می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:
- موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
- کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
- چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
- برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD571MB38 دقیقه
- فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت36MB38 دقیقه
سلام خدمت همه عزیزان
در مورد این موضوعی که استاد عزیزم گفتن در موردش بنویسیم
اینکه یک اتفاق به ظاهر بدی برامون افتاده و ما اومدیم از زاویه ای متفاوت بهش نگاه کردیم و همون اتفاق به ظاهر بد نتایج خوبی رو برام به وجود آورد
من توی دورانی تهران رفتم تهران تا تجربیاتم بیشتر بشه تا قویتر بشم
اونجا بعد از همه داستان هایی که داشتم که خودش یک کامنت جداگانه هست در مورد موضع دیگه در مورد توکل و اعتماد به خدا که فعلا ربطی به این موضوع نداره برای همین میگذرم از نوشتنش
بلاخره توی خاتون آباد تهران توی یک کاخانه تولید اکسیژن شروع به کار کردم که جای خواب داشت و برای من برای شروع مناسب بود
اما بعد از ماهای اول دیدم اون بنده خدایی که براش کار میکردم پول حقوق منو نمیده و داره بهونه میاره و بعد تر دیدم که خیلی ها که قبلا بیش این آدم کار کرده بودن میان و میگن که پول منو بده من اینجا زحمت کشیدم و اونحا من متوجه شدم که نه این آدم قرار نیست که پولی به من بده
برای همین اون کارو رها کردم بدون اطلاع قبلی جوری هم رها کردم بی خبر کیفمو جمع کردم و زدم بیرون که خودش مجبور بشه بره کپسول هارو پر کنه اونم شیفت شب تا صبح و بی خبر زدم بیرون
و رفتم پیش یکی از دوستانی که توی اون مدت باهاش آشنا شده بودم که اونم توی یک باغ بزرگ توی کارگاه نجاری کار میکرد و یکی تو هفته ای بیکار پیش اون موندم
اما خوشحال بودم که نزاشتم مثل بقیه طلب کار ها پنج ماه شیش ما حقوقم جمع بشه پیشش احساس بدی نداشتم درسته که یک ماه کامل حقوقم پیشش مونده بود اما میگفتم که من لایق جاهای بهتری هستم خداوند همینجوری که تا الان حواسش بهم بود از این به بعد هم هست و مراقبمه و منو هدایت میکنه به کار بهتر جای بهتر
تا اینکه یک موقعیت کاری خوب توی بالاشهر تهران پیدا کردم یه آدم بسیار بسیار شریف که حتی زمانی که طلبی ازش نداشتم اما ازش پول میخواستم ده دقیقه طول نمیکشید که میزد به کارتم و لذت میبردم از این ویژگی این آدم که هر وقت هر زمانی که ازش پول میخواستم به ده دقیقه نمی کشید تا پول بیاد به کارتم و کارمم کار خیلی خیلی راحت تر توی منطقه خوب تهران و البته درامد بیشتر نسبت به اون کارخانه تولید اکسیژن بود
این تجربه ای بود از تغییر زاویه نگاه به یک اتفاق بد که باعث نتایج بهتری شد در اون برهه از زندگیم
که بماند بخاطر اینکه روی خودم توی اون برهه کار نکردم و ورودی هامو کنترل نکردم و شرایط تا یک جایی بهتر شد و دیگه برگشتم به عقب اما اشکال نداره من درسشو گرفتم و فهمیدم که همونجوری که برای زنده بودن نیاز به اکسیژن داریم برای انرژی داشتن نیاز به غذا و آب داریم
همونجور هم برای ارسال فرمانس مناسب نیاز به ورودی ذهنی مناسب داریم و تا زمانی که روی خودم کار میکنم نتایج هم بهتر میشه و این یک روندیه که مقصدی نداره و یه کار همیشگیه
الان هم یک شرایطی توی رندگیم داشتم که احساس بدی در موردش داشتم اما با دیدن این فایل متوجه شدم که این منم که به اتفاقات و شرایط معنا و مفهوم میدم و اون شرایط به خودی خود هیچ معنایی نداره
الان میتونم با این نوع نگاه در مورد شرایطی که دارم زاویه دیدم رو عوض کنم و به احساس بهتری برسم و شرایط بهتری خلق کنم
خدایا شکرت ممنون از استاد عزیزم بابت به اشتراک گذاری این آگاهی ارزشمند