اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 775 روز

    امروز666مین مداربهشت سایت روتجربه کردم.خدایاشکرت.

    155مین گام طلایی را ،رویِ مدارطلایی روزشمارزندگی قدمهای تکاملی طی کرده ام.الهی شکرت.

    به نام خدا وسلام به خدا.

    سلام به استادومریم جون خوش تیپ و به دانشجویان، بهترهِ بگم نجات یافتگان الهی درصراط مستقیم.

    الهی سپاسگذارم بابت سلامتی واحساس عالی که باخانواده ام داریم که( اِ شانتیونش شده زندگی آرام بانی نیِ به حال. ایموجی چشمک ولبخندبه خدا)

    استاداین اتفاق به ظاهر بد!نعمت پندمیک رومن اسمشو میذارم نعمت الهی که این معجزه باعث شد.

    به اندازه ی خودم،باچشم خودم ببینم،وباگوشم بشنوم که من باپیغمبر برای خداهیچ فرقی ندارم !!!!!!!!

    مریضی پول هرچی که هست براهمه میتونه باشه انتخاب باماست.

    وتواین بگیروببندما خیلی خوب وخداروشکرسالم موندیم وبا قانون جذب ازسمت خدادعوت شدیم الهی شکرت که به بهشت ماروهدایت کردی متشکرم.تاابدها.همه درگیرمریضیهاوکشت وکشتاربودندماروخودمون توبهشت کارمیکردیم.اینم نتیجه ی اعمالمون عالی.

    چون ماکه زمان پیغمبرهانبودیم همش توی مدرسه وکتابهامیخوندیم درزمان پیغمبرکفاراین جوری کردندمشرکان اونجوری کردند!!!!!!!!

    عده ای ازمسلمانان ،یاسروعماروسمیه، را روی شنهای داغ والی آخرکه هممون خوندیم.

    حالاباز،نوبت به اولادپیغمبرشد.

    عمروعثمان وابوبکرویزیدوالی……..آخر

    به اولادپیغمبرظلم کردند.

    حضرت زهراوحضرت علی و 11 تا امام واطرافیانشان رابه خاک و خون کشیدند!!!!!!!!

    وای استادگریه هامیکردم !!!!

    گله هامیکردم!!!!!!!!شکایت‌ها میکردم !!!!!!!!!

    قضاوتهامیکردم!!!!!!!!!!!!!

    بپرس ازکی!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟ چرا!!!!!!!؟؟؟وبرای چی!!!!!!؟؟؟

    ازخداکه ظالم بودوالان هست وتاآخرظالم هم هست!!!!!

    خوب خداجون چرامنوبه دنیاآوردی !!!!!!؟؟؟؟؟؟

    که آخرش من برم جهنم!!!!!!!!!!!

    چراظلم کنی به من!!!!؟؟؟؟چون خداآدمه وتوآسمونهانشسته حتمادیگه نوچه هاش دور،وبرشن!!!تازه دوتاشونم روسرشونه های ماگذاشته وماحملشون میکنم انگارتوپایانه ی باربری استخدام بودم!!!!!دوتاازفرشته هاش مسولیت جابجایی شون بامنه!!!!!

    خب حالاماگنهکاربودیم به دنیاآمدیم کارهای خوب بکنیم بریم بهشت!!!!!خدایابگم غلط کردم دست ازسرمابرمیداری!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

    این که حساب وکتاب مابودلحظه ی جان دادن با آقاازرائیل. ونکیرومنکرباگرزهای آهنین وآتشین روبه روشدیم وای برماکاشکی به دنیانمیومدیم واین همه بدبختی وعذاب روبه جان نمیخریدیم!!!!

    خب ماگنهکاریم لامسب چرابه پیغمبر بدبخت بی سروزبان وصبور واولادش اینکاروکردی!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟ همش خدایاتقصیرتوبود

    که این کشت وکشتار ، رو راه انداختی دلت خنک شد!!!!!!

    خب اینکارهاروکردی اوناطاقت داشتندومزدشونم بهشته لذتشومیبرن!!!!!وای برماکه نه اولدپیغمبریم!!! نه امامیم!!! نه سیّدیم !؟ حالاچیکارکنیم!!!؟؟؟؟؟

    ازگفته های بزرگترها و تو روضه ها که شنیده بودم. بازمیگفتم: ازبس که پیغمبرمیگن مظلوم بودنتونست ازحق خودش دفاع کنه!!!!!!بچه ها شوبه کشتن دادمقصراصلی پیغمبرِ نتونست جواب خداروپس بده!!!!!

    نردبام همینجورپله به پله بالامیرفت ومقصرهاروشناسایی میکردم!!!!!!جیگرم میسوخت!!!!!

    حالاتوروضه هاهرچی بیشتردلت بسوزه وزجه بزنی به خواسته های دنیوی واخروی زودتردست پیدامیکنی!!!!

    وخوشابحال کسانی که توی راه و مسیر این بزرگان به شهادت نائل شدند!!!!!!!!

    خوب!!پس چی شد!!!؟؟؟؟؟کلاه بزرگی سرِ ماشدچون زمان پیغمبرهاوامامان نبودیم!!!!!

    حالابازمیگفتم: کاش منم پسربودم الان که جنگ ایران باعراق است میرفتم شهیدمیشدم جام توبهشت آماده بود.آره!!!!!اینم که نشد!!!

    ولشکن یکم توجهنم میسوزیم بعدم حتماًولمون می‌کنند!!!!چون همه چیزهای خوب زمان پیغمبربودتمام شد!!!!!!!

    علی مونده باحوضش لیلامونده بااین همه بارگناه!!!!!!!

    بازسوادقرآن خواندن پیداکردیم که تمام تلاش مادرخدابیامرزم این بود آرزوداشت بچه‌هاش سواد داربشن!!!!چرا؟؟؟؟چون خودش بیسوادبود!!!!!!!بلدنبوقرآن بخونه باخودش نیت کرده من بایدکارکنم بچه‌هام درس بخونن سوادقرآن خواندن ویک آدرس خوندن رو بلدباشن!!!!!!!!

    خب توی قرآن همش ازم

    همنشینی شیطان جهنم آبجوش واوووووووو……..

    خوب حالاهمه ی درهابه روی مابسته شده اینم از دیربه دنیاآمدن مابقیه چقدرخوش شانس بودن زمانهای قدیم به دنیاآمدن!!!!!!!!

    ولی خب خدالعنتشون کنه که خیلیهاشون بدآدمهایی بودن جای کافرهاومشرکهاجهنمه ایموجی زبون درازی براشون گذاشتم!!!!!

    خب حالانوبه حُبِ حضرت علی وزهراوالی آخرباشیم ازقتل وقارونی که زمان ظهورِ آقازمان بشه ماکه مثل علفهای هرزهستیم کناریم چون گریه کن امام حسینیم!!!!!!

    ولی اولادعمروعثمان ویزیدوبقیه روخوب قتل وقارون میکنه دلِ ماهم خنک میشه!!!!!!!!!

    وبعدباامام زمان زندگی خوبی داریم بعدکارهای خوب انجام میدیم خب مسلماًبه بهشت میریم!!!!!!!!

    چون ماتوی ایران وجمهوری اسلامی مسلمانه ماهم نه کافرنه مشرک آدمهای خوب وبهشتی هستیم!!.

    خدایا این آگاهی های ناب ازکجاتوکله ی من جاگرفت ازبی سوادی مادرم ازناآگاهی جامعه !!!!!؟؟?؟

    چرااون دانایی وآگاهی که ازبدو تولد همراهم کردی همه ازحافظه پاک شد؟آیا مقصرمن بودم!!!؟؟؟؟؟

    اومدم برای هدایت من اون کودکی هستم که تازه لب وزبان به سخن گشوده واین سن کودکی شیرین ترین لحظه ی زندگی برای والدینه!توهم خالق والبشری مهربانترازپدرومادری.

    ازاول هم میگم هیچ زرنگی نداشتم که ازت درخواست استادعالی کنم!!!

    راستش استادچی!!!!؟؟؟؟؟ کشک چی!!!!؟؟? ماست چی !!!!!!!؟؟؟؟؟مربی خداچی یعنی چی!!!؟؟؟

    یک خدایی بودماروخلق کردمنتظرگناه کردن مابودونشسته مچ ماروبگیره ومستقیم به جهنم بدوبرو!

    خب خدایاننه ت خوب بابات خوب چراشیطان روهمراه ماکردی این یعنی جنگ بین تو،وشیطان وماهم شدیم بازیچه ی دست هردوی شما، زورهرکدام بیشترباشه برنده اونه!!

    ماهم ابزاربردوباخت شما شدیم!!!!

    اینم ازحضورآقاشیطان.!!!

    واز زمانی که دهن خداوپدرومادرخداوکل فامیلای خداروبه همه چی گرفتم وازسرتاپای خداگرفتم شادویادکردن!!!!!

    بعدخدامنورودستاش گرفت انداخت توی اقیانوس استادعرشیانفربرای شستشو.

    وبعداز2سال گفتم من بایدپیشرفت کنم اگه فقط رومحصول کارکنم میگندم من بایدمثل آب رون جاری باشم وهروز ازروقبلم متفاوت ترباشه که دوباره خدابغلش کردوپرت کردتواقیانوس استادومریم جون.

    حالااستادبه بیشترفایلهانگاه میکنم میگم خدایاعقب ماندم حسابی!!!!!

    مثلا شماازراکت میگین باخودم گفتم حالایک راکت که برای توب بازیه چقدرکارداره که نتونه درستش کنه خخخخخخ!!!!

    بعدیک آن شنیدم صدای موشک میادخوابم بردصبح که نگاه کردم متوجه شدم ازچی صحبت میکنین باخودم گفتم لیلاببین آدماچکارکردن واقعابراچی به دنیااومدی!!!!!!؟؟؟؟

    بعدگفتم ببین استادمیگه همین که این راکت فقط روشن شدواز زمین حرکت کردیعنی تمام موفق شدن.

    ولیلاجون همینکه 2تااستادناب خدابرات رسونده وازسکوی زیرصفروناآگاهی به سمت خداپرتاب شدی فکرکن موشک هواکردی همین که درتوانت بوده انجام دادی بقیه شوخدابرات درست میکنه چون این وعده راهم توی قرآن گفته ازهربنده ای به توانش عمل می‌خواهیم مرسی خداجون ولی من بهترینهارومیخوام مادی ومعنوی وهیچ کاری هم بلدنیستم هیچ حرکتی،هیچ ایده ای،هیچ انگیزه ای ندارم هرآنچه نعمت دردستان توهست من وخانواده ام تسلیمیم ونیازمنددستان توهستیم به تواعتمادکردم.

    عاشقتونم استاد.

    واینجابودکه خدادرقرآن گفت دردوره ی هرپیامبری بلایی ازآسمان نازل کردیم همه گرفتاربلاشدند!!!!!!!!!

    به غیرازمومنان که ماقبل ازنزول بلاآنهارانجات دادیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1150 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته دوست داشتنی و تمام دوستان و هم مسیران

    از نظر من موضوع نگاه متفاوت به اتفاقات یکی از بهترین شتاب دهنده ها برای ادامه مسیره این رو از آموزه های استاد عزیزم یاد گرفتم و واقعا در زندگی بهش رسیدم که هربار حالم رو خوب نگه داشتم هر اتفاقی که بوده برای من جز خیر به همراه نداشته

    بارها توسط فایل‌های مختلف این رو از شما شنیدم و جالبه که هر بار انگار بهتر درکش می کنم

    یادمه اولین بار که در مورد پسر دومتون یوسف شنیدم و این که چطور با این موضوع کنار اومدید من نمی تونستم متوجه بشم

    می‌گفتم چطور میشه یه نفر اینقدر مسلط باشه که به راحتی از موضوع به این بزرگی عبور کنه و در حال بد باقی نمونه

    من براساس گذشته‌ام سر کوچک‌ترین چیزها به راحتی به هم می‌ریختم و حتی همون لحظه توی گفتگوهای ذهنیم با خودم میگفتم این که خیلی موضوع مسخره‌ایه چرا بهم ریختی؟ و وقتی فکر می کردم این موضوع اونقدر الکیه که حتی نباید توجه منو جلب کنه اما منو بهم ریخته باز حالم بدتر می شد.

    برای اینکه بگم از کجا یادش گرفتم یه خاطره از بچگیم میگم که اونقدر عجیب بوده که هنوز یادمه

    برادرم برای خرید رفت بیرون فکر کنم یه 5 هزار تومنی بهش داده بودن اون موقع هم مبلغ خیلی بزرگ و عجیبی نبود شاید در حد 50 هزارتومان الان می ارزید برادر من توی مسیر پول رو گم کرد و برگشت خونه اون عزیزی که پول رو داده بود در حدی گریه و زاری و دعوا مرافعه راه انداخت که من وقتی اومدم فکر کردم یه عزیزی فوت کرده. حتی همون موقع هم وقتی فهمیدم ماجرا چیه برام این کارها عجیب بود.

    و این موضوع با من بود در حدی که اگه لاستیک ماشین من فقط کم باد نه پنچر فقط کم باد بود من بهم می ریختم تا ساعت‌ها درگیرش بودم تا برم یه جا لاستیک رو نشون بدم. واقعا اغراق نمی کنم موضوعاتی به همین کوچیکی منو عصبی و ناراحت می کرد.

    سال 402 حال روحیم اونقدر بد بود و اونقدر عصبی بودم که اطرافیان توصیه می کردن برم دکتر و دارو بگیرم من تنها کاری که کردم فقط چند ماه خودم رو بستم به سایت و دوره های استاد رو با جون و دل کار می کردم و فقط چند ماه بعدش همون افرادی که به من می‌گفتن برو دارو بگیر ازم می پرسیدن چکار کردی که اینقدر آرامش داری؟

    الان اونقدر تغییر کردم که هر موضوعی رو چنان خوب می بینم که همه چیز فقط برام زیباییه

    چند وقت پیش به دلیل سرما اداره‌ها تعطیل می شدن اما ما چون درمانی بودیم باید می‌رفتیم سرکار

    همکارام همه غر میزدن که ما چقدر بدبختیم همه خونه هستن ما باید اینجا باشیم

    اما نگاه من و حرفی که می‌زدم این بود: خیلی عالیه خیابونا خیلی خلوته چون مدرسه و بقیه ادارات تعطیل هستن راحت تر میرسم سرکار من می‌باید این روز رو سرکار می بودم اما الان برای همین روز کاری به من دو برابر حقوق میدن. چون هوا سرده مراجعین کمتر هستن و کارمون هم سبک تره من در این تعطیلی چیزی جز خیر نمی بینم خدا برامون راحتی و ثروت فرستاده.

    فکر کنم همین مثال‌ها تفاوت نگاهم از گذشته تا به امروز رو نشون بده. البته که به این موضوع واقف هستم که همیشه باید روی پاشنه آشیلم کار کنم. و این یه تمرین دائمی خواهد بود.

    الان که واقعا تعداد موقعیت‌هایی که ناراحتم کنه اونقدر ناچیزه که میتونم بگم تقریبا صفره اما در مورد همون ناچیزها به مرور روی خودم کار کردم. چند روز پیش سرکار بودم خبری رو بهم دادن که اصلا موضوع کوچیکی نیست اما جالبه من برای چند لحظه حالم به شدت بد شد و بعد انگار چیزی از درون من باهام حرف زد و خدا شاهده کمتر از چند دقیقه بعد حال من طوری بود که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.

    تمام مسیر برگشت از سرکار به خونه من موضوع به اون بزرگی و بدی رو فراموش کرده بودم و محو این بودم که خدایا من چقدر پیشرفت کردم که حتی به ساعت نکشید فقط چند دقیقه حال من بد بود و تمام…

    تغییر نگاه من برام معجزه کرده. هربار چیزی پیش میاد که ظاهراً موضوع خوشایندی نیست من فقط فکر می کنم این یه نشونه است یه چیزی توی دل خودش داره که میخواد منو رشد بده یا مالی یا شخصیتی یا فرکانسی فرقی نداره شاید فقط این باشه که من یه باور اشتباه داشتم و متوجهش نبودم و خدا با یه تلنگر کوچیک می خواد یادآوریم کنه و نذاره که کار به چک و لگد برسه.

    سپاسگزارم از خدای خوبم که جهان رو اینقدر قانونمند عادل و زیبا خلق کرده

    ممنونم از شما استاد عزیز که مسیر رو اینقدر زیبا برای ما هموار کردید

    و ممنونم از خودم برای پایبندی به تکرار و عمل به قوانین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    محمد شادی گفته:
    مدت عضویت: 812 روز

    بادورود به استاد عزیز وخانوم شایسته .

    این فایل نشانه امروزم بود .تمام جهان وتمام مخلوقات .به نوعی تضادرو تجربه کردن تا به این موقعیت که الان هستن رسیدن .تمام خواسته ها و موفقیتها که در زندگی است همه به نوعی با تضاد برخورد کردن .چون اگر تضادها نباشد موفقیت ها پیش نمی آید چون باید تضادی باشد که پشت سرش پیشرفتی باشد اگر به زندگی بزرگان دقت بکنیم میبینیم که همه از دل تضادها جلو رفتن . همین ماهواره که خواستن به فضا بفرستن ماهواره در ای به اون بزرگی که تا الان سفینه ای به اون بزرگی رو درست نکردن ولی ایلان ماکس با ساختن چنین ماهواره‌ای ثابت کردن که میشود هر خواسته ای میشود اگر با باورهای درست جلو بریم .باتشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مجتبی زمانی گفته:
    مدت عضویت: 861 روز

    به نام تنها قدرت جهان

    خداوندا من هرچی دارم از آن توست

    استاد جان من انتخابی تیم ملی کوراش برای بازیهای آسیایی به دلایلی انتخاب نشدم و بعد از اون اومدم در رشته دیگه کشتی چوخه قهرمان شدم و جایزش کربلا بود که مبلغی برای قهرمان کمتر میگرفتن که به لطف خدا اعزام شدم به کربلا خیلی احساس خوبی داشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 494 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    روز155

    اتفاقات مشابه نتایج متفاوت

    خدایا شکرت که امروز هم فرصتی طلایی بهم بخشیدی تا تجربه کنم بهترین خودم را

    الخیر و فی ما وقع

    استاد این جمله شده ورد زبونم از هر جهت با هر اتفاقی فقط میگم الخیر و فی ما وقع بخدا که دارم باهاش لذت میبرم و معجزات در زندگی ام میبینم

    استاد گفته بودم که گلو درد عجیبی گرفته بودم این روز ها با اینکه طبق قانون سلامتی دارم زندگی میکنم و دوسال بود که هیچ دکتری نرفته بودم و هیچ گونه سرماخوردگی نگرفته بودم ولی این روزها داشتم با گلو درد عجیبی دست و پنجه نرم میکردم و میگفتم هر چی که هست خیریتی داره برام

    هر چقدر هم اطرافیان میگفتن برو دکتر من می‌گفتم باید در این امتحان الهی سربلند باشم هر اتفاقی برام بیوفته خیر هست و تا لحظه آخر صبر کردم و واقعا دیگه روز آخر دیگه کار داشت بیخ پیدا میکرد که خدا وند دستهاشو فرستاد تا بهم کمک کنه هم خیر و برکت بهم برسونه هم ایمانم را قوی تر کند دیروز که تصمیم گرفتم نوبت دکتر بگیرم تو شهر خودمون هر چقدر زنگ زدم جوابگو نبود زنگ در حیات بصدا درآمد دوستم اومده بود یه کاری داشت و میخواست بره شهر دیگه ای که نزدیک شهر خودمونه بهم گفت میای فلان جا با هم و برگردیم بهش گفتم من می‌خوام نوبت دکتر بگیرم برم یه سر دکتر گفت آماده شو بیابریم اینجایی که من دارم میرم با هم میرسیم دکتر هم

    اومدم بالا زنگ زدم همسرم گفت برو

    خواهرم از یه طرف اومده بود لباسها پسرشو ببره که وقتی دید من درد دارم کمی نیست پیشم تا من نوبت دکتر بگیرم

    وقتی دوستم اومد گفت خب حالا برو دکتر

    خواهرم گفت من بچه ها رو میبرم خونه خودم تو برو دکتر

    اما ه شدیم همه با هم حرکت کردیم رفتیم خواهرم و بچه ها رو گذاشتیم خونشون خودمون هم رفتیم اون شهر دکتر

    رسیدیم مطب گفت نوبت ندارم فردا بیا

    گفتم از شهرستان اومدم دوستم گفت اشکال نداره ما هم عجله نداریم یه نوبت بزن تا هر وقت که تونستی نوبت ما شد ما میریم تو شهر یه دور می‌زنیم چه زمانی بیایم خانم منشی خدا دلش رو نرم کرد گفت باشه برین یه ساعت و نیم دیگه برگردین .

    ما هم رفتیم داخل شهر کلی دور زدیم و خرید کردیم و کلی جاها رفتیم و لذت هم بردیم و برگشتیم گفت نوبتت نزدیکه بشینید نگاهی سر صدای به روی دیوار ها کردم و داشتم شکر گذاری میکردم به خاطر اتفاقات خوبی که برام افتاده بود تابلوهای زیبایی که روی دیوار بود داشتم نگاه میکردم و لذت می‌بردم اصلا گلودردم یادم نبود اینقدر حالم خوب بود بعد از چند دقیقه فرستادم داخل بعد از سلام نشستن به دکتر که گفتم و نگاه کرد گفت اگه فردا پس فردا می‌رفتی دکتر باید حتما چند روز بستری می‌شدی

    همون لحظه تو دلم گفتم خدا هوامو داره خودش منو در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط هدایت میکند و میگفتم خدا جونم من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن بهم گفت گلوت آبسه شدید کرده و گوشت هم درگیر شده

    چندتا آمپول و سرم نوشت که اونا هم در بهترین زمان و بهترین مکان اومدیم شهر خودمون رفتیم زدیم تا اومدیم خونه ساعت 11شب بود دیگه

    و من فقط داشتم میگفتم خدایا شکرت همه کاره ام تویی هوامو داری قول دادی وعده دادی به مو میرسه ولی پاره نمیشه هیچ برگی بدون اذنت به زمین نمیوفته

    بخدا قسم استاد با اینکه چندین روز اذیت بودم ولی یک بار هم گله و شکایت نکردم چرا من اینجوری میگفتم یه امتحان الهی باید ازش سربلند بیرون بیام هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است من نمیدانم من تسلیمم خودش بهتر می‌دونه

    و همه چی به نفع من شد درسته شرایطم به ظاهر سخت بود چندروز و شب اذیت شدم فیزیکی ولی یک بار هم ذهنم رو درگیرش نکردم فقط میگفتم خیر خداست هر چی پیش اومد خوش اومد باهاش حتی عشق بازی هم میکردم و بخدا حالم باهاش خوب بود

    و میگفتم خدایا شکرت که در سلامتی کامل هستم

    و سجده شکر بجا آوردم

    خدایا شکرت

    استاد یه تضاد دیگه که باعث خیر و برکت و رشد و پیشرفت من بود اینکه همسرم به تضاد مالی برخورد . من تونستم ذهنم رو کنترل کنم و به فکر کاری بر ای خودم باشم

    دیگه منتظر کمک همسرم نباشم چشمم همش به جیب همسرم بود که ببینم کی میتونم بهم پولی بده

    وقتی اون به تضاد خورد درسته برامون سخت بوده و کنترل ذهنم در این مواقع انصافا کار سختی هست ولی من با گوش دادن به فایل هدیه ثروت تو سایت بخودم قول دادم که درآمد داشته باشم و تا یکسال آینده هم به سه برابر. بیشتر برسونمش و الان به لطف خدا و آموزش های شما و تعهد و پشت کار وتوانایی خودم الان به اون درآمد سه برابر بیشتر از زیر صفر رسیده ام و درسته هنوز درآمد بالایی نیست ولی همینکه من تونستم به قولم عمل کنم و قدم بردارم خداوند دست بکار شده و خودش داره بهترین اتفاقات را برام رقم میزنه با نشانه ها باهام صحبت می‌کنه وقتی ازش خواستم کمکم کرده در هر شرایطی مواظب و نگهبانی بوده من به خدای خودم اعتماد دارم

    خداوند داره هر لحظه مرا هدایت و حمایت میکند اتفاقات همه به نفع من داره پیش می‌ره

    خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم

    خدایا شکرت که تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها نعمت غضب کرده ای و ن گمراهان

    استاد امروز سرحال به لطف خدا بلند شدم با دخترم رفتم کارگاه مینا کاری

    بعد دختر به باش پیام داده برام پول بزن

    باش براش 30هزار تومان زده بود تا خوراکی بخره من یه لحظه فکر کردم 300هزار زده به دخترم گفتم بیا ببرمت برات یه دست لباس برا ت بگیرم دخترم گفت مامان ،بابا سی هزار تومان زده برام من گفتم نه سیصد زده خودمم هر چقدر کم داشتیم می‌زارن روی پول لباست

    رفتیم در مغازه لباس فروشی بسته بود گفتم حتما خیریتی تو بوده

    اومدیم خونه یه لحظه به ذهنم اومد اون سیصد هزار نبود سی هزار بوده واریزی

    همون لحظه گفتم خدایا شکرت چقدر تو هوامو داری رفتیم مغازه بسته بود برای همین بود تو هوا منو داشتی پیش دخترم منو سربلند کردی

    نرفتیم اونجا بعد من پشیمون برگردم

    خدایا شکرت که هر لحظه خودتی که هوامو داری بوووووس بهت

    خودت از اون بالا داری همه چی رو برام مدیریت می‌کنی

    حالا خودم پول داشتم اگه ولی مطمئنم که خدا اونو برای یه کار مهمتری که کلی برام خیر و برکت الهی در آن وجود داره نگه داشته من بخدای خودم اعتماد دارم ایمان و توکل دارم باور دارم که خودش همه کاره است و هر لحظه هدایتم می‌کنه به بهترین راهها ومسیر های سرسبز الهی

    خدایا شکرت

    برای حال خوبم که همش ازان توست هر آنچه دارم مالک اصلی تویی عاشقتم که عاشقانه عاشقمی

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خدای بزرگ‌و هدایت گرم

    سلام به استاد و خانوم شایسته عزیز و همه دوستان خدا قوت

    خدایا شکرت بابت این همه زیبایی ارامش و حال خوب در این مکان زیبا

    من چند روزی ذهنم درگیر یه مساله ای بود که تو کامنت های قبل گفتم و به هم ریخته بودم

    ولی کم کم با خودم گفتم وحید شاید یه نشونه باشه که تو ببینی وابستگی داری به شهرتون یا رابطه عاطفی که داری

    ایا همین الان اگه همه چی عوض بشه واکنش تو چیه ؟میتونی ذهنتو کنترل کنی میتونی خدارو اونجا پیدا کنی و اروم باشی؟

    به خودم اومدم و گفتم من باید روی عزت نفس خودم کار کنم و احساس لیاقت خودمو درست کنم

    من توسط خدا به جایگاهیی که هستم هدایت شدم پس از این به بعدم جایی که میخوام هدایت میشم

    فهمیدم که باید حساسیت رو روی رفتن و نرفتن به شهرستان که مساله پیش پا افتادس کم کنم

    با خودم گفتم تمرکز بذار روی کارت و پیشرفتت

    شاید یه ترمزی که مانع ورود ثروت میشه اینه که فکر میکنم اگه فلان قدر فروشم بره بالا

    اگه مشتریا بیشتر بشه و …من وقت نکنم برم شهرستان این نشونه باعث شد تا من ترمز مخفی پیدا کنم که مانع میشه ثروت بیاد

    اومدم کم کم با ذهنم اروم حرف زدم که کسی به رفتن تو کاری نداری هرموقع میخوای میتونی بری چون تو کارت برای خودته اختیار داری

    ولی تمرکز بذار روی کارت حالا اخر هفته میتونی بری اشتراحت اگه کار نداشتی

    به جاش اومدم ذوق ورود پول بیشتر مشتری و مشغول کار بودن رو تو ذهنم بزرگ کرددم ک یکم کنترلش کردم

    بعد امروز که باز یکم ذهنم بازی دراورده بود با منطق و مثال تونستم یکم ارومش کنم و به محض خوب شدن حالم مشتری بهم پیام داد برای کار

    همه چیز بستگی داره که ما به معنی واقعی بگیم الخیر فی ما وقع یا نه

    از زاویه مناسب نگاه کنیم یا نه

    فقط ما هستیم که میتونیم نتیجه اتفاقات رو به نفع خودمون کنیم با دیدگاهی که داریم

    ممنون استاد بابت این فایل زیبا و پر مفهوم خدارو شکر میکنم که هرلحظه کنارمه و هدایتم میکنه

    و میدونم که بهتر از من میدونه چی به نفع منه و همیشع بهتر از چیزی که من میخوام رو برام کنار میذاره من نباید بچسبم‌و بگم‌فقط فلان مکان فلان شهر و فلان راه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مهدی جعفری گفته:
    مدت عضویت: 861 روز

    سلام

    درود‌بردوستان‌هم‌فرکانسی‌عزیزواستاد‌مهربان‌خداراشاکرم‌تواین‌راه‌قدم‌گذاشتم‌ومرا‌به‌اینجا‌هدایت‌کرد

    امروز‌میخوام‌اشنای‌خودمو‌با‌ای‌راه‌براتون‌بگم.

    من‌‌الان‌نزدیک‌دوساله‌بااستاد‌اشنا‌شدم‌دقیقا‌نوروز‌1400‌من‌تاقبل‌از‌اون‌سال‌ادم‌دیگه‌ای‌بودمن‌همش‌ناشکر‌بودم‌همیشه‌از‌اوضاع‌می‌نالیدم‌مرتب‌اخبا‌رگوش‌میکرم‌اصلا‌یه‌جوری‌بودم‌همش‌تواینستا‌درباره‌غم‌مریضی‌واخباره‌اینجوری‌میدیدم‌همش‌درباره‌مریضی‌های‌جورواجور‌تحقیق‌میکردم‌که‌اگر‌یه‌روزی‌مبتلا‌شدم‌چکار‌کنم‌یادربا‌ره‌جنگ‌تحقیق‌میکردم‌چه‌جوری‌شروع‌شد‌چه‌جوری‌میکشتن‌.همیشه‌تواینستا‌کلیب‌غم‌دارگوش‌میکردم‌اخبارهای‌گرانی‌کالا‌واینجور‌مساعل‌وقتی‌اینارو‌میگم‌حالم‌بدمیشه‌میرم‌به‌اون‌دوران.

    وگذشت‌من‌رسیدم‌به‌نوروز‌1400‌من‌سرسفره‌هفت‌سین‌نشسته‌بودم‌نزدیکه‌20دقیقه‌قبل‌سال‌تحویل‌بود‌داشتم‌به‌خودمو‌زندگیم‌فکر‌میکردم‌یه‌فکری‌امدسراغم‌گفتم‌من‌همیشه‌سرسفره‌دعا‌میکنم‌پول‌دار‌شم‌یا‌‌شغل‌بهتری‌داشته‌باشم‌یاازاین‌جورخواسته‌ها‌گفتم‌امسال‌سال‌اخر‌قرن‌و1300داره‌تمام‌میشه‌ودعا‌کردم‌ایخدای‌مهربا‌قرن‌جدید‌شروع‌میشه‌زندگی‌منو‌متحول‌کن‌ای‌دعاروکردم‌وسال‌تحویل‌شد‌و15‌روز‌از‌سال‌جدید‌گذشته‌بو‌به‌سرم‌زد‌شغل‌جدیدی‌شروع‌کنم‌هی‌میترسیدم‌چند‌روز‌توفکرش‌بودم‌.روز‌18‌فروردین‌بود‌داشتم‌تواینستا‌دوربی‌خودی‌میزدم‌یه‌دفه‌یکی‌ازفایلهای‌استادو‌دیدم‌نظر‌منو‌جلب‌کرد‌متن‌فایلم‌اینجوری‌بود‌بلند‌شو‌شروع‌کن‌ازچیزی‌نترس‌خدا‌همیشه‌باتوس‌از‌یه‌جای‌باید‌شروع‌کنی‌یعنی‌بالای‌20‌بار‌اون‌فایل‌گوش‌کردم‌وپیج‌استادم‌دنبال‌کردم‌وخیلی‌از‌فایل‌هارو‌گوش‌دادم‌وکار‌جدیدمو‌شروع‌کردم‌ووقتی‌بیشتر‌امدم‌جلو‌باسایت‌استاد‌اشنا‌شدم‌وقتی‌به‌گذشته‌فکر‌کردم‌دیدم‌این‌کار‌خداست‌منو‌با‌این‌قانون‌خودش‌واستاد‌واین‌دوستان‌اشنا‌کرده‌تی‌این‌دوساله‌روز‌به‌روز‌حال‌بهتر‌شده‌وازهمه‌لحظ‌پیش‌رفت‌کردم‌واینو‌معجزه‌خدای‌دوست‌داشتنی‌میدونم‌خدای‌خوبی‌ها‌خدای‌مهربانی‌ها‌خدای‌فراوانی‌ها‌.من‌2دوساله‌باخدای‌خودم‌دوست‌شدم‌وهمیشه‌حرفامو‌بهش‌میگم‌مثل‌یک‌دوقبل‌از‌این‌من‌خدارو‌خیلی‌خشن‌میدیدم‌همیشه‌دعا‌میکردم‌‌باسرلج‌بازی‌وکله‌شقی‌باهاش‌حرف‌میزدم‌همیشه‌گله‌شکایت‌میکردم‌ازش‌ولی‌وقتی‌باهاش‌اشنا‌شدم‌دوست‌شدم‌ودرقلب‌من‌امد‌دیدم‌چقد‌بزرگه‌چقدر‌مهربان…

    تی‌این‌دوساله‌تجربه‌ای من‌داشتم‌این‌هست‌که‌شکر‌گذار‌خدا‌باشیم‌ازهمه‌نعمت‌های‌به‌ماداده‌به‌بدن‌خودمون‌فکر‌کنیم‌ببینیم‌چی‌افریده‌تا‌به‌این‌دنیای‌بزرگ‌فکر‌کنیم‌از‌کوه‌جنگل‌از‌گیا‌ها‌جانوران‌قدرت‌خدای‌ماهست‌تا‌وقتی‌باخدای‌خودت‌درصلح‌نباشی‌ای‌قدرت‌زیبای‌ارامشو‌نمیبینی‌.وساده‌ترین‌راه‌شکر‌گذاری‌نه‌از‌سر‌لج‌بازی‌وقتی‌به‌دست‌خودت‌نگاه‌کردی‌قدرت‌خداروببینی‌چی‌افریده‌واون‌موقع‌شکر‌کنی‌یا‌جانوری‌گیاهی‌میبینی‌‌قدرت‌خدارو‌ببینی‌یا‌روزی‌که‌هرروز‌به‌مامیده‌شاکرش‌باشیم‌کم‌یازیاد‌مادر‌مسیر‌درست‌باشیم‌همه‌چیز‌تبیعی‌اتفاق‌میفته‌احتییاج‌به‌زور‌زدن‌نیست‌دروغ‌گفتن‌نیست‌…

    من وقتی‌برای‌دوستام‌یا‌فامیل‌ای‌حرف‌هارو‌میزنم‌نمیفهمنش‌هرچی‌توضیح‌میدم‌باز‌حرف‌خودشونو‌میزنن‌تا‌تواین‌مسیر‌نباشی‌ای‌حرفها‌قابل‌درک‌نیستن

    تشکر‌ازاستاد‌مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    آزی گفته:
    مدت عضویت: 3045 روز

    در کارم خیلی پیش امده که ظاهرا تضادی رخ دهد و من از ان استفاده کنم و راه حل مناسب یا عملکرد یا اصلاح یا رویه ای مناسب استخراج کنم . در این ده سالی که سابقه کار دارم . خیلی تعدادش زیاد بوده اما تضادی که سنگین بود و کمی آزارم داد حدود 1.5 سال پیش بود که مرا وادار به انصراف از پروژه ام کردند در حالی که مدت زیادی منتظر کار بودم و اولش ناراحت بودم و می گفتم خدا چرا منی که باور شرک آلود نداشتم و در ذهنم بقیه یا ارگانی را بزرگ نمی کردم اما همین ارگان یا افرادی مرا محترمانه وادار به استعفا کردن٬ اما بعد آرام شدم و من راه حلی برایش یافتم و یک رویه ام را هم رویکرد جدید وهم اعتدال دادم(نیاز بود یک رفتار را در خودم تغییر دهم که برعکس اموزش های اساتید و برخی دوره ها بود ) اگر آن را نمی یافتم مشکلات ادامه داشت .

    موضوع جدید که تقریبا دو روز است متوجه بیماری شدید دخترخاله ام که از بچگی با هم صمیمی بودیم شدم و این که سرطان پیشرفته دارد ٬تقریبا همسن هستیم و با فهمیدنش دگرگون شدم فکر این که او را از دست بدهم خیلی غمگینم کرد و تازه فهمیدم چقدر برخی روابط فامیلی ریشه ای و عمیق و خاص است و حتی با گذشت زمان یا فاصله ها یا مثلا حتی مسیر دور یا شرایط مثل بیماری و همه گیری و مشغولیت و … این صمیمیت از بین نمی رود . هر وقت هم را در جایی یا مهمانی می بینیم اکثر اوقات با هم خوش و بش می کنیم و چه دختر مهربان و صمیمی و بسیار شنونده خوبی است من این را در هیچ کس ندیدم چقدر شنونده خوبی است و فکر این که تازه فهمیدم چرا گاهی با یک فرد این چنین انس می گیریم و صمیمی می شویم گویی مشترکاتی داریم و هر بار از بودن کنار هم لذت می بریم و گرم می گیریم تجربه ای که با کس دیگری یا فامیل دیگری نداشتم و تازه به ارزشمندی آن پی بردم . امروز باهاش تلفنی حرف زدم و خداروشکر روحیه اش خوب بود و دنبال درمان بود و خواست برایش دعا کنم و به او سر بزنیم . اگر او نباشد اصلا دلم نمی خواهد پایم را خانه خاله ام بگذارم .. خوب می شود خداوند بهم گفت خوب می شود ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    حامد نظافت گفته:
    مدت عضویت: 3170 روز

    سلام استاد ،تقریبا دوسال ونیم پیش من به شدت توجهم رو گذاشته بودم روی نکات مثبت و هر طبیعتی که میرفتم فقط و فقط عکس فیلم از گلها و زیبایی ها میگرفتم و اونو تو پیجم به اشتراک میگذاشتم اینقدر لدت میبردم از اینکار که دوست داشتم فقط تنهایی بیرون برم و طبیعت رو حس کنم و منتظر بودم آخر هفته برسه و باز برم طبیعت ،اینکار اینقدر حالم رو خوب کرده بود که باعث شده بود ارتباطم با خدا هم عالیتر بشه ،اما خوب با شروع هدف شغلیم مسیرم مقداری تغییر کرد و عکاسیم کم شد و درگیر اهدافم شدم و از اون جایی که عاشق تنوعم دوست دارم طبیعت های جدید رو برم و یکی از اهدافم بعد رسیدن به هدف های شغلیم که تمرکز نیاز داره ،همینه . من به وضوح متوجه شدم که اون توجهات مثبت چطور حالم رو دگرگون کرده بودو اینو هم متوجه شدم که ذهن هیچ موقع بیکار نمیشینه و زمانی که ما کم کاری میکنیم در این زمینه دیدن زیبایی ها ،کار خودش رو آغاز میکنه ،یک تمرین دیگه هم که گه گاه انجام میدم اینه که اتفاق خوب می افته مینویسم تو گوشیم خدایا شکرت به خاطر این اتفاق ،و اینکه قانون و باورها داره جواب میده ،البته پیوسته نیست که نیازه روش کار کنم ،واقعا سپاسگزارم که با فایلهای عالیتون من رو باز آگاه میکنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مرتضی دیندار گفته:
    مدت عضویت: 1063 روز

    بسمه تعالی

    سلام و وقت بخیر خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز وهمجنین دوستان هم فرکانس

    اولین کامنت من بعد از مدتها عضویت در سایت استادعباس منش.

    درود برشما استاد که منو پیدا کردین در واقعه منو کشف کردین الحق که شما منو از من بهتر میشناسین واگه غیر از این بود من اصلا نبودم یا یکی منو کشته یا من یکیرو کشته بودم.

    جقدر حالو روحم در آرامش است منی که قبل ازاین فکرمیکردم که حتی خودخدا هم نمتونه مشکلات منو حل کنه

    فرزانه بودن یه دیوانه مثل من،برای دنیا وآخرت شما کفایت میکنه.

    این یک سایت نیست، دفتر نمایندگی خداست برای کسی هدایت خواسته ورستگار شده تا زندگی را خوب زندگی کنه .

    سایت استاد عباس منش منو، من کرد چون خسته شده به در دیوار خوردم بودم وهیچ منطقی برای ادامه نمیدیم.

    بعنوان یه فرد مجرب که سال‌ها مطالعه کرده وکتاب خونده به همه توصیه میکنم که این سایتو زیر رو کنید گنجینه عظیمی پیدا خواهید کرد ،دری بنام صداقت و راستی که منو شما را برای همیشه استغنا خواهد کرد.

    همه ی ما یجوری زندگیمون شبیح زندگی استاده وگرنه ایجا نبودیم از این هدایت نهایت استفاده را بکنیم ،اینجا همون بهشت گمشده منو توست، که سال‌ها بدنبالش بودیم حال که بهش رسیدیم قدر بدانیم وبعنوان وحی والهامات بپذیریم.

    من اهل نوشتن وکامنت گذاشتن نیستم بیشتر نظاره گر هستم ،اما وظیفه خود دانستم که از استاد عباس منش بزرگوار و خانم شایسته عزیز قدر دانی نمایم ودر مقابلشون سر خم کنم،باور کنید اگه به زبان مادریم با شما صحبت می‌کردم میتوانستم بهتر از این اون حس درونیمو بروز بدم.

    با این شعر شاید بتونم حسمو یه کوچولو به شما برسونم.

    سنی بو حسن وکمالیه، جمالیه گوروب قورخ دولال حق دمیه، دوندولر انسان ده دیلر

    خدا رو شکر که همدیگر دوست داریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: