عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد | قسمت 1 - صفحه 54

1469 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیرا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 1683 روز

    سلام استاد جان مریم جان و دوستان عزیزم

    استاد مثل همیشه اول باید از خداوند سپاسگزار باشم که عضو این سایت هستم و دوم از شما که وسیله ای هستید که ما بتونیم زیبایی های ناب جهان رو ببینیم که شاید هرگز خوابش رو هم نمیدیدیم و الان که شما آنقدر سخاوتمندانه تمام زیبایی هایی که تجربه می کنید رو در اختیار ما قرار می دین تازه این خواسته در ما شکل میگیره و من به خودم میگم چرا که نه تو هم میتونی دنیا رو ببینی و این زیبایی رو تجربه کنی حتماً میتونی واقعاً ممنونم از هر دوتون و این همه عشق و مهری که دارید. چه ساحل سفید برفی زیبایی چه شن های تمیزی چه آب زلال و خوش رنگی چه نسیم خوبی می وزه که من یک لحظه توی صورتم حسش کردم آخه چقدر این مردم انرژی مثبت دارن چه آسمون آبی و تمیزی واقعاً راست میگین آدم مدهوش میشه خوش به حالتون و میدونم که هر روز بیشتر و بیشترش رو تجربه میکنید و من کیف میکنم که آنقدر پای خودتون و باورتون می ایستین و نتیجه هاتون هر روز بزرگتر میشه امیدوارم من هم بتونم هر چه زودتر تکاملم رو طی کنید و دیده ها و شنیده هام تبدیل بشه به یک باور قوی که زندگیم و افکارم و تغییر میده.

    در مورد سوالتون استاد من خودم تا ننویسم نمیتونم تمرکز کنم یعنی زیبایی ها رو میبینم و لذت میبرم ولی کنارش بدی ها و زشتی ها رو نمیتونم چشم پوشی کنم و هر چی میخوام توجه نکنم بهشون نمیشه یعنی هنوز به اون مهارت نرسیدم که بتونم هیچ توجهی نکنم بهشون بنابراین بعضی وقتا به شدت زشتی ها بولد میشن ‌و میرن رو مخم اما وقتی شروع میکنم به نوشتن انگار ذهنم باز میشه و به قدری توانایی پیدا می‌کنه که ریز ریز زیبایی ها رو ببینه که خودم باورم نمیشه لذت میبرم و تمرکزم از روی ناخواسته ها و نازیبایی ها برداشته میشه و خیلی این راه جواب میده برام.و البته راه دیگه تعریف کردنشه وقتی برای کسی تعریف میکنم هم توجهم بهش بیشتر میشه . ممنونم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1787 روز

    خدایا شکرت بابت پیدایش این همه زیبایی

    خدایا شکرت که فرصت نوشتن دارم

    خدایا شکرت که در جهانی تا این انداره زیبا زندگی میکنم

    بعد از یک هفته میخوام از نتایج دو روزه ی عمل کردن به توصیه های بچه ها در کامنت ها بگم.

    من فقط به یکی از این موارد اونم تازه نه کامل و با تمرکز، عمل کردم.

    اپ counter+ رو نصب کردم و وقتی رفتم بیرون تمرکزم تا حد زیادی رفت روی اینکه زیبایی پیدا کنم. و بعد از اینکه به شماره 10 و 11 رسیدم، انگار یه کسی حتی برای حرکت سرم برای اعراض از نازیبایی ها و دیدن زیبایی ها کمکم میکرد. انگار کوچولو کوچولو داشتم ناخودآگاه درست عمل میکردم.

    گفتم این یعنی تغییر مدار… دیگه من به عین دیدم.

    و احساسم، نمیگم یک پله، بلکه سه چهار پله بهتر شد. به فاصله ی ده دقیقه یا کمتر.

    این اگه جادو نیست پس چیه؟

    حالا شما اینارو ترکیب کنید با گوش دادن همزمان به فایل های استاد.

    وقتی یکبارش اینجوری معجزه میکنه، ببینید بار دوم و سوم و چهارم و بیستم و صدم و هزارم و ده هزارمش با زندگی و حال و احساس آدم چه میکنه.

    نتیجه اش میشه حال حاضر استاد

    با معیار ها و سبک خودمون که بارها بیشتر ازش لذت ببریم و شادی کنیم.

    من اینو دارم برای خودم می‌نویسم،

    مسیر سادست. اما همین مسیر ساده رو هم باید طی کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    مهرداد پورفردی گفته:
    مدت عضویت: 1219 روز

    سلام میکنم به استاد عزیزم و مریم جان و دوستان گرامی من الان یک سال ونیم هست که با شما آشنا شدم و دارام باهاتون زندگی میکنم اون روزی نیست که من یک فایل از شما نبینم و هر بارم که میبینم بیشتر به زیبایی ها هدایت میشم اگه بخوام چند موردش رو بگم از همه مهمتر من به سمت شغل مورد علاقه خودم هدایت شدم و راه انداری شد .. که واقعا از خداوند تشکر میکنم که منو با استاد آشنا کرد اونم داستانش هدایتی بود که از طریق یکی از دوستانم معرفی کردند استاد بهم . و دومین مورد بخوام بگم من فکر چنتا کامنت گذاشتم فایل های قبلی استاد عزیزم.که خیلیم دوستش دارم اینو گفتم ولی بازم به تکرار میگم من چون اصلاتا بندرعباس هستم و به شهری که استاد اونجا بودن و باورتون نمیشه من هر فایلی که از استاد گوش میدم در مورد این شهر صحبت میکنن چون تجربه ای داشتن و خدا رو شاهد میدونم استاد فقط به نقاط مثبت ای شهر همیشه گفتن و منی که خودم بندرعباسی هستم شاید یک بارم در مورد شهرم به ایشکل که استاد درک کرده بودن به این زیبایی شاید من درک نکرده بودم البته اونم چون قوانین نمیدونستم و خدارشکر از موقه ای که درکم نسبت به قوانین بیشتر شد خییلی خیلی شهرم رو دوست دارم و کل کشورم رو دوست دارم همیشه میگتم که من اگر جایی دیگر باشم لذت میبرم ولی اشتباه فکر میکردم و فهمیدم که از همون جایی که هستی اول باید لذت ببرین تا خداوند به جاهایردیگر وزیبای های بیشتر هدایت میکنه که همین طور هم شد. استاد جان و دوستان گرامی من با رها و بارها که استاد در مورد شهرم بندرعباس صحبت میکردن من اشک از چشمانم جاری میشد اشک ذوق خوشحالی چنان اعتماد بنفسی میگرفتم که خیلی حس عالی تو وجودم زنده میشد واقعا از استاد تشکر میکنم من یه عموی داشتم حتا این قدرپیگیر بودم توی کشتی سازی که استاد اوجا بودن عموی من استادو شناختن و فقط از خوب بودنشون میگفتن بدون اینکه من بخوام در مورد استاد حرفی بزنم اونجا هم من اشک تو چشمانم جمع شد اشک اینکه من مسیرمو پیدا کردم . حالا شاید استاد جان اگه این کامنت من رو میخونین دوست دارم در موردش صحبت کنین و با دوستانم به اشتراک بزاریم این قدر من قوانین درک کردم و هدایت شدم به جاهای زیبا تر .مورد بعدی بخوام بگم من 20 سال پیش رفته بودم قشم که همین نزدیک شهرم بندرعباس هست اصلا بهش توجه نمیکردم که همین نزدیک خودم چقدر زیبایی هست و باورتون نمیشه با نگاه کردن به همین جنس از فایل های استاد عزیزم صفر به دور آمریکا من هدایت شدم به سمت جزیره زیبای قشم که من الان 35 سالمه حالا حساب کنین من 20 سال قبل رفته بودم زمان برگه سبزی حالا استاد فکر کنم بدونن او ن زمان خلاصه چقدر من زیبای ها رو تو اون جزیره کنار شهرم تجربه کردم که اینم بر میگرده به قانون توجه من به نکات زیبا که از فایل های استاد عزیزم صفر به دور آمریکاه دیده بودم و گفتم که تجربه خودم و یک رد پا از خودم به جا بزارم .ازاستاد تشکر میکنم و مریم جان و دوستان کلی زیبابی بود این فایل لذت بردم و خدانگهدار تون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    I trust God گفته:
    مدت عضویت: 1732 روز

    به نام خدای وَهَّاب

    سلام بر استاد عزیز و خانم شایسته و همه ی دوستان

    مدتیه که روی خودم خیلی دارم به صورت شدید کار می کنم و اتفاقات هر روز و البته قبل خودم را متوجه شدم که تمامش بر میگرده به همین تمرکز کردن و صحبت کردن در مورد هر چیزی و مهمتر از همه اون کانون توجه که اصل رقم زدن لحظه های بعدی هر لحظه از زندگی ماست و دیگه کلا زوم کردم روی :

    کنترل کانون توجه ”

    و البته

    کنترل گفتگوهای ذهنی ”

    بخاطر اینکه کل اتفاقات زندگی در همین دو تا عبارت نهفته هست

    یادمه مادر بزرگم بچه که بودیم وقتی یه جا ساکت می نشستیم و در سکوت خودمون خیره می شدیم بهمون میگفت خیره نشید خوب نیست الان دارم درک میکنم اون جمله یعنی چی

    چون خودم همین الانم که سالها از اون صحبت ها میگذره هر وقت بشینم و در سکوت فرو بردن میبینم که حسم بد میشه و قلبم به تپش میوفته خیلی کار کردم روی خودم تا کم کم متوجه اصل قضیه شدم و البته فایل مفهوم فرکانس و چگونگی تنظیم فرکانسها خیلی بهم کمک کرد و فهمیدم این ذهن تا وقتی بیدار هستی مدام داره همه چیو حلاجی میکنه و غربال میکنه و می سنجه مثل پرنده از شاخه ای به شاخه دیگه می پره و اینم که مشخصه فقط از منفی ها میگه و این نشخوارهای ذهنی اگه کنترل نشه روند زندگی به سمت ناخواسته ها میره پس دیگه کارم شده از صبح تا شب با خودم صحبت کردن و نوشتن و توجه به چیزهای قشنگ حالا هرچی کم یا ساده باشه ، اونوقت از احساسم و نفس های عمیقی که میکشم متوجه میشم که نجواها کم شده و حالم بهتر شده و هی ادامه میدم و ادامه میدم

    حتی ساعت 4 صبح از خواب بیدار بشم سریعا عبارات تاکیدی ورد زبانم شده چون ذهن به محض بیدار شدن شروع به کار میکنه

    خیلی وقته روی این صحبتت استاد متمرکز شده ام که شما مدام تاکید کردید که با خودتون صحبت کنید ، هیچ چیزی به اندازه ی صحبت کردن و پچ پچ کردن با خودم در سکوت و در درون ذهنم به صورت آگاهانه حتی موقع خواب که با اون حرفهای مثبت و نجواگونه ی آگاهانه و مثبت که خوابم ببره و تو ناخودآگاهم ثبت بشه و چقددددددرررررر برام مفید بوده تاثیرش و میتونم اینجوری باورسازی بکنم بصورت قدرتمند

    ( هیچ چیزی به اندازه ی صحبت کردن با خودم نتونسته ذهنمو آروم کنه و نجواها را خاموش کنه هیییییچی )

    ( منظورم فقط عبارت تاکیدی نیست منظورم گفتگوهای مثبت هست از هر نوعی که باشه )

    ( تو بدترین و سختترین حالات ذهنی که دیگه هیچی جواب نمیده مثلا مراقبه و راه رفتن و هرچی دیگه مثلا دیدن زیباییها و بازی های کامپیوتری و هر چیز دیگه ای که شما فکرشو بکنید ، تنها و تنها چیزی که میتونه نه تنها سریعا ذهنم را به حالت آرامش برگردونه و قلبم آرام بگیره بلکه بتونم در همون شرایط با حرفهای مثبت بر عکس اون نجواها با خودم حرف زدن به کرات و تکرار فراوان تازه باورهای مثبت متضاد اون نجواها را در ذهنم بسازم )

    من از اون حالات بد اولا اذیت میشدم و میخواستم یه جوری زود احساسم را خوب کنم و کم کم متوجه شدم که اولا نباید نگران بشم چون قدرت فرکانسهای مثبت به مراتب بالاتر هست از اون فرکانس های منفی که حال آدمو بد میکنه و نگران نباشم و سعی کنم ببینم چی تو ذهنم اومده که این جوری شدم و { اومدم با نگاه یک فرصت که ذهنم خودشو لو داده استفاده کنم و بفهمم چی داره در اعماق ذهنم میگذره و حالا دست ذهنم رو شده } چون خیلی از باورهای ما بینهایت قدیمی و پنهان هستند و من در این مواقع تازه پیداشون میکنم که این کجا بوده تا حالا و میبینم برمیگرده به مثلا 35 سال قبل که ته ذهنم بوده و داشته نجوا میکرده

    استاد همین نشخوارهای ذهنی اگه بهشون توجه بشه میشه کلی از پاشنه های آشیل را در اعماقشون پیدا کرد و این کاریه که من دارم انجام میدم اینا همون تضادها هستند که از حل کردنشون میشه مدار را تغییر داد

    اتفاقا دارم دوره روان شناسی ثروت 1 را دوباره مرور میکنم و رسیده بودم به جلسه 18 که باید صبح امروز گوش میکردم اما یه حسی بهم گفت برو جلسه 3 روانشناسی ثروت 1 را گوش کن که در مورد کانون توجه هست اون فایل که خودتون میدونید اصل داستان هست که شما هم بهش اشاره کرده اید و بعدم اومدم یه سری به سایت زدم و دوباره این فایل درمورد همین کنترل کانون توجه هست و البته تضاد

    استاد توجه به قشنگیها کافی نیست چون ذهن در هر لحظه مشغوله و این نشخوارهای ذهنی و نجواها اگه خاموش نشه حتی در حین دیدن زیباییها میتونه حال آدمو بد بکنه ، پس اون جمله طلایی شما که در فایل مفهوم فرکانس ها تاکید کرده اید مهمترین عامل هدایت شدن به سمت خواسته هاست

    (صحبت کردن با خودمون و راه انداختن گفتگوهای ذهنی مثبت به صورت آگاهانه به شکلی که به ما احساس بهتری بدهد)

    ما باید بر عکس نجواهای شیطان رجیم با خودمون نجواهای مثبت راه بندازیم تا به جای باور کمبود باور فراوانی” به جای باور غم و اندوه باور شادی و توکل” و هر چی که خداوند در قرآن کریم به اون اشاره کرده که از سمت شیطان رجیم هست را بر عکسشو در ذهنمون ایجاد بکنیم تا فرکانس ما از سمت مدار فقر به سمت مدار ثروت حرکت بکنه

    حضرت عیسی علیه السلام می فرماید

    از سخن های خود عادل شمرده خواهی شد و از سخن های تو بر تو حکم خواهد شد

    باید موقع دیدن زیبایی ها فقط نگاهشون نکنیم در موردشون با خودمون یا با دیگران در همون لحظه صحبت بکنیم تا نجواها خاموش بشه و اگه اونجا بشینیم و در موردشون بنویسیم که دیگه نور علی نور میشه و تبدیل میشه به یک فیلم ابدی توی ذهن ما

    استاد جان و خانم شایسته عزیز خدا قوت عاشقتونم سپاسگزارم از تقسیم شادیهای خودتون با ما که ما را هم در دیدن این زیبای ها و شادیها شریک می کنید

    سپاسگزارم از خداوند متعال که این فرصت را در اختیار ما قرار داد تا در این زمان در کنار هم از این همه نعمات و زیبایی ها لذت ببریم و بهره مند بشویم اّلحّمدُلِلهِ رَبَّ العَالَمِین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    توحید رفیع گفته:
    مدت عضویت: 1751 روز

    سلام به دوستان،تشکر از استاد عزیز و همه کسانی که میخاستم بگم تلاش میکنن دیدم هرشخصی داره تو هرجایی حال خوبشو به اشتراک می زاره نتیجه این حس و حال ونمایش میده.اولین بار هست کامنت میدم

    گفتم قبل اینکه در مورد توجه به خوبیها بگم یه تو ضیح کوچیکی بدم امیدوارم به کارتون بیاد.

    در مورد دیدن اتفاقات خوب خودم به شخصه سالها افت و خیزهایی داشتم و تو همینها واقعا دوست داشتم فقط به خوبیها توجه کنم در مورد اونها صحبت کنم ولی نمی‌دونستم چه طور میشه بعد یه مدت دوباره هم انرژیم هم از نظر اتفاقها افت میکردم واقعا دنبال اون بودم پیدا کنم مطالعه، تمرکز، صحبت با دوستان، دیدن گوش کردن فایلها …. هرشخصی میتونه به یک ضرب آهنگی تو زندگیش برسه یعنی چند روز حال خوب یکدفعه افت کنه تا افسردگی پیش بره نباشه خیلی عوامل دخیله واقعا برا نوشتن بخام بنویسم خیلی زمان بره ولی بعضی مسائل ریشه اند، اساسا، برای من مسائل زندگی تضادها سیلی های محکمی میزد ومن هربار سیلی میخوردم تایه مدت رها میشدم از یه سری کارها دست می‌کشیدم یه احساس رهایی داشتم ومیگفتم چرا دنیا این کارو کرد مگه کجای کارم و اشتباه کردم دوست داشتم اینجا به بعدو صوت بود اون احساسمو بیان میکردم شاید خیلی ها اون احساس و دارن هنوز تو اون قرار دارن به و خوبیها توجه دارن ولی دوباره برمیگردن …بعد هر تضادی شاکی بودم ،اصلا دنیا برام مهم نیست هرچی میخاد بشه بشه این صحبت‌ها توش یه رگه های از شجاعت داره اگه دقت کنید و خوبه ،،ولی نمی‌مونه دوباره بازی روزگار میندازه تو بازی منم حیران سرگردان دنبال هر اتفاقی میرم پیگیر هر خبری میشم و میگم همینه دنیا همین شکلیه این اتفاقات هست دیگه.اینهایی که دارم میگم نا خودآگاهه نه عمدی،ومن هم بی اطلاع از همه جا،،،تا اینکه سیلی ها هر بار سنگینتر اثرات شدیدتر ولی کم کم دیدم دارم میبینم دارم تنها میشم توقع از اطرافیان داشتم،،،تا اینکه همزمان کتاب نیمه تاریک وجود رو مطالعه میکردم اصلا حال خوبی نداشتم اصلا، ولی تمریناتشو انجام میدادم فایلهای استادو گوش میکردم حیرون بودم واقعا شب می‌خوابیدم واقعا دوست نداشتم بیدار بشم تا اینکه جدی تو یه تمرینی شروع به ورق زدن لایه های درونی خودم کردم ،،دیدم تو تمام لحظه های زندگی حتی بدترین اتفاقات حال خوب و بد فقط وفقط خودمم که پیش خودم هستم ونه هیچکس دیگه ،شروع کردم با خودم حرف زدم با من درون با خودم دوست شدم با خودم حال میکردم از کسی انتظار نداشتم رها داشتم میشدم فقط حواسمو دادم به خودم از هر چی مشکل داشتم گیر بودم روش رهاش کردم دیدم خودشون به یه مدت میان سمتم ولی اینبار به حالت درستش.یعنی این یه قانونه هرچی بی‌توجه میشی مدام میخان خودشونو برای تو نمایش بدن ومنم با خودم حالم خوب بود خیلی حالم بهتر شده میدونید اصلا به فکری میرسم میگم اصلا چیزی بخاد منو هیجان زده کنه اگه خوبه که هییچ خیلی چیز عجیبی به نظرم نمی‌رسه اگه چیزی ظاهر بدی داره فقط ظاهرشه اونم مجبور میشه حالتشو عوض کنه تا جنس من بشه،

    یه حس بی‌نیازی آره دوست دارم، اینو بهش برسید ومنم قویتر بشم این کارو تجربه کنید

    دوم حس باج ندادنه به هیچی تو خودتون باج ندید چه برسه به بیرون چون انرژی داره نشت می‌کنه از اونجاها

    سوم اگه به خودتون رسیدید از دست ندید قطعا تجربه قدیم و جدید شمارو اینور اونور میکشونه یعنی حواستونو پرت می‌کنه از خودتون ،،باخو دتون خلوت کنید تا حواستون جمع بشه.

    حالا به اینجا میرسیدیه چیزی تو خودتون هست که بهش ارزشی بدید که این مهمه مهم مهم که به خاطرش ذهن صورت چشمها ….رو از اتفاقات تا مناسب برگردانید به سمت خوبیها تو همین حین اون سه مورد اتفاقات خوبه خودشو به شما نشون میده ومیبینید و متوجه میشوید .دوست داشتم ادامه بدم ولی باید خود منم تو یه سری حرفها اشباه بشم تا بتونم بنویسم. حالتون خوش قافل نشید.از خودتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    بهاره رادفر گفته:
    مدت عضویت: 1841 روز

    خداوند بزرگ را تحسین و سپاس میگم برای تمام زیباییها.

    استاد نازنینم،مریم جانم سلام. من برای اولین بار دارم براتون پیغام میزارم. وااای خداوندا بک گراند شما استادم و صحبت های شما، تصویر مریم نازنینم در روی صفحه عینکتون همگی شبیه رقص هستند. من هم زمان در حال گوش دادن به شما، نگاه کردن به دریای زیبا، اسمون آبی با بادبادک ها بودم. بنظرم جهان ترکیبی از خوبی ها و بدی ها، زشتی ها و زیبایی هاست و تمام این تضادها خودش یک نوع زیبایی هست. من در حومه شهر زندگی میکنم، صبح ها صدای زنگوله گوسفندها رو میشنوم و در عبور گوسفندها، بوی گوسفندها و صدای زنگوله ها، لبخند چوپان همگی با هم هستند اما شما نمیدونین من چه حس خوبی دارم هر بار و هر بار و هر بار.

    آسمون روستا هر روز و هر لحظه یک رنگه جدیده و از اونجایی که من نقاشی میکنم هر روز به خداوند میگم اخه تو چطور میتونی این رنگ ها رو با هم ترکیب کنی. یه وقتایی هم توی یه شرایطی قرار میگیرم که بااااااید اگاهانه تمرکزمو بزارم روی زیبایی های زندگیم چون زندگی پر از تضاد های مختلفه و در دل تضاد ها دنبال زیبایی ها گشتنه که هنره واقعیه. من تمام این احساسات رو مدیون شما هستم.

    در پناه خداوند شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید استاد نازنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    محمد علیپور گفته:
    مدت عضویت: 1864 روز

    سلام و درود….

    آقای عباس منش عزیز و خانم شایسته و بقیه دوستان گلم…

    با اینکه من خیلی اهل کامنت خوندن و نوشتن نیستم !

    ولی انقدر از این دو تا فایل لذت بردم ، دوست داشتم، حسم و نظرم رو با شما هم به اشتراک بذارم.

    یکی از زیباترین و کابردیترین ابزارهای دوری از موارد نازیبا و توجه به زیباییها ((طنز)) هستش.

    من خودم هم خندیدن رو دوست دارم هم از خندوندن دیگران لذت میبرم.

    من با اینکه تلویزیون و ماهواره… نمیبینم و خیلی وقتها بهترین فیلمهای دنیا و کارتونها و یا فایلهای آموزشی و انگیزشی رو میبینم ، توی اون فیلم و سریالها هم نکات طنزش ، توی ذهنم میمونه.

    و ذهن بسیار خوبی توی طنز پردازی دارم.

    کلی جوک بلدم که با لهجه های مختلف میگم.

    داستانها و مثلهای کوتاه بلدم.

    همین باعث شده توی تعاملات خانوادگی و فامیل و دوستان و تو اجتماع ، از اون مطالب طنز استفاده میکنم.

    مثلا تو جمع خانوادگی یکی داره از یه موردی که براش پیش اومده شکایت میکنه و حس بدو منتقل میکنه…، من شروع میکنم یه بخشی از سریال پایتخت رو تعریف کردن.و چیزی که به موضوع بحث خونوادگی شبیه ، رو میگم : یادتونه بابا پنجعلی این کارو کرد یا این حرفو زد؟

    هم کلی میخندیم هم جو رو عوض می‌کنم.

    یا مثال از سریال کلاه قرمزی …

    باورتون نمیشه خیلی جاها دعوا و مشاجره و وارد حرفهای سیاسی و ناله و بازی دیگران شدن رو با طنز تبدیل به آرامش و شادی و لذت کردم.

    من حتی در تنهایی هم یاد بعضی جوکها و صحنه فیلم میفتم و نیشم باز میشه.

    و این یه لطف بی نظیر الهی خداوند هستش.

    راستش تو بعضی فایلها به آقای عباس منش و خانم شایسته هم میخندم .

    فقط این نکته رو اضافه کنم که طنز و خنده با تمسخر کاملا متفاوته!!!!

    برای همه همسفرام آرزوی سلامتی و آرامش و شادی دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    یوسف علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1727 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش

    درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️

    شما عشق منی

    استاد جان چه تصاویر زیبایی شکار میکنید و الان متوجه میشم که این امر اتفاقی نیست و هرکه بیشتر روی زیبایی ها تمرکز کنه طبق قانون بدون تغییر خداوند از جنس و اساس اون زیبایی ها بهش داده میشه و این اتفاق داره برای شما میفته؛ شما مصداق بارز این قضیه هستید, البته که جهان همراه زیبایی ها ، زشتی هایی هم داره اما این به ما بستگی داره که چقدر داریم این قانون رو رعایت میکنیم

    از وقتیکه به لطف خداوند و به کمک آموزه های شما تو این مسیر قرار گرفتم، دارم سعی میکنم که شکارچی زیبایی ها، خوبی ها ، ثروت ها ، نعمت ها باشم، چطور؟ با آگاهانه تمرکز کردن روی نکات مثبت زندگی ، اینکه دارم سعی میکنم این کارو انجام بدم ، فارغ از اینکه تو هر شرایطی هستم ، میدونم سخته مخصوصا ابتدای این کار اما با تکرار و تمرین ملکه ذهنمون میشه و اگر یه موقع جایی ذهنمون خواست اشتباه بره ، قلبمون بهمون هشدار میده،

    من این کارو با نوشتن و مخصوصا تمرین ستاره قطبی و صحبت کردن ،انجام میدم.

    نوشتن اتفاقات و شرایط خوب و مثبت‌حتی به ظاهر کوچیک

    صحبت کردن در مورد اون اتفاقات بیشتر با‌خودم

    اینو فهمیدم و واسم تجربه شده نیاز نیست در مورد این قانون و در مورد هر اتفاق مثبتی که من تو ذهنم درکش میکنم با دیگران صحبت کنم

    چون اکثرا اون افراد تو مدار من نیستن که بخوان درکشون از مسائل و اتفاقات مثل من باشه، پس وقتی با افراد دیگه صحبت میکنم احتمالا نمیتونن درک کنن و باعث میشن حس من هم بد بشه

    وحتی مواقعی که اونا سر صحبت رو باز میکنن و روی نکات منفی جامعه یا اتفاقات پیرامون زندگیشون صحبت کنن ، من سعی میکنم یا سکوت کنم و ادامه ندم ، یا روی نکات مثبت اون اتفاق تمرکز کنم یا موضوع صحبتو به سمتی ببرم که روی نکات مثبت تمرکز کنم

    مثلا این اتفاق واسم افتاده که به دوستم میگم چقدر چند روز هوا خوب و خنک بوده میگه آررررره ولی هفته دیگه هواشناسی گفته که قرار هوا گرم بشه ، تو دلم میگم کو تا هفته دیگه چرا از الانمون لذت نبریم و چرا آدم ها همش دارن رو نکات منفی توجه میکنن، واسه همینه که برکت و نعمت تو این کشور نمیاد ، ولی من یاد گرفتم که دیگه با کسی بحث نکنم و به محض اینکه این چنین گفته هایی رو میشنوم میگم “نمیدونم چی بگم” یا “تو درست میگی”

    یا مثلا تو ماشین نشستیم بریم محل کارم راننده که میاد از بدی های جامعه میگه ، اغلب من سعی میکنم سکوت کنم یا در موارد کمتر موضوعو عوض میکنم مثلا میگم چه ماشین خوبی شرکت در اختیارمون گذاشته از راننده میپرسم آپشن هاش چی هستن؟ و سعی میکنم موضوعو ببرم رو نکات مثبت و اعراض کنم از بدی ها و بقول شما شکارچی لحظات و نکات مثبت باشم

    استاد خیلی جالبه و واقعا خنده م میگیره و طرف بحثو ادامه میده و میبره رو گرونی ماشین و این مسائل ، میگم این آدم عجب مقاومتی داره و دیگه ادامه نمیدم

    اینا همش واسم تجربه شده و به حرفای شما رسیدم که گفتین درباره این قانون با کسی صحبت نکنین

    خودم سعی میکنم اگه تضادی برام پیش اومد با کسی صحبت نکنم دربارش ولی گاها ذهن نجواش غالب میشه ولی به خودم میگم اشکال نداره من باید ادامه بدم و تمرین کنم

    به این حرف شما رسیدم که 99 درصد مردم تسلطی روی ذهنشون ندارن و کاملا رها کردن افسار ذهنشونو البته که خودم هم از همین جنس بودم و خواستم که تغییر کنم و خداوند مهربان هم هدایتم کرد و هروز دارم به این هدایت بیشتر وابسته میشم

    استاد جان دوستون دارم و دوست دارم از نزدیک ببینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    Serveh گفته:
    مدت عضویت: 939 روز

    به نام خداوند صاحب قدرتم خدایی که وقتی به صفاتش فکر میکنم تموم وجودم رو ارامش میگیره همون خدایی که گفته برای ساختن هر روزت روی من حساب کن به چگونگی فکر نکن من کنارت هستم من صاحب تمام جهانم برگی بدون اجازه من نمیفته از همون روزی که روی زمین خلقم کرد گفت من نزدیکم من کنارتم درون خودت هستم و درون تک تک سلولهای جهان من هدایتت میکنم من حمایتت میکنم از من بخواه فقط منو عبادت کن از من بهترین مسیر رو بخواه به چگونه فکر نکن چگونه به عهده منه از بینهایت راه بهت میبخشم جوری که کلاه از سر عقل بشر بیفته

    من زمین و آسمون و هرآنچه بین اونه مسخر تو کردم تورو اشرف مخلوقات کردم تورو برای خودم خلق کردم تورو جانشین خودم کردم .

    خدایا در برابر این همه عزتی که تو به من دادی فقط میتونم بگم شکر و هر روز به تماشای شگفتی هایی بشینم که ناباورانه در زندگیم رخ میده .

    استاد جانم سلام اگه بخوام از زیبایی ها بگم من عاشق سفر کردن هستم ولی هیچوقت جرات نداشتم بهش عکر کنم و همیشه به اینده های نامعلوم مینداختم هم بخاطر فکر خانواده م و هم بخاطر هزینه و ناآشنا بودن

    از وقتی تمرکزم رو گذاشتم روی سایت شما و جمله روی خدا حساب کن رو شنیدم واقعا دارم روی خدا حساب میکنم به رویاهام فکر میکنم بدون اینکه به چگونگی فکر کنم ناخوداگاه سفر کردن رو تجسم میکردم ولی اصلا هیچ ایده ای براش نداشتم ولی فقط میخواستم از فکرم لذت ببرم و سفرهای زیبای شمارو میدیدم . قسمت 88 سفر به دور امریکا منو عاشق خودش کرد دانلودش کردم و هر وقت نیاز به انرژی داشتم نگاهش میکردم و لذت میبردم خودم رو اونجا میدیدم که پشت رول ماشین هستم تو هوای بارونی و یه جای سر سبز با آهنگ زیبا با خیال راحت در پناه خدا و من عاشق سرسبزی هوای بارانی دریا و … بودم کنار دریا روی شن هارو حس میکردم

    من اصلا هیچ راه حلی براش نداشتم نزدیکترین چیزی که میتونستم تصور کنم این بود که زمانی که ازدواج کردم با همسرم سفر برم و این حس رو تجربه کنم

    و این مدت مرتب روی صفات خداوند روی فراوانی روی زیبایی ها تمرکز کردم خداوند دستهاشو به کار انداخت اول پول سفر نه اندازه سفر بلکه چندین و چند برابرش رو بهم داد من کلی برای خودم خرید وردم طلا خریدم و کل پول رو خرج کردم اونم برای چیزهایی که آرزوشو داشتم

    وقتی حسابم کم شد داشتم نگران میشدم ولی زود به خودم اومدم گفتم همون طوری که این جور شده خدا دوباره حسابم رو پر میکنه همون روز دوباره به حسابم پول اومد

    یوی از همون روزها با دوستام بیرون بودیم که بهم گفتن میخوان برن شمال و منم باهاشون برم .

    من همون موقه به اونا گفتم قول نمیدم چون نمیخواستم با سختی برم میخواستم با راحتی و حال خوب برم . اومدم خونه به خودم گفتم من این سفر نمیرم چون تازه دارم رو خودم کار میکنم میخوره تو ذوقم و رهاش کردم ولی تو ذهنم همه ش شمال بود و اینکه با دوستام چقدر خوش میگذره و ازونجا که رهاش کرده بودم میگفتم خدایا هر وقت وقتش شد میرم هیچ اصراری ندارم خودت بهتر میدونی تو راهشو برام میسازی

    رفتم تو گوگل عکس و فیلمهای شمال رو میدیدم و مرتب بهش فکر میکردم نه برای جذب کردنش فقط برای اینکه ازش لذت ببرم و ببینم چجوریه خودمو تو تلکابین تصور کردم خودمو کنار ساحل تصور کردم آزاد و رها با دوستام تصور کردم . تو جنگلها

    استاد جان در کمال ناباوری روزی که دوستام میخواستن برن من یهو به دلم افتاد به خانواده م بگم گفتم اگر نگم حس ضعف میکنم ته تهش اینه نمیزارن و من خودمو دیگه سرزنش نمیکنم چون تلاشمو کردم . که قبلا هم خودمو برای نرفتن آماده کرده بودم و به دوستامم گفته بودم نمیام .

    ولی وقتی به خانواده گفتم و براشون مثال زدم از آدمهایی که جاهای دور رفتن و براشون هیچ اتفاقی نیفتاده و … تمرکزشون رو روی مثبتها بردم خیلی راحتتتت سفر من جور شد انقدری که اصلا انتظارشو نداشتم راحت گفتن برو فقط مواظب خودت باش

    با دوستم زنگ زدم گفتم برای منم بلیط رزرو کن اونا هم خیلی خوشحال شدن

    و من خیلییی زودتر از تصورم به خواستم رسیدم من رفتم لب ساحل روی شنها قدم زدم رفتیم تو دریا سوار قایق شدیم اونجا رستوران رفتیم و شام خوردیم . رفتیم سوار تلکابین شدیم و چقدر لذت بردیم من رفتم تو جنگل و آب پری و …

    من روزی که میرفتیم جنگل تو صندلی جلو نشسته بودم و همون آهنگ قسمت 88 سفرنامه آهنگ باران گوگوش تو گوشم بود تو طبیعت سرسبز زیبا و بکر کنار شالیزارها حرکت میکردیم نم نم بارون میزد با خیال راحت با آرامش چقدر داشت بهم خوش میگذشت کنار دوستام . اصلا یه ترکیب رویایی بود من غرق در ارامش بودم و یکی از روزهای سفرمون صبح زود قبل ازینکه دوستام بیدار بشن تنهایی رفتم لب دریا چون خونه ای که گرفته بودیم لب دریا بود و خیلیییییی خیلیییی امنیت داشت و منظره زیبایی بهمون میداد و راحت بود .

    رفتم لب ساحل و فقط با خدا حرف میزدم کنار دریا من باورم نمیشد این کار برای زندگی من یه معجزه بود توی یک ماه هم پول زیادی به حسابم اومده بود و هم سفری که سالها فقط میتونستم مثل رویا بهش فکر کنم برام جذب شده بود گریه م گرفته بود با خودم گفتم خدایا اگه این شده پس هرچیزی امکان پذیره و من ایمانم خیلیییی قوی تر شده بود و خیلی خوشحال بودم حس عزت و بزرگی حس معنویت و عشق و توکل حس قدرت داشتم .من تموم اون سفر رو بدون اینکه یک هزاری از خانواده بگیرم رفتم و اومدم و مرتب با خودم میگفتم من با حساب خدا اومدم هرچیزی که خرج میکردم میگفتم از حساب کائناته و هیچی ازش کم نمیشه و واقعا دختر خداوند بودم اون همه جا خیلی راحت برامون همه چیزو اوکی میکرد آدمهای خوبو سر راهمون میزاشت . حتی یه دونه مزاحم نداشتیم . انگار تو رویاهام بودم آزاد و رها هر جور که خودمون دلمون میخواست با صدای بلند میخندیدیم کنار دریا میرقصیدیم شبا تا دیروقت بیرون بودیم . با آدمها تعامل داشتیم سوار قایق میشدیم ازونجا که کسی زبون مارو متوجه نمیشد هم با صدای بلند همه جا باهم حرف میزدیم و شوخی میکردیم . واقعا واقعا به من خیلی خوش گذشت و با خودم میگفتم این تازه اولشه ببین خدا دیگه برات چه برنامه هایی چیده … خداروهزار بار شکر میکنم

    خدا جونم هزاران بار شکرت

    استاد جان واقعا همینه ما زندگیمون داره شبیه زندگی شما میشه جهان خودش برامون فراهم میکنه .

    اینی که نوشتم برای همین دیروز بود

    در پناه خداوند شاد باشید و رها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    ملیحه نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1788 روز

    سلام بر استاد عزیز و مریم جان عزیز و مهربانم

    اول همه تحسین میکنم اندام فوق العاده زیباتون رو با اون عکس بینطیرتون کنار همدیگه.تحسین میکنم رابطه عاشقانه زیبا و پراحترام.درک.عشق.سالم و شادتون رو

    تحسین میکنم این حد از زیبایی جهان خداوندی ک خالق ماست و این همه زیبایی رو برای لدت بردن بیشتر ماخلق کرده و اسمان و زمین رو مسخر بنده ای کرده ک اونو بپرسته و تنها از خودش هدایت بخاد و تنها ب خودش توکل کنه

    تحسین میکنم اون حد از تمیزی و سکوت و ارامش و زیبایی و راحتی ادمهارو

    تحسین میکنم اون حد از خود واقعی بودن ادمهارو

    تحسین می‌کنم اون حداز رهایی از حرف و نگاه دیگران بودن رو

    تحسین میکنم ازادی مالی.مکانی و زمانی استاد عزیزم و مریم جانم رو

    و مطمنا هرچی بخام تحسین کنم بینهاااااایت میشه نوشت

    درباره سوال این صفحه

    من تو لحطه هایی ک حالم گرفته میشه این کاررو انجام میدم

    (( از خودم سوال میپرسم الان دوسداری چه اتفاقی بیافته برات ک خوشحال بشی؟؟؟ چی الان خوشحالت میکنه؟؟؟))

    برای خودم توصیح میدم و حرف میزنم

    کلا حالم تعییر میکنه و حواسم میره رو خاسته هام

    و البته دیدم ک خیییییلی ها با نوشتن عوعا میکنند

    و من اندکی تنبل در نوشتن…

    ک از امروز بخودم قول دادم بنویسم فراوان

    خیلی وقته هرجامیدم زیبایی میبینم ب زبون میارم. زیبایی ادمهارو میبینم حتی تو خیابون بهشون میگم.واقعا حس فوق العاده ای داره.انگار دارم عشق پخش میکنم و کمک میکنم جهان جای زیباتری بشه

    وجالبه ک 1 نکته کوچیک گفتن از زیبایی فرد بهش انگار کلی بهش انرزی میده و البته خودمم انرزی میگیرم و خودمو تحسین میکنم بابت عزت نفس بالام ک فارق از نگاه بقیه تحسین میکنم و بی تفاوت نیستم نسبت ب زیبایی ها

    وجالبتر اینکه من از اول هم ادم بدبین و منفی و شاکی نبودم

    و ب طرز عجیبی همیشه بهترین ادمها سر راهم قرار گرفتند و خاطرات فوق العاده شاد داشتمو همیشه هم توی شادی بودم و تا حالا با کسی ب مشکل خاصی بر نخوردم

    حتی تو روابط عاطفی هم همیشه کسانی سرراهم بودن ک ذهن سالم داشتن.مهربون.اخلاق خوب و جالبتر اینکه همیشه هم عنوان میشده ما فقط برای تو اینطوری هستیم و نمیتونیم باهات بد برخورد کنیم

    خدابااااا هزاران باررررر تورو شکررررر بابت قوانین ثابت و بدون تعییر و اینکه منو خالق زندگی خودم قرار دادی

    الان متوجه میشم چرا ادمهایی ک سر راهم بودن چرا اینطوری بامن برخورد میکردن

    و البته اینم بگم منم همیشه و کلااااا از ادمها خوبیهاشونو میبینم ‌و توی دهنم مرور میکنم و ب بقیه هم درباره خوبیهاشون میگم

    این درسهارو رو من مثل استادم یاد نگرفتم

    من با1 نگاه دیگه یاد گرفتم و الان مطمن تر شدم ک هرکسی از 1 راهی ب اصل میرسه .

    فقط کافیه بخاد

    و مهمترین اصل خاستنه و قدم برداشتن و تعییر شخصیت و عملکرد

    ک ب لطف الله مهربان و استاد عزیزم دارم مابقی تیکه های پازل زندگیمو کنار هم میچینم تا خلق کنم هرانچه میخاهم و لدت ببرم از زندگیم و کمک کنم جهان جای زیباتری باشه

    از استاد مهربانم و مریم جاااان عزیزم بینهاااااایت سپاسگدارم بابت فایلهای فوق العاده و بینطیرتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: