«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 40
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/08/عکس-سایت-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-08-21 12:20:202020-08-22 21:46:45«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
چند مثال میخوام بزنم درباره افرادی بدون سرمایه اولیه و حتی بودن داشتن آیتم های که باید یک خانواده معمولی داشته باشن به ثروت رسیدن ..
اینگوارد کمپراد
دارایی: 3٫9 میلیارد دلار
زمانی که کمپراد پسر بچه ای 7 ساله بود و حوالی 1920 میلیادی در سوئد زندگی می کرد، برای معاش خود به همسایگان کبریت می فروخت.
سپس به فروش کارت تبریک، مداد و زیورآلات جشن کریسمس روی آورد. در 17 سالگی، کمپانی ای را پایه گذاشت که IKEA نام گرفت. 21 ساله که شد به فروش لوازم خانگی روی آورد و اینگونه شد که داستان امپراتوری IKEA آغاز شد.
امروز، این تولید کننده در 42 کشور جهان بیش از 340 فروشگاه بزرگ دارد و سالانه درآمدی 36 میلیارد دلاری کسب می کند. نیویورکر IKEA را کمپانی طراح نامرئی زندگی خانوادگی نامید.
در سن 88 سالگی، کمپراد همچنان میانه رو برخورد می کند و از پرواز با هر هواپیمایی جز هواپیماهای رده اقتصادی سر باز می زند.
شهید خان
دارایی: 4٫4 میلیارد دلار
شهید خان، الان یکی از پولدارترین انسان های روی کره خاکی است اما زمانی که وی از پاکستان به آمریکا آمد تا در دانشگاه ایلینویز تحصیل کند مشغول به ظرف شستن برای کسب درآمد شد. اما حالا Flex-N-Gate، یکی از بزرگ ترین کمپانی های خصوصی آمریکا از آن اوست و باشگاه فولهام و یک تیم در لیگ NFL را هم مدیریت میکند
ژان پاول دِژوریا
دارایی: 3٫3 میلیارد دلار
پیش از 10 سالگی، دِجوریا کارت کریسمس و روزنامه می فروخت تا از خانواده اش پشتیبانی کند. ناگهان وی به خانه هایی که کودکان فقیر در آن زندگی می کنند فرستاده شد و پیش از ملحق شدن به ارتش، زمانی را هم در گروه های کوچک سپری کرد.
با 700 دلار قرض، دجوریا سیستم جان پاو میچل را راه اندازی کرد و خانه به خانه شامپو می فروخت در حالی که درون ماشینش زندگی می کرد. بعدها وی پاترون تکیلا را راه اندازی کرد و حالا هم در صنایع مختلف سرمایه گذری می کند.
رالف لاورن
دارایی: 7٫8 میلیارد دلار
لاورن در برونکسِ نیویورک از دبیرستان فارغ التحصیل شد. اما بعدها کالج را ترک گفت تا به ارتش بپیوندد. وی در Brooks Brothers به عنوان منشی کار می کرد که از او پرسش شد آیا مردها آماده پوشیدن کراوات های بزرگ تر و براق تر هستند یا نه. سال 1967 تصمیم گرفت که به رویایش جان ببخشد و حدودا 500 هزار دلار کراوات فروخت. با سرمایه ای که جمع کرده بود سال 68، پولو را پایه گذاشت
دل وچیو
دارایی: 18٫4 میلیارد دلار
دل وچیو، که لوکسوتیکا را در سال 1961 پایه گذاشت، یکی از 5 کودکی بود که به یتیم خانه فرستاده شد چرا که نامادری او توان مراقبت از آن ها را نداشت.
در سن 23 سالگی، او فروشگاه خودش را باز کرد که بعدها با برندهایی چون ریبن (Ray-Ban) و اوکلی به بزرگ ترین تولید کننده عینک و محافظ چشم تبدیل شد
ارمان جان ممنون از اینکه در راستای آموزه های استاد عباس منش در ساخت باورهای خوب با تمثیل های بسیار ناب و تاثیر گذار به دوستان خود کمک می کنید.سپاسگزارم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
متشکرم دوست عزیز
دوستان عزیزم و استاد بزرگوار و گرانقدرم عرض سلام و ادب و احترام
نمی دانم چگونه خداوند را سپاس بگزارم ، هر فایل بسته ی روانشناسی ثروت را که گوش می کنم ، از خوشحالی اشک شوق می ریزم و به جرات می گویم استاد عزیزم صحبت های شما را مثل وحی الهی می پذیرم مانند نوشته ای که بر سنگ ها حک می شود انگار با طلا بر روی صفحه قلبم نقش می بندد ،
سال هاست که روز و شب قرآن می خوانم و در آن به تحقیق و تفحص می پردازم و به حقیقت تمام کلام های شما از قرآن برگرفته شده است ، این را به خوبی درک می کنم و می فهمم
وقتی به سخنان شما در مورد باورهای درست و نادرست گوش می کنم به راحتی می توانم آن ها را با آیه آیه قرآن تطبیق بزنم
چه زیبا خدای درونم را با کلام الهی شما شناختم ،
ابراهیم وار بت های وجودم را با کلام الهی خود شکستید ، ترک خورد پوسته ی افکار پوسیده ی گذشته ام و شکل گرفت زیباترین باورهای عمیق وجودم
بارهاصدای خدا را می شنیدم که می فرمود آیا تو که مرا مانند سلیمان ، وهاب می پنداری ، عملت نیز مانند سلیمان هست ؟؟؟
امروز تازه فهمیدم عملی مطابق سلیمان داشتن باور خوشبینانه به خدا و همه ی بندگانش می خواهد
در عجب می مانم از اینکه فردی بسته ی ثروت را خداوند به او عنایت کند و تغییرات شگرف در زندگیش رخ ندهد
دوست دارم انشالله در پرتو انوار الهی اولین میلیارد سایت شما باشم و قطعا همینطور خواهد شد ، فردی که جهان از موفقیت هایش انگشت به دهان بماند ، یعنی نفر اول شوم در رسیدن به خدای ابراهیم و موسی و عیسی و نوح و محمد عزیزت
شاید نشود با دعایی که سلیمان کرد به ثروت سلیمان نرسید اما می شود نفر اول بود و به هر چه خواست رسید
مثل روز برایم روشن بود که با دریافت این بسته ، بزرگترین موهبت الهی نصیبم می شود
استاد عزیزم خداوند و تمام فرشتگان عرشش به جود شما افتخار می کنند هزار آفرین بر این باورهای سلیمانی وجودتان
خداوند مرا با تربیت نیکویی تعلیم داد ، برایم شگفت انگیز است که ابتدا. بسته ی قانون آفرینش به دستم رسید تا موجبات رشد روحی و فکری و معنوی فراهم شود و این یعنی بزرگترین قدم ، سپس بسته ی هدف گذاری به من از جانب خدای عزیزم عنایت شد تا بتوانم خیلی درست و واضح اهدافم را برنامه ریزی کنم و درست بعد از آن بسته ی عزت نفس را دریافت کردم که به جرات می گویم قالب درست وجودم شکل گرفت و در هدف گذاریم با علم به قانون آفرینش و اعتماد به نفس بالا هدف هایم را مشخص کردم که اصلی ترین آن بسته روانشناسی ثروت بودو به لطف پروردگار به این هدفم به آسانی و راحتی دست پیدا کردم
خداوند را سپاس می گزارم که با قانون تکامل او روند رشد روحی و معنوی و مادی ام را به تدریج شکل داد
خانم شب خیز گرامی عرض ادب و احترام.
همیشه وقتی پیامهای شما را در سایت میخوانم به این فکر میکنم که این قدر اعتماد و اطمینان و باور با استاد را چگونه در خود دارید!!!!! قلبم جواب میدهد شما به خاطر خواندن و درک قرآن حرفهای استاد را اینگونه عمیق در قلبتان پذیرا میشوید. به شما غبطه میخورم و آرزو دارم قرآن را آنگونه که شایسته است درک کنم تا ایمان من هم به صحبتهای استاد عزیز همچون شما قوی شود. به شدت به دنبال شکل دادن باور شما در ذهنم هستم چون شما الگوی بسیار بسیار خوبی برایم هستید. در واقع شما حلقه میانی بین من و استاد عزیزم هستید…
صمیمانه خداوند را بخاطر وجود شما و استاد عزیز و نگاه خودش سپاسگزارم… سپاسگزارم و سپاسگزارم
سلام آقای صمیمی برادر ارجمندم
قطعا همینکه دوست داشته باشید با کلام قرآن آشنا شوید و از خدا درخواست کنید او اجابت می کند ، خدایم را خوب می شناسم بسیار شنوا و داناست ،
وقتی حرف های شما میخونم اشتیاق پیدا میکنم برای پیشرفت انشالا که شما به اروزی که داری برسی …….من با تمام وجود میخوام این دوره کامل داشته باشم و ایمان دارم مثل شما به ساده ترین شکل بدستش میارم…خیلی خوشحالم که با یک میلیادر هم گروه هستم….ارزوی موفقیت برای شما خواستارم…
آقای مشایخی دوست بزرگوار ، اشتیاق شما قابل تحسین است ، همین شور و شوق شما را به همه ی خواسته هایتان می رساند ، همین بزرگترین نشانه است
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به شما خانم شب خیز گرامی
مثل همیشه فوق العاده وعالی بود.مجددا به شما بابت تهیه بسته روانشناسی ثروت تبریک می گویم.
بسیار با خواندن نظر شما حس خوبی پیدا کردم.
شاد وسالم وموفق باشید.در پناه خداوند.
آقای کریمیان حس کردم خداوند بی نهایت شما را دوست دارد ، این موهبت بزرگیست که در جوانی از هدایت یافتگانید ، زیرا استاد می گویند احساس خوب نتیجه ی نزدیک بودن به خداوند است
صدها قافله نور همراه خانم شب خیز قبلی و هزاران گل محمدی تقدیم به خانم شب خیز جدید.
تولد باورهای جدید مبارک وجود پر مهرتان. در خدا شاد و قدرتمند باشید.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سپاسگزارم آقای جوان دوست بزرگوار و من هم پیشاپیش خرید بسته ی ثروت را به شما تبریک می گویم و بابت آن از خداوند سپاسگزارم
عاشقانه منتظر شنیدن خبر موفقیت های مالی شما هستم.
سلام عرض میکنم خدمت شما آقای عباس منش عزیزم و گروه فوق العادتون و دوستان همراه
با دفترتون تماس گرفتم و از شما تشکر کردم بخاطر همراهی ک با من داشتین ،مربی عزیزم ازتون میخوام داستان موفقیت و پیشرفت تحصیلی منو هم در کتاب الگوهاتون بیارید لطفا
بعلت مشغله هایی ک داشتم دیر متوجه این لینک شدم اما مهم برای من وجود داستان تجربه منه در این جمع چون خودمو الان یک دختر موفق میدونم ک رویامو باور کردم و الان دارمش
به برچسب روی وسایلم نگاه میکنم مدتی خیره میشم و با خودم میگم پردیس تو اینجایی الان و لبخندی کوچیک روی صورتم میشینه
با خط مشکی و زمینه ای زرد نوشته شده دانشگاه علامه
طباطبایی
از 11 سال پیش ک وارد دوره دبیرستان و دوران بلوغ شدم توازن همه چی زندگیم بهم خورد دیگه نمیتونستم به راحتی گذشته هام گوی رقابت رو از همکلاسیا بگیرم و نفر اول باشم و درسها رو عالی بفهمم من خوب بودم اما بهترین نبودم و این درد زیادی رو برای من بدنبال داشت 4سال بعددبیرستان تمام شد و وارد دانشگاه شدم فقط خدایی ک الان شناختمش میدونه من چها کشیدم استادم
اصلا یادم نمیاد دعا کرده باشم اون موقع ها یا چیزی رو از خدا بخوام مثل معلق بودن بی حس بودن بی انگیزه بودن دایما گریه کردن های طولانی ،من توی ی شهر خیلی کوچیک زندگی میکردم ک اون موقع ها حتی مشاورم نداشت اما یکی دونفری از کسانی ک روان شناسی خونده بودن و مربی پرورشی مدرسمون بودن در ملاقات با من میگفتن ک پردیس جان شما خوشی زده زیر دلت اصولا امثال چنین دخترایی به هیچ جا نخواهند رسید !!?
من از لحاظ مالی و امکانات توی سطح بالایی نسبت به دور و بریام بودم اما رمق انجام هیچ کاریو نداشتم اصولا هیچ کار خاصی انجام نمیدادم و تقریبا همه منو یادشون رفته بود من دوران ابتدایی و راهنمایی طلایی داشتم با مقام های کشوری مشاعره و المپیادهای علمی و کلا همه نظرشون این بود من ی دختر بااستعدادم
اما آقای عباس منش همه چیز زندگیم از دست رفت و من رها کردم همه چیو و نمیدونم چرا
البته شرایط خانوادگی از لحاظ روحی اصلا خوبی نداشتم و بعدها با ریشه یابی فهمیدم دقیقا چی بوده و چطور شده _
خلاصه در تموم اون دورانی ک من حالم بد بود و تمام معلم هام ازم رویگردانی کردن هیچ کسی یکبار نگفت پردیس چته ؟رهام کردن همونایی ک روزی بهم جایزه میدادن همونا فراموشم کردن هیچ کس دستمو نگرفت هیچ کس نگفت تو افسردگی گرفتی همه ی افراد با بی انصافی میگفتن پردیس لیاقت این امکانات و این قفسه های پر از کتاب های آموزشی و اینا رو نداره و من خورد میشدم شکسته میشدم هیچ کس درد درون منو نمیفهمید من حتی بعدها فهمیدم تمام دوستایی ک دور خودم جمع کرده بودم هم بهم اهمیتی نمیدن و بخاطر فضای رقابتی شدیدی ک بین هم داشتیم اتفاقا اونا بدشون نمی اومد ک من اوت بشم !!!!!بحال خودم حسرت میخوردم و اشک میریختم این چ زندگی بی معنی و مفهومی بود ک ب ای خودم ساخته بودم ؟ ?
تنها تنها تنها ریسمانی ک بهش چنگ زده بودم ک نمیرم دیدن ی برنامه ی چشم ها رو باید شست از یکی از اساتید بزرگوارم ک ایشون اون موقع ساکن ونکوور بودن و من شبی یک ربع با تمام وجود مینشستم جلوی تلویزیون و کانال ماهواره رو میزدم و میدیدمش
عاشق حرفاش بودم مثل مسکن درد منو ساکت میکرد و من خودمو میکشوندم رو ب جلو … و تو ذهنم خیال پردازی گاهی اوقات میکردم هیجان انگیزترین قسمت زندگیم خریدن پکیج های سی دی ایشون از طریق تلویزیون بود ک تا ی شهر دیگه میرفتم و تحویل میگرفتم
اما من هنوزم احساس افتضاحی داشتم
پیش دانشگاهی ک تمام شد دریغ از یک صفحه ک خونده باشم رفتم سر جلسه کنکور اما هرچی بلد بودم زدم و بی اعتنا اومدم بیرون
دوستام ب کنایه میگفتن خیلی وقته هیچ جا خبری ازت نیست ما گفتیم حتما شوهر کردی !!و تمام زخم زبوناشونو یادمه ک تو واسه چیته درس خوندن تو آخرت بیخیالی هستی تو خونسردی تو یخی تو تنبلی تو دیوانه ای تو خیال پردازی
با این حال و اوضاع من دانشگاه سراسری رشته اقتصاد پذیرفته شدم و رفتم ی کلان شهر
دانشگاه از خونه و دبیرستان بدتر شد ، هر روز احساس پودر شدن داشتم وااای خداوندا چ روزایی وحشتناکی بود برای من از درسام بدم میومد مثل ی مرده متحرک روی نیمکتا مینشستم و ب شور و هیجان دخترا و پسرا نگاه میکردم مثل ی فیلم از جلو چشمام رد میشدن دایما میخواستم برم انصراف بدم و….یک ترم معدل 10 ترم بعد 12 دوباره 10 ترم بعد داغون یعنی روی لبه ی تیغ اخراجی از دانشگاه قرار گرفته بودم و ی اخلاقی هم داشتم ک ترکش نمیکردم موقع امتحانا اگر منو میکشتن هم حاضر ب تقلب نبودم چ درسایی رو افتادم و مغرورانه از کسی تقلب نگرفتم و بعدشم حاضر نبودم برم اتاق اساتید ک مثلا نمره 9 منو تبدیل به 10 کنن ک پاس بشم !
سال دوم توی جاده اصفهان یه تصادف بشدت سخت داشتیم ک من کلی آسیب دیدم اون چیزی ک منو ترسوند خبر لنگ زدن پای چپم بود خیلی شوکه شدم
اما خب توی این سالها انقدر از داروهای مسکنی مثل سی دی ها و مجله موفقیت و حتی شرکت توی کارگاه های هدف گذاری استفاده کرده بودم ولی اثر درمانی نداشتن برام ک موقعی ک پام اینطور شد یاد ی داستانی از ی آقایی افتادم ک بدنش درب و داغون شده بود اما با قدرت ذهنش سرپاهای خودش از بیمارستان بیرون اومده بود
منم شروع کردم به فکر کردن ب تصور کردن چون از عصا بدست گرفتن توی جوونی وحشت زده بودم از اینکه کارای شخصیمو با چ مشقتی انجام میدادم با چ دردی
تصمیم گرفتم خودمو جمع و جور کنم تا بتونم بایستم
فقط تمرکزم روی پاهام بودن و از صبح تا شب توی کلینیکای فیزیوتراپی و لیزر درمانی وقتمو میذاشتم و تمارینشو سعی میکردم با دقت انجام بدم و تا زودتر خوب بشم و بالاخره بعد از 7 سال من ی تکونی خوردم توی این سالها مامان و بابام هنوزم دوسم داشتن و هیچ وقت مثل بقیه بمن پشت نکردن اما میدونم ک ته دلشون چ حسرتای عمیقی گذاشتم ک چرا مهندسی نفت قبول نشدم آخه من رشتم ریاضی فیزیک بود !!!و دوستام قبول شدن
اما خب بعد از 6ماه من به راحتی تو نستم ب لطف خدا با افرادی خیلی اتفاقی مثلا توی قطار هم کوپه ای بودم بعد فهمیدم خانمه خودش فیزیوتراپی میخونه و باهم دوست شدیم و ایشون منو به استادای دانشگاش ک همگی دکترای خوبی بودن معرفی کرد و ا ونا خارج از نوبت معمول ب کار درمان من رسیدگی میکردن ک اینو من فقط از مهربونی خدا میبینم ک من ی دختر تنها توی ی شهر غریب بودم مامان بابای خودم روی تخت بودن پرستار داشتن بعد از تصادفمون و هیچ کس پیشم نبود و من با عصا رفتم دانشگاهم ی شهر دیگه و اونجا ادمایی سر راهم قرار گرفتن ک از حاذق ترینا بودن و من ب ر احتی تونستم بدوم و این زیباترین لحظه ی زندگی تاریک من بود اون لحظاتی ک کف پامو روی زمین میذاشتم و مثل ی بچه یکساله راه میرفتم و میخندیدم
بعد از خوب شدنم ب زندگی ک بیشتر شبیه ی مخروبه بود نگاه کردم ته دلم دوست داشتم دوباره درس بخونم با اینکه ی عالمه دروس رو افتاده بودم و مشروطی و بدتر از همه حرف بچه ها بازم منو تخریب میکرد چقدر پشت سرم حرف زدن چقدر جلوی روم مسخرم کردن آقای عباس منش و من سکوت و در خلوت خودم گریه گریه گریه و احساس ناتوانی ،نمیتونستم بخونم چقدر من پولامو دادم به مشاورای اونجا بجای اینکه مثل بقیه دانشجوها برم خوش گذرونی و لباس و ….مخفیانه میرفتم پیش مشاور و باهاشون حرف میزدم و دنبال خوب شدن بودم من همش در حال دست و پا زدن توی ی باتلاق بودم ک خیلی موقعیت عجیبی بود برام مثل قفل شدن وهرگز دوست نداشتم چرت و پرتای دخترای اطرافمو باور کنم ک میگفتن برو سرکتاب باز کن یا طلسمت کردن و … اصن ی بدبختی
خلاصه اینکه مشاورا نتونستن منو درست راهنمایی کنن ته حرف یکیشون این بود ک برو با ی پسری دوست شو تا روحیت عوض بشه تا انگیزه های جدید بگیری
بعد تمرین میدادن ک برو مثلا فردا ب ردیف اول کلاستون توجه کن و بعد بیا بگو عکس العمل هم کلاسیای پسرتو ب خودت !من احساس میکردم کار مسخره ایه چون اینم قبول نداشتم ک ی پسر بتونه بمن کمک کنه و خلاصه بابت همین اختلافات با مشاورم از اونجا هم بریده شدم !
ترم جدید 7ام دانشگاه شروع شده بود و من بشدت عزممو جزم کردم ک نمراتم بالاتر برن چون بعد از بدست اوردن دوباره سلامت بدنم حالم یخورده بهتر بود احساس میکردم قوی بودم ک تونستم این مساله رو حل کنم و راضی نشم ب حرف دکترا ک دیگه نمیتونی سالم راه بری و ….
راستی اینم بگم ک توی این دوران بعضی از دوستام میگفتن برو روان درمانی بهت قرص افسردگی یا شادی و نشاط بده بخوری ک بازم قبول نداشتم یعنی زجرشو میکشیدم ولی حاضر نبودم افسار زندگیمو بدم دست قرص !و البته ک تقریبا بازیگر خوبی هم بودم چون سعی میکردم ک با بچه ها بگم بخندم الکی و حداقل نشون ندم ک چقدر غمگینم و چقدر خسته ام از همه چیز
خلاصه 2 ماه گذشت و من قول داده بودم ک سرکلاسام منظم شرکت کنم و بشینم میز اول و ب استاد گوش بدم و جزوه بنویسمو … ک ی روز عصر بعد از امتحان میان ترم ارزیابی طرح هام ک افتضاح شد طبق معمول آه از نهادم بلند شد فکر میکنم 3شبانه روز من گریه میکردم با صدای بلند تخریب شده بودم درس خوندن بعد از 7 یا 8 سال برام سخت شده بود خنگ شده بودم انگار نمیفهمیدم هیچ چیزی حفظم نمیشد نمیتونستم فکرمو روی برگه ی کتاب نگه دارم دستام میلرزید ناخنامو میکندم خلاصه ی اوضاع دردآوری …دیگه نا امید شدم شب سوم انقدر توی تراس خوابگاهمون ناله کردم و چون ب تازگی یاد گرفته بودم با خدا حرف بزنم (موقعی ک توی بیمارستان بودم و مامان اینا زیر عمل بودن همش خدا رو صدا میکردم )
خلاصه اون شبم خدا رو با همه وجودم صدا زدم و اصن بدطوری دلم شکسته بود
ک صدای اس ام اس گوشیم اومد و با چشمای پف کرده نگاش کردم و اصن نمیدونم من کی شمارمو ب اون موسسه داده بودم ک منو از اومدن شما برای کلاس تندخوانی باخبر کردن و فرداش شما ی همایش رایگان داشتی و اتفاقا آدرس اون سر شهر بود و من تاحالا قدم نذاشته بودم اونجا و هوا هم بارونی بود
اما من اومدم
ردیف آخر نشستم و شما گفتی درس خوندن راحته و ی تست تندخوانی با برگه ازمون گرفتین
صحبتاتون بازم مسکن بود تا اینکه اوون جمله خاص رو گفتین
“”یدالله فوق ایدیهم “”
و من مبهوت شدم و دیگه صداتونو نمیشنیدم گفتم واقعا خدا انقدر قدرتمنده ک این آقا ازش حرف میزنه ؟
از سالن خارج شدم و کارت پولمو ک توش پول خرید مانتو و لباس برای زمستونم بود رو بدون کوچکترین تردیدی کشیدم و ثبت نام کردم و رفتم و خیلی از بچه های اونجا بهم میگفتن ای بابا اینم مثه بقیه فقط ادعا میکنه چ خبره 120 تومن واسه مقدماتی و این حرفا و من چیزی نمیشنیدم
البته اینو بگم آقای عباس منش همون طور ک براتون نوشتم من سالها بود ک قسمت اعظم پول تو جیبیمو میدادم جای مجله و کتابای روانشناسیو حتی یبارم مجله راز ک به تازگی منتشر شده بود با حل جدولش برنده شدم و اونا به اندازه 50 تومن بن خرید دادن منم همشو دادم کتاب موفقیتی و مامانم همه رو با کارتن از اتاقم انداخت بیرون و گفت دیگه بهت اجازه نمیدم از این چیزا بخونی بسه دیگه از رویا بیا بیرون تو همینی ک هستی و ما چقدر جروبحث داشتیم روی این مسایل
و قسمت جالب ماجرا اینه ک من اصولا روم زیاد بود مثلا هر چند ماه یبار ک شکست میخوردم دوباره ب خودم میگفتم پردیس عزیزم بیا دوباره از نو شروع کنیم بیا همه چیو فراموش کنیم و انقدر مینوشتم انقدر مینوشتم تمام خاطراتمو توی سررسیدا پر کرده بودم و اونایی ک وحشتناک آزارم میداد رو پاره میکردم بعدا
اما خوب یادمه ک لحظه ب لحظه خلق و خومو مینوشتم و حتی از ارزوهام با اینکه نمیرسیدم بهشوون ?
میگم ک اینا برام شبیه مسکن شده بودن
روز موعود رسید و من اومدم سالن ساختمان محام اگه خاطرتون باشه
بازم شما گفتید یدالله فوق ایدیهم
و شروع کردید آموختن اینکه ما چطور درس بخونیم با دوره تندخوانی
اما این ی دوره ی معمولی تندخوانی نبود چون من بعدا برای خواهر کوچکترم دی وی هاشو ازتون خریدم
شما در کنار اصول تندخوانی شروع کردین از مفهومی بنام خدا صحبت کردید و انصافا با تمام اساتید زنگ صداتون و جنس حرفاتون فرق میکرد
استاد من اعتراف میکنم ک شیفته ی سادگی شما در طرز لباس پوشیدن و صحبت کردن شدم شما کلاس اضافه نمی ذاشتین مثل ی درد آشنا با هممون صحبت میکردین و با ی لباس معمولی با داد زدن با بلندکردن صداتون وقتی با حرارت داشتین از قانونای جهان میگفتین و شیک و مجلسی پا رو روی پا ننداخته بودین و دم از موفقیت و قشنگ فکر کردن نمیزدین و این منو جذب کرد کسی ک کراوات زده نمیشینه حرف بزنه بلکه می ایسته سرپا و انرژی مصرف میکنه برای بچه هاش گیرایی کلامتون ک بدل ماها مینشست
حتی یادمه توی کلاسمون شما روی استیج نبودین و پایین کلاس روی تابلو وایت برد مینوشتین و این ی حس خوب و قابل اعتمادی بمن میداد ک این آدم مثل بقیه پول منو نمیخوره و برام اون دور دورا بمونه و از شادیاش دست تکون بده
خلاصه خوب یادمه ک جلسه ی پنج مقدماتی کلاستون من براتون ی نقشه ذهنی از یکی از درسامو آوردم و شما به همه گفتین براش دست بزنید ایشون درس جلسه 10 رو امروز آوردن و من اینو از روی اون شاخه های رنگی ک توی برنامه لب تاپتون بود و توی 4 جلسه قبلی داشتین از روش تدریس ازش توضیح میدادین و راجبه تغذیه مناسب و اصول نشستن روی کتاب و …یاد گرفته بودم و با خودم گفتم چ جالب میشه اگه منم فصلای کتابمو این مدلی شاخه ای نقاشی بکشم و ی مدلی کشیدم و اوردم براتون
استاد الهی خیر ببینید همیشه????? چقدر دل شکسته ی منو شاد کردین ک به ادمای اون کلاس گفتین براش دست بزنید و من بغض گرفته بود بیاد آخرین باری ک تشویقم کردن جایزه بهم دادن و بعد رهام کردن همشون
بعد همش سطح انگیزم بالاتر میرفت و تمریناتتونو با جدیت انجام میدادم و رفتم ی سالن مطالعه بچه های دکتری خوابگاهمون ک از ما کارشناسیا چند صد متر دورتر بود رو بخاطر اینکه خودمو از هم کلاسیام و هم سنام جدا کنم مینشستم با جدیت درس میخوندم و دفتر برنامه ریزی خریدم و همه چیو ثبت میکردم
خدای من الان اینجا شاهده ک با تمام وجودم میگم زیباترین ثانیه های زندگیم بعد از درد چندساله ی اخیری ک کشیده بودم اون احساس سرکوب شدگی توی حوزه علمی موقع هایی بود ک برای کلاس شما اماده میشدم با توجه مبهوت صحبت هاتون میشدم و بعدش با اشتیاق میرفتم لوازم تحریری پایین سالن و ی روز ماژیک رنگی و کاغذ و دفترچه ی شکرگذاری خوشگلو . .اینا رو میخریدم و برمیگشتم خابگامون
من دقیقا موقع امتحانات ترم 7دانشگاهم با شما کلاس هم زمان میومدم و دوست داشتم ک باورتون کنم و معجزه ها یکی یکی اتفاق افتادن تو زندگیم
یکماه بعد وقتی ک دوباره به اون شهر اومدید و توی سالن کتابخونه مرکزی برای بچه های دوره جدید میخواستین صحبت کنید من با ی جعبه شکلات و کارنامه ای ک حالا معدل 17/34 رو نشون میداد ی صعود معرکه از معدل 12 و نفر دوم گروهمون شده بودم رو آوردم براتون و شما ازم خواستین ک توی هر سه سانس برای بچه ها از تجربیات واقعیم صحبت کنم و یبار ازم پرسیدین استرس نداری ک؟ میخوای بری روی استیج و میکروفن بگیری و من خندیدم گفتم نه آخه چرا باید داشته باشم و چقد همه چیز خوب برگزار شد ودلیلش آرامش درونیم بود فقط _از نفر 39ام کلاس به نفر دوم رسیده بودم و همه دهنشون از تعجب باز مونده بود و من البته از خیلی جهات هم تغییر کردم مثلا سبک زندگی و معاشرت با دوستان و .. .من حالم بهتر و بهتر میشد چون شکر میکردم خدا رو و روی هیچکی حساب باز نمیکردم الا خدا الا خودم و ترم بعدی 24واحدبرداشتم و اینبارنفر اول کلاسمون با رکورد18/54شدم ،دیگه همه نگاه ها تغییر کرد و اون یکسال ی چهره سرشناس و درس خون بودم توی دانشکده همه چیز فوق العاده بود اما این پایان خوش و خرم ماجرا نبود و بحران بعدی از راه رسید کم کم
بحران بعدی زندگی من ماجرای 9ترمه شدنم بود چون سه سال قبلی من دایما درسها رو افتاده بودم و حالا مجبور میشدم رفتن دوباره ی هم کلاسیامو ببینم و خودم سنوات بخورم و این دوباره شروع حس های ناخوشایند و تکرار مکررات خاطرات تلخ دوران دبیرستانم بود خاطراتی ک روح منو آزار میداد دوستای من اون موقع توی دانشگاه های درجه 1 قبول شدن و من درجه 3 و حالاهم هم کلاسیام ارشد قبول شدن و جشن فارغ التحصیلی رو گرفتن در حالی ک من تمام نکرده بودم و این حاصل اعمال گذشته من بود !و راهی بجز گذروندن نبود
ترم بعد تنها شدم هر ترم پایینی ک منو میدید با اشتیاق میپرسبد وای پردیس ارشد هم اینجا قبول شدی و من با سرافکندگی درونی میگفتم نه !? خیلی روی وجهم تاثیر بدی گذاشت چون من اون یکسال رو ک توی اوج بودم حسابی ب چشم اساتید معروف اومده بودم و ترم پایینیا منو الگو قرار داده بودن ولی حالا از چشم ها قایم میشدم …هرچند ک میدونم باید قویتر میبودم اما عمق ناراحتی من خیلی ریشه دارتر از این حرفا بود ک بخوام سریعه خاطرات 7سال زجر رو با یکسال از یاد ببرم خصوصا ک توی شرایط بدی گیر افتاده بودم اما دیگه اینبار ب گوشه ی امام زاده ای توی شهر پناه میبردم و ساکت و آروم بدون گریه مینشستم نماز میخوندم و دوباره خودمو شارژ میکردم و برمیگشتم تا بالاخره لیسانسمو گرفتم و چقدر خوب ک مجموعا سه ترم اخر رو انقدر معدلام عالی بود ک معدل کل رو 3نمره جابجا کرده بود
خلاصه من توی دوره ی بعدی قرار گرفته بودم دوره ی اشباع دوره ی خودباوری کاذب فکر میکردم ک با یکبار شنیدن صحبت های شما راز و رمز زندگی موفق رو یاد گرفتم اما من یادنگرفته بودم !!!اومدم تهران توی دوره قانون آفرینش شما توی سالن شهدا شرکت کردم اما متاسفانه خاطرات بدی دارم چون شما هر چی میگفتین من بلدش بودم بخاطر کلاس تندخوانی ک در کنار از قانون آفرینش هم کلی باهامون حرف زده بودین و من توهم دانستن زده بودم بدون اینکه به کارم بیاد !کنکور شرکت کردم ارشد و چون تصمیمو گرفته بودم ک فقط توی دانشگاه سراسری درجه 1 کشور درس بخونم حاضر نبودم دیگه دانشگاه های شهرستان رو انتخاب کنم و روزی ک جواب ارشد اومد آقای عباس منش من با اختلاف فقط 1 نفر دانشگاه الزهرا تهران رو نیاوردم و غیرانتفاعی تهران قبول شدم
بهت زده بودم چرا فقط یک نفر اختلافم بوده ؟؟؟?دیگه از اینکه چقدر دوباره دوست و آشنا و مخصوصا فامیلامون سرکوفت زدن ک چرا داری همچین کاری میکنی مگه توی شرایط فعلی کشورمون در زمینه تحصیلات مهمه ک توی کدوم دانشگاه باشی بابا پاشو برو بدون کنکور آزاد شرکت کن با همه ی احترامی ک برای قشر دانشجو قایل هستم اما انگار کسی روحیات منو درک نمیکرد من دوست داشتم رقابت کنم و ببرم و برم دانشگاه سراسری ک میدونم کارکشته ها اونجان ، من دوست نداشتم ارشد رو الکی بدست بیارم اصولا دنبال مدرک گرفتن نبودم اون رقابته برام شیرین بود از بچگی این حس رو دوست داشتم حس تلاش حس استقامت حس رد شدن از خط پایان و دانشگاههای دیگه این حسو بمن نمیدادن
خلاصه مامان و بابا و تمام کسایی ک میشناختم بهم گفتن برو دیگه
و من شبی ک قرار بود ثبت نام کنم چمدونمو گذاشتم زمین و نرفتم تهران
چون صدایی تو وجودم میگفت تو جات توی غیرانتفاعی نیست تو قراره بری ی جای بهتر حتی اگر الان با اختلاف 1 نفر رد شدی پردیس بخاطر تمام سختی هایی ک کشیدی یکسال دیگه بخون و البته به حرف راحته موندنم ت ب شهر کوچیکمون و دوباره دیدن دوستایی ک حالا ارشد بودن و ازدواج کرده بودن و …سرکوفت های بقیه همچین راحتم نبود تا چند ماه نشستم توی اتاقم و درس میخوندم دوباره و فکر میکردم ک من الان باید هنر خودمو بعنوان شاگرد عباس منش نشون بدم من الان باید کر و کور باشم روی زخم زبون فامیلمون ، حتی خواستگار ک میومد حاضر نبودم ببینمشون چون میگفتم حواسم پرت میشه و تمرکزم رو موضوعات دیکه میره و من تا خودم حس موفق شدنو نچشم حاضر نیستم برای مرهم گذاشتن رو داغ دل قدیمیم ازدواج کنم تا موقتا یادم بره و چند سال بعد قطعا از این درد خواهم مرد ک چرا وقتمو برای خودم نذاشتم ?
خلاصه آقای عباس منش خوندم و خوندم و خوندم و همراه گروهتون بودم از لحظاتی ک فایل های کتاب رویاهایی ک رویا نیست رو منتشر میکردید و همشو پرینت گرفتم و خوشگل صحافیش کردم و روش طلاکوب زدم تقدیم ب پردیس عزیزم رویاهایی ک رویا نیست
ک البته من جلد قبلیشو بارها و بارها خونده بودم و ازش استفاده های مفیدی کرده بودم و همراه شدن با همه ی اعضای سایت توی مسابقه چرا به دانسته هایمان عمل نمیکنیم ک اتفاقا خودم توی دور دوم برنده شدم و شما 500 تومن کیف پولمو شارژ کردین و اون فایلی رو ک با لباس قرمز ایستاده بودین و راجبم صحبت کردید و گفتید یکی از دوستان از همه ی اعضای خانوادش تحقیق کرده و چقدر هوشمندانه نوشته چقدر قشنگ توضیح داده من با شوق و ذوق نشون بابا اینا میدادمش ?و اونا میگفتن پناه بر خدا انشالا ک دوباره تلاشات نتیجه بدن و آقای عباس منش معجزه ای ک سالها در تب حسرتش آب شدم اتفاق افتاد و تونستم توی رشته ی اقتصاد گرایش تجارت الکترونیک دانشگاه علامه طباطبایی قطب علوم انسانی خاورمیانه قبول بشم و الان من توی اتاقم هستم و لباسامو اتو کشیدم و فردا 8 صبح کلاسا شروع میشن ????
من خوشحالم ک این سقف شیشه ای شکست و بالاخره تونستم شایستگیشو داشته باشم ک توی جمع دانشجوهای قوی کشورمون حضور داشته باشم و اینکه دوباره خودمو پیدا کردم دختری رو که 11 سال پیش گمش کرده بودم و راستش تا به این سن برای من پیشرفت تحصیلی از بدست اوردن پول یا تشکیل زندگی مشترک مهم تر بوده ،قطعا خداوند حکمتی قرار داد تا من امروز اینجا باشم احساس میکنم ی مسولیت مهم توی حوزه دانش دارم و باید این مسیر سخت و پر پیچ و خم رو با چنگ و دندون طی میکردم تا قدر و ارزش جایگاهمو بدونم و با برنامه ریزی به بهتر تبدیلش کنم
من توی این دوران همه چیز رو کنار گذاشتم الان سه ساله از وقتی با سایت شما آشنا شدم حتی 1شماره مجله هم نخریدم یا 1جلد کتاب روانشناسی رو چون اعتقادم بر اینه ک وقتی از ی چیزی الهام میگیری دیگه دویدن و این شاخه اون شاخه کردن وقت تلف کردنه من به دیدن فایل های شما بسنده میکنم و البته رابطم با خدا بهتر شده و قرآن هم میخونم نماز هم میخونم و عقل کل رو دایما دنبال میکنم دوره ی روابط رو خریدم و فایلای رایگانتونو هم دارم و هر روز تکرار میکنم تکرار تا یادم نره چون ضربه ی این توهم دانستن رو هم خوردم بدجوری
الان توی خونمون همه دوستون دارن صحبتاتونو قبول دارن چون مادر من با چشم دید دخترش چطور با یک مربی تونست راه زندگیشو دوباره پیدا کنه خواهر کوچیک من و برادر 9سالم ک هم سن میکاییل عزیز هست شما رو کاملا میشناسن حتی گوش میکنن ب فایلا
خودم علاوه بر درس نقاشی های قشنگی روی شیشه و مزاییک میکشم و الان مهارت اصلیم توی تیراندازی بسیار موفق شدم و الان به یکی از اساتید خوب تهرانی معرفی شدم ک مربی گری منو بعهده بگیرن چون فوق العاده از تمرکزم راضین و میتونم ب لطف خدایی ک واقعا مهربان بود در حقم رکوردهای خوبی بزنم
اهداف قشنگی دارم خوشم میاد ازشون و امیدوارم ک زودتر بسته ی روانشناسی ثروت 3 شما آماده بشه و چون دقیقا در حوزه ی تحصیلات منم هست بررسی وضعیت بنگاه های اقتصادی ک بر بستر اینترنت فعالیت دارن و دوست دارم این مرزای علم رو بشکافم و برم ب سمت جلو و بیشتر بفهمم و برای شما آرزوی سلامتی و شادی دارم و دلم میخواد ی روز ببینم ک چقدر موفق شدین و داد بزنم واااااااای ایشون استاد عزیز منه ????ایشون بمن یاد دادن ک خدا وجود داره و این حرف درسته که بیاد پروین عزیز: گندمم را ریختی تا زر دهی
رشته ام بردی تا گوهر دهی
امیدوارم ی روزی دوباره برسه من ببینمتون
برای همه ی دوستان آرزوهای خوب و قشنگ دارم بخصوص برای علاقه مندان به حوزه پیشرفت تحصیلی و یاد گرفتن دانش ????????????????????????????????
پردیس جان دوست خوبم سلام
هزار آفرین بر این باورهای قدرتمند شما ، لذت بردم از نظر زیبای شما
در خداوند شاد و پیروز باشید
خانم پردیس گرامی بسیار به شما تبریک میگم به چند علت. 1- اول اینکه شما نکته خوبی به من آموختید که وقتی از استاد و حرفهاشون نتیجه گرفتید دیگه به سراغ مکتب دیگه ای نرفتید و از این شاخه به آن شاخه نپریدید. 2- تبریک میگم که علاوه بر اینکه سعادت زیارت استاد عزیز رو از نزدیک داشتین سعادت تعریف کردن ایشون از شما و ارتباط از نزدیک با ایشون اونجا که گفتین ازتون خواستن میکروفن بگیرین و صحبت کنید رو دشتید. 3 – بخاطر یادآوری شعر زیبای پروین اعتصامی.
شاد و پیروز و موفق باشید…
باسلام
بسیار سپاس گذارم و امیدوارم ک شما هم روزی آقای عباس منش رو از نزدیک ببینید چون واقعا ایشون حضورشون انرژی فوق العاده ای داره من افتخار داشتم ک بمدت 2ماه یک روز در میون شاگردشون باشم و چقدر اون روزا شاد بودیم و میخندیدیم
ی خاطره ی قشنگ هم بگم از کلاسامون : بچه هایی ک تمریناشونو انجام نمی دادن (بیشتر آقا پسرا)بی برو برگرد جریمه پولی میشدن )الان کلی خندم گرفته (آخر ترم ک رسید استاد کل پولا رو ک اون موقع 96 تومن شده بود رو بستنی مغزدار سفارش دادن برای همه ی کلاس و چقدررر خوش گذشت -امیدوارم دوباره تکرار بشن اون روزا
دوست عزیز سلام.
خاطره ای رو که شما تعریف کردید در ذهنم تصویر سازی کردم چه قد خنده دار بود… من خودم ساخته شدم برا جریمه شدن قبلا هم شدم…
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به شما انم خلیلی
چه متن طولانی وفوق العاده ای نوشتید.
واقعا حس خوبی به من داد.داستان زندگیتان بسیار پندآموز والهام بخش وفوق العاده بود.
با آرزوی بهترین ها برای شما دوست گرامی.
باسلام
ممنونم -و خوشحالم ک حالا این اجازه رو ب خودم میدم ک نتایجشو با خیلی از دوستان ک خواستار شنیدنش هستن ب اشتراک بذارم .
دوست خوبم پردیس خلیلی سلام و سپاس
چه فرمول زیبایی => خدا + باورهای خودتان + تلاش + استاد عباس منش = موفقیت
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
تشکر میکنم آقای جوان
ایشون مربی فوق العاده ای هستن
سرکار خانم خلیلی
بسیار عالی بوده روند پیشرفتتان
خواندن داستان زندگی تان انگیزه ای جدی شد برای من که دوباره برگردم به مسیر ادامه تحصیل . مسیری که همیشه مورد علاقه ام بوده و خودم را از آن دور کرده بودم.
از خداوند بزرگ برای شما بهترین ها را آرزو دارم.
من در ابتدای راهم و می خواهم دوباره زندگی ام را آنطور که می خواهم بسازم.
خواندن تجربیات و نظرات دوستان در بخش الگوهای مرجع برایم بسیار لذت بخش است .
دست مریزاد استاد عباس منش
ممنون از همه دوستان عزیزم که با اشتراک گذاشتن تجربیاتشان ، راه را برای سایرین روشن تر می کنند.
شاد باشید و سرزنده همه دوستان عزیزم در خانواده صمیمی عباس منش
سلام خیلی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم
برای اولیین بار حس کردم کمی چشمم خیسه … فقط مراقب باش توهم دانایی بهت دست نده زگهواره تا گور روی باورهات کار کن
دوست عزیز من، سلام
الان این کامنتو با اشک براتون مینویسم، من از ۱۳ سالگی با استاد و سایت آشنا شدم یعنی همون موقعا که استاد تندخوانی درس میدادن، وقتی کامنت صادقانه و پر تجربه ی شمارو میخوندم انگار خودمو توی گذر زمان میدیدم و نتونستم جلوی اشکامو بگیرم، خیلی خیلیییی و از ته قلبم بابت موفقیت های فوق العادتون خوشحالم، چند سالی بود که توهم دانستن منو از فضا دور کرده بود، خداوند با تضادی که در اوج زیبایی بهش برخورد کردم منو باز به سمت استاد و هزاران هزار پله آگاهی های بالاتر هدایت کرد
یه دنیا از به اشتراک گذاشتن تجربتون ممنونم، و از اینکه با جزئیات و کامل توضیح دادین متشکرم.
در پایان استادِ عزیزم، شما مثل والدینی بودین که منو از بچگی تربیت کردین، جوری که حتی تضاد هامم زیبا و رویایی ان و دیگران حتی باورشم نمیتونن بکنن. امیدوارم مثل همیشه با یکه تازی در آگاهی ها بترکونین و در پناه الله شاد و موفق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین
من وقتی بعضی از نظرات میخونم که میگن نتیجه نگرفتن تعجب میکنم به خدا زندگی من پر شده از اتفاقات خوب هرکی نتیجه نگرفته ایمان نداشته من دیشب ساعت 4 صبح رسیدم خونه تمرینات انجام دادم بعد خوابیدم نتیجه زندگی من معلومه دوستای خوب ..گشت گذار عالی..هرچی خواستم به لطف خدا بدست اوردم ..بچه تمرینات با تمام وجود انجام بدین غیره ممکنه که اصلا نتیجه ن
سلام دوستان عزیز. من هم در طی این چند روز موفقیتهایی رو بدست آوردم که دوست داشتم با شما دوستانم به اشتراک بزارم.اولین تغییری که توزندگیم تو این روزا دیدم عوض شدن رابطم با یکی از دوستام هست ایشون دوست صمیمی من هست و البته هنوز هم هست. بخاطر تغییر فرکانسم و تغییر نگاهم به زندگی و مطلقا تغییر نگاهم به خداوند و قدرتش رابطم با دوستم کم و کمتر شده منی که هر هفته پنج شنبه یا جمعه ها باهاش بودم و با هم بیرون میرفتیم الان به طرز عجیبی، نه اینکه من آگاهانه بخوام دیگه باهاش نباشم نه، اتفاقات جوری افتاده که اونی که همیشه شیراز بود و بی کار (البته فوق لیسانس رشته عمرانه و دانشجوی انصرافی دکترا) الان رفته یه شهر دیگه واسه پیدا کردن کار و من هم یه احساسی ته قلبم بهم میگفت رابطه من و دوستم تغییر میکنه و همین اتفاق هم افتاد الان دورادور باهاش در تماسم ولی جالبه مایی که همیشه با هم بودیم الان از هم دور شدیم و این اتفاق برام اصلا تعجب بر انگیز یا ناراحت کننده نیست چون حس میکنم این روند صحیح هست.
دومین اتفاق که فوق العاده بزرگه برام و واقعا نمیدونم چطوری خدا رو بخاطرش سپاسگزار باشم؟!!!!! واقعا نمیدونم اینه که وضعیت کسب و کارم بسیار زیبا تغییر کرده شروع تغییر در وضعیت کسب و کارم مصادف شد با خوندن کتاب معجزه خانم راندا برن و همزمان شد با شناخت کاملا متفاوت من از خداوند فاضل. قبلنا خیلی نگران بودم که پول بدست بیارم و معمولا پولی که بدست میآوردم با دردسرهاییی همراه بود که چون همکارام هم این دردسرها رو داشتن خب به خودم میگفتم این دردسرها هم توی کار طبیعیه دیگه تازه من همون موقش هم کمتر دردسر داشت.(من مغازه خدمات چاپ دارم) مثلا هر از چند وقتی با مشتری هام درگیری لفظی پیدا میکردم مثلا توی چاپ کارت ویزیتهام غلط املایی پیدا میشد یا توی پرینتهایی که برای مشتریهام میگرفتم بحث پیش میاومد که مثلا رنگ کار خوب در نیومده یا کارهایی که باید تحویل میدادم دیر آماده میشد و بحث پیش میومد و میدیدم که بقیه همکارام هم این مشکلات رو دارن و میگفتم خب دیگه اینا هم طبیعیه… خدا رو شاهد میگیرم الان نه تنها هیچ کدوم از این مشکلات توی کارم پیش نمیاد خدا شاهده به طرز عجیبی مشتریهای بهتری دارم همشون با پول نقد قبل از سفارش کارها رو تسفیه میکنن خیلی ازم تشکر میکنن که کارشون رو انجام میدم حس میکنم اینا مشتریهای دائمم میشن چون ازم راضین، درآمدم بیشتر شده و خدا رو شاهد میگیرم که این درآمد رو با لذت کسب میکنم نه مثل قبل با استرس. اصلا علاقم به کارم بیشتر شده و الان به لطف خدای فاضل به طور پیوسته هر روز درآمدم خوبه قبلنا یه روز خوب بود یه روز بد بود یه روز متوسط بود ولی الان 90 در صد روزا درآمدم خوبه و میدونم نباید به خدا بگم چه طور فقط باید بگم خودمو دست خودت میسپارم و مطمئنم که تو به من روزی میدی. نمیگم هر روز باید درآمدم اونی باشه که من میخوام چون میدونم این جوری کم کم ایمانم به خدا کم میشه. فقط مطمئنم که همه چیز خوب خواهد بود همیشه در روند زندگیم البته به نسبت قوی تر شدن ایمانم همه چیز بهتر میشه.
نکته سوم هم اینه که من همیشه از ازدواج میترسیدم چون آدم کمال گرایی بودم و البته هنوز هم هستم ولی با باور جدیدی که نسبت به خداوند پیدا کردم فهمیدم که که خداست که همیشه زندگی منو تامین میکنه و نگرانیم خیلی کم شده. الان میخوام که ازدواج کنم. همین که این تصمیم رو گرفتم خیلی خوشحالم. همیشه میترسیدم که پیش خانومم تو آینده کم بیارم میترسیدم نتونم خواسته های مالی خودشو و خونوادشو تامین کنم میترسیدم از اینکه نتونم توقع خودم رو از ازدواج برطرف کنم. نمیخواستم مثل اطرافیانم تو فامیل ازدواج کنم و بعد از چند ماه به این نتیجه برسم که همین!!! ازدواج ازدواج که میگفتن همین بود! همش دردسر مشکلات دعوا و درگیری و توهین و تحقیر . میدونید اینقدر از این چیزا دورورم تو فامیل و دوستا دیده بودم که از ازدواج زده شده بودم ولی الان به لطف خدا دیدم به زندگی عوض شده الان توی 10 آرزوی زندگیم که تو کتاب معجزه یادداشت کردم یکیش داشتن یه همسر زیبای خوش تیپ خداپرست هست (البته خداپرست به این مفهوم که اعتقاداتش تو حال و هوا و فرکانس خودم باشه). دوتان عزیزم من این تصمیم رو گرفتم ولی هنوز مقاومتهایی رو توی وجود خودم حس میکنم خیلی خیلی دوست دارم که لطف کنید و من رو در این زمینه راهنمایی کنید و مطمئنم که راهنمایی های شما دوستان خداپرستم خیلی زیاد بهم کمک میکنه.
خداوند بزرگ رو سپاسگزارم که من رو در مسیر جدیدم قرار داد. راستی یه چیزی هم میخواستم بگم یادم رفت الان چند روزه صبحها خود به خود قبل از طلوع آفتاب از خواب بیدار میشم این قبلا اصلا اتفاق نمیافتاد و اولین چیزی که اون موقع به ذهم میرسه اینه که خدا رو سپاس بگم خدا رو شکر میکنم و خوابم میبره دوباره. خودم حس میکنم که خدا ازم میخواد که بیدار شم و سپاسشو بگم. نمیدونم!!!!!
دوست خوبم میلاد صمیمی سلام و سپاس
شما معنا و مفهوم توکل به خداوند را خیلی خوب متوجه شده اید و به معنای واقعی انسان متوکلی هستید. تبریک.
شما راهتون را خیلی خوب پیدا کردید و روند رو به رشدتان خیلی زیباست با قوت ادامه دهید.
از خداوند می خواهم که همسری به شایستگی خودتان و هم فرکانس خودتان نصیبتان کند. ان شاءالله.
از اینکه نظراتتان را با ما در میان می گذارید و موجب انگیزه برای دوستان می شوید سپاسگزارم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام آقای صمیمی دوست بزرگوار
یک پیشنهاد خواهرانه دارم ، اگر می توانید قبل از انتخاب همسر آینده تان حتما بسته ی عشق و مودت را تهیه کنید زیرا آگاهی ، ترس و تردید و دو دلی را از بین می برد
در ضمن من هم امروز از این همه موفقیت شما و سایر دوستانم از خداوند تشکر کردم و به حقیقت شما از هدایت یافتگان بودید که خداوند شما را به راه مستقیم دعوت کرد و صد البته که لایق بهترین عطایای پروردگار هستید و به قول قرآن خداوند بهشت را به اهل تقوا نزدیک می کند
خانم شب خیز گرامی سلام.
از پیشنهاد خواهرانه شما بسیار سپاسگزارم. خودم هم قبلا به خرید این بسته فکر کرده بودم گرچه باور دارم که این بسته در جزئیات به من کمک زیادی میتونه بکنه ولی واقعا الان توانایی خریدشو ندارم. گرچه واقعا دوست دارم که تهیش کنم. ای کاش مبلغش زیر یک ملیون بود که با تخفیف سایت بازم امکان خریدش برام بود ولی از اون جایی که هیچ کار خداوند بی حکمت نیست و بدون اذن خداوند برگی از درخت نمی افته و چون من قسمتهای روابط مربوط به دوره قانون آفرینش رو دیدم باور دارم که اگه به چیزایی که اونجا یاد گرفتم مطمئن باشم و عمل کنم حتما بخش مهمی از موضوع رو حل کردم. به امید لطف و نگاه خداوند میرم جلو…
به نام خداوند موفق و ثروتمند
————————————-
دیروز بعد از 3 ماه که جهت انتقالی مدرسه دخترم تلاش کردم و واسطه های زیادی سفارش بنده را کرده بودند و … آب پاکی را روی دستم ریختند ؟!
امروز رفته بودم آموزش و پرورش مرکزی. مسئول مربوطه گفت بگذار ببینم در سامانه نام دخترتان در انتقالی ها ثبت شده است یا نه و جواب داد که نه متاسفانه با انتقالی ایشون موافقت نشده است.
نمی دونید چه حالی داشتم آخه باید دخترم را منتقل می کردم. اگر نمیشد …….. خدا چکار باید بکنم.
رفتم و روی صندلی های راهرو نشستم.
صحبت استاد عباسمنش اومد تو ذهنم بدین مضمون که : آنقدر فکر کنید تا جوابی را دریافت کنید.
متوجه شدم که تا الآن خیلی به واسطه ها دل خوش کرده بودم یاد حرف استاد افتادم که فقط روی خدا حساب کن و اینکه تو محصول قانون آفرینش گفته بودند که تا حالا از پارتی بازی استفاده نکرده اند.
ناخودآگاه یاد محصول معجزه سپاسگذاری افتادم و شروع کردم آن آقا را متصور شدم که می گوید آقای جوان انتقالی دختر شما جور شد و شروع کردم به سپاسگزاری و دخترم را در مدرسه جدیدش تصور کردم که می دود و بازی می کند و خودم را که رفته ام خانه و همه داریم خوشحالی می کنیم و رفته ایم مدرسه برای ثبت نام و ….
(10 دقیقه بعد)
باورتان نمی شود همان آقا آمد و گفت آقای جوان اشتباه کردم من اسامی معلم های انتقالی را در سامانه دیده بودم نه اسامی دانش آموزان را و با انتقالی دختر شما موافقت شده است.
من برای لحظاتی روی صندلی خشکم زده بود و اشک در چشمانم حلقه زده بود و ایشان مجددا بنده را صدا زدند و گفتند آقای جوان؟
شاید بعضی از دوستان بگویند با انتقالی دختر شما که از قبل موافقت شده بود و کار من چیزی را تغییر نداده بود.
حقیقتش شیطان آمد سراغم و این سوال برای خودم هم مطرح شد.
اما این درسی بود برای من که خود را محک بزنم که تا چه حد به قوانین الهی ایمان آورده ام و فضای مناسبی شد جهت انجام واقعی تمرینات و این را بدانم که فقط باید روی خدا حساب باز کرد.
اگر من آنچه را که آموخته بودم انجام نمی دادم شاید می رفتم و آن آقا هم متوجه اشتباه خود نمی شد و من هرگز نمی توانستم مدرسه دخترم را تغییر دهم و نتیجه کارم را متوجه شدم.
خدایا با تمام وجود سپاسگزارم هم از تو و هم از بنده مخلصت سید حسین عباس منش.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
به نام خدا
سلام به شما آقا علی
مثل همیشه عالی بود.
خیلی زیاد ایمانمان به جواب دهی این قوانین بیشتر کردید.از شما بسیار سپاسگزارم.
شاد وسالم وموفق در پناه الله یکتا باشید.
ممنون ار حسن نظر شما دوست عزیز …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
خوش به سعادت دختر گرامیتان که پدری عارف به الله یکتا دارد ، و واقعا داشتن چنین پدری بزرگترین موهبت الهیست زیرا یک پدر ،آگاه آرامش و محیط امنی را برای خانواده اش فراهم می کند ، انشالله که خداوند عمر طولانی و پر برکت به شما عنایت کند
همچنین برای شما و خانواده محترم …
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام آقای جوان. بسیار آموزنده بود حرکت شما. این مدل رفتار و الگوی ذهنب باعث آرامش عجیبی در زندگی میشه. به شما تبریک میگم برای داشتن این آرامش.
سپاسگزارم دوست عزیزم.
تجربیات شما هم برای بنده بسیار آموزنده می باشد.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام آقا علی عزیز
واقعا شما دارید با این قوانین زندگی میکنید و اجرا میکنید در مواقعی که واقعا آدم به ته خط میرسد و وقت نا امیدی است وکسی که ایمان دارد با کسی که ایمان ندارد واقعا اینجا مشخص میشود.
بسیار متشکرم ازتون.
درسته فاروق جان ایمان واقعی یعنی تا به هدفت نرسیدی دست از تلاش برنداری.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
????????????????????????????????????????
خداوند مهربانم امروز آمده ام به جای دفتر سپاسگزاریم اینجا برایت نامه بنویسم ,و سپاسگزار الطافت باشم و برایم یاد آوری شود از کجا به کجا رسیده ام
????????????????????????????????
خدایا یادم هست زمانی که فرزندم به شدت بیمار شده بود ، سرفه های شدیدی می زد و من به خاطر نداشتن پول توان خرید داروهایش را نداشتم و درحالی بود که تمام پزشکان رای به بستری شدنش می دادند و معتقد بودند ریه اش آسیب دیده است و من از فقر از شب تا صبح کنار بستر فرزندم گریستم
و امروزم را ببین که چگونه فرزندم سالم و با بدن قوی و استوار مقابلم راه می رود و می خندد و بازی می کند
پس خداوندا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
????????????????????????????????????????????
خدایا یادم هست زمانی که به خاطر ناراحتی های روحی پدرم ، هیچ لذتی از دوران کودکی و نوجوانی ام نبردم نه تفریحی و نه شادی و نه مسافرتی و فقط صدای فریاد ها را می شنیدم
خداوندا امروزم را ببین که پدرم برای یک دقیقه دیدن من لحظه شماری می کند و امروز به سفر های رویایی ام می روم
پس خداوندا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
????????????????????????????????????????
خدا یادم هست روزی که مهمان به خانه ی ما آمد و هیچ وسیله ای برای پذیرایی از آن ها نداشتیم و به نان شب مان محتاج بودیم و چه قدر آن روزها همه ما را به خاطر بی کفایتی مان تحقیر می کردند
تازه اگر مذهبی بودند می گفتند هر که مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند
خداوندا امروزم را ببین که آن قدر برکت و فراوانی به زندگیم نازل کرده ای که از وفور نعمت آن ها را به همسایه ها می بخشم
پس خداوندا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
????????????????????????????????????????????
خدایا یادم هست زمانی که طلبکاران پاشنه ی در خانه مان را از جا درآورده بودند و حکم جلب شوهرم را گرفته بودند و از ترس مثل بید می لرزیدیم
خداوندا امروزم را ببین که هیچکدام از آن ها را نمی بینم و به چه راحتی قرض هایم در حال پرداخت است و چگونه مشتریان عالی به سمت کسب و کار شوهرم جذب می شوند
پس خداوندا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
????????????????????????????????????????
خدایا یادم هست تحقیرها و توهین ها و تمسخرهای اطرافیانم و آنان که می گفتند این که دم از خدا می زند ببینید زندگیش به کجا کشیده شده است
خداوندا امروزم را ببین که چگونه دوستانم مرا تحسین می کنند و آفرین می گویند و از شنیدن موفقیت هایم اشک شوق می ریزند و در پوست خود نمی گنجند
پس خداوندا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
????????????????????????????????????????
خداوندا یادم هست زمانی را که آرزو داشتم و لحظه شماری می کردم تا یکی از فایل های قانونآفرینش استاد عباس منش بزرگوارم را داشته باشم و دست یابی به بسته روانشناسی ثروت ایشان ، در خواب هم برایم غیر قابل باور بود
خداوندا امروزم را ببین که اکثر فایل های ایشان را تهیه کرده ام و مدام به آن ها گوش می دهم
????????????????????????????????????
خدایا امروزم هیچ نسبتی با دیروزم ندارد ،
امروز تو را می بینم و دیروز بندگانت را می دیدم
امروز تو عزتم دادی و نامم را بالا بردی
امروز از هیچ برایم همه چیز را هست کردی
امروز دستان قدرتمند تو را باور دارم
امروز شماره حساب بانکی ام فقط به دست توست
امروز خداوندا تو را با تمام وجودم احساس می کنم
فقط و فقط باورت کردم و به تو ایمان حقیقی آوردم
همه چیز در تو ای خداوند مهربانم حل می شود ، اصلا دیگر مشکلی نیست که با تو آسان نشود
پس باز هم خداوند مهربانم ، ای یکتای بی همتا ، ای همه ی هستی من ، ای تمام وجودم از صمیم قلب و تمام اعضا و جوارح بدنم و تمام سلول سلول بدنم تو را می ستاید و می گوید
خداوندا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام
خانوم شب خیز از یگانی پرستی ک بهش رسیدی خیلی ب من انگیزه شوق داد چقدر ب وضوح بیان کردی.
ایمان و توحیدپرستی حضرت ابراهیم خلیلالله را برایت آرزو دارم ک برسی انشالا و همینطور دوباره در آینده با ماه در میان بگزاری توفیقات و فضل الاهی همراهت
دوست عزیز سپاسگزارم از ابراز لطف شما و امیدوارم در سایه ی خداوند مننان پیروز و برقرار باشید
خانم شب خیز خواهر گرامی والله خیلی عجیب است زندگی من و شما مثل یک سیبی است که از وسط به دو نیم شده است. می خواستم بنویسم گفتم نکنند بگویند از شما کپ زده ام.
باورم نمی شود اینقدر شباهت. مریضی فرزند و طلبکار و معافیت بنده و همسرتان و مهمان و سرزنش به خاطر ایمان و …
من هم اکثر محصولات را به لطف استاد عباس منش که واقعا روزی با حسرت به آن ها نگاه می کردم حالا دارم و در پوست خودم نمی گنجم و شروع به جذب بسته ثروت کرده ام وقتی آن را به دست آوردم می گویم چه وضعیتی داشتم و حالا چه شده.
خوشحالم که موفقیتی که در آینده می خواهم به دست بیاورد اکنون در شما می بینم و شما یک الگوی خوب و انگیزه ای عالی جهت رشد و موفقیت همه عزیزان خصوصا بنده هستید.
از صمیم قلب برای شما و همسر و فرزندانتان دعا می کنم.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
آقای جوان برادر ارجمندم بسیاری از مواقع به این می اندیشم که چه شد که خداوند اینگونه ما را به راه راست هدایت کرد و اصلا بین این همه از بندگان چنین استادی را برای ما برگزید البته که زندگی همه ی ما به نوعی شبیه هم است زیرا همین تضادها ما را متوجه خواسته هایمان کرد و از این حیث بسیار از خداوند مهربانم سپاسگزارم
به نام الله رزاق وهاب
سلامی گرم به شما خانم شب خیز
مثل همیشه عالی ودرجه یک بود.
بسیار به شما برای کسب این همه موفقیت وتغییر در زندگیتان تبریک می گویم.
با خواندن متن شما بسیار به احساس خوبی رسیدم.
با آرزوی موفقیت وشادکامی در تمام جنبه های زندگی.
در پناه خداوند باشید.
آقای کریمیان دوست عزیز شما همیشه به بنده لطف دارید
سلام و درود بر خانم شبخیز عزیز
بسیار عالی مثل همیشه…
من از شما نحوه سپاس گزاری درست رو یاد می گیرم و به همین خاطر از شما ممنونم…
بار خدایا و معبودا، به خاطر قرار داشتن تو یه همچین فضایی که سرشار از آگاهیه از تو سپاس گزارم.
آقای علوی سپاسگزارم دوست بزرگوار ، ظرفیت و آگاهی بسیار بالایی دارد تبریک می گویم
سلام خانم شبخیز
یه مدتیه درگیر کارام بودم و یادم رفته بود این شکرگذاری ها را و ازاینکه به یادم انداختین بسیار سپاسگذارم و اینکه اعتراف کنم خیلی تحت تاثیر این جمله ها قرار گرفتم.ممنون
سپاسگزارم دوست عزیز ، انشالله همواره در خدا شاد و پیروز باشید
سلام خدای نازنینم که خانوم شبخیز رو از زیباترین احساسات و ایمان آفریدی
چیزی برای گفتن ندارم
تنها اشکهایم به جای زبانم آنچه را در قلبم میگذرد به زیباترین احساس بیان میکند
خدایااااااااااااااااااا به وسعت رحیمیتت شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
سلام دوست عزیزم
شما چه قلب پاک و صافی دارید و چه قدر عاشق خدایید هزار آفرین بر این ایمان و باور شما ، چه قدر تحسین برانگیزید ، ممنون میشم مرا هم نزد خدا یاد کنید دوست خوبم
آیا ممکن هست نام کوچک خود را برایم بنویسید ؟؟؟
(سلام) یعنی سینه لبریز از محبت
خدا رو شکر بنده هاش رو رنگارنگ و با محبت آفرید
خداوند یک از اسمهای بی نظیرش رو به من هدیه داده
((وحید))
با سلام مجدد خدمت همه ی دوستان عزیز م
من چون نیروی آزاد هستم در مدرسه ی غیرانتفاعی تدریس می کنم ، که مدرسه ی ما دو شعبه دارد ، امروز که با اولیا دانش آموزان سال جدیدم جلسه داشتم متوجه شدم بهترین شاگردان با عالی ترین والدین نصیب کلاس من شده است ، نمی دانم اسمش را چه بگذارم و فقط می توانم بگویم ، خدایا شکرت که زندگیم پر شده از معجزات زیبای تو ، ای خالق بی همتا و عزیزم
سلام به خانواده عباس منشی
خانوم شب خیز نازنین بسیار بسیار از نظراتتون استفاده می کنم اطمینان دارم شما با بسته روانشناسی ثروت یکی از ثروتمندان ایران خواهید شد چون بسیار عالی رو باورهاتون کار کردید. با اینکه شما رو ندیدم ولی احساس می کنم یک دوست عالی برای تمام عباس منشی ها هستید همینطور بقیه دوستان عزیزم که با حوصله جواب ذهن های بیدار رو می دن ممنون از تمام داستانهایی که نوشتید و استفاده کردیم وبرای همتون آرزو می کنم با تک تک سلول های بدنتون بخندید وشاد باشید.
فریده جان دوست عزیز و خواهر مهربانم سلام
از صمیم قلب شما را دوست دارم ، و بسیار از خداوند عزیزم سپاسگزارم که او مرا اینچنین عزت داده است ، از داشتن چنین دوستان آگاه و عارفی به الله یکتا در پوست خود از شادی نمی گنجم و می توانم به جرات بگویم فریده جان دل به دل راه دارد و با اینکه هیچ گاه شما را ندیده ام وقتی پیام های دل نشینتان را می خوانم از شادی اشک شوق می ریزم
در خدا شاد و پیروز باشید
خانم شب خیز عزیز ….با خوندن پیامتون و ابراز احساستون نسبت به خرید بسته روانشناسی ثروت و حس و حالتون فقط اشک ریختم …مطمئنم با نتیجه ی سریعی که گرفتید پیش از اونکه شما به سمت ثروت برید اون به سمت شما شتافته…تبریک میگم.واقعا مبارکتون باشه این پیروزی شیرین.امیدوارم هر روز بیاید و از نتایج تون بنویسید.دوستتون دارم و از خداوند بهترین ها رو براتون میخوام و امیدارم تک تک لحظاتتون پر باشه از معجزه الهی….
مریم جان دوست عزیزم سلام ، حس عجیبی قلب مرا به شما نزدیک می گرداند ،انگار سال های سال شما را می شناسم ، من هم از صمیم قلب شما را دوست دارم
این اشک شوق شما نشان می دهد که چه خلوص نیت و چه قلب پاکی دارید و با تمام وجودم احساس کردم خدا خیلی شما را دوست دارد ، نزد خداوند مرا هم یاد کنید
دوستان عزیز سلام
من دیروز بسته روانشناسی ثروت را به لطف خداوند تهیه کردم و تا فایل هفتم را با شوهرم گوش دادیم اما امروز شوهرم با دو مشتری ثروتمند و دست به نقد قرارداد بستند ، وای خدای من در سال برای ما یک بار این موقعیت پیش می آمد ، در یک روز دو قرارداد
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
استاد عزیزم ممنونم ممنونم ممنونم
سلام مجدد
فقط یه چیز میتونم بگممم فقط یه چیز با تمام روح و وجودم فقط یه چیز
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
فکر نمیکردم انقدر زود میلیاردها تومن پولی که از صمیم قلب براتون از خدا خواستم توی زندگیتون جاری شده باشه خدایا برای هر شکرت دری از شکر دیگه ای به روم باز کردی پس تا به ابدیت شکرت خدایا ممنونم به خانوم شبخیز که خیلی لایق این همه نعمتت هست بهش بهترینها رو داری عطا میکنی خدایا شکرت که بهشتت رو از آسمونت روی زمینت به خانوم شبخیز هدیه کردی
سلام دوست عزیز م که به حقیقت عاشق خدایی
همین تحسین و تمجید شما دوستان گلم و دعاهای شما در حق بنده بود که به لطف رهنمودها و کلام الهی استاد عزیزم دکتر عباس منش و تشویق های پی در پی خانم فرهادی بعد از گذاشتن نظراتم در سایت موجب شد به این همه موفقیت برسم ، دوست عزیز م اگر چه هیچکدام از شما ها را ندیده ام اما خدا می داند که از خانواده ام نیز برایم عزیز ترید زیرا همگی شما از خوبان و مقربان در گاه خداوند هستید که اینجا به صورت یک گروه توحیدی جمع شده اید همانان که قرآن می فرماید در نیکی بر یکدیگر سبقت می گیرند و خوشا به سعادت همه ی ما به خاطر داشتن چنین خانواده ی تحسین برانگیزی