اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محبوبه سما» در این صفحه: 1
  1. -
    محبوبه سما گفته:
    مدت عضویت: 1374 روز

    سلام به استاد خوشتیپ و توحیدی ام و سلام به مریم نازنینم

    کلی دلم واستون تنگی شده بود و مناظر پرادایس. من چند تا تجربه این مدلی داشتم که یه دونشو الان میگم . من چند سالی یه شرکت مشغول کاربودم که جایگاه بسیار خوبی داشتم و توجه و احترام همکارانم تا اینکه یه سال قبل، احساس اینو داشتم که تایم کاریم رو باید کمتر کنم یکم با خودم خلوت کردم و گفتم با توجه به اینکه من برای شرکت یک سرمایه هستم مطمئمنا مدیرعاملم قبول میکنه که من ساعت کاریمو کمتر کنم ولی کارامو انجام بدم. رفتم با ایشون صحبت کردم و ایشون با قاطعیت گفت نه امکانش نیست با توجه به شرایط شرکت نمیشه. من بسیار بسیار ناراحت شدم و ایشون بعدازون صحبت داشتیم و خیلی خیلی تلاش کرد که با شرایط خودش من به کارم ادامه بدم . حتی گفت مدیرعاملی مث من پیدا نمیشه . جایگاهی انجا داری حیفه و خلاصه ازین داستانا .

    من فکرامو دوباره کردم و گفتم من دیگه اینجا ادامه نمیدم چون باید از محیط امنم بیام بیرون و به خودم هم که شده باید جسارت و شجاعتمو نشون بدم. خلاصه که از وقتی اومدم بیرون نشستم و سعی کردم که ایتفاده بهینه کنم ازین فرصت و کلی اتفاقات خوب برام افتاد. کلی بیشتر توی سایت مطالعه و استفاده کردم. کلی کارهای مونده خودم رو که بخاطر شاغل بودنم هی میگفتم باشه بعد باشه بعد انجام دادم. مسافرت رفتمو و …

    یک سال و اندی بعد که میشه بهمن ماه 1401 از شرکت های مشابه همون شرکت قبلی به من تماس گرفتند (در حالیکه اصلا من شمارمو به کسی نداده بودم) و منو دعوت به همکاری کردند . روزی که برای مصاحبه رفتم مدیرعاملش که باهم صحبت کردیم باورتون نمیشه صدها برااابر بهتر از اون مدیر قبلی بود. از همون ثانیه اول چنان احترام و چنان توجهی بهم شد و میشه که واقعا عالیه و ساعت کاریم هم دقیقا همونه که میخاستم و از لحاظ حقوقی هم بسیار بسیار بهتر از اون شرکت قبلیه. همه چی عالیه همه چی

    خدارو صدهزار مرتبه شکر

    این چیدمان خدا برای من بود که همه چی رو خودش کنار هم چید و من بسیار تجربه های عالی توی این یک سالی که این بین بود پیدا کردم جوری ک اصلا آدم قبلی نیستم و بعد از این هم فقط خدا میدونه که چه اتفاقات بی نظیری در انتظار منه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: