ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 4

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Erfan گفته:
    مدت عضویت: 1594 روز

    به نام عظمت و انرژی و قدرتی که تو وجودمه و هرلحظه با منه و باهام عشق بازی میکنه.

    سلام استاد عاشقتم از ته دلم و دمت گرم و دمت گرم و دمت گرم که این همه آگاهم کردی خدا خیرت بده ایشالا همیشه شاد و خوشحال و موفق باشی استادم.

    خیلی چیزا به یاد آوردم از گذشته و به خودم گفتم عه خدایا شکرت یادم نبود من این شخص بودم الان چقدر تغییر کردم چقدر عوض شدم.

    یادم میاد در گذشته نه چندان دور من انقدر تشنه محبت دیدن از بقیه بودم انقدر احساس قربانی بودن تو وجودم بود انقدر ضعف داشتم دوس داشتم همیشه مریض باشم تا بقیه دلشون به حالم بسوزه عاشق دلسوزی بقیه برای زندگیم و وضعیتم بودم و انگار وقتی احساس ترحم بقیه رو به سمت خودم جلب میکردم راضی میشدم و تو دلم میگفتم آخیش.

    اصلا دوس ندارم راجب اون زمان صحبت کنم ولی برای اینکه درس هاش رو به یاد بیارم یاداوری میکنم به خودم و راجبش مینویسم شاید به بقیه دوستامم ایده بده.

    استاد من سالم و سلامت بودم همیشه ولی خودم و به مریضی میزدم در صورتی که هیچیم نبود سالم و سلامت بودم ولی خودمو میزدم به مریضی از بچگی این اخلاق و پیدا کردم چون دقیقا یکی از افراد خانوادم هم خودش این شخصیت و داره که دنبال جذب کردن احساس ترحم به خودشه و هم برای بقیه دلسوزی میکنه همینه که الان دائم بیماره و مشت مشت قرص میخوره و دورشم خلوت شده و هیچکس دوسش نداره چون اولش بقیه بهت میان محبت میکنن دلسوزی میکنن میگن آخیش قربونت برم چی شده ولی یه خورده که میگذره همون آدمایی که برات دلسوزی میکردن دیگه بیخیالت میشن هیچکس از آدم ضعیف خوشش نمیاد.

    من از لچگی دقیقا مثل حرف شما برای مدرسه رفتن همیشه موقع امتحانا مریض بودم حتی تو مدرسه خودمو به مریضی میزدم که بیام خونه

    من همین اخلاق و داشتم همیشه با خودم همیشه خودمو به مریضی میزدم رفتم خدمت همیشه برای گرفتن استعلاجی خودمو به مریضی میزدم همیشه مریض بودم چون اولش خودمو به مریضی میزدم و انقدر خوب تو نقشم فرو میرفتم و همه هم باور میکردن منم واقعا مریض میشدم.اولش ادا درمیاوردم ولی انقدر که خوب نقشمو بازی میکردم جسمم ده برابر بیمار میشد.الان که یادم میاد میگم خدایا شکرت که هدایتم کردی و منو آگاه کردی وگرنه معلوم نمیشد من چی میشدم.یادمه یه سری فیلم ها دیده که داستانش این بود که یه فردی بیماره و سرطان داره و عشقش همیشه جلو در بیمارستانه و پیششه و اخرشم اونی که سرطان داره میمیره و همه عاشقش میمونن و این جور داستان ها یا این داستان که یه عشق زیبایی در جریانه تا یه روز یهو از دماغ پسره خون میاد و میفهمه بیماری لاعلاج داره و ماه ها بیمارستان میمونه و همه براش گریه میکنن و اخر سرم میمیره انقدر این فیلمارو جذاب و قشنگ و احساسی ساخته بودن اینا تو ناخودآگاه من بود همیشه که حتی من با وجود سلامت کاملم برای یه سری از دوستام فیلم بازی کرده بودم تو عالم بچگی که من سرطان دارم تا اونا بیشتر منو دوس داشته باشن.

    اصلا دیگه دوست ندارم به یاد بیارم ولی خدارو شاکرم که از زمانی که با شما هستم اصلا فراموش کرده بودم این موضوعات رو و باورم تغییر کرده بود و از این که احساس ضعف بکنم حالم بهم میخوره و این خیلی بهم حس قشنگی داد که تغییر کردم و خدارو شکر که الان انقدر شخصیت قوی و قدرتمندی دارم نه مثل اون فیلما که برای آدما ضعیف بودن و زیبا جلوه میدن و تبلیغ ضعف و احساس قربانی بودن رو میکنن.

    استاد نازنینم بی نهایت ازت ممنونم عاشقتم در آغوش میگیرمت من قدر و ارزش احساس خوب رو خیلی فهمیدم و عاشق احساس خوبم هستم و ممنونم که اهمیت احساس خوب رو بهم آموزش دادی ایشالا هرجا هستی خدا پشت و پناهت باشه بی نهایت دوست دارم.

    زندگی من بهشته و من شکارچی نکات مثبت و احساس خوبم🤩😍❤

    عاشقتم خدا جونم😍😍😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    الهه سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1699 روز

    سلام به استاد عزیزم

    استاد جان کاملا حرفاتون رو درک کردم و در طول فایل تمام رفتار خودم رو بررسی کردم دیدم بلههههه

    استاد عزیزم من واقعا سپاسگزار این همزمانی ها هستم چقدر دقیقا همین روزا نیاز داشتم به این صحبتا واقعا از خدا هدایت خواستم الهی شکر را.

    خیلی جاها برای جلب توجه تمارض کردم و حالم خوبه خوب بود اما بعد از مدتی دقیقا همون احساس ناخوشایند رو تجربه کردم .

    خیلی جاها در مورد فحاشی و قضاوت ها ساکت موندم(البته سناریو ها نوشته شد و با دقت تمام پر اشک و ناله ترینش انتخاب شد) که بعدش خودم برای خودم دل بسوزونم و بشینم پای دلم که دیدی چکار کرد باهام چرا مگه من فلان مگه من …..

    تازه بعدش به هر کی تو لیست مخاطبینم هم بود تماس میگرفتم و یجوری میخواستم از این مسئله صحبت بشه و شروع کنم به گرفتن توجه و تایید شدن .چقدر اون اتفاق از اون آدم تکرار میشد تکرار میشد انقدر که باور کردم این آدم اینطوری یادم رفت بود که من خودم این وجه رو از این آدم انتخاب کردم ،اصلا یادم رفته بود مهمترین قانون یعنی قانون فرکانس ،یعنی خود خود من فقط دارم سفارش میدم اتفاقات ،یادم رفته بود که همه هستی فقط یه آینه تمام قد که فقط احساس من ،نگاه من و نیت من رو نشون میده

    خدای من ،من کجا و قوانین کجا…..

    چقدر نیاز دارم که اساسی ترین و مهمترین کارم رو درک قانون و تکرار و تکرار در هر لحظه بدونم.

    اقدام عملی: استاد جانم انقدر دوست دارم فقط برم درونم و وایستم خودمو ببینم ،هر کارم رو ببینم که چه منطقی پشتش، چه احساس ،چه باوری دوست دارم دیگه آدم کوکی نباشم دوست دارم از ساده ترین رفتارم با منطق که خودم بهش رسیدم انجام بدم نه منطق چند نسل پیشم .

    در مورد فرزندان هم کاملا موافقم چون خودم زمانی که فرزندم دچار بیماری میشه چون باور مخربی داشتم که مادر نمونه و فداکار اونیکه خودشو رها کنه واز صبح آبمیوه گیری رو راه بندازه و سوپ بزاره و از خستگی بیهوش بشه ولی تا صبح بیدار بالا سر بچه اش یا شوهرش یا هر فردی دیگه بمونه اصلا یک افتخار محسوب می‌شد برام ،حالا میفهمم که واقعا نباید کورکورانه رفتار کرد بلکه باید طبق قانون رفتار کرد .

    اقدام عملی:من میتونم در مورد فرزندم انقدر به توانایی هاش زیبایهاش توجه کنم مدام درموردش صحبت کنم و فکر کنم و تحسینش کنم که وقت نکنه نیاز پیدا کنه به تمارض یا اتفاقات ناخواسته البته این در همه موارد صادقه .

    استاد جان یه جاهایی که بقیه از بدبختی ها و اتفاقات بد صحبت می‌کردند و می‌کنند من با عزت نفس رفتار نکردم و باور های اشتباهی پشتش بود که نکنه حرفش قطع کنم ناراحت شه از طرفی باز یه صدایی میگفت ورودی همینه دیگه !!!!!!!

    ،به خاطر اینکه ترکم نکنه و یا دوستی مونو بهم نخوره و به هر دلیل که میخواستم راضیش کنم ولی غافل از اینکه برای خودم برای دنیا و آخرت خودم ارزش قائل نیستم با این عملکرد و فکر کنم یه کوچولو متوجه شدم که از همین لحظه باید هر زیبایی هر نعمت هر اتفاق خوب رو تحسین کنم هم برای خودم هم برای نزدیکانم و هرچی دیگه غیر از زیبایی و چیزهایی که دوست دارم تجربش ن کنم رو روی بر گردونم و به معنای واقعی کاری بکنم که نشنوم و نبینم .

    اقدام عملی: استاد جونم میخوام تمام تلاشمو بکنم که با قدرت و عزت نفس واقعی آگاهانه با این موضوع برخورد کنم و شاید باید ۹۹/۹۹٪مواقع زیپ بکشم ،باید اون محل رو ترک کنم ،نبینم و نشنوم .

    استاد عزیزم خیلی دوستون دارم واقعا ازتون ممنونم .

    شاد باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1859 روز

    سلاااااام، عاشقتونم♥️

    ✔️چه تابش آفتاب معرکه ای، چه نور خوشگلی رو تصویر هست، خدایا شکرت!

    ✔️چه تیپ باحالی، چه تیشرت خوشگلی داری استاد! دمت گرم🌺

    ✔️چه ساختمونای قشنگ و محکم و معرکه ای تو بک گراند هستن، خدایا، اینجا معرکه ست! مرسی!😌

    ✔️چه آسمون خوشرنگی، خدایا، دوستت دارم!♥️

    ✔️چه قدر این فایل به من چسبید، خدایا، مرسی که موبایل دارم و سایت عباسمنش دات کام رو عضوم کردی!😄🌺

    ✔️چند وقتیه که یه چالش سلامتی باحال نصیبم شده که خودم درستش کردم….مثه قدیما که عاشق هورمونی بودم که بعد از وزنه زدن، تو عضلاتم می‌ریخت و ازش خرکیف میشدم….اینم حالا باعث بی حالی و هپروت دایم شده، یه بنیاد هم داره این چالش سلامتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    آوا گفته:
    مدت عضویت: 1398 روز

    به نام خداوند بخشاینده و مهربان

    یادمه وقتی ابتدایی بودم و معلممون در درس علوم راجع به اعضای بدن و بیماریها صحبت میکرد سه بار از بچه ها پرسید که چه کسی بیماری تیروئید فاویسم و سینوزیت داره و من تنها کسی بودم که هر سه بار دستمو بلند کردم در حالیکه هیچکدوم از اون بیماری هارو نداشتم و فقط تو خونواده راجع بهشون شنیده بودم. با گذشت زمان حتی تا چند سال پیش هم در جمع دوستان میگفتم من استعداد بیماری تیروئید رو دارم غافل از اینکه دارم با این جملات سرنوشتم رو رقم میزنم. دوسال پیش پدرم رو از دست دادم و در چنان غم بزرگی غرق شدم که غده ی تیروئیدم متورم شد و عمل جراحی انجام دادم ولی بعدش به خودم اومدم.الان هر روز بابت سلامتیم از ته دل شکرگزاری میکنم. هر روز بابت سینوسهای سالمم خداوند رو شاکرم و تمام تلاشم رو میکنم که توجهم رو بر روی نکات مثبت بذارم. این شکر گزاریم باعث شده هر دفعه که پیش دکترم میرم قرصم رو کم میکنه و این فوق العاده ست. من درسمو گرفتم و روز بروز بدنم خودش رو بیشتر بهبود میده و ایمان قلبیم اینه که

    “خداوند روزهای رفته را باز می گرداند”

    ممنونم استاد عزیزم. پاینده و سلامت و شاد باشید❤❤❤🌻🌻🌻🌻🌻🌻💖💖💖💖💖💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    شیرین عبدی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2216 روز

    سلام استاد جان

    سلاااام

    من مدتی بود میگفتم که خدایا من میخوام اینقدر تو فایل های سایت و قدم های دوازده قدمی که دارم هرروز بگردم که جواب سوالم رو پیدا کنم

    حالا سوالم چی بود

    همه ش با خودم میگفتم که من صد در صد قبول دارم که خودم خالق زندگی و اتفاقاتش هستم، پس کجا اشتباه میکنم که نتیجه دلخواه م رو نگرفتم و نتیجه ای هم که داشتم مقطعی و موقتی بوده ، چرا مشتری میاد پای قرارداد و پشیمون میشه و …

    .

    تازه چند روزیه متوجه شدم که همه ش میگم

    من جواب پیدا کنم

    من درستش کنم

    من باید بفهمم

    من باید توی فایلها بگردم و جواب پیدا کنم

    من باید برم از فلانی که نتیجه ش از من بهتر و بیشتره بپرسم راهشو…

    میبینید استاد

    خیلی من من میکردم

    توهم توحیدی بودن هم داشتم

    چند روزیه فهمیدم که

    نباید پارو زد ، باید وا داد

    باید بگم خدا این سوال منه، جوابمو بده

    فایل مورد نظر رو بهم نشون بده

    نتایج م رو بیار جلو برام

    من

    تنها جایی که کاربرد داره اینه که

    من باید یک قدمی که بهم گفته میشه، بعد از توکل به دریافت هدایت بردارم،،، خدا هزاران قدم خواسته م رو میاره نزدیک من ، بهم میده

    .

    من وجود نداره

    این توهم توحید بود که من داشتم و الان با وجود یک سری گره‌های که بوجود آوردم خودم به ناخواسته ها برخورد کردم

    ولی

    همین چند روز که به خدا گفتم

    خدایا من میخوام موسی وار تسلیم تو باشم، تو بگو چه کنم، من دیگه از دست و پا زدن خسته شدم و فهمیدم که اگر قرار بود بتونم مسایلم رو حل کنم توی این سالها تونسته بودم…پس باید نقطه مشترک همه این پیچیدگی ها رو تغییر بدم

    که اون هم

    توهم عقل کل بودنمه، توهم قادر به چگونگی ها بودنمه .

    این روزها که تسلیم شدم

    آرامتر شدم

    این چند روز

    شما دوبار فایل جدید گذاشتید روی سایت که دقیقققا مثل اینه که منو نشونده باشی روبه رو خودتون و اول هر جمله ای بگید شیرین این که به فلان خواسته ت نرسیدی چون شک داشتی خوشت میاد یانه!!؟ خوبه یا نه؟!! درسته یا نه؟؟!!!

    مهاجرت کنم به اروپا خوبه یا نه

    مهاجرت کنم به دبی شاید بهتر باشه؟! اره؟! نه نه بهتر نمیدونم هست یا نه؟!!!

    آخه همینه که من چند ساله گیر رفتنم

    و بقیه رفتن و من موندم و عکساشونو میبینم و باااز هم شک داشتم که برم فلان جا خوبه یا نه؟!!!

    امروز هم که منو نشوندی روبه روی خودتون و میگی اینقدر همه جا، پیش خودت و دوستات گفتی که چه کنم خوب مدارک م هنوز آماده نیست، چجوری ترجمه کنم

    که چهارتا از مدارک دانشگاهی و … گم شدن توی پروسه های اداری و درخواست المثنی دادم و … بماند که چه ها شد

    ولی دیروز که درخواست رو امضا کردم

    توکلللل کردم

    به خدایی که نتیجه م رو بهش سپردم

    ولی با حس خوب

    عجیب از دیروز دیگه نگران نیستم

    میگم درست میشه خدا خودش راهشو بلده

    به من میگه من دنبال چگونگی رفتن رو نباید به دوش بکشم، من فقططط باید روی روزی که مدارک م حاضر و آماده و راحت توی دستام هست رو ببینم، همین!

    اینقدر گفتم که مهاجرت خیلی پول میخواد و من اونقدر درآمد ندارم و کارافرینم ، حقوق بگیر نیستم که ماه به ماه مطمین باشیم n تومن پول میاد توی حسابم که بتونم برنامه ریزی دقیق بکنم و پس انداز بکنم ، که

    مشتری میاد و نمی مونه

    و امروز فهمیدم که

    چرا؟!

    و این فهمیدن!

    خودش یعنی پنجاه درصد راه رو رفتم

    خودتون توی دوازده قدم گفتید مثل مکانیک می مونه، که میگه همینکه فهمیدیم مشکل از کجای ماشینه پنجاه درصد راه رو رفتیم ، حالا فقط می مونه تعویض و تعمیر ماشین که اون هم ساده س…

    من همه ش با خودم میگفتم که اینهمه بچه ها از دوازده قدم نتیجه عالی میگیرن پس من چرا نگرفتم؟ و نشستم از پارسال تا به الان چندییییین بار فایلهاش رو از اول دوره کردم،،، و الان فهمیدم مشکل کجا بوده

    من همین نکته های ریز رو پیدا نکرده بودم

    و خدارو صد هزااار مرتبه شکر که چند روزه

    اینقدر نشانه دریافت میکنم و هدایت دریافت میکنم که ورد زبونم شده

    خدایا شکرت، همین که این ترمز و ایراد رو فهمیدم خودش نشونه رسیدن به نتیجه و آگاهیه

    خدایا شکرت

    یک محیطی برای خودم توی تلکرام فراهم کردم، اسمش رو هم گذاشتم کانال نشانه ها، فقط هم خودم هستم

    اول کار همزمانی ها که برام اتفاق میفتاد رو مینوشتم و تایید میکردم که این برای من اتفاق افتاده و دیدمش و تاییدش کردم

    چیزی که برای ۹۹ درصد مردم اتفاق نمیفته، برکات و نشانه ها شون رو نمیبینن که تایید کنن و انرژی بگیرن، فکر میکنن طبیعیه

    و کم کم از نوشتن همزمانی ها رسیدم به نشانه های خیلی خیلی واضح تر و بیشتر و بیشتر، شماره گذاری شون کردن و هر چی تعداد بیشتر میشه من میگم که اره، ببین جواب میده

    من دارم هر روز بیشتر هدایت میشم و عملگراتر باید باشم

    .

    من هر روز هدایت دارم میشم

    چون خواستم که به راه راست بندگانی که هدایت شدند و بهشون نعمت داده شده هدایت بشم

    استاد ممنونم که به الهامات تون عمل میکنید و حرف ها رو میزنید و فایل ها رو اپلود میکنید، چون خدا داره جوابمو از طریق شما، face to face بهم میگه و من قلبم هیجانی تر میتپه وقتی هر کدوم از جوابهام رو از توی فایل های که بهشون هدایت میشم و میان سمتم دریافت میکنم.

    قشنگیش اینه که چون خود سوالم هم توی فایل هست مطمین مطمین میشم که اره این فایل یا این متن دقیقا در جواب کدوم سوال و درخواست منه.

    من عملگرا تر شدم و به محض اینکه میخوام و قلبم بهم میگه میام و کامنت میگذارم، و خداروشکر میکنم برای این تغییرم

    من کمال گرایی کاذبی رو که جلوی قدم برداشتنم رو می‌گرفت دارم ساکتش میکنم.

    کمال گرایی کاذب مثل کلسترول مضر ه

    باید کنترل بشه و کلسترول مفید وارد بدن بشه

    من هم در انتخاب خواسته هام کمال گرا میشم و برای اقدام گوش به فرمان الهامات و هدایتهام میخوام بشم

    دیگه منتظر نمی مونم فلان عدد پول داشته باشم تا شروع به پروسه اقدام عملی مهاجرت م بکنم

    اندازه پولی که دارم شروع میکنم خدا میبینه که من قدم برداشتم و خودش هزاران هزاران قدم هدفم رو بهم نزدیکتر می‌کنه.

    مطمینم

    چون نشانه ها و همزمانی هایی که داره برام اتفاق نیفته، نشونه اینه که من دارم در بهترین زمان و بهترین مکان زندگی میکنم.

    خداروشکر

    صد هزار مرتبه برای امروز هر روز شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  6. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    سلام بر استاد عزیز و خوش تیپ و مریم جان گل

    امروز که طبق عادت هرروزه بلافاصله بعد از بیدار شدن رفتم سراغ سایت استاد وقتی دیدم فایل جدید روی سایت قرار گرفته کلی ذوق کردم و انرژی گرفتم و سریع دانلود کردم و همون یک دقیقه اول فیلم را که دیدم کل زندگیم اومد جلوی چشمم🤭

    من طبق گفته های مادرم از بدو تولد بسیار ضعیف و نحیف بودم و گویا خیلی هم مریض میشدم و در عوض خواهر بزرگترم که یک سال و نیم از من بزرگتره خیلی تپل مپل بوده و من بیشتر مورد توجه خانواده و اطافیان بودم .

    یادمه وقتی بچه بودم هروقت یکی از اقوام میومد خونه مون به من خیلی توجه میکرد بغل میکرد میبوسید و خواهر تپل مپلم را دعوا میکردن که چرا حق اینا میخوری که اینقد لاغر و ضعیفه 😔و من که یه بچه پاک و بی گناه بودم واقعا از دیدن این همه تبعیض ناراحت میشدم و یه جورایی خجالت میکشیدم و دلم واقعا برای خواهرم میسوخت و این درحالی بود که من دو برابر خواهرم غذا و هله هوله میخوردم ولی ایشون به جای من تپل میشد🤭

    این ماجرا همچنان ادامه داشت و بعضی وقتها واقعا عذاب وجدان میگرفتم و ناراحت خواهرم میشدم و حتی بعضی وقتا که مهمون میومد برای اینکه باز به من توجه زیاد نشه و خواهرم سرزنش نشه از اتاق بیرون نمیرفتم و خودمو به خواب میزدم و گذشت تا خواهرم ازدواج کرد و من همچنان به صورت ویژه مورد توجه بودم تا وقتی که ازدواج کردم و یه جورایی احساس کردم دیگه کسی به من توجه نمیکنه و این احساس کم ارزشی انقدر توی وجود من رشد کرد که بعد از یک سال احساس میکردم دیگه واقعا کسی منا دوست نداره و حتی همسرم خیلی سرد شده و کم توجهی میکنه😔

    من با توجه به نکات منفی و ناخواسته ها بدون اگاهی از قوانین جهان چیزهایی به زندگیم دعوت کردم که اصلا دلخواهم نبود و انتظار شون را نداشتم و طبق قانون برانگیختگی به صورت ناخواسته و ناآگاه وجهه بد اطرافیانم را برانگیختم و چون قانون را بلد نبودم هر چندوقت یه بار مریض میشدم تا از این طریق بتونم توجه جلب کنم و حتی شده یه ذره محبت بخرم🥺این واقعا شرایط سخت و غیر قابل تحمل بود ولی خوب من راه دیگه ای بلد نبودم و دیگه کم کم این روش هم جواب نمیداد و هر روز بد رفتاری ها بیشتر میشد و اخلاق همسرم هر روز تند تر و سردتر و خشن تر میشد و من همیشه با خودم تصور میکردم که به خاطر بد رفتاریهای همسرم مریض میشم و با بدترین حالت منا به درمانگاه میبرن و پزشکا تشخیص میدن که من دچاربیماری عصبی شدم و همسرم با نگرانی میاد پیشم و من با دلخوری سرم را برمیگردونم و با مظلومیت تمام شروع به گریه میکنم و با همسرم به نشانه قهر حرف نمیزنم و من بارها این سناریو را توی ذهنم تجسم میکردم و به حال خودم اشک میریختم تا اینکه بعد از دو یا سه سال تجسم و تفکر به این سناریو من دچار تاری شدید چشم شدم و رفتم دکتر و مراحل طولانی تشخیص را گذروندم و بلاخره بعد از تشکیل کمیسیون پزشکی نتیجه بیماری من ام اس اعلام شد و باز من خوشحال از اینکه میتونم مورد توجه واقع بشم و راحت میتونستم به همسرم احساس گناه بدم و بگم ببین نتیجه بداخلاقی ها و خشونتهات چی شد

    من متأسفانه موفق شده بودم از راه نادرست توجه و محبت بخرم و العان موقع پیشگیری از رشد این بیماری بود و طبق تشخیص پزشک باید هفته ای یک آمپول تزریق میکردم که حاوی کورتون بود و حالم واقعا بد میشد 😫

    این روند۶ سال ادامه داشت تا اینکه من به صورت جدی پیگیر راز موفقیت شدم و با اساتید زیادی آشنا شدم و بعد از یک دوره تقریبا طولانی تحقیق در مورد اساتید معروف با صدا و کلام و شیوه اموزشی استاد عباسمنش عزیز ارتباط گرفتم وعضو سایت شدم و هر روز پیگیر فایلهای ارزشمند(رایگان که نمیشه گفت) هدیه استاد روی سایت بودم ولی هنوز دارو مصرف میکردم هفته ای یک آمپول میزدم سالی یک بار ام آر ای میرفتم سه ماه یک بار آزمایش میدادم و سالی چند بار به پزشک معالجم مراجعه میکردم تا اینکه این بیماری کرونا قدم به کشورمون گذاشت و از همه طرف هشدار میدادن که مواظب خودت باش تو سیستم ایمنی ضعیفی داری بیرون نرو و …..

    و من واقعا از این ترحم ها و توجه های دلسوزانه خسته شده بودم دوست داشتم قوی باشم دوست داشتم قوی بودن را به بچه هام یاد بدم و از طرفی گوش دادن به فایلهای استاد به من انگیزه میداد که قوی تر بشم و یک روز تصمیم قطعی خودمو گرفتم و روزی که باید آمپول میزدم به همسرم گفتم دیگه نمیخوام ادامه بدم و همسرم با تردید و تعجب گفت مطمئنی و من با اطمینان گفتم بله من این بیماری را با ذهنم ساختم و با ذهنم ام درمان میکنم و استارت درمان ذهنی بیماریم را زدم و به لطف خدای مهربان و تزریق افکار مثبت به ذهنم تونستم مصرف دارو را قطع کنم بدون مشورت با پزشک و العان سه ساله که من دارو مصرف نکردم. به پزشکم مراجعه نکردم. ام ار ای ندادم.حتی از همه گروه های واتساپ و تلگرام انجمن ام اس لفت دادم و حالم خیلی عالیه خدارا هزاران هزار بار شکر🥰

    من برای اینکه بتونم احساس نیاز به توجه دیگران را از وجودم حذف کنم و یک زن قوی با اعتماد بنفس بالا باشم دوره عزت نفس استاد را با عشق خریدم و از استاد عزیزم بابت دوره های بینظیر شون ممنونم

    امیدوارم هر روز بیشتر پیشرفت کنم و با قدرت توی حوزه کاری خودم بدرخشم 😍

    با آرزوی موفقیت و سلامتی و ثروت برای همه دوستان مثبت اندیشم 😘😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      منیر سراجی گفته:
      مدت عضویت: 1982 روز

      سلام دوست عزیزم

      داستان زندگی شما خیلی شبیه به زندگی منه

      من هم درگیر بیماری شما هستم و مشکلات خودمو دارم و میخوام قوی باشم و بچه هام ضعف روحی من رو نبینند. و در پی درمان هستم و دوره قانون سلامتی رو تهیه کردم

      ….چقدر مشتاقم با شما همصحبت بشم…..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        آرام گفته:
        مدت عضویت: 1927 روز

        سلام و درود فراوان

        دوست عزیز قدرت را باید خودمون بسازیم و هیچ کس نمیتونه برای ما کاری بکنه

        برات آرزوی سلامتی و روحیه عالی دارم

        امیدوارم با تغییر ذهنیت و باورهات و استفاده صحیح از دوره قانون سلامتی بیماری را شکست بدی و هر روز سلامت تر و پرانرژی تر بشی🤲

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    الهام امیری گفته:
    مدت عضویت: 1379 روز

    درودها به استاد عزیزم ومریم جانم که هردو‌فرشتگانی از سوی خداوند برای من هستین🌺🫶

    استاد جان نشد فایلی قبلی رو کامنت بزارم اما امروز با دیدن این فایل دیگه نتوانستم که جلوی ننوشتن رو بگیرم والان دارم مینویسم تا یادم بمانه قبلا چه احساست عجیب الغریبی در وجودم بود که الان ناپدید شدن من نزدیک به ۹ماه هست که وارد سایت شدم ‌درحال یاد گیری وگوش دادن ‌وخواندن کامنتهای دوستانم گلم هستم 🌺

    درمورد احساس قربانی شدن ریشه در کودکی ودلسوزیهای بی جا برای تایید گرفتن وجلب توجه وقتی ازدواج کردم برای بعضی از اتفاقات که به میل من نبود وبا همسرم بحثم میشد مثل تو فیلم ها خودم رو به قلب درد میزدم تا به میل من رفتار کنه وکلی گریه وناله الان که مینویسم خنده داره😂😂پدرم عادت داشت بگه ما ژنمون این طورین ما ژنمون اون طوریه و…من هم باورم شده بود که ما ژنتیکی بیماری قلب درد واعصاب داریم وبدنی ضعیف که نیاز به حمایت دیگران هستش

    وقتی من وارد گروه الانا که به صورت هدایتی شدم با استادی آشنا شدم که باخانوادهای مصرف کننده کار می کرد ومن با ایشون١٢قدم رو شروع کردم و دیدم چقدر بیماری در وجودم هستش وریشه کرده که حتی در طول روز به این فکر میکردم که مثل فیلم ها که خانمه اینقدر از دست شوهره غصته می خوره بعد میمیره تا سر خاکش بگن مرده زده زنه رو کشته🫢😂😂😂تا اون مرد با زجر به زندگی ادامه بده واین ریشه در دوران کودکیم برای طرز تفکر پدرم بود ووقتی این ریشه را پیدا کردم شروع به پـــــاک سازی درونم کردم واونها رو می نوشتم وسوزاندم تا خاکستر شود تا آنچه که وجودندارد راببینم تا ذهن متوجه شود وآرام گیرد وشروع به باور ساختن که من ژن را قبول ندارم من قوی هستم چون نور خداوند در من دمیده شده من بسیار بدنی قوی دارم من قدرت خداوند رابا تمام وجودم احساس می کنم دی ان ای من با نور خداوند هم آمیخته شده من سلامتم وشاد من خوشبختم والان با کار کرد با درس های شما اون بیماری که هفته ی پیش به سراغم آمد رو برسی کردم ما به بیرون از خانه برای گردش رفته بودیم و وقتی در شلوغی قرار گرفتم دیدم همه ماسک ندارن من هم نزدم بعدش وارد جمعیت که شدم شک کردم که نکنه بیماری باشه فردای آن روز از سردرد وبعد غیره وغیره شروع شد من تا زمان بهبودم فقط فکر می کردم که چه طور شد که من میزبان این مسئله شدم حتما جایی از کارم ایراد داشت با توجه به قانونی که از شما یاد گرفتم ودرک قانون خداوند وجهان هستی ،دیدم من دعوت کننده شدم وآن هم آمد این جا بود مچ خودم رو گرفتم 👌ومتوجه شدم هر جا شک وتردید ترس دلسوزی به حال خود احساس ناخوب و…را نماش دهی آن را دریافت می کنی این که شما توی درس ها می گید وتاکید می کنید که جهان به خواسته های تو جواب میده این که می گیدخداوند انسان نیست که دلش به حال تو بسوزه ومثل انسانها رفتار کنه که بتوانی ازش دریافت کنی والان آموختم از شما که حتی حق نداری راجب مشکلات ودردهات با خدا هم صحبت کنی .والان خیلی ها متوجه شدن که من مشتاق شنیدن درد دلها یا مشکلاتشون رو ندارم خیلی از دوستانم وحتی نزدیکانم ازم فاصله گرفتن وفهمیدم من کسانی را جذب کرده بودم که برای گفتن چیزهایی به سراغم میامدن که حتی خداوند هم اشتیاقی به شنیدن آنها نداشت من مسکن خیلی ها بودم اما الان از این دور شدن ها لذت میبرم وخوشحالم از این که رو خودم دارم جوری کار می کنم 💪که حتی مادرم هم در من نمیبینه که با من درد دل کنه وهمه ی این بزرگ شدن ها ومحکم شدن ها از آموزشهای استادم هست که اگر روزی چند بار صدایش را نشنوم ودر دفترم ننویسم انگار که در هوا معلق هستم سپاس بیکران بر استاد جان ومریم نازنینم برکت بیکران خداوند برشما جاری باد🙏🧚🏻‍♀️🧚🏻‍♀️🧚🏻‍♀️💫💫💫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    امیر اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 2037 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان

    این بحث قربانی شدن یچیزیه که همین چند وقت زیاد الگوهاشو میبینم و هم راستا شدن این فایل و دیدن الگو ها باعث شد بیشتر به این قضیه فکر کنم توی زندگیم.

    ادم هایی رو دیدم که راست یا دروغ برای دریافت نهایت جلب توجه و ترحم افراد خودشون رو دچار یک بیماری لاعلاج که بعضا منجر به مرگ هم میشه نشون میدن و ازین شرایط لذت میبرند.

    ادم هایی رو دیدم که میشینن و باهم درمورد این حرف میزنن که من بیمار شدن رو دوست دارم مخصوصا اینکه توی بیمارستان بستری بشم قبلا برام جای سوال داشت که چرا افراد باید بیماری رو دوست داشته باشند و الآن میفهمم ریشه این رفتار کجاست جلب توجه و قربون صدقه رفتن و مهم واقع شدن به قیمت مشکلات و بیماری های بیشتر.

    نکته خیلی مهمی که توی این فایل اشاره شد اینه که درسته مهم واقع شدن و مورد توجه قرار گرفتن حس خوبیه ولی یادم باشه یه حس خوب موقتیه و قراره ازین طریق مشکلات بیشتری بیاد تو زندگیم و بجاش تلاش کنم با قدرت و باورهای درست و حرکت در مسیر درست بیام و از اتفاقات فوق العاده ای که برام افتاده جلب توجه کنم.

    موضوع مهم دیگه در مورد این قانون اینه که وقتی به ظاهرش نگاه میکنی خیلی سنگدلانه میاد ؛

    گوش شنوای مشکلات نباش نه خودت درد و دل کن و نه بشنو…

    ولی وقتی عمق قضیه رو با توجه به اصول جهان نگاه میکنم متوجه میشم اتفاقا خیرخواهانه هم هست هم برای خودم هم برای دیگران.

    من مشکلات رو نمیشنوم و توجهم کمتر میره سمتشون این زندگی بهتری برام میسازه

    تو هم پیش یه نفر کمتر درد و دل میکنی کمک میکنه تو هم زندگی بهتری داشته باشی…

    حتی یه سری ها رو دیدم که با این که شرایط بدی ندارند و واقعا نسبت به اطرافیان هم بهتر پول میسازن هم شرایط زندگی بهتری دارند ولی بازم انگار یچیزی باعث میشه باهم در مورد مشکلات حرف بزنن

    فروشنده هایی که یاد ندارم رفته باشم خرید و در مورد گرونی و مشکلات و بدترین اتفاق اون روز صحبت نکرده باشند و الآن طبیعی تر میشه برام که چرا یه عده توی بدبختی زندگی میکنند…

    و من باید ازین فایل یادبگیرم

    اگر بیماری و مشکلی هم هست جار نزنم تا حد ممکن نشونش ندم و در موردش حرف نزنم حتی با خودم و خدا و تلاش کنم این قدرت و عزت نفس رو داشته باشم که قربانی واقع نشم.

    ممنونم بخاطر این فایل ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    Sina Amirkhani گفته:
    مدت عضویت: 1329 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت استاد عباس منش و دوستان عزیز ، بسیار خوشحال هستم و سپاسگذار خداوندم که این سعادت رو داشتم در یک روز فوق العاده یک فایل بینطیر رو ببینم و درک کنم .

    سپاسگذارم که در مورد اصل صحبت می‌کنید .

    از زمان آشنایی با سایت مشکلات عصبی من کامل برطرف شد .

    به خاطر دارم که به مدت بیست سال تمام رفتارهای اشتباه شخصیتیم گردن ناراحتی عصاب می انداختم و روزی نبود که به کسی نگم که من ناراحتی عصاب دارم .

    این جمله در این سال‌ها اینقدر تکرار کردم که تبدیل به واقعیت شد کار از جلب توجه گذشت من مریض شدم من بیمار شدم من بیماری لاعلاج گرفتم یعنی بیماری که در حال حاضر از لحاظ پزشکی علاج قطعی وجود نداره .

    یک نارحتی عصبی که خودش رو پوست بدن نشون می‌ده و کاملا انسان رو دیگر میکنه .

    این توجه ناگاهانه من به ناخواسته در مورد مشکلات خود دیگران و کشور هر روز صحبت کردن چاهی بی انتها برای من طراحی کرد .

    من جزو افرادی هستم که با ورودم به سایت و کار کردن روی خورم و فقط توجه به زیبایی‌ها و اصل ،شفا پیدا کردم .

    دوستی دارم که بسیار خوش قلب و مهربان است ولی همیشه در مورد مشکلات صحبت می‌کند ، مریضه و همیشه درگیر مشکلات انگار در چرخه ای از گرفتاری گیر کرده .

    مادری دارم که سالهاست قرص مصرف میکنه همیشه در مورد مشکلات و مریضش صحبت میکنه در حال حاضر دچار مریضهای مختلفی است و به شدت بیمار جلب توجه است شاید به اندازه نفس کشیدن.

    برادری دارم با توجه به تلاش‌های بی انتهاش برای پولدار شدن و موفقیت سر جای اول خودش است ، اون همیشه در مورد مشکلاتش و مشکلات دیگران و دولت صحبت میکنه .

    با دوستی آشنا هستم تقریبا 10 سال و مدتی طولانی از اون با خبر نبودم ، تماس گرفتم که جویای حال اون بشم، فهمیدم زندگی او ازبین رفته از همسر خودش جدا شده ، اون لحظه ای نبود که در مورد مشکلات دولت و خانواده اش صحبت نکنه و همیشه دوست داشت بهش توجه کنند و یه کسی بهش کمک کنه ، راه شکایت کردن رو خوب بلد بود .

    هیچ تغییری در اون ندیدم چرخ زندگیش زنگ زده بود و خودش هم لای چرخها گیر کرده بود .

    اینطور به نظر میرسه که تعدا این افراد برای مثال زدن بسیار زیاده

    من این صحبتها رو باور کردم و درک می‌کنم و تسلیم شدم و قبول کردم که اشتباه فکر میکردم ، قبول کردم گم شده بودم ، پذیرفتم که قوانینی وجود داره که نمیشه ازش امتناع کرد و اگر امتناع کنی به قیمت خوشبختیت و زندگیت تموم میشه و این باعث شد سلامتی من به من برگرده ،وضعیت مالی من متحول بشه ، بعد از تحول وضعیت مالیم ، خودم رو موظوف میدونم که صادقانه بنویسم و بگم اصل همینجاست .

    سپاسگذارم استاد

    سپاسگذارم خانوم شایسته

    خداوندا من را به راه کسانی هدایت که که به آنها ثروت سعادت سلامتی و روشن بینی داده ای امین .

    سپاسگذارم

    سینا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    با یاد و نام خدای مهربانم گفته:
    مدت عضویت: 1401 روز

    سلام استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته گلم و همه دوستهای عزیزم🌸🌸🌸🌸

    استاد من تجربه های زیادی در مورد صحبت کردن در مورد تجربه های بدم با دوستم داشتم و جالب اینکه حدود ده سال باهاش در مورد یه موضوع صحبت میکردم و اون هم کلی به من دلداری میداد ،چقدر افرادی که بهم بد کردند را حداقل روزی دو ساعت با دوستم در مورد اینکه چقدر به من فلانی و فلانی دارن به من ظلم میکنن و حقمو نادیده میگیرن! صحبت میکردم و نمیدونستم که این حرفها چقدر هی منو عقب میندازه ، باور کنید از موقعی که قانون را فهمیدم رابطه مو با اون دوستم کم کردم و سعی کردم آگاهانه در مورد خصوصیات خوب همون افرادی که قبلا بدشون را میگفتم صحبت کنم و دوستشون داشته باشم و به خصوصیات خوبشون توجه کنم و به خدا ورق برگشت 😍باور کنید اون افراد دیگه اندازه سر سوزن به خودشون جرات ندادن اندازه سر سوزن تو زندگیم دخالت کنن ،تازه همونها برام واسطه خیر شدند و تو یه سری کارها خیلی بهم کمک کردن🌸اینجا متوجه شدم که همه آدمها خوب هستن و نوع رفتار و برخوردشون با من به دلیل اینه که من دارم به چه چیزی از اونها توجه میکنم🌹 تا زمانیکه به بدی افراد توجه میکنید ازشون بدی میبینید و به محضی که دنیا را برا خودت قشنگ کردی و خوبی ادمها و اشیا و دنیا را دیدی همه چیز و همه کس به تو روی خوبشو نشون میده🌸🌸🌸🌸 استاد وقتی من این موضوع را به خواهرم گفتم ،چون تنش زیادی با خانواده همسرش داشت ، وقتی شروع کرد به دیدن خصوصیات خوب خانواده همسرش ،اصلا رابطشون عجیب خوب شد و حتی پدر شوهرش یه زمین هدیه به خواهرم داد ،در صورتیکه قبلش هیچ کمکی بهشون نمیکردن ! و خدا را شکر اون رابطه خوبشون هنوز پایدار هست….

    ممنون استاد عزیزم از آموزش و یادآوری این نکات عالی و حرفه ای و راهبردی زندگیمون 🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      Samir گفته:
      مدت عضویت: 1156 روز

      بنام خداوند بی نهایت رزاق، وهاب و هدایتگر .🥰

      از آفریدگار مهربانم سپاس گذارم ک منو هدایت کرد ب این محیط زیبا ،عالی و دوست داشتنی، ک کلی دوستان خوب،شاد،موفق

      دورهم جمع هستن با باورها،فرکانس ها و افکار مثبت.

      سلام و درود بی پایان خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

      تمام خوبی ها، زیبایی ها و خیر دنیا و آخرت رو برای شما آرزومندم ک آگاهی هاتون رو خالص و باعشق با ما قسمت میکنید.

      سلام دوست عزیز و هم فرکانسی. سپاس گذارم ک آگاهی تون رو ثبت کردید .

      من مدتیه با استاد عباس منش عزیزم و این جمع آشنا شدم ،تقریبا بیشتر فایلهای دانلودی استاد رو دانلود کردم وتقریبا تمام روز،محل کار ، هندزفری داخل گوشمه و اون هارو می‌شنوم، حتی بعضی شب ها باهمین فایل ها بخواب میرم.

      بقول استاد تنها گوش کردن فایده ای نداره .تا عمل نکنیم ب آگاهی ها نتیجه ای هم نداریم و نتیجه از عمل ب آگاهی ها میاد .

      امروز بعد از اتمام کارم حسم بهم گفت برو داخل سایت ،از خدا خواستم منو هدایت کنه بسوی نشانه امروزم ک فایل ریشه جذب ناخواسته ها نظرم جلب کرد احساس کردم کامنت های دوستان عزیزم بخونم ،از صفحه اول کامنت اول شروع کردم ب خوندن تا ب این کامنت شما رسیدم .

      الان کاملا ایمان دارم ب خداوند و هدایتش ،چون یکی از ترمزهامو پیدا کردم ،وتو این قضیه‌ مشکل داشتم .همین موضوع و آگاهی زیبایی ک شما ثبت کردید،بی نهایت از شما سپاس گذارم .

      انشالله پروردگار مهربان توفیق درک و عمل کردن ب نحوه احسن ب این آگاهی های مثبت و زیبا ب همه عطا کند،تا خوب زندگی کنیم و جهان رو جایی بهتر برای زندگی کنیم. الهی آمین.

      و در آخر نعمت ،ثروت ،برکت ،سلامتی ، سعادت ،خوشبختی ، کامیابی و تمام خوبی ها و زیبایی های روز افزون را برای استاد و خانم شایسته عزیز ،شما دوست گلم و همه دوستان عزیزم از یگانه معبود و فرمانروای جهان هستی زیبا خواستارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: