ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 37

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محسن بیرقدار گفته:
    مدت عضویت: 1079 روز

    سلام و ارادت خدمت استاد عزیزم و همه عزیزان هم فرکانسیم در این خانواده .

    استاد جان من حالا متوجه شدم که در تمام سالهایی که در بدبختیو بیماری به سر می‌بردم چگونه دچار این وضعیت شده بودم ، من در یک وهله از زمان که 13 14 سالم بود داشتیم پیاده به مدرسه میرفتم یک ماشین بهم زد و من در اون تصادف کلی آسیب دیدم و دستو پام شکست ، من نزدیک به دو سال درگیر این اوضاع بودم که تحت نظر دکترم بودم .

    در حالی که من روی تخت بیمارستان دراز کشیده بودم فامیلا همه میومدن به ملاقات من در موردم صحبت میکردن ، همه رفتارشان باهام خوب بود سرمو دست می‌کشیدن ، که اخ قربونت برم عزیز دلم و…….از این جور حرفا ، حتی نکته اینجاست هم سنو سالای خودم و یا شاید یکی دوسال بزرگتر از من که دختر بودن میومدم ملاقاتم با یک نگاه دلسوزانه که آخی تفلکی خوب میشی عزیزم قربونت و…..

    گذشت تا 7 یا 8 سال بعد که من یهو به خودم آمدم که دیدم خیلی تنهام و به شدت احساس تنهایی میکردم اصلا اعتماد به نفس نداشتم یک آدم کم حرفو آروم یه گوشه ای مینشسم عاقل خجالتی و سر به زیر ، البته دوست داشتم که پر جنب جوش باشم ولی خوب ی جای کار مینگید و من نمیتونستم ایراده کار بگیرم .

    همش دوست داشتم با اوناییکه چند سال قبل روی تخت بیمارستان بودم و اون نگاه دلسوزی که بهم داشتن ارتباط برقرار کنم و باهاشون باشم .

    واز اونجایی که میخواستم اون ارتباطه شکل بگیره من همیشه جوری در ذهنم اون نگاه معصومانه دختر هارو در بیمارستان می‌ساختم که انگار آرومم می‌کرد.

    گذشت و من همچنان تنهای تنها تا اینکه به جایی رسیدم که اصلا اعصاب نداشتم و همیشه با اطرافیانم درگیر بودم و بعد خودم متوجه موضوعی شدم که احتمالا به خاطر اینکه مادرم ناراحتی اعصاب داره منم دچار این مشکل شدم .

    شروع کردم به مراجعه مراکز پزشکی و در طی شیش ماه من خودم رو در انبوهی از قرصو دارو دیدم.

    و در نهایت باز اون نگاه معصومانه اطرافیانم رو جلب کردم ، همه نگاهم میکردن با خودشون صحبت می‌کردن ، ولی اینبار به خاطر اختلالی که در سیستم عصبیم پیشم آمده بود و داروهایی که مصرف میکردم کم کم در تنهایی خودم غرق شدم .

    اینجا به بعدش که یک داستان قشنگو طولانی برام پیشم آمد و من با استاد آشنا شدم و زندگی روی خوشش رو بهم نشون داد که در کامنتای دیگم نوشتم .

    استاد جان ازتون ممنونم که این آگاهی‌های ناب رو در اختیارمان قرار می‌دید .

    حالا که دارم فکر میکنم فهمیدن که اون تصادف با ماشین هم رو خودم ساخته بودم .

    و امروز خدارو شکر میکنم بابت این قوانینی که در جهان گزاشته و من با توجه کردن به هر چیزی میتونم اون چیز رو وارد زندگیم کنم .

    واین یعنی یک شادی غیره منتظره .

    شادو پیروز در پناه الله مهربان

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 707 روز

    به نام خدای روشنایی

    سلام استاد عزیزوخانم شایسته زیبا

    مثل همیشه فایل فوق العاده ای بود و واقعا به این فایل نیاز داشتم خیلی به موقع بود که یاد بگیرم درباره ی مشکلاتم حتی کوچیکترینشون با کسی حرف نزنم حتی خدا من معمولا با کسی درباره ی مشکلاتم حرف نمیزدم ولی با خداحرف میزدم و مشکلاتم رو بهش میگفتم فکر میکردم اینکار کمک میکنه که مشکلات از زندگی من برن قافل ازاینکه با حرف زدن دربارشون دارم روشون زوم میکنم و ناخوداگاه دارم به جهان میرسونم که از این مشکلات بیشتر میخوام درسته که نه من نه هیچکس دیگه همچین چیزی رو نمیخوایم ولی با حرف زدن دربارشون همچین اتفاقی برامون میوفته خداروشکر که به موقع هدایت شدم و این اگاهی هارو دریافت کردم که هیچ وقت درباره ی مشکلاتم با هیچکس حرف نزنم حتی کوچکترین مشکلات هم این تنها راهی که میتونم مشکلات رو از زندگیم بیرون کنم و اتفاقات فوق العاده ای رقم بزنم

    قدرت زیادی میخواد اینکه اتفاقی برات بیوفته به زیبایی های زندگیت توجه کنی و سپاسگذار نعمت های زندگیت باشی تا حدودی تونستم یاد بگیرم و که وقتی اتفاقی میوفته برام یا با کسی بحثم میشه زیاد درگیرش نباشم و بجاش به چیزای بهتر فکر کنم با اینکه فلن قدرت زیادی ندارم برای کنترل ذهنم ولی خداروشکر خیلی پیشرفت کردم نسبت به قبلا و خداروشکر که خدا مسیر اگاهی های جدید رو برام فراهم میکنه که بتونم قدرتمند تر بشم و بتونم کنترل بهتری روی ذهنم داشته باشم خدایاشکرت که درمسیر رسیدن به اهدافم هستم خداروشکر که تونستم توی این مسیر خلق کردن زندگیم قرار بگیرم خدایاشکرت بابت سلامتی که دارم خدایاعاشقتم که حواست بهم هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2608 روز

    سلام

    نشانه ی امروز من :

    از خدا سوال پرسیدم که چرا من هر چقدر تلاش میکنم و تمرین میکنم وووو نتیجه ی مطلوبی نمیگیرم و نتایج مثلا مالیم خیلی تغییری نمیکنه داستان چیه ؟؟

    و بعد این فایل برام اومد و بعد من متوجه شدم که آره آره من خودم دوست داشتم بلا سرم بیاد،، من خودم دوست داشتم از لحاظ مالی موفق نشم،، من خودم دوست داشتم که تلاش زیادی بکنم و بعد موفق نشم و بعد ناخوداگاه به بقیه بفهمونم که آره توی این مملکت نمیشه موفق شد… که به بقیه بگم که آرهههه تقدیر و سرنوشتم اینه … که برم برای بقیه تعریف کنم که عجب مملکت مزخرفیه.. که بزای بقیه تعریف کنم که اره همه چی پارتی بازیه .. من خودم دوست داشتم بلا سرم بیاد،،زجر بکشم،، بی پولی و بدبختی بکشم تا بعدا حس ترحم جلب کنم !!! به صورت ناخوداگاه البته ..و یه جورایی مثل خیلی از ادم ها خودم رو قربانی شرایط بدونم و بگم جبر زمانه در کار بوده و جلب توجه کنم..

    من خودم مازوخسیم وار با خودم رفتار کردم تا بعدا برای بقیه تعریف کنم که ارههههه من توی این مملکت فلان فلان شده تونستم موفق شم !!!

    که در مورد این اخساس قربانی شدن در دوره ی عزت نفس و راهنمای عملی کاملا توضیح داده شده است…

    بله این خودم بودم که با توجهم با کلامم با احساس قربانی شدنم وووو این داستانا این همه گرفتار برای خودم جذب کردم و هرچقدر هم تلاش کردم اوضاع بد پیش بره…

    و به میزانی که تونستم یه ذره این احساس قربانی شدن رو در خودم کمتر کنم شرایط بهبود پیدا کرد و به میزانی که زیپ دهنم زو بستم و کمتر ناله کردم و کمتر غر زدم و کمتر جلب توجه کردم اوضاع کمی بهبود پیدا کرد…

    واقعا ترکیب دوره ی عزت نفس و دوره ی راهنمای عملی ارام ارام یک شخصیت جدید قدرتمند رو در ادم میسازه

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    Vafa Vafa گفته:
    مدت عضویت: 806 روز

    مرداد 1402

    سلام استاد حالتون خوبه خانم شایسته عزیز خوب هستین استاد با تمام خستگی به خاطر فعالیت کاری که امروز داشتم وظیفه خودم کردم که هر روز یک فایل از سایت رو دانلود و گوش کنم وقتی داشتین صحبت می‌کردین یاد خودم افتادم خواستم بیخیال شم بخوابم برای یک وقت دیگه و رو این فایل کامنت بزارم منتها استاد عزیز چیزی که مهم‌تر از مهم‌تره کامنت گذاشتن توی این سایت هست تاثیرش توی آینده من یا توی زندگی حالای من خیلی بیشتر باشه استاد عزیز واقعا وقتی به گذشتم فکر می‌کنم می‌بینم خیلی اشتباهات کردم و چقدر داغون بودم و نفهمیدم خودم به خودم ضرر زدم توجه دیگران حتی از خدای خودم می‌خواستم که پدرم مادرم خواهرهام برادرم زندگی پر از ثروت پر از سلامتی زندگی خیلی شاد عالی با آبرو با عزت از خدا می‌خواستم که من فقیر باشم و عوضش اونا غنی زندگی شخصی ضعیف باشم ولی اون‌ها زندگی خوبی داشته باشند استاد خیلی احمق بودم خیلی چوب اشتباهاتمو هر روز خوردم و نمی‌فهمیدم من به جایی رسیدم که از همه کمتر و پوچ‌تر بودم گفتم همسر فقیری داشته باشم ضعیف دور و بریام پدرم مادرم خونوادم بهم ترحم کنن و دلشون بسوزه کل فامیل دلشان برام بسوزه غریبه‌ها دلشون برام بسوزه و دقیقاً همین چیزا اتفاق افتاد برام و شیطانی که در من هست خیلی زرنگ بود منو خیلی نباید بگم شیطان خودم خودمو خیلی تیزهوشان فریب می‌دادم که بقیه فکر کنن من آدم صبوری هستم که در برابر زندگی سختی ک دارم برعکس از درون خودم ترحم و دلسوزی بقیه رو می‌خواستم من با جون خریدم بقیه بهم ترحم کنن نداشتن فرزند رو به جون خریدم که ترحم کنند زندگی و خونه دلخواه و به جون خریدم بقیه بهم ترحم کنن نداشتن ثروت زیاد رو به جون خریدم که بقیه بهم ترحم کنند نداشتن پوشاک خوب سفر خوب رو به جون خریدم بهم ترحم کنن خیلی من الان حاضر نیستم حتی خودم به خودم ترحم کنم چه برسه به دیگران من تصمیم گرفتم که ثروتمندتر از پدر مادر و همه اقوامم باشم من تصمیم گرفتم که بهترین در بهترین خونه و زندگی زندگی می‌کنه بهترین وسیله نقلیه را دارا ترین درآمد سرمایه زندگی یا همون استایل شخصی عزیز تصمیم گرفتم آدمی باشم که وقتی می‌خوان بگن توی هر قسمت از زندگی مثال بزنن توی اقوامم توی خونوادم توی اعضای درجه یکم این کار یا برای این شیوه یا برای این فعالیت می‌تونیم مثل فلانی باشی اون آدمی که مثال می‌زنن من باشم بخاطر موفقیتش به خاطر سربلندیش من به خدا ایمان دارم دیگه شرک نمی‌ورزم پیش هیچ آدمی دست دراز نمی‌کنم و در فکر و افکارم تصمیم گرفتم اون ته ته‌های ذهنم وقتی می‌خوام درخواست کنم چیزی رو به دست بیارم هیچ وقت فکر نکنم که فلانی کارو برام بکنه چقدر خوب میشه نه میگم خدایا تو این کارو برام درست کن و دیگه هم می‌خواستم بگم بهتون من تو محیط کاری و زندگی آدم تنهایی شدم من اینروزا سرگرمیم شده درست کردن وچیدن خونه مورد علاقم و رفتن به مغازه‌ام و کسب درآمد اوقات بیکاری تماماً تو سایت شما هستم ارتباطی که من با آدم‌ها دارم در حد مشتری‌هایی هست که کارشون رو راه بندازم پیام‌ها و کامنت‌های بچه‌ها فایل‌هایی که شما می‌گذارین و در حد یک سلام و احوالپرسی با اعضای خانواده‌ام استاد عزیز روزی بود دو به شک شده بودم که آیا این قطع ارتباطم با همکارام و دوستام کار درستی یا غلط اینکه اینجا گفتین تمام بندرعباس و فایل‌های صوتی ضبط می‌کردین و توی گوشتون می‌ذاشتین و با هیچکس صحبت نمی‌کردین و اینکه تمرکزتون رو گذاشته بودین روی خودتون که راهی که انتخاب کردم درسته برای رسیدن به آرزوها و موفقیت‌های دلخواهم فقط با سایت شما و تمام دوستانی که تو این سایت هستند در ارتباط باشم تا ب جایی که می‌خوام برسم به امید روزی که من هم با شما صحبت کنم و از تمام موفقیت‌هام براتون تعریف کنم تو این سایت هستم با این آدم‌ها اشکالاتم یکی یکی می‌فهمم و سعی می‌کنم رفعشون کنم خدایا تو از من بساز یک فاطمه سربلند یک فاطمه‌ای که موفقه و در برابر خودش سرش بالاست جلو آینه به خودش می‌خنده و میگه به هر چیزی که می‌خواستم رسیدم شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مهدی نیکونهاد گفته:
    مدت عضویت: 1331 روز

    خدایا با نام تو

    سپاسگزارم از استاد عباس منش عزیز و همه هدایت شوندگان

    جالب بود که در هنگام شنیدن و تماشای این فایل نمونه هایی هم به ذهنم خطور می‌کرد که محسوس ترینش یکی از بستگان نزدیکم هست ، ایشان به دلیل خطای تشخیص پزشکی در کودکی پس از تب کردن دچار فلج اطفال شدند و بیشترین زمان گذر ایشان در بیمارستان ها و جراحی ها بوده …. علی رغم اینکه توانایی راه رفتن داشتند و سر کار هم میرفتند اما برنامه هایش برای ناتوان جلوه دادن خودش بوده و وقتی ما بچه بودیم شرایط بد و درد خودش را به ما اعلام میکرد و با احساس ضعیف بودن و درد کشیدن حس توجه و دلسوزی ما را برمی انگیخت . الا ن میبینم طبق قانون ، که هم از لحاظ قدرت و توانایی بدنی ضعیف تر شده و هم زمین گیر تر … همیشه ذهنش به استفاده و داشتن ویلچر معطوف بود و در نهایت الان بدون ویلچر قادر به حرکت نیست …. دوست داشت وقتی جراحی می‌کنه پاهاش رو و یا در شرایط بد هست دیگران جویای حالش باشند ….

    همین شخص پر انرژی و شاداب و پر از احساس عشق و کمک به دیگران هم هستش …. اما خنثی هم می‌کنه این نقاط قوتش رو ، …. نکته جالب استاد که فقط در مورد خوبی ها ، و مثبت ها یا من حرف بزن رو خیلی عالی به دل و ذهنم نشست و مدت هاست دارم رعایت میکنم تا کوش شنوا برای مثبت ها باشم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    احمدرضا هودرجی گفته:
    مدت عضویت: 3622 روز

    سلام

    من در این مورد زیاد مشکل ندارم چون خیلی کم یادم میاد که بخوام احساس ترحم بقیه را جلب کنم

    چند سال پیش که چند روزی مریض بودم حتی همسرم که حالم را میپرسید میگفتم خوبم شما کار نداشته باش من خودم خوب میشم و با قدرت میگفتم نه با احساس بدبختی و مظلوم نمایی

    و خدا را شکر همیشه هم سالم و سرحال و رو به رشد هستم

    حتی قبل از اینکه با استاد بزرگوار آشنا بشم وضعیت مالی خوبی نداشتم اما هیچ موقع نخواستم کسی بهم دلسوزی کنه هر کی منو میدید فکر میکرد ثروتمندترین فرد شهرم

    تو هیچ موردی نخواستم خودم را ضعیف و بدبخت نشون بدم تا شاید کسی کمکم کنه

    وقتی ده سال پیش پدر و مادرم از دنیا رفتن هیچ موقع نخواستم احساس ترحم اطرافیان را جلب کنم

    همون موقع بود که به شهر دیگه مهاجرت کردم و از اطرافیان دور شدم

    و هیچ موقعی یادم نمیاد که جایی خودم را به خاطر مرگ پدر و مادرم بدبخت و مظلوم نشون بدم

    یادم نمیاد که به کسی گفته باشم پدر و مادرم مردم

    و بعد از مرگشون هم سر خاک نرفتم مثل اکثر آدما که فکر میکنم زیر اون سنگ چیزی هست من اعتقادند اینه که انسان انرژیه و از شکلی به شکل دیگه تغییر می‌کنه و بعد از مرگ یک جا نیست

    و قبر بعد از مرگ محدود کردن انسان و باور به فنا شدن اونه در حالی که انسان بی نهایته و زندگی ابدی داره و همه اینها را از استاد بزرگ مرد عمل و پیام رسان الهی استاد عباس منش عزیز یاد گرفتم

    یه دوستی دارم که چند ساله همیشه یه بیماری و بدبختی داره

    چون همیشه از بیماری که چند روز پیش داشته هر چند کوچک صحبت می‌کنه و همین جور پشت سر هم اتفاقات بد را تجربه می‌کنه و خیلی دوست داره که دیگران بهش دلسوزی و ترحم کنم و شاید بگه که من چقدر آدم قوی هستم که دارم اتفاقات بد را تحمل میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    مصیب کمالی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام عرض ادب خدمت استاد عزیز واقعا بزرگترین نعمتی خدابه من داده این سایت وشماهستین اینا ازته قلب میزنم ومیدونم فرکانس منامیفهمی استاد اصلا خداداره بامن هرلحظه حرف میزنه خوب من امروز صب توستاره قطبی نوشتم خدایا راه درست رابهم نشون بده اصل ازفرع خوب نشانه امروز من راه گذرا ثروت بود آغا من تامیومدم اون فایل دانلود کنم میدیدم ای بابا این فایل میاد 2بارزدم دانلود دیدم دوباره این اومد گفتم یه چیزی مصیب هست خداداره بهت آدرس میده این فایل راگوش کن الله اکبر به این هماهنگی که این چندروز هرچی فایل نشانه منه فقط قربانی شدنه ومن به خداگفته بودم حتی امروز کدوم باوره که صدره نعمت به زندگی منه خوب بریم سر تمرین من مدتی هست همش سرمامیخورم ویااینکه همش معده درد سردرد وووو منی که اصلا دفترچه بیمه ندارم نداشتم چراهمش اینجوری هستم دیگه خانمم گفت اغابرودفترچه بیمه ات رابگیر ازبس رفتی دکتر خوب حالا شروع کنیم ازبس که من همش درمورد بیماری حرف میزنم الان چند روزه من به لطف خدا آرم سنگ دفع میکنم آغا من هرکی میبینم بهش میگم آغا سنگ دفع میکنم آغا این جورم آغا اونجور م ودرهمین گیرودار دیروز دوباره یه چیز افتاد روی ناخونم چقدر کوچکترین اتفاقی برام میفته همش درموردش صحبت میکنم خدا شاهده من به وضوح دارم میبینم بله مصیب امروز تعهد میدم اصلا اصلا دیگه درمورد بیماریم ومشکلتم حرف نزنم یه سنگ افتاده روی ناخون من حالا دیگه کل اون منطقه خبردار شدن هرکی میبینم آغا ازبس من درد کشیدم مردم چی دردی داره ومن لنگ میزنم ودلم میخواد ازم بپرسن مصیب چطورته منم میام دیگه شروع میکنم سنگ افتاده ناخونم سیاه کرده این میفته عفونت نکنه ازبس بهش توجه کردم 3روزه دردش تموم نمیشه ویاشرایط مالی ازبس من هی میام میگم این بناها ازبس زیاد شدن بازارماراخراب کردن یاهمش میگم این سایت دیوار اومده دیگه مابنگاه داران رابدبخت کرده یعنی من تااین چندروز میگفتم من که احساس قربانی شدن تووجودم نیست ولی وقتی به حرفها ورفتارهات توجه میکنی میبینی همش داری فرکانس قربانی شدن ارسال میکنی ازکمبود توجه استاد من ازهمون بچگی دوست داشتم کارهای کنم موردتوجه قراربگیرم اینم چراچون توکودکی هیچکی حتی پدرم به من توجه نداشت ومن کارهای خطر ناکی میکردم که فقط فقط توجه جلب کنم همین الانم تمام کارهای میکنم فقط برای جلب توجه است من خداراشاکرم برای اینکه داره هرلحظه راه نشونم میده مدتی بود همش میگفتم خدا چرا همچی اینجوری شد من که انسان شاد قدرتمندی بودم چقدرپول می‌ساختم چ اینجوری شد همین خونه ای که الان دارم به لطف خدا 1ساله تواین خونه جدید هستم خوب من این خونه را هی تجسم کردم وتوی مدت 70روز کامل ازصفرشروع کردم ساختم لاکچری وتمام کردم اومدم اینجا و2تادهنه مغازه هم جلوش ساختم خوب بعدازاون من همش میگفتم از قتی این خونه زود ساختم مردم به من انرژی منفی فرستادن اوفتادم سرجشم دیگه کاسبی تخته شد یعنی همون قربانی مردم انرژی منفی شدنه آخ آخ چه دردی کشیدم استاد آلن میدونم میگی ازمسیر بری بیرون ازقبلم بدترمیشه شریط هنوزگیچم سرم داره گیچ میره چقدر درمورد بدبختی هام صحبت می‌کردم همین چندروز پیش مادرم رامیبردم برای گردش تومنطقه کوهستانی توی راه بهم گفت برام قرص بگیر وکارتش راداد بهم گفتم میگیرم خودم گفت بگیر پول نداری همون مادری که هیچ وقت من ننیزاشتم بی پول بشه حالا چراازبس این چندوقت همش من میگفتم کاریست کاسبی نیست وفلان میخوام بگم این قدر ریزه این احساس قربانی شدن که نگو من پسر کوچیکم ازبس من مادرش بهش توجه میکنیم این همیشه میگه من دل دردم مخصوصا وقتی بخواد چیزی بگیره بعدش من بهش میگم اگه اینا بهت بدم خوب میشی میگه آره خخخخ اصلا پدرسوخته استاد شده تو اینکه بگه فلان جام درد میکنه وفلان چیز بهم بدین من نمیدونم چرا ما آریم می‌بینیم اطرافمون تورفتارهامون ودیگران ولی بازم این ذهن نمیبینه آلن میدونم چرا خدامیگه کرکور هستین باید هوشیاربود وقتی هوشیارباشی میفهمی یعنی من ازاین لحظه تعهد دادم حتی استاد من تجربه اینم دارم یه مدتی من درمورد ترس هام زیاد حرف میزدم که من ازفلان چیز میترسم آغا این ترس های من داره لحظه به لحظه بیشترمیشه میگفتم خدایا ای یعنی چه چرامن دعا میکنم حرف میزنم تواین ترس نمیبری چون داشتم توجه میکردم بهش استاد یعنی خدا به پدرت مادرت طول عمربده خدا به خودت خیر برکت بده مفت مجانی باعشق میای وقت میزاری بابا به ما ره درست نشون میدی اغاب ولله فایلهای دانلودی گنجه ای قدر نگو من محصولات ندارم نمیتونم ب خدابه همینا گوش کن عمل کن دنیات زیرو رومیشه من که خداداره چندروزه مستقیم باهام حرف میزنه میگه ببین لامصب دعاکردی اینم جوابش بکش این زیپ لامصب دهانت را نگو هیچی نگو این راه درسته برو این قدر مثل بچها وخانمهای که دورهم میشینن حرف نزن درد دل نکن بهت بربخوره مصیب خجالت بکش مرد بودن یعنی همین باید بزرگ بشی واین قدرا ای بچها درنیار وتااتفاقی میفته دیگه دنیا خبردار نکن من مصیب تعهد میدم تعهد میدم تحت هیچ شرایطی درمورد ناخواسته هام حرف نزنم این فایلی هست باید این قدر گوشش بدی بشه ملکه ذهنت من هستم درخدمت استاد دوباره میام با نشون دادن راه بعدی خدابهم استاد عاشقتم جون دلم تنها راه من باتو همین کامنت است ویه خواهش ستاد دارم میدونی خیلی ازبچهای انجمن معتادان شاگردای شما هستن خواهش میکنم درمورد قانون وانمجن یه فایل آماده کنین وبزارین که چه جوری بیشتر درک کنیم وبا تضادهای که برامون بین انجمن حرفای شما پیش میاد ممنونم هرچند شما الان نمیای سری به فایل آماده کنی خخخ ولی میدونم خدابهت میگه یه فایلم درمورد اینکه راه درست چیه میزاری تشکر ازشما مرد بزرگ زندگی من یه نفر که واقعا من دوستش داشته باشم وقهرمان زندگی من باشه توهستی واقعا اینا همیشه گفتم میگم وصدرصد چ. ن الگوی منی منم مثل ت میشم هیچ شکی نیست عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    متینا عباسی گفته:
    مدت عضویت: 786 روز

    سلام استاد عزیزم

    خیلی خیلی خوشحالم ک این فایل رو گوش کردم الحمدالله من خیلی وقته ک دارم جلو توجه نگرفتن از دیگران رو در خودم نهادینه میکنم.

    تقریبا 5 سالی میشه ک هرررکسی از من میپرسه حالت چطوره؟ میگم عالی

    دیگه طوری شده ک اگر حواسم نباشه و بگم خوبم،میگن عع چرا عالی نیستی؟!عادت کردن ک از من بشنون عالیم…

    حتی موقع هایی که شرایطم اصلا خوب نبوده هم گفتم عالیم،چون هم میخواستم شرایط عالی بشه و هم دیگران بهم ترحم نکنن.

    شکر خدا از وقتی ک دنبال ترحم خریدن نیستم،ادما بیشتر بهم توجه میکنن و نیازی نیست ک من با ناله کردن جلب توجه کنم…

    من حتی زمان فوت مامانمم سرمزار اصلا کاری نکردم ک دیگران به من توجه کنن و دلشون برام بسوزه و بخاطر این موضوع افتخار میکنم ب خودم…

    طوری این موضوع رو طبیعی گرفتیم و دیگران متوجه شدن که ما ارومیم که حتی بعدش یک زنگ نزدن که بخوان مثلا دلداری بدن… شاید خیلیا توی اون شرایط،رفتار اون ادم هارو بی معرفتی ببینن اما من نه،من میگم خدایاااشکرت ک انقدر قوی هستم که دیگران میدونن که متینا نیازی نداره که بریم زنگ بزنیم و دلداریش بدیم.

    برای موضوع بیماری هم بگم که قبلا خیلی برای جلب توجه و گاهی ناخوداگاه بروز میدادم دردمو تا بهم توجه بشه و قربون صدقم برن اما این موردم چندوقتی میشه که کنار گزاشتم بخاظر اینکه میدونم اگر بگم،بیشتر جذب میکنم.

    اگر بگم معده دردم،بیشتر معده درد سراغم میاد. برای همین دیگه نگفتم و شکر خدا خیلی وقته که معده درد نشدم،این درحالی بوده که من شاید در هفته شاااید یک روزشو سالم بودم.

    الان توی خانواده هست کسی که دائما مسکن میخوره بخاطر حتی دردای کوچیکش و همیشه میگه که فلان دردو دارم. پدرم هم خیلی به این موضوع توجه میکنه و میگه که فلانی رو اذیت نکنید حالش خوب نیست، فلانی الان حالت خوب نیست کاری که میخوای بکنی رو بزار برای بعدا و…

    اما به من تقریبا هیچوقت نیومده بگه که فلان دردو داره چون میدونه از سمت من ترحمی بهش نمیرسه.

    من خیلی احساس بدی پیدا میکنم اگر کسی دلش برام بسوزه چون این نشون میده من ادم ضعیفی هستم.پس هیچوقت از مشکلات و… به کسی نمیگم چون نشون میدم ناتوان در حلشون هستم.

    خداوند من رو ناتوان نیافریده

    چرا خدا گفته از مشکلاتت حتی به منم نگو؟…

    چون خدا میدونه که کیو آفریده و چطوری آفریده…

    میدونه که مخلوقش رو خالق شرایطش آفریده،فوی آفریدع نه ضعیف…

    اگر کسی بیاد جلوی من از مشکلاتش بگه من واقعا تاسف میخورم به حالش، نکه من خیلی خوب توی زندگیم عمل کرده باشم،نه، ولی حداقل اینو میدونم که دلیل اتفاقات از درون منه نه از بیرون. من قوی هستم،اگر بخوام میتونم درست کنم مسائلمو.

    تقریبا تمام کسایی ک من بهشون نزدیکم میدونن که هیچوقت نباید با من حرف منفی بزنن یا غر بزنن چون میدونن که ناخوداگاه ازشون دور میشم و میدونن که من کسی نیستم که بیام برعکس گذشته،دلداریشون بدم…

    بقول معروف میدونن که از من چیزی بهشون نمیرسه،اگر حرفی بزنن نهایتا میگم درست میشه،همین. تا بحث تموم بشه و ادامه ندن و بفهمن که من همراهیشون نمیکنم توی اینطور بحث ها…

    سپاسگزارم استاد برای فایل بی نظیرتون.

    برای من نشانه بود گوش کردن این فایل مچکرم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    مطهره گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    سلام استاد جان

    استاد من ی تایمی باشگاه میرفتم و متاسفانه کمردرد گرفتم،دقیقا همون تایم یکی از اقوام فوت کردن ،توی تعذیه های اون فامیلمون مدام از کمردردم به اقوام میگفتم چون نمیتونستم یا اگرم میتونستم سختم بود ک توی پذیرایی کمکشون کنم ،استاد دردم ب حدی رسید ک اشکمو درمی اورد

    2دفعه دکتر رفتم کلی دارو دادن و دکتر دومی گف اگه این دارو خوبت کرد ک شکر

    اگر نکرد باید تو کمرت کورتون تزریق کنم

    استاد این زنگ خطری بود برام،ی مدت داروها رو خوردم نتیجه ی خاصی نگرفتم،ی روز ب خودم اومدم گفتم مگه من مریضم ک دارم دارو میخورم؟استاد داروهارو انداختم دور،رفتم سفر،دورمو باادمایی پرکردم ک از کمر دردم اطلاعی نداشتن ،و بعد از ده روز ک از سفر برگشتم من خوبه خوب شده بودم،کمردردی ک ماه ها بامن بود فقط با بی توجهی من خوب شد به لطف الله

    ممنون از صحبتا و نکات عالیتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 932 روز

    سلام خسته نباشید

    چقدر جالب بود دقیقا همینه

    منم یکی از نزدیکانم همیشه از آبسه دندونش برا من میگف و اینکه درمان نمیشه…منم همیشه گوش میدادم و تایید میکردم

    بعد مدتی خود منم آبسه دندان گرفتم

    صبح امروز اومدم به این آبسه توجه نکنم و همیشه طبق عادت با زبونم لمسش میکردم

    امروز آگاهانه توجه نکردم و جلو خودمو گرفتم جالبه اون ورمش رو احساس نمیکنم اومدم با زبون لمسش کردم دیدم کلی ورمش رفته

    و جالب تر اینکه شبی این فایل رو دانلود کردم و کلی پیام گرفتم

    دیگه تصمیم گرفتم از گردن درد و کمر درد و …..دیگه صحبت نکنم

    واقعا به قوانین ایمان اوردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت