غذای روح چگونه تأمین می‌شود؟ - صفحه 66

1378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1301 روز

    بنام الله

    از بچگی هم هممون کم وبیش با موضوع قانون نه به اینصورت ولی طور دیگه آشنا شده بودیم مثلا از هر دست بدی از همون دست میگری یا هر چه کنی به خود کنی یا از هرچی بترسی سرت میاد یا مار از پونه بدش میاد جلوی لونش سبز میشه وهزار مثال دیگه که نشون میده گذشتگان ما هم یه بویی از قضیه بصورت تجربه برده بودن و ماهم از این قضیه مستثنی نبودیم،مثلا من خودم بچه که بودم هر موقع از ته دل پسر داییم رو که تو شهر دیگه بودن یاد میکردم میدیدم که همونروز یا فرداش میومدن خونمون وکلی اتفقات دیگه.

    متاسفانه من در مورد قانون جذب جنبه منفیش رو تو زندگیم عملی کردم و با دچار شدن به یک بیماری آنقدر تحت تاثیرش قرار گرفتم و آنقدر در مورد شکوه گلایه کردم و در موردش صحبت کردم تا تبدیل شد به بزرگترین نگرانی زندگیم و دوبار تا پای عمل من روکشوند ومیدونم اینا همش بواسطه فکر غلط وتمرکز روی بیماری بود نه سلامتی

    خداروشکر از اونروز که با این سایت آشنا شدم و به واسطه آموزه های خوب توسط استاد ودیگر عزیزان در مسیر حال خوب قرار گرفتم و میدونم که اگه تو این مسیر بمونم و دوره تکاملم رو طی کنم دوباره دارای سلامتی کامل میشم.

    با توکل بر خدا و به امید داشتن جسم و روحی سالم برای خودم و تمام دوستانم🌹🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهری حصاري گفته:
    مدت عضویت: 1419 روز

    باسلام هفتمین روز از سفرنامه هم آغاز شد خداروشکر که توی این ۱۴ روز ک عضو فعال سایت هستم حالم خیلی خوبه به اطرافم و اتفاقهایی ک میفته ک قبلا باعث اذیتم بود توی ذهنم باخودم تکرارشونده میکردم توجهمو برداشتم و از این موضوع کاملا راضی ام

    واقعا وقتی ما میخوایم یک غذایی رو درست کنیم اول لیست مواد لازم رو تهیه میکنیم بعد انرژی صرف میکنیم تا طعم لذیذی پیدا کنه و دلچسبمون باشه

    برای ذهنمون هم باید همین توجه رو بزاریم ک برای تغییر باور برای انتخاب دیدگاه درست ووو اول چه چیزی لازم بعد انرژی صرف کنیم تا به نتیجه دلخواهمون برسیم

    و هرچیزی رو نقبولونیم به ذهنمون ک باورش کنه وسواس توی ورودی های ذهنمون داشته باشیم( حالا چه این ورودی ها حرف باشه شخص باشه مکان باشه هرچیزی که به باور ما تاثیر خوبی نذاره)

    چه نکته خوبی یاد گرفتم امروز

    نمیشه یکمت یه جا باشه یکم دیگت جای دیگه همه وجودمون باید روی یک موضوع تمرکز داشته باشه تا کانون توجهتون مسیرش رو پیدا کنه وخواسته هامون رو بیاره سمتمون

    توجه توجه توجه همه چیز توجه ک باورمون و می‌سازه و مارو در مسیرش قرار میده

    خدایا ممنون ک عین این ۷روز با من بودی تا دیدگاه خودم رو بزارم و به فعالیتم مشتاق تر از دیروز ادامه بدم همراهم باش مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    میثم شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1805 روز

    سفرنامه روز هفتم ۱۴۰۰/۱۱/۱۲

    واقعا خداروشکر که این فایل زیبا رو دیدم

    چقدر جالب ما به جسم مان که فانی است اینقدر اهمیت میدهیم ولی به روح همان که جادوانه است از روی نا آگاهی اینقدر بی توجهی البته روی صحبتم با خودم است ببخشید جمع بستم

    آن هم روحی که از خداست وبا خداوند به وسیله این روح است که به ما قدرت خلق زندگی مون رو داده. که با کنترل ورودیها و دادن ورودیهای مناسب میتونیم این روح رو پرورش دهیم تا بزرگ و بزرگتر شود.وتا آنجا که به راحتی آنچه را که از زندگی میخواهیم رو خلق کنیم تا بدین وسیله جهان رو گسترش دهیم و کاری کنیم که جهان جای بهتری برای زندگی کردن باشد.وخودمان هم فقط و فقط از زندگی لذت ببریم

    خدایا بابت کنترل بیشتر و بیشتر ورودیهای ذهنم سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    معصومه رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1857 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به همه عزیزان

    چند روز میشه که فکرم به بیراهه میرفت افکار خیلی بد داشتم در جمع که مینشستم همیش باور های منفی درمن ایجاد میکرد ولی من باز هم برای کنار آنها بودن مقاومت میکردم

    ممنونم استادعزیزم تو یک دست مهربان خدایی بزرگی

    با شنیدن حرفهای استاد به خودم گفتم ای وای ببین معصومه باز هم تو به خودت ظلم کردی باگوش دادن به حرفهای منفی

    امروز با گذشتن این رد پا از خودم با خودم گفتم بنویسم تا بعدا بیبنم که تا چه حد به عهد خودم وفا کردم و توانستم به غذای ذهنم توجه کنم و از تغذیه فاسد ذهنم جلوگیری کنم

    دوستان دارم در پناه خداوند مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    زهرا کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    به نام خدایی که سراسر عشق است و شکوه

    به نام خدایی که به ما اجازه داده خودمون خالق شرایط دلخواهمون باشیم ولی ما با ورودی های اشتباه و نامناسب به ذهنمون خوشبختی رو از خودمون دور میکنیم

    واقعا اگر همه مردم همانگونه که مراقب سلامت جسمشون هستند مراقب سلامت افکارشونم میبودند چقدر دنیای زیباتر و لحظات شادتری رو تجربه میکردنند

    خدایا شکرت که این قوانین در دنیا وجود داره و استاد رو هدایت کردی که به ما یاد بده

    تصمیم دارم که متعهد باشم خیلی بیشتر از قبل مراقبت کنم از ورودی هایی که به ذهنم میدم با استفاده از اهرم رنج و لذت که خیلی کمک میکنه به پایبندی روی تعهدم

    استاد عزیزم همیشه از شما ممنونم بخاطر حال خوبی که بهمون هدیه میدید و درس هایی که خیلی خیلی خیلی مفید تر از سال ها مطالعه و درس و دانشگاهه

    شاد و خوشبخت باشید در پناه الله

    دوستون دارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    عادله اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1566 روز

    بنام الله یکتا.باسلام خدمت خانواده ی بزرگ عباسمنشیم.من یک ساله که رژیم گرفتم وغذای جسمم رو کنترل میکنم ومواظب ورودی هام هستم وبه وزن دلخواهم خیلی نزدیک شدم وچقدر زندگیم تغییرکرده از همه ی جنبه ها هم اعتماد به نفسم بالاتر رفته هم سالمتر وشادتروسرحال ترم وهم بیشتر در جمع دوستان وخانواده حاضرمیشم هم لباس هام واسم زیباترشده ولذت بیشتری میبرم.الان که این فایلو گوش دادم به این فکرمیکنم اکه بخوام یکدهم اونچه که به رژیم غذاییم اهمیت دادم به ورودی های ذهنمم اهمیت بدم دیگه چه تغییرات شگرفی توی زندگیم ایجادمیشه چقدر فرکانسم بالاترمیره وچقدر زندگی لذت بخش ترمیشه اگه حواسم بیشتر به چیزهایی که میبینم ومیگم ومیشنوم باشه من از امروز به خودم متعهد میشم که ورودیامو بیشتر دقت کنم ومثل همین رژیم غذایی نتیجه ی عالیشو نظاره گرباشم.باتمام وجودم شاکرخدلوند مهربونم واستاد نازنینم هستم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    محمدرضا رئیس آبادی گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    سلام .

    وقت همگی بخیر.

    باز هم سپاسگزار خداوند هستم که کمکم کرد تا فایل روز هفتم سفرم را ببینم و درس بگیرم.

    غذای روح چگونه تأمین می شود؟؛ فایلِ روزِ هفتمِ روز شمارِ تحولِ زندگیِ من.

    خیلی خیلی لذت بردم از این فایل یعنی هم از فایل تصویری هم متن استاد و هم از متن خانم شایسته و قبل از اینکه بیام کامنت بنویسم اهرم رنج و لذتی برای خودم نوشتم وتعهد دادم تا حد اقل 21 روز این اهرم را بخوانم و هم به گفته های استاد تا در این جهان مادی هستم عمل کنم.

    من در ابتدای فایل که مریم خانم اسم اهرم رنج و لذت رُ آوردند در ذهن خودم غذای نا سالم روح رُ تشبیه کردم به اینکه مثلاً وقتی دارم به اخبار گوش می دهم یا هم داستان می شوم با افرادی که از وضعیت فعلی کشور می نالند مثل این می می ماند که از لابه لای پسماند های بیمارستان یه لواشک رُ بردارم و بخورم🤮 به نظرم این تشبیه ذهنی خیلی خوب جواب میده تا ورودی های ذهنم را کنترل کنم.

    حالا جا داره کمی توجه کنم به نکات مثبت خودم؛ من از قدیم نه با اخبار و نه به فیلم و سریال علاقه داشتم و نه به خیلی هم داستان شدن با دیگران.

    یه لحظه به این فکر کردم که اگه 99 .9 دصد اطرافیان خودم رُ فرض کنم که اگه جای غذای ذهنشون و روحشون رُ عوض کنیم الان باید زیر خاک باشند بسکه غذاهای مسموم و گندیده خوردند.

    واقعا استاد ممنونم که با این فایلهای ارزشمندتون باعث می شوید تا خلق کنیم هر آنچه را که می خواهیم .

    خدایا؛

    سپاسگزارم از این همه آگاهی های ناب .

    سپاسگزارم از این همه قوانین دقیق و بدون تغییر که علاوه بر اینکه خودت در قرآن اشاره کردی(هیچ تغییری در سُنت الهی نخواهید دید) استاد عزیز مون هم این رُ تجربه کرده و داره به ما هم آموزش میده و ما هم با کمال اعتماد و ایمان به صداقتشون داریم سعی می کنیم تا مثل وحی مُنزل به گفته هاشون جامه ی عمل بپوشانیم.

    سپاسگزارم از این همه فراوانی.

    سپاسگزارم از همه چی.

    خدا حافظی می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    آرزو گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    سلام به همه عزیزان امروز روز هفتم سفرنامه ام هست

    خدای من که این نجواهای شیطانی چقدر از صبح در گوشم زمزمه میکنه خب همین که این فایل گوش دادی کافیه برای چی میخوای بنویسی خودت میدونی چی فهمیدی باید چیکار کنی حالا میخوای چی بنویسی تا الان وقتی کامنت های دوستان خوندم گفتم فهیمه تو تعهد دادی باید بنویسی یا علی گفتم شروع کردم من این فایل و چند وقت پیش گوش کر ه بودم و دارم رو خودم کار میکنم تا ورودی های ذهنم و کنترل کنم الان تقریبا میشه گفت دوروزه یعنی از دیروز تا بابا موضوعی که ذهنم و درگیر کرده نجواهای شیطانی باعث اضطراب قلبم شده وبا یاد خداوند واینکه خدا هست و بهتر از من راه های درست میدونه وتو باید فقط آروم باشی فقط باید توکل کنی تونستم ذهنم و کنترل کنم قلبم آروم بشه خدا جونم این خیلی خوبه که دارم یاد می گیرم تو شرایط سخت این خودم هستم که میتونم شرایط و با توکل به تو و یاد آوری اینکه تو خیلی قوی و قدرتمندی و مهربان خودم و آروم کنم و یواش یواش شرایط و تغییر بدم احساس ارزشمندی میکنم خدایا چقدر از کتاب زندگی تو ترس داشتم همش فکر میکردم بخونم از تو میترسم و عذاب آخرت رو نصیبم میکنه یه چند بار معنی قرآن قبلا میخوندم ولی هر بار نمیدونم چرا تورو تورو عذاب دهنده میدیم انگار کسی که منتظر تا ما کاری رو بر خلاف میلش انجام بدیم و جهنمش وپر کنه ولی الان قرآن دوست دارم وقتی آیه هایی که استاد و میگن کم سرم میبینم ومعنیش رو می خونم تازه میفهمم چقدر خدا مهربونه و چقدر به ما قدرت داده و چقدر ما رو دوست داره وقتی میگه با یاد من دلها آروم میشه یعنی چی یعنی من مثل یه کوه همیشه پشتتم بنده ی من مواظبتم چقدر آروم میشم واقعا استاد دلیل اصلی اینکه من تونستم قانون جذب و عالی وجودم بپذیر این تطابقی بود شما این قانون و با کتاب خدا دادین خیلی ازتون سپاسگزارم خیلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    شقايق شوقي گفته:
    مدت عضویت: 1749 روز

    ذهنم مقاومت داره حتی برای اینکه بازهم امروز همین حالا کامنت دیگری بنویسم

    ولی خودمو رها کردم و نوشتم و یاد حرف عزیزی افتادم که میگفت حرفی که باید زده بشه میشه

    انقدر روی کانون توجهم کارمیکنم که بگ گراند گوشی جدیدم شده متنی از همون عزیز با این مضمون

    اگر من هر لحظه از طریق کانون توجهم ؛ ذهنم رو مدیریت کنم بطوری که به من احساس بهتری بده ؛ احساس ارامش ؛ توکل ؛ ایمان ؛ اشتیاق برای رسیدن به هدف من به سمت خواسته هام هدایت میشم

    “کل داستان همین مدیریت ذهن است”

    توی هر شرایطی ذهن رو طوری کنترل کنی که به سمت نا خواسته ها و احساس منفی نره

    این ناخواسته ها شامل ( احساس گناه ؛ سرزنش ؛ خودخوری ؛ کلافگی ؛ غم و اندوه و استرس و نگرانی )

    هر زمان دچار این احساسات شدم بلافاصله تلنگری شد تا ترمزی بنام کنترل ذهن رو بکشم و حال خودم رو اگاهانه خوب کنم

    این تمرین روتین هروز منه و ازاین بابت خداروشکر میکنم که این قدرت رو درون من قرار داده این هم از نگاه ساده و ارامشی که در درونم هست نشأت میگیره

    خداروصدهزارمرتبه شکر الحمدلله

    اینجوری میتونم از خداوند انتظار هدایت داشته باشم

    اینجوری اون غذای کثیف و نامطبوع رو به خورد خودم ندادم یا اگر لحظه ای بوش بهم خورده باشه ولی در اون نموندم و با ذهن آگاه و آموزش ها و خوشبینی از اون شرایط عبور کردم

    همه ی این لحظه ها باید یاد بگیرم مثل شما استاد

    که با دیدن یک سلف چقدر زیبا ازش نشونه ساختین برای یادگیری قوانین این جهان

    من هم باید تمارینی به این شکل از هر اتفاق خوب و بد روزهایم بسازم تا درسی باشه که در عمل میبینم و در عمل انجامش بدم

    باید از صبح که شروع به شکرگزاری میکنم نگاه به آسمان میکنم هوای خوب رو محکم تر از روز قبل میبلعم و نفس عمیق میکشم نشونه دریافت کنم

    تا وقتی پشت میزم میشینم و اهدافم رو مرور میکنم بعضیاشون رو تیک میزنم و براشون خوشحالی میکنم و به صفحات بعدی دفترم، اهداف جدیدی باایمان قوی تر اضافه میکنم

    باید از موافقت یا مخالفت همکارام

    باید از تعارف اوردن چای برای رفع خستگی

    از خوردن ناهار همراه کسی که روی میز ناهار همواره میخوام که باشه گاهی میپذیره و صحبتهای جالبی باهم خواهیم داشت

    یا نمیپذیره و من رو به لذت بردن از ویو طبقه ٩ میکشونه باید به همشون فکر کنم و لذتشو ببرم😌

    خدارو صدهزار مرتبه شکر

    این روزها شاید غذای درست به جسمم نمیدم و منتظر دوره بی نظیر سلامتی شما هستم استاد

    چون همیشه از دغدغه های اصلی زندگی من غذای ارگانیک و مقوی بوده همچنین تناسب اندام و فیت موندن

    ولی به این باور رسیدم که خدارو شکر غذای مناسبی به ذهن و روحم میدم

    که ان شاءالله بهتر ازاین هم خواهد شد✅

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    دوستون دارم تنتون سالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1347 روز

    استاد عزیزم و مریم جانم سلام

    من سالها پیش یکی از فایلهای صوتی شما رو گوش کرده بودم اما تو مدار دریافت نبودم

    روزهای زیادی میخواستم کنترل زندگیم و دستم بگیرم

    همیشه در جنگ با اطرافیانم و خانواده ام بودم که اونها رو جوری کنترل کنم که در مدار خواسته های من پیش برن

    اما هرچی توی این باتلاق دست و پا میزدم بیشتر فرو میرفتم

    روزها با همسرم قهر میکردم و همیشه با تهدید به ترک کردن زندگیمون وادارش میکردم که همونجوری رفتار کنه که من میخوام

    اما اون روز به روز دورتر میشد و کار به خیانت کشید

    همش گوشیش و چک میکردم،کیلومتر ماشین و چک میکردم

    واااای وقتی یادم میاد حالم بد میشه واسه همین وارد جزئیات نمیشم

    بعد از چند سال دست و پا زدن و تعقیب کردن قصد داشتم کاراش و یجوری تلافی کنم

    با اینکه خیلی ادم مذهبی ای بودم قبل ازدواج ،اما بعد از ازدواج چون شرایط باب طبعم نبود فکر میکردم خدا میخواد که من تو شرایط بد و سخت زندگی کنم

    ناگفته نماند این دومین زندگی بود که داشتم

    درواقع من یکبار دیگه هم بخاطر فکر مریضم زندگیم و کات کرده بودم

    اما اوضاع نه تنها تغییر نکرد بلکه بدتر شد

    بعد از خسته شدن از کنترل کردن همسرم،یه روز قرآن و باز کردم و آیه ای به چشمم خورد که نوشته بود

    او بی آبرو خواهد شد و پشیمان

    دقیقا هفتم ماه رمضان ۱۳۹۶ بود

    احساس کردم این سخنی از جانب خدااست برای من

    آرامشی عمیق رو احساس کردم و ایمان داشتم که وعده خدا حقه

    دیگه دست از کنترل برداشتم و به بچم و خودم وقتم و اختصاص دادم

    سال بعدش دومین روز ماه رمضان بود

    با اینکه احساس میکردم دوباره همسرم یه کارای مشکوکی میکنه اما چون رهاش کرده بودم و بخدا سپرده بودم عکس العملی نشون ندادم

    ساعاتی بعد از افطار و تقریبا آخرای شب بودکه من تدارک سحری رو میدیدم کسی زنگ در خونه رو زد

    وحرفهایی زد که به جراءت میتونم بگم اون صحبتها جوری شوهرم رو بی آبرو کرد که در تمام سی سال زندگیش اینجوری بی آبرو نشده بود

    تو تمام شهر بی آبرو شد(شهر کوچیکی بود)

    نمیخوام با قصه زندگیم سرتون و درد بیارم

    خلاصه میکنم

    من به شهر مشهد رفتم برای زندگی،آرزوم بود همیشه مشهد زندگی کنم،خونه خریدیم و دوباره زندگیمون و ساختیم البته ناگفته نماند شوهرم چقدر به دست وپام افتاد تا تونستم ببخشمش

    من ندانسته قانون رو رعایت کرده بودم من بخدا اطمینان هزار درصد داشتم

    اما بعد از مدتی باز ایمانم کمرنگ شد

    دوباره افتادم تو چاله های احساسی و کنترل کردن

    واین خیلی بد بود

    با فکرای بد و احساس بد باز کار دست خودم دادم

    دوباره اتفاقای بد میافتاد

    چند فصل از کتاب اسکاول شین رو گوش کردم

    فهمیدم باید از محدوده امن خودم بیام بیرون

    شوهرم مدتها اصرار میکرد خونه رو بفروشیم و تغییر کاربری بده

    با شرکت تو یه دوره خودشناسی از یه استاد تونستم مدارم رو تا جایی بالا ببرم که بتونم حرفهای استاد عباسمنش عزیزم رو درک کنم

    من از محدوده امن با ایمان بخدا بیرون اومدم

    خونه و ماشین و فروختیم و به شهر محل تولدم نقل مکان کردیم،در واقع به ندای قلبم گوش کردم

    انگار کسی میگفت باید از شهر محل تولدت شروع کنی

    شوهرم کار دولتی با درآمد بیست میلیونی رو رها کرد و زد تو دل ترسهاش و کاری که خیلی دوسش داشت

    منم تشویقش کردم

    چون یه چیزایی با فایلهای رایگان استاد یاد گرفته بودم

    کنترل ذهنم رو در حد کم ولی بدست گرفته بودم

    این اهرم رنج و لذت امروز واقعا منو پرتاب کرد به مدار بالاتر

    انگار جرقه ای در وجودم بود اگرچه خریدن سه فصل از کتاب رویاهایی که رویا نیستن نیز خیلی کمکم کرد

    من رد پا گذاشتم تا بدانم از کجا شروع کردم

    من خیلی راحت میتونم پله هارو یکی پس از دیگری طی کنم

    از شما دوستان عزیزم که وقت گذاشتید و دیدگاه منو خوندید ممنون و سپاسگذارم

    در پناه ایزد یکتا شاد،ثروتمندو سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: