داستانی درباره هدایت الهی | قسمت 2 - صفحه 43

702 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    بسیار مهم است هنگام مواجهه شدن با تضادها و اتفاقات ناجالب:

    آگاهانه از زاویه ای به آن نگاه کنیم که به احساس کمی بهتر از قبل دست یابیم و بر روی زیبایی ها و نکات مثبت تمرکز کنیم

    اگر پاداش های بزرگ می خواهیم باید بتوانیم در چنین مواقعی :

    ذهن خود را کنترل کنیم

    با توجه به افکار درست مانند این باور که هر اتفاقی در پایان به نفع ما خواهد شد: باید بتوانیم ذهن خود را کنترل کنیم

    هدایت برای همه ی افراد به یک شکل صورت نمی گیرد:

    برای هر شخصی بسته به خواسته ها و باورهایش متفاوت است

    نجواهای ذهنی در تمام مراحل همراه ماست و وظیفه ی ما در هر لحظه این است که: ذهن و روح مان را با هم هماهنگ کنیم که هماهنگی تنها :

    با داشتن احساس کمی بهتر از قبل با تمرکز بر نکات مثبت سپاسگزاری دیدن زیبایی هاو کنترل ورودی ها امکان پذیر است. زمانی که باورهای مناسب در زمینه ی روابط داشته باشیم بر نکات مثبت افراد تمرکز کرده تا:

    به افراد مناسب هدایت شویم و رفتار مثبت آنها را به نفع خود برانگیخته و به قول خداوند:

    دلهای افراد به سمت ما نرم خواهد شد

    وقایعی که به صورت هم زمان یکدیگر را تایید می کنند : نشانه ای واضح از هدایت های خداوند است

    زمانی که باورهای مناسب داشته باشیم و باورهای ما متفاوت از عموم جامعه شود:

    به مکان بهتر که متناسب با باورها و فرکانس های ما است قدم به قدم هدایت خواهیم شد خداوند به سادگی می تواند ما را به سمت خواسته هایمان هدایت کند

    از تضادها برای دستیابی به خواسته های خود انرژی بگیریم

    نگران نباشیم: هیچ کسی در زندگی ما تاثیری ندارد مگر اینکه ما با باورهای نادرست به او قدرت دهیم

    هدایت پروردگار را :بپذیریم اجازه دهیم خداوند ما را در هر لحظه هدایت کند

    به اندازه ای که هدایت های خداوند را باور داریم: نشانه ها را می بینیم که افراد آن را دریافت نمی کنند و اتفاقات خوب برای ما رخ خواهد داد.

    به هدایت خداوند : ایمان داشته باشیم و همواره هدایت او را به یاد بیاوریم :

    خداوند ما را به مسیر خواسته هایمان : هدایت می کند

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ف ف گفته:
    مدت عضویت: 725 روز

    به نام خداوند مهربان و هدایتگرم

    سلام به استاد عباسمنش و خانم مریم عزیز دل و تمام دوستانم که کامنت منو میخونن

    با دیدن این فایل یه سری داستان از هدایت خداوند توی زندگیم یادم اومد که یکی از مهمترینشو تصمیم گرفتم اینجا باهاتون به اشتراک بذارم

    چون خیلی وقتا خودم فکر میکردم خب استاد عباسمنش کلی رو خودش کار کرده کلی تغییر کرده کلی قوانین قرآن رو آگاهانه استفاده کرده و خب به راحتی هم خداوند هدایتش میکنه تا چرخ زندگیش بچرخه و به قول خودمون اون کجا و من کجا ولی با دیدن این فایل یادم اومد که تو زندگی خودم چقدررر خداوند هم هرجا روش حساب کردم و گفتم خدایا به امید خودت و هیییییچ چشم اندازی از اینکه چی قراره اتفاق بیوفته نداشتم ، به همین زیبایی هدایتم کرده و حالا دارم میفهمم اینا هدایت بوده

    زیباترین داستان هدایت الهی برای من این بود :

    پدرم طی اتفاقی ورشکست شدن و ما مجبور شدیم خونمونو بفروشیم و سالها مستاجر بودیم و خونه خریدن برامون تبدیل به یه رویای دست نیافتنی شده بود

    پدرم 63 سالشون بود و راننده کامیون بودن در واقع خونمونو فروخته بودیم که پدرم بتونن ماشین سنگین بخرن ولی سالها کار میکردن و نمیتونستن حتی از پس مخارج زندگیشون بر بیان چه برسه به خرید خونه ، واسه پرداخت اجاره خونمون مشکل داشتیم دیگه حساب کنید خرید خونه که دیگه مواردی بود که به خودمون اجازه نمیدادیم حتی بهش فکر کنیم

    خلاصه یه روز که پدرم از سفر برگشتن با دیدنشون حالم منقلب شد چون دوبار کمرشونو جراحی کرده بودن و این شغل براشون سنگین بود

    دیدم با کمر خمیده لباسای خاکی موهای پریشون و صورتی که مشخص بود یک هفتس نتونستن حمام برن ، خب دیدن این صحنه که پدر خانواده با این سختی کار کنه و با این سن مستاجر باشه و به قول ما پشت در خونه مردم باشه برای هر فرزندی سخته

    یهو یه حسی بهم گفت به بابات بگو ماشینشو بفروشه

    گفتم بابا نمیخوای ماشینتو بفروشی خونه بخری و خودتو بازنشست کنی ؟ گفت من با پول ماشین مگه میتونم خونه بخرم ؟ خیلی محکمو با اطمینان گفتم آره !!!یه سری تکون داد یعنی زهی خیال باطل و هیچی نگفت

    تا اینکه من یه سفری رفتمو برگشتم همین که به مامان بابام سلام کردم بابام جواب سلامو دادنو گفتن من ماشینو فروختما ، گفتم جدی میگین ؟ گفتن اره به خدا چکش هم فردا پاس میشه حالا این چک دست تو برامون خونه بخر

    من یه لحظه شوکه شدم که انقدر زود به حرفم گوش دادن( چون من فرزند آخر خونمون هستم و دخترم)همون لحظه بهشون گفتم توکل به خدا میخریم

    دقیقا پدرم ماشینو زمانی فروختن که شروع شد روز به روز قیمت ماشین بالا رفتن یعنی هر روز که من از سر کار برمیگشتم میدیدم بابام نشستن ناراحت میگفتن ببین ما ماشینو فروختیم حالا روز به روز داره گرون تر میشه خونه هم نخریدیم

    شب عید بودو منم چون مغازه داشتم باید وقت بیشتری رو سر کار میگذروندم فرصت نداشتم بگردم خونه پیدا کنم، برنامه دیوارو برا بابام نصب کردمو بهشون یاد دادم که توی این برنامه بگردن خونه پیدا کنن که مناسب بودجمون باشه

    خونه هایی که پیدا میشد که به بودجه ی ما میخورد بلا استثنا خیلی داغون که کلی باید خرج میکردیم تا قابل سکونت بشه یا جاهایی که خیلی پایین شهر بودن و خونه هم داغون بود

    یه خونه ای پیدا شده بود خیلی قدیمی و مامان بابام از ترس اینکه همینم اگه صبر کنن نمیتونن بخرن میخواستن معامله کنن

    مثلا ساعت 5 عصر قرار بود بابام برن پای معامله من سر کار بودم و ته دلم ناراحت که این خونه رو میخوایم بخریم یهو هم یه حسی بهم گفت برو بگو این خونه رو نخرن و نیم ساعت قبل از اینکه بابام برن خودمو رسوندم خونه و گیر دادم که زنگ بزنید بگید نمیام و کنسلش کنید با کلی مخالفت مادرم قبول کردنو اون خونه رونخریدیم

    یه شب اومدم خونه دیدم مامان بابام ناراحت نشستن یه گوشه ، بابام گفتن بابا فلانی زنگ زده که چه اشتباهی کردی ماشینتو فروختی حالا ماشینت 3 برابر شده خونه هم همه میگن اگه نخرید دیگه بعد از عید قیمتا چند برابر میشه و اصلا نمیتونید بخرید خلاصه از اینجا رونده از اونجا مونده

    من گفتم بابا شما مگه رو حساب حرف من که گفتم ماشینو بفروش خونه بخریم مگه اینکارو نکردی؟ گفتن چرا ولی ما که خونه نمیتونیم بخریم ، گفتم شما به من اعتماد دارین؟ گفتن اره گفتم من بهتون قول میدم که تا 6 ماه دیگه شما رو خونه دار کنم اون زمان برج 12 بود و یهو با اعتماد به نفس خیلی بالا گفتم شما تا برج 6 خونتونو خریدین فقط به من اعتماد کنینو دیگه نگران نباشین اون بنده خدا ها هم قبول کردنو گفتن پس ریشو قیچی دست تو

    الان که فکر میکنم ته دلمم اصلا نترسیدم که با این اطمینان حرف میزدم حتی خیلی عجیب خیالم راحت بود، اصلا فکرمو درگیرش نمیکردم و خیلی راحت به کارای روزمرم میرسیدم

    خلاصه داییم یه روز جویا شدن که ما چیکار کردیم چیکار نکردیم که گفتیم تو دیوار دنبال خونه گشتیمو هنوز هیچ کدوم خوب نبودن که گفتن بذار من یه املاکی اشنا دارم بهش میگمو چند روز بعد اومدن خونمون گفتن من سه تا خونه پیدا کردم بیاید بریم ببینیم

    با اون اقای املاکی که دوست داییم بودن راهی شدیم اولین خونه رو همینجوری فقط جاشو نشون دادنو دومی هم گفتن هماهنگ نکردیمو گفتن بریم خونه ای که کلیدش دستمونه بهتون نشون بدیم که گفتن یه خونه هست سه طبقه ولی توی کوچه ی بن بسته گفتیم ما کاری به کوچش نداریم ولی ما پولمون به یه طبقه هم نمیرسه چه برسه به سه طبقه گفتن حالا بریم ببینیم

    ما هم رفتیم دیدیم فقط به خاطر اینکه املاکیه دوست داییم بود و رودر وایسی داشتیم ولی چون ته دلمون مطمعن بودیم که نمیتونیم بخریمش یه نگاه گذرا انداختیمو اومدیم بیرون

    خونه رو دیدیم و در راه رسوندن اقای املاکی به مغازش بودیم که من یه حسی بهم گفت حالا بپرس چند این خونه ، پرسیدم چند میگه اینو ؟ مبلغی رو گفت که دو برابر پول ما بود، همون موقع املاکیه پرسید پسندیدین ؟ گفتم این که اره ولی قیمتش برامون بالاس یهو رو کرد به من گفت چه جوری میتونی پولشو بدی ؟ واقعا خیلی بداهه و بدون فکر گفتم نصفشو الان میدیم، یه مبلغی برج 1 ( همون لحظه اومد تو ذهنم که حالا که میخوایم خونه بخریم منم ماشین زیر پامو میفروشم ) و بقیش هم برج 3 دوباره اومد تو ذهنم که خونه سه طبقس و هر سه طبقش قابل سکونته پس یه طبقه رو خودمون میشینمیم اون دو تا طبقه هم رهن کامل میدیم یه پولی بهمون کمک میشه

    خلاصه همون موقع رفتیم به مالک زنگ زد و اوکی دادو چکاشو دادم و ما در کمال ناباوری یه خونه سه طبقه توی خیابون مرکز شهر که من خیلی عاشقش بودم (چون خیابونه درختاش از دو طرف انقدر بهم نزدیک هستن که انگار داریم توی یه تونل درخت میریم ) خریدیم

    و اون لحظه ای که کلید خونه رو بهمون دادن مامان بابام منو بغل کردن جوری که از شدت گریه ی خوشحالی ، شونه هاشون میلرزید کلی واسم دعا کردن

    امروز با دیدن این فایل ، به خودم گفتم وای تمام این پروسه هدایت خداوند بود من هیچ ایده ای برای هیچ موردیش نداشتم و خداوند هدایتم کرد و میدونم خیلی طولانی شد ولی مطمعنم برای همه ی ما این سبک هدایتا پیش اومده و چقدر با یادآوریشون ایمانمون قوی تر میشه

    خدایا بینهایت سپاسگزارتم

    ممنون از شما استاد عزیز و تمام دوستانی که وقت گذاشتن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      فهيمه گفته:
      مدت عضویت: 1956 روز

      سلام دوست هم فرکانسی

      کامنت شما برای من نشونه ای از طرف خدا بود

      منم دوست دارم خونه بخریم

      دقیقا توی کوچه ای باشه که پر درخت باشه

      و همین سه طبقه که گفتید

      توی ذهن من هم هست ولی یه مدل دیگه

      مثلا سه واحد یا چهار واحد مجزا ولی همه اش برای یه ملک باشه

      چون هر روز دارم این خواسته ام رو میگم به جهان هستی

      الان که کامنت شما رو خوندم

      اشگام آومد

      مثل همین فایل که استاد چند بار تکرار کرد که به خدا گفته ،خدایا تو چه جوری داری کارارو جور میکنی

      یا گقتن که خداوند با نشانه ها داشته باهاشون صحبت میکرده

      کامنت شما هم برای من مثل پیغام خداوند بود

      این سایت همش برکت هست

      الهی صد هزار بار شکر

      که در زمان درست و مکان درست هستم

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        ف ف گفته:
        مدت عضویت: 725 روز

        سلام فهمیه خانم عزیز

        چقدر خوشحال شدم که کامنت من باعث شد شما احساس کنید خداوند داره بهتون نشونه میده که به زودی خواستتون محقق میشه و منتظرم به زودی خبر خوش خرید خونتون رو به من بدید درست همون طوری باشه که دلتون میخواد حتی با کیفیت عالیتر

        الهی شکر

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    مسلم الهی گفته:
    مدت عضویت: 600 روز

    سلام استاد عزیز

    این دومین نظر من تو سایت شما هستش.امروز که این فایل هارو دیدم در مورد سفارت و اقامت شما و مسابقه کشتی که شما پنج هزار کیلومتر رانندگی کردین که فکر نکنم کسی حاضر باشه پنج هزار کیلومتر توی زمان کم رانندگی کنه برای یک مسابقه کشتی .غیراز اینکه علاقه شدید داشته باشه .من یه فکر اومد تو سرم نمی‌دونم چقدر درسته ولی مینویسم شما از بندرعباس که شروع کردین روی خودتون کار کنید و این مسیر رو برید خداوند داشته مسیر زندگی شمارو می‌ساخته از اون روز که هدایت شدین به باشگاه کشتی و اون علاقه به کشتی به این شدت در وجود شما ساخته شد.تا حاضر باشین یک روزی در آینده پنج هزارکیلومتر رانندگی کنید برای مسابقه کشتی تا اقامت شما در آمریکا درست بشه توسط وکیلی که در اون شهر دفتر داره..چقدر رب وهاب و مهربان قشنگ برنامه ریزی می‌کنه ..ای رب شکرت میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1091 روز

    ب نام خدای مهربان

    سلام به همه دوستان عزیزم و استاد عزیز و مریم خانم گل

    چهار پنج روز هست که مدام دارم این دو فایل گوش میدم

    وهربار به قسمتی میرسم که استاد گفتین تا رسیدم هتل ایمیل زدن که پاسپورت شما امادست .

    عجیب این حمله من دگرگون کرد

    اصلا خیلی برام این جمله شیرین بود که با حال خوب با کنترل ذهن با احساس خوب پاسپورت آمریکا در 120ثانیه اون خانم بگه اوکیه برید هر وقت آماده شد ایمیل میکنم و همون روز پاسپورت آماده شد

    خدای من چقدر چقدر این کنترل ذهن این تقوا این احساس خوب غوغا می‌کنه

    راست میگین استاد ما به هر آنچه بخواهیم میرسیم ولی با کنترل ذهن .

    این فایل خیلی نکته داشته برای من که یادداشت کردم در دفترم .

    حالا می‌خوام بگم هدایت من تو این چندروزه چیا بوده؟؟؟؟؟؟؟

    اول اینکه تمرین ستاره قطبی تمرین حرف زدن با خدا لذت بردن از زندگیم نبودن در فضای مجازی و یه عالمه حال خوب و حس خوب برای خودم رقم زدم .

    ولی یه چیزی درونم می‌گفت باز همین دو قسمت گوش بده بازم بازم بازم

    تا اینکه نشانه دیروز من فایل لایو ده استاد بود اگر اشتباه نکنم همون فایل لایو که استاد سوار قایق پدالی هستن و جواب سوال های بچه ها میدن .

    داشتن کامنت میخوندن که گفتین یکی از دوستامون گفته دارم سوره حضرت یوسف میخونم

    سریع قلبم دلم خدای درونم بهم گفت تو بخون .

    و من خوندم چیزایی که فهمیدم

    1 از چیزی که بترسی براش فرکانس بد بفرستی نگران باشی و ناراحت سرت میاد حتما برات اتفاق میافتد مثل ترس حضرت یعقوب

    2هیچ کس نمی‌تواند به تو ضرر برساند ولی دید و فرکانس مثبتی باید ارسال کنی تا در فرکانس منفی قرار نگیرید همون اصل توحید که حضرت یوسف در چاه احساس بد نداشت و فقط از خدا کمک خواست و بهترین اتفاق با کمک خدا خودش با دیدگاه خودش برای خودش رقم زد

    3خداوند به کار خویش غالب است و شما نمی‌دانید .

    این جمله یعنی تسلیم باش توکل کن کنترل ذهن کن تقوا پیشه کن که خداوند به هر چیزی دانا و توانست .

    4خداوند شنوایی داناست پس حرف بزن برایش او میشنود چقدر چقدر به این جمله نیاز داشتم چقدر حالم خوب شد وقتی خوندم وقتی بی رودربایستی به خدا گفتم که فقط چشمم به تو دستم به تو دراز شده کمکم کن

    5 قضیه الامر قطعی و حتمی

    چون خوابشان را بر زبان آوردن. و باور کردند که تعبیرش چنین است در فرکانس خوابشان قرار گرفتند و اتفاق افتاد

    چون بر زبان آوردن. چون یکی از زندانی ها ترسید و یکی خوشحال شد و نتیجه خوشحالی خوشحالی بیشتر است و نتیجه نگرانی و حال بد عاقب به خیری نیست.

    6حضرت یوسف آزادی خود را از بنده خدا خواست

    شرک مطلق بود وقتی در چاه افتاد فقط خدا را صدا زد نه برادر نه دوست نه پدر

    ولی وقتی زندانی شد گفت به پادشاه بگوید من را آزاد کند من بی گناهم و این شرکت مطلق باعث شد حضرت یوسف بیشتر در زندان بماند .

    7ما رحمت خود را به هر کس که بخواهد میدهیم یوسف خواست و عزیز مصر شد .

    چه کسی وفادار تر از خداوند به وعده خویش

    الله‌اکبر واقعا که چقدر قانون داشت این سوره .

    8رحمت خداوند همیشه است چون حضرت یعقوب به پسرانش میگوید از رحمت خداوند ناامید نشوید

    یا م اومد به فایل های استاد در مورد احساس گناه که در روزشمار فصل یک قرار دارد .

    الله‌اکبر چرا من قبلاً که قرآن می‌خوندم نمی‌فهمیدم الان بهتر شدم البته در ستاره قطبی ام نوشته بودم که دوست دارم قرآن که می‌خوانم قانون های سایت برام مرور شود قرآن درک کنم بفهممش

    الهی شکر الهی شکر

    9 بی گمان هر که تقوا و صبر پیشه کند خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمیکند

    دیگه سند از این درست تر اینکه تقوا داشته باشیم کنترل ذهن انجام دهیم و صبر داشته باشیم به هر چیزی که بخواهیم میرسیم

    این نکاتی بود که من فهمیدم که زمانی رفتم خوندم که خدا هدایتم کرد و بهم گفت برو بخون

    و چیزی که من باید می‌فهمیدم این بود

    شرک شرک شرک

    همون حرفی که حضرت یوسف زد و باعث شد چندسال دیگر هم در زندان بماند .

    چون از بنده خدا آزادیش خواست از خدا نخواست

    همون طور که در کامنت های پست ها قبل گفتم من ماه قبل دکتر رفتم برای بودار شدنم و الهی شکر هیچ مشکلی نداشتم و دکتر که سونو کرد گفت یه آمپول برات می‌نویسم که بارور تر بشی همین امروز بزن .

    من هم اینکار انجام دادم ولی وقتی تزریقی اومد و آمپول بهش دادم گفتم ایشالا دستت خوب باشه و بچدار بشم

    ولی این ماه نشد .

    کلا در فرکانس بد قضاوت و غیبت و حال بد و چیزای دیگه قرار گرفتم و اصلا کنترل ذهن نداشتم با اینکه من خیلی نتایج مثبت داشتم ولی نمی‌دونم چرا یهو پنچر شدم .

    وقتی که رفتم دکتر تعجب کرد چون اصلا آزمایش ها و سونو همچی عالی بود.

    دکتر باز آمپول داده و امروز دیگه آخرین آمپول هست که بزنم .

    امروز داشتم فکر میکنم به این اتفاقات اخیر یهو چیزی درونم گفت اونروز چرا گفتم سوره حضرت یوسف بخون

    گفتم بخون تا بفهمی شرک حضرت یوسف در زندان و متوجه شرک خودت شوی تو چرا به اون پرستاره گفتی دستت خوب باشه من حامله بشم

    وای خدای من اون لحظه ای که این حسن درونم خدای عزیزم با من اینجوری حرف زد من خشکم زد

    گفتم پس نتیجه منفی که گرفتم بخاطر این بوده که بچدار شدنم از یکی دیگه خواستم و یکی دیگه باید دستش خوب باشه و من بچدار بشم

    چه اشتباهی کردم بابا همه چیز خداست

    از خدا آرامش خواستم مسافرت خواستم روابط عالی خواستم خونه خواستم عروسی خواستم شد به راحتی شد چرا این موضوع نشد مشکل از خدا نیست مشکل از منه من شرک ورزیدم

    الله اکبر

    ولی الان کلا دارم به خودم فکر میکنم و مطمئن هستم خدای خوبم به من یک پسر موفرفری چشم درشت خوشکل و توپولی بهم هدیه میده .

    از خدا خواستم فقط از خدا خواستم و حتما میام زیر این پست ادامه این داستان بچدار شدنم می‌نویسم شاید به درد کسی خورد .

    الهی شکر الهی شکر الهی شکر .

    دوستون دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    ماکان الیکایی گفته:
    مدت عضویت: 500 روز

    124مین تحول زندگی من

    موضوع فایل:داستان هدایت الهی (قسمت دوم)

    سلام استاد پرانرژی و بانو شایسته بمب انرژی،

    با کنترل ذهن معجزه میکنی،استاد چقدر باید مثبت باشی چقدر باید درآغوش خداوند و نقطه امنش قرار بگیری تا مسیرهارو براساس خواسته هات برات مشخص کنه،مسیری از سفارت پاریس تا میامی آمریکا،البته قبلش از فرانسه به ترکیه،بعد از ترکیه با پرواز مستقیم به میامی،با پرواز بسیار ارزان و فوق العاده. خلوت،دقیقا تا میامی همونجایی که یکی از بچه های سایت براتون خانه اجاره کرد ماشین براتون آماده کرد با دسته گل اومد تو فرودگاه با دوست دخترش برای استقبال تون و همینطور مأمور یا افسری که نوع پوشش و لباس 3تاتونو دید لذت برد و مهر ویزای 6ماهه رو زد،فردا صبح با دوستتون رفتید تا کارت توریستی تون شارژ کنید تا با اون خریدهاتونو انجام بدید چقدر باید دردانه خداوند باشی تا تمام مسیر و راه برات هموار و در دل تاریکی مثل روز روشن باشه،

    و همینطور نگاه بسیار عالی و توحیدی بانو شایسته نسبت به وقایع پیش اومده خیلی نگاه و دیدگاه منحصربه‌فردی هست که هنوز قانون رو کامل نبود اما خیلی جاها نمونه ش با مامور گیت که اسن فارسی زبان نبود صحبت کرد و شمارو راهنمایی کرد بعنوان دستان خداوند ،قرار نیست دستان خداوند فقط توی ایران یا سرزمین های اسلامی باشه,فارق از تمام سلایق و اعتقادات و ادیان،خداوند خالق تمام انسانها و موجودات زنده وغیر زنده می‌باشد و برای‌ پروردگار عالم هدایت بندگان یک امر طبیعی و بلامنازع میباشد،

    استاد دارم فکر میکنم چیکار کردی برا خداوند که اونقدر هواتو داره و هدایتت میکنه،منم تو خیلی از مسیر زندگیم به دوراهی خوردم تونستم توسط دستان خداوند کارامو رله کنم،خیلی جاها همسرم کمک حالم بوده دقیقا مثل شما وبانو شایسته بعنوان مکمل،خداروشکر سایتتون دستکاری کردن بستن تا خداوند شمارو هدایت کنه به سمت آمریکا،هیچ چیزی بدون حکمت نیست،تکامل مسیرشو با ذهنتون داره طی می‌کنه بعد مدتی خیلی کارها دست شما نیست فقط با افکارتون مسیر راه نمایان میشه.

    استاد یقینا الان اگه صحبت کنی میگی کالیفرنیا هم جای خوبی هست خیلی از هموطنانمان اونجا هستن و نماد ایران و ایرانی های خونگرم و متخصص هستن،جاهای دیدنی زیادی داره مثل تهران خیلی شلوغه این یعنی سرشار از انرژی و پر تلاش هستن و سکون و ساکن بودن و حرکت نکردن براشون معنا و مفهومی نداره،البته منم بیشتراز 3روز جای شلوغ باشم کلافه میشم،خواستگاه قلبی من محیطهای آرام و سرسبز و پر انرژی پراز شادابی و آرامش روحی هست،

    استاد خیلی آقایی چقدر باید مثبت باشی چقدر درمورد کشور آمریکا مثبت باشی چقدر باید خواستار زیبایی باشی چقدر باید زیبابین و سپاسگزار فراوانی و مدار رشد باشی تا براحتی ویزات بعد2ماه بیاد در خونه ت،واقعا خداوند رو شکر بخاطر همین میگم از سفر کردنت مثل مارکوپولو میتونی کتاب بنویسی این مدت کمتر از 2ماه اگه اشتباه نکنم برای من که دارم تصور میکنم ذهن منطقی من باور نمیکنه باخودش میگه 2تا3سال طول کشیده تا کاراتون ردیف بشه ،در صورتیکه کمتر از 4ماه یا کمتر شد تمام اتفاقات وتحولات به گونه ای پیش آمد و رقم خورد که بتونید به خواستگاه تون و خواسته های زیبا و لذت بخش تون برسید،خدایا شکرت که من زبان بلدم خیلی جلوتر از استاد اون موقع هستم.

    از همونجا کسب درآمد کنی از طریق سایت و خرید ملک و املاک ماشینهای مدرن پیشرفته ویلا و سرزمین سرسبز معتدل فلوریدا در جنوب غربی آمریکا جای بسیار ایده آل برای زندگی فضای عالی تابستوناش مثل مرداد ماه شمال خودمونه،زمستوناش مثل بهار شماله،حالا بهارش ببین چیه،وای خدای من لذت بردم از این همه احساس خوب و شعف و هیجان،طوریکه استاد توضیح میداد من تو فرودگاه استرس گرفتم یعنی چی میشه،خداروشکر همه چیز براساس دیدگاه و نگاه و کنترل ذهن خودمون رقم میخوره،ذهن منطقی مون هم باید با تغییرات باورمون جایگاه ثابت قدم در مسیر قانون و مثبت اندیشی باشه،تا بتونیم همیشه با لذت و حس خوب کنترلش کنیم،مثل اون موقع که کارت استاد تو پاریس منقضی شد رفت دیزی لند پاریس گشت و گذار.

    سپاسگزار خداوند بابت دریافت احساس خوب وعالی از دریافت آگاهی ناب امروز سایت استاد عباسمنش و بانو شایسته گرامی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    حسن گفته:
    مدت عضویت: 913 روز

    به نام خالق یکتا

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان هم فرکانسی

    ردپای من در روز 124

    خدایا شکرت که در این فرکانس هستم واین فایل ومیشنوم

    خدایا شکرت که من وبه این سایت الهی و توحیدی هدایت کردی

    خدایا شکرت که من وبا استاد عباس منش آشنا کردی

    خدایا شکرت که هستی و برایمان خدایی می‌کنی

    خدایا شکرت که هدایت ام می‌کنی

    خدایا شکرت بابت همه چیز

    چقدر زیباست داستان هدایت الهی شما استاد عزیزم و تحسین می‌کنم این همه ایمان و توکل و توحیدی بودن شما رو و اینکه در هر شرایطی حتی شرایط سخت شما تقوا داشتید تونستید ذهنتون وکنترل کنید ، و همه این اتفاقات آسان که شما به راحتی و آسانی مهاجرت کردین به خاطر ایمان و توکل توحیدی بودن شما و باور داشتن به هدایت خدا که تنها قدرت و فرمانروای جهان است اتفاق افتاده از صمیم قلب از خدای مهربان می‌خوام که این ایمان و توکل و توحیدی بودن وپیروی از هدایت الله یکتا رو برای خودم و همه‌ی دوستان سایت خواستارم

    خدایا مارا آسان کن برای آسانی ها

    خدایا من آزادی مالی زمانی و مکانی ومیخوام خدایا من نمیدانم چطوری ولی تو می‌دونی خدایا من و هدایت کن

    خدایا ایمان و توکل وتوحید و در وجود ما بیشتر وبیشتر کن

    خدایا مارا به راه راست هدایت کن راه آن‌هایی که به آنها نعمت داده ای ونه راه آن‌هایی که به آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    استاد عزیزم بابت فایل های ارزشمندتون بی نهایت سپاسگزارم

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و خوشبخت وثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 985 روز

    به نام الله

    چند وقته که در طول روز جاهایی که میرم کلمه توحید رو بیشتر میبینم ‌و همون لحظه به یاد خدا میفتم و به توحید فکر میکنم

    با خودن توحید رو مرور میکنم که یعنی چی

    به یاد فایلهای توحید عملی میفتم هر بار به خودم میگم توحید یعنی قدرت ندادن به عوامل بیرونی و قدرت دادن به ربلعالمین

    هیچ وقت نمیشه تمام زندگیمون توحیدی باشیم و هیچ کس کامل نیست اما به اندازه ای که با یاد بیاریم و قدرت رو بدیم به خداوند به همون اندازه نعمت و ثروت و لذت وارد زندگیمون میشه.

    خودم خیلی جای کار برای توحید دارم و هر چقدر فایلهای توحیدی رو ببینم بازم کمه .

    توی این فایل دقیقا رابطه توحید و باز شدن درها و انجام شدن کارها میشه دید که چقدر استاد منطقها و باورهایی که افراد بهش دادن رو نشنیده گرفت و به الهامات و هدایتها گوش کرد و چقدر راحت وارد امریکا شد انگار تمام ادمها و دولتها دست به دست هم دادن تا استاد وارد امرکا بشه .

    انگار هیچ دولتی و هیچ مرز و قوانین دولتی وجود نداره و استاد از شهری وارد شهر دیگه ای شد

    چقدر این انجام شدن کارها به راحتی رو دوست دارم

    خدا همه چیز میشه برامون فقط باید به الهامات و هدایتها گوش کنیم تا کارها به راحتی برامون انجام بشه

    خدایا ازت میخام بیشتر توحیدی عمل کنم و بیشتر هدایتهات رو بهم بدی

    خدایا خودت برام درهارو باز کن

    موفق ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    خدایا شکرت جقدر خوب همه چیز فراهم کردی

    ایمانتون به شدن و خداوند بی نظیر بوده

    پولتون و همه رو هوا بوده رفتید شهربازی و تفریح

    بعد هم ماشین کنسل شد مجدد حتما حکمتی هست بریم و بعد میرسید مسول اونجا ایرانی بلده و راهتون میده

    چقدر همه چیز متفاوت و خاص چون شما هم رفتار متفاوت داشتین

    چقدر عالی

    مامور میگه برید و چک نکنه

    واقعا این معجزه نیست چقدر زیبا

    رسیدن برای مسابقه و هدایت شدن برای وکیل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 910 روز

    به نام خدای مهربان و رزاق و وهابم

    به نام خدایی که هر چه دارم همه از آن اوست خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    سلام به استاد عزیزم استاد عمل استاد توحیدو ایمان

    از این فایل می‌فهمیم کسی که ایمان به خداوند پیدا کرده و قلبا اورا میپرسته و همه کارهاشو به او مسپاره بدون هیچ نگرانی و استرس و ناامیدی نتیجه اش همین می‌شود که خداوند در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قرارش میده و دستاشو براش میفرسته تمام کارهاشو به آسانی براش انجام میده مثل آب خوردن اینست نشانه ایمان داشتن و پذیرفتن و رها بودن

    اینست عمل کردن به قوانین بدون تغییر خداوند

    اگر ماهم بتوانیم مثل استاد با احساس خوب قدم برداریم و ذهن رو کنترل کنیم و فرعیات و رها کنیم و بچسبیم به اصل که همان خداوند است زندگیمون مثل زندگی استاد میشه

    تازه استاد تو بعضی از فایلهاشون میگن ما یک درصد به قوانین عمل میکنیم اینقدر از نتایج صحبت میکنیم و خوشحال هم هستیم

    اگه درصد بالاتر بره چه می‌شود نور علی نور می‌شود

    استاد همین نتایجی هم که الان در زندگی می‌بینیم تمام رو مدیون شما هستین که شدین دستانه خداوند برای ما راهنمای ما شدین

    ممنونم ای بنده مخلص و توحیدی خداوند

    از زمانی با شما استاد عزیز آشنا شدم خیلی‌خیلی تغییر کردم از همه لحاظ و هنوز هم جا داره برای بهتر شدن و رشد و پیشرفت

    خدایا هر لحظه مرا در زمان مناسب و در مکان مناسب ودر شرایط مناسب قرار بده که تو بهترینی ای زیبای من

    خدایا شکرت سپاسگزارتم برای تمام داشته های خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1051 روز

    استاد

    عجب پر نکته بود این دوتا فایل

    به خدا تک به تک کلمه ها و تجربه هاتون حال من بود و هست

    حتی بهتون بگم که یکی از دلایلی که من مجبور شدم برگردم ایران بخاطر همین تصور اشتباه بود که قانون رو جدی نگرفته بودم

    و بخاطر راهنمایی اشتباه یه نفری، فکر کردم کلی فرصت دارم

    درحالی که اگه به هدایت درونی خودم گوش کرده بودم،

    حسم درست بود که اول اومدنم باید همون روزهای اول برای گرفتن اقامت اقدام میکردم… گذاشتم آخرِ زمانِ ویزای توریستیم برای اقامت اقدام کنم… ریجکت شدم

    استاد

    انقدر ازون مدل تصویرها که مریم خانم دیدن، منم دیدم این مدت

    و انقدر شده که اتفاقای مختلف و یه آدمایی به من گفتن برو امریکا که حد نداره

    جالبه که بگم یه نفری…بعد از سالها برام یه پیغام فرستاد چندوقت پیش

    گفت فلانی نمیدونم کجایی و چیکار میکنی ولی یه اتفاقی برام افتاده و یه چیزی به من گفته بیام بهت بگم برو امریکا

    و گفت تو رو توی میامی دیدم!

    استاد

    تک تک حرفهاتون برام معجزه و نشونه داشت

    نمیتونم همشونو بگم

    ولی….

    مرسسسی

    امیدوارم یه روزی فرصت و حوصله و حسش برام پیش بیاد و قصه مهاجرتم رو بیام براتون بنویسم تو سایت

    تا معجزات من هم مثل شما الهام بخش و قوت بخش بشه برای دیگر دوستانم

    استاد مرسی

    عالی بود این فایلها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: