غذای روح چگونه تأمین میشود؟ - صفحه 79
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-29.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-01-23 15:45:142024-06-08 22:33:03غذای روح چگونه تأمین میشود؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای هدایتگرم
سلام استاد جانم
خدارو بی نهایت سپاسگزارم که در مسیر تغییر و رشد و پیشرفت ثابت قدم نگهم داشته و امروز یک هفته از شروع روزشمار تحول زندگی من میگذره و در این یک هفته برکات و نعمات خداوند بیش از پیش وارد زندگی شده جوری ک در همین یک هفته به اندازه کل ماه قبل ورودی مالی و درامد داشتم خدایا ازت ممنونم
استاد عزیزم از شما بی نهایت سپاسگزارم بابت این گنجینه بی نظیر واقعا این قسمت از سایت یعنی روزشمار معرکست برای کسی ک در مدار تغییر و رشد باشه متعهدانه و با پشتکار
.
روز هفتم روزشمار تحول زندگی من 13 آذر 1401:
.
این قسمت :
کنترل ورودیها و کنترل کانون توجه
.
استاد شما همیشه تو فایلهای مختلفتون چه تو فایلهای دانلودی چه محصولات و چه سریالهای مستند زندگیتون، همیشه و با هر زبانی دارین اینو به ما یاد میدین که توجه کن بر زیبایی ها بر خوبی ها بر نکات مثبت تا جهان از همون جنس خوبی ها و زیبایی ها بیشتر و بیشتر ب زندگیت بیاره
من از وقتی سریال های شما رو در این 3 سال از سال 98 که فصل 1 سفر ب دور امریکا بود تا الان دنبال کردم و مخصوصا زمانهایی ک آگاهانه در مورد زیبایی های هر فایل نوشتم یا توی دفترم یا توی سایت کامنت گذاشتم، خیلی خیلی ذهنم بیشتر و بهتر تربیت شد برای توجه و تمرکز بر نکات مثبت و به عینه میدیدم آثارش رو که وقتی بیرون و تفریح یا طبیعت میرفتم همش چشمم ب دنبال زیبایی ها میگشت و الان هم تا حدود زیادی این ویژگی رو دارم
همین امروز صبح رفته بودم برای یه کاری بیرون و از ماشین ک پیاده شدم یهو چشمم خورد ب گلهای داوودی قرمز و درشتی ک وسط بلوار کاشته بودن و همون لحظه ناخوداگاه تحسینش کردم.. چند لحظه بعد ب خودم اومدم گفتم آفرین الهه چقدر خووووب ک داری اینقدر ب نکات مثبت توجه میکنی و تحسین میکنی.. شاید این گلهای بلوار ب چشمِ یه آدم عادی ک داره از همینجا رد میشه اصلا نیاد یا شاید من هم در گذشته اصلا بی توجه ازش عبور میکردم
اما رفتار الانم نتیجه تمرین هایی هست که ابتدا آگاهانه با دیدن سریال های شما انجام دادم و الان خیلی اوقات ناخوداگاه شده
حتی در مورد تحسین زیبایی های افراد من خیلی وقتا ناخوداگاه وقتی شخصی رو میبینم از هزار تا چیزش تعریف میکنم نه اینکه بخوام زور بزنم که عمدا ازش تعریف کنم واقعا انقدر به چشمم میاد ک فقط دوس دارم بهش بگم که چقدر موهات خوشرنگه چقدر لباست بهت میاد چقدر بوی عطرت خوبه چه رنگ قشنگی داره رژ لبت و خیلی چیزای ریز و درشت دیگه
واقعا خدارو شکر میکنم ک دارم یاد میگیرم زیبا بین بودن رو
دارم یاد میگیرم تمرکز بر نکات مثبت رو
در مورد کنترل ورودیهام من واقعا تلویزیون رو حذف کردم و با اینکه خیلی وقتا سر میز غذا تلویزیون روشنه و یه فیلم و سریالی داره پخش میشه اما آگاهانه بهش توجه نمیکنم و سعی میکنم حواسمو پرت میکنم چون میبینم که قبلا حتی واسه 5 دقیقه اگه پیگیر اون فیلم میشدم چطور منو با خودش میکشوند و هِی میخواستم ببینم بعدش چی میشه و همینجوری تا ته فیلم رو رفته بودم..
واقعا باورهای ما چیزی جز ورودیهایی که هر روز و هر لحظه داریم ب خورد ذهنمون میدیم نیست
من اگه میخوام واقعا باورامو اصلاح کنم باید جهاد کنم برای کنترل ورودیهام به هر نحوی
جدیدا تو خیابون وقتی صحنه تصادف میبینم خیلی بهتر از قبل ذهنمو کنترل میکنم ک بهش نکاه نکنم و همون لحظه یه صحنه زیبا پیدا میکنم و حواسمو جمع اون میکنم
یا در مورد دعوا و درگیری ک گاها تو خیابون میبینم
ک البته از وقتی دارم بهتر و بیشتر روی کنترل ذهنم و ورودیهام کار میکنم و صبح ها همیشه توی تمرین ستاره قطبیم از خدا میخوام که امروز منو در بهترین زمان در بهترین مکان قرار بده، واقعا کمتر این صحنه ها رو میبینم و در بهترین زمان توی اون مکان خاص حضور دارم
خدارو شکر بابت قوانین ثابتش
به قول عرشیا جان توی فایل گفتگوی چندروز پیش که معرکه بود اون فایل، بهترین ورودی ک میتونیم در طول روز ب خودمون بدیم گوش دادن ب فایلهای استاد هست
من خودم در حین انجام کارم و در طول روز حتی شب ها قبل خواب معمولا هندزفری تو گوشمه و دارم فایلهای روزشمار یا دوره ثروت رو گوش میدم و خودِ همین گوش دادن ب این فایلها یعنی تکرار باورهای درست و ورودیهای درست که میتونه به راحتی باورهای جدید و مثبت رو در من بسازه و رفتار من متناسب با باورهای جدیدم بشه که به طبع نتایج عالی رو برام رقم بزنه
یه کار دیگه ای که میکنم اینه ک معمولا خواسته هام رو به زمان حال انگار ک اتفاق افتاده و دارم بابتشون شکرگزاری میکنم و ب خدا میگم یا دارم برای یه دوستی تعریف میکنم، برای خودم ضبط میکنم و در طول روز به اون ویس گوش میدم ک هم باور منو بهتر میسازه و هم ورودیهام کنترل میشه و باعث میشه هر صدایی رو از نحیط اطرافم نشنوم
استاد جونم این روزا هم که شما در حال سفر رویاییتون هستین و چندروز یکبار فایلاشو برامون میذارین خودش بهترین ورودی برای ذهنم و فرستادن موشک خواسته هام هست ک میام آگاهانه چندبار میبینم و براش کامنت میذارم و سعی میکنم پیدا کنم نکات مثبت بیشتر و بیشتری رو
چندروز پیشم ک موقع خوندن کامنتها یه قسمت از کامنت منو در مورد قسمت رفتنتون پیش راس و تیفانی خوندین خیلی بیشتر ذوق کردم و انگیزه گرفتم
یه انگیزه خوب هم اینه که وقتایی ک کامنت مینویسم و دوستان لطف میکنن پاسخ میدن ب کامنتم و بهم میگن ک تحت تاثیرش قرار گرفتن، این منشا اثر بودن هم خودش انگیزه مضاعفی هست برای نوشتن که همش سوده و سوده و سوووود
از خدا میخوام کمکمون کنه هرچه بیشتر مراقب کانون توجهمون باشیم
از خدا میخوام عینک زیبا بینی رو به چشممون بذاره و فقط زیبایی ببینیم و خوبی دریافت کنیم
از خدا میخوام کمکمون کنه در بهترین زمان در بهترین مکان باشیم و بهترین صداها رو بشنویم بهترین صحنه ها رو ببینیم و بهترین افکار رو داشته باشیم
سپاسگزارم استاد عزیزم
.
با عشق
الهه
به نام خدای مهربان و ثروتمند جهان
واقعا خداروشکر میگم که روزشمار تحول زندگی رو دارم ادامه میدم امروز یعنی روز هفتم که به این فایل برخورد کردم کلی درس و پند گرفتم
میدونی وقتی از روز اول شروع کردم در یک فایل انقدر متوجه صحبت های استاد نشدم ولی الان که روز هفتم هستم می توانم ده ها صفحه درباره صحبت های استاد بنویسم و خداروشکر میگم بابتش
واقعا این دیدگاه منطقی که ما یه سری غذا ها که مثلا کثیف هستنند یا به ذائقه ما خوش نیستنند رو نمی خوریم اما هر روز باور هایی که تاثیز مخربش هزاران برایر قوی تر از غذای مسموم است رو به خورد ذهن خود میدهیم
واقعا در این فایل احساس میکنم باید تصمیم بگیرم که اگر می خواهم تغییر کنم باید ورودی هایی مثل شبکه های اجتماعی رو قطع کنم البته من خیلی وقته که تلویزیون رو قطع کردم و یه سری ادم ها که حرف های نامناسبی رو میزدن رو قطع ارتباط کردم اما هنوز شبکه های اجتماعی مونده و همینجا تو این برگ از روز شمار تعهد میدم که به صورت تکاملی ورودی های شبکه های اجتماعی رو هم قطع کنم
من خیلی چیزها رو تو زندگیم تغییر دادم
و چقدر از نتایج تصمیم به تغییر ها راضی هستم
و خداروشکر میگم که امروز این فایل برخوردم و باعث شد تصمیم جدی تری برای تغییر ورودی های ذهنم بگیرم
من یادم هست که وقتی پارسال عید برای سفر به دیار و روستای خودمان رفته بودیم و همه فامیل هم امده بودند به خوبی یاد دارم هیچکدوم از اون افرادی که از شهر برای سفر امده بودند حرف های منفی نمیزدند انگار که هوای روستا به این ها ساخته به خوبی یاد دارم وقتی ورودی های مناسب در اون تعطیلات داشتم باور کنید که بهترین حس خوب رو داشتم و هر چه که میخاستم همان میشد
مثلا میگفتم فردا بریم فلان جا و بعد پدرم فردا صبح میگفت بچه ها نظرتون چیه بریم همون فلان جا
برایم عالی بود حال که این فایل رو دیدم بیشتر قدرت ورودی های مناسب رو درک میکنم و تصمیم جدی تر میگیرم برای این مسئله
خدایا شکرت که امروز هم مرا به این تصمیم و به این باور هدایت کردی قربونت بشم که همیشه و همیشه مهربان و هدایت گر برایم بودی و هستی
سپاسگزارم از همه دوستانی که کامنت من رو خوندند
باسلام
خداروشکر که تونستم این فایلو چندین بار گوش کنم.استادعباسمنش ازشما ممنونم وسپاسگزار که این فایلای آگاهیبخش را در اختیار ما میزارین.
ورودیهای مناسب برای دهن =اتفاقات مناسب برای زندگی
Excelent
عالیه چون ارزش کنترل کانون توجه را به ما یاد میده.
منم تلاش میکنم ازاین به بعد اخبار نامناسب
و کلا هرچیزی رو که آرامش ،امید وخوش بینی را ازم میگیره اگاهانه ومتعهدانه کات کنم.مخصوصا که استاد گفتن فضای مجازی پر ازاطلاعات واخبار منفی هستش واگه اجازه بدیم وارد دهنمون بشن دیر یازود نتایج منفی و نومیدی وبدبختی رو برامون میارن .پس کانون توجه خودمون رو کنترل میکنیم وبر روی اخبار خوب ،اطلاعات مثبت وبه قول استاد خواسته هامون متمرکز میشیم.وبه قول قران فرکانسهای خوب پیش میفرستیم تا نتایج خوب را از بما قدمت ایدیهم برداشت کنیم.
خدایا شکرت که مرا هدایت کردی به سمت این آگاهیهای خوب ومناسب وبا استاد وبا این سایت آشنا کردی.
خدایا کمکم کن بتونم به این اگاهیها عمل کنم.
سلام استادعزیزم
روزشمارهفتم غذای روح
در دوره قانون سلامتی هستم و چقدربرام جالب بود توضیحات غذای روح و جسم برام بهترجاافتاد من قبلاً هرچیزی رو تست میکردم و میخوردم اصلابه اینکه به جسمم آسیب میزند توجه نمیکردم ودرکنارش به غذای روحم هم توجه نمیکردم وهرآت آشغالی روبه ذهنم میدادم و باتوجه به فرکانسهای که میفرستادم به جهان هستی بازخوردمنفی رومیگرفتم باشنیدن این فایل این آگاهی رودریافت کردم که باید بیشتر از همیشه به ورودیهای ذهنم هواسم باشه چندوقته حوصله ندارم الان دلیلش رو فهمیدم توجه م گاهی به تلویزیون رفته و ناخودآگاه چرت وپرت برنامه هاروشنیدم وغذای نامناسب به ذهنم دادم بخاطرهمین حالم مساعدنبوده خداروشکرکه جواب حال بدیمو فهمیدم تابرگردم تومسیر من آدم وسواسی بابت خوردوخوراکم بودم اما ذهنم رودرمعرض هر مزخرفاتی گذاشتم که نتیجه ش شده زندگی گذشته م و این تمام آن چیزیست که فرستادم پس هرلحظه که شروع به تغییرکنیم میتونیم کنترل ذهن داشته باشیم وباتغییر کانون توجه زندگیمون روتغییربدیم وتعهدانه روی ذهنم کارمیکنم این روزشمارزندگی بطورمعجزه آساهرروز گره های بیشتری ازم بازمیکنه ودارم نشانه هارومیبینم درروزشمار پنجم برای کارم قدم برداشتم امروزبهم زنگ زده شد و پیشنهاد کارارایشگری داده شد وخداوند سریع پاسخ میدهد کافیه مابخواهیم هرچیزی رومیتونیم خلق کنیم هم خیروهم شر خداروسپاسگزارم استادعزیزم بهترینهای خداروبراتون خواستارم
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
روز هفتم سفرنامه روزشمار تحول زندگی من
چند روزی ارتباط من با سایت قطع شده بود و من نمی تونستم کامنت بزارم و روزشمار رو پیش ببرم به همین خاطر وقفه ای چند روزه در تمریناتم
و نوشتن کامنتم افتاد که البته به ایمیل استاد نامه نوشتم و راهنمایی خواستم که در لحظه جواب دادند و مشکلم حل شد خداروشکر…
این چند روزی که ارتباطم قطع شده بود کم و بیش روی خودم و روی این فایل کار میکردم و برام جالب بود یه صدایی هرروز درونم هشدار میداد که مراقب باش داری از مسیر خارج میشی خداروشکر این نشون میده که تا این ۷ جلسه خیلی خوب تونستم روی خودم کار کنم و اون صدای هشدار خیلی ارزشمنده قبل ترها هم این صدا بود ولی خیلی جدیش نمیگرفتم اما اینبار فرق داشت و خیلی مراقب بودم و هروقت آلارم میداد منم به آلارمش گوش میدادم و سریعا یه فایلی از استاد گوش میدادم که در مسیر بمونم تا ارتباطم با سایت برقرار بشه و بتونم روزشمار رو ادامه بدم…
خوب طبق قول و قرارم نتایجی که بعد از شروع این دوره زیبا وارد زندگیم شده رو مینویسم تا هم ردپا باشه هم قوت قلب هم توجه به نشانه ها تا اینجای کار یعنی روز هفتم که اومدم اصلا هیچ ربطی به قبل از شروع روز اول ندارم منی که قبل از شروع روز اول یک هزارتومانی برای خرید نون نداشتم(شاید باورتون نشه ولی واقعا نداشتم و منم مثل اون دوستی که در ۱۷ سالگی از خودش فیلم گرفت بعد مهاجرت کرد آمریکا و الان کلی موافقه قبل از شروع دوره از خودم فیلم گرفتم و گفتم که پول خرید نون ندارم و الان که فیلم رو میبینم خودمم باورم نمیشه )الان کلی مایحتاج خونه رو خریدم مبلغ قابل توجهی از بدهی هام رو دادم و ۳ میلیون هم توی حسابم پول دارم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم…
اون کاری که توی کامنتای قبلی بهش اشاره کردم گفتم در حد پیشنهاده اونم اوکی شده و من الان سر همون کار دارم این کامنت رو مینویسم.
خداروشکر از در و دیوار داره نعمت وارد زندگی ام میشه کلی پول علاوه بر پولی که طبق قول و قرار باید بهم بدن به حسابم واریز میشه کلی هدیه دریافت میکنم روابطم خیلی خیلی عالی شده سلامتی و انرژی ام خیلی سطح بالایی داره و دارم لحظات بی نظیری رو تجربه میکنم الهی شکر الهی شکر…
اما در مورد این فایل زیبا واقعا چقدر مثال زیبایی زدید استاد که ورودی های ذهن رو با ورودی های غذایی مقایسه کردید آدم قشنگ متوجه میشه و الان به نظرم کار برای کنترل ذهن ساده تر میشه وقتی من هرلحظه به یاد بیارم که اگر مثلا این ورودی غمناک رو به ذهنم بدم باید منتظر عواقب بدش هم باشم چون من خودم بارها دچار مسمومیت غذایی شدم و از درد و رنج بعدش اگاهم میدونم که وقتی مسموم شدم حتی دیگه حاظر نبودم غذای مورد علاقه ام رو ببینم چه برسه به اینکه بخوام بخورم حتی بوی غذا آزارم میداد حتی نمی تونستم به عزیزترین آدم زندگی ام توجه کنم یعنی اونقدر حالم بد میشد که اگر منو توی بهشتم میزاشتن نمی تونستم به احساس عالی برسم حالا ورودی های نامناسب ذهن هم با من این کار رو خواهند کرد اگر من ورودی نامناسب به ذهنم بدم جهان هم طبق اساس همون ورودی ها نتیجه به من خواهد داد یعنی اگر بخاطر مشکلات مالی غمگین باشم نتیجه مشکلات مالی بیشتری خواهد بود مشکل مالی بیشتر یعنی مسمومیت بیشتر یعنی وقتی مثل زمانی که مسموم شدم و نمیتونم به غذای مورد علاقه ام توجه کنم الانم با مسمومیت ذهنی نمیتونم به ماشین یا زندگی مورد علاقه ام توجه کنم یعنی هروقت ماشین مورد علاقه ام رو توی خیابون ببینم به جای تبریک و تحسین و حال خوب با حسادت به صاحب ماشین حالم و احساسم بدتر میشه و چون اون داره و من ندارم ذهنم برای اروم کردنم شروع میکنه به باورسازی غلط که اون دزدی کرده یا پارتی داشته به این خاطره که اون داره و تو نداری و همینطور این باور غلط در من شکل میگیره و نتیجه اش میشه فقر بیشتر پس من باید خیلی مراقب ورودی های ذهنم باشم یه جمله از یه کتاب خوندم خیلی جالب بود نوشته بود:
《هروقت افکار منفی اومد سراغت سریع به خودت بگو این افکار منفی قطعا نتایج منفی برام به دنبال داره آیا من حاظرم عواقب و مسئولیت اون اتفاقات بد رو بپذیرم》من از این جمله در اهرم رنج و لذتم استفاده کردم و هروقت میخونمش واقعا من رو هوشیار میکنه و هروقت افکار منفی به سراغم میاد این جمله رو به خودم میگم و چنان میترسم که سریع خودم رو از اون افکار منفی خارج میکنم چون اصلا دلم نمیخواد دچار عواقب بدی که داره بشم و اینطور کم کم احساسم بهتر میشه که نتایجش رو تا این ۷ جلسه دارم میبینم و زندگی میکنم.
سپاسگزارم استاد عزیزم بابت این فایل زیبا و سراسر آگاهی
ممنونم خانم شایسته نازنین
خدایا سپاسگزارم ❤❤❤
به نام خداوند بزرگ و توانا
سلام
امروز روز هفتم من از سفرنامه م هست و این هم ردپای من که خودم رو متعهد به انجامش کردم.
استاد، چقدر این قضیه مهمه و نمیدونم واقعا چرا انجامش انقدر سخته.
به ظاهر ساده ست ها اما نمیدونم چرا نمیتونیم انجامش بدیم یا چرا نمیدیم و متعهد نیستیم..
نمیدونم شاید از باور نداشتن بهشه. یعنی ایمان پشتش اونقدر قوی نیست که تو رو ملزم به انجامش کنه.
من خودم بیشتر مشکلم فراموش کردنش در طول روزه..
فراموش میکنم که الان کانون توجهم کجاست و دارم چه ورودی ای میدم.
یک چیزی که پی بردم اینه که من در ظاهر انگار و به ظن خودم خیلی ادم خوش بین و مثبتی ام، اما در باطن و ناخوداگاهم یکسره دارم ارتعاش افکار محدود کننده و ناراحت کننده میدم. انقدر انقدر این قضیه پنهان و دور از دید بود که خودم وقتی پیداش کردم اصلا باورم نمیشد که من اتفاقا خیلی ناامید و منفی هستم..
انگار اون خوش بینیه اون مثبت بودنه همش یه نقاب بود. ولی در اصل و ته وجودم، ارتعاش قالبم سراسر باور های محدود کننده ست.
در مورد همه چیز. اصلا فکر نمیکردم ولی فهمیدم که من اتفاقا خیلی ادم ناامیدی هستم!
میبینید چقدر عجیبه؟؟ چقدر باورهای ما پنهان و دور از دسترس برای خودشون فرکانس میدن؟ چقدر هم اون باورهای ناخوداگاه قدرت دارند..
وقتی آدم اگاه بشه که اتفاقات زندگیش رو خودش و باورهاش میسازه، حالا میتونه از طریق نتایجش پی به باورهاش ببره.
اگه روابطم مشکل داره و شکل نمیگیره و طولانی نمیشه، پس قطعا و حتما، من در ناخوداگاهم باورهای محدود کننده ی خطرناکی در مورد روابط دارم که نتیجه ش این شده. حالا هر چقدر با چشم خوداگاهم چیزی نبینم یا فکر کنم که نه اتفاقا باورهای من در مورد روابط خیلی خوبه.
اگه یکسره مریض میشم، همش میخورم به در و دیوار و یه اسیبی به خودم میزنم، اینم باز حتما از ارتعاش یه باور ناسالم از ته روانم نشات میگیره.
اگه خیلی به سختی و چیکه چیکه پول وارد زندگیم میشه، همش تو قرضم، همش پولام کم میاد و زودم تموم میشه، اینم باز دوباره برمیگرده به فرکانس همین لحظات یا یه مدت قبلم.
و هزارتا اگر نادلخواه دیگه..
نمیدونم، فکر میکنم مشکل بزرگمون اینه که باور نمیکنیم. باور نمیکنیم این حرف رو. این قانون رو.
اینکه “من خودم زندگیمو میسازم”، اینکه “به هرچی زیاد و مداوم توجه کنم به زودی وارد زندگیم میکنمش” اینکه “توجه من تو هر لحظه، خیلی خیلی خیلی مهمه که رو چیه”.
نمیدونم واقعا مشکل کجاست که خیلی جدی نمیگیریمش.. شما به هر طریق و به هر صورتی شده دارین اینو فریاد میزنید، میگید به خدا من هزارتا راهو امتحان کردم تا به این رسیدم، میگید کار شما خیلی راحت تره چون یکی رو دارید میبینید که همه راه هارو رفته و بهترینشو داره بهتون میگه که کدومه، میگید من زندگیمو کنفیکون کردم و دااارید مبینید! گوش کنید به حرفم اینه قانون!!
اما باز هم..
باز هم جدی نمیگیریم.
خودمو میگم. نمیدونم چرا.
نمیدونم چرا یه جهاد اکبر و جدی و مسمم شروع نمیکنم.
بارها انجام دادمش و به همون نسبتم نتیجه گرفتم. اما از خودم ناراحتم که چرا خیلی جدی تر نمیگیرم تا نتایجمم خیلی بزرگ تر و مداوم تر بشن..
فکر میکنم از ناامیدیم باشه دوباره. مثل اینکه من نسبت به همه چیز خیلی ناامیدم..
سلام نوشین عزیز
کامنتتون خوندم و ناراحتید چرا نمیتونید روی خودتون اونجور که باید کار کنید .
دقیقا مثل روزهای اول من
بنظرم انقدر بخودتون سخت نگیرید بزارید تکاملی جلو برید . کم کم اتفاق میوفته . یاد میگیرید چیجوری کنترل کنید ذهنتونو . اوایلش بسیار سخته .
تکامل هرکدوم از ما باهم فرق داره و خودتون با کسی مقایسه نکنید بزارید خدا بهتون یاد میده .
سفرنامه خیلی بهتون کمک میکنه من این فصل رو تموم کردم و دوباره دارم از اول شروع میکنم چون خدا هدایتم کرد که دوباره شروع کنم و حتمااا که احتیاج داشتم . بفکر قوی کردن ریشه هاتون باشید الان به نتایج فکر نکنید و خودتونو سرزنش نکنید .
تغییر سخته و برای بعضیهامون زمان میبره .
اگر با نوشتن اوکی هستین بنویسید یا ویس بزارید برای خودتون . هرروز به سایت سر بزنید و کامنتهارو بخونید .
زمانهایی که خوب عمل کردید به خودتون آفرین بگید و زمانهایی هم که میبینی خوب جلو نمیرید و نجواها دارن اذیتتون میکنن . اصلا خودتون سرزنش نکنید و بگید که دارید یاد میگیرید ما اینجا هستیم که یاد بگیریم و مهم سرعت بالا رفتن نیست مهم رشد و پیشرفتمون هست .
نوشین جان تمام این حرفهایی که گفتم نیاز داشتم به خودم هم بگم و گاهیوقتا منم خودمو سرزنش میکنم ولی وقتی به روز اول که سفرنامه رو شروع کردم فکر میکنم میبینم من تغییر کردم ولی ذهن همش بیشتر و بهتر و بزرگتر میخواد باید با یاداوری تغییرات کوچیک به خودمون اجازه ندیم که نجواها اذیتمون کنن و ناامید بشیم .
من خیلی سریع با خرید محصولات میخواستم به همه چی برسم ولی همه اونارو ول کردم و از فایلهای رایگان شروع کردم چون واقعا در مدار پایینی بودم و هنوزم احتیاج دارم با همین سفرنامه جلو برم .
خودتونو دست کم نگیرید اگر اینجا هستین پس خیلی جلو هستین .
ادامه بدید و بدونید که موفق میشید .
سفرنامه روز هفتم:
نکات کلیدی که من از صحبت های استاد متوجه شدم:
-ما برای غذای جسم چقد وسواس به خرج میدیم و خیلی دقت میکنیم چی رو وارد بدنمون میکنیم
اما در مورد ورودیهای ذهن توجه نمیکنیم اخبار و آهنگ نامناسب و حرفای چرت و پرت به راحتی به گوشمون میدیم و اصلا مراعات نمیکنیم
-وقتی به چیزی توجه میکنیم فرکانسی به جهان هستی ارسال میکنم و جهان اتفاقاتی که اساسش فرکانسیه که فرستادیم رو وارد زندگیمون میکنه
علتش اینه که همون لحظه تاثیر انتخاب غذای نامناسب برای جسم رو میبینیم اما وقتی به یک موضوع نامناسب توجه میکنیم همون لحظه تاثیرشو نمیبینیم و زمان میبره و یواش یواش کانون توجه مون اساس اون اتفاقات رو وارد زندگیمون میکنه و فکر میکنیم بدشاسیه و خدا خواسته در صورتی که مسئول همشون خودمونیم
-افراد و شرایطی وارد زندگیمون میشن که هم سنگ و هم مدار با کانون توجه ماعه
همونطور که در مورد غذا وسواس داریم به همون اندازه در مورد ورودیهای ذهنمون کنترل داشته باشیم که چه افکار و باوری در ذهنمون ایجاد میکنیم
-تمام اتفاقات بلااستثنا به خاطر کانون توجه ماست
-اون چیزی که پیشاپیش به جهان هستی ارسال میکنیم اتفاقات زندگی مارو میسازه و خداوند به بندگان خود ظلم نمیکنه
-شبکه های اجتماعی هر جمله ش مارو از ثروت و سعادت و سلامتی دور میکنه و چون فاصله زمانی بین کانون توجه و اتفاقات زندگیمون وجود داره نمیتونیم این موضوع رو درک کنیم
-اگه میخوایم پیشرفت کنیم باید تمام تمرکزتو بزاریم روی توجه به نکات مثبت و چیزی که بهمون قدرت میده
-تعهد داشته باشیم ارزششو داره هر روز روی ذهنمون کار کنیم
-اگه بتونیم روی باور و کانون توجه مون مراقبت داشته باشیم از در و دیوار خوشبختی و سعادت وارد زندگیمون میشه
تمام اتفاقات رو کانون توجه به وجود میاره
با یاد و نام خدای عزیزم
سلام استاد عزیزم و دوستان عزیزم
روز هفتم سفرنامه
امروز این فایل ناب برای من بود واقعا استاد مثل ی دکتر که دارو تجویز میکنه استاد هم انگار خبر داره که کدوم شاگرد کدوم فایل رو نیاز داره من امروز بابت ورودی های نا مناسبی که داشتم خیلی بهم سخت گذشت بابت موضوعی نبود اطرافیان ورودی های نا مناسب دادن منم که نااگاهانه شنیدم و افکارم بهم ریخت چقدر این کنترل کردن ورودی ها واقعا مهمه ولی به خودم قول دادم که دیگه از این پس مراقب ورودی هام باشم در پناه حق باشید
بنام جان جهانم
روز هفتم سفرنامه
غذای روح چگونه تامین میشود؟
_ما به غذای جسممون خیلی اهمیت میدیم و با وسواس خیلی زیادی غذا رو انتخاب میکنیم هر غذایی رو نمیخوریم.
اما در مورد وردی های ذهنمون خیلیامون مراقب نیستیم چه آهنگی رو گوش میدیم چه کتابی رو میخونیم چه فیلمی رو نگاه میکنیم و به چی توجه میکنیم.
چرا حواسمون به ورودی های ذهنمون نیست،؟ چرا حواسمون به فرکانسهامون نیست که داره اساس زندگی مارو رقم میزنه.؟
چون اگه غذای نامناسب بخوریم همون لحظه تاثیرش رو احساس میکنیم و جسم واکنش نشون میده، اما چون وقتی به یک موضوع نامناسب توجه میکنیم یه موضوع نامناسب به مغزمون میدیم ما همون لحظه تاثیرش رو نمیبینیم هفته های بعد ماه های بعد تاثیرش رو میبینیم.و چون یک فاصله ی زمانی هست بین زمانی که ما به موضوعات نامناسب توجه میکنیم و نتایجی که وارد زندگیمون میشه نمیتونیم ارباط دقیقی بین ورودی های ذهنمون و نتایج و اتفاقات و بلاهایی که سرمون میاد رو درک کنیم.چون فاصله ی زمانیش زیاده افراد میان تعابیر مختلفی میکنن میگن به خاطر بد شانسی و خواست خدا و هزار دلیل دیگه به جز دلیل اصلی که توجه به موضوعات نامناسب هست رو اصل قرار میدن.
تمرین*
همونجوری که مراقب غذا خوردنمون هستیم که مبادا آشغالی چیزی توش باشه به همون اندازه مراقب باشیم چیو وارد ذهنمون میکنیم و بدونیم تمام اتفاقات تو زندگی ما بدون استثناء به واسطه ی چیزی هست که بهش توجه میکنیم.
د پناه الله یکتا
بنام جان جهان
سلام استاد عزیزم و مریم نازنین و زحمت کش
.شکر خدای مهربانم من الان چند ساله تلویزیون و کلا اخبار و کانالهای شبکه های مجازی رو حذف کردم و اصلا پی گیرش نیستم مگر اینکه هر از گاهی تو محیطی قرار بگیرم که ناخواسته به سمتش کشیده شم.
من آدمی بودم که به شدت اهل تلویزیون و یه جورایی امیشه پیگیر اخبار بد بودم.حالا نه اخبار تلویزیون بلکه اخباری که از مشکلات فک و فامیل و آشنا به گوشم میرسید شدیدا پیگیر بودم که چرا فلانی طلاق گرفت چرا فلانی اینکارو کرد چرا فلان کارو نکرد…
شکر خداوند دلم از زمانی که با قانون آشنا شدم نه به طور کامل بلکه درصد خیلی خوبی به نسبت گذشته ی خودم تونستم این کنجکاوی مخرب رو مهارش کنم.من دو سال ونیم پیش که تازه داشتم روی خودم کار میکردم توی یک حیاط با مادر شوهرم زندگی میکردم و حمام و اشپزخانه ام با مادر شوهرم یکی بود و چون تو محیط روستایی بودم سبک خونواده ی همسرم اینجوری بود که همیشه یا میرفتیم مهمونی یا مهمونی میدادیم و یه جورایی همیشه خونه شلوغ بود و رفتو آمد زیاد بود و مخصوصا اینکه خونواده ی همسرم خیلی پر جمعیت ان و چون نزدیک بدن اکثرا روزی یکبارو میومدن.من توی اون روزها همیشه آرزوم بود که یه خونه ی مستقل داشته باشیم ولی همسرم هیچ وقت زیر بار نمیرفت.ولی خدارو شاهد میگیرم منی که به شدت آدم درونگرایی بودم و محیط های شلوغ خیلی اذیتم میکرد چون من قانونو یاد گرفته بودم به قدری خوووب(به نسبت گذشته خودم) تونستم رو خودم کار کنم و ورودیهامو کنترل کنم که منی که متنفر بودم از اون شرایط و شبانه روزی کارم گریه بود اینقدر عاشق خونه ام شدم و بابت تک تک داشته هام سپاسگذاری کردم که احساسم فوق العاده بود.رابطه ام با مادرشوهرم عالی شده بود با اینکه من هیچ فایلی از روابط تهییه نکردم و فقط روی خوبیهاش متمرکز شدم.با وجود اینکه اون محیط رو پذیرفته بودم و همیشه سعی میکردم به زیبایها و داشته هام توجه کنم در کنارش رویای مستقل شدن داشتم.ولی توقع من در اون زمان فقط یک خونه ی مستقل بود تو همون روستا ولی خداوند برای من برنامه ی بهتری داشت منو به یه شهر دیگه آورد…
خدای من باورممم نمیشه شهری که از بچگیم آرزوم بود توش زندگی کنم براشم برنامه داشتم ولی فکر نمیکردم به این زودی ها به این خواسته ام برسم.و این نشون میده زمان بندی ما کاملا با خدا فرق میکنه.
اصلا نفهمیدم چطور شرایط فراهم شد و ما در عرض یک هفته اسباب کشی کردیم و اومدیم شاید به نظر خنده دار بیاد ولی ما تو طبقه ی سوم یه ساختمون هفت طبقه خونه اجاره کردیم که همیشه وقتی از پنجره اش بیرونو نگاه میکنم تجسم میکنم که از برج تمپای فلوریدا دارم بیرونو میبینم🥰🥰
شکر خدای مهربانم
روزهای اولی که اسباب کشی کرده بودیم همون رفت و آمدها و مهمونی دادن ها و مهمونی رفتن ها همچنان ادامه داشت و این بازهم خیلی منو اذیت میکرد و اوایل خیلی سعی میکردم باهاش بجنگم به خاطر همین هی شرایط بدتر شد ولی گذشت و گذشت تا من همینجوری رو خودم کار کردم و الان که دارم این کامنتو مینویسم یک سالو نیمه که ما داریم تو این خونه ی فوق العاده زندگی میکنیم.و از عید به بعد تقریبا میتونم بگم هیچ کسی نیومده خونمون و ما هم خیلی خیلی کم رفتم مهمونی.
یه بار که تنها بودمو داشتم با خودم فکر میکردم یه لحظه گفتم نکنه همه از دستم ناراحتن که خونمون نمیان نکنه من کاری کردم که دلخور شدن به این فکر افتادم که دوباره مثل قدیم زنگ بزنم تک تک دعوتشون کنم یهو انگار خدا بهم گفت تو مگه همینو نمیخواستی مگه نمیخواستی دورو برت خلوت باشه فرصت بیشتری داشته باشی که روی خودت کار کنی با هرکسی رفت و آمد نکنی تا مدام مجبور نباشی اخبار بد و ورودی های بد به ذهنت بدی خوب حالا این شرایط فراهم شده و تو در شرایط دلخواهتی چرا میخوای دوباره خودت باعث از دست دادن این شرایط شی.و بعدش دیدم که کسی در ظاهر ازم دلخور نیست و چون منو همسرم هر دو شاغلیم بقیه میگن نمیخوایم مزاحم کارتون بشیم.
هر چند من به خاطر باورهای اشتباه و الگوهای اشتباهی که تو ذهنم دارم هنوزم احساس عذاب وجدان دارم از اینکه نکنه من بدم و باعث قطع ارتباطات شدم ولی با این افکار سعی میکنم حسمو خوب نگه دارم و میگم الان زمانیه که فقط باید تنهایی روی خوم کار کنم موقعش که برسه خداوند منو به افراد مناسب دوستهای هم فرکانس و مدار بالا هدایت میکنه و از این تنهایی در میام.
شکر خدای مهربانم.
خواستم بگم من هنوز خیییلی جای کار دارم برای کنترل ورودی های ذهنم ولی تا همین حالا همین مقداری که تونستم کنترل کنم منو به اندازه ی یک شهر جابه جا کرد و به این شکل آزادی بیشتری پیدا کردم برای کار کردن رو خودم.
انشاءالله که خداوند مهربانم یارو یاور هممون باشه تا با جدیت بیشتری بتونیم ورودیهامونو کنترل کنیم و در این مسیر ثابت قدم بمونیم.
در پناه جان جهان.