اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت

می توانید در بخش نظرات، درباره آگاهی های کلیدی ای بنویسید که از این فایل دریافت کردید. نوشته شما می تواند شامل چنین نکاتی باشد:

  • موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
  • کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
  • چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
  • برنامه‌ی شخصی‌ِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل»‌ چیست؟

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمیرا» در این صفحه: 1
  1. -
    سمیرا گفته:
    مدت عضویت: 814 روز

    به نام خداوند نور

    سلام استاد جان، سلام مریم جان

    این فایل نشانه امروزم بود. قرار شد که در تمرین فایل اتفاقات به ظاهر بدی که نتیجه خوبی داشته برامون رو بنویسیم و من این دو هفته اخیر شرایطی رو تجربه کردم که به خدا می گفتم خدایا جوری تموم بشه این ماجرا و ختم به خیر که من تو سایت از تجربه ام بنویسم.

    ماجرا برای جابجایی من از منزلی که 3/5 سال توش زندگی می کردم بود زمانی که فهمیدم چه صاحبخونه بی انصافی دارم و وقتی تصمیم گرفتم دنبال یک منزل جدید بگردم در اوایل اسفند ابتدا دلهره داشتم. ترس از اینکه نتونم یک خونه با این شرایطی که الان توش هستم پیدا کنم، در یک محله ساکت و مشجر و خانه پر نور، پر از آرامش و صدای پرندگان. و اینکه پایان قرارداد من شهریور ماه بود و این کار رو مشکل تر میکرد چون مجبور بودم تا 6 ماه دیگه صبر کنم.

    به خدا گفتم من می ترسم ولی به قول استاد باید حمله کنی به ترسها و بهشون غلبه کنی. پس شروع کردم دنبال خونه گشتن، دو روز خونه های مختلف رو در محله های نزدیک به دانشگاهم بازدید کردم ولی هیچکدوم باب دلم نبود و ویژگی هایی که میخواستم رو نداشت. صبح ها که از خواب بیدار میشدم با اطمینان قلبی میگفتم ذهن عزیزم خفه شو و خدایا من در کل روز کلاسهام رو میرم و همه کارام رو میسپارم دست خودت و لذت می برم. و مطمئنم که در بهترین زمان من رو در بهترین مکان قرار میدی. آرامش داشتم چون اعتماد داشتم انگار یک چیزی از درون میگفت قدم اول رو بردار درست میشه همه چی خیالت تخت. بعد خونه ای برام پیدا شد که تو همون محله زیبا چند تا کوچه پایین تر، زیباتر، پرنورتر، امکانات بهتر نصیبم شد، خدا دستهاش رو فرستاد برام برای نقل مکان، برای تمام کارهای ریز و درشتی که بود. ولی من مطمئن بودم یک خیری تو این ماجرا بود چون در طول روز کلی نشانه قشنگ دریافت می کردم که در مسیر درست هستم و وقتی در مسیر درستی هر اتفاق به ظاهر بدی هم خیری توش هست و این آرامشم رو بیشتر می کرد. الخیر فی ما وقع

    دیشب به تقویم نگاه میکردم از زمانی که تصمیم گرفتم منزلم رو عوض کنم تا زمانی که تمام کارها انجام شده بود دوهفته طول کشید که باور نکردنی بود.

    ولی من این دو هفته تا میخواست احساسم بدتر بشه به ذهنم میگفتم خفه شو لطفا و به خدا میگفتم من به تو می سپارم و شب که درخواستهام رو چک میکردم همگی یا 80-90 درصد تیک خورده بودند. چیزهایی مثل معجزه زیاد اتفاق افتاد که بخوام بگم یک طومار هست ولی با یاد آوریشون قلبم ‌پر از نور میشه.

    این فایل به من یاد آوری کرد وقتی تو مسیر درست باشی هر اتفاق به ظاهر بدی خیری توش هست. و اگر من همین روش رو پیش بگیرم چه نتایج بزرگی که نخواهم ساخت.

    استاد نمی دونید که چقدر دوستتون دارم شما و مریم جان رو و چقدر خدا رو شاکرم که با شما آشنا شدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: