اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سجاد قربانی» در این صفحه: 1
  1. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2805 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان و استاد و خانم شایسته عزیز.

    از وقتی که این بیماری شروع شد میخام بگم .یادم نیست چند وقت گذشته بود از این بیماری اما یادمه که من شروع کردم به یاد گیری نرم افزار های مربوط به معماری و ما سر کلاس ماکس می‌زدیم و ی شرایط خوبی پیش اومد که دانشگاه ها آنلاین شد و زمان بیشتری می‌تونستم روی نرم افزارها کار کنم و بعد تیریدیمکس و ویری رو یاد گرفتم و فاز1 که مربوط به معماریه در اوایل این بیماری بود که من دوستان نامناسبی رو که باهاشون بودم کنار گذاشتم و یک سری از آن هارو خدا از زندگیم دور کرد و همچنین با رفتن اون ها من تونستم به لطف خدای مهربونم سیگار و قلیون رو ترک کنم و قلیونم رو هم فروختم و الان حدودا یک سال و شیش ماه از ترک سیگارم میگذره.تا اونجا که خبر دارم تنها کسی بودم که تو کلاس، تیریدی مکس و ویری رو یاد گرفت و تا حدودا 2 ماه بعد از اون کلاسا من وقت آزاد داشتم و اون نرم افزار هارو مرور کردم (شاید هنر جو های دیگه هم باشند از اون کلاس که نرم افزار هارو یاد گرفته باشند اما من ازشون خبر ندارم )بعد از طریق استادم وارد یک شرکت طراحی غرفه شدم و به مدت یک هفته کارآموزی کردم عملی و وقتی قرار شد براشون طراحی کنم بعد از سه تا طرح اونا با من کار نکردن خدارو شکر و کلاس های طراحی غرفه فقط تهران برگزار میشد و من هیچی ازش نمی‌دونستم و تنها کاری که به ذهنم رسید این بود که تجربی یاد بگیرم و تو اینترنت هم چیز زیادی در موردش نبود.من شروع کردم طرح رایگان زدن واسه شرکت ها و خراب کردن اون طرح ها اما تا می‌تونستم طرح گرفتم با شرکت های اصفهان و تهران و دستانی از دستان خدا وارد زندگی من شدن که تا حالا ندیدمشون اما اون زمان با این که منو نمی‌شناختن منو در طراحی راهنمایی کردن .من هر بار طرح خراب میکردم اون طرح هارو برای شرکت های دیگه می‌فرستادم و میگفتم من طرح اولو براتون رایگان میزنم و لطفا مشکل این طرح هارو هم بهم بگید و اینجوری شد که از اون همه شرکت یک شرکت بود که احتمالا نو پا بود و آخرین و تنها شرکتی بود که مونده بود برام که خواست با من قرار داد ببنده اما من در دو روز با کلی فکر کردن تصمیم گرفتم که اون قرار داد رو نبندم و از اون کار بیام بیرون با این که کلی بعدش درخواست کردن که باهاشون کار کنم اما من به ساختمان علاقه دارم نه غرفه و اون یک تجربه برای قوی تر شدن ذهنم در معماری بود. یکی دو ماه مروری روی مهارت های قبلیم کردم و شروع کردم دوباره پیام دادن به دفتر های طراحی ساختمان و از معماری چیزی نمیدونستم فقط نرم افزار بلد بودم بلاخره با این که اونا جوابمو نمیدادن از طریق یکی از هم کلاسی هام وارد یک دفتر مهندسی شدم که آنقدر این مهندس ها عالی و خوش اخلاق هستن که همه چیز رو برام توضیح میدادن و صاحب کارم استاد دانشگاه بوده قبلا و کار اجرایی به من میداد اما خراب میکردم .این عیدی که گذشت نشستم فشرده نرم افزار هایی که یاد گرفته بودم رو دوباره کار کردم و پریروز به خاطر الهامی که به من شده بود من زنگ زدم به مهندس و استعفا دادم چون کارآموز بودم و میدونستم که باید یک زمانی بزارم برای بهتر شدن و میخواستم کسب درآمد کنم و از کارآموزی خسته شدم مادرم می‌گفت حالا که بیمه هستی برو بلاخره ی چیزی یاد میگیری اما اتفاقات گذشته تو ذهنم مرور میشد و حسم گفت که تا حالا مگه زرر کردی وقتی به من گوش دادی؟و انصافا عمل کردن بهش اونقدرا سخت نبود چون تجربه های گذشتم میومد جلو چشمام .الان دارم روی بحث معماری داخلی کار میکنم و طراحی آبجکت چون من منبع درآمد میخواستم و این اولین قدم بود که خدا هدایتم کرد .جالبه وقتی من به اون مهندس زنگ زدم برای استعفا گفت هر موقع طرح زدی بیا اینجا که من چک کنم و اشکالاتش رو بهت بگم .هر روز صبح به خودم یاد آوری میکنم که خدا منو هدایت میکنه و دل هارو برام نرم می‌کنه .ی فایلی از استاد دیدم که با آقای ارشیان فر داشتن صحبت میکردند که میگفتن تو باید احساستو خوب کنی تا خدا باهات صحبت کنه و این قدمو باید تو برداری و خیلی این فایل به من کمک کرد تو این مورد.ممنون که کامنت من رو خوندید و سعی دارم با همون چیزی که الان هست شروع کنم و ایده هایی که به ذهنم رسیده هم با همین شرایطم عملی هست.خدایا شکرررررت.خدا همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان به شرط پاکی دل.عاشقتم خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای: