اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «گلشیفته محمدنژاد» در این صفحه: 1
  1. -
    گلشیفته محمدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 966 روز

    به نام خدا

    سلام به روی ماه همگی دوستان

    تجربه من

    یادمه سال 98 بود من به عنوان درمانگر تخصصی کودک و نوجوان توی یک کلینیک معتبر مراجع داشتم و همزمان از طرف کلینیک صبح تا ظهر رو در یک مدرسه غیرانتفاعی مشاور بودم همه چی عالی بود همه چی اونقدر کادر مدرسه ازم راضی بودن که مدیر مدرسه و موسس اونجا ازم خواستن با یه حقوق بالا نیروی دائم اونجا باشم و دیگه کلینیک نرم،

    خب منم سنجیدم و دیدم شرایط خیلی خوبه با خانم دکتر که مدیر کلینیک بود حرف زدم خیلی بهش برخورد و مخالفت کرد،میگفت تو نیروی خوب منی و نمیشه بری اگه بری دیگه حق نداری اینجا باشی

    من تصمیممو گرفتم و از کلینیک اومدم بیرون و با مدرسه قرار شد قرارداد ببندم

    اما اون خانم دکتر تمام تلاششو کرد که من به اون مدرسه نرم،سعی کرد با یه سری حرف های دروغ وجهه ی منو خراب کنه،درنهایت مدرسه با من قرارداد نبست،یادمه بعد 13 فروردین 99 بود که بهم گفتن پشیمون شدن اولش حالم خراب شد همه چی برام تموم شده بود ازهمه بدم میومد فقط شده بودم یه آدم منفی نگر تا اینکه صحبت های خونوادم به دادم رسید یادمه مامانم اومد دم در اتاقم و گفت تلاش کن برای یه کار دولتی تو لیاقتت خیلی بیشتر از اینکه برای کار التماس کنی خدای من انگاری اون حرفاااا شدن آب روی آتیش خدا شاهده 14 اردیبهشت استارت زدم برای آزمون استخدامی با توکل به خدا و یه حال عالی کلی هم فرصت داشتم سرکاری نمی‌رفتم و تایمم خالی شده بود خداروشکر

    اونقدر جدی و هدفمند خوندم که بالاترین نمره کتبی اون منطقه تهران برای من شد مصاحبه و گزینش درخشیدم و مهر همون سال من استخدام بود با کلی مزایا و حقوق

    باور می‌کند همیشه برای اون خانم دکتر و اون مدرسه طلب خیر دارم هرچند بعد از رفتن من همسر دکتر سرطان گرفت و کلی به مشکل خورد ولی با اون کارش مسیر زندگی منو عوض کرد

    اون سال کنترل ذهنم حس خوبم و توکلم منو نجات داد و یکی از شکرگزاری های روزانه من همین شغل خوبی هست که الان دارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: