اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «دختر خدا» در این صفحه: 2
  1. -
    دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 851 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    ممنونم ازتون ک انقد خوبیییین،چقدر مریم جان قشنگ فیلمبرداری میکنن ،چقدر استاد شما قشنگ صحبت میکنین،و چیزی ک منو به وجد میاره اینه ک چقدر ثبات داشتین ،چون من یه کلیپ از شما دیدم،داخل اینترنت ،شاید مال سال 80 اینا بود دقیق نمیدونم،اما صحبت هاتون از اون زمان تا ب امروز ک به این نتایج رسیدین،فقط ثبات شما تو باورها و ایمانتون به خداوند رو میرسونه ،از هر جهت تحسینتون میکنم استاد ،چقدر زندگی ها با صحبت های شما نجات پیدا کرده ،چقدر ثروت ها خلق شده،عشق ها جاری شده،چقدر سلامتی ها ک برگردونده شده به زندگی ها،چه رفتارهایی ک توحیدی شدن،چ حال خوبیایی تزریق شده ،چ نگرش هایی ک عوض شده ،و …. دارم اینا رو مینویسم اشک تو چشمام جمع شده ،و خیلی خدارو شاکرم ک منو تو این مسیر گذاشته،واقعا استاد عشق خدا رو احساس میکنم،ک چقدر دوسم داره،چقدر برام همیشه خوبیا رو خواسته…

    “شما به اتفاقات معنی میدید”

    استاد چقدر درسته این حرف،چقدر دقیقه،چقدر درک پشت این صحبته ،تو این کلیپ اولین بار بود متوجه شدم پسر کوچیکتون از دست دادین ،و چقدر تحسینتون میکنم برای نگرشتون،برای اروم بودنتون،برای اعتماد داشتنتون به خداوند،برای معنی متفاوتی ک به اتفاقات دادین،و گفتین تمام روابط ما اینجا زمینی هست،هرکس ممکنه تجربه کنه از این دست اتفاقات رو ،چقدر تحسین میکنم رفتار اقای عشق یار رو ک انقدر قوی بودن،و اصل رو زندگی کردن،روحشون شاد هست قطعا

    استاد با صحبت هاتون از خودتون ،از راکت ایلان ماسک و تعبیر متفاوتش از شکست (عملیات جدا سازی سریع برنامه ریزی نشده قطعات)،از نگرش اقای عشق یار نسبت ب ازدست دادن فرزندانشون ،من یه چیز رو خیلی خوب شنیدم ،ک چقدر خداوند به انسان قدرت داده ،چقدرررر توانمندی داده ،ک از دل هر شرایطی میشه نتایج رو جور دیگه ای رقم زد ،میشه با نگاه متفاوت داشتن،احساستو عالی نگه داشتن،همه چیز رو حتی اگ ظاهرش خوب نیس ،میشه به نفع خودت بازی رو برگردونی ،الان خیلی خدارو شاکرم بخاطر این اگاهی ها ،و میدونم خدایی ک منو تا اینجا میاره،بقیه مسیر رو هم ب راحتی هدایتم میکنه (البته ک منم مشتاقم و این یه رابطه دو طرفه است )

    اگه بخوام از اتفاقاتی بگم ک با دیدگاه متفاوتم باعث شدم شرایط به نفعم شه ،مثلا یکی دو روزی ک یکم مریض شدم (ک میدونم بخاطر افکار خودم بود) گفتم خب حجم کارامو کمتر میکنم ،و بیشتر میام تو سایت و ب حرفهای شما گوش میکنم ،هر اتفاقی بیوفته ب نفع منه ،و استاد میتونم بگم طی یکسال گذشته،این چند روز دارم اصل خیلی چیزا رو متوجه میشم،و ممنون خداییم ک حتی از تضادی ک من خلقش کردم،در جهت خواسته هام هدایتم کرد و فرصتی شد تاخودمو پیدا کنم

    ذهنم الان اینطوری تربیت شده ک تا به تضاد میخورم،سریع میفهمم باید رو خودم کار کنم ،و قطعا رسیدن به همچین درکی طی زمان حاصل شده

    سال 1401 خیلی تلاش میکردم برم سرکار ،رفتم پیش پدرم کار کنم و اونجا ب تضادهایی برخوردم ک دلم خواست یجا کار کنم ک کامل مستقل باشم،حتی پیش پدرم نباشه ،و من ب محض اینکه خواستم،استاد زبانم یه استوری گذاشت از استخدام مدرس زبان انگلیسی تو یه مهد بین المللی ک تو شیراز بود ،و منم ن مدرکی داشتم،ن سابقه کاری،حتی نمیدونستم پذیرش اونجا خیلی سخته و ..‌ بین ادمای با سابقه و دارای مدرک ،فاطمه با 22 سال سن،(جزء کم سن ترینای اونجا) قبول شد،استاد الان میفهمم اینجا نقش عزت نفس رو،اینکه من رفتم تو دل کار،و برام مهم نبود چی میخواد بشه،ب هیچی فکر نکردم جز اینکه فقط فاطمه تو باید انجامش بدی ،کل تمرکزم رو این بود ک استعدادمو نشون بدم ،حقوقم زیاد نبود ولی اونجا کلییییی تجربه کسب کردم ،زبان انگلیسیم تقویت شد،کلی روابطمو بهتر کردم،استعدادمو دیدم ک چقدر کارای بزرگی میتونم انجام بدم ،حتی اگ هیچ سابقه ای نداشته باشم،طوری بود ک من میخواستم از اونجا بیام بیرون همه ناراحت بودن،و میگفتن من واقعا مستعد بودم و … ولی خب من از اول فقط بخاطر تجربه کسب کردن رفتم،ضمن اینکه کلی پاداش و جشنو هدیه و افزایش حقوق و … رو تجربه کردم .

    تازه ،قبل این موسسه ،من رفتم پیش یه موسسه ک نزدیک خونمون بود و معروف هم نبود،و جالبه اونجا چون گفتم سابقه ندارم نخواستن،و من اینجا دقیق یادمه چی گفتم : منو از دست دادن ،همین ! و به جایی هدایت شدم ک قدر منو دونستن،چون من قبل از اونها ارزش خودمو فهمیده بودم

    به تضاد خوردم پیش پدرم و بخاطر اینکه ذهنمو کنترل کردم و توجهم ب این بود ک فقط میخوام مستقل شم،همه چیز بهم دست داد و همونی شد ک من خواستم(توجهم تماما روی خواسته ام بود تا حدی ک به هیچ ناخواسته ای نتونستم فکر کنم )

    یادمه تو دانشگاه ،بعضی استادا خیلی سخت گیر بودن ،از هرجهت،و من برعکس بقیه ک میترسیدن و میرفتن اون درسو حذف میکردن،یا با نگرانی سر کلاس مینشستن،من عجیییییب از این چالشا خوشم میومد ،اصلا جسارتم بیشتر میشد برا اینکه سر این کلاسا باشم،و مثلا اگ این استادا بچه ها رو دست مینداختن یا میگفتن من میندازم ،اصلا معروفم ب این حرف،برید حذف کنید !! من قدرت نگاهمو یادمه ک چجور حتی بهشون نگاه میکردم ،و یادمه ک چقدر احترام میذاشتن بهم،چقدر تحسین شدم از سمتشون ،چقدر همون استادا تو کلاس از من تعریف میکردن و نمره های کامل میگرفتم از استادایی ک معروف بودن ب انداختن :)فقط ب این خاطر ک تو ذهنم خودمو بُلد کرده بودم ،و میدونستم از پس هرکاری برمیام ،چالش برانگیزه؟من ک عشق میکنم با این قضیه ،هیجان زندگی میره بالا مگه ن؟ :)

    تو روابطم قبلا خیلی تضاد داشتم،و همون تضادها باعث شد بشینم فکر کنم کجای کار میلنگه ؟و استاد من میدونم از دل این اتفاقا چ خیر و خوبی هایی قراره بهم برسه ،فاطمه الان کجا،فاطمه دوسال قبل کجا

    نمیخوام توجهم بره ب ناخواسته ها،فقط میدونم فاطمه با همون تضادها متوجه شد لایق بهترینهاست،لایق بهترین تجربه هاس،و این شخصیت رو من باید بسازم،باید بسازم دختری رو ک ارزوی هر پسر موفق و خودساخته ای هس،این دختر پتانسیل داشتن بهترینها رو داره،فقط باید تو این مسیر با ثبات باشه،و خودشو و باورهاشو اولویت هرچیزی قرار بده

    و اونموقع در بهترین زمان و مکان از بی نهایت راه ساده و قشنگ عشق رو تجربه میکنه ،عشق خداوند،عشق خودم،عشق ادمهای خوب و دوست داشتنی ،من وظیفه ام رو انجام میدم ،حالمو عالی نگه میدارم،پروردگارم هم پاداش ایمان منو بهم میده

    همین الان هم خیلی حرفهای زیبا،خیلی عشق و زیبایی از بقیه دریافت میکنم (دخترهای زیبای زیادی ازم تعریف میکنن با وجود اینکه چهرم طبیعیه و ارایش زیادی نمیکنم،زیاد شنیدم ک شخصیتم الگوی خیلیا هس تو این سن،ادمهایی با دو سه برابر سن من خیلی تحسینم میکنن،حرفهام الهام بخش ادمهاس،خیلی راحت خیلییی راحتتتت حرفام تاثیر زیادی میذاره رو بقیه،اینو میفهمم ک خیلیا دوس دارن باهام ارتباط برقرار کنن،هرجا میرم انگار اون محیط مبهوت انرژی من میشه و … )

    من دختر خدام،عشق خالص،مطمئنم اون چیزی ک تو ذهنم ساختمو تجربه میکنم

    تو زمینه مالی اگ بخوام بگم،خب فعلا ب این درک رسیدم ک تو حوزه ای ک بهش علاقه دارم بترکونم و همه چیزو راجع بهش یاد بگیرم،یه حرفه ایه به تمام معنااااا،یادمه استاد یه زمانی دوس داشتم به کاری علاقه پیدا کنم،و الان اون کارو پیدا کردم،البته شاید در اینده کارای دیگه ای تجربه کنم،ولی من تا رفتم تو دل ترسهام و نشسم پای اموزش،همون جلسه اول،خدا استعدادمو نشونم داد ،باهوش بودنمو ،خدا تنها کسیه ک همیشه باهامون حرف میزنه،ولی چون با سکوت حرف میزنه،باید حواسمونو جمع کنیم تا بشنویم

    استاد نمیدونم چه اتفاقای قشنگی قراره تجربه شه،ولی خودمو تو بغل خدا حس میکنم ،دستام تو دستشه و دیگه من فقط دارم لذت میبرم ،کارایی ک تو هم رده های خودم سخت تلقی میشه،برا من تفریحه،عشق میکنم با این مسیر،و میدونم ثروت های کلان و بزرگی رو تجربه میکنم به زودی ،الان فقط سرمو انداختم پایین عین همونموقع ک میخواستم مدرس زبان شم،حالیم نیس بقیه چی میگن،از چ سختیایی میگن،دقیقا عین همون موقع چ بسا پرقدرت تر،فقط با سرعت زیاد میخوام برم سمتش و تجربه اش کنم،دارم لذت میبرم ک توانمندیایی ک ندیده بودمو خدا نشونم داد،دیگه بقیش مهم نیس ،دیگه ذهنم انقدر درگیر رسیدن ب این موضوعه ک جا برا هیچ حاشیه ای نیس،از حس خوبم اینو میفهمم

    دوستون دارم :)

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    هرچه آگاهتر،آزادتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 851 روز

    سلام به شما دوست خوبم ممنونم از نگاه زیباتون ،متشکرم ک شما هم در مسیر رشد هستید ،و با توجه کردن به نکات مثبت قطعا دارید زندگی خودتون و درنهایت جهان رو زیباتر میکنید،ممنونم ک باعث شدید مجدد کامنت خودم رو بخونم و یک سری نکات مرور شه ،توضیحات پروفایلتون رو خوندم و واقعا تحسینتون میکنم برای دست آوردهایی ک داشتید،و برای تمام دست آوردهایی ک در اینده تجربه میکنید

    به اندازه ای ک ایمان بیاریم و باور کنیم (ظرف وجودمون رو بزرگ کنیم)،زمانی ک تکامل طی شه ،قطعا نتایج تغییر میکنه

    براتون آرزو میکنم همیشه قلبتون با نور آگاهی روشن باشه و در این مسیر ثابت قدم بمونید‌ و کنار عزیزانتون بهترینها رو تجربه کنید

    هرچه آگاه تر،آزادتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: