«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 24
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام خدمت استاد عزیزم و تمام مخاطبان سایت عباسمنش…پیشنهاد میکنم حتما داستان موفقیت من رو بخونید…..
پویا هستم 28 سالمه و دارای مدرک لیسانس معماری …من از 12 سالگی شدیدا به دنبال استقلال مالی و کسب ثروت بودم…بسیار رویا پرداز بودم و همیشه خودمو در آینده ای عالی میدیدم…انقدر رویا پرداز بودم که وقتی در خیابون راه می رفتم احساس میکردم همه دارن تشویقم میکنند…..
در 15 سالگی پدرم فوت کردو از لحاظ روحی خیلی افت کردم من موندم با مادرم و 2 خواهر بزرگتر از خودم …از پدرم فقط یک حقوق مستمری مانده بود و بس…مستجر بودیم و شرایط سختی رو داشتیم و مادرم با تمام نداری به طرز فوق العاده ای به لحاظ مالی و عاطفی شرایط رو مدیریت میکرد….تا اینکه خودم تصمیم گرفتم از یه جایی شروع کنم و برم دنبال رویاهام…دیپلم گرفتم و هم فکر کار بودم هم فکر ادامه تحصیل…….
حدودا از 18 سالگی در یک فروشگاه لباس آقایان مشغول به کار شدم….اولین تجربه کارم بودو خیلی واسم جذاب بود که خودم پول در میارم…فوق العاده خوب کار میکردمو صاحب کارم خیلی ازم راضی بود…یادمه یه روز که صاحب کارم نبود تونستم 3 میلیون به تنهایی در یک مغازه 45 متری که تک فروشی بود اونم در سال 88 جنس فروختم …!!! فردای اون روز که صاحب کارم اومد متعجب شد و بهم گفت پویا گل کاشتی….جوری کار میکردم که انگار مغازه خودمه….
حدود 2 سال به عنوان فروشنده اونجا مشغول بودم …تا اینکه تصمیم گرفتم هر جوری که شده از اونجا بیام بیرون و واسه خودم یک کاریو راه اندازی کنم…..
اینم بگم که در کارم به طرز فوق العاده ای جدی و با صداقت بودم …وقتی به صاحب کارم گفتم میخوام برم قبول نکرد و بهم پیشنهاد حقوق بیشتری داد اما من قبول نکردم و فقط به موفقیت فکر میکردم وقتی صاحب کارم فهمید که من به هیچ پیشنهادی جز پیشرفت قانع نیستم بهم پیشنهاد شراکت داد و واقعا متعجبم کرد…!!!
این اتفاق بینظیری بود واسم و شروعی فوق العاده….استارت این شراکت مربوط به سال 88 بودو من کلی ذوق داشتم و اینم بگم که اون موقع هیچی از قوانین نمیدونستم و الان فهمیدم که ارسال فرکانس های مثبتم باعث این اتفاق شده بود…در اولین ماه شروع شراکتم 3 میلیون تومان سهم من شد که در زمان خودش و برای یک جوان 20 ساله پول خوبی بود…..
روزای عالی رو داشتم تجربه میکردم و تقریبا همه چی واسم فوق العاده بود…درآمدم هر ماه بیشتر و بیشتر میشد …ماه دوم بیشتر…ماه سوم بازم بیشتر….و تقریبا به لحاظ مالی دیگه نگرانی نداشتم…دیگه طعم لذت رو داشتم میچشیدم ماشین صفر کیلومتر…سفرای خارجی…رستوران گردی لوکس…لوازم لوکس موبایل ..ساعت و….این اتفاقات طی 3 سال افتاد دیگه یه مغازه جواب نمیدادو تصمیم گرفتیم یک شعبه جدید و بزرگتر تاسیس کنیم…
به لطف خدا یه جای خیلی خوب بهمون پیشنهاد شد و قراردادشو بستیم…حدود 100 میلیون تومان دکور زدیم و شدیم بهترین فروشگاه شیک منطقه….هر روز فروشمون بهتر میشد و در منطقه رقیبی نداشتیم…خودمم به هر لحاظ در اوج بودم…به جایی رسیده بودم که در دوست و فامیل همه جا صحبت از من بود و همه به عنوان یک الگوی خوب و کسی که بدون داشتن سرمایه به جایی رسیده بود ازم یاد میکردن….
تا اینکه از 2 سال پیش هزینه کرایه مغازه و دیگر هزینه هامون 2 برابر شد و در مقابلش فروشمون بیشتر از نصف افت کرد و شدیدا رفتیم در رکود …هر چی توی این چند سال جمع کرده بودیم مجبور شدیم برای نگه داشتن کارمون تزریق سرمایه کنیم و خیلی ضرر دادیم…و اما نحوه آشناییم با سایت عباسمش..
سال 93 یکی از اقوام که میدید من عاشق پیشرفتم فایل انگیزشی باید از خودمون سعوال کنیم رو واسم فرستاد..زود رفتم توی سایت عباسمنش و واقعا از دیدن این همه آدم هم فرکانسی خودم جا خوردم..زود چند تا فایل رایگان دانلود کردم و واقعا لذت بردم …اما انقدر بی حوصله بودم دیگه دنبال نکردم…
تا اینکه عید 95 محصول آفرینش رو کامل خریداری کردم و شروع کردم به گوش دادن و تمرین کردن……واااااااایییییی…..خیلی خلاصه بگم که یک انفجاری از موفقیت و اتفاقات عالی در حال وقوع بود…روابطم…درآمدم….ارتباطم با خدا و بنده هاش …..همه و همه به سطح عالی رسید و خداوند رو شاکرم که منو در این مسیر قرار داد…به همه دوستانی که طالب تغییر واقعی هستند پیشنهاد میکنم این محصول رو تهیه کنند….
شادو سلامت و ثروتمند باشید…………………………………
دوست خوبم پویا حقایقی سلام وسپاس
خیلی عالی بود چه اعتماد به نفسی خیلی لذت بردیم آقا.
دعا کن من هم محصول قانون آفرینش را تهیه کنم چون عاشقشم.
چشم انداز زندگی شما افق های بی کران را نشانه گرفته است. موفق باشید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
ممنونم از شما علی آقای عزیز که با حوصله نظرات رو مطالعه میکنید…امیدوارم هر چه زودتر این محصول رو تهیه کنید…البته شما در همین حالت هم بی نظیرید….شاد و پیروز باشید……..
آقای پویا حقیقی سلام ، زندگیتان پر باشد از معجزه های خداوند عالی بود
با سلام خدمت شما خانم شبخیز…ممنونم از توجهتون…شما یکی از فعال ترین کاربران سایت هستید…تبریک میگم خدمتتون با آرزوی موفقیت.
زندگی زیباست…
شاید برای بسیاری باور کردنی نباشد که من با قانون جذب از طریق خرید یک سی دی کهنه و خش دار از دست دختر بچه ای روستایی در یکی از مناطق دورافتاده و بدون امکانات در مرز های ایران آشنا شدم
دختر بچه ای که بسیار فقیر بود و تنها دارایی اش یک کیف پر از سی دی های خش دار بود و من صرف کمکه بدون تحقیر، تصمیم به خرید دو تا از سی دی هایش با پول کردم سی دی هایی که بدون هیچ توجهی به موضوع آن خریداری شدن و یک درصد هم احتمال پخش شدنشان را نمیدادم و فقط به منظور دلخوش کردن دختربچه در ماشینم گذاشتم…
من 3سال پیش به این شکل و با امداد یک دختربچه فقیر با راه های ثروت آفرین آشنا شدم و فصل جدیدی از زندگی را در صفحات عمرم گشودم.
از اون موقع تا حال خیلی اتفاقات خوب و عبرت آمیز افتاده و خیلی چیز های خوب در زندگیم اتفاق افتاده : دیدم به جهان به خدا و انسان بازتر شده و راحت تر با زندگی کنار آمدم، تبدیل به فردی بسیار مثبت اندیش و خنده رو شدم، به طور ناباورانه ای در بورسیه دانشگاه معتبری قبول شدم و شغل و درآمد ثابتم به این شکل تضمین شد، در کنار شغل ثابت و همراه آن یک شرکت ثبت کردم و شغلی بسیار پولساز را برای خودم فرآهم کردم ، دوستان بسیاری بدست آوردم و چیزهای بسیاری آموختم……..اما…
اما…
موفقیت هایم درهم و برهم و بسیار آشفته بودم و با تمام این جایگاه های مناسب که کسب کرده بودم اما درآمد نداشتم هرچقدر تلاش میکردم به درآمد خوب و همیشگی ، به رابطه ای خوب و بادوام ، به شادی و رضایت از زندگی پایدار نمیرسیدم و همیشه دنبال یک منبع و شعور آگاهی بودم که بتوانم باورها و افکار آشفته و پراکنده و درب و داغون را منظم کنم و به آنها ساختار بدهم و به یک باور جامع در زمینه های مختلف زندگیم ام برسم.
اوایل عید امسال بود که با باوری قوی و مصمم تصمیم گرفتم که دیگر درآمد و پولم را افزایش بدم بسیار با سماجت تلاش کردم اما… 3ماه گذشت و فکر اینکه درآمد ماهانه ام در یک سال اخیر به 200تومن هم نرسیده است بسیار ناراحتم میکرد و میترسیدم که نکنه امسال هم همینطور بگذره… اما ته باورم این بود که رشد میکنم و دست از باور افزایش درآمدم نمیکشیدم تا اینکه در اوایل تابستان وقتی به دنبال کلیپی انگیزشی برای کمک به حرکت قوی ترم بودم…
… با سایت عباس منش آشنا شدم
تست ثروت را دادم و وقتی درآمد ماهم را نوشتم سایت منو تشویق به دیدن فایل های رایگان کرد.
با جذابیت زیادی شروع به دانلود روزانه کردم و با باوری قوی تمریناتش را انجام داده و حرفهایش را قبول کردم و پیش رفتم…
انتهای ماه اول خیلی زود از سررسید و وقتی من سراغ درآمد ماهم رفتم، دیدم که درآمدم 6برابر شده است و نمیدانید چه حس خوبی بود و چقدر آسمون زمین پریدن داشت وقتی درآمدت 6برابر میشود درحالی برنامه ریزیت برای 3برابر شدنش است…
ماه دوم را به تازگی تموم کردم و درآمدم به 9برابر نسبت به قبل رسیده است و همچنان درحال رشدم ضمنا روابطم بسیار خوب شده خانواده ام بسیار شادتر هستن و دلخوشی ها و گشت وگذارهایم بسیار زیاد شده و مهمتر از همه اینکه با خداوند بسیار اخت تر شده و رفیق تر گشته ام.
حرف دل::
من از 3سال پیش از همان زمان که برای اولین بار با جذب آشنا شدم، اکثر مکاتب موفقیت را دنبال کرده ام اما همه را کلیتی از موفقیت یافته ام و در جزئیات همیشه مشکل داشتم تا اینکه عباس منش را به عنوان تنها جایی که سراغ تک تک روحیات،حالات و باورها و مشکلات انسان ها رفته و برای تمامی آنها راه حل کاربردی دارد، یافتم و از همان زمان بود که موفقیت های عینی تر و ملموس ترم شروع شد.
همه ما یه سری افکار و باور های ترکش خورده و درب و داغون داریم که حتی از بودنشان مطلع نیستیم برتری فایل های این سایت این است که آنها را پیدا می کند و به شما توان میدهد که آنها را تراشیده و اصلاحش کنید و به درد نخورهارا دور ریخته و یک ساختاری منظم از باورهای اصلاح شده را درست کنید و شخصیتی واحد پیدا کنید و این قدرت بالایی در رشد به انسان میدهد.
دوستان خواهش میکنم که آنچه را که در این سایت میبینید را برای یک دوره کوتاه فقط باور کنید و عمل کنید تا معجزات سراغتان بیایند و شما نیز سهمی در گسترش جهان داشته باشید.
دوست خوبم کریم پور سلام و سپاس
واقعا خدا در قلب های خوش نیت متجلی می شود.
شما با دل پاکتان آماده دریافت هدایت الهی بودید خوش به سعادتتان. برایتان ثروت و سلامتی پایدار آرزومندم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
به نام خدای مهربونی که نجاتم داد
رومینا هستم 21 ساله ،دانشجوی میکروبیولوژی در تهران
وقتی دانش آموز بودم،اینقدر دچار کمال گرایی و اعتماد به نفس پایین شده بودم که از خودم انتظار داشتم همه ازم راضی باشن،مادر،پدر،تمام استادام،فامیل و….
دلم می خواست همه چیز طوری باشه که من می خوام.
به خودم میگفتم من تمام تلاشم رو می کنم که دیگران از من راضی باشن پس اونا هم باید مطابق میل من رفتار کنن (الان که میدونم هر کسی مسئول زندگی خودشه،به خودم کلی میخندم و سر به سر خودم میذارم که چه فکرایی می کردم????)
وضعیتم توو سال پیش دانشگاهی طوری شده بود که هر روز گریه می کردم سر موضوعات مختلف،جر و بحث الکی راه مینداختم توو خونه،هر چی بهم می گفتن،با پرخاش و ناراحتی جواب میدادم،مسافرت و مهمونی و آخر هفته ای نبود که اعصاب خودم و اطرافیانمو خرد نکنم.
همش درس خوندنم رو بهونه می کردم. می گفتم من می خوام همه کارامو عالی انجام بدم پس هیچ جا نریم،هیچ کس نیاد،همه مراعات منو بکنن و چیزای دیگه.
چند ماه آخرم دچار افسردگی شدید شده بودم که زده بودم زیر همی چی.می گفتم نه درس می خونم نه تفریح می کنم،اصلا نمی خوام زندگی کنم.
دچار معده و روده درد های شدیدی شده بودم که هیچ دارویی روم اثر نمی کرد.
آلرژی شدیدی توو 6 ماه اول سال و سرما خوردگی های بسیار زیادی توو 6 ماه دوم سال داشتم.
هر روز که مدرسه و کلاس یا جایی می رفتم،وقتی می اومدم خونه،اتفاقات بد و ناخواسته ی اون روز رو برای اطرافیانم تعریف می کردم اونم با جزئیات کامل و دائما توو ذهنم اونارو مرور می کردم
و تعجب می کردم چرا روز بعد اتفاقات بدتری برام میفته.
به هر کی می رسیدم ازش می خواستم کمکم کنه تا آرامشم و حال خوبم رو بدست بیارم.
یه روز که دیگه واقعا خسته شده بودم و طاقت نداشتم، رفتم توو اتاقم و نشستم بلند بلند با خدا حرف زدن.گفتم اصلا هر چی شده رو کاری ندارم.فقط الان از تو می خوام نجاتم بدی.من نمی دونم میخوای چی کار کنی،ولی هر چی هر چی بگی قول می دم به حرفت گوش بدم .فقط از این شرایط منو نجات بده.یادمه گفتم دیگه از دست هیچ کس کاری بر نمیاد.فقط تو موندی برام،پس نجاتم بده.
بعد چند وقت مادرم بهم پیشنهاد داد برای سلامتی جسمی ام برم پیش استاد مادرم که پزشک طب سنتی هستن.منم رفتم و توی صحبت هایی که کردیم،ایشون بسته تند خوانی استاد گل رو بهم معرفی کردن.همون شب تا رسیدم خونه با خواهرم سایت رو پیدا کردیم و بسته رو سفارش دادیم.
شب ها که بعد از مدرسه و کلاس هام در طول روز می رسیدم خونه، صحبت های استاد رو میذاشتم و تمرین هاشو انجام میدادم تا جاییکه دیگه از خستگی جلو لپ تاپ خوابم می برد و صبح زود دوباره برای مدرسه بیدار می شدم.بعد یه ماه توو سایت دیدم دوره هدف گذاری می خواد برگزار بشه(فروردین 93)
خیلی خوشحال شدم.انگار یه حسی بهم می گفت باید بری.به حسم می گفتم آخه من که هدفمو میدونم…میخوام درس بخونم کنکور قبول شم.میخوام چی کار این کلاس رو.ولی حسم میگفت وقتی من بهت میگم،رو حرف من حرف نزن بچه????.هزینه اش رو نداشتم،از مادرم گرفتم.خواهرمم گفت منم میام.بریم ببینیم چه طوریه.
وقتی به سوالایی که برای پیدا کردن هدف از خودم می پرسیدم،جواب میدادم خیلی تعجب کرده بودم.من اصلا به این که چی میخواستم فکر نکرده بودم و تازه داشتم از درونم با خبر می شدم.فهمیدم که تا اون موقع داشتم به میل دیگران به خصوص استادام که میگفتن باید پزشکی قبول شی رفتار می کردم و همه جا طوری بودم که دیگران بگن چه بچه ی آروم و خوبی.
بعدشم هر روز چند ساعت فایل های رایگان رو گوش میدادم و تمام تلاشم رو می کردم که بهشون عمل کنم.دیگه به هیچ عنوان اتفاقات بد هر روزم رو برای دیگران تعریف نمی کردم و بهشون فکر نمی کردم و حواسم رو یه طوری پرت می کردم.دیگه تلویزیون رو گذاشتم کنار.طوری که الان همه فامیل و دوستام میگن تو چه طوری تلویزیون نمی بینی،مگه میشه؟!!!پس چی کار می کنی؟!!
تجسم های منفی درمورد اینکه اگه عزیزانم رو از دست بدم یا بیمار بشن و…که هر شب داشتم رو گذاشتم کنار و به جاش خواسته هام رو تجسم می کنم.
بعد 2 ماه دوباره حسم گفت برو دوره قانون آفرینش رو شرکت کن.گفتم آخه من یه ماه دیگه کنکور دارم،باید درس بخونم.گفت بی خیال درس.این همه خوندی دیگه،بسه.گفتم خب تو هم راست میگی.باشه میرم ولی راضی کردن مامانم و هزینه کلاسم رو هم خودت جور کن پس.
مامانم خیلی راحت قبول کرد.من که تا اون موقع تنها بیرون راه دور نرفته بودم، 10 شب میرسیدم خونه و مادر و پدرم هم چیزی بهم نمی گفتن.من که همیشه از همه چی می زدم که سر کلاسای کنکورم باشم،خیلی هاشو می پیچوندم که به موقع به کلاس آفرینش برسم.خیلی فایل هارو گوش می دادم .حتی توو زنگ تفریحای 5 دقیقه ای
و شب ها تا دیر وقت تمریناشو انجام می دادم.
آرامشم کامل برگشت،سلامتی ام رو کامل بدست آوردم و هیچ خبری از آلرژی و معده درد نبود.
هر مسافرت و مهمونی میرفتیم،کلی دیگرانرو میخندوندم. دیگه نگران هیچی نبودم.سر جلسه کنکور چنان آرامشی داشتم که انگار رفتم مهمونی.
اصلا نمی دونستم چه طوری دارم به سوالا جواب میدم.
تا جوابا هم بیاد کلی تفریح کردم. می گفتم خودش درست میشه. همه می گفتن تو چرا اینقدر آروم و شاد شدی؟!!
من میکروبیولوژی واحد پزشکی تهران قبول شدم،همون رشته ای که توو هدف هام نوشته بودم. پارسال توو کاغذ های قدیمی ام دیدم که دقیقا توی یه کاغذ نوشته بودم میکروبیولوژی تهران پزشکی. ولی مهم تر از اون سلامتی روحی و جسمی بود که بدست آوردم و ارتباطی که بین من و خدا شکل گرفت.الان هر کاری می خوام بکنم،از حسم می پرسم،حتی واسه جا پارک????.
دوستام میگن تو چه طوری از فلان استاد نمره گرفتی؟چه طوری هر ترم شاگرد ممتاز میشی؟چطور اینقدر راحت کارات پیش میره؟
منم میگم بابا من هیچ کار خاصی نمی کنم . همه جوابارو میرسونه.میگن کی؟ میگم خدا،عاشقشم،خیلی خوبه.میزنن زیر خنده میگن سر کار میذاری؟!????
بعدش دوره ی اعتماد به نفس رو کار کردم.درخواست کردن و ارتباط برقرار کردنم خیلی عالی شده.
طرز لباس پوشیدن و رفتار کردنم طوری شده که خودم می خوام.نظراتم رو راحت بیان می کنم.
دیگه وابسته کسی نیستم که اگه نباشه،بیمار بشم.خودم بهترین دوست خودم شدم.
کتاب معجزه سپاسگزاری رو کار کردم و جعبه ای روی میزم دارم که هر وقت به خاطر چیزی سپاسگزار خدا می شم،می نویسم و تووش میندازم.حتی اگه چیزی رو هم بخوام،به خاطر داشتنش سپاسگزاری می کنم و توو جعبه ام میندازم.خدا رو شکر.چقدر پول بدست آوردم با این کار !????
حالا فکر می کنم نوبت مرور قبلی ها وشروع دوره ی روابط شده.
خدا رو به خاطر وجود شما عزیزان ،تجربه ها و خوبی هاتون بسیار سپاسگزارم.
بهترین ها رو برای همتون از خدای مهربان خواستارم0
دوست عزیز رومینا باقری سلام و سپاس
چقدر زیبا و دلپذیر نوشته اید لذت بردیم. چه مادر مهربانی دارید به معنای واقعی او یک فرشته است قدرش را بدانید.
روند پیشرفت شما با آرامش خاصی همراه بود و خواندن نظر شما به من خیلی آرامش داد.
از خدای مهربانی ها بهترین ها را برای شما آرزومندم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آفرین به این تعهد و مسولیت پذیری و حس انزجار که وضعیت موجود داری باعث تغییرات بزرگ تو زنذگی هر کسی میشه من خوشحالم واقعا از صمیم قلب که چنین مردم فهیم و مسولیت پذیر داره و امیدوارم که روز به روز برای ایران عزیز اتفاقات عالی بیافته و تعداد انسان های موفق بیشتر بشه تا ایران توی جهان بدرخشه داستان تاثیر گذاری بود انشاالله که همه عزیزان موفقتر باشن
با سپاس فراوان
خانم رومینا باقری عزیز
بابت نمره های خوب دانشگاهت و سلامتی و مادر مهربان شما و استاد طب سنتی خوب مادرت و همه اون چیزهایی که هر روز توی صندوق شکرگزاری ات می اندازی و خنده ها و شادی ها و آرامشت بهت تبریک می گم. امیداوارم بازم از موفقیت های بیشتر شما بخونم.
یکی از شماها
محمدحسین
خیلی عالی بود رومینای عزیزم بهت تبریک میگم ، چقدرم زیبا و دلنشین نوشیتی ، به امید دیدن موفقیت های بعدیت
سلام .نجمه ام 28 ساله از کرمان .طراحی وب سایت انجام میدم و عاشق این کارمم.زمان زیادی صرف دنیای مجازی میکنم ولی بیشتر تو بحث علمی و کاری و شاید به این علت که فرصت زیادی برای مطالعه محتوای سایت ها ندارم چون شاید درطول روز بیشتر از 30سایت روی مرورگرم باز باشه و ازشون ایده میگیرم برای کارم.قبلا فایلای صوتی موفقیتی ، مجله موفقیت و کتاب های برایان تریسی رو زیاد میخوندم .
از طریق همکارم با استاد و سخنانشون آشنا شدم و ایشون خیلی از فایلای صوتی استاد رو به من دادن که حین کار گوش میدادم ولی بعلت مشغله کاری و نبود زمان مطالعه مدت زمان زیادی ندارم و باعث شد دیر عضو سایت شدم تا خودم شخصا فایل هاشون رو دانلود کنم.
بعضی از فایل هاشون رو چندین بار گوش دادم.و نتیجه اون این شغلی هست که الان مشغولشم و داستان جالبی داره که دوس دارم براتون تعریف کنم .(میگم داستان چون برا خیلی ها غیرقابل باوره)
آرامش الان و تفاوت دیدگاهم رو مدیون استاد عباسمنش و لطف خاص خدا به خودم میدونم.
حتی یکی از این آرامش ها رو امروز تجربه و استفاده کردم.
داستان این شغل:
از 5سالگی کیف سرویس کارد و چنگال میگرفتم دستم و میگفتم من یه خانم مهندس کامپیوترم.از همان زمان همیشه تو رویای این بودم بهم بگن خانم مهندس .
گذشت زمان و تو دانشگاه شدم اولین ورودی رشته مهندسی نرم افزار .یعنی شهرستان قبل از اون این رشته رو نداشت .تااینجا به هدف 5ساله گیم رسیدم .ولی دیگه بعد از اون رو نمیدیدم .نمیدونستم دقیقا میخوام چی بشم .
4 سل دانشگاهم گذشت ولی چون هدفی نداشتم فقط طوطی وار حفظ و امتحان .از اونجایی ام دانشگاه اولین سال بود این رشته رو برداشته بود هیچگونه امکاناتی نداشت.
6ماه آخر دانشگاه تصمیم گرفتم برم دوره های رایگان فنی و حرفه ای تخصصی کامپیوتر رو بگذرونم و هدفم این بود بعد از دانشگاه تدریس خصوصی داشته باشم.
هنوز یه ماه نشده بود از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم که بدترین اتفاق ممکن برام پیش اومد .
این اتفاق میتونست برا خیلی ها نقطه پایان زندگی باشه ولی برا من یه نقطه شروع بود .یه نقطه تغییر .
یه مدت خودم رو باخته بودم ولی با کمک اون کتابها خودم رو سرع جمع کردم .بلافاصله یه آموزشگاه دعوت به همکاری به عنوان مربی گرفتم (اولین نتیجه قانون جذب )
یکسال مربی بودم ولی این کار روحم رو ارضا نمیکرد.رفتم سراغ کاردفتری و خصوصی.
تو هر کاری سعی میکردم بهترین باشم براهمینه الن که 4ساله از کاردفتری اومدم بیرون هنوز به گفته خودشون نتونستن برام جایگزین پیدا کنن.1سال و نیم کار دفتری هم چیزی نبود دنبالش بودم .
اینجا ردپای استاد اومد تو زندگیم .تصمیم گرفتم برم دنبال علاقه خودم و با دو نفر از دوستانم عصرا بعد از کار میرفتیم کلاس طراحی وب. ایشون برا خودشون یه الگو داشت و اون کار رو نشون ما داد و گفت هرزمان تونستین مثل این کار بزنین برا خودتون طراح وب شدین . و ما به اشتیاق اینکه یه روز اون نمونه کار بشه جزو کارهامون میرفتیم کلاس .
ولی متاسفانه مربی ما بعلت ذهنیت خرابی که داشتن و فکر میکردن اگر ما کاملا یاد بگیریم رقیبشون میشیم بعد از 4 ماه فقط در حد مقدماتی با ما کار کرده بود و یه روز گفت دیگه ادامه نمیده و کلاس رو تعطیل کرد.
موندیم وسط زمین و هوا .هزینه ای که کرده بودیم و زمانی که گذاشته بودیم .بهمون پیشنهاد همکاری داد ولی تنها من قبول کردم و حاضر شدم ریسک کنم بااینکه هنوز مشغول کار اداری بودم ولی بخاطر هدفم دل کردم و از کارم استعفا دادم و رفتم دنبال همکاری با اون شخص که متاسفانه ایشون از همون اوایل کار ، محدوده کاری من رو از خودشون جدا کرد و از دنیای وب باز در محل کار جدا شدم .ولی با فایل های صوتی استاد هیچوقت کنار نکشیدم.عصرای بیکاری تو خونه برا خودم کار میکردم .فایل های آموزشی فراوانی از اینترنت میگرفتم وتمرین میکردم .
این شرایط من دقیقا زمانی بود که تو خونه بینایی داشتیم و نزدیک هشت ماه زندگی ما خلاصه شده بود رو یه فرش 3در 4 که هر سری که قرار بود قسمتی از خانه نوسازی بشه باید منتقل میشدیم به گوشه ای دیگه .
گرد و خاک و سر و صدای بنایی و بازی بچه ها (یه خانواده پرجمعیت 7نفری ) هم باعث نمیشد خسته بشم..
سر این کار جدید موقعیت مالیم خوب بود ولی از لحاط روحی واقعا سخت بود برام .بعد از 6ماه شخص مدیر بدون توجه به قول و قراراهای داده بود از ما جدا شد و من موندم و یه پروژه نرم افزاری که 4نفر روش کار میکردن ولی نصف و نیمه رها شد.
شریک ایشون هم بااینکه من 6ماه باهشون همکاری داشتم گفت من شما رو نمیشناسم و دقیقا نمیدونم چه توانایی داری .من تاالان هرزمان کاری میخواستم ایشون به من تحویل میدادن و میگفتن خودشون انجام دادن و گروهشون رو معرفی نکرده بودن برام .اگر طرف 2هفته نتونی بهم ثابت کنی میتونی این پروژه رو تموم کنی هیچ قولی برا ادامه همکاری ندارم و در نهایت شما میتونی تو یکی از قسمت های دیگه با گروه بنده فعالیت کنی.
فقط 2هفته زمان …
برا اتمام پروژه ای که 8 ماه روش یه گروه 4نفره کار میکردن وبعلت مدیریت ضعیف از فاز اول پروژه هنوز 1/3 هم انجام نشده بود من باید تنها رو عرض 2هفته جمعش میکردم..(ناگفته نمانه این شخص زمانی که رفت تمام فایلاهایی که کار کرده بود رو هم برد یعنی عملا پروژه رو از صفر میبایست انجام بدم .و جالب اینجا که تنها بخش هایی از کار رو به من داده بود تا خدای نکرده رقیبش نشم.)
3 روز گذشت و من در حال تلاش برای اثبات خودم …
شب ساعت 9 شب با من تماس گرفتن و گفتن شخصی که صاحب پروژه است فردا صبح یه بخش از کار رو میخوان تا برا تاییدیه و مجوز ببرن تهران.
نمیدونستم چکار کنم.نه میخواستم کم بیارم و نه میدونستم از کجا شروع کنم.سیستم رو روشن کردم ولی هیچ فایلی نداشتم.هیچ برنامه ای نداشتم .
اصلا نمیدونستم اون شخص چجوری کارهارو سرو سامون میداده .ولی شروع کردم.
ساعت 9 شب نشستم پشت سیستم و تمام طول شب بیدار بودم تا صبح ساعت 7 که تموم شد و بلاخره تونستم کار رو تموم کنم .نمیدونین چه انرژی داشتم.به قول استاد(از زبون همکارم که گفت استاد اینو میگه همیشه ) اگه فقط یه نفر انجام داده باشه پس منم میتونم و اگر هیچکی انجام نداده باشه من باید انجام بدم .این جمله مدام تکرار شد تا سی دی رو تحویل دادم و خودم رو اثبات کردم.
موقعیت مالیم تثبیت شد ولی روحیم بعلت اون فشارایی بهم اومد شدیدا خراب شده بود.بدترین موقعیتم بود.از لحاظ مالی وابسته کار بودم و میترسیدم ریسک کنم ولی از لحاط روحی شدیدا معذب . بااینکه پروژه مال من بود ولی زمانی پیمانکار میومد یکی دیگه که حتی از پروژه اطلاعی نداشت مسیول هماهنگی با ایشون بود .هیچ اختیاری از خودم نداشتم ..
ولی با این فشارها من عصرها همچنان دنبال هدفم بودم.خسته میشدم ولی ناامید نمیشدم.وجود همکارم و حرفای روحیه انگیزش که از استاد یاد گرفته بود کمکم میکرد و بهم توان میداد تا ادامه بدم..واقعا اگر نبود حرفهاش (موج مثبت استاد) نبود هیچوقت به اینجا نمیرسیدم .
اتفاقی تو یه روزنامه آگهی جذب نیرو متخصص وب دیدم و پر کردم .باهام تماس گرفتم و رفتم مصاحبه و باز ریسک و استعفا از کارم وشروع حرفه ای که هیچ نقطه مالی برای من تا یکسال نداشت که هیچ و تماما زمان بردار بود .ولی باعشق و علاقه خاص هنوز هستم و هنوز ادامه میدم .
بهشون گفتم جای دیگه مشغول کارم و بعلت احساس مسیولیتی که دارم نمیتونم نیمه کاره رها کنم وصبحام درگیرم اونام قبول کردن عصر به بعد برم شرکت شون .
ولی بههههههههههترین اتفاق و معجزه زندگیم اینجا بود که تو هفته اولی که اومدم تو این شرکت برام رخ داد:
من اینطرف میز و روبروی من شخصی که سالها کارهاش الگوی من بود و اصلا همشهری من هم نبود و من تنها از قاب سایت شخصیشون ایشون رو مشناختم روبروی من بعنوان یه همکار !!
وااااای مگه میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همکارم گفت قانون جذب!!تو چیزی نمیشی که فکر میکنی .تو چیزی میشی که بهش فکر میکنی و من الان همون خانم مهندسیم که تو 5ساله گی بهش فکر میکردم.
تازه فهمیدم من با چه کسانی همکار شدم و گروه من کین .افرادی که بش از 10000سایت برای دولت و ارگان های خاص زده بودن وبه واسطه این کارهاشون نمونه کشوری بودن منوبعنوان یه عضو اصلی پذیرفتن .
و الان بعد از گذشت تنها یکسال من مدیر داخلی و شاید به جرات بگم همه کاره این گروهم.
اون استرسه و افسردگی ها و خیلی از دردسرام تموم شده و جاش آرامش و عشق جایگزین شده .آرامشی که همه متوجه ش شدن و منو به عنوان یه مشاور میدونن .
به نظرم خدا خیلی پازلش رو قشنگ چیده .دقیقا زمانی به هرچیزی رسیدم که براش ارزش قایل شدم .و برای خودم همچنین چون من لایق بهترین هام و خدایی که دارم برام هیچوقت بد نخواسته .
اینجا بود مشتاق شدم راجب به استادم بیشتر بدونم و زمانش بود عضو سایت بشم .هرچند هوز متاسفانه زیاد نمیتونم محتواها و دیدگاه ها رو بخونم ولی فایلای صوتی شون رو مزتب گوش میدم.
چند ماهه اخبار گوش نمیدم .تلویزیونم روزانه یه ساعت شده .برنامه هام مرتب شده .ورزشم رو تونستم شروع کنم اونم از ساعت 6 صبح که همه غرق خوابن .
دیگه سعی نمیکنم کسی رو متقاعد کنم که کارم درسته
هرروز به خودم قول میدم امروز هیچی مانع شادی من نمیشه و همینچورم میشه .
یاد رفتم اگه کسی بهم میگه نه ، این نه به من نیست به کارمه .به حرفمه .نه شخصی نیست ..
دیگه آدم افسرده قبلی نیستم وبه چشم زخمم اعتقادی ندارم .
هنوز خیلی هدف دارم با خدا در موردشون حرف میزنم و باورتون نمشه از شوق رسیدن بشهون گریه میشم و باور دارم و مطمینم بهشون میرسم .
از شما ممنونم که یادم دادین چطور زندگی کنم و اینکه فقط و فقط خداست که کمکمک میکنه ولا غیر .
ممنون
دوست خوبم نجمه حمزه ای سلام وسپاس
بنده باور کردم خیلی خوب و باصلابت و استوار بودید. همیشه اینچنین بدرخشید.
راستی بنده آموزگارم و به عنوان شغل دوم طراح وب هستم. خوشبختم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
نجمه جان زندگیتان پر باشد از معجزه های زیبای خدا و هر روزتان بهتر از دیروز تبریک دوست عزیزم
خانم مهندس حمزه ای عزیز
خیلی خوشحالم که در خانواده عزیز عباسمنش مهندسان خلاقی و با ایمانی در کنارم حضور دارند. بابت موفقیتهای گذشته و حال و آینده تان به شما از صمیم قلب تبریک می گم.
یکی از شماها
محمدحسین
باسلام
سالهای سال بودباهمسرم سریک سری مسائل مذهبی با هم اختلاف نظرداشتیم- خیلی دوست داشتم این اختلافات جزئی بصورت عالی وبارضایت دوطرف برطرف شود- نمی دونستم چیکارکنم. یک جورایی کنترل زندگی ازدستم رفته بود. تقریبا” هرچندروزیکباربصورت شدید وتنش زا باهم بحث وجدل داشتیم. واین روال سالها ادامه پیداکرد.همسرم نسبت به من بی میل شده بود.آن شادی ومحبت درزندگیمان کم رنگ شده بود.تااینکه دراین سال گذشته واقعا” ازتمام وجودچندین مرتبه ازخداوند خواستم تازندگی ام هم ازنظرعاطفی وهم ازنظرشخصیتی خودم دگرگون شود.هرروزدراینترنت درموردموفقیت زناشویی وارتباط خوب بین زن وشوهرتحقیق می کردم.و ته دلم می گفت این مشکل حل می شه.تااینکه باسایت استادآشناشدم.وبعد هم ایمیلهای گروه عباس منش برایم ارسال شد. درابتدا میل واطمینان به سایت نداشتم. چون ازسایتهای مشابه نتیجه ای نگرفته بودم.وحتی چندین کتاب روانشناسی وموفقیت ازنویسندگان معروف خواندم. ولی ازمطالب آنها هیچ درک وحسی نداشتم. ومی گفتم مطالب این کتابها برا اروپاییها وامریکاییهاست. وبرا ماایرانییها فقط یک سری حرفای قشنگ وجذابه.تااینکه قصدکردم چندفایل رایگان استادرادانلودکنم.باگوش دادن فایلها حس اطمینانی به من دست داده بود.باتوجه به اینکه من ساکن شهرمقدس قم هستم ووقتی فهمیدم خوداستادهم تجربه چندین سال زندگی کردن درقم راداشته اند.وازمطالب استادباورهای درست دینی وقرآنی رادرک کردم.خصوصا” دوفایل وصیت امیرالمونین به امام حسن وتفسیر دعای کمیل – که واقعا” لذت بردم.تااینکه اولین فایل صوتی که کتاب معجزه سپاسگذاری بودراخریداری کردم .ودرماشین خودم هرروز چندساعت گوش می کردم.واقعا” بااین کتای صوتی معجزه زندگی ام شروع شد.برای هرتمرین این فایل ازخداتشکرمی کردم وروزبه روز احساس خیلی خوبی پیدا می کردم. وخلاصه تااینکه فایل اول قانون آفرینش ” فرکانس” را خریداری کردم. تازه فهمیدم که ما کجای کارهستیم. وخیلی عقب موندیم .ولی خداراشکر- راه درست را پیداکردیم. بقیه فایلهای آفرینش وهدف گذاری وکتابهای صوتی را خریداری کردم ونتیجه اینکه الان درکنارهمسر ودخترم ازهرلحظه زندگیمان لذت می بریم. همسرم بهم می گه واقعا” توعوض شدی/ وحتی درمورد مشکلات زناشویی دیگران وآشنایان ازمن مشاوره می گیره والحمدااله خیلی اثربخش بوده/الان باهمسرم هدفهایی درزندگی برای هم مشخص کرده ایم. یک واحدآپارتمانی خریداری کرده ایم. خیلی نسبت به من اعتمادپیدا کرده. وحتی تصمیم جدی گرفتیم چندسالی درخارج ازایران- دریکی ازبهترین کشورهای دنیا زندگی جدیدی راتجربه کنیم. الحمدااله شرایط آماده است .همسرم تجربه 10سال زندگی دریکی ازبهترین کشورهای دنیا رادارد.سال دیگه همین موقع به یکی ازمهم ترین اهدافمان خواهیم رسید. ما که استادرادرایران زیارت نکردیم . ان شاالله آنجا زیارت می کنیم .باآرزوی موفقیت روزافزون برای همه اعضاء گروه عباس منش
دوست خوبم سیدجلال میرضرابی سلام و سپاس
چقدر زیباست وقتی پیوندها دوباره جان می گیرند و شکوفه های عشق می شکفند و گل های دوستی به بار می نشینند.
خوشبختی و شادکامی گوارای وجودتان.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
باتشکرآقای جوان برای شما هم آرزوی موفقیت دارم. سوالی داشتم آیا شما ساکن شهرستان یزد هستید؟ چویک مشتری که درکارکفش است بنام علی جوان دریزددارم.ممنون
خیر دوست گرامی بنده آموزگار هستم. ای کاش همشهری دوست خوبی چون شما بودم.
2 بار افتخار سفر به شهر زیبای یزد را داشته ام. مردمان خیلی خوب و خوش فکری دارد.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقا سید جلال عزیز
از اینکه در کنار همسر وفرزندتون در آرامش به سر می برید و به رویاهایتان و اهدافتان نزدیک می شوید، حس خیلی خوبی برای من داشت که من هم در همین مسیر قرار گرفته ام و خوب درک می کنم که چه می گویید. هرکجا که هستید در پناه خدا شاد و پیروز باشید.
محمدحسین
یکی از شماها
باتشکرودرود فراوان به شما آقای پیش بین ازاینکه تجربه زندگیه مرامطالعه فرمودید/ونظر خودتان رابیان نمودید.برای شما وخانواده محترم وتمام اعضاء گروه عباس منش آرزوی خوشبختی وسلامتی وسعادت دردنیا وآخرت راآرزومندم. دوستارشما سیدجلال
سلام علیک با عرض ادب خدمت استاد عزیز
سید حسین عباس منش و تمامی همه
دوستان وفادار همچنین هم فراکانسی های
موفق گلم ،
که واقعا از صمیمم قلب وارد فضای که
واقعا پر از نشاد ودرسهای آموزنده که
هیچ جا وجود نداره وارد شده اند،دوستانی که دوست دارن که زندگی خودشونو را؛خودشون اونجوری که میخاد بیافریند.
من امید و آرزو دارم که این خانواده بزرگ وعزیز برای همیشه وجود، و تبدیل به یک خانواده
بزرگ در جهان هستی بشه و انسان های
مختلف از سراسر جهان با این خانواده اشنا و توانسته میسر اصلی زندگی و رسیدن به
بالاترین سقف موفقیت های که در جهان هستی
وجود داره برسن و زندگی لذت بخشیرا از
جهان تجربه کنن.
من مهدی غلامی هستم. من 15 ساله هستم و ساکن شهر لندن هستم .
خلاصه داستان من این است من در خانواده متوسط رو به پایین با برداران و خواهران
بزرگ شده ام .
شهری من در ان زندگی میکردم شهر
مقدس قم بود اینطوری بگم من در این
شهر به دنیا و تا سن ١4 سالگی در ان
بزرگ شده ام.
اما گذشته، من کاملا فرد مذهبی هستم.
اعتقاد داشتم که خداوند یکی از بخشنده
و مهربان ترن و بزرگترین و قوی ترین فرد
که در جهان هست، که بسیاری از افراد به ستایش خداوند می پرستن.
????????????????????????????
اما همیشه از تعجب می ماند، کسانی که
خداوند را ستایش میکنند، اما بسیار از
ان ها فقیر حتی نون خوردن شب هم ندارن، کسانی که حتی خدا را هم نمیشناختن یا
دوستتش نداشتن خیلی پول دار هستن .
من تو زندگیم از این موضوع واقعا تجعب میکردم، خیلی وقت ها میشد در این مورد فکر میکردم
تا جایییی که واقعا میرسیدم که به هیچ
چیز اعتماد نداشتم حتی خود خدا که بیزار بودم.
یا اینکه حتی خدا را در مواقعی که واقعا به ان احتیاج داشتم سراغی از خدا وند میگرفتم.
و به ان التماس و گریه زاری میکردم،
و واقعا از خدا با نفرت از او خواسته های
داشتم که میدانستم به ان ها خداوند
عمل نمیکند .
و از لحاظ مذهبی بودن دیگه نماز و
دنبال عبادت کردن خداوند نبودم وبا این
که از این راه جدا شده بودم خیلی شاد
و نه خیلی ناراحت بودم .چون اعتقاد داشتم.
که ادم های ثروت مند به این گونه توانسته اند ثروتمند شوند. و در زندگی به دوستانی که
کمک یا هر کاری میکرند برایم خیلی خوشم
میام، و از ان ها تشکر میکردم .
و به خدا میگم که این از تو بهتر است به من
کمک کرده تو حتی قدرتی نداری
تا بتوانی زندگی خانواده ام را بهتر کنی.
????????????????????????????????????????????????????????
خلاصه تا این جای پیش رفت که من که
من تصمیم گرفتم دنبال ثروت و در امد
خوبی بودم. اما واقعا نمی دونستم از کجا
شروع کنم .
تا این وارد یوتوب شدم و شروع به سرج
در مورد چگونه درامد خوبی داشته باشم،
خلاصه همه ویدیو های را که در مورد
در امد بود را دیدم برای مثال اینکه
درامد اینترنتی که کار کردن برای یوتوب و حتی در امدهای انلاین و ……………..
یا این که با کلیپ خاصی رسیدم این بود.
که 10 درسی که از البرت انیشین بود.
تو این کلیب دیدم خود انیشین نیست،
خلاصه یه نیروی بود که به من میگفت
حالا بین تا اخرش بعد تصمیم بگیر، تا این
که واقعا به صورت جدی تصمیم گرفتم این کلیب را تا اخرش بینم.
????????????????????????????????????????????????
بعد از اینکه ویدیو را دیدم واقعا میشه
گفت این اولین که ویدیو را دیدم که تاثرترین ویدیو بود که زندگی منو از ته یه چاه
وارد اسمان ها کرده. واقعا این کلیپ را
میشه گفت بالای 5بار دیدم.
من دنبال این راستا کلیب های مختلف از
این استاد را دیدم و واقعا علاقه خاص استاد و ویدیو های که در یوتوب بود پیدا کردم.
????????????????????????????????????????
ویدیو بود که نام فقط روی خدا حساب
باز کن واقعا منو از زندگی امید وار کرد ،
و توانستم که مشکلات که در گذشته داشتم
را پیدا کنم و ضعف خودم را در این مورد پر کنم. خداوند را واقعا شکر میکنم که در میسر واقعی که
هم دو این جهان و در جهان اخرت جواب میدهد.
واقعا نمیشه از این همه ویدیو های رایگان که در سایت و یوتوب هست تشکر نکرد من از طرف خودم از جناب استاد بزگوار صمیمانه تشکر کنم
نیمشه گفت که من یه ویدیو را دیده باشم
و هیچ درسی، نتیجه ای از ان به دست نیارم
از فایل های صوتی و تصویری که دارم خدا را بهتر بشناسیم /گزارش روانشناسی ثروت /قدرت سپاس گذاری /گزارش١0و9افرینش/هدف گذاری /ترس وایمان/قانون بخشش یا عف / قانون سطل /
قانون رابطه/نقش عزت نفس در تصمیم گیری / مسائل قرانی که یکی از موارد مورد علاقه من است /قانون عشق/رسالت من/و ویدیو های انگیزیشی که واقعا تاثیر گذار بود البته همه انان در زندگی من
تاثیر گذار بود و گوش دادن و نگاه کردن له انان نکته های بسیار ریز و جالب و موثر تر را پیدا میشد.
واقعا باید بگم خیلی عالی هستی و از صمیم قلب دوستت دارم.
من در همه لحظه پیکر شما بود سفر به فرانسه /کشتی کروز/یه جای زیبا در دل طبیعت/سفر لاس وگاس و…….
خیلیییییییییییییییییییی جالب بود
من در گذشته خیلی سختی داشتم و الگو های من این بود که پدر با تمام سختی های و رنج های که میکشید نه تنها زمانی که وارد خانه میشد میدیم بلکه حتی من هم وارد این کار شدم و میدیدم که پدر بنده با تمام تلاشهای که سختی ها ی که در کار میکشد واز ان رنج میبرد به سختی میتونست خرج خانواده را ب دست اورد به این صورت باور های من به صورت نا خداگاه شکل گرفت اما من با این باور بودم که همیشه باید یه راهی باشه تا این کلیپ قانون جذب را دیدم و واقعا دانستم که باید بصورت کلی باور ها را عوض کرد این کار سختی است.
به قول استا باور های ما مثل سیمان به مغز ما چسبیده و باید ان ها عوض کنیم .
کلیپ قانون جذب رادیدم و با فیلم راز اشنا
شدم که فیلم راز را باور جدید خودم روی باور های گذشته اوردم.
کلیپ های زیادی را دیدم مثل چگونه در عرض
یک سال در امد خود را سه برابر کنیم ان هم باور کردم و انشالله منتظر درامدهای خوبی هستم.
????????????????????????????
خلاصه من در اخر ماه اسفند 94 با استاد بزرگوار اشنا شدم و فقط در طی این روز ها فایلهلی
صوتی را گوش میدادم حتی در این زمان یکی از دوستانم در لندن در مدرسه باعث شد که این فایل های صوتی راهم به ان نشان بدم و متسفانه نظر ایشان بسیار منفی و حرف هایی میزند که
واقعا منو ناراحت وعصبانی کرد و به سرعت فهمیدم که ایشان در فرکاس خاصی که ما و خانواده عباس منش در انها هستند ایشان نیس .
اما دوباره سعی کردم که به قول استاد عباس منش که میگه میتونید با آشنا کردن این قوانین با افراد دیگه این زنجیره خوشبختی را ادامه بدید.
دوباره با ارسال فایل های صوتی به یکی از
دوستان این کار را کنم اما دوباره با جواب منفی ایشان ناراحت شم شای ایشان هم در فرکانس نبود. ایشان میگفت مه حرف ها درست هست
اما من که اینها را انجام نمیدم پس بیخیال میشم حتی فایل صوتی شما را هم پاک کرد.
خلاصه اینکه خود من از خدای بزرگ تشکر میکنم
که در این فرکانس هستم وسعی کردم که سایت را پیدا و در ان عضویت شدم بعد از ان با عضویت در تلگرام و……….
میخام این را باقدرت ادامه بدم و امید دارم که با این سن کم من میتونم به جاهای بزرگی برسیم.
خخخخخخخخخخخخخ
از استاد بزرگ تشکر بسیار افراوان دارم که امید و زندگی منو از زمین به اسمان ها کشانده است .
واقعا نمیدونم چگونه این همه لطف را برای
ایشان جبران کنم ،میشه خودت ایشان یکی از دست های خدا بودن که برای من فرستاده شده است واقعا خداوند بزرگ است.
من خیلی از مشکلات بزرگی دیگری داشتم که
واقعا بیشتر ان ها را حل شده مثلا من در شهر مذهبی بود وباور های که به من گفتند و باورهای که در مورد خدا به من گفته بودن کاملا متفاوت با چیز هست که الان میشناسم است باید بگم فایل شعر پروین اعتصامی در من باورهای زیباییی در مورد خداوند بوجود اورده است.
من هنوز از سایت عباس منش خریدی نکردم شاید یکی به دلیل سن کم یا شاید به هر دلایلی دگیر اما امید دارم با اینده زیبا که در پیش دارم میتونم خرید محصولات گراببها که در دنیا وجود ندارد برسم و زندگی بهتری را در پیش بدارم.
و این هم جالب است که بگم زمانی که من در ایران بودم به دلایلی در فیلم بسیار زیبا هوش سیاه 2که در شبکه 3 میگذاشت در قسمتی که از لندن از برنج ساعت در لندن نشان داده بود دیدم واز همان جا ارزو کردم که در لندن زندگی کنم و دیگری بسیار از فیلم های سینمیی خارجی را میدیدم باعث این شد که من ارزوی مدرسه رفتن در مدارس خارجی یا انگلیسی کنم واین ارزوی من به واقعیت پیوست اما الان که من در با قانون جذب اشنا شدم من خودم میگم این قانون برای من جواب داده است پس قانون خیلی خوبی است ،ب خدا جواب میده. حتما یه بار امتحان کنید.
خلاصه از این قانون وقانونی که جواب میدهد بی عیب و بی نقص و سپاس گذار خداوند هستم.
????????????????????????????????????????????????
جالبه اشارهی به قدت سپاس گذاری از خانوم راند برن یکی از روش ها عالی برای بهتر زندگی کردن است.
من خیلی دوست دارم ادامه بده اما انگار فکر میکنم بسیار متن من زیاد شده وباعث خسته شدن کسانی که میخان بخوان وتجربه کسب کنن بشه.
خلاصه بقول استاد: بهشت را به بها میدن نه به بهانه ، میخام بگم من در جای زندگی میکنم که دور از خانواده و شهری که در ان بزرگ شده ام،
میخام بگم قدر همه چیز که هنوز دارید وان ها را هنوز از دست ندادید، بدانید
زمانی میرسد که واقعا هر مقدار زیادی پول هم بخواهید بدهید تا انان را بدست بیاورد، نمیتوانید دوباره انان را بدست اوردید.
برای مثال: خانواده پدر و. مادر و عمری که دارید.
من سنی ندارم ١5 ساله هستم و فقط با اشنا شدن با عباس منش میشه گفت بدست اوردم جالبه درسخوندم در گذشته خیلی ضیعف بودم اما باید بگم تاثیری که ویدیو تندخوانی و تقویت حافظه استاد خیلی در زمینه منو کمک کرده است.
تشکر فراوان از استاد بزرگ و دوستان خیلی خوش حالم که در این فرکانش هستم به امید دیدار تکتکتون به قول استاد همتون را دوستتون دارم با ارزوی موفقیت برای همتون یا علی مدد
حرف اخر اینه که استاد میگه:زندگی مثله یه بازی فقط قانون بازی باید بدانیم.
دوست خوبم مهدی غلامی سلام و سپاس
با این سن کم اینقدر با قوانین الهی آشنایی دارید خیلی جای خوشحالی و افتخار دارد و بی نظیر است.
راه طولانی نیست اندکی باور می خواهد …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقا مهدی دوست عزیز سلام ، اگر دوست دارید محصولات سایت استاد را بخرید اول به خداوند درخواست بدهید و بعد آن ها را هر روز تجسم کنید
این داستان واقعیست!
سال 87 در رشته ی الکتروتکنیک قبول شدم و وارد دانشگاه آزاد واحد پردیس شدم , یادمه مادرم بهم گفته بود که یه قرون از پول تحصیلت رو بهت نمیدم , اگر میخوای بری تمام هزینه ی دانشگاه رو خودت باید جور کنی و به من ارتباطی نداره , وقتی که دو ساله بودم پدرم فوت شد وکلی تا به اون سن کار کرده بودم و خرج زندگی ما از طریق حقوق مستمری بیمه تامین اجتماعی داده می شد و مبلغی که بیمه به ما می داد فقط در حدی بود که بتونیم هزینه های جاری زندگی خودمون رو تا ماه بعد تامین کنیم.
برای تامین هزینه های سنگین دانشگاهم مجبور شدم برم دفترخانه ی اسناد رسمی دامادمون و اسناد مدارک مشتری هارو از این اداره به اون اداره تو گرما و سرمای هوا جا به جا کنم / مدرک کاردانی من سه سال طول کشید و در طول این سه سال من هیچ روز جمعه ایی برای استراحت نداشتم چون 4 روز در هفته سره کار می رفتم و سه روز مابقی رو هم دانشگاه می رفتم و سعی میکردم تا جایی که میشه برای روزهای جمعه واحد بردارم تا حداقل بتونم یه موازنه بین درآمدم و پرداختی به دانشگاه و هزینه های جاری خودم بوجود بیارم…….. سه سال گذشت و با تمامی حسرت ها و خستگی و نامیدی , تو سال 90 موفق شدم که مدرک دانشگاهیم رو بگیرم و اصلا نمیدونستم که باید با این مدرک چیکار کنم و من از سره رفیق بازی و اشتباه رشته ی برق رو انتخاب کرده بودم که ریاضی کمتر داشته باشه که بدتر همش محاسبات بود و بارها خواستم انصراف بدم ولی وقتی نگاه میکردم به پشت سرم که چقدر زحمت کشیدم براش دلم نمیومد ادامش ندم
من عاشق رشته ی کامپیوتر بودم و بازم از روی اشتباه در زمان انتخاب رشته در زمان هنرستانم رشته ی برق رو انتخاب کرده بودم که آینده ی بهتری داشته باشم ولی اشتباه پشت اشتباه و این اتفاقات باعث شده بود که توی یه دوره باطل بدی گیر بکنم و اصلا نمیفهمیدم که دارم چیکار میکنم , خیلی دوست داشتم خدا بیاد پایین بگه محمد داری چه غلطی میکنی !
برای سال 90 برنامه ریزی کردم که برم سمت موضوعی که بهش علاقه دارم , کلی روزنامه هارو زیرو رو کردم و شرکت های مختلف کامپیوتری رو مشخصاتشون رو پیدا کردم و تصمیم گرفتم برم بهشون بگم که من عاشق برنامه نویسی سمت وب هستم و در حال حاضر چیزه زیادی بلد نیستم اما قول میدم که در سریع ترین زمان ممکن آموزش ببینم و بدردتون بخورم و چندتا شرکت رفتم با رییس هاشون صحبت کردم و همشون منو رد کردن و گفتن ما نیروی متخصص نیاز داریم نه کاراموز! ولی نامید نشدم بازم گشتم و با یه شرکت صحبت کردم و رییسش قبول کرد که من برم دفترشون و شروع کنم به یادگیری و با توجه به این که مهارتم در زمینه ی کارکردن با ویندوز و کلا خدمات کامپیوتری تقریبا کامل بود من رو قبول کرد و گفت ماهیانه بهت 300 هزارتومن هم میدم, سریعا شروع کردم به یادگیری علوم برنامه نویسی و در اولین قدم با یک برنامه ی مدیریت محتوا به نام جوملا آشنا شدم که شرکت در اون زمان به شدت بهش نیاز داشت و در عرض یکماه به این برنامه مسلط شدم و طوری شد که در نبود رییس شرکت با منشی هماهنگ میکردم که مشتری هارو برای مصاحبه بفرسته شرکت و باهاشون صحبت میکردم قرارداد مینوشتم و هزینه رو ازشون میگرفتم و تحویل منشی میدادم
3 ماهی به این صورت گذشت و رییس به شدت از من راضی بود و به خودم افتخار میکردم که هرروز داره تجربیاتم در زمینه ای که بهش علاقه دارم داره بیشتر و بیشتر میشه و بعد گذشت 4 ماه به دلایل طولانی که ارزش گفتن نداره شرکت دچار مشکلاتی شد و رییس شرکت تصمیم گرفت که کلا شرکت طراحی سایت رو تعطیل کنه و من در این مدت 4 ماه هم حقوقی نگرفته بودم و به من گفته بود که بزودی حقوق این مدتت رو برات می ریزم و نگران نباش , اما واقعا نمیدونم به چه دلیلی این کارو نکرد و من هزارتومن هم بابت این 4 ماه زحمتم نگرفتم
یادمه دو تا رفیق جون جونی داشتم که به حدی منفی گرا بودن که اگه بیل گیتس رو هم میوردی پیششون در عرض چند ماه ورشکستش میکردن و این دوستام صبح تا شب بغله گوش من نجوا میکردن که برگرد دفترخونه همه حقت رو میخورن تورو چه به وب برو پیش دامادتون حداقل اون پولتو نمیخوره و این صحبت هاشون روزها و ماه ها تو گوش من نجوا میکرد و هر روز دوباره تکرار میشد
تصمیم گرفتم از دانش این 4 ماه استفاده کنم و برم یک شرکت کامپیوتری دیگه و درآمد کسب کنم دوباره همون کار قبلی رو انجام دادم و وارد یک شرکت شدم که تخصصش نصب جی پی اس بر روی ماشین ها بود تا در صورت سرقت ماشین بتونن از راه دور اون هارو خاموش کنن و اطلاعات لحظه ایی اون هارو داشته باشن و من در سمت طراحی وب سایت این شرکت استخدام شدم , محیطش به شدت سرد و بد و در یک کلوم مزخرف بود , رییس شرکت به شدت خودش رو می گرفت و با کارکنان مثه برده رفتار می کرد , مدیریت درست نبود و هرکس برای خودش راجب سایت نظری می داد و من داشتم به معنای واقعی کلمه داغون می شدم و بیش تر از دو ماه هم اونجا نتونستم دووم بیارم و در آخر هم رییس شرکت گفت پولی نداریم بهت بدیم و یک چک بهم داد که برای شش ماه بعد بود که مبلغش 550 هزارتومن بود و از اون شرکت هم اومدم بیرون و اینجا نقطه ایی بود که من خودم رو باختم که تمام نجواهای دوستام روم به طور کامل اثر کرد
کلی از این همه اتفاقات بد گریه کردم و نگاهم نسبت به جامعه و همه ی آدمای اطرافم خیلی بد شد و حس میکردم همه فقط نفع خودشون براشون مهمه و انسانیت یه افسانه ی محلیه
از روی ناچاری و دست از پا دراز تر برگشتم به دفترخونه و شدم یک کارمند خیلی خیلی معمولی که هر روز از صبح تا بعد از ظهر قرار بود یه کاره خیلی معمولی رو برای مدت ها انجام بده و در تمام این مدت که تا بعد از ظهرها سره کار بودم شب هاش وقت میذاشتم و روی دانش برنامه نویسیم کار میکردم صرفا از روی علاقه و نه چیزه دیگه ایی و سال 92 رو به اتمام بود و من آرزو داشتم که حتی برای یک بار هم که شده مبلغ یک میلیون تومن رو توی حسابم ببینم ولی هیچوقت این اتفاق نیفتاد و من تصمیم گرفتم که برای همیشه از دفترخونه بیام بیرون و وقتی به بیرون اومدنم فکر میکردم انگار به آزاد شدنم از زندان فکر میکردم , حس عجیبی بهم میداد حس آزادی اما به بعدش که فکر میکردم به اون همه هزینه هایی که باید پرداخت کنم تمام وجودم میشد پر از ترس و استرس
سال 92 تمام شد و من برای همیشه از دفترخونه اومدم بیرون , حالم از خودم و از شرایطم بهم میخورد حتی به دزدی و جعل اسکناس هم بارها فکر کرده بودم بارها شده بود که به هر دری میزدم بسته بود و واقعا داشتم از درون نابود میشدم و واقعا نمیدونم چه اتفاقی برام افتاد که تو اون روزها فقط معتاد نشدم
البته تمام این اتفاقاتی که تا اینجا براتون تعریف کردم صرفا گوشه ایی از بلاهایی بود که سرم اومد و بارها پولم رو خورده بودن و شرایط صفر مطلق رو بارها تجربه کرده بودم و هرچقدر که جلوتر می رفتم بیشتر باور میکردم که آدما چقدر پست و عوضین و همه می خوان حقم رو بخورن اون موقع ها عاشق آدمای ندار و بدبخت شده بودم و از آدمای ثروتمند متنفر بودم و حالم از هرچی آدم ثروتمند بهم می خورد چون باور داشتم من و امثال من رو پله میکنن برای موفقیت خودشون و تمام ثروتشون از همین راه بدست اومده و به این موضوع باور کامل پیدا کره بودم
توی تمام این مدت یک رویایی داشتم که با فکر کردن بهش کلی حال میکردم و اون رویا این بود که توی یک شرکت خیلی شیک و مدرن کامپیوتری مثه گوگل و با کلی آدم نخبه همکار بشم و صبح تا شب فقط روی علاقه ام که برنامه نویسی بود کار کنم و این رویا همیشه با من بود ولی هرجا که تا الان رفته بودم برای کار محیطش شبیه به آثار باستانی بود
سال 93 از راه رسید و فروردین و اردیبهشت ماه هم من در پی پیدا کردن یک جای خوب بودم که بتونم هم استخدام بشم و هم به ایده آل هام نزدیک باشه که بعده کلی تلاش به طرز باور نکردنی تو یک شرکت دانش بنیان در مجتمع فنی پیشرفته دانشگاه شریف استخدام شدم , محیطی به شدت مدرن و حرفه ایی و با برنامه نویسانی از نخبه های کشور همکار شدم و با من قرار داد یکساله بستند و اینجا نقطه ی طلاییه پیشرفت من بود و هم محیط دانشگاه و هم جو سره کارم به شدت روی من تاثیر گذاشت و تونستم توی مدت زمان کمی به اندازه ی چندین سال تجربه کسب کنم و برای خودم در دنیای برنامه نویسی حرفی برای گفتن داشته باشم و واقعا تعریف کردن از حسی که اون روزها از خودم داشتم غیر قابل وصف بود و انگار بعد از کلی شکست به یک پیروزی بزرگ و عجیب دست پیدا کرده بودم که هیچکس باورش نمیشد مخصوصا اون دوستان بدبینم که اصن نمیدونستن چی باید بگن و کلا هنگ کرده بودن از این اتفاقی که برام افتاده!
دقیقا به همون چیزی که راجبش مدت ها فکر کرده بودم و آرزوم بود رسیده بودم و از بودن در اون محیط لذت می بردم اما تنها موردی که من رو آزار می داد میزان پایین حقوقم بود که اصلا راضی کننده نبود و بارها تلاش کرده بودم که به حقوقم اضافه کنم ولی موفق نمیشدم و من مدت یک سال و تا پایان قرارداد در دانشگاه شریف به برنامه نویسی مشغول بودم و پس از پایان این مدت زمان و به دلیل بالا رفتن رقم ناچیزی به حقوقم و با توجه به وضعیت مالی خرابم مجبور به استعفا شدم و در روز آخری که من در دانشگاه شریف مشغول بکار بودم یک برنامه نویس جدید از آبادان به تیم شرکت اضافه شده بود که توی همون چند ساعتی که من داشتم کارهای استعفام رو انجام میدادم باهاش کمی آشنا شدم و برای همیشه از دانشگاه رفتم و تصمیم گرفتم که برای خودم کار کنم و تبلیغات کنم و برای مشتری ها سایت طراحی کنم و مستقل بشم , من شروع کردم به این کار , درآمدی به نسبت بدتر از زمانی که توی دانشگاه بودم داشتم و شرایط دوباره بد شده بود و دوباره داشتم به شرایط قبل برمیگشتم و یادمه یکبار تو راه برگشت به خونه از شدت ناراحتی کلی گریه کردم و چند باری به زمین و دیوار لگد میزدم و اصلا دلم نمیخواست که شرایطم مثه گذشته بشه و میخواستم با تمام وجود تغییر کنم اما نمیدونستم چجوری و چطوری ولی همیشه ته دلم این جمله رو تکرار میکردم که ثروتمند شدن راه داره و آدمایی که ثروتمند میشن چیزهایی رو میدونن که ما نمیدونیم و همیشه این سوال تو ذهنم بود…….
سال 94 شروع شده بود و در فروردین ماه سال 94 من دست از پا دراز تر پای کامپیوترم نشسته بودم و عین دیوونه ها تو اینترنت میگشتم و دنبال مطلبی یا موضوعی یا کتابی یا شخصی میگشتم که بتونم این همه سوالی که تو کلم ارم رو بهم جواب بده و واقعا میخواستم تغییر کنم و شب قبلش هم از خدا با تمام وجود خواسته بود که اگه تو خدای منی به من کسی رو معرفی کن که راهنماییم که از این وضعیت راحت شم من دیگه تحمل این وضع رو ندارم دارم نابود میشم که از روی بیکاری رفتم داخل سایت یوتیوب و با کلمه کلیدی چگونه ثروتمند شوم با لیستی از ویدیوها توی این زمینه برخورد کردم!
چشمم به یک ویدیو افتاد با این عنوان “چگونه در عرض یکسال درآمد خود را حداقل سه برابر کنیم” به محض اینکه این عنوان رو خوندم به خودم گفتم ببین به چه روش هایی میخوان مردم رو گول بزنن و پولاشونو ازشون بگیرن دیگه هر کی تو نت دوکون باز کرده برای خودش , با همون پوزخندی که به لبم داشتم از بین اون همه ویدیو روی این عنوان کلیک کردم و دقیقا از اینجا بود که من با استاد عزیزم آقای عباس منش آشنا شدم
دفعه ی اولی که این ویدیو رو گوش کردم کلا هنگ کردم تا یه ربع مغزم هیچ فرمان خاصی نمیداد و نزدیکه ده بار تکرارش کردم و هر بار که بیشتر گوشش میکردم بیشتر حس میکردم که انگار زندگیه من با اون همه بدبختیش خیلی به زندگی این عباس منشی که میگه توی بندر عباس اون همه بلا سرم اومد نزدیکی داره و حس کردم که دوباره خدا جواب من رو داد و این شخصیه که خدا بهم معرفیش کرده که به من چیزهایی رو یاد بده که تا الان نمیدونستم و بتونم زندگیم رو تغییر بدم , شاید باور نکنید من این 4 تا ویدیو که در ارتباط با 3 برابر کردن درآمد بود که در یوتیوب قرار داده شده بود رو حداقل در دو هفته نزدیکه 200 بار گوشش میکردم و از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم میخواستم فریاد بزنم که من رازی رو فهمیدم که میتونم با انجام دادنش زندگیم رو سرو سامان بدم و واقعا تو اون وضع بدبختی و ناراحت کننده ی من مثله این بود که یه آدم مریض و سرطانی شفا گرفته باشه و اون حس رو داشتم , من دنبال این بودم که آقای عباس منش در ارتباط با دین اسلام هم برام مثال بزنه چون من از بچگی توی خانواده ی مذهبی بزرگ شده بودم و کلی باورهای محدود کننده درباره ی دین داشتم که مثل ترمز دستی جلوی پیشرفت من رو میگرفت
شروع کردم به پیدا کردن هرچی ویدیو رایگان که استاد عباس منش بیرون داده و همش رو هر روز بارها و بارها گوش میکردم و به حدی پر از انرژی شده بودم که تو اون وضع نداریم ایمان داشتم که همه چیز بزودی اوکی میشه
ویدیوهایی که زندگی من رو عوض کرد به ترتیب این ها بود
1- چگونه در عرض یکسال درآمد خود را حداقل سه برابر کنیم(4 قسمت کامل)
2-قانون جذب در قرآن
3-دروغ بزرگ چشم زخم در قرآن
4-تئوری سطل(بخشی از دوره ی روانشناسی ثروت)
5-فقط روی خدا حساب باز کن
6-همین لحظه وهمین امکاناتی که داری بهترین زمان برای شروع است
5-ویژگی کارآفرین موفق(3 قسمت کامل)
با گوش کردن به همین چند فایل رایگان انگار که تمامی ابزارهایی که برای پیشرفت نیاز داشتم بهم داده شده بود و نحوه ی کارکردن با این ابزارها هم به من کامل آموزش داده شده بود و هر روز بارها و بارها این فایل هارو تو خیابون تو خونه , تو حمام و هرجایی که بودم به هر نحوی که بود پلی میکردم و گوش میکردم و خودم تاییدشون میکردم و سر تکون میدادم , من باور کرده بودم که عباس منش رو خدا بهم معرفی کرده و بخاطر این باور به هیچ عنوان در مقابل حرف های استاد مقاومت نمیکردم و همه رو تایید میکردم البته بعضی اوقات به فکر فرو می رفتم و مقاومت های کمی داشتم ولی به این موضوع باور داشتم که تو یه عمر با اون افکار زندگی کردی و شرایطت کاملا نشون میده که اون طرزه فکرها و باورها غلط بوده که به هیچ جا نرسیدی و قبول میکردم که باید اطلاعات جدید استاد رو روی اطلاعات ویروسی گذشتم کپی پیست کنم تا جایگزین بشه
استاد عباسمنش توی سخنانش گفته بود که خیلی زود نشونه های تغییر کردن مدارتون رو میبینید و من دو روز بعد یک پروژه ی 5 میلیونی وب سایت بهم پیشنهاد شد و چند جا بهم درخواست همکاری دادن و کلی اتفاقات خوب ریز و درشت , البته هیچکدوم اوکی نشد ولی استاد گفته بود اینا نشونس و داره نشون میده که مدارت داره تغییر میکنه و من بیشتر باور کردم که حرف های استاد درسته و دقیقا در خرداد ماه سال 94 یک اتفاق عجیب برام افتاد
من باور داشتم که دوباره یک اتفاق خوب در زمینه ی کاریم برام میفته و همون شخص آبادانی که من فقط دو ساعت باهاش ملاقات داشتم , شماره ی من رو با کلی زحمت پیدا کرده بود و به من توی واتس اپ پیام داده بود که دلم برات تنگ شده یادت کردم و میخوام ببینمت و یک پیشنهاد کاری بهت بدم و بعد از ملاقات بهم گفت که داره از دانشگاه شریف میاد بیرون و توی یک شرکت خوب کامپیوتری دیگه که برگزار کننده ی جشنواره ی برند محبوب در تهران بود قراره استخدام بشه با حقوق بالا و دوست دارم که تو هم اگه تمایل داری بیایی رزومه بدی و با هم همکار شیم!,
من نه دنبال کار رفته بودم و نه مثل گذشته آگهی های همشهری رو نگاه میکردم و به همین راحتی یک کار با حقوق یک و نیم میلیونی و با کلی مزایا بدون کمترین زحمت برام اوکی شد و به طرز خیلی سریعی من رو استخدام کردن و رییس های اون شرکت عین پروانه دورم میگشتن و هرچی نیاز داشتیم برامون جور میکردن و تاثیر تغییر مدارهام رو به شدت احساس میکردم و از خوشحالی کلی گریه میکردم که همه چیز عنقد عالی داره خودش درست میشه بدون زحمت بدون استرس بدون نگرانی…..
3 ماه تا پایان سال 94 مانده بود و همکار آبادانیم تصمیم گرفت که به یک شرکت معتبرتر به نام نت برگ بره و در اونجا برنامه نویسی رو ادامه بده و طولی نکشید که بازهم به همون راحتی که من به این شرکت اومده بودم رفتم نت برگ و به راحتی استخدام شدم , این شرکت به شدت روی تخصص نیروها سخت گیر بود و بارها برنامه نویس هایی میومدن و رد میشدن ولی ورود من بهش از آب خوردن برام آسون تر بود اتفاقی که برام تا پایان سال 94 افتاد این بود که درآمد من طبق قولی که به خودم داده بود که درآمدم رو حداقل 3 برابر کنم اتفاق نیفتاد , بلکه من موفق شده بودم درآمدم رو 4/5 برابر افزایش بدم و این یک رکورد جدید و عالی تو زندگیم بود که به من شخصیتی رو داد که خودم رو باور کردم که تمام زندگیم دسته خودمه و این منم که با افکارم زندگیم رو میسازم و هر اتفاقی که برام میفته بخاطر باورهای بنیادینی هست که دارم و جهان در هر لحظه داره این باورهای من رو تایید میکنه و به مدل های مختلف وارد زندگیم میکنه
سال 95 از راه رسید و من تصمیم گرفته بودم از این شرایط کارمندی خارج بشم و کسب و کاره خودم رو شروع کنم و در فروردین ماه لیستی از ایده های مختلفی که به ذهنم خطور کرده بود رو روی برگه نوشته بودم و در حال بررسی بودم , و طبق صحبت های استاد میدونستم که بهترین ایده به من گفته میشه و فقط کافیه پای در راه بذارم و به طرز عجیبی یاده سایتی افتادم که دو سال پیش برای یکی از اقوام زده بودم و پس از اینکه به خوبی سئوش کرده بودم و در رتبه ی یک گوگل قرار داده بودمش کلی درآمد کسب کرده بود و صاحب شرکت ماشین و خونه ی شخصی خودش شده بود
یک لحظه ذهنم جرقه زد که من خودم این درآمد رو برای اون ایجاد کردم چرا تا الان بهش دقت نکرده بودم !!!! اصن خودم مونده بودم که چرا به این موضوع درست توجه نکرده بود و خیلی سر سری باهاش برخورد کرده بودم, در همون لحظه تصمیم گرفتم که این کار رو شروع کنم و در اولین قدم شروع کردم به بررسی سایتی که خودم براش طراحی کرده بودم و بررسی سایت تمامی رقیب هاش و به این نتیجه رسیدم که من باید برای سال 95 مستقل بشم و هدفم هم این بود که درآمدی که در سال 94 در آوردم در سال 95 حداقل 4/5 برابر بشه و در پایان فرردین ماه درخواست استعفای خودم رو به شرکت دادم و با وجودی که شرکت بازهم درآمد من رو بالا برد و همکارام بارها بهم گفتن نرو از اینجا جای بهتر پیدا نمیکنی اما من قبول نکردم و از اون موقعیت عالی با حقوق عالی که داشتم با تلفیقی از غم و خوشحالی اومدم بیرون
چون ایده ایی که داشتم مربوط به صنعت گردشگری میشد و چون داخل کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید گفته شده بود که برید در محیط اون ایده ایی که دارید کار کنید و بعد کسب و کارتون رو شروع کنید سریع لیستی از بهترین شرکت های گردشگری رو پیدا کردم و شاید باورتون نشه هرجا که میرفتم و تخصصم رو براشون شرح میدادم و با قدرت باهاشون صحبت میکردم که انگاری من از اون ها قوی ترم همه تحویلم میگرفتن و همه بهم احترام میذاشتن و دو تا از بهترین شرکت های گردشگری با درخواست من موافقت کردن و البته قبول نمیکردن که من کاراموز باشم و به زور بهم حقوق میدادن و من در مدت دو ماه سریعا تمامی اطلاعاتی که راجب به ایده ام داشتم رو کسب کردم
خداروشکر الان که دارم این مطلب رو براتون تایپ میکنم بنده مدیر یک آژانس گردشگری و تور هستم که سه کارمند دارم که از اول مرداد ماه آژانس شروع بکار کرده و در ماه اول 6 میلیون تومان سود برای دفتر داشته در صورتی که تمامی آژانس ها ماه ها خاک خوری دارن اما ما اینطور نیستیم و هر روز کلی تماس و زنگ خور داریم و من مثله آهنربای پول شدم و در دفتر رو که باز میکنم زنگ خورها شروع میشه البته تخصصم در تبلیغات اینترنتی هم مهم بوده اما نه به میزان تغییر باورهام
من با توجه به آموزه هایی که از استاد عزیزم گرفتم در مداری قرار گرفتم که خوشبختی شادی و ثروت به سمت من سرازیر شده و من فقط دارم مدیریتش میکنم منه امروز اصلا با منه دو سال پیش قابل مقایسه نیستم اون موقع همش بلا سرم میومد الان همش پول رو سرم میریزه.
چندتا نکات کلیدی که باعث شد سریع تر پیشرفت کنم رو باهاتون در میون میذارم
1-الخیرو فی ما وقع (در هر اتفاقی خیری نهفتس)
2-نجوا کاره شیطانه (اصلا بهش توجه نکن محلش نده)
3-دوستای منفی گرات رو بذار کنار حتی اگه خیلی هم باهاشون صمیمی هستی فاصلت رو باهاشون حفظ کن چون بخوای نخوای روت تاثیر میذارن
4-تنها افکار خودت راجب به خودت باید برات مهم باشه نه افکار و حرف های بقیه راجبه تو (بسیار مهم) بذار هرچی میخوان بگن
5- هیچ مشکلی در دنیا وجود نداره بلکه اینا مسائلی هستند که باید حلشون کنی تا به وضوح برسی و این قسمتی از کمال و آفرینش هست و اگه پاسشون نکنی در یک زمان دیگه ایی دوباره وارد زندگیت میشه پس حلشون کن و درغیر اینصورت برای ترم بعدت اجبارا این واحد بهت داده میشه D:
6-زیاد خودت رو درگیر خوندن کتاب های مختلف در زمینه ی موفقیت نکن چون هر کتاب دیدگاه نویسندس و با کتاب های زیاد خوندن تضادهای ذهنیت بیش تر میشه و باید کتاب های خوب رو بارها و بارها بخونی که تاثیرش به مراتب بیشتره
7-با آدم های موفق تر از خودت ارتباط بگیر , هفته ایی یکبار پول خرج کن برو باشگاه انقلاب بین آدم های ثروتمند و صاحب کسب و کارهای بزرگ ورزش کن و ناخوداگاه مثه همونا میشی (بخوای نخوای روت تاثیر میذارن)
8-هیچ وقت نذار لیوان ذهنت پر بشه منظورم اینه فکر نکن اگه این مسائل رو فهمیدی شدی علامه ی دهر , لیوان ذهنت رو خالی کن تا گنجایش کافی برای ورود اطلاعات بیشتر به کلت رو داشته باشی تا بتونی پیشرفت کنی
9-ببخش تا این رودخونه ی ثروت دوباره برات با ثروت های خیلی بیشتر پرش کنه
10-به تمام اتفاقاتی که اطرافت رخ میده همیشه طوری نگاه کن که حالتو خوب کنه (جور دیگه به زندگی نگاه کن)
11-خودت رو دوست داشته باش همینی که هستی , اما برای بهتر شدنش حتما تلاش کن
12-یادت باشه این ثروتمندان هستند که کسب و کارهایی راه میندازن تا افراد فقیر بتونن از کنارش نونی سره سفره ببرن پس دوسشون داشته باش و تلاش کن که صاحب کسب و کاری بشی و این تو باشی که حقوق بدی ونه بگیری و به پیشرفت جهان سرعت ببخشی که جهان این سرعت بخشیدن رو خیلی دوست داره و حتما در این مسیر حمایت خواهی شد
13-آهنگ های منفی گوش نکنید
14-نماز شب توصیه میشه خیلی جواب مبده البته بازهم به باورتون برمیگرده
لیست کتاب هایی که به من در این مسیر کمک کرد
1-اسرار ذهن ثروتمند
2-ثروتمندترین مرد بابل
3-حکایت دولت و فرزانگی
من کتاب های زیادی خوندم که بعضی هاش تضادهای بدی رو در ذهنم ایجاد کرد ولی در بین همشون این سه تا کتاب رو بارها میخوندم و بازم دارم تکرارشون میکنم و اصلا توی ذهنتون تضادی ایجاد نمیکنه و بهتون توصبه میکنم که حتما مطالع بفرمایید
دوست عزیزی که حوصله کردی و این مطلب رو تا به اینجا دنبال کردی ازت خواهش میکنم اگر دنبال تغییر کردنی از فایل های رایگانی که از استاد عباس منش در یوتیوب موجوه استفاده کن و در مقابل تمام سخنانی که عرض میکنند مقاومت نکن , ذهن ما سال هاست که مثل کامپیوترهای معیوب ویروسی شده و درست کار نمیکنه و همش خطا میده بذار استاد عباس منش رو ذهنت یک سیستم عامل جدید و بروز رو نصب کنه و بذار از اول پارتیشن بندیش کنه و اون موقع میبینی که چقدر سرعت کارکردنش بالا میره و چقدر عالی کار میکنه و دیگه نذار با افکار منفی که در اطرافت فراوونه دوباره مثل سابق ویروسی بشه , تنها اطلاعاتی رو بذار وارد ذهنت بشه که به تو انگیزه میده برای پیشرفت و موفقیت و هرچیزی غیر از این رو جلوش رو بگیر و به سمت سطل آشغال ذهنت هدایت کن , یادت باشه یک کامپیوتر ویروسی اول از همه به خودش آسیب میزنه
به خدا قسم که من یک آدم دیگه ایی شدم من دیگه اون محمد بدبخت بد شانس چند سال پیش نیستم که برای یه قرون باید ساعت ها زحمت بکشم من اعتماد به نفسم رفته بالا , به اطلاعات خودم افتخار میکنم به تخصصم افتخار میکنم با مردم با قدرت ارتباط برقرار میکنم به همه چیز جوری نگاه میکنم که بهم احساس خوبی بده , در مسیر رشد قرار گرفتم از وضعیت صفر مطلق به مدیریت یک آژانس رسیدم و تمام این موهبت ها رو از جانب خدا میدونم که با معرفی استاد عباس منش به حقیقت پیوست و این مرد راستگوئه این مرد دروغگو نیست
این مرد زندگیه من و صدها آدم دیگه رو تغییر داده و ازت میخوام که کارهایی که استاد بهت میگه رو مو به مو انجام بدی و تغییر زندگیت رو ببین.
صحبتی دارم با استاد عزیزم سید حسین عباس منش , استاد عزیزم من میخوام در پایین همین کامنت اعترافاتی بکنم , بارها تصمیم گرفتم که سایتت رو هک کنم و به پکیج روانشناسی ثروت دسترسی پیدا کنم چون هزینه ی پرداختش رو در گذشته نداشتم و بسیار مایل بودم که ازش استفاده کنم چون وقتی این فایل های رایگان تا این حد زندگی من رو تغییر داد حتما این پکیج رشدش رو چند برابر میکنه و هر بار که تصمیمی گرفتم این کار رو بکنم یاده این همه مهربونیات که میفتادم که این همه به من لطف کردی و زندگی من رو تغییر دادی از انجام دادنش صرف نظر کردم ولی همیشه به داشتنش فکر میکردم و انرژی میفرستادم.
خیلی دوست دارم نازنین استادم
ایشالا که خدا به خودت و پدر و مادرت و خانوادت خیر دنیا و آخرت رو بده و ایشالا اسم و آوازت به گوش جهانیان برسه تا زندگیه بقیه آدم هارو هم با تحقیقات عالیت متحول کنی
خدا پشت و پناهت
سید محمد حسینی 26 ساله از تهران
آقای حسینی داستانت روم خیلی تاثیر گذاشت. یه قسمتی هم اشک در چشام جمع شد
ممنون از تجربیاتت
دسوت خوبم سید محمد حسینی پور سلام وسپاس
بسیار خوب و مفصل بود لذت بردیم. نکات کلیدی را هم بسیار عالی و دقیق نوشته بودی.
جهت تهیه محصولات کافیه خودت را در مدار آن ها قرار دهید و از تجسم خلاق که استاد در قسمت ششم محصول «عزت نفس» در موردش صحبت می کند استفاده کن و فکر کن که در حال حاضر آن محصول را دارید و به خاطرش سپاسگزار باشید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقای حسینی پور داستان شما هم حقیقتاً شگفت انگیز و تاثیرگذار بود!
بسیار لذت بردم.
پیروز و سربلند باشید.
سلام دوست عزیزم آقای حسینی داستان زندگیت رو خوندم بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم، راستشو بخای من چیزی در رابطه با کسب و کار اینترنتی نمیدونم ولی خیلی علاقه مند هستم که از این راه کسب درآمد کنم خوشحال میشم اگه بتونی کمکم کنی
وای
باور نمیشه
داستان کاریمون در زندگیمون چقدرنقطه اشتراک داره
من هم به دلیل رتبه خوبم تو کنکور پا گذاشتم رو عشقم رشته روانشناسی و به حرف دوستام گوش دادم رفتم مهندسی برق تو یه دانشگاه دولتی خوب الانم بی نهایت پشیمونم (اما وقتی رفتم مشاوره انتخاب رشته اون طرف بهم گفت رتبت خوبه روانشناسی چیه؟ و…. برو برق اون برات خوبه و گفت انتخابش نکن ولی یه حسی تو دلم گفت انتخابش کن و منم اخرین انتخابمو زدم روانشناسی و قبول شدم یه دانشگاه روزانه دولتی عالی تو کارنامه سبز و خدا رو شکر الان میتونم برم اون رشتهااما بازم اطرافیان و دوستان و خانواده میکن نرو و دل سردم میکنن)منی که نفر اول کلاس بودم الان درسارو با التماس 10 میگیرم تا نیفتم ترم قبلم یه درس افتادم برا اولین بار تو عمرم من عاشق برنامه نویسی سایت هستم و خیلی باهوشم و هیچی رو از کسی یاد نمیگیرم الانم از صفر وردپرس و جوملا رو مسلطم و شروع به برنامه نویسی و سئو کردم این پروسه کلا چندین بار به علت نا امیدی از زندگی متوفق شد ولی ندایی در درونم میگفت برو حرکت کن چرا ادامه نمیدی الانم دوباره اغاز کردم من از سن 15 سالگی زمانی که در مدرسه بودم و دوستام دنبال گیم کامپیوتری بودن من دنبال خود اشتغالی بودم کارم رو از پرورش قارچ اغاز کردم بدون سرمایهخب برام گرفت اما ولش کردم چون به اون درامدی که میخواستم نمیرسوند منو بعد زدم تو کار تولید جوجه یک روزه اونم به دلیل قبل ول کردم بعد زدم تو کار ورمی کمپوست و اونم ول کردم رفتم تو کار تابلو های تبلیغاتی و بعد مدتی الان با اشنایی سایت عاشقش شدم و دارم یادش میگیرم تموم کارای قبلی هم از صفر تا سد بدون یک ثانیه شاگردی یاد میگرفتم اما من تازه فهمیدم چرا انقدر زود ول میکردم
قانون تکامل
قانون تکامل
….
….
….
ایمان به شدت کم مث همون دوست استاد که بی ایمانه ولی خوش ایده
عجله از صفات ادمی
و غیره که از فایل های استاد یاد گرفتم
الانم دارم ادامه میدم
من فایلای استادو چندین بار گوش دادم دوره عالی گام به گام تا استقلال مالی که فوق العادس و تمامی باور ها غلطم رو شناسایی کردم اما چون ایمان نداشتم عمل به تغییر باور نمیکردم اما الان با خوندن این نظرات دارم باور میکنم که میشه میتونم واقعا وقتی دیدم دوست گلم محمد این طوری با این همه سختی تونسته منم میتونم
تجربه ای جالب و مهم:
من تو همین تابستون سال 95 ا خدا میخواستم که یه راهی برام باز کنه که از بیکاری نجات پیدا کنم و نمیدونم ولی جور شد و رفتم قلب بازار ایران یعنی بازار بزرگ تهران اونجا با بزرگترین تاجر های ایران همکار شدم واقعا باور کردنی نبود من بدون اینکه بپرسم چطوری موفق شد صاحبکارم هروز با خوشحالی برام خودش تعریف میکردکه با کارگری شروع کرده و مثال های فراوانی از بازاریا میزد برام که فلانی رو میبینی که چند دهنه مغازه داره هرکدوم چند ده میلیارد قیمتشه تو راسته بازار با گاری اجیل میفروخت اونیکی رو میبینی که پولداره و چون افغانیه نمیتونه مغازه بخره الان فقط اجاره چندین مغازش که تو بازار اجاره کرده ماهی 200 الی 300 ملیونه و من تا نمیدیدم باورم نمیشد این فرد چقدر روحیه شادی داشت تو سن 50 سالگی روحیه جنگاوری داشت از هیچکس غیر خدا نمیترسید و از غیر از خدا چیزی نمیخواست اصلا مانع براش تعریف نشده بود و همه چیز براش حل شده به حساب میومد بدون اشنایی با قانون جذب خودش عمل میکرد اما من که این همه اطلاعات دارم تو این زمینه مثل هیبنوتیزم و NLP و جذب و غیره اما من بی ایمان و عمل هیچ و اون همه چیز داشت بسیار موفق و اونجا من 2 ماهی که پیشش بودم تک تک رفتاراشو زیر نظر داشتم و یاد حرفای استاد تو دوره گام به گام تا استقلال مالی میوفتادم به خودم میگفتم امین ببین تموم حرفاش درسته واو به واو کلمه به کلمه انگار تمامی حرفای استادو مثل یه بازیگر داره انجام میده و هی به خودم یاد اوری میکردم امین ببین درسته همینه قانون اینه و باورم قوی تر میشد و اونجا بود رسما تصمیم گرفتم تصمیم به تغییر باور بگیرم و خیلی اتفاقات دیگه من واقعا الان میبینم که حرفای استاد چقدر درسته
با سپاس ز شما دوست گلم که زندگیتو به اشتراک گذاشتی
منم میتونم
در پناه خدا
داداش امین سلام
خوشحالم موفق شدی
بابت موفقیتت تبریک بهت میگم
تو یک قهرمانی
قهرمان زندگی خودت
تو شاهکار خلقتی
برات بهترین ها را ارزو مندم
سلام
سید بزرگوار داداش محمد گل
حکایت زندگی ات را خواندم
همت و پشتکار و استعدادت ستودنی ست
بابت زندگی خوبت و برنده شدن بهت تبریک میگم
ان شاالله به همه آرزوها و اهداف دلت برسی
برایت بهترین ها را آرزومندم
موفق باشید
سلام به آقا محمد عزیز ،خیلی از خواندن داستان زندگیت لذت بردم و شباهت های زیادی در داستان زندگی من با داستان شما بود مخصوصا بخشی که خیلی خندم گرفت و شبیه هم بودیم اون قسمتی بود که گفتی اینا هم دوکون دستگاه باز کردن برای خالی کردن جیب مردم ، ولی در کل سپاسگزارم از توضیحات عالی و خیلی روان با بیان خیلی خوبت و اشاراتت به اصولی که خیلی مهم هستن در این موفقیت ها و تحسین میکنم رفتن به سمت حرفه ی مورد علاقت و استمرارت رو در این مسیر،برات آرزوی موفقیت های روزافزون و لذت عالی بردن از مسیر زندگیت رو دارم
با سلام خدمت استاد عزیزم و تمام دوستان هم فرکانسی و عالی خودم!
خدا قوت میگم به تک تکتون !
واقعا از خوندن داستان زندگی و پیشرفتتون میتونم بگم بارها و بارها اشک شوق ریختم و برام جالبه که منی که در گذشته نسبت به موفقیت دیگران احساس حسادت و حسرت داشتم الان با خوندن موفقیت شما عزیزان نه تنها اشک شوق میریزم بلکه خدارو شکر می کنم به خاطر اینهمه نشونه قشنگ و اینهمه قوانین زیبایی که در جهان وضع کرده تا بتونیم زندگیمون رو خلق کنیم!
داستان زندگی من خیلی طولانیه و الان واقعا زمانی برای نوشتنش ندارم.تو این یک هفته خیلی سعی کردم بنویسم اما متاسفانه زمان اجازه نداد اما وقت گذاشتم تا جاییکه می تونستم پیامها و داستانهای زیبای دوستان عزیزم رو خوندم و واقعا بهم انگیزه داد.
داستانعای زیباتون انقدر بهم انگیزه داد که شاید روزی منم داستان زندگیمو به عنوان یک کتاب بنویسم و اعلام کنم در زندگی من از زمانیکه خدا هدایتم کرد و استاد عباس منش رو سر راهم قرار داد همه چیز عوض شد.
میتونم بگم الان در آرامش به سر میبرم و تقریبا نیمی از رویاهام رو زندگی می کنم!
من تمام دوره های استاد رو به جز روانشناسی ثروت دو تهیه کردم و البته اون رو هم تهیه خواهم کرد زمانیکه کار خودم رو راه بندازم
الان دارم به شدت رو خودم و باورام کار میکنم و به جرات میگم تا به الان هر زمان با قدرت و بدون وقفه پیش رفتم نتیجه باورهامو تو زندگیم دیدم و هی بیشتر به خودم گفتم اینم یه موفقیت دیگه … پس مصمم تر برو جلو!
الهی هممون با قدرت و ایمانی بدون تزلزل جلو بریم و از الگوهای معرکه ای مثل استاد و … الگو بگیریم و زندگیمون رو بسازیم!
من از سال 86 با فیلم راز با قانون جذب آشنا شدم و شغل مورد علاقم رو که اون زمان همه می گفتن امکان نداره بتونی واردش بشی با این قانون جذب کردم اما بعد مدتی به خاطر یکسری مشکلات و مسایل خاصی که برام پیش اومد این قانون رو فراموش کردم و به این اعتقاد رسیدم این قانون تو دین و فرهنگ و سنتهای ما جواب نمیده…
و کلا گذاشتمش کنار!
تا روزیکه واقعا نمیدونم چطور و یادمه حالم خیلی بد بود با فایل گوگل و جهان هستی تو اینترنت آشنا شدم و حرفای استاد انقدر به دلم نشست که فورا دوره هدفگذاری رو تهیه کردم و یکماه بعد آفرینش رو و بعد زندگیم متحول شد.علت تاثیر فایلهای استاد در زندکی من به خاطر تلفیق قانون جذب و قران بود چون افراد زیادی هستند که در ایران از این قانون حرف میزنن اما کسی نیومده بود بگه قانون جذب هیچ منافاتی با قوانین و قران و سنتها و فرهنگ ما نداره
من سال 93 با سایت استاد عباس منش آشنا شدم و اوایل مثل الان ایمان و باورام محکم نبود چون انقدر باور مخرب داشتم که نگو اما الان خدارو شکر به لطف خدا و دوره هلای استاد خیلی محکمتر و جسور تر شدم و دوسه تا کار بزرگ از نظر خودم که میترسیدم رو انجام دادم و تا الان موفق بودم.
واقعا حالم خوبه و هرروز خدارو شکر می کنم به خاطر وجود خودش و قوانینش و وجود الگو و استاد خوبی مثل آقای عباس منش در زندگیم و دوستان عالی ای مثل شما!
تک تکتون رو دوست دارم و خداروشکر که هستین و از نتایج عالیتون انرژی میگیرم.
شاد و پایدار و موفق باشید و به قول استاد ثروتمند
دوست خوبم ریحانه آهنکار سلام و سپاس
احساس خیلی زیبایی دارید و بدانید احساس خوب = اتفاقات خوب
اتفاقات بس زیبا و دلپذیر در انتظارتان است آن ها را به گرمی در آغوش بگیرید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
بنام خدایی که بشدت کافیست
ریحانه عزیز، دوست ارزشمندم سلام
قبل از هر چیزی حضورت در این مدار عالی رو که خیلی قبل تر از من اتفاق افتاده رو خییییلی بهت تبریک میگم و نوووووووووش وجودت باشه، این کامنتی که شما نوشتی سال 95 بوده،ز مانی که من تازه یک سال بعدش اصلا وارد این مسیر میشم که اونم هزاران درصد مسئولیتش به خودم برمیگرده
اونجا که گفتی: منی که در گذشته نسبت به موفقیت دیگران احساس حسادت و حسرت داشتم؛ شبیه خییلی از ماهایی هست من جمله خودم اونم فقط بخاطر باورهای خودمون که صرفا دریافت کننده بودیم، باور کمبود چون همیشه به ما گفتن عجله کن، بدو، اگر الان ازدواج نکنی، اگر الان به فلان نقطه نرسی، اگر الان اگر الان ، دییییگه از دستت میره، انگاری که خداوند یه چند تا دونه نعمت داره فقط که اونم تاس یمندازه هر کی رو عشقش بکشه هیمنطوری الکی چون دوست داشته بهش میده و دیگه به بقیه چیزی نمیرسه یا فوقش ته مونده ها میرسه ولی وقتی به خودمون اومدیم و دیدیم بابا عزیز من تو فقط روی خودت کار کن، تو فقط فکر و ذهنت خودت باشه، خودت رو بخواه (بقول استاد اصلا خودخواهی کلمه بدی نیست اگر بهش فکر کنیم ولی اینقدر اتوماتیک وار فقط پذیرفتیم که دیگه اصلا فکر نمی کنیم) خلاصه ایییینقدر خداوند بهت میده اگر خودش رو باور کنی، رب العالمینی که بهت میگه بابا من آسمانها و زمین رو مسخر تو کردم، تو دنبال یچ هستی آخه؟ خلاصه یک رزق بی حسابی بهمون میده که از بی نهایت بودن و هر روز بیشتر شدن نتونیم بشماریم، اییینقدری که بشیم: لَعَلَّکَ تَرْضَىٰ
ریحانه عزیز، دوست ارزشمندم نوووووووش وجودت باشه تمام نعمت ها و ثروت هایی که تا حالا خلق کردی و ادامه ها داره
منم شما رو خییلی دوست درام دوست ارزشمندم😍
هر لحظه تون توحیدی تر و ثروتمندتر
زینب جانم سلام
امیدوارم که این روزها حسابی خوب باشی و هر روز در مسیر موفقیت پیس بری
واقعا مقایسه کردن خودمون با دیگران و اینکه احساس کمبود و خسران داشته باشیم ، همش از عدم عزت نفس و باور کمبوده و این بدترین فرکانسه و باعث میشه اون حسادتها و حسرتها کمبود بیشتری رو تو زندگیمون نشونمون بده ،
قبل تر و بعدتر مهم نیس ، هر کدوممون هر زمان نیاز به ندایت داشتیم خدا هدایتمون کرده ،
مطمئنم اگر مثل استاد جهاد اکبروار عمل کنیم ما هم همون نتایج رو خواهیم گرفت
موفق و پایدار باشی دوست خوبم
ریحانه جون بازم سلااااااااااااام😍
آره همینه که گفتی مقایسه از کمبود میاد، چون داریم به نداشته ها توجه میکنیم و هر چی این توجه رو بیشتر تغذیه کنیم بیشتر زندگی اش میکنیم ولی ما برعکسش رو عمل میکنیم چون آگاهی های نابی رو نوش جون کردیم چون میدونیم به هر چی توجه میکنیم با تکرار و تکرار میشه باور و یه تجربه در زندگی مون، ما خوشحال میشیم برای دیگران برای نعمت ها و ثروتهایی که دراند چون میدونیم ما هم خیییییییلی راحت میتونیم داشته باشیم و حتی خیلی بیشترش
خدایا شکرت که هر روز داریم توحیدی تر و ثروتمندتر میشیم
سلام خانوم سرابی ممنونم ….منم امیدوارم هر روز زیباتر از دیروز زندگی کنید و در پناه یزدان باشید. ….
با عرض سلام خدمت دوست عزیز نوشته ی شما بسیار زیبا و تاثیر گذار بود و امیدوارم برای شما واستاد و خانوادهی صمیمی عباس منش موفقیت های زیادی به زودی به دست آوریم.
با سلام
خیلی خوشحالم که مجدد وارد سایت استاد عباسمنش میشم و نظرم رو اعلام میکنم
یکی از مهمترین نتایج: 6 برابری درامد در 6 ماه
بنده شهاب بشیری هستم و از سال 88 با استاد عباسمنش اشنا شدم و برای اولین بار در سمینارهای ایشان شرکت کردم و قبل از اون تنها در چند سمینار رایگان شرکت کرده بودم و این اولین و جدی ترین سمیناری بود که تا کنون شرکت می کردم این دوره 21 روزه قانون جذب بود و اولین بار بود که با قانون جذب اشنا می شدم که من تنها در دوره مقدماتی و میان برنامه این دوره شرکت کردم و از همون جلسات به نتایج بسیار خوبی رسیدم
اولین نتیجه رهایی از استرس و افکار مزاحم زیاد بود و مورد مهمتر رهایی از بیماری بود که من قبلا بدلیل افکار منفی و…،زمان زیادی رو در نگرانی و بیماری بسر میبردم که خوشبختانه با استفاده از این دوره و تمارینی که خودم با اون تلفیق می کردم موفق شدم برای همیشه مراجعه به پزشک رو به دست فراموشی بسپارم و خدارو شکر سالهاست به هیچ پزشکی مراجعه نمیکنم و کاملا در سلامت کامل بسر میرم.
در این دوره با این قوانین موفق شدم ، دوستانی که نمی خواستم با اونها در ارتباط باشم بواسطه همین قانون جذب و از طریق افکار، اونها رو از خودم دور کردم و خوشبختانه شرایط من روز بروز بهتر می شد.
تا اینکه سال 93 مجدد فهمیدم که استاد عباسمنش به تهران اومده و به دفتر ایشان مراجعه کردم و از دوره قانون افرینش اطلاع یافتم و خیلی جالب بود همون روز از یک سفارت در تهران هدایای رو دریافت کردم که خیلی برام جالب بود و این اولین نشونه اون سال برای موفقیت و ثروت بود.
من در دوره قانون افرینش شرکت کردم و خوشبختانه هم با قوانین بخوبی اشنا شدم و هم نتایج خوبی رو در ابعاد مختلف(در شغل، افکار و حتی تا حدی درامد) کسب کردم و در حقیقت یک از بهترین دوره هایی بود که تا کنون شرکت میکردم هنوز هم از این قوانین بخوبی استفاده میکنم.
پس از اون در سمینار بازاریابی و ثروت استاد عباسمنش شرکت کردم و با دوره روانشناسی یک اشنا شدم که پس از مدتی این دروه رو تهیه کرده و شروع به انجام تمارین اون میکردم واقعیتش من باورهای مخرب زیادی درباره پول و ثروت داشتم و علی رغم گرفتن نتایج خوبی در سایر حوزه ها، در این حوزه موفق عمل نمی کردم.
حتی با وجود انجام تمارین باز هم به نتیجه نرسیدم و در بازه 3 ماهه ای که این بسته تضمین شده بود من فقط نشانه هایی رو دیدم و به نتیجه مالی ختم نشد اما از اونجاییکه به استاد و آموزه ای ایشان کاملا باور و ایمان داشتم هیچ شکی نسبت به این اموزه ها نداشتم ضمانت نامه این بسته رو بدون گرفتن نتیجه هم پس دادم و ایمان خودم رو نشون دادم مطمین بودم بلاخره به نتیجه خواهم رسید و خوشبختانه دقیقا همین طور شد
بتدریج نشونه های زیادی رو میدیم و با انجام تمارین نشونه ها بیشتر می شد و من اونها رو تایید می کردم تا در دوره کارافرینی استاد عباسمنش هم شرکت کردم و در طی سه ماه بیش از 23 مورد کاری بهم پیشنهاد شد و در نهایت یکی از اون پروژه ها رو پذیرفتم و در همون پروژه، ایده ای به ذهنم اومد که با اجرایی کردن اون ایده ساده، در نهایت در همون ماه اول درامدم 3 برابر شد
بسیار خوشحال بودم که بلاخره به نتیجه رسیدم اما باز هم متوقف نشدم تمارین رو انجام دادم نشونه ها رو تایید میکردم در مدار ثروت قرار گرفتم و با افرادی روبرو شدم که دارایی های میلیاردی داشتند و همچنین سپاسگزار همین درامد و اتفاقات موجود بودم و در نهایت یک ماه بعد از اون افزایش درامد، مجدد درامدم 3 برابر شد و در مجموع به 6 برابر افزایش یافت .
این نتیجه ای بود که از بسته روانشناسی ثروت یک گرفتم برخی از باورهایی که اصلاح کردم مثلا اینکه، قبلا برای خودم ارزش قایل نبودم و خودم رو لایق درامدهای بالاتر نمی دونستم همچنین مهمترین باور مخربی که داشتم ترس از شکست بود که اون رو تا حدی خوبی اصلاح کردم و اقداماتی که بواسطه شجاعت انجام دادم منجر به افزایش درامدم شد
سپاسگزاری یکی دیگه از عوامل افزایش دارمدم بود تمرکز روی داشته ها و عدم توجه به گفته های منفی دیگران نیز از عوامل افزایش درامد من بود ارتباط با افراد موفق و ثروتمند و گرفتن مشورت از اونها نیز تاثیرات خوبی در افزایش درامدم داشت داشتن احساس خوب و حفظ کردن اون در همون بازه زمانی، نیز بسیار موثر بود گوش دادن مداوم به فایلهای صوتی این دوره نیز بسیار اثر گذار بود، تلاش جهت اخذ نتیجه و امید و اطمینان به اینکه حتما نتیجه خواهم گرفت و در حقیقت همین شک نداشتن به اموزه ها از عوامل کلیدی این نتایج بود و خیلی ایتمهای دیگه ای که سبب شده درامدم افزایش پیدا کند و چون من خودم رو لایق این دارمد دونستم این اتفاقات رخ داد.
پس از اون در دوره هدفگذاری و عزت نفس نیز شرکت کردم و با اصول هدفگذاری و قوانین موجود در زمینه عزت نفس اشنا شدم و در نهایت دوره روانشانسی ثروت 2 رو تهیه کردم و گوش دادم این دوره هم عالی بود و بتدریج نتایج اون هم مشخص شد هم از طریق رکوردهای خوب کاری و دریافت هدایا هم نوشتن کتاب و.. نشونه ها مشخص شد تا در نهایت من به دوره ای هدایت شدم که اخیرا این دوره به پایان رسید و بزودی و در نهایت حداکثر ظرف کمتر از یکسال اینده تاثیرات فوق العاده این دوره مشخص خواهد شد و هم اکنون در شغلی مشغول هستم که کاملا و صددرصد مورد علاقه ام هست و هم اینکه بزودی درامد من بسیار افزایش خواهد یافت
تشکر از شما دوستان گرامی و امیدوارم شما نیز به نتایج فوق العاده ای دست یابید
دوست خوبم شهاب بشیری سلام و سپاس
ایمان و شجاعت شما قابل تحسین است. دو موهبت الهی در دستان شما است بسته روانشناسی 1 و 2 .
ای خدا سپاسگزارم که دوستان خوبم راه به سوی کمال را با اطمینان خاطر طی می کنند آن ها را به گرمی در آغوش خود جای ده.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
ممنونم از شما دوست گرامی و خوشحالم دوستان خوبی مثل شما دارم
داستان زندگی شما هم عالی بود امیدورام به نتایج فوق العاده ای در زندگیتون دست یابید
سلام
تبریک می گم عالی بود عالی
لحظه به لحظه موفق تر باشید
فرشتگان از خدا پرسیدند :
خدایا تو که بشر رو آنقدر دوست داری چرا غم را آفریدی ؟
خدا گفت :
غم را به خاطر خودم آفریدم چون این مخلوقه من
تا غمگین نباشد به یاد خالقش نمی افتد …
“بیایید وقتی هم که شادیم خدا رو یاد کنیم”