اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 10
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-21 07:42:342024-05-10 05:52:37اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام جانِ جانان
سلام به نازنین استادم و به نازنین مریم و به دوستان جانم که عشقشون عمیقا در قلب من نفوذ کرده
استاد اول میخوام از آخر شروع کنم
و عاشقانه سپاسگزاری کنم از خانم شایسته بابت فیلمبرداری این فایل ،اصلا راحت نیست هم راه بری هم فیلم بگیری هم تمرکز کنی روی کادرت هم حواستو جمع صحبت های استاد باشه
خانم شایسته عزیزم،نازنین مریم ،بدون حواسمون به زحمت هایی که بی چشم داشت و عاشقانه میکشی و مارو در نگاهت سهیم میکنی هست و قلبا ازت سپاسگزاریم بی نهایت
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿155﴾
و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند] آزمایش می کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده.
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿156﴾
همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما از خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم.
استاد عزیزم ،قبل از آشنایی با شما ،کل درک و آشنایی من از آیه ١56 بقره وقتی بود که کسی فوت میشد و من این جمله رو میشنیدم إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون همین و دیگر هیچ !
که زبانا بلد باشم و بگم که حالا ماهم میمیریم و میریم پیش خدا و …
بعد از دورهی دوازده قدم و جلسات قرآنی که شروع آشنایی من با شهد شیرین قرآن بود تازه فهمیدم چیزایی که تا الان از دین و مذهب شنیدم هیچ رررربطی به این کتاب آسمونی نداره و این شروع رابطه ی عاشقانه ی من با رب بود …
چقدر قشنگ آیه ١55و١56 مفهوم تضاد رو و واکنش آدم های بعدش روی نشون میده و چقدر درس داره برامون
که همه ی ما که ادعای ایمان میکنیم با تضادهایی امتحان میشیم
تضادها چی هستند ؟ برای دوره حضرت محمد چیزایی مثل گرسنگی و محصولات باغ و… اینا بوده ،برای ما توی این دوره زمونه هرچیزی که ناخواسته ست میتونه باشه
بعد خداوند میفرمایند که بشارت بده به کسانی که صبر میکنند ،بهم نمیریزند،به همه چیز کافر نمیشند،زمین و زمون رو بهم نمیدوزند که چرا من ،چرا چرا چرا
بلکه بعدش میگن ،بابا ما که از خدائیم،اخرش هم برمیگردیم پیش خودش ،دوروز دنیا چرا به غم و غصه بگذرونیم ؟
بگردیم ببینیم چرا این اتفاق افتاد درسش رو بگیریم و تلاش کنیم دیگه پیش نیاد
و بعد نتیجه چی میشه ؟؟؟؟؟
أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ157
این آدم هایی اینجوری واکنش نشون میدن ، از خود رب !!! از خود فرمانروا!! از جانِ جانان ،از انرژی کل،از پروردگار
از سمت خودِ خودِ خدا
درود و رحمت براشون فرستاده میشه،اونا همون هدایت شده ها هستند ….
مقایسه کنید این آگاهی رو با چیزی که قبلا ازین یک جمله میدونستیم !
آدم چطور میتونه عاشق خدا نشه ؟؟؟
عاشق این رب نشه ؟؟
چطور بگه رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا و این ربنا تنش رو نلرزووونه ؟؟؟
استاد عزیزم این درک ،این آگاهی ها،این شناخت از قرآن و این آشنایی با کتاب شیرین قرآن از برکت حضور شما توی زندگیم بوده و هزاران بار ازتون سپاسگزارم
من توی زندگیم تضاد زیاد داشتم ،قبل از آشنایی با شما که درکی از مفهوم الخیر فی ما وقع رو نداشتم و اوضاع بعد تضاد همیشه رو به بدتر شدن بود
اما بعد درک این مفهوم که هرچه آن خسرو کُنَدشیرین بُوَد
واقعا تموم تلاشم رو کردم این رو اصل و اساس زندگیم قراربدم و هرچقدر میتونم عملی اجراش کنم
از خودم اگر مثال بزنم و بزرگترین تضادی که اتفاق افتاد برام توی مسیر
بعد از مدت ها که روابط من و همسرم از مرز طلاق به گل وبلبل و عشق و آرامش رسیده بود ،سر نگهداری بچه ها وقتی من میخواستم برم شیفت، یک جروبحث وحشتناکی بی دلیل پیش اومد ،انقدر که من وقتی داشتم میرفتم بیمارستان چند دقیقه توی خیابون وایسادم اشکام بیاد ،یکم فشار روم کم بشه بعد برم
بعد که یکم فشار ذهنم کمتر شد و سعی کردم بگردم ببینم خیر این اتفاق چیه
بعد با هدایت خدا فهمیدم که من که سال هاست میخوام انتقالی بگیرم برای گرگان و هیچ جوره نمیتونستم ،الان وقتش هست که بچه هام رو بفرستم پیش پدر و مادرم گرگان ، بدون اینکه اثری از انتقال من باشه …
باید تیکه ی آخر این پازل تکمیل میشد
این تضاد و امتحان الله بود و من لبییک گفتم
خیلی خیلی خیلی سخت بود ،در حالیکه نمیتونستم به اتاق خالی بچه ها نگاه کنم ،خودم پرونده ی مدرسه شون رو وسط سال گرفتم و بردم گرگان و تحویل پدرو مادرم دادم
درحالیکه هیچی از مابقی جاده ی هدایت نمیدونستم
و استاد فکر میکنید بعدش چه اتفاقی افتاد …؟
سعیده ای که سال ها کاغذ چاپ میکرد میبرد بیمارستان های گرگان میچسبوند که کسی نمیخواد با من جا به جا بشه ؟
یا سر جلوی کس و بی کس خم میکرد بلکه پارتیش بشن
یکروز سرخوش و خوشحال میرفت شیفت که دید یکی دم در بیمارستان بنر زده از گرگان ،کسی نمیخواد بره گرگان من باهاش جابه جا شم ؟؟؟؟
:)))))))))
اگر بخوام کل این ماجرا رو براتون تعریف کنم ،قدم به قدمش معجزه ست،و هرکسی میشنوه و میبینه باور نمیکنه و میگه اصلا منطقی نیست
ولی این اتفاق افتاده و داره کارهای اداریش انجام میشه
واین همون رحمت پروردگار در برابر صبر من بود
حالا من چقدر میتونم تو هر مسئله ای جزو صابران باشم و منتظر رحمت و سلام و هدایت خدا باشم بستگی به من و ایمانم داره ،وگرنه خدا همیشه هست و قوانین هرگز تغییر نمیکنند
یک تضاد کوچیک دیگه همین هفته ی پیش برام پیش اومد که اونم تعریفش خالی از لطفت نیست
توی کامنت قبلیم گفتم ما رفتیم هتل 4ستاره توی مشهد که بجای 4٠میلیون هزینه ،ما فقط 4و پونصد دادیم!!!
و واقعا یکی از بهترین و راحت ترین سفرهامون بود از فضل خدا ،حتی همسرم قبل از شروع سفر بهم گفت سعیده من میخوام اینبار خیلی صبر و تحملم رو ببرم بالا و توی کارهای بچه ها کمک کنم تا به هردومون خوش بگذره
خلاصه یک شب همسرم میخواست با دوستش تنهایی بره بیرون و من ازش درخواست کردم نرو لطفا،ایشون قبول نکردند از من اصرار از ایشون انکار
خلاااصه ایشون رفتند و من موندم و نجواهای شیطان
حالا تو این سفر کلی معجزه دیده بودم ،کلللی خدا خودش رو نشون داده بود و کلی اتفاقات عالی افتاده بود ،ولی شیطان انقدر این اتفاق رو بزرگ کرد برای من که من نمیتووونستم ذهنم رو کنترل کنم
وایسادم لب پنجره ی اتاق و به جاده و ماشین ها و هتل های رنگارنگ نگاه می کردم ،طبق معمول اشکای دم مشکم :))) سرازیر شد
شیطانم دم گوشم هی میگفت دیدی؟دیدی برات ارزش قائل نشد ،دیدی گذاشتت رفت ،دیدی براش مهم نبود ،دیدی دیدی
منم تموم تلاشم رو میکردم ذهنم کنترل کنم.
تو همین گیر و دار بود که یهو شیطان گفت دیدی اندازه ی دوکیلو خیار فروختت :))))))))))))
بعد چی شد ؟
من قشنگ صدای خدارو شنیدم که گفت عزیزدلم ،این همسرت نبود که تورو اندازه ی دوکیلو خیار فروختت ،این تویی که اندازه ی دوکیلو خیار روی عزت نفست کار کردی
آقا اصلا باورتون نمیشه من یهوووو به خودم اومدم
شبیه ماهی که افتاده بیرون تنگ آب،و یکی برش میداره میزاره سرجاش
شبیه آدمی که داره توی دریا غرق میشه و یکی دستشو میگیره میاره بیرون
شبیه زمانی که ی چیزی میپره تو گلوت و نفست بالا نمیاد و یهو یکی محکم میکوبه پشتت و نفست جا میاد
دقیقا به همون شکل من دوباره زنده شدم،نفس کشیدم و سرم رو بالا آوردم و با یک اردنگی شیطان رو از مغزم انداختم بیرون
و مثل همیشه راه حل مسئله ،توی خود مسئله بود!
اتفاقات پیرامون من حول و هوش فرکانس های من میچرخه و اگر تضادی هست برای اینکه من رو هول بده به سمت جلو
و الله اکبر به این سایت و فرکانسی بودنش که دقیقا فردا وقتی من دیگه سوار ذهنم شده بودم و حالم خوب بود رفتم روی نشانه ی روزانه م که یک مصاحبه از استاد بود که تاکیید کرده بود مسیر موفقیت رو از ساختن عزت نفس و از دوره ی عزت نفس شروع کنید !!!!
و به این راحتی یک تضاد کوچیک ،یک انرژی فوق العاده در من ایجاد کرد که از سر بگیرم آموزش های عزت نفس رو ،و قسم میخورم اگر این اتفاق نمیافتاد من مثل قبل رفتار میکردم و تمرکز نمیزاشتم روی آگاهی های دوره ی عزت نفس
استاد عزیزم بازم ازتون ممنونم و سپاسگزارم و باید بدونید زندگی توی این بهشت دقیقا شایسته ی شماست و این خونه ی روی آب ،این دریاچه آب شیرین ،این برونی هستند که سپاسگزار خداوندن که با شما زندگی میکنند.
پ.ن: تموم این کامنت توی ماشین و توی جاده در حالیکه دوتا بچه روی پام هستند نوشته شد،این عملگرا شدن توی نوشتن مدیون بهبود بیماری کمالگرایی توسط استادم خانم شایسته هست :)
خداروشکررررر…. هزاران هزارررررر باررر شکر
عاشقتونم بی نهایت
شاگرد کوچیک شما :سعیده
سلام عرض می کنم خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سلام به شما سعیده خانم عزیز
شاگرد همیشه در صحنه و بیست کلاس های استاد
سپاسگزارم از خدای مهربانم به خاطر حضور شما در جمع این خانواده صمیمی
این دانشگاه موفقیت که به جرات می توانم بگم با ارزش ترین دارایی زندگی من هستش
و خیلی خیلی بیشتر از این ها باید به خاطر بودنم در این محیط و در کنار آدم های بی نظیری مثل شما خداوند را شاکر باشم
این دیدگاه شما هم من رو از ته دل خندوند ، هم ته دلم رو لرزوند!
اونجایی که گفتی همسرت رفت و انگار آوار روی سرت خراب شد
و بعد به این نتیجه رسیدی که اندازه دو کیلو خیار روی عزت نفست کار کردی!
من اشک تو چشمام جمع شد
من هم تو حرف خیلی وقت ها ادعام میشه که من عالی رو عزت نفسم و توحیدی بودنم کار کردم
ولی وقتی یه ناخواسته ای پیش میاد به هم میریزم
درسته که نسبت به قبل خیلی شجاع تر و قوی تر شدم ولی واقعا توقعم از خودم بیشتر شده
من چند روزه ذهنم درگیر اینه که چرا آدم های احساساتی چهپسر چهدختر اطراف من زیاده و من باید باهاشون تعامل داشته باشم و این کارو برای من سخت می کنه
این یکی دو هفته اخیر داشتم زور میزدم و تقلا می کردم که اون ها رو تغییر بدهم و به خیال خودم کمک کنم که مثل من قوی باشند!!
در صورتی که من سخت در اشتباه بودم
اونی که باید قوی تر بشه منم!!
اگه آدم های ضعیف و احساساتی که اشکشون در مشکشون هست میاد تو رابطه با من
به خاطر اینه که من هنوز در جنبه هایی از زندگیم قوی نشدم
باید روی خودم کار کنم تا هدایت بشم به آدم های قوی تر خوش اخلاق تر مهربان تر و ….
خلاصه که کامنت شما تلنگری برای من که بیشتر حواسم جمع باشه و بیشتر در لحظه لحظه زندگیم قانون رو به یاد خودم بیارم
مثل همیشه هم بهت تبریک میگم
شیوه نوشتاریت خیلی دلنشینه و من از دل نوشته هات لذت میبرم
بهت تبریک میگم که داری روی بیماری کمال گرایی کار می کنی
و با وجود اینکه دوقلو ها هم رو پاهات خواب بودن کامنت نوشتی و عمل به هدایت خداوند رو پشت گوش ننداختی
سپاسگزارم
امیدوارم هرجایی هستی در پناه امن الله مهربانی ها باشی
محمدحسین عزیزم،برادرم سلام
سپاسگزارتم که بهم لطف کردی و برام نوشتی
من هم از شما واز همه بچه های دیگه کلی درس یاد میگیرم که هربار بزرگتر از سعیده ی قبل میشم و اینا همش از برکات این سایت هست
محمدحسین جان اینکه
تموم اتفاقات پیرامون ما،حاصل فرکانس های ماست
یک جمله ی ساده ست،اما اعتقاد و عمل کردن بهش یک ایمانی پولادین میخواد …
راحت نیست قبول کنی این رفتار همسرت،از مشکلاتیه که خودت به وجود اوردی!
یا قبول کنی مسئولیت وجود آدم های احساسی دورواطرافت با توعه نه اونا ! و تو باید مدارت رو عوض کنی …
اصلا و اصلا راحت نیست عملی اجراش کنی ،من اعتقادم اینه اگر استاد انقدر نتایجش زیاده و قابل مقایسه نیست بخاطر این ایمان پولادین و عمل کردنشه …
ما چقدر نتیجه میگیریم؟ به میزانی که ایمان بیاریم و عمل کنیم
اینِکِه استاد میگه کنترل ذهن اصلا کار راحتی نیست ،و اگر اینکارو دارید انجام میدید به خودتون افتخار کنید
به خودم ،به شما و به همه ی بچه ها ی سایت افتخار میکنم که داریم تلاش میکنیم توی اینمسیر ثابت قدم باشیم ،و به همون میزان پاداش ها از راه میرسه …
درپناه الله یکتا باشی محمدحسین جان
عرض ادب دارم خدمت خانم شهریاری توحیدی و بی نهایت، امیدوارم حالتون عالی و متعالی باشه، حدود یک سال و نیم هستش که با این سایت بی نظیر (واقعا نظیر ندارن ) آشنا شدم .ولی با توجه به دلایلی نتونستم عضو سایت بشم. و مدت کمی هستش که عضو سایت شدم . استاد همیشه تاکید میکنه کامنت ها رو بخونید ، بنده واقعا از کامنت های شما در این مدت که واقعا تاثیر گذار بودن و از درنتون داره میاد و مشخصه روی خودتون کار کردیدو مخصوصا هنگامی که با آیه ی قرآنی مثال میزنید ،جایی برای هیچی باقی نمیذارید،بنده نهایت استفاده رو کردم و واقعا هر زمان میخونم خدا شاهده فقط و فقط اشک میریزم ، بعضی وقتها میرم داخل اتاقم که تنها باشم و کسی اشکمو نبینه، و خجالت میکشم. بی نهایت از شما خواهر گرامیم سپاسگزارم . توضیح کلامی ندارم و میدونم فاصله دارم هنوز با دوستان و اول راهم و دوستان کجا و من حقیر کجا … چشم امید ما به علم و تقوای شماست هر چه بیشتر تلاش کن و خودت رو برای آن مهیا ساز.باعث افتخار ماست که شما داخل سایت دارید فعالیت میکنید .آن شالله خدا بهتون سلامتی و نعمت بده ،سایتون مستدام باد …پیگیر کامنت های فوق الععععععاده شما هستیم .
سلام و درود فراوان به سعیده حنیف و موحد و یکتاپرست و تسلیم پروردگار. هر بار کامنتت رو میخونم یهو متوجه میشم دارم بی اختیار لبخند میزنم و توی دلم تحسینت میکنم و همیشه موقع مثال قرآنی اشکام جاری میشه. تا حالا این چنین تفسیری از آیات 155-157 سوره بقره نخونده بودم. و مثل همیشه بینظیری.
«خبرت هست که از خوبی خود بی خبری ؟ بخدا خوبتر از خوبتر از خوبتری»
اونجایی که گفته بودی در برابر امتحان الهی تصمیم گرفتی بچه ها رو بفرستی گرگان و خودت دور بمونی ازشون، بی اختیار یاد مادر موسی و عمل به الهام الهی و قربانی کردن احساسات مادرانه و همینطور یاد ابراهیم و قربانی کردن احساسات پدرانه اش افتادم، اونجایی که به خدا اعتماد کردن.
In GOD we TRUST.
«ای کاش من هم به اندازه تو، توحید و ایمان عملی رو داشتم» خیلی خواستم جلوی خودمو بگیرم این جمله رو نگم. ولی میگم، دستام بالاست اعتراف میکنم اونقدر که باید و شاید ایمان و توحید عملی ندارم. من خیلی بیشتر از اینها از خودم توقع دارم. یه ایمانی میخوام از جنس ایمان ابراهیم لحظه ای که قرار بود زنده زنده سوخته بشه. ایمانی به اندازه موسی ، اون لحظه ای که گفت «ان معی ربی، سیهدین».
و چقدر تحسینت میکنم از اینکه اینقدر جدی روی عزت نفست کار کردی. چند روز پیش تصمیم گرفتم دوره عزت نفس رو خریداری کنم . چون مدتهاست گذاشتم توی سبد خریدم. گفتم خدایا تصمیم من خرید دوره عزت نفسه، لطفاً با یه نشانه هدایتم کن. رفتم سراغ قرآن ولی پاسخ منفی بود. آیه ای بود با این مفهوم که اون چیزی که قبلاً گفتیم و از سمت ماست رو انجام بده. بعدش رفتم نشانه همون روز رو توی سایت چک کردم. نشانه ام قدم پنجم اومد. گفتم Alright Alright Alright
In GOD we TRUST
و تصمیم بر مرور مجدد دوره دوازده قدم شد.
راستی نوش جونت اون مسافرت هتل 4 ستاره ای با مبلغ 4,5. یاد اون قسمت از سفر استاد افتادم رفتن هتل ، ریسپشن هتل بخاطر کلمه سید اول اسم استاد ، اتاق بهتر و کلی خدمات اضافه رایگان به استاد داد. روی شونه های خداوند نشستن همینه دیگه. اگه بیای تو کامنت بنویسی با خانواده رفتی تور یکماهه اروپا گردی با مبلغ پنج میلیون تومن، من بازم برات مینویسم اگه دریافتش نمیکردی جای تعجب داشت.
بازم مثل همیشه از صمیم قلبم بهترین ها رو برات درخواست میکنم. همیشه شاد و سلامت و انرژی مثبت باشی ، آهان راستی طاعات و عبادات شما قبول و عید فطر بر شما مبارک.
در پناه جریان هدایت الهی همیشه به بهترین ها هدایت بشی و همیشه شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام به برادر عزیزم،برادر فوق العاده م،برادر توحیدیم
میشه ازت تقلب کنم و برات بنویسم؟
«خبرت هست که از خوبی خود بی خبری ؟ بخدا خوبتر از خوبتر از خوبتری»
ممنونم ازت،مرسی که هستی و مرسی که وقت ارزشمندت رو میزاری و برام مینویسی،هروقت نقطه ی آبی روی پروفایلم میبینم خیییلی ذووق میکنم وقتی اسم چندتا از دوستامو میبینم که دیگه روحم پرواز میکنه از خوشحالی …
هم صحبتی با شما حتی با روش تلگراف زدن بسیار بسیار لذت بخشه و من رو به فرکانس خدا نزدیکتر میکنه ….
حمید عزیزم درحالیکه دارم برات مینویسم …صدای استاد داره از توی اتاق خونه میاد …ولی اینبار من نیستم که بهش گوش میدم …
باورت میشه …؟
فکر نمیکردم ی روز توی خونه مون صدای استاد بیاد ولی از گوشی یا لپ تاپ من نباشه….!!!
میتونی حدس بزنی خداوند چه کسی رو بعد تضاد به سمت استاد هدایت کرده؟
بله …بله …
این داداش عزیزمه که دوروز از تهران اومده پیشم ….
همونی که سعی کردم طبق قانون بهش کمک کنم و بزارم خدا هدایتش کنه …
بعد یک شام فوق العاده ی دوتایی تو یک فضای بینظیر ….یک ساعت ونیم باهم پیاده روی کردیم و درمورد قوانین باهم حرف زدیم …شوخی کردیم …خندیدیم ….
حالا اومدیم خونه …و داداشم از پروفایل من جلسه 1 عزت نفس رو دانلود کرده و داره گوش میده ….
بدون اینکه من ازش بخوام یا اصراری بهش کنم یا حتی توصیه کنم بهش از کدوم دوره شروع کنه ….
این همون قدرت هدایت خداونده…این همون انرژی که همه چیز و همه کس رو در زمان و مکان مناسب هدایت میکنه ….
یک سال پیش …وقتی بلد نبودم درست به قانون عمل کنم ،خیلی به داداشم اصرار کردم بیاد توی مسیر…حتی براش جلسه 1 قدم 1 رو دانلود کردم و خودمم نشستم کنارش تا اخر باهم نگاه کردیم …اتفاقا خوشش هم اومده بود و گفت برگردم تهران حتما ادامه میدم ….
و حتما میدونی چه اتفاقی افتاد؟هنوز تو مدار نبود و وقت هدایتش نبود …
حالا خودش میگه آبجی من زمستون سختی رو گذروندم…کاش اون موقع به این فایل ها گوش میکردم…بهش گفتم امیر…. باید این تضاد رو پشت سر میگذروندی تا هدایت بشی…باید خیر این ماجرا رو ببینی …
همین مسیرو من یک سال پیش بهت نشون دادم اما تو هنوز آماده نبودی ،حالا چقدر تشنه ی گوش کردن به استادی …؟
لازم بود همینقدر تشنه بشی تا خدا رو پیدا کنی ….
میدونم دارم پرحرفی میکنم ولی دلم میخواد برات تعریف کنم ….
قرار بود داداشم امروز بره …کنسل شد افتاد برای فردا صبح
میخوام برات از همزمانی خداوند بگم ….
امروز زدم روی نشونه ی روزانه م رفت روی داستان هدایت قسمت 2!!!
abasmanesh.com
گوشیمم وصل بود به اسپیکر و صدای استاد پخش میشد و من بکارام میرسیدم …به خودم اومدم دیدم داداشم کاراشو ول کرده تمرکز کرده روی حرفای استاد!!!!
تازه فهمیدم باز خدا چه کولاکی کرده ….کل این فایل درمورد چگونگی رفتن استاد به آمریکا ست و همزمانی حضور داداشم توی خونه …
داداشی که داره ارشد برق میخونه …داره مقاله هاشو چاپ میکنه تو مجلات خارجی …و بزرگترین هدفش رفتن به آمریکا و مهاجرته ….
میبینی هدایت خدارو؟میبینی همزمانی رو؟میبینی زمانبندی خداوند رو ؟
اتفاقی که امروز افتاد …صدایی که من دارم الان میشنوم …داداشی رو میبینم که میخکوب لپ تاپ شده و داره جمله به جمله ی استاد رو قورت میده …
یکبار دیگه به من یاد داد که مسیر درسته …قانون همیشه جوابه …که کاری به کسی نداشته باشم و فقط تمرکز کنم روی خودم …و اجازه بدم جهان کارهارو انجام بده …یا آدم های دوروبرم تغییر میکنند یا ازم دور میشند ….
داداش عزیزم ببخشید سرت رو درد اوردم …
الهی که همین الان غرق احساس عمیق خوشبختی باشی
بازم ازت بینهایت ممنونم
قلب فراوان
سلام و درود فراوان خواهر نازنینم. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمندت. خدا رو شکر میکنم بخاطر این خانواده توحیدی که دارم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر اینکه مسیر درست و فرکانس مثبت شما اونقدر تأثیر گذار و آرامش بخش و توحیدی بود که برادر تون هم به جریان هدایت الهی وصل شدن.
بسیار بسیار شما و ایشون رو تحسین میکنم. هزار ماشاالله به ایشون ، ارشد برق. چیزی که من هیچی ازش سر در نمیارم و هم کلی ازش میترسم و هم کلی دوست دارم ازش بیشتر بدونم. اتفاقاً همین امروز داشتم در مورد کوره های القایی و تسلا کویل میخوندم ولی چون اصطلاحات تخصصی برق بود من تقریباً چیز چندانی ازش متوجه نمیشدم.
(یه شوخی کنم : خدا راه راستش رو به طرف مون کج کرده ، و الان نوبت برادرتون شده)
این فایل داستان هدایت که لینکش رو برام فرستادی رو قبلاً دیده بودم و چقدر باهاش اشک ریختم. و الان بهت اینو بگم من هم امروز داشتم در مورد مهاجرت صحبت میکردم که وقتی سر رشته امور بدست خدا باشه با دست خالی هم میشه مهاجرت کرد. در حالیکه من فکر میکردم برای مهاجرت به ثروتی هنگفت نیاز هست.
و باز هم حمید امیری که داره اینبار چیزهای جدیدی امتحان میکنه ولی نمیتونه چیزی بگه، چون باید نتیجه دستم باشه. بدون نتیجه یعنی هیچ. ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است. نشانه امروزم قسمت 10 سفر به دور آمریکاست ، نکته جالبش اینکه اونجا استاد و خانم شایسته دارن در مورد شیوه حل مسائل زندگی صحبت میکنن. مایک آتیش روشن میکنه بارون میاد چوبها خیس میشه. و خود استاد هم مشغول تعمیر کانکشن برق تریلری هست که پشت RV وصل میشه. و این سه عزیز هر کدوم مسائل خودشون رو به شیوه ای حل میکنن.
من از هر کلمه کامنتت لذت میبرم،پس لطفاً اجازه بده هر آنچه به قلبت الهام میشه روی صفحه کامنت جاری بشه.
امروز در مورد ایرانیان موفق خارج از کشور یه سرچ کردم. برای ساخته شدن باور ذهنی. یادته استاد میگفت دفتر مهاجرتی به استاد گفته مهاجرت به آمریکا غیر ممکنه. امروز خوندم بالاترین تعداد ایرانیان خارج از ایران تو آمریکاست. از بین ایالت ها کالیفرنیا رتبه اول، و بقیه ایالتها .و نکته اش اینکه حتی فلوریدا هم جزو ایالتهای رنگی بود از نظر حضور ایرانی ها.
لینک رو پایین همین کامنت برات میفرستم اگه دوست داشتی یه نگاهی بهش بنداز. و چقدر دلم میخواد همه دوستانم لینک رو ببینن. چقدر لذت بردم و تحسین کردم این همه ایرانی موفق. و نکته اش اینکه از بین همه مهاجران ، ایرانی ها موفق ترین ها در زمینه هنر، علم و دانش، بیزینس ، رسانه و کارهای خیریه هستن. همون صحبتی که استاد همیشه در مورد مهاجرت میگه.
ازت متشکرم بخاطر کامنت بینظیرت. خیلی ممنونم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
به نام خدایی که با عشق گِل همهی ما را سرشت
سلام عزیزم سلام سعیده جان
راستی من یه خاله دارم همسن خودمه، خیلی دوستش دارم، اسمش سعیده است. یه مدت دنبال بحث های موفقیتی بود ولی با یه استاد دیگه، من چند بار فایل های استاد رو براش فرستادم ولی خبری ازش نشد، آخرین باری که باهاش صحبت کردم دیدیم کلی از این فضا دوره و شاید زمان زیادی نیاز هست و یا شاید اصلا به مدار استاد نرسه. نمیدانم گرچند دوست دارم یکی از اعضای خانواده ام با من همسیر باشند و به قول شما صدای استاد تو خونه پخش بشه.
بهت تبریک میگم عزیزم، ان شاءالله شما و همسر و دخترای گلت و برادر عزیزت با هم مهاجرت کنید آمریکا.
خیلی خوشحال شدم از این خبر خوب.
مراقب دل نازنین ات باش تا همیشه شاد شاد باشه.
سلام نازنینم …سلام رضوان بهشتی …
خنکای هوای اردیبهشتی ساحلِ دریا رو با پاکت قلبی تو این کامنت برات پست میکنم الهی که بزودی باهم روی شن های دریا پا برهنه بدوووییم و برقصصیم و حااال کنیییم :)
رضوان جان …قانون همیشه جوابه …مهم نیست چقدر ما دوست داریم بقیه با ما هم مسیر باشند …فقط باید زمانش برسه …بعدِ داستان داداشم یکبار دیگه قانون خودش رو بهم ثابت کرد …
ما باید روی خودمون کار کنیم و بزاریم جهان کار خودشو بکنه و افراد ،موقعیت ها ،شرایط و ایده های مناسب رو جلوی پامون بزاره ….
بزار برم دفترمو بیارم از روش ی جمله از استاد بنویسم هردومون استفاده کنیم
هیچ جا نرو،الان میام :)
———-
اوومدددم :)
معرفی دوره قانون آفرینش،جلسه 6
وقتی داریم درمورد ذهن صحبت میکنیم؛به این معناست که ما با ایجاد باورهای مناسب،با ایجاد افکار مناسب،با ایجاد افکار مناسب،با تغییر کانون توجهمون به مسائل دلخواه،ما در مداری قرار میگیریم که چیز های دلخواه و خواسته هامون در اون مدار هست و ما باهاشون برخورد میکنیم مثل منظومه ی شمسی!سیاره منظومه شمسی!
بعد استاد در ادامه میگه : این چیزی بود که درکش به من کمک کرد تا جدی بگیرم کار کردن روی خودم رو
برای اینکه بگم،آقا من نمیدونم خواسته هام چه جوری وارد زندگیم میشه!
من فقط میدونم چه جوری وارد مدار درست بشم!
با کنترل ذهن میتونم وارد مدار درست بشم،اینکه چطور خواسته هام به من میرسه،اینو بلد نیستم!ولی اینو میدونم اگر درمدار درست قرار بگیرم،تو مدار خواسته هام قرار میگیرم و به بی نهایت طریق خواسته های من توسط خداوند به من داده میشه!من اینو میدونم فقط!
رضوان عزیزم،ممنونم ازت برای فرصتی که برام فراهم کردی تا یکبار دیگه آموزش های استاد رو مرور کنم
دوستت دارم رفیق
سلام و درووووووود فرااااااااااااااوان.
سعیده
سعیده
سعیده
سعیده خانم فهمیدی چی شده ؟؟
بین خودمون باشه ، نامبرده از شدت ذوق زدگی بال درآورده.
گروه تحقیقاتی عباس منش(استاد) برای کامنتم پاسخ فرستاده. یوهوووو. خیلی حس خوبیه. گفتم باهات به اشتراک بذارم. توی قسمت 10 سفر به دور آمریکا. اونجا استاد و خانم شایسته در مورد شیوه حل مسائل زندگی صحبت میکنن. منم یه پیشنهاد نوشتم. پیشنهادی موافقت شد.
راستی ازت ممنونم سعیده خانم. از روزی که برام نوشتی صندلی کنار ایلان ماسک نشسته باشی، خانم رضوان یوسفی و آقا محمد درخشان هم به نوعی همین حرف رو زدن و کلی برام باعث انگیزه شده. و البته یه ایده ای هم بهم الهام شد. که از خداوند درخواست هدایت و حمایت میکنم تا بتونم محققش کنم. امیدوارم بتونم ایمان عملیم رو ثابت کنم. چون وقتی خدا ایده رو بهم هدیه داده، یعنی من میتونم انجامش بدم که بهم داده شده. هرچقدر ظاهرش غیر ممکن به نظر بیاد. الان من توی مرحله ای هستم که باید یه کارهایی بکنم که با شرایط و توانایی های فعلیم قابل انجام هست.
خواستم این حس خوب رو باهات به اشتراک بذارم.
یه سری نشانه ها هست دلم داره میترکه که بگم. ولی فعلاً باید صبور باشم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی و خدا کلی سورپرایز برات بفرسته.
به نام خداااوند یکتااااااااا
سلاااام به برادر جااانم ….سلاااامی به دلچسبی خنکای هوای اردیبهشتی
ببیییین ….باورت میشه صبح چشم هام رو با کامنتت باز کردم و همونطوری تو خواب و بیداری رفتم کامنتت رو پیدا کررردم و پاسخ استاد رو دییدم و کلیی ذوق کردم ….
چند وقت پیش یک کامنت گذاشتم،برای اولین بار هم از استاد فایو استار گرفتم هم از خانم شایسته …انقدر ذووق کردم نبودی ببینی :)))))))
حمید جان داشتم به این فکر میکردم ما چه اتفاقاتی رو توی مدارمون تجربه میکنیم که اگر کسی توی مدار نباشه بهش بگی حتما میخنده و مسخره میکنه !!!!
میگه الان چه ذوقی داشت براتووون؟
اونا نمیدونند …نمیدونند من شب چشامو وقتی میبیندم اخرین چیزی که میبینم ازین دنیا ،استاده و صبح با باز کردن سایت چشم هامو باز میکنم …
و کل ررروز تموم ورررودی چشم ها و گوش هام صدا و تصویر استاد و خانم شایسته ست
حتی خیلی وقت ها نصف شب از خواب میپرم میام سایت رو چک میکنم :)
اونا نمیدونن بهترین رفیق زندگی یعنی چی…نمیدونن یکی استادِ تموم زندگیت باشه یعنی چی…
فکر کن داری با رفقایی زندگی میکنی که هیچ وقت ندیدیشون تو دنیای مادی و تنها راه ارتباطیت کامنت و امتیاز دادن هاشونه :))
ذووق داره حمیید ذوق داااره …
الهی که اون روز رو ببینم که نشستیم کنار استاد و خانم شایسته و از لذت هم صحبتی باهاشون سرمستییم …
اگر عرشیا تونسته …ماهم میتونیم …مگه نه ؟ :)
دوستت دارم داداش … تو برای من تیکه از روح خدایی که در دورترین فاصله بسیار نزدیکی به قلبم …
الهی که تموم ایده هات …با بهترین نتیجه عملی بشه …
زود بیا و برامون بنویس …
قلب فراوان
سلام و درود فراااااااوان خواهر عزیزم سعیده جان.
فکر میکردم فقط خودم اینجوری ام که وقتی نیمه شب از خواب بیدار میشم و با یک چشم باز و یک چشم بسته گوشی رو چک میکنم و اون نقطه آبی رو میبینم. (راستی حکایتش رو نمیدونم چیه وقتی از خواب بیدار میشم یه چشمم بازه یکی بسته ، خخخخ)
همیشه وقتی کامنت میذارم میام چک میکنم ببینم استاد عباس منش امتیاز داده یا نه. چند وقت پیش دیدم دو تا امتیاز توی امتیازات هست نوشته گروه تحقیقاتی استاد عباس منش. گفتم حکایتش چیه، دوبار امتیاز داده شده . الان که گفتی فهمیدم موضوع چیه.
یه وقتایی یه چیزی رو از خدا میخوام و بعداً پیش خودم میگم یعنی خداوند با درخواستم موافقت میکنه؟ یه حسی توی قلبم میگه، خودت چقدر این خواسته رو میخوای؟ یه جمله ای توی دعای افتتاح هست که میگه «الْبَاسِطِ بِالْجُودِ یَدَهُ الَّذِی لا تَنْقُصُ خَزَائِنُهُ وَ لا تَزِیدُهُ کَثْرَهُ الْعَطَاءِ إِلا جُودا وَ کَرَما إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ» «خدایی که دستانش را برای بخشش گشوده، که باعث نقصان در خزائن اون نمیشود، و فراوانی بخشش او جز بر جود و کرم او نمی افزاید، همانا او عزیز بخشایشگر است.» ما حتی تصوری نسبت به بخشندگی خداوند نداریم ، مهم اینه که خودمون چقدر پای درخواستمون باشیم ، چقدر مطمئنیم که چیو چقدر میخوایم. خداوند ما رو به خواسته مون میرسونه به شرط اینکه مطمئن باشیم میخوایمش.
و من این خواسته رو میخوام، با اطمینان قلبی. آره من میخوام توی پارادایس با شما و بقیه دوستان در کنار استاد عباس منش بشینیم و ساعتها گفتگو کنیم.
الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی عالی باشه.
سلام سعیده نازنین ودوست داشتنی من
آخ که چقدر حرف دل من راحت اینجا نوشتی ،اون نصف شب بیدار شدن وسراغ سایت رفتن، صبح از خواب بیدار شدن وسراغ سایت رفتن،اونم یک چشمی…تمسخر دیگران وبی خیالی من نسبت به اونها…
چقدر من هم امید دارم که روزی ماهم در پرادایس کنار استاد ومریم عزیز وشما دوستانی که همدیگر رو ندیدیم،ولی از پوست واستخوان به هم نزدیکتریم،همدیگرو ملاقات کنیم،باور کن وقتی مینویسم جون دوباره میگیرم وانگار قللللللللللبم باز وبازتر میشه…
خدایا شکرت
خیلی دوست دارم رفیق همه چی تمام من
میبوسمت…..
در پناه الله ….
به نام آنکه با عشق گِل مرا سرشت
سلام سعیده جان، دوست شمالی ام
به دلم شده به همین زودی همدیگر رو میبینم.
وقتی کامنتت رو خوندم، یه چیزی برام خیلی جالب بود، اینکه من اصرار میکنم همسرم برای یبار هم که شده با دوستی، برادری، کسی، بره بیرون، و نمیره و یکی دیگه برعکسه.
و در این جا ما هر دوتا به تضاد برمیخوریم و باید با کنترل ذهن مان مسئله رو حل کنیم.
سعیده جان، واقعا هم گاری که داری انجام میدی شغل پرستاری و نگهداری از دو قلوها، کارها بسیار سختی است، و در این مواقع اگر نتوانیم کنترل ذهن داشته باشی کلاه ات پس معرکه است.
مررررسی مهربان بانو، مررررسی عزیزم که هستی
ان شاءالله به زودی خبر خوش انتقالی و کلی اتفاقات عالی رو برایمان مکتوب کنی.
راستی کامنت قبلی ات عالی بود،حس و حال عالی داشت، مهمان داشتم نتونستم پاسخ بودم ولی تو دلم خیلی تحسین ات کردم.
ان شاءالله یه سفر خارج از کشور با بهترین شرایط و خوشی بی نهایت
دوست دارم مراقب اون جواهر وجودیش باش
سلام و درود به شما خانم یوسفی گرانقدر.
کامنت تون به سعیده خانم رو خوندم.و نکته اش اینکه اول کامنت نوشته بودی به دلم شده به همین زودی همدیگر رو میبینم خواستم براتون بنویسم منم میام.
الهی که همیشه حال دلتون عالی و ارزشمند و مثبت و توحیدی باشه. در پناه رب العالمین همیشه شادکام و ثروتمند و سلامت باشید.
به نام خدای مهربان
سلام وقت به خیر و شادی و سرور
موقعه ای که خواستیم بریم اردوی شمال یه شب قبلش و شبی که تو راه بودیم نخوابیدم از شدت ذوق و شوق،
وقتی رسیدیم روز اول تقریبا خواب بودیم، سر نماز تو قنوت تو سجده، یه فیلمی بود.
حالا شما گفتید که منم میام، فکر کنم اگر همچنین موهبتی نصیب مان شود، از خوشحالی تو مسیر خوابمون نبره، بعد که کنار دریا همدیگر رو ببینیم همین طور که داریم صحبت می کنم چُرت هم بزنیم.
یه باری که فکر کنم راهنمایی بودم خاله ام که همسن من هست و هم نام سعیده، بهم گفت میتونی، مثلا از امروز صبح که بیدار شدی نخوابی تا فردا ظهر ساعت 12 ؟
بهش گفتم آره.
خلاصه صبح ساعت 7و نیم که بیدار شدم با اینکه تابستان بود نخوابیدم تا ساعت 3 شب، بعد گفتم برم پیش عمویم که هرشب تا صبح بیداره تا خوابم نبره. رفتم پیشش نشستم، نفهمیدم کی خوابم برد همون حالت نشسته نزدیک صبح خوابیده بودم و عمویم هم کارم نداشت، تا بابابزرگم بیدار میشه برا نماز بهش میگه این چرا اینجوری؟ و با صدای اونها بیدار شدم، عموم خندید و گفت یک ساعت که خوابی برو سرجات بگیر بخواب. و من تا حالا نتونستم این مدت زمان رو بیدار بمونم.
شبی خوش
سلام رضوان عزیز. الهی که حال دلت عالی عالی باشه.
خیلی قصه جالبی بود.
یادمه زمان جوونی که توی نیروی دریایی بودم، یه روز صبح ساعت پنج و نیم که با سرویس رفتم سر کار تا غروب که بیدار بودم هیچ، شب هم نگهبان بودم تا صبح. شناور رو آماده کردیم برای دریانوردی. از بوشهر قرار بود بریم تا خارک. آبگیری کردیم. مخازن سوخت. چک وضعیت پمپ های اصلی و موتورها و ژنراتورها و …
قبل از ظهر حدود 10-11 راه افتادیم به طرف خارک. بهت پیشنهاد میکنم توی گوگل سرچ کن ship engine room و تصاویر رو ببین، فضای موتورخانه یه شناور تقریباً این شکلیه. دو تا موتور و دوتا ژنراتور همزمان کار میکردن. و همینطور سیستم تهویه هوای موتورها. دیگه صدای کمپرسور هوا و پمپ های آب اصلا شنیده نمیشد. کمپرسور هر وقت استاپ میشد از صدای تخلیه هوا میشد فهمید. پمپ ها رو باید دست میزدیم بهشون تا از روشن بودنشون مطمئن بشیم. یه لحظه بیدار شدم دیدم تو اون سر و صدا کنار ژنراتور خوابم برده. روی پلیت های فلزی کف موتورخانه. آره بی خوابی یه این چنین کاری میکنه که آدم ممکنه ایستاده خوابش ببره. من کلی بیخوابی رو تجربه کردم. و کلی هم خواب خوش. میخوام بهتون پیشنهاد کنم بهترین تجربه من زمانی بوده که شب ساعت 8-9 خوابیدم و صبح ساعت 3-4 بیدار شدم و از همون موقع کار یا مطالعه یا فعالیتم رو شروع کردم. افراد عادی ساعت 6-7 به بعد بیدار میشن، بعضیها 9-10 و حتی 11-12 این یعنی شما کلی زمان بیشتر در اختیار دارید که بدون مزاحمت و در آرامش کلی کار مفید برای خودتون انجام بدین. یه زمانی بود صبح ساعت 4 بیدار میشدم تا ساعت 6 که میخواستم برم سر کار حدود 80-90 صفحه کتاب میخوندم. ماه رمضانی که گذشت، صبح ساعت 3:20 بیدار میشدم تا شب ساعت 8-9 شام میخوردم مثل جسد می افتادم. خیلی حالی میداد . اگه مجبور نیستید تا دیر وقت بیدار نمونید. سعی کنید خوابتون رو بین 6 تا 8 ساعته تنظیم کنید. زود خوابیدن و زود بیدار شدن خیلی برای آرامش مفیده. من وقتی شبکار میشم و خوابم بهم میخوره اذیت میشم. بخاطر همین یکی از خواسته هام همیشه خواب راحت بوده.
دیشب شبکار بودم ، اینقدر در مورد خواب حرف زدم خودم خوابم گرفت.
در مورد شمال رفتن که شوخی بود گفتم منم میام. ولی واقعا از صمیم قلبم دلم یه دور همی با بچه های سایت میخواد، بشینیم گروهی ساعتها از تجربیات و نشانه ها مون بگیم، از قرآن و هدایت الهی بگیم و حالمون رو خوب کنیم و لذت ببریم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشید
حمید عزیز
دوست هم استانی من
توی این دو سه ماه که اومدم تو سایت و از فایلها وکامنتهای ارزشمند استفاده میکنم
بارها چشمم ب کامنتتون افتاده
خدارو شاکرم برای اینکه من در مسیر دوستانی چون شما
قرار داد تا بتونم از درک عمیق ترتون از قانون بهره ببرم
در مورد تجربه خواب
منم اون زمان که برای ارشد میخوندم چقدر عالی بود
انگار وقتی ادم هدف داره و براش تلاش میکنه
خدا هم مرتب هدایتش میکنه و شرایط براش جور میشه
مثلا اون اوایل ک شروع ب خوندن کردم
با توجه ب اینکه شاغل بودم و پسرم مدرسه ای بود
خوندن درسها کند و سنگینپیش میرفت
ولی از ی جایی که برنامه درسی و مشاوره گرفتم ( هدایت شدم)
اصلا همه چیز تغییر کرد
با اینکه شبها تا حدود 12 ، 12:30 بیدار بودم
صبحها قبل از همسرم بیدار میشدم
بدون کوک کردن ساعت
و با اشتیاق مینشستم پشت میز
عملا وقت مرده ای نداشتم
انگار که صب زود بیدار میشی وقتی همه هنوز خوابن
و مشغول میشی
روز پربرکتی رو داری
براتون شادی، ثروت و سلامای رو از پروردگار مهربانم خواستارم
روزایی که صب زود بیدار میشم
تا اخر وقت خالم خوبه
احساس میکنم روزم مفید بود
وااای حمیییددددد،حمیییییییید
از دست تو :))))))))
اومدم فقط بگم من ترکیییدم از خنده :)))))))))
عالی بود عالی …. :)))))))))))
هروقت رضوان بهت تک زنگ زد بیرون باش سر راه بگیرتت :))))))))))))
منتظرتوووووووووننننننممممممممممممممممم شددددددییییییییییییییدددااااااااا
زوووود بیییاین فقط ….من نوشدارو قبل مرگ سهراب میخوام :))))
هوا عاالیه عااالی ..مرده واسه ساعت هاااا پیاده روی و صحبت های لذت بخش
نزدیک شدین زنگ بزنید تا من آماده شم :)
سلام و درود بینهایت به سعیده جان عزیزم،
امیدوارم در بهترین حالت ممکن باشی و تمام حس های خوب دنیا توی قلبت جاری ترین باشه عزیزم،
سعیده جانم بینهایت تحسینتون میکنم و بینهایت سپاسگزارم بابت این کامنت فوقالعاده چقدر توی ذهنم آگاهی دوره عزت نفس جاری شد و یک لحظه دقیقا صدای استاد رو واضح تر شنیدم و درک کردم…
تو یکی از فایلهای استاد گفتن که من الان حدود یک هفته شایدم دو هفته هست آمدم و در حال یک سری کارهای شخصی هستم و ما شاید تو این مدت فقط یک مرتبه تماس داشتیم و صحبت کردیم با عزیز دلم،و دقیقا این قسمت کامنت شمارو که مطالعه کردم و بحث عزت نفسی که گفتید بینهایت آگاهی توی ذهنم جاری شد و انقدر لامپ ها در ذهنم روشن شد و انقدر با تمام وجودم این کامنت و این بحث عزت نفس رو فهمیدم و درک کردم که گفتم دقیقا همینه، دقیقا همینه عزت نفس،
اگر خودت عزت نفس داشته باشی خودت رو نمیبازی کم نمیاری برچسب به خودت نمیزنی که ببین واسه من ارزش قاعل نشد مگر من مشکلی دارم؟!
انسانی ک عزت نفس نداره تو این مواقع سریع خودش رو متهم میکنه که بله من مشکلی دارم که این چنین رفتار کرد ولی انسانی که عزت نفس داره در صلح هست چقدر با متانت و پذیرش زیباتری برخورد میکنه و استقبال میکنه دقیقا جلسه دوم و جلسه اخر عزت نفس بحث ارزشمندی بحث در صلح بودن واقعا جلسه ی فوقالعاده ای هست و شخصیت ساز،
چقدر این کامنت شما عمیق بود سعیده جانم با تمام وجودم درکش کردم و سریع صدای استاد توی ذهنم جاری شد و بعد هم دقیقا خانوم شایسته و مقاله هاشون راجب عزت نفس در صلح بودن متصل بودن و گفتم ببین چقدر نکته به نکته و چقدر همه چیز این سایت به هم متصل هست از یه کلمه کامنت میشه رسید به یک درک بینهایت…
چقدر این کامنت عمیق بود سعیده جانم بینهایت سپاسگزارم
بینهایت تحسینتون میکنم عزیزم
چقدر لذت بردم
چقدر بهم آگاهی داد و واقعا احساس کردم خیلی بهتر فهمیدم و درک کردم چون با مثال ها خیلی خیلی عمیق تر میشه قوانین رو فهمید و درک کرد…
بنظرم یکی از بهترین ورودی های ذهنی فوقالعاده و باورهایی ک خیلی کمک میکنه به عزت نفس و در صلح بودن مصداق بارزش زندگی در بهشت و خانوم شایسته نازنین هستن یک الگوی واقعی و فوقالعاده مخصوصا در زمینه در صلح بودن و قاعم به ذات بودنشون واقعا واقعا یک ورودی فوقالعاده و الگوی فوق العاده هستن،
من با تمام وجودم تحسینشون میکنم و الگو برداری میکنم و عاشقشونم،و همچنین عاشق شما سعیده جان…
سلام و درود سعیده عزیز
این چند وقت که از فایلهای سفر نامه با نوع کامنت نوشتنتون آشنا بودم به وضوح میتوان تغییر مدار و فرکانستون را از کامنت هاتون تشخیص داد.
امروز که کامنت شما رو خوندم بارها تحسینتون کردم و لذت بردم از استفاده بجا و بموقع از آیات قرآن شیوه تحلیل، درک درست مطالب، شیوه نگارش و قدرت قلمتان.
سعیده جان بهتون تبریک میگم از این بابت و برایتان رشد روزافزون؛ سلامتی؛ ثروت و حال خوش دائمی آرزومندم عزیز.یا حق
سلام به برادر عزیزم آقا اسدالله … بی نهایت ازتون ممنونم برای لطفتون …حضورتون توی این سایت به خودی خود بسیار ارزشمنده و من خیلی از علمتون استفاده میکنم …حالا اینکه وقت بزارید و برای من بنویسید یک پاداش اکسترا هست برای من …ممنونم بی نهایت …با عشق کامنت های فوق العاده تون رو میخونم …لطفا همیشه بنویسید :)
الهی که همیشه در پناه خداوند غرق احساس عمیق خوشبختی باشید
سعیده جانم کامنتتون رو چندین بار مطالعه کردم یه وقتایی به ما گفته میشه و ما مینویسیم اصن ناخودآگاه جاری میشه ولی آنقدر عمق و درک مطلب و این آگاهی ها بینهایت هست شاید خودمون واقعا متوجه این موضوع نباشیم اون لحظه واقعا نمیتونم بگم چقدر این کامنت به من آگاهی داد و میتونم بگم کل دوره عزت نفس رو برای من شرح داد و مخصوصا طبق قانونی ک میگه با تضادهامون هست ک رشد میکنیم و آگاه میشیم،
و این رو من واقعا تبریک میگم بهتون سعیده جان درسته اون لحظه شما حس بد داشتید و حس خود سرزنشی که چرا همسرم چنین کاری کرد ولی وقتی عمیق بشیم و طبق قانون آگاهانه عمل کنیم و قدم برداریم با تمام وجود بیشتر قدر این تضادها رو میدونیم بیشتر سپاسگزارتر خواهیم بود و بیشتر پی میبریم به ابعاد وجودی شخصیتیمون و بیشتر میفهمیم عزت نفس یعنی چی توحید یعنی چی مخصوصا در عمل و بیشتر اجازه رشد رو میدیم به ابعاد وجودی و شخصیتیمون و اون ظرف وجودیمون، در واقعا قدرت پذیرشمون هزاران برابر بیشتر خواهد شد بیشتر هر لحظه میگیم من تسلیم ترم و منو آگاه تر کن خدایا حالا به وسیله های تضادها یا هر موضوع دیگه ای،
و بیشتر به استقبال تضادها میریم برای رشد کردن و برای آگاه شده،
من عاشق این کامنت شدم و میدونم ک قراره باز هم به من بینهایت آگاهی بده،
چقدر زیباست اینچنین به رشد و گسترش جهان کمک کردن حتی با یه کلمه…
تمام حس های خوب دنیا رو واست ارزومندم سعیده جانم
تمام آگاهی های خالص دنیا رو واست ارزومندم،
تمام انرژی های پاک و خالص دنیا رو واست ارزومندم…
عاطفه ی عزیزم…سلام به روی ماهت …
بی نهایت از کامنت های فوق العاده ای که برام گذاشتی ازت سپاسگزارم …
کلی ازت یاد گرفتم ..چقدر تو نکته بین و دقیقی دختر…دمت گرم …عالی داری کار میکنی …
امیدوارم من هم بتونم مثل تو انقدر خوب تمرکز کنم روی آگاهی ها …
بازم ازت ممنونم …بی نهایت …
قلب فراوان
سعیده عزیزم سلام
الان اومده بودم بخوابم و گفتم قبل از خواب برم و سایت رو یه نگاهی بکنم و یه چندتا کامنت ببیینم، بسیار هدایتی به سمت کامنت شما از چندین صفحهای که از قبل باز کرده بودم اومدم و هر خط از کامنتتون رو خوندم بسیار برام قشنگ و پر از درس و نکته و توجه و هدایت بود.
اولین جمله که از کامنتتون به چشمم خورد این قسمت از معنی آیات سوره بقره بود :
«خداوند میفرمایند که بشارت بده به کسانی که صبر میکنند»
من در تضادی که الان دو هفته ای هست داخلش هستم داشتم سعی میکردم متفاوت از قبل عمل کنم و خداروشکر خیلی بهتر ذهنم رو مدیریت کردم اما دیروز دیگه انگار خسته شده باشم بهم ریختم و از اون حال خوب دراومدم و کلی نجوای منفی و حال بدی در وجودم شکل گرفت، هی جملات مختلفی تو ذهنم شکل میگرفت :
افوض امری الی الله
الخیر فی ما وقع
و صحبت های مختلفی از استاد تو گوشم زنگ میخورد اما من حالم خوب نبود
از خدا نشونه و هدایت میخواستم که هدایت شدم به این کامنت شما، چقدر قشنگ جوابمو از خدا دریافت کردم، امیدوارم که بتونم عمقش رو درک کنم و بهش عمل کنم.
دوست داشتم از تجربهتون در مورد این تیکه از کامنتتون بپرسم
«بعد از مدت ها که روابط من و همسرم از مرز طلاق به گل وبلبل و عشق و آرامش رسیده بود ،سر نگهداری بچه ها وقتی من میخواستم برم شیفت، یک جروبحث وحشتناکی بی دلیل پیش اومد »
اینکه نوشته بودید از مرز طلاق به عشق و آرامش رسیدید(الهی صد هزار مرتبه شکر) چطور این اتفاق افتاد؟ شما در اون زمان چطور فکر کردید و چطور روی خودتون و باورهاتون و ذهنیتتون کار کردید؟ چطور با همسرتون تعامل داشتید و میتونستید اذیت نباشید و توجهتون به خودتون باشه؟ چطور فهمیدید که نباید طلاق بگیرید و باید ادامه بدید ؟
اگه امکانش رو داشته باشید از تجربتون بهم بگید من بسیار استفاده خواهم کرد، من در یک تضاد عاطفی افتادم که اصلا نمیدونم چه سمتی حرکت کنم و ادامه بدم ادامه ندم چه رفتاری کنم؟ و …
دوست دارم بدونم روش شما برای مدیریت ذهنتون و توجه به خوبی ها و قشنگی های زندگیتون تو اون شرایط چطور بود و چه مسیری رو رفتید که زندگیتون الان به لطف خدا پر از آرامش و عشق شده؟
اینم بگم که بسیار تحسینتون میکنم که عمل کردید به دانسته هاتون و با این شرایطی که گفتید کامنت نوشتید و دستی شدید از دستان بی نهایت خدای خوبم
براتون عشق و آرامش و سلامتی و خیر و برکت و ثروت دنیا و آخرت رو آرزو میکنم.
سلام خدمت استاد ارجمندم وخانم سایسته نازنین وخانواده صمیمی عباسمنش
مولانا شمس را گفت: پس زخم هایمان چه؟!
و او پاسخ داد: نور از محل آنها وارد میشود.
یه زمانی مفهوم این بیت رو درک نمیکردم ،میگفتم اخه درد ورنج چه ربطی به نور واگاه شدن داره چه سودی داره ؟؟
کتاب انسان درجستجوی معنای ویکتور فرانکل(خالق معنادرمانی) که داستان زندگیشو از اردوگاه اشوویتس رو تو این کتاب اورده رو میخوندم میگفتم واااو چه انسان بزرگی .. ولی اصلا نمیتونستم خودمو بجاش تصور کنم،فکر میکردم اونها ابرانسانی چیزی باشن …
الان که با تضادهای زندگی خودم مواجه شدم متوجه میشم که راهی جز معنای جدید وزیبابه چالشهام ندارم و فقط داشتم مقاومت میکردم والبته که به قدر اگاهیم رفتار ودرک میکردم وهیچ جای سرزنش برای خودم ندارم
وچقدر باعث رشدظرف وجودیه ما میشه وقتی تسلیم میشی ولبخند میزنی به زندگی و بخش روشن وجود خودتومیبینی، انگار چشمات رروشن میشه لحظاتت به زیبایی سپری میشن حضور داری طبیعت رواحساس میکنی ….
من بعداز جدایی ودوری از فرزندانم رو اوردم به مطالعه عمیق وروانکاوی و همیشه کتاب میخوندم کلی بینش جدیدنسبت به همه چیز پیدا کردم واصلا شبیه ادم سابق نیستم نمیگم عالیم ولی بهترم .حس میکردم مثل پرنده ای هستم که ازقفس ازاد شده دائم کلاسهای اموزشی هنری ورزشی میرفتم ومتوجه شدم کدومش بدردم میخوره کدومش نه ..منی که زن خونه داری بودمو فقط دانشگاه رفتن و خریدکردن بلد بودم یاد گرفتم چطوری کارامو خودم انجام بدم تنهایی سفر برم هزینه هامو مدیریت کنم اونموقع بخدا ایمان داشتم ولی بعداز اشناییم باشما وازنتیجه همون کندوکاو درونی فهمیدم فقط ایمان به خدا کافی نیست ،باورهای خودم ایراد داره که هدف و وظیفه من بعنوان انسان رو زمین تغییر باورام وبزرگترشدن از اتفاقات زندگیمه ،فهمیدم هرچیزی ممکنه عزیزانمو از من دور کنه وبگیره وتو تنهاییام به رهابودن وتنهابودن انسان پی بردم وتونستم تو خلوت خودم مراقبه کنم وهمیشه یه زمانی رو برای نوشتن ارتباط با طبیعت و ورزش مطالعه بذارم وخیلی وقتا خودمو دعوت میکنم به کافه ورستوران وسفر وبی نهایت سرشاراز لذت بشم بدون اینکه گذرزمان رواحساس کنم استاد من همیشه فکر میکردم من وظیفه دارم هرچی بلدم باید به دیگرانم یاد بدم بعداز اختلافها وچالشهایی که تجربه کردم وفهمیدم من نمیتونم هیچکس روتغیییر بدم بالاخره کلید تغییر ادما دست خودشونه هرکسی خودش تصمیم گیرنده نهاییه
ودرنهایت درلحظه بودن واحساس خوب داشتن بزرگترین دستاورد من میتونه باشه وهمین هدف تودتمام جنبه ها داره کمکم میکنه
یادمه وقتی شروع کردم گذشته مو بنویسم و احساسم و افکارم و معناشو بشناسم وبیام از نو احساس وباور ومعنای جدید به اونها بدم ،،،خیلی حال عجیبی داشتم احساس میکردم زمان رو متوقف کردم و دارم تو گذشته م دست میبرم وحتی حس میکردم این قدرت رو دارم که گذشتمو تغییر بدم …البته نه اتفافات گذشتمو بلکه معنا و نگرشم به اونها وباالطبع احساسمم خیلی بهتراز قبل شده وصلح بیشتری باخودم دارم
استاد واقعا ممنونم بخاطر تهیه این فایل زیبا من نمیدونستم قراره راکت به فضا بفرستن مرسی که هواستون هست که ازهمین اتفافاتی که تو دنیا می افته وبنظر معمولی وطبیعی میاد نکته ها ودرسهای بزرگی بهمون اموزش میدید .چقدر پارادایس زیبا وجذابه چه لذتی داره ادم صبح که ازخواب بیدار میشه بتونه براحتی به چنین فضایی دسترسی داشته باشه.
استادجان این قسمت خیلی منو بفکر واداشت ودوباره به خودم وگذشتم نگاه کردم که ببینم چقدر معناهایی که به اتفافات زندگیم دادم رو عمیقا باور دارم وبهم کمک کرده،،چقدرمنو باانگبزه تر وهدفمندکرده وباعث احساس خوبم شده ؟
استادجان صحبتهاتون باعث شد ازیه بُعد بالاتر خیلی بالاترازقبل به خودم نگاه کنم ونگرشمو ترمیم کنم .
باعث شد ریشه کلمه معنویت ومعنا رو سرچ کنم واین بخش که براتون کپی کردم خیلی برام کمک کننده بود..
« معنویت و معنا به هر آنچه شامل یا مربوط به معنی و روح باشد گفته می شود و مقابل ظاهری و مادی است. زندگی معنوی لزوماً به معنای تعلق به یکی از ادیان نهادینه و تاریخی نیست، بلکه به معنای داشتن نگرشی به عالم و آدم است که به انسان آرامش، شادی و امید بدهد.» دانشنامه عمومی
استادجان اینها بخشی از نتایجم بعداز طلاقم ودوری از فرزندانم بوده، بعداز اشناییم با سایت شما تازه حس میکنم اول راهم هیچی بلد نیستم وکلی اتفافات جدید میتونم رقم بزنم
خیلی ممنون وسپاسگزارم وخدارو شکر میکنم که درمحضرتون هستم
سلام و درود به شما.
بسیار بسیار تحسین تون میکنم. این همون گسترشه که استاد میگه، همون بزرگتر شدن ظرف وجود. توی کتاب انسان در جستجوی معنا یه جمله ای داره که خیلی برام ارزشمند بود. (مفهومش این بود) که انسان شاید در شرایطی قرار بگیره که ظاهراً هیچ کنترلی روی اوضاع نداشته باشه، (چیزی شبیه همون آشویتس) ولی همیشه این آزادی و حق انتخاب رو داره که چه واکنشی نسبت به اون اوضاع نشون بده.
درود به شما. بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم. براتون از خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم.
سلام ودرود اقا حمیدگرامی
خیلی ممنون وسپاسگزارلطفتون هستم ..نظرتون وتحسینتون برام خیلی ارزشمنده چقداین جمله تون
«این همون گسترشه که استاد میگه، همون بزرگتر شدن ظرف وجود» قشنگ ومهمه ..راستشو بخواید روزای غمگین گریه و خشم و تلخی و خصوصا اشتباه تو مسیر شغلی داشتم ولی بشدت کنجکاو وعاشق وامیدوار به زندگی وخودم وخداهستم واین روحیه باعث شده که زندگی رو بااشتیاق ادامه بدم
مرسی ازتون ازخدای مهربون طعم خوش رسیدن به همه ارزوهاتون روخواستارم.
سلام و درود مجدد . ببینید این خشم و ناراحتی و شکست و گریه و استرس برای همه هست. ویژگی این جسم خاکی ماست. یه هورمون بالا، پایین میشه باعث خشک یا استرس یا گریه میشه ، مهمترین چیز باقی نموندن در اون وضعیت هست، اصلا اگه این چیزا نبود ما بنده ها سر جلوی خدا خم نمیکردیم. یه وقتایی چالش نیاز هست، تا ما بیاد بیاریم ؛ خدااااااااا سر تعظیم من به درگاهت همیشگیه، خودت بگو من چیکار کنم. این همون رشد و تکامله.
ایرادی نداره آدم ناراحت بشه، ولی ایراد داره توی حال بد بمونه، تو مراحل بالاتر تکامل همون حال بده هم نیست. کلا خوبیه، کلا لذته.
اگه وقت کردین یه نگاهی به قرآن یا تفسیر قرآن بندازید توی ماجرای موسی پیامبر. ببینید خدا چه نکاتی رو به موسی یادآوری میکنه. میخواد یه ماموریت بزرگ به موسی بده. قاعدتاً باید بگه فلان و فلان رو با خودت ببر که اگه لازم شد بتونی از خودت دفاع کنی. ولی خدا این چیزهای ظاهری بشر رو نمیگه ،در عوض توصیه های دیگه ای رو میکنه به موسی. من نمیگم تا شما و بقیه دوستانی که این کامنت رو میخونن خودشون برن دنبالش. خودتون کسبش کنید خیلی بهتر به روح و جانتون میشینه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید ، همیشه همیشه همیشه احساستون عالی و مثبت و توحیدی باشه.
ممنون که وقت گذاشتید
ممنون برای پاسختون وحرفای نابتون که واقعا به شنیدنش نیاز داشتم
واقعا نمیدونم چطور از خدا تشکر کنم ازاستاد واز شما دوستای توحیدیم که چنین خانواده بی نظیری نصیبم شده که هیچ جا مثالش نیست…بخدا ازدیروز که این پست اومده روسایت انگار واسه من بود انگار یه اتفاق تاریخی افتاده باشه …چندروز قبل خیلی هدایتی از جایی شنیدم که میگفت برید بیوگرافی افرادموفق باشرایط مشابهتون رو دنبال کنیدهمون حرفی که استاد بارها تاکید میکنن واصلا حواسم به گفتگوبادوستان نبود و
استاد بااین پست کولاک کرد همون چیزیکه میخواستم اینجابود …والان بیوگرافی موسی ومنبعی مثل قران که شما معرفی کردین خدای من!!!!واقعا ممنون که برام پاسخ نوشتید …اینهمه بیوگرافی از خانواده عباسمنش !!خدایا شکرت بخودم قول دادم تاجاییکه میتونم کامنتاروبخونم …انگارروحم تشنه یادگیری وشنیدن تجربه همه دوستای عباسمنشی بود ..نمیدونید با خوندن کامنت شما ودوستان چقدر اشک شوق ریختم وازته قلبم ذوق میکنم ودلم روشنتر شده ..
واقعا درسته ماانسانیم واحساسات داریم مهم اینه که تواون احساس منفی نمونیم واز خدا هدایت بخوایم وهدایتها وقتی میان که احساسمون خوب باشه بااینکه اینا رو میدونم ولی انگار بارهای بار به شنبدنش و مراقبت کردن نیازه واین روند همیشگیه وخیلی باید هواسمون به احساس وکانون توجهمون باشه
یک دنیا سپاسگزارم
وبهترین لحظات وخوبیها روبراتون ارزومندم
به نام خداوند بخشنده مهربان ..
سلام استاد عزیزم ومریم بانو.وبچهای عزیز سایت ..
خیلی اتفاقی وهدایتی من این فایل رو دیدم ..واینو یه نشونه میبینم واسه اینکه دارم تومسیردرست قدم برمیدارم ..
چون دیروز به خاطر الرژی شدیدی که بعد سه سال دوباره به سراغم آمد وخیلی اذیتم میکرد ..رفتم توقسمت عقل کل وسعی کردم از راهکارهای بچه های دیگه استفاده کنم ..
ولی خوب چون خیلی فکرم رو این بیماری بود .اصلا تمرکززیادی نداشتم ..بعد آمدم توقسمت سوالات عقل کل سوال خودم رو مطرح کردم ..
وبعد بلافاصله با کامنت خوب یکی از بچها برخوردم ..
که خیلی جواب خوبی در مورد این سوال من داده بودن،
البته این جواب ایشون برای چند سال پیش بود .ولی خیلی با شرایط العان من یکی بود .ودقیقا جواب سوال من بود ..
بعد ازخوندنش چند بار البته ..
به خودم آمدم انگار که اون جملات وکلمه ها یه تلنگری بهم زد ..
واقعا انسان فراموش کاره ومنم وقتی خیلی بهم سخت گذشت همه چیز رو فراموش کردم ..
ولی بازم خدارو شکر که هدایتم میکنه و سریع متوجه شدم ..
همون دیروز عصر باخودم گفتم ونوشتم که خدایا من میدونم هیچ اتفاقی بی دلیل برای من رخ نمیده ..
قطعا چیزی هست که من باید اونو یادبگیرم وبفهمم ..
چیزی که درون منه ،وداره بهم هشدار میده که این کار ،یااین فکر ی که داری درست نیست ،درسی دراین بیماری برای من وجود داره ،ومن باید آوند یادبگیرم واین مسعله رو حلش کنم ……
بعد یاد خانم شایسته افتادم تویکی ازفایلها که زنبور نیششون زده بود .وگفته بودن که حتما این نیش زنبور برای ایشون یعنی برای بدنشون لازم بوده ..
بعد باخودم گفتم .مریم .این بیماری هم همینه حتما این حساسیت پوستی برات لازم بوده ..چون من باید چیزی رو یادبگیرم بفهمم ..
وهیچ اتفاقی بیخود برای من رخ نمیده ..
من هر اتفاقی که دراطرافم وبرام رخ میده نتیجه فرکانس وباورهای خودمه ..
قطعا که این اتفاق به ظاهر بد درسی درخودش برای من داره ومن آمدم این اتفاق رو به خیریت بهش نگاه کردم ..وگفتم خدایا شکرت من تمام اعضای بدنم همشون خیلی عالی دارن برام کارمیکنن ومن خدارو شکر هیچ مشکلی ندارم ..
حتی درد معده ی من بااون شرایط واون همه برو بیا ودکتر العان من در بهترین شرایطم انگار نه انگار من سالها داشتم ازاین موضوع رنج میبردم ..
پس این چیزی نیست .به خدا میسپارم ومیدونم خیریتی دراین هست برام ..
حالم بهتر شد وسعی کردم به کارام ادامه بدم واحساس خوبی داشته باشم ..
چون بالاخره وقتی تواین مسیر قرار گرفتم وباتکرار وتمرین به اندازه ای که قانون رو دارم درک میکنم دارم نتیجه هم میگیرم ..
وخدارو شکر کردم که اینجوری به این بیماری نگاه کردم وامروز حالم بهتره ..
وبعد هم که به این فایل هدایت شدم .دیدم استاد هم دقیقا دارن درمورد همین موضوع صحبت میکنن ..
بازم گفتم خدارو شکر که ببین تومسیر درستم ودارم قانون رو درک میکنم ..که نگاهم نسبت به یکسری ازمساعل اینقدر خوب تغییر کرده واصلا من این توانایی رو دارم که اتفاقات به ظاهر بد اطرافم وزندگیم وخودم رو جور دیگه ببینم ..خدایا شکرت ..
که یادگرفتم
الخیرو فی ما وقع …یعنی چی …
یعنی هر اتفاقی بیوفته یه خیری برای من توش هست …
خیلی واقعا خوشحال میشم وقتی حتی یک جمله رو درک میکنم .خیلی حس خوبیه ..
ولی باید اینو یاد م باشه که همیشه باید اینطور باشم ..واگر هراتفاقی چه بظاهر بد یا خوب رو یه خیریت ببینم برای خودم …
واین که درمورد هراتفاقی که توزندگی مارخ میده ..
این ماهستیم که تصمیم میگیریم چه معنایی به اون اتفاق بدیم …
این ماهستیم که مشخص میکنیم،که اون اتفاق درنهایت نتیجش برای ما خوبه یانه …
فارغ از اینکه اون اتفاق ظاهرش خوبه یابد …
مثل همین استار شیب که بوسترش ازش جداشد واین اتفاق به ظاهر بد بودولی تعبیر اونها ازاین اتفاق یه نگاه متفاوته بجای شکسته که میگه بهبود…..
ومن باید بشینم فکرکنم که اتفاقات زندگی من چطور میتونن بهتر باشن. ونتیجه ی بهتری بدن ..
که اگر نگاه متفاوتی به اتفاقات داشته باشم ….وازیک منظر دیگه اتفاقات رو ببینم .مثل همین مسعله ی بظاهر بدی که بهش برخوردم….
ازاین دست اتفاقات برای من بازم رخ داده ..
توهمون زمان کرونا که همه نگران بودن ومیترسیدن من همه جامیرفتم هم خودم هم بچهام هم همسرم بدون ماسک ..تازه اونموقع خیلی این قوانین رو به این صورت نمیدونستم ولی باور داشتم که اتفاقی برامون نمیوفته همسر وپسرم که اصلا بیمار نشدن خودبا دخترم هم خیلی سبک این اتفاق رو رد کردیم ..وخداروشکر چقدر تواین دوران کرونا برای من بهتر شد که موندم خونه ..وشروع یک آغاز جدید وتحول جدید توزندگیم بود ،،
باعث شد باورزش آشنا بشم ..وباعث شد که اصلا به همه چیز این دنیا شککنم حتی به خدا وقران ..
که من میخواستم حقیقت رو بدونم ،بفهمم …
که اصلا اگر این اتفاق به ظاهر بد دراون سال اتفاق نمی افتاد ،شاید همچنان من داشتم تواون مهد کودک کارمیکردم وهمچنان از حقوق کمش وشرایط نادلخواه زندگیم وروابطم داشتم گله وناله میکردم وچه وچه……..
ولی این اتفاق برای من ازتمام جهات خوب بود ..
باورزش آشنا شدم ..
بااستاد آشنا شدم .
خدارو توزندگیم پیدا کردم ..باخدا دوست شدم راحت تر شدم ..
خودم به آرامش رسیدم .روابطم بهتر شدن ..
درآمد خودمون رو داریم .
وتازه ما کلی راحتر و بهتر از گذشته زندگی کردیم .درصورتی خیلیها بااین موضوع درگیر بودن ..
واقعا خداروشکر میکنم ..اینها همه لطف و عنایت خدابه من توزندگیم بود ..
به خدا قسم که انگار تودستهای خدابودیم ما ..یعنی این قشنگترین تعبیری بود که به ذهنم آمد….
وواقعا هم همینطور بوده و هست ..
زندگی من ازاون دوران متحول شد .
خدارو هزاران بارشاکرم ..
بینهایت ازشما سپاسگذارم استاد که واقعا دستی هستین ازدستان خداوند توزندگی من ..
من هم بی نهایت دوستتون دارم عاشقتونم ..
وازخداوند میخوام مارو به راه راست هدایت کنه ،راه کسانیکه به آنها نعمت داده ،نه گمراهان وغضب شدگان …
خدایا تنها ترو میپرستم وتنها ترو میجویم …
در پناه خداوند یکتا شاد و تندرست وثروتمند سعادتمند و خوشبخت باشید ..
عاشقتم استاد️️
سلام به همه دوستان عزیزم.
از این دست اتفاقات که یه چیز ناخوشایند پیش اومده اما بعدش گفتیم همچین بدم نشد هااااا…
من حدودا 5 سال پیش که با این قوانین آشنا نبودم، برای نمایندگی دانش اموزان اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان کشور از طرف استان خراسان برای انتخابات رفتم و اونقدر در مصاحبه قوی ظاهر شدم که مسئولمون بهمون گفت برو رفتی جزو کاندیدا.
خلاصه گذشت و اتفاقات طوری رقم خورد که من با اینکه طبق گفته مسئولین مصاحبه شایسته ترین فرد بودم، قبول نشدم و رد شدم. حالم یه روز گرفته بود که خب گذشت و من با خودم طبق اموزه های دینی که یادگرفته بودم که حتما خیر بوده قبول نشدنت…
هفته بعد از برگشتنم دیدم عه استاد عربی اسمم رو تو لیست حضور غیاب نخوند و گفتم چرا گفت بچه ها گفتن دیگه نمیای….
منم گفتم نه استاد و اینا و اوکی شد و بعد اونجا تا حدی اوکی شد برام چرا قبول نشدم و حکمتش چی بود چرا که باید من هر هفته یا هر دوهفته میرفتم تهران چهارشنبه ها و عملا درس این استاد رو غایب بودم و کلا همه چی بهم میریخت اما تیر خلاص رو موقع دادن کارنامه ها و خب شرایط کنکوری سال بعدش خوردم که فهمیدم با این وضع که چسبیدم فقط به کارای فرهنگی و درس نمیخونم نمیتونم تو کنکور موفق باشم…
به یک شب بعد از دیدن فیلم در جست و جوی خوشبختی زدم زیر همه چیز و فقط چسبیدم به درس و الان در یکی از بهترین دانشگاه های ایران درس میخونم.
از این دست موارد اینقدر زیاد بوده که فراموش کردم ولی خب این اتفاق برام به یاد موندنی بوده و شده نقطه عطف زندگی من…
اتفاقات مشابه نتایج متفاوت
به نام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم خانم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها سیال همراه بشم و با اونها بزرگ
چه لوکیشین زیبایی برای شروع کلام:
دیدن این سرسبزی ی حس خوبی رو در من ایجاد میکنه همین اول فایل چون من عاشق سرسبزی و آبم .قلبم با دیدن این صحنه باز شد انگار تا پذیرای آگاهی هایی باشه که قرار جاری بشه و من دریافتشون کنم
رنگ آبی کمرنگ آسمون و تمیزی فوق العادش هم آرامش وجودی من رو توی این لحظات بی نظیر صدبرابر میکنه تا ی خلسه ای رو در سلولهای مغزم ایجاد کنه که نقطه ی شروعش بر میگرده به تجربه خنکی ملیح بهار روی سلولهای بدنم توی حیاط خونه تجربه ای که آرزوی داشتنش رو داشتم و امروز تجربش کردم و چه لذتی از این بالاتر که چشمت و قلبت و گوشت بینا و شنوا بشن برای دیدن نعمت هایی که در زندگیت بوده اما بخاطر محدودیت هایی که ذهنت برات ایجاد کرده بود قادر به دیدن و تجربه کردنشون نبودی ی عمر اما با بودن توی این سایت و دریافت این آگاهی ها و کنار گذاشتن ترس ها و رها کردن خودت از حرف مردم داری یکی یکی و آرام آرام تجربشون میکنی
دیدن استاد و صحبت از صحبت کردن با عزیز دلشون اونم توی بهشت به این زیبایی به یادم آورد خواسته ای رو که دوست داشتم تجربش کنم و اونم داشتن ی دوست همراه و هم فرکانس بود برای پیموندن مسیر توحید و خودشناسی و حتی این رو توی دفتر خواسته هام به عنوان یکی از ویژگیهای شوهرم هم نوشتم و الان من دارم این رو تجربه میکنم برای کمک به درک بهتر قوانین جهان هستی و چقدر لذت بخشه که آدم دوستی رو در کنار خودش داشته باشه که مدام راجع به چیزهایی صحبت کنن که احساس خوبشون بیشتر و بیشتر بشه
با دیدن استاد توی اینجا و توی این بهشت و صحبت هایی که داره به اشتراک گذاشته میشه یاد کلام خداوند افتادم و صحبت هایی که در مورد بهشت و ساکنینش میشه :
لایسمعون فیها لغوا و لا کذابا (نبا 35)
چیزهایی که اینجا داره گفته میشه و شنیده میشه ویژگیهای بهشتی دارند چون هم نشردهندگانش توی بهشت ساکنن و هم شنوندگانش دارن توی این بهشت میچرخند و بهره مند میشن
واقعا چقدر دسترسی به بهشت آسون بود چیزی که اینهمه از بچگی توی گوشمون خونده بودن که بهشت فقط مال افراد خاصیه با شرایط خاص چیزی که ما هیچ وقت تصورش رو نمیکردیم که بتونیم لایق بودن توش بشیم اما با بودن توی این سایت و همراه شدن با این آگاهی ها فهمیدیم که بهشت رو همین جا میشه تجربش کرد اونم فقط با رعایت ی اصل اصل توحید و یکتاپرستی اصل تکیه کردن روی خدای درون همون اصلی که این صحنه های ناب رو توی این فایل توی لحظات صعود این راکت رقم زد
همون اصلی که برای اولین بار توی تاریخ بشریت از تگزاسی که توی ذهن ما نماد جهنم بود بزرگترین راکت رو با این طول و عظمت بلند کرد تا به همه ثابت کنه وقتی فقط و فقط روی خدای درون خودت تکیه میکنی همچین بهشتی رو رقم میزنی تا ثابت کنه که :
The only thing that is impossible is impossible
وای استاد همین حالا که شما هم دارید عددها رو معکوس میشمرین قلب من هم هیجانش رو احساس کرد و البته قلب ایلان ماسک و پرسنلش توی اون لحظات چی حس میکرده
داشتم فکر میکردم که الان که اون اتفاقه افتاده و اون حس تجربه شده هم توسط سازندگانش و هم اون افرادی که بصورت زنده تجربش کردن حالا همون حسه داره توسط ما بچه های این سایت هم تجربه میشه چرا ؟!!!!!!
چون :
چون بقول شما توی یکی از فایل های آرامش در پرتو آگاهی توی اون لحظات قلب همه ی ما که جایگاه خداونده بهم متصل میشه یعنی در اصل به منبع متصل میشیم هممون توی اون لحظات توی اون لحظات خداوند ه که جاری میشه در درون همه ی ما منظورم همه ی ماییه که توی فرکانس توحید هستیم و گرنه میلیون ها میلون نفر توی دنیا هستن که اون لحظات رو یا تجربه نکردن یا نمیکنن اصلا چون توی مدار قرار ندارن
خدای من اصلا قلبم داره از جا کنده میشه با تماشای این لحظات اصلا اشکم درومده اینجا همون جاییه که باید فریاد تکبیر رو سر داد که :
الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر
از اینهمه شکوه و اقتدارو توانایی خالق هستی و دست نشانده او اشرف مخلوقات اون روی زمین
حقا که خداوند راست گفت که :
انی اعلم ما لا تعلمون
حقا که خداوند حق داشت که به فرشتگان دستور داد که سجده کنن بر آدم این خلیفه الله فی الارض
چقدر با دیدن این لحظات به انسان بودن خودم افتخار کردم
با وجودی اینکه هیچی از فضا و علمش نمیدونم اما فرکانس عظمت این کار رو دارم با تمام وجودم درک میکنم
اون چیزی که من دیدم انفجار نور بود که تمام وجود من رو به لرزه درآورده بود
استاد عزیزم تا حالا اهمیت اون چه در مورد ایلان ماسک میگفتین رو درک نکرده بوده و فکر میکردم درک کردم ولی امروز با دیدن این صحنه ها با تمام وجودم و قلبم این عظمت رو درک کردم اعتماد به نفس این فرد رو درک کردم و به یادآورم صحبت هاتون رو توی دوره عزت نفس که :
فردی که اعتماد به نفس داره مطمان نیست که همیشه موفق میشه اما مطمانه که همیشه ادامه میده
شاید دفعه ی اول و دوم و سوم موفق نشه اما این رو میدونه که ادامه میده تا نتایج دلخواه رو به وجود بیاره نا امید نمیشه بی خیالش نمیشه گریه نمیکنه وسط کار رها نمیکنه
و صحبت هاتون توی دوره روانشناسی ثروت 1که :
ی سری افراد توی حوزه هایی که تخصص ندارن و دیگران انگ بی تخصصی بهشون میچسبونن وارد میشن و چون محدودیت های ذهنی اون به اصلاح متخصص ها رو ندارن چیزهایی رو خلق و اختراع میکنن که همه انگشت به دهن میمونن
و چه زیباست کلماتی که این گزارشگر استفاده می کنه :
An exciting end
ی پایان هیجان انگیز نه ی شکست
چقدر دیدگاه میتونه متفاوت باشه همینه که نتایج متفاوت رو رقم میزنه
اینجا یاد فایل الگوبرداری از افراد موفق قسمت 1 تا 3 افتادم که در مورد جاشوا بود که میگفت این تجربه برای من ی درس بود که من قدرت بگیرم و دوباره برگردم سر تمرین ها
و دقیقا اینجا هم داریم میشنویم که این گزارشگره میگه ما نمیدونیم فعلا چه اتفاقی افتاده اما مطمانا اطلاعات زیادی بدست میاریم و ما دوباره آماده میشیم برای شروع دوباره یعنی همون درس ها مون رو میگیریم و دوباره شروع میکنیم و این همون ویژگی مشترک افراد موفقه
نکته ی کلیدی که استاد ذکر میکنن با دیدن این اتفاق :
اتفاقات به خودی خود هیچ معنایی ندارن این ما هستیم که با دیدگاه و نگرشی که نسبت به اون اتفاق داریم به اونها معنا می بخشیم
در مورد پندمیک صحبت کردن استاد و من به یادآوردم دو سه سال گذشته رو که با وجود این بیماری من بهترین سالهای عمرم رو تجربه کردم صرفا بخاطر اینکه داشتم با آگاهی های استاد روی خودم کار میکردم و همین اتفاق باعث شد که من تصمیمی بگیرم که همون تصمیمه باعث شد شرایط کاری من تغییر کنه و پیشرفت خیلی خوبی رو توی کارم تجربه کنم و الان به جرات میگم که تمام اون 40 سال قبل از آشنایی با استاد ی طرف و خوشی ها و لذت هایی که من توی این دو سه سال تجربه کردم ی طرف
همین اتفاق به ظاهر بد که در ابتدا کار من رو ازم گرفت ی فرصت استثنایی شد که من بشینم و روی خودم کار کنم اونم با احساس خوب که نتیجش بعد شد پیشرفت هایی که داشتم و لذت هایی که تجربه کردم و الان که مرورکردم اون اتفاق رو تازه منطق ی سری از اتفاق هایی که برام افتاد رو بهتر درک کردم
یکی دیگه از اتفاق های به ظاهر بد زندگی من فوت مادرم بود درست قبل از آشنایی با استاد و هدایت شدن به این مسیر
اتفاقی که وقتی به ظاهرش نگاه میکردی بدترین اتفاقی بود که برای ی فرد مخصوصا ی دختر میتونه رخ بده چون با اون اتفاق من تنهای تنها شدم اولش خیلی ناراحت شدم و این روند تا یکسال ادامه داشت ولی وقتی با استاد آشنا شدم متوجه شدم که این بهترین اتفاقی بود که میتونست برای من بیفته چون ی شرایط ایزوله ای رو برای من فراهم کرد که بشینم و روی خودم کار کنم و دیگه اون مسولیت های و مشغولیت های ذهنی قبل رو نداشته باشم و همین اتفاق شد شروع مسیر رشد و پیشرفت من چون تا قبل از اون من اصلا به خودم فکر نمیکردم و اولویتی برای خودم قایل نبودم و تازه با اون اتفاقه متوجه شدم که مهمترین فرد زندگی خودم باید خودم باشم و از اون به بعد بود که خودشناسی و تغییر شروع شد البته با دریافت آگاهی های استاد و من روی خوشی و آرامش واحساس خوب رو توی زندگیم تجربه کردم
سپاسگزارم استاد عزیزم
به نام خدای مهربانی ها و فراوانی ها
سلام به استاد عزیزم و مریم جان دوستداشتنی
خدا را شاکرم که همیشه در حال هدایت کردن ماست به شرط ایمان داشتن به او
واقعا خدا را شکر که همیشه از یه طریقی قانون رو به ما یادآوری میکنه
به شما الهام میکنه چنین فایلی ضبط کنید با عشق
و ما اونو ببینیم و شکرگزار نعمتهایی باشیم که تا الان به ما داده و دوباره هم میده
کل فایل رو درحال گریه کردن بودم
خدا را شکر برای این فراوانی و قدرت خلق که به بشر داده و این کار بسیار بزرگی که ایلان ماسک کرد
و همه در حال خوشحالی کردن بودند
منم بسیار لذت بردم
و خداوند رو هزاران بار سپاسگزاری کردم
و اما موضوع فایل (الخیر فی ما وقع)
استاد جان من همین الان در اون موقعیت به ظاهر بد هستم
دختر 13 ساله ی من،بیمارستان بستری هست
و من الان پیش تختش نشستم و در حال تایپ کردن هستم.
من در کل آدمی هستم که ساده میگیرم مسائل رو
اما این چند سال که با شما هستم دیگه خیلی راحتتر میگیرم و همه هم تعجب میکنن و من رو آدمی خونسرد و نترس و گاهی هم میگن بیخیال هستی
ولی نمیدونن که من توسط شما به خداوند نزدیکتر شدم و دیگه نه ترسی دارم و نه غمی
البته ادعا نمیکنم کاملا اینجور باشم اما خیلی خیلی بیشتر از اطرافیانم اینجور هستم.
الان در رابطه با موضوع دخترم من مرتب ذهنم رو کنترل کردم
همش گفتم خدایا خودت حواست بهش باشه
من ایمان دارم که اتفاق بدی نمی افته
در صورتی که اطرافیانم خیلی حالشون خراب بود
بعد که داستان یه بچه ای رو شنیدم که در اثر این بیماری به کما رفته
بیشتر سپاسگزار خدا شدم که برای ما به خیر گذشته
و با چند روز تحت نظر بودن و دارو گرفتن خوب میشه خدا را شکر
این اتفاقات و به خیر گذشتن ها برای اینه که من به خدا سپردم همه چیز رو
من ایمان دارم که اون بهترین اتفاق رو برای من رقم میزنه
خدا را شکر
این فایل و اتفاق باعث شد که دوباره به یاد بیارم اتفاقات گذشته رو
و سپاسگزاری کنم و سپاسگزاری کنم تا زمانی که زنده هستم
ماشین ِ ما قبلا تو پارک بوده و ماشین سنگین بهش خورده و شیشه هاش خورد شده
من خدا را شکر کردم که کسی داخلش نبوده که اتفاق بدتری بیفته
و اطرافیان از آروم بودن من و همسرم تعجب کردن
روی ماشین ما اسید پاشیدن
که اونم ذهنمون رو کنترل کردیم
یکی از عزیزانم رو در اثر بیماری پندمیک از دست دادم ولی من ذهنم رو بعد کمی گریه کردن و ناراحت بودن که خیلی هم واسم سخت بود
کنترل کردم
و داخل دفترم از کارهای خوبی که اون داخل زندگیش کرده بود و مهمتر اینکه خوب و عالی زندگی کرده بود ،بسیار نوشتم
و گفتم باید درس بگیرم که منم خوب زندگی کنم و به هر چیزی که دوست دارم داخل زندگیم برسم
و چقدر من آرومتر شدم
همین بیماری پندمیک رو ،من اینقدر ساده گرفتم و در موردش صحبت نکردم
و فکرم رو کنترل کردم
و باز هم اطرافیان گفتند تو دیگه همه چیز و ساده میگیری
اگر این بیماری فلان کنه و بهمان کنه و…
ولی من و همسرم و بچه هام این بیماری رو نگرفتیم
اتفاقاً چقدر به من خوش گذشت
از دور شدن از بقیه گرفته که روی خودم و دوره ها کار کردم
تا گشتن و داخل طبیعت رفتن و در کل لذت بردم و خدا را شکر کردم همچین موقعیتی درست کرد
کسب و کار شخصی و آنلاین خودم رو راه انداختم
و یه اتفاق هم که ظاهر بسیار بدی داشت
برای خونمون افتاد که مجبور شدیم کل وسایل چوبی خونه رو ،از سرویس خواب و کمد دیواری گرفته تا کتاب و لباس و….با دستای خودمون دور بریزیم
یه کم طول کشید نسبت به بقیه ی مسائل تا فکرمون رو کنترل کنیم
اون موقع هم من هنوز با شما آشنا نشده بودم
چند ماه بعدش به این خانواده اومدم
ولی اون مورد هم گذشت و باعث شد کمد دیواری های عالی و با جنس خوب و شیک بزنیم
یعنی سبب خیر شد
باعث شد من یاد بگیرم به مال و اموال نچسبم و راحتتر بگذرم
الان راحتتر از وسایل اضافی خونه و لباسی که استفاده نمیکنیم ،میگذرم
یعنی خیلی خیلی راحت میبخشم
اره میبخشم ،چون میبینم این دنیا ارزش نداره و همه ی اینها گذراست
و بازم سپاسگزارم استاد جان
که باعث شدید این یادآوری ها برای ذهن ما بشه
و هر روز سپاسگزارتر از روز قبل باشیم
دوره حل مسائل فوق العاده ست
من هنوز برای فایل ها کامنت نزاشتم ولی روی خودم کار میکنم و تمرینات دوره رو انجام میدم
عالیه عالی
بازم ممنونم از شما و مریم جان عزیزم
امیدوارم ببینمتون
خدا نگهدار
سلام استاد گرامی و عزیز و دوستان خوبم.
من حرف شما رو کاملا قبول دارم که تفسیر و تعبیری که ما به اتفاقات میدیم معنی اون اتفاق رو ایجاد میکنه. واقعا اتفاقات به خودی خود معنی ای نداره و شاید به ظاهر هم اتفاقی که می افته اتفاق بدی باشه اما تعبیر و تفسیری که ما برای اون اتفاق در نظر میگیرم باعث میشه که نتیجه اون اتفاق مشخص بشه. حالا ما به اتفاقات زندگیمون چه معنیهایی میدیم و چه نتیجههایی میگیریم؟ چقدر برام جالب بود این نکته ای که شما در مورد اسپیس اکس گفتی که دلیل موفقیت این شرکت همینه که به همین اتفاق به ظاهر نامناسب که موشک از بوستر جدا نشده و منفجر شده رو به عنوان شکست یاد نکرده و گفته: «عملیات جداسازی سریع و برنامه ریزی نشده قطعات» یعنی اونها به این اتفاق اینجوری نگاه کردن که اولا کی گفته ناموفق بوده و منفجر شده و دوما لحنش اینجوری بوده که «برنامه ریزیش میکنیم دفعه بعد که این اتفاق رخ نده»
در مورد خودم که چه اتفاقاتی توی زندگیم رخ داد که بعد از اینکه تونستم نگاهم رو بهش تغییر بدم و به احساس خوبی برسم باعث شد برام اون اتفاق خیر بشه در مورد حوزه سلامتی هست. من یک مدتی به شکل بسیار شدیدی به تضاد سلامتی خوردم که امکان بلع درست آب رو نداشتم و این اتفاق ناگهانی برای من رخ داد. من خیلی به این فکر میکردم که من روی باورهای سلامتی به شدت کار کردم و این چه شرایطی هست که برای من ایجاد شده نکنه قانون جواب نمیده؟ ولی ذهنم رو کنترل کردم که چرا هر دری به دیوار میخوره تو به قانون شک میکنی؟ قانون که تا حالا خطا نداشته و گفتم من مسیر قانون رو ادامه میدم و این مسئله حل میشه (به دلیل اینکه به ماهیت مسئله به صورت خیر فکر میکردم اینطوری تصمیم گرفتم) خلاصه این اتفاق حل نشد و من هم نشانه ای برای دکتر رفتن دریافت نکردم و نه اعتقادی هم نداشتم و ندارم که باید برم دکتر چون این باور رو دارم که دارو و اینجور موارد مسیر درستی نیست و من باید به صورت طبیعی بدنم خودش خودش رو درمان کنه و مشکل باید از درون حل بشه. خلاصه من تمرکزم رو گذاشتم روی آرامش بیشتر داشتن و احساس خوب و روی باورهام کار کردم و دلیلی که به این موضوع میتونستم اینجوری نگاه کنم این بود که باور داشتم که سلامتی از درون ایجاد میشه و دوما باور داشتم که این اتفاق به نفع من هست. خلاصه یک روزی من به شدت بابت این تضاد تحت فشار قرار گرفته بودم و تصمیم گرفتم باز هم روی باورهای سلامتیم کار کنم و اعتقاد داشتم که این اتفاق به نفع من هست، وقتی داشتم یکی از فایلهای آرامش درپرتو آگاهی رو گوش میدادم فکر میکنم فایل چهارم بود دیدم که یک جمله ای گفته شد توسط استاد که ببین فلان بیماری از چه زمانی و در چه شرایطی برای تو ایجاد شده؟ و خدا الهامی بهم گفت که به مسواک زدنت دقت کن. و من متوجه شدم که من در گذشته اصلا زبانم رو با زبانشور مسواک نمیشستم و این رو استفاده نمیکردم و مدتی هست که دارم از زبان شور استفاده میکنم و شاید دلیل اینکه بلع من به مشکل خورده همین کار جدید هست. بلافاصله تصمیم گرفتم این کار رو دیگه انجام ندم با اینکه خیلی هم راضی بودم از نتیجه کار زبانشور ها و واقعا دهانم همیشه خوشبو و تمیز میکرد اما من تصمیم گرفتم این کار رو انجام ندم و پس از گذشت یکی دو هفته کاملا دیدم مشکل بلغ من 90٪ کمتر شد و من به راحتی هم آب میتونم بخورم و هم غذا رو هم راحت تر میخورم و واقعا هم سلامتی از درون من ایجاد شد و واقعا هم این اتفاق خیر شد. البته من هنوز حدود 10٪ در گاهی اوقات مشکل بلع رو دارم ولی چون انقدر کم شده دیگه تمرکزی نگذاشتم که بخوام به صفر برسونمش و تمرکزم رو جاهای دیگه زندگیم که مهم و اساسی بوده گذاشتم و حتما برای بهبود 100٪ای این موضوع وقت میگذارم.
همچنین من هم همیشه اسپیس اکس رو دنبال میکردم و در جریان این راکت هم بودم که قراره ارسال بشه اما مثل گذشته به صورت ریز بهش توجه نمیکردم. ولی جالبه چیزهایی که شما تو این فایل گفتید و برداشتی که شما از این اتفاق تکنولوژیکی داشتید «هیچ ربطی به اخبار تکنولوژی ای که منتشر شده نداشت» و همه میگفتن اسپیس اکس ناموفق عمل کرده. درصورتی که این قدمی که برداشته شده چقدر موفقیت آمیز بوده، واقعا جای خالی سایت های تکنولوژی ای که به صورت مثبت به اتفاقات جهان نگاه کنند کم هست دقیقا همین نوع نگاهی که شما به این اتفاقات تکنولوژی داشتید که صدها برابر بهتر از کاری هست که دوستان در اخبار تکنولوژی انجام میدن. من هم بسیار سعی میکنم که ورودی های ذهنم رو کنترل کنم و هر سایت خبر تکنولوژی ای رو دنبال نمیکنم، ولی باز هم از شدت علاقه نتونستم خودم رو از روند پیشرفت تکنولوژی بی نصیب بگذارم و سعی میکنم هربار سایت های بهتری که در مورد این موضوعات صحبت میکنند رو پیدا کنم.
مثلا همین مدت من در مورد هوش مصنوعی و اتفاقات فوق العادهای که در این حوزه افتاده مطالعه کردم و از ابزارهایی که تولید شده استفاده کردم و دیدم که چه تحولات بسیار فوق العاده ای تو این حوزه ایجاد شده و حتما آینده کسب و کارها و زندگی مردم با این روند پیشرفت هوش مصنوعی تغییر میکنه. و برخلاف اینکه خیلیها میگن هوش مصنوعی خطرناکه و باعث نابودی شغل ها میشه به نظر من فرصتی برای میلیونها برابر ارزش بیشتر ایجاد کردن و ثروت بیشتر ایجاد کردن هست و باعث تولید بی نهایت فضای پولسازی بیشتر و رشد بیشتر در جهان میشه و چقدر هوش مصنوعی کارها رو ساده تر کرده و چقدر ابزارهایی رو تولید کرده که کارها رو به شدت ساده و سریع کرده. یعنی قبلا شما برای اینکه در مورد یک موضوع تحقیق کنی و به اطلاعات برسی باید حداقل 5 تا 10 تا سایت رو بررسی میکردی الان فقط با گفتن یک جمله که در مورد فلان چیز به من اطلاعات بده هوش مصنوعی مثلا چتجی پی تی این کار رو برای شما انجام میده. بهش میگی برام فلان برنامه رو برام بنویس و به هر زبانی که اراده کنی و بخواهی برات کد رو مینویسه و تحویلت میده و تازه توضیح میده کامنت گذاری هم میکنه که این کد داره چی کار میکنه. یک عالمه چیزهای جدید رو من در حوزه هوش مصنوعی یادگرفتم و یک عالمه ابزار رو تست کردم و این تازه اول راه این حوزه هست و مطمئنا یک عالمه پیشرفت بیشتر دیگه هم در راه هست و حتی استاد شما برای سایت خودتون و کارآمدتر کردن و سریع تر کردن بخش هایی مثل عقل کل و .. هم میتونید از تکنولوژی هوش مصنوعی استفاده کنید که سر راست جوابها رو به کاربران برسونید و خیلی کارها میشه انجام داد. واقعا تکنولوژی شگفت انگیزه. امیدوارم از این ابزارها استفاده کنید و لذتش رو ببرید.
عاشقتونم. در پناه خداوند یکتا شاد و پیروز و موفق باشین.
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️
شما عشق منی
اول از همه باید تحسین کنم زیبایی و سرسبزی بی نظیر پارادیسو ،چقدر زیباست که اردیبهشت بهشتی رو با این دیدن این مکان بهشتی شروع کنی، چقدر فوق العاده شده در این فصل و چقدر منتظر این بودم که دوباره پارادایسو ببینم؛ درطول ویدیو بارها و بارها تحسین کردم این همه زیبایی خداوندو، و نکته دوم سلامتی و تناسب اندام شما که با انجام دادن به قوانین سلامتی به این تناسب اندام رسیدید و حفظشکردید، دم شما گرم
استاد جان در مورد برخورد با تضاد ها و اتفاقات زندگی باید تحسینتون کنم کاملا درست اشاره کردید، این ما هستیم که به اتفاقات و شرایط زندگی که برخورد باهاشون حاصل تفکرات و باورهای ما هستند برچسب میزنیم و احساس خوب یا بد بهشون داریم
شما در مورد پندمی صحبت کردید و از خودتون مثال زدید گفتم منم مثال خودمو بگم
قبل از دوران پندمی زیاد روی این مباحث باورها و تفکر مثبت وارد نشده بودم یعنی قبلش با یه استاد دیگه ای تو همین موضوعات آشنا شدم و حتی دوره اش رو هم تهیه کردم اما خیلی ریز نشده بودم توش و به نظرم اونقدر مثل شما دقیق و واضح مسائل موشکافی و مطرح نشده بودن ؛ در همین دوران پندمی من به چند چالش برخوردم که خیلی منو تکون دادن، اولینش همین بیماری فراگیر بود که همه دچارش شدن و تبعاتش دامنگیر همه شد ولی نگاه آدم هاست که مسیر زندگی رو براشون تعیین میکنه ، من قبلا هم گفتم تو یک شرکت هواپیمایی هستم، پرواز هام کم شد، بیشتر خونه بودم و واقعا حوصله ام سر میرفت کار دیگه ای نداشتم مهارتی بلد نبودم که ازش استفاده کنم و در واقع برنامه ای هم نداشتم ، در همین بین رابطه ام با همسرم بهم خورد و ما به سمتی رفتیم که دیگه باهم نباشیم ، من خیلی تقلا کردم که شرایطو درست کنم از همسرم خواستماین کارو نکنیم ، ازش خواستم بهم فرصت بده خلاصه به اون مرحله که نباید رسید و بازم در این بین من یه مشکل سلامتی هم برام پیش اومد؛ از چند طرف داشت بهم فشار میومد، ولی اون فشار روحی در روابطم به شدت سنگین بود، تا جایی که من به خودکشی هم رسیدم؛ اما یه جرقه تو ذهنم یه لطف خداوند یه روزنه نور ، امیدو بهم برگردوند ، اولش دنیا واسم تموم شده بود و داشتم رو این اتفاق برچسب منفی میزدم، حتی روی بخث سلامتیم هم همینطور؛ به لطف خدا یکم که خودمو آروم کردم و بهم الهام شد که یوسف حرکت کن و اونجا نمون رفتیم برای جدایی اقدام کردیم و با اینکه علی رغم میل باطنیم بود این کارو کردم و توکل کردم به خداوند؛ وقتی روی آروم کردن خودم کارکردم و ادامه دادم صدای خداوندو هربار بهتر و بیشتر میشنیدم ، خیلی هدایتی رفتم سراغ اینکه مهارت کسب کنم، چندین مهارت کسب کردم، از گواهینمامه موتور گرفتن و موتور سواری یاد گرفتن گرفته تا تعمیرات پکیج و بهبود زبان انگلیسیم، تو روابط با دیگران سعی کردم بهتر بشم، و دنبال کار دوم رفتم و هدایت شدم به کار مورد علاقه ام و آموزش دیدم ازش پول ساختم، حتی هدایت شدم سلامتیمو بهبود ببخشم و مشکل جسمیم حل شد به لطف الله مهربان، همزمان به سمت شما و فایل شما هدایت شدم، اول فایل های رایگانو دیدم و شنیدم و بعد از دوره ها استفاده کردم و الان دوتا دوره خریدم، یعنی اون فایل های رایگان راهم هموار کرد و نتایج کوچیک گرفتم و از طریق فایل های دوره دارم نتیجه های بزرگتر میگیرم
میخوام بگم من از اتفاق تو رابطه ام اولش گفتم این اتفاق بدیه و بعدش که با خودم فکر کردم دیدم میشه به این به ظاهر بد ، جور دیگه ای نگاه کرد و نتایجو به نفع خودت رقم بزنی، تونستم تو تنهایی رو خودم کار کنم ، رو باورهام، رو ایمانم رو توکلم رث مهارتهام، رو روابطم با آدم ها، و ازش فرصت بسازم، منم اولش ترسیدم و افسرده شدم، اما از خدا خواستم که کمکم کنه و راه هدایتو بهمنشون داد ،کی؟ وقتی که من عوض شدم و تغییر کردم و نگاهم به اون اتفاق عوض شد
به خودم گفتم هر اتفاقی بیفته همون خیرست، از شما یاد گرفتم و به لطف الله به سمت شما هدایت شدم؛ حتی خونه ای که با هزار آرزو تو تهران خریده بودیم رو فروختم و بخش اعظم پولشو به همسرم دادم چون در خرید خونه هر دومون کارکردیم و پولشو جور کردیم و دیدم اون بنده خدا الان درآمدی نداره و مهریه اش رو هم بخشیده بازم اینکه دوست نداشتم این کارو کنم ، توکل کردم به خدا گفتم این اتفاق باید بیفته و حتما خیری توش هست و خدا هوامو داره؛ کاری که من کردم به 99 درصد از آدمها بگی میگن حماقت کردی
برام مهم نبود ، مهم این بود که داشتم به هدایت خداوند گوش میدادم
استاد جان الان خداروشکر خیلی بهترم به لطف خدا خیلی آگاهی ها از شما یادگرفتم و دارم ادامه میدم ، مثال ها زیاده در این مورد ولی این مثال بزگترین و بارزترین مثالی بود که میتونستم بزنم
انشالله در پناه هدایت الله مهربان میریم جلو و در مسیر درست سوت زنان حرکت میکنیم و از زندگی کوتاهی که در این جهان مادی خدا بهمون عطا کرده لذت میبریم
خیلی دوستوت دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون️
به نام خدا
سلام استاد جانم سلام استاد عشق سلام استاد مهربانم استاد عباسمنش عزیزم
استاد جون امروز اومدم توی سایت شروع کردم با خودم و خدا در مورد شما و قانون صحبت کردن خداوند گفت احساست اتفاقاتت رو بنویس ؛روی اخرین فایل بنویس و به استادت بگو اول از همه میخوام بگم من عاشقتونم استاد بی نظیرم شما فوق العاده اید چقدررر از ته قلبم سپاسگذارم که خدامنو هدایت کرد اینجا سمت شما؛شما واسه ی من شدید الگو یک الگو در تمام جنبه ها…من چند وقته که خودم به تنهایی مهاجرت کردم به شهر دیگه و به خواسته ی سال 1401 ام رسیدم از خدا سپاسگذارم برای رسیدن به این خواسته ام البته من شهری که توش زندگی میکردم شهر خوبی بود و بزرگ و از نگاه عموم مردم کار من بی منطقه و من هیچ جوابی واسه ی حرفای بقیه نداشتم اینجا با یک سری تضادها برخوردم البته ایم تضادها توی شهر خودمم باهام بود ؛خواسته هام شکل گرفت خواسته هامو نوشتم خواسته های سال 1402 رو نوشتم واسه ی سال 1402 هدف تایین کردم و اومدم نوشتم خدایا بهم بگو که چیکار کنم که بهشون برسم من از اینکه مهاجرت کردم خوشحال ام من ازت سپاسگذارم منو هدایتم کردی به این شهر فوق العاده زیبا و بی نظیر ..دیروز خودم تنهایی رفتم به جای زیبا توی طبیعت خلوت کردم ؛استاد من کامل و از عمق وجودم این حرف شما رو درک کردم که بچه ها هروقت به یک مسئله ای برمیخورید یا یک راه حلی میخواید یا میخواید بفهمید علاقتون چیه برید به دل طبیعت منم این چند روز که بهار هست و هوا عالیه میرم طبیعت اونجا تنها با خودم و خدای خودم خلوت میکنم و چقدررر فرکانسم بالا میره چقدر احساسم بهتر میشه چقدر ذهنم باز تر میشه ایده هایی به ذهنه میرسه ..دیروز رفتم توی یک باغی که بیشتر از 70 هکتار بود و لذت بردم بعد گفتم خدایا چقدر صاحب این باغ اینجا لذت میبرده چقدر ثروتمند بوده گفتم چقدر لذت بخشه زندگی در طبیعت من میخوامش خداجونم من یک زندگی اینجوری رو میخوام و بعد یاد شما افتادم که توی پارادایس زندگی میکنید وگفتم خدایا چقدر استاد لذت میبره چقدر عالیه ؛عشقش کارش تفریح ازادی سلامتی رابطه ی خوب باتو و همه چی رو همزمان باهم داره این حجم از ازادی که داره چقدررر خوبه من از زندگی آزادی میخوام اصلا یکی از دلایل خواستم برای ثروتمند شدن همینه…و بعد خدا بهم گفت استاد عباسمنش خیلی جدی و متعهد به عمل به قانون؛ دوسداری مثل اون باشه زندگیت مثل استادت عمل کن عین اون متعهد و با ایمان باش ؛ استاد جونم اینها رو که دارم مینویسم اشک تمام صورتمو گرفته و من دیروز به خودم توی اون طبیعت گفتم میخوام پامو جای پای استاد عباسمنش بزارم هرکاری که ایشون کرد منم بکنم ایشون اولش کنترل ذهن واسش سخت بود ولی انجامش داد منم انجام بدم ..ایشون خیلی ورودی هاش رو کنترل میکرد و به قول خودش توی اون گرمای بندرعباس صبح تا شب وقتی راننده تاکسی بود فایل میشنید منم میخوام صبح تا شب فایل بشنوم ؛استادجونم من میخوام به تماااام حرفاتون گوش بدم هرکاری شما کردید منم بکنم میخوام مثل شما باشم چون زندگی که شما دارید همش تمامش خواسته ی الان منه ..با تمام وجودم با عمیقی ترین لایه های وجودم میخوام تغییر کنم میخوام عباسمنشی واقعی باشم میخوام ببینمتون دوسدارم با شما و مریم جون با بچه های عمل گرای سایت ارتباط داشته باشم پس من باید اول خودمو بالا بیارم من باید نتیجع بگیرم تا بتونم بچه ها رو ببینم تا شما و مریم جون از نزدیک ببینم…دیگه نمیخوام حرفهای قشنگ بزنم همونجور که به هدف سال 1401 ام رسیدم به اهداف سال 1402 برسم خیلی راحت تر و بهتر میخوام از لحظه به لحظه ی وقتم استفاده ی مفید کنم و از همه مهم تر خداوند بهم گفت هرروز باید توی سایت باشی وقت بزاری و منم میخوام هرروز بیشتر از روز قبل خودمو ببندم توی سایت..اینجا رو دوسدارم اینجا این سایت انرژی اش خالصه پر از ورودی خوبه میخوام که بیشتر عمل کنم به اموزشهاتون استادم استاد عزیزم میخوام نه با 80 درصد حرفاتون بلکه به 100 درصد حرفاتون عمل کنم میخوام همه ی حرفاتون باااور کنم چون قلبم میگه اینکارو بکن
چند روز پیش
یکی از فایل هاتون شنیدم و این فایل رو برش زدم بارها و بارها اون قسمت رو شنیدم که شما توی اون فایل گفتید که من به محض اینکه اولین ضربه ها میاد دستامو میبرم بالا و میگم خدایا من عاجزم من عاجزم من ناتوانم من اگر تو منو هدایت نکنی اگر تو دست منو نگیری به قول موسی من از هر خیری از تو برسه به من فقیرم و اینو با صدای شما چندین بار شنیدم و یادمه اون روز دوتا خانم اومدن دوربینشون دادن به من دادن که من ازشون عکس بگیرم استاد جونم این چند روز هم که رفته بودم تو دل طبیعت توی همون باغه روی صندلی ها خوابیده بودم و داشتم با صدای پرنده ها مراقبه میکردم بعد که ذهنم اروم شد حسم منو برد سمت دیگه ی باغ یک اقایی در حال نوشتن بودن توی اون فضای زیبا منم یک لحظه به خودم گفتم چقدر لذت بخشه بیای اینجا دفتر بیاری وفایل های استاد رو اینجا بشنوی وبنویسی به اون اقا گفتم خسته نباشید چقدر لذت بخشه نوشتن بعد حسم منو برد سمت همون صندلی ها من نشستم و بعد اون اقا خودش اومد سمت من و خودشون رو معرفی کردن که ایشون یکی یک کارگردان و فیلم نامه نویس موفق و شناخته شده بودن و اینجوری من با ایشون اشنا شدم و بهم گفتن برای کار ممکنه بتونم کمکت کنم و میخوام بگم که من نمیدونم که به چی علاقه دارم یعنی اطمینان رو نداشتم و الان دارم میفهمم که انگار خدا داره قدم به قدم بهم علاقمو میگه و داره هدایتم میکنه همون جا که شما گفتید تسلیم باشید و من تمام تلاشمو میکنم که تسلیمش باشم و نمیدونم چرا این اتفاقات میفته نمیدونم چطوری فقط میدونم که خدا داره هدایتم میکنه به سمت خواسته هام راهشو نمیبینم راهشو نمیدونم اون میدونه و همین قسمت زیبای رسیدن به خواسته هامه که این چند روزه هرروز منتظر یک معجزه ام یک اتفاق خوب و جالب واسم بیفته همینش منو داره شگفت زده میکنه اما مطمئنم که به اهداف امسالمم میرسم و ازاونجایی که شما گفتید با من فقط در مورد نتایجت حرف بزنم دوسدارم دفعه ی بعد که خواستم کامنت بزارم از محقق شدن خواستم و از اتفاقات فوق العاده ای که واسم افتاد بنویسم
من کلا خیلی دوسدارم از اتفاقات خوبی که واسم توی روز میفته و اتفاقات جذاب به بقیه بگم و حسم میگه بیا اتفاقات خوبت رو اینجا بگو اینجا دوستای هم فرکانس داری ..
و منم میخوام گوش بدم هر اتفاق عالی و قشنگی که افتاد رو بیام و اینجا واستون بنویسم هم فرکانس خودم بره بالا هم فرکانس دوستانم
دوست دار شما نسرین
سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان.
از شما بینهایت سپاسگزارم بابت این محتوای ارزشمندی که تولید میکنید و این آگاهی های ناب رو با ما به اشتراک میگذارید و تمرینات هوشمندانه ای که برای ما طراحی میکنید. اولش ذهن منطقیم گفت تو که هیچ مثالی نداری پس کامنت ننویس ولی نیروی الهی درونم گفت شروع کن به نوشتن کامنت مثالها رو کم کم یادت میارم.
به عنوان تمرین این فایل مثال های من در مورد موقعیتهای به ظاهر بدی که من تونستم با باورهای متفاوت نتایج رو به نفع خودم تموم کنم:
دقیقا همین موضوع پاندمیک که باعث ضرر و زیان کسب و کار خیلیا شد واقعا برای من به جز خیر چیزی نداشت. من تو اون برهه داشتم برای یک تیمی کار میکردم که هم کلاسهای ورزشی حضوری داشتیم و هم کلاسهای آنلاین. یعنی مدیر تیم از قبل از پاندمیک کلاسهای آنلاین رو سازماندهی کرده بودن و ما با شروع پاندمیک فقط بخش آنلاین رو ادامه دادیم. یه جورایی مدیر ما و تیم ما هم توی مدار مناسبی بودیم و انگار خودمونو آماده کرده بودیم برای همچین روزی.
جالبه من همون روز اول ملاقات با مدیر، درواقع برای کلاس های حضوری به ایشون درخواست همکاری دادم و اصلا نمیدونستم که کلاس آنلاین هم دارن. ولی ایشون گفتن شما قراره تو بخش آنلاین کار کنی و کلاسهای حضوری رو فقط خودشون برگزار میکردن. اول یه ذره خیلی کم نگران و ناراحت شدم من بیشتر دوست داشتم کلاس حضوری داشته باشم و خودم رو براش آماده کرده بودم و بلدش بودم. احتمالا به این دلیل که فکر میکردم آنلاین بلد نیستم نگران شدم. ولی چون داشتم خیلی خوب روی خودم کار میکردم کلا ذهنیت مثبتی داشتم و با کمال میل پذیرفتم. اوایل که کارمو شروع کردم مربی آنلاین بودن خیلی برام سخت بود و واقعا بلد نبودم. حتی چند بار با مدیر سر نابلدی من یکمی بحثمون شد. ولی انقدر رو کارم تمرکز کردم که بعد از مدت کوتاهی به حدی رسیدم که از خود مدیر کار رو بهتر انجام میدادم و ایده های عالی رو اجرا میکردم. پاندمیک باعث شد بخش آنلاین بیشتر فعال بشه و مشتری هام هر روز بیشتر بشن و من چون کارمو خوب یاد گرفته بودم اون همه شاگرد رو میتونستم ساپورت کنم. در نتیجه هر ماه حقوقم بیشتر و بیشتر شد. و در اون برهه واقعا حقوق من چندین برابر شد. در واقع بیشترین درآمد من تابحال در همون برهه به دست اومد. الان که بهش فکر میکنم میفهمم که چقدر من در مدار مناسبی بودم که به یک کار آنلاین هدایت شدم و اون پاندمیک چقدر برای من خیر بود.
بعد از 9 ماه کار کردن با این تیم و کسب تجربیات ارزشمند، یک سری تضادها بوجود اومد. مثلا بدلیل تعدادبسیار زیاد شاگردا افراد دیگه ای به تیم اضافه شد و سیستم کاری تغییر کرد که من باهاش زیاد اکی نبودم. تا قبل از اون من خودم تنهایی اون همه شاگرد رو مدیریت میکردم ولی با ورود این افراد جدید اختیاراتم کم شد و از کارم ایراد میگرفتن. اولش از این تغییرات یکم ناراحت و عصبی شده بودم ولی انگار یه حسی بهم گفت که باید از این تیم بیام بیرون. من تصمیم گرفتم که از کارم بیام بیرون و تمرکز کنم روی کسب و کار شخصی و آنلاین خودم. پس بازم این اتفاق به ظاهر بد باعث رشد و پیشرفت من شد. من با الگوبرداری از همین افراد موفق، تونستم ایده های شخصی خودمو اجرا کنم و دو تا محصول خوب رو هم با کمک دوست عزیزم تولید کردم. این دو تا محصول همش ایده های الهامی خودم بود. دقیقا تو شرایطی که توی خوابگاه زندگی میکردم، بدلیل نبودن امکانات ورزشی من با چند نفر از بچه ها که پایه بودن هر شب چند دقیقه ای ورزش میکردم. در حین ورزش همش بهم حرکاتی الهام میشد که نیاز به وسیله خاصی نداشت و با وزن بدن و بدون اینکه نیاز باشه روی فرشهای نه چندان تمیز خوابگاه دراز بکشیم و کاملا بصورت ایستاده یا روی مبل قابل اجرا بود. بعدا من همین حرکات رو جمع آوری کردم و بصورت دو تا محصول درآوردم.پس این بار هم یه موضوع به ظاهر ناخوشایند یعنی نداشتن امکانات ورزشی نه تنها به ضرر من نشد بلکه باعث خلاقیت من شد. در هر صورت کسب و کار من از هیچ شروع شد و درسته که رشد آهسته ای داشت و خیلی پولسازی زیادی نکرد ولی خب این اولین تجربه من بود پس بجای اینکه بگم من تو کسب و کار شخصی آنلاینم موفق نشدم منصفانه تر اینه که بگم تجربیات خیلی خوب و ارزشمندی یاد گرفتم که تا آخر عمرم به دردم میخوره.البته این دو تا محصول قابلیت این رو داره که دوباره با کیفیت بالاتر تولیدشون کنم و بیشتر بفروشمشون و طبق قانون تکامل محصولات بهتری هم تولید کنم.
بعد از حدود یکسال کسب و کار شخصی انلاین، موعد پایان نامم رسید و من باید حتما پایان نامم رو هر چه زودتر مینوشتم و دفاع میکردم بنابراین به تمرکز بسیار زیادی نیاز داشتم. بنابراین دوباره یک تصمیم دیگه گرفتم اینکه کسب و کار شخصیم رو فعلا متوقف کنم و فقط روی پایان نامم تمرکز کنم. چون فهمیدم واقعا نمیتونم روی هر دوش تمرکز کنم. خلاصه تو همون شرایط پاندمیک بود که رفت و آمدها خیلی کم شد و تونستم توی سکوت و تنهایی بیشتر توی خونه بشینم و تمرکز کنم روی کارم و بعد از حدود دو سال تونستم از پایان نامم دفاع کنم. پس اینجا هم موضوع به ظاهر بد پاندمیک به نفع من تموم شد.
اولش که میخواستم روی پایان نامم کار کنم خیلی سختم بود دوسش نداشتم و غر میزدم میگفتم این پایان نامه باعث شده من از کسب و کار و درآمد بمونم ولی خب ذهنمو کنترل کردم و کم کم در حین کار روی پایان نامم یه ایده ای بهم الهام شد یک کانال تلگرامی در مورد موضوع پایان نامم درست کردم و آزمودنی های پایان نامم رو در اون عضو کردم بعدا افراد دیگه ای هم بصورت هدایتی عضور کانال شدن و تا الان از این کانال هم تونستم یه مقداری پول بسازم. پس من به جای اینکه بگم دپایان نامم منو از کسب و کارم انداخت یا بگم درآمدم از این کانال خیلی کمه باید بگم واقعا این کانال از صفر بوجود اومد و همین مقداری هم که تونستم پول بسازم خیلی تحسین برانگیز و فوق العاده اس و میتونه بازهم بیشتر و بهتر بشه و این کانال به دلیل پایان نامم بهم الهام شد پس پایان نامم هم برای من خیر بوده.
اتفاقا همین اواخر بود که تلگرامم دو سه هفته ای قطع شد و با هیچ وی پی ان و هیچ پروکسی وصل نمیشد، اولش ناراحت شدم و تقلا میکردم وصلش کنم ولی بعد گفتم حتما یه خیری هست و کلا بیخیال تلگرام و کانالم شدم. تهیه محتوا برای کانال از من انرژی و تمرکز میگرفت و قطع شدن تلگرام باعث شد من اون چند روز تمرکز بذارم برای ادیت پایان نامم. کاری که چند ماهی بود به تعویق انداخته بودم ولی با باز شدن تمرکزم، تونستم انجامش بدم خداروشکر. پس اینم میتونه یک مثال باشه از اتفاق به ظاهر ناخواسته ای که من چون متفاوت بهش نگاه کردم نتیجه دلخواه گرفتم.
مثالهایی رو هم به یاد میارم از موارد ظاهرا نادلخواه زندگیم درگذشته که اگر میتونستم با دید مثبت بهش نگاه کنم میتونست چقدر برام خیر باشه ولی خودمو سرزنش نمیکنم که نتونستم در همه موارد مثبت فکر کنم بلکه خودمو تحسین میکنم بابت مواردی که تونستم با نگرش مثبتم نتیجه مناسبی از یک اتفاق به ظاهر نامناسب بگیرم.
همچنین مثالهایی رو به یاد میارم که همین الان در زندگیم هست و هنوز باورم نشده که اینها هم میتونه به نفع من باشه. پس باید روی این موارد هم کار کنم. یعنی ذهن منطقیم میگه نه این یکی دیگه امکان نداره که برای تو خیر باشه.
ولی وقتی میگیم الخیر فی ما وقع هررر انفاقی بیفته به نفع منه، این شامل همهههه موارد میشه نه اینکه شامل یک سری موارد بشه و شامل یک سری موارد نشه.
البته هر اتفاقی بیفته میتونه به نفع من باشه به شرط اینکه من بصورت واقعی و درونی دید مثبت بهش داشته باشم، ولی اگر نتونم دید مثبت بهش داشته باشم اون اتفاق به ضرر من تموم میشه. پس همه چیز به خود ما و زاویه دید ما بستگی داره.
سپاسگزارم…