توحید عملی | قسمت ۲ - صفحه 15

1138 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیاوش جعفری گفته:
    مدت عضویت: 3518 روز

    نامه ای به خدا

    این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه، دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار آدم فقیر و تنگدستی بود. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد. این نامه هم اکنون در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان “نامه ای به خدا” نگهداری می شود. مضمون این نامه :

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدمت جناب خدا !

    سلام علیکم،

    اینجانب بنده ی شما هستم. از آنجا که شما در قرآن فرموده اید:

    “و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها”

    «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»

    من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین! در جای دیگر از قرآن فرموده اید:

    “ان الله لا یخلف المیعاد”

    مسلما خدا خلف وعده نمیکند.

    بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم:

    1-همسری زیبا و متدین

    2-خانه ای وسیع

    3-یک خادم

    4-یک کالسکه و سورچی

    5 -یک باغ

    6-مقداری پول برای تجارت

    7-لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.

    مدرسه مروی-حجره ی شماره ی 16- نظرعلی طالقانی

    نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ بعد با خودش میگوید، مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد. به مسجد بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در پشت بام مسجد در جایی پنهان میکند و با خودش میگوید: حتما خدا پیداش میکند! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد میگذارد. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها عزم شکار میکند! کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته و از آنجا که(به قول پروین اعتصامی) “نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست” ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کند و نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازد. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور میدهد که کاروان به کاخ برگردد. سپس یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد و نظرعلی را به کاخ فرا میخواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند دستور میدهد همه وزرایش جمع شوند و میگوید:

    نامه ای که برای خدا نوشته بودید، ایشان به ما حواله فرمودند پس ما باید انجامش دهیم و دستور میدهد همه ی خواسته های نظرعلی توسط وزرا یک به یک اجراء شود.

    این نامه هم اکنون در موزه گلستان موجود است و نگهداری میشود.

    ?این مطلب را میتوان درس واقعی #توکل نامید. یادمان باشد وقتی میخواهیم پیش خدا برویم فقط باید صفای دل داشته باشیم…همین و بس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    هێژا مەهتابی گفته:
    مدت عضویت: 3195 روز

    درودی دوباره استاد میخوام یک تجربه از زندگی خودم براتون تعریف کنم در مورد همین موضوعی که گفتید

    استاد تقریبا 16 ماه پیش من برای سربازی ثبت نام کردم و خلاصه رفتم بعد از آموزشی چون پدرنظامی بودم بابام تونست منو کنار خودش بیاره بابای ما بازنشست شد و منو سپرد به یکی از دوستای خیلی صمیمی روزی من رفتم اونجا کلی پذیرایی و خوش اومدی و صفا آوردی و از این حرفا دو سه روز اول اینجوری گذشت من من پیش خودم اینجوری فکر کردم چون پیش بابام خدمت میکنم دیگه ازم کار زوری نمیکشند و نمیگند برو دستشویی بشور و به اصطلاح تو مخی نمیرند و از این صحبت ها تا سربازای ارشد تر از من میگفتند برو فلان کار رو بکن من زود میگفتم بابام نظامیه کار نمیکنم و فلان و از این حرفا و اونا هم ناراحت شدند و خلاصه سر این حرف ها خیلی اذیتم کردند سر این به رخ کشیدن بابا نظامی بودنم من حتی پیش فرمانده رفتم و شکایت میردم (چون روی اون و بابام حساب کرده بودم)اونم با خنده همیشه میگفت سربازی اینه.حتی دیدم کسی که بدون پارتی اومده بود و با هم وارد اون یگان شدیم راحت تر از من خدمت میکنه و به اندازه من اذیتش نمیکنند تا این که ی روز داشتیم صبحونه میخوردیم بقیه بچه ها میگفتند این که اگه مرز می افتادیم چی میشد و فلان و ما که پارتی نداشتیم(اشاره به من کردند) اون دوستی که بدون پارتی بود و زیاد کسی اذیتش نکرده بود گفت فقط روی خدا حساب کن بعدش من فهمیدم اوخخخ این باورش این بوده که راحت تر از من خدمت کرده من روی بنده خدا حساب کردم اینجوری خدمت کردم در حالی که اون روی خداوند بزرگ حساب باز کرده بود میومدم خونه پیش پدرم شکایت میکردم میگفتم این چه وضشه این چه مسخره بازیه چرا سربازا اذیتم میکنند میدونی بابام چی گفت گفت حتما خودت خوب باهاشون تا نکردی باهات بد شدند من گفتم بیا باهاشون حرف بزن این کارارو نکنند گفت من کاری از دستم بر نمیاد !!! کار خودمو برات کردم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    هێژا مەهتابی گفته:
    مدت عضویت: 3195 روز

    درود خدمت شما استاد عبامنش استاد حالا بعد از دیدن این ویدیو معنی فقط روی خدا حساب کن رو درک کردم همیشه تو جاده میدیدم که پشت یا جلوی ماشین سنگین ها نوشته فقط خدا اما منظورشونو درک نمیکردم تا بعد از دیدن این کلیپ از شما درکش کردم بازم سپاس گذارم یعنی حتی به واسطه شما دیدگاهم نسبت به خدا عوض شده همیشه توی کتاب های مذهبی ما رو از خدا میترسوندند اما حالا عشق خدا هستم چون که منبع دانشم از جای درستی هست هیچکس به انداره شما در مورد خداوند انقدر زیبا صحبت نکرده برام این همه نعمت این همه ثروت شما خیلی خوبی استاد داری ذهن من و امسال منو باز میکنی که روی پای خودشون وایسند هر موقعه میخوام کلیپ از سایت بی نظیر شما دانلود کنم انقدر خوشحالم میدونم یک نکته مثبت که غذای روح است از شما یاد خواهم گرفت وقتی قوانین زندگیرو بدونم زندگی بهشت خواهد شد اما اگه ندونم جهنم میشه بسیار عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    حمیدرضا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3784 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و هم فرکانسی های خوب و مهربانم ????امیدوارم که عالی باشید

    داشتم تو اینترنت داستانهای آموزنده میخوندم که با یه داستان خیلی عالی و تاثیر گذار رسیدم تحت عنوان دوچرخه سواری با خدا که دوست داشتم این داستان زیبا را با شما به اشتراک بگذارم

    ??دوچرخه سواری با خدا ??

    من در ابتدا خداوند را یک ناظر ؛ مانند یک رئیس یا یک قاضی میدانستم که دنبال شناسائی خطاها ئی است که من انجام داده ام و بدین طریق خداوند میداند وقتی که من مردم ؛ شایسته بهشت هستم و یا مستحق جهنم .

    وقتی قدرت فهم من بیشتر شد؛ به نظرم رسید که گویا زندگی تقریبا مانند دوچرخه سواری با یک دوچرخه دو نفره است و دریافتم که خدا در صندلی عقب در پا زدن به من کمک میکند.

    نمیدانم چه زمانی بود که خدا به من پیشنهاد داد جایمان را عوض کنیم؛ از آن موقع زندگی ام بسیار فرق کرد؛ زندگی ام با نیروی افزوده شده او خیلی بهتر شد؛ وقتی کنترل زندگی دست من بود من راه را می دانستم و تقریبا برایم خسته کننده بود ولی تکراری و قابل پیش بینی و معمولا فاصله ها را از کوتاهترین مسیر می رفتم.

    اما وقتی خدا هدایت زندگی مرا در دست گرفت؛ او بلد بود…

    از میانبرهای هیجان انگیز و از بالای کوهها و از میان صخره ها و با سرعت بسیار زیاد حرکت کند و به من پیوسته می گفت : « تو فقط پا بزن ».

    من نگران و مظطرب بودم پرسیدم « مرا به کجا می بری ؟ » او فقط خندید و جواب نداد و من کم کم به او اطمینان کردم !

    وقتی می گفتم : « میترسم » . او به عقب بر میگشت و دستانم را می گرفت و من آرام می شدم .

    او مرا نزد مردمی میبرد و آنها نیاز مرا بصورت هدیه میدادند و این سفر ما، یعنی من وخدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شدیم .

    خدا گفت : هدیه را به کسانی دیگر بده و آنها بار اضافی سفر زندگی است و وزنشان خیلی زیاد است؛ بنابراین من بار دیگر هدیهها را به مردمانی دیگر بخشیدم و فهمیدم « دریافت هدیه ها بخاطر بخشیدن های قبلی من بوده است » و با این وجود بار ما در سفر سبک تر است .

    من در ابتدا در کنترل زندگی ام به خدا اعتماد نکردم؛ فکر میکردم او زندگی ام را متلاشی میکند؛ اما او اسرار دوچرخه سواری « زندگی » را به من نشان داد و خدا میدانست چگونه از راههای باریک مرا رد کند و از جاهای پر از سنگلاخ به جاهای تمیز ببرد و برای عبور از معبرهای ترسناک پرواز کند.

    ومن دارم یاد می گیرم که ساکت باشم و در عجیب ترین جاها فقط پا بزنم و من دارم ازدیدن مناظر و برخورد نسیم خنک به صورتم در کنار همراه دائمی خود « خدا » لذت میبرم و من هر وقتی نمیتوانم از موانع بگذرم؛ او فقط لبخند میزند و می گوید : پابزن

    امیدوارم که از این داستان لذت برده باشید

    در پناه الله شاد و پیروز و پر روزی باشید

    خیر پیش…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    عیسی حسین پور گفته:
    مدت عضویت: 2855 روز

    سلام استادعزیزم وسلام خدای مهربانم روزی هزاران بارخداراسپاس میگویم که به این راه هدایت مرارهنمون کردواستادگرانقدرم ازشمانیزفراوان سپاسگذارم که مدام خداروقدرتشرو عظمتش روواتکال به او روبهمایادآوری میکنیدبه هربهانه ایی خیلی ممنونم وازمدتی که فایل فقط خداروگوش دادم وخیلی روم تاثیرگذاربود بنده ازمردم وبقیه افراد روبرگردوندم فراوان سودبردم برعکسش روزهای خوبی داشتم که وقتی بواسطه مردم این شرک درمن پررنگ شدحتی وقتی هم برگشتم ازخودخداکمک خواستم دیگه مثل سابق نشداوضام تامدتی خلاصه خیلی سپاسگذارم که الان درکنارشمادرپناه الله به خیروخوشی دارم لذت میبرم اززندگی وثروت حلال کسب میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 3607 روز

    باسلام به دوستان همراه واستاد عزیز

    من یه تجربه دارم از روز عاشورای همین امسال که گذشت

    من روز عاشورا رفته بودم روستامون برای مراسم که ندود ساعت 3عصر بود که ماشینم خراب شد

    شب باید برمیگشتم مرکز استان سرکار

    به داییم زنگ زدم که جاداری من همرات بیام ماشین ندارم که گفت خبرت میدم وحدود نیم ساعت شد خبری نشد

    به دوسه تا دیگه اقوام هم گفتم جواب نه دادن

    من همون لحظه کیفم رابرداشتم وزدم به جاده وپیاده راه افتادم ا مدم وسط روستامون پهلوی حسینیه همون جایی که ماشین ها وایساده بودن

    وبه خداگفتم خدایا قدرت ازآن توست بقیه وسیله اند ..یه وسیله برام جور کن

    ناخوداگاه رفتم پهلوی یه ماشین وایسادم دودقیقه نشد دیدم سه تاجوون اومدن سوارشدن

    همون لحظه یه حسی به من گفت ا زشون درخواست کن ومن اینکارو کردم

    وجواب داد

    منو رسوندن تادر خونه باچه عزت واحترامی واونموقع با خودم گفتم خدایا هرکه به تو رو اندازد عزیزش کنی

    وهرکی به غیرتو رواندازد خوارشود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    آرش صداقت گفته:
    مدت عضویت: 3518 روز

    سلام خدمت استاد خوبم و همه هم فرکانسی های خوبم.

    اول از همه تشکر می کنم از استاد خوبم بابت این فایل قشنگشون و تشکر می کنم بابت دعاهای قشنگی که بر زبان آوردند. هرآنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. همچنین میخوام در مورد یک تجربه جدید و عجیبی که همین دو سه روز قبل برام اتفاق افتاده رو براتون بگم که یک جورایی به این فایل و همچنین به راهنمای عملی دستیابی به رویاها مربوط میشه.

    من تقریبا 2 ساله که دنبال یک پروژه هستم و بارها پروسه آنرا شروع کردم و هربار تا پله آخر میرم اما دقیقه 90 یه اتفاق عجیبی میوفته که کسنل میشه.

    چند روز قبل تصمیم گرفتم که راهنمای عملی رو دوباره گوش کنم.چون قبلا تاثیر مثبت توی زندگیم داشته.

    به طرز عجیبی وقتی یکی از فایلها رو پلی کردم در مورد نحوه رسیدن به خواسته ها بود که استاد توی اون فایل به طور مفصل توضیح داد که چرا به خواسته هامون نمیرسیم و چکار کنیم که زودتر به خواسته هامون برسیم.توی فایل راهنمای عملی استاد توضیح میدن که دلیل اصلی نرسیدن به خواسته ها (( چسبیدن به خواسته هاست)).

    توی این فایل جدید استاد به یک نکته اشاره میکنه و اون هم ((تکیه کردن به هرچیز و هر کس به غیر از خداوند)).

    دوستان هم فرکانسی خوبم .میخوام یه نتیجه گیری برای خودم و شما داشته باشم و زیاد متن رو طولانی نکنم:

    من چند روز قبل نشستم تصمیم گرفتم که از زندگی الانم لذت ببرم و طبق گفته استاد خواسته های من در زمان خودش اتفاق میوفته و طبق این فایل جدید فقط به خدایی که منبع تمام انرژی هاست تکیه کنم.

    بعد از دو سه روز از گذشت تصمیم جدیدم خیلی زود نتیجه رو گرفتم.

    ((((دیشب یکی از دوستانم بدون اینکه ازش درخواستی داشته باشم بهم زنگ زد و راهی را برای حل پروسه ام به من پیشنهاد داد.))))

    میخوام بهتون بگم که من قبلا طی 2 سااال دومورد رو کاملا اشتباه میرفتم:

    1٫به خواسته ام چسبیده بودم و از زندگیم لذت نمیبردم.

    2٫امیدم به غیر از خدا بود و نه به خدا و به جای اینکه به خدا اجازه دهم تا مشکلم را حل کند خودم میخواستم حل کنم.در همچین موقع هایی خداوند کنار میکشه و میگه خودت حلش کن.

    وقتی این دوتا رو حل کردم خداوند بزرگ بهم گفت میتونه از جایی که انتظارش رو ندارم کارهایم رو حل کنه.

    امیدوارم خدا ما رو به راه راست هدایت کنه.به راهی که به آنها نعمت داده و نه کسانی که بر آنان غضب کرده.

    شاد و پیروز و موفق در تک تک لحظه های زندگیتون باشید.

    از زندگی لذت ببرید .خواسته ها خودشون میان.از راهی که ما حتی فکرش رو هم نمیکنیم.

    زندگی همین لحظه هاست که داره میگذره.

    دوستدار شما

    آرش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    رضا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3565 روز

    شاید بسیاری از حرف ها و پیام های جناب استاد عباس منش ترکیبی از کلام و گفتاری باشد که در جهان امروز وجود دارد اما مهمترین وجه تمایز این گفتارها و بر دل و جان نشستن آنها بر ضمیر مخاطب درونی بودن این اندیشه ها و دانسته هاست . روزی من تصور می کردم که آگاهی ودانایی مقدمه ای برای کسب موفقیت و ثروت است اما امروز با تجربیات وجدانی و درونی جناب عباس منش دریافتم که خواندن و نوشتن و دانستن و خواستن حتی مقدمه ای برای ثروتمند شدن نیست . امروز دهها اقتصاد دان در تامین مخارج زندگی درمانده اند . امروز دهها کارخانه و کارگاه در ایران تعطیل و نیمه تعطیل هستند. امروز دهها دانشجوی نخبه در گوشه خانه به عزلت نشسته اند . امروز دهها کارآفرین بیکارند . امروز میلیون ها نعمت خداوندی بی استفاده مانده است و همه اینها نشان از یک چیز دارد. باور . تا به خود و موفقیت و ثروتمند شدن خود باور درونی نداشته باشیم موفق و ثروتمند نمی شویم. ما برای ثروتمند شدن می توانیم هوش کاری و هوش مالی و امکانات و تجهیزات و سرمایه اولیه و مکان و… داشته باشیم اما هیچ گاه موفق نشویم . آدمی زمانی که بتواند در مدار درست اندیشیدن قرار گیرد و با خدای خود در دارایی سهیم شود می تواند شاهد ورود میلیاردها ثروت خداوندی در زندگی خود باشد . من علی رغم این که سالهاست با برنامه های جناب عباس منش آشنا بودم اما همواره تصور می کردم که این هم دکانی در عالم است تا بتواند زندگی اش را بچرخاند اما این روزها دریافتم که آموزه های ایشان معرفتی است که درهای زیادی از باران نعمت الهی را به روی ما بندگانی که باور قلبی داریم ، می گشاید . از همین رو با این که می دانم الکاسب حبیب الله اما اصرار ندارم تا کارهای زیادی راه بیندازم تا موفق شوم بلکه هر کسب و کاری اگر در مدار الهی قرار گیرد و ما باور کنیم که می شود کن فیکون اتفاق می افتد . خداوند گفت کن فیکون . آدمی نیز که جانشین به حق اوست و اشرف مخلوقات است می تواند به جایی برسد که جز خدا نبیند و با دارایی های او شریک شود . البته این به معنای سهولت در کسب و کار و تامل نکردن نیست بلکه باید باور کنیم که همه چیز به اراده اوست اما اگر اراده خود را به اراده خدا گره بزنیم فعلی که از ما صادر می شود می تواند جهانی پر از نعمت و ثروت برای ما فراهم کند . استاد عباس منش بیش از آن که کار کند تامل کرد و اندیشید و باور خود را در مسیر یکتایی و یگانگی او قرار داد و تنها از او خواست و تنها از او یاری گرفت و خدا نیز پاسخ او را داد . به همین دلیل بسیاری از افراد بی سواد که دانایی و آگاهی کاغذی کمی دارند باز هم موفق اند و نمونه هایش در ایران زیاد است که با کمترین دانش کسب و کاری و با کمترین سواد بازاریابی و فروش و با کمترین شناخت بازار و رقبا و شیوه های نوین ارتباطی ثروت زیادی از طریق کسب و کار خود فراهم کردند . در صورتی که در کنار همان روستا دهها نفر دیگر دقیقا مثل او زندگی می کنند ولی موفق و ثروتمند نیستند. کسی موفق است که به او پناه آورد و با ثروت و دارایی بیکران او شریک شود اما برای این که خداو.ند ما را در این ثروت بی اندازه اش شریک کند نیاز به یک بهانه دارد تا ما حرکت کنیم و او برکت دهد. برخی کارهای خیلی ساده ای می کنند اما خداوند آن قدر برکت می دهد که صاحب دهها و صدها میلیارد تومان و دلار می شوند . اگر استاد عباس منش امروز منزلتی در عالم انسانی دارد به دلیل تقرب او به عالم الهی است . او همه چیز را در خدا می بیند و او را رازق و روزی دهنده می داند به همین خاطر او به دنبال روزی نمی رود بلکه رزق یطلبک اتفاق می افتد و روزی به دنبال اوست .

    سید حسین عباس منش خدا تو را در پناه خود حفظ کند که تو حلقه ارتباطی برای آرامش و آسایش و ثروت و موفقیت و سلامت و بهبود روابط انسان ها شدی . سلامت و برقرار و پایدار باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رضا سلیمانی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2785 روز

      سلام آقای محمدی ؛ شما در مورد کتاب چگونه فکر خدا رابخوانیم انتقاد را به استاد عباسمنش کرده بودید که چرا خدا را انرژی میداند وایشان رادر حد واندازهای اینکه قران را تفسیر ویا ترجمه کند ندانسته بودید ولی در قسمت تمرکز بر نکات مثبت قسمت10 یا همان توحید عملی 2 که آن هم در مورد خداوند وباور توحیدی بود تعریف وتمجید واظهار لطف زیادی نسبت به ایشان کرده بودید سوال من این است که چرا شما اینقدر نظرتان نسبت به ایشان عوض شده در حالی که دیدگاهای استاد نسبت به خداوند عوض نشده وهمان دیدگاههای قبلی است متشکرم اگر جواب بدهید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    حبیب ابراهیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 3075 روز

    به نام خدا

    با سلام خدمت استاد و تمامی دوستان

    قبل از شنیدن این فایل بارها فایل فقط خدا رو گوش داده بودم تا این که استاد این فایل زیبا رو به من و همه دوستان هدیه کردند. ولی مصصم بودم خداوند را بهتر بشناسم،بهتر درکش کنم. خیلی اتفاقی چند روز پیش کتاب گامهای 12 گانه و سنت های 12گانه انجمن الکلی های گمنام بدستم رسید. چند صفحه اول رو مطالعه کردم. دیدم مطالبش واقعا توحیدی هستش. با اینکه کار داشتم،تعطیل کردم و کتاب رو تا انتها مطالعه کردم. تو این کتاب توضیح میده که افراد الکلی چگونه فقط با اتکا به نیرویی مافوق میتونن بهبود پیدا کنند و از همه مهمتر خودشون و خدا رو بهتر بشناسند. بخش کوچکی از گام دوم این کتاب که نظرم رو جلب کرده و به فکر واداشته رو به اشتراک میدارم. گرچه دوست دارم همه کتاب رو براتون تایپ کنم.

    (نظری می اندازیم به کسی که هنوز به اعتقاد خود پایبند است و به مصرف الکل ادامه میدهد.او در رعایت دین بسیار دقیق،شخصی با تقوا وبا خداست،”لیکن شک میکند که خدا او را باور داشته باشد.” قول و قرارهای خود را زیر پا میگذارد و هر بار نه تنها مجددا مشروب خواری را شروع میکند، بلکه رفتارش بدتر از دفعات قبل میگردد. با شجاعت به جنگ الکل میرود و از خداوند التماس کمک میکند اما کمکی نمی رسد. علت چیست؟ برای اطرافیان او یعنی دکترها، کشیش ها، دوستان، فامیل که تلاش بی ثمر او را مشاهده میکنند معمایی میشود و دلشکسته میشوند. ما در این انجمن همچون او بوده ایم و پاسخ معما را یافته ایم.” پاسخ، مربوط به کیفیت ایمان میشد نه کمیت آن.” این نقطه کور ما بود. “تصور میکردیم فروتن هستیم در حالیکه چنین نبود، تصور میکردیم در امور دینی جدیت به خرج میدهیم اما با یک نگاه منصفانه دریافتیم که این طور نیست و از طرفی هم غوطه ور شدن در احساسات غلط را به جای احساسات حاصل از دینداری برداشت میکردیم.”)

    خواستم این نظر رو بزارم و به دوستان بگم به جای کلمه الکل هر رفتار ناپسندی رو که در خودشون میبینند بزارند و این کتاب رو مطالعه کنند. آنچه در این کتاب میبینیم دور از غرض ورزی و تعصب است. نام هیچ شخصی یا دین و مذهبی در این کتاب نیومده فقط سعی کرده باور توحیدی بسازه. بازهم سپاسگزارم از خداوند مهربان و استاد عباسمنش و همه دوستان که وقت گذاشتن

    در پناه ایزد منان ثروتمند و شاد باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مصطفی سیدی گفته:
    مدت عضویت: 3449 روز

    سلام بر عشق سلام بر دوستان همیشگی گروه اقای عباس منش خب فایل بسیار تاثیر گذاری بود من قبلا یک فایل مشابه بود به نام فقط روی خدا حساب کن ک خیلی منو اون فایل کمک کرد در مورد شناخت خداوند و باعث شد ک من واقعا خدای خودم رو نزدیک ببینم و باهش رفیق بشم و ازش درخواست کنم،یادمه نزدیک ب یک هفته بود ک من صب و شب از همه چیز هایی ک در اطرافم بود از خدا تشکر و سپاس گذاری میکردم ک خیلی زود نشانه ها ظاهر شدند مثلا کار پیشنهاد میشد تا میومدم کنار خیابون اصلا منتظر ماشین نمیموندم روابطم با بقیه خیلی خوب بود و خیلی شادتر بودم،ک متاسفانه باز درگیر جریانات و چیز هایی ک نباید بر اونها تمرکز میکردم تمرکز کردم و همه چیز دوباره یادم رفت و برگشتم ب حالت اول.ببینید دوستان یکی از قویترین فرکانس هایی ک مارو ب موفقیت میرسونه درخواست و سپاسگذاری از خداوند،ک متاسفانه نفس و ذهنی ک در درون ماست سعی بر این داره ک با وابسته کردن ب مسائل و جریانات و اتفاقات زندگی مارو از مسیر اصلی دور کنه، ب قول استاد سعی کنید ک ب خودتان تعهد بدید و همیشه و همه جا با خدا بودن و سپاسگذاری رو مرور کنید تا روز ب روز این رابطه رو قوی تر کنید،هیچ موقه سعی نکنید با نفس خود بجنگید،در واقع سعی کنید با تمرین زیاد افسار نفس خود رو ب دست بگیرید تا نتیجه دلخاهتان حاصل شود و ایمانتان ب خداوند متعال روز ب روز قوی تر شود،و واقعا ب چشم ببینید ک چطور همه چیز برای شما راحت خواهد شد.موفق و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: