ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 32
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
برای همه آرزو میکنم که بتونن از این قوانین به خوبی استفاده کنن و مسایلشون رو حل کنن، زندگی خوبی داشته باشن، همین طور برای خودم که مسائلی دارم که فکر کنم با توجه زیاد به اونها بزرگشون کردم، و هر وقت حل شد بتونم اینجا درموردشون صحبت کنم
سلامت و شاد باشید
سلام انقد واضح صحبت میکنید ک حرفی نمیمونه
با هر میزان از درک و هر چالشی ادم گوش کنه کارش راه میوفته .چون از تکرار و ساکن بودنه ک بوی خوبی نمیداد زندگیمون
تا وقتی صدای شمارو شنیدم
فکر کنم حتی زمان پیامبر هم انقد فصیح و موشکافانه مساعل بیان نمیشد
ی خاله داشتم ک هر سال برام کفش و لباس عید میخرید حتی زنانی ک خودم میتونستم باز ته دلم میخاست زنگ بزنه بگه چ خبر بگم گرفتاری اونم بگه اخ بمیرم برات منم لذت میبردم
🤍 به خدای یکتای مهربان ♥️
خدایا 1000 هزاران بار شکرت بابت قوانین ثابت جهان هستی و آگاهی ها 🙏🌹
ما در زندگی خودما تجربه این را داشتیم ک یک مشکل یا بیماری داشته ایم و برای جلب توجه آن را به دوست و فامیل میگوییم ، شاید باگفتن این مسائل به خانواده و دوستان ان ها برای هم دردی با ما درد دل کرده باشند و به ما حس مهم بودن دست پیدا کند ولی با این کارمان باعث بزرگ شدن مشکل ها و بیماری ها میشویم و ب جهان هستی فرکانس میفرستیم ک ما برای جلب توجه به مشکل و بیماری های بیشتر نیاز داریم.
ما اصلا باید یاد بگیریم ک در زندگی ن با آشنا ها درمورد بدبختی و مشکلات صحبت کنیم ، ن حتی با خود در خلوت در مورد ان ها صحبت کنیم و نحتی با خداوند، که خود خداوند در قرآن به حضرت محمد گفت که در مورد این مسائل با من صحبت نکن.
ما این را هم باید یاد بگیریم که ب مشکلات دیگران هم نیز گوش ندهیم و برای ان هم دلسوزی نکنیم زیرا هم به ان انسان کمک کرده ایم و هم به مشکلات توجه نکرده ایم.
چون ما زندگی خودمان را خلق میکنیم با افکار و باور هایمان پس بهتر برای جلب توجه بجای گفتن مشکلات از حل مشکلات بگوییم که به ما قدرت میدهد و عزت نفس مارا بیشتر میکند. ما در هر شرایطی باید از زاویه ای نگاه کنیم که مثبت باشد و به قولی نیمه پر لیوان را ببینیم و شاکر خداوند باشیم که بتوانیم زیبایی و نعمت هارو ببینیم .
و یک تشکری هم میکنیم از استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته و دست در کاران که مانند دست خداوند هستند و مارا هوشیار و آگاه میکنند .
خداونا بی نهایت سپاس گزارم بابت سلامتیم و زیبایم وآگاهی هایی ک دارم و هزاران نعمت دیگه سپاس گزارم🌿🦋✌🏿
سلام آقای عباس منش من فقط یک مطلب کوتاه میخواستم بگم این که من قبلاً با دیگران راجع به مشکلاتم حرف میزدم یک روز با خودم گفتم چرامن این کاررامیکنم وچرا نمیتونم جلوی خودم را بگیرم متوجه شدم که این حرفهایی به دیگران میزنم دقیقا همان حرفهایی است که توی تنهایی به خودم میزنم اینجابودکه اشکال کار خودم را پیدا کردم الان توی تنهایی فقط راجع به خواسته هام حرف میزنم و میبینم بادیگران هم اگه ناخواسته مشکلی به ذهنم رسید به راحتی میتونم جلوی خودم را بگیرم و راجع بهش صحبت نکنم واون قضیه رو توی ذهنم حذف کنم این رو گفتم شاید به یک سری از دوستان سایت هم بتونم کمکی کرده باشم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان .
استاد من واقعا به نگاه ناظر دیگران اعتقاد دارم .
میدونم که هیچ وقت نباید درمورد شرایط بدت با دیگران صحبت کنی .چون از طرفی هم تو در نگاه دیگران ضعیف جلوه میکنی ،و اینکه دیگران تو رو با دید یک آدم ضعیف میبینند و تو ضعیفتر میشی ،و هم اینکه با توجه کردن به صحبتهای تو ،همون شنونده هم داره ضعف و مشکلات تو رو به زندگیش دعوت میکنه .
استاد من از خودم تعریف نمیکنم .اما هیچ وقت به یاد ندارم که مادرم یا خانواده هر وقت از شرایط زندگیم سوال کردند جز خوبی چیزی بگم .درصورتی که شرایط زندگیم خیلی سخت بود .بت مادرشوهر خواهرشوهر مطلقه و همروس در یک خانه زندگی کردن ،….خودتون میدونید ….
میدونستم کاری نمیتونند برای من انجام بدن .
چرا هم اونا رو ناراحت کنم و هم خودم رو کوچیک کنم .
به جاهایی هدایت شدم که باور کردنی نبود .
استاد اون زمان خانه دار بودم و شوهرم کارگر ساده و در یک اتاق زندگی میکردیم.
یک دستگاه ساده تاتو به طور اتفاقی دستم افتاد .من چون علاقه به نقاشی داشتم .به کار تاتو هم علاقه پیدا کردم و در موردش کلی فیلم و آموزش از اینترنت یاد گرفتم و خودم تونستم این کار رو از هیچ .واقعا هیچ .فقط از یک دستگاه کوچیک ،زندگیم رو عوض کنم . تو خونه مشتری میگرفتم .و کارم رو کم کم توسعه دادم و الان بیشتر خانمهای شهر ما منو میشناسند .
همه خانواده منو زن قدرتمند و زرنگی میدونند. و الان شکر خدا زندگی خوب و مرفه ای داریم .
هیچ وقت از مشکلاتم به دیگران نگفتم .و همین الان هم هر کسی درمورد کسب و کارم سوال میکنه همیشه میگم من عاشق کارم هستم .و درآمدم عالیه .و احساس میکنم نگاه ناظر دیگران که منو موفق میدونند همیشه ،منو هر روز قدرتمندتر میکنه .خدا رو صد هزار مرتبه شکرت که همیشه هوام رو داشته و یاریم کرده .استاد شما و مریم جون رو بینهایت دوست دارم و همیشه فایلهای شما رو با ذوق و تحسین نگاه میکنم .
انشالله همیشه شاد وسلامت و پرروزی باشید .
سلام دوستان
راسش من این فایل رو اولین روزی ک استاد فایل رو گذاش دیدم و بهش فک کردم تا چندروز اولم عمل کردم
ولی بعدها میدونستم ک نباید راجب ناخواسته ها صحبت کرد و فکر کرد ولی هیچ وق بهش عمل نمیکردم
تا اینک دیشب ب خواهرم گفتم ک کاش فردا امتحان آیین نامه رو ندیم و ی هفته بیشتر میخوندم
ک اونم گف بریم حالا ببینیم چی میشه
صب از آموزشگا زنگ زدن ک بیا وقتی رفتم کارتکس خواهرم آماده بود و من ن
بعد بهش گفتم که من چیکار کنم گف برو عکس چاپ کن هرکار کردم ک ی ساعت عکسم آماده شه نشد
سومین عکاسی ک رفتم بش گفتم هروق ک میتونی آمادش کن
یاد حرف خودم افتادم من خودم از خدا زمان خواسته بودم خداهم دقیقا همون ی هفته زمانو ب من داد
ی نکته ای ک باعث شد که کارم عقب بیفته من قبلا درباره بد بودن ای عکاسی حرف زده بودم و دقیقا همون تکرار شد
امروز بعد اونهمه ماجرا اومدم باز این فایل دیدم
تصمیم گرفتم حتی درباره بد بودن کسی و چیزی هم نباید حرف زد
یا اینک تو بچگیم خیلی خودم مریض نشون میدادم ک مادرم بهم توجه کنه و خیلیم نسبت به بقیه حالم بد میشد
بزرگ ک شدم حتی اگ ی چی میشد نمیگفتم چون نمیخواسم مادرم نگران شه و این ب نفع من شد
خداروشکر که سلامت سلامت هستم
سلام و درود خدمت استاد سید حسین عباس منش 🤍❤من خیلی مثلا دارم برایه این من مادرم روز به روز در مورد مریزی و بیماری هاش صحبت میکنه و هر روز مریز تر میشه هر وقت صحبت نمیکنه دربارش حالش خوبه ولی تا صحبت میکنه فورن یه جاش درد میکنه من یاد گرفتم که این داره قانونو نشون میده و میگه به هر چی توجو کنی جهان از جنس همون بهت میده خیلی ممنون از شما استاد عباس منش عزیز امیدوارم همیشه سالم ثروتمند و سعادتمند باشید
دختر خانواده:
سلام به استاد خوبم و خانم شایسته عزیز و دوستان
ایجاد کردن مشکلات جسمی برای جلب توجه:
من هم خیلی وقت ها پیش میاومد مدرسه نرم سر این موضوع و چون خیلی تمایل به مدرسه رفتن نداشتم. یا پیش می اومد زنگ بزنم مامانم بیاد دنبالم.
اینجوری پیدا کرده بودم از این حربه برای پیچوندن زیاد استفاده میکردم!!!
تا جایی که مقطع دبیرستان بیشترین مقدار غیبت رو میکردم و بیشترین مقدار حال بد رو داشتم اون سالها.
و چون راه مدرسه نرفتن (رسیدن به خواسته ام) رو
همیشه هم یه چیزی ام بود کلا!
یادمه اون زمان مدرسه باید واقعا نشون میدادی حالت بده تا بذارن بری خونه دیگه!
با مهارت های بازیگری باید از دوست گرفته تا معلم و ناظم و نگهبان مدرسه و مامانم رو راضی میکردم و حتما این موضوع روی سلامتی ام تاثیر منفی داشته.
این نکته هم بود که دوستام میدیدن من حالم بد بوده و رفتم خونه، بهم توجه میکردند و زنگ میزدند حالم رو میپرسیدند و درس های اون روز مدرسه رو بهم میگفتند! اینم حتما بد عادتم کرده بود.
الان نمیگم حل شده ولی یه زمان هایی برای غلبه بر حال بد جسمی سعی میکنم علاوه بر اینکه توجه ام رو از روش بردارم، بازگو اش نکنم و زیپ دهنم رو بکشم، واردش هم بشم.
مثلا اگر با دوستم قرار داشتم، و حالم مساعد نبود، و میدونستم که میتونم بهش بگم و کنسل کنم و جلب ترحم کنم، ولی چون روی خودم دارم کار میکنم، تصمیم گرفتم هیچی نگم و برم و خودم رو مشغول آماده شدن کنم و سر خودم رو گرم کنم و رفتم سر اون قرار و هیچی هم نشد و حالم خوب خوب شد و خیلی هم خوش گذشت بهم.
یه مورد دیگه هم میخواستیم بریم یه سفر ۱ روزه با خانواده، میتونستم کنسل کنم و بگم مریضم که بودم واقعا، ولی رفتم و سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و اتفاقا روز خوبی بود و حالم خوب بود و از همون روز بهبودی من شروع شد و چند روز بعدش کاملا خوب شدم.
یاد گرفتم سر اینجور دو راهی ها، منی که دارم روی خودم کار میکنم، تصمیم بهتر رو بگیرم.
تصمیم بگیرم که حداقل با خوب کردن حال خودم و غلبه بر حال بدم جلب توجه کنم!
اینجوری خیلی سازنده تره.
ولی اگر بگم مریضم و به قصد جلب توجه مشکل ام رو بازگو کنم صد در صد حالم بدتر میشه و اون حس بدی که به کس دیگری دارم انتقال میدم به خود خودم برمیگرده.
مثالهایی توی زندگیم از کسانی که همیشه یه مشکل جسمی یا در روابط و مالی دارند برای بازگو کردن دارم از اقوام کسانی هستند که این عادت رو دارند و من هر بار میام غر بزنم ذهنم میره اون سمت و میگم میخوای مثل اون شی؟
یاد این می افتم که اون شخص همه میدونن برای چی زنگ میزنه، یا میخواد غیبت کنه یا میخواد مشکلات خودش و دیگران رو تعریف کنه.
هر روز خدا هم کارش همینه.
و اصلا زندگی خوبی ندارند این الگوهایی که دارم.
و هر بار یادشون میفتم اهرم رنج و لذت ام میره سرجای خودش!
_
تجربه ی شخصی خودم
من قبلا از این دسته از آدم ها بودم که به دنبال جلب ترحم بودم و خیلی عادت داشتم به این جنس از توجهات و به دنبالش هم همیشه حرفی برای زدن داشتم، همیشه اتفاقاتی برای خودم خلق میکردم که بتونم باهاشون جلب ترحم کنم.
اتفاقات نادلخواه و تضادهای تکراری از مشکلات جسمی تا مشکلات در روابط و …
و طبیعتا دورم آدم هایی بودند که شنونده های این جنس از حرفا ها بودند و خودشون هم قربانی بودند و با هم همدردی میکردیم و فکر میکردیم زندگی همینه.
الان خیلی تغییر کردم و اصلا نمیگم حل شده ولی خیلی کمتر شده.
و اونجور آدم ها خیلی کمتر توی زندگیم هستند و من از مدار شون خارج شدم و اون دوستان همونجا موندند و روز به روز اتفاقات تکراری جدیدی خلق میکنند برای تعریف کردن برای شنونده اش و نه برای من.
ورودی های مربوط به قربانی بودن قبلا حس همدردی رو به راحتی در من فعال میکرد حتی اگر اون تجربه رو خودم نداشتم میتونستم راحت همزادپنداری کنم.
ولی حالا اصلا حس خوبی ندارم به اینجور آدم هایی که بعد از سلام علیک شروع میکنن به بیان مشکلات جسمی شون و اتفاقات بدی که براشون افتاد.
خیلی بدم میاد.
قبلا عزت نفسم خیلی پایین تر بود چون فکر میکردم که وظیفه ام اینه که گوش بدم و همدردی کنم و توجه کنم و محبت کنم.
و اگر این کارها رو نکنم زشته!
در واقع اینجور آدم ها رو به خودم و حال خودم ترجیح میدادم.
از طرفی میگفتم خب منم برای اون آدم همش به اصطلاح درد و دل میکنم و زشته وقتی نوبت من میشه گوش ندم!!!
وای بر اون موقع های من!
الان اصلا تعارف ندارم و خیلی جدی برخورد میکنم.
نسبت به دیگران سخت گیر تر هستم تا نسبت به خودم!
با اون اشخاصی که ذکر کردم خیلی داغونن کلا قطع رابطه کردیم.
اگر هم مهمان باشه به شوخی میگیم خونه ی ما این بحث ها حرامه!
مرجع تقلید مون سید عباسمنش حرام اعلام کرده! 😜
و کسایی که توی زندگیم هستند هم به قول استاد یجوری بلاخره بیان میکنم که پیش من نیا از این حرف ها بزن، مثلا میگم ببین من دارم روی خودم کار میکنم روزه ی فکری هستم استادم گفته به حرفای منفی گوش نده.
یا اگر فایده نداشت واکنش منفی ای نشون میدم و ابراز میکنم که پیش من نمیتونه واکنشی که میخواد رو بگیره که معمولا جواب میده!
ولی واقعا کمتر برام پیش میاد به نسبت وقت هایی که خودم این عادت رو داشتم.
و فکر میکنم فرکانس و مدار ام تغییر کرده.
خداروشکر
سلام استاد عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه همین طور خانواده بزرگ عباس منش من هم کاملا حرفتونو تجربه کردم که مشکلات ممکنه برا هر که به وجود بیاد ولی نباید تو جم هافامیلی زنونه نقل مجلس کنه برا احترام توجه که سودی براش نداره به جاش از موفقیت کارهای خوبی که کرده یا به قول استاد به جای بیماری از درمانش حرف بزنه که چجور حل کرده بقیه هم درسی گرفته باشن
منم خوشحالم که وارد این مسیر شدم ودیدگاهم داره تغییر میکنه کامل میشه🖐😄
ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای آن
به نام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
\با سلام خدمت استاد عزیزم \
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و با اونها بزرگ بشم
نکات ارزشمند این قسمت:
ریشه ی جذب ناخواسته ها بر میگرده به موضوعی به اسم جلب توجه
یکی از مهمترین دلایلی که افراد فقر مشکلات و بیماری رو جذب می کنند برای خودشون به خاطر گرفتن جلب توجهه
خیلی از ماها بدمون نمیاد که مشکلی برامون پیش بیاد و بریم برای دیگران تعریف کنیم تا اونا برامون دلسوزی کنن و به آرامش برسیم
با صحبت کردن در مورد مشکلات داریم به خداوند میگیم از این مشکلات بیشتر به من بده
ما نباید در مورد مشکلاتمون با خودمون دیگران و حتی خداوند صحبت کنیم
با توجه کردن به مریضی بچه ها اونا بیشتر میخوان که مریض بشن چون بیشتر بهشون توجه میشه
اگر میخوایم جلب توجه کنیم از چیزی اینکار و بکنیم که بهمون قدرت میده
جهان داره به افکار ما به باورهای ما و کانون توجه ما واکنش میده
ی تجربه ای که من وقتی دقت کردم دوبار برم اتفاق افتاده این روزها ریشش بر می گرده به همین جلب توجه کردن
موضوع از این قرار بود که من چند وقت پیش از ی کتاب فروشی توی تهراه کتاب سفارش دادم اونا آدم های منظمی بودن و کتابها رو به موقع میفرستادن و پرسنل خوبی هم دارن اما یک روز که کتابهای من رو فرستاده بودن اداره پست منطقشون کارمند اونجا آدرس رو اشتباهی خونده بود و به ی شهر دیگه ای که اسمش مشابه شهر ماست فرستاده بود که باعث شد فرایند رسیدن کتاب ها خیلی به تعویق بیفته .من وقتی کد رهگیری رو زدم و این موضوع رو غهمیدم زنگ زدم به این کتاب فروشی و اونا گفتن که کار اداره پست بوده و عذر خواهی کردن و منم پذیرفتم که بالاخره ی انسان ممکنه ی همچین اشتباهی بکنه
اما بعد از چند هفته دوباره این قضیه تکرار شد و این دفعه من خیلی نارحت با کتابفروشی تماس گرفتم و گفتم این چه وضعیه و بخاطر این کار من مجبور شدم کلاس هام رو کنسل کنم و کارمند کتابفروشی هم کلی عذرخواهی کرد و گفتش که باز هم مقصر اداره پسته اونا شهر و اشتباه میخونن و اون هم کلی اظهار همدردی کرد
الان که این فایل رو گوش دادم متوجه شدم که من خودم این فرکانس رو فرستادم که دلسوزی اینا رو برانگیخته کنم
تازه به دانشن آموزام هم گفتم این موضوع رو که من مقصر نیستم و اداره پست اشتباه کرده
و الان دقیقا دارم میفهمم که من خودم این رو جذب کردم و تازه با شکایت کردن و زنگ زدن به کتافبروشی که این وسط مقصر نبود و صحبت کردن با دانش آموزام در مورد این موضوع من بیشتر به این موضوع توجه کردم و باید همین جا جلوی این وضوع رو بگیرم و گرنه باز هم تکرار میشه
سپاسگزارم استاد که ما رو بیناتر و هوشیارتر میکنین در مورد رفتارهامون