ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 20

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    تکامل گفته:
    مدت عضویت: 1363 روز

    سلام استاد خوب و مهربانم .

    استاد الان به درجه ای رسیدم که راحت میتونم بگم عاشقتونم. وقتی همه مینوشتن استاد عاشقتونم ؛ من هنوز حس اشون درک نمیکردم.

    ولی الان راحت با تمام وجود میگم عاشقتونم و دست مریزاد به خانم شایسته مهربون و ناز .

    استاد من کمتر یکسال هست باهاتون آشنا شدم ولی دقیقا از ۳۰فروردین ۱۴۰۱ که دوره عزت نفس خریدم خیلی دقیقتر فهمیدم باید چه کار کنم. تازه فهمیدم معنی حرف های شما چیه .

    هنوزم تمام اش نکردم چون با دقت سعی میکنم تمرینهای هر جلسه رو انجام بدم. جلسه هفتم هستم

    و وای اونجا بود که واقعا عاشقتون شدم. و گفتم استاد واقعا کارش درسته .

    من از اول اردیبهشت هدف درآمد دوبرابر گذاشتم دقیقا شد. تو ماه خرداد درآمد سه برابر شد ! اصلا یک وضعی جور میشدم کار برام و درامدم به هدف سه برابر میرسوند.

    من از اول تیر گفتم جور شدن کار ساعت ۱۱ شب ۳۰ خرداد برای رسیدن درامدم دقیقا به عدد سه برابر شانسی نیست پس فرکانس و هدف حتما درسته .

    لذا اول تیر هدف گذاشتم روی رابطه ام با همسرم و پسر م . گفتم این ماه رابطه ام با این دوتا رو هم درست و اساسی پایه ریزی میکنم. امیدم به خداست. انشالله کمکم میکنه مثل همیشه. هر روز سعی میکنم تا چشمام باز میکنم توnote pad گوشی ام با خدا بشینم حسابی حرف بزنم. و حدود ۴۰ دقیقه ای در ماکزیمم زمان وقت میذارم. انشالله وقت بیشتر پیدا کنم و باز با خدا دوتایی حرف بزنم.

    من امیدم فقط به الله و ممنونم از خدای خوبم.

    سپاس.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    ایکا گفته:
    مدت عضویت: 1820 روز

    مهربانـــا ســـلام و سپـــاس برای فهم و درکی که از جنس تــوست

    استاد ســــــلام و سپــاس برای این آگاهیهای نـــاب که از دل براومده و تکـــاملی بس گرانبهــا را طی کرده

    هنـــوز که هنوزه دارم فایلهای این دوره بــی نظیر را همچو شهدی شیرین و آرامش بخش سر می کشم!

    هر روز و هر شب در مسیر رفت و برگشتم به کار و خانه، و چقدر این مسیر طولانی را دوست دارم

    چقـــدر مدارم بالاتر رفته ، چقـــدر دیــدم را تغییـر داده و چقــدر من را با درون منحصر بفرد خودم آشنـــاتر کرده.

    احساس قربانی شدن، یک احساس عجیب از یک باور فوق العاده مخفی و مخرب نشئت می گیره، باوری که یهویی به خودت میای و می بینی در سیاه چاله اش غرق شدی! ولی چقدر این پروردگار، این رب! مهربانانه و بی درنگ و بی توجه به هیچ فاصله ای، در یک چشم بر هم زدنی از طریق قلب، ما را هدایت می کند، آگــــاه می کند!

    واقعا حرف شما عین حقیقته، دردها و بیماریها فقط و فقط به خاطر توجه، به خاطر کسب احساس ترحم سراغ من می اومدند!

    ســـــــالیان سال همین گونه بود!

    و چقدر این باور باعث فرورفتن در بیماری و اتفاقات بد و بدتر می شد!

    وقتی این باور مخرب را می فهمی و بقول استاد می بینی که برای یک لحظه لذت چه ها با زندگی خودت کردی، تغییر کردنت شروع می شود.

    و چقــــــدر این شروع به تغییر کردن لذت بخش است، چقـــــدر فرکانسهای عالی به جهان هستی میفرستی و چقـــــدر سپاسگزاریت واقعی تر می شود و چقـــــــدر با خودت به صلح میرسی!

    استاد من تغییر کردم و با احترام کامل به حرف شما عمل می کنم و اگر دقت کرده باشین هیچ کدام از مشکلات و بیماریهای فراوانی که سالیان سال باهاشون دست به گریبان بودم ذکر نکردم!

    چون نمی خواستم به این باورهای مرده آبی داده باشم!

    دوستتون دارم که اینقدر خودتون هستید!

    سپـــــــــــــــاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    محمد مردانی گفته:
    مدت عضویت: 3093 روز

    به نام الله مهربان

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز

    استاد چقدرررررر بک گراندتون زیباس چه ساختمانهای زیبا و هیولایی

    استاد چقدر خوشتیپ تر و خوش هیکلتر شدین لباس قدیمیاتون چقدر براتون بزرگ شده

    استاد چقدر حرفهاتون درسته و ادم نگاه میکنه به گذشتش میبینه که تک تک این اتفاقاتی که میگین اتفاق افتاده تو زندگیمون من چند نمونه از تجربیات خودم رو براتون میگم من در گذشته( منظورم از گذشته تا قبل از اینکه با شما اشنا بشمه ) مرتب مریض میشدم اینقدر مریض میشدم و تو مدرسه غیبت میکردم که دوستام مسخرم میکردن میگفتن همیشه تو مریضی و الان که شما میگین میفهمم دلیلش همون توجه بی حد و اندازه ای بود که مادرم بهم میکرد وقتی مریض میشدم

    استاد من بعد از اشنا شدن با شما یکی از نتایجم اینه که تقریبا به سلامت کامل رسیدم و چند سال یکبار هم مریض نمیشم به غیر از چند مورد خاص که بهتون میگم

    استاد من بعد از گوش دادن این فایلتون فهمیدم درسته که من خیلی ساله سالمم و خداراشکر مریض نمیشم اما تو چند مورد تو این قانون خوب عمل نمیکنم مثلا من مرتب ورزش میکنم و فوتسال بازی میکنم ولی چند وقت یه بار مصدوم میشم این فایلو که دیدم فهمیدم دلیلش اینه که من هی با دوستام از مصدومیتهایی که برامون پیش میاد صحبت میکنیم و من خودم متوجه این موضوع نبودم انشالا میخام از این به بعد تو این مورد بهتر عمل کنم

    استاد من ۲،۳ سال پیش یه موفقیت بزرگ تو حوضه ی سلامتی به دست اوردم که میخام براتون بگم گفتم من ورزش میکنم در واقع ورزش مورد علاقم فوتسال هست استاد به لطف این بیماریه که پیش اومد تو اون برهه ای که همه جا قرنطینه بود و کارها خوابیده و سالنها تعطیل بود من تو اون اوضاع بهم الهام شد که برو تمرکزی شروع کن به ورزش و ساختن بدن من هم این کارو کردم و شروع کردم به تحقیق و ورزش کردن تو اون پروسه کلی حرکت و تمرین یاد گرفتم که بلد نبودم و یه بدن بسیار اماده ای ساخته بودم بیاو ببین ما اینکارو کردیم تا اینکه دوباره سالن ها باز شد و ما رفتیم برا بازی کرون یعنی هر کی منو میدید تعجب میکرد میگفتن چجوری اینقدر بدنت امادس و حتی از قبلتم بهتر شدی حالا همه دوستام اضافه وزن اورده بودنو افت کرده بودن هیچی دیگه ما بازی میکردیمو بسیار بسیار لذت میبردیم از بدن امادمون و بازی کردن تا اینکه یه شب تو اوج امادگی من تو سالن مصدوم شدم شدید زانوم پیچ خورد و رباط صلیبیم آسیب دید خلاصه خیلی ناراحت شدم طبق تحقیقاتی که کردم فهمیدم باید برم ام آر ای بگیرم نشون متخصص بدم ما اینکارو کردیم رفتیم پیش یه متخصص عکاسارو دید زانومم معاینه کرد گفت پات عمل میخاد مارو بگی اصلا داغون شدیم اومدم خونه و گفتم شاید این اشتباه کرده عکسامو فرستادم برا دوستم و اونم نشون یه متخصص دیگه داد اونم گفته بود که پاش عمل میخاد ولی استاد این قلب من میگفت این پا عمل نمیخاد و هی این جمله میومد تو ذهنم که من تو مدار سلامتیم و اتفاق بدی برام نمیوفته چند روزی گذشتو من بلاتکلیف بودم تا اینکه اومدم دیگه کارهامو درست کنم که برم عمل کنم چون هم هزینه ی بالایی میخاست و کلی کار دیگه ما هر چی میخاستیم کارهای عملو پیش بندازیم نمیشد چیزاش جور نمیشد تا اینکه یه حرف شما تو گوش من زنگ خورد اونم این بود که مسیری که به سختی پیش میره و جلو نمیره بدون که مسیر اشتباهیه اونجا بود که من تصمیم قطعیمو گرفتم گفتم من عمل نمیکنم خدا خودش هدایتم میکنه اولش که میخاستم این تصمیمو بگیرم خیلی سخت بود چون هر کدوم از این پروسه ها(عمل کردن یا نکردن) نزدیک به ۷،۸ ماه زمان میبرد استاد خلاصش کنم همینجوری هدایتی یکی از دوستام بهم زنگ زد گفت شنیدم همچین مشکلی برات پیش اومده برو پیش فلان فیزویتراپ کارش خیلی درسته منم احساسم بهش خوب بودو رفتم تا عکس پامو دید گفت پات عمل نمیخاد استاد اینو که گفت خداشاهده انگار دنیارو میخاستن بهم بدن فیزیوتراپیو شروع کردم استاد بعدش هدایت شدم به یک مربی بدنساز خیلی حرفه ای جالبه که نزدیک خونمونم بود رفتم زیر نظرش کار کردم روز اول بهم گفت پاتو خوب میکنم فقط عجله نکن منم گفتم چشم

    استاد چقدر من تو این مسیر چیز یاد گرفتم چقدر بدنم قویتر از قبلم شد بعد از ۶، ۷ ماه شروع کردم کم کم فوتسال بازی کردن و خداراشکر الان با خیال راحت دارم بازی میکنم بدون هیچ مشکلی من اگه عمل میکردم علاوه بر هزینه های اضافه ای که باید میدادم حداقل نزدیک به یک سال نمیتونستم بازی کنم استاد با اینکه متخصص ها گفته بودن پات عمل میخاد ولی من به حرف دلم گوش دادم و نشونه های خداوند رو دنبال کردم و خداراشکر خوبه خوب شد تو این پروسه کلی اتفاقات خوب برام افتاد و اصلا مسیر کاریم تغیر کرد که انشالا اونارو تو یه کامنتی یا تو کلوب هوس براتون توضیح میدم

    استاد چند روز یه بار که فایل نمیذارید اصلا دلم براتون تنگ میشه خداشاهده بی صبرانه منتظرم یه برنامه تو کلوب هوس بذارید بیام از نتایجم براتون صحبت کنم چون تازه کلوب هوس رو نصب کردم و یاد گرفتم ازش استفاده کنم

    دوستون دارم بی نهایت سپاسگزار شما و خانم شایسته هستم

    در پناه الله شاد و ثروتمند باشیم🌹🙋🏻‍♂️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    مهدی بابایی گفته:
    مدت عضویت: 2376 روز

    سلام به همگی.

    من به لطف خدا این قانون رو خیلی خوب یاد گرفتم و خیلی خوب خداروشکر بهش عمل می کنم.

    حتی اگه جایی از بدنم درد بکنه حتی به همسرم هم نمیگم و جالب اینه که خودش به لطف خدا زود خوب میشه و یاد گرفتم درباره اتفاقات بدی که ممکنه برام پیش بیاد برای کسی حرف نزنم.البته قبلا اینطوری نبودم.

    حتی وقتی خانومم درباره یه اتفاق بد که مثلا توی محل کارش یا با برادرش افتاده برام حرف میزنه باهاش هم دردی نمیکنم و سعی میکنم بی خیال باشم و خداروشکر اصلا میتونم بگم نسبت به درددل آدمهای دیگه یه جورایی بی تفاوت شدم.

    نه اینکه سنگدل باشم نه،اما این دیدگاه رو برای خودم در این مورد ساختم که من که نمیتونم برای اون کاری بکنم پس چرا الکی به درد دلش گوش بدم و با این کار به خودم و البته اون ضرر بزنم و ناخواسته هارو به سمت خودم جذب کنم؟

    خیلی از آدمها این خصوصیت رو ربط میدن به سنگدل بودن و غرور، در صورتی که کسی که به قانون آگاه باشه گول این فریب شیطان رو نمیخوره و نسبت به این وسوسه مقاومت میکنه.

    خیلیاهم که کلا دوست دارن به درددل دیگران گوش کنن چون اگه یه روز خودشون احتیاج داشتن به درددل کردن و نق زدن دوتا گوش شنوا برای شنیدن نق هاشون داشته باشن و بگن یادته من فلان روز به درددلت گوش دادم حالا تو هم باید به درددل من گوش کنی و بگن نمیدونی که، اگه تو بدبختی من از تو بدبخترم و مشکلات و بدبختی های من از تو هم بیشتره و یه جورایی خودشونو بدبخت و قربانی نشون بدن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    هوتن فرخی گفته:
    مدت عضویت: 2934 روز

    درود به همه

    یه چیزی که چند وقته تو زندگیم رخ میده اینه که همیشه دوستان یا بقیه جمع میشدیم هی شکایت میکردن هی ناله میکردن اکثرا …. منم میدونستم نباید باهاشون هم مدار بشم ولی گاهی اوقات تائید میکردم چون نمیخواستم توضیح بدم فلان بهمان دوست دارم نتیجه هام صحبت کنه ….. بعد تازگیا فکر میکنم چرا اون جور که باید همه چیز عوض بشه نشده اره درسته من حرف نمیزنم من شکایت نمیکنم حتی بقیه میگن چقدر تو مثبت فکر میکنی الان که دقت میکنم من مثبت فکر میکنم ولی عمل نمیکنم چطور من با خودم خیلی حرف میزنم و اکثره این حرف زدن ها منفیه ببین مهم نیست هوتن چقدر پیشه بقیه ادم خوش بین هستی یا کمتر شکایت میکنی پیشه خودت چطوری چقدر با خودت مهربونی چقدر دلت برا خودت میسوزه که نباید احساسه قربانی داشته باشی نباید از خودت بد بگی بقیه رو ولش هر کس نتیجه افکار خودش رو میگیره خودت چقدر با خودت در صلح هستی

    توجه فقط صحب هایه کلامی نیست با بقیه با خودت چند چندی که رابطه با بقیه هم بازتاب اینه ……

    منی که خیلی دارم با خودم صحبت میکنم چقدر میتونم مثبت صحبت کنم این مهمه این نتیجه دلخواه رو برات ایجاد میکنه

    من گاهی بین دوستان برا این که حرف کم نیارم سعی میکردم از تجربه هایه بد بگم اما الان اروم اروم در مورد موفقیت هام کار هایه که انجام دادم و بهش افتخار میکنم و موفقیت کسب کردم میگم و چقدر همه چیز عوض شده زندگی تغیر کرده دیگه اون چرخه معیوب نمیگم از بین رفته ولی خیلی کم شده به نسبتی که من دارم رویه خودم کار میکنم همه چیز داره عوض میشه ولی چطور کار کردی کار کردنی که از ریشه باشه از درون باشه ….‌

    هر چقدر بتونم ذهنم را کنترول کنم همان قدر پیروزی هست

    هر چقدر احساست عالی باشه هر اتفاقی بیوفته به نفعته

    اصلا ادم وقتی تو حاله خوب هست و مطمئنه که هدایت میشه دیگه نه ترسی هست نه نگرانی اینو واقعا دارم حسش میکنم من خیلی قوی شدم خیلی

    ممنون استاد دستی از دستان خدا شدی و کمکم کردی

    من دارم روز به روز عالی میشم و چقدر احساسم بینظیره مرسی

    خدایا شکرت 🙏🏽❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    مریم واعظ گفته:
    مدت عضویت: 3064 روز

    سلام استاد عزیزم

    اول اینکه من این قاب زیبا رو تحسین کردم مریم عزیزم که داره سایه به سایه شما عاشقانه حرکت می کنه

    این متن رو داره کسی می نویسه که از کودکی بیمار می شد، خانواده ام دائما در گوشم می گفتن تو بدنت ضعیفه، تو اینکار رو نکن، اونجا نرو، اینو نخور و …، تا اینکه یه روزی از روزهای سال 1395 من دگر اندیشی ام رو با سایت شما شروع کردم، اولش دیگه مریض نشدم، بعد قوی تر و قوی تر شدم و در واقع کسی که از یه آمپول می ترسید بسان قهرمان، زایمان طبیعی کردم، همیشه رو پای خودم ایستادم، به دختر سه سالم یاد دادم وقتی افتاد خودش پا شه بگو قوی تر شدم، استاد من پارسال یکی از بهترین خونه های شهرمون رو با یه چمدان ترک کردم و الان درسته تو یه شهر ساحلی فوق العاده و تو لاکچری ترین خیابان این شهر زندگی می کنم، اما حالا که یه فصل جدید دیگه داره از زندگیم شروع میشه دیدم من یکساله کمد لباس هام سبد پلاستیکی میوه بود و اصلا من تو این یک سال هرگز بهش توجه نکرده بودم، سبد رخت چرکهام یه جعبه مقوایی بود و من اصلا یادم نبود اونقدر پرغرور و افتخار به نفس تو این یه سال زندگی کردم، اونقدر شجاعانه، فقط دارم آینده م رو می بینم که اصلا من هیچ چیز بدی تو این یه سال یادم نمیاد (داخل پرانتز من تمام کمدهای برند چوبی از نوع اعلا داشتم و الان کمدم شده سبد میوه، اینها رو میگم تا فریاد بزنم همه چی تغییر می کنه و تو با ایمان و افکارت تغییر میدی)، خونه م موش پیدا شد، حلش کردم حتی با کسی حرف نزدم، یه هو 500 تا سوسک حمله ور شد، حلش کردم خیابانمون پر گدا هست، همواره رو بر می گردونم، ریالی هزینه نمی کنم براشون و دلم نمی سوزه، میگم این ها خدایانی هستند که خدا بودن یادشون رفته، در عوض فقط به ماشین های آخرین مدل خیابانمون توجه می کنم، به حال و هوای خوب آدم های پولدار، به مسیری که از صفر ساختم حالا دارم یه ملک تو همون خیابان لاکچری می خرم. کسی هستم شب و روز داشتم فکر می کردم چطور دو میلیون رو چهار میلیون کنم تا ایمانم تقویت بشه بعد حالا بعد از پنج سال 12 میلیارد رو در حسابم تجربه کردم، می دونید چرا من از اون آدمی که کتاب نوشت به نفع کودکان بیمار و یک ریال پول برا خودش نخواست تبدیل شدم به آدمی که بالاترین اولویت زندگیم خودم باشم، هرگز اجازه ندادم کسی بهم بگو الهی فدات شم چی شده، من خودم برای خودم کافی هستم، بسته عزت نفس و کلی از محصولات شما رو کار کردم، میکنم و خواهم کرد (تنها دارویی هست که باید مادام العمر بخورم، اگر نخورم مساوی هست با مرگ) من دنبال رشد و پیشرفتم، نه پول بیشتر، دنبال آگاهی، حال خوب و تجربه بیشتر خویشتنم.

    چون خدایی دارم که چاره تمام بی چاره گی های من است او مرا در زمان و مکان مناسب قرار می دهد، من تسلیمم (آیه 25 سوره قصص، موسی به الله می گوید خدایا من به خیری که از جانب تو رسد فقیرم) تو جواب همه مسائل رو میدونی و من نمیدونم خدایا شکرت بابت تمام آگاهی هایی که از طریق استاد عشق به من می گویی، هر روز و هر روز

    و من تا آخرین نفس دست از این آموزه ها بر نخواهم داشت، من هم بوقت الله یه روزی که دور نیست مثل رامتین و سمیه می بینمتون کجا

    من نمی دونم

    کی من نمیدونم

    ولی میدونم من میبیتمنون

    پس به امید دیدار استاد عشق من (مریم السادات به تاریخ 3 تیر 1401- )

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    زهرا مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1165 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    من چند وقتیه که عضو سایت شدم

    و در این مدت دنیا رو به گونه دیگه ای تجربه می کنم .ترک عادت سخته و هنوز اونطوری که باید و شاید تغییر نکردم اما تمام تلاشمو می کنم و مدام سخنرانیهای استاد جان رو گوش می کنم .

    تازه فهمیدم با فکر های غلط با کلامم و با عمل اشتباهم چقدر به خودم ظلم کردم .

    خداوند رو شاکرم که دعاهامو برآورده کرد و منو با استاد جان آشنا کرد .

    با اینکه هنوز نتایح زیادی نگرفته ام اما دیدن سریال زندگی در بهشت و گوش کردن سخنان استاد جان منو وارد دنیای دیگه ای کرده و بهشت و دارم تجربه می کنم .الهی شکر برای داشتن شما .

    منم جزو کسانی بودم که دوست داشتم با مریضی جلب توجه کنم اما دیگه قوی شدم و نیازی به این کارها ندارم

    رابطه با خودم و خدای خودم بسیار زیبا شده و خدا رو بسیار شاکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    لی لی گفته:
    مدت عضویت: 2232 روز

    سلام به استاد جان

    اولین باری که در مورد احساس قربانی شدن از شما شنیدم توی دوره عزت نفس بود و همون جا بود که کلی زنگ توی گوشم به صدا در اومد که من چقدر همیشه این حس رو داشتم

    از دوران مدرسه که همیشه تو دلم میخواست دستم یا پام بشکنه تا مورد توجه معلم و همکلاسیم قرار بگیرم تا سالهای بعد که بزرگتر شدم و در مواجه با مشکلاتی که اصلا مشکل نبودن و از ضعیف بودن من نشات میگرفتن این حس رو داشتم

    و مساله جالبتر اینکه من چون آدم درونگرایی بودم در برابر این به ظاهر مشکلات به ظاهر زیپ دهنم بسته بود و به کسی چیزی نمی گفتم ولی توی دلم با دیالوگ فیلمهای سینمایی خطاب به خدا میگفتم، خدایا بسه دیگه و مدام توی ذهنم از خودم یه شخصیت به ظاهر قوی ساخته بودم که پشتش پر از زخمه ولی در برابر دیگران دم از مشکلاتش نمیزنه ولی توی ذهنم پر از نشخوارهای فکری در مورد مشکلات الکی زندگیم و غر زدنهای مداوم به خدا بود

    و بدترین حالی که داشتم این بود که زندگی من برگیه در دستان باد هزاران عامل مختلف

    آرامش بخش ترین جمله توی آموزشهای شما این بود که مسئولیت صددر صد زندگی من برعهده خودمه، چقدر پذیرش همین جمله هم سخت بود و هم آرام بخش، دیگه من یه قربانی در دستان تقدیر نبودم بلکه میدونستم هر جا هر مساله ای به وجود میاد مسئولش خودمم ، همچنین مسئولیت حل اون مسئله هم در دستان خودم بود نه هیچکس دیگه

    اون موقع ها این جمله رو جایی خونده بودم و مدام تکرار میکردم که

    آدمی چیست؟ عروسکی کوکی در دستان خدا و خدا انگار کمر بسته بود که با هر چیزی که من میخواستم مخالفت و دشمنی کنه، خدایا منو ببخش به خاطر همه اون حسهای بد قربانی بودن و ناسپاسی

    و خدایا شکرت برای این حس رهایی و آزادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    پریسا خورسندی گفته:
    مدت عضویت: 2516 روز

    ابه نام الله مهربان

    سلام به استاد عزیز،مریم عزیز و همه ی دوستان عزیز سایت

    اتفاقا من چند روزی دارم دوباره این بار لیزری تر روی دوره ی عزت نفس کار میکنم و استاد خیلی راجع به این موضوع و کلن همه ی موضوعات عالی توضیح دادن،واقعا دوره ی عزت نفس استاد عباس منش به نظرم من تو دنیا عالی هست ،تکه،البته همه ی فایل های ایشون ، تمام دوره ها و فایل های رایگان، سریال ها، همه و همه محشرن.خدایا شکرت، چون چیزایی توشون گفته شده که استاد سال ها خودشون تحقیق کردن و عمل کردن و نتیجه دیدن و همه چیز رو با جزئیات و دیتلی توضیح دادن سپاس استاد عزیزم که انقدر لیزری کار میکنین .همین فایل هم که چقدر عالی بود و باعث شد من یادم بیادکه قبل از آشنایی با شما و این سایت الهی چقدر در زندگیم راجع به اتفاقات ناخوشایندی که برام میفتاد برای دیگران حرف میزدم برای اینکه یک جوری توجه اون هارو به خودم جلب کنم من موقعی با شما آشنا شدم که دانشگاه میرفتم من هر ترم موقع تحویل هام بدترین اتفاقات برام میفتاد که همه بچه ها متعجب بودن که اخه چرا هرچی بلاست سر تو میاد صافم سر تایمایی که تحویل داریم مثلا یهو فایل کارم میپرید یا کلن تو کارم گره پیش میومد و بلاهای دیگه که اصن یادم نمیاد چون من الان نزدیک به چهار سال که اصن او اتفاق ها رو تجربه نمیکنم و خیلی خیلی زندگیم آرام شده و تقریبا بدون مسئله ای که بخواد ناخوشایند باشه.من وقتی برای اولین بار که فایل های استاد رو میشنیدم و گفتن دلیل نابسامانی های زندگیتون برای حرف زدن راجع به ناخواسته هاتون هست و مشکلاتی که برای دیگران تعریف کردین با آب و تاب، تمام ناخواسته هایی که تا به اونروز اومده بود تو زندگیم یادم اومد و گفتم خوب بیا امتحان کنیم که واقعا درست یا نه و شروع کردم کم کم تو دانشگاه البته با طی کردن تکاملم دیگه راجع به اتفاقاتی که تو خونه یا هرجایی برام میفتاد برا دیگران حرف نزدم یعنی میگم حرف نزدم نزدما خیلی اوایل حرف زدن برام سخت بودم ولی گفتم باید حرف زدنت حداقا راجع به نابسامانی ها رو کم کنی من کسی بودم که از در خونه هنوز وارد نشده یه عالمه حرف از هر روزم داشتم ببکه بزنم جوری که بابام میگفتند من از نحوه ی در زدنت میفهمم پریسا اومد با یه خروار حرف و ماجرا🤣و الان که دارم فکر میکنم من چند ترم اخر دانشگاهم رو خیلی راحت و با نمرات عالی اوکی کردم و اینقدر دیگه تو زندگیم کمرنگ شده بود نابسامانی که الان با این فایل استاد یادم افتاد البته که این به این منظور نیست که الان تو زندگی ناخواسته نیست چرا هر وقت که قانون رو یادم رفته و زدم جاده خاکی نابسامانی ها شروع شدن ولی من ناخودآگاه یاد گرفتم راجع بشون با کسی حرف نزنم.مثلا دو روز پیش مچ پام درد گرفت قبلن اگه بود خونه رو میذاشتم رو سرم که باید سریع بریم دکتر😂ولی دیروز خیلی عادی گفتم این یه چیز سادس خداجون چجوری اوکی میشه هدایت شدم یه لیوان شیر خوردم و بعدشم سرگرم کار شدم و کلن حل شد ولی الان که یادم میاد من قبلن جوری بودم که خواهرام میگفتن چرا انقدر تحمل دردت کمه و من همیشه از دل درد رنج میبردم یا بیشتر وقت های سال رو سرما خورده بودم چون هر وقت اینطوری میشدم دیگه تنها کسی که نمیفهمید خواجه حافظ شیرازی بود یعنی من تا سرما میخوردم هنوز فقط گلوم یکم درد گرفته بود میرفتم دکتر و انقدر چندین بار طی چند ماه این اتفاق برام افتاد که یه بار دکتره بهم گفت خانم اخه این درست نیست شما هنوز یه روزم از گلو دردت نگذشته میای دکتر خوب یه چند روز خونه استراحت کنن سرما خوردگیت خفیفه خودش خوب میشه میای اینجا دارو مینویسم میری دوباره هفته بعد برمیگردی بدتر شدی😅الان که فکر میکنم من اگه مثل درد پای دیروزم به اون سرما خوردگی های خفیف بی خیالی نشون میدادم و دنبالش رو نمیگرفتم همون روز اول خوب شده بودن ولی چون میرفتم و دنبالش رو میگرفتم و پیگیر میشدم نه تنها بهتر نمیشد که دو سه هفتم دستم رو بند میکرد و تازه چند ماه بعدم دوباره همین طور میشد ولی اون رو هم با چیزهای که از فایل های استاد عزیز درک کردم یاد گرفتم که بهشون توجه نکنم و الان خیلی وقته اصن زمانش یادم نیست ولی من اصن سرما نخوردم و در طول پندمیک هم نه بهش توجه کردم و اخبارش رو دنبال کردم نه خودم فکر کردم و کلن اوکی بودم ولی مثلن مادرم خیلی اخبارش رو دنبال میکردند و چند بار گرفتن.

    یه مثال دیگه مادر من راجع به خواهر کوچکم ( البته راجع به همه ی ما) خیلی از اون اوایل بهش توجه نشون میدادن و تا مریض میشد سریع میبردنش دکتر و این باعث شده بود چندین سال درگیر بیماری بشه و یادمه خواهرم سال اول و دوم دبستان و نصف بیشترش رو بیمارستان بود و خوب دیگه خودشم عادت کرده بود برای فرار از مدرسه میگفت حالم خوب نیست مادرمم که فقط کافی بود خواهرم بگه حالم بده ایشونم پشتت میگفتند بمیرم و باید بر یم دکتر و همه ی اینا همانا بدتر شدن خواهرم همانا ولی هر چی میبردنش دکتر فایده ای نداشت میتونم بگم مادرم کل اصفهان رو که گشته بود هیچی حالا دست به دامان دکتر های تهران شده بود ولی مسئله حل نمیشد یعنی متوجه نمیشدن مشکل دقین از کجاست خلاصه همه ی خانواده درگیر این مسئله شده بودیم نمونش خودم برای دوستام تعریف میکردم و تو کارهای دانشگاه خودمم مشکلات زیاد شده بود جوری که من ترم ۳ دانشگاه طرح ۱ رو نصف بیشترش رو سر کلاس نبودم چون همش درگیر بیمارستان و اینا و اصن خودمم از نظر ذهنی تمرکز نداشتم خلاصه که این بلاها بیشتر شد تا موقعی که مامانم و همه خسته شدیم و یه چند وقتی توجهمون رو از روی اون مشکل ناخودآگاه برداشتیم و بعد از چند وقت مادر خواهرم رو برد دکتر و گفتن یه مسئله ی خیلی جزئی و حل شد و یه چیز جالب در مورد اینکه استاد گفتن وقتی شما نتیجه بگیرید الگو میشید برای بقیه (من چون از ناخواسته هام بعد از آشنا شدن با این سایت حرف نمیزدم و هی تو خونه فایل میذاشتم و به دیگرانم تاکید میکردم برای من یا مواقعی که من هستم راجع به هیچ ناراحتی حرف نزن یا بذارن من برم و بعد اخبار ببینن یعنی جوری راجع به نابسامانی حرف نمیزدم و هر روز مثبت نگر تر شدم که خالم یه بار گفت تو دیگه زیادی علی بی غم شدی و بی خیال مشکلات و همه چیز رو مثبت میگری خوب اخه قبلش مخالف این بودم برا همین براش قابل قبول نبود) خود خواهر کوچکم دیگه درگیر درس شد و تو این پندمیکم چون تو خونه بود و مدرسه نمیرفت بهانه ای نداشت که بخواد مریض بشه که نره مدرسه و خیلی حالش خوبه و همه چیز اوکیه البته که الانم که میره مدرسه کلن به خاطر بزرگ تر شدنش و نمیدونم شاید باورهاش تغییر کردن دیگه در مورد ناخواسته هاش حداقل در مورد بیماری حرفی نمیزنه و فعلا اوکی هست.

    مثال خیلی دارم برای زدن ولی خیلی طولانی میشه انشالله تو یه کامنت دیگه شاید بیام بازم بگم که حواسم رو بیشتر جمع کنم که مراقب ورودی ها باشم مراقب حرفام و کلامم باشم چون بالاخره هرچیم بهتر شده باشم خیلی جای کار دارم و هنوز باید خیلی کار کنم و اینطوری هم برای خودم درس بشه هم برای همه ی دوستای گل سایت انشالله.

    خدایا شکرت برای این همه آگاهی های ناب و این سایت عالی و استاد عالی.استاد عزیزم یه دنیا تشکر برای فایل های عالی که میذارین که هر روزم عالی تر میشن،مریم عزیزم از شمام ممنونم برای فیلم برداری خفنت و تدوین ها و نوشته های عالیت و سپاس از شما دوستا ی خوبم که تجربه هاتون رو با همه به اشتراک میذارید خداوند پشت وپناه و هدایت گر همه مون باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    سپیده فهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1524 روز

    سلام به همه🌿

    استاد خوبم فایل خیلی بی نظیری بود.

    واقعا تحسینتون میکنم چونکه تقریبا هرآگاهی که تو دوره ها درموردشون مفصل حرف میزنید تو فایلای دانلودی هم هست واگه کسی از فایلای رایگان شروع کنه پیشرفت میکنه چون همون آگاهی های دوره عزت نفسو توضیح دادید حتی باجزئیات بیشتر.

    من تو دوره هم کامنت گذاشتم وگفتم که این مورد خیلیییی تو من شدیده.

    ومن برای جلب توجه همسرم خیلی مریض شدنی خوشحال میشم.

    مخصوصا تو دوران پریود حسابی خودمو لوس میکنمو جلب توجه میگیرم درنتیجه وقتی خونه هستم وتمرکزم رو جلب توجه همسرمه بااینکه توجه همسرمو جلب میکنم اما درد بیشتریم تجربه میکنم.

    راستش من اصلااااا نمیتونستم اینکارو نکنم وجلب توجه نکنم براهمین اوایل شروع کردم تکاملی این موضوع رو حل کنم اولش باخودم گفتم فققط وقتی که واقعا شکمم درد میکنه درموردش صحبت میکنم به دروغ نمیگم درد دارموجلو خودمو میگیرم.

    خوب پیش رفت وفقط وقتایی که درد داشتم میگفتم.

    بعدش دیدم گردش رفتنی تمرکزم ناخودآگاه از رو پریود ورداشته میشه درنتیجه دردی نمیفهمم چون اصلا وقت نمیکنم درمورد درد حرف بزنم واونقدرررر زیبایی میبینم که اسمم یادم میره چه برسه به درد.

    خیلی خوبه وقتی میشینی رو سنگای گرم ساحل وقتی پریودی وگرمای سنگ درد شکمتو تسکین میده بعد پاهاتو میندازی تو آب خنک هربار که موج آب میاد سمت پاهات درداتو باخودش میشوره میبره.

    وقتی که به صدای موج گوش میدی وتوقلبت باخدا درمورد خواسته هات حرف میزنی.

    وبه موجای کف کرده ساحل توجه میکنی مگه اصلا وقت میکنی به این توجه کنی که درد داری.

    اینه که گاهی واقعا آدم نمیتونه از پس خودش بربیاد وبه کمک احتیاج داره وچی بهتر از گردش وانرژی مثبت طبیعت قدرتمند خداوند🌴

    یه راه حل دیگه که خدا بهم گفته اینه که چرا فکر میکنی وقتی تنهایی لذت نمیبری چرا محتاج توجه همسرتی وقتایی که دلم میخواد یکی بهم توجه کنه.

    سعی میکنم برم تو خلوت واون محبتو از خدا بخوام.

    نمیتونم وصفش کنم ولی وقتی تو خلوت براخدا میرقصی یا باسکوت ازش انرژی میگیری یا از چشمات اشک میاد وقتی بهش فکر میکنی دیگه حس وابستگی به هر کس دیگه ای کمرنگ میشه و حالت اونقدرررر خوبه که خودبه خود گریه میکنی.

    لازم نیس حتما کسی باشه تا بهت خوش بگذره.

    البته که من دلم میخواد رابطه با یه آدم پرشورونشاطو

    تجربه کنم ودسته جمعی خیلی بیشتر لذت داره.

    اما حرفم اینه که دارم سعی میکنم وقتی کسی نیس یا اونایی که هستن اونطوری نیستن که دلم میخواد.

    من وخداخودمون یه گروه پرشورونشاطو تشکیل بدیم.

    راه حل دیگه که استاد تواین فایل خیلییییی قشنگ بهش اشاره کردین من واقعاااا تجربش کردم

    وقتی درمورد دردایی که دیگه نداری با بقیه حرف میزنی انرژی بیشتری میگیری یا وقتی درمورد دردایی که داری حرف میزنی!!!!!

    منکه نمیتونم چشمای گرد شده بقیرو واستون توصیف کنم وقتی میشنون سالم سالمی وبااستفاده از قانون میتونی متفاوت از بقیه باشی.

    اونا تو قلبشون تورو تحسین میکنن واین برامن خیلیییییییی لذت بخشه از قدرتتت خدا واز قدرت فرکانس ودرکل از ابهت خدا حرف بزنم.

    اما این توهمات سالهاست که ریشه کرده تو ذهنمون وما برای ازبین بردنشون احتیاج به تکامل وابزار داریم ونگران نباشیم.

    چون خدا به مرور که قدم تو راه میزاری ابزارای قدرتمندی بهت میده.

    بستگی به تو داره که اونقدر قوی شده باشی که ورداشتن اون ابزار برات سنگین نباشه.

    دوستون دارم❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: