داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 2 - صفحه 42

702 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    صدف گفته:
    مدت عضویت: 532 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    روز 124 ام

    چقدر لذت میبرم از داستان هدایتتون استاد واقعا انگار خدا دستاتونو گرفته قدم به قدم حمایت و هدایت کرده چقدر راحت رفتین آمریکا بایدم همینطور باشه بنده ای که ایمان داره با تقواس وذهنش رو کنترل میکنه این پاداششه اگه من بودم تو غربت کارتم مسدود بشه نتونم خونه ماشین بگیرم خدا میدونه چطور میشدم ذهن آدمو داغون میکنه

    چقدر شما خوب میتونین ذهنتون رو کنترل کنین استاد تحسینتون میکنم خداوند همسفری رو کنارتون توی زندگی گذاشته که به خوبی به قوانین عمل میکنه خانم شایسته عزیز خیلی خوب میتونه ذهنش رو کنترل کنه توی اون لحظه بهم نمیریزه برعکس جمله ای رو میگه که اونم هدایت خداونده که کاملا آرومتون میکنه واقعا لذت میبرم از این همه هماهنگی و همزمانی که نشان از ایمان و درون هماهنگ شماست که اینطوری چرخ زندگیتون به لطف الله روون شده واقعا جای تحسین داره درود برشما که شاگرد اولین تو اجرا و عمل به قوانین جهان هستی

    ان شالله که بتونیم جز شاگرد زرنگاتون باشیم در اجرای قوانین

    زندگیتون غرق نور و عشق خداوند باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3344 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است

    سلام و درود و سپاس بر استاد عباس‌منش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی

    خداوند را بابت فرصت زندگی کردن و داشتن روزی جدید و بودن در این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم

    روز 124

    استاد میفرمایند وقتی که داری روی خودت کار میکنی، تمام اتفاقاتی که برای تو رخ میدهد به نفع توست و در مسیر رسیدن به خواسته‌هایت می‌باشد

    از روزی که فایل توحید عملی قسمت 11 برروی سایت قرار گرفت و به لطف خداوند در مدار دیدن اون فایل قرار گرفتم، چندین مسافرت به جنوب و شمال ایران داشتم و خودم با ماشین خودم رانندگی کرده‌ام

    در طول مسیر همواره یاد صحبت‌های استاد در اون فایل می‌افتادم که میفرمودند من هیچ اعتباری به خودم نمیدهم و هرچیزی را بخداوند میسپارم و از او کمک و هدایت میخواهم

    من مسیر بیش از هزار کیلومتری را رانندگی کردم و تمام مسیر را بخداوند سپردم که مراقب من باشد و رانندگی ماشین مرا بعهده بگیرد

    اگر قبلاً بود رانندگی در این مسیر طولانی بشدت برای من خسته‌کننده بود

    ولی بعد از دیدن این فایل و یادآوری آگاهی‌های آن از خداوند هدایت خواستم و از او میخواستم که چه موقع رانندگی کنم با چه سرعتی بروم و کجا توقف کرده و استراحت کنم، حتی توقف‌گاه‌های بین راهی را نیز از او هدایت میخواستم

    یک مسافرت لذتبخش، پرانرژی، در امنیت و سلامت کامل و رویایی را برایم رقم زد که هیچگاه از خاطرم نخواهد رفت

    این هدایت خداوند در تمام لحظات زندگی ما میتواند صورت بگیرد بشرط آنکه ما اجازه بدهیم به خداوند که کار خودش را انجام بدهد و بقولی از دست و پای خداوند کنار رفته و دخالت نکنیم

    تمامی اعتبار این کامنت صرفا متعلق بخداوند است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    Mahdi Atharipour گفته:
    مدت عضویت: 2087 روز

    چی بگم استاد الهی استاد یکتاپرستی

    تو مارو دیوونه کردی تو توی دل و جون و قلب ما نفوذ کردی

    من ی آدم مغرور و خشک ک هرگز گریه نمی‌کنم ولی ی کاری با من کردی ی جوری توی مغز و قلب من نفوذ کردی ی حرف‌هایی زدی ک از اول تا آخر این فایل من داشتم اشک می‌ریختم نمی‌تونستم جلوی خودم‌رو بگیرم من عاشق زندگی تو امریکام منم مثل شما آب و هوای معتدل طبیعت سبز خیابون‌های خلوت بارش باران انسان‌های سالم و پولدار و امکانات و تکنولوژی و پیشرفت، راحتی و آرامش دریا و جنگل و بز و اسب و باغ و اردک و ماهی و گل و گیاه و درخت و لباس‌های آزاد و رها، شنا و قایق سواری و خونه‌های بزرگ و زمین‌های هکتاری برج‌های بلند و پرواز با جت شخصی خودم و خیلی چیزهای دیگه‌رو دوست دارم

    و لحظه لحظه ک شما تعریف می‌کردین خودم‌رو تو اون شرایط فرض می‌کردم و از خدا همون مسیر راحت و مهاجرت آسون و ساده و سریع و راحت رو درخواست می‌کردم

    استاد از خدا می‌خوام بیام فلوریدا پیش شما و همونجا بگم ببین من یکی از نتایج ایمان تو بخدا هستم ک تو رو الگوی خودم قرار دادم و الان اینجام

    بگم تو نشونه زنده و حال حاضر خداوند روی زمین هستی و من پیرو تو بودم و درک تورو برای خودم درخواست کردم و ب درک خدا رسیدم و الان اینجام

    خدا هر آنچه ک می‌خوای حتی بیشتر از سلیمان بهت بده ک تو شایسته‌اش هستی

    خدا سراسر خیر و برکت و فراوانی بهت بده سلامت و شاد باشی

    مهدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 124

    سلام استاد عزیزم و مریم قشنگم

    سلام به همه همراهان این مسیر الهی

    استاد خدا خیرت بده که اینقدر عاشقانه دارین لطف خدا رو به تصویر میکشین

    خدایا هزاران بار شکرت

    الله اکبر

    استاد ما ادما خودمون ی جورایی دلمون میخواد پای خدا رو به زندگیمون نکشیم

    اصلا سعی داریم رد پای خدارو کمرنگ کنیم و بگیم خب اینکه بدیهی بود

    خب لامصب همین بدیهی رو کی چیده اینقدر دقیق؟

    من با گوشت و پوست و استخوانم قشنگ تک تک کلمات رو میفهمیدم و واقعا به ازای هر ی جمله شما چقدر قلبم باز میشد

    خدایا هزاران بار شکرت

    اصلا استاد من وقتی میام لحظه به لحظه زندگیمو به تصویر میکشم به والله میگم من اگه اندازه تمام کوه ها گردنم کلفت بشه ی ذره این اتفاق رو نمیتونم رقم بزنم

    اصلا نفس کشیدن منم حتی به لطف و هدایت خدا بوده وبس

    شغلی که الان دارم

    ماشینی که دارم

    خونه ای که الان توش دارم زندگی میکنم

    دفتر کارم

    تک تکشون به لطف و هدایت خدا بوده وبس

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    استاد من همیشه از اینکه ی دوست صمیمی نداشتم و یا اینکه دوستان اطرافم صرفا فقط برای کارای خودشون منو میخواستن واقعا کلافه بودم

    و همیشه میگفتم من واقعا تنهایی اذیتم خدایا خودت ی رفیق خوب بده و تقریبا ی سالی از همه خودمو دور کردم و گفتم میشینم تا خدا برام بفرسته

    اوایل که این دفتر کارمو کرایه کرده بودم چون تازه اول کارم بود و شرایط مالی خوبی نداشتم ی تجهیزات اداری خیلی سطح پایین با تعداد خیلی کم خریده بودم و تقریبا کل سالن دفتر خالی بود

    ی روز مالک دفترم گفت ی سرویس مبل دارم به در م نمیخوره بهت هدیه میدم بزار دفترت خلوت نباشه

    کلی خجالت کشیدم و ازش تشکر کردم

    تا اینکه چند ماهی گذشت ی روز همینجور اتفاقی گفتم بزار زنگ بزنم ببینم مالک این سرویس مبله رو بهم میده؟

    باهاش که تماس گرفتم گفت ی خانمی ی سری وسایلای اداری داره اورده گذاشته تو پارکینک ساختمان خودمون بیا نگاه کن شاید به دردت خورد خریدی

    رفتم نگاش که کردم خیلی به دلم نشست ولی عددش برام بالا بود زنگ زدن صاحبش وسایلا اومد ی دختر قد بلند و زیبا با لهجه قشنگ اصفهانی

    من بهش گفتم عددی که گفتی برام بالاست ی کم صحبت کردیم و چک و چونه زدیم رو ی قیمت خیلی خیلی پایین بهم داد و من واقعا اون عدد برام شگفت انگیز بود این شد پل ارتباطی ما

    و بعدش فهمیدم دقیقا روبرو ساختمان دفتر من خونه کرایه کرده

    و هر از گاهی میومد پیشم چون تو شهر ما غریب بود برای انجام کاراش مشورت میگرفت و ادرس میگرفت

    تقریبا کم کم رفاقت ما شروع شد تا اینکه ی روزدیدم چقدر رفاقت ما پیش رفته

    مثلا اکثر روزا میگه ناهار پختم بیا پیشم

    حتی با اینکه براش خیلی دوره ولی میاد باشگاه من

    و اونجا تمرین میکنه

    اکثرا تو دفتر من برنامه صبحانه داریم

    وای اینو یادم رفته بود

    استاد تک تک گلهای دفتر منو قشنگ خاکشو عوض کرد کود داد سیستم ابیاریشو اوکی کرد سیستم زهکیش رو اوکی کرد

    تو 3 روز دیدم چقدر گلهای جدید رشد کردن از تو خاکا

    ی بالشت طبی خیلی عالی بهم داده

    وای ی لباس مجلسی گلدار خوشکل بهم داده

    ی زیر پایی اورده میگه قدت کوتاهه پشت میز میشینی بزار زیر پات

    از محبتاش هر چی بگم کم گفتم

    خدایا هزاران بار شکرت

    اصلا خدا میدونه اون هدایت اون روزش که من زنگ به مالک بزنم و دنبال مبل باشم نتیجه چی میشه

    وگرنه من هزاران سال هم تلاش میکردم نمیتونستم اینارو کنار هم اینقدر دقیق بچینم

    خدایا هزاران بار شکرت

    اصلا این سر سوزنی از هدایت خداست اگه بخوام هدایت هر روزشو بگم که باید تا زنده ام کامنت بنویسم

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1106 روز

    به نام اوکه هر لحظه هدایت میکند جهان را

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و دوستانم

    اصلا همین که من امروز برم تو صفحه ای از سایت که تاحالا نرفته بودم و این فایل رو یکی از دوستان تو کامنتش معرفی کرده بود و بیام ببینم هم فقط یک هدایت میتونه باشه

    استاد دو هفته پیش رفته بودیم روستامون و من میخواستم با دوتا بچهام بمونم شوهرم برگرده و یه هفته موندیم ولی شوهرم گفت بیا بریم هوا سرده من اولش شاکی شدم ولی بعدش گفتم این یه نشونس از طرف خدا چون هر اتفاقی بیفته به نفع منه وقتی تو ماشین نشستیم و داشتیم برمیگشتیم من احساس کردم بدن درد گرفتم فرداش گلو درد گرفتم بله من سرما خورده بودم و خب تو روستا هم امکانات کمتره و هوا خیلی سرده خدا میخواست من مریضیمو بیارم تهران و اونجا سختی نکشم چون بعد چند روز هم بچها از من گرفتن و اگر اونجا میموندیم بدون امکانات و دکتر خیلی خیلی سخت میشد

    خدایا شکرت که هر لحظه هدایت میکنی من فقط باید یادم باشه تسلیم باشم

    دقیقا همین الان یکی از پسرها داشت میزد تو سر اونیکی میخواستم پاشم جداشون کنم ولی تو دلم گفتم خدا حواسش هست همون لحظه خودشون از هم جدا شدن

    استاد من از وقتی بچه دار شدم خدا خودش داره از اینا مراقبت میکنه میخواستم بنویسم نود درصد یادم افتاد بابا چه فکری کردی که حتی میتونی ده درصد از اینا مراقبت کنی تو حتی از خودت هم نمیتونی مراقبت کنی اونه که حافظ همتونه شده تو اشپزخونه بودم یه حسی بهم گفته برگرد ، برگشتم دیدم پسرم مثلا سوزن دستشه حالا رو زمین افتاده بوده یا چی

    استاد از این اتفاقات پره تو زندگی من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1905 روز

      سلام به رویا جان عزیزم.

      این روزها بیشتر به یاد تو هستم.

      که با دو تا بچه چه کردی از اول، و الان چه میکنی.

      خیلی دوست دارم ازت بشنوم و بخونم در مورد بچه داری.

      تو این کامنت جوابم داده شده تا حدودی.

      مخصوصاً این قسمت:

      استاد من از وقتی بچه دار شدم خدا خودش داره از اینا مراقبت میکنه میخواستم بنویسم نود درصد یادم افتاد بابا چه فکری کردی که حتی میتونی ده درصد از اینا مراقبت کنی تو حتی از خودت هم نمیتونی مراقبت کنی اونه که حافظ همتونه.

      یه اتفاقی همین الان افتاد که برام جالبه و مینویسم اینجا:

      الان، ساعت 1:30 بامداد حافظ داشت گریه می کرد و آروم نمیشد، شیرش رو خورده جاش هم تمیزه، بردم راه ببرمش سر شونه ام بلکه آروم شه، به خدا گفتم چه کنم که آروم شه…

      اومدم اتاق شیر بدم بهش تا گذاشتمش روی پاهام تا آماده شم، یهو آرومِ آرومِ آروم شد و در خوابی عمیق فرو رفت الحمدالله.

      این چیزی نیست جز هدایت و لطف و کمک خدا.

      من قبلش فکر میکردم تو بغلم آروم میشه، بعد دیدم نه بابا من هیچکاره ام، هر بار با یه شیوه ای آروم میشه.

      تازه کشف کردم الگوی ثابت و پایداری وجود نداره.

      همون بهتر هر بار هدایت بگیرم از خدا که بهم بگه حافظ الان چی نیاز داره برای آرامش و شادیش.

      یه مثال دیگه ام دارم: صبح سر یه مسیله ای در مورد حافظ جانم گفتگوی ذهنی داشتم که چه کنم و شلوغ پلوغ بود ذهنم.

      بعد همسرم که خونه خودمون رفته بود تا مدرکی رو برداره زنگ زد گفت یکی از کاغذها افتاده زمین:

      سمانه جان

      خداوند خودش راه حلِ هر چیزی رو بهت میگه و نشون میده. تو با ذهن و منطقت ورود نکن.

      مغزم سوت کشید از این پیامِ مستقیم…

      عصر که دیگه اعتراف کردم من تسلیمم…

      من بلد نیستم…

      بارها دیدم اول میخوام خودم با منطق و ذهن خودم مسیله ای رو حل کنم، بعد که سخت شده برام یادم افتاده باید کلید تسلیم رو بزنم.

      الان جوجوی قشنگم روی پاهامه و لالا کرده در آرامش به لطفِ اللهِ یکتا.

      اومدم سایت، دیدم بهترین فرصته، ایمیلم رو باز کردم چشمم خورد به کامنت رویا جان و با عشق بازش کردم و خوندم، دیدم به به در مورد بچه داری نوشته، همون چیزی که من نیاز دارم بیشتر بخونم و تو مدارش قرار بگیرم.

      هر چی و هر جا تسلیم تر، بهتر و بهتر و بهتر…

      رویا جان همراهِ عزیزان و خانواده ات در پناه خدا باشی، همه مون باشیم.

      خدایا شکرت برام آسان کردی آسانی هارو، هم کامنت خوندم و نوشتم، هم بچه مو در آرامش به خواب هدایت کردی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
        مدت عضویت: 654 روز

        باسلام ب تو سمانه جان عزیز دلم

        امیدوارم حال دلت و جوجوی نازت عالی باشه

        نی نی من هم خوابه وچقدر جالب همین امشب کامنتت منتشرشده ومن چقدر بهش نیاز داشتم چقد عالی خدا هدایت میکنه همه ماهارو ب چیزی ک خودمون میخاهیم وکافیه فقط از خدا درخواست کنیم

        منم ب این نتیجه رسیدم هر سری پسرم ب یک شکل آروم میشه

        وهمش نگرانیم سراین بود دخترم ک 8 سالشه اذیت نکنه برادرشو وهمش نجوا داشتم توی این روزها

        وامشب خداوند بهم گفت با تمام نشانه ها ک من این پسری ک خودت ازم خاستی رو ب این زیبایی دادم خودم ب این زیبایی محافظتش میکنم

        حتی ب دخترم گفتم ما باید از داداشی مراقبت کنیم گف مامان خدا مارو درست کرد تورو هم درست کرده

        خداااای من بجه 8 ساله چ جوابی داد ک گاهی اوقات از حرفای دخترم دهنم بسته میشه از پیام های خدا

        خدایا شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    Leili گفته:
    مدت عضویت: 574 روز

    به نام خدا

    خداوند را شکرمیکنم آنگونه که شایسته اوست

    استاد عزیزم سلام

    من روز اول عید 1403 دوره 12 قدم خریدم و هم اکنون قدم 2 هستم

    استاد عزیزم من عادت کردم به گوش دادن به این فایلها و اگه ی روز گوش ندم انگار ی چیزی کمه

    من در قسمت هدف گذاری قدم اول

    هدفم داشتن شغله

    چون نمیخواستم به کارمندی برگردم

    میخواستم شغل مناسب شرایطم داشته باشم و اینکه بعد از بچه دار شدن دیگه نشد برم

    رفتم ثبت نام کردم برای یادگیری مهارتی که به تازگی و جلسات اول هستم

    و مدام با خداوند صحبت میکنم که کمکم کن

    که هیچ برگی از درخت نمیفته بدون اذن تو

    که من ازت میخوام

    من تلاش میکنم

    ولی چگونگیشو نمیدونم تو منو هدایت کن

    آدمهای خوب و شرایط خوبو تو برام فراهم کن …

    امروز هدایت شدم به فایل داستان هدایت الهی

    اونم از کانال تلگرامتون که آقایی به نام امیر نظر طولانی هم نوشته بودند

    گفتم بزار ببینم چیه

    قسمت1 گوش دادم

    قسمت دوم الان دارم میبینم .چشمان پر از اشک شد که خدا داره با من صحبت میکنه

    که تو تلاشتو بکن …تو قدم بردار..‌تو توکل کن به من‌‌‌‌…تو اعتماد کن به من…تو با من صحبت کن…

    تو منو هدایت کننده بدون‌‌‌‌.‌‌‌…نگران نباش..‌ناراحت نباش…من هدایتت میکنم

    ممنونم از خدا که با شما آشنا شدم

    ممنونم از استاد عزیزم

    انرژی خوبتون صدبرابر به خودتون برگردد که مسلمآ همینطور هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    زهرا اسحاقی گفته:
    مدت عضویت: 887 روز

    الله اکبر

    الله اکبر

    الله اکبر

    بنام خدای هدایتگر و حمایتگر همیشگی

    یا خود خداااااااااااااا

    سلام به همه

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به مریم شایسته ی عزیز

    و دوستان موحدم

    از کجا شروع کنم؟

    چی بگم؟

    خدای من

    قضیه از دیشب شروع شد

    دیروز مادرم گفت میخواد بیاد خونه ی ما

    و از اونجایی که میخواستم‌رفت و آمدها کم بشه از جانب خودم و اینکه مادرم هم از راه دوری میومد. بهش گفتم باشه،ولی دلم راضی نبود،خیلی دوست داشتم این روزها تنها باشم.

    تا یک ساعت پیش من اصلا هدایت نمیفهمیدم چیه.

    فقط باد بود،باد توی کله.

    که من موحدم.

    کدوم توحید زهرا خانم؟

    خلاصه مادر اومد و ذهنمو کنترل کردم.گفتم زهرا نترس،و غمگین نباش،زمانش برسه رو خودت کار کنی خدا فراهم میکنه،اما به قول یکی از دوستانمون امیر آقا که امروز متنش رو گذاشتین در کانال تلگرام،که دقیقا من با حرفهای ایشون هدایت شدم به این دوتا فایل،اونم بعد از 2 سال.

    ایشون گفتن نه به دل و نه به جون حرفهاشونو توی اون املاکی اگر اشتباه نکنم زدند و شد و حرفشون رو قبول کردن و ملکهاشون به فروش رسیده شد و خرید شد.

    منم نه به دل و نه به جون میگفتم تسلیم باش اما تسلیم شما کجا استاد و تسلیم‌گفتن من کجا.

    انقدر از بودن مادرم در کنارم رنج می‌بردم که خدا خدا میکردم فقط بخوابه،یا بره خونه ی خواهرای دیگه.که نخواد حرفی بزنه برخلاف آموزش‌های شما و من بخاطر اینکه مادرم چیزی بهش نگم که دلش بشکنه و ….. خیلی فکرای دیگه توی سرم بود و اذیت بودم.

    اما میگفتم که چی میخوام. میگفتم خدایا تنهایی میخوام،سکوت میخوام تا رو خودم کار کنم.ولی خب به هزار زور(چون قهوه خورده بودم که بیدار باشم فایلهامو گوش بدم و تمرینها رو انجام بدم) خوابیدمو و دیگه نفهمیدم.امروز مادر باز موند خونه ی من و من نرم‌تر شدم.کمی به خودم نهیب زدم گفتم زهرا بس کن دیگه،زمانش برسه میره،و نترس،دیر نمیشه برای دریافت آگاهی،فقط حالتو خوب نگه دار ومادرتو با شرایطش بپذیرش.

    خلاصه با عشق بدنشون ماساژ دادم.کاراشو کردم.نهار پختم براش.توی نشستن و بلند شدن کمکش کردم.اصلاح صورت کردم براش.و استغفار میکردم.

    اینم‌چند روزه یاد گرفتم،تا فکر منفی و اتفاق منفی میفته تو سرم استغفرالله رو به فارسی میگم.

    خلاصه نشستم به دیدن این دوفایل هدایت که البته آقاامیر دوست خوبمون توی گفتگوهاشون اشاره کردن که این دوفایل فوق العادس،همینطور که نگاه میکردم یاد هدایت‌های خداوند میفتادم که بهم گفته می‌شد و من بخاطر ترس و شرک انجام نمی‌دادم.

    و با خودم گفتم در اولین فرصت بزرگترینش که رفتن از این خونه که پدر شوهرم برام‌اجاره کرده ،با تماااممممم امکانات و کرایه و پیش پرداخت و قبض و شارژ ساختمون و حتی خرج خورد و خوراک و پول تو جیبی من از ایشون هست رو

    میزارم کنار و با اینکه دستم خالیه میرم تا هدایت بشم به جای درست‌تر و افراد موحدتر.

    از طرفی جدایی از همسرمو اعلام می کنم اونم بدون گرفتن مهریه و نفقه،چون این دوتا گزینه ای شدن برای اینکه من رو آدمها حساب باز کنم.

    میزنم قطع میکنم این ریشه های شرک رو.

    داشتم به اینا فکر میکردم که خاله ی شوهرم دنگ زد و گفت اون شلواری که بهت داده بودمو پسندش کردی؟اگه پسند کردی پولشو واریز کن.

    حالا من کل پول توی حسابم اگر جمع میکردم 100 هزار تومن بیشتر نبود و مبلغ شلوار بیشتر بود.

    با روی خوش و محکم گفتم چشم‌خاله جان،واریز کردم تماس میگیرم باهاتون.و ادامه دادم به دیدن فایل.

    اول گفتم وا،من که دارم میگم میخوام ریشه های شرک رو قطع کنم،پس این چه چیزی بود وسط این افکار توحیدی یهو زنگ زد و طلبشو خواست.

    آروم آروم هدایت‌های خداوند رو توی جمله های شما میشنیدم‌استاد

    یهو پرده ها کنار رفت و یادم افتاد به سکه ی طلایی که لای قرآن گذاشتم و هر وقت قرآن میخونم میبینمش،وگرنه اصلا یادم‌نمیفته بهش.

    بعد گوشیو نگاه کردم و دیدم امروز پنجشنبه بعد از ظهر هست و طلافروشی نیست.گفتم‌پس این هدایت خداوند نبوده.

    باز جستجو کردم،یهو یادم‌افتاد مادرم دیشب برام حدود 200 هزار تومن خرید کرد برای خونه ام.

    میتونم سکه رو بدم به مادرم تا برای کادوی عروسی پسرخاله ام بده(دلیل اینکه مادرم اومده هم عروسی پسر خاله ام هست امشب) و بجای اون سکه ازش پول بگیرم برای خاله ی شوهرم.

    بعد که داشتم از دم عابر بانک برمیگشتم،بقیه ی فیلم رو دیدم و فهمیدم در مواقعی که اتفاقی میفته،باید ذهنتو کنترل کنی،احساستو خوب نگه داری تا ایده ای برات بیاد که با شرایط الان تو امکان پذیر باشه. و اقدام‌میکنی و میبینی چطور خداوند درها رو یکی پس از دیگری باز میکنه برات.

    آقا تا همینجای ماجرا من سر درد گرفتم از شدت ذوقم نسبت به الهامات و عشق خداوند به بنده اش،

    چقدر این خداوند میتونه قلب تو رو باز کنه به روی نعمت.خدای من

    خدای من

    خدایا فقط میتونم بگم‌شکرت.

    شکر که هستی و هدایتم میکنی.

    خدایا من در برابر عظمت و بزرگی تو ذره ای هم‌نیستم.

    من‌هیچم.فقط هدایتم‌کن.

    به خودم‌قول دادم با هدایت خداوند پیش برم.

    فایل قرآنی قدم اول از هدایت شروع شده.و تازه دارم یه چیزایی میفهمم.

    خدایا تنها تو را میفرستم

    و تنها از تو یاری می‌جویم

    زیرا که هدایتگر من تنها تو هستی

    خودت به راه راست هدایتم کن

    راه پر از گل و شکوفه و درخت و زیبایی

    راهی که پره از نعمت و ثروت و برکت بی‌انتها

    نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای و نه گمراهان.

    الهی آمین

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1050 روز

    به نام خدای الهام بخش به نام خدای هدایتگرم

    ساعت 13:13

    روز 124 فصل پنجم روز شمار تحول زندگی من :

    این فایل همه اش نکته بود

    اینکه مریم دیناشی عزیزم ملکه زندگی ام

    عالی باش آروم باش در وجودت جریان داشته باش در سکوت و آرامش باش که بتونی الهامات خدا رو بشنوی

    تو لایق دریافت این شهود این راهنمایی ها و الهامات از طرف خدایی حتی ازش بپرس وقتی میخواهی لباسی بخری یا چیزی بخوری چون همیشه بهترین ها

    رو برات می‌خواد ، اینجوری سوار بر موج زندگی لذت میبریم از عمرمون از بودنمون در این جهان

    استاد با شنیدن این دو تا فایل واقعا حس کردم ما روی دوش خدا پرواز می‌کردیم و نمیدونستیم

    چقدر اون تیکه رو دوست داشتم که رفتی دیزنی لند

    و عشق و حال که احساستون خوب بشه نتیجه اش

    هم شد اتفاقات عالی، برآورده شدن خواسته ها

    وآسون شدن برای آسونی ها.

    در صورتی که 99 درصد مردم در پرسه مهاجرت فقط

    ا س ت رس و ن گ ر ا ن ی ها رو تجربه میکنن.

    سخت میشن برای سختی ها!

    در صورتی که قانون زندگی ساده گرفتن، لذت بردن و حس خوب داشتنه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    124. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    چقدر قشنگه سوال کردن

    جدیدا عاشق سوال کردن از خدا شدم

    چون وقتی سوال میپرسم خیلی سریع راه نشونم میده و درمورد هر موضوعی که دارم به جواب میرسونتم

    الان میخواستم رد پامو بذارم برای امروزم

    پرسیدم خدا اول از کدوم عشقت به من بگم، کدوم حس خوبی که از صبح تا شب داشتی باهام حرف میزدی و منم تا جایی که تونستم چشم گفتم

    یهویی یاد تیکه فیلمی که از اینستاگرام دیدم افتادم ، البته خدا بهم یادآوری کرد تا من برم و حرفای بازیگر امین حیایی رو بنویسم

    داشتم تمرین رنگ روغنم رو انجام میدادم

    رفتم تا باز از اینستاگرام فایلای تیکه ای از استاد عباس منش رو ببینم دو تا فایل توجهمو جلب کرد و سومی هم در مورد رونالدو بود

    اولی الهه قمشه ای در مورد ما هیچ مرگی نداریم میگفت

    بعد یهویی دیدم احسان علیخوانی مجری برنامه استعداد یابی که من اون قسمتشو دیده بودم

    ولی وقتی باز کردم گوش بدم اشک ریختم ،گفتم من این حرف امین حیایی رو شنیدم ، ولی درکش نمیکردم اونموقع الان درکش میکنم

    و دقیقا جواب سوال من از خدا بود که امروز و دیروز ازش پرسیده بودم

    و وقتی به حرفای امین حیایی گوش دادم تو دلم گفتم کمکم کن خدا خودت میدونی چی میگم ، و این دعا رو برای خودم کردم که من فقط تو رو میخوام

    کمکم کن که فقط تو رو بخوام

    علیخانی ازش پرسید که

    عشق جاودانه که میگی کیه؟؟؟؟

    حرفای امین حیایی این بود :

    عشق جاودانه ،خدا مو پیدا کردم و واقعیتش ،یعنی به یک نیرویی ایمان آوردم که ،دیدم پشتیبانم بوده

    همیشه بوده، زمانی که فهمیدم و اون دوربین و حس کردم که ، همیشه دنبال من بوده

    دیگه احساس کردم که خب

    پس جلو دوربین خدا دیگه نمیتونم فیلم بازی کنم

    بی منت بهت عشق میده

    بی منت بهت هرچی بخوای میده

    تو زندگیت ،،،هرچی که بخوای

    فقط کافیه ازش بخوای و باورش داشته باشی و بهش ایمان داشته باشی

    و اینم 100 درصد باید باشه

    وقلبی باشه

    ایمان داشته باشی انقدر که ،تو خیلی چالش هایی که میتونه مثلا خب شاید خیلیا پولو میچسبن ، خیلیا مقامو خیلیا شهرتو ،خیلیا دنبال اینن که تو این دنیا یه اتفاق خاصی براشون بیفته

    من شاید اون هارو گذاشتم کنار و خودش رو انتخاب کردم

    اون لحظه فقط به خودش فکر کردم و اون بود که باعث شد جواب بگیرم ، گفتم که فرمونو میدم دست خودش

    یعنی دیگه هرچی که تو

    تو مسیر من میذاری دیگه مطمئنم خوبه

    چه بد باشه چه خوب باشه

    میدونم که حکم توعه و این باید اتفاق بیفته تو زندگیمون ، و ما باید بپذیریمش

    پذیرش نسبت به اتفاقاتمون داشته باشیم

    برای همین میگم خدارو هیچ وقت فراموش نکنید

    بدونین که خدا همیشه باهاتون هست

    این چالش ها باید باشه که،که شما قوی تر بشین ،حتی این شکست

    ادامه بدین شک نکنین که بالاخره جواب این زحمات و تلاشتونو خواهید گرفت

    بدونین که هرکدومتون نردبون خودتونو دارین

    من حسادت نکردم

    نردبون خودمو میدیدم که مسیر خودمو من دارم میرم بالا

    قرار نیست که من از نردبون شما برم بالا

    یا از نردبون کس دیگه یا همکارم برم بالا

    که بخواد اون برام حسادت آور باشه ،که بگن او چقدر رفت بالا و من هنوز پایینم

    هرکی نردبون خودشو داره

    این حرفاشو که گفت :

    چند تا چیز در لحظه اومد به یادم

    یک اینکه :

    طیبه از این به بعد بیشتر سوال بپرس تا میتونی همه چیو هی از خدا بپرس

    ببین چقدر سریع جوابتو داد

    من یه سوالی از خدا داشتم و کمک خواسته بودم که جوابمو تو این حرفای امین حیایی گرفتم

    اونجا که گفت

    خیلیا دنبال اینن که تو این دنیا اتفاق خاصی براشون بیفته

    اینو که شنیدم یاد حرفم با خدا و سوالم افتادم و یک لحظه گفتم خدایا من دیگه هیچی نمیخوام ازت

    خودتو میخوام ،کمکم کن منم مثل خیلیا که تو رو خواستن ، منم تو رو بخوام و از تو میخوام تو برای من باشی

    و از همه چی این دنیا رها باشم

    اینو گفتم و داشتم تمرین رنگ روغنم رو کار میکردم یکم باز گوش دادم و الان که اومدم رد پامو بنویسم

    بهم گفت با دست راستت ننویس خسته هست

    زیاد کار کردی امروز یکم استراحت بده و با دست چپ بنویس تا نصفه های دیدگاهم با دست چپ نوشتم بعد دیدم دستم خوب شد

    خیلی حس خوبیه وقتی میبینم خدا هر لحظه باهام با این حس و درکی که میده ، میفهمونه بهم که چیکار باید بکنم

    دوم اینکه : وقتی گفت هر کس نردبون خودشو داره یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت مسیر هر کس یونیک هست منحصر به فرده و هر کس مسیر خودشو میره

    که تو فایل 102 بود فکر کنم که داشتم امروز و دیروز گوش میدادم

    و از خدا خواستم کمکم کنه از این به بعد سعی کنم یادم بیارم که مسیرم منحصر به فرده برای خودم و اینجوری با این یادآوری به کسی حسادت نکنم

    سوم اینکه

    من این قسمت از صحبت های امین حیایی رو چند سال پیش تو برنامه استعداد یابی شنیده بودم

    ولی فقط شنیده بودم

    الان میفهمم که خودم اونموقع در مدار دریافت این صحبتا نبودم و فقط گوش داده بودم و به دریافت آگاهی هاش نرسیده بودم

    و چند وقته که خداروشکر میکنم که کمتر شده حرف زدنم برای خواهر یا مادر یا کسی دیگه که بخوام کمکشون کنم تغییر کنن

    چند وقتیه که بیشتر وقتا ،تا میخوام به کسی حرفی بزنم سعی میکنم زود بگم تو کاری نمیتونی براش بکنی چون اون اگر در مدار دریافتش بود بار اول که گفتی بهش میرفت دنبالش

    چند روز پیش داشتن رفتارامو تحلیل میکردم

    به مادرم گفتم وای مامان ببین تو از پارسال فکر کنم دی ماه بهم میگفتی که طیبه برو جلو مدارس نقاشیاتو بفروش و من میگفتم باشه و نمیرفتم

    ولی الان یه هفته رفتم و یه هفته هم رفتم، دو میلیون تو کل 8 ساعتی که وایسادم جلو مدرسه فروش رفت کارام

    و رفتم رنگ گرفتم و پول رنگای روغنم که استادم گفته بود بگیرین جور شد

    و حس خیلی فوق العاده ای داشتم

    خدا با این فایلی که هدایتم کرد تا ببینم بهم گفت که طیبه یه ذره مونده ، یکم هنوز کامل نیست باید رهاتر بشی الان وقتشه

    من هر لحظه بهت کمک میکنم تو قدم هات رو با ایمان تر بردار

    خدایا سپاسگزارم ازت بی نهایت

    چون اگر باقی حس های خوبمو بنویسم طولانی میشه

    باقی حسای قشنگ بین من و خدا رو تو یه دیدگاه دیگه ادامه امروزو مینویسم و چقدر هدایتش خاصه برای من

    و این فایلی که استاد هدایت رو در موردش میگن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زهرا اسحاقی گفته:
      مدت عضویت: 887 روز

      بنام خدای هدایتگر و حامی در هر لحظه

      سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته و بقیه ی دوستان بخصوص طیبه جان

      طیبه جان حال کردم با کامنتت،یعنی دیگه شما شدی تیر آخر،خخخ

      حرفهای امین حیایی و ……

      یکی از صحبتهاتون منو برد به حدود 12 سال پیش،وقتی توی یه اتاق تاریک با پدرشوهر و مادرشوهرم زندگی میکردم با یه دختر 2 ماهه.

      یادمه توی دوران مجردیم پسرخاله ام رو دوست داشتم و وقتی ازدواج کردم و بچه دار شدم،بعد از اینکه بچه ام 2 ماهه بود،پسر خاله ام اومد و بهم گفت که اونم تو مجردیش دوستم داشته،وقتی این حرفو زد من دیگه نمیدونستم چیکار کنم،مدام پیام بهش میدادم،زنگ میزدم،چکش میکردم و ……

      چند وقت گذشت و بعد از اون، همون پسر خاله به من گفت تو زن درستی نیستی،دنیا رو سرم خراب شد اونموقع.نمیدونم درک این موضوع برای چه کسی هست،ولی به حدی از افسردگی رسیدم که هر روز غروب گریه میکردم.گریه

      گریه

      گریه.

      یه شب با یکی از آهنگهای نانسی (آهنگ عربی)تا خود صبح گریه کردم،و تو وجودم جیغ میزدم و میگفتم خداااااااااااااااااااااااااااااا

      خدااااااااااااااااااااااااااااا

      نجاتم بده.

      خدایا من دیگه هیچکسو تو این دنیا نمیخوام،من فقط خودتو میخوام.

      خودت باش.تو بشو عشقم

      تو بشو عزیزم و…..

      خلاصه با حرفتون یاد این خاطره از خودم افتادم. و دقیقا خدا خودشو بعد از چند سال بهم داد و هر روز این بودنِ خدا بیشتر تو زندگیم جریان داره.خدایا شکرت که هستی،شکرت که دارمت.

      ممنون از دوستانی که کامنتموتا اینجا خوندن.

      در پناه رب باشین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    محمدجلال ناصری گفته:
    مدت عضویت: 796 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان..

    سلام به دوستان عزیزم…

    واقعا من روز چندین بار خداوند سپاس گذاری میکنم که زبان مادری فارسی داده و میتوانم در این سایت هر روز عشق کنم و وجودم را هر روز درمان کنم…

    آدم ها، انسان ها: آدم های چی جسم خورد در مقابل این جهان به این عظمت و بزرگی دارد.زمین و هفت آسمان. مگه این انسان کی است ؟ که خداوند خلیفه خود در روی زمین قرار داده .برایش قدرت خلق کردن داده.برایش قدرت فکر کردن داده.قدرت رشد داده، قدرت باور،توکل ،ایمان داده، از همه لحاظ فتبارک احسن و آل خالقین خلق کرده. که به اندازه انسان از لحاظ زیبایی،پاکی،پاکدامنی،توکل،جسارت، نترس بودن،عشق کردن،قدرت خلق کردن،مقدس،لیاقت ، قدرت اینکه به یکتایی خداوند ایمان و باور بیاورد نیست…

    از روزی بدنیا آمدن انسان ها تا امروز هرروز جهان زیباتر و پشترفته تر میشود. مگه ما چی قدرت داریم که فرشتگان برای مان سجده میکند. خلیفه خداوند هستم. خداوند روح اش را در ما دمیده.

    چیقدر قدرت داریم که خداوند مان را دوست واقعی، عزیزدل واقعی، کتاب خود را برای مان نازل میکند، با من در هر لحظه حرف میزند،مان را به بهشت این دنیا و آن دنیا هدایت میکند،هر روز بهترین نعمت هایش را برای مان هدیه میدهد.

    این جهان به این عظمت ،زیبا، لذت بخش،ثروت ،سلامتی،عشق….. خلق کرده تا انسان ها در آن فرمانروایی کند. مگه خداوند در مقابل این نعمت ها از ما انسان ها چی میخواد.

    فقط میخواد بهش ایمان داشته باشم، بپرستیم ،سپاس گذار باشیم،تسلیم باشیم،لا خوف علیهم و لاهم یخزنون در وجودمان حفظ کنیم،متواضع باشیم،به خود مان احترام بگذاریم،به دیگران احترام بگذاریم،روی خودش حساب باز کنیم…..

    این ها هدیه انسان ها به خداوند است .

    و بزرگترین نعمت که داده قلب و مغز است. اگر این دوتا را درست هدایت کنیم و افسارش را بدست بگیریم. واقعا پاداش بی نهایت دارد.

    اگر فقط همین لحظه زندگیم کنیم،چون فقط امروز زنده هستیم،امروز قراره عشق کنیم،امروز قرار شاد باشیم،لذت ببریم،سپاس گذار باشم،امروز روی خودمان کار کنیم،امروز تسلیم باشیم،امروز بهش توکل کنیم، امروز قدر خودمان را بدانیم، امروز به خودمان انرژی زمان احترام بگذاریم… اون وقت یکتاپرست میشویم، اون وقت عزیز دلش میشویم، از جمله صالحان ، از جمله ایاک نعید و ایاک نستعین واقعی اش میشویم… پاداش مان بهشت هر دو دنیا است و با عزت و سر بلند در هر دو دنیا هستیم …

    بعدش میشود….

    یکی میشود ابراهیم دوست واقعی خداوند.

    یکی میشود محمد که خداوند. کتاب اش برایش نازل می‌کنه.

    یکی میشود نصوح که میشود پیامبرش.

    یکی میشود موسی…

    یکی میشود استاد عباس منش ها،انشتین ها، ایلان ماسک ها، استیو جابز ها……..

    ما انسان چیقدر نزد خداوند بزرگ و مقدس و دوست داشتنی هستیم که همه را برای مان رایگان و هدیه داده..

    آرامش رایگان، لذت بردن رایگان ،عشق رایگان،سپاس گذاری رایگان ، سلامتی رایگان ،خوشبختی رایگان، یکتاپرستی رایگان، ایاک نعید و ایاک نستعین رایگان،ثروت رایگان، دیدن زیباییها رایگان ،احترام رایگان، کتابخانه رایگان که جای عشق استم … من الان تو یک کتابخانه تو آلمان استم خداوند. گفت اینو بنویس گفتم چشم آقا تو فقط بوگو اطاعت کردن از طرف من..

    تنها کاری که مان بکنیم فقط و فقط قبول کنیم که رایگان است هیچی دیگه لازم نداریم و با تمام وجود مان قبولش کنیم و بپزیریم……

    استاد عزیزم واقعا عاشقتم با تمام سلول بدنم می گویم انشالله بزودی میایم آمریکا با دستاوردهای های بی نهایت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: