما نمود خواهد کرد.
برایت بهترین ها را از خداوند وهاب آرزو دارم. دلت شاد و تنت سالم دوست خوش قلب و توحیدی من
به نام مهربون خدای جهان
سلامی به ارامش دل بنده های خوب خدا توی این مکان بهشتی
که فقط سلام و نور و عشق و ارامش میشنوی و دریافت میکنی
خانم رضایی عزیز سلام
تبریک میگم بخاطر این توحیدی که در عمل به ما نشون دادین و صبری که خدا توی قران ازش یاد کرده برای مومنان که ازمایش میشن و قطعا پاداش برای صابران هست..
و همه ما از خدا هستیم و به سوی خودش میرویم..
این موضوع یاداوری شد برام وقتی پدرم فوت کرده بود و من از این اتفاق نه تنها چیزی از دست نداده بودم بلکه به ارامش از جنس بودن با خدارو تجربه کردم..
و تبریک دوم بابت به دنیا امدن فرزندتون..معجزه ای که خداوند قادر براتون رقم زده و خیلی مبارک هست و قطعا این فرزند با داشتن همچین مادری،بهتر راه توحید و هدایت الله رو بهش اگاه میشه..
ببینید چقدر اتفاق خوب داره بوسیله وجود ارزشمندتون و لطف ربّ در جهان رخ میده؟
خدارو شکر..
حتی همین کامنتتون برای من که باعث ایجاد چندین باور الهی ثروت شد حتی با فوت مادرتون.
اونجا که نوشتین با نام نیکو جاودانه شد،مثل برق این جمله تو ذهنم امد که با ثروتمند شدن و موفقیت توی کار و زندگی و رسیدن به خواسته و رویاهام هم میتونم با نام نیکو جاودانه بشم..یعنی به خدا برسم..یعنی بیشتر و بیشتر به خدا نزدیکتر بشم..
الان به یک باور مخرب و سمی در مورد ثروت و موفقیت در خودم اگاه شدم ..
و این فکر که فقط با شهادت و این جور کارا فقط میشه نام نیکو از خود بجا گذاشت و تنها راه،شهادت هست و راه شهادت هم همیشه بازه..و این از لایه های مخفی ذهنم بیرون امد.
منم ساکن دزفولم و قطعا میدونید فرهنگ شهادت مخصوصا توی جنوب و شهرای جنگی چقدر تو همه چیز خودش رو سمبل رسیدن به خدا کرده..
در صورتیکه با ثروتمند شدن و داشتن یه زندگی عالی و پر از نعمت هم جهان رو زیباتر کرد و خدمات ارزشمندی به جهان ارائه کرد و در اصل به خدا نزدیک تر شد..
من خودم اول باید ارامشی که از جنس الله هست رو با هرانچه که در این دنیا هست تجربه کنم..رسیدن به خواسته ها ..خلق رویاها…با ارامشی از جنس توحید..
نمیشه این دنیارو تجربه نکرده ول کرد و به دنیای اخرت رسید..
ممنونم از کامنتتون و حتی اون موضوعی که پیش امد براتون هم سبب خیّر و نعمت برای من شده و ایجاد باور قدرتمند و قطعا سبب نزدیک تر شدنم به اصلِ خودم و خداوند..
براتون ارامشی از جنس خدای مهربون رو ارزو دارم..
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سعیده عزیزم آرامشت روهزاران بارتبریک میگم.این آرامش بدون شکهدیه خداونده .نورخداست که به قلبت تابیده وایننور فضاروبرای اطرافیانت هم روشن کرده .
سعیده جان خداوندبه پاس آرامش وایمانت نواجان رودرهمین روز بهت هدیه دادتاهمیشه همه مون یادمون باشه پاداشی که خدابه ایمانمامیده بی نهایت بزرگ وشیرینه .
لذت چشیدن طعم توحیدو تولد دختر عزیزت روهزاران باربهت تبریک میگم..
به نام انرژی قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیکتر است و جهانی زیبا و سرشار از نعمت و فرصت و ثروت و فراوانی خلق کرده
و من را از بدو تولد موجودی ارزشمند و بالیاقت آفریده، که لیاقت برخورداری از تمام نعمتهایش و داشتن بهترین نوع زندگی را دارد.
سلام به تمام خوبیها، زیباییها و آدمهای خوب
—————————————————————————————————————————————————————————————————————–
نباید به خودمون برچسب بزنیم و بگیم من فلانم بهمانم… آدمی که پذیرفته باشه من اینم، نمیتونه تغییر کنه.
افرادی که به خداوند ایمان و باور قلبی دارند، نیاز به پارتی و شریک و حمایت دیگری ندارند؛ آدمی که به خداوند باور داشته باشه، دنبال شریک نمیگرده.
برای انجام هر کاری باید روی خدا حساب باز کرد؛ فقط لازمه که ایمانت رو قویتر کنی و کافیه که تکاملت رو طی کنی.
ممکنه یکسری چیزها با ذهن محدود ما منطقی باشه اما اگر خداوند رو حقیقتا باور داشته باشیم منطقی نیست.
به قول آیه 286 سوره بقره به صورت زیر است:
“لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَهَ لَنَا بِهِ ۚ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ”
“خداوند هیچ نفسی را جز به اندازه توانش تکلیف نمیکند. آنچه (نیکی) به دست آورده، برای اوست و آنچه (بدی) به بار آورده، بر اوست. پروردگارا! اگر ما را فراموش کردیم یا اشتباه کردیم، ما را مؤاخذه مکن. پروردگارا! و بار سنگینی مانند آنچه بر کسانی که پیش از ما بودند، بر ما مگذار. پروردگارا! و آنچه را که برای آن طاقت نداریم، بر دوش ما نگذار. و از ما بگذر و ما را ببخش و بر ما رحم کن. تو مولا و سرپرست ما هستی، پس بر قوم کافر پیروزمان کن.”
ترس= بیایمانی
وقتی یک هدفی داری و حرکت میکنی، خدا رو بدون شک با خودت ببین. بدون شک خدا رو با خودت ببین. ببین که هست و کمکت میکنه.
چون به اندازهای که بارو کنی خدا باهات هست و کمکت میکنه و شنونده هست و علیمِ به ذاتت، به همون اندازه باهات هست.
چون به اندازهای که تو باور کنی خدا با تو هست، خدا واقعا با تو هست و به تو کمک میکنه؛ به اندازهای که خدا رو باورش کنی میتونی مسیر رو جلو ببری و قدرتمند عمل کنی.
وقتی ایمان و باور قلبی به خدا داشته باشی و در هر کاری فقط خدا رو ببینی، تمام کارها بهطور معجزهآسا پیش میره. هر جا لازم باشه خدا خودش ما رو هدایت میکنه تا همه چیز به بهترین شکل ممکن پیش بره.
خداوند یک سیستمه قانونمنده، خدا یک انرژی قدرتمنده که از رگ گردن به ما نزدیکتره.
خداوند مثل آینه عمل میکنه و داره به افکار و باورها و رفتار ما پاسخ میده؛ آینه چی کار میکنه؟ هر آنچه بهش میدیم رو داره به ما برمیگردونه: میخندی، میخنده بهت. عصبانی هستی، روی عصبانی بودن به تو نشون میده و…
کارها باید آسان پیش میره، اگر ایرادی تو کار هست، باید اون رو پیدا کنم، وگرنه اگر با خدا باشی تمام کارها آسان پیش میره.
پس درخواست میکنیم که خدایا برای ما کارها رو آسان گردان. خدایا برای ما مسیرها را آسان گرداند.
این باور غلطه که فکر کنیم باید حتما برای رسیدن به خواستهای رنج بکشیم؛ این غلطه که فکر کنیم اگر برای بدست آوردن چیزی عذاب بکشیم، خدا به ما پاداش میده و پیشش عزیز میشیم.
خدا میخواد که ما خوشبخت باشیم، خدا میخواد که ما ثروتمند باشیم، خدا میخواد زندگی عالی رو تجربه کنیم، خدا میخواد که ما خوشحال باشیم، خدا میخواد که ما با خوشحالی از صبح تا شب آرزوها و خواستههامون رو ازش بخوایم، خدا میخواد ما به گسترش جهان کمک کنیم…
تمرکزت رو بزار روی زیباییها و خوبیها، تمرکزت رو بزار روی نقاط قوتت، تمرکزت رو بزار روی نعمتهای زندگیت؛ خواستههات رو فقط به خدا بگو نه ناخواستهها.
از خدا وضوح از طریق تضاد رو بخواه؛ وقتی به یک تضاد برخورد میکنی، تمرکزت رو بزار روی زیباییها و نعمتها و آرامشت رو حفظ کن، اونوقت خواستههای حقیقیت رو از خدا بخواه.
تضادها برای این هستند که خواستههای ما شکل بگیرند.
چی میشه که خواستهها اجابت میشوند؟ موقعی که ما تمرکزمون روی خواستههاست نه روی تضادها.
تضادها برای شکلگیری خواستهها بودن نه اینکه تمرکزمون بره روی تضادها.
آیه 186 سوره بقره
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
و چون بندگان من (از دوری و نزدیکی) من از تو پرسند، بدانند که من به آنها نزدیکم، هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من بگروند، باشد که (به سعادت) راه یابند.
هر وقت انسان قدرت و عظمت و علم و مهربانی و وهاب بودن خداوند و رحمان بودن خداوند و رزاق بودن خداوند و حامی بودن خداوند و هادی بودن خداوند و… رو به خودش یادآوری میکنه، به همان نسبت همان ویژگیهای خداوند رو در زندگیاش دریافت میکنه.
خداوند داره پاسخ میده به شکلی که ما به او فکر میکنیم.
درخواستها اگر متفاوت باشند، پاسخ خداوند هم متفاوت خواهد بود.
بیشتر اوقات وقتی یک کاری رو با باور نامناسب انجام بدیم به نتیجه منفی میرسیم؛ در صورتی که اگر همون کار رو با باور صحیج انجام بدیم، به نتایج مثبت میرسیم.
نباید روی گذشته نامناسب و اشتباهاتمون تمرکز کنیم؛ هر چقدر روی اینها تمرکز کنیم کار رو برای خودمون سختتر میکنیم. نباید هی گذشته و اشتباهات رو منشن کنیم و در موردش حرف بزنیم؛ باید تمرکز روی بزاریم روی چیزهای خوب، باور داشته باشیم که خداوند ما رو بخشیده، باور داشته باشیم که خداوند داره ما رو هدایت میکنه.
ما باید همیشه به خودمون یادآوری کنیم که خداوند داره پیوسته به درخواستهای ما پاسخ میده.
باید هزاران بار لطف خداوند رو به خودمون یادآوری کنیم و به یاد بیاریم که اگر خدا بخواهد میشود.
باید به خودمون یادآوری کنیم که اگر خدا بخواهد غیرممکنها (از دید ذهن محدود ما)، سهل و شدنی است.
—————————————————————————————————————————————————————————————————————–
من باور دارم که در جهانی بسیار زیبا و سخاوتمند که سرشار از خوبی و زیبایی و فراوانی و نعمت و فرصت و ثروت و برکت و آدمهای خوب هست زندگی میکنم
و قرار هست زندگی فوقالعاده زیبا و عاشقانهای رو تجربه کنم
و بسیار خوشبخت و ثروتمند باشم
و نقشی در گسترش این جهان زیبا داشته باشم
و اثر خوبی از خودم به جا بزارم
و در آخر کار، هم خودم از خودم راضی باشم و هم خدا از من راضی باشه.
من باور دارم که تجربه خوشبختی و ثروت پایدار، روند طبیعی زندگی منه؛ چراکه ذات من بسیار لایق و ارزشمنده.
خدایا شکرت
درود به بانو مریم عزیز ، هم خانوادهی گرامیام در خانوادهی بزرگ عباس منشی ها
اول تشکر می کنم بابت دیدگاه زیبایی که نوشته بودید
و دوم این رو بگم که مفتخر شدم حدود یه ساعت و نیم در صفحهی پروفایل شما بودم و دو مرتبه با تأمل ، غرق در لذت خواندن این دل نوشتهها و عشق بازی با خالق و فرمانروای خودم
بسیار بسیار زیبا و دلنشین بود و من حتی کپی کردم در یک نت در موبایلم و می خواهم این متن رو به غیر اون یک بخشی که مرتبط به زندگی خودتون بود…
بقیهاش که از نظر من یک نیایش بی نهایت زیبا بود رو ویس بگیرم و ضبط کنم و صبح ها صبح قشنگم رو با گوش دادن به این ویس شروع کنم :)
سلام محمد حسین عزیز
خیلی خوشحالم که پیامم همونطور که برای خودم خیلی لذتبخش هست، برای شما هم خوشایند بوده.
خیلی ممنونم با ارسال پیام زیباتون، حال خیلی خوب من رو عالیتر از قبل کردین.
خدایا شکرت
براتون زندگی فوقالعاده عاشقانه و سرشار از اعتماد، صداقت و وفاداری،
زندگی در سلامتی و آرامش و آسایش و رفاه،
زندگی توام با آبرومندی، عزتمندی، موفقیت و ثروتمند پایدار
و در یک کلام، خوشبختی و سعادتمندی در هر دو جهان رو آرزو دارم
و امیدوارم در این جهان زیبا، به چیزی خیلی خیلی بیشتر از سقف تمام رویاهاتون برسین
دوست شما، مریم
به نام خداوند هدایتگرم
سلام خدمت دوست عزیزم مریم جان
کامنتت بینظیر بود عزیزم و کلی آگاهی کسب کردم
و با خوندن کامنتت هدایت شدم به سمت داستان هدایت شدنت به سایت در پروفایلت
دختر تو بینظیری
مناجاتت و نحوه درخواست کردنت و شکرگزاریت از خداوند بسیار زیبا بود
با اجازه ات و به طبع الگو برداری از آقا حسین تجلی ، من هم اون قسمتها رو به جز قسمتی که مربوط به خودتون بود ، کپی کردم در نت گوشیم که داشته باشم و بخونم هر روز
مچکرم ازت که کامنت گذاشتی
امیدوارم هر کجا که هستی پر روزی و شاد و سلامت باشی
موفق باشی عزیزم
پریسا
سلام پریسا جان، دوست زیبا و مهربانم
خدا رو شکر میکنم که کامنتم همونطور که خیلی خودم رو خوشحال میکنه، تونسته برای شما هم خوشایند باشه.
من هم ازت ممنونم که با ارسال پیام زیبات، حال عالی من رو فوقالعادهتر کردی.
برات آرزوی داشتن زندگی عاشقانه همراه با صداقت، درستی و وفاداری،
سلامتی، آرامش، آسایش، رفاه، امنیت، ایمنی، موفقیت، عزتمندی، آبرومندی و ثروتمندی رو دارم
و امیدوارم به خیلی بیشتر از سقف تمام آروزهات برسی
و در این جهان و جهان بعدی، بسیار خوشبخت و سعادتمند باشی.
دوست تو، مریم
سلام استاد جان مهربون و مریم عزیزم
امروز این فایل رو گوش دادم اما مطمئن نیستم که همه چیز را شنیده باشم ،و ناراحت نیستم، آنقدر در دوره خانه تکانی ذهن به تکامل اشاره کردید که شده ملکه ذهن و میدونم حتی در شنیدن فایل های شما هم باید تکامل رو طی کنم . حتی هر وقت میام با خدا حرف بزنم هم بهش میگم خدایا هدایت کن فردا بهتر از امروز و این قانون رو قبول کردم و از زمانی که قبول کردم حتی از کوچیک ترین چیز هم لذت میبرم حتی نوشیدن یه آب ساده که شاید در روز بارها انجام بدیم و توجه نکنیم ولی زمانی که به ساختار آب و اینکه چجوری به وجود میاد و راحت در دسترس منه با عشق میخورم و تشکر میکنم و انگار جریان آب رو در بدنم حس میکنم
آرومتر هستم و آرامشم بیشتره ،خداروشکر عجول بودنم داره کمتر میشه ، و هر روز حس میکنم بهتر از دیروز دارم ذهنم رو کنترل میکنم ، از زمانی که کمالگرایی رو که پاشنه منه سعی کردم بزارم کنار ،فهمیدم اگه الان تصمیم بگیرم برم تو مسیر نمیشه یهویی بگم خدایا من همبن الان میخام ذهنمو کامل کنترل کنم ،نه من باید هر روز یکدرجه بهتر باشم از دیروزم و اینجوری به قول شما زمانی به خودم میام و میبینیم همین یکدرجه یکدرجه ها مدار منو کلی برده بالا و کلی نعمت و ثروت دارم ،حتی راحت تر از اشتباهم میگذرم و زمان هایی یه سری چیزا از گذشته میاد تو ذهنم که اولش ذهن شروع می کنه به سرزنش و به وجود آوردن احساس گناه ولی خداروشکر خیلی بهتر از قبل میتونم جلوی این احساس گناه و سرزنش رو بگیرم ،سعی میکنم خودمو بیشتر دوست داشته باشم .
فایل قبلی که گفتید ما باید روی توحید مون کار کنیم و وابسته کسی نباشیم ،انگار تلنگری بهم بود چون شخصی توی زندگیم هست که بسیار زیاد دوسش دارم اما همون اندازه هم وابسته هستم بهش ، هر چقد هم که میگفتم نه من فقط روی خدا حساب میکنم ولی 90درصد مواقع از اون کمک میخاستم نه از خدا ،شاید همه ماهایی که تو سایت هستیم فکر کنیم خیلی مومن هستیم و شرک نداریم ولی شرک انقد ظریفانه و بدون اینکه ما بدونیم در لایه لایه وجودمون ریشه داره ،بعضی ها کمتر و بعضی ها مثل من بیشتر ،برای همین به اون فردی که بسیار دوسش داشتم ازش خواستم یک مدت از هم فاصله بگیریم چون میخام یه مدت با خودم خلوت کنم و اون ام خیلی محترمانه قبول کرد ،خداروشکر تا الان که یک روز شده زمانایی بوده که منتظر بودم زنگ بزنه یا پیام بده ولی اصلا حس بدی نداشتم . خیلی خوشحالم استاد جانم
این فایلی ام که امروز گذاشتید خیلی حرف ها داشت ،خیلی تلنگر ها داشت برای من ، ولی باید دونه دونه کار کنم روشون ،زمانی که به آخر فایل رسید پیش خودم گفتم کاش با جای این همه تفسیر از قرآن فقط یکنفر مثل شما از اول این مطالب رو میگفت و دیگ نیاز به هیچ چیز نبود ،هر چند وظیفه هر کسی اینه که خودش بره دنبال آگاهی.
خیلی عاشقتونم استاد واقعا دوستون دارم از اعماق وجودم و همه کسایی که اینجان
عالی باشین
به نام خدای قرآن که این همه گنج ها دارد ومن به اصطلاح مسلمان آن رادرک نکردم و نفهمیدم ،
وسلام خدمت استاد عباس منش (یا توحید منش) که خالصانه و صادقانه می خواهند ما بچه های سایت قرآن را بخوانیم ودر ک کنیم ،من صبح اول وقت ای فایل قسمت دوم را دیدم وخیلی حال دلم متحول شد وخیلی گریه کردم خیلی .وکامنت خیلی جالبی هم انگارخدا هدایت کرد ونوشتن والان نمیاد که بنویسم ،ولی متاسفانه در هنگام ارسال به دلیل خاموش و روشن کردن اینترنتم حذف شد،وحالم گرفته شد،انشالله ،مدیریت سایت لطف کنند این قابلیت رادر سایت خودمان قرار دهند ،که مثلاً من در هنگام نوشتن کامنت اینترنتم را خاموش می کنم ،وقتی متن را نوشتم وتمام شد اینترنت را روشن میکنم .وبعد فرستادن دیدگاه را کلیک میکنم ،درسایت تناسب فکری این طور عمل میکنم ولی در سایت خودمان متن حذف می شود ،حالا نمیدانم من بلد نیستم یا چیه اون را نفهمیدم ،
کاش بشود متن ذخیره بشه وبعد از تکمیل بتوانیم ارسال کنیم
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم
بی نظیر بود این فایل
خدایا شکرت که این فایلو گوش دادم
خدایا شکرت هدایتم کردی به سمت این فایل این سایت و استاد عزیز
چقدر عالی بود چقدر آگاهی داشت
ی داستان و ی شرایط ولی با پاسخهای متفاوت
همه چیز به باورهای ما مربوط میشه
که مشکلات گذشته رو به خودم یادآوری نکنم که به خودم برچسب نزنم که نترسم که ایمانمو قوی کنم
درخواست کنم که خدا درخواست منو پاسخ میده
به خودم یادآوری کنم تمام روزهایی که خداوند کمکم کرد تمام اتفاقاتی که حل شد و باورم نمیشد ولی درست شد همه چیز
که اگه به چالش جدیدی برخوردم باز میشه بازم خدام همون خدای حل کننده مشکلات قبلیه
به خودم یادآوری کنم که خداوند به احوالم آگاهه
خداوند پروردگار جهانه رب العالمینه
خدایا شکرت کمکم کن همونطور که به حضرت موسی کمک کردی تو خدای منی
خیلی دوستت دارم بهت ایمان دارم
تو خدایی هستی که بدون اذن تو برگی از درخت نمی افته
تو خدای منی که هر کجا باشم با منی
خدایی که گفتی توکل کن من برات بسم
خدایی که گفتی پاسخ مضطر را زمانی که دعا میکنه میدم
خدایی که گفتی صداتو میشنوم و از دلت خبردارم
خدایی که از روح خودش در من دمیده
ای رب من
ای تنها پناه من
ای تنها دوست من
یا رفیق من لا رفیق له
ای رفیق کسی که رفیق نداره کمکم کن
تو تنها رفیق منی
خودت میدونی تمام حرفامو بهت میزنم
فقط تو رو میپرستم و فقط از تو کمک میخوام
منو هدایت کن به مسیر نعمتها
ممنونم از استاد عزیم بابت فایل پر از آگاهی
درپناه الله یکتا باشید
به نام خداوند آفریننده زیبایی ها
بنام خداوند مهربان وبخشنده
سلام ودرود فراوان براستادعزیز ومریم جان نازنین وهمه خانواده صمیمی والهی عباسمنش
استاد عزیز فایل دوم ودرادامه توضیح داستان حضرت موسی ومقایسه آیات دردوسوره شعرا وطه بسیار جالب است ونوع نگاه شما ازدید تفسیر قوانین خیلی عالیه وذهن رابه فعالیت وتوجه وادار میکنه
صدبار هم من این ایات رامیخواندم متوجه این برداشتها نمیشدم
الحق که ذهن آگاه وهوشیاری دارید وازدل هرموضوعی به توضیح قوانین می پردازید
خیلی شما راتحسین میکنم وسپاسگزاری میکنم که ما رامتوجه این نکات کردید
استاد رفتن حضرت به سوی فرعون با آن عظمت وقدرت وباتوجه به اینکه موسی بخاطر خطایی که کرده بوده ازآنجا فرار کرده بوده خیلی کار شجاعانه ای بوده وحضرت موسی حق داشته بترسد اما خداوند بهش دلداری داده وگفته من همراهت هستم وسخنان تورادر حضور فرعون میشنوم
ما باید درس بگیریم ویادمان باشد همیشه وهمه جا خداوند حضوردارد ومارا میبیند وحرفهای ما را میشنود
درایاتی ازقران هم خداوند گفته اگر دونفر باشند وگفتگو کنند نفرسوم خداست واگر سه نفر باشند نفرچهارم خداست وادامه میدهد تا ما درک کنیم خدادرهمه جا حی وحاضر است
استاد عزیز چقدر عالی مطالب رادرقالب یک داستانی که به دو شکل روایت شده شرح دادید
واقعأ گفتگوهای ذهنی ما باخودمان خیلی روی برداشت ما ازتوانایی هایمان اثردارد وبرچسبهایی که به خودمان میزنیم ازتوانایی ما میکاهد پس سعی کنیم مدام باخودمان گفتگوی مثبت وسازنده داشته باشیم ودرجهت اینکه میتوانیم کارهای بزرگ انجام دهیم باشد
آنجا که خداوند به موسی گفت:هرگز اینطور نیست خیلی اثرگذاربود ومن به فکر فرو رفتم
حتمأ مواردی درزندگی ام بوده که برچسب نادرست به خودم زدم وبعد فهمیدم اشتباه کردم وقدر خودم وتوانمندی هایم را دانستم وموفق شدم
بارها شده فکرکردم از عهده کاری برنمیام ولی ازخدا درخواست کردم هدایتم کنه وموفق شدم وعالی کارم انجام شده
بارها از موقعیتهای دشوار به لطف خدا سربلند بیرون آمدم
فقط اگربتوانیم همواره آگاهانه زندگی کنیم وبه خودمان تلنگر بزنیم ولطف الهی را بیاد آوریم
میتوانیم همیشه درمسیر زندگی شاد وخوشحال وسرفراز باشیم
ترس ونگرانی همیشه وقتی به سراغ ما میاید که فراموش کنیم خدا هست وخدا هست وخدا هست وهمیشه بازوان بلند خداوند رادور خودمان احساس کنیم که مراقب ماست وکارها را به نحو احسن برامون انجام میدهد
وقتی شجاعت پیدا میکنیم وقدم عملی برای اهدافمان برمیداریم که روی شانه های خداوند بنشینیم وتاج لطف الهی بر سر نهیم
خداراشکر این دوفایل ارزشمند راشنیدم
خداراشکر برای حضور در این سایت الهی
خداراشکر برای حضور استادعزیز ومریم جان شایسته
خداراهزاران بار سپاسگزارم برای درک این آگاهی ها
درپناه خدا سلامت وشاد وسرفراز وموفق وپاینده باشید